ناصر ایرانی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
مرگ پدرم پایان یک دوره بیماری بود، پایان انزوای خودخواستهٔ یک نویسنده که در میهن خود به وضع تبعید دچار شده بود، پایان شورش مرد مستقلی که تن به سانسور و ریا نداد، پایان وسواس هنرمند کمالگرایی که در بیماری و انزوا بدون هیچ چشمداشتی با سرسختی آثاری را بارها و بارها بازنویسی کرد که هیچ امیدی به چاپشان نداشت.<ref name="سرنوشت تراژیک">{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/report/282462/%D8%B3%D8%B1%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D8%B5%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%86%D9%85%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%AA%D8%B1%D8%A7%DA%98%DB%8C%DA%A9-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86|عنوان=سرنوشت ناصر ایرانی نمونهٔ تراژیک نویسنده شدن در ایران است}}</ref> | مرگ پدرم پایان یک دوره بیماری بود، پایان انزوای خودخواستهٔ یک نویسنده که در میهن خود به وضع تبعید دچار شده بود، پایان شورش مرد مستقلی که تن به سانسور و ریا نداد، پایان وسواس هنرمند کمالگرایی که در بیماری و انزوا بدون هیچ چشمداشتی با سرسختی آثاری را بارها و بارها بازنویسی کرد که هیچ امیدی به چاپشان نداشت.<ref name="سرنوشت تراژیک">{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/report/282462/%D8%B3%D8%B1%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D8%B5%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%86%D9%85%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%AA%D8%B1%D8%A7%DA%98%DB%8C%DA%A9-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86|عنوان=سرنوشت ناصر ایرانی نمونهٔ تراژیک نویسنده شدن در ایران است}}</ref> | ||
{{جعبه گفتاورد |نقلقول=<center><span style="color:darkcyan">''باید آدمی تجربه کند و این بسیار مهم است''{{سخ}}'' الان ما هم یک دورهٔ خمودگی و خودفریبی و بیآرمانی داریم ''{{سخ}}'' و نویسندگان و شاعران ما اهل تجربه نیستند''{{سخ}}'' من نمیدانم که شعرای ما اهل زجر کشیدن هستند یا نه؟''{{سخ}}'' آیا چیزی اذیتشان میکند یا نه؟''{{سخ}}'' <ref name=''مقالات''/></span><noinclude></center>|تراز=چپ|عرض=۲۲%|رنگ پسزمینه=#d5fdf4}} | |||
==زندگی و یادگار== | ==زندگی و یادگار== | ||
خط ۹۵: | خط ۹۲: | ||
ناصر ایرانی جزء آن دسته از نویسندههایی بود که اگر مخالفت یا موافقت میکند آگاهانه، از سر درد و بدون هیچ چشمداشتی است و مخالفت و موافقتش از سر تعهد است. این دسته از نویسندگان احساس مسئولیت کرده و این احساس را بروز هم میدهند و در آثارشان هم میبینیم. نمیشود کسی مارکسیست باشد و با ناصر ایرانی همخو و همخانه نشود و از او خوشش نیاید زیرا انسانی دورو نیست و خودش است. | ناصر ایرانی جزء آن دسته از نویسندههایی بود که اگر مخالفت یا موافقت میکند آگاهانه، از سر درد و بدون هیچ چشمداشتی است و مخالفت و موافقتش از سر تعهد است. این دسته از نویسندگان احساس مسئولیت کرده و این احساس را بروز هم میدهند و در آثارشان هم میبینیم. نمیشود کسی مارکسیست باشد و با ناصر ایرانی همخو و همخانه نشود و از او خوشش نیاید زیرا انسانی دورو نیست و خودش است. | ||
در هنگام خواندن «اعترافات گرگ تنها» از صدر تا پایین کتاب با فردی روبهرو هستیم که خود خودش است. اعترافاتی میکند که علاقهٔ ما به ناصر ایرانی بیشتر میشود. یکی از خلاءهای داستان ایرانی این است که ما نویسندگان خود را سانسور میکنیم. ایرانی در این کتاب از خودش حکایات را تعریف و علایق زندگیاش را بیپرده مطرح میکند.<ref name="سرنوشت تراژیک"/> | در هنگام خواندن «اعترافات گرگ تنها» از صدر تا پایین کتاب با فردی روبهرو هستیم که خود خودش است. اعترافاتی میکند که علاقهٔ ما به ناصر ایرانی بیشتر میشود. یکی از خلاءهای داستان ایرانی این است که ما نویسندگان خود را سانسور میکنیم. ایرانی در این کتاب از خودش حکایات را تعریف و علایق زندگیاش را بیپرده مطرح میکند.<ref name="سرنوشت تراژیک"/> | ||
{{جعبه گفتاورد |نقلقول=<center><span style="color:darkcyan">''در دورهای که ما زندگی میکنیم، ادبیات سیاسی بخش عمدهای از ادبیات ما بوده است.''{{سخ}}'' اما اینها وابسته به هر گروهی که بودند، ایدئولوژیزده بودند... ''{{سخ}}'' آنها در آثارشان از دعواهای روزمره فراتر نرفتند''{{سخ}}''و نتوانستند به لایههای عمیق این تجربیات برسند ''{{سخ}}'' مثلا [[ماهی سیاه کوچولو]] نماد یک چریک است. <ref name=''مقالات''/></span><noinclude></center>|تراز=چپ|عرض=۲۲%|رنگ پسزمینه=#d5fdf4}} | |||
==آثار و کتابشناسی== | ==آثار و کتابشناسی== |
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۵۷
ناصر ایرانی | |
---|---|
نام اصلی | ناصر نظیفپور ایرانی |
زمینهٔ کاری | نویسنده، مترجم، نمایشنامهنویس |
زادروز | ۷مرداد۱۳۱۶ تهران |
مرگ | ۲آبان۱۳۹۷ تهران |
ملیت | ایرانی |
علت مرگ | بیماری |
پیشه | نویسند، نمایشنامهنویس، مترجم |
دانشگاه | دانشگاه تهران |
ناصر ایرانی (زادهٔ ۷مرداد۱۳۱۶ در تهران- درگذشتهٔ ۲آبان۱۳۹۷در تهران) نویسنده، مترجم و نمایشنامهنویس،نظریهپرداز و مدرس رماننویسی بود.[۱][۲]
«ناصر ایرانی» در سال ۱۳۱۶ در محلهٔ سنگلج تهران متولد شد. طبق گفتهٔ خودش، به درس و کلاس رسمی علاقهای نداشت به همین خاطر تحصیلات دبیرستان را نیمهکاره رها کرد و کارمند بانک بازرگانی شد. اما با فشار اطرافیان دیپلمش را گرفت و وارد رشتهٔ مدیریت بازرگانی دانشگاه تهران شد اما یک سال و نیم بعد رهایش کرد. در ۱۴ سالگی به حزب توده پیوست و در ۱۸ سالگی از این حزب جدا شد؛ اما بعد از آن تقریبا فعالیتهای حزبی را ترک کرد و به رغم برخی گرایشهای چپگرایانه، هیچگاه تا پایان عمر در حزب و دستهٔ خاصی جای نگرفت. ایرانی در هر مقطعی از زندگی ادبی خود، در نقشی ظاهر شده است؛ گاهی سردبیر بود و کار مطبوعاتی میکرد، زمانی نمایشنامهنویس و در دورهای نویسندهٔ کودک و نوجوان بود و حتی برخی داستانهای خارجی کودک و نوجوان را به فارسی ترجمه کرد، در دورهای به ترجمهٔ برخی آثار سیاسی و تاریخی پرداخت، مدتی مدرس داستان و رماننویسی بود و علاوه بر تدریس به تحقیق و پژوهش و انتشار کتاب در زمینهٔ رمان و رماننویسی پرداخت و در دورههایی نیز به رماننویسی روی آورد.
ایرانی در سالهای دههٔ ۴۰ در سازمان حفاظت محیط زیست (سازمان شکاربانی و نظارت بر صید) فعال بود. در این مدت صفر تا صد فعالیتهای نشریهٔ «شکار و طبیعت» را بر عهده داشت. در همان سالها بود که به نمایشنامهنویسی و تئاتر علاقهمند شد و نمایشنامهنویسی را به عنون فعالیتی جدی آغاز کرد. عشق به نمایشنامهنویسی و تئاتر سبب شد که او کار در سازمان محیط زیست را رها کند و در سال ۱۳۵۳ از سمت خود در سازمان محیط زیست استعفا داد و به لندن رفت و در کالج پرینستون ادبیات انگلیسی خواند. اما در آنجا به جای رمان، درگیر تئاتر و نمایش هم شد و لذا در کارنامهٔ کاری او در بین سالهای ۴۸ تا ۵۶ بیش از ده نمایشنامه به چشم میخورد. نمایشنامههای «قتل»، «در پایان»، «حفره»، «ما را مس کنید»، «ماه عسل»، «گناه کبیرهٔ انسی»، «آن روز گرم دراز»، «صحنهٔ تاریک»، «مرده ها را اگر چال نکنید» و «زشتترین نمایش روی زمین» ده نمایشی است که او در این سالها نوشت و منتشر کرد. برخی از این نمایشنامهها مثل «مردهها را اگر چال نکنید» بازتاب تجربههای او از حضور در حزب توده است. ایرانی نزدیک انقلاب تحصیل را رها کرد و برای مشاهدهٔ انقلاب، به ایران آمد. در دوران جنگ به درخواست خودش برای نوشتن داستان و رمان به جبهه رفت.
در سالهای ابتدایی انقلاب و دههٔ شصت، او به کار تالیف و ترجمه در حوزهٔ کودک و نوجوان و تحقیق و تدریس در زمینهٔ داستاننویسی روی آورد که حاصل این دوران، داستانهایی در حیطهٔ کودک و نوجوان بود و عمدهٔ آنها از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد. از جملهٔ این آثار داستان «سختون» است. سختون از جمله آثاری است که تاثیر فراوانی در حوزهٔ رمان کودک و نوجوانان دههٔ شصت به شمار میآید.
ایرانی در زمینهٔ ترجمه هم فعالیتهایی داشته. ترجمهٔ نمایشنامهٔ معروف «جان گابریل بورکمن» که از آخرین ترجمههای منتشر شدهٔ اوست، حاصل تجربهٔ سه بار دیدن این نمایش در انگلیس است. انتخابهای ایرانی برای ترجمهٔ کتابهای کودکان نیز آگاهانه و دقیق بود. برای نمونه داستان «خرسی که میخواست خرس باقی بماند»، روایتی است منتقدانه در اعتراض به بوروکراسی مدرن و کارمندزدگی که در قالب اثری کمحجم اما تاثیرگذار ترجمه و منتشر شد.
در همین سالها بود که او به تدریس داستاننویسی روی آورد. ایرانی را میتوان از معدود نظریهپردازان رمان در ایران به شمار آورد. ایرانی هم به ادبیات ایرانی اشراف کاملی داشت و آثار نویسندگان را خوانده بود و هم آنکه به دلیل آشنایی با زبان خارجی، به شکل جدی و عمیق این باحث را درک و دریافت کرده بود. نتیجهٔ این پژوهشها را نخستینبار در بهمن ماه ۱۳۶۲ در قالب کارگاههای داستاننویسی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به مدت یک ماه درس داد و بعد از آن، با تنقیح و تبویب این دروس، کتاب «داستان: تعاریف، ابزارها و عناصر» را منتشر کرد، اما ناشر این اثر را به رغم آنکه در بازار یافت نمیشد، ۱۲سال حبس کرد و نتیجه این شد که او به صرافت تکمیل آن مباحث با آموختهها و خوانده های تازه برآمد و آن ها را در سال ۱۳۸۰ در قالب کتاب »هنر رمان« منتشر کرد. ایرانی تجربهٔ خود در رماننویسی را در رمان «زنده باد مرگ» انعکاس داد که سال ۱۳۶۹ از سوی انتشارات سروش به بازار کتاب عرضه شد. این همان کتابی است که آقای خامنهای دربارهٔ آن سخن گفته و دیگران را به خواندنش توصیه کرده است.
نام ناصر ایرانی در سالهای ابتدایی بعد از دوم خرداد، مجددا به عرصهٔ ادبی و رسانهها بازگشت. پیش از آن چند مقاله در مجلهٔ کیان دربارهٔ رمان، سانسور و آزادی بیان منتشر کرده بود؛ اما با انتشار پاورقی رمان »آتش و دود« در روزنامهٔ جامعه ، نامش طنین بیشتری پیدا کرد. بعدها در پی توقیف روزنامهٔ جامعه، داستان او نیز بهصورت پاورقی به روزنامههای همسنخ چون نشاط، عصر آزادگان و اخبار اقتصاد راه یافت و با بسته شدن فلهای مطبوعات، ادامهٔ انتشار این رمان نیز همانند نویسندهاش ب عزلت رفت. به گفتهٔ خودش، کتاب خاطرات او از سال ۱۳۸۶ در انتظار مجوز نشر باقی ماند و او هم به زمرهٔ نویسندگانی پیوست که در حیاتشان امکان انتشار عمومی خاطرات را پیدا نکردند. علاوه بر این کتاب او هزاران صفحه آثار منتشر نشده دارد که شامل چندین رمان، نمایشنامه و داستان کوتاه میشوند.
در دهه ۷۰ در نشریاتی مانند کیان و روزنامهٔ جامعه مطلب نوشت. ناصر ایرانی پس از این دوره وارد یک دوره انزوای طولانی تا زمان مرگش شد. از معروفترین نمایشنامههای او میتوان به «ما را مس کنید»، «سه نمایشنامهٔ کسالتبار»، «قتل»، «در پایان» و «حفره» اشاره کرد. ناصر ایرانی از چهرههای پیشگام ادبیات نوجوان در ایران بود. «سختون»، «نورآباد، دهکدهٔ من» و «کلوخانداز» از جمله کتابهای او در حوزهٔ کودک و نوجوان است. آثاری که بسیاری از کودکان و نوجوانان دههٔ شصت با آنها خاطره دارند. علاوه بر این او کتابهایی چون «هنر رمان» و «داستان، تعاریف و ابزارها» که آثاری هستند دربارهٔ نقد، فنون و شیوههای داستان و رماننویسی را به نگارش درآورد.[۳][۲] سرانجام در تاریخ دوم آبان ۱۳۹۷ ناصر ایرانی در ۸۱ سالگی و پس از تحمل مدتها بیماری درگذشت. وی وصیت کرده بود که جنازهاش را برای پژوهش علمی به دانشگاه تهران بدهند.[۱]
از میان یادها
از زبان پسرش
مرگ پدرم پایان یک دوره بیماری بود، پایان انزوای خودخواستهٔ یک نویسنده که در میهن خود به وضع تبعید دچار شده بود، پایان شورش مرد مستقلی که تن به سانسور و ریا نداد، پایان وسواس هنرمند کمالگرایی که در بیماری و انزوا بدون هیچ چشمداشتی با سرسختی آثاری را بارها و بارها بازنویسی کرد که هیچ امیدی به چاپشان نداشت.[۴]
الان ما هم یک دورهٔ خمودگی و خودفریبی و بیآرمانی داریم
و نویسندگان و شاعران ما اهل تجربه نیستند
من نمیدانم که شعرای ما اهل زجر کشیدن هستند یا نه؟
آیا چیزی اذیتشان میکند یا نه؟
خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی داردزندگی و یادگار
همراهیها و مخالفتهای سیاسی
در آغاز ۱۴سالگی در تابستان ۱۳۳۰ خورشیدی عضو سازمان جوانان حزب تودهٔ ایران شد و در آغاز ۱۸ سالگی در تابستان ۱۳۳۴ خورشیدی از این حزب کناره گرفت. انتقادهای وی به حزب توده به سه دلیل بود: اعضا طبق اصول حزب نمیزیستند، حزب از دکتر مصدق حمایت نمیکرد و استالین را مثل بُت میپرستیدند. در دوران محمدرضا پهلوی نیز ۴بار به زندان افتاد زیرا آثارش عموما سیاسی بودند.[۱]
از نگاه دیگران
مهدی یزدانیخرم
سرنوشت ناصر ایرانی نمونهٔ تراژیک نویسنده شدن در ایران است. ما نسلی بودیم که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کتابخوان شدیم و آن زمان بود که با آثار ناصر ایرانی آشنا شدیم. در سالهای دههٔ شصت و هفتاد نام او مطرح بود اما سالها از ناصر ایرانی خبری نبود و گویی هر جریان سیاسی از او طلبی داشت. اهدای پیکر ناصر ایرانی به دانشگاه تهران دهنکجی و پوزخندی بود به تمام کینهورزیهایی که از طریق جناح و جریانهای مختلف علیه او انجام شده بود. این کار حرکتی آوانگارد و در امتداد آثارش بود و خود را به یک متن جدید تبدیل کرد که مدام در سالن تشریح دانشگاه تهران بازخوانی میشود.[۴]
نصرالله پورجوادی
ناصر ایرانی شخصیتی چندوجهی داشت و هر کس با یک وجه او آشنا میشد. ایرانی ا ز نظر معلومات فرد خاصی بود. از نظر اخلاقی نیز خصوصیات خاصی داشت به کار خود مطمئن و سختگیر بود و کسی نمیتوانست در مقالههای او دست ببرد. در مسائل سیاسی شخصی تیزبین بود و اطلاعاتش همیشه بهروز. او پیش از انقلاب فعال سیاسی بود و میگفت: «انقلاب باید رخ میداد.» برای این حرفش دلیل داشت و در اینباره مقالهای با عنوان «انقلابی که ناگذران بود» نوشته بود. پس از چهل سال هر وقت کمی شک میکنم یاد حرف ایرانی میافتم که میگفت این انقلاب باید میشد.[۴]
قاسمعلی فراست
ناصر ایرانی جزء آن دسته از نویسندههایی بود که اگر مخالفت یا موافقت میکند آگاهانه، از سر درد و بدون هیچ چشمداشتی است و مخالفت و موافقتش از سر تعهد است. این دسته از نویسندگان احساس مسئولیت کرده و این احساس را بروز هم میدهند و در آثارشان هم میبینیم. نمیشود کسی مارکسیست باشد و با ناصر ایرانی همخو و همخانه نشود و از او خوشش نیاید زیرا انسانی دورو نیست و خودش است. در هنگام خواندن «اعترافات گرگ تنها» از صدر تا پایین کتاب با فردی روبهرو هستیم که خود خودش است. اعترافاتی میکند که علاقهٔ ما به ناصر ایرانی بیشتر میشود. یکی از خلاءهای داستان ایرانی این است که ما نویسندگان خود را سانسور میکنیم. ایرانی در این کتاب از خودش حکایات را تعریف و علایق زندگیاش را بیپرده مطرح میکند.[۴]
اما اینها وابسته به هر گروهی که بودند، ایدئولوژیزده بودند...
آنها در آثارشان از دعواهای روزمره فراتر نرفتند
و نتوانستند به لایههای عمیق این تجربیات برسند
مثلا ماهی سیاه کوچولو نماد یک چریک است. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
آثار و کتابشناسی
کارنامهٔ ایرانی
نمایشنامهها
- قتل
- در پایان
- حفره
- ما را مس کنید (شامل دو نمایشنامهٔ «ما را مس کنید» و «ماه عسل»)
- کسالتآور (شامل سه نمایشنامهٔ «گناه کبیرهٔ انسی»، «آن روز گرم دراز» و «صحنه تاریک میشود»
- مردهها را اگر چال نکنید
- زشتترین نمایش روی زمین
کتابها
- اعترافات گرگ تنها، زندگینامه، ۱۳۸۶
- سختون، ۱۳۸۵
- نورآباد، دهکدهٔ من، ۱۳۶۷
- عروج، ۱۳۶۳
- فیل در خانهٔ تاریک، ۱۳۶۶
- آخرین لولو (برگردان)، ۱۳۷۰
- آیا در سیارههای دیگر حیات وجود دارد؟ (ویراستار)، ۱۳۷۲
- آیا ستارههای دنبالهدار دایناسورها را کشتهاند؟ (ویراستار)، ۱۳۷۲
- آشغالدانی فضایی (ویراستار)، ۱۳۷۳
- آهنرباها: هشت آزمایش علمی (برگردان)، ۱۳۷۶
- آخرین دودو (برگردان)، ۱۳۷۷
- پاداش کلوخانداز (گزارش ایرانی چهلوچهار قصهٔ ایرانی برای قصهدوستان نه تا نود ساله، ۱۳۹۴، نشر معین
- داستان، تعاریف، ابزار و عناصر (دربارهٔ نقد، فنون و شیوههای داستان و رماننویسی)
- زنده باد مرگ
- هنر رمان (دربارهٔ نقد، فنون و شیوههای داستان و رماننویسی)
- ماهی زنده در تابه، بهار میآید، مردیی که دمرو میخوابید، قانون شب
- قصهٔ کوتاه مصور برای عبرت کودکان بیشتر و کمتر از پنجاه[۱]
- داستانی که نوشته نشد
- دیو پیر
- بیست گونه از پسدانداران ایران
- روز چنان زیبایی است[۵]
تعدای از مقالات
- دو نکتهٔ مهم در باب آفرینش هنری، نشر دانش، پاییز ۱۳۸۱ شمارهٔ۱۰۵
- آسیبشناسی داستان جنگ (سخنی از سر دلسوزی)، ادبیات داستانی تیر و مرداد۱۳۸۰ شمارهٔ۵۵
- کتابهای بازاری نخبهگرا و عوامپسند، کتاب ماه کودک و نوجوان مهر ۱۳۸۰ شمارهٔ ۴۸
- روزنامهنگاران غصه میخورند و پیر میشوند، نشر دانش زمستان۱۳۸۰ شمارهٔ۱۰۲
- کتابی که پیش از ۱۱سپتامبر منتشر شد، نشر دانش پاییز ۱۳۸۰ شمارهٔ۱۰۱
- آیندهنگری در صنعت نشر کتاب، نشر دانش بهار۱۳۸۰ شمارهٔ۹۹
- تولد رمان/ زمینههای فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی، نشر دانش زمستان ۱۳۷۹ شمارهٔ۹۸
- رمان و دین، کیان ۱۳۷۸ شمارهٔ۵۰
- تراژدی ۲۸مرداد براساس کتاب «ایالات متحده و ایران»، نشر دانش تابستان ۱۳۷۸شمارهٔ۹۲
- عشق، رمان، سانسور، کیان ۱۳۷۶ شمارهٔ۴۰
- سه مشکل رمان در ایران؛ جامعه، نویسنده، حکومت، کیان ۱۳۷۵ شمارهٔ۳۳
- با آزادی بیان چه کردیم؟، کیان ۱۳۷۵ شمارهٔ۳۲
- ادبیات کلاسیک، بهترین راه ورود به دنیای نیاکان، نشر دانش مرداد و شهریور ۱۳۷۴ شمارهٔ۸۹
- کوششی در کشف ساختار رمان و اصول آن، نشر دانش فروردین و اردیبهشت۱۳۷۴ شمارهٔ۸۷
- خطرهایی که زبان فارسی را تهدید میکند، نشر دانش مهر و آبان۱۳۷۴ شمارهٔ۹۰
- مسئله اینست، پیوستن یا نپیوستن به میثاق حق مؤلف، نشر دانش فروردین و اردیبهشت۱۳۷۳ شمارهٔ ۸۱
- نگاهی منصفانه به ایران، از چشم غربی، نشر دانش آذر و اسفند۱۳۷۳ شمارهٔ۸۵و۸۶
- ریشهیابی یک فقر: شش مشکل اجتماعی و فرهنگی، نشر دانش مرداد و شهریور۱۳۷۲ شمارهٔ ۷۷
- نگاهی دیگر به از کاخ شاه تا زندان اوین، نشر دانش خرداد و تیر۱۳۷۲ شمارهٔ۷۶
- انقلابی که ناگزران بود، نشر دانش مهر و آبان۱۳۷۰ شمارهٔ۶۶[۶]
معرفی تعدادی از آثار
دربارهٔ رمان زنده باد مرگ
به اعتقاد بسیاری این رمان ماندگارترین و بهترین اثری است که ناصر ایرانی از خود بر جای گذاشته است. اثری که سید علی خامنهای در زمان ریاست جمهوری خود مطالعهٔ آن را توصیه کرده بود. داستان این رمان در اواخر سلطنت پهلوی میگذرد. ساواک به سراغ محمد زمانی، نویسندهای که مدتی را به علت نوشتههایش در زندان بوده، میرود و از او میخواهد که مخفیگاه یکی از انقلابیون به نام ابراهیمی را که از دوستان دوران قدیم محمد است پیدا کند. ساواک او را تهدید میکند که چنانچه راضی به همکاری نشود، گفتوگوی تلوزیونی محمد را که در زندان و در شرایط بحرانی به آن تن داده و در آن اظهار پشیمانی کرده است پخش خواهند کرد. این کتاب به نوعی شرح کابوسها و درگیریهای ذهنی قهرمان داستان است و به خوبی می توان ردپای این جدلهای ذهنی را در شخصیت ناصر ایرانی نیز دنبال کرد. او همچون قهرمان داستانش بارها به تغییر ایدئولوژی و آرمان و کنشهای سیاسیاش در روزهای پرحادثهٔ انقلاب را با تمام وجود تجربه کرده و زیسته بود.[۳]
دربارهٔ اعترافات گرگ تنها
این اثر که ساختار روایی بدیعی دارد خاطرات ناصر ایرانی است. در این کتاب علاوه بر مهمترین و جالبترین تجربههای زیستهٔ نویسنده، هر از چند گاهی به مطالبی دربارهٔ تاریخ ایران و فلسفهٔ رمان برمیخوریم. جلد اول این کتاب مجوز انتشار بیقید و شرط گرفت و مقرر شد تا حدود ۱۳۰ صفحه از جلد دوم آن حذف شود و چون چنین کاری شرط امانتداری نبود چاپ جلد دوم به آیندهای نامعلوم موکول شد.[۴]
نمایشنامهٔ مردهها را اگر چال نکنید
این نمایشنامه بازتاب تجربههای او از حضور در حزب توده است. برداشتی مدرن است از داستان رستم و سهراب و روایت حسین مقدم یکی از جوانانی است که به همراه عدهای جوان دیگر، حزبی را برای مقابله با حکومت بنیان مینهند؛ اما آنها با مخالفت حزبی دیگر که اعضای آنها افرادی پا به سن گذاشتهاند روبهرو میشوند. رهبر این حزب قدیمی مرتضی، پدر حسین است. حزب آنها نیز سعی دارد با حکومت مبارزه کند اما اختلافات آنها چنان بالا میگیرد که هر دو حزب بیش از آنکه به جنگ حکومت بروند به درگیری با هم مشغول میشوند و اختلافات به جایی کشیده میشود که حسین مقابل مرتضی قرار میگیرد و در نهایت، در یک درگیری پسر به دست پدر کشته می شود.[۲]
دربارهٔ هنر رمان=
کتاب هنر رمان را میتوان چکیدهٔ دیدگاههای ناصر ایرانی در زمینهٔ رمان و رماننویسی به شمار آورد و شاید از معدود کتابهایی باشد که یک نظریهپرداز ایرانی در زمینهٔ رمان نوشته است. ایرانی در مقدمهٔ این کتاب آورده است: »در آن حدود ۱۲ سالی که از انتشار چاپ اول »داستان: تعاریف، ابزارها و عناصر« تا آزاد شدنش از زندان ناشر می گذشت، بیش از هر وقت دیگری در زندگیام فکر و ذکرم پیش هنر رمان بود و وقت و نیرویم وقف آن. کارم با هنر رمان به عاشقی کشیده بود و شما نیک میدانید که شناختی که حاصل عشق عالمانه و علم عاشقانه است، چیز دیگری است... باید سخن نویی ساز میکردم و رمان، همان سخن نوست.« ایرانی در سالهای پایانی عمرش این فرصت را یافت که تحریری تازهتر از کتاب هنر رمان را که حاصل تجربههای ۱۵ سال بعد از انتشار چاپ اول کتاب است، گرد آورد و انتشار دهد. اینبار اثر را ناشری معتبر چون نشر نو به بازار کتاب عرضه کرد.[۲]
منبع شناسی=
مقاله: میزگرد: ادبیات کودک را از سیاست گزیری نیست، (ناصر ایرانی یکی از مصاحبهشوندگان)، پژوهشگاه ادبیات کودک و نوجوان۱۳۸۱ شمارهٔ۳۱[۶]