محمود اعتمادزاده: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
طراوت بارانی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
طراوت بارانی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
|نام                    = محمود اعتمادزاده(م.ا.به‌آذین)
|نام                    = محمود اعتمادزاده (م.ا.به‌آذین)
|تصویر                  = BehAzin.jpg
|تصویر                  = BehAzin.jpg
|توضیح تصویر            =  
|توضیح تصویر            =  
خط ۱۵: خط ۱۵:
|مختصات محل زندگی      =
|مختصات محل زندگی      =
|مدفن                  = کرج
|مدفن                  = کرج
|تقارن زندگی با نظام‌های سیاسی = جنبش گیلان، انقلاب روسیه
|تقارن زندگی با نظام‌های سیاسی= جنبش گیلان، انقلاب روسیه
|اتفاقات مهم            = کودتای ۲۸مرداد و انقلاب۵۷
|اتفاقات مهم            = کودتای ۲۸مرداد و انقلاب۵۷
|نام‌های دیگر            =  
|نام‌های دیگر            =  
|لقب                    = پدر ترجمه ایران <ref name="پدر ترجمه">{{یادکرد وب|نشانی= http://iranianpath.com/%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%AF-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-(%D9%85.%D8%A7.%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%B0%DB%8C%D9%86)_7926.html|عنوان= زندگی‌نامه اعتمادزاده، پدر ترجمه ایران، نویسنده و مترجم نامدار معاصر}}</ref>
|لقب                    = پدر ترجمه ایران <ref name="پدر ترجمه">{{یادکرد وب|نشانی= http://iranianpath.com/%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%AF-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-(%D9%85.%D8%A7.%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%B0%DB%8C%D9%86)_7926.html|عنوان= زندگی‌نامه اعتمادزاده، نویسنده و مترجم نامدار}}</ref>
|بنیانگذار              = از بانیان [[کانون نویسندگان ایران]]
|بنیانگذار              = از بانیان [[کانون نویسندگان ایران]]
|پیشه                  = فعالِ سیاسی، نویسنده، مترجم
|پیشه                  = فعالِ سیاسی، نویسنده، مترجم
خط ۵۵: خط ۵۵:
[[پرونده:Behazin Arman&naveh.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''بوسه‌‌ٔ شیرین مغز بادام'''</center>]]
[[پرونده:Behazin Arman&naveh.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''بوسه‌‌ٔ شیرین مغز بادام'''</center>]]
[[پرونده:Behazin.Poet .Shafii Kadkani.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''دیدار [[محمدرضا شفیعی کدکنی|شفیعی کدکنی]] با به‌آذین{{سخ}} در منزلش، ۱۳۸۵'''</center>]]
[[پرونده:Behazin.Poet .Shafii Kadkani.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''دیدار [[محمدرضا شفیعی کدکنی|شفیعی کدکنی]] با به‌آذین{{سخ}} در منزلش، ۱۳۸۵'''</center>]]
'''محمود اعتمادزاده''' متخلص به '''م.ا.به‌آذین''' و مشهور به '''به‌آذین''' فعال سیاسی، نویسنده و مترجمِ آثارِ ادبی است که در جنگ جهانی دوم را حضور داشت و در کنار فعالیت‌های همواره پیوستهٔ اجتماعی‌فرهنگی خود، جایگاه کوشش‌های ادبی در زندگیِ پرفرازونشیبش محفوظ بود.
'''محمود اعتمادزاده''' متخلص به '''م.ا.به‌آذین''' و مشهور به '''به‌آذین''' فعال سیاسی، نویسنده و مترجمی است که جنگ جهانی دوم را حضور داشت و همواره در کنار فعالیت‌های اجتماعی‌فرهنگی، جایگاه کوشش‌های ادبی را در زندگیِ پرفرازونشیبش حفظ کرد.
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
اعتمادزاده که در بهار جوانی به‌قصد ادامه تحصیل در ریاضیات به فرانسه می‌رود، با یافتن شور ادبی در نهادش، کنجکاوانه مطالعات ادبی و فلسفی و تاریخی را پی‌می‌گیرد. بازگشت به وطن و تجربهٔ جنگ تاسرحد ازدست‌دادن دست چپش، آن‌هم در اوج جوانانی، تجربه کرده از چند منظر بر ادبیات معاصر ایران تأثیرگذار بود. آثار او به سه بخش ادبیات داستانی (رمان و داستان کوتاه)، ترجمه و نقد و پژوهش تقسیم می‌شود.
اعتمادزاده که در بهار جوانی به‌قصد ادامه تحصیل در ریاضیات به فرانسه می‌رود با یافتن شور ادبی در نهادش، کنجکاوانه مطالعات ادبی و فلسفی و تاریخی را پی‌می‌گیرد. بازگشت به وطن و تجربهٔ جنگ تاسرحد ازدست‌دادن دست چپش، آن‌هم در اوج جوانانی در کارنامهٔ فعالیت‌های سیاسیِ مترجم «اتللو»ست که از چند منظر بر ادبیات معاصر ایران تأثیرگذار بود. آثار او به سه بخش ادبیات داستانی (رمان و داستان کوتاه)، ترجمه و نقد و پژوهش تقسیم می‌شود.{{سخ}}
 
تا پایان تحصیل دوره دبستان در همان شهر ماند و سپس در اواخر تابستان۱۳۰۶ همراه خانواده به مشهد کوچید. سه سال اول دوره متوسطه را در آنجا گذراند. پس از آن به تهران آمد و تحصیلات خود را در این شهر ادامه داد. در شهریور۱۳۱۱ همراه گروهی که بورسیه دولت بودند، برای تحصیل در رشتهٔ مهندسی و ریاضیات به فرانسه رفت و شش سال و چند ماه در آنجا اقامت کرد؛ اما علاقه او به ادبیات سبب شد که بیشتر وقت خود را صرف آثار ادبی کند. خود نوشته است: «وقتم را با شور و کنجکاوی به خواندن آثار ادبی و تا اندازه‌ای فلسفی یا تاریخی می‌گذراندم.»{{سخ}}
تا پایان تحصیل دوره دبستان در همان شهر ماند و سپس در اواخر تابستان۱۳۰۶ همراه خانواده به مشهد کوچید. سه سال اول دوره متوسطه را در آنجا گذراند. پس از آن به تهران آمد و تحصیلات خود را در این شهر ادامه داد. در شهریور۱۳۱۱ همراه گروهی که بورسیه دولت بودند، برای تحصیل در رشتهٔ مهندسی و ریاضیات به فرانسه رفت و شش سال و چند ماه در آنجا اقامت کرد؛ اما علاقه او به ادبیات سبب شد که بیشتر وقت خود را صرف آثار ادبی کند. خود نوشته است: «وقتم را با شور و کنجکاوی به خواندن آثار ادبی و تا اندازه‌ای فلسفی یا تاریخی می‌گذراندم.»
در دی‌ماه۱۳۱۷ به ایران بازگشت و با عنوان ستوان دوم مهندس وارد نیروی دریایی شد و به خرمشهر رفت. دو‌سال‌ونیم در آنجا بود و در تیر۱۳۲۰ با درجه سروانی به انزلی منتقل شد.{{سخ}}
 
در بحبوحهٔ جنگ دوم جهانی، قوای شوروی و انگلیس، ایران را از دو سو اشغال و پاره‌ای شهرها مثل انزلی را چند بار بمباران کردند. اعتمادزاده در روز چهارم شهریور۱۳۲۰ بر اثر بمباران به سختی مجروح شد. او را به بیمارستانی در رشت منتقل کردند و کار به قطع دست و بازوی چپش کشید. هنوز زخمش بهبود نیافته و ترکش بمب بیرون آورده نشده بود که او را مخفیانه به تهران رساندند تا چون اسیران جنگی گرفتار ارتش سرخ نشود؛ اما او کمی بعد اسیر تفکر سرخ شد و شاید تا به آخر عمر عاشقانه در آن ماند.{{سخ}}
در دی‌ماه۱۳۱۷ به ایران بازگشت و با عنوان ستوان دوم مهندس وارد نیروی دریایی شد و به خرمشهر رفت. دو‌سال‌ونیم در آنجا بود و در تیر۱۳۲۰ با درجه سروانی به انزلی منتقل شد.
در همان دوره‌ای که در خرمشهر می‌زیست ترجمه «نامه سان میکله» را آغاز کرد؛ اما این کار تا شانزده سال به‌صورت ناتمام باقی ماند.<ref name="شرح مختصر">{{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/arts/story/2006/05/060531_behazin_bio.shtml|عنوان= م.ا.به‌آذین}}</ref>
 
در بحبوحهٔ جنگ دوم جهانی، قوای شوروی و انگلیس، ایران را از دو سو اشغال و پاره‌ای شهرها مثل انزلی را چند بار بمباران کردند. اعتمادزاده در روز چهارم شهریور۱۳۲۰ بر اثر بمباران به سختی مجروح شد. او را به بیمارستانی در رشت منتقل کردند و کار به قطع دست و بازوی چپش کشید. هنوز زخمش بهبود نیافته و ترکش بمب بیرون آورده نشده بود که او را مخفیانه به تهران رساندند تا چون اسیران جنگی گرفتار ارتش سرخ نشود؛ اما او کمی بعد اسیر تفکر سرخ شد و شاید تا به آخر عمر عاشقانه در آن ماند.
 
در همان دوره‌ای که در خرمشهر می‌زیست ترجمه «نامه سان میکله» را آغاز کرد؛ اما این کار تا شانزده سال به‌صورت ناتمام باقی ماند.<ref name="موضع‌گیری‌های دیهیمی">{{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/arts/story/2006/05/060531_behazin_bio.shtml|عنوان= م.ا.به‌آذین}}</ref>


==از میان یادها==
==از میان یادها==
===انتخاب نام به‌آذین===
===انتخاب نام به‌آذین===
محمود اعتمادزاده خود دربارهٔ عنوان «به‌آذین» در جایی گفته است «به‌آذین» را من در سال۱٣۲۲ هنگامی بر خود پسندیدم که هنوز افسر نیروی دریایی بودم و نمی‌توانستم آشکارا در مطبوعات قلم بزنم. انضباط ارتشی مجازش نمی‌شمرد. این نام نخستین‌بار در روزنامه «مردان کار» به‌کار رفت که مهندس احمد زیرک‌زاده به راه انداخته بود و او دو سالی می‌شد که با درجه سرگردی ارتش را ترک کرده بود. باری روزنامه دوام نیاورد؛ ولی نام «به‌آذین» در فعالیت سیاسی و ادبی‌ام برجا ماند. این نام را من خود سکه زده‌ام. الگوی من در این نام‌گذاری واژه «به‌دین» بود که برآن زردشتیان شناخته می‌شوند، آذین همان آیین است به‌معنای دین، «به‌آذین» نیز همتای «به‌دین». اما پذیرش این نام به هیچ رو از سر ایمان به دین آریایی زردشت نبود، هرچند که تعهدی آرمان‌خواهانه، با خود داشت.<ref name="درگذشت">{{یادکرد وب|نشانی= http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=3366|عنوان= محمود اعتمادزاده (م.به‌آذین) درگذشت}}</ref>
محمود اعتمادزاده خود دربارهٔ عنوان «به‌آذین» در جایی گفته است:
:«به‌آذین» را من در سال۱٣۲۲ هنگامی بر خود پسندیدم که هنوز افسر نیروی دریایی بودم و نمی‌توانستم آشکارا در مطبوعات قلم بزنم. انضباط ارتشی مجازش نمی‌شمرد. این نام نخستین بار در روزنامه «مردان کار» به‌کار رفت که مهندس احمد زیرک‌زاده به‌راه انداخته بود و او دو سالی می‌شد که با درجه سرگردی ارتش را ترک کرده بود. باری روزنامه، دوام نیاورد؛ ولی نام «به‌آذین» در فعالیت سیاسی و ادبی‌ام برجا ماند. این نام را من خود سکه زده‌ام. الگوی من در این نام‌گذاری واژه «به‌دین» بود که بر آن زردشتیان شناخته می‌شوند. آذین همان آیین است به‌معنای دین، «به‌آذین» نیز همتای «به‌دین». اما پذیرش این نام به‌هیچ‌رو از سر ایمان به دین آریایی زردشت نبود، هرچند که تعهدی آرمان‌خواهانه، با خود داشت.<ref name="درگذشت">{{یادکرد وب|نشانی= http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=3366|عنوان= محمود اعتمادزاده (م.به‌آذین) درگذشت}}</ref>


===تکیه به‌آذین بر صندلی [[احمد شاملو|شاملو]]===
===تکیه به‌آذین بر صندلی [[احمد شاملو|شاملو]]===
احمد شاملو حکایت کرده است زمانی که کارش با مدیر کتاب هفته به‌جای باریک کشیده بود، یک روز که به کتاب هفته رفته (مجموعه‌ای که خود شاملو آن را بنا گذاشته بود) به‌آذین را بر پشت صندلی خود یافته که به او می‌گفت اگر نوشته‌ای داشته باشد، می‌تواند برای چاپ به او ارائه کند!<ref name="داستانک">{{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/arts/story/2006/05/060531_behazin_bio.shtml|عنوان= یادها و خاطره‌های به‌آذین}}</ref>
احمد شاملو حکایت کرده است زمانی که کارش با مدیر کتاب‌هفته (مجموعه‌ای که خود شاملو آن را بنا گذاشته بود) به‌جای باریک کشیده بود روزی به  دفتر کتاب‌هفته رفت و به‌آذین را نشسته بر صندلی خود یافته که به او می‌گفت اگر نوشته‌ای داشته باشد، می‌تواند برای چاپ به او ارائه کند!<ref name="داستانک">{{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/arts/story/2006/05/060531_behazin_bio.shtml|عنوان= یادها و خاطره‌های به‌آذین}}</ref>
   
   
===[[نجف‌دریابندری|دریابندری]] و کتابی که چاپ نشد===
===[[نجف‌دریابندری|دریابندری]] و کتابی که چاپ نشد===
«آن‌وقت‌ها که به‌آذین «صدف» را اداره می‌کرد داستانی ترجمه کرده بودم از ''جان گالزورثی''. به‌آذین به‌وسیله آقای محجوب پیغام فرستاده بود که مطلبی بهش بدهم. من این داستان را فرستادم. چاپ نشد، تنها نسخه‌ای هم بود که داشتم، از بین رفت. پرسیدم چرا چاپ نشد محجوب گفت که به‌آذین با مضمون داستان مخالف بود.»<ref name="داستانک"/>
«آن‌وقت‌ها که به‌آذین «صدف» را اداره می‌کرد داستانی ترجمه کرده بودم از ''جان گالزورثی''. اعتمادزاده به‌کمک [[محمدجعفر محجوب]] پیغام فرستاده بود که مطلبی به او بدهم. من این داستان را فرستادم. چاپ نشد، تنها نسخه‌ای هم بود که داشتم. از بین رفت. پرسیدم چرا چاپ نشد محجوب گفت که به‌آذین با مضمون داستان مخالف بود.»<ref name="داستانک"/>


===[[ابراهیم گلستان|گلستان]] و نقدهایش===
===[[ابراهیم گلستان|گلستان]] و نقدهایش===
در مصاحبه‌ای با [[قاسم هاشمی‌نژاد]] برای روزنامهٔ ''آیندگان'' که بعدها در کتاب «گفته‌ها» منتشر شد، به‌آذین را «آدمی شریف اما پرت و به‌کلی پرت از مرحله» معرفی می‌کند. قضیه به داستان «لنگ» برمی گردد که وقتی در سال۱۳۲۴ چاپ شد و بعدها در مجموعه «شکار سایه» آمد به‌آذین با همان دیدگاه ایدئولوژیک نقدی بر آن نوشت. گلستان می‌گوید و می‌گوید و می‌گوید و به اینجا می‌رسد: «... اما به‌هرحال غنیمت بود و غنیمت است تماشای یک آدم صادق، هرچند بددهن، هرچند بی‌منطق، هرچند خشکه‌مقدس، هرچند مطلقاً پرت.»<ref name="داستانک"/>
گلستان در مصاحبه‌ای با [[قاسم هاشمی‌نژاد]] برای روزنامهٔ ''آیندگان'' که بعدها در کتاب «گفته‌ها» منتشر شد، به‌آذین را «آدمی شریف اما پرت و به‌کلی پرت از مرحله» معرفی می‌کند. قضیه به داستان «لنگ» برمی‌گردد که وقتی در سال۱۳۲۴ چاپ شد و بعدها در مجموعه «شکار سایه» آمد به‌آذین با همان دیدگاهِ ایدئولوژیک نقدی بر آن نوشت. گلستان می‌گوید و می‌گوید و می‌گوید و به اینجا می‌رسد: «... اما به‌هرحال غنیمت بود و غنیمت است تماشای یک آدم صادق، هرچند بددهن، هرچند بی‌منطق، هرچند خشکه‌مقدس، هرچند مطلقاً پرت.»<ref name="داستانک"/>


[[پرونده:javan.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''به‌آذین در جوانی'''</center>]]
[[پرونده:javan.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''به‌آذین در جوانی'''</center>]]
==زندگی و یادگار==
==زندگی و یادگار==
===از آغاز تا میانه‌های پرتنش و انجامی بس پرغرور===
===از آغاز تا میانه‌های پرتنش و انجامی بس پرغرور===
محمود اعتمادزاده در ۲۳دی۱۲۹۳خورشیدی در کوی خُمِران چهل تن (خمر بر وزن همر، به‌معنی کوزه‌گر) رشت و در یک خانواده «بازرگان، خرده مالک» به‌دنیا آمد. تا پایان تحصیل دورهٔ دبستان در همان شهر ماند و در اواخر تابستان۱۳۰۶ همراه خانواده به مشهد کوچید. سه سال اول دورهٔ متوسطه را در آنجا گذراند و پس از آن به تهران آمد و تحصیلات خود را در این پایتخت ادامه داد. در شهریور۱۳۱۱ همراه گروهی که بورسیهٔ دولت بودند، برای تحصیل در رشتهٔ مهندسی و ریاضیات به فرانسه رفت و شش سال و چند ماه در آنجا اقامت کرد؛ اما علاقه او به ادبیات سبب شد که بیشتر وقت خود را صرف آثار ادبی کند. خود در این باره نوشته است:
محمود اعتمادزاده در ۲۳دی۱۲۹۳خورشیدی در کوی خُمِران چهل‌تن (خمر بر وزن همر، به‌معنی کوزه‌گر) رشت و در خانواده‌ای بازرگان و خرده‌مالک به‌دنیا آمد. تا پایان دورهٔ دبستان در همان شهر ماند و در اواخر تابستان۱۳۰۶ همراه خانواده به مشهد کوچید. سه سال اول دورهٔ متوسطه را در آنجا گذراند و پس از آن به تهران آمد و تحصیلاتش را در این پایتخت ادامه داد. در شهریور۱۳۱۱ همراه گروهی که بورسیهٔ دولت بودند برای تحصیل در رشتهٔ مهندسی و ریاضیات به فرانسه رفت و شش سال و چند ماه در آنجا اقامت کرد؛ اما علاقهٔ او به ادبیات سبب شد که بیشتر وقت خود را صرف آثار ادبی کند. خود در این باره نوشته است:
:''وقتم را با شور و کنجکاوی به خواندن آثار ادبی و تا اندازه‌ای فلسفی یا تاریخی می‌گذراندم.''{{سخ}}
:''وقتم را با شور و کنجکاوی به خواندن آثار ادبی و تا اندازه‌ای فلسفی یا تاریخی می‌گذراندم.''{{سخ}}
دی‌ماه۱۳۱۷ به ایران بازگشت و با عنوان ستوان دوم مهندس وارد نیروی دریایی شد و به خرمشهر رفت. دوسال‌ونیم در آنجا بود و در تیر۱۳۲۰ با درجهٔ سروانی به انزلی منتقل شد.{{سخ}}
دی‌ماه۱۳۱۷ به ایران بازگشت و با عنوان ستوان دوم مهندس وارد نیروی دریایی شد و به خرمشهر رفت. دوسال‌ونیم در آنجا بود و در تیر۱۳۲۰ با درجهٔ سروانی به انزلی منتقل شد.{{سخ}}
در این زمان، یعنی بحبوحهٔ جنگ دوم جهانی، قوای شوروی و انگلیس، ایران را از دو سو اشغال و پاره‌ای شهرها مانند انزلی را چند بار بمباران کردند. اعتمادزاده در روز چهارم شهریور۱۳۲۰ بر اثر بمباران به‌سختی مجروح شد. او را به بیمارستانی در رشت منتقل کردند و کار به قطع دست و بازوی چپش کشید. هنوز زخمش بهبود نیافته و ترکش بمب بیرون آورده نشده بود که او را مخفیانه به تهران رساندند تا مثل اسیر جنگی گرفتار ارتش سرخ نشود؛ اما به‌آذین کمی بعد اسیرِ تفکر سرخ شد و شاید تا به آخر عمر عاشقانه در آن ماند.{{سخ}}
در این زمان، یعنی بحبوحهٔ جنگ دوم جهانی، قوای شوروی و انگلیس، ایران را از دو سو اشغال و پاره‌ای شهرها مانند انزلی را چند بار بمباران کردند. اعتمادزاده در روز چهارم‌شهریور۱۳۲۰ بر اثر بمباران به‌سختی مجروح شد. او را به بیمارستانی در رشت منتقل کردند و کار به قطع دست و بازوی چپ کشید. هنوز زخمش بهبود نیافته و ترکش بمب بیرون نیامده بود که او را مخفیانه به تهران رساندند تا مثل اسیر جنگی گرفتار ارتش سرخ نشود؛ اما به‌آذین کمی بعد اسیرِ تفکر سرخ شد و شاید تا به آخر عمر عاشقانه در آن ماند.{{سخ}}
داستان‌نویسی اعتمادزاده با چاپ مجموعه داستان «پراکنده» در سال۱۳۲۳ آغاز می‌شود. این مجموعه که آغاز کار او بود شش داستان داشت که در همهٔ ‌آن‌ها ردپایِ جوانی‌ نویسنده و تازه‌کار دیده می‌شود. این مجموعه همچون نامش پراکنده است و از مشکلات روحی و رفتاری شخصیت‌ها آغاز می‌شود و گاه به انتقادهای اجتماعی می‌انجامد.{{سخ}}
داستان‌نویسی اعتمادزاده با چاپ مجموعه‌داستان «پراکنده» در سال۱۳۲۳ آغاز می‌شود. این مجموعه شش داستان دارد که در همهٔ ‌آن‌ها ردپایِ جوانی‌ْ نویسنده و تازه‌کار دیده می‌شود. این اثر همچون نامش پراکنده است؛ از مشکلات روحی و رفتاری شخصیت‌ها آغاز می‌شود و گاه به انتقادهای اجتماعی می‌انجامد.{{سخ}}
دومین مجموعه داستان به‌آذین «به‌سوی مردم» از نُه داستان شکل گرفته است. در این مجموعه نویسنده کوشیده تا با به‌کاربستن روش واقع‌گرایی، پلی به‌سوی مردم جامعه خود بزند. اعتمادزاده با برگزیدن شخصیت‌های داستانش از میان کارگران، سربازان و مردمان پیرامون از داستان‌هایش راهی به جامعه بازمی‌کند.{{سخ}}
دومین مجموعه‌داستان به‌آذین «به‌سوی مردم» از نُه داستان شکل گرفته است. در این مجموعه نویسنده کوشیده تا با به‌کاربستن سبک [[واقع‌گرایی]] پلی به‌سوی مردم جامعه خود بزند. اعتمادزاده با برگزیدن شخصیت‌های داستانش از میان کارگران، سربازان و مردمان پیرامون از داستان‌هایش راهی به جامعه باز می‌کند.{{سخ}}
آنچه بیش‌ازهمه شهرت‌آفرین به‌آذین شد، انتشار رمان «دختر رعیت» بود. مهم‌ترین کار وی در این داستان، آوردن وقایع مهم تاریخی سرزمینش درخلال بیان زندگی روستاییان است. او ضمن بیان زندگی احمدگل که به‌رغم میل باطنی‌، دختر نُه ساله‌اش خدیجه را برای کار در خانه ارباب می‌گذارد و شرحی که از زندگی دختر واگذارشده می‌دهد، به قیام جنگل و حوادثی که طی مبارزه میرزاکوچک‌خان رخ داد، اشاره می‌کند. این کتاب را می‌توان در ردیف‌های نخست داستان‌های واقع‌گرا و اجتماعی ایران دانست. رمانی که او به‌سال ۱۳۳۱ نوشت، «دختر رعیت»، افق گسترده‌ای از زندگی را درنظر خوانندگان ادبیات فارسی قرار داد. در «دختر رعیت»، نویسنده با پرداختن به جنبش جنگل، نخستین تلاش‌ها را برای نوشتن رمان تاریخیِ واقع‌گرای فارسی به‌خرج می‌دهد.{{سخ}}
از دیگر آثار داستانی اعتمادزاده «نقش پرند» به‌سال۱۳۳۴، «شهرخدا» به‌سال۱۳۴۹ و «خانواده امین‌زادگان» به‌سال۱۳۳۶ است.{{سخ}}
«مهرهٔ مار» مجموعه داستان دیگر به‌آذین، سال۱۳۴۴ به‌چاپ رسید و ۱۲ داستان کوتاه را در خود می‌گنجاند. برخی از داستان‌های این مجموعه رمزی و تمثیلی و برخی دیگر واقع‌گراست. «از آن سوی دیوار» یکی دیگر از آثار مهم به‌آذین در زمینهٔ داستان‌نویسی است و در سال۱۳۵۱ منتشر شد. در این رمان ضمن خواندن ماجرای عشق و ناکامیِ «مسعود مهرآذر»، مهندسی ایرانی که برای تحصیل به فرانسه رفته است و «یولاند» دختر نوجوان فرانسوی، از طریق نامه‌هایی که یولاند می‌نویسد هم تغییر فضای حاکم بر جامعه آن روز اروپا را خبردار می‌شویم و هم با زندگی قحطی‌زده مردم ایرانِ آن روز، آشنا می‌شویم. میمنت میرصادقی در کتاب رمان‌های معاصر فارسی دربارهٔ این اثر می‌نویسد:
وجه دیگر فعالیت ادبی اعتمادزاده که تأثیرگذار و ماندنی است، مترجمیِ اوست. وی با تسلط به زبان‌های فارسی و انگلیسی آثار مهم ادبیات ملل مختلف را دردسترس خوانندگان ایرانی قرار داد. نویسندگان و آثاری که او برای ترجمه برگزید، اسباب اندیشه‌سازی در نسل جوان آن دوران و آشنایی ایرانیان با سبک‌های مختلف ادبی در سراسر جهان را طی چند دهه فراهم کرده است. ترجمه باباگوریو، زنبق دره، چرم ساغری، دختر عمو بت از بالزاک، اتللو و هملت از شکسپیر، ژان کریستف و جان‌شیفته از رومن رولان، دن آرام و زمین نوآباد از شولوخوف، استثنا و قاعده از برتولد برشت از نمونه ترجمه‌های بسیار قویِ اعتمادزاده است.{{سخ}}
:«این رمان را می‌توان رمانی ضدجنگ خواند؛ زیرا در آن آنچه بیش از ماجرای دلدادگی و جدایی شخصیت‌های داستان، خواننده را جلب می‌کند و به فکر وامی‌دارد، جنگ و فجایع و مصیبت‌های حاصل از آن است.»{{سخ}}
از به‌آذین در زمینهٔ نقد هم «قالی ایران» ۱۳۴۴، «گفتار در آزادی» ۱۳۵۶ و مقاله‌های بسیاری دربارهٔ نقد ادبی و تاریخی در مجله‌های متعددی چون صدف، کتاب هفته، پیام نوین و... به‌چاپ رسیده است. در میان نقدهای وی دو کتاب «قالی ایران» و «گفتار در آزادی» اهمیت ویژه‌ای دارد. بخش نخست «قالی ایران» نگاهی به پیشینه قالی دارد و در بخش‌های دیگر مشهورترین قالی‌ها و نکات فنی آن‌ها، فن قالی‌بافی، طرح‌ها و نقشه‌های قالی، مناطق قالی‌بافی ایران و چشم‌انداز صنعت قالی در ایران آمده است. وی با عشقی که به این سمبل تجلی هنر ایران دارد اثر تحقیقی ارزنده و یادگاری ارزشمند از خود به‌جای می‌گذارد. به‌آذین در پیشگفتار «قالی ایران» چنین می‌نویسد:
از دیگر آثار داستانی اعتمادزاده «نقش پرند» به‌سال۱۳۳۴، «شهرخدا» به‌سال۱۳۴۹، «خانواده امین‌زادگان» به‌سال۱۳۳۶ و... را باید نام برد.{{سخ}}
:«آنچه ایران و روح ایران را بدان می‌توان شناخت درنظر من سه چیز است: در شعر (رباعی) و در صنعت (کاشی و قالی) و... باریک‌ترین معانی فلسفی و دل‌انگیزترین اندیشه‌های تغزلی را ایرانیان در قالب رباعی ریخته‌اند...، پیوند کاشی و قالی، این دو صنعت کاملاً جداگانه، رنگ و نگار است که به یک‌سان، گرمای زندگی به این دو هنر می‌بخشد... گرایش استوار خط‌ها و درخشش و آمیزش هماهنگ رنگ‌ها راهی از روزن دل هنرمند به‌ دل بیننده می‌گشاید و او را از تیرگی و ابتذال می‌رهاند... قالی در تنگنای چهارگوش خود همچون رباعی لذتی روشن و سیال آماده دارد که در جان می‌نشیند. قالی، باغ رنگ‌ها و نگارهاست... .»{{سخ}}
وجه دیگر فعالیت ادبی اعتمادزاده که تأثیرگذار و ماندنی است، مترجمیِ اوست. وی با تسلط به زبان‌های فارسی و انگلیسی آثار مهم ادبیات ملل مختلف را دردسترس خوانندگان ایرانی قرار داد. نویسندگان و آثاری که او برای ترجمه برگزید، اسباب اندیشه‌سازی در نسل جوان آن دوران و آشنایی ایرانیان با سبک‌های مختلف ادبی در سراسر جهان را طی چند دهه فراهم کرده است. ترجمه باباگوریو، زنبق دره، چرم ساغری، دختر عمو بت از بالزاک، اتللو و هملت از شکسپیر، ژان کریستف و جان‌شیفته از رومن رولان، دن آرام و زمین نوآباد از شولوخوف، استثنا و قاعده از برتولد برشت از مهم‌ترین ترجمه‌های او به‌شمار می‌آیند.{{سخ}}
م.ا.به‌آذین در کتاب «گفتار در آزادی» با بررسی دیدگاه‌های مختلف دربارهٔ آزادی ضمن آشناکردن مخاطب خود با فلاسفهٔ مهم جهان و دیدگاه‌های آنان، به نظرگاه و تعریفی تازه از این واژه دست می‌یابد.{{سخ}}
از محمود اعتمادزاده در زمینهٔ نقد هم «قالی ایران» ۱۳۴۴ «گفتار در آزادی» ۱۳۵۶ و مقاله‌های بسیاری دربارهٔ نقد ادبی و تاریخی در مجله‌های متعددی چون صدف، کتاب هفته، پیام نوین و... به‌چاپ رسیده است. در میان نقدهای وی دو کتاب «قالی ایران» و «گفتار در آزادی» اهمیت ویژه‌ای دارد. بخش نخست «قالی ایران» نگاهی به پیشینه قالی دارد و در بخش‌های دیگر مشهورترین قالی‌ها و نکات فنی آن‌ها، فن قالی‌بافی، طرح‌ها و نقشه‌های قالی، مناطق قالی‌بافی ایران و چشم‌انداز صنعت قالی در ایران آمده است. وی در پیشگفتار «قالی ایران» چنین می‌نویسد:
محمود اعتمادزاده در نودودوسالگی و درحالی‌که زندگی را با بیماری سپری می‌کرد، شاهد بود که کتاب‌هایش همچنان تجدیدچاپ می‌شوند و نسل امروز هم همانند جوانان دهه‌های پیشین از داستان‌ها، ترجمه‌ها و نقدهای او بهره می‌برند. کتاب «از هر دری» که زندگی‌نامه اجتماعی او از سال‌های ۱۳۲۳تا۱۳۵۵ را بازگو می‌کند در شناخت بیشتر زندگی و اندیشه‌های وی برای دوستداران ادبیات مفید است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.iran-emrooz.net/index.php?/news1/more/8693/|عنوان= به‌آذین، مترجم پیشکسوت}}</ref>
:«آنچه ایران را و روح ایران را بدان می‌توان شناخت درنظر من سه چیز است: در شعر (رباعی) و در صنعت (کاشی و قالی) و... باریک‌ترین معانی فلسفی و دل‌انگیزترین اندیشه‌های تغزلی را ایرانیان در قالب رباعی ریخته‌اند...، پیوند کاشی و قالی، این دو صنعت کاملاً جداگانه، رنگ و نگار است که به یکسان گرمای زندگی به این دو هنر می‌بخشد... گرایش استوار خط‌ها و درخشش و آمیزش هماهنگ رنگ‌ها راهی از روزن دل هنرمند به‌ دل بیننده می‌گشاید و او را از تیرگی و ابتذال می‌رهاند... قالی در تنگنای چهارگوش خود همچون رباعی لذتی روشن و سیال آماده دارد که در جان می‌نشیند. قالی، باغ رنگ‌ها و نگارهاست... .» وی با عشقی که به این سمبل تجلی هنر ایران دارد اثر تحقیقی ارزنده و یادگاری ارزشمند از خود به‌جای می‌گذارد.


م.ا.به‌آذین در کتاب «گفتار در آزادی» با بررسی دیدگاه‌های مختلف دربارهٔ آزای ضمن آشناکردن مخاطب خود با فلاسفهٔ مهم جهان و دیدگاه‌های آنان، به نظرگاه و تعریفی تازه از این واژه دست می‌یابد.
[[پرونده:Behazin&hamsar.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''به‌آذین در کنار بانوی مهرورزش، ۱۳۴۸'''</center>]]
 
[[پرونده:mahmid.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در کانون فرهنگی به‌آذین متعلق به{{سخ}}دخترش شهلا، تورنتو، ۱۳۵۱'''</center>]]
محمود اعتمادزاده در نودودو سالگی و درحالی‌که زندگی را با بیماری سپری می‌کرد، شاهد بود که کتاب‌هایش همچنان تجدیدچاپ می‌شوند و نسل امروز هم همانند جوانان دهه‌های پیشین از داستان‌ها، ترجمه‌ها و نقدهای او بهره می‌برند. کتاب «از هر دری» که زندگی‌نامه اجتماعی او از سال‌های ۱۳۲۳تا۱۳۵۵ را بازگو می‌کند در شناخت بیشتر زندگی و اندیشه‌های وی برای دوستداران ادبیات مفید است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.iran-emrooz.net/index.php?/news1/more/8693/|عنوان= به‌آذین، مترجم پیشکسوت}}</ref>
 
[[پرونده:Behazin&hamsar.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''به‌آذین در کنار بانوی همیشه مهرورزش، ۱۳۴۸'''</center>]]
[[پرونده:mahmid.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در کانون فرهنگی به‌آذین متعلق به{{سخ}} دخترش شهلا، تورنتو،۱۳۵۱'''</center>]]
===شخصیت و اندیشه===
===شخصیت و اندیشه===
در سال‌های پس از شهریور۱۳۲۰ بود که او به‌قول خودش «در اندیشه و احساس» به جنبش جهانی کارگری پیوست و پس از ترک ارتش، عضو حزب توده ایران شد. در خرداد۱۳۲۳ ارتش را ترک گفت و در سمت دبیر ریاضی و فیزیک به وزارت فرهنگ یا همان آموزش و پرورش کنونی انتقال یافت. به‌آذین در سال۱۳۲۲ یا ۲۳ به عضویت حزب توده درآمد؛ ولی برخلاف بسیاری از توده‌ای‌های روشنفکر آن زمان که بعدها راه‌ورسم آن حزب را ترک کردند، تا به پایان توده‌ای ماند و این حزبی‌شدن و توده‌ای‌شدن، بر تمام ادوار زندگی‌اش تأثیر مستقیم گذاشت چنان‌که خاطرات او که زیر عنوان «از هر دری...» منتشر شده، نشان می‌دهد، در سال۱۳۵۶ که نطفه انقلاب ایران آهسته‌آهسته بسته می‌شد او در تمام حرکات، چارچوب ایدئولوژیک خود را پیش می‌برد و سرانجام راهی برلین شد تا با کیانوری دیدار کند.
در سال‌های پس از شهریور۱۳۲۰ بود که او به‌قول خودش «در اندیشه و احساس» به جنبش جهانی کارگری پیوست و پس از ترک ارتش، عضو حزب توده ایران شد. در خرداد۱۳۲۳ ارتش را ترک گفت و در سمت دبیر ریاضی و فیزیک به وزارت فرهنگ یا همان آموزش و پرورش کنونی انتقال یافت. به‌آذین در سال۱۳۲۲ یا ۲۳ به عضویت حزب توده درآمد؛ ولی برخلاف بسیاری از توده‌ای‌های روشنفکر آن زمان که بعدها راه‌ورسم آن حزب را ترک کردند، تا به پایان توده‌ای ماند و این حزبی‌شدن و توده‌ای‌شدن، بر تمام ادوار زندگی‌اش تأثیر مستقیم گذاشت چنان‌که خاطرات او که زیر عنوان «از هر دری...» منتشر شده، نشان می‌دهد، در سال۱۳۵۶ که نطفه انقلاب ایران آهسته‌آهسته بسته می‌شد او در تمام حرکات، چارچوب ایدئولوژیک خود را پیش می‌برد و سرانجام راهی برلین شد تا با کیانوری دیدار کند.{{سخ}}
 
پس از انقلاب نیز زیر تأثیر همین افکار بود که سر انجام از کانون نویسندگان ایران که خود از بنیان‌گذاران آن بود و دو دوره در هیئت دبیران آن فعالیت داشت، جدا شد و به عبارت بهتر، به‌همراه عده دیگری از همفکران خود از کانون انشعاب کرد و «شورای نویسندگان و هنرمندان» را بنیاد نهاد.{{سخ}}
پس از انقلاب نیز زیر تأثیر همین افکار بود که سر انجام از کانون نویسندگان ایران که خود از بنیان‌گذاران آن بود و دو دوره در هیئت دبیران آن فعالیت داشت، جدا شد و به عبارت بهتر، به‌همراه عده دیگری از همفکران خود از کانون انشعاب کرد و «شورای نویسندگان و هنرمندان» را بنیاد نهاد.
نام مستعار ''به آذین'' را محمود اعتمادزاده از سال۱۳۲۲ برگزید. برای‌آنکه در آن زمان افسر نیروی دریایی بود و نمی‌توانست با نام واقعی خود قلم بزند. خود توضیح داده است که الگوی او در این نام گذاری واژه ''به‌دین'' بوده است که زردشتیان ایران بدان شناخته می‌شوند. آذین همان آیین است به‌معنای دین. ''به‌آذین'' نیز همتای ''به‌دین''. اما پذیرش این نام به‌هیچ‌رو از سر ایمان به دین آریایی زردشت نبود. هرچند که تعهدی آرمان‌خواهانه با خود داشت.{{سخ}}
 
هرچند به‌آذین در «از هر دری...» دعوی آزادگی می‌کند، تا مغز استخوان پیرو و مطیع حزب توده مانده بود و همین وابستگی و دلبستگی به حزب بود که سرانجام سر و کارش را با زندان جمهوری اسلامی انداخت. او چنانکه خود نوشته است از شصت‌وهشت‌سالگی تا هفتادوشش‌سالگی را در زندان گذرانده است. در دورهٔ پهلوی نیز همواره در خطر دستگیری قرار داشت و مشهور بود که هرازگاهی به همسرش می‌گفت: «پتوی مرا حاضر کنید.» به‌این‌ترتیب همواره یا منتظر زندان بوده است یا در خود زندان.{{سخ}}
نام مستعار ''به آذین'' را محمود اعتمادزاده از سال۱۳۲۲ برگزید. برای‌آنکه در آن زمان افسر نیروی دریایی بود و نمی‌توانست با نام واقعی خود قلم بزند. خود توضیح داده است که الگوی او در این نام گذاری واژه ''به‌دین'' بوده است که زردشتیان ایران بدان شناخته می‌شوند. آذین همان آیین است به‌معنای دین. ''به‌آذین'' نیز همتای ''به‌دین''. اما پذیرش این نام به‌هیچ‌رو از سر ایمان به دین آریایی زردشت نبود. هرچند که تعهدی آرمان‌خواهانه با خود داشت.
زندگی به‌آذین دارای دو وجه مشخص و متمایز از هم است. ازیک‌سو می‌کوشید تا در جایگاه شخصیتی سیاسی برجسته در جامعه مطرح شود و ازسوی‌دیگر از اوان جوانی او را شخصیتی ادبی و فرهنگی در جامعه می‌شناختند.{{سخ}}
هرچند به‌آذین در «از هر دری...» دعوی آزادگی می‌کند، تا مغز استخوان پیرو و مطیع حزب توده مانده بود و همین وابستگی و دلبستگی به حزب بود که سرانجام سر و کارش را با زندان جمهوری اسلامی انداخت. او چنانکه خود نوشته است از شصت‌وهشت‌سالگی تا هفتادوشش‌سالگی را در زندان گذرانده است. در دورهٔ پهلوی نیز همواره در خطر دستگیری قرار داشت و مشهور بود که هرازگاهی به همسرش می‌گفت: «پتوی مرا حاضر کنید.» به‌این‌ترتیب همواره یا منتظر زندان بوده است یا در خود زندان.
شخصیت ادبی و فرهنگی به‌آذین نخست به‌شکل نویسندگی ظاهر ولی اندک‌اندک و با گذشت روزگار در شکل مترجمی تثبیت شد. نخستین اثر او که به‌صورت مجموعه داستان و با نام «پراکنده» منتشر شد (۱۳۲۳) به مضمون‌های جنسی و عرفانی می‌پرداخت و تاحد زیادی جنبه رمانتیک داشت و از لفاظی و کلمات آهنگین انباشته بود. در کتاب بعدی که «به‌سوی مردم» نام گرفت، به‌آذین به موضوعات اجتماعی روی آورد؛ اما به‌قول [[حسن میرعابدینی]] در [[صد سال داستان‌نویسی ایران]] در این کتاب نیز زبان نویسنده از تصنعی خود نمایانه لطمه دیده است.<ref name="شرح مختصر"/>
 
زندگی به‌آذین دارای دو وجه مشخص و متمایز از هم است. ازیک‌سو می‌کوشید تا در جایگاه شخصیتی سیاسی برجسته در جامعه مطرح شود و ازسوی‌دیگر از اوان جوانی او را شخصیتی ادبی و فرهنگی در جامعه می‌شناختند.
 
شخصیت ادبی و فرهنگی به‌آذین نخست به‌شکل نویسندگی ظاهر ولی اندک‌اندک و با گذشت روزگار در شکل مترجمی تثبیت شد. نخستین اثر او که به‌صورت مجموعه داستان و با نام «پراکنده» منتشر شد (۱۳۲۳) به مضمون‌های جنسی و عرفانی می‌پرداخت و تاحد زیادی جنبه رمانتیک داشت و از لفاظی و کلمات آهنگین انباشته بود. در کتاب بعدی که «به‌سوی مردم» نام گرفت، به‌آذین به موضوعات اجتماعی روی آورد؛ اما به‌قول [[حسن میرعابدینی]] در [[صد سال داستان‌نویسی ایران]] در این کتاب نیز زبان نویسنده از تصنعی خود نمایانه لطمه دیده است.<ref name="موضع‌گیری‌های دیهیمی"/>


====نخستین رمان====
====نخستین رمان====
«دختر رعیت» نام نخستین رمان به‌آذین است که در سال۱۳۳۱ منتشر شد. در این رمان نویسنده به جنبش جنگل می‌پردازد و نخستین تلاش ها را برای خلق یک رمان تاریخی و واقع‌گرای فارسی به‌کار می‌بندد. در این رمان دو مضمون در کنارهم پیش می‌روند. نهضت جنگل و داستان زندگی صغرا دختر رعیت در خانه ارباب.
«دختر رعیت» نام نخستین رمان به‌آذین است که در سال۱۳۳۱ منتشر شد. در این رمان نویسنده به جنبش جنگل می‌پردازد و نخستین تلاش ها را برای خلق یک رمان تاریخی و واقع‌گرای فارسی به‌کار می‌بندد. در این رمان دو مضمون در کنارهم پیش می‌روند. نهضت جنگل و داستان زندگی صغرا دختر رعیت در خانه ارباب.{{سخ}}
 
به‌آذین از کودکی و نوجوانی با روابط ارباب و رعیتی و رفتار اربابان با زیردستان روستایی آشنایی یافته بود. رمان «دختر رعیت» حاصل همین آشنایی‌هاست.{{سخ}}
به‌آذین از کودکی و نوجوانی با روابط ارباب و رعیتی و رفتار اربابان با زیردستان روستایی آشنایی یافته بود. رمان «دختر رعیت» حاصل همین آشنایی‌هاست.
«نقش پرند» که در سال۱۳۳۵ منتشر شد به‌قول خود او آزمایشی درادامه حکایت‌پردازی کوتاه زبان فارسی بود که نمونه پرآوازه آن «گلستان» سعدی است؛ اما منتقدان آن را آزمایشی دیرهنگام می‌دانند که در آن بیشتر به نشان‌دادن و به‌رخ‌کشیدن احاطه خود به زبان فارسی پرداخته و در وصف زیبایی‌های زندگی غزل‌سرایی کرده است.{{سخ}}
 
دو فصل از رمان «خانواده امین‌زادگان» نیز در سال‌های ۳۶ و ۳۷ در مجلهٔ صدف منتشر شد که ادامه نیافت. خود او در این باره نوشته است: «... آنچه مرا از پیگیری آزمون دختر رعیت و از ادامه خانواده امین‌زادگان بازداشت، فشار تنگدستی و لزوم تأمین زندگی خانواده بود. در آن زمان آثار نویسندگان ایرانی کمتر خواننده می‌یافت و به‌اندازه بخور و نمیر هم درآمدی نداشت. بیکار بودم. ناگزیر پیشنهاد ترجمه «بابا گوریو» اثر بالزاک را در برابر هزار تومان پذیرفتم و یک ماهه کار را تحویل دادم. گشایشی بود. سپاسگزارم.»{{سخ}}
«نقش پرند» که در سال۱۳۳۵ منتشر شد به‌قول خود او آزمایشی درادامه حکایت‌پردازی کوتاه زبان فارسی بود که نمونه پرآوازه آن «گلستان» سعدی است؛ اما منتقدان آن را آزمایشی دیرهنگام می‌دانند که در آن بیشتر به نشان‌دادن و به‌رخ‌کشیدن احاطه خود به زبان فارسی پرداخته و در وصف زیبایی‌های زندگی غزل‌سرایی کرده است.
به‌هرحال این واقعیت دارد که تنگدستی و تلاش برای امرار معاش مشکل دائمی وی بوده است. در مصاحبه با روزنامه شرق که در سال‌های آخر عمر او منتشر شد، اشاره کرده است که تمام عمر زیر فشار تلاش معاش بوده و ازاین‌رو پیوسته با شتاب نوشته و فرصت بازنگری نداشته است. همچنین در گفت‌وگو با بهزاد موسایی در شماره۵۱ مجلهٔ فرهنگ و توسعه به‌تاریخ بهمن۱۳۸۰ می‌گوید: «گرایشم به ترجمه رمان، گذشته از ارزش ادبی آن و ذوقی که همواره بدان داشته‌ام، از ناچاری بوده است. می‌بایست برگردان اثری کم‌وبیش پر حجم را که می‌توانست مقبول خوانندگان افتد هرچه زودتر به ناشر بدهم و از این راه زندگی خانواده‌ام را تأمین کنم.»<ref name="شرح مختصر"/>
 
دو فصل از رمان «خانواده امین‌زادگان» نیز در سال‌های ۳۶ و ۳۷ در مجلهٔ صدف منتشر شد که ادامه نیافت. خود او در این باره نوشته است: «... آنچه مرا از پیگیری آزمون دختر رعیت و از ادامه خانواده امین‌زادگان بازداشت، فشار تنگدستی و لزوم تأمین زندگی خانواده بود. در آن زمان آثار نویسندگان ایرانی کمتر خواننده می‌یافت و به‌اندازه بخور و نمیر هم درآمدی نداشت. بیکار بودم. ناگزیر پیشنهاد ترجمه «بابا گوریو» اثر بالزاک را در برابر هزار تومان پذیرفتم و یک ماهه کار را تحویل دادم. گشایشی بود. سپاسگزارم.»
 
به‌هرحال این واقعیت دارد که تنگدستی و تلاش برای امرار معاش مشکل دائمی وی بوده است. در مصاحبه با روزنامه شرق که در سال‌های آخر عمر او منتشر شد، اشاره کرده است که تمام عمر زیر فشار تلاش معاش بوده و ازاین‌رو پیوسته با شتاب نوشته و فرصت بازنگری نداشته است. همچنین در گفت‌وگو با بهزاد موسایی در شماره۵۱ مجلهٔ فرهنگ و توسعه به‌تاریخ بهمن۱۳۸۰ می‌گوید: «گرایشم به ترجمه رمان، گذشته از ارزش ادبی آن و ذوقی که همواره بدان داشته‌ام، از ناچاری بوده است. می‌بایست برگردان اثری کم‌وبیش پر حجم را که می‌توانست مقبول خوانندگان افتد هرچه زودتر به ناشر بدهم و از این راه زندگی خانواده‌ام را تأمین کنم.»<ref name="موضع‌گیری‌های دیهیمی"/>


====ترجمه====
====ترجمه====
مجموعه داستان‌های «مهره مار» و «شهر خدا» به‌ترتیب در سال‌های ۱۳۴۴ و ۱۳۴۹ منتشر شدند، زمانی که به‌آذین حضوری درخور توجه در عرصهٔ ادبیات ایران داشت و مترجم آثار بالزاک و رومن رولان شناخته شده بود.
دو مجموعه‌داستان‌ «مهره مار» و «شهر خدا» به‌ترتیب در سال‌های۱۳۴۴ و ۱۳۴۹ منتشر شدند، زمانی که به‌آذین حضوری درخور توجه در عرصهٔ ادبیات ایران داشت و مترجم آثار بالزاک و رومن رولان شناخته شده بود.{{سخ}}
 
پیامی که در داستان «مهره مار» نهفته حاصل آشنایی به‌آذین با مارکسیسم و درک او از سرمایه و سرمایه‌داری است. [[جمال میرصادقی]] دربارهٔ پیام این داستان نوشته، مقصود این است: وصلت انسان با سرمایه، فساد و نابودی به‌دنبال می‌آورد.{{سخ}}
پیامی که در داستان «مهره مار» نهفته حاصل آشنایی به‌آذین با مارکسیسم و درک او از سرمایه و سرمایه‌داری است. [[جمال میرصادقی]] دربارهٔ پیام این داستان نوشته، مقصود این است: وصلت انسان با سرمایه، فساد و نابودی به‌دنبال می‌آورد.
اما آنچه مایه شهرت به‌آذین شد، ترجمه‌های او بود، نه نوشته‌ها. اساساً صاحب خلاقیت فوق‌العاده‌ای نبود؛ اما در برگردان خلاقیت‌ها پشتکار و اصرار و مهارت داشت. ترجمهٔ ژان کریستف و دن آرام شهرتی نصیب وی کرد که هرگز دختر رعیت و مهره مار نکرده بود.{{سخ}}
به‌غیر از داستان‌ها و ترجمه‌ها، به‌آذین نوشته‌های دیگری دارد که باید آن را بخشی از خاطرات او به‌حساب آورد. پس از رهایی از زندان شاه «مهمان این آقایان» را در قالب رمان نوشت که چاپ اول آن در سال۱۳۵۲ در آلمان منتشر شد و مانند «از هر دری...» گزارشی از زندگی نویسنده است. زمانی که فریدون تنکابنی به‌دلیل انتشار «یادداشت‌های شهر شلوغ» بازداشت شد، اواخر دههٔ چهل کانون نویسندگان ایران با صدور اعلامیه‌ای آزادی او را خواستار گردید و به‌آذین در جایگاه یکی از دبیران کانون و امضاکننده آن بیانیه دستگیر شد و چهار ماه در زندان قزل قلعه، شهربانی و قصر گذراند. «مهمان این آقایان» شرح دوران زندان اوست.{{سخ}}
«از هر دری...» درواقع خاطرات سیاسی به‌آذین است که دو جلد آن چاپ شده و جلد سوم تا هفتم آن مجوز انتشار نگرفته است. به‌آذین خود در فصلنامهٔ «گیلان ما» (شماره تابستان۱۳۸۰) نوشته است: «جلد‌های چهارم، پنجم و ششم و نیز نوشته دیگری که می‌توان آن را جلد هفتم «از هر دری...» به‌حساب آورد، همچنان تاکنون به‌صورت دست‌نویس نزدم مانده‌اند.» هریک از این دو کتاب به‌گونه‌ای گزارشی است از برخی مقاطع زندگی من. اگر تصویری از واقعیت روزگار می‌دهند خودم را نیز به‌تصویر می‌کشند. نمی گویم به تمامی و از همه جهات ولی راست و بی‌بزک.»<ref name="شرح مختصر"/>


اما آنچه مایه شهرت به‌آذین شد، ترجمه‌های او بود، نه نوشته‌ها. اساساً صاحب خلاقیت فوق‌العاده‌ای نبود؛ اما در برگردان خلاقیت‌ها پشتکار و اصرار و مهارت داشت. ترجمهٔ ژان کریستف و دن آرام شهرتی نصیب وی کرد که هرگز دختر رعیت و مهره مار نکرده بود.
====نحله خاص====
 
در کنار از نوشته‌ها و ترجمه‌های معروف، به‌آذین مدتی نیز به کار روزنامه‌نگاری پرداخت. در دههٔ سی مدتی عضو تحریریه مجله صدف و درعمل سردبیر آن بود. در همان دوران بود که چند داستان کوتاه و دو فصل از رمان نیمه‌کارهٔ «خانواده امین‌زادگان» را منتشر کرد. در دههٔ چهل نیز زمانی سردبیر «کتاب هفته» شد که [[احمد شاملو]] شاعر نامدار ایران آن را بنا گذاشته بود؛ اما اهل قلم خاطرات خوشی از سردبیری به‌آذین در این نشریات ندارند.{{سخ}}
به‌غیر از داستان‌ها و ترجمه‌ها، به‌آذین نوشته‌های دیگری دارد که باید آن را بخشی از خاطرات او به‌حساب آورد. پس از رهایی از زندان شاه «مهمان این آقایان» را در قالب رمان نوشت که چاپ اول آن در سال۱۳۵۲ در آلمان منتشر شد و مانند «از هر دری...» گزارشی از زندگی نویسنده است. زمانی که فریدون تنکابنی به‌دلیل انتشار «یادداشت‌های شهر شلوغ» بازداشت شد، اواخر دههٔ چهل کانون نویسندگان ایران با صدور اعلامیه‌ای آزادی او را خواستار گردید و به‌آذین در جایگاه یکی از دبیران کانون و امضاکننده آن بیانیه دستگیر شد و چهار ماه در زندان قزل قلعه، شهربانی و قصر گذراند. «مهمان این آقایان» شرح دوران زندان اوست.
جالب‌آنکه [[صفدر تقی‌زاده]] نیز داستانی به‌همین مضمون برای نگارنده حکایت کرده که برای او و دوست همکارش محمدعلی صفریان در ارتباط با به‌آذین و مجله صدف اتفاق افتاده است.{{سخ}}
 
باآنکه به‌آذین در مصاحبه با امیر حاجی‌زاده از روزنامه شرق به‌تاریخ ۱۱آبان۱۳۸۲ تأکید می‌کند که «من سرسپردهٔ هیچ نحله‌ای نیستم»؛ اما حکایات بسیاری نظیر آنچه نمونه‌وار آمد از سوی روشن‌فکران درباره سرسپردگی او به «نحله خاص» و نیز حرکات و فعالیت‌های او پس و پیش از انقلاب اسلامی جای زیادی برای انکار سرسپردگی باقی نمی‌گذارد.{{سخ}}
«از هر دری...» درواقع خاطرات سیاسی به‌آذین است که دو جلد آن چاپ شده و جلد سوم تا هفتم آن مجوز انتشار نگرفته است. به‌آذین خود در فصلنامهٔ «گیلان ما» (شماره تابستان۱۳۸۰) نوشته است: «جلد‌های چهارم، پنجم و ششم و نیز نوشته دیگری که می‌توان آن را جلد هفتم «از هر دری...» به‌حساب آورد، همچنان تاکنون به‌صورت دست‌نویس نزدم مانده‌اند.» هریک از این دو کتاب به‌گونه‌ای گزارشی است از برخی مقاطع زندگی من. اگر تصویری از واقعیت روزگار می‌دهند خودم را نیز به‌تصویر می‌کشند. نمی گویم به تمامی و از همه جهات ولی راست و بی‌بزک.»<ref name="موضع‌گیری‌های دیهیمی"/>
شاید به‌همین‌دلیل بود که دوره‌ای که به‌آذین «کتاب هفته» را اداره می‌کرد، دوره سقوط شمارگان این نشریه پربار آن زمان به‌حساب می‌آید. نشریه‌ای که با سردبیری شاملو، اعتبار و تیراژ به‌هم زده بود و به چاپ آثار نو ادبی جهان می‌پرداخت، با سردبیری به‌آذین افت کرد و دیگر هرگز، رونق پیشین را بازنیافت.{{سخ}}
 
به‌آذین پس از آزادی از زندان جمهوری اسلامی کتاب تازه‌ای به‌چاپ نسپرد تا خوانندگانش با اندیشه‌های پایان عمر او آشنا شوند؛ اما در نوشته‌ای که شاید بتوان آن را زندگی نامه خود نوشت او نامید، در «فصلنامه گیلان ما» (سال اول، شماره سوم، تابستان۱۳۸۰) نوشته است: «در سال‌های هفتاد که مرا از مرز باورنکردنی هشتادسالگی گذرانده به نود نزدیکم کرده‌اند، بیشترین راستای فعالیت اندیشه‌ام در زمینهٔ عرفان، آن‌گونه‌که خود از دریافت بی‌کرانگی و جاودانگی و یگانگی هستی پنداشته‌ام، بوده است. در کنار این خار، خار همیشگی اندیشه، البته به کارهای گزارشی و داستانی هم پرداخته‌ام.»<ref name="شرح مختصر"/>
==== نحله خاص ====
در کنار از نوشته‌ها و ترجمه‌های معروف، به‌آذین مدتی نیز به کار روزنامه‌نگاری پرداخت. در دههٔ سی مدتی عضو تحریریه مجله صدف و درعمل سردبیر آن بود. در همان دوران بود که چند داستان کوتاه و دو فصل از رمان نیمه‌کارهٔ «خانواده امین‌زادگان» را منتشر کرد. در دههٔ چهل نیز زمانی سردبیر «کتاب هفته» شد که احمد شاملو شاعر نامدار ایران آن را بنا گذاشته بود؛ اما اهل قلم خاطرات خوشی از سردبیری به‌آذین در این نشریات ندارند.
 
جالب‌آنکه [[صفدر تقی‌زاده]] نیز داستانی به‌همین مضمون برای نگارنده حکایت کرده که برای او و دوست همکارش محمدعلی صفریان در ارتباط با به‌آذین و مجله صدف اتفاق افتاده است.  
 
باآنکه به‌آذین در مصاحبه با امیر حاجی‌زاده از روزنامه شرق به‌تاریخ ۱۱آبان۱۳۸۲ تأکید می‌کند که «من سرسپردهٔ هیچ نحله‌ای نیستم»؛ اما حکایات بسیاری نظیر آنچه نمونه‌وار آمد از سوی روشن‌فکران درباره سرسپردگی او به «نحله خاص» و نیز حرکات و فعالیت‌های او پس و پیش از انقلاب اسلامی جای زیادی برای انکار سرسپردگی باقی نمی‌گذارد.
 
شاید به‌همین‌دلیل بود که دوره‌ای که به‌آذین «کتاب هفته» را اداره می‌کرد، دوره سقوط شمارگان این نشریه پربار آن زمان به‌حساب می‌آید. نشریه‌ای که با سردبیری شاملو، اعتبار و تیراژ به‌هم زده بود و به چاپ آثار نو ادبی جهان می‌پرداخت، با سردبیری به‌آذین افت کرد و دیگر هرگز، رونق پیشین را بازنیافت.
 
به‌آذین پس از آزادی از زندان جمهوری اسلامی کتاب تازه‌ای به‌چاپ نسپرد تا خوانندگانش با اندیشه‌های پایان عمر او آشنا شوند؛ اما در نوشته‌ای که شاید بتوان آن را زندگی نامه خود نوشت او نامید، در «فصلنامه گیلان ما» (سال اول، شماره سوم، تابستان۱۳۸۰) نوشته است: «در سال‌های هفتاد که مرا از مرز باورنکردنی هشتادسالگی گذرانده به نود نزدیکم کرده‌اند، بیشترین راستای فعالیت اندیشه‌ام در زمینهٔ عرفان، آن‌گونه‌که خود از دریافت بی‌کرانگی و جاودانگی و یگانگی هستی پنداشته‌ام، بوده است. در کنار این خار، خار همیشگی اندیشه، البته به کارهای گزارشی و داستانی هم پرداخته‌ام.»<ref name="موضع‌گیری‌های دیهیمی"/>


[[پرونده:mahmud.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''غرق در تفکر همچون همیشه، استدیوی شهلا اعتمادزاده، ۱۳۵۱'''</center>]]
====فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی====
====فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی====
[[پرونده:mahmud.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''غرق در تفکر همچون همیشه، استدیوی شهلا اعتمادزاده، ۱۳۵۱'''</center>]]
دوران کودکی به‌آذین هم‌زمان با جنبش جنگل در گیلان و نیز انقلاب در روسیه بود. بدین روال در دو دههٔ نخستین زندگی‌اش شاهد رویدادهایی تاریخی شد که در ذهن و خاطر او تأثیر عمیقی برجای گذاشتند.{{سخ}}
دوران کودکی به‌آذین هم‌زمان با جنبش جنگل در گیلان و نیز انقلاب در روسیه بود. بدین روال در دو دههٔ نخستین زندگی‌اش شاهد رویدادهایی تاریخی شد که در ذهن و خاطر او تأثیر عمیقی برجای گذاشتند.
در سال‌های زندگی در فرانسه، در کنار فراگیری زبان و تحصیلات دانشگاهی، با آثار و افکار بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان جهان آن روز و نیز با فضای باز آزادی و همچنین با نوشته‌های مارکسیستی آشنا شد. می‌گوید: «شگفتی‌های جادویی فرنگ در من نقش می‌بست، پرورده می‌شدم. شکل می‌گرفتم و... هرچه بیشتر به کتاب‌های ادبیات و تاریخ و سیاست روی می‌آوردم… گاه هم دست به قلم می‌بردم... .»{{سخ}}
 
درپی فروپاشی سلطنت رضاشاه پهلوی پرداختن به سیاست آزاد شد. محمود اعتمادزادهٔ بزرگ‌شده در دوران جنبش جنگل و انقلاب روسیه و جنگ جهانی، به پشتوانهٔ آنچه به‌ویژه در دوران اقامتش در فرانسه در زمینه‌های اجتماعی و سیاسی آموخته بود به فعالیت در راه استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی رو آورد. با خواندن کتاب‌های مارکسیستی به‌زبان فرانسه به این ایدئولوژی نزدیک شد و همچون کمونیستی در پایان سال۱۳۲۳ به حزب تودهٔ ایران پیوست.{{سخ}}
در سال‌های زندگی در فرانسه، در کنار فراگیری زبان و تحصیلات دانشگاهی، با آثار و افکار بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان جهان آن روز و نیز با فضای باز آزادی و همچنین با نوشته‌های مارکسیستی آشنا شد. می‌گوید: «شگفتی‌های جادویی فرنگ در من نقش می‌بست، پرورده می‌شدم. شکل می‌گرفتم و... هرچه بیشتر به کتاب‌های ادبیات و تاریخ و سیاست روی می‌آوردم… گاه هم دست به قلم می‌بردم... .»
در سال‌های پس از کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ پیکار او در راه باورهایش و در راه کسب حقوق انسانی به اشکال گوناگون ادامه یافت و سر و کارش را بارها به زندان انداخت.{{سخ}}
 
در سال۱۳۴۷ یکی از بنیان‌گذاران اصلی '''[[کانون نویسندگان ایران]]''' شد<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان= خاطرات محمدحسین دانایی|ژورنال= اطلاعات|ص= ۳۲۰تا۳۲۱ و ۳۳۷تا۳۴۰}}</ref> و منشور اصلی این کانون را «بر محور آزادی قلم و بیان» بنا نهاد. کار این دورهٔ کانون در حدود دوسالی بیشتر دوام نیاورد. در سال۱۳۴۹ [[فریدون تنکابنی]] به‌خاطرنوشتن کتاب ''یادداشت‌های شهر شلوغ'' بازداشت شد. در خرداد همان سال، به‌آذین و پنجاه‌وسه تن دیگر در اعلامیه‌ای به بازداشت تنکابنی اعتراض کردند. به‌آذین روز بیست‌ویکم تیرماه بازداشت شد و چهار ماه در زندان‌های ''قزل‌قلعه'' و ''قصر'' زندانی بود. در ۹ و ۱۱آبان در دادرسی ارتش به‌آذین، [[محمدعلی سپانلو]] و ''رحمانی‌نژاد'' توسط دادگاه نظامی به زندان محکوم شدند. در ۲۳ و ۲۴فروردین۱۳۵۰ دادگاه تجدیدنظر دادرسی ارتش حکم آنان را پس از ماه‌ها زندان، به دو ماه زندان قابل‌خرید تبدیل کرد. در این دادگاه‌ها به‌آذین از آزادی قلم و از آزادی تشکل‌های صنفی دفاع کرد.{{سخ}}
درپی فروپاشی سلطنت رضاشاه پهلوی پرداختن به سیاست آزاد شد. محمود اعتمادزادهٔ بزرگ‌شده در دوران جنبش جنگل و انقلاب روسیه و جنگ جهانی، به پشتوانهٔ آنچه به‌ویژه در دوران اقامتش در فرانسه در زمینه‌های اجتماعی و سیاسی آموخته بود به فعالیت در راه استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی رو آورد. با خواندن کتاب‌های مارکسیستی به‌زبان فرانسه به این ایدئولوژی نزدیک شد و همچون کمونیستی در پایان سال۱۳۲۳ به حزب تودهٔ ایران پیوست.
 
در سال‌های پس از کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ پیکار او در راه باورهایش و در راه کسب حقوق انسانی به اشکال گوناگون ادامه یافت و سر و کارش را بارها به زندان انداخت.
 
در سال۱۳۴۷ یکی از بنیان‌گذاران اصلی '''[[کانون نویسندگان ایران]]''' شد<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان= خاطرات محمدحسین دانایی|ژورنال= اطلاعات|ص= ۳۲۰تا۳۲۱ و ۳۳۷تا۳۴۰}}</ref> و منشور اصلی این کانون را «بر محور آزادی قلم و بیان» بنا نهاد. کار این دورهٔ کانون در حدود دوسالی بیشتر دوام نیاورد. در سال۱۳۴۹ [[فریدون تنکابنی]] به‌خاطرنوشتن کتاب ''یادداشت‌های شهر شلوغ'' بازداشت شد. در خرداد همان سال، به‌آذین و پنجاه‌وسه تن دیگر در اعلامیه‌ای به بازداشت تنکابنی اعتراض کردند. به‌آذین روز بیست‌ویکم تیرماه بازداشت شد و چهار ماه در زندان‌های ''قزل‌قلعه'' و ''قصر'' زندانی بود. در ۹ و ۱۱آبان در دادرسی ارتش به‌آذین، [[محمدعلی سپانلو]] و ''رحمانی‌نژاد'' توسط دادگاه نظامی به زندان محکوم شدند. در ۲۳ و ۲۴فروردین۱۳۵۰ دادگاه تجدیدنظر دادرسی ارتش حکم آنان را، پس از ماه‌ها زندان، به دو ماه زندان قابل‌خرید تبدیل کرد. در این دادگاه‌ها به‌آذین از آزادی قلم و از آزادی تشکل‌های صنفی دفاع کرد.
 
در اردیبهشت۱۳۵۶ دورهٔ تازه‌ای از فعالیت‌های کانون آغاز شد که به‌آذین در آن نقشی کلیدی داشت. وی که عضوی از هیئت دبیران موقت بود، متن «موضع کانون نویسندگان ایران» را تدوین کرد که بعدها مبنای مرام‌نامه و اساس‌نامهٔ کانون شد. در مهرهمان سال، به‌آذین یکی از سازمان‌دهندگان برگزاری ده شب شعر و سخن‌رانی در انجمن فرهنگی ایران و آلمان (انستیتو گوته) بود. به‌ویژه بیانیهٔ پایانی این مراسم و این فراز پایانی آن که به قلم به‌آذین نوشته و با صدای وی خوانده شد در یادها مانده‌است که:
در اردیبهشت۱۳۵۶ دورهٔ تازه‌ای از فعالیت‌های کانون آغاز شد که به‌آذین در آن نقشی کلیدی داشت. وی که عضوی از هیئت دبیران موقت بود، متن «موضع کانون نویسندگان ایران» را تدوین کرد که بعدها مبنای مرام‌نامه و اساس‌نامهٔ کانون شد. در مهرهمان سال، به‌آذین یکی از سازمان‌دهندگان برگزاری ده شب شعر و سخن‌رانی در انجمن فرهنگی ایران و آلمان (انستیتو گوته) بود. به‌ویژه بیانیهٔ پایانی این مراسم و این فراز پایانی آن که به قلم به‌آذین نوشته و با صدای وی خوانده شد در یادها مانده‌است که:
{{گفتاورد تزیینی|دوستان! جوانان! ده شب به‌صورت جمعیتی که غالباً سر به ده‌هزار و بیشتر می‌زد آمدید و اینجا روی چمن و خاک نمناک، روی آجر و سمنت لبه حوض، نشسته و ایستاده، در هوای خنک پاییز و گاه ساعت‌ها زیر باران تند صبر کردید و گوش به گویندگان دادید. چه شنیدید؟ آزادی، آزادی و آزادی.}}
{{گفتاورد تزیینی|دوستان! جوانان! ده شب به‌صورت جمعیتی که غالباً سر به ده‌هزار و بیشتر می‌زد آمدید و اینجا روی چمن و خاک نمناک، روی آجر و سمنت لبه حوض، نشسته و ایستاده، در هوای خنک پاییز و گاه ساعت‌ها زیر باران تند صبر کردید و گوش به گویندگان دادید. چه شنیدید؟ آزادی، آزادی و آزادی.}}
سوم آذر۵۶ به‌همراه پسرش کاوه دستگیر شد. شانزدهم آذر با وثیقه آزاد شد و باز به فعالیت‌های اجتماعی در راه آزادی بیان و قلم و به موازات آن تلاش‌های سیاسی برای برقراری اتحاد و کوشش در راه استقلال و آزادی و عدالت بازگشت. می‌گوید: «بار دیگر به امید پی‌ریزی اتحاد وسیع‌تر نیروها که جریان‌های مارکسیستی نیز در آن شرکت داشته باشند به مسیر دید و بازدیدها و دوندگی‌هایم می‌افتم.» در پی تلاش‌های او و دیگر کوشندگان راه آزادی در کانون نویسندگان، مجمع عمومی کانون در ۳۱اردیبهشت۱۳۵۷ برگزار شد که در آن به عضویت هیئت دبیران انتخاب شد.
سوم آذر۵۶ به‌همراه پسرش کاوه دستگیر شد. شانزدهم آذر با وثیقه آزاد شد و باز به فعالیت‌های اجتماعی در راه آزادی بیان و قلم و به موازات آن تلاش‌های سیاسی برای برقراری اتحاد و کوشش در راه استقلال و آزادی و عدالت بازگشت. می‌گوید: «بار دیگر به امید پی‌ریزی اتحاد وسیع‌تر نیروها که جریان‌های مارکسیستی نیز در آن شرکت داشته باشند به مسیر دید و بازدیدها و دوندگی‌هایم می‌افتم.» در پی تلاش‌های او و دیگر کوشندگان راه آزادی در کانون نویسندگان، مجمع عمومی کانون در ۳۱اردیبهشت۱۳۵۷ برگزار شد که در آن به عضویت هیئت دبیران انتخاب شد.{{سخ}}
 
درادامهٔ پیگیری فعالیت‌های سیاسی‌اش، مهر۵۷ سازمان اتحاد دمکراتیک مردم ایران را بنیان گذارد. در جلد دوم کتاب از هر دری در این باب می‌نویسد: «... بیشتر تأکیدم در بحث، همه بر اتحاد نیروهاست برای رسیدن به آزادی و حکومت مردمی و استقلال کشور.» در اول آبان همان سال، دستگیر و زندانی شد. این اسارت تا ۲۳دی۵۷ طول کشید. هم‌زمان با فروپاشی رژیم سلطنتی نوشت:
درادامهٔ پیگیری فعالیت‌های سیاسی‌اش، مهر۵۷ سازمان اتحاد دمکراتیک مردم ایران را بنیان گذارد. در جلد دوم کتاب از هر دری در این باب می‌نویسد: «... بیشتر تأکیدم در بحث، همه بر اتحاد نیروهاست برای رسیدن به آزادی و حکومت مردمی و استقلال کشور.» در اول آبان همان سال، دستگیر و زندانی شد. این اسارت تا ۲۳دی۵۷ طول کشید. هم‌زمان با فروپاشی رژیم سلطنتی نوشت:
{{گفتاورد تزیینی|آسان‌ترین مرحلهٔ انقلاب با همهٔ درد و رنج و اشک و خون که داشت پشت سر گذارده شد... آیا می‌توان آسوده نشست و نفس تازه کرد؟ نه برادر! باید دست‌به‌دست هم داد، همدیگر را داشت. عظیم کاری در پیش است... هنوز سال‌ها و سال‌ها سازندگی پیش روی ملت ماست که باید در فضای همدلی و کوشش همگانی به انجام رسد...؛ ولی چه می‌بینیم؟ از هم‌اکنون فزون‌طلبی و وسوسهٔ تحکم... چه باید کرد؟ چاره وحدت است. نیرومندی در وحدت است. پیروزی به وحدت است... .}}
{{گفتاورد تزیینی|آسان‌ترین مرحلهٔ انقلاب با همهٔ درد و رنج و اشک و خون که داشت پشت سر گذارده شد... آیا می‌توان آسوده نشست و نفس تازه کرد؟ نه برادر! باید دست‌به‌دست هم داد، همدیگر را داشت. عظیم کاری در پیش است... هنوز سال‌ها و سال‌ها سازندگی پیش روی ملت ماست که باید در فضای همدلی و کوشش همگانی به انجام رسد...؛ ولی چه می‌بینیم؟ از هم‌اکنون فزون‌طلبی و وسوسهٔ تحکم... چه باید کرد؟ چاره وحدت است. نیرومندی در وحدت است. پیروزی به وحدت است... .}}
به‌آذین پس از انقلاب فعالیت «اتحاد دمکراتیک مردم ایران» را ادامه داد و درعین‌حال، در پلنوم هفدهم، به عضویت افتخاری کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران برگزیده شد. به‌آذین دبیر جمعیت ایرانی هواداران صلح نیز بود.
به‌آذین پس از انقلاب فعالیت «اتحاد دمکراتیک مردم ایران» را ادامه داد و درعین‌حال، در پلنوم هفدهم، به عضویت افتخاری کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران برگزیده شد. به‌آذین دبیر جمعیت ایرانی هواداران صلح نیز بود.{{سخ}}
در سال۱۳۵۸، درپی انتخاب هیئت دبیران تازهٔ کانون نویسندگان، به‌آذین مقاله‌ای نوشت در مخالفت با استفاده از کانون به‌اسم پیکره‌ای سیاسی. هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران ([[باقر پرهام]]، [[احمد شاملو]]، [[محسن یلفانی]]، [[غلام‌حسین ساعدی]] و [[اسماعیل خوئی]]) تصمیم به اخراج به‌آذین، [[سیاوش کسرایی]]، [[هوشنگ ابتهاج]]، [[فریدون تنکابنی]] و [[محمدتقی برومند]] گرفت. این تصمیم نهایتاً به تأیید مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران رسید و منجر به اخراج همهٔ اعضای توده‌ای کانون به‌همراه این پنج تن شد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/iran/2012/02/120202_l44_tudeh_party_parham_ir_writers_association.shtml|عنوان= چرا توده‌ای‌های کانون نویسندگان اخراج شدند}}</ref><ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= کوشان|ژورنال= کتاب حدیث تشنه و آب|ص= ۷۲تا۸۵}}</ref>
در سال۱۳۵۸، درپی انتخاب هیئت دبیران تازهٔ کانون نویسندگان، به‌آذین مقاله‌ای نوشت در مخالفت با استفاده از کانون به‌اسم پیکره‌ای سیاسی. هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران ([[باقر پرهام]]، [[احمد شاملو]]، [[محسن یلفانی]]، [[غلام‌حسین ساعدی]] و [[اسماعیل خوئی]]) تصمیم به اخراج به‌آذین، [[سیاوش کسرایی]]، [[هوشنگ ابتهاج]]، [[فریدون تنکابنی]] و [[محمدتقی برومند]] گرفت. این تصمیم نهایتاً به تأیید مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران رسید و منجر به اخراج همهٔ اعضای توده‌ای کانون به‌همراه این پنج تن شد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/iran/2012/02/120202_l44_tudeh_party_parham_ir_writers_association.shtml|عنوان= چرا توده‌ای‌های کانون نویسندگان اخراج شدند}}</ref><ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= کوشان|ژورنال= کتاب حدیث تشنه و آب|ص= ۷۲تا۸۵}}</ref>{{سخ}}
 
به‌آذین برای دنبال‌کردن هدف‌های صنفی‌اش، به یاری شماری از قلم‌زنان و هنرمندان کشور، در پاییز۱۳۵۸ شورای نویسندگان و هنرمندان ایران را پی‌ریزی کرد.{{سخ}}
به‌آذین برای دنبال‌کردن هدف‌های صنفی‌اش، به یاری شماری از قلم‌زنان و هنرمندان کشور، در پاییز۱۳۵۸ شورای نویسندگان و هنرمندان ایران را پی‌ریزی کرد.
در ۱۷بهمن۱۳۶۱ در جریان دستگیری‌های گستردهٔ اعضای حزب تودهٔ ایران دستگیر شد. وی در برنامه‌های تلویزیونی که توسط حکومت به‌نمایش درآمد مجبور به نفی گذشته و ایدئولوژی خود و نیز حزب تودهٔ ایران شد. بلافاصله پس از بازداشت او همسرش به حسین‌علی منتظری شکایت برد و نوشت که به او اجازهٔ دیدار شوهرش را نمی‌دهند و پسرش را هم دستگیر کرده‌اند. همسر به‌آذین در نامه‌اش خاطرنشان ساخت «پسرم را گرو گرفته‌اند تا از او علیه پدرش استفاده کنند.» وی در شکایت‌نامهٔ خود از مسئولان شکوه می‌کند که آن‌ها اَنگ «خیانت» به شوهرش زده، وی را مجبور کردند که «خودکشی عقیدتی کند»، کسی که دستش را برای کشورش فدا نموده بود.<ref>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =آبراهامیان | نام = یرواند| ژورنال = نشر باران |ص=۲۹۰تا۲۹۵}}</ref>{{سخ}}
 
در ۱۷بهمن۱۳۶۱ در جریان دستگیری‌های گستردهٔ اعضای حزب تودهٔ ایران دستگیر شد. وی در برنامه‌های تلویزیونی که توسط حکومت به‌نمایش درآمد مجبور به نفی گذشته و ایدئولوژی خود و نیز حزب تودهٔ ایران شد. بلافاصله پس از بازداشت او همسرش به حسین‌علی منتظری شکایت برد و نوشت که به او اجازهٔ دیدار شوهرش را نمی‌دهند و پسرش را هم دستگیر کرده‌اند. همسر به‌آذین در نامه‌اش خاطرنشان ساخت «پسرم را گرو گرفته‌اند تا از او علیه پدرش استفاده کنند.» وی در شکایت‌نامهٔ خود از مسئولان شکوه می‌کند که آن‌ها اَنگ «خیانت» به شوهرش زده، وی را مجبور کردند که «خودکشی عقیدتی کند»، کسی که دستش را برای کشورش فدا نموده بود.<ref>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =آبراهامیان | نام = یرواند| ژورنال = نشر باران |ص=۲۹۰تا۲۹۵}}</ref>
 
تا سال۱۳۶۹ در زندان ماند و تحت شکنجه‌های سختی قرار گرفت. پس از آزادی از زندان، همواره از عوارض دوران بازداشت و شکنجه‌های سخت رنج می‌برد. در تیر۱۳۷۰، چند ماهی پس از آزادی از زندان جمهوری اسلامی، خاطرات خود را به روی کاغذ آورد و از نحوهٔ شکنجه‌ها و برخورد بازجویان، علی‌رغم دفاع او از انقلاب و «نظام انقلابی» نوشت. این نوشته که سال‌ها پنهان مانده بود، سه سال پس از مرگ به‌آذین، در دی‌۱۳۸۸ و در ۱۲۸ برگ منتشر شد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2010/01/100110_u04_brothers_memoirs.shtml|عنوان= یه‌یادمانده‌های به‌آذین از زندان}}</ref>
تا سال۱۳۶۹ در زندان ماند و تحت شکنجه‌های سختی قرار گرفت. پس از آزادی از زندان، همواره از عوارض دوران بازداشت و شکنجه‌های سخت رنج می‌برد. در تیر۱۳۷۰، چند ماهی پس از آزادی از زندان جمهوری اسلامی، خاطرات خود را به روی کاغذ آورد و از نحوهٔ شکنجه‌ها و برخورد بازجویان، علی‌رغم دفاع او از انقلاب و «نظام انقلابی» نوشت. این نوشته که سال‌ها پنهان مانده بود، سه سال پس از مرگ به‌آذین، در دی‌۱۳۸۸ و در ۱۲۸ برگ منتشر شد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2010/01/100110_u04_brothers_memoirs.shtml|عنوان= یه‌یادمانده‌های به‌آذین از زندان}}</ref>
{{گفتاورد تزیینی|'''در سال‌های پسین زندگی در مصاحبه با چیستا گفت''' دغدغهٔ بزرگ من در چند سال اخیر سرنوشت کرهٔ خاکی ماست که دواسبه به‌سوی نابودی رانده می‌شود. بیکاری اجباری ده‌ها و به‌زودی صدها میلیونی... بیماری‌های واگیردار ناشناخته یا دوباره سر برآورده… جنگ و کشتار به بهانهٔ دعواهای مرزی و دشمنی‌های قومی که می‌باید بازار فروش سلاح‌های از رده بیرون‌شدهٔ کشورهای پیش‌رفته را گرم بدارد. زمین دارد رمق از دست می‌دهد. نفسش دارد به‌شماره می‌افتد. باید پیش از آن که دیر شود، به دادش رسید… خیزش عمومی جهان لازم است. هرجا و همه‌جا در راستای مهارکردن تولید انبوهٔ سلاح و ناممکن ساختن اسراف دیوانه‌وار کنونی در مصرف. من نیستم؛ اما نگذارید جهان نابود شود. به‌پا‌خیزید!}}
{{گفتاورد تزیینی|'''در سال‌های پسین زندگی در مصاحبه با چیستا گفت''' دغدغهٔ بزرگ من در چند سال اخیر سرنوشت کرهٔ خاکی ماست که دواسبه به‌سوی نابودی رانده می‌شود. بیکاری اجباری ده‌ها و به‌زودی صدها میلیونی... بیماری‌های واگیردار ناشناخته یا دوباره سر برآورده… جنگ و کشتار به بهانهٔ دعواهای مرزی و دشمنی‌های قومی که می‌باید بازار فروش سلاح‌های از رده بیرون‌شدهٔ کشورهای پیش‌رفته را گرم بدارد. زمین دارد رمق از دست می‌دهد. نفسش دارد به‌شماره می‌افتد. باید پیش از آن که دیر شود، به دادش رسید… خیزش عمومی جهان لازم است. هرجا و همه‌جا در راستای مهارکردن تولید انبوهٔ سلاح و ناممکن ساختن اسراف دیوانه‌وار کنونی در مصرف. من نیستم؛ اما نگذارید جهان نابود شود. به‌پا‌خیزید!}}
سه سال پیش از مرگ، بر اعتقاد خود به راه و روالی که پیموده تأکید کرد و در پاسخ مصاحبه‌گری که از او می‌پرسید: «آیا اگر فرصت دوباره‌ای برای زیستن به شما بدهند بازهم همین راهی را که تاکنون پیموده‌اید در پیش خواهید گرفت؟» گفت: «دوست ارجمند، بر من ببخشید و سراب زندگی دوباره را به‌رُخم نکشید. پرسشی که پاسخ نمی‌تواند داشت از من نکنید. من جز آنچه بودم نمی‌توانم بود…»
سه سال پیش از مرگ، بر اعتقاد خود به راه و روالی که پیموده تأکید کرد و در پاسخ مصاحبه‌گری که از او می‌پرسید: «آیا اگر فرصت دوباره‌ای برای زیستن به شما بدهند بازهم همین راهی را که تاکنون پیموده‌اید در پیش خواهید گرفت؟» گفت: «دوست ارجمند، بر من ببخشید و سراب زندگی دوباره را به‌رُخم نکشید. پرسشی که پاسخ نمی‌تواند داشت از من نکنید. من جز آنچه بودم نمی‌توانم بود…»
خط ۱۸۲: خط ۱۴۷:
بخشی از نخستین بیانیه‌ٔ کانون نویسندگان ایران را به‌آذین در آن دوران خفقان نوشت: «منی که به سانسور اندیشه و گفتار خود تن می‌دهم، منی که به‌بهانهٔ ترس، ازیک‌طرف، و قدرت قاهر از طرف دیگر در امور شهر و کشور خود دخالت نمی‌کنم، رأی نمی‌دهم انتخاب نمی‌کنم و انتخاب نمی شوم، تجاوز را می‌بینم و دم نمی‌زنم، منی که باید بروم و در برابر میزی بنشینم و حساب عقیده‌ٔ خود را و ایمان خود را حساب دوستی‌های خود را و دشمنی‌های خود را حساب دیروز و امروز و فردای خود را به بیگانه‌ٔ سمجی که نماینده‌ٔ قدرت قاهر روز است پس بدهم، اهانت ببینم و زیر ورقه‌ٔ اهانت را به‌دست خود امضا کنم، من شاید آزادی را بفهمم؛ ولی جرئت آزادی ندارم. نقصی، علتی در شخصیت انسانی من است که اگر بر آن آگاهم، هرچه زودتر باید به جبران آن برخیزم؛ وگرنه شایسته‌ٔ نام انسان نیستم.»<ref name="درگذشت"/>
بخشی از نخستین بیانیه‌ٔ کانون نویسندگان ایران را به‌آذین در آن دوران خفقان نوشت: «منی که به سانسور اندیشه و گفتار خود تن می‌دهم، منی که به‌بهانهٔ ترس، ازیک‌طرف، و قدرت قاهر از طرف دیگر در امور شهر و کشور خود دخالت نمی‌کنم، رأی نمی‌دهم انتخاب نمی‌کنم و انتخاب نمی شوم، تجاوز را می‌بینم و دم نمی‌زنم، منی که باید بروم و در برابر میزی بنشینم و حساب عقیده‌ٔ خود را و ایمان خود را حساب دوستی‌های خود را و دشمنی‌های خود را حساب دیروز و امروز و فردای خود را به بیگانه‌ٔ سمجی که نماینده‌ٔ قدرت قاهر روز است پس بدهم، اهانت ببینم و زیر ورقه‌ٔ اهانت را به‌دست خود امضا کنم، من شاید آزادی را بفهمم؛ ولی جرئت آزادی ندارم. نقصی، علتی در شخصیت انسانی من است که اگر بر آن آگاهم، هرچه زودتر باید به جبران آن برخیزم؛ وگرنه شایسته‌ٔ نام انسان نیستم.»<ref name="درگذشت"/>


===ار دریچهٔ نگاه‌ها===
 
[[پرونده:Atemadzadeh&manzal.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''منزل شخصی در آریاشهر تهران، آذر۱۳۵۶، برگفته از آرشیو کتابخانه ملی'''</center>]]
[[پرونده:Atemadzadeh&khaneh.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''اتاق کار به‌آذین، خانه‌ای با قدمت پنجاه‌وچندساله'''</center>]]
[[پرونده:Etamadzadeh...khaneh.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''سکونت خانوادۀ به‌آذین در این خانه از ۱۳۴۶'''</center>]]
===از دریچهٔ نگاه‌ها===
====[[بزرگ علوی]]====
====[[بزرگ علوی]]====
{{گفتاورد تزیینی|علوی دربارهٔ مجموعهٔ ''به‌سوی مردم'' به‌آذین می‌نویسد:
{{گفتاورد تزیینی|علوی دربارهٔ مجموعهٔ ''به‌سوی مردم'' به‌آذین می‌نویسد:
خط ۱۹۹: خط ۱۶۸:
جمال میرصادقی در ادبیات داستانی می‌نویسد:
جمال میرصادقی در ادبیات داستانی می‌نویسد:
:«شهرت به‌آذین بیشتر مرهون ترجمه رمان‌های بزرگ و کلاسیک است که انجام داده، ذوق و سلیقه او برای انتخاب این رمان‌ها که هرکدام درحد خود شاهکاری است و نثر سلیس و محکم و دقیق او در ترجمه این کتاب ها زبان‌زد خاص و عام است. رمان‌های «ژان کریستف» اثر رومن رولان و «بابا گوریو» و «چرم ساغری» نوشته بالزاک و «دن آرام» اثر شولوخف و «اتللو» اثر شکسپیر از ترجمه‌های اوست که درواقع خدمت بزرگ به‌آذین به دنیای فرهنگ و ادب ماست.»<ref name="اعتمادزاده"/>
:«شهرت به‌آذین بیشتر مرهون ترجمه رمان‌های بزرگ و کلاسیک است که انجام داده، ذوق و سلیقه او برای انتخاب این رمان‌ها که هرکدام درحد خود شاهکاری است و نثر سلیس و محکم و دقیق او در ترجمه این کتاب ها زبان‌زد خاص و عام است. رمان‌های «ژان کریستف» اثر رومن رولان و «بابا گوریو» و «چرم ساغری» نوشته بالزاک و «دن آرام» اثر شولوخف و «اتللو» اثر شکسپیر از ترجمه‌های اوست که درواقع خدمت بزرگ به‌آذین به دنیای فرهنگ و ادب ماست.»<ref name="اعتمادزاده"/>
===[[عبدالله کوثری]]===
{{گفتاورد تزیینی|زمانی که مرحوم به‌آذین در اوج فعالیت بود ما دوران نوجوانی را می‌گذراندیم. من تقریباً تمام ترجمه‌های زندهیاد به‌آذین را از رومن رولان تا شولوخوف و بالزاک خوانده‌ام. تاثیری که آن‌زمان روی نسل ما گذاشت، طبعاً با نگاه امروزم فرق کرده است. آن زمان اصولاً فضای ادبی اگرچه یک‌دست نبود؛ ولی بخش عمده‌ای از ادبیات ما ادبیاتی بود که با نگاه خاصی ترجمه و نوشته می‌شد که به‌آذین یکی از نمایندگان پرقدرت و صادق و شجاع آن نحلهٔ فکری بود البته این به آن معنی نیست که کار به‌آذین فقط بعد سیاسی داشت.<ref name="پایان به‌آذین"/>{{سخ}}
«ژان کریستف» روی تمام کتاب‌خوان‌های نسل ما تأثیر مثبتی گذاشت. هنوز هم ترجمهٔ او بهترین است. همهٔ ما این حماسهٔ بزرگ را در خاطر داریم یا مثلاً «جان‌شیفته»، «دن آرام» و «زمین نوآباد». به‌آذین یکی از بهترین نثرها را در ترجمه داشت؛ هرچند که زنده‌یاد [[احمد شاملو]] ایرادهایی را می‌گرفت که تا حدی درست هم بودند، بااین‌حال در حجم عظیم کاری که به‌آذین کرد، خیلی مهم نبود. بنابراین حضور به‌آذین را برای نسل خود بسیار مهم و مبارک دیدم، گرچه هیچ‌گاه با گرایش خاص سیاسی او همراه نبودم، او برای آزادی صادقانه مبارزه می‌کرد و بارها به زندان رفت و آدم استوار و شریفی است. ترجمه‌های او را نباید امری فرمایشی یا حزبی بگیریم؛ چون ارزش ادبی دارند. به‌آذین در جای خودش بود و مترجم بسیار خوبی بود. او انسانی مسؤول در برابر کرده‌های خویش بود.<ref name="پایان به‌آذین"/>}}


===نظر به‌آذین درباب هنر و ادبیات ===
===نظر به‌آذین درباب هنر و ادبیات ===
به‌آذین دربارهٔ وظیفه‌ٔ هنر و ادبیات گفته است: «... که می‌توان و باید به یاری هنر جامعه را دگرگون کرد و شاعران و نویسندگان در برابر مردم و تکامل اجتماعی متعهد و مسٔول هستند...»<ref name="درگذشت "/>
به‌آذین دربارهٔ وظیفه‌ٔ هنر و ادبیات گفته است: «... که می‌توان و باید به یاری هنر جامعه را دگرگون کرد و شاعران و نویسندگان در برابر مردم و تکامل اجتماعی متعهد و مسٔول هستند...»<ref name="درگذشت "/>


===یادگار «به‌آذین» در یک قدمی تخریب===
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Ehamadzadeh.kaveh.jpg|60px|راست]][[کاوه اعتمادزاده|کاوه]] تنها پسر اعتمادزاده که خود نیز نویسنده و مترجم است اردیبهشت۱۳۹۹ دربارهٔ سرنوشت میراث پدری‌اش با رسانه‌های چنین گفت:
:این خانه سابقهٔ تاریخی پنجاه‌وچندساله دارد. خانوادهٔ ما از سال۱۳۴۶ در این منزل که واقع در آریاشهر است، سکونت داشته‌اند. این ملک‌ها آن زمان به‌قیمت ارزانی فروخته می‌شد؛ اما ما به هر زحمتی که بود بهای این خانه را که ۷۲هزار تومان بود فراهم کردیم درحالی‌که فقط نصف آن را داشتیم و نصف دیگر آن را وام گرفتیم. سایر وارثان به‌دلیل نیاز مالی‌، ناچار شدند سهم خود را به یک بسازبفروش بفروشند و حالا ۶۰درصد خانه دست او و ۴۰درصد دست من است. البته من به‌دنبال وظایف فرهنگی خود می‌خواهم که این خانه باقی بماند.
: من خانه را به‌همان شکلی که در زمان پدرم بود نگه داشته‌ام. اتاقش، میز کارش، صندلی و تخت‌خواب او همانند قبل حفظ شده‌اند. پذیرایی خانه که محل حضور افراد مختلف بود هنوز به‌همان شکل مانده؛ چون این خانه میراث فرهنگی همه ماست. باید به یک اجماع و همکاری جمعی توسط همه فرهنگ‌دوستان ایران برسیم تااز تخریب خانه جلوگیری کنیم که حقیقاً ضایعه‌ای است برای فرهنگمان و لازم است اینجا به موزه تبدیل شود تا همه بتوانند از آن بازدید کنند و ببینند که در چه شرایط ساده‌ای چه کارهای بزرگی صورت گرفته است.<ref name="تخریب خانه">{{یادکرد وب|نشانی= http://www.eskannews.com/report/27419/%D8%B3%D8%B1%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%AB-%D8%A8%D9%87-%D8%A2%D8%B0%DB%8C%D9%86|عنوان= تخریب منزلی با پنجاه‌وچند سال قدمت متعلق به ادیبی مبارز}}</ref><ref name= "خانه‌را نکوبید">{{یادکرد وب|نشانی= http://tnews.ir/site/3de4161348376.html?refc=2|عنوان= تلاش کاوه برای تبدیل منزل پدری به خانه‌موزه}}</ref>}}


[[پرونده:Etemadzadeh&Asar.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نمونه‌های بسیار مشهور از ترجمه'''</center>]]
===شهرت به‌آذین به چه بود؟!===
آنچه بیش‌ازهمه شهرت‌آفرینِ به‌آذین شد انتشار رمان «دختر رعیت» بود. مهم‌ترین کار وی در این داستان، آوردن وقایع مهم تاریخی سرزمینش درخلال بیان زندگی روستاییان است.
 
[[پرونده:Etemadzadeh&Asar.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نمونه‌های بسیار مشهور از ترجمه'''</center>]]
==کارنامهٔ آثار==
==کارنامهٔ آثار==
===تألیف‌ها===
===تألیف‌ها===
خط ۲۴۴: خط ۲۲۴:
# داستان اولن اشپیگل، نوشتهٔ شارل دوکوستر
# داستان اولن اشپیگل، نوشتهٔ شارل دوکوستر


==نوا و نما و نگاه<ref name=''پاریس''>{{یادکرد وب|نشانی= http://behazin100.blogspot.com/p/blog-page_20.html|عنوان= یادنمایی از دوران حضور در فرانسه}}</ref>==
===سبک و لحن و ویژگی‌ آثار===
* یادنمای یک سال حضور در فرانسه به‌سال۱۹۳۷ در سن ۱۷سالگی:
{{گفتاورد تزیینی|[[نجف دریابندری]] ترجمه‌های به‌آذین را روی‌هم‌رفته ترجمه‌های خوبی می‌داند:‌
:فارسی به‌آذین فارسیِ خاص است. او تزیینات و ترتیبات خاصی دارد که در ترجمه‌هایش نیز وجود دارند. این است که درواقع ترجمه‌های او خیلی خالص نیست؛ چون رنگ تزیینات فارسی خود به‌آذین را دارد. وی در ادامه گفت: به‌آذین ‌آدمی است که کسی جایش را نمی‌تواند پُر کند؛ هر مترجمی کارش و جایگاه خاص خودش را دارد؛ او زیبایی‌شناسی خاصی در فارسی‌نویسی داشت که این را به ترجمه‌هایش نیز منتقل می‌کرد، البته این در نوشته‌هایش کمتر است. به‌همین‌دلیل است که ترجمه‌های به‌آذین را خوب می‌شود شناخت و از بقیه جدا کرد. لحن خاصی دارد که البته به‌نظر من کمی خلاف اصل ترجمه است؛ یعنی ترجمه بهتر است طوری باشد که بیشتر از همه لحن نویسنده در آن منعکس شود اما ترجمه‌های به‌آذین لحن به‌آذین را دارد که درمجموع ترجمه‌هایی خوبی است.<ref name="پایان به‌آذین">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/8503-07199/%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%8A-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D9%85%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85-%D8%AF%D9%86-%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85-%D9%83%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%D9%83-%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85-%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA-%D9%86%D8%AC%D9%81-%D8%AF%D8%B1%D9%8A%D8%A7%D8%A8%D9%86%D8%AF%D8%B1%D9%8A|عنوان= به‌بهانهٔ درگذشت مترجم دن آرام که در خاک آرام گرفت|ناشر}}</ref>}}
و از نگاه [[عبدالله کوثری]]: ما همه به‌خاطر فارسیِ بسیار ساده و شفافی که داشت به او مدیونیم.<ref name="پایان به‌آذین"/>
 
===بررسی نمونه‌ای آثار===
====دختر رعیت====
«دختر رعیت» رمان شهرت‌آوری برای به‌آذین شد. شاید بیشتر به این دلیل که نوشتن وقایع مهم تاریخی سرزمینش درخلال بیان زندگی روستاییان، مهم‌ترین دغدغه‌ٔ زیست‌ادبی او بود. او ضمن توصیف زندگی احمدگل که به‌رغم میل باطنی‌، دختر نُه‌ساله‌اش خدیجه را برای کار در خانه ارباب می‌گذارد و شرحی که از زندگی دختر واگذارشده می‌دهد، به قیام جنگل و حوادثی که طی مبارزه میرزاکوچک‌خان رخ داد، اشاره می‌کند. این کتاب را می‌توان در ردیف‌های نخست داستان‌های واقع‌گرا و اجتماعی ایران دانست. رمانی که او در سال۱۳۳۱ نوشت، «دختر رعیت»، افق گسترده‌ای از زندگی را درنظر خوانندگان ادبیات فارسی قرار داد. در «دختر رعیت»، نویسنده با پرداختن به جنبش جنگل، نخستین تلاش‌ها را برای نوشتن رمان تاریخی‌واقعیِ فارسی به‌خرج می‌دهد.{{سخ}}
 
====مهرهٔ مار====
«مهرهٔ مار» مجموعه‌داستانی که ۱۲ داستان کوتاه را در خود گنجاند است در سال۱۳۴۴ به‌چاپ رسید. برخی از داستان‌های این مجموعه رمزی و تمثیلی و برخی دیگر واقع‌گراست. «از آن سوی دیوار» یکی دیگر از آثار مهم به‌آذین در زمینهٔ داستان‌نویسی است و در سال۱۳۵۱ منتشر شد. در این رمان ضمن خواندن ماجرای عشق و ناکامیِ «مسعود مهرآذر»، مهندسی ایرانی که برای تحصیل به فرانسه رفته است و «یولاند» دختر نوجوان فرانسوی، از طریق نامه‌هایی که یولاند می‌نویسد هم تغییر فضای حاکم بر جامعه آن روز اروپا را خبردار می‌شویم و هم با زندگی قحطی‌زدهٔ مردم ایرانِ آن روز، آشنا می‌شویم. میمنت میرصادقی در کتاب رمان‌های معاصر فارسی دربارهٔ این اثر می‌نویسد:
:«این رمان را می‌توان رمانی ضدجنگ خواند؛ زیرا آنچه بیش از ماجرای دل‌دادگی و جدایی شخصیت‌های داستان، خواننده را جلب می‌کند و به فکر وامی‌دارد، جنگ و فجایع و مصیبت‌های حاصل از آن است.»{{سخ}}
 
==نوا و نما و نگاه==
* یادنمای یک سال حضور در فرانسه به‌سال۱۹۳۷ در سن ۱۷سالگی:<ref name=''پاریس''>{{یادکرد وب|نشانی= http://behazin100.blogspot.com/p/blog-page_20.html|عنوان= یادنمایی از دوران حضور در فرانسه}}</ref>
<gallery>
<gallery>
پرونده:Behazin France.2.jpg
پرونده:Behazin France.2.jpg
خط ۲۵۱: خط ۲۴۴:
پرونده:Etamadzadeh.jpg
پرونده:Etamadzadeh.jpg
پرونده:Behazin in room France.jpg
پرونده:Behazin in room France.jpg
</gallery>
* میراثی از ۱۳۴۶ در خطر تخریب:<ref name=''خانه‌موزه''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.instagram.com/p/B_z3VpZJuMU/|عنوان= یادگار به‌آذین را باید موزه کرد}}</ref>
<gallery>
پرونده:Atemadzadeh...khaneh1.jpg
پرونده:Atemadzadeh...khaneh2.jpg
پرونده:Atemadzadeh...khaneh3.jpg
پرونده:Atemadzadeh...khaneh4.jpg
پرونده:Atemadzadeh...khaneh5.jpg
پرونده:Atemadzadeh...khaneh6.jpg
پرونده:Atemadzadeh...khaneh7.jpg
پرونده:Atemadzadeh...khaneh8.jpg
</gallery>
</gallery>


خط ۲۵۷: خط ۲۶۲:


== منابع ==
== منابع ==
* {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= دانایی|نام= محمدحسین|عنوان= خاطرات محمدحسین دانایی|ژورنال= اطلاعات|مکان= تهران|دوره= چاپ دوم|سال= ۱۳۹۳|ص= ۳۲۰تا۳۲۱ و ۳۳۷تا۳۴۰}}
* {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= دانایی|نام= محمدحسین|عنوان= خاطرات محمدحسین دانایی|ژورنال= اطلاعات|مکان= تهران|دوره= چاپ دوم|سال= ۱۳۹۳|ص= ۳۲۰و۳۲۱ و ۳۳۷تا۳۴۰}}
* {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= کوشان|نام= منصور|ژورنال= کتاب حدیث تشنه و آب|مکان= تهران|سال= |ص= ۷۲تا۸۵}}
* {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= کوشان|نام= منصور|ژورنال= کتاب حدیث تشنه و آب|مکان= تهران|سال= |ص= ۷۲تا۸۵}}
* {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= آبراهامیان|نام= یرواند|ژورنال= مجلهٔ باران|مکان= سوئد|دوره= چاپ اول| شماره= ترجمه رضا شریف‌ها|سال= ۱۳۸۲(۲۰۰۲)|ص= ۲۹۰تا۲۹۵}}
* {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= آبراهامیان|نام= یرواند|ژورنال= مجلهٔ باران|مکان= سوئد|دوره= چاپ اول|شماره= ترجمه رضا شریف‌ها|سال= ۱۳۸۲(۲۰۰۲)|ص= ۲۹۰تا۲۹۵}}
 


==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
* {{یادکرد وب|نشانی= http://iranianpath.com/%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%AF-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-(%D9%85.%D8%A7.%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%B0%DB%8C%D9%86)_7926.html|عنوان= زندگی‌نامه اعتمادزاده، پدر ترجمه ایران، نویسنده و مترجم نامدار معاصر|ناشر= مسیر ایرانی|تاریخ بازدید= ۳۱خرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://iranianpath.com/%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%AF-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-(%D9%85.%D8%A7.%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%B0%DB%8C%D9%86)_7926.html|عنوان= زندگی‌نامه اعتمادزاده، نویسنده و مترجم نامدار معاصر|ناشر= مسیر ایرانی|تاریخ بازدید= ۳۱خرداد۱۳۹۸}}
* {{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/arts/story/2006/05/060531_behazin_bio.shtml|عنوان= م.ا.به‌آذین|ناشر= بی‌بی‌سی فارسی}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.eskannews.com/report/27419/%D8%B3%D8%B1%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%AB-%D8%A8%D9%87-%D8%A2%D8%B0%DB%8C%D9%86|عنوان= تخریب منزلی با پنجاه‌وچند سال قدمت متعلق به ادیبی مبارز|ناشر= اسکان‌نیوز|تاریخ انتشار= ۲۰اردیبهشت۱۳۹۹|تاریخ بازدید= ۲۱اردیبهشت۱۳۹۹}}
* {{یادکرد وب|نشانی= http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=3366|عنوان= محمود اعتمادزاده (م.به‌آذین) درگذشت|ناشر= اخبار روز}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://tnews.ir/site/3de4161348376.html?refc=2|عنوان= تلاش کاوه برای تبدیل منزل پدری به خانه‌موزه|ناشر= شهروند، ش.۱۹۶۷|تاریخ انتشار= ۲۱اردیبهشت۱۳۹۹|تاریخ بازدید= ۲۱اردیبهشت۱۳۹۹}}
* {{یادکرد وب|نشانی= http://www.iran-emrooz.net/index.php?/news1/more/8693/|عنوان= محمود اعتمادزاده (م.به‌آذین)، مترجم پیشکسوت|ناشر= ایران امروز }}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/arts/story/2006/05/060531_behazin_bio.shtml|عنوان= م.ا.به‌آذین|ناشر= بی‌بی‌سی فارسی}}
* {{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/iran/2012/02/120202_l44_tudeh_party_parham_ir_writers_association.shtml|عنوان= چرا توده‌ای‌های کانون نویسندگان اخراج شدند؟|ناشر= بی‌بی‌سی فارسی}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=3366|عنوان= محمود اعتمادزاده (م.به‌آذین) درگذشت|ناشر= اخبار روز}}
* {{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2010/01/100110_u04_brothers_memoirs.shtml|عنوان= به‌یادمانده‌های به‌آذین از زندان|ناشر= بی‌بی‌سی فارسی}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.iran-emrooz.net/index.php?/news1/more/8693/|عنوان= محمود اعتمادزاده (م.به‌آذین)، مترجم پیشکسوت|ناشر= ایران امروز}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/iran/2012/02/120202_l44_tudeh_party_parham_ir_writers_association.shtml|عنوان= چرا توده‌ای‌های کانون نویسندگان اخراج شدند؟|ناشر= بی‌بی‌سی فارسی}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2010/01/100110_u04_brothers_memoirs.shtml|عنوان= به‌یادمانده‌های به‌آذین از زندان|ناشر= بی‌بی‌سی فارسی}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/8503-07199/%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%8A-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D9%85%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85-%D8%AF%D9%86-%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85-%D9%83%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%D9%83-%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85-%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA-%D9%86%D8%AC%D9%81-%D8%AF%D8%B1%D9%8A%D8%A7%D8%A8%D9%86%D8%AF%D8%B1%D9%8A|عنوان= به‌بهانهٔ درگذشت مترجم دن آرام که در خاک آرام گرفت|ناشر|ایسنا|تاریخ انتشار= ۱۲خرداد۱۳۸۵|تاریخ بازدید= ۲۱اردیبهشت۱۳۹۹}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://behazin100.blogspot.com/p/blog-page_20.html|عنوان= یادنمایی از دوران حضور در فرانسه|ناشر= ایستگاه وبلاگ به‌آذین|تاریخ بازدید= ۲۱اسفند۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.instagram.com/p/B_z3VpZJuMU/|عنوان= یادگار به‌آذین که باید نگه داشت|ناشر= صفحه اینستاگرام خانه‌های قدیمی|تاریخ بازدید= ۲۱اردیبهشت۱۳۹۹}}

نسخهٔ ‏۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۳

محمود اعتمادزاده (م.ا.به‌آذین)

زمینهٔ کاری فعالیت سیاسی، نویسندگی، ترجمه و ویرایش
زادروز ۲۳دی۱۲۹۳
رشت (کوی خُمِران چهل‌تن)
مرگ ۱۰خرداد۱۳۸۵
تهران (بیمارستان آزاد)
علت مرگ ایست قلبی
جایگاه خاکسپاری کرج
رویدادهای مهم کودتای ۲۸مرداد و انقلاب۵۷
لقب پدر ترجمه ایران [۱]
بنیانگذار از بانیان کانون نویسندگان ایران
پیشه فعالِ سیاسی، نویسنده، مترجم
سال‌های نویسندگی ۱۳۲۰تا۱۳۸۵
تخلص به‌آذین و م.ا.به‌آذین
همسر(ها) اقدس (ربابه) لنکرانیان
فرزندان سه دختر و یک پسر، شهلا (دختر دوم) کاوه
هفده‌سالگی را در فرانسه گذراند!
با اسماعیل شبرنگ
و محمدعلی افراشته
دعوت به مراسم پیوند
محمود و اقدس
نشانی مراسم
پیوندی که ابدی ماند
و جاودانه شد!
بوسه‌‌ٔ شیرین مغز بادام
دیدار شفیعی کدکنی با به‌آذین
در منزلش، ۱۳۸۵

محمود اعتمادزاده متخلص به م.ا.به‌آذین و مشهور به به‌آذین فعال سیاسی، نویسنده و مترجمی است که جنگ جهانی دوم را حضور داشت و همواره در کنار فعالیت‌های اجتماعی‌فرهنگی، جایگاه کوشش‌های ادبی را در زندگیِ پرفرازونشیبش حفظ کرد.

* * * * *

اعتمادزاده که در بهار جوانی به‌قصد ادامه تحصیل در ریاضیات به فرانسه می‌رود با یافتن شور ادبی در نهادش، کنجکاوانه مطالعات ادبی و فلسفی و تاریخی را پی‌می‌گیرد. بازگشت به وطن و تجربهٔ جنگ تاسرحد ازدست‌دادن دست چپش، آن‌هم در اوج جوانانی در کارنامهٔ فعالیت‌های سیاسیِ مترجم «اتللو»ست که از چند منظر بر ادبیات معاصر ایران تأثیرگذار بود. آثار او به سه بخش ادبیات داستانی (رمان و داستان کوتاه)، ترجمه و نقد و پژوهش تقسیم می‌شود.
تا پایان تحصیل دوره دبستان در همان شهر ماند و سپس در اواخر تابستان۱۳۰۶ همراه خانواده به مشهد کوچید. سه سال اول دوره متوسطه را در آنجا گذراند. پس از آن به تهران آمد و تحصیلات خود را در این شهر ادامه داد. در شهریور۱۳۱۱ همراه گروهی که بورسیه دولت بودند، برای تحصیل در رشتهٔ مهندسی و ریاضیات به فرانسه رفت و شش سال و چند ماه در آنجا اقامت کرد؛ اما علاقه او به ادبیات سبب شد که بیشتر وقت خود را صرف آثار ادبی کند. خود نوشته است: «وقتم را با شور و کنجکاوی به خواندن آثار ادبی و تا اندازه‌ای فلسفی یا تاریخی می‌گذراندم.»
در دی‌ماه۱۳۱۷ به ایران بازگشت و با عنوان ستوان دوم مهندس وارد نیروی دریایی شد و به خرمشهر رفت. دو‌سال‌ونیم در آنجا بود و در تیر۱۳۲۰ با درجه سروانی به انزلی منتقل شد.
در بحبوحهٔ جنگ دوم جهانی، قوای شوروی و انگلیس، ایران را از دو سو اشغال و پاره‌ای شهرها مثل انزلی را چند بار بمباران کردند. اعتمادزاده در روز چهارم شهریور۱۳۲۰ بر اثر بمباران به سختی مجروح شد. او را به بیمارستانی در رشت منتقل کردند و کار به قطع دست و بازوی چپش کشید. هنوز زخمش بهبود نیافته و ترکش بمب بیرون آورده نشده بود که او را مخفیانه به تهران رساندند تا چون اسیران جنگی گرفتار ارتش سرخ نشود؛ اما او کمی بعد اسیر تفکر سرخ شد و شاید تا به آخر عمر عاشقانه در آن ماند.
در همان دوره‌ای که در خرمشهر می‌زیست ترجمه «نامه سان میکله» را آغاز کرد؛ اما این کار تا شانزده سال به‌صورت ناتمام باقی ماند.[۲]

از میان یادها

انتخاب نام به‌آذین

محمود اعتمادزاده خود دربارهٔ عنوان «به‌آذین» در جایی گفته است:

«به‌آذین» را من در سال۱٣۲۲ هنگامی بر خود پسندیدم که هنوز افسر نیروی دریایی بودم و نمی‌توانستم آشکارا در مطبوعات قلم بزنم. انضباط ارتشی مجازش نمی‌شمرد. این نام نخستین بار در روزنامه «مردان کار» به‌کار رفت که مهندس احمد زیرک‌زاده به‌راه انداخته بود و او دو سالی می‌شد که با درجه سرگردی ارتش را ترک کرده بود. باری روزنامه، دوام نیاورد؛ ولی نام «به‌آذین» در فعالیت سیاسی و ادبی‌ام برجا ماند. این نام را من خود سکه زده‌ام. الگوی من در این نام‌گذاری واژه «به‌دین» بود که بر آن زردشتیان شناخته می‌شوند. آذین همان آیین است به‌معنای دین، «به‌آذین» نیز همتای «به‌دین». اما پذیرش این نام به‌هیچ‌رو از سر ایمان به دین آریایی زردشت نبود، هرچند که تعهدی آرمان‌خواهانه، با خود داشت.[۳]

تکیه به‌آذین بر صندلی شاملو

احمد شاملو حکایت کرده است زمانی که کارش با مدیر کتاب‌هفته (مجموعه‌ای که خود شاملو آن را بنا گذاشته بود) به‌جای باریک کشیده بود روزی به دفتر کتاب‌هفته رفت و به‌آذین را نشسته بر صندلی خود یافته که به او می‌گفت اگر نوشته‌ای داشته باشد، می‌تواند برای چاپ به او ارائه کند![۴]

دریابندری و کتابی که چاپ نشد

«آن‌وقت‌ها که به‌آذین «صدف» را اداره می‌کرد داستانی ترجمه کرده بودم از جان گالزورثی. اعتمادزاده به‌کمک محمدجعفر محجوب پیغام فرستاده بود که مطلبی به او بدهم. من این داستان را فرستادم. چاپ نشد، تنها نسخه‌ای هم بود که داشتم. از بین رفت. پرسیدم چرا چاپ نشد محجوب گفت که به‌آذین با مضمون داستان مخالف بود.»[۴]

گلستان و نقدهایش

گلستان در مصاحبه‌ای با قاسم هاشمی‌نژاد برای روزنامهٔ آیندگان که بعدها در کتاب «گفته‌ها» منتشر شد، به‌آذین را «آدمی شریف اما پرت و به‌کلی پرت از مرحله» معرفی می‌کند. قضیه به داستان «لنگ» برمی‌گردد که وقتی در سال۱۳۲۴ چاپ شد و بعدها در مجموعه «شکار سایه» آمد به‌آذین با همان دیدگاهِ ایدئولوژیک نقدی بر آن نوشت. گلستان می‌گوید و می‌گوید و می‌گوید و به اینجا می‌رسد: «... اما به‌هرحال غنیمت بود و غنیمت است تماشای یک آدم صادق، هرچند بددهن، هرچند بی‌منطق، هرچند خشکه‌مقدس، هرچند مطلقاً پرت.»[۴]

به‌آذین در جوانی

زندگی و یادگار

از آغاز تا میانه‌های پرتنش و انجامی بس پرغرور

محمود اعتمادزاده در ۲۳دی۱۲۹۳خورشیدی در کوی خُمِران چهل‌تن (خمر بر وزن همر، به‌معنی کوزه‌گر) رشت و در خانواده‌ای بازرگان و خرده‌مالک به‌دنیا آمد. تا پایان دورهٔ دبستان در همان شهر ماند و در اواخر تابستان۱۳۰۶ همراه خانواده به مشهد کوچید. سه سال اول دورهٔ متوسطه را در آنجا گذراند و پس از آن به تهران آمد و تحصیلاتش را در این پایتخت ادامه داد. در شهریور۱۳۱۱ همراه گروهی که بورسیهٔ دولت بودند برای تحصیل در رشتهٔ مهندسی و ریاضیات به فرانسه رفت و شش سال و چند ماه در آنجا اقامت کرد؛ اما علاقهٔ او به ادبیات سبب شد که بیشتر وقت خود را صرف آثار ادبی کند. خود در این باره نوشته است:

وقتم را با شور و کنجکاوی به خواندن آثار ادبی و تا اندازه‌ای فلسفی یا تاریخی می‌گذراندم.

دی‌ماه۱۳۱۷ به ایران بازگشت و با عنوان ستوان دوم مهندس وارد نیروی دریایی شد و به خرمشهر رفت. دوسال‌ونیم در آنجا بود و در تیر۱۳۲۰ با درجهٔ سروانی به انزلی منتقل شد.
در این زمان، یعنی بحبوحهٔ جنگ دوم جهانی، قوای شوروی و انگلیس، ایران را از دو سو اشغال و پاره‌ای شهرها مانند انزلی را چند بار بمباران کردند. اعتمادزاده در روز چهارم‌شهریور۱۳۲۰ بر اثر بمباران به‌سختی مجروح شد. او را به بیمارستانی در رشت منتقل کردند و کار به قطع دست و بازوی چپ کشید. هنوز زخمش بهبود نیافته و ترکش بمب بیرون نیامده بود که او را مخفیانه به تهران رساندند تا مثل اسیر جنگی گرفتار ارتش سرخ نشود؛ اما به‌آذین کمی بعد اسیرِ تفکر سرخ شد و شاید تا به آخر عمر عاشقانه در آن ماند.
داستان‌نویسی اعتمادزاده با چاپ مجموعه‌داستان «پراکنده» در سال۱۳۲۳ آغاز می‌شود. این مجموعه شش داستان دارد که در همهٔ ‌آن‌ها ردپایِ جوانی‌ْ نویسنده و تازه‌کار دیده می‌شود. این اثر همچون نامش پراکنده است؛ از مشکلات روحی و رفتاری شخصیت‌ها آغاز می‌شود و گاه به انتقادهای اجتماعی می‌انجامد.
دومین مجموعه‌داستان به‌آذین «به‌سوی مردم» از نُه داستان شکل گرفته است. در این مجموعه نویسنده کوشیده تا با به‌کاربستن سبک واقع‌گرایی پلی به‌سوی مردم جامعه خود بزند. اعتمادزاده با برگزیدن شخصیت‌های داستانش از میان کارگران، سربازان و مردمان پیرامون از داستان‌هایش راهی به جامعه باز می‌کند.
از دیگر آثار داستانی اعتمادزاده «نقش پرند» به‌سال۱۳۳۴، «شهرخدا» به‌سال۱۳۴۹ و «خانواده امین‌زادگان» به‌سال۱۳۳۶ است.
وجه دیگر فعالیت ادبی اعتمادزاده که تأثیرگذار و ماندنی است، مترجمیِ اوست. وی با تسلط به زبان‌های فارسی و انگلیسی آثار مهم ادبیات ملل مختلف را دردسترس خوانندگان ایرانی قرار داد. نویسندگان و آثاری که او برای ترجمه برگزید، اسباب اندیشه‌سازی در نسل جوان آن دوران و آشنایی ایرانیان با سبک‌های مختلف ادبی در سراسر جهان را طی چند دهه فراهم کرده است. ترجمه باباگوریو، زنبق دره، چرم ساغری، دختر عمو بت از بالزاک، اتللو و هملت از شکسپیر، ژان کریستف و جان‌شیفته از رومن رولان، دن آرام و زمین نوآباد از شولوخوف، استثنا و قاعده از برتولد برشت از نمونه ترجمه‌های بسیار قویِ اعتمادزاده است.
از به‌آذین در زمینهٔ نقد هم «قالی ایران» ۱۳۴۴، «گفتار در آزادی» ۱۳۵۶ و مقاله‌های بسیاری دربارهٔ نقد ادبی و تاریخی در مجله‌های متعددی چون صدف، کتاب هفته، پیام نوین و... به‌چاپ رسیده است. در میان نقدهای وی دو کتاب «قالی ایران» و «گفتار در آزادی» اهمیت ویژه‌ای دارد. بخش نخست «قالی ایران» نگاهی به پیشینه قالی دارد و در بخش‌های دیگر مشهورترین قالی‌ها و نکات فنی آن‌ها، فن قالی‌بافی، طرح‌ها و نقشه‌های قالی، مناطق قالی‌بافی ایران و چشم‌انداز صنعت قالی در ایران آمده است. وی با عشقی که به این سمبل تجلی هنر ایران دارد اثر تحقیقی ارزنده و یادگاری ارزشمند از خود به‌جای می‌گذارد. به‌آذین در پیشگفتار «قالی ایران» چنین می‌نویسد:

«آنچه ایران و روح ایران را بدان می‌توان شناخت درنظر من سه چیز است: در شعر (رباعی) و در صنعت (کاشی و قالی) و... باریک‌ترین معانی فلسفی و دل‌انگیزترین اندیشه‌های تغزلی را ایرانیان در قالب رباعی ریخته‌اند...، پیوند کاشی و قالی، این دو صنعت کاملاً جداگانه، رنگ و نگار است که به یک‌سان، گرمای زندگی به این دو هنر می‌بخشد... گرایش استوار خط‌ها و درخشش و آمیزش هماهنگ رنگ‌ها راهی از روزن دل هنرمند به‌ دل بیننده می‌گشاید و او را از تیرگی و ابتذال می‌رهاند... قالی در تنگنای چهارگوش خود همچون رباعی لذتی روشن و سیال آماده دارد که در جان می‌نشیند. قالی، باغ رنگ‌ها و نگارهاست... .»

م.ا.به‌آذین در کتاب «گفتار در آزادی» با بررسی دیدگاه‌های مختلف دربارهٔ آزادی ضمن آشناکردن مخاطب خود با فلاسفهٔ مهم جهان و دیدگاه‌های آنان، به نظرگاه و تعریفی تازه از این واژه دست می‌یابد.
محمود اعتمادزاده در نودودوسالگی و درحالی‌که زندگی را با بیماری سپری می‌کرد، شاهد بود که کتاب‌هایش همچنان تجدیدچاپ می‌شوند و نسل امروز هم همانند جوانان دهه‌های پیشین از داستان‌ها، ترجمه‌ها و نقدهای او بهره می‌برند. کتاب «از هر دری» که زندگی‌نامه اجتماعی او از سال‌های ۱۳۲۳تا۱۳۵۵ را بازگو می‌کند در شناخت بیشتر زندگی و اندیشه‌های وی برای دوستداران ادبیات مفید است.[۵]

به‌آذین در کنار بانوی مهرورزش، ۱۳۴۸
در کانون فرهنگی به‌آذین متعلق به
دخترش شهلا، تورنتو، ۱۳۵۱

شخصیت و اندیشه

در سال‌های پس از شهریور۱۳۲۰ بود که او به‌قول خودش «در اندیشه و احساس» به جنبش جهانی کارگری پیوست و پس از ترک ارتش، عضو حزب توده ایران شد. در خرداد۱۳۲۳ ارتش را ترک گفت و در سمت دبیر ریاضی و فیزیک به وزارت فرهنگ یا همان آموزش و پرورش کنونی انتقال یافت. به‌آذین در سال۱۳۲۲ یا ۲۳ به عضویت حزب توده درآمد؛ ولی برخلاف بسیاری از توده‌ای‌های روشنفکر آن زمان که بعدها راه‌ورسم آن حزب را ترک کردند، تا به پایان توده‌ای ماند و این حزبی‌شدن و توده‌ای‌شدن، بر تمام ادوار زندگی‌اش تأثیر مستقیم گذاشت چنان‌که خاطرات او که زیر عنوان «از هر دری...» منتشر شده، نشان می‌دهد، در سال۱۳۵۶ که نطفه انقلاب ایران آهسته‌آهسته بسته می‌شد او در تمام حرکات، چارچوب ایدئولوژیک خود را پیش می‌برد و سرانجام راهی برلین شد تا با کیانوری دیدار کند.
پس از انقلاب نیز زیر تأثیر همین افکار بود که سر انجام از کانون نویسندگان ایران که خود از بنیان‌گذاران آن بود و دو دوره در هیئت دبیران آن فعالیت داشت، جدا شد و به عبارت بهتر، به‌همراه عده دیگری از همفکران خود از کانون انشعاب کرد و «شورای نویسندگان و هنرمندان» را بنیاد نهاد.
نام مستعار به آذین را محمود اعتمادزاده از سال۱۳۲۲ برگزید. برای‌آنکه در آن زمان افسر نیروی دریایی بود و نمی‌توانست با نام واقعی خود قلم بزند. خود توضیح داده است که الگوی او در این نام گذاری واژه به‌دین بوده است که زردشتیان ایران بدان شناخته می‌شوند. آذین همان آیین است به‌معنای دین. به‌آذین نیز همتای به‌دین. اما پذیرش این نام به‌هیچ‌رو از سر ایمان به دین آریایی زردشت نبود. هرچند که تعهدی آرمان‌خواهانه با خود داشت.
هرچند به‌آذین در «از هر دری...» دعوی آزادگی می‌کند، تا مغز استخوان پیرو و مطیع حزب توده مانده بود و همین وابستگی و دلبستگی به حزب بود که سرانجام سر و کارش را با زندان جمهوری اسلامی انداخت. او چنانکه خود نوشته است از شصت‌وهشت‌سالگی تا هفتادوشش‌سالگی را در زندان گذرانده است. در دورهٔ پهلوی نیز همواره در خطر دستگیری قرار داشت و مشهور بود که هرازگاهی به همسرش می‌گفت: «پتوی مرا حاضر کنید.» به‌این‌ترتیب همواره یا منتظر زندان بوده است یا در خود زندان.
زندگی به‌آذین دارای دو وجه مشخص و متمایز از هم است. ازیک‌سو می‌کوشید تا در جایگاه شخصیتی سیاسی برجسته در جامعه مطرح شود و ازسوی‌دیگر از اوان جوانی او را شخصیتی ادبی و فرهنگی در جامعه می‌شناختند.
شخصیت ادبی و فرهنگی به‌آذین نخست به‌شکل نویسندگی ظاهر ولی اندک‌اندک و با گذشت روزگار در شکل مترجمی تثبیت شد. نخستین اثر او که به‌صورت مجموعه داستان و با نام «پراکنده» منتشر شد (۱۳۲۳) به مضمون‌های جنسی و عرفانی می‌پرداخت و تاحد زیادی جنبه رمانتیک داشت و از لفاظی و کلمات آهنگین انباشته بود. در کتاب بعدی که «به‌سوی مردم» نام گرفت، به‌آذین به موضوعات اجتماعی روی آورد؛ اما به‌قول حسن میرعابدینی در صد سال داستان‌نویسی ایران در این کتاب نیز زبان نویسنده از تصنعی خود نمایانه لطمه دیده است.[۲]

نخستین رمان

«دختر رعیت» نام نخستین رمان به‌آذین است که در سال۱۳۳۱ منتشر شد. در این رمان نویسنده به جنبش جنگل می‌پردازد و نخستین تلاش ها را برای خلق یک رمان تاریخی و واقع‌گرای فارسی به‌کار می‌بندد. در این رمان دو مضمون در کنارهم پیش می‌روند. نهضت جنگل و داستان زندگی صغرا دختر رعیت در خانه ارباب.
به‌آذین از کودکی و نوجوانی با روابط ارباب و رعیتی و رفتار اربابان با زیردستان روستایی آشنایی یافته بود. رمان «دختر رعیت» حاصل همین آشنایی‌هاست.
«نقش پرند» که در سال۱۳۳۵ منتشر شد به‌قول خود او آزمایشی درادامه حکایت‌پردازی کوتاه زبان فارسی بود که نمونه پرآوازه آن «گلستان» سعدی است؛ اما منتقدان آن را آزمایشی دیرهنگام می‌دانند که در آن بیشتر به نشان‌دادن و به‌رخ‌کشیدن احاطه خود به زبان فارسی پرداخته و در وصف زیبایی‌های زندگی غزل‌سرایی کرده است.
دو فصل از رمان «خانواده امین‌زادگان» نیز در سال‌های ۳۶ و ۳۷ در مجلهٔ صدف منتشر شد که ادامه نیافت. خود او در این باره نوشته است: «... آنچه مرا از پیگیری آزمون دختر رعیت و از ادامه خانواده امین‌زادگان بازداشت، فشار تنگدستی و لزوم تأمین زندگی خانواده بود. در آن زمان آثار نویسندگان ایرانی کمتر خواننده می‌یافت و به‌اندازه بخور و نمیر هم درآمدی نداشت. بیکار بودم. ناگزیر پیشنهاد ترجمه «بابا گوریو» اثر بالزاک را در برابر هزار تومان پذیرفتم و یک ماهه کار را تحویل دادم. گشایشی بود. سپاسگزارم.»
به‌هرحال این واقعیت دارد که تنگدستی و تلاش برای امرار معاش مشکل دائمی وی بوده است. در مصاحبه با روزنامه شرق که در سال‌های آخر عمر او منتشر شد، اشاره کرده است که تمام عمر زیر فشار تلاش معاش بوده و ازاین‌رو پیوسته با شتاب نوشته و فرصت بازنگری نداشته است. همچنین در گفت‌وگو با بهزاد موسایی در شماره۵۱ مجلهٔ فرهنگ و توسعه به‌تاریخ بهمن۱۳۸۰ می‌گوید: «گرایشم به ترجمه رمان، گذشته از ارزش ادبی آن و ذوقی که همواره بدان داشته‌ام، از ناچاری بوده است. می‌بایست برگردان اثری کم‌وبیش پر حجم را که می‌توانست مقبول خوانندگان افتد هرچه زودتر به ناشر بدهم و از این راه زندگی خانواده‌ام را تأمین کنم.»[۲]

ترجمه

دو مجموعه‌داستان‌ «مهره مار» و «شهر خدا» به‌ترتیب در سال‌های۱۳۴۴ و ۱۳۴۹ منتشر شدند، زمانی که به‌آذین حضوری درخور توجه در عرصهٔ ادبیات ایران داشت و مترجم آثار بالزاک و رومن رولان شناخته شده بود.
پیامی که در داستان «مهره مار» نهفته حاصل آشنایی به‌آذین با مارکسیسم و درک او از سرمایه و سرمایه‌داری است. جمال میرصادقی دربارهٔ پیام این داستان نوشته، مقصود این است: وصلت انسان با سرمایه، فساد و نابودی به‌دنبال می‌آورد.
اما آنچه مایه شهرت به‌آذین شد، ترجمه‌های او بود، نه نوشته‌ها. اساساً صاحب خلاقیت فوق‌العاده‌ای نبود؛ اما در برگردان خلاقیت‌ها پشتکار و اصرار و مهارت داشت. ترجمهٔ ژان کریستف و دن آرام شهرتی نصیب وی کرد که هرگز دختر رعیت و مهره مار نکرده بود.
به‌غیر از داستان‌ها و ترجمه‌ها، به‌آذین نوشته‌های دیگری دارد که باید آن را بخشی از خاطرات او به‌حساب آورد. پس از رهایی از زندان شاه «مهمان این آقایان» را در قالب رمان نوشت که چاپ اول آن در سال۱۳۵۲ در آلمان منتشر شد و مانند «از هر دری...» گزارشی از زندگی نویسنده است. زمانی که فریدون تنکابنی به‌دلیل انتشار «یادداشت‌های شهر شلوغ» بازداشت شد، اواخر دههٔ چهل کانون نویسندگان ایران با صدور اعلامیه‌ای آزادی او را خواستار گردید و به‌آذین در جایگاه یکی از دبیران کانون و امضاکننده آن بیانیه دستگیر شد و چهار ماه در زندان قزل قلعه، شهربانی و قصر گذراند. «مهمان این آقایان» شرح دوران زندان اوست.
«از هر دری...» درواقع خاطرات سیاسی به‌آذین است که دو جلد آن چاپ شده و جلد سوم تا هفتم آن مجوز انتشار نگرفته است. به‌آذین خود در فصلنامهٔ «گیلان ما» (شماره تابستان۱۳۸۰) نوشته است: «جلد‌های چهارم، پنجم و ششم و نیز نوشته دیگری که می‌توان آن را جلد هفتم «از هر دری...» به‌حساب آورد، همچنان تاکنون به‌صورت دست‌نویس نزدم مانده‌اند.» هریک از این دو کتاب به‌گونه‌ای گزارشی است از برخی مقاطع زندگی من. اگر تصویری از واقعیت روزگار می‌دهند خودم را نیز به‌تصویر می‌کشند. نمی گویم به تمامی و از همه جهات ولی راست و بی‌بزک.»[۲]

نحله خاص

در کنار از نوشته‌ها و ترجمه‌های معروف، به‌آذین مدتی نیز به کار روزنامه‌نگاری پرداخت. در دههٔ سی مدتی عضو تحریریه مجله صدف و درعمل سردبیر آن بود. در همان دوران بود که چند داستان کوتاه و دو فصل از رمان نیمه‌کارهٔ «خانواده امین‌زادگان» را منتشر کرد. در دههٔ چهل نیز زمانی سردبیر «کتاب هفته» شد که احمد شاملو شاعر نامدار ایران آن را بنا گذاشته بود؛ اما اهل قلم خاطرات خوشی از سردبیری به‌آذین در این نشریات ندارند.
جالب‌آنکه صفدر تقی‌زاده نیز داستانی به‌همین مضمون برای نگارنده حکایت کرده که برای او و دوست همکارش محمدعلی صفریان در ارتباط با به‌آذین و مجله صدف اتفاق افتاده است.
باآنکه به‌آذین در مصاحبه با امیر حاجی‌زاده از روزنامه شرق به‌تاریخ ۱۱آبان۱۳۸۲ تأکید می‌کند که «من سرسپردهٔ هیچ نحله‌ای نیستم»؛ اما حکایات بسیاری نظیر آنچه نمونه‌وار آمد از سوی روشن‌فکران درباره سرسپردگی او به «نحله خاص» و نیز حرکات و فعالیت‌های او پس و پیش از انقلاب اسلامی جای زیادی برای انکار سرسپردگی باقی نمی‌گذارد.
شاید به‌همین‌دلیل بود که دوره‌ای که به‌آذین «کتاب هفته» را اداره می‌کرد، دوره سقوط شمارگان این نشریه پربار آن زمان به‌حساب می‌آید. نشریه‌ای که با سردبیری شاملو، اعتبار و تیراژ به‌هم زده بود و به چاپ آثار نو ادبی جهان می‌پرداخت، با سردبیری به‌آذین افت کرد و دیگر هرگز، رونق پیشین را بازنیافت.
به‌آذین پس از آزادی از زندان جمهوری اسلامی کتاب تازه‌ای به‌چاپ نسپرد تا خوانندگانش با اندیشه‌های پایان عمر او آشنا شوند؛ اما در نوشته‌ای که شاید بتوان آن را زندگی نامه خود نوشت او نامید، در «فصلنامه گیلان ما» (سال اول، شماره سوم، تابستان۱۳۸۰) نوشته است: «در سال‌های هفتاد که مرا از مرز باورنکردنی هشتادسالگی گذرانده به نود نزدیکم کرده‌اند، بیشترین راستای فعالیت اندیشه‌ام در زمینهٔ عرفان، آن‌گونه‌که خود از دریافت بی‌کرانگی و جاودانگی و یگانگی هستی پنداشته‌ام، بوده است. در کنار این خار، خار همیشگی اندیشه، البته به کارهای گزارشی و داستانی هم پرداخته‌ام.»[۲]

غرق در تفکر همچون همیشه، استدیوی شهلا اعتمادزاده، ۱۳۵۱

فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی

دوران کودکی به‌آذین هم‌زمان با جنبش جنگل در گیلان و نیز انقلاب در روسیه بود. بدین روال در دو دههٔ نخستین زندگی‌اش شاهد رویدادهایی تاریخی شد که در ذهن و خاطر او تأثیر عمیقی برجای گذاشتند.
در سال‌های زندگی در فرانسه، در کنار فراگیری زبان و تحصیلات دانشگاهی، با آثار و افکار بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان جهان آن روز و نیز با فضای باز آزادی و همچنین با نوشته‌های مارکسیستی آشنا شد. می‌گوید: «شگفتی‌های جادویی فرنگ در من نقش می‌بست، پرورده می‌شدم. شکل می‌گرفتم و... هرچه بیشتر به کتاب‌های ادبیات و تاریخ و سیاست روی می‌آوردم… گاه هم دست به قلم می‌بردم... .»
درپی فروپاشی سلطنت رضاشاه پهلوی پرداختن به سیاست آزاد شد. محمود اعتمادزادهٔ بزرگ‌شده در دوران جنبش جنگل و انقلاب روسیه و جنگ جهانی، به پشتوانهٔ آنچه به‌ویژه در دوران اقامتش در فرانسه در زمینه‌های اجتماعی و سیاسی آموخته بود به فعالیت در راه استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی رو آورد. با خواندن کتاب‌های مارکسیستی به‌زبان فرانسه به این ایدئولوژی نزدیک شد و همچون کمونیستی در پایان سال۱۳۲۳ به حزب تودهٔ ایران پیوست.
در سال‌های پس از کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ پیکار او در راه باورهایش و در راه کسب حقوق انسانی به اشکال گوناگون ادامه یافت و سر و کارش را بارها به زندان انداخت.
در سال۱۳۴۷ یکی از بنیان‌گذاران اصلی کانون نویسندگان ایران شد[۶] و منشور اصلی این کانون را «بر محور آزادی قلم و بیان» بنا نهاد. کار این دورهٔ کانون در حدود دوسالی بیشتر دوام نیاورد. در سال۱۳۴۹ فریدون تنکابنی به‌خاطرنوشتن کتاب یادداشت‌های شهر شلوغ بازداشت شد. در خرداد همان سال، به‌آذین و پنجاه‌وسه تن دیگر در اعلامیه‌ای به بازداشت تنکابنی اعتراض کردند. به‌آذین روز بیست‌ویکم تیرماه بازداشت شد و چهار ماه در زندان‌های قزل‌قلعه و قصر زندانی بود. در ۹ و ۱۱آبان در دادرسی ارتش به‌آذین، محمدعلی سپانلو و رحمانی‌نژاد توسط دادگاه نظامی به زندان محکوم شدند. در ۲۳ و ۲۴فروردین۱۳۵۰ دادگاه تجدیدنظر دادرسی ارتش حکم آنان را پس از ماه‌ها زندان، به دو ماه زندان قابل‌خرید تبدیل کرد. در این دادگاه‌ها به‌آذین از آزادی قلم و از آزادی تشکل‌های صنفی دفاع کرد.
در اردیبهشت۱۳۵۶ دورهٔ تازه‌ای از فعالیت‌های کانون آغاز شد که به‌آذین در آن نقشی کلیدی داشت. وی که عضوی از هیئت دبیران موقت بود، متن «موضع کانون نویسندگان ایران» را تدوین کرد که بعدها مبنای مرام‌نامه و اساس‌نامهٔ کانون شد. در مهرهمان سال، به‌آذین یکی از سازمان‌دهندگان برگزاری ده شب شعر و سخن‌رانی در انجمن فرهنگی ایران و آلمان (انستیتو گوته) بود. به‌ویژه بیانیهٔ پایانی این مراسم و این فراز پایانی آن که به قلم به‌آذین نوشته و با صدای وی خوانده شد در یادها مانده‌است که:

سوم آذر۵۶ به‌همراه پسرش کاوه دستگیر شد. شانزدهم آذر با وثیقه آزاد شد و باز به فعالیت‌های اجتماعی در راه آزادی بیان و قلم و به موازات آن تلاش‌های سیاسی برای برقراری اتحاد و کوشش در راه استقلال و آزادی و عدالت بازگشت. می‌گوید: «بار دیگر به امید پی‌ریزی اتحاد وسیع‌تر نیروها که جریان‌های مارکسیستی نیز در آن شرکت داشته باشند به مسیر دید و بازدیدها و دوندگی‌هایم می‌افتم.» در پی تلاش‌های او و دیگر کوشندگان راه آزادی در کانون نویسندگان، مجمع عمومی کانون در ۳۱اردیبهشت۱۳۵۷ برگزار شد که در آن به عضویت هیئت دبیران انتخاب شد.
درادامهٔ پیگیری فعالیت‌های سیاسی‌اش، مهر۵۷ سازمان اتحاد دمکراتیک مردم ایران را بنیان گذارد. در جلد دوم کتاب از هر دری در این باب می‌نویسد: «... بیشتر تأکیدم در بحث، همه بر اتحاد نیروهاست برای رسیدن به آزادی و حکومت مردمی و استقلال کشور.» در اول آبان همان سال، دستگیر و زندانی شد. این اسارت تا ۲۳دی۵۷ طول کشید. هم‌زمان با فروپاشی رژیم سلطنتی نوشت:

به‌آذین پس از انقلاب فعالیت «اتحاد دمکراتیک مردم ایران» را ادامه داد و درعین‌حال، در پلنوم هفدهم، به عضویت افتخاری کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران برگزیده شد. به‌آذین دبیر جمعیت ایرانی هواداران صلح نیز بود.
در سال۱۳۵۸، درپی انتخاب هیئت دبیران تازهٔ کانون نویسندگان، به‌آذین مقاله‌ای نوشت در مخالفت با استفاده از کانون به‌اسم پیکره‌ای سیاسی. هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران (باقر پرهام، احمد شاملو، محسن یلفانی، غلام‌حسین ساعدی و اسماعیل خوئی) تصمیم به اخراج به‌آذین، سیاوش کسرایی، هوشنگ ابتهاج، فریدون تنکابنی و محمدتقی برومند گرفت. این تصمیم نهایتاً به تأیید مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران رسید و منجر به اخراج همهٔ اعضای توده‌ای کانون به‌همراه این پنج تن شد.[۷][۸]
به‌آذین برای دنبال‌کردن هدف‌های صنفی‌اش، به یاری شماری از قلم‌زنان و هنرمندان کشور، در پاییز۱۳۵۸ شورای نویسندگان و هنرمندان ایران را پی‌ریزی کرد.
در ۱۷بهمن۱۳۶۱ در جریان دستگیری‌های گستردهٔ اعضای حزب تودهٔ ایران دستگیر شد. وی در برنامه‌های تلویزیونی که توسط حکومت به‌نمایش درآمد مجبور به نفی گذشته و ایدئولوژی خود و نیز حزب تودهٔ ایران شد. بلافاصله پس از بازداشت او همسرش به حسین‌علی منتظری شکایت برد و نوشت که به او اجازهٔ دیدار شوهرش را نمی‌دهند و پسرش را هم دستگیر کرده‌اند. همسر به‌آذین در نامه‌اش خاطرنشان ساخت «پسرم را گرو گرفته‌اند تا از او علیه پدرش استفاده کنند.» وی در شکایت‌نامهٔ خود از مسئولان شکوه می‌کند که آن‌ها اَنگ «خیانت» به شوهرش زده، وی را مجبور کردند که «خودکشی عقیدتی کند»، کسی که دستش را برای کشورش فدا نموده بود.[۹]
تا سال۱۳۶۹ در زندان ماند و تحت شکنجه‌های سختی قرار گرفت. پس از آزادی از زندان، همواره از عوارض دوران بازداشت و شکنجه‌های سخت رنج می‌برد. در تیر۱۳۷۰، چند ماهی پس از آزادی از زندان جمهوری اسلامی، خاطرات خود را به روی کاغذ آورد و از نحوهٔ شکنجه‌ها و برخورد بازجویان، علی‌رغم دفاع او از انقلاب و «نظام انقلابی» نوشت. این نوشته که سال‌ها پنهان مانده بود، سه سال پس از مرگ به‌آذین، در دی‌۱۳۸۸ و در ۱۲۸ برگ منتشر شد.[۱۰]

سه سال پیش از مرگ، بر اعتقاد خود به راه و روالی که پیموده تأکید کرد و در پاسخ مصاحبه‌گری که از او می‌پرسید: «آیا اگر فرصت دوباره‌ای برای زیستن به شما بدهند بازهم همین راهی را که تاکنون پیموده‌اید در پیش خواهید گرفت؟» گفت: «دوست ارجمند، بر من ببخشید و سراب زندگی دوباره را به‌رُخم نکشید. پرسشی که پاسخ نمی‌تواند داشت از من نکنید. من جز آنچه بودم نمی‌توانم بود…»

نخستین بیانیه‌ٔ کانون نویسندگان ایران

بخشی از نخستین بیانیه‌ٔ کانون نویسندگان ایران را به‌آذین در آن دوران خفقان نوشت: «منی که به سانسور اندیشه و گفتار خود تن می‌دهم، منی که به‌بهانهٔ ترس، ازیک‌طرف، و قدرت قاهر از طرف دیگر در امور شهر و کشور خود دخالت نمی‌کنم، رأی نمی‌دهم انتخاب نمی‌کنم و انتخاب نمی شوم، تجاوز را می‌بینم و دم نمی‌زنم، منی که باید بروم و در برابر میزی بنشینم و حساب عقیده‌ٔ خود را و ایمان خود را حساب دوستی‌های خود را و دشمنی‌های خود را حساب دیروز و امروز و فردای خود را به بیگانه‌ٔ سمجی که نماینده‌ٔ قدرت قاهر روز است پس بدهم، اهانت ببینم و زیر ورقه‌ٔ اهانت را به‌دست خود امضا کنم، من شاید آزادی را بفهمم؛ ولی جرئت آزادی ندارم. نقصی، علتی در شخصیت انسانی من است که اگر بر آن آگاهم، هرچه زودتر باید به جبران آن برخیزم؛ وگرنه شایسته‌ٔ نام انسان نیستم.»[۳]


منزل شخصی در آریاشهر تهران، آذر۱۳۵۶، برگفته از آرشیو کتابخانه ملی
اتاق کار به‌آذین، خانه‌ای با قدمت پنجاه‌وچندساله
سکونت خانوادۀ به‌آذین در این خانه از ۱۳۴۶

از دریچهٔ نگاه‌ها

بزرگ علوی

حسن میرعابدینی

این نویسنده در کتاب صدسال داستان‌نویسی ایران دربارهٔ «دختر رعیت» می‌نویسد:

«به‌آذین از نویسندگانی است که همزمان با علوی به مقابله با سنت‌های پوسیده رمان‌نویسی اولیه برخاست و در راه آفریدن رمان واقعی کوشید.»[۱۱]

عبدالعلی دستغیب

جمال میرصادقی

جمال میرصادقی در ادبیات داستانی می‌نویسد:

«شهرت به‌آذین بیشتر مرهون ترجمه رمان‌های بزرگ و کلاسیک است که انجام داده، ذوق و سلیقه او برای انتخاب این رمان‌ها که هرکدام درحد خود شاهکاری است و نثر سلیس و محکم و دقیق او در ترجمه این کتاب ها زبان‌زد خاص و عام است. رمان‌های «ژان کریستف» اثر رومن رولان و «بابا گوریو» و «چرم ساغری» نوشته بالزاک و «دن آرام» اثر شولوخف و «اتللو» اثر شکسپیر از ترجمه‌های اوست که درواقع خدمت بزرگ به‌آذین به دنیای فرهنگ و ادب ماست.»[۱۱]

عبدالله کوثری

نظر به‌آذین درباب هنر و ادبیات

به‌آذین دربارهٔ وظیفه‌ٔ هنر و ادبیات گفته است: «... که می‌توان و باید به یاری هنر جامعه را دگرگون کرد و شاعران و نویسندگان در برابر مردم و تکامل اجتماعی متعهد و مسٔول هستند...»[۳]

یادگار «به‌آذین» در یک قدمی تخریب

شهرت به‌آذین به چه بود؟!

آنچه بیش‌ازهمه شهرت‌آفرینِ به‌آذین شد انتشار رمان «دختر رعیت» بود. مهم‌ترین کار وی در این داستان، آوردن وقایع مهم تاریخی سرزمینش درخلال بیان زندگی روستاییان است.

نمونه‌های بسیار مشهور از ترجمه

کارنامهٔ آثار

تألیف‌ها

  1. پراکنده (۱۳۲۳)
  2. به‌سوی مردم (۱۳۲۷)
  3. خانوادهٔ امین‌زادگان (رُمان ناتمام)
  4. دختر رعیت (۱۳۳۰)
  5. نقش پرند (۱۳۳۴)
  6. مُهرهٔ مار (۱۳۴۴)
  7. قالی ایران (۱۳۴۴)
  8. گفتار در آزادی (۱۳۴۷)
  9. شهر خدا (۱۳۴۹)
  10. مهمان این آقایان (۱۳۵۰، چاپ ۱۹۷۵، کُلن، آلمان)
  11. از آن سوی دیوار (۱۳۵۱)
  12. کاوه (نمایشنامه، ۱۳۵۵)
  13. مهمان برادران
  14. بار دیگر و این بار… (۱۳۷۰، انتشار: ۱۳۸۸)
  15. از هر دری (۱۳۷۱ کلن و ۱۳۷۲)
  16. مانگدیم و خورشیدچهر
  17. بر دریاکنار مثنوی و دید و دریافت (۱۳۷۷)
  18. نامه‌هایی به پسر (۱۳۸۲)

ترجمه‌ها

  1. بابا گوریو نوشتهٔ انوره دو بالزاک
  2. زنبق درّه نوشتهٔ انوره دو بالزاک
  3. چرم ساغری نوشتهٔ انوره دو بالزاک
  4. دخترعمو بت نوشتهٔ انوره دو بالزاک
  5. ژان کریستف نوشتهٔ رومن رولان
  6. جان شیفته نوشتهٔ رومن رولان
  7. سفر درونی نوشتهٔ رومن رولان
  8. زمین نوآباد نوشتهٔ میخاییل شولوخف
  9. دُنِ آرام نوشتهٔ میخاییل شولوخف
  10. شاه لیر نوشتهٔ ویلیام شکسپیر
  11. هملت نوشتهٔ ویلیام شکسپیر
  12. اتلو نوشتهٔ ویلیام شکسپیر
  13. استثناء و قاعده نوشتهٔ برتولت برشت
  14. فاوست نوشتهٔ یوهان ولفگانگ فون گوته
  15. نامه سن میکله نوشتهٔ اکسل مونته، ۱۳۷۹، نشر آتیه
  16. داستان اولن اشپیگل، نوشتهٔ شارل دوکوستر

سبک و لحن و ویژگی‌ آثار

و از نگاه عبدالله کوثری: ما همه به‌خاطر فارسیِ بسیار ساده و شفافی که داشت به او مدیونیم.[۱۲]

بررسی نمونه‌ای آثار

دختر رعیت

«دختر رعیت» رمان شهرت‌آوری برای به‌آذین شد. شاید بیشتر به این دلیل که نوشتن وقایع مهم تاریخی سرزمینش درخلال بیان زندگی روستاییان، مهم‌ترین دغدغه‌ٔ زیست‌ادبی او بود. او ضمن توصیف زندگی احمدگل که به‌رغم میل باطنی‌، دختر نُه‌ساله‌اش خدیجه را برای کار در خانه ارباب می‌گذارد و شرحی که از زندگی دختر واگذارشده می‌دهد، به قیام جنگل و حوادثی که طی مبارزه میرزاکوچک‌خان رخ داد، اشاره می‌کند. این کتاب را می‌توان در ردیف‌های نخست داستان‌های واقع‌گرا و اجتماعی ایران دانست. رمانی که او در سال۱۳۳۱ نوشت، «دختر رعیت»، افق گسترده‌ای از زندگی را درنظر خوانندگان ادبیات فارسی قرار داد. در «دختر رعیت»، نویسنده با پرداختن به جنبش جنگل، نخستین تلاش‌ها را برای نوشتن رمان تاریخی‌واقعیِ فارسی به‌خرج می‌دهد.

مهرهٔ مار

«مهرهٔ مار» مجموعه‌داستانی که ۱۲ داستان کوتاه را در خود گنجاند است در سال۱۳۴۴ به‌چاپ رسید. برخی از داستان‌های این مجموعه رمزی و تمثیلی و برخی دیگر واقع‌گراست. «از آن سوی دیوار» یکی دیگر از آثار مهم به‌آذین در زمینهٔ داستان‌نویسی است و در سال۱۳۵۱ منتشر شد. در این رمان ضمن خواندن ماجرای عشق و ناکامیِ «مسعود مهرآذر»، مهندسی ایرانی که برای تحصیل به فرانسه رفته است و «یولاند» دختر نوجوان فرانسوی، از طریق نامه‌هایی که یولاند می‌نویسد هم تغییر فضای حاکم بر جامعه آن روز اروپا را خبردار می‌شویم و هم با زندگی قحطی‌زدهٔ مردم ایرانِ آن روز، آشنا می‌شویم. میمنت میرصادقی در کتاب رمان‌های معاصر فارسی دربارهٔ این اثر می‌نویسد:

«این رمان را می‌توان رمانی ضدجنگ خواند؛ زیرا آنچه بیش از ماجرای دل‌دادگی و جدایی شخصیت‌های داستان، خواننده را جلب می‌کند و به فکر وامی‌دارد، جنگ و فجایع و مصیبت‌های حاصل از آن است.»

نوا و نما و نگاه

  • یادنمای یک سال حضور در فرانسه به‌سال۱۹۳۷ در سن ۱۷سالگی:[۱۵]
  • میراثی از ۱۳۴۶ در خطر تخریب:[۱۶]

پانویس

منابع

  • دانایی، محمدحسین. «خاطرات محمدحسین دانایی». اطلاعات (تهران) چاپ دوم (۱۳۹۳): ۳۲۰و۳۲۱ و ۳۳۷تا۳۴۰. 
  • کوشان، منصور. کتاب حدیث تشنه و آب (تهران)، ۷۲تا۸۵. 
  • آبراهامیان، یرواند. مجلهٔ باران (سوئد) چاپ اول، ش. ترجمه رضا شریف‌ها (۱۳۸۲(۲۰۰۲)): ۲۹۰تا۲۹۵. 

پیوند به بیرون

  1. «زندگی‌نامه اعتمادزاده، نویسنده و مترجم نامدار معاصر». مسیر ایرانی. بازبینی‌شده در ۳۱خرداد۱۳۹۸. 
  2. «تخریب منزلی با پنجاه‌وچند سال قدمت متعلق به ادیبی مبارز». اسکان‌نیوز، ۲۰اردیبهشت۱۳۹۹. بازبینی‌شده در ۲۱اردیبهشت۱۳۹۹. 
  3. «تلاش کاوه برای تبدیل منزل پدری به خانه‌موزه». شهروند، ش.۱۹۶۷، ۲۱اردیبهشت۱۳۹۹. بازبینی‌شده در ۲۱اردیبهشت۱۳۹۹. 
  4. «م.ا.به‌آذین». بی‌بی‌سی فارسی. 
  5. «محمود اعتمادزاده (م.به‌آذین) درگذشت». اخبار روز. 
  6. «محمود اعتمادزاده (م.به‌آذین)، مترجم پیشکسوت». ایران امروز. 
  7. «چرا توده‌ای‌های کانون نویسندگان اخراج شدند؟». بی‌بی‌سی فارسی. 
  8. «به‌یادمانده‌های به‌آذین از زندان». بی‌بی‌سی فارسی. 
  9. «به‌بهانهٔ درگذشت مترجم دن آرام که در خاک آرام گرفت». ۱۲خرداد۱۳۸۵. بازبینی‌شده در ۲۱اردیبهشت۱۳۹۹. 
  10. «یادنمایی از دوران حضور در فرانسه». ایستگاه وبلاگ به‌آذین. بازبینی‌شده در ۲۱اسفند۱۳۹۸. 
  11. «یادگار به‌آذین که باید نگه داشت». صفحه اینستاگرام خانه‌های قدیمی. بازبینی‌شده در ۲۱اردیبهشت۱۳۹۹.