علی چنگیزی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
[[پرونده:J.gol.jpg|210px|thumb|چپ]] | |||
[[پرونده:Asrrosg.jpg|210px|thumb|چپ]] | |||
[[پرونده:Soooz.jpg|210px|thumb|چپ]] | |||
[[پرونده:Adoriiii.jpg|210px|thumb|چپ]] | |||
[[پرونده:Boooz.jpg|210px|thumb|چپ]] | |||
[[پرونده:Panja.jpg|210px|thumb|چپ]] | |||
[[پرونده:Kajjj.jpg|210px|thumb|چپ]] | |||
[[پرونده:Parseeee.jpg|210px|thumb|چپ]] | |||
'''علی چنگیزی''' (زادهٔ ۱۴مهر۱۳۵۶ در آبادان) نویسنده و منتقد ایرانی است.<ref name="چنگیزی">{{یادکرد وب|نشانی=https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%DA%86%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B2%DB%8C|عنوان=علی چنگیزی }}</ref> | '''علی چنگیزی''' (زادهٔ ۱۴مهر۱۳۵۶ در آبادان) نویسنده و منتقد ایرانی است.<ref name="چنگیزی">{{یادکرد وب|نشانی=https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%DA%86%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B2%DB%8C|عنوان=علی چنگیزی }}</ref> | ||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> |
نسخهٔ کنونی تا ۲۲ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۴۷
علی چنگیزی | ||||
---|---|---|---|---|
نوشتن یک راه فرار برای آرزوهای ناکام است. | ||||
زمینهٔ کاری | نویسنده و منتقد | |||
زادروز | ۱۴مهر۱۳۵۶ آبادان | |||
محل زندگی | تهران | |||
پیشه | کارمند | |||
کتابها | پرسه زیر درختان تاغ، گربه در زیرزمین، پنجاه درجه بالای صفر، کاجهای مورب، بزهایی از بلور،آدوریها،سوز سفید | |||
مدرک تحصیلی | دانشجوی دکتری مدیریت دولتی | |||
دانشگاه | دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب | |||
استاد | محمد بهارلو | |||
|
علی چنگیزی (زادهٔ ۱۴مهر۱۳۵۶ در آبادان) نویسنده و منتقد ایرانی است.[۱]
متولد آبادان است و پس از آغاز جنگ ایران و عراق به کرمان مهاجرت کرد. زندگی در آب و هوای کویری تاثیر بسیاری بر نوشتههای او گذاشته است. چنگیزی هم اکنون ساکن تهران است. کارشناسی خود را در رشتهٔ شیمی محض دانشگاه شهید باهنر کرمان و کارشناسی ارشد خود را د رشتهٔ شیمی الی در دانشگاه آزاد واحد یزد خوانده است. او همچنین در مقطع کارشناسی ارشد مدیریت دولتی گرایش منابع انسانی در پردیس فارابی دانشگاه تهران تحصیل کرده است. وی هم اکنون دانشجوی دکتری مدیریت دولتی گرایش خط مشی گذاری عمومی در دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب است. اولین داستان کوتاه او به نام «باران در یک روز گرم» در ماهنامهٔ آزما به انتخاب گیتا کرمانی منتشر شد. پس از شرکت در کارگاه داستاننویسی محمد بهارلو داستانهای دیگری از او در مجلات مختلف منتشر شد. از جمله داستان کوتاه «خیابان یک طرف» به انتخاب محمد بهارلو در مجلهٔ گلستانه.[۱] اولین اثرش را در ۳۲ سالگی نوشت. چنگیزی دنیای نویسندگیاش را محصور در زندگی شهرنشینی نمیکند و گریزی به زندگی کویری میزند و به دنیای مردمانی می پردازد که در حاشیهٔ این شهرها زندگی میکنند.[۲] چنگیزی اولین رمان خود را با عنوان «پرسه زیر درختان تاغ» در سال ۱۳۸۸ چاپ کرد. این کتاب کاندیدای جوایز مختلفی شده است از جمله کاندیدای بهترین رمان اول جایزه هوشنگ گلشیری، کاندیدای جایزهٔ گام اول، کاندیدای کتاب فصل، کاندیدای بهترین رمان فارسی دههٔ هشتاد ویژهٔ نویسندگان زیر چهلوپنج سال. او که برندهٔ سیزدهمین دورهٔ جایزهٔ گلشیری برای مجموعه داستان «کاجهای مورب» است، برگزیدگی جایزهٔ ادبی هفت اقلیم را نیز در کارنامهٔ خود دارد. «بزهایی از بلور» او در دورهٔ هشتم جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد، نامزد بخش رمان شد. داوری بخش رمان و داستان بلند دهمین دورهٔ و داوری بخش مجموعه داستان یازدهمین دورهٔ جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد به عهدهٔ وی بود.[۳]
به خرد کاری ندارند و فکر کردن هم مشکل است
و زمانی برای فکر کردن نمیگذارند.
اکثر کتابهای امروز روزنامه هستند نه کتاب.[۴]
دومین کتاب او «پنجاه درجه بالای صفر» را نشر چشمه در سال ۱۳۹۰ به بازار عرضه کرد. این رمان در جایزهٔ ادبی هفت اقلیم شایستهٔ تقدیر شناخته شد. مجموعه داستان «کاجهای مورب» اولین مجموعه داستان اوست که در سال ۱۳۹۱ توسط نشر چشمه منتشر شد. این مجموعه داستان برندهٔ سیزدهمین دوره جایزه هوشنگ گلشیری شده است، همچنین این مجموعه در نظرسنجی مجلهٔ تجربه به عنوان بهترین مجموعه داستان سال انتخاب شد. «بزهایی از بلور» دومین مجموعه داستان او در سال ۱۳۹۳ منتشر شد که کاندیدای بهترین مجموعه داستان در هشتمین دورهٔ جایزه جلال آلاحمد شد. از او داستانهای کوتاهی در مجلات مختلف به چاپ رسیده است. «رو به غروب» در مجلهٔ هفت، «این که نارنجک نیست» در روزنامهٔ فرهیختگان و «صلات ظهر» در همشهری داستان. همچنین داستان کوتاه «مرمت» او در سال ۱۳۸۷ برگزیدهٔ دوم جایزه ادبی اصفهان شده است. «آدوریها»، قسمت سوم از سهگانهٔ کویری علی چنگیزی توسط نشر چشمه در سال ۱۳۹۶ منتشر شد. او در دهمین دورهٔ جایزه ادبی جلال آلاحمد داور بخش رمان و داستان بلند و در یازدهمین دوره این جایزه داور بخش مجموعه داستان بود. فیلم «لونهٔ شغال» نوشته و ساختهٔ رضا دادویی و با بازی نیما رئیسی و علی عمرانی با استفاده از طرحی از علی چنگیزی در سال ۱۳۹۸ ساخته و از شبکههای مختلف صدا و سیما پخش شد.[۱]
از میان یادها
کرمانی یا آبادانی
من بزرگشدهٔ کرمانم اما متولد آبادان هستم و از نظر فرهنگی خودم را آبادانی و جنوبی میدانم؛ چون پدر مادر من هم آبادانی هستند. نوع داستاننویسی من هم بیش از آنکه تحت تاثیر ادبیات کرمان باشد، تحت تاثیر ادبیات جنوب و مکتب جنوب و نویسندههای آن خطه از کشور است. داستانگویی، استفاده از دیالوگ، تصویرسازی و مسائلی از این دست بیش از همه در داستاننویسان مکتب جنوب نمود و بروز داشت که من هم از آن تاثیر گرفتهام. اما این تاثیر را از نظر محیطی و فضای داستانی با کویر و جایی که بزرگ شدهام تلفیق کردم.[۵]
با تهران مشکل دارم
از زندگی در تهران لذت میبرم چون در شهری مثل تهران آدم ها دنبال هویتند و البته دنبال سرخوشی. سرخوشیای که گاهی همراه میشود با بیخبری. اما زندگی در این شهر شلوغ و البته زنده تاثیری روی آدم ها میگذارد که حتما اثر و رد پایش در داستان دیده میشود یا دیده خواهد شد. مشکلی که من با تهران دارم این است که این شهر را بسیار دوست دارم. من از گشتن توی این شهر سیر نمیشوم و همانطور که گفتم این شهر را دوست دارم. همین حس را هنگام رانندگی توی خیابانهای تهران دارم.[۶]
نویسندهٔ مردهای تنها
حضور زنها در داستانهایش کمرنگ است؛ علی چنگیزی دلیل این حضور کمرنگ را شناخت ناکافی از زنان میداند و خودش را بیشتر نویسندهٔ مردهای تنها میداند. زنها همیشه در داستانهای من سایهوار میآیند و میروند.[۷]
کتاب مورد علاقه
«پرسه زیر درختان تاغ» را از همهٔ کتابهایم بیشتر دوست دارم اما باید قبول کنم «کاجهای مورب» از همهٔ کتابهایم خوشساختتر است و عیب و ایرادش کمتر و بنظرم بیشتر به دل خواننده ها نشسته است و منتقدها بیشتر دوستش داشتهاند.[۸]
شباهت به مهدی ربی
اگر بین داستانهای من و مهدی ربی شباهتی هست به دلیل این است که هر دو جنوبی هستیم. مهدی اهوازی است و من آبادانی. هر دو شیفتهٔ داستانهای احمد محمود هستیم و گرما و شرجی و دشتهای تف دیده را دیدهایم و چانهٔ گرمی هم داریم.[۹]
نانوشتهها
همیشه دوست داشتم دربارهٔ زندگی کارمندها بنویسم. زندگیای که خودم هم درگیرش هستم اما داستان کمی دربارهاش خواندهام که بتواند دقیق و کامل زندگی کارمندها را نمایش دهد. دومین موضوعی که دوست دارم درباره اش بنویسم جنگ است که روزی حتما دربارهاش خواهم نوشت؛ هم به این دلیل که جنوبیام و جنگ روی زندگی من اثر گذاشته و هم به این دلیلی که موضوع مهمی است که نویسنده حتما باید به آن توجه کند و از آن بنویسد.[۱۰]
نویسندهٔ شهرستانی
من دربارهٔ شهرستان مینویسم؛ یعنی جایی که در آن بزرگ شدهام. این فضا را دوست دارم و نوشتن از این فضا برایم آسانتر است و خواننده هم بیشتر میپسندد چون دربارهٔ چنین فضاهایی کم نوشته شده است. نوشتن از کلانشهرها هم جذاب است اما آنقدر دربارهٔ زندگی در کلانشهر نوشته اند که دیگر نوشتن از آن کار سختی شده است.[۱۱]
زندگی و یادگار
دیدگاه و شخصیت
اگر در اثری خرد نباشد ابتذال محض است.[۱۲]
چرا نویسنده شدم
نویسنده شدن را آغاز کردم تا خودم را بشناسم؛ شکوفایی فردی غایت نوشتن است. اگر نوشتن باعث نشود که ما آدم بهتری شویم و اخلاقمدار باشیم، تماما با شکست مواجه شدهایم چرا که غایت نوشتن شناخت خویشتن است. ما داستان مینوسیم به همان دلیلی که رویا می بینیم چرا که نمیتوانیم رویاپردازی نکنیم. رویا دیدن در ذات انسان نهفته است. عدهای از کسانی که مینویسند رویاپردازهای جدیتری هستند شاید آنها معتاد به رویا دیدن باشند. نوشتن فرار از واقعیت نیست بلکه غوطه خوردن در آن است؛ رویا قرار است ما را به واقعیت رهنمون کند و ما را به هرچه بهتر معنا ساختن از دنیای پیرامونمان هدایت کند. نویسنده از پس رویاهایش به دنبال یافتن حقیقت است و ادبیات احساس واقعیتها و حقایق است. امنیت، عشق یا وابستگی، عزت نفس و شکوفایی فردی را از جمله دلایل نوشتن هستند. اگر دلیل نویسندگی شما شناخت خودتان است راه را درست انتخاب کردهاید در غیر اینصورت راه را اشتباه آمدهاید.[۱۳]
کلمات چنگیزی
در آثار علی چنگیزی با کلمات و ترکیبهای مواجه میشویم که در محاورهٔ امروزی چندان متداول نیستند و مخاطب را نیازمند جستارهای معنایی بیرونی میکنند. دلیل بهکارگیری این کلمات از نظر خود نویسنده این است: یکی از اهداف داستان، سرگرمی است و خواننده با خواندن داستان مدتی سرگرم میشود یا لذت میبرد اما نویسنده تنها وظیفهاش قصهگویی نیست، قدری هم باید به زبان توجه کند و بتواند کلمه ها، مثلها و ... زبان را باز استفاده کند و به یاد خواننده بیاورد که زبان، همین زبان روزنامهنگاری یا زبان مرسوم در شبکهها مجازی نیست.[۵]
ادبیات از نگاه نویسنده
ادبیات شفاست و بعد از مدتی نوشتن و مطالعه به این موضوع پی میبریم که به داستان، رمان، شعر و ... احتایج داریم برای اینکه زندگی بهتری داشته باشیم و با شناخت زندگی پیرامون، تفکر خود را اصلاح کنیم. بدون ادبیات نویسنده و خواننده چیزی در دنیا کم دارد که با نوشتن سعی میکند آن را پیدا کند. ادبیات یک نوع خود گشودگی است. کسی که نتواند با ادبیات خود را شفا دهد، طبعا نمی تواند جامعه را اصلاح کند. اگر یک نویسنده فقط از مسائل بگوید و از جامعه، سیاست، اقتصاد و ... جهانبینی و گفتمان نداشته باشد، صرفا ب بیان روزنامهای حوادث میپردازد.
از چه چیز بنویسیم
ما نباید فقط از مسائل بگوییم بدون اینکه جامعه را بشناسیم؛ عدهای از نویسندگان امروزی مسائل سطحی جامعه را مطرح میکنند که هر کسی هم از آن اطلاع دارد چراکه نویسنده وارد مرحلهٔ خودشناسی نشده است. همیشه کتابی شایستهٔ خواندن و نویسندهای آثارش جذاب خواهد بود که از اسطوره و استعاره استفاده کرده باشد و از طریق جهانبینی مسائل را مطرح و تحلیل کرده باشد.[۱۳]
آغاز راه نویسندگی
نویسنده باید در کارهای اولش از چیزهایی بنویسد که بلد است دربارهشان حرف بزند. چیزهایی که لمسشان کرده و تجربهٔ زیستیشان را دارد. من هم از چیزی نوشتم که بلد بودم حتی اگر باعث بشود که خوانندهٔ زیادی نداشته باشم. [۱۴]
رمان یا داستان کوتاه
رمان را ترجیح میدهم؛ هم نوشتنش حال دیگری دارد هم خواندنش لذتی دوچندان. دوست دارم رماننویس خوبی باشم. اما خب از بد یا خوب حادثه و محض خالی نبودن عریضه چندتایی هم داستان کوتاه نوشتم. ابتدا با نوشتن داستان کوتاه شروع کردم اما دیدم دستم به کم نمیرود و به توصیهٔ یکی از ناشرها سعی کردم رمان بنویسم. خواننده رمان را بیشتر دوست دارد. رمان داستانتر است تا مجموعه داستان. خودم هم بین این دو، رمان را انتخاب میکنم. اما نویسنده باید هم داستاننویس خوبی باشد و هم رماننویس خوبی.[۱۵]
مزیتهای هر یک
در رمان فرصت بیشتری برای برای فضاسازی و دیالوگنویسی وجود دارد. در داستان کوتاه نویسنده فرصت بکری دارد برای کندوکاو احوالات درونی و روانی شخصیتها. از این منظر داستانهای کوتاهم جنبهٔ روانشناسانهٔ پررنگتری دارند تا رمانهایم. داستان کوتاه این راه را پیش رویت می گذارد که بیشتر در احوالات آدم ها دقیق شوی. رمانهایم بیشتر بر اساس حادثه پیش میروند اما داستان های کوتاهم بیشتر بر اساس کندوکاو روانی. اعتقادم این بوده که داستان از همه چیز بالاتر است. داستان میتواند مجموعهای از فلسفه و سیاست و زندگی و روانشناسی باشد اما در واقع هیچکدام از اینها نیست.[۱۶]
در حوزهٔ انتشار کتاب با رکود مواجهایم
در حال حاضر یک نوع ناامیدی در داستان نویسان وجود دارد که میتواند محصول دو چیز باشد؛ یکی بحث ممیزی که موجب به وجود آمدن این فضا شده و دوم فضای اقتصادی حاکم بر نشر. چون داستاننویس قرار است کتابش را راهی بازار کند ولی وقتی اوضاع اقتصادی نشر اینقدر بد است به تتبع آن نویسندگان نیز تلاشی برای ارائهٔ آثار تازه نمیکنند. اوضاع اجتماعی و اقتصادی زمانه تاثیر بسیار زیادی در انتشار و ارائهٔ آثار از سوی نویسندگان داشته و دارد. تغییر شرایط در این سالها بر سینما نیز تاثیر داشته ولی چون ادبیات نسبت به سینما ضعیف تر است، بنابراین در این قضیهٔ آسیب بیشتری میبیند، چنانکه به نظر من در حال حاضر در حوزهٔ انتشار کتاب ما در یک رکود به سر میبریم و من به شخصه منتظرم تا اوضاع فعلی بهتر شود.[۱۷]
تیراژ و شمارگان کتاب در هزار متوقف است
و این نشان از این دارد که چقدر از جامعه آرمانی به دور هستیم
و چقدر گرفتار سود و زیان و مسائل مادی سطحی هستیم.
حیف است به دنیا بیاید و از دنیا برود و با آثار شاخص ادبی ایران و دیگر کشورها آشنا نشود،
نخواند و لذت کشف را نچشد.[۱۸]
تاثیر جایزههای ادبی بر خوانده شدن آثار برگزیده
جایزههای ادبی در مقطعی رونق خوبی داشتند. برخی از آنها هم نگاهشان به مقولهٔ ادبیات بود و هم به سختارشان. اما این نگاه و ساختار روز به روز کمرنگتر شد که دلایل متعددی داشت، مثلا اینکه جایزهها نتوانستند مراسم نهایی برگزار کنند و یا انتخابهایشان درست نبود، بنابراین کمکم تاثیرگذاریشان را در فضای ادبیات از دست دادند. امروز میبینیم دیگر این جایزهها هیچ تاثیرگذاری خاصی بر روی فروش آثار و همچنین ادبیات ما ندارند. این جوایز تاثیری ندارند چون برگزیده شدن و انتخاب آثار در آنها سلیقه ای است. تمام برگزیدههای جوایز دولتی هم چون با آن تصوری که جامعهٔ ادبی از آثار ادبی برگزیده دارد، متفاوتاند، بنابراین آنها هم هیچ نسبت و تاثیری بر ادبیات ندارند.[۱۷]
وبلاگ نویسی
وبلاگ کمک بسیاری به داستان خواندن بیشت کرده است. یک نویسنده ممکن است نتواند وبلاگنویس بشود و یک وبلاگنویس هم الزاما نویسنده نشود یا نویسندهٔ خوبی نشود اما اگر یکی بتواند هر دو را خوب و درست انجام دهد دیگر قند مکرر است. وبلاگنویسی میتواند پل ارتباط بیواسطهای بین نویسنده و مخاطب باشد که این موضوع مشروط است به توانایی نوسیندهٔ وبلاگ در ارتباط برقرار کردن با مخاطبش و جذب مخاطب بیشتر. نوشتن وبلاگ اصولی دارد که با داستاننویسی تومانی هفت صنار توفیر دارد و نویسنده باید این توانایی ذهنی را داشته باشد که تفاوت این دو نوع را درک کند. وبلاگها دست کم در مملکت خودمان موجب شدهاند که مردم بیشتر با کتاب انس بگیرند. بیشتر با موجودی به نام نویسنده و دغدغههای روزمرهاش و زیباییشناسانهاش آشنا بشوند و داستاننویس هم چیزی جز دیده شدن و خوانده شدن نمیخواهد. مخاطبین وبلاگنویس محدود به لایهٔ نازکی از جامعه میشود که قضاوت نویسنده را مخدوش میکند. فرضا مخاطبین فقط نسل جوان و تحصیلکرده یا متمکن خواهند بود. فرآیند ساده و بیدردسر چاپ و نشر وبلاگی و انبوه مخاطبان آن در مقابل چاپ و نشر کاغذی، یک امتیاز است و وبلاگنویسی ممکن است برای روال داستاننویسی سنتی مفید نباشد اما فیالنفسه دریچهای جدید در ادبیات ایجاد کرده است که هنوز زیاد جوان است و خودش را پیدا نکرده است.[۱۹]
ادبیات اقلیمی
قصد ندارم ادبیات اقلیمی یا روستایی بنویسم کشش یا علاقهای هم به آن ندارم. بستر و درونمایهٔ ادبیات اقلیمی اصولا این است که زندگی در شهر فعل بیخودی است با دردسرهای بسیار و زندگی در اقلیمهای دیگر را بیشتر از شهرنشینی میپسندد و بازگشت به زندگی آرام و صادقانه اقلیمی خاص را تبلیغ میکند اما من در کتابهایم درست عکس این را میگویم که زندگی در بیابان کار سختی است و اساسا هیچ چیز جذابی در آن نیست جز اینکه با امکانات شهری چند روزی در آنجا زندگی کنیم. من چون در شهری کویری مهاجر بودم نگاهم به بیابان و کویر مانند نگاه یک مهاجر بود و ممکن است این اتفاق در قصهام هم افتاده و مانند یک مهاجر به آن نگاه کردهام. البته که فضای کویر و بیابان جذاب است و جا برای قصهگویی بسیار دارد. منطقهای که من در داستانهایم و البته در آدوریها از آن داستان گفتهام تا حدی فرضی است و ساخته و پرداختهٔ ذهن خودم است و جای واقعی نیست و طبعا قرار نیست به لهجهٔ خاصی هم پایبند باشم.[۲۰]
معضل محدودیت واژگان
هماکنون در ادبیات داستانی با محدودیت واژگان مواجه شدهایم. یکی از دلایل این معضل فراموش کردن واژگان و ادبیات اصیل است. دلیل این موضوع ترجمهزدگی است. چون ترجمههای ما به واژگان زیادی نیاز ندارند و ترجمهزدگی و فرمزدگی محصول خردگریزی است و دیگر رسانهزدگی؛ زیرا رسانههای جمعی واژگان محدود دارد و نویسندگان همنسل من مطالعهٔ کمی در ادبیات کلاسیک دارند. به همین دلیل خواه ناخواه دایرهٔ واژگان کم خواهد بود. روح جستجوگر در نویسندگان امروز نیست و این موضوع سبب میشود واژگان نویسندگان محدود شود. این قدر زبان داستانهایمان به هم نزدیک شده که دیگر اثر نویسندگان شبیه ادبیات نیست.[۲۱]
ادبیات روزنامهنگاری
در یک مقطعی به دلیل اینکه روزنامهنگاران وارد ادبیات شدند و پرقدرت بودند انحراف ادبیات داستانی آغاز شد. چون روزنامهنگاران واژگان محدودی داشتند و از نیمهٔ دوم دههٔ هفتاد که صفحهٔ ادبیات در روزنامهها شکل گرفت روزنامهنگاران ادبی کمکم شروع کردند به ورود به ادبیات. ادبیات خاص خودشان را تبلیغ کردند و روزنامهنویسها هم دستکم در ایران نثر خاص خودشان را دارند که محصول کار کردن در روزنامه است. این نثر کمکم در کل آثار غالب شد چون همینها در روزنامهها همین نثر را تبلیغ میکردند و بعدترها در جوایز ادبی همین نثر بیشتر اقبال پیدا کرد و چون قدر دید تقویت شد و در نتیجه تکرار شد. امروز هم این نثر نثر غالب است و از آن بدتر کمکم نوع نوشتن در شبکههای مجازی هم که اغلب اشتباه است و رسمالخط خاصی را دنبال میکند به ادبیات و داستانهای ما راه پیدا کرده است. به نوعی نویسنده پیرو جو زمانه شده و پیشرو آوانگارد نیست.[۲۲]
ژانرهای ادبی در ایران
رئالیسم در ایران بارزتر است و در تاریخ ادبیات پررنگنر است. آنچه خواننده یا نویسنده از ادبیات انتظار دارد در رئالیسم بیشتر ظهور و بروز دارد. امروز هم همینطور است که ادبیات واقعگرا بیشتر میتواند حرف نویسنده را بزند. خواننده ژانرهایی مثل سوررئال و علمی و تخیلی را کمتر از نویسندههای ایرانی قبول میکند. نویسنده یک فرد عادی و عامی است و از این فرد نمیتوان انتظار داشت اثری بنویسد که جامعه را تحت تاثیر قرار دهد. نویسندهٔ معاصر توانایی اندیشیدن ندارد و متعاقب آن توانایی خلق اثر که جامعه را تحت تاثیر قرار دهد نخواهد داشت. تفکر محصول زمان و مکان است و این زمانه هم بستر مناسبی برای اندیشیدن ندارد.[۲۳]
دلیل اصلی بیرغبتی مردم به ادبیات
مردم از آگاهی بالایی که دارند به ادبیات امروز بیرغبت شدهاند و کتابهای همنسلان من چیزی برای عرضه به آن ها ندارد و همه در هیچ نگفتن و الکن بودن همراهیم.[۲۴]
خرد از نگاه چنگیزی
خرد، شناخت است به معنای کلی؛ یعنی هم شناخت دینی و هم فلسفی. نویسنده نمیتواند برای این جامعه بنویسد و نداند که دین چیست. قرآن و متون مقدس را نشناسد و از فلسفه و وجود بیاطلاع باشد. متاسفانه نویسندگان ما جامعهگریز و دینگریز و اندیشهگریز هستند. زمانی که شناخت نداریم نباید قلم به دست بگیریم و بنویسیم که نتیجهٔ آن ابتذال و نوشتن باری به هر جهت میشود. نویسندگان ما تصور میکنند اگر در کارگاههای ادبی شرکت کردند و با فرم و محتوا و ساختار آشنا شدند میتوانند بنویسند. ادبیات ما رو به زوال است. همه با هم به سمت زوال پیش میرویم. اصلا شرایط امیدوارکننده نیست. [۲۵]
ادبیات روشنفکری
اولین ویژگی ادبیات روشنفکری دین گریزی است. وقتی اثری حالت دینگریز بوده و شناختی از محیط اطراف ندارد مبتذل است. ادبیات روشنفکری به دلیل این ابتذال در شیب سقوط است. معمولا ادبیات ما امروز محصور در یک آپارتمان، چند نفر و در حد سطحی آمیخته با سیاست شده است در حالیکه ادبیات اندیشههای عمیق است و تنها سیاست و سیاست بازی نیست. ادبیات ربطی به سیاست ندارد، ادبیات هنر و آفرینش زیبایی است.[۲۶]
ابتذال
روزمرگی و فرزند زمانهٔ خود بودن نیز ادبیات را به سمت ابتذال پیش برده است. نویسنده جای کتاب روزنامه مینویسد و تصویر و تخیل را نابود میکند. کار نویسنده این نیست که جذب سیاست شود. فهم موضوعات سیاسی هم مشکل است. رمانهای سیاسی زماندار است در حالیکه ادبیات باید چیزهای عمیق را بگوید. تا وقتی مغز سیاسی باشد نمیتواند مفاهیم عمیق را ببیند و در آن کند و کاو کند. نویسنده باید شناخت عمیق نسبت به زمان خود داشته باشد چون با عدم شناخت اثر مبتذل میشود و کتابهایی میشود که لایق خواندن نیست. در کتابهای امروز همه یا روزنامهنگار هستند یا دانشجو. برای هر پدیده دو عنصر داریم مکان و زمان. در داستانهای امروز نه مکان تغییر میکند و نه زمان و این ملال باطل اباطیل است و من اگر آگاهتر بودم شاید هرگز نمینوشتم.[۲۷]
کلاس داستاننویسی
کارگاه داستاننویسی فرم و تکنیکهای داستاننویسی را به هنرآموز آموزش میدهد که اساسا لازم است اما اندیشیدن را که از الزامات نوشتن است نمیتواند به هنرآموز بیاموزد. پس با این شرایط نه می توانم با آن مخالف باشم و نه موافق. هر چند با این وضع بحث اصلی داستان که تفکر و اندیشه است ضعیف باقی میماند.[۲۸]
راهکار
باید همه با هم همگاری کنند. تمام ناشران و اهل ادب نگذارند این ادبیات کجوکوله رشد کند و سختگیری را به جای سهلگیری بگذارند چون این ادبیات محصول آسانگیری هم است.[۲۹]
گمان اشتباه
این روزها مردم مطالعهٔ رمان و ادبیات را بیهوده و وقت تلف کردن قلمداد میکنند. این تفکر محصول دهن سودمحور انسانهای این روزهاست که همه چیز را براساس سود و زیان بررسی میکنند.[۱۸]
تعریف ادبیات از نگاه این نویسنده
ادبیات دریچهای است به ذوق و شعف و انسانیت و خردورزی؛ ادبیات محرک ذهنهای انتقادی است. ادبیات خوراک جانهای ناسازگار است و به قول یوسا به انسان میآموزد که چیستیم و چگونهایم؛ رمان و داستان سرشار از صحنههای ناب انسانی است و زندگی بدون داستان و قصه، اگر نگوییم ناممکن، اما گرفتار روزمرگی و سطحی خواهد بود. رمان و داستانخوانی انسان را با چیزی که در یک کلام آن را انسانیت مینامند آشنا میکند. حرفهای جامعهای که ادبیات ندارد واضح نیست. به همین دلیل باور دارم که ادبیات جامعهٔ اهلش را نرمخوتر و معتدلتر میکند و انسان را با زوایای پنهان موجود پیچیدهای به نام انسان آشناتر میکند. ادبیات برای مردمان امروز ضرورت است، جامعهای که تا بن گرفتار روزمرگی شده باشد حتما و حتما به ادبیات و شوقی که در ادبیات میتوان جست و دانشهای روزمره از آن بهرهای ندارند، نیاز ندارد.[۱۸]
ادبیات و جامعه
جامعهای که از ادبیات دور است چیزی عظیم کم دارد، چیزی که میشود آن را ذوق نامید. ادبیات و هنر لازمهٔ جامعهٔ امروز است و اگر این روزها آن را جدی نمیپنداریم یعنی جامعهای ساختهایم خشک و افسرده و با واژگانی محدود و دستمالی شده. نویسندگان ستارگان آسمان خردورزی و ذوق هستند و جامعه بدون حضور آنها که شادی و شعف واقعی را در جامعه تزریق میکنند نیاز دارد. گو اینکه در جامعهٔ ما هرچقدر ادبیات مهجور است دهها برابر آن نویسندهها مهجور و دورافتاده است که جای افسوس دارد.[۱۸]
جای خالی ادبیات
ادبیات سرخوشی، عشق، شناخت و درونیترین و نابترین احساسات بشری را برای مردمان امروز به ارمغان میآورد. مسئولان هم اگر بخواهند جامعه را بشناسند، اگر بخواهند مردمان امروز را بشناسند جای سردرگم شدن در وایبر و فیسبوک و شبکههای اجتماعی باید از ادبیات روز چیزکی بیاموزند. جای ادبیات در زندگی و صحبتهای مسئولان هم خالی است.[۱۸]
تیراژ پایین کتاب
تیراژ پایین کتابها به این دلیل است که مردم به خریدن و خواندن کتاب تمایلی ندارند. کتاب یک کالای لوکس فرهنگی است که برای کسانی که اهل آن باشند فیمتش اصلا مهم نیست. کتاب نخریدن مردم به خاطر قیمت آن نیست؛ به طور کلی هر کالایی وقتی فروش خوبی میکند که مردم نسبت به آن احساس نیاز کنند. وقتی آن احساس نیاز در بین مردم وجود نداشته باشد کسی آن کالا را نمیخرد.[۳۰]
تبلیغ کتاب
تبلیغ برای کتاب در ایران وجود ندارد یا حداقل من ندیدهام. بعضا اگر تبلیغاتی هم در تلوزیون صورت میگیرد بیشتر بار منفی دارد تا مثبت؛ چراکه یک سری کتابهای خاص که حتی بسیاری از مردم به آن رغبتی ندارند معرفی و تبلیغ میشوند و به همهٔ کتابها پرداخته نمیشود. بهترین راه تبلیغ کتاب از طریق روزنامهها و مجلههاست.[۳۰]
نقدی بر سینماگرها
آثار بسیاری هستند که قابلیت سینمایی شدن دارند و میشود فیلمهای خوبی از روی آنها ساخت. مثل: همسایهها، بامداد خمار، کلیدر اما سینماگرها یا توانایی به تصویر کشیدن این آثار را ندارند یا اصلا توی باغ ادبیات ایران نیستند و مطالعهٔ چندانی ندارند.
سیاست
سیاست برای من جذاب نیست و موضوعات دیگری هستند که جذابترند. چیزی که واقعا برایم جذاب است "انسان" است. اینکه هنرمندی سیاسی کاری کند و وارد کاری شود که هیچ آشنایی با زوایای آشکار و پنهان آن ندارد را نمیپسندم.
فعالیتها
تدریس در سیزدهمین کارگاه از چهاردهمین دورهٔ آموزش داستاننویسی «آل جلال».[۱۳]
داوری بخش رمان و داستان بلند دهمین دورهٔ و داوری بخش مجموعه داستان یازدهمین دورهٔ جایزه ادبی جلال آلاحمد[۳]
جوایز
- جزء نامزدهای بهترین مجموعه داستاندر پانزدهمین و شانزدهمین دورهٔ جایزهٔ مهرگان.[۳۱]
- جزء فهرست نهایی نویسندگان جایزهٔ ادبی چهل.[۳۲]
- کاندیدای بهترین رمان اول جایزه هوشنگ گلشیری
- کاندیدای جایزهٔ گام اول
- کاندیدای کتاب فصل
- کاندیدای بهترین رمان فارسی دههٔ هشتاد ویژهٔ نویسندگان زیر چهلوپنج سال
- برندهٔ سیزدهمین دورهٔ جایزهٔ گلشیری برای مجموعه داستان «کاجهای مورب»
- برگزیدگی جایزهٔ ادبی هفت اقلیم
- «بزهایی از بلور» او در دورهٔ هشتم جایزه ادبی جلال آلاحمد، نامزد بخش رمان شد.
آثار و کتابشناسی
کارنامه آثار
- پرسه زیر درختان تاغ، تهران: ثالث، ۱۳۸۸.
- پنجاه درجه بالای صفر، تهران: نشر چشمه، ۱۳۹۰.
- کاجهای مورب، تهران: نشر چشمه، ۱۳۹۱.
- بزهایی از بلور، تهران: نشر چشمه، ۱۳۹۳.
- آدوریها، تهران: نشر چشمه، ۱۳۹۶.
- سوز سفید، تهران: نشر چشمه، ۱۳۹۹.[۳۳]
نگاهی به برخی آثار
دربارهٔ پرسه زیر درختان تاغ
نخستین رمان علی چنگیزی «پرسه زیر درختان تاغ» است. این رمان قسمت اول از سهگانهٔ کویری اوست که از زبان روایهای مختلف نقل میشود و دو داستان همزمان دارد که با هم پیش میروند و این دو جریان با هم رابطهای ظریف دارند؛ یکی جریان قتل دخترکی به دست پدرش و دیگری جریان یافتن گنجی است در اطراف زنگیآباد. زنگیآباد مکانی خیالی است در نزدیکی کرمان؛ مکانی با مشخصات خاص آن خطه، کویر و شن و درختچههای پسته و تاغ و گز و کاروانسراهای بین راهی. در این رمان زمان شکسته و حضور حادثه و اتفاق پررنگ است.[۳۴] یکی از ویژگیهای این رمان شخصیتهای متعددش است که هر کدام لحن و کلام خودشان را دارند و هر کدام یک یا چند بخش رمان را به خود اختصاص دادهاند. این رمان دربارهٔ آدمهایی است که شاید در زندگی خانوداگی خود کمتر با آن برخورد داشته باشیم. آدمهایی که هر کدام به گوشهای از دنیا روان میشوند.[۳۵]
دربارهٔ پنجاه درجه بالای صفر
دومین قسمت از سهگانهٔ کویری علی چنگیزی رمانی جادهای و حادثهمحور است. این رمان در فضای کویری و بیابانی روایت میشود. در این کتاب سه روایت به طور همزمان نقل میشود. یکی از روایتها ماجرای سرقتی بدفرجام از یک بانگ است، داستان دیگر روایت جوانکی است که در یکی از مناطق مرز شرقی خدمت میکند و قصد دارد به هر طریق از آنجا بگریزد و روایت سوم ماجرای پیگیری برای یافتن هویت کسانی است که جسدهای متلاشیشدهشان در یکی از خرابههای بیابانی لم یزرع پیدا شده است. همهٔ روایتهای کتاب به نوعی با هم ارتباط دارند و این ارتباط به جز ارتباطی است که فضا و کویر بین آنها برقرار میکند. این رمان نقل تنهایی انسان و بیپناهی اوست در محیطی که تن به تسلیم نمیدهد و مملو از خشکی و خشونتی است که روز به روز بیشتر و بیشتر میشود و سرزمینهای بیشتری را گرفتار میکند.[۳۶] استفاده از واژگان ناآشنا و اقلیمی، لحن بعضا شوخطبع یا متلکپران و اصرار بیش از حد در به کار بردن تکیهکلامها و اصطلاحات مخصوص کمک زیادی به خلق اتمسفر اقلیمی-کویری داستان میکند اما گاهی هم تمرکز ذهن مخاطب را از موضوع به زبان میغلتاند.[۳۷]
دربارهٔ آدوریها
آدوریها، سومین کتاب از سهگانهٔ علی چنگیزی و داستان یک خانواده است که از فضای شهرنشینی دور میشوند و فضای زندگی خارج از مرکز را تجربه میکنند و در جایی در حاشیهٔ کویر میکنند و به دلایلی از شهر به روستا مهاجرت میکنند و آنجا مشغول زراعت میشوند. ابتدا به زراعت گندم میپردازند، بعد خشخاش و سپس پسته میکارند. داستان زوال این خانواده است که در محیط خشن و گرسنهٔ کویری زمینداری میکنند؛ از گندم آغاز میکنند تا پسته. در نهایت همهٔ زمینها به دلیل بیآبی خشک میشود. این رمان از لحاظ فضا با دو رمان «پرسه زیر درختان تاغ» و « پنجاه درجه بالای صفر» تفاوت زیادی نمیکند. فضا همان کویر است و البته در این رمان وجه ناتورالیستی پررنگتر است و نثر هم مثل دو رمان قبلیاش عامیانه است. به هر حال این رمان قسمت سوم دو رمان قبلی است و از آن فضا دور نشده و تلاش کرده کاملکنندهٔ آن دو باشد و از لحاظ ساختار و مضمون آن دو را تکمیل کند و بهتر و داستانگوتر از دو رمان قبلی باشد.[۳۸] فضای آدوری ها فضایی ناتورالیستی است و به سنتهای اینگونه پایبند است. مکان سهگانهٔ کویری چنگیزی عنصری است همیشگی و تاثیرگذار و بدون درک این فضا و این شخصیت محوری در این سه کتاب چیزی گم و ناپیدا میشود. شخصیت اصلی این سه کتاب «کویر» است که انسانها را آنگونه که میخواهد بار میآورد و میسازد تا در این خاک تشنه دوام بیاورند و زندگی کنند. آدور نوعی خار است که در کویر اطراف کرمان وجود دارد.[۳۹]
دربارهٔ بزهایی از بلور
این کتاب شامل سه داستان با نامهای «صلات ظهر»، «خرس» و «بزهایی از بلور» است و با فضایی مشابه نسبت به کتابهای قبل، البته نه از نظر مکانی نوشته شده است. موضوع اصلی این کتاب خشونت و تنهایی انسانهاست. آدمهای فراموش شده و در حاشیه جامعه نقشهای اصلی را ایفا میکنند.[۴۰] علی چنگیزی در این کتاب به سراغ آدمهایی رفته که جامعه آنها را پس زده است اما آنها در آن حاشیه هم به زودی تبدیل به متن میشوند. هر سه داستان در فضایی کویری و روستایی میگذرند و آدمهای این داستانها درگیر مسائل و مشکلاتی که در شهر گریبانگیر انسان میشود نیستند. این داستانها در فضا و با زبانی روایت میشوند که پرداختن به آنها علاقهٔ شخصی چنگیزی است و سعی دارد تا در بستر آن به زبان و فرم دلخواهش دست پیدا کند.[۴۱]
دربارهٔ سوز سفید
سوز سفید نخستین اثر در بخش «هزار دستان» نشر چشمه است. این کتاب، داستانی هراسآلود دارد که پیوندهای بینامتنی با «موبی دیک» اثر «هرمان ملویل» جانمایهٔ آن است. در سوز سفید همانند موبی دیک، شخصیتی مورد حملهٔ جانوری عجیب و عظیمالجثه قرار میگیرد و در پی آن جدال برای انتقام، داستان را پیش میبرد. سوز سفید داستانی ترسناک است که تمام ویژگیهای یک اثر گوتیکی را در شکل بومی و بهقاعده در خود دارد، اگرچه نام دقیق و مختصات جغرافیایی مشخصی ندارد، اما برساخته از اطلاعات و شناخت نویسنده از مناطق صحرایی و کوهستانی ایران است. علی چنگیزی این داستان را فراتر از اقتباس موبی دیکی روایت میکند. اگر در اثر هرمان ملویل، جدال با نهنگ را میبینیم، در سوز سفید جدال با طبیعت فراتر از جدال با حیوان است. طبیعت در سوز سفید از هر خطری تهدیدکنندهتر است و خواننده بیشتر از مبارزه با حیوان، از فضای برهنه و بیرحم رمان میترسد. شخصیتها در این داستان، آدمهای معمولی نیستند آنها به فراخور محیط خشنی که در آن گرفتارند، خوی غریزی و بدوی خود را بروز میدهند و همانند حیوان به دریدن میپردازند. زبان این داستان مانند اثار قبلی نویسنده، مملو از کلمات و اصطلاحات عامیانه و قدیمی است که دیگر به ندرت مورد استفاده قرار میگیرند. در مجموع، علی چنگیزی، در این داستان، مانند همیشه، یک اثر قصهگو و روان ارائه داده است. او فارغ از پیچیدگی های روایی و فرمی داستانهای پست مدرن، یک گوتیک ایرانی بیتکلف، اما جذاب و پرکشش نوشته است که خواننده را ضمن لذت از داستانپردازی آن، به لایههای زیرین و ظریف قصه در حوزههای روانشناسی و فلسفه جلب میکند.[۴۲]
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ «علی چنگیزی».
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۰.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ «پیشنهادی برای تنبلها».
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۱.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ «نوشتن برای من تلاشی است تا خودم را بشناسم/ «سوز سفید» از یک عکس شروع شد».
- ↑ «کاجهای مورب نوشتهٔ علی چنگیزی». تجربه، ش. ۲۰ (فروردین ۱۳۹۲): ۶۲و۶۳.
- ↑ «کاجهای مورب نوشتهٔ علی چنگیزی». تجربه، ش. ۲۰ (فروردین ۱۳۹۲): ۶۲و۶۳.
- ↑ «کاجهای مورب نوشتهٔ علی چنگیزی». تجربه، ش. ۲۰ (فروردین ۱۳۹۲): ۶۲و۶۳.
- ↑ «کاجهای مورب نوشتهٔ علی چنگیزی». تجربه، ش. ۲۰ (فروردین ۱۳۹۲): ۶۲و۶۳.
- ↑ «کاجهای مورب نوشتهٔ علی چنگیزی». تجربه، ش. ۲۰ (فروردین ۱۳۹۲): ۶۲و۶۳.
- ↑ «من زیاد خواننده ندارم». اعتماد، ش. ۲۵۳۲ (۹آبان۱۳۹۱).
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۱.
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ «غایت نوشتن شناخت خویشتن است».
- ↑ «من زیاد خواننده ندارم». اعتماد، ش. ۲۵۳۲ (۹آبان۱۳۹۱).
- ↑ «کاجهای مورب نوشتهٔ علی چنگیزی». تجربه، ش. ۲۰ (فروردین ۱۳۹۲): ۶۲و۶۳.
- ↑ «کاجهای مورب نوشتهٔ علی چنگیزی». تجربه، ش. ۲۰ (فروردین ۱۳۹۲): ۶۲و۶۳.
- ↑ ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ «در حوزهٔ انتشار کتاب با رکود مواجهایم».
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ ۱۸٫۳ ۱۸٫۴ «جای ادبیات در زندگی و صحبتهای مسئولان خالی است.».
- ↑ «آیا وبلاگنویسی به داستاننویسی کمک میکند؟». نشریهٔ خردنامه همشهری، ش. ۶۱ (آبان ۱۳۸۹): ۱۷۱.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۰.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۰و۴۱.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۱.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۱.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۱.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۱.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۱.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۱.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۱.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۱.
- ↑ ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ «مردم به خریدن و خواندن کتاب تمایلی ندارند».
- ↑ «نامزدهای بخش داستان کوتاه مهرگان معرفی شدند». اعتماد، ش. ۳۷۰۱ (۴دی۱۳۹۵).
- ↑ «اعلام فهرست نهایی نویسندگان جایزه ادبی چهل». فرهنگ و هنر، ش. ۶۱۸۲ (۱۸فروردین۱۳۹۵).
- ↑ «علی چنگیزی».
- ↑ «رمان پرسه زیر درختان تاغ علی چنگیزی منتشر شد».
- ↑ «رمانخوانی در اسفند».
- ↑ «اینجا تصادف حرف اول را میزند». اعتماد، ش. ۲۳۸۸ (۱۸اردیبهشت ۱۳۹۱).
- ↑ «این رمان ماجرا دارد». اعتماد، ش. ۲۳۲۶ (۱۹بهمن۱۳۹۰).
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۰.
- ↑ «سهگانهٔ کویری کامل شد».
- ↑ «بزهایی از بلور علی چنگیزی در راه انتشار».
- ↑ «خرید کتاب بزهایی از بلور».
- ↑ «فرار از وحشت».