بیژن الهی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
آقای مستقیم (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
آقای مستقیم (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹۷: خط ۹۷:
*'''۱۳۵۰''': انتشار دویست نسخه از «علف ایام» در قطع خشتی. سوزاندن همهٔ نسخه‌های «علف‌ ایام»
*'''۱۳۵۰''': انتشار دویست نسخه از «علف ایام» در قطع خشتی. سوزاندن همهٔ نسخه‌های «علف‌ ایام»
===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری===
===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری===
بیژن الهی، که نام کامل‌اش در شناسنامه بیژن الهی شیرازی بود، در شانزدهم تیرماه سال ۱۳۲۴ شمسی به دنیا آمد.<ref name= "Arman">{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=اصفهانی |نام۱=سامان|عنوان= بیژن الهی؛ شاعر راز و نیاز و سکوت}}</ref> پدر او محمد
بیژن الهی، که نام کامل‌اش در شناسنامه بیژن الهی شیرازی بود، در شانزدهم تیرماه سال ۱۳۲۴ شمسی به دنیا آمد.<ref name= "Arman">{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=اصفهانی |نام۱=سامان|عنوان= بیژن الهی؛ شاعر راز و نیاز و سکوت}}</ref> او زبان فرانسوی را تا قبل از سال ۱۳۴۷ با معلم‌هایی که مادرش می‌گرفت، به طور خصوصی و در منزلش فرا گرفت.<ref name= "az chashm"/>
===شخصیت و اندیشه===
===شخصیت و اندیشه===
بیژن الهی دارای شخصیت سرسخت و عزلت‌گزینی بود. این عزلت‌گزینی به‌گونه‌ای بود که در دهه‌های پایانی عمرش، گمان می‌رقت که دیگر او زنده نیست. شخصیت گوشه‌گیر او به‌گونه‌ای بود که هرگز اجازهٔ چاپ مجدد آثارش یا چاپ آثار منتشرنشده‌اش را نمی‌داد. به نقل از هادی محیط، بیژن الهی در گفت‌وگویی با وی، علت چاپ نشدن آثارش را «همین دوستان روشن‌فکر» معرفی کرده‌ است. «این‌ها نگذاشتند من کار کنم.» <ref name= "hadimohit">{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=محیط |نام۱=هادی||عنوان= بیژن الهی شیرازی|}}</ref>{{سخ}}
بیژن الهی دارای شخصیت سرسخت و عزلت‌گزینی بود. این عزلت‌گزینی به‌گونه‌ای بود که در دهه‌های پایانی عمرش، گمان می‌رقت که دیگر او زنده نیست. شخصیت گوشه‌گیر او به‌گونه‌ای بود که هرگز اجازهٔ چاپ مجدد آثارش یا چاپ آثار منتشرنشده‌اش را نمی‌داد. به نقل از هادی محیط، بیژن الهی در گفت‌وگویی با وی، علت چاپ نشدن آثارش را «همین دوستان روشن‌فکر» معرفی کرده‌ است. «این‌ها نگذاشتند من کار کنم.» <ref name= "hadimohit">{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=محیط |نام۱=هادی||عنوان= بیژن الهی شیرازی|}}</ref>{{سخ}}
همچنی از نظر هادی محیط، بیزن الهی دارای شخصیتی بی‌حوصله و خسته از روزگار و اندکی افسرده بوده است:  
همچنین از نظر هادی محیط، بیزن الهی دارای شخصیتی بی‌حوصله و خسته از روزگار و اندکی افسرده بوده است:  
{{نقل‌قول|...وگرنه هنوز می‌گفت و می‌خندید و نشاط زندگی داشت. آدمی نبود که البته بشود وارد جهان شخصی‌اش شد. به شدت گزیده‌کار و سخت‌گیر بود در انتخاب آدم‌های اطرافش و فاصله‌ها را می‌ناخت و فاصله‌ها را ارج می‌نهاد.<ref name= "hadimohit"/>}}
{{نقل‌قول|...وگرنه هنوز می‌گفت و می‌خندید و نشاط زندگی داشت. آدمی نبود که البته بشود وارد جهان شخصی‌اش شد. به شدت گزیده‌کار و سخت‌گیر بود در انتخاب آدم‌های اطرافش و فاصله‌ها را می‌ناخت و فاصله‌ها را ارج می‌نهاد.<ref name= "hadimohit"/>}}
[[بابک احمدی]] که از دوستان الهی بود، به ویژگی‌های دیگر شخصیت و اندیشهٔ او اشاره می‌کند:
{{نقل‌قول|بیژن تنهایی را دوست داشت و با وجود این مهمان‌نواز بود و خانه‌ٔ زیبایش میعادگاه به قول خودش «بروبچه‌ها». ایمانش چندان ژرف بود که به ندرت از آن حرف می‌زد و البته کاری به کار کسی نداشت. اصرار نداشت همه مقل او فکر کنند یا حتی بکوشد تا او را بفهمند. بخشنده بود و کینهٔ کسی را به دل نداشت.<ref name= "az chashm">{{یادکرد ژورنال||عنوان= بیژن الهی از چشم دیگران|ص=۷۳}}</ref> }}
همچنین به گفتهٔ [[جعفر مدرس صادقی]]ِ داستان‌نویس:
{{نقل‌قول|اینکه با شمار اندکی از دوستان نشست و برخاستی می‌کرد و سخنی می‌گفت، همه از سر لطف بود وگرنه او، نه هم‌سخنی داشت و نه همدمی. سخت تنها بود و پوست‌کلفتی هم نداشت که با بی‌رحمی زمانه دست‌وپنجه نرم کند. گاهی شکایتی می‌کرد اما فقط درددلی بود.<ref name= "Arman"/>}}
===زمینهٔ فعالیت===
===زمینهٔ فعالیت===
 
====ترجمه====
برای درک تفاوت ترجمه‌های الهی با دیگران، می‌توان نگاهی به نظر او دربارهٔ ماهیت ترجمه و مترجم انداخت. الهی، دربارهٔ مترجم، ترجمه و اسلوب آن، در جایی چنین شرح می‌دهد:
{{نقل‌قول|سخن از دو قطبی عالم ترجمه رفت. این باره بگیر اولی نویسنده‌ست (به معنای اعم: شاعر و داستان‌نویس و عالم و عارف و که و که)، دومی بازنویسنده، اگر تعبیری از مترجم باشد. پس بگو ترجمه کلاً دو گونه می‌شود: «مقید» و «مختار.» اولی با قواعد اعمالی‌ست، دومی با قواعد اختیاری. هر دو ترجمان هم، اگر که شایسته‌اند، وفادارند؛ الا که اولی وفادار قواعدی است که نویسنده اعمال می‌کند، و دومی وفادار قواعدی است که بازنویسنده اختیار می‌کند. هم‌زمان که قواعد اختیاری بازنویسنده کلاً یا بعضاً ناظر به قواعد اعمالی نویسنده است به هر اعتباری از اعتبارها. «ترجمهٔ مختار» یعنی که دومی، خود دو مقولهٔ کاملاً جداست. یکی به نام‌گذاری ما، «همرازی»ست، که خود، گذشته از دم‌سازی، رسانای اشتراک در سرّ و لون و ساخت تواند بود (ناظر به باطن و ظاهر و رابط این دو.) قصد این ترجمه آفرینندگی‌ست («خلق») در سطوح مختلف به مقاصد مختلف. دومی، اما، قصدش آزادروی‌ست (مقولهٔ ثانی از همان «ترجمهٔ مختار»). «تصرف» به همین ترجمه گفته‌اند، یا که «دخل و تصرف». از این دو مقولهٔ کاملاً جدا در مقام رویارویی (یعنی هرگاه که در قبال هم، یا که باالنسبهٔ هم، یاد شوند)، بنده به «دخل» و «خلق» عبارت کرده‌ام.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = الهی|نام = بیژن|عنوان = اشراقها: اوراق مصور آرتور رمبو|صص= ۴۹}}</ref>}}
به گفتهٔ [[آیدین آغداشلو]]:
{{نقل‌قول|می‌خواست متن‌های اصلی را بخواند. می‌خواست ببیند در اصل و بدون حایل ترجمه، جان کلام چیست. یعنی مستقیماً با شعر با هر زبانی که بود ارتباط برقرار کند. درنتیجه از این‌جا به بعد یک جریان حیرت‌انگیز و نبوغ‌آمیزی شروع شد که به فراگیری چندزبان انجامیدو از فرانسه تا انگلیسی. یعنی الیوت را به انگلیسی، منصور حلاج را به عربی، رمبو را به فرانسوی و... در اصل هر متنی چه‌طور نوشته شده است و پیش خودش زبان اصلی را آموخت. این یک تناقض حیرت‌انگیز و غریبی بود که بدون آن‌که زبان‌دان باشد، زبان‌شناس شد. خاطرم هست که یک‌بار از من کتاب «تاریخ هخامنشیان» را خواست که نوشته‌د اومستد بود و ترجمهٔ مرحوم مقدم.د  از او پرسیدم: «تو چه علاقه‌یی به این کتاب داری؟» گفت: «مترجم لغاتی را در متن معادل‌گذاری کرده که بسیار ناب‌اند و از یک نبوغ خلاقه می‌آیند، این لغات برای من خیلی مهم‌اند.» یعنی خود متن کتاب خیلی برایش مهم نبود، لغاتی وضع‌شده برایش مهم بودند. بنابراین در بیژن چیزی شروع شده بود که اوایل خیلی با این ذهن هندسی- منطقی که من دارم جور در نمی آمد. یکی، دو مرتبه که ترجمه کرده بود، از [[شمیم بهار]] گرفتم نگاه کردم، متن فوق‌العاده بود. از شمیم بهار که نظرش برای من همیشه حجت بود و هنوز هم هست، پرسیدم: «این همان انگلیسی الیوت است؟» که او هم پاسخ داد: «بله، این دقیقا همان معادل انگلیسی الیوت است.» وقتی که این را گفت حجت بر من تمام شد. درباره بیژن الهی یک اتفاق خیلی غریبی افتاده بود که فکر هم نمی کنم دیگر تکرار شود، این‌که زبانی مثل موم در چنگ‌اش قرار و شکل می‌گرفت که شاید به تمامی به وجوه آکادمیک آن زبان آشنایی نداشت، ولی اتفاق غریبی بود. این مسئله را من یک بار در شخص دیگری هم دیدم، دربارهٔ [[عباس نعلبندیان]]. او هم بسیار فصیح و عالی با فارسی درخشان که در عین حال به درخشانی زبان اصلی بود ترجمه می‌کرد.<ref name= "Aghdashlou etemad"/>}}
همچنین آغداشلو در پاسخ به این سؤال که «آیا ترجمه الهی را می‌توان در مقابل ترجمه‌های دیگر فارسی‌زبانان از شاعران مذکور گذاشت یا مقایسه کرد» می‌گوید:
{{نقل‌قول|قابل مقایسه نیستند، ترجمه‌های بیژن جنسشان فرق دارد. برای این‌که بیژن الهی قطعاً یک نابغه بود... کاری که می کرد، این بود که شعر هولدرلین را دوباره به زبان فارسی، شکل شعر می‌گفت. نمی‌نشست جای هر لغتی یک لغت پیدا کند و مثلاً ترتیب توالی کلمات را حفظ کند. این کار‌ها را هم می‌کرد، ولی در حقیقت دوباره شعر می‌گفت. وقتی که فوت کرد یک اتاق انباشته از جزوه، دفتر و متن تا سقف داشت. همین طوری نمی‌نشست که یک چیزی ازش بتراود، کارش را با تصحیحات مکرر همراه می‌کرد. به نظر من اتفاق غریبی که می‌افتاد و این برای آدمی مانند من که سعی می‌کند احساساتی نباشد، شاید به راحتی پذیرفته نشود، این بود که بیژن درجا و در لحظه هولدرلین می شد.<ref name= "Aghdashlou etemad"/>}}
===یادمان و بزرگداشت‌ها===
===یادمان و بزرگداشت‌ها===


خط ۱۲۳: خط ۱۳۳:
====[[جعفر مدرس صادقی]]====
====[[جعفر مدرس صادقی]]====
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:5484553.jpg|80px|بی‌قاب|راست|هیچ]]اینکه با شمار اندکی از دوستان نشست و برخاستی می‌کرد و سخنی می‌گفت، همه از سر لطف بود وگرنه او، نه هم‌سخنی داشت و نه همدمی. سخت تنها بود و پوست‌کلفتی هم نداشت که با بی‌رحمی زمانه دست‌وپنجه نرم کند. گاهی شکایتی می‌کرد اما فقط درددلی بود.<ref name= "Arman"/>}}
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:5484553.jpg|80px|بی‌قاب|راست|هیچ]]اینکه با شمار اندکی از دوستان نشست و برخاستی می‌کرد و سخنی می‌گفت، همه از سر لطف بود وگرنه او، نه هم‌سخنی داشت و نه همدمی. سخت تنها بود و پوست‌کلفتی هم نداشت که با بی‌رحمی زمانه دست‌وپنجه نرم کند. گاهی شکایتی می‌کرد اما فقط درددلی بود.<ref name= "Arman"/>}}
====[[بابک احمدی]]====
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Babak ahmadi23132.jpg|80px|بی‌قاب|راست|هیچ]]اکنون مشتاقان جوان ادبیات شاید درک کنند که چرا نسل ما تا این حد شعرهای الهی را دوست داشت. بیژن یکی از نزدیک‌‌ترین دوستان من بود. از ۹ مرداد ۱۳۶۴  که در خانهٔ غزاله علیزاده دیدمش تا ۹ آذر ۱۳۸۹ که رفت، دوستی یگانه بود؛ مهربان، مشفق، خوش‌فکر، بذله‌گو و مراقب. جز دوستی و مهر از او چیزی ندیدم. یادش در دلم زنده است و صدای گرم و دوست‌داشتنی‌اش هر روز در گوشم طنین می‌اندازد که یا شعرهای کاوافی یا هلدرلین را که ترجمه کرده بود می‌خواند، یا خاطره‌ای از سال‌های کودکی‌اش تعریف می‌کرد یا از عشق به موسیقی می‌گفت. دوستان زیادی داشت، برخی از سال‌های کودکی و نوجوانی برایش باقی مانده بودند؛ دوستانی از همه رقم. عزیزترین‌شان [[شمیم بهار]] بود. دربارهٔ او که حرف می‌زد، لحن صدایش عوض می‌شد. بعد [[آیدین آغداشلو]] بود و [[عزیزه عضدی]] و... مسعود کیمیایی.<ref name= "az chashm"/>}}
===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش===
===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش===


خط ۱۲۹: خط ۱۴۱:
===موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران===
===موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران===
====[[نیما یوشیج]]====
====[[نیما یوشیج]]====
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Nima-asli231.jpg|80px|بی‌قاب|راست|هیچ]]و چیزی حوالی‌ چارده سالم بود که در روزنامه‌ها برخوردم به شعری از مردی به نام نیما یوشیج: «خواب در چشم ترم می‌شکند» ندانستم یعنی چه، ولی جذبم کرد و، هر چه بیشتر می‌خواندم، بیشتر جذب می‌شدم. بعدها بود که نیماشناس شدم: چیزها یاد گرفتم از شعر او که هنوز هم ندیده‌ام در سخن کسی. دیرترها، اما، شراره‌هایی از آن «چیزها» در نامه‌های خودش دیدم: چه نامه‌های متینی، به‌به! پس آنک به خودم گفتم و اینک به تو می‌گویم که در ایران نوین هیچ "کبیری" نیامده در هیچ زمینه‌ی فرهنگی الا نیما. و من از بس که دوستش داشتم آن ایام، شبی به خوابش دیدم. قهوه‌خانه‌ام برد و چای داد. اما غمگین بود و پکر. خدا بیامرزد... حس کردم که بیهقی نیز، چنان نیما، از کوچه و از کتاب گرفته و در هم زده تا رام کند. یعنی گرگ وحشی گرفته و جفت انداخته با سگ اهلی تا به نسل سومی برسد: «گرگ سگی» که پاسبانی‌ست قدر قدرت.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = الهی|نام = بیژن|عنوان = این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی|ص=}}</ref>}}
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Nima-asli231.jpg|80px|بی‌قاب|راست|هیچ]]و چیزی حوالی‌ چارده سالم بود که در روزنامه‌ها برخوردم به شعری از مردی به نام نیما یوشیج: «خواب در چشم ترم می‌شکند» ندانستم یعنی چه، ولی جذبم کرد و، هر چه بیشتر می‌خواندم، بیشتر جذب می‌شدم. بعدها بود که نیماشناس شدم: چیزها یاد گرفتم از شعر او که هنوز هم ندیده‌ام در سخن کسی. دیرترها، اما، شراره‌هایی از آن «چیزها» در نامه‌های خودش دیدم: چه نامه‌های متینی، به‌به! پس آنک به خودم گفتم و اینک به تو می‌گویم که در ایران نوین هیچ "کبیری" نیامده در هیچ زمینه‌ی فرهنگی الا نیما. و من از بس که دوستش داشتم آن ایام، شبی به خوابش دیدم. قهوه‌خانه‌ام برد و چای داد. اما غمگین بود و پکر. خدا بیامرزد... حس کردم که بیهقی نیز، چنان نیما، از کوچه و از کتاب گرفته و در هم زده تا رام کند. یعنی گرگ وحشی گرفته و جفت انداخته با سگ اهلی تا به نسل سومی برسد: «گرگ سگی» که پاسبانی‌ست قدر قدرت.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = الهی|نام = بیژن|عنوان = این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی|صص= ۵۵ و ۵۷}}</ref>}}
====[[فریدون رهنما]]====
====[[فریدون رهنما]]====
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Darjavanirahnam2.png|80px|بی‌قاب|right|هیچ]]آن زمان‌ها خیلی‌ها به ریش ما خندیند، لج خیلی‌ها بالا آمد، که طفل اول باید برود سواد یاد بگیرد، بعد فلان و بهمان بکند! فریدون رهنما ولی، به طفل پناهی داد. خدا بیامرزد. گفت: «غلط کرده‌اند! «الوار» گفته مهرورزی راه شناسایی است!<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = الهی|نام = بیژن|عنوان = این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی|ص=}}</ref> [...] آشنایی‌ ما با رمبو انگار که از سال  ۴۰ بوده‌ است، و حتماً از روی ترجمه‌های فارسی. بنده، آن روزگار، شانزده سالم بود و شعرهای مهملی می‌گفتم. تنها خاصیت آن ترجمه‌ها حیرت بنده بود که: پس چرا این همه اشتهار؟ من که بهتر می‌سرایم از این پسره! رحمت کند خداوند فریدون رهنما را که، به راستی، حق نمک دارد بر بنده و در سایه‌ی آموزش او بود که دانستم عجب خیط کرده‌ام، گرچه تقصیر من نبود! رهنما شعری خواند، یک شعر فقط، که با این همه بس‌ بود کله‌پا کُنَدَم. این، گویا، یگانه شعری بود که خودش از رمبو ترجمه کرده بود، و همین چیزی‌‌ست که تحت عنوان سپیده در این دفتر(اشاره به دفتر شعر اشراق‌ها) می‌خوانید. این ترجمه پاک از یادم رفت، الا یک سطر، که هیچ‌گاه نرفت: «به بیداری نیمروز بود!» این تنها یادگار اوست، در حافظه‌ٔ نیم مرده‌ام، که در این دفتر جا خوش‌ کرده.'''منبع در اشراقها بیاید.'''}}
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Darjavanirahnam2.png|80px|بی‌قاب|right|هیچ]]آن زمان‌ها خیلی‌ها به ریش ما خندیند، لج خیلی‌ها بالا آمد، که طفل اول باید برود سواد یاد بگیرد، بعد فلان و بهمان بکند! فریدون رهنما ولی، به طفل پناهی داد. خدا بیامرزد. گفت: «غلط کرده‌اند! «الوار» گفته مهرورزی راه شناسایی است!<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = الهی|نام = بیژن|عنوان = این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی|ص=۵۵}}</ref> [...] آشنایی‌ ما با رمبو انگار که از سال  ۴۰ بوده‌ است، و حتماً از روی ترجمه‌های فارسی. بنده، آن روزگار، شانزده سالم بود و شعرهای مهملی می‌گفتم. تنها خاصیت آن ترجمه‌ها حیرت بنده بود که: پس چرا این همه اشتهار؟ من که بهتر می‌سرایم از این پسره! رحمت کند خداوند فریدون رهنما را که، به راستی، حق نمک دارد بر بنده و در سایه‌ی آموزش او بود که دانستم عجب خیط کرده‌ام، گرچه تقصیر من نبود! رهنما شعری خواند، یک شعر فقط، که با این همه بس‌ بود کله‌پا کُنَدَم. این، گویا، یگانه شعری بود که خودش از رمبو ترجمه کرده بود، و همین چیزی‌‌ست که تحت عنوان سپیده در این دفتر(اشاره به دفتر شعر اشراق‌ها) می‌خوانید. این ترجمه پاک از یادم رفت، الا یک سطر، که هیچ‌گاه نرفت: «به بیداری نیمروز بود!» این تنها یادگار اوست، در حافظه‌ٔ نیم مرده‌ام، که در این دفتر جا خوش‌ کرده.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = الهی|نام = بیژن|عنوان = اشراقها: اوراق مصور آرتور رمبو|صص= ۱۷ و ۱۸}}</ref>}}
====[[رضا براهنی]]====
====[[رضا براهنی]]====
بیژن الهی در گفت‌وگویی با هادی محیط:
بیژن الهی در گفت‌وگویی با هادی محیط:
خط ۲۲۰: خط ۲۳۲:
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = صبا|نام = محسن|عنوان = دو گفتار|ناشر =آوانوشت|شهر = تهران|سال =۱۳۹۴|شابک=۹۷۸۶۰۰۷۰۲۴۱۱۳}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = صبا|نام = محسن|عنوان = دو گفتار|ناشر =آوانوشت|شهر = تهران|سال =۱۳۹۴|شابک=۹۷۸۶۰۰۷۰۲۴۱۱۳}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = الهی|نام = بیژن|عنوان = این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی|ناشر =آوانوشت|شهر = تهران|سال =۱۳۹۰|شابک=۹۷۸۶۰۰۹۱۸۹۳۵۹}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = الهی|نام = بیژن|عنوان = این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی|ناشر =آوانوشت|شهر = تهران|سال =۱۳۹۰|شابک=۹۷۸۶۰۰۹۱۸۹۳۵۹}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = الهی|نام = بیژن|عنوان = اشراقها: اوراق مصور آرتور رمبو|ناشر =بیدگل|شهر = تهران|سال =۱۳۹۴|شابک=۹۷۸۶۰۰۷۸۰۶۱۹۷}}
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱= اکبری |نام۱= مینا|تاریخ= ۴ دی ۱۳۹۲|عنوان= جواب آن تنهایی را چه کسی می‌دهد؟|ژورنال= اعتماد|دوره= |شماره=۲۸۵۹ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۱۱مرداد۱۳۹۸}}
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱= اکبری |نام۱= مینا|تاریخ= ۴ دی ۱۳۹۲|عنوان= جواب آن تنهایی را چه کسی می‌دهد؟|ژورنال= اعتماد|دوره= |شماره=۲۸۵۹ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۱۱مرداد۱۳۹۸}}
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱= هاشمی‌نژاد |نام۱= قاسم|تاریخ= ۱۱ آذر ۱۳۸۹|عنوان= بیژن الهی و صدای رازگشای او|ژورنال= شرق|دوره= |شماره=۱۱۲۶ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۱۱مرداد۱۳۹۸}}
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱= هاشمی‌نژاد |نام۱= قاسم|تاریخ= ۱۱ آذر ۱۳۸۹|عنوان= بیژن الهی و صدای رازگشای او|ژورنال= شرق|دوره= |شماره=۱۱۲۶ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۱۱مرداد۱۳۹۸}}
خط ۲۲۹: خط ۲۴۲:
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=اصفهانی |نام۱=سامان|تاریخ= ۲۳ آذر ۱۳۹۶ |عنوان= بیژن الهی؛ شاعر راز و نیاز و سکوت|ژورنال=آرمان امروز|دوره= |شماره=۳۴۹۰ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۲۱مرداد۱۳۹۸}}
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=اصفهانی |نام۱=سامان|تاریخ= ۲۳ آذر ۱۳۹۶ |عنوان= بیژن الهی؛ شاعر راز و نیاز و سکوت|ژورنال=آرمان امروز|دوره= |شماره=۳۴۹۰ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۲۱مرداد۱۳۹۸}}
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=محیط |نام۱=هادی|تاریخ= خرداد و تیر ۱۳۹۴ |عنوان= بیژن الهی شیرازی|ژورنال=هنگام|دوره= |شماره=۱۴ و ۱۵ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۲۱مرداد۱۳۹۸}}
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=محیط |نام۱=هادی|تاریخ= خرداد و تیر ۱۳۹۴ |عنوان= بیژن الهی شیرازی|ژورنال=هنگام|دوره= |شماره=۱۴ و ۱۵ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۲۱مرداد۱۳۹۸}}
#{{یادکرد ژورنال|تاریخ= خرداد و تیر ۱۳۹۴ |عنوان= بیژن الهی از چشم دیگران|ژورنال=هنگام|دوره= |شماره=۱۴ و ۱۵ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۲۳مرداد۱۳۹۸}}
==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
* {{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/arts/2010/12/101201_l41_book_bijan_elahi_obituaryh/|عنوان=بیژن الهی، شاعر، مترجم و نقاش درگذشت|ناشر= وبگاه بی‌بی‌سی فارسی|تاریخ= ۱۰ آذر ۱۳۸۹|تاریخ بازدید= ۲۰ مرداد ۱۳۹۸}}
* {{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/arts/2010/12/101201_l41_book_bijan_elahi_obituaryh/|عنوان=بیژن الهی، شاعر، مترجم و نقاش درگذشت|ناشر= وبگاه بی‌بی‌سی فارسی|تاریخ= ۱۰ آذر ۱۳۸۹|تاریخ بازدید= ۲۰ مرداد ۱۳۹۸}}

نسخهٔ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۰۵

بیژن الهی

'
نام اصلی بیژن الهی شیرازی
زمینهٔ کاری سرایش، نقاشی، ترجمه
زادروز ۱۶ تیر ۱۳۲۴
تهران
پدر و مادر علی‌محمد الهی و قدسی‌خانم
مرگ ۹ آذر ۱۳۸۹
تهران، خیابان شیراز
محل زندگی تهران، لندن، پاریس
زعفرانیه، تهران
علت مرگ ایست قلبی
جایگاه خاکسپاری بیجده نو، مرزن‌آباد
پیشه شاعر، نقاش، مترجم
همسر(ها) غزاله علیزاده، ژاله کاظمی
فرزندان سلمی
استاد جواد حمیدی
دلیل سرشناسی شعر برف
اثرپذیرفته از نیما یوشیج،فریدون رهنما، آرتور رمبو، کنستانتین کاوافی و...

بیژن الهی شاعر، نفاش و مترجم ابرانی بود.

* * *

داستانک

خرابه‌های ری نزدیک تهران است

محسن صبا، دوست صمیمی بیژن، که با او هم‌مدرسه‌ای نیز بوده است، چنین نقل می‌کند:

ترجمهٔ لورکا، بیانیهٔ شعر حجم و رؤیایی

به نقل از محسن صبا:

چشم ژاله‌بار

مسعود کیمیاییِ فیلم‌ساز که از نوجوانی با بیژن الهی دوست صمیمی بود، در مصاحبه‌ای داستان ازدواج الهی با ژاله کاظمی را چنین توصیف کرده است:

غروب‌ها

مسعود کیمیایی در رابطه با سال‌‌های آخر زندگی بیژن الهی چنین گفته‌ است:

روایت مرگ او به این شکل است

به نقل از هادی محیط:

زندگی و تراث

سال‌شمار زندگی بیژن الهی

  • ۱۳۲۴: تولد در محلهٔ حسن‌آباد تهران. ۱۶ تیرماه ۱۳۲۴
  • ۱۳۵۰: انتشار دویست نسخه از «علف ایام» در قطع خشتی. سوزاندن همهٔ نسخه‌های «علف‌ ایام»

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

بیژن الهی، که نام کامل‌اش در شناسنامه بیژن الهی شیرازی بود، در شانزدهم تیرماه سال ۱۳۲۴ شمسی به دنیا آمد.[۵] او زبان فرانسوی را تا قبل از سال ۱۳۴۷ با معلم‌هایی که مادرش می‌گرفت، به طور خصوصی و در منزلش فرا گرفت.[۶]

شخصیت و اندیشه

بیژن الهی دارای شخصیت سرسخت و عزلت‌گزینی بود. این عزلت‌گزینی به‌گونه‌ای بود که در دهه‌های پایانی عمرش، گمان می‌رقت که دیگر او زنده نیست. شخصیت گوشه‌گیر او به‌گونه‌ای بود که هرگز اجازهٔ چاپ مجدد آثارش یا چاپ آثار منتشرنشده‌اش را نمی‌داد. به نقل از هادی محیط، بیژن الهی در گفت‌وگویی با وی، علت چاپ نشدن آثارش را «همین دوستان روشن‌فکر» معرفی کرده‌ است. «این‌ها نگذاشتند من کار کنم.» [۴]
همچنین از نظر هادی محیط، بیزن الهی دارای شخصیتی بی‌حوصله و خسته از روزگار و اندکی افسرده بوده است:

...وگرنه هنوز می‌گفت و می‌خندید و نشاط زندگی داشت. آدمی نبود که البته بشود وارد جهان شخصی‌اش شد. به شدت گزیده‌کار و سخت‌گیر بود در انتخاب آدم‌های اطرافش و فاصله‌ها را می‌ناخت و فاصله‌ها را ارج می‌نهاد.[۴]

بابک احمدی که از دوستان الهی بود، به ویژگی‌های دیگر شخصیت و اندیشهٔ او اشاره می‌کند:

بیژن تنهایی را دوست داشت و با وجود این مهمان‌نواز بود و خانه‌ٔ زیبایش میعادگاه به قول خودش «بروبچه‌ها». ایمانش چندان ژرف بود که به ندرت از آن حرف می‌زد و البته کاری به کار کسی نداشت. اصرار نداشت همه مقل او فکر کنند یا حتی بکوشد تا او را بفهمند. بخشنده بود و کینهٔ کسی را به دل نداشت.[۶]

همچنین به گفتهٔ جعفر مدرس صادقیِ داستان‌نویس:

اینکه با شمار اندکی از دوستان نشست و برخاستی می‌کرد و سخنی می‌گفت، همه از سر لطف بود وگرنه او، نه هم‌سخنی داشت و نه همدمی. سخت تنها بود و پوست‌کلفتی هم نداشت که با بی‌رحمی زمانه دست‌وپنجه نرم کند. گاهی شکایتی می‌کرد اما فقط درددلی بود.[۵]

زمینهٔ فعالیت

ترجمه

برای درک تفاوت ترجمه‌های الهی با دیگران، می‌توان نگاهی به نظر او دربارهٔ ماهیت ترجمه و مترجم انداخت. الهی، دربارهٔ مترجم، ترجمه و اسلوب آن، در جایی چنین شرح می‌دهد:

سخن از دو قطبی عالم ترجمه رفت. این باره بگیر اولی نویسنده‌ست (به معنای اعم: شاعر و داستان‌نویس و عالم و عارف و که و که)، دومی بازنویسنده، اگر تعبیری از مترجم باشد. پس بگو ترجمه کلاً دو گونه می‌شود: «مقید» و «مختار.» اولی با قواعد اعمالی‌ست، دومی با قواعد اختیاری. هر دو ترجمان هم، اگر که شایسته‌اند، وفادارند؛ الا که اولی وفادار قواعدی است که نویسنده اعمال می‌کند، و دومی وفادار قواعدی است که بازنویسنده اختیار می‌کند. هم‌زمان که قواعد اختیاری بازنویسنده کلاً یا بعضاً ناظر به قواعد اعمالی نویسنده است به هر اعتباری از اعتبارها. «ترجمهٔ مختار» یعنی که دومی، خود دو مقولهٔ کاملاً جداست. یکی به نام‌گذاری ما، «همرازی»ست، که خود، گذشته از دم‌سازی، رسانای اشتراک در سرّ و لون و ساخت تواند بود (ناظر به باطن و ظاهر و رابط این دو.) قصد این ترجمه آفرینندگی‌ست («خلق») در سطوح مختلف به مقاصد مختلف. دومی، اما، قصدش آزادروی‌ست (مقولهٔ ثانی از همان «ترجمهٔ مختار»). «تصرف» به همین ترجمه گفته‌اند، یا که «دخل و تصرف». از این دو مقولهٔ کاملاً جدا در مقام رویارویی (یعنی هرگاه که در قبال هم، یا که باالنسبهٔ هم، یاد شوند)، بنده به «دخل» و «خلق» عبارت کرده‌ام.[۷]

به گفتهٔ آیدین آغداشلو:

می‌خواست متن‌های اصلی را بخواند. می‌خواست ببیند در اصل و بدون حایل ترجمه، جان کلام چیست. یعنی مستقیماً با شعر با هر زبانی که بود ارتباط برقرار کند. درنتیجه از این‌جا به بعد یک جریان حیرت‌انگیز و نبوغ‌آمیزی شروع شد که به فراگیری چندزبان انجامیدو از فرانسه تا انگلیسی. یعنی الیوت را به انگلیسی، منصور حلاج را به عربی، رمبو را به فرانسوی و... در اصل هر متنی چه‌طور نوشته شده است و پیش خودش زبان اصلی را آموخت. این یک تناقض حیرت‌انگیز و غریبی بود که بدون آن‌که زبان‌دان باشد، زبان‌شناس شد. خاطرم هست که یک‌بار از من کتاب «تاریخ هخامنشیان» را خواست که نوشته‌د اومستد بود و ترجمهٔ مرحوم مقدم.د از او پرسیدم: «تو چه علاقه‌یی به این کتاب داری؟» گفت: «مترجم لغاتی را در متن معادل‌گذاری کرده که بسیار ناب‌اند و از یک نبوغ خلاقه می‌آیند، این لغات برای من خیلی مهم‌اند.» یعنی خود متن کتاب خیلی برایش مهم نبود، لغاتی وضع‌شده برایش مهم بودند. بنابراین در بیژن چیزی شروع شده بود که اوایل خیلی با این ذهن هندسی- منطقی که من دارم جور در نمی آمد. یکی، دو مرتبه که ترجمه کرده بود، از شمیم بهار گرفتم نگاه کردم، متن فوق‌العاده بود. از شمیم بهار که نظرش برای من همیشه حجت بود و هنوز هم هست، پرسیدم: «این همان انگلیسی الیوت است؟» که او هم پاسخ داد: «بله، این دقیقا همان معادل انگلیسی الیوت است.» وقتی که این را گفت حجت بر من تمام شد. درباره بیژن الهی یک اتفاق خیلی غریبی افتاده بود که فکر هم نمی کنم دیگر تکرار شود، این‌که زبانی مثل موم در چنگ‌اش قرار و شکل می‌گرفت که شاید به تمامی به وجوه آکادمیک آن زبان آشنایی نداشت، ولی اتفاق غریبی بود. این مسئله را من یک بار در شخص دیگری هم دیدم، دربارهٔ عباس نعلبندیان. او هم بسیار فصیح و عالی با فارسی درخشان که در عین حال به درخشانی زبان اصلی بود ترجمه می‌کرد.[۸]

همچنین آغداشلو در پاسخ به این سؤال که «آیا ترجمه الهی را می‌توان در مقابل ترجمه‌های دیگر فارسی‌زبانان از شاعران مذکور گذاشت یا مقایسه کرد» می‌گوید:

قابل مقایسه نیستند، ترجمه‌های بیژن جنسشان فرق دارد. برای این‌که بیژن الهی قطعاً یک نابغه بود... کاری که می کرد، این بود که شعر هولدرلین را دوباره به زبان فارسی، شکل شعر می‌گفت. نمی‌نشست جای هر لغتی یک لغت پیدا کند و مثلاً ترتیب توالی کلمات را حفظ کند. این کار‌ها را هم می‌کرد، ولی در حقیقت دوباره شعر می‌گفت. وقتی که فوت کرد یک اتاق انباشته از جزوه، دفتر و متن تا سقف داشت. همین طوری نمی‌نشست که یک چیزی ازش بتراود، کارش را با تصحیحات مکرر همراه می‌کرد. به نظر من اتفاق غریبی که می‌افتاد و این برای آدمی مانند من که سعی می‌کند احساساتی نباشد، شاید به راحتی پذیرفته نشود، این بود که بیژن درجا و در لحظه هولدرلین می شد.[۸]

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران

قاسم هاشمی‌نژاد

قاسم هاشمی‌نژاد، از دوستان الهی، پس از مرگ او در یادداشتی چنین از دوست رفته‌اش یادکرد:

آیدین آغداشلو

به باور آیدین آغداشلو:

م. مؤید

اسماعیل خویی

یدالله رؤیایی

حافط موسوی

جعفر مدرس صادقی

بابک احمدی

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

نیما یوشیج

فریدون رهنما

رضا براهنی

بیژن الهی در گفت‌وگویی با هادی محیط:

بیژن الهی و سیاست

آیدین آغداشلو معتقد است بیژن الهی اصولاً آدم سیاسی‌ای نبود:

خب هر آدمی سیاسی است. هر آدمی وقتی هوا گرم می‌شود غر می‌زند، هوا سرد می شود می‌رود در اتاقش. بالاخره آدم است و به وقایع اطراف خودش عکس‌العمل نشان می‌دهد. یک جایی از یک خبر خوش، خوشحال می‌شود، گاهی ناراحت می‌شود، خب این وجه غالب یک آدم هوشیار و متمدن است. اما سیاسی بودن به عنوان این‌که فرقه و حزبی را به یک معنای ازپیش‌تعیین‌شده دنبال کند و براساس آن عمل کند، فرق دارد. در این صورت پیوسته می‌رود به اپوزیسیون، یعنی آن طوری که در همان دههٔ چهل جریان داشت، هدایت می‌شد، آل‌احمد می‌گفت برای کجا بنویسند و کجا ننویسند، آدم سیاسی آل احمد بود، حتی شاملو هم نبود، به این معنایی که اشاره کردم، خلیل ملکی بود. اگر به این معنا بخواهید آدم سیاسی را در نظر بگیرید، بیژن آدم سیاسی نبود. ولی به معنای این‌که بالاخره نسبت به اتفاقات داوری و نظر داشت، بله این طور بود.[۸]

اما به گفته‌ٔ غلام‌رضا صراف بیژن الهی نه تنها سیاسی بود، بلکه در شعر‌هایش رگه‌های مخالفت با رژیم شاهنشاهی دیده می‌شده است:

به نظر من جریان نقد ساده‌نگر براساس روساخت قضاوت می‌کند. شاید بنیان‌های سیاسی شعر این شاعران(منظور بیژن الهی و شاعران هم‌سبک اوست.) نسبت به شاعران دیگر بسیار قوی‌تر باشد. مطمئناً آن زیباشناسی حقیقی که محصول خلاقیت است از شرایط پیرامونی تأثیر می‌پذیرد، حال شاعری مانند شاملو رخدادهای سیاسی، مانند جریان سیاهکل را طوری بیان می‌کند که المان‌ها و نمادهایش قابل تشخیص است. ولی برای مثال در شعر ذوذنبی بر خاک، که اردبیلی می‌گوید:

«الامان ای جوخه! ماشه را نچکان/ هنوز اندکی شب است»، این اتفاق بسیار درونی‌تر نشان داده می‌شود. در مورد الهی باید بگویم که در سه شعری که مجلهٔ روزن چاپ کرد می‌توان گرایش سیاسی و رادیکال او را در مبارزه با نظام شاهنشاهی پیشین پیگیری کرد. برای مثال دریکی از آن‌ها درخصوص اعدام یک زندانی سیاسی در پیش از انقلاب می گوید: « ما که زادگاه، وطن، قلمرومان، چارپایه‌یی کوتاه است/در دم تبعید -کشیدن چارپایه‌یی - / در دم خفقان/ بدانیم پادشاه هواییم، پادشاه هواییم».[۱۵]

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

علت شهرت

فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

بیژن الهی و دیگر افراد هم‌نسل خود در جریانی ویژه از نظر زبانی قرار داشتند و با نگاهی کاملاً نو به ادبیات فارسی می‌نگریستند. جریانی که به ویژه با کندوکاو در دقایق زبان فارسی و نوعی آشنایی‌زدایی از عادت‌های زبانی، نگاهی نو به ادبیات کلاسیک فارسی، به ویژه ادبیات عرفانی، احیا ظرفیت‌های نادیده‌انگاشته در زبان فارسی و پیوندزدن تمامی این‌ها با ادبیات جهان مشخص می‌شد و به ادبیات رویکردی نامتعارف داشت. ازهمین رو گذشته‌گرایی شاعری چون بیژن الهی نه یک گذشته گرایی فرسوده، آن گونه که در گرایش استادان محافظه‌کار ادبیات مشهود است، که نوعی نگاه خلاق و نامتعارف به گذشته است که بخشی از آن از شناخت توأمان ادبیات کلاسیک و مدرن جهان نشئت می‌گیرد. ازهمین رو بازخوانی اشعار و ترجمه‌های بیژن الهی نوعی مواجهه دیگرگونه با سنت ادبی را نیز امکان پذیر می کند.[۱۶]
به باور محمد آزرم، بیژن الهی شاعر فرم سازی با لحن زبان و تصویرهای زبانی است. همچنین او معتقد است یکی از دلایل سکوت شعری الهی با وجود ممارست او در ترجمه می تواند مساله عرفان و تجربه زیسته او در این حوزه باشد. الهی در پایان دهه چهل و مقارن با انتشار بیانیه شعر حجم، عبارت مشهوری دارد که می تواند در تاویل مفهوم عرفان راهگشا باشد: «حرکت ما عرفانی در شعر است. ما در شعر عرفان می کنیم.» اگر به شعر «از افق آغاز کرده» نگاه کنیم، درمی یابیم که زبان شعر و چگونگی بیان آن که پدیدآورنده فرم شعر هم هست، خود آن «عرفان» است که الهی از آن حرف زده و اشاره ای که در این شعر به «سدره المنتها» می شود هم به خاطر معناهای متکثری که دارد، در ساختن فرمی که شهودی زبانی است نقش موثری ایفا می کند:
از افق آغاز کرده
آخر باد را یکی
(مادری انگار) بر سرم
می ایستاند: بامی
که وقفه می دهد شیرین
به قاصدک‌هایی همواره
از گمشدگانی دیگر
به گمشدگانی دیگر.
از-افق- آغاز- کرده را بگو
به کجا رود، به کجا...
ای مبتدای منظر چشم،
سدره المنتها!
استفاده از تکنیک‌های ادبیات مدرن در کنار دانش او از ادبیات کلاسیک، منجر به خلق فضایی نو و تصویرپردازی ویژه‌ای در شعر بیژن الهی شد. از جمله شاخصه‌های مهم شعر او تقطیع و چینش منحصربه‌فرد واژگان و همچنین تلفیق گزاره‌های انفصالی، تلویحی و به‌هم‌پیوستن توانش ارتباطی و روایی و خلق صحنه‌های بدیع و تصویرسازی‌های تازه و نو در شعر فارسی بود. نگاه ارگانیک او به تقطیع و کاربردهای زیبایش از ویرگول و خط تیره و دو نقطه و... آثار او را از شاعران هم‌نسل خودش متمایز جلوه می‌داد و به‌نوعی سایه او را بر شعر شاعران پیشرو «شعر دیگر» می‌گستراند.[۵]

کارنامه و فهرست آثار

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. صبا، محسن. دو گفتار. صص. ۴۰ و ۴۱.
  2. صبا، محسن. دربارهٔ دوستم، بيژن الهی. 
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ اکبری، مینا. جواب آن تنهایی را چه کسی می‌دهد؟. 
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ محیط، هادی. بیژن الهی شیرازی. 
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ اصفهانی، سامان. بیژن الهی؛ شاعر راز و نیاز و سکوت. 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ بیژن الهی از چشم دیگران. ۷۳. 
  7. الهی، بیژن. اشراقها: اوراق مصور آرتور رمبو. صص. ۴۹.
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ حسینی، فرزام. بیژن الهی نخواست شاعر رسمی باشد. 
  9. هاشمی‌نژاد، قاسم. بیژن الهی و صدای رازگشای او. 
  10. مؤید، م.. دربارهٔ دوستم، بيژن الهی. 
  11. «بیژن الهی، شاعر، مترجم و نقاش درگذشت». 
  12. الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. صص. ۵۵ و ۵۷.
  13. الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. ص. ۵۵.
  14. الهی، بیژن. اشراقها: اوراق مصور آرتور رمبو. صص. ۱۷ و ۱۸.
  15. جعفری، سهراب. بیژن الهی حقیقی ترین پیرو نیما. 
  16. حیدرقزوینی، پیام. کارنامه ایام گذشته. 

منابع

  1. صبا، محسن (۱۳۹۴). دو گفتار. تهران: آوانوشت. شابک ۹۷۸۶۰۰۷۰۲۴۱۱۳ مقدار |شابک= را بررسی کنید: checksum (کمک).
  2. الهی، بیژن (۱۳۹۰). این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. تهران: آوانوشت. شابک ۹۷۸۶۰۰۹۱۸۹۳۵۹.
  3. الهی، بیژن (۱۳۹۴). اشراقها: اوراق مصور آرتور رمبو. تهران: بیدگل. شابک ۹۷۸۶۰۰۷۸۰۶۱۹۷.
  4. اکبری، مینا. «جواب آن تنهایی را چه کسی می‌دهد؟». اعتماد، ش. ۲۸۵۹ (۴ دی ۱۳۹۲). 
  5. هاشمی‌نژاد، قاسم. «بیژن الهی و صدای رازگشای او». شرق، ش. ۱۱۲۶ (۱۱ آذر ۱۳۸۹). 
  6. حسینی، فرزام. «بیژن الهی نخواست شاعر رسمی باشد». اعتماد، ش. ۲۸۶۲ (۸ دی ۱۳۹۲). 
  7. جعفری، سهراب. «بیژن الهی حقیقی ترین پیرو نیما». اعتماد، ش. ۳۱۲۷ (۱۷ آذر ۱۳۹۳). 
  8. حیدرقزوینی، پیام. «کارنامه ایام گذشته». شرق، ش. ۳۲۳۶ (۱۴ شهریور ۱۳۹۷). 
  9. مؤید، م.. «دربارهٔ دوستم، بيژن الهی». اعتماد، ش. ۴۴۲۱ (۱ مرداد ۱۳۹۸). 
  10. صبا، محسن. «دربارهٔ دوستم، بيژن الهی». اندیشه پویا، ش. ۳۰ (آبان ۱۳۹۴). 
  11. اصفهانی، سامان. «بیژن الهی؛ شاعر راز و نیاز و سکوت». آرمان امروز، ش. ۳۴۹۰ (۲۳ آذر ۱۳۹۶). 
  12. محیط، هادی. «بیژن الهی شیرازی». هنگام، ش. ۱۴ و ۱۵ (خرداد و تیر ۱۳۹۴). 
  13. «بیژن الهی از چشم دیگران». هنگام، ش. ۱۴ و ۱۵ (خرداد و تیر ۱۳۹۴). 

پیوند به بیرون