محمدکاظم مزینانی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
وضعیت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نسبت به مثلا ده سال قبل از لحاظ کمی و کیفی رشد چشمگیری داشته و دارد و تقریباً آن خلاءهای موجود که آن اوایل احساس می‌شد برطرف شده است ولی با این حال، به نقطه ایده‌آل نرسیده است. به بیان دیگر، هنوز آن عمق لازم را پیدا نکرده است.<ref name="فارس"/>
وضعیت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نسبت به مثلا ده سال قبل از لحاظ کمی و کیفی رشد چشمگیری داشته و دارد و تقریباً آن خلاءهای موجود که آن اوایل احساس می‌شد برطرف شده است ولی با این حال، به نقطه ایده‌آل نرسیده است. به بیان دیگر، هنوز آن عمق لازم را پیدا نکرده است.<ref name="فارس"/>


====نقطه ایده‌آل ادبیات داستانی انقلاب اسلامی ====
====نقطه ایده‌آل ادبیات داستانی انقلاب اسلامی====
من فکر می‌کنم تا زمانی که ادبیات داستانی انقلاب اسلامی با بدنه ادبیات داستانی کشور ما پیوند نخورده باشد، نمی‌توان انتظار داشت که ما به آن نقطه ایده‌آل برسیم. این ادبیات باید در دل داستان‌نویسی معاصر کشور جای بگیرد و آن وقت است که می‌توان از آن انتظار داشت توقع‌های به حق علاقه‌مندان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی برآورده شود. به‌نظر من ادبیات داستانی انقلاب اسلامی باید از این حالت گلخانه‌ای خارج شود. یعنی دیگر به صورت جزیره‌ای اداره نشود. حالا به‌نظرم آن حالت گلخانه بیشتر نمایان است. باید این حالت از بین برود.<ref name="فارس"/>
من فکر می‌کنم تا زمانی که ادبیات داستانی انقلاب اسلامی با بدنه ادبیات داستانی کشور ما پیوند نخورده باشد، نمی‌توان انتظار داشت که ما به آن نقطه ایده‌آل برسیم. این ادبیات باید در دل داستان‌نویسی معاصر کشور جای بگیرد و آن وقت است که می‌توان از آن انتظار داشت توقع‌های به حق علاقه‌مندان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی برآورده شود. به‌نظر من ادبیات داستانی انقلاب اسلامی باید از این حالت گلخانه‌ای خارج شود. یعنی دیگر به صورت جزیره‌ای اداره نشود. حالا به‌نظرم آن حالت گلخانه بیشتر نمایان است. باید این حالت از بین برود.<ref name="فارس"/>


خط ۱۲۰: خط ۱۲۰:
====یک جریان ادبی گسترده، در شأن عظمت انقلاب اسلامی====
====یک جریان ادبی گسترده، در شأن عظمت انقلاب اسلامی====
این که چرا این حرکت، داستان نویسی انقلاب به یک جریان گسترده تبدیل نشده است. من فکر می کنم روی این مسئله در ابعاد آن کار نشده است. در حال حاضر، موضوع داستان انقلاب بیشتر حالت تبلیغی و مناسبتی پیدا کرده است. همین مسئله می تواند جلوی پویایی آن را بگیرد.  نباید فقط در یک مناسسبت ویژه مثل ایام دهه فجر به این مسئله پرداخته شود. به نظر من باید در طول سال روی این موضوع کار شود تا حق مطلب ادا شود.<ref name="فارس">{{یادکرد وب|نشانی= https://shahedanekavir.blog.ir/post/200|عنوان=گفت‌وگوی مشروح فارس با محمدکاظم مزینانی نویسنده داستان انقلاب :: شاهدان کویر مزینان}}</ref>
این که چرا این حرکت، داستان نویسی انقلاب به یک جریان گسترده تبدیل نشده است. من فکر می کنم روی این مسئله در ابعاد آن کار نشده است. در حال حاضر، موضوع داستان انقلاب بیشتر حالت تبلیغی و مناسبتی پیدا کرده است. همین مسئله می تواند جلوی پویایی آن را بگیرد.  نباید فقط در یک مناسسبت ویژه مثل ایام دهه فجر به این مسئله پرداخته شود. به نظر من باید در طول سال روی این موضوع کار شود تا حق مطلب ادا شود.<ref name="فارس">{{یادکرد وب|نشانی= https://shahedanekavir.blog.ir/post/200|عنوان=گفت‌وگوی مشروح فارس با محمدکاظم مزینانی نویسنده داستان انقلاب :: شاهدان کویر مزینان}}</ref>
====ادبیات را به اهلش بسپارید====
دیگر وقتش رسیده که هر دولتی چه اصلاح‌طلب چه اصولگرا، سیاست‌های ضد ادبیات را کنار بگذارد. شان مردم ایران بسیار بالاتر از این است که بعد از ۳۳ سال برایشان درباره خوبی یا بدی ممیزی بحث کنیم. دیگر وقت آن است که دوغ از دوشاب تشخیص داده شود و نویسندگان مستقل که فقط می‌خواهند بنویسند، شناخته شوند. به‌نظرم دوره، دوره این گروه از نویسندگان است. اگر قرار باشد یک پروژه موشکی و نظامی اجرا شود، فقط مسئولان نظامی در آن نظر خواهند داد اما نمی‌دانم چرا در عرصه ادبیات متخصص مشخص و معین نداریم و همه نظر می‌دهند. یعنی فضا به‌گونه‌ای است که دوغ و دوشاب مخلوط هستند.<ref name="ممیزی"/>
====رمان انقلاب====
اصلا با اصطلاح رمان انقلاب موافق نیستم. مثلا به نویسنده‌ای عبارت نویسنده انقلابی را اطلاق می‌کنند که اصلا درست نیست. به‌نظرم نویسنده انقلابی، تعبیری به‌شدت غلط است و متاسفانه باعث می‌شود که جوان‌ها با ذهنیت منفی به سمت کارهای این نویسندگان یا ما که چنین عبارتی را به من اطلاق کرده‌اند، بیایند. با چنین عبارت‌هایی است که نسل جوان کار را پس می‌زند. بنابراین به‌شدت مخالف چنین نامگذاری‌هایی هستم چون عبارت نویسنده انقلابی، به جشنواره، جایزه و داور انقلابی هم احتیاج دارد.<ref name="ممیزی">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.mehrnews.com/news/2286557/%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-33-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87|عنوان=شان مردم ایران بالاتر از این است که بعد از 33 سال برایشان درباره خوبی یا بدی ممیزی بحث کنیم}}</ref>


====رمان زرد====
====رمان زرد====

نسخهٔ ‏۴ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۰۶

محمدکاظم مزینانی
زادروز ۱۳۴۲
دامغان
ملیت ایرانی
مدرک تحصیلی کارشناسی زبان و ادبیات فارسی
دانشگاه شهید بهشتی
* * * * *

محمدکاظم مزینانی متولد سال ۱۳۴۲ در شهر دامغان و فارغ‌التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه شهید بهشتی است. از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۴ در روزنامه‌های کیهان و همشهری فعالیت روزنامه‌نگاری داشته که این فعالیت‌ها تا به امروز هم به صورت پراکنده در نشریات ادبی تداوم داشته است. در بخش تالیف کتاب هم اغلب آثار وی در حوزه شعر کودک و نوجوان است که تعداد آن‌ها به بیش از ۲۰ عنوان می‌رسد.

در حوزه ادبیات داستانی این نویسنده کتاب‌های متعددی را برای گروه سنی کودک و نوجوان به چاپ سپرده که از میان آن‌ها می‌توان به «ماه در گهواره»، «پسری که تنها بود»،«رازهای زندگی یک کلاغ» و «پاییز در قطار» اشاره کرد. در بخش داستان بزرگسال، رمان «شاه بی‌شین» اولین تجربه این نویسنده در این حوزه محسوب می‌شود که پیش از انتشار در نخستین جشنواره داستان انقلاب برگزیده شد و پس از بازنویسی نهایی در سال ۱۳۸۹ چاپ اول آن توسط انتشارات سوره مهر در تهران چاپ و منتشر شد که در ادامه بارها تجدید چاپ شد.[۱]

آیینه‌ای از محمدکاظم مزینانی

با انقلاب بزرگ شدم

اگر به مراحل مختلف سن من در دوره وقوع انقلاب اسلامی توجه کنیم، می‌بینیم که دوره نوجوانی من مصادف شده با یکی از پرتلاطم‌ترین دوره‌های تاریخی کشورمان، یعنی وقوع انقلاب اسلامی در سال ۵۷ که آن موقع من ۱۵ ساله بودم. چون خودم درگیر انقلاب بودم، در شهرستان بودیم، پدرم، اطرافیان و آشنایان درگیر انقلاب بودند و می‌شود گفت همه به‌نوعی درگیر انقلاب بودند، ذهنیت من هم در آن فضا شکل گرفت و حساسیت به اتفاقات پیرامونی هم از جمله مواردی بود که گریزی از آن نبود. برای همین، من مطالعاتم را افزایش می دادم تا معلوماتم درباره اتفاقات پیرامونم کامل شود. هر چیزی را که دم دستم می‌آمد ردش نمی‌کردم؛ مجلات، بیوگرافی‌ها، روزنامه‌های آن زمان و خلاصه هر چیزی که به معلوماتم در آن دوره اضافه می‌کرد در دایره مطالعاتی من قرار می‌گرفت، چون در سن خاصی بودم. به هر حال، افرادی مثل من با انقلاب بزرگ شدند. یعنی با انقلاب چشم باز کردیم و اگر رشد شخصیتی یا فکری هم در کار بود در ایام انقلاب بود که اتفاق می‌افتاد و طبیعی بود که بخواهیم درباره این انقلاب بیشتر بدانیم.[۲]

از انقلاب نوشتم=

نسل من با انقلاب اسلامی بزرگ شده است و هیچ نسلی به اندازه ما، در زمینه انقلاب اسلامی و وقایع مربوط به آن حرف برای گفتن ندارد. همیشه برایم جالب بود که نسل من که در رژیم پهلوی درس خواندیم و نوجوانی‌مان را در آن دوران سپری کردیم، چه حرفی برای گفتن از آن دوران و تغییرات بعد از آن داشتیم. می‌توانستم از مسائل خانوادگی رمان بنویسم و برایم بسیار راحت‌تر بود، اما تصور می‌کنم حرف‌های ناگفته خیلی زیادی وجود دارد که در مورد انقلاب اسلامی باید بیان شود.[۳]

کودکی معمولی

در کودکی احساس می‌کردم در آینده بدبخت خواهم شد و زندگی خوبی نخواهم داشت اما نمی‌دانستم که این بدبختی، نویسندگی است. کودکی خیلی معمولی داشتم و این‌گونه نبود که از همان ابتدا بدانم که می‌خواهم نویسنده شوم.[۳]

نویسنده شدم

پدرم دوست داشت من بنا شوم و مادرم دوست داشت که طلبه شوم. ولی من نویسنده شدم. بعدها مادرم دعا کرد که شهید شوم ولی من کتاب‌های «شاه بی‌شین» و «آه با شین»‌ را نوشتم.[۴]

کیهان بچه‌ها

یک اتفاق کوچک و آشنایی‌ام با یکی از مسئولان کیهان بچه‌ها باعث شد که سر از کیهان بچه‌ها دربیاورم. شاید اگر کیهان فرهنگی می‌رفتم الان نویسنده نبودم و وارد حوزه‌های سیاسی می‌شدم. اما همیشه حوادث کوچک زندگی آدم را تغییر می‌دهند.[۳]

در رمان‌هایم خودم بوده‌ام

نویسنده وقتی رمان می‌نویسد به مخاطب کمتر فکر می‌کند و خودش را می‌بیند و شاید خودخواهانه به نظر بیاید اما من نیز در طول نگارش رمان‌هایم، خودم بوده‌ام و برای خودم می‌نوشتم. هر چند که در عین حال معتقدم اگر داستانی بنویسید و لذت در آن وجود نداشته باشد و مخاطب از خواندنش به اصطلاح کیفور نشود، فایده‌ای ندارد.[۳]

خاطره‌ای از نوجوانی

خانم معلم موسیقی داشتیم که در دوران راهنمایی به مدرسه ما می‌آمد. او ما را با نت‌ها و موسیقی‌ها آشنا می‌کرد و فکر می‌کنم چنین چیزی، آن هم در شهر کوچکی مثل دامغان بسیار خوب بود، اما ما چون از بزرگترهایمان آموخته بودیم که موسیقی و این چیزها بد است، او را به وضع بدی از مدرسه بیرون کردیم و از این خاطرات در ذهنم بسیار نقش بسته است. دوره نوجوانی ما بر خلاف نوجوانان امروزی که مدام در فضاهای مجازی سیر می‌کنند، بسیار واقعی بود.[۳]

زندگی و یادگار

دیدگاه و اندیشه

نویسندگی برای کودکان و بزرگسالان

ادبیات کودک و نوجوان با ادبیات بزرگسال بسیار متفاوت است. وقتی برای کودکان کار می‌کنید می‌دانید برای چه مخاطبی می‌نویسید و مخاطبانتان مشخص هستند و انتقال مفاهیم و پیام‌ها نیز یک‌طرفه است، چراکه مخاطب کودک و نوجوان نوع برخوردش با آثار ادبی متفاوت از مخاطب بزرگسال است. در نویسندگی بزرگسال، نوشتن همچون داد و ستد است و این‌گونه نیست که تنها اثری ارائه دهید و مخاطب هم آن را بپذیرد. داستان شما با مخاطب بزرگسال مواجه می‌شود و نقد و یا تایید می‌شود و در هر صورت بازخورد اثرتان را به‌طور عینی‌تر مشاهده می‌کنید. نویسندگی برای بزرگسالان گستره و ژرفای عمیق‌تری دارد، نویسندگی برای بزرگسالان خیلی ترسناک‌تر از نویسندگی برای کودکان و نوجوانان است. البته تفاوت بزرگی که در این میان وجود دارد این است که کار برای کودکان و نوجوانان بی‌آلایش‌تر است و وارستگی خاصی در این‌گونه داستان‌نویسی هست که در بزرگسال وجود ندارد.[۳]

کارهای متفرقه با نویسندگی جور درنمی‌آید

نویسنده‌ای که به‌طور حرفه‌ای کارش نوشتن و در واقع سرنوشت و تقدیرش نوشتن است، نمی‌تواند کار دیگری انجام دهد، کارهای متفرقه مانند مشاغل آزاد و یا دیگر مشاغل غیر مرتبط، با ادبیات همخوانی ندارد و روحیه خاصی می‌خواهد که نویسنده واقعی چنین روحیه‌ای ندارد و نخواهد داشت. افرادی که درگیر کار می‌شوند نمی‌توانند به چیزهای دیگر فکر کنند. کار اقتصادی کردن، تمرکز خاص، هوشمندی و استعدادی می‌خواهد و این‌ها با نویسندگی جور درنمی‌آید. اصل نویسندگی این است که هوش بازاری ر ا کنار بگذاریم و به‌قدری جذب کار نویسندگی شویم که از واقعیت جدا شویم. کسب درآمد مالی و امرار معاش، تمرکز خودآگاهانه می‌خواهد که با نویسندگی همخوانی ندارد. ممکن است کاری باشد که در راستای ادبیات و نوشتن باشد. مانند کار با موسسات فرهنگی و هنری و البته آن هم شرایط خاصی می‌طلبد.[۵]

امرارمعاش اهالی ادبیات

امرارمعاش اهالی ادبیات از راه نوشتن، حالت خاص و شناوری دارد که نمی‌شود دربارهٔ آن قضاوت کرد، خیلی سخت و دشوار است که نویسنده تنها از راه نویسندگی امرارمعاش کند و البته باز هم بستگی به فرد موردنظر دارد که در چه شرایط خانوادگی و مالی باشد و سال‌های جوانی‌اش را چگونه گذرانده باشد. سوژه‌های مختلف با هم فرق دارند و کسی که چند بچه دارد و مستاجر است برایش مشکل است که تنها از راه نویسندگی هزینه‌های خود را تامین کند. نویسنده‌ها با تلاش و شکیبایی، تعادل را میان کار و نویسندگی خود برقرار می‌کنند تا هم بتوانند بنویسند و هم کار کنند. البته این نوع زندگی تاوان سنگینی دارد و عادت دادن خانواده به چنین شرایطی، مسافرت کمتر رفتن، تفریحات کمتر داشتن، کمتر خرید کردن و … همه این‌ها از تبعات این نوع زندگی است. البته این‌گونه افراد از سوی دیگر، کمتر هم مطالعه می‌کنند و کمتر می‌نویسند تا این تعادل حفظ شود.[۵]

تجربهٔ زیستی نویسنده

نمی‌توان گفت همه نویسنده‌ها نیاز به تجربه زندگی و زیست در جامعه دارند. به نویسنده ۴۰ یا ۵۰ ساله که تجربیات زیادی را پشت سر گذاشته نمی‌توان حکم کرد که تجربه‌های زندگی خود را بیشتر کند. این نویسنده‌ها گشت‌هایشان را زده‌اند و زندگی زیسته داشته‌اند و همراه با مطالعه و تفکر تجربیات خود را عمیق کرده و نگاه خاصی به جهان دارند. اگر در جوانی متنوع‌تر و چند‌وجهی‌تر زندگی کرده باشیم، وقتی به میان‌سالی می‌رسیم نیازی نداریم که تجربه کنیم. تجربهٔ زندگی باید با جهان‌بینی و نگاه خاص نویسنده پیوند بخورد، اگر این‌گونه نباشد، غنای ادبی شکل نمی‌گیرد. تجربه‌های متفاوت فکری، حتما باید جهان‌بینی داشته باشد و ملازم‌شدن این دو از سخت‌ترین کارهاست. اگر مطالعه نداشته باشیم، نمی‌توانیم به تجربیات زیسته عمق و غنا ببخشیم.[۵]


داستان انقلاب باید از حالت گلخانه‌ای خارج شود

مگر می‌شود یک نویسنده ایرانی داستان بنویسد و سوژه انقلاب اسلامی را نبیند. این سوژه حداقل از جنبه تاریخی برای هر نویسنده‌ای وسوسه‌انگیز است که پیرامون آن بنویسد. من هم طبعاً وقتی داستان می‌نویسم از این قافله جدا نیستم. دلم می‌خواهد از انقلاب اسلامی و تاثیرات آن بر جامعه بنویسم. به‌نظرم وقتی سوژه‌ای به این گستردگی در اطراف نویسنده ایرانی است، آن وقت نوشتن از سوژه‌هایی مانند فردیت نویسنده دیگر لطف چندانی ندارد.[۲]

ادبیات داستانی انقلاب سرعت لازم را ندارد

در طی سال‌های گذشته و بیشتر در مراکز فرهنگی و دولتی سلسله اتفاقاتی افتاد که برای ادبیات داستانی انقلاب اسلامی ناخواسته محدودیت‌هایی ایجاد شد که الآن این محدودیت‌ها به‌عنوان موانع اصلی رشد این ادبیات نوپا را در کشور ما تا حدودی کند کرده است. یعنی ادبیات داستانی انقلاب آن سرعت لازم را که از آن انتظار می‌رود، ندارد و متاسفانه در مسیر خود با موانع متعددی مواجه است.[۲]

موانع ادبیات انقلاب

یکی از موانع این است که ادبیات داستانی انقلاب اسلامی را با تعریف‌های غیرکارشناسانه در دایره محدودی قرار داده‌اند که حالت جزیره‌وار به خود گرفته است. یعنی وقتی این ادبیات در دایره خاصی قرار می‌گیرد، دیگر نمی‌توان انتظار شکوفایی لازم را از آن داشت. درحالیکه به‌نظر من ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در دایره خاصی نمی‌گنجد و بیشتر وسیع‌تر از آن است که بشود که برای آن محدودیتی تعیین کرد و به‌نوعی آن را در دایره خاصی قرار داد. فکر می‌کنم باید به این ادبیات بیش از این بال‌وپر داد تا حق مطلب ادا شود.[۲]

نویسندگان مشتاق ادبیات انقلاب

همه نویسندگان دوست دارند درباره وقایع و رویدادهای انقلاب اسلامی بنویسند و طبعاً هر یک از آن‌ها وقتی وارد گود نویسندگی در این بخش می‌شود، به اندازه‌ای در این دایره خاص ایجاد شده قرار می‌گیرند. برای یک نویسنده، بهترین سوژه داستانی در دل تاریخ معاصر نهفته است که کشف و استخراج آن و تبدیل‌کردن این مواد خام تاریخی به اثر ادبی لذتبخش است. نویسندگان دوست دارند به تاریخ معاصر رجوع کنند و برداشت‌های ادبی خود از این رویدادهای تاریخی را روایت کنند.[۲]

ظرفیت داستانی انقلاب جهانی است

این عرصه ظرفیت‌های جهانی دارد. اگر به‌درستی روی این موضوع کار شود، آن وقت است که می‌شود بهترین آثار ادبی، حتی در مقیاس جهانی را با موضوع انقلاب اسلامی خلق کرد. البته این اتفاق بزرگ، همت بزرگ و تلاش بی‌وقفه‌ای را می‌طلبد که به‌درستی که حق مطلب ادا شود.[۲]

روی ادبیات انقلاب اسم نگذاریم

این‌که روی این ادبیات اسم‌گذاری نکنیم. چون وقتی می‌گویم ادبیات انقلاب اسلامی، قبل از هر چیزی به همان موانع ساختگی برمی‌خوریم که گفتم به‌صورت غیرکارشناسانه آمده‌اند کلی باید و نباید ردیف کرده‌اند که همین باید و نیایدها دست و بال نویسنده را می‌بندد. اصولا هر نوع اسم‌گذاری که به هر شکلی صورت گیرد، در وهله اول کار را با محدودیت مواجه می‌کند.[۲]

موقعیت کنونی ادبیات داستانی انقلاب را با حدود یک دهه قبل

وضعیت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نسبت به مثلا ده سال قبل از لحاظ کمی و کیفی رشد چشمگیری داشته و دارد و تقریباً آن خلاءهای موجود که آن اوایل احساس می‌شد برطرف شده است ولی با این حال، به نقطه ایده‌آل نرسیده است. به بیان دیگر، هنوز آن عمق لازم را پیدا نکرده است.[۲]

نقطه ایده‌آل ادبیات داستانی انقلاب اسلامی

من فکر می‌کنم تا زمانی که ادبیات داستانی انقلاب اسلامی با بدنه ادبیات داستانی کشور ما پیوند نخورده باشد، نمی‌توان انتظار داشت که ما به آن نقطه ایده‌آل برسیم. این ادبیات باید در دل داستان‌نویسی معاصر کشور جای بگیرد و آن وقت است که می‌توان از آن انتظار داشت توقع‌های به حق علاقه‌مندان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی برآورده شود. به‌نظر من ادبیات داستانی انقلاب اسلامی باید از این حالت گلخانه‌ای خارج شود. یعنی دیگر به صورت جزیره‌ای اداره نشود. حالا به‌نظرم آن حالت گلخانه بیشتر نمایان است. باید این حالت از بین برود.[۲]

راهکار به ثمر نشستن ادبیات انقلاب

پیوند با بدنه داستان‌نویسی معاصر ایران، از راهکارهای موثر در به ثمر نشستن داستان انقلاب است که به‌نظرم باید هر چه زودتر تحقق یابد. در غیر این صورت، نمی‌توان انتظار رشد بیش از این را از این ادبیات داشت. چون تا زمانی که این پیوند، بین ادبیات داستانی معاصر کشورمان و داستان انقلاب صورت نگیرد و داستان انقلاب به صورت گلخانه‌ای به حیات خود ادامه دهد، اتفاق تازه‌ای در این حوزه نمی‌افتد و نوعی ایستایی در ادبیات انقلاب به وجود خواهد آمد که اصلا زیبنده این ادبیات نیست.[۲]

یک جریان ادبی گسترده، در شأن عظمت انقلاب اسلامی

این که چرا این حرکت، داستان نویسی انقلاب به یک جریان گسترده تبدیل نشده است. من فکر می کنم روی این مسئله در ابعاد آن کار نشده است. در حال حاضر، موضوع داستان انقلاب بیشتر حالت تبلیغی و مناسبتی پیدا کرده است. همین مسئله می تواند جلوی پویایی آن را بگیرد. نباید فقط در یک مناسسبت ویژه مثل ایام دهه فجر به این مسئله پرداخته شود. به نظر من باید در طول سال روی این موضوع کار شود تا حق مطلب ادا شود.[۲]

ادبیات را به اهلش بسپارید

دیگر وقتش رسیده که هر دولتی چه اصلاح‌طلب چه اصولگرا، سیاست‌های ضد ادبیات را کنار بگذارد. شان مردم ایران بسیار بالاتر از این است که بعد از ۳۳ سال برایشان درباره خوبی یا بدی ممیزی بحث کنیم. دیگر وقت آن است که دوغ از دوشاب تشخیص داده شود و نویسندگان مستقل که فقط می‌خواهند بنویسند، شناخته شوند. به‌نظرم دوره، دوره این گروه از نویسندگان است. اگر قرار باشد یک پروژه موشکی و نظامی اجرا شود، فقط مسئولان نظامی در آن نظر خواهند داد اما نمی‌دانم چرا در عرصه ادبیات متخصص مشخص و معین نداریم و همه نظر می‌دهند. یعنی فضا به‌گونه‌ای است که دوغ و دوشاب مخلوط هستند.[۶]

رمان انقلاب

اصلا با اصطلاح رمان انقلاب موافق نیستم. مثلا به نویسنده‌ای عبارت نویسنده انقلابی را اطلاق می‌کنند که اصلا درست نیست. به‌نظرم نویسنده انقلابی، تعبیری به‌شدت غلط است و متاسفانه باعث می‌شود که جوان‌ها با ذهنیت منفی به سمت کارهای این نویسندگان یا ما که چنین عبارتی را به من اطلاق کرده‌اند، بیایند. با چنین عبارت‌هایی است که نسل جوان کار را پس می‌زند. بنابراین به‌شدت مخالف چنین نامگذاری‌هایی هستم چون عبارت نویسنده انقلابی، به جشنواره، جایزه و داور انقلابی هم احتیاج دارد.[۶]

رمان زرد

رمان زرد برای سرگرمی نوشته شده است، اما شکل خلاقانه ندارد و داستان سردی است که با خلاقیت کمی نوشته شده است. اگر چه ممکن است که از آرایه‌های ادبی استفاده شده باشد، اما به شکل خلاقانه نیست. من مطمئنم کسی که رمان زرد می‌خواند، رمان جدی نمی‌خواند. شما در یک رمان زرد شاهد نگاهی تک بعدی به مسائل هستید و تیپ داستان به گونه‌ای ساده‌انگارانه تنظیم شده است. در چنین رمانی به جای تصاویر واقعی، تصاویر ساده‌لوحانه و بسیار عوامانه شکل گرفته است. در حقیقت در یک رمان زرد پدیده‌های جدی، ساده نمایش داده شده‌اند. درباره ی این که آیا به رمان زرد نیاز هست یا نیست، باید گفت که عده‌ای با خواندن رمان زرد لذت می‌برند پس باید گفت که بگذارید با خواندن چنین رمانی لذت ببرند. این افراد رمان زرد را از این جهت می‌خوانند که سرگرمی است و در اکثر موارد نیز همه پایان‌ها خوش است البته اگر قرار باشد همه رمان زرد بخوانند بد است، اما شاید اگر تعادل باشد بد نباشد چون بالاخره عده ای هستند که با خواندن این رمان‌ها لذت می‌برند.[۷]

از مستقیم‌گویی و شعاردادن در شعر و داستان انقلاب پرهیز کنیم

نسبیت‌گرایی، موضوع مهمی است که باید در زمان نوشتن برای بچه‌ها مورد توجه قرار گیرد و می‌گوید: بهتر است نویسندگان و شاعران حوزه کودک و نوجوان از مستقیم‌گویی و شعاردادن در خلق شعر و داستان انقلاب پرهیز کنند.[۸]

داستان نسل جدید

نسل جدید داستان خودشان را می‌نویسند و حوصله‌ٔ برقرار کردن ارتباط با دیگران را ندارند و کمتر می‌توانند فضاسازی کنند و در واقع آپارتمانی می‌نویسند. در رمان‌نویسی می‌توان تاریخ و زیست‌بوم خودمان را ببینیم و خیلی از مسائل را بیان کرد و در مجموع رمان عرصه میمون و مغتنمی است. متاسفانه نسل جدید داستان‌نویس ما به این موضوع اهمیت نمی‌دهد.نسل جدید باید یاد بگیرد در نوشتن رمان از زیست بوم خود بهره بگیرد و رمان‌ها آینه‌ی مشکلات و مسائل مردمشان باشد.[۹]

داستان‌های جدید مونولوگ شده‌اند

در سال‌های اخیر نویسندگان جوان برای خودشان داستان می‌نویسند و اصلا وارد دیالوگ و گفتگو نمی‌شوند و بزرگترین ضعف داستان‌هایمان این است که مونولوگ شده‌اند و شاید دلیل مخاطبان کم ما و تعداد کم تجدید چاپ‌ها همین باشد چون مردم خودشان را در رمان ما نمی‌بینند و این میراثی است که از شعر به ما رسیده است چون و شعر تنها برای چند لحظه احساس کسی را برمی‌انگیزد اما رمان متفاوت است و به نظر من آن چنان مهم است که می‌تواند سرنوشت یک نفر را تغییر دهد.[۹]

امتیازرات رمان

من خودم سال ها شعر گفته‌ام اماالان معتقدم برای اینکه یاد بگیریم فکر و هم‌اندیشی کنیم و جغرافیا و سیستم سیاسی خود را به چالش بکشیم باید به سمت رمان گرایش پیدا کنیم. نسل جدید نمی‌توانند فضاسازی کنند و در واقع آپارتمانی می‌نویسند چون خانواده‌های آن‌ها مانند نسل‌های گذشته گسترده نیست، نسل‌های گذشته زندگی غنی و خاطرات تلنباری داشتند که می‌توانست دستمایه‌ رمان‌های طویل و داستان‌های اثرگذار می‌بود.[۹]

تفاوت داستان امروز و گذشته

داستان در زمان گذشته مانند خود انسان‌ها خطی بود اما امروز متفاوت شده و نویسندگان اراده می‌کنند داستان‌هایی را بنویسند که در آن زمان رعایت نشود و بزرگترین عنصر داستان در دوره معاصر که همه روی آن تاکید دارند این است که داستان به یک اتفاق هنری تبدیل شده و مگر می‌شود یک داستان استعاره و تشبیه و فضا‌سازی نداشته باشد، بنابراین کارمان مشکل می‌شود.[۹]


محمدکاظم مزینانی و آثارش از نگاه دیگران

نظر یوسفعلی میرشکاک دربارهٔ رمان شاه بی‌شین

اولین کسی که توانست رمان را بومی این سرزمین کند، صادق هدایت بود و آخرین کسی که بعد از ۳۵ سال وقفه در بومی‌کردن رمان، حرکت مهمی انجام داد، محمد کاظم مزینانی است. مزینانی دو رمان نوشته که خیلی بهتر از بسیاری از رمان‌هایی است که سرمایه‌های بزرگ دولتی را در اختیار نویسندگانشان قرار داده‌اند. صادق هدایت فضای کابوس‌وار کافکا را وارد ادبیات ایران و آن را بومی کرد. و مزینانی رئالیسم جادویی را برای اولین‌بار در ادبیات ما بومی کرد. نویسنده در این رمان، یک دید کلی دارد و یک راوی کلی. جمع‌کردن زاویه‌های دید مختلف، کرامت رمان مزینانی است. در جامعه‌ای که موفق‌ترین رمانش دو یا سه شخصیت دارد، این رمان اثر قابل توجهی به شمار می‌آید. مزینانی در «شاه بی‌شین» با رئالیسم جادویی نگاه انسانی به شاه داشته است و توانسته بیان شاعرانه خود را در قالب رمانی تاریخی پیاده کند. «شاه بی‌شین» حاصل تلاش مثلث شاعر، مورخ و نویسنده است که با یکدیگر ترکیب شده‌اند و نقطه قوت کتاب را تشکیل داده‌اند. از طرفی، «شاه بی‌شین» یک منبع تاریخی به حساب می‌آید. منبعی تاریخی از نویسنده‌ای که توانایی شاعری بالایی دارد و توانسته شعر خود را به نثر وارد کند. به عبارت دیگر، «شاه بی‌شین» شعر مستند و تاریخی مزینانی است. ترکیب کردن شعر و تاریخ از نقاط قوت این اثر است. کاظم مزینانی نه فقط در وصف، بلکه در گزینش دقیق صفات نیز هنرمندانه قلم زده است. زیرا گاهی نویسنده با انتخاب چند صفت مناسب، مخاطب را از خواندن وصف‌های چندین صفحه‌ای برای نشان دادن مفهوم، رها می‌کند.

ناصر کشاورز

دوست قدیمی

بنده با آقای مزینانی از دوره نوجوانی با همدیگر دوست بودیم و در یک کوچه زندگی می‌کردیم و در یک خیابان با هم بستنی می‌خوردیم و شعرهای همدیگر را می‌خواندیم. شعر کودک را هم با هم شروع کردیم.[۱۰]

از همان ابتدا هم شاعر بود هم نویسنده

بر خلاف صحبت‌هایی که گاهی اوقات دوستان داستان‌نویس و رمان‌نویس اشاره می‌کنند باید بگویم که این فرد از همان ابتدا، هم شاعر و هم قصه‌نویس بود. منتها نوشتن رمان همانند شعر نیست، زمان می‌خواهد و باید یک مدت زیادی به آن اختصاص داد و برنامه‌ریزی و هر روز با آن زندگی کرد. حال نمی‌دانم این نویسنده با این دشواری‌های زندگی، چگونه توانسته است این فرصت را برای خودش ایجاد کند. محمدکاظم مزینانی شخصیت‌های بزرگ ادبی جهان را نظیر مارکز و برخس را حدود ۳۵ سال پیش به بنده معرفی کرد، اصلاً زندگی این فرد، رمان بود و آثار نویسندگان بزرگ جهان را می‌خواند و در نهایت شعر می‌گفت. حتی شعرهایی که آقای مزینانی در آن دوران گفته است به نقش نشست و مورد توجه بسیاری از دوستان و صاحبنظران قرار گرفت. با توجه به اینکه بنده شعر کودک و نوجوان ایران را تا به امروز به‌طور جدی پیگیر بوده‌ام با جرأت می‌توانم بگویم که هنوز شعرهای ابتدایی که آقای مزینانی گفته است، تاکنون هیچ‌کسی نتوانسته است نه تنها تقلید کند بلکه نتوانسته از آن‌ها کپی‌برداری کند، انگار که امضای خودش بود و هیچ‌کسی نمی‌توانست به این حریم نزدیک شود. محمد کاظم مزینانی همیشه معتقد بود که شعر باید دارای مهندسی و یک ساختمان باشد. به‌نوعی این نویسنده اولین استادم در حوزه شعر بود.[۱۰]

تنها به فکر نوشتن

اگر پولدار بودم و ملکی داشتم قطعاً به آقای مزینانی می‌گفتم که در جایی نشسته و تنها به فکر نوشتن باشد اما متأسفانه ندارم به همین‌ منظور معتقدم کسانی که از وسع مالی برخوردار هستند باید به خودشان آمده و از این گونه نویسندگان حمایت کنند. محمدکاظم مزینانی چه شعر بگوید و چه داستان و رمان بنویسد برای همه اهالی قلم عزیز است. چرا که رگه‌های وجودی خود را توانسته است در آثارش به‌ویژه کتاب جدید خود بیان کند.[۱۰]

آه باشین همانند گردابی بود که وقتی وارد آن شدم دیگر امکان خروج نبود

وقتی این رمان را در دست گرفتم او تا شب یکدم آن را مورد مطالعه قرار دادم. یعنی این کتاب همانند گردابی بود که وقتی وارد آن شدم دیگر امکان خروج نبود. بنده اصلاً در این کتاب پیگیر داستان نبودم که نتیجه آن چه خواهد شد بلکه مرتباً انگار در گالری حضور یافتم که با کلماتی تزئین شده است که همه آن‌ها نیز بسیار زیبا و همانند لبخند ژکون بود. در کتاب «آه باشین» تصاویر زیبایی را مشاهده کرده و لذت بردم حتی این نویسنده به‌خوبی کویر را توصیف کرده بود. مهندسی کلمات و واژگانی که در فرهنگ و زبان فارسی ما مغفول مانده بودند و به‌نوعی گم شده بودند همه آن‌ها در این کتاب به‌خوبی مورد استفاده نویسنده قرار گرفت. محمد کاظم مزینانی در این کتاب به زیبایی از کلمات و واژه‌ها استفاده کرده بود، اما به گفته خود نویسنده اگر می‌خواست از کلمات محلی و بومی بیشتری در این کتاب استفاده کند قطعاً این رمان به یک رمان محلی و بومی تبدیل می‌شد. معتقدم نویسنده در این کتاب هیچ زحمت تکنیکی نکشیده است بلکه همه چیزهایی که به رشته تحریر درآورده است، در ذاتش بوده است به‌گونه‌ای که بارها شعرهایی را از این شاعر دیده‌ام که یک بیت و یا یک کلمه در مصرع وجود ندارد و وقتی از او می‌پرسند که چرا آن را تمام نمی‌کنی می‌گوید نمی‌دانم چه کلمه و واژه‌ای و یا مصرعی برای آن قابل مفهوم است. در صورتی که برخی از شاعرانی که هم عصر ما هستند به کرات به این مقولات می‌پردازند و یکسری جاهای خالی را با الفاظ مختلف پر می‌کنند. به این رمان می‌توان از زاویه‌های مختلف نگاه کرد که یکی از آن‌ها نوع عددی و مهندسی کلمات و واژه‌ها است. سبک‌های زیبایی که به اندازه در آن استفاده شده است.[۱۰]


حسن محمودی: شاه بی شین تاریخ مصرف ندارد

مزینانی در این رمان از جهان‌بینی خاص خود استفاده کرده است. او در این دو جلد کتاب، حتی از روی دست خود رونویسی نکرده است. زیرا هر کدام فضایی کاملا متفاوت دارند. مزینانی هوشمندانه راوی دوم شخص را برای «شاه بی‌شین» انتخاب می‌کند. در‌حالی‌که در رمان‌های ایرانی کمتر به این زاویه دید توجه شده است. همواره برایم سوال بوده که چرا دوم شخص؟ راوی این اثر یک شاه بی‌تاج و تخت را به محاکمه دعوت می‌کند، محاکمه‌ای که در واقع تفهیم اتهام است. با خواندن رمان «شاه بی‌شین» خواننده فقط به محمدرضا پهلوی فکر نمی‌کند. بلکه به دیکتاتورهای فراتر از آن می‌اندیشد، مانند دیکتاتورهایی که در مصر و بحرین حضور دارند. بخشی از هنر مزینانی در خلق این رمان بود. ولی ما برای او و رمانش چه کرده‌ایم؟ چرا تلاشی برای ترجمه آن به زبان‌های دیگر نداشته‌ایم؟ خوانش این رمان از جلد آن آغاز می‌شود. در این رمان نوعی آشنایی‌زدایی وجود دارد. این رمان ابتدا خواننده را از همه آن‌چه درباره شاه می‌داند، تخلیه می‌کند. بعد کم‌کم این شخصیت را از نو برای مخاطب بازسازی می‌کند و سپس، خواننده این شخصیت جدید را می‌پذیرد و به‌واسطه آن تاریخ معاصر را در ذهن او بازسازی می‌کند. این رمان سندی برای نسل بعد به حساب می‌آید که در ذهن خواننده ساخته می‌شود. مزینانی آگاهانه با تکنیک‌های منحصر به فرد خود «رمان تاریخی» یا «رمان مستند» نوشته است. «شاه بی‌شین» هیچ تاریخ مصرفی ندارد و هشداری به تک تک مخاطبانش است که مبادا اگر ما نیز در مسند قدرت قرار بگیریم، دچار چنین مشکلاتی بشویم. مزینانی تمام کلیشه‌های ذهنی مخاطب خود را از بین می‌برد و آشنایی‌زدایی می‌کند.[۴]

دیگران و آثارشان از نگاه محمدکاظم مزینانی

امیرحسین فردی

یادم هست ۱۹ساله بودم که به تهران آمدم. آقای فردی را هم اول‌بار در کیهان بچه‌ها دیدم و با او برخی روزها از محل دفتر کیهان به سمت خانه می‌رفتیم. برایم جالب بود که آقای فردی هر روز همان مسیر روز قبل را می‌رود؛ حتی از روی یک پل رد می‌شود. این برای من خسته‌کننده بود، اما ایشان حاضر به تغییر مسیرش حتی به اندازه اینکه به جای پل جلوی کوچه از پل بالایی به آن سوی خیابان برویم نبودند. بعدها متوجه شدم که او دوست دارد راهی را برود که به آن باور دارد. در آثارش نیز همین را دیدم.

فردی احساساتش را مثل گله گوسفند جایی چرا می‌برد که می‌خواست و می‌دانست. او ترکی فکر می‌کرد و فارسی می‌نوشت و این مسئله برای من عجیب بود، چون برای ترک‌ها فارسی‌نوشتن سخت است و با کرشمه زبان فارسی چندان آشنا نیستند. با این حال فردی اینگونه بود و زبان و نثری به شدت پاکیزه، روان و سلیس داشت؛ هرچند که نوعی محافظه‌کاری در تمام آثارش حس می‌شد. نجابت روستایی، توجه به جزئیات و دوری از هر نوع پیچیدگی در روایت در آثار ایشان به اندازه‌ای بود که گاهی انسان حوصله‌اش از خوانش داستان‌های او سر می‌رفت. مرحوم فردی در همه کارهایش خط مستقیمی را می‌گرفت و به جلو می‌رفت. نمی‌دانم چرا هیچ‌وقت نخواست اول شخص را تجربه کند. شاید به‌خاطر شخصیتش بود، اما نمی‌دانم مگر می‌شود آدم هوس نکند تا این موضوع را تجربه کند. او برای خلق یک داستان سیاسی مثل گرگ‌سالی کاری به سیاست و پیچیدگی‌هایش ندارد؛ چون تکلیفش با خودش مشخص است. او از منظر یک انسان شهری به روستا نگاه نمی‌کند، بلکه او مانند یک روستایی که گاو و گوسفندش در ده مانده است در داستان‌هایش به روستا سر می‌زند.[۱۱]

محمدحسن جمشیدی به‌شدت داستان‌پرداز است

کوچ اصوات اثری خاص است و نباید این داستان‌ها را تنها از دریچه داستان‌نویسی بررسی کرد و نوشتن داستان برای کسی که شاعری می‌داند کار بسیار دشواری است. در کتاب ۳۲۱ بار کلمه صدا تکرار شده و اولین مجموعه داستانی است که انقدر هماهنگ است و نویسنده سعی کرده حول یک موضوع بنویسد. او در همه داستان‌ها از واژه صدا استفاده کرده است که می‌دانیم اصالت و معنایی شاعرانه دارد. وقتی از صدا حرف می‌زنیم منظور صدای شخصیت‌ها نیست، بلکه نویسنده وظیفه خودش دانسته است که صداها را کشف کند. در این مجموعه یک داستان رئال وجود دارد بقیه بین شعر و داستان هستند. نمی‌خواهم از منظر پیرنگ و اوج و فرود و غیره وارد بحث درباره این مجموعه شوم چون خواننده نباید توقع داستان مدرن و پست مدرن را از این مجموعه داشته باشد. داستان آقای جمشیدی به‌شدت داستان‌پرداز است و مضمون اکثر داستان‌هایش تولد و مرگ و اضمحلال است و لبریز از صحنه‌های مرگ‌اندیشانه و این مضمون‌پرداز بودن بسیار مهم است. وقتی داستان‌نویس مضمون را می‌گوید برخورد عوض می‌شود. ما با داستان ژانر مواجه نیستیم و با داستان شاعرانه مواجیهم.[۱۲]

یادداشت محمدکاظم مزینانی در پاسخ به اظهارات انتقادی محمدرضا سرشار نسبت به جایزهٔ ادبی جلال آل‌احمد

«تعهدنامه­‌ٔ یک نویسنده­‌ٔ معلوم­‌الحالِ بیت­‌المال برباددِه!

باور کنید که تاکنون هرگز نسبت به افاضات و کرامات اهالی نقد–چه مثبت و چه منفی- واکنش نشان نداده‌ام، چراکه حتی برای مار­ها و سار­ها احترام قائل هستم، چه رسد به جناب سرشار که از برترین مخلوقات الهی به شمار می­‌روند. اما از آنجا که ایشان هیأت داوران «انجمن قلم» و «بنیاد شعر و داستان» را یکجا و درهم نادان و بی‌سواد خطاب کرده­‌اند، بر آن شدم که مراتب تاسف و تحسر خود را نسبت به این ماجرا اعلام ­دارم و همین­‌جا:

متعهد می­‌گردم: از این پس قبل از دریافت هرگونه جایزه از میزان فضل و سواد هیأت داوران و به‌خصوص رییس هیأت داوران مطمئن شده و پیش از قبول هرگونه وجه مادی، با رجوع به بزرگانی حرام و حلال­‌شناس چون جناب سرشار از شبهه‌ٔ تحصیل مال نامشروع مبرا گردم تا خدای ناکرده به سرنوشت کسانی چون بابک زنجانی گرفتار نیایم.

متعهد می­‌گردم: از سوژه قرار دادن سرنوشت و سرشت یک خاندان در قالب رمان خودداری ورزم؛ چرا که داستان مدرن درباره یک روز و فوقش یک هفته­‌ی زندگی یک شخص است، نه در مورد زندگی چند نسل و یک خاندان.

...

در پایان، خواهشمند است جهت جلوگیری از شبهه­‌افکنی برخی افراد کوردل، ایشان نظرات روشنگرانه­‌ٔ خود را نسبت به شبهات ذیل اعلام فرمایند:

از آنجا که بنده در سال ۹۳ بابت خلق رمان معلوم­‌الحال «آه با شین» به دریافت نشان «قلم زرین» نائل آمده و این جایزه­‌ٔ نقدی را از دستان مبارک شما دریافت کرده­‌ام، آیا با این کار مرتکب معصیت نشده­‌ام؟ و آیا حکم بی‌سوادی و نافهمی درمورد هیأت داوران این جایزه نیز نافذ است؟

اگر چنان­چه جلد اول تا سوم یک رمان پس از ویراستاری نزدیک به بازنویسی این­جانب به چاپ برسد، و در چهارمین دوره‌­ٔ جایزه­‌ٔ ادبی جلال آل‌احمد با مدیریت جناب‌عالی موفق به دریافت ۱۱۰ سکه­‌ٔ طلا گردد، آیا چنین جایزه­‌ای شبهه­‌ناک نیست؟ و آیا خدای ناکرده شائبه بی­­‌سوادی هیأت داوران آن دوره­‌ٔ جایزه جلال و الزام نشستن آنان در کلاس­‌های نقد ادبی به میان نمی­‌آید؟

...[۱۳]


جوایز و افتخارات

  • دیپلم افتخار دفتر بین‌المللی کتاب کودک و نوجوان 2000-Ibby برای کتاب"سوار سوم"،۱۳۷۸
  • جایزه‌ٔ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، پاییز در قطار، ۱۳۸۵
  • برگزیده‌ٔ بیست سال ادبیات کودک و نوجوان، انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، ۱۳۷۹
  • دیپلم افتخار نخستین جشنواره‌ٔ کانون پرورش فکری، آب یعنی ماهی"، ۱۳۶۸
  • برگزیده‌ٔ مجله‌ٔ سروش نوجوان، آب یعنی ماهی، ۱۳۶۸
  • برگزیده‌ٔ کانون پرورش فکری و مجله سروش نوجوان، پنج روز در نیمروز، ۱۳۷۰
  • برگزیده‌ٔ شورای کتاب کودک، دریای گمشده، ۱۳۷۷
  • برگزیده‌‍‌ٔ کتاب سال مجله‌ی سلام بچه‌ها، شعرهای ناتمام، ۱۳۷۶
  • برگزیده‌ٔ جشنواره‌ٔ کتاب‌های دینی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ‌ای زمین،‌ای سنگدل، ۱۳۸۲
  • برگزیده‌ٔ جشنواره‌ٔ کتاب رشد، " زندگی نامه‌ی شهریار و داریوش هخامنشی"، ۱۳۸۴
  • تقدیر شده در جشنواره‌ٔ رشد، فیه مافیه، ۱۳۸۶
  • برگزیده‌ٔ جشنواره‌ٔ ادبیات دینی، سوار سوم، ۱۳۸۵
  • برگزیده‌ٔ جشنواره‌ٔ مطبوعات، شعر اتفاق سرخ، ۱۳۷۸
  • برگزیده‌ٔ جشنواره‌ٔ شهید غنی پور، پاییز در قطار، ۱۳۸۵1385
  • تقدیر شده در اولین جشنواره‌ٔ داستان انقلاب، شاهِ بی‌شین (درباره محمدرضا و فرح پهلوی) ۱۳۸۶
  • برگزیده جشنواره شهید غنی‌پور، رمان شاه بی‌شین، ۱۳۹۰
  • کتاب سال دفاع مقدس، منظومه‌ٔ سه گانه‌ی: ۱- ساعت هفت و ربع ۲- کتاب و آب ممنوع ۳- بوی هلو و باروت، ۱۳۸۷
  • دیپلم افتخار کتاب فصل، تابستان ۱۳۸۸، کلیله و دمنه
  • شاعر برگزیده جشنواره شعر فجر، ۱۳۸۸
  • برگزیده‌ٔ جشنواره‌ٔ داستان انقلاب، رمان آه با شین، ۱۳۹۰
  • برگزیده جشنواره قلم زرین، رمان آه با شین، ‍۱۳۹۳
  • برگزیده جایزه ادبی جلال آل‌احمد، رمان آه با شین، ۱۳۹۳[۱۴]

آثار و کتابشناسی

شعر کودک و خردسال

  • تنها انار خندید ـ کانون پرورشی-۱۳۷۴
  • خدای جیرجیرک ها ـ پیدایش ـ ۱۳۷۷
  • دویدم و دویدم(سه جلد) ـ تربیت- ۱۳۸۰
  • نیلوفر چه می خواست؟ ـ تربیت ـ ۱۳۸۱
  • حسنک(سه جلد) ـ پیدایش ـ ۱۳۸۲
  • چرخ خیاطی با مامانم حرف می زنه ـ افق ـ ۱۳۸۵
  • نی نی عینکی(سه جلد) ـ افق ـ ۱۳۸۶
  • منظومه سه جلدی :"کتاب و آب ممنوع!"،بوی هلو و باروت"،"ساعت هفت و ربع"- بنیاد شهید- ۱۳۸۶
  • ده شب از هزار و یکشب(ده جلد) ـ قدیانی ـ۱۳۸۶
  • نی نی دُخملی(شش جلد) ـ پنجره ـ ۱۳۸۶
  • چهارده معصوم(چهارده جلد) ـ قدیانی ـ ۱۳۸۷
  • نی نی عسلی(شش جلد) ـ پنجره ـ ۱۳۸۷
  • ترانه های ابری و ببری(شش جلد) ـ پنجره ـ ۱۳۸۷
  • ترانه های جوجه اردکی( شش جلد) ـ پنجره ـ ۱۳۸۷
  • کلیله و دمنه،منادی تربیت-۱۳۸۸[۱۵]

شعرنوجوان

  • آب یعنی ماهی ـ نهاد ادبیات ـ۱۳۶۶
  • نان و شبنم ـ قدیانی-۱۳۷۴
  • شعر‌های ناتمام ـ حوزهٔ هنری -۱۳۷۵
  • ساده مثل آسمان ـ رویش-۱۳۷۵
  • کلاغ‌های کاغذی ـ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان- ۱۳۷۸
  • ای زمین ای سنگدل-۱۳۸۰
  • صندلی ها خسته اند(برگزیده ی شعرها ) ـ تربیت ـ ۱۳۸۶[۱۵]

داستان کودک

  • ماه در گهواره ـ رشد- ۱۳۷۹
  • پسری که تنها بود ـ تربیت- ۱۳۸۰
  • هشت روز با امام هشتم ـ تربیت-۱۳۸۱
  • عروسی ماه و خورشید ـ زیتون-۱۳۸۲
  • دوازده آینه ـ زیتون-۱۳۸۳[۱۵]

داستان نوجوان

  • سوار سوم ـ پیدایش- ۱۳۷۶
  • رازهای زندگی یک کلاغ ـ حوزه ی هنری- ۱۳۷۸
  • داستان ناتمام ـ پیدایش- ۱۳۸۰
  • پاییز در قطار ـ حوزه ی هنری ـ ۱۳۸۵[۱۵]

سفرنامه

  • پنج روز در نیمروز ـ کانون پرورش-۱۳۶۸
  • دریای گمشده ـ کانون پرورش-۱۳۷۰[۱۵]

طنز

  • سنگ پا+گل ـ پیدایش- ۱۳۷۹[۱۵]

بزرگسال

  • شاهِ بی شین(رمان)۱۳۸۸[۱۵]

تحقیق، زندگی­نامه، بازنویسی

  • سیدجمال‌الدین اسدآبادی ـ رشد-۱۳۷۸
  • فیه ما فیه(مولانا) ـ پیدایش-۱۳۷۹
  • شاعر راز و شیراز(حافظ) ـ پیدایش-۱۳۸۰
  • داریوش هخامنشی ـ رشد- ۱۳۸۰
  • لیلی و مجنون ـ پیدایش-۱۳۸۱
  • منطق الطیر ـ پیدایش-۱۳۸۲
  • سفرنامهٔ کفش‌های پاره ـ بنیاد شهید-۱۳۸۵[۱۵]

آموزشی

  • آموزش کامپیوتر- تاتی- ۱۳۸۴
  • آموزش اینترنت- تاتی-۱۳۸۵
  • ترانه‌های پُستی (شرکت پست جمهوری اسلامی) ترانه و انیمیشن-تاتی- ۱۳۸۸[۱۵]


نظر نویسنده دربارهٔ آثارش

شین بی‌شین با پایان باز

عنوان این کتاب را «شین بی شین» گذاشته‌ام، به این دلیل که می‌خواستم پوچی و هیچ را در این عنوان بگنجانم. این کتاب بارها بازنویسی شد؛ با وجود اینکه چند روز قبل، آن را تحویل مرکز آفرینش‌های ادبی حوزه هنری داده‌ام، اما باز هم در حال بازنویسی آن هستم. برخی از بخش‌های این کتاب را بیش از ۸ بار بازنویسی کرده‌ام. البته برخی بخش‌ها را که تصور می‌کردم مشکلی ندارند کمتر، اما به هر حال دوست داشتم تمام بخش‌ها و فصل‌های این رمان در اوج باشد و به همین دلیل هم برای نگارش و بازنویسی آن وسواس زیادی به خرج دادم. پایان این کتاب باز مانده است تا اگر امکانش باشد، ادامه‌ای بر آن بنویسم. معتقدم پایان زندگی همه ما باز است. تاریخ ما فروبسته است و سرنوشت آدم‌هایش باز است.

سعی کردم در این کتاب توضیح دهم جوانان نسل جدید چقدر از شور و شهوت زندگی خالی هستند. ما با بوی سنجد عاشق می‌شدیم، اما در این نسل عشقی نمی‌بینید. در این کتاب گربه خانگی وجود دارد که آن هم توسط همین نسل عقیم می‌شود. حکایت خاصی است و این حکایت و تناقضات نسلی هم ادامه دارد.

داستان کتاب «شین بی شین» تجربه زندگی خودم و دخترم است و برای نگارش آن از مستندات تاریخی استفاده نکرده‌ام. آثار قبلی بیشتر مستند بودند، اما اثر سوم فضای معمولی دارد. البته بخش‌های تاریخی دارد و به‌طور مثال به مغول پرداخته‌ام و به زن ایرانی که همیشه در طول تاریخ کشورمان در معرض تجاوز بوده است. در مجموع رمان تازه‌ام زمان حال و حکایت زندگی خود ما را روایت می‌کند.[۱۶]

مخاطبان سه‌گانه

برای من افرادی که با این کتاب برقرار کردند، شگفت‌انگیز بود؛ چرا که می‌دیدم افراد با شخصیت‌ها و تیپ‌های مختلفی هستند، اما نکته جالب این بود که بیشتر این افراد کسانی بودند که انقلاب را به یاد داشتند و جوانان دهه ۴۰ و ۵۰ بودند. البته من کتاب را برای همه سنین نوشته بودم و سعی داشتم تا نگارش به‌گونه‌ای باشد که همه افراد را در برگیرد.[۷]

شاه بی‌شین

داستان نگارش کتاب

من از سال‌ها قبل درباره این موضوع کار کرده بودم و با توجه به علاقه‌ای که به رویدادهای سیاسی و اجتماعی معاصر داشتم، تقریباً اکثر کتاب‌های نوشته شده در این حوزه را مطاله می‌کردم. بنابراین طبیعی بود که تمایل داشته باشم بخشی از دریافت‌های شخصی خودم از رویدادهای پیرامونم را در قالب داستان بیان کنم. بنابراین، مطالعات خودم را روز به روز بیشتر کردم. به عنوان مثال، در زمینه زندگی محمدرضاشاه پهلوی، تمام مصاحبه‌های این شخص را مطالعه کردم؛ از کتاب‌های خاطرات شخص شاه و اطرافیانش شروع کردم تا رسیدم به مقالات و مطالبی تاریخی که در این باره توسط افراد مختلف نوشته شده است. همچنین تاریخ قدیم را خواندم و مجموع این‌ها یک نگاه تازه‌ای به من داد که فکر می‌کنم ایده اولیه رمان شاه بی‌شین از آن سر چشمه می‌گیرد.[۲]

دو روایت موازی

همزمان که در یک سوی ماجراهای زندگی شاه روایت می‌شود، در سوی دیگر، قصه خودم، پدرم، مادربزرگم و پدربزرگم هم در حاشیه زندگی شاه روایت می‌شود. یعنی موقعی که ماجرای کشف حجاب صورت می‌گیرد، ماجرای تولد من هم اتفاق می‌افتد. به عنوان مثال، ماجرای مواجهه مادربزرگم با قضیه کشف حجاب، نمونه‌ای از رفتارهای اجتماعی در بطن جامعه را در مقابل این قضیه نشان می‌دهد و در سوی دیگر این ماجرا، تصویر تصمیم گیرندگان درباره آن موضوع نشان داده می‌شود که در راس آن‌ها شاه قرار دارد. البته ارتباط ارگانیکی بین این وقایع در رمان وجود ندارد، ولی سعی شده تصویر کاملی از آن روزگار ارائه شود.[۲]

در «شاه بی‌شین» به نفع رمان کار کردم نه تاریخ

من معتقدم وظیفه رمان این نیست که اطلاعات تاریخی صرف به مخاطب بدهد. رمان هیچ وظیفه و مسئولیتی در این حوزه ندارد. بنابر این، من در همه جای این داستان سعی کردم به نفع رمان کار کنم نه به نفع تاریخ. برای من مهم این بود که از نگاه شاه حوادث تاریخی و اجتماعی را ببینم و این نگاه را به مخاطب هم انتقال دهم. فکر می‌کنم این نوع نگاه تا به حال در ادبیات داستانی معاصر کشورمان نبوده است، چون پیش از این اغلب اتوبیوگرافی هایی منتشر شده که در آن‌ها افرادی مثل اسدالله علم به نقل خاطرات خود از خاندان پهلوی به ویژه محمدرضا شاه پرداخته‌اند. ولی من سعی کردم به نگاه‌های خصوصی شاه هم بپردازم. مانند نگاه به روابط خصوصی، طبیعت، زن، کودکی، آب و هوا و حیوانات و حتی به مصیبت‌های ریز و درشتی که شاه با آن‌ها دست به گریبان بود. به عنوان مثال، من نمی‌خواستم درباره واقعه ۱۵ خرداد اطلاعات تاریخی دقیقی بدهم، چون این وظیفه مورخان است. من باید داستان می‌نوشتم و برای این کار باید به جزئیات رفتاری شاه بیشتر نزدیک شده و اشاره می‌کردم. برای من نقطه پیوند تاریخ معاصر با زندگی معاصر جذابیت بیشتری دارد و فکر می‌کنم این نقطه داستان‌پرداز و رمان‌ساز است.[۲]

پس زمینه پررنگ تاریخی و اجتماعی

فکر می‌کنم ایرادی که به کارهایی از این دست وارد است به همین بخش از کار مربوط می‌شود، چون در اغلب کارهایی که در این حوزه نوشته و منتشر می‌شود نگاه‌ها معمولاً به دو گونه سیاه یا سفید است و کمتر اتفاق می‌افتد که به بخش‌های خاکستری ماجراها هم پرداخته شود. من نخواستم وارد این بازی‌ها شوم، چون قضیه را شخصی دیدم و سعی کردم با آن شخصی هم برخورد کنم، چون معتقدم رمان زمانی اتفاق می‌افتد که برای نویسنده شخصی شده باشد و اگر این اتفاق نیفتد محال است کار موفقی خلق شود. بنابراین، شخصی‌شدن این رمان برای من مهم بود، چون بخشی از آن با زندگی خودم ارتباط داشت. می‌خواستم برداشت خودم از اتفاقات پیرامونی‌ام را در قالب رمان ارائه دهم. از طرف دیگر، معتقدم وظیفه رمان‌نویس قضاوت کردن نیست. مگر این که یک رمان تاریخی بنویسد و من نمی‌خواستم رمان تاریخی بنویسم.[۲]

معرفی تعدادی از آثار

سه‌گانه‌ای با موضوعات پیرامون شاه: شاه بی شین، آه باشین، شین بی‌شین

نویسنده در جلد اول این سه‌گانه با موضوع «شاه بی‌شین» به سوژه شخصی مثل محمدرضا‌شاه پرداخته است. البته نگاه کتاب بیشتر به این است که او چه انسانی بوده و شاید مثل هرکس دیگری احساسات، اشتباهات و مسائل دیگری داشته باشد. در این جلد سعی شده است به این موضوع که او چگونه حکومت کرد، چگونه ستمگری بود و ... پرداخته نشود. همچنین در کتاب دوم با عنوان «آه باشین» به این موضوع پرداخته شده است که محمدرضا پهلوی به‌عنوان یک انقلابی چه آرمان‌هایی داشت. موضوع کتاب سوم، چگونگی سرنوشت نسل دهه ۴۰ و ۵۰ که هم در رژیم شاهنشاهی و هم در جمهوری اسلامی بودند است همچنین موضوع جنگ و دفاع مقدس نیز به آن اضافه می‌شود.[۷]

از منظر تاریخی اگر بخواهیم مقایسه‌ای بین سه اثر داشته باشیم، باید بگویم که جلد اول به روایت داستان از سال ۱۲۹۸، یعنی زمان تولد محمدرضا پهلوی، تا زمان مرگ او می‌پردازد. در جلد دوم، داستان زندگی شخصیت اصلی که یکی از انقلابیون بوده، از سال ۱۳۱۰ تا ۱۳۹۰ نقل می‌شود. در سومین جلد از این «سه‌گانه» روایت زندگی نسلی رقم می‌خورد که الآن باید بین ۴۵ تا ۵۵ سال سن داشته باشند. آخرین جلد از این سه‌گانه در پی این پرسش است که نسل ما چه وضعیتی در زمان انقلاب داشت، پس از انقلاب و در بحبوحه جنگ چه کار کرد، بعدها چه حوادثی را از سر گذراند و اکنون در چه وضعیتی به سر می‌برد.[۱۷]

دریای گمشده

در این سفرنامه، نويسنده با يک عكاس و يک راننده سفر خود را آغاز می‌كند و در شاهرود با يک راهنما كه به آن‌ها می‌پيوندد سفر چهار نفره خود را به كوير ادامه می‌دهد. به باور اهالی كوير، سرزمين بين كاشان و سمنان در قديم سراسر دريا بوده است. كشتی‌ها از كاشان حركت كرده و در ساحل سمنان پهلو می‌گرفته‌اند. با شنيدن اين نكته، خاطرهٔ دريايی گمشده ذهن و خيال نويسنده را مشغول می‌كند و در طول سفر خود سعی می‌كند تاريخ را در مكان‌های مختلفی كه به آن‌جا می‌رود مشاهده كند. تصاويری كه به همراه مطالب در كتاب آورده شده، هم بيانگر لحظاتی از زندگی مردم كوير و هم بيانگر زندگی خود كوير است.[۱۸]

پنج روز در نیمروز

«نيمروز» يكي از نام‌های قديمی سرزمين سيستان است. اين‌بار، مسافر سرزمين‌های دور در مكان و زمان،‌ كه به همراه یک عكاس و يک راننده سفر خود را آغاز كرده است قصد آن دارد تا كوله‌بار سفرنامه خود را كه از توصيف طبيعت نه چندان ملايم سيستان، از مردم و زندگی آن‌ها، از رود هيرمند و سدهای آن، از درياچه هامون، از كپرهای صيادان، از قحطي‌های طولانی، از دشت بادهای ١٢٠ روزه- بادهايی كه سرعتشان گاه به ١٢٦ كيلومتر در ساعت می‌رسد و هديه‌شان برای باغ‌ها، خانه‌ها، گهواره بچه‌ها، ظرف‌های غذا و حتی چشم‌ها و گوش‌ها همواره شن است از گرمای خشک آن سرزمين و... آكنده است در برابر خوانندگان بگشايد. شايد تصاوير زنده و گويايی كه در اين كوله‌بار آورده شده است خوانندگان را از تحمل رنج سفری چنين دور و دشوار برهاند.[۱۸]

شاعر راز و شیراز

«شاعر راز و شیراز» کتاب دیگری است از مجموعه «تازه‌هایی از ادبیات کهن برای نوجوانان» که از دو بخش تشکیل شده است. در بخش اول زندگی‌نامه و برخی از مهم‌ترین حوادث روزگار حافظ در قالب شش داستان بازگو می‌شود. داستان‌ها عبارتند از" : حافظ و شاه شیخ"، "حافظ و امیر مبارز"، "حافظ و شاه شجاع"، "حافظ و سلطان زین العابدین"، "حافظ و تیمور "و "حافظ و شاه منصور ."این داستان ها با اشعاری از حافظ همراه است. در بخش دوم کتاب، برخی از واژه‌ها و اصطلاحات و تعبیرهای غزل‌های حافظ با اشاره به اصل اشعار برای نوجوانان و جوانان شرح و معنی شده است.[۱۹]

پانویس

[۲۰]

  1. «محمدکاظم مزینانی - پاتوق کتاب فردا». 
  2. ۲٫۰۰ ۲٫۰۱ ۲٫۰۲ ۲٫۰۳ ۲٫۰۴ ۲٫۰۵ ۲٫۰۶ ۲٫۰۷ ۲٫۰۸ ۲٫۰۹ ۲٫۱۰ ۲٫۱۱ ۲٫۱۲ ۲٫۱۳ ۲٫۱۴ «گفت‌وگوی مشروح فارس با محمدکاظم مزینانی نویسنده داستان انقلاب :: شاهدان کویر مزینان». 
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ «کیهان بچه‌ها نویسنده‌ام کرد/ نوشتن برای بزرگسالان ترسناک است - حلقه وصل». 
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ «اسرارنامه: محمدکاظم مزینانی «با شاه بی شین» گام مهمی در بومی کردن رمان برداشته است». 
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ «اصل نویسندگی این است که هوش بازاری را کنار بگذاریم». 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ «شان مردم ایران بالاتر از این است که بعد از 33 سال برایشان درباره خوبی یا بدی ممیزی بحث کنیم». 
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ «روایت محمدکاظم مزینانی از سومین جلد سه‌گانه انقلابی‌اش- اخبار فرهنگی تسنیم». 
  8. «مزینانی: از مستقیم‌گویی و شعاردادن در شعر و داستان انقلاب پرهیز کنیم - عصر فرهنگ». 
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ «داستان‌نویسی نسل جدید آپارتمانی است - ایسنا». 
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ «روایت ناصر کشاورز از گردابی که محمدکاظم مزینانی او را در آن فرو برد». 
  11. ««گرگ‌سالی» مرا یاد بالزاک انداخت/ فردی در داستان‌هایش اهل کشف و شهود نیست». 
  12. «جامعه امروز بیشتر از شاعر به داستان‌نویس نیاز دارد - خبرگزاری مهر». 
  13. «محمدکاظم مزینانی: اگر سرشار مدیر جایزه جلال شود، دیگر شبهه‌ای باقی نمی‌ماند؟! - خبرگزاری آنا». 
  14. «زندگینامه و دانلود کتاب‌های محمدکاظم مزینانی». 
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ ۱۵٫۳ ۱۵٫۴ ۱۵٫۵ ۱۵٫۶ ۱۵٫۷ ۱۵٫۸ «معرفی شاعرمحمدکاظم مزینانی و دکتر ربابه مزینانی :: شاهدان کویر مزینان». 
  16. «پایان نگارش رمان سه‌گانه داستان انقلاب‌ -حلقه وصل». 
  17. «کتاب جدید محمدکاظم مزینانی در آستانه انتشار- اخبار فرهنگی تسنیم». 
  18. ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ «محمدکاظم مزینانی». 
  19. «کتاب حافظ اثر محمدکاظم مزینانی». 
  20. .