محمدرضا جوادی یگانه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰۸: | خط ۱۰۸: | ||
===تفسیر خود از آثارش=== | ===تفسیر خود از آثارش=== | ||
===موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران=== | ===موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران=== | ||
====چه چیزی جلال را جلال کرده است؟==== | |||
[[پرونده:Taleghan-Jalal.jpg|50px|بیقاب|راست|هیچ]]{{سخ}}<font color = DarkBlue>'''''سبک زندگی و ادبیتی به نام جلال، رها شده است.'''''</font>{{سخ}}{{سخ}} | |||
آن چیزی که [[جلال آلاحمد|جلال]] را در این فضا جلال کرد، چیزی متفاوت از اتمسفر اجتماعی آن سالهاست. الآن بعد از چهلواندی سال بعد از مرگ جلال، با مراجعه به رمانهایش میبینیم که او رماننویس برجستهای نیست؛ یعنی کدامیک از رمانهایش دوباره خوانده میشود؟ چه چیزی جلال را جلال کرده است؟ رمان و نثر و داستان کوتاه و حتی مقالاتش هم او را جلال نکرده است. یکسری ویژگیها مربوط به شخصیت جلال است که او را اسطوره کرده.{{سخ}} | |||
<span style="color:DarkBlue{{{1|}}};background:lime> جلال روح اعتراض و نفی مداوم است</span>{{سخ}}کار او، مدام از خود گذرکردن است، یعنی به نقطهای دست پیدا میکند و از آن میگذرد و به نقطهٔ بعدی میرسد و در نهایت از خودش میگذرد تا خودش را انکار کند. به قول اقبال، تراشیدم پرستیدم شکستم. بنابراین تکلیفش با خودش روشن است و اهل مجامله نیست، یعنی اصرار ندارد خودنمایی کند؛ کمااینکه وقتی به سفر حج میرود میگوید لذت نماز صبح خواندن این است که جهان را پیش از طلوع آفتاب درک میکنی و نه اینکه برخی تصور کردند مسئلهٔ نماز صبح مورد نظر او بوده است. <span style="color:Black{{{1|}}};background:Gold>برجستگی جلال این است که میتواند از خودش بگذرد</span> و البته اصول اخلاقی برجسته دارد و در نامههایش میگوید که افتخارم این است که در یک خانوادهٔ روحانی متولد شدهام.{{سخ}} | |||
<span style="color:DarkBlue{{{1|}}};background:lime>جلال خودش را انکار نمیکند.</span>{{سخ}} | |||
جلال مذهبیبودنش را انکار نمیکند و از پز روشنفکریاش میگذرد. به تعبیر من لااحبالافلین گویان، از هیچ تجربهای ابا نداشت. به قول [[فروغ فرخزاد|فروغ]] من تا سرم به سنگ نخورد، سنگ را باور نمیکنم. ادبیات جلال و داستان کوتاه و رمان او اصلاً اهمیتی ندارد. حتی به نظر من بسیاری از آنچه جلال در مقالاتش می گوید امروزه به کار نمیآید. ما چرا باید جلال بخوانیم؟ چه کسی نفرین زمین را می خواند؟! جلال یک ایده و مفهوم است و بهتر از آن،<span style="color:Black{{{1|}}};background:Gold>جلال یک سبک زندگی است و این سبک است که نیاز ادبیات امروز ما است.</span> چنین شخصیتهایی ما در ادبیات امروزمان نداریم. ما همچنان در دوران گذار هستیم و تکلیفمان با خودمان روشن نیست. جلال روشنفکر بوده است ولی همین آدم خدمت و خیانت روشنفکران را مینویسد.{{سخ}} | |||
<span style="color:DarkBlue{{{1|}}};background:lime>جلال بیرحمانه و با صراحت دوستانش را نقد میکند</span>{{سخ}} | |||
صراحتی که جلال در «سنگی در گوری» از زندگی خصوصی خودش دارد من در هیچ نویسنده و روشنفکری ندیدم. <span style="color:Black{{{1|}}};background:Gold>جلال با این ویژگیهای شخصیتی، رهبر ادبی ایران شد.</span> {{سخ}}<span style="color:DarkBlue{{{1|}}};background:lime>آزادگی و صراحت همراه با حمایت از روشنفکران و نویسندگان</span>{{سخ}} | |||
جلال همزمان حواسش به همهٔ بخشهای هنر و ادبیات هست. تئاتر اکبر رادی را همزمان با معماری مسجد اعظم قم، توسط حسین لرزاده را رصد میکند همچنین زیر پر و بال صمد بهرنگی را هم میگیرد. یعنی آزادگی و صراحت، همراه با حمایت از روشنفکران و نویسندگان. جلال آلاحمد سابقهٔ نزدیکی و عضویت در حزب توده را نیز داشته است. سهم حزب توده در جذب روشنفکران ایرانی نیز قابل توجه بوده. نمونهٔ تأثیرات تفکرات حزب توده را بر جلال میتوان در برخی آثارش دید. با کمی تغییر و تعدیل، <span style="color:Black{{{1|}}};background:Gold>[[سرگذشت کندوها]] نوشتهٔ [[جلال آلاحمد]] را شاید بتوان داستان ملت ایران دانست.</span> این داستان، داستان ملتی است که آلاحمد، به انتقاد از توسریخوربودن و مظلومبودنشان پرداخته و زبان به تحقیرشان گشوده و راه حل نهایی | |||
(انقلاب) را پیش پایشان گذاشته است. نکتهٔ اصلی داستان این کتاب، یعنی بازگشت به روزگار طلایی پیشین را میتوان نمادی آشکار از تسلط دیدگاه مارکسیستی بر اندیشهٔ جلال دانست، روزگار طلاییای که توصیفهای نویسنده، بیش از حد، به دوران کمون اولیه شبیهش میکند.{{سخ}} | |||
شخصیت اصلی داستان [[مدیر مدرسه]] نیز درواقع نماد روشنفکری ایران آن سالها است. مدیر که سعی دارد تا مدرسه را به مکانی مقبول برای آموزش بدل کند، ولی آنچه در نهایت مدیر را میشوراند و به استعفا وامیدارد، داستان تجاوز جنسی یکی از دانشآموزها به دیگری است و مهم اینکه در همین ماجرا هم انگار حرفی مهم برای گفتن هست. پسر متجاوز یا به قول راوی فاعل، پسری خوشبنیه از خانوادهای ثروتمند است و پسر مورد تجاوز یا به قول راوی مفعول، پسری لاغر و نزار از خانوادهای فقیر. این تجاوز را میتوان نماد اغراق شدهٔ تجاوز طبقهٔ مسلط به زندگی طبقهٔ تحت سلطه دانست و جالب اینکه مدیر در این جریان هم پخمگی خود را ثابت میکند و پسر متجاوز را به قصد کشت میزند، حال آنکه در چند روز پس از آن هیچ خبری از خانوادهٔ هیچکدام از بچهها نمیشود؛ چرا که جامعه، بهویژه طبقهٔ تحت سلطه، این قدرت مسلط را پذیرفته است. پس مدیر، ناامید از این اوضاع، | |||
استعفا میدهد. | |||
===همراهیهای سیاسی=== | ===همراهیهای سیاسی=== | ||
===مخالفتهای سیاسی=== | ===مخالفتهای سیاسی=== |
نسخهٔ ۱۰ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۰۵
محمدرضا جوادی یگانه |
---|
محمدرضا جوادی یگانه
داستانک
داستانکهای انتشار
داستانک عشق
داستانک استاد
داستانک شاگرد
داستانک مردم
ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود
داستانکهای دشمنی
داستانکهای دوستی
داستانکهای قهر
داستانکهای آشتیها
داستانک نگرفتن جوایز
داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است
داستانکهای مذهب و ارتباط با خدا
داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامهها و مجلات و نمونههایی از آن
داستانکهای دارایی
داستانکهای زندگی شخصی
داستانک برخی خالهزنکیهای شیرین (اشکها و لبخندها)
داستانک شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
داستانکهای مشهور ممیزی
داستانکهای مربوط به مصاحبهها، سخنرانیها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونههایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری
داستانهای دیگر
زندگی و تراث
سالشمار زندگی
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
شخصیت و اندیشه
ترازوی آگاهیبخشی ادبی در دستان گلآقا
در نشست نقد و بررسی ده کتاب طنز از مجموعهٔ «قاف» نشر لبخند، جوادی یگانه میگوید:
- «یکی از بهترین نمونههای طنز، طنز کیومرث صابری یا طنزهای نجف دریابندی است که علاوه بر طنز بهنوعی نقد به جامعه است، به صورتی که نویسنده یا شاعر چیزی را به کنایه یا تلویح بیان میکند. كتابهای اين مجموعه بهخوبی توانسته است جامعهٔ ايران را نقد كند اما نتوانسته در جايگاه آگاهیبخشی ادبی قرار بگيرد. به همين دليل هم هست كه بسياری، اساساً ادبيات ايران را ادبيات فراغت میدانند چون در فراغت نوشته شده و در فراغت هم خوانده میشود؛ در حالی كه بنا بر اعتقاد مكتب فرانكفورت، ادبيات بايد انكشاف ايجاد كند و باعث درك تازهتری در مردم شود، اما من در مجموعهكتابهای نشر قاف، نقدی از سيستم نديدم. البته كه قرار نيست طنزپرداز، راه حل ارائه كند ولي انتظار میرفت كه تلنگر و نيشی در نقد سيستم داشته باشد و اين مسأله، به نظرم نقطهضعف كتابهاست و كسی در آينده نه اين مجموعه را به ياد خواهد داشت و نه دوباره آنها را میخواند.» [۱]
مسأله جلال سفرنامهنویسی نبود، ایران بود
کتاب «جای پای جلال»، حاصل تکنگاریهای مهدی قزلی است (نویسندهٔ کتاب و مدیرعامل بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان) از سفرش به شهرهایی از ایران که جلال آلاحمد به آنجاها سفر کرده است. محمدرضا جوادی یگانه (رییس پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات) در نشت نقد همین کتاب گفت:
- «قاعدتاً کسی که نویسندهٔ مملکت خود است باید درکی از آن جامعه داشته باشد. متأسفانه یکی از مشکلات اصلی، که نویسندگان و روشنفکران جامعهٔ ایران با آن مواجه بودند، عدم شناخت و درک درست از ایران بود؛ ولی جلال از این ویژگی مثبت برخوردار بود و خود تجربه میکرد و روبهجلو گام بر میداشت. درواقع تعبیر جلال این است که با قدمزدنی کوتاه در یک شهر میتوان کلیت آن را مشاهده و درکی از آن پیدا کرد؛ بسیاری از نویسندگان ما که راجع به ایران نظر میدهند درکشان از ایران محدود به دنیای کوچکی است که در اطرافشان میبینند. درواقع ضرورت سفرنامه در کار جلال به ضرورت شناخت ایران باز میگردد. تجربهٔ سیاست و شناخت جامعهٔ ایران بخشی از کار این نویسندهٔ فقید بود، تعبیری که جلال آل احمد ابتدای آن را درک کرده، قزلی انتهای آن را در جای پای جلال نشان داده است.
او در ادامه با ارائهٔ پیشنهادی مبنی بر ضمیمهشدن سفرنامهٔ جلال در چاپهای بعدی این کتاب، گفت:
- «سفرنامهنویسی پژوهش نیست بلکه یک ژانر نیمهادبی، نیمهپژوهشی است و میتوان گفت از پژوهش بسیار درونیتر است و نوشتن آن بسیار شجاعت میخواهد که کار قزلی از این نظر بسیار شایسته و قابل تقدیر است. قزلی در این اثر سعی کرده است مکانهایی که جلال ندیده و همچنین تغییرات صورت گرفته را به تصویر بکشد که بسیار ارزشمند است.»
تلویزیون تصویرسازی را از مخاطب می گیرد
جوادی یگانه در مصاحبهای که با خبرگزاری کتاب ایران داشت، از آمار نگرانکنندهٔ کتابخوانی گفت و همچنین به خاطر تأثیر و همهگیرشدن رسانهها در جهان میگوید:
- «به طور کل آمار کتابخوانی در سطح جهان کاهش پیدا کرده است و در ایران این آمار چشمگیرتر است. رسانه (مثل تلویزیون، سینما و شبکههای اجتماعی) یکی از موانع اصلی رشد فرهنگ کتابخوانی بوده است. هنگام مطالعهٔ کتاب، فرد دست به تصویرسازی میزد در حالی که تلویزیون، تصویر را برای فرد میسازد؛ مثلا شما هنگام مطالعه کتاب، در برخورد با عبارت «خانه مجلل»، آن را مطابق با رویای خودتان میسازید اما تلویزیون این تخیل را از شما میگیرد و آن را به صورت آماده در اختیار شما قرار میدهد. همچنین چون تلویزیون اصولاً از مقولهٔ جزئیات است و در مقابل مقولات کلی قرار دارد؛ هرگز نمیتواند جای کتاب را بگیرد و شاید بتوان گفت که رادیو از حیث بارورکردن تخیل مخاطب، به کتاب نزدیکتر است. از همین رو میتوان گفت که ضرورتی ندارد که افراد همهٔ اوقات فراغت خود را با تلویزیون پر کنند و متاسفانه ما در ایران شاهد رویهای هستیم که در آن تلویزیون رسانهٔ غالب است.»[۲]
مخاطبان داستان در دل جنگ و مرگ
- «یکی از اصلیترین کارکردهای ادبیات، رمان و قصهٔ کوتاه فرایند همذاتپنداری است تا ما را در موقعیتها و تجربههایی قرار دهد که کمتر امتحان کردیم و به تعبیری تجربههای نوظهور برسیم، مثلا تجربهٔ اعدام یا جنگ.
ما جنگی هشتساله داشتیم اما چقدر از مردم جامعهٔ ما تجربه داشتند که کنارشان گلولهٔ تانک منفجر شود یا مانند داستایوفسکی ببرندش به تیرک اعدام ببندند و بگویند میخواهیم اعدامت کنیم؟ چقدر افراد با چنین تجربههایی مواجه میشوند؟ در حالی که کاری که ادبیات میکند این است که تجربههای متفاوت در اختیار ما بگذارد؛ اگر ادبیات و نویسنده نتواند تجربهٔ تازهای به ما ارائه کند، طبیعتا یکی از دلایل اقبال به ادبیات را از دست میدهد. مخاطب به دنبال تجربهای تازه است. وقتی نویسندگان ما از تجربهٔ متفاوت نمینویسند، چرا خواننده باید اثر را بخواند؟ بسیاری از آثار نویسندگان ایرانی، تجربههایی دمدستی را بیان میکنند. ممکن است بازی زبانی در آثار وجود داشته باشد یا با پیچیدهنویسی یا سادهنویسی، اثر متفاوتی را خلق کنیم اما واقعا این که تجربه جدیدی در آثار بیان شود کمتر به چشم میخورد. ماجراجوبودن، خطرپذیربودن و به سراغ افراد تازه رفتن شاید بتواند راهی برای برونرفت از این بحران باشد.»[۳]
ممیزی ادبیات داستانی را میخراشد اما عامل بحران نیست!
جوادی یگانه در مصاحبهای با روزنامهٔ ابتکار میگوید:
- «اگر ممیزی علت مرگ خلاقیت نویسندگان باشد نویسندگان ایرانی که خارج از ایران هستند، شاهکار خلق میکردند که نکردند؛ اما همین که نویسنده احساس میکند مانعی جلویش است انگیزهاش کم میشود و روشنشدن فرایند ممیزی به این مسأله کمک میکند. وقتی یک اثر را ترجمه میکنید، اثر تمام شده است و میتوان کمتر یا بیشتر ترجمه کرد اما زمانی که یک اثر را خلق میکنید اگر بخواهید حذف کنید طبیعتاً آنچه با زحمت نوشتهاید به ویژه اگر دلیل قانعکنندهای نباشد نویسنده از آن خیلی استقبال نمیکند و به مشکل تبدیل خواهد شد و انگیزهٔ نویسنده کمتر میشود. وزن ممیزی پایین است اما میخراشد و آزار میدهد. همواره نویسندگان ما ناراضی بودند. برای جلوگیری از آنارشی در ادبیات باید قواعدی را بپذیریم اما در هر حال باید این قواعد روشنتر باشد. زمانی که نویسندهای زحمت کشیده و به او بگویند اینقدر از متن را حذف کن اذیت میشود. آثار ادبی ایران با یک بحران روبرو است. ادبیات در ایران در ابتدا باید بپذیرد که با بحران مواجه است و در وهلهٔ دوم باید بپذیرد که این بحران درونی است و عوامل بیرونی مانند ممیزی به آن اندازه اهمیت ندارد که مرگ خلاقیت به نویسندگی حوزه ادبیات در ایران لطمه وارد کرده است. عامل اصلی که ما در حوزهٔ ادب با آن روبرو هستیم خود نویسندگان هستند.»[۳]
کمیک ها به ایران بیایند
او ژانر ادبی کمیک را راهکاری برای افزایش مطالعه و علاقهمندی نوجوانان به کتاب در ایران دانست زیرا کمیک، تصویر و غنای متن را بیشتر میکند و ما با تصویر میتوانیم سطوح و ابعاد متفاوت ایجاد کنیم که طبیعتاً در پی آن تفسیرهای گوناگون برای ما درست میشود. تصویر قادر است درک متن پیچیده را آسان نماید و اینگونه گزندگی متن گرفته میشود؛ یعنی یک چیزهایی را میتوان در متن گذاشت که فقط افرادی که نگاه جدیتری به متن دارند قواعد پنهان آن را دریابند، زیرا کمیک سادهتر از کتاب است و با سرمایهگذاری در حوزهٔ کمیک میتوان قصههای ایرانی را بهصورت انیمیشن و سینمایی تولید کرد.»[۴]
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
تفسیر خود از آثارش
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
چه چیزی جلال را جلال کرده است؟
سبک زندگی و ادبیتی به نام جلال، رها شده است.
آن چیزی که جلال را در این فضا جلال کرد، چیزی متفاوت از اتمسفر اجتماعی آن سالهاست. الآن بعد از چهلواندی سال بعد از مرگ جلال، با مراجعه به رمانهایش میبینیم که او رماننویس برجستهای نیست؛ یعنی کدامیک از رمانهایش دوباره خوانده میشود؟ چه چیزی جلال را جلال کرده است؟ رمان و نثر و داستان کوتاه و حتی مقالاتش هم او را جلال نکرده است. یکسری ویژگیها مربوط به شخصیت جلال است که او را اسطوره کرده.
جلال روح اعتراض و نفی مداوم است
کار او، مدام از خود گذرکردن است، یعنی به نقطهای دست پیدا میکند و از آن میگذرد و به نقطهٔ بعدی میرسد و در نهایت از خودش میگذرد تا خودش را انکار کند. به قول اقبال، تراشیدم پرستیدم شکستم. بنابراین تکلیفش با خودش روشن است و اهل مجامله نیست، یعنی اصرار ندارد خودنمایی کند؛ کمااینکه وقتی به سفر حج میرود میگوید لذت نماز صبح خواندن این است که جهان را پیش از طلوع آفتاب درک میکنی و نه اینکه برخی تصور کردند مسئلهٔ نماز صبح مورد نظر او بوده است. برجستگی جلال این است که میتواند از خودش بگذرد و البته اصول اخلاقی برجسته دارد و در نامههایش میگوید که افتخارم این است که در یک خانوادهٔ روحانی متولد شدهام.
جلال خودش را انکار نمیکند.
جلال مذهبیبودنش را انکار نمیکند و از پز روشنفکریاش میگذرد. به تعبیر من لااحبالافلین گویان، از هیچ تجربهای ابا نداشت. به قول فروغ من تا سرم به سنگ نخورد، سنگ را باور نمیکنم. ادبیات جلال و داستان کوتاه و رمان او اصلاً اهمیتی ندارد. حتی به نظر من بسیاری از آنچه جلال در مقالاتش می گوید امروزه به کار نمیآید. ما چرا باید جلال بخوانیم؟ چه کسی نفرین زمین را می خواند؟! جلال یک ایده و مفهوم است و بهتر از آن،جلال یک سبک زندگی است و این سبک است که نیاز ادبیات امروز ما است. چنین شخصیتهایی ما در ادبیات امروزمان نداریم. ما همچنان در دوران گذار هستیم و تکلیفمان با خودمان روشن نیست. جلال روشنفکر بوده است ولی همین آدم خدمت و خیانت روشنفکران را مینویسد.
جلال بیرحمانه و با صراحت دوستانش را نقد میکند
صراحتی که جلال در «سنگی در گوری» از زندگی خصوصی خودش دارد من در هیچ نویسنده و روشنفکری ندیدم. جلال با این ویژگیهای شخصیتی، رهبر ادبی ایران شد.
آزادگی و صراحت همراه با حمایت از روشنفکران و نویسندگان
جلال همزمان حواسش به همهٔ بخشهای هنر و ادبیات هست. تئاتر اکبر رادی را همزمان با معماری مسجد اعظم قم، توسط حسین لرزاده را رصد میکند همچنین زیر پر و بال صمد بهرنگی را هم میگیرد. یعنی آزادگی و صراحت، همراه با حمایت از روشنفکران و نویسندگان. جلال آلاحمد سابقهٔ نزدیکی و عضویت در حزب توده را نیز داشته است. سهم حزب توده در جذب روشنفکران ایرانی نیز قابل توجه بوده. نمونهٔ تأثیرات تفکرات حزب توده را بر جلال میتوان در برخی آثارش دید. با کمی تغییر و تعدیل، سرگذشت کندوها نوشتهٔ جلال آلاحمد را شاید بتوان داستان ملت ایران دانست. این داستان، داستان ملتی است که آلاحمد، به انتقاد از توسریخوربودن و مظلومبودنشان پرداخته و زبان به تحقیرشان گشوده و راه حل نهایی
(انقلاب) را پیش پایشان گذاشته است. نکتهٔ اصلی داستان این کتاب، یعنی بازگشت به روزگار طلایی پیشین را میتوان نمادی آشکار از تسلط دیدگاه مارکسیستی بر اندیشهٔ جلال دانست، روزگار طلاییای که توصیفهای نویسنده، بیش از حد، به دوران کمون اولیه شبیهش میکند.
شخصیت اصلی داستان مدیر مدرسه نیز درواقع نماد روشنفکری ایران آن سالها است. مدیر که سعی دارد تا مدرسه را به مکانی مقبول برای آموزش بدل کند، ولی آنچه در نهایت مدیر را میشوراند و به استعفا وامیدارد، داستان تجاوز جنسی یکی از دانشآموزها به دیگری است و مهم اینکه در همین ماجرا هم انگار حرفی مهم برای گفتن هست. پسر متجاوز یا به قول راوی فاعل، پسری خوشبنیه از خانوادهای ثروتمند است و پسر مورد تجاوز یا به قول راوی مفعول، پسری لاغر و نزار از خانوادهای فقیر. این تجاوز را میتوان نماد اغراق شدهٔ تجاوز طبقهٔ مسلط به زندگی طبقهٔ تحت سلطه دانست و جالب اینکه مدیر در این جریان هم پخمگی خود را ثابت میکند و پسر متجاوز را به قصد کشت میزند، حال آنکه در چند روز پس از آن هیچ خبری از خانوادهٔ هیچکدام از بچهها نمیشود؛ چرا که جامعه، بهویژه طبقهٔ تحت سلطه، این قدرت مسلط را پذیرفته است. پس مدیر، ناامید از این اوضاع،
استعفا میدهد.
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساخته شده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و کتابشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
دا از چشمِ مخاطبان، به تحریر جوادی یگانه
زندهبودن فردوسی و هومر تأییدی بر آن است که ادبیات بستری است برای جهانیشدن و ماندگاری حماسهها. در جایی از دنیا جنگی تحمیل میشود و ادبیات با پاگذاشتن بر جبههها، به مخاطب نارنجک می دهد، به مخاطب تفنگ میدهد حتی مخاطب کودکی میشود که در کوچهپسکوچهها از ترس میدود. شاید مخاطب مادری شود که برای پسر شهیدش اشک میریزد و اینچنین ادبیات حماسی در جان مخاطب ریشه میزند و به واسطهٔ آن، خواننده به تجربههایی دست مییابد که شاید هیچگاه آن را تجربه نکند؛ مثل مرگ، ترس و انتظار.
در ادبیات ایران پس از جنگ تحمیلی نیز افرادی برخاسته از متن جنگ، به عرصهٔ ادبیات پا گذاشته و برای تداوم و بقای فرهنگ جنگ تلاش کردند. بعضی از این افراد، همچون احمد دهقان، از خاطرات جنگ با رویکردی کاملا واقعگرایانه آغاز به کار نمودند و پس از چندی به رمان و داستان کوتاه روی آوردند. شاید بتوان دو علت عمدهٔ تغییر شیوهٔ نگارش را در این افراد، جذابیت و آزادی بیان به دور از ترس تحریف واقعیت در رمان دانست. واقعیتی که در خاطره از سویی خواننده را درگیر متن میسازد و از سوی دیگر نویسنده را متعهد به بیان حقیقت مینماید.
اما در سالهای اخیر شاهد استقبال فزایندهای از ادبیات جنگ بودهایم که علت اصلی آن قدمگذاشتن در مسیری متفاوت از پیش بوده است. خاطراتی که با جمعآوری مجموعهمصاحبههایی از یکی از شاهدان جنگ انجام گرفته و به واسطهٔ نویسندهٔ دیگری به رشتهٔ تحریر در آمده است. این موج با حضور کتاب دا آغاز شد و «خاطرات بابانظر»، «من زندهام» و کتبی از ایندست ادامهدهندهٔ آن بود.
در کتابی که محمدرضا جوادی یگانه با عنوان «پیدایش مخاطب تازه و سبک نو در ادبیات داستانی ایران و مخاطرات آن: بررسی جامعه شناختی خوانش دا » منتشر کرده است، به وسیله تهیه پرسشنامه و... به تحلیل کتاب از منظر مخاطبان میپردازد. کتابی که با حجمی نسبتاً سنگین و متنی عاطفی آغازگر این مسیر بود و به کتابی پرتیراژ تبدیل شد. به اعتقاد جوادی یگانه کتاب دا علاوه بر اینکه توانسته با جزییات زیاد اکثر مخاطبان را به خود جذب کند، اما برخی این حجم جزییات در مصاحبهها را که پس از سالها گردآوری شده است شکبرانگیز میدانند و به نظر میرسد این دست آثار ادبی با تلفیق واقعیت و تخیل توانستهاند جذابیتهای زیادی را به متن دهند؛ هرچند مخاطرهآمیز.
از سوی دیگر، سیاستگذاری پخش این کتاب باعث شده تا برخی از مخاطبانش آن را به عنوان کتابی دولتی تصور کرده و نتوانند با نویسنده همسو شوند.
یگانه میگوید: به طور کلی، اتفاقی که در مورد اینگونه ادبیات در جریان است، از سویی این متون را از آثار ادبی فاخر جدا میسازد و از سوی دیگر با درهمآمیختگی واقعیت و تخیل آن را از متون واقعی جنگ دور میگرداند.[۵]
کارنامه و فهرست آثار
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
بررسی چند اثر
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
منبعشناسی
منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است. (شامل کتاب، مقاله و پایاننامه)
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ «ادبیاتمان ادبیات فراغت است/مقایسه خندهدار ما و یوسا».
- ↑ «جوادییگانه: لذت خرید کتاب برای مخاطب ایرانی درک نشده است/ نقش کاهنده تلویزیون و شبکههای اجتماعی در میزان کتابخوانی».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ «نازایی مولف».
- ↑ «روایت تصویری را باید جدی بگیریم / با سرمایه گذاری در حوزه کمیک می توان قصه های ایرانی را بصورت انیمیشن و سینمایی تولید کرد».
- ↑ جوادی یگانه، پیدایش مخاطب تازه وسبک نو در ادبیات داستانی ایران و مخاطرات آن: بررسی جامعه شناختی خوانش دا.
منابع
جوادی یگانه، محمدرضا (۱۳۹۴). پیدایش مخاطب تازه وسبک نو در ادبیات داستانی ایران و مخاطرات آن: بررسی جامعه شناختی خوانش دا. تهران: نشر علم. کاراکتر soft hyphen character در |عنوان=
در موقعیت 77 (کمک)
پیوند به بیرون
- «ادبیاتمان ادبیات فراغت است/مقایسه خندهدار ما و یوسا». خبرگزاری مهر، ۱۲ مهر ۱۳۹۴. بازبینیشده در ۶ آبان ۱۳۹۸.
- «جوادییگانه: لذت خرید کتاب برای مخاطب ایرانی درک نشده است/ نقش کاهنده تلویزیون و شبکههای اجتماعی در میزان کتابخوانی». ایبنا، ۱۷ اسفند ۱۳۹۴. بازبینیشده در ۶ آبان ۱۳۹۸.
- «نازایی مولف». روزنامه ابتکار، ۲۴ مرداد ۱۳۹۵. بازبینیشده در ۶ آبان ۱۳۹۸.
- «روایت تصویری را باید جدی بگیریم / با سرمایه گذاری در حوزه کمیک می توان قصه های ایرانی را بصورت انیمیشن و سینمایی تولید کرد». خبر ایران، ۳۰ آذر ۱۳۹۵. بازبینیشده در ۶ آبان ۱۳۹۸.