دا
دا | |
---|---|
نویسنده | سیده اعظم حسینی |
ناشر | سوره مهر |
تاریخ نشر | ۱۳۸۷ |
زبان | فارسی |
نوع رسانه | کتاب |
دا روایت خاطرات سیده زهرا حسینی است، در مورد جنگ ایران و عراق و به اهتمام سیده اعظم حسینی در قالب کتاب نگاشته شده و توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیدهاست.[۱]
این کتاب، خاطرات سیده زهرا حسینی از روزهای آغازین جنگ تحمیلی در دو شهر بصره و خرمشهر است و سالهای محاصرهٔ خرمشهر توسط نیروهای عراقی محور مرکزی کتاب را تشکیل میدهد. حسینی در آن زمان دختر هفده سالهای بوده و گوشهای از تاریخ جنگ را بازگو میکند که غالبا به اشغال و فتح خرمشهر مربوط میشود. خاطرات بکر و شنیدنیای که سیده زهرا حسینی در روزهای تیر و ترکش دیده است در این کتاب روایت شدهاند تا روزهای جنگ را جلوی چشمان مخاطب زنده نگه دارد.[۲]
واژه «دا»، در زبان لری، لکی و کردی به معنی مادر است و حسینی که خود یکی از کردهای پهله زرینآباد استان ایلام است، با انتخاب این عنوان سعی کرده به موضوع مقاومت مادران ایرانی در طول جنگ ایران و عراق بپردازد. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، این کتاب مهمترین و تأثیرگذارترین کتاب در زمینهٔ خاطرهنگاری جنگ هشت سالهٔ ایران و عراق محسوب میشود. بنابر ادعای رسانههای داخلی، کتاب دا پرمخاطبترین کتاب سال ۱۳۸۸ در ایران بود. انتشار این کتاب، اعتراض تکاوران نیروی دریایی ارتش را نسبت به تصویری که از ارتش در این کتاب ترسیم میشود، در پی داشت. این کتاب اواخر شهریور ۱۳۸۷ برای نخستینبار منتشر شده و رونمایی از این کتاب ششم آبانماه ۸۷ انجام شد.[۱]
برای کسانی که کتاب را نخواندهاند
خلاصه کتاب
کتاب شامل سه قسمت است. قسمت نخست کتاب سالهای ابتدایی زندگی حسینی در عراق و مهاجرت اجباری خانواده وی تحت فشار حکومت عراق را روایت میکند. قسمت دوم کتاب به شرح فعالیتهای حسینی در جریان جنگ ایران و عراق پرداخته است. قسمت سوم کتاب هم در مورد زندگی شخصی حسینی و ماجرای ازدواج وی است. سیده زهرا حسینی این اثر را به زینب دختر فاطمه زهرا تقدیم نمودهاست.[۱]
ترجمه به زبانهای دیگر
این کتاب توسط «پال اسپراکمن»، به زبان انگلیسی ترجمه شده و توسط انتشارات مزدا در آمریکا به چاپ رسید و با حضور مترجم آن در محل نمایندگی دائمی جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل متحد (نیویورک) رونمایی شد. همچنین این کتاب به زبان ترکی استانبولی و اردو و به زبانهای اسپانیایی و عربی نیز ترجمه شده است.[۱]
نویسندهٔ کتاب دا می گوید:
جنگ که تمام شد، گفتیم خیالمان راحت شده و میرویم پی زندگیمان، اما دیدیم ارزشها دارند رنگ میبازند و ضدارزشها پیدا میشوند. وقتی کار به اینجا کشید، دیدم اگر من حالا سکوت کنم، خیانت کردهام به آن هشت سال دفاع مقدس، که در آن، بهترین جوانان را از دست دادیم. تصمیم گرفتم برای دفاع از آن دفاع، خاطراتم را بگویم.[۲]
روایت در صدا و سیما
در بیستونهمین سالگرد آزادسازی خرمشهر، برنامهٔ قصه دا به کارگردانی سینا عطاییان و تهیهکنندگی علیتقی پور، از شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. این برنامه که به صورت انیمیشن روتوسکوپی شده، با روایت کتاب دا توسط هنرپیشگان زن ایرانی در ۱۲۰ قسمت آماده شد. لعیا زنگنه، افسانه بایگان، شقایق فراهانی، شبنم قلیخانی، پردیس افکاری، نیوشا ضیغمی، پریوش نظریه، بهناز جعفری، مهتاب کرامتی، نسرین مقانلو، اکرم محمدی، رؤیا تیموریان، آزاده نامداری، سحر دولتشاهی و … از جمله راویان بودند. همچنین در شهریور ۱۳۹۲، اقتباسی آزاد از این کتاب در یک مجموعه ۳۰ قسمتی با عنوان خبر آن روزها از رادیو ایران پخش شد.[۱]
جوایز
- دومین جایزه ادبی جلال آلاحمد برگزیده و شایسته تقدیر شناخته شد.
- این کتاب در سیزدهمین دوره جایزه کتاب سال دفاع مقدس به عنوان اثر برگزیده در بخش خاطرات دیگرنوشت انتخاب شد.
- کتاب سال ۱۳۸۸
- جشنواره کتاب سال شهید غنیپور
- شایسته تقدیر در نخستین دوره جشنواره لوح و قلم.[۱]
نقدهای مثبت و منفی
پال اسپراکمن مترجم کتاب به زبان انگلیسی معتقد است:
با خواندن این کتاب به تفاوتهای جنگ ایران و عراق با دیگر جنگها پیبردم. جنگ ایران، جنگ متعارف همراه با خشونت و تجاوز نیست بلکه این جنگ همانطور که ایرانیان میگویند دفاع مقدس و سرشار از معنویت و ارزش است.[۱]
علیرضا قزوه
این کتاب، کتابی است که جهانیان را به گریه واخواهد داشت. این وجود ادبیات است که منجر به این تأثیر میشود.[۱]
اعتراض افسران و تکاوران نیروی دریایی ارتش به دا
با انتشار کتاب «دا» و روایتهایی که راوی این کتاب از افسران و تکاوران ارتشی داشت، انتقادات و اعتراضاتی نجیبانه از ارتش و نیروی دریایی برخاست که واقعیت ماجرا آنگونه هم نیست که خانم سیده زهرا حسینی در «دا» روایت کردهاست. معترضان میگویند که حسینی، تکاوران نیروی دریایی را در روزهای مقاومت در خرمشهر به گونهای به تصویر کشیده بود که گویی در شهر اشغالشده کاری جز استراحت ندارند درحالیکه بنا بر ادعای مسوولان نیروی دریایی، خط درگیری این افراد با دشمن در بیرون از شهر بوده و این نیروها صرفاً برای تجدید قوا و استراحت وارد شهر میشدند و نقطه برخورد و ارتباط راوی کتاب با نیروهای ارتشی دقیقاً در این مواقع بودهاست.[۱]
نگاهی به ویژگیهای ادبی این کتاب
فراوانی ابزارها و عناصر رمان کلاسیک مانند حجم کتاب، شخصیت پردازی، توصیف، فلاش بک، گفتگو، روایت، و... این کتاب را از دیگر کتاب های خاطره متمایز کرده، تا جایی که برخی آن را رمان، قلمداد کردهاند. این کتاب اگرچه به دلیل آشنایی تدوینگر آن به مهارت نویسندگی و بکارگیری عناصر داستانی در مقیاسی وسیع، در سطح بالایی از روایت قرار دارد؛ اما در مجموع، وجود برخی شاخصههای اساسی خاطرهنویسی موجب شده که "دا" در ردیف کتابهای خاطرات قرار بگیرد.
حوادث در "دا" طوری پشت سر هم آمده است که خواننده در حین خواندن کتاب، بیشتر از آن که به دنبال چرایی و علت اتفاقات باشد در پی آن است که اتفاق بعدی کدام است؟ روایت "دا" عاری از «گرهافکنی» و پیچیدگی خاص هر پیرنگی است. عنصری که در داستانها عامل ایجاد ابهام و تعلیق میشود و کوشش خواننده برای یافتن کلید این ابهامات نوعی لذت و کشش در متن ایجاد میکند. آن چه در "دا" خواننده را به ادامهٔ متن میکشاند و بهنوعی ایجاد تعلیق میکند از عوامل دیگری همچون حساسیت موضوع جنگ و مناطق پرمخاطرهای که راوی در آنجا حضور دارد ناشی میشود. خواننده کنجکاو است که بداند عکسالعمل یک دختر هفدهساله با اتفاقات بیرحمانهٔ جنگ به چه صورت خواهد بود؟ بعلاوه، شخصیتپردازی و صحنهپردازی بسیار قوی بر کشش تدوینگر، موجب ایجاد همذاتپنداری خواننده با شخصیتهای کتاب، بهخصوص شخصیت راوی شده است.
از مشخصههایی که کتاب "دا" را از گونهٔ ادبی رمان متمایز میکند، پریشانی و فقدان محوریت داستانی است.[۳]
برشی از کتاب دا
آنچه به چشمم می خورد غیرقابلباور بود. من شهری نمیدیدم. همه جا صاف شده بود. سر درنمیآوردم کجا هستیم. هرجا می رفتیم حبیب توضیح میداد اینجا قبلا چه بوده است. هرجا را نگاه میکردم نمیتوانستم تشخیص بدهم کجاست، نه خیابانی بود نه فلکهای و نه خانهای. همه جا را تخریب و صاف کرده بودند. همه جا بیابان شده بود و از خانهها جز تلی از خاک و آهن پاره چیزی به چشم نمیخورد. فقط میدانهای وسیع مین ما را محاصره کرده بودند آنها آنقدر غافلگیر شده بودند که حتی فرصت جمع کردن این تابلوها را که برای نیروهای خودشان زده بودند ، نکرده بودند.
همانطور که بین شهدا چرخ میزدم، یکهو احساس کردم پایم در چیزی فرو رفت. موهای تنم سیخ شد. جرأت نداشتم تکان بخورم یا دستم را به طرف پایم ببرم. لیزی و رطوبتی توی پایم حس میکردم که لحظهبهلحظه بیشتر میشد. یک دفعه یخ کردم. با این حال دانههای عرق از پیشانیام میریخت. آرام دستم را پایین بردم و به پایم کشیدم. وقتی فهمیدم چه اتفاقی افتاده است، تیره پشتم تا سرم تیر کشید و چهار ستون بدنم لرزید. پایم در شکم جنازهایی که امعاء و احشایش بیرون ریخته بود، فرو رفته بود. به زحمت پایم را بالا آوردم. سنگین و کرخت شده بود. انگار مال خودم نبود. کشان کشان تا دم تکه زمین خاکی آمدم. پایم را از کفش درآوردم و روی زمین کشیدم.[۲]