اکبر صحرایی: تفاوت میان نسخهها
محمد ایذجی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
محمد ایذجی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
====[[سنگر علافها]]==== | ====[[سنگر علافها]]==== | ||
کتاب «سنگر علافها» مجموعه طنز کوتاهی از دفاع مقدس است. من پیش از این اثری | کتاب «سنگر علافها» مجموعه طنز کوتاهی از دفاع مقدس است. من پیش از این اثری طنز به نام «دار و دسته دارعلی» داشتم که مجموعهای ۷ جلدی و طنز بود و هر جلد آن یک نام مخصوص به خود را داشت. «سنگر علافها» در ادامه «دار و دسته دارعلی» نوشته شد که شامل ۵۵ کار کوتاهِ ۱ تا ۲ صفحهای میشود و شخصیت اصلی «سنگر علافها» همان دارعلی است.<ref name="کیهان"/> | ||
====رمان [[کتیبهٔ ژنرال]]==== | ====رمان [[کتیبهٔ ژنرال]]==== | ||
خط ۱۹۶: | خط ۱۹۶: | ||
{{بلی}}'''در بخشی از این رمان میخوانیم'''{{سخ}} | {{بلی}}'''در بخشی از این رمان میخوانیم'''{{سخ}} | ||
:<span style="color:darkcyan"> '''''«لال میشوم و تنم عین برگ درخت بید میلرزد. باز سکسکه لعنتی! بابا، عین پلنگ، خیز برمیدارد طرفم. برای شادی روحم، فاتحه میخوانم. آقای امینی، معلم فارسی عین شیر، سپر میشود جلویم.نترس کریم، با پدرت صحبت میکنم.پشتش پناه میگیرم. بابا دستی به موهای بلند جوگندمیاش میکشد و تیزی نگاه را ول میدهد توی صورت معلمم. اقای امینی خونسرد، به بابا میگوید:«عذر میخوام دخالت میکنم، معلم پسرتونم». بابا طوری دورش میزند و سمتم میآید که انگار او را نمیبیند!...»''' </span><noinclude> | :<span style="color:darkcyan"> '''''«لال میشوم و تنم عین برگ درخت بید میلرزد. باز سکسکه لعنتی! بابا، عین پلنگ، خیز برمیدارد طرفم. برای شادی روحم، فاتحه میخوانم. آقای امینی، معلم فارسی عین شیر، سپر میشود جلویم.نترس کریم، با پدرت صحبت میکنم.پشتش پناه میگیرم. بابا دستی به موهای بلند جوگندمیاش میکشد و تیزی نگاه را ول میدهد توی صورت معلمم. اقای امینی خونسرد، به بابا میگوید:«عذر میخوام دخالت میکنم، معلم پسرتونم». بابا طوری دورش میزند و سمتم میآید که انگار او را نمیبیند!...»''' </span><noinclude> | ||
====[[تپه جاویدی و راز اشلو]]==== | |||
بخش اصلی کتاب حول محور در محاصره افتادن سردار شهید مرتضی جاویدی و گردان تحت امرش بر روی تپهای به نام "برد زرد" تنظیم شده است. محاصرهای که کارد را به استخوان رزمندگان میرساند و تعداد نفرات باقی مانده گردان را به کمتر از انگشتان دست. با این وجود تپه هرگز سقوط نمیکند و در کمال ناباوری با غیرت شهید جاویدی و دیگر شهدای جاوید آن تپه، گردان وظیفهاش یعنی حفظ تپه را تا آخرین نفس انجام میدهد و دشمن روسیاه بعثی را رو سیاهتر میکند. شرح فداکاریهای رزمندگان این گردان در موقعیت جیره بندی آب و مواد غذایی، شهادت یک به یک رفقایشان و از نفس افتادن مجروحانی که حتی امکاناتی برای بستن زخمهایشان نیست، آنچنان سرشار از عظمت، حس آزادگی و افتخار است که این خاطرات بی هیچ تردیدی در هر ایرانی اثر خواهد کرد.<ref name="مخلص">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.mehrnews.com/news/5028575/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%84%D8%B4%DA%A9%D8%B1-%D9%85%D8%AE%D9%84%D8%B5-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D8%B3%D9%87-%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D9%86%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%A8%D8%B3%DB%8C%D8%AC|عنوان=بازنمایی «لشکر مخلص خدا» در ادبیات جنگ/ سه پیشنهاد از روایت بسیج - خبرگزاری مهر|اخبار ایران و جهان}}</ref> | |||
====[[سنگر علافها]]==== | |||
مجموعه «سنگر علافها» با نگاهی جدید به حوادث جنگ تحمیلی روایتگر افرادی است که معمولاً در جنگ به کارگرفته نمیشدند و سعی میکردند که با شوخ طبعی خود را سرگرم کنند. این کتاب شامل ۵۵ داستان کوتاه است که به هم اتصال دارند و خواننده حین خواندن هر داستان به لایههای زیرین آن میرسد. | |||
سبیلها، علافها، خمپاره شادی، هذیان، گدا، سنگ صبور، اس اس، حباب، یک چشم، خربرفت، اولولک، ستون، عروس، شیشخونه و… عناوین برخی از داستانهای این کتاب هستند که با زبان طنز، خاطرات و حقایقی را درباره دوران پر افتخار هشت دفاع مقدس برای نوجوانان و جوانان بیان میکنند.<ref name="">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.mehrnews.com/news/5029245/%D8%B3%D9%86%DA%AF%D8%B1-%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%81-%D9%87%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%87-%D9%86%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D8%AF%D9%86%D8%AF|عنوان=«سنگر علافها»؛ داستان افرادی که در جنگ به کار گرفته نمیشدند - خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان}}</ref> | |||
{{بلی}}'''در بخشی از این کتاب میخوانیم:'''{{سخ}} | |||
:<span style="color:#A2006D">'''''«عباس! ی علامت بینمون بذاریم وقتی میریم شناسایی سنگرای دشمن همدیگر رو گم نکنیم؟ صدای حیوان یا پرنده بهتره! صدای چه حیوونی باشه؟ از بین تاریکی صدای جیرجیرک بیرون میدهیم صدای جیرجیرک هم خوبه، شنیدی؟ عباس مکث میکند و میگوید: جیرجیرک نه نشنیدم! گوش کن، دوباره میزنه.»'''</span><noinclude> | |||
==پانویس== | ==پانویس== |
نسخهٔ ۱۴ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۲۴
اکبر صحرائی | ||||
---|---|---|---|---|
زمینهٔ کاری | ادبیات کودک و نوجوان | |||
زادروز | ۱۳۳۹خورشیدی شیراز | |||
ملیت | ایرانی | |||
پیشه | نویسنده | |||
|
اکبر صحرائی نویسنده معاصر ایرانی است.[۱]
اکبر صحرایی از نویسندگان نسل اول دفاعمقدس است که نوشتن را از پشتِ سنگرهای جبهه شروع کرد و در فضای جنگ تصمیم گرفت تا آن ایثارها، رشادتها و عملیاتها را به رشته تحریر در آورد. سه سال حضور مستمر در جنگ داشته است و جانِ کتابهایش در مصاحبه با رزمندهگان بوده اما هیچوقت خود را در یک قالب محدود نکرده، بلکه با خاطرهنویسی، طنز، داستاننویسی و... کودک و بزرگسال را همراه خود نگه داشته و همواره نگاهی جدید به حوادث جنگ تحمیلی داشته است.[۲]
اکبر صحرائی دانشآموختهٔ رشتهٔ مدیریت دولتی است. در سال ۱۳۶۵ داستاننویسی را آغاز کردهاست. جنگ مسیر زندگی حرفهای صحرایی را تعیین کرد و دغدغهٔ نگارش خاطرات خود و دوستانش در این دوران او را در مسیر نویسندگی قرار داد. صحرائی نویسندگی را با شهریار مندنیپور آغاز کردهاست. نگارش مجموعه داستان «کانال مهتاب» در سال ۱۳۷۸ و کتاب «هزار و نه» در سال ۱۳۷۹ اولین تجربیات حرفهای او در دنیای ادبیات است. صحرائی در سال ۱۳۸۲ به عرصهٔ ادبیات کودک و نوجوان نیز گام گذاشت و با کتاب «خمپارههای خواب آلود» توانست خود را در این ژانر معرفی کند. او پس از موفقیتهای متعدد با این کتاب، آثاری همچون «کاش کمی بزرگتر بودم» در سال ۱۳۸۶، «شمشاد و آرزوی چهارم» در سال ۱۳۸۷ و داستان طنز «معمای کانال ماهی» در سال ۱۳۸۸ این نویسنده را در حوزهٔ ادبیات کودک و نوجوان تثبیت کرد. او در سال ۱۳۸۹ به رمان «حافظ هفت» را بر اساس سفر سید علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران به شیراز نگاشت که برای آن در سال ۱۳۹۱ جایزه ادبی جلال آل احمد را کسب کرد.
اکبر صحرائی از سال ۱۳۸۵ به نگارش داستانهای طنز در حوزه دفاع مقدس پرداخت و که چندگانه «دار و دسته دارعلی» موفقترین کتاب او در این زمینه است. او پس از نگارش این کتاب به سوژه ای بکر برخورد که آن را در قالب کتاب دوجلدی با عنوان «سنگر علافها» منتشر کرده است. این نویسنده در سال ۱۳۹۸ رمان «کتیبه ژنرال» را که به گفته خودش ۵ سال برای نگارش آن تحقیق کرده و آن را جنگ و صلح خود توصیف کرده، نگاشت. صحرائی در این کتاب دو جلدی با عناوین «قصرالدشت» و «قمحانه» علاوه بر نوشتن از زندگی سردار عبدالله اسکندری که در سوریه کشته شد، به روایت شش دهه از تاریخ معاصر ایران هم پرداختهاست. او با این کتاب نامزد دریافت جایزه قلم زرین در سال ۱۳۹۹ نیز شد. اکبر صحرایی نویسنده پرکاری است و تاکنون از او بیش از ۳۰ عنوان کتاب در حوزه دفاع مقدس و انقلاب اسلامی در قالب رمان، داستان کوتاه و بلند، زندگینامه، خاطرات و طنز به نگارش درآمده است. او علاوه بر جایزه ادبی جلال آل احمد، سه دوره نیز برندهٔ جایزه کتاب سال دفاع مقدس شده است؛ همچنین در پنجمین جشن فرهنگ فارس، با مجموعه داستان «خمپارههای خوابآلود»، جایزه اول داستان را کسب کرد.[۱]
آیینهای از اکبر صحرائی
جنگ
«با نوشتن خاطرات خود و دوستان دوران جنگم خود را التیام میدهم و لذا اغلب آثارم مربوط به دفاعمقدس هستند! من همواره موضوع کتابهایم را از دلِ گفتگو و مصاحبههایم بیرون میکشم چرا که آنها نقش اساسی در آثارِ مکتوب من دارند. بعد از جنگ به کرات به مصاحبه با رزمندگان پرداختم، همین الان نزدیک به چهل مصاحبهٔ مفصل دارم که از تجمیع آنها با خاطراتم، داستان و سوژه بیرون میآورم. حس غریبی دارم، حس میکنم به دوستان رفتهام مدیونم. دوستانی که در یک شب مقاومت و جنگ در جزیرهٔ مجنون ۱۲ نفرشان را از دست دادم. نوشتن خاطرات آن روزها را هرگز فراموش نمیکنم.»[۱][۲]
دفترچه خاطرات
در جبهه که بودیم، در دفترچهٔ خاطراتی که ستادِ تبلیغاتِ جنگ بین رزمندهها پخش میکرد، شروع کردم به نوشتنِ مطالبی در خصوص خاطرات شهدا و اتفاقاتِ روزانه. پس از اتمام جنگ هم فرصت مغتنمی پیش آمد تا از دور به اتفاقاتِ جنگ نگاه کنم و دقیقتر مسائل را بررسی کنم. اینها مقدمهای بود برای شروع مصاحبههایم با رزمندگانِ جبههها و تدوین خاطراتی که خودم داشتم. به مرور خروجی این مصاحبهها و خاطراتِ خودم، در دوهفتهنامه کمان به سردبیری مرتضی سرهنگی، روزنامه اطلاعات، کیهان، همشهری، جمهوری اسلامی و دیگر روزنامههای محلی چاپ شدند.
بعد از گذشتِ هفتهشت سال تنها ۴۰ خاطره و داستان از من در دو هفتهنامه کمان چاپ شد. با تشکیل کنگره شهدای استانها، به ذهنام رسید که وقتش است تا این خاطرات جمع و تبدیل به یک کارِ منسجم شوند و لذا «کانال مهتاب»، «هزار و نه» و «خمپارهی خوابآلود» روانهٔ بازار کتاب شدند که موضوعشان هم طنز بود. طی ۱۵ سال بیش از ۲۰ کتاب را به رشته تحریر درآوردم.[۲]
زندگی و یادگار
دیدگاه و اندیشه
لزوم ثبت خاطرات جنگ
ما باید در ابتدا بدانیم که جنگ اجتناب ناپذیر است. نویسندگان حوزه روشنفکری و لیبرالیستها معتقدند که نباید جنگ باشد، منکر آن میشوند، به عقیدهٔ من این یک خودفریبی است. تاریخ جهان پنج هزار و خردهای سال قدمت دارد و ما همواره با جنگ مواجه بودهایم و جنگ در مقیاس کوچک و بزرگ جزئی از زندگی ما بوده. اگر واقعی به آن نگاه کنیم، میطلبد به جنگ پرداخته شود چراکه حتی کودک ما با جنگ سر و کار دارد، اطراف ما در افغانستان و عراق کودکان درگیر جنگ هستند. ما در کنار جنگ ما بحثِ مقدسِ دفاع و جهاد را هم داریم و باید بدانیم چطور با جنگ برخورد کرده و چطور آن را تشریح کنیم. جنگ دفاع مقدس، یک استراتژی مشخص را به ما نشان داد که میتوان با برخورداری و عمل به آن، جلوی بسیاری از جنایات را گرفت. سوژهها، وقایع و حوادث این هشتسال بارها در جنگ مدافعان حرم و ... تکرار شد. نویسنده جوان به پرداختن به اینواقع خواهد دید که در جنگ تمام مفاهیم از قبیل عشق، مهربانی، ایثار، کشتهشدن و.. گنجانده شده است و باید دید انسان چگونه میتواند با تمام این مفاهیم روبهرو شود تا در زندگی کمترین آسیب را ببیند.[۲]
نگاه انقلاب به دفاع مقدس
اما نگاه انقلاب اسلامی به دفاع مقدس قابل اعتنا است چرا که حرف برای گفتن دارد و نمود آن را در جبههی مقاومت مشاهده میکنیم. شاید از نظر تجهیزات و نیروی انسانی از کمیتِ پایینی برخوردار باشیم اما همواره موفق و پیروز هستیم چراکه ما یک برخورد انسانی، خدایی و روانشناسی به این حوزه داشتهایم.[۲]
نظر نویسنده دربارهٔ آثارش
رمان آرزوی چهارم
این کتاب که برای مخاطب سن نوجوان است حاصل اولین همکاری من با بهنشر بود. این کتاب، هم مربوط به جنگ و هم مسائل پشتِ جنگ است. همچنین اینکه فولکلور، داستان و هم افسانه را در خود دارد، اینکار حدود ۲۰۰ صفحه بود که بهصورت محتوایی موضوعات مذکور را در خود جای داد و به لحاظ فرمی هم، فلاشبکی به جبهه، جنگ و اتفاقات پشت جنگ و مسائل شهری دارد. این اثر مورد توجه قرار گرفت و چند جایزه از قبیل کتاب سال دفاعمقدس، کتاب سال پاسداران اهل قلم را نصیب خود کرد. این کتاب قصه نوجوانی را روایت میکرد که مشکلاتِ روحی و روانی دارد اما طی اتفاقاتی به جبهه وارد میشود و به مرور در جبهه تبدیل به شخصیت کاملی میشود. از نظر ویژگیهای روانشناختی، این تکامل فکری صرفا به دفاع مقدس محدود نمیشود. بلکه کتاب نگاهی روانشناسانه و تربیتی دارد. در این کتاب، این اتفاق در خیال و وهم شخصیت اول قصه اتفاق میافتد و آرزوی چهارم نوجوان پایانِ جنگ است که هیچوقت اتفاق نمیافتد و غول با قهقهه به او میگوید تو آرزوی چهارمی نداری، به این معنی که این جنگ همواره ادامه دارد.[۲]
مجموعه داستان پیرمرد و حوری
پیرمرد و حوری حدود ۲۰ داستان کوتاه را شامل می شود که برخی از آنها بههم مرتبط هستند. این کتاب هم، جنگ و اتفاقات پشت جنگ را مورد نقد و کنکاش قرار می دهد و خوشبختانه با تصویرگری خوبی همراه شد ونهایتا حدود ۱۶۰ صفحه دارد و لایه هایی از طنز هم چاشنی آن است.[۲]
سنگر علافها
کتاب «سنگر علافها» مجموعه طنز کوتاهی از دفاع مقدس است. من پیش از این اثری طنز به نام «دار و دسته دارعلی» داشتم که مجموعهای ۷ جلدی و طنز بود و هر جلد آن یک نام مخصوص به خود را داشت. «سنگر علافها» در ادامه «دار و دسته دارعلی» نوشته شد که شامل ۵۵ کار کوتاهِ ۱ تا ۲ صفحهای میشود و شخصیت اصلی «سنگر علافها» همان دارعلی است.[۲]
رمان کتیبهٔ ژنرال
این کتاب نزدیک به ۳۰۰ یا ۴۰۰ صفحه حتی بیشتر درباره مدافعان حرم است. این کتیبه با کتیبه ۲۲ شروع میشود که از سوریه، حمص یا شهرک مورک مکانی که شهید اسکندری در آنجا جنگیده و بعد به شهادت میرسد و در اصل پازل رمان از همینجا آغاز میشود وبعد با فلشبک برمیگردیم که اواخر داستان را بیان میکند و کتیبه ۲۲ است و بعد کتیبههای اول و دوم روایت میشود. در این کتیبه یک عملیات بزرگ به صورت داستانی شرح میشود. البته درواقع روایت دو عملیات است، یک، عملیات تهاجمی نیروهای ایرانی برای نجات یکی از پادگانها که به دست نیروی شورشی و تکفیریها در محاصره است که شهید اسکندری به همراه نیروها اقدام به شکستن محاصره میکنند که در نهایت آقای اسکندری شهید میشود که در رمان کتیبه به صورت روایی و داستانی این موضوع آمده است.
در این رمان آخرین عملیاتی که ایران انجام داده و توانست مسلحان را از حمص دور کند و به مورک برگردد، گفته میشود. تمام اتفاقاتی که در این عملیات صورت گرفته و بیشتر شهیدان از استان فارس بوده است در کتاب به صورت داستانی شرح داده شده است. قصد داشتم دو روایت داستانی از دو عملیات که یکی عملیات اول و دیگری عملیات آخری بوده است را شرح دهم. تمام این رویدادهای تاریخی به صورت داستانی در کتیبه ژنرال روایت شده است.[۳]
رمان جابلقا
جابلقا در روایات اسلامی نام شهری ناشناخته در شرقیترین نقطه عالم در نقطه مقابل جابلسا قرار دارد که غربیترین شهر عالم است. در این رمان مراد از جابلقا هم خرمشهر است و اصل این رمان هم به فتح خرمشهر برمیگردد.[۴]
جوایز
برگزیدهٔ اولین دورهٔ جایزهٔ ادبی اصفهان ۱۳۸۲ با داستان «زخم صورت».
برگزیدهٔ داستانهای دفاع مقدس سال ۱۳۸۲ و ۱۳۸۵ بنیاد حفظ ارزشهای دفاع مقدس و انجمن قلم ایران.
متخب کتاب یاد هدایت ۱۳۸۲ دومین دورهٔ جایزهٔ ادبی صادق هدایت برای داستان «رودخانهٔ مرزی».
برگزیدهٔ نخست مجموعه داستان پنجمین جشن فرهنگ فارس ۱۳۸۳ برای مجموعه داستان «خمپارهٔ خواب آلود»
برگزیدهٔ نهمین دوره ۱۳۸۱ و سیزدهمین دوره ۱۳۸۵ جشنوارهٔ مطبوعات ایران.
برگزیدهٔ داستان چهارمین ۱۳۸۵، پنجمین ۱۳۸۶ و ششمین ۱۳۸۷همایش ادبی سوختگان وصل.
برگزیدهٔ دومین ۱۳۸۵و چهارمین ۱۳۸۸ دورهٔ همایش پاسداران اهل قلم.
رتبهٔ اول چهارمین دورهٔ کتاب فصل سال جمهوری اسلامی ۱۳۸۶ با رمان «کاش کمی بزرگتر بودم».
برگزیده کتاب سال سلام بچهها حوزهٔ علمیه قم ۱۳۸۶ با رمان «کاش کمی بزرگتر بودم».
برگزیده سه دوره کتاب سال دفاع مقدس. (دوازدهمین۱۳۸۶ سیزدهمین۱۳۸۷و چهاردهمین۱۳۸۸)
جایزهٔ کتاب سال یازدهمین دورهٔ شهید غنی پور۱۳۹۰ با کتاب زندگینامه داستانی «تپه جاویدی و راز اشلو»
نقدیری بخش داستان پنجمین جایزه ادبی جلال آلاحمد ۱۳۹۰ برای رمان حافظ هفت.
جایزه سیامین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ۱۳۹۱ برای رمان «حافظ هفت».
برگزیده دهمین دورهٔ کتاب سال پاسداران اهل قلم ۱۳۹۴ برای رمان سی مرد و سی مرغ.
نامزد جایزه قلم زرین ۱۳۹۹ برای رمان کتیبه ژنرال.
آثار و کتابشناسی
کتابها
- کانال مهتاب، مجموعه داستان، انتشارات سرداران، ۱۳۷۸.
- هزار و نه، مجموعه داستان، انتشارات سرداران، ۱۳۸۹.
- خمپارهٔ خوابآلود، مجموعه داستان طنز، ۱۳۸۲.
- پروندهٔ ۳۱۲ رمان، انتشارات شاهد، ۱۳۸۴.(این رمان توسط شورای اقتباس رمان مرکز سیما فیلم تصویب و حق اقتباس آن خریداری شدهاست.)
- آنا هنوز هم میخندد، مجموعه داستان، انتشارات سورهٔ مهر، ۱۳۸۵.
- خیابان پیر، مجموعه داستان، نشر شاهد، ۱۳۸۵.
- کاش کمی بزرگتر بودم، رمان نوجوان، انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۸۵. (این کتاب توسط «سوفیا کوتلاکی» به زبان انگلیسی برگردانده شدهاست. این کتاب برگزیده دوازدهمین دوره انتخاب کتاب سال دفاع مقدس در سال ۱۳۸۷، چهارمین دوره جایزه کتاب فصل در زمستان ۱۳۸۶ و دومین جشنواره کتاب سلام ویژه نشریات خردسال، کودک و نوجوان در حوزه علمیه قم شدهاست.)
- شمشاد و آرزوی چهارم، رمان، نشر شاهد، ۱۳۸۷.
- خیلی خیلی محرمانه، مستند داستانی عملیات قدس۳، نشر صریر، ۱۳۸۷.
- آدم هم پوست میاندازد، مجموعه داستان، نشر تکا، ۱۳۸۸.
- معمای کانال ماهی، داستان طنز، ناشر علمی فرهنگی، ۱۳۸۸.
- تپهٔ جاوید و راز اشلو، زندگینامه داستانی، ناشر ملک اعظم، ۱۳۸۹. (این کتاب به روایت زندگی شهید «مرتضی جاویدی» میپردازد و به نوعی هشت سال دفاع مقدس کشور را به تصویر میکشد.)
- حافظ هفت، ناشر سورهٔ مهر، ۱۳۹۰.
- میشد آن شب نکشمش، مجموعه داستان دفاع مقدس، ناشر پالیزان، ۱۳۹۰.
- ماه عسل قطبی، مجموعه داستان کوتاه دفاع مقدس زنان فارس، ناشر یاران، ۱۳۹۱.
- دار و دستهٔ دارعلی، مجموعه طنز دفاع مقدس شامل هفت جلد:
جلد۱: آمبولانس شتری، ناشر سوره مهر، ۱۳۹۲.
جلد۲: گردان بلدرچینها، ناشر سورهٔ مهر، ۱۳۹۲.
جلد۳: برانکارد دربستی، ناشر سورهٔ مهر، ۱۳۹۲.
جلد۴: تویوتای خرگوشی، ناشر سورهٔ مهر، ۱۳۹۳.
جلد۵: مین سوسکی، ناشر سوره مهر، ۱۳۹۴.
جلد۶: بمب کلاغی، ناشر سوره مهر، ۱۳۹۶.
جلد۷: خمپارههای نقلی، ناشر سوره مهر، ۱۳۹۶.
- سی مرد و سی مرغ، رمان نوجوانان، ناشر علمی فرهنگی، ۱۳۹۵.
- آواز بچه آتش، رمان، ناشر جمکران، ۱۳۹۵.
- کوشک زلزله، زندگینامه داستانی، ناشر کتابستان، ۱۳۹۵.
- عزیز جهان، زندگینامه داستانی، ناشر کتابستان، ۱۳۹۵.
- کتیبه ژنرال، ناشر کاظمی، ۱۳۹۸.
- سنگر علافها، ناشر به نشر، ۱۳۹۸.
- فرار به جابلقا، ناشر سوره مهر، ۱۳۹۸.(این کتاب روایتی متفاوت از جنگ تحمیلی و فتح خرمشهر را برای نسل نوجوان ارائه میدهد.)
- پیرمرد و حوری، ناشر بهنشر، ۱۳۹۹.[۱]
آثار ترجمه شده
معمای کانال ماهی، ترجمه انگلیسی، ناشر علمی فرهنگی، ۱۳۸۹، مترجم «سوفیا کوتلاکی».
کاش کمی بزرگتر بودم، ترجمه انگلیسی، انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۹۲.[۱]
معرفی تعدادی از آثار
عزیز جان
کتاب «عزیز جهان» داستان شیرین و پرفراز و نشیب زندگی دکتر عبدالعزیز خضری پزشک متخصص اورولوژی و جراح است که با زبانی جذاب بر اساس واقعیت نوشته شده است. دکتر عبدالعزیز یا همان عزیز خضری عمر خود را وقف خدمت به محرومین و نیازمندان کرده و تا زمان انتشار کتاب بیش از پانزده هزار عمل جراحی رایگان انجام داده است. اکبر صحرایی، نویسندهٔ شیعه مذهب، داستان دکتر خضری اهل سنت را نوشته و خواننده را شیفته شخصیت و منش و زندگی پربار او میکند. خواننده کتاب در متن این داستان واقعی، از سویی با سبک زندگی مردمان منطقهای در جنوب ایران آشنا میشود و از جزئیات متنوع و جذابی از آداب و سنتهای آن مردم آگاه میگردد و از سوی دیگر بخشی از تاریخ سیاسی و اجتماعی دوران پهلوی را مرور میکند. تصویر زندگی سخت مردم در دوران قحطی و بیماریهای فراوان و شرح شیوههای طبابت سنتی در همان محیط بسته و کوچک با دقت تمام ترسیم شده است. نویسنده از ابتدای کتاب تصویری مثبت و دلپذیر از همزیستی مطلوب میان سنّیها و شیعیان به دست میدهد و ما را با کودکی آشنا میکند که پس از فراگرفتن کتابهای فقه اهل کتاب در مکتبخانه، برای درس نهجالبلاغه استاد دارد و کلمات امام علیعلیهالسلام را با شوق و رغبت فرامیگیرد. لابهلای داستان تصاویر متنوعی از خاطرات پراکنده و رنگارنگ دکتر خضری، از تحصیل و زندگی در اصفهان و شیراز تا خدمت در مراکز درمانی مختلف و تجربههای پزشکی متفاوت و خاص بیان شده است. در این میان گاهی مطایبات خواندنی و خندهداری هم هست که نمیتوان بدون خنده از آنها گذشت. این پزشک متخصص میتوانست در بهترین شرایط زندگی کند، اما بهجای تلاش برای موقعیتهای شخصی و آسایش و رفاه خانوادگی خود، زندگیش را صرف رسیدگی به مشکلات مردم گرفتار روستاها و نقاط دورافتاده کرده است. داستان فداکاری دکتر خضری و همسر وفادارش برای همراهی با مردم محروم و نیازمند آنقدر شیرین است که باید خواند. آن دو عرق ریختن در بندرلنگه و روستاهای جنوب کشور را بر اقامت در آمریکا و برخورداری از بهترین فرصتهای آسایش ترجیح دادند و ثابت کردند که ارزشهای انسانی و اعتقادی بر هر چیزی اولویت دارد. او حتی وقتی برای دوره تکمیلی تخصص خود در انگلستان با پیشنهادهای وسوسهانگیز روبرو میشود، ماندن در بریستول را قبول نمیکند و در روزهای پرشور آغاز انقلاب به ایران میآید تا در آغاز انقلاب و دوران دفاع مقدس باز هم شریک درد و رنج هموطنان خود باشد. در بخشی از کتاب میخوانیم: «برق نگاه بیمار زجرکشیدهای که مداوا شده، با هیچ لذتی قابلقیاس نبود. یک پزشک زمانی میتواند ذرهای از حس خدا را در زمان خلقت آدم درک کند که مریض دردکشیده را طبابت میکند.»[۵]
فرار به جابلقا
اکبر صحرائی در رمان «فرار به جابلقا» کوشیده است با الهام از هفتخوان رستم در شاهنامه فردوسی و شهر افسانهای اساطیری جابلقا، روایتی متفاوت از جنگ تحمیلی و فتح خرمشهر را برای نسل نوجوان ارائه دهد، این رمان توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسید.[۴]
- «لال میشوم و تنم عین برگ درخت بید میلرزد. باز سکسکه لعنتی! بابا، عین پلنگ، خیز برمیدارد طرفم. برای شادی روحم، فاتحه میخوانم. آقای امینی، معلم فارسی عین شیر، سپر میشود جلویم.نترس کریم، با پدرت صحبت میکنم.پشتش پناه میگیرم. بابا دستی به موهای بلند جوگندمیاش میکشد و تیزی نگاه را ول میدهد توی صورت معلمم. اقای امینی خونسرد، به بابا میگوید:«عذر میخوام دخالت میکنم، معلم پسرتونم». بابا طوری دورش میزند و سمتم میآید که انگار او را نمیبیند!...»
تپه جاویدی و راز اشلو
بخش اصلی کتاب حول محور در محاصره افتادن سردار شهید مرتضی جاویدی و گردان تحت امرش بر روی تپهای به نام "برد زرد" تنظیم شده است. محاصرهای که کارد را به استخوان رزمندگان میرساند و تعداد نفرات باقی مانده گردان را به کمتر از انگشتان دست. با این وجود تپه هرگز سقوط نمیکند و در کمال ناباوری با غیرت شهید جاویدی و دیگر شهدای جاوید آن تپه، گردان وظیفهاش یعنی حفظ تپه را تا آخرین نفس انجام میدهد و دشمن روسیاه بعثی را رو سیاهتر میکند. شرح فداکاریهای رزمندگان این گردان در موقعیت جیره بندی آب و مواد غذایی، شهادت یک به یک رفقایشان و از نفس افتادن مجروحانی که حتی امکاناتی برای بستن زخمهایشان نیست، آنچنان سرشار از عظمت، حس آزادگی و افتخار است که این خاطرات بی هیچ تردیدی در هر ایرانی اثر خواهد کرد.[۶]
سنگر علافها
مجموعه «سنگر علافها» با نگاهی جدید به حوادث جنگ تحمیلی روایتگر افرادی است که معمولاً در جنگ به کارگرفته نمیشدند و سعی میکردند که با شوخ طبعی خود را سرگرم کنند. این کتاب شامل ۵۵ داستان کوتاه است که به هم اتصال دارند و خواننده حین خواندن هر داستان به لایههای زیرین آن میرسد. سبیلها، علافها، خمپاره شادی، هذیان، گدا، سنگ صبور، اس اس، حباب، یک چشم، خربرفت، اولولک، ستون، عروس، شیشخونه و… عناوین برخی از داستانهای این کتاب هستند که با زبان طنز، خاطرات و حقایقی را درباره دوران پر افتخار هشت دفاع مقدس برای نوجوانان و جوانان بیان میکنند.[۷]
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
- «عباس! ی علامت بینمون بذاریم وقتی میریم شناسایی سنگرای دشمن همدیگر رو گم نکنیم؟ صدای حیوان یا پرنده بهتره! صدای چه حیوونی باشه؟ از بین تاریکی صدای جیرجیرک بیرون میدهیم صدای جیرجیرک هم خوبه، شنیدی؟ عباس مکث میکند و میگوید: جیرجیرک نه نشنیدم! گوش کن، دوباره میزنه.»
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ «اکبر صحرائی».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ ۲٫۶ ۲٫۷ «اکبر صحرایی از روزنوشهای جنگ تا کیهان و نوشتن برای نوجوانان».
- ↑ «داستان سوریه را در کتیبه ژنرال روایت کردم».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ «رمان «فرار به جابلقا» به چاپ دوم رسید - خبرگزاری مهر».
- ↑ «عزیز جان به چاپ ششم رسید».
- ↑ «بازنمایی «لشکر مخلص خدا» در ادبیات جنگ/ سه پیشنهاد از روایت بسیج - خبرگزاری مهر».
- ↑ ««سنگر علافها»؛ داستان افرادی که در جنگ به کار گرفته نمیشدند - خبرگزاری مهر».