مهدی آذریزدی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
===ماجراهای نگرفتن جوایز=== | ===ماجراهای نگرفتن جوایز=== | ||
===ماجراهای حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است=== | ===ماجراهای حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است=== | ||
===ماجراهای مذهب و ارتباط با خداوند=== | ===ماجراهای مذهب و ارتباط با خداوند=== | ||
===ماجراهای عصبانیت، ترک مجالس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن=== | ===ماجراهای عصبانیت، ترک مجالس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن=== | ||
===ماجراهای نحوه مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامهها و مجلات و نمونههایی از آن=== | ===ماجراهای نحوه مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامهها و مجلات و نمونههایی از آن=== | ||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
===یادمانها و بزرگداشتها=== | ===یادمانها و بزرگداشتها=== | ||
===از منظر دیگران=== | ===از منظر دیگران=== | ||
====[[محمدعلی اسلامی نُدوشن]]میگوید آذر فقط یک معشوق داشت==== | |||
====[[محمدعلی اسلامی نُدوشن]]==== | |||
:آذر به عنوان کتابفروش شناخته نمیشد، بلکه یک فرد صاحب سبک و یک فرد متفکر بود. فردی که بیشتر از بسیاری از مراجعانش در کار و اندیشه کتاب بود. من کسی که این قدر عاشقاه با کتاب و کاغذ برخورد کند، ندیدهام. وی با پشتکاری عجیب و با بیادعایی فقط یک معشوق در زندگی داشته است و آن کتاب است و تمام عشقها و آرزوهای خود را یک کاسه کرده و در دامن این معشوق نهاده. من خیلی به کتاب خواندن وفادار نماندم و به کارهای دیگر پرداختم ولی آذر به سر عهد خود باقی است.<ref>{{پک|مسرّت|ک= مشاهیر کتابشناسی معاصر ایران/۱۵|ص= ۳۰}}</ref>{{سخ}} | :آذر به عنوان کتابفروش شناخته نمیشد، بلکه یک فرد صاحب سبک و یک فرد متفکر بود. فردی که بیشتر از بسیاری از مراجعانش در کار و اندیشه کتاب بود. من کسی که این قدر عاشقاه با کتاب و کاغذ برخورد کند، ندیدهام. وی با پشتکاری عجیب و با بیادعایی فقط یک معشوق در زندگی داشته است و آن کتاب است و تمام عشقها و آرزوهای خود را یک کاسه کرده و در دامن این معشوق نهاده. من خیلی به کتاب خواندن وفادار نماندم و به کارهای دیگر پرداختم ولی آذر به سر عهد خود باقی است.<ref>{{پک|مسرّت|ک= مشاهیر کتابشناسی معاصر ایران/۱۵|ص= ۳۰}}</ref>{{سخ}} | ||
====[[ملکالشعرا بهار|ملک]] گفت: آینده «الف.مفرد» خوب میشود==== | ====[[ملکالشعرا بهار|ملک]] گفت: آینده «الف.مفرد» خوب میشود==== | ||
خط ۱۰۵: | خط ۱۰۴: | ||
:عصار که با ملکالشعرا بهار همسایه بود مرتب میگفت: | :عصار که با ملکالشعرا بهار همسایه بود مرتب میگفت: | ||
:ملک گفته: این «الف.مفرد»، نام مستعار آذریزدی در برخی نوشتههایش، آیندهاش خوب میشود.<ref>{{پک|مسرّت|ک= مشاهیر کتابشناسی معاصر ایران/۱۵|ص= ۱۴}}</ref> | :ملک گفته: این «الف.مفرد»، نام مستعار آذریزدی در برخی نوشتههایش، آیندهاش خوب میشود.<ref>{{پک|مسرّت|ک= مشاهیر کتابشناسی معاصر ایران/۱۵|ص= ۱۴}}</ref> | ||
====فریدون عموزاده خلیلی==== | ====فریدون عموزاده خلیلی وصفِ پدربزرگ میکند==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|بعضیها انگار پدربزرگ به دنیا میآیند، پدربزرگ زندگی میکنند و پدربزرگ از دنیا میروند. '''''آذریزدی''''' یکی از همین پدربزرگها بود. پدربزرگ را باید از سال ۴۳ یا ۴۴ شناخته باشم که دانشآموز کوچکی بودم در دبستان توکلی. یادم هست از همان وقتها هم پدربزرگ بود با قصههایش که شبیه پدربزرگها بود، مهربان، ساده، دنیادیده، گرم و دوست داشتنی.<ref name= پدربزرگ>{{یادکرد وب|نشانی=http://ensani.ir/file/download/article/20120413161551-4037-325.pdf|عنوان =همیشه پدربزرگ}}</ref>}} | {{گفتاورد تزیینی|بعضیها انگار پدربزرگ به دنیا میآیند، پدربزرگ زندگی میکنند و پدربزرگ از دنیا میروند. '''''آذریزدی''''' یکی از همین پدربزرگها بود. پدربزرگ را باید از سال ۴۳ یا ۴۴ شناخته باشم که دانشآموز کوچکی بودم در دبستان توکلی. یادم هست از همان وقتها هم پدربزرگ بود با قصههایش که شبیه پدربزرگها بود، مهربان، ساده، دنیادیده، گرم و دوست داشتنی.<ref name= پدربزرگ>{{یادکرد وب|نشانی=http://ensani.ir/file/download/article/20120413161551-4037-325.pdf|عنوان =همیشه پدربزرگ}}</ref>}} | ||
===نظرات فرد در مورد خودش=== | ===نظرات فرد در مورد خودش=== | ||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۴: | ||
{{گفتاورد تزیینی|گذراندن کودکیِ تلخ و اندوهبار، بر نوشتههای ''آذر'' تأثیر گذاشته چنان که خودش در گفتوگوهایش تأکید کرده: | {{گفتاورد تزیینی|گذراندن کودکیِ تلخ و اندوهبار، بر نوشتههای ''آذر'' تأثیر گذاشته چنان که خودش در گفتوگوهایش تأکید کرده: | ||
:من در کتابهایم نمیخواستم خودنمایی کنم من نه اهل فن بودم نه تئوریدان و آشنا با قوانین داستاننویسی. نمیدانستم، در داستان کودکان، کسی نباید دانای کل باشد و نباید در داستان مستقیماً نصیحت کرد. اتفاقاً خلاف ان فکر میکردم. من دلم میخواست اگر بچهای داغشتم که ندارم برای او این قصه را نقل میکردم و آخر قصه هم به او بگویم که این نتیجه و پیام را دارد. آن چه را که من در کتابهایم نوشتم برای بچههای طبقه مرفه ننوشتم. مخاطب من بچههایی مثل خودم بودند.<ref name= افسانه/>}} | :من در کتابهایم نمیخواستم خودنمایی کنم من نه اهل فن بودم نه تئوریدان و آشنا با قوانین داستاننویسی. نمیدانستم، در داستان کودکان، کسی نباید دانای کل باشد و نباید در داستان مستقیماً نصیحت کرد. اتفاقاً خلاف ان فکر میکردم. من دلم میخواست اگر بچهای داغشتم که ندارم برای او این قصه را نقل میکردم و آخر قصه هم به او بگویم که این نتیجه و پیام را دارد. آن چه را که من در کتابهایم نوشتم برای بچههای طبقه مرفه ننوشتم. مخاطب من بچههایی مثل خودم بودند.<ref name= افسانه/>}} | ||
=== | ===از دیگران میگوید=== | ||
====نقد | ====همکاری با [[مرتضی کیوان]]==== | ||
:شمارهٔ دوم نشریه «راهنمای کتاب» را با همکاری مرتضی کیوان منتشر کردیم. کیوان خیلی انسان خوبی بود، بااخلاص۷ پاک، مردمدوست و میشد از همه جهت به او اعتماد کرد. او همکارم در شمارهٔ دوم بود و اطلاعات دربارهٔ مطبوعات را او فراهم کرد.<ref name=همکار>{{پک|مسرّت|ک= مشاهیر کتابشناسی معاصر ایران/۱۵|ص= ۲۰}}</ref> | |||
در جایی دیگر [[ایرج افشار]] هم به این همکاری اشاره میکند و اینگونه دربارهاش میگوید: | |||
:وقتی مؤسسه مطبوعاتی علیاکبر علمی در صدد برآمد نشریهای را در معرفی کتابهای جدید آغاز کند، چون دوستمان مهدی آذریزدی گرداننده بود مرحوم کیوان سر از پانشناخته مدد میرساند.<ref name= همکار/> | |||
====نقد کتابِ روزها==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|در نظر من روزها سرآمد همهٔ آثار [[محمدعلی اسلامی ندوشن|دکتر اسلامی ندوشن]] و سرآمد همهٔ کتابهای نوشته شده در زبان فارسی در زمینهٔ خودزندگینامهنویسی و خاطرهنویسی است. که در این پنجاه سال اخیر به وجود آمده است و من مانند کسی که در جستوجوی چیزی و رازی باشد همهٔ آنها را با رغبت و دقت خواندهام. روزها فقط ذکر پیشامدها نیست، بلکه در هر لحظه نویسنده وقایع گذشته را با قضاوتهای حاصل از یک عمر مطالعهٔ دنیا و تجربه و دریافتهای یک فکر فرزانه و اندیشهورز پیوند میدهد. | {{گفتاورد تزیینی|در نظر من روزها سرآمد همهٔ آثار [[محمدعلی اسلامی ندوشن|دکتر اسلامی ندوشن]] و سرآمد همهٔ کتابهای نوشته شده در زبان فارسی در زمینهٔ خودزندگینامهنویسی و خاطرهنویسی است. که در این پنجاه سال اخیر به وجود آمده است و من مانند کسی که در جستوجوی چیزی و رازی باشد همهٔ آنها را با رغبت و دقت خواندهام. روزها فقط ذکر پیشامدها نیست، بلکه در هر لحظه نویسنده وقایع گذشته را با قضاوتهای حاصل از یک عمر مطالعهٔ دنیا و تجربه و دریافتهای یک فکر فرزانه و اندیشهورز پیوند میدهد. | ||
<ref>{{پک|مسرّت|ک= مشاهیر کتابشناسی معاصر ایران/۱۵|ص= ۲۸}}</ref>}} | <ref>{{پک|مسرّت|ک= مشاهیر کتابشناسی معاصر ایران/۱۵|ص= ۲۸}}</ref>}} | ||
خط ۱۲۴: | خط ۱۲۸: | ||
===نامهای دسته جمعی=== | ===نامهای دسته جمعی=== | ||
===بیانیهها=== | ===بیانیهها=== | ||
=== | ===آثاری که بیش تر دوست میداشت=== | ||
از بیست و سه عنوانی که از من چاپ شده چهارتا را به ترتیب اولویت بیشتر از بقیه دوست میدارم: | |||
# '''شعر قند و عسل'''؛ که بیشتر بیان درد زندگی است. | |||
# '''بچهٔ آدم'''، که جزوهٔ چهارم قصههای تازه از کتابهای کهن است. | |||
# '''خاله گوهر''' که سرگذشتی صد در صد واقعی است. | |||
# '''گربهٔ تنبل'''<ref>{{پک|مسرّت|ک= مشاهیر کتابشناسی معاصر ایران/۱۵|ص= ۴۳}}</ref> | |||
===جمله یا جملاتی که از کتابش کالت شده است=== | ===جمله یا جملاتی که از کتابش کالت شده است=== | ||
===نحوه پوشش=== | ===نحوه پوشش=== |
نسخهٔ ۲۴ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۴۷
مهدی آذریزدی | |
---|---|
نام اصلی | مهدی آذریزدی |
زمینهٔ کاری | نویسنده کودک و نوجوان |
زادروز | ۲۷اسفند ۱۳۰۰ آبادی خرمشاه |
پدر و مادر | حاجی علیاکبر |
مرگ | ۱۸تیر ۱۳۸۸ تهران |
ملیت | ایرانی |
پیشه | نویسنده، شاعر |
کتابها | قصههای خوب برای بچههای خوب، قصههای تازه از کتابهای کهن، مثنوی بچه خوب و... |
دلیل سرشناسی | پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران |
اثرگذاشته بر | ادبیات کودک و نوجوان ایران |
مهدی آذریزدی پدر ادبیات کودک و نوجوان در ایران و نویسنده کودک و نوجوان بود. او اثرگذارترین کسی بود که به بازآفرینی قصههای کهن ادبیات برای کودکان امروز پرداخت.
از میان یادها
عقده کتاب
در خانه ما فقط چند کتاب دعا و قرآن و... عربی بود که آنها را خوانده بودم و هیچ بحث تازه و تحفهای بر آنها مزید نشد.
پدرم مردِ آخرت بود و کتابهای دیگر را کتابهای دنیایی میدانست. اما من تشنگی و عطش خواندن داشتم و میخواستم بیشتر بدانم، میخواستم بفهمم در دنیا چه خبر است. اما پدرم در فکر دیگری بود... و به گریهها و التماسهای من که کتابهای دیگری میخواستم توجهی نکرد.[۱]
کتابهای دنیایی
- پدر و مادرم کارهای مرا مسخره میکردند؛ وقتی کتابهایم چاپ شد آن را برای پدر و مادرم فرستادم. مادرم به خواهرم گفته بود: «آنها را بخوان ببینم چه نوشته است.»
اما پدرم برایم نوشت که: «دیگر کتابها را برایم نفرست. اینها کتابهای دنیایی هستند و باید به فکر آخرتمان باشیم.»
ترسو شدم، کمرو شدم، زندگی را یاد نگرفتم!
روزی مهدی با پسر یکی از این حاجیها دعوا میکند و کار به کتککاری میکشد؛ حاجی پیش پدرش از مهدی شکایت میکند و پدر هم او را کتکِ مفصلی میزند:
- هم از پسر حاجی کتک خورده بودم و هم پدرم مرا کتک زدو دعوا کرد. اسن بود که کمرو شدم، ترسو شدم. اصلا زندگی من همه در این تلخی و تنهایی گذشته است. هیچ چیز خوشی در زندگی ندیدم. با مردم رفت و آمد نداشتیم. هرگز یاد ندارم کسی در خانه ما مهمان باشد هرگز ما خانه کسی مهمان نشدیم. اصلا زندگی را یاد نگرفتم.
ماجراهای انتشار
ماجرای عشق
ماجرای استاد
ماجرای شاگرد
ماجرای مردم
بین ده تا بیست مطلب برگرفته از مجلات دوره خود (موافق و مخالف)
ماجراهای دشمنی
ماجراهای دوستی
ماجراهای قهرها
ماجراهای آشتیها
ماجراهای نگرفتن جوایز
ماجراهای حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است
ماجراهای مذهب و ارتباط با خداوند
ماجراهای عصبانیت، ترک مجالس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
ماجراهای نحوه مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامهها و مجلات و نمونههایی از آن
ماجراهای دارایی
ماجراهای زندگی شخصی
ماجرای برخی خالهزنکیهای شیرین (اشکها و لبخندها)
ماجرای شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
ماجراهای مشهور ممیزی
===ماجراهای مربوط به مصاحبهها، سخنرانیها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی به همره ارائهٔ نمونهای از آن برای بخش شنیداری و تصویری===
عکس سنگ قبر و ماجرایی از تشییع جنازه و جزئیات آن
ماجراهای دیگر
زندگی و یادگار
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
آذریزدی شصت سال پس از تعطیلی مجموعه راهنمای کتاب، حیات داشت و پایدار و ایتوار با کتاب زیست. اگر اغازین سالهای عمرش را ایام عسرت نام نهیم باید سالهای پایانی تو را روزگار حسرت بنامیم. او با حسرت نشر اثار چاپ نشدهاش با این دنیا وداع کرد.[۲]
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
او به معنای دقیق کلمه عاشق کتاب بود و چنان به کتاب شیفتگی داشت که جز آن را شایستهٔ دلبستگی نمیدانست. زندگیاش را به زعم مردم اجتماع نامتعارف سپری کرد: بیهمسر و فرزند و بار و همدم تا به آخر در تنهایی و همراه با انبوه کتابهایش که به گفتهٔ خود برای یک عمر دویست سیصد ساله کافی بود.[۲]
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
شخصیت و اندیشه
زمینه فعالیت
یادمانها و بزرگداشتها
از منظر دیگران
محمدعلی اسلامی نُدوشنمیگوید آذر فقط یک معشوق داشت
- آذر به عنوان کتابفروش شناخته نمیشد، بلکه یک فرد صاحب سبک و یک فرد متفکر بود. فردی که بیشتر از بسیاری از مراجعانش در کار و اندیشه کتاب بود. من کسی که این قدر عاشقاه با کتاب و کاغذ برخورد کند، ندیدهام. وی با پشتکاری عجیب و با بیادعایی فقط یک معشوق در زندگی داشته است و آن کتاب است و تمام عشقها و آرزوهای خود را یک کاسه کرده و در دامن این معشوق نهاده. من خیلی به کتاب خواندن وفادار نماندم و به کارهای دیگر پرداختم ولی آذر به سر عهد خود باقی است.[۳]
ملک گفت: آینده «الف.مفرد» خوب میشود
آن زمانها که آذر با نشریه آشفته به مدیریت عماد عصار همکاری میکرد، هفتهای یک یا دو شعر طنز برای روزنامه میساخت و شور و شعف سر تا سر وجودش را فرا گرفته بود که دارد نویسنده و شاعر میشود.
- عصار که با ملکالشعرا بهار همسایه بود مرتب میگفت:
- ملک گفته: این «الف.مفرد»، نام مستعار آذریزدی در برخی نوشتههایش، آیندهاش خوب میشود.[۴]
فریدون عموزاده خلیلی وصفِ پدربزرگ میکند
« | بعضیها انگار پدربزرگ به دنیا میآیند، پدربزرگ زندگی میکنند و پدربزرگ از دنیا میروند. آذریزدی یکی از همین پدربزرگها بود. پدربزرگ را باید از سال ۴۳ یا ۴۴ شناخته باشم که دانشآموز کوچکی بودم در دبستان توکلی. یادم هست از همان وقتها هم پدربزرگ بود با قصههایش که شبیه پدربزرگها بود، مهربان، ساده، دنیادیده، گرم و دوست داشتنی.[۵] | » |
نظرات فرد در مورد خودش
” | تحقیر شدم!
من همیشه تحقیر شدم؛ میخواستم و میخواهم کار را ادامه دهم اما امکانش را ندارم. هر کسی میخواهد شرح حال خودش را بنویسد به محلی میرود که آرامش داشته باشد. اما من تا به حال دهبار اثاثکشی کردهام.[۶] |
“ |
” | میخواهم سبزیفروش بشوم!
وقتی خسته میشوم،وقتی لجام میگیرد، میگویم میخواهم سبزیفروش بشوم.[۶] |
“ |
برای کودکان مرفه ننوشتم
« | گذراندن کودکیِ تلخ و اندوهبار، بر نوشتههای آذر تأثیر گذاشته چنان که خودش در گفتوگوهایش تأکید کرده:
|
» |
از دیگران میگوید
همکاری با مرتضی کیوان
- شمارهٔ دوم نشریه «راهنمای کتاب» را با همکاری مرتضی کیوان منتشر کردیم. کیوان خیلی انسان خوبی بود، بااخلاص۷ پاک، مردمدوست و میشد از همه جهت به او اعتماد کرد. او همکارم در شمارهٔ دوم بود و اطلاعات دربارهٔ مطبوعات را او فراهم کرد.[۷]
در جایی دیگر ایرج افشار هم به این همکاری اشاره میکند و اینگونه دربارهاش میگوید:
- وقتی مؤسسه مطبوعاتی علیاکبر علمی در صدد برآمد نشریهای را در معرفی کتابهای جدید آغاز کند، چون دوستمان مهدی آذریزدی گرداننده بود مرحوم کیوان سر از پانشناخته مدد میرساند.[۷]
نقد کتابِ روزها
« | در نظر من روزها سرآمد همهٔ آثار دکتر اسلامی ندوشن و سرآمد همهٔ کتابهای نوشته شده در زبان فارسی در زمینهٔ خودزندگینامهنویسی و خاطرهنویسی است. که در این پنجاه سال اخیر به وجود آمده است و من مانند کسی که در جستوجوی چیزی و رازی باشد همهٔ آنها را با رغبت و دقت خواندهام. روزها فقط ذکر پیشامدها نیست، بلکه در هر لحظه نویسنده وقایع گذشته را با قضاوتهای حاصل از یک عمر مطالعهٔ دنیا و تجربه و دریافتهای یک فکر فرزانه و اندیشهورز پیوند میدهد. | » |
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دسته جمعی
بیانیهها
آثاری که بیش تر دوست میداشت
از بیست و سه عنوانی که از من چاپ شده چهارتا را به ترتیب اولویت بیشتر از بقیه دوست میدارم:
- شعر قند و عسل؛ که بیشتر بیان درد زندگی است.
- بچهٔ آدم، که جزوهٔ چهارم قصههای تازه از کتابهای کهن است.
- خاله گوهر که سرگذشتی صد در صد واقعی است.
- گربهٔ تنبل[۹]
جمله یا جملاتی که از کتابش کالت شده است
نحوه پوشش
تکیه کلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد
گزارش جامعی از سفرها
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساخته شده بر اساس
حضور در فیلمهای مستند درباره خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقل شده از موارد فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
کارنامه و فهرست آثار
جوایز و افتخارات
منبعشناسی )منابعی که درباره آثار فرد نوشته شده است(
بررسی موردی چند اثر
ناشرینی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدید چاپهای کتابها===
نوا، نما و نگاه
===خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی )بدون محدودیت و بر اساس جذابیت موارد شنیداری و تصویری انتخاب شود(===
پانویس
- ↑ مسرّت، مشاهیر کتابشناسی معاصر ایران/۱۵، ۷ و ۸.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ مسرّت، مشاهیر کتابشناسی معاصر ایران/۱۵، ۳۲.
- ↑ مسرّت، مشاهیر کتابشناسی معاصر ایران/۱۵، ۳۰.
- ↑ مسرّت، مشاهیر کتابشناسی معاصر ایران/۱۵، ۱۴.
- ↑ «همیشه پدربزرگ».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ «پایان افسانه ۱۳۰۰ و تنهایی بچه آدم».
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ مسرّت، مشاهیر کتابشناسی معاصر ایران/۱۵، ۲۰.
- ↑ مسرّت، مشاهیر کتابشناسی معاصر ایران/۱۵، ۲۸.
- ↑ مسرّت، مشاهیر کتابشناسی معاصر ایران/۱۵، ۴۳.
منابع
- مسرّت، حسین (۱۳۹۴). مشاهیر کتابشناسی ایران/۱۵. تهران: خانه کتاب. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۲-۲۱۴-۵.
پیوند به بیرون
- «پایان افسانه۱۳۰۰ و تنهایی بچه آدم». کتاب ماه کودک و نوجوان، تیر۱۳۸۸. بازبینیشده در ۲۱شهریور۱۴۰۰.