مهدی یزدانی‌خرم: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
غزلِ بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
غزلِ بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۷: خط ۴۷:
|جوایز جشن سینمای ایران =
|جوایز جشن سینمای ایران =
|جوایز حافظ =
|جوایز حافظ =
|جوایز           =جایزه ادبی واو{{سخ}} بهترین رمان سال ۹۱ کتابِ سالِ هفت اقلیم{{سخ}} بهترین رمان سال‌های ۹۱ و ۹۲ از جایزه ادبی بوشهر{{سخ}} برندهٔ جایزه ادبی «چهل» در سال ۹۵                     
|جوایز         = برنده‌ٔ [[جایزه‌ٔ ادبی واو]] ١٣٨٥{{سخ}} برنده‌ٔ جایزه [[هفت اقلیم]] ١٣٩١{{سخ}} برنده‌ٔ [[جایزه‌ٔ ادبی بوشهر]] ١٣٩٢{{سخ}}برندهٔ [[جایزه‌ٔ ادبی «چهل»]] در سال ۹۵                     
|گفتاورد                =  
|گفتاورد                = دوست دارم نویسنده‌ جاه‌طلبی باشم
|امضا  
|امضا  
}}
}}
خط ۵۹: خط ۵۹:
[[پرونده:KHORDE KHOON.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''اولش خون بود و آخرش آب است'''</center>]]
[[پرونده:KHORDE KHOON.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''اولش خون بود و آخرش آب است'''</center>]]


[[پرونده:DABIR JASHNVAREH.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''دبیر دومین دوره جایزه ادبی [[احمد محمود|احمدمحمود]] '''</center>]]
[[پرونده:DABIR JASHNVAREH.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''دبیر دومین دوره‌ٔ جایزه‌ٔ ادبی [[احمد محمود|احمدمحمود]] '''</center>]]
'''مهدی یزدانی‌خرم''' روزنامه‌نگار، داستان‌نویس، منتقد، برندهٔ جوایز ادبی در چند دوره است که از او به عنوان یکی از پنج امید ادبیات داستانی معاصرایران تجلیل شده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.isna.ir/news/95021106523/برگزیدگان-جایزه-ادبی-چهل-معرفی-شدند|عنوان=برگزیدگان انجمن ادبی «چهل» }}</ref>
'''مهدی یزدانی‌خرم''' روزنامه‌نگار، داستان‌نویس، منتقد، برندهٔ جوایز ادبی در چند دوره است که از او به عنوان یکی از پنج امید ادبیات داستانی معاصرایران تجلیل شده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.isna.ir/news/95021106523/برگزیدگان-جایزه-ادبی-چهل-معرفی-شدند|عنوان=برگزیدگان انجمن ادبی «چهل» }}</ref>
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
خط ۷۳: خط ۷۳:


=== پیرهن‌زرشکی‌ِ [[صادق چوبک|چوبک]] یقه‌‌ام را گرفت===
=== پیرهن‌زرشکی‌ِ [[صادق چوبک|چوبک]] یقه‌‌ام را گرفت===
:«اما داستانِ من و [[صادق چوبک]] بازمی‌گردد به عصری زمستانی و سرد در دفتر مجله‌ شباب درچهارده‌سالگی. جمعِ داستان‌خوانی و مهمان آن هفته که [[محمد بهارلو|محمد بهارلو]] بود همراه کتاب تازه درآمده‌اش، یک آنتولوژی درجه اول از نویسنده‌گان ایرانی. [[صادق چوبک|چوبک]] در آن سال که به گمانم هفتاد و سه ساله می‌شد هنوز در جهان بود. [[مجله گردون|گردون]] نوشته بود سوی چشمانش را از دست داده و در آمریکاست. [[محمد بهارلو|محمد بهارلو]] در آن غروب پنج‌شنبه پیشنهاد کرد یک داستان از کتابش بخواند. و خواند، داستانِ «پیراهن زرشکی» را خواند که تا امروز هیچ داستان کوتاهی در ادبیات ایران نتوانسته چنین جان و روح من را متلاطم کند. وقتی [[محمد بهارلو|محمد بهارلو]] خواندنِ داستان را تمام‌ کرد من در حیرت کامل فرورفته بودم. حیرتی که تا امروز و هر بار که این داستانِ [[صادق چوبک|چوبک]] را می‌خوانم یقه‌ٔ جانم را می‌گیرد.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.instagram.com/p/BzTVoRshQa7/|عنوان=پیرهن زرشکی چوبک }}</ref>
:«اما داستانِ من و [[صادق چوبک]] بازمی‌گردد به عصری زمستانی و سرد در دفتر مجله‌ شباب درچهارده‌سالگی. جمعِ داستان‌خوانی و مهمان آن هفته که [[محمد بهارلو|محمد بهارلو]] بود همراه کتاب تازه درآمده‌اش، یک آنتولوژی درجه اول از نویسنده‌گان ایرانی. [[صادق چوبک|چوبک]] در آن سال که به گمانم هفتاد و سه ساله می‌شد هنوز در جهان بود. [[مجله گردون|گردون]] نوشته بود سوی چشمانش را از دست داده و در آمریکاست. [[محمد بهارلو|محمد بهارلو]] در آن غروب پنج‌شنبه پیشنهاد کرد یک داستان از کتابش بخواند و خواند، داستانِ «پیراهن زرشکی» را خواند که تا امروز هیچ داستان کوتاهی در ادبیات ایران نتوانسته چنین جان و روح من را متلاطم کند. وقتی [[محمد بهارلو|محمد بهارلو]] خواندنِ داستان را تمام‌ کرد من در حیرت کامل فرورفته بودم. حیرتی که تا امروز و هر بار که این داستانِ [[صادق چوبک|چوبک]] را می‌خوانم یقه‌ٔ جانم را می‌گیرد.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.instagram.com/p/BzTVoRshQa7/|عنوان=پیرهن زرشکی چوبک }}</ref>
 
 
=== آن‌قدر نوشتم تا چاپ شد===
:«من همه‌جا گفته‌ام، تأثيری كه [[احمد غلامی]] روی من داشت، بيش از هر چيز سخت‌گيری عجيب و غريب‌اش بود؛ من داستان‌های بسیاری نوشتم و او رد کرد و در [[«مجله‌ شباب»]] چاپ نشد. وقتی كه روزنامه‌های دوم خرداد به‌وجود آمدند بيست‌ و دو..سه مطلب از من رد شده بود تا بلاخره یک مطلب تایید شد و چاپ شد. من برای نویسنده و روزنامه‌نگاری به‌شدت تلاش کردم.»<ref name=''مهدی یزدانی‌خرم''>{{یادکرد وب|نشانی=http://shahinkarkhane.blogfa.com/post/197/%DA%AF%D9%81%D8%AA%E2%80%8C%D9%88%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D8%B1%D9%85|عنوان=مهدی یزدانی‌خرم }}</ref>




==از کودکی تا به امروز==
==از کودکی تا به امروز==
===پدربزرگم قلب طهران قدیم===


===پدربزرگم قلب طهران قدیم===


===گلشیری خواندنم اخراجم کرد===
===گلشیری خواندنم اخراجم کرد===
:«من در [[دبیرستان فرهنگ]] درس خوانده‌ام. دبیرستان مثلاً نخبه‌گان علوم انسانی. مدرسه‌ای خاص که در زمان ما شصت نفر بیشتر دانش‌آموز نداشت و [[دکتر حدادعادل]]، مدیرش بود. [[صادق هدایت|هدایت]] می خواندیم و [[اخوان]] و کافکا...هرچند به‌سبب [[هوشنگ گلشیری|گلشیری]] خواندن اخراجی موقت شدم اما باز بازگشتم و این قصه‌ٔ دیگری‌ست..<ref>{{یادکرد وب|نشانی http://www.iranart.ir/بخش-اخبار-آزاد-16/5538-روایت-عاشقی-پسر-حسن-روحانی-از-زبان-همکلاسش-عامل-مرگ-محمد-چه-بود-عکس-خانواده-روحانی/|عنوان=دبیرستان فرهنگ }}</ref>آن‌جا من و دوستانم مجله "نسیم" را در مي‌آوردیم. [[محسنِ آزرم]] همكلاسي‌ام بود، روزبه صدرآرا بود، هادي حيدري و خیلی‎ها که در رشته‌های دیگر مطرح شدند. آن دوره را دوره‌ٔ طلاييِ [[دبیرستان فرهنگ]] می‌گویند. در تمامِ آن سال‌ها کار ما  نوشتن و خواندن و جدّي گرفتنِ خود بود. اين‌كه آدمی خودش را جدّی بگیرد خیلی راه‌گشاست. »<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://shahinkarkhane.blogfa.com/post/197/%DA%AF%D9%81%D8%AA%E2%80%8C%D9%88%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D8%B1%D9%85|عنوان=دوران طلایی فرهنگ }}</ref>
:«من در [[دبیرستان فرهنگ]] درس خوانده‌ام. دبیرستان مثلاً نخبه‌گان علوم انسانی. مدرسه‌ای خاص که در زمان ما شصت نفر بیشتر دانش‌آموز نداشت و [[دکتر حدادعادل]]، مدیرش بود. [[صادق هدایت|هدایت]] می خواندیم و [[اخوان]] و کافکا...هرچند به‌سبب [[هوشنگ گلشیری|گلشیری]] خواندن اخراجی موقت شدم اما باز بازگشتم و این قصه‌ٔ دیگری‌ست..<ref>{{یادکرد وب|نشانی http://www.iranart.ir/بخش-اخبار-آزاد-16/5538-روایت-عاشقی-پسر-حسن-روحانی-از-زبان-همکلاسش-عامل-مرگ-محمد-چه-بود-عکس-خانواده-روحانی/|عنوان=دبیرستان فرهنگ }}</ref>آن‌جا من و دوستانم مجله "نسیم" را در می آوردیم. [[محسنِ آزرم]] همكلاسی‌ام بود، روزبه صدرآرا بود، هادی حيدری و خیلی‎ها که در رشته‌های دیگر مطرح شدند. آن دوره را دوره‌ٔ طلاييِ [[دبیرستان فرهنگ]] می‌گویند. در تمامِ آن سال‌ها کار ما  نوشتن و خواندن و جدّی گرفتنِ خود بود. اين‌كه آدمی خودش را جدّی بگیرد خیلی راه‌گشاست. »<ref name=''مهدی یزدانی‌خرم''></ref>
 
 
===به فوتبال و كيوكوشين علاقه داشتم===
مهدی یزدانی‌خرم در باشگاهِ نوجوانان «عقاب» بازی كرده بود و بنا به گفته‌هایش صادق ورمرزيار بازیکن موردعلاقه‌اش بوده است. او همیشه پیراهن شماره سه می پوشید و قصد داشت تا برای پست هافبك در تیم استقلال تست بدهد که نویسندگی مسیر زندگی‌اش را تغیر داد. او هم‌چنین در ورزش رزمی «كيوكوشين» مقامِ استانی داشته است و کمربند قهوه‌ای گرفته است.<ref name=''مهدی یزدانی‌خرم''></ref>
 


=== یزدانی‌خرم و استقلال===
==== از منچستریونایتد تا كيوكوشين کای سی‌وسه ساله‎====
یزدانی‌خرم از هواداران جدی و سرسخت باشگاه استقلال است و در همین رابطه مقاله‌های منتشر کرده است. او برای نوشتنِ رمان [[«سرخِ سفید»]] و برای طراحی یک بازیکن استقلال که با رسیدن انقلاب وضعیتش نامشخص شده؛ تحقیقات زیادی کرده است. من نویسنده‌ای هستم که در اعماقِ روح و ذهنم تاریخِ این باشگاه را مرور می‌کنم و خبرها را می‌خوانم.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://isport.ir/fa/content/a55a2cfb2add|عنوان=ناخدای من برخیز }}</ref>
یزدانی‌خرم از هواداران جدی و سرسخت باشگاه استقلال است و در رابطه با تیم محبوبش می گوید: «من نویسنده‌ای هستم که در اعماقِ روح و ذهنم تاریخِ این باشگاه را مرور می‌کنم و خبرها را می‌خوانم.» او برای نوشتنِ رمان [[«سرخِ سفید»]] و برای طراحی یک بازیکن استقلال که با رسیدن انقلاب وضعیتش نامشخص شده؛ تحقیقات زیادی کرده است. او هم چنین در
یادداشتی به‌نام «ناخدای من برخیز» از شکست‌ها و تلخ‌کامی‌های تیم استقلال گفته است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://isport.ir/fa/content/a55a2cfb2add|عنوان=ناخدای من برخیز }}</ref>. عنوان دومین کتابش [[من منچستریونایتد را دوست دارم|«من منچستریونایتد را دوست دارم»]] برگرفته از، دیگر تیم محبوبش است. او که سال‌ها ورزش رزمی کار کرده است  قهرمان اصلی‌اش در رمان [[''سرخ‌سفید'']] یک مبارز رزمی‌کار است.
   
   
=== یزدانی‌خرم از نگاه دیگران===
=== یزدانی‌خرم از نگاه دیگران===
=== یزدانی ‌خرم از خودش می گوید===
 
=== یزدانی ‌خرم از خودش می گوید:===
:«آدم پررویی هستم و دوست دارم نویسنده جاه‌طلبی باشم. ترجیح می‌دهم رمانی بنویسم و با سر به زمین بخورم، اما یک کار پاستوریزه انجام ندهم.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.isna.ir/news/91080402558/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%85-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%87-%D8%B7%D9%84%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%D9%85|عنوان=نویسنده پررویی هستم }}</ref>نویسنده آدمی است که سعی می‌کند، در مقابل شر دنیا بایستد تا جهان خود را عَِلَم کند، نویسنده انسانی است که هیچ فضیلت زیستی نسبت به بقیه ندارد. کسی که از مرگ و فناپذیری خود آگاه است. به خاطر همین از این امر بسیار رنج می‌برد. بنابراین می‌نویسد تا بتواند مرگ روحی خود را به تعویق بیاندازد.»<ref name=''آداب نوشتن''>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.asriran.com/fa/news/433335/مهدی-یزدانی-خرم-نویسنده-کسی-است-که-در-مقابل-شرّ-دنیا-می‌ایستد-نوشتن-آداب-خاصی-می‌خواهد|عنوان=آداب نوشتن }}</ref>
 
=== چند کلمه با نوقلمان: ===
:«علاقه‌مندان به داستان‌نویسی، نوشتن را باید به صورت روش‌مند یاد بگیرند؛ زیرا نویسندگی یک فن است. از طرفی فقط غریزی نوشتن، نویسنده را هرز می‌دهد و تلفات غریزی‌نویسی زیاد است. باید علاقه‌مندان سعی کنند تا جایی که می‌توانند چارچوب‌ها و ساختارهای کلی داستان‌نویسی را یاد بگیرند. پس از آن می‌توانند آن را بشکنند و به سبک بیان خودشان برسند.نقطه‌عطف داستان‌نویسی یا برگ‌ برنده داستان‌نویسی در نوگرایی است و در این‌که نویسنده بداند چگونه از کنار ابتذال عبور کند، بدون آن‌که در دام نخبه‌گرایی ملا‌ل‌آور بیفتید.»
<ref name=''آداب نوشتن''></ref>
 
===کلاس‌های داستان‌نویسی و محافل نقدادبی===
مهدی یزدانی‌خرم یکی از اساتید دوره آموزشی داستان‌نویسی «[[جلال آل‌احمد|جلال آل احمد]]» بوده است و برای شرکت کنندگان از «لحن و آسیب‌شناسی لحن» در ساختار داستان صحبت کرده است. او مدتی در «موسسه بهاران خردواندیشه» کارگاه کوچک رمان نیز داشته است. هم‌چنین در برخی از محافل ادبی برای نقد کتاب حضور می یابد.
 
 
===دبیر جشنواره احمد محمود===


==منبع‌شناسی و آثار ==
==منبع‌شناسی و آثار ==
===رمان‌ها===
===رمان‌ها===
 
ترکیبِ جعل و تاریخ موتیفی‌‌‌‌‌‌ست که در رمان‌‌‌‌‌‌های مهدیِ یزدانی‌‌‌‌‌‌خرم تکرار می‌‌‌‌‌‌شود. رمان تاریخِ رسمی نیست که عیناً به حوادثِ تاریخی وفادار باشد . تاریخِ غیرِرسمی نیست که تطبیقِ جزئیات در آن بر چیزی دیگری ارجح باشد. او آگاهانه تکه‌‌‌‌‌‌های پراکنده‌ٔ عینی در تاریخ را مالِ خود می‌‌‌‌‌‌کند و قصه‌‌‌‌‌‌اش را در بستری فراهم روایت می‌‌‌‌‌‌کند. نکته‌ٔ مهم درباره‌ٔ آثار یزدانی‌خرم، اهمیتِ خرده‌‌‌‌‌‌روایت‌‌‌‌‌‌هاست. نویسنده با انبوهِ خرده‌‌‌‌‌‌روایت‌‌‌‌‌‌های ریز و درشت وارد می‌‌‌‌‌‌شود، آنها را جوری به بدنه‌ٔ روایتش وصل می‌‌‌‌‌‌کند که گویی همه‌‌‌‌‌‌چیزِ تاریخ از ابتدا چنین بوده است. یزدانی‌‌‌‌‌‌خرم رمان‌‌‌‌‌‌نویسی‌‌‌‌‌‌ست که مخاطب‌‌‌‌‌‌اش می‌‌‌‌‌‌داند قرار است با چه جنسی از روایت روبه‌‌‌‌‌‌رو شود و تاریخ و فردیتِ آدم‌‌‌‌‌‌ها چه جایگاهی در آن دارد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://sazandeginews.com/News/3107|عنوان=روایت تاریخ }}</ref>


==== [[به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی]]====  
==== [[به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی]]====  
[[«به گزارش اداره هواشناسی...»]] اولین رمان یزدانی‌خرم است که در بیست‌وپنج‌ سالگی نوشت و انتشارات ققنوس آن را سال ۱۳۸۴ منتشر کرد. رمان در سال ۱۳۸۵ جایزه بهترین رمان متفاوت سال را از آنِ خود کرد اما تنها دو ماه روی پیشخوان کتاب فروشی‌ها بود و سپس توقیف شد. سرانجام پس از یازده سال ممنوع و نایاب بودن از نو منتشر شد. رمانی تجربی و آوانگارد که نقدها و بحث‌های بسیاری برانگیخت.  
[[«به گزارش اداره هواشناسی...»]] اولین رمان یزدانی‌خرم است که در بیست‌وپنج‌ سالگی نوشت و انتشارات ققنوس آن را سال ۱۳۸۴ منتشر کرد. رمان در سال ۱۳۸۵ جایزه‌ٔ بهترین رمان متفاوت سال را از آنِ خود کرد اما تنها دو ماه روی پیشخوان کتاب فروشی‌ها بود و سپس توقیف شد. سرانجام پس از یازده سال ممنوع و نایاب بودن از نو منتشر شد. رمانی تجربی و آوانگارد که نقدها و بحث‌های بسیاری برانگیخت.  
داستان ساختاری درهم‌پیچیده و ضدزمان دارد و درباره احوالاتِ یک روزنامه‌نگار و نویسنده به نام احمد است که در زمان گم شده است و صورت‌ها و شکل‌های مختلف مرگ را در دهه‌های مختلف تجربه کرده است.احمدِگمشده‌ٔ زمان، گاهی به سال ٦٠ برمی‌گردد و کودک می‌شود و گاهی مردی می‌شود که از جنگ برگشته است، او در روایت شاعرانه خود می‌کوشد کابوس‌ها و رؤیاهایش را لمس کند اما با مرگ ناگهانی همسر و دختر محبوبش کابوس‌هایش دوچندان می‌شود. رمان خط سیر زمانی منظمی ندارد و می‌کوشد با زبانی آهنگین به فرم‌های «رمان‌شعر» نزدیک شود. رمانی با تعددِ مکان؛ از دانشگاه تهران گرفته تا خیابان ولیعصر؛ از خطِ مقدمِ جنگ تا بهشت‌زهرا...  
داستان ساختاری درهم‌پیچیده و ضدزمان دارد و درباره احوالاتِ یک روزنامه‌نگار و نویسنده به نام احمد است که در زمان گم شده است و صورت‌ها و شکل‌های مختلف مرگ را در دهه‌های مختلف تجربه کرده است.احمدِگمشده‌ٔ زمان، گاهی به سال ٦٠ برمی‌گردد و کودک می‌شود و گاهی مردی می‌شود که از جنگ برگشته است، او در روایت شاعرانه خود می‌کوشد کابوس‌ها و رؤیاهایش را لمس کند اما با مرگ ناگهانی همسر و دختر محبوبش کابوس‌هایش دوچندان می‌شود. رمان خط سیر زمانی منظمی ندارد و می‌کوشد با زبانی آهنگین به فرم‌های «رمان‌شعر» نزدیک شود. رمانی با تعددِ مکان؛ از دانشگاه تهران گرفته تا خیابان ولیعصر؛ از خطِ مقدمِ جنگ تا بهشت‌زهرا...  
<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://qoqnoos.ir/Fa/%D8%A8%D9%87-%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%87%D9%88%D8%A7%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D9%84%D8%B9%D9%86%D8%AA%DB%8C|عنوان=به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی }}</ref>
<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://qoqnoos.ir/Fa/%D8%A8%D9%87-%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%87%D9%88%D8%A7%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D9%84%D8%B9%D9%86%D8%AA%DB%8C|عنوان=به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی }}</ref>
خط ۱۰۰: خط ۱۲۲:


====[[من منچستریونایتد را دوست دارم]]====
====[[من منچستریونایتد را دوست دارم]]====
[[من منچستریونایتد را دوست دارم|«منچستریونایتد»]] یک غم‌نامه‌ٔ کمدی‌ست که تهرانی اسیر در حلقه‌ٔ متفقان را در دهه‌ٔ٢٠ تا ٣٠خورشیدی روایت می‌کند. یک دوربینِ متشنجِ روی‌دست که در کوچه‌خیابان‌های منتهی به کودتا، بی‌وقفه و سرگیجه‌وار، می دود. از ورای دیوار خانه‌ها و از پسِ ذهن آدم‌ها می گذرد، به پستوهای خوف‌ناک جرم و قتل و خرافه‌پرستی و دعانویسی و فرزندکشی و آدم‌سوزی و تن‌فروشی سر می‌کشد. از گذرگاه‌های قداره‌کشی و هوچی‌گری و ماجراجویی و ولنگاری و هرج‌ومرج‌طلبی و روشنفکرنمایی عبور می کند و به خیابان‌های کودتا می رسد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://instaphenomenons.me/p/BSAhVy4hhdH|عنوان=[[من منچستریونایتد را دوست دارم|من منچستریونایتد را دوست دارم]]}}</ref>
[[من منچستریونایتد را دوست دارم|«منچستریونایتد»]] یک غم‌نامه‌ٔ کمدی‌ست که تهرانی اسیر در حلقه‌ٔ متفقان را در دهه‌ٔ٢٠ تا ٣٠خورشیدی روایت می‌کند. یک دوربینِ متشنجِ روی‌دست که در کوچه‌خیابان‌های منتهی به کودتا، بی‌وقفه و سرگیجه‌وار، می دود. از ورای دیوار خانه‌ها و از پسِ ذهن آدم‌ها می گذرد، به پستوهای خوفناک جرم و قتل و خرافه‌پرستی و دعانویسی و فرزندکشی و آدم‌سوزی و تن‌فروشی سر می‌کشد. از گذرگاه‌های قداره‌کشی و هوچی‌گری و ماجراجویی و ولنگاری و هرج‌ومرج‌طلبی و روشنفکرنمایی عبور می کند و به خیابان‌های کودتا می رسد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://instaphenomenons.me/p/BSAhVy4hhdH|عنوان=[[من منچستریونایتد را دوست دارم|من منچستریونایتد را دوست دارم]]}}</ref>
این رمان تندیس بهترین رمان‌ِسال [[هفت‌اقلیم]] و جایزهٔ [[جشنوارهٔ ادبی بوشهر]] را برنده شد و با انتشار ۱۲۵۰۰ نسخه، در فهرست پرمخاطب‌ترین داستان‌های ایرانی دهه‌ٔ نود قرار گرفت. <ref name=''پرمخاطب‌ترین داستان‌های دههٔ٩٠''>{{یادکرد وب|نشانی=http://esfahanemrooz.ir/print:page,1,53932-%D9%BE%D8%B1%D9%85%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%A8-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D9%87-%DB%B9%DB%B0-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86.html|عنوان= پرمخاطب‌ترین داستان‌های دههٔ٩٠}}</ref> رمان [[من منچستریونایتد را دوست دارم]] به‌زبان ترکی استانبولی ترجمه شده است و در ترکیه بازخوردهای خوبی داشت.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.aa.com.tr/fa/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85/705941//|عنوان= منچستریونایتد در بازار کتاب ترکیه}}</ref>
این رمان تندیس بهترین رمان‌ِسال [[هفت‌اقلیم]] و جایزهٔ [[جشنوارهٔ ادبی بوشهر]] را برنده شد و با انتشار ۱۲۵۰۰ نسخه، در فهرست پرمخاطب‌ترین داستان‌های ایرانی دهه‌ٔ نود قرار گرفت. <ref name=''پرمخاطب‌ترین داستان‌های دههٔ٩٠''>{{یادکرد وب|نشانی=http://esfahanemrooz.ir/print:page,1,53932-%D9%BE%D8%B1%D9%85%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%A8-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D9%87-%DB%B9%DB%B0-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86.html|عنوان= پرمخاطب‌ترین داستان‌های دههٔ٩٠}}</ref> رمان [[من منچستریونایتد را دوست دارم]] به‌زبان ترکی استانبولی ترجمه شده است و در ترکیه بازخوردهای خوبی داشت.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.aa.com.tr/fa/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85/705941//|عنوان= منچستریونایتد در بازار کتاب ترکیه}}</ref>




====[[سرخ‌ِسفید]]====
====[[سرخ‌ِسفید]]====
رمان [[''سرخ‌سفید'']] سومین رمانِ مهدی یزدانی‌خرم است. این رمان را [[نشر چشمه]] در بهار١٣٩٥ روانه بازار کرد. داستان در یک شب سرد دی ماه ۱۳۹۱ اتفاق می‌افتد. اما یک شب تاریخی. شبی که کش می‌آید از دو طرف گذشته و آینده.
رمان [[''سرخ‌سفید'']] سومین رمانِ مهدی یزدانی‌خرم است که پیش از این «خون» نام داشت. این رمان را [[نشر چشمه]] در بهار١٣٩٥ روانه بازار کرد. داستان در یک شب سرد دی ماه ۱۳۹۱ اتفاق می‌افتد. اما یک شب تاریخی؛ شبی که کش می‌آید از دو طرف گذشته و آینده.
رزمی‌کار سی‌وسه ساله‌ای برای تبدیل کمربند قهوه‌ای‌ به سیاه‌دان‌یک قرار است با پانزده مبارز در مبارزه‌ای یک‌دقیقه‌ای شرکت کند. میان این مبارزها و در بحبوحه‌ٔ کمرگیری و لگد‌ها و ضربه‌ها، قصه‌ٔ آدم‌ها هم روایت می‌شود که نقطه عطف زندگی‌شان دی ماه۱۳۵۸ است. رمان این‌گونه نقش می بندد و پیش می‌رود تا در هر مبارزه‌ای قصه‌ای تعریف شود. قصه‌ٔ کشیش یونانی آزادی‌خواه در برف و سرمای آن سال، قصه‌ٔ بازیکن بلاتکلیف باشگاه تاج تهران، قصه‌ٔ فروشنده کتابی که عاشق یک پزشک متخصص زنان ممنوع الکار شده و داستان‌های و خرده‌روایت‌هایی که نقطه پیوندشان مبارزات رزمی کار جوان است. شخصیت‌های زیادی در این اثر وجود دارند؛ از جنازه‌ امیرعباس هویدا گرفته تا استخوان‌های رضاخان و شخصیت‌های بسیار دیگر.
رزمی‌کار سی‌وسه ساله‌ای برای تبدیل کمربند قهوه‌ای‌ به سیاه‌دان‌یک قرار است با پانزده مبارز در مبارزه‌ای یک‌دقیقه‌ای شرکت کند. میان این مبارزها و در بحبوحه‌ٔ کمرگیری و لگد‌ها و ضربه‌ها، قصه‌ٔ آدم‌ها هم روایت می‌شود که نقطه عطف زندگی‌شان دی ماه۱۳۵۸ است. رمان این‌گونه نقش می بندد و پیش می‌رود تا در هر مبارزه‌ای قصه‌ای تعریف شود. قصه‌ٔ کشیش یونانی آزادی‌خواه در برف و سرمای آن سال، قصه‌ٔ بازیکن بلاتکلیف باشگاه تاج تهران، قصه‌ٔ فروشنده کتابی که عاشق یک پزشک متخصص زنان ممنوع الکار شده و داستان‌های و خرده‌روایت‌هایی که نقطه پیوندشان مبارزات رزمی کار جوان است. شخصیت‌های زیادی در این اثر وجود دارند؛ از جنازه‌ امیرعباس هویدا گرفته تا استخوان‌های رضاخان و شخصیت‌های بسیار دیگر.
انقلاب اگرچه ذاتا تحولی بنیادی در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است، در داستان [[''سرخ‌سفید'']] به تمام آدم‌های جامعه از هر طبقه و سنی، مرده و زنده، سرایت می‌کند تا جایی که شخصیت، ذات و منش آنها را تغییر می‌دهد. فرقی نمی‌کند جسد استالین و استخوان رضاخان باشند یا یک آدم معمولی در خیابان.
انقلاب اگرچه ذاتا تحولی بنیادی در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است، در داستان [[''سرخ‌سفید'']] به تمام آدم‌های جامعه از هر طبقه و سنی، مرده و زنده، سرایت می‌کند تا جایی که شخصیت، ذات و منش آنها را تغییر می‌دهد. فرقی نمی‌کند جسد استالین و استخوان رضاخان باشند یا یک آدم معمولی در خیابان.
خط ۱۱۴: خط ۱۳۶:


====[[خون‌خورده]]====
====[[خون‌خورده]]====
این رمان در اسفند ١٣٩٧ نخستین بار در [[نشرچشمه]] منتشر شد و مورد استقبال مخاطبان و منتقدان قرار گرفته است به‌طوری که کمتر از یک‌سال از انتشارش در ٨٠٠٠ نسخه به‌چاپ رسیده است. داستان قصه‌ٔ پنج برادر در سال‌‌های دهه‌ٔ شصتِ ایران است. قصه‌ٔ برادران سوخته که در لایه‌های تاریخ با آرزوهای‌ سوخته‌شان خاکستر شدند. ناصر سوخته، باستان‌شناس است، مسعود سوخته از نیروهای در خدمت شهید چمران بوده، که در شکست محاصره آبادان جنگیده است، منصور سوخته عکاس است و در پی شهرت و مقامی جهانی است، محمود سوخته که عاشق دختری توده‌ای است و مارکسیست شده است و طاهر سوخته که قربانی موشک‌باران تهران می‌شود. این قصه از تهران تا اصفهان، از بیروت تا آبادان و از مشهد تا کلیسایی کوچک در محله‌ٔ نارمَک که دو روح روی صلیبِ لق‌‌شده‌اش نشسته‌‌اند روایت می‌شود. این دو روح که روح خبیث خال‌دار و روح شاعرآزادی‌خواه نام دارند در رمان های قبلی یزدانی‌خرم هم حضور داشتند. رمان در یک بازه زمانی بین سالِ ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ در زمانِ گذشته و بخشی از آن در یکی دو سالِ اخیر رخ می‌دهد. خون‌خورده را می‌توان رمانی گوتیک دانست. گوتیک نه به معنای ترس که به معنای نوعی تعلیق. گوتیک به معنای هجوم تاریخ بر روان بشر. روایتی از دل سردابه‌ها و سفر به دل تاریخ بعضاً جعلی. ترکیبِ جعل و تاریخ موتیفی‌‌‌‌‌‌ست که در رمان‌‌‌‌‌‌های یزدانی‌‌‌‌‌‌خرم تکرار می‌‌‌‌‌‌شود. رمان تاریخِ رسمی نیست که عینا وفادار باشد به حوادثِ تاریخی وتاریخِ غیرِرسمی هم نیست که تطبیقِ جزئیات در آن ارجح باشد بر چیزی دیگر. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://taaghche.com/book/54037/%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87|عنوان=خون‌خورده }}</ref> «خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌» از ذهنی پُرقصه و مهندسی‌‌‌‌‌‌شده برآمده است و  به عقیده منتقدان تجربه‌ٔ موفقی است و از آن به عنوان یکی از جدی‌‌‌‌‌‌ترین و بهترین رمان‌‌‌‌‌‌های فارسیِ سال‌‌‌‌‌‌های اخیر نام برده‌اند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://sazandeginews.com/News/3107|عنوان= خون‌خورده،متاستاز خون بر تاریخ }}</ref> [[«خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌»]] اگرچه رمانی‌‌‌‌‌‌ است مجزا و برای خواندن و مرورِ آن نیازی به خواندنِ رمان‌‌‌‌‌‌های پیشین یزدانی‌خرم نیست اما روایتی‌‌‌‌‌‌ است در امتدادِ قصه‌‌‌‌‌‌ها و ساختارهای قبلی. این رمان را در کنار [[من منچستریونایتد را دوست دارم|«من منچستر یونایتد را دوست دارم»]] و [[«سرخ سفید»]] می‌توان سه‌گانه تاریخی مهدی یزدانی خرم دانست.
این رمان در اسفند ١٣٩٧ نخستین بار در [[نشرچشمه]] منتشر شد و مورد استقبال مخاطبان و منتقدان قرار گرفته است به‌طوری که کمتر از یک‌سال از انتشارش در ٨٠٠٠ نسخه به‌چاپ رسیده است. داستان قصه‌ٔ پنج برادر در سال‌‌های دهه‌ٔ شصتِ ایران است. قصه‌ٔ برادران سوخته که در لایه‌های تاریخ با آرزوهای‌ سوخته‌شان خاکستر شدند. ناصر سوخته، باستان‌شناس است، مسعود سوخته از نیروهای در خدمت شهید چمران بوده، که در شکست محاصره آبادان جنگیده است، منصور سوخته عکاس است و در پی شهرت و مقامی جهانی است، محمود سوخته که عاشق دختری توده‌ای است و مارکسیست شده است و طاهر سوخته که قربانی موشک‌باران تهران می‌شود. این قصه از تهران تا اصفهان، از بیروت تا آبادان و از مشهد تا کلیسایی کوچک در محله‌ٔ نارمَک که دو روح روی صلیبِ لق‌‌شده‌اش نشسته‌‌اند روایت می‌شود. این دو روح که روح خبیث خال‌دار و روح شاعرآزادی‌خواه نام دارند در رمان های قبلی یزدانی‌خرم هم حضور داشتند. رمان در یک بازه زمانی بین سالِ ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ در زمانِ گذشته و بخشی از آن در یکی دو سالِ اخیر رخ می‌دهد. خون‌خورده را می‌توان رمانی گوتیک دانست. گوتیک نه به معنای ترس که به معنای نوعی تعلیق. گوتیک به معنای هجوم تاریخ بر روان بشر. روایتی از دل سردابه‌ها و سفر به دل تاریخ بعضاً جعلی. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://taaghche.com/book/54037/%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87|عنوان=خون‌خورده }}</ref> «خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌» از ذهنی پُرقصه و مهندسی‌‌‌‌‌‌شده برآمده است و  به عقیده منتقدان تجربه‌ٔ موفقی است و از آن به عنوان یکی از جدی‌‌‌‌‌‌ترین و بهترین رمان‌‌‌‌‌‌های فارسیِ سال‌‌‌‌‌‌های اخیر نام برده‌اند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://sazandeginews.com/News/3107|عنوان= خون‌خورده،متاستاز خون بر تاریخ }}</ref> [[«خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌»]] اگرچه رمانی‌‌‌‌‌‌ است مجزا و برای خواندن و مرورِ آن نیازی به خواندنِ رمان‌‌‌‌‌‌های پیشین یزدانی‌خرم نیست اما روایتی‌‌‌‌‌‌ست در امتدادِ قصه‌‌‌‌‌‌ها و ساختارهای قبلی. این رمان را در کنار [[من منچستریونایتد را دوست دارم|«من منچستر یونایتد را دوست دارم»]] و [[«سرخ سفید»]] می‌توان سه‌گانه تاریخی مهدی یزدانی خرم دانست.دعوت به خواندن "خون خورده" دعوت به مرور تلخی‌های تاریخ است که در چرخه‌ای بی‌انتها تکرار می‌شود و آدمی را از آن گریزی نیست....
 


===نقدهای ادبی===
===نقدهای ادبی===
===نقدهای سینمایی===
===نقدهای سینمایی===
٭ نقد فیلم '''رد خون''' ساخته‌ٔ ''محمدحسین مهدویان'': «ردِ خون» خلاصه‌ایست شتاب‌زده از یکی از مهم‌ترین تکه‌های تاریخ در دهه‌ٔ شصت که انسجامِ خود را فدایِ جاه‌طلبیِ بی‌پشتوانه‌ای کرده که می‌خواهد تکلیفِ همه چیز و همه‌کس، حتی خودِ تاریخ را هم مشخص کند و چنین است که از فرطِ اطلاع‌رسانی ساختار فیلم منهدم می‌شود و آوارش در انتها بر سرِ مخاطبان فرود می‌آید.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/2487|عنوان= خون‌مرده }}</ref>
٭ نقد فیلم '''رد خون''' ساخته‌ٔ ''محمدحسین مهدویان'': «ردِ خون» خلاصه‌ایست شتاب‌زده از یکی از مهم‌ترین تکه‌های تاریخ در دهه‌ٔ شصت که انسجامِ خود را فدایِ جاه‌طلبیِ بی‌پشتوانه‌ای کرده که می‌خواهد تکلیفِ همه چیز و همه‌کس، حتی خودِ تاریخ را هم مشخص کند و چنین است که از فرطِ اطلاع‌رسانی ساختار فیلم منهدم می‌شود و آوارش در انتها بر سرِ مخاطبان فرود می‌آید.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/2487|عنوان= خون‌مرده }}</ref>
خط ۱۲۴: خط ۱۴۹:




٭ نقد فیلم غلامرضا تختی ساخته‌ٔ ''بهرام توکلی'': «تختی» فیلمِ بسیار مهمی‌ست چون با رندی و هوش‌مندی راویِ تنِ قهرمانی می‌شود که سریع تبدیل به شمایلِ دیواری و پوستر شده ولی از جامعه بیرون گذاشته می‌شود. فیلمی درباره‌ٔ بدنِ ازپادرآمده‌ٔ یک قهرمان که همه سهمِ خود را از آن می‏ خواهند، فیلمی علیه مفهومِ مردم...<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/2173|عنوان= زیبایی‏ شناسیِ زهر }}</ref>
٭ نقد فیلم '''غلامرضا تختی''' ساخته‌ٔ ''بهرام توکلی'': «تختی» فیلمِ بسیار مهمی‌ست چون با رندی و هوشمندی راویِ تنِ قهرمانی می‌شود که سریع تبدیل به شمایلِ دیواری و پوستر شده ولی از جامعه بیرون گذاشته می‌شود. فیلمی درباره‌ٔ بدنِ ازپادرآمده‌ٔ یک قهرمان که همه سهمِ خود را از آن می‏ خواهند، فیلمی علیه مفهومِ مردم...<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://sazandeginews.com/News/2173|عنوان= زیبایی‏ شناسیِ زهر }}</ref>





نسخهٔ ‏۱۴ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۴۲

مهدی یزدانی‌خرم

کماکان گور پدر تاریخ
زمینهٔ کاری روزنامه‌نگاری
داستان ‌نویسی
مقاله نویسی
نقدادبی
ویراستاری
زادروز ٢شهریور ١٣٥٨
تهران
ملیت ایرانی
سبک نوشتاری تاریخ معاصر ایران
کتاب‌ها به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی
من منچستریونایتد را دوست دارم
سرخ‌ِسفید
خون‌خورده
همسر(ها) مریم حسینیان
فرزندان امیرحسین
مدرک تحصیلی کارشناسی ادبیات‌ فارسی
دانشگاه دانشگاه تهران
اثرپذیرفته از ابراهیم گلستان رضا براهنی
مهدی یزدانی‌خرم در انجمن ادبی «چهل»
مهدی یزدانی‌خرم و همسرش مریم حسینیان
در آغاز من بودم
خوبی مُردن این است که می‌توانی بدجوری حال دیگران را بگیری.
اولش بخار بود و آخرش هم بخار است گرم و سفید
اولش خون بود و آخرش آب است
دبیر دومین دوره‌ٔ جایزه‌ٔ ادبی احمدمحمود

مهدی یزدانی‌خرم روزنامه‌نگار، داستان‌نویس، منتقد، برندهٔ جوایز ادبی در چند دوره است که از او به عنوان یکی از پنج امید ادبیات داستانی معاصرایران تجلیل شده است.[۱]

* * * * *

نام مهدی یزدانی‌خرم با رسانه‌های مکتوب گره خورده است؛ او نویسنده و روزنامه‌نگار است و در حوزه‌ٔ فرهنگ، هنر و ادبیات منتقد و تحلیل‌گر به شمار می‌آید. عمده‌ٔ شهرتش در این حوزه به نقدهای ادبی او بازمی‌گردد. وی از نوجوانی به نویسندگی و روزنامه‌نگاری علاقه‌مند شد و تنها چهارده سال بیشتر نداشت که در کلاس‎های نویسندگی احمد غلامی که در «مجله‌ٔ شباب» برگزار می‌شد، شرکت کرد. هجده ساله بود که اولین یادداشت ادبی‌اش در روزنامه به چاپ رسید. سپس با روزنامه‌های خرداد، فتح، همشهری، هم‌میهن، شرق، اعتماد، کارگزاران، اعتماد ملی و نیز هفته‌نامه‌های «شهروند امروز»، «ایران دخت»، «هفته‌نامه آسمان»، «هفته‌نامه صدا» و «مجله نافه» همکاری کرده‌است. یزدانی‌خرم دبیر سرویس ادبیات مجلهٔ «مهرنامه» و عضو شورای دبیران مجلهٔ «تجربه» است که به صورت ماهنامه در تهران منتشر می‌شوند. او هم‌چنین مسئول انتخاب داستان ایرانی نشر چشمه و مشاوراصلی بخش ادبیات این انتشارات به‌شمار می‌آید.


داستانک‌ها

عکس‌‌ها به داستان‌هایم جان می دهند

«اتفاق‌های تاریخی، تماشا کردن عکس‌های قدیمی، دیدن انسان‌های بی‌نام و نشان که عکس‌هایشان در روزنامه‌های ٧٠، ٨٠ سال پیش به چشمم می‌خورد و ... همه‌ٔ این مسائل مرا قلقلک می‌دهد تا برایشان قصه طراحی کنم.»[۲]


پیرهن‌زرشکی‌ِ چوبک یقه‌‌ام را گرفت

«اما داستانِ من و صادق چوبک بازمی‌گردد به عصری زمستانی و سرد در دفتر مجله‌ شباب درچهارده‌سالگی. جمعِ داستان‌خوانی و مهمان آن هفته که محمد بهارلو بود همراه کتاب تازه درآمده‌اش، یک آنتولوژی درجه اول از نویسنده‌گان ایرانی. چوبک در آن سال که به گمانم هفتاد و سه ساله می‌شد هنوز در جهان بود. گردون نوشته بود سوی چشمانش را از دست داده و در آمریکاست. محمد بهارلو در آن غروب پنج‌شنبه پیشنهاد کرد یک داستان از کتابش بخواند و خواند، داستانِ «پیراهن زرشکی» را خواند که تا امروز هیچ داستان کوتاهی در ادبیات ایران نتوانسته چنین جان و روح من را متلاطم کند. وقتی محمد بهارلو خواندنِ داستان را تمام‌ کرد من در حیرت کامل فرورفته بودم. حیرتی که تا امروز و هر بار که این داستانِ چوبک را می‌خوانم یقه‌ٔ جانم را می‌گیرد.»[۳]


آن‌قدر نوشتم تا چاپ شد

«من همه‌جا گفته‌ام، تأثيری كه احمد غلامی روی من داشت، بيش از هر چيز سخت‌گيری عجيب و غريب‌اش بود؛ من داستان‌های بسیاری نوشتم و او رد کرد و در «مجله‌ شباب» چاپ نشد. وقتی كه روزنامه‌های دوم خرداد به‌وجود آمدند بيست‌ و دو..سه مطلب از من رد شده بود تا بلاخره یک مطلب تایید شد و چاپ شد. من برای نویسنده و روزنامه‌نگاری به‌شدت تلاش کردم.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


از کودکی تا به امروز

پدربزرگم قلب طهران قدیم

گلشیری خواندنم اخراجم کرد

«من در دبیرستان فرهنگ درس خوانده‌ام. دبیرستان مثلاً نخبه‌گان علوم انسانی. مدرسه‌ای خاص که در زمان ما شصت نفر بیشتر دانش‌آموز نداشت و دکتر حدادعادل، مدیرش بود. هدایت می خواندیم و اخوان و کافکا...هرچند به‌سبب گلشیری خواندن اخراجی موقت شدم اما باز بازگشتم و این قصه‌ٔ دیگری‌ست..[۴]آن‌جا من و دوستانم مجله "نسیم" را در می آوردیم. محسنِ آزرم همكلاسی‌ام بود، روزبه صدرآرا بود، هادی حيدری و خیلی‎ها که در رشته‌های دیگر مطرح شدند. آن دوره را دوره‌ٔ طلاييِ دبیرستان فرهنگ می‌گویند. در تمامِ آن سال‌ها کار ما نوشتن و خواندن و جدّی گرفتنِ خود بود. اين‌كه آدمی خودش را جدّی بگیرد خیلی راه‌گشاست. »خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


به فوتبال و كيوكوشين علاقه داشتم

مهدی یزدانی‌خرم در باشگاهِ نوجوانان «عقاب» بازی كرده بود و بنا به گفته‌هایش صادق ورمرزيار بازیکن موردعلاقه‌اش بوده است. او همیشه پیراهن شماره سه می پوشید و قصد داشت تا برای پست هافبك در تیم استقلال تست بدهد که نویسندگی مسیر زندگی‌اش را تغیر داد. او هم‌چنین در ورزش رزمی «كيوكوشين» مقامِ استانی داشته است و کمربند قهوه‌ای گرفته است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


از منچستریونایتد تا كيوكوشين کای سی‌وسه ساله‎

یزدانی‌خرم از هواداران جدی و سرسخت باشگاه استقلال است و در رابطه با تیم محبوبش می گوید: «من نویسنده‌ای هستم که در اعماقِ روح و ذهنم تاریخِ این باشگاه را مرور می‌کنم و خبرها را می‌خوانم.» او برای نوشتنِ رمان «سرخِ سفید» و برای طراحی یک بازیکن استقلال که با رسیدن انقلاب وضعیتش نامشخص شده؛ تحقیقات زیادی کرده است. او هم چنین در یادداشتی به‌نام «ناخدای من برخیز» از شکست‌ها و تلخ‌کامی‌های تیم استقلال گفته است. [۵]. عنوان دومین کتابش «من منچستریونایتد را دوست دارم» برگرفته از، دیگر تیم محبوبش است. او که سال‌ها ورزش رزمی کار کرده است قهرمان اصلی‌اش در رمان ''سرخ‌سفید'' یک مبارز رزمی‌کار است.

یزدانی‌خرم از نگاه دیگران

یزدانی ‌خرم از خودش می گوید:

«آدم پررویی هستم و دوست دارم نویسنده جاه‌طلبی باشم. ترجیح می‌دهم رمانی بنویسم و با سر به زمین بخورم، اما یک کار پاستوریزه انجام ندهم.[۶]نویسنده آدمی است که سعی می‌کند، در مقابل شر دنیا بایستد تا جهان خود را عَِلَم کند، نویسنده انسانی است که هیچ فضیلت زیستی نسبت به بقیه ندارد. کسی که از مرگ و فناپذیری خود آگاه است. به خاطر همین از این امر بسیار رنج می‌برد. بنابراین می‌نویسد تا بتواند مرگ روحی خود را به تعویق بیاندازد.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

چند کلمه با نوقلمان:

«علاقه‌مندان به داستان‌نویسی، نوشتن را باید به صورت روش‌مند یاد بگیرند؛ زیرا نویسندگی یک فن است. از طرفی فقط غریزی نوشتن، نویسنده را هرز می‌دهد و تلفات غریزی‌نویسی زیاد است. باید علاقه‌مندان سعی کنند تا جایی که می‌توانند چارچوب‌ها و ساختارهای کلی داستان‌نویسی را یاد بگیرند. پس از آن می‌توانند آن را بشکنند و به سبک بیان خودشان برسند.نقطه‌عطف داستان‌نویسی یا برگ‌ برنده داستان‌نویسی در نوگرایی است و در این‌که نویسنده بداند چگونه از کنار ابتذال عبور کند، بدون آن‌که در دام نخبه‌گرایی ملا‌ل‌آور بیفتید.»

خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

کلاس‌های داستان‌نویسی و محافل نقدادبی

مهدی یزدانی‌خرم یکی از اساتید دوره آموزشی داستان‌نویسی «جلال آل احمد» بوده است و برای شرکت کنندگان از «لحن و آسیب‌شناسی لحن» در ساختار داستان صحبت کرده است. او مدتی در «موسسه بهاران خردواندیشه» کارگاه کوچک رمان نیز داشته است. هم‌چنین در برخی از محافل ادبی برای نقد کتاب حضور می یابد.


دبیر جشنواره احمد محمود

منبع‌شناسی و آثار

رمان‌ها

ترکیبِ جعل و تاریخ موتیفی‌‌‌‌‌‌ست که در رمان‌‌‌‌‌‌های مهدیِ یزدانی‌‌‌‌‌‌خرم تکرار می‌‌‌‌‌‌شود. رمان تاریخِ رسمی نیست که عیناً به حوادثِ تاریخی وفادار باشد . تاریخِ غیرِرسمی نیست که تطبیقِ جزئیات در آن بر چیزی دیگری ارجح باشد. او آگاهانه تکه‌‌‌‌‌‌های پراکنده‌ٔ عینی در تاریخ را مالِ خود می‌‌‌‌‌‌کند و قصه‌‌‌‌‌‌اش را در بستری فراهم روایت می‌‌‌‌‌‌کند. نکته‌ٔ مهم درباره‌ٔ آثار یزدانی‌خرم، اهمیتِ خرده‌‌‌‌‌‌روایت‌‌‌‌‌‌هاست. نویسنده با انبوهِ خرده‌‌‌‌‌‌روایت‌‌‌‌‌‌های ریز و درشت وارد می‌‌‌‌‌‌شود، آنها را جوری به بدنه‌ٔ روایتش وصل می‌‌‌‌‌‌کند که گویی همه‌‌‌‌‌‌چیزِ تاریخ از ابتدا چنین بوده است. یزدانی‌‌‌‌‌‌خرم رمان‌‌‌‌‌‌نویسی‌‌‌‌‌‌ست که مخاطب‌‌‌‌‌‌اش می‌‌‌‌‌‌داند قرار است با چه جنسی از روایت روبه‌‌‌‌‌‌رو شود و تاریخ و فردیتِ آدم‌‌‌‌‌‌ها چه جایگاهی در آن دارد.[۷]

به گزارش اداره هواشناسی: فردا این خورشیدلعنتی

«به گزارش اداره هواشناسی...» اولین رمان یزدانی‌خرم است که در بیست‌وپنج‌ سالگی نوشت و انتشارات ققنوس آن را سال ۱۳۸۴ منتشر کرد. رمان در سال ۱۳۸۵ جایزه‌ٔ بهترین رمان متفاوت سال را از آنِ خود کرد اما تنها دو ماه روی پیشخوان کتاب فروشی‌ها بود و سپس توقیف شد. سرانجام پس از یازده سال ممنوع و نایاب بودن از نو منتشر شد. رمانی تجربی و آوانگارد که نقدها و بحث‌های بسیاری برانگیخت. داستان ساختاری درهم‌پیچیده و ضدزمان دارد و درباره احوالاتِ یک روزنامه‌نگار و نویسنده به نام احمد است که در زمان گم شده است و صورت‌ها و شکل‌های مختلف مرگ را در دهه‌های مختلف تجربه کرده است.احمدِگمشده‌ٔ زمان، گاهی به سال ٦٠ برمی‌گردد و کودک می‌شود و گاهی مردی می‌شود که از جنگ برگشته است، او در روایت شاعرانه خود می‌کوشد کابوس‌ها و رؤیاهایش را لمس کند اما با مرگ ناگهانی همسر و دختر محبوبش کابوس‌هایش دوچندان می‌شود. رمان خط سیر زمانی منظمی ندارد و می‌کوشد با زبانی آهنگین به فرم‌های «رمان‌شعر» نزدیک شود. رمانی با تعددِ مکان؛ از دانشگاه تهران گرفته تا خیابان ولیعصر؛ از خطِ مقدمِ جنگ تا بهشت‌زهرا... [۸]


من منچستریونایتد را دوست دارم

«منچستریونایتد» یک غم‌نامه‌ٔ کمدی‌ست که تهرانی اسیر در حلقه‌ٔ متفقان را در دهه‌ٔ٢٠ تا ٣٠خورشیدی روایت می‌کند. یک دوربینِ متشنجِ روی‌دست که در کوچه‌خیابان‌های منتهی به کودتا، بی‌وقفه و سرگیجه‌وار، می دود. از ورای دیوار خانه‌ها و از پسِ ذهن آدم‌ها می گذرد، به پستوهای خوفناک جرم و قتل و خرافه‌پرستی و دعانویسی و فرزندکشی و آدم‌سوزی و تن‌فروشی سر می‌کشد. از گذرگاه‌های قداره‌کشی و هوچی‌گری و ماجراجویی و ولنگاری و هرج‌ومرج‌طلبی و روشنفکرنمایی عبور می کند و به خیابان‌های کودتا می رسد.[۹] این رمان تندیس بهترین رمان‌ِسال هفت‌اقلیم و جایزهٔ جشنوارهٔ ادبی بوشهر را برنده شد و با انتشار ۱۲۵۰۰ نسخه، در فهرست پرمخاطب‌ترین داستان‌های ایرانی دهه‌ٔ نود قرار گرفت. [۱۰] رمان من منچستریونایتد را دوست دارم به‌زبان ترکی استانبولی ترجمه شده است و در ترکیه بازخوردهای خوبی داشت.[۱۱]


سرخ‌ِسفید

رمان ''سرخ‌سفید'' سومین رمانِ مهدی یزدانی‌خرم است که پیش از این «خون» نام داشت. این رمان را نشر چشمه در بهار١٣٩٥ روانه بازار کرد. داستان در یک شب سرد دی ماه ۱۳۹۱ اتفاق می‌افتد. اما یک شب تاریخی؛ شبی که کش می‌آید از دو طرف گذشته و آینده. رزمی‌کار سی‌وسه ساله‌ای برای تبدیل کمربند قهوه‌ای‌ به سیاه‌دان‌یک قرار است با پانزده مبارز در مبارزه‌ای یک‌دقیقه‌ای شرکت کند. میان این مبارزها و در بحبوحه‌ٔ کمرگیری و لگد‌ها و ضربه‌ها، قصه‌ٔ آدم‌ها هم روایت می‌شود که نقطه عطف زندگی‌شان دی ماه۱۳۵۸ است. رمان این‌گونه نقش می بندد و پیش می‌رود تا در هر مبارزه‌ای قصه‌ای تعریف شود. قصه‌ٔ کشیش یونانی آزادی‌خواه در برف و سرمای آن سال، قصه‌ٔ بازیکن بلاتکلیف باشگاه تاج تهران، قصه‌ٔ فروشنده کتابی که عاشق یک پزشک متخصص زنان ممنوع الکار شده و داستان‌های و خرده‌روایت‌هایی که نقطه پیوندشان مبارزات رزمی کار جوان است. شخصیت‌های زیادی در این اثر وجود دارند؛ از جنازه‌ امیرعباس هویدا گرفته تا استخوان‌های رضاخان و شخصیت‌های بسیار دیگر. انقلاب اگرچه ذاتا تحولی بنیادی در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است، در داستان ''سرخ‌سفید'' به تمام آدم‌های جامعه از هر طبقه و سنی، مرده و زنده، سرایت می‌کند تا جایی که شخصیت، ذات و منش آنها را تغییر می‌دهد. فرقی نمی‌کند جسد استالین و استخوان رضاخان باشند یا یک آدم معمولی در خیابان. [۱۲] گویی مبارز سی و سه ساله عصاره و نمادی از تمام کسانی است که در راه انقلاب قدمی و قلمی برداشته‌اند. در راستا یا بر خلاف آن انقلاب. و حالا همگی نماینده‌ای برای مبارزه با گیوکوشین‌کای سی و سه ساله فرستاده‌اند. شاهد این مبارزه دو روح سرگردان است که در تمام صحنه‌های مبارزه حضور دارند. روح شاعری آزادی‌خواه و روحی خبیث و خال‌دار. رمان «سرخ‌سفید» رمانی با ساختاری هزارویک شبی است. به این معنا که در هر صفحه‌اش قصه‌ای تازه را رو می‌کند تا مخاطب را بیدار و هوشیار نگه‌ دارد. قصه‌هایی که از دل تاریخ بیرون کشیده شده‌اند. تاریخی که گویی بیشتر به بازنده‌ها نظر دارد تا برنده‌ها. تاریخی که این بار بازنده‌ها آن را نوشته‌اند نه فاتحان! بازنده‌هایی که در برنده شدن هم معنایی نمی‌بینند.[۱۳]


خون‌خورده

این رمان در اسفند ١٣٩٧ نخستین بار در نشرچشمه منتشر شد و مورد استقبال مخاطبان و منتقدان قرار گرفته است به‌طوری که کمتر از یک‌سال از انتشارش در ٨٠٠٠ نسخه به‌چاپ رسیده است. داستان قصه‌ٔ پنج برادر در سال‌‌های دهه‌ٔ شصتِ ایران است. قصه‌ٔ برادران سوخته که در لایه‌های تاریخ با آرزوهای‌ سوخته‌شان خاکستر شدند. ناصر سوخته، باستان‌شناس است، مسعود سوخته از نیروهای در خدمت شهید چمران بوده، که در شکست محاصره آبادان جنگیده است، منصور سوخته عکاس است و در پی شهرت و مقامی جهانی است، محمود سوخته که عاشق دختری توده‌ای است و مارکسیست شده است و طاهر سوخته که قربانی موشک‌باران تهران می‌شود. این قصه از تهران تا اصفهان، از بیروت تا آبادان و از مشهد تا کلیسایی کوچک در محله‌ٔ نارمَک که دو روح روی صلیبِ لق‌‌شده‌اش نشسته‌‌اند روایت می‌شود. این دو روح که روح خبیث خال‌دار و روح شاعرآزادی‌خواه نام دارند در رمان های قبلی یزدانی‌خرم هم حضور داشتند. رمان در یک بازه زمانی بین سالِ ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ در زمانِ گذشته و بخشی از آن در یکی دو سالِ اخیر رخ می‌دهد. خون‌خورده را می‌توان رمانی گوتیک دانست. گوتیک نه به معنای ترس که به معنای نوعی تعلیق. گوتیک به معنای هجوم تاریخ بر روان بشر. روایتی از دل سردابه‌ها و سفر به دل تاریخ بعضاً جعلی. [۱۴] «خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌» از ذهنی پُرقصه و مهندسی‌‌‌‌‌‌شده برآمده است و به عقیده منتقدان تجربه‌ٔ موفقی است و از آن به عنوان یکی از جدی‌‌‌‌‌‌ترین و بهترین رمان‌‌‌‌‌‌های فارسیِ سال‌‌‌‌‌‌های اخیر نام برده‌اند.[۱۵] «خون‌‌‌‌‌‌خورده‌‌‌‌‌‌» اگرچه رمانی‌‌‌‌‌‌ است مجزا و برای خواندن و مرورِ آن نیازی به خواندنِ رمان‌‌‌‌‌‌های پیشین یزدانی‌خرم نیست اما روایتی‌‌‌‌‌‌ست در امتدادِ قصه‌‌‌‌‌‌ها و ساختارهای قبلی. این رمان را در کنار «من منچستر یونایتد را دوست دارم» و «سرخ سفید» می‌توان سه‌گانه تاریخی مهدی یزدانی خرم دانست.دعوت به خواندن "خون خورده" دعوت به مرور تلخی‌های تاریخ است که در چرخه‌ای بی‌انتها تکرار می‌شود و آدمی را از آن گریزی نیست....


نقدهای ادبی

نقدهای سینمایی

٭ نقد فیلم رد خون ساخته‌ٔ محمدحسین مهدویان: «ردِ خون» خلاصه‌ایست شتاب‌زده از یکی از مهم‌ترین تکه‌های تاریخ در دهه‌ٔ شصت که انسجامِ خود را فدایِ جاه‌طلبیِ بی‌پشتوانه‌ای کرده که می‌خواهد تکلیفِ همه چیز و همه‌کس، حتی خودِ تاریخ را هم مشخص کند و چنین است که از فرطِ اطلاع‌رسانی ساختار فیلم منهدم می‌شود و آوارش در انتها بر سرِ مخاطبان فرود می‌آید.[۱۶]


٭ نقد فیلم شبی که ماه کامل شد، ساخته‌ٔ نرگسِ آبیار: تازه‌ترین فیلمِ نرگسِ آبیار روایتی‌ست دراماتیک از یک واقعیتِ تاریخی. خوانشِ من از این فیلم بر اساسِ همین نکته استوار شده است که چگونه امرِ تاریخی می‌تواند در تقابل از «واقعیت تاریخی» عمل کند و چگونه «کشتن» به عنوانِ یک امرِ باستانی در هیاتِ یک تفکرِ رادیکالِ دینی سر از خاک برآورده و به زبان و روایتی خاص دست یابد.[۱۷]


٭ نقد فیلم غلامرضا تختی ساخته‌ٔ بهرام توکلی: «تختی» فیلمِ بسیار مهمی‌ست چون با رندی و هوشمندی راویِ تنِ قهرمانی می‌شود که سریع تبدیل به شمایلِ دیواری و پوستر شده ولی از جامعه بیرون گذاشته می‌شود. فیلمی درباره‌ٔ بدنِ ازپادرآمده‌ٔ یک قهرمان که همه سهمِ خود را از آن می‏ خواهند، فیلمی علیه مفهومِ مردم...[۱۸]


مقاله‌ها

جوایز

[۱۹]

نوا، نما و نگاه

خون‌خورده متاستاز خون بر تن تاریخ

صدای نویسنده

جستارهای وابسته

پانویس

منابع

پیوند به بیرون