بیژن الهی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
آقای مستقیم (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
آقای مستقیم (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹۰: خط ۹۰:
{{گفتاورد تزیینی|بیژن این اواخر خیلی حال روحی بدی داشت. خیلی از عصرهای خودش می‌ترسید. به دلیل این‌که من خیلی با او نزدیک بودم اصلاً نمی‌شود یک چیزهایی را گفت. برای این‌که زندگی به طور قطع صددرصد خصوصی او است. خیلی روزهای بدی را می گذراند. از غروب به بعد، از ساعت ۴ بعدازظهر به بعد واقعا یک مشت رطیل و عقرب در جانش بود تا فرضاً بشود ۱۲ و نیمه‌شب بگذرد تا یواش‌یواش آرام می‌شد. می‌آمد پهلوی من در مدرسه. بعد از این‌که بچه ها می‌رفتند، میز بیلیارد آنجا بود که بچه‌ها بازی می‌کردند و می‌نشست و سرش گرم بود. می‌نشست نگاه می‌کرد. هیچ‌کاری نمی‌توانستم بکنم... در آن روز عصر هر چه کردم نماند. می‌گفت: مسعود از غروب می ترسم. انگار در شنزار روی سنگ‌های داغ بدوی. همه کار کردم به خانه‌ام بیاید. برایش ماشین گرفتم اما آمد و زود رفت. پس‌فردا عصر به یادش بودم. پیش خودم فکر می کردم نکنه بترسد. رسیدم به مدرسه که به او تلفن بزنم دیدم یکی از دستیارام می‌خواهد چیزی بگوید، اما می ترسد- نه از من- از اینکه دروغ باشد، از اینکه ناخوشی قلب من بالا بزند. اما گفت...<ref name= "kimiaei"/>}}
{{گفتاورد تزیینی|بیژن این اواخر خیلی حال روحی بدی داشت. خیلی از عصرهای خودش می‌ترسید. به دلیل این‌که من خیلی با او نزدیک بودم اصلاً نمی‌شود یک چیزهایی را گفت. برای این‌که زندگی به طور قطع صددرصد خصوصی او است. خیلی روزهای بدی را می گذراند. از غروب به بعد، از ساعت ۴ بعدازظهر به بعد واقعا یک مشت رطیل و عقرب در جانش بود تا فرضاً بشود ۱۲ و نیمه‌شب بگذرد تا یواش‌یواش آرام می‌شد. می‌آمد پهلوی من در مدرسه. بعد از این‌که بچه ها می‌رفتند، میز بیلیارد آنجا بود که بچه‌ها بازی می‌کردند و می‌نشست و سرش گرم بود. می‌نشست نگاه می‌کرد. هیچ‌کاری نمی‌توانستم بکنم... در آن روز عصر هر چه کردم نماند. می‌گفت: مسعود از غروب می ترسم. انگار در شنزار روی سنگ‌های داغ بدوی. همه کار کردم به خانه‌ام بیاید. برایش ماشین گرفتم اما آمد و زود رفت. پس‌فردا عصر به یادش بودم. پیش خودم فکر می کردم نکنه بترسد. رسیدم به مدرسه که به او تلفن بزنم دیدم یکی از دستیارام می‌خواهد چیزی بگوید، اما می ترسد- نه از من- از اینکه دروغ باشد، از اینکه ناخوشی قلب من بالا بزند. اما گفت...<ref name= "kimiaei"/>}}
==زندگی و تراث==
==زندگی و تراث==
===سال‌شمار زندگی بیژن الهی===
*'''۱۳۲۴''': تولد در محلهٔ حسن‌آباد تهران. ۱۶ تیرماه ۱۳۲۴
*'''۱۳۵۰''': انتشار دویست نسخه از «علف ایام» در قطع خشتی. سوزاندن همهٔ نسخه‌های «علف‌ ایام»
===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری===
===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری===
 
بیژن الهی، که نام کامل‌اش در شناسنامه بیژن الهی شیرازی بود، در شانزدهم تیرماه سال ۱۳۲۴ شمسی به دنیا آمد.<ref name= "Arman">{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=اصفهانی |نام۱=سامان|عنوان= بیژن الهی؛ شاعر راز و نیاز و سکوت}}</ref> پدر او محمد
===شخصیت و اندیشه===
===شخصیت و اندیشه===


خط ۱۰۱: خط ۱۰۴:
====[[قاسم هاشمی‌نژاد]]====
====[[قاسم هاشمی‌نژاد]]====
قاسم هاشمی‌نژاد، از دوستان الهی، پس از مرگ او در یادداشتی چنین از دوست رفته‌اش یادکرد:
قاسم هاشمی‌نژاد، از دوستان الهی، پس از مرگ او در یادداشتی چنین از دوست رفته‌اش یادکرد:
{{گفتاورد تزیینی|صدای او صادق‌ترین صدای ادبیات معاصر ایران است. صادق‌ترین است، نه از آن‌که جان و عمر و زندگی‌اش را یک‌سره بر سر کاری گذاشت که عاشقانه دوست می‌داشت. صادق‌ترین است، از آن‌که صدای او رازگشای زیر و بم‌های ناشناخته زبان فارسی، لحن و لهجه فراموش شده آن، توانایی‌های بی‌مانندش و آن موسیقی الفاظی بود که او به مدد قریحهٔ وحی‌آمیزش از دل چیزی بیرون می‌کشید که برای همگان نامنتظر و ناشنیده بود. یاران او می‌دانند که نه تنها صادق‌ترین صدای ادب معاصر را از دست داده‌اند، بلکه مهم‌ترین و باقریحه‌ترین و جامع‌ترین شخصیت ادبی سه دههٔ اخیر ایران را دیگر در کنار خود ندارند. زبان فارسی با مرگ او بخشی از توانایی‌هایش را زیر خاک خواهد نهاد... دلسپردهٔ احادیث منقول از ائمهٔ اطهار بود و مدد معنوی از آن‌ها می‌گرفت. گزارش فارسی او از «ابن عربی» حلاوت زبان شاعرانه و دقت بیان محققانه هر دو را دارد. حضرت ادب شرق و غرب زیر سیطره او بود. بال‌های او گشوده بود به گذشته و آینده. آشنایی‌اش با کاوافی شاعر یونانی او را با تلفیق دو زبان نوشتاری و گفتاری آشنا کرد. با شناخت تجربه‌های زبانی [[شمس‌الدین تندرکیا|تندرکیا]] دامنه‌های تازه و امکانات تازه‌ای را در زبان فارسی کشف کرد. تجربه‌های دو زبانی او از زبان نوشتاری و زبان گفتاری او را به نویسندگان سرآغازین، به رودکی، به فردوسی و سورآبادی پیوند می‌دهند. از این لحاظ چیزی از رازدانی‌های کارورزان اولیه قلم، از آن آشام سرچشمه، در وجود و مذاق او بود.<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱= هاشمی‌نژاد |نام۱= قاسم|عنوان= بیژن الهی و صدای رازگشای او}}</ref>}}
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:1968-310x165.jpg|80px|بی‌قاب|راست|هیچ]]صدای او صادق‌ترین صدای ادبیات معاصر ایران است. صادق‌ترین است، نه از آن‌که جان و عمر و زندگی‌اش را یک‌سره بر سر کاری گذاشت که عاشقانه دوست می‌داشت. صادق‌ترین است، از آن‌که صدای او رازگشای زیر و بم‌های ناشناخته زبان فارسی، لحن و لهجه فراموش شده آن، توانایی‌های بی‌مانندش و آن موسیقی الفاظی بود که او به مدد قریحهٔ وحی‌آمیزش از دل چیزی بیرون می‌کشید که برای همگان نامنتظر و ناشنیده بود. یاران او می‌دانند که نه تنها صادق‌ترین صدای ادب معاصر را از دست داده‌اند، بلکه مهم‌ترین و باقریحه‌ترین و جامع‌ترین شخصیت ادبی سه دههٔ اخیر ایران را دیگر در کنار خود ندارند. زبان فارسی با مرگ او بخشی از توانایی‌هایش را زیر خاک خواهد نهاد... دلسپردهٔ احادیث منقول از ائمهٔ اطهار بود و مدد معنوی از آن‌ها می‌گرفت. گزارش فارسی او از «ابن عربی» حلاوت زبان شاعرانه و دقت بیان محققانه هر دو را دارد. حضرت ادب شرق و غرب زیر سیطره او بود. بال‌های او گشوده بود به گذشته و آینده. آشنایی‌اش با کاوافی شاعر یونانی او را با تلفیق دو زبان نوشتاری و گفتاری آشنا کرد. با شناخت تجربه‌های زبانی [[شمس‌الدین تندرکیا|تندرکیا]] دامنه‌های تازه و امکانات تازه‌ای را در زبان فارسی کشف کرد. تجربه‌های دو زبانی او از زبان نوشتاری و زبان گفتاری او را به نویسندگان سرآغازین، به رودکی، به فردوسی و سورآبادی پیوند می‌دهند. از این لحاظ چیزی از رازدانی‌های کارورزان اولیه قلم، از آن آشام سرچشمه، در وجود و مذاق او بود.<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱= هاشمی‌نژاد |نام۱= قاسم|عنوان= بیژن الهی و صدای رازگشای او}}</ref>}}
====[[آیدین آغداشلو]]====
====[[آیدین آغداشلو]]====
به باور آیدین آغداشلو:
به باور آیدین آغداشلو:
{{گفتاورد تزیینی|بیژن الهی آدم نازنین و فوق‌العاده‌یی بود. ممکن است هر کسی بر اساس چارچوب‌های ذهنی‌اش ایراداتی بر او وارد کند و نحوهٔ زندگی‌اش را نپسندد، خب اشکالی هم ندارد، ولی چیزی که غیرقابل انکار است آن نبوغ شعله‌ور مسلم است، بیژن در تجلیل این نبوغ کار زیادی کرد و خوراک رساند به این نبوغ که دیمی نباشد، کار عظیمی کرد... بیژن الگوی کسی نیست، مثل یک جرقه خیلی خاص و شهاب درخشانی بود که آسمان را طی کرد. شاید مدت‌ها بنشینیم و به آسمان زل بزنیم و دیگر چنین شهابی نیاید. فصل‌هایی هست که این شهاب‌ها زیاد می‌شوند، در فصل‌های خاصی شما شهاب‌های زیادی را در آسمان می‌بینید، دههٔ چهل یکی از این فصل‌ها بود... من خودش را خیلی دوست داشتم شاید در جاهایی به نحوهٔ زندگی‌اش خیلی اعتقاد نداشتم، خرده‌گیری هم می‌کردم، شوخی‌هایی با او می‌کردم، اما هیچ‌وقت گلاویز نشدیم. راستش حالاکه فکر می‌کنم، می‌بینم شفاعت این همه خاص‌بودن، متفاوت‌بودن و عجیب‌بودن را آثارش به عهده گرفته اند.<ref name= "Aghdashlou etemad"/>}}
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:1464953 420.jpg|80px|بی‌قاب|راست|هیچ]]بیژن الهی آدم نازنین و فوق‌العاده‌یی بود. ممکن است هر کسی بر اساس چارچوب‌های ذهنی‌اش ایراداتی بر او وارد کند و نحوهٔ زندگی‌اش را نپسندد، خب اشکالی هم ندارد، ولی چیزی که غیرقابل انکار است آن نبوغ شعله‌ور مسلم است، بیژن در تجلیل این نبوغ کار زیادی کرد و خوراک رساند به این نبوغ که دیمی نباشد، کار عظیمی کرد... بیژن الگوی کسی نیست، مثل یک جرقه خیلی خاص و شهاب درخشانی بود که آسمان را طی کرد. شاید مدت‌ها بنشینیم و به آسمان زل بزنیم و دیگر چنین شهابی نیاید. فصل‌هایی هست که این شهاب‌ها زیاد می‌شوند، در فصل‌های خاصی شما شهاب‌های زیادی را در آسمان می‌بینید، دههٔ چهل یکی از این فصل‌ها بود... من خودش را خیلی دوست داشتم شاید در جاهایی به نحوهٔ زندگی‌اش خیلی اعتقاد نداشتم، خرده‌گیری هم می‌کردم، شوخی‌هایی با او می‌کردم، اما هیچ‌وقت گلاویز نشدیم. راستش حالاکه فکر می‌کنم، می‌بینم شفاعت این همه خاص‌بودن، متفاوت‌بودن و عجیب‌بودن را آثارش به عهده گرفته اند.<ref name= "Aghdashlou etemad"/>}}
====[[م. مؤید]]====
====[[م. مؤید]]====
{{گفتاورد تزیینی|بیژن گویی از پیش گزیده شده بود تا بیش‌تر از آن جهان ناپدیداری باشد و از دیدگاه آن جهان به این جهان پدیداری نگاه کند. آن‌چه او را نگه می‌داشت، جان فرهیخته باورکارش بود و این جان به گونهٔ شگفت‌آوری توان هم‌خوانی با کسان گوناگونی را داشت که کم‌تر با هم هم‌خوان بودند. بی آن‌که این تنوع به مرزهای باورش آسیبی برساند. کوشایی شخصی‌اش، یعنی فرهنگ‌یابی و علم‌طلبی‌اش بدان‌جا رسید که واژه‌هایش را به بسندگی می‌شناخت. دیگر این‌که پیش‌آگاهی‌های گسترش‌دارش بال به بال ناخودآگاهی جوشیده از اعماق و پا‌به‌پای فروتنی شریف او، همیشه مرا شگفت‌زده کرده است و می‌کند. شاید یکی از عوامل دل‌ربایی‌هایش همین بود. کارهایش را متوقف شده و ایستا نمی‌دید و با آن‌ها رفت‌وآمد داشت. خودش منتقدشان بود. من و بیژن مقدار معتنابهی فضاهای ذهنی مشترک داشتیم. به خاطر باورمندی‌هایمان که به نظر خیلی‌ها عقب‌مانده می‌آمد. از نظر ما اشکالی هم نداشت. بدمان که نمی‌آمد هیچ، خوش‌مان هم می‌آمد... بیژن هم زبان عربی‌اش خوب بود. آدم عجیبی بود و به هر چه شعر و نوشته برتری داشت.<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=مؤید |نام۱=م.|عنوان= دربارهٔ دوستم، بيژن الهی|}}</ref>}}
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:N00024313-b.jpg|80px|بی‌قاب|راست|هیچ]]بیژن گویی از پیش گزیده شده بود تا بیش‌تر از آن جهان ناپدیداری باشد و از دیدگاه آن جهان به این جهان پدیداری نگاه کند. آن‌چه او را نگه می‌داشت، جان فرهیخته باورکارش بود و این جان به گونهٔ شگفت‌آوری توان هم‌خوانی با کسان گوناگونی را داشت که کم‌تر با هم هم‌خوان بودند. بی آن‌که این تنوع به مرزهای باورش آسیبی برساند. کوشایی شخصی‌اش، یعنی فرهنگ‌یابی و علم‌طلبی‌اش بدان‌جا رسید که واژه‌هایش را به بسندگی می‌شناخت. دیگر این‌که پیش‌آگاهی‌های گسترش‌دارش بال به بال ناخودآگاهی جوشیده از اعماق و پا‌به‌پای فروتنی شریف او، همیشه مرا شگفت‌زده کرده است و می‌کند. شاید یکی از عوامل دل‌ربایی‌هایش همین بود. کارهایش را متوقف شده و ایستا نمی‌دید و با آن‌ها رفت‌وآمد داشت. خودش منتقدشان بود. من و بیژن مقدار معتنابهی فضاهای ذهنی مشترک داشتیم. به خاطر باورمندی‌هایمان که به نظر خیلی‌ها عقب‌مانده می‌آمد. از نظر ما اشکالی هم نداشت. بدمان که نمی‌آمد هیچ، خوش‌مان هم می‌آمد... بیژن هم زبان عربی‌اش خوب بود. آدم عجیبی بود و به هر چه شعر و نوشته برتری داشت.<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=مؤید |نام۱=م.|عنوان= دربارهٔ دوستم، بيژن الهی|}}</ref>}}
 
====[[اسماعیل خویی]]====
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Artworks-000230413973-3run05-t500x500.jpg|80px|بی‌قاب|راست|هیچ]]با رفتن او دفتر یک گونه از شعر نیمایی بسته می‌شود. او شاعر نوآوری بود. یک جستجوگر شعر بود و با آن‌چه داشت هرگز راضی نمی‌شد. هر راهی که می‌رفت و هر کاری که می‌کرد، برای این بود که گونه‌های شعر خودش را نوتر کند. او به عالم عشق به معنای عرفانی‌اش راه یافت و ترجمه‌های خوبی از شعرهای منصور حلاج ارائه کرد. او زبان فرانسه را خوب می دانست. قصدش از پژوهش در شعر فرانسه، بیشتر آموختن بود تا ترجمه‌کردن، ولی دید که ترجمهٔ شعر هم زمینه‌ای است برای تمرین سرودن... بیژن الهی و [[غزاله علیزاده]] در مدتی که با هم زندگی کردند، از یکدیگر بسیار آموختند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/arts/2010/12/101201_l41_book_bijan_elahi_obituaryh/|عنوان=بیژن الهی، شاعر، مترجم و نقاش درگذشت}}</ref>}}
====[[یدالله رؤیایی]]====
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:شعرهای-یدالله-رویایی.jpg|80px|بی‌قاب|راست|هیچ]]در امروز ما، بیژن، همیشه فردا بود. فردای او از گذشته‌های دور می‌آمد، و دیروزهای دور، گاهی که شاعر پس‌فردا می‌شد، وقتی که فردا را از میان برمی‌داشت به گذشته‌های دورتر می‌برد و در این معامله غبار از گذشته برمی‌داشت، مادر لغت می‌شد، که می‌برید و می‌ساخت. یک «نئولوگ» عاشق، عاشق لوگوس. پیش‌تر و بیش‌تر از همه دریافته بود که زبان، نیاز به نئولوژی (فرس نو) دارد و فرس نو دالانش ترجمه است.<ref name= "Arman"/>}}
====[[حافط موسوی]]====
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:101133.jpg|80px|بی‌قاب|راست|هیچ]]یکی از رازآلودترین چهره‌های شعر نیم قرن اخیر ایران بود. یک دال بدون مدلول، یا بهتر است بگوییم دالی که مدلولش مخفی بود، مخفی و رازآلود، بودی که خودش را به نبودن زده بود. از خودش یک غیاب ساخته بود. گاهی بر زبان دیگران حاضر می‌شد. گاهی چون شایعه‌ای دهان به دهان می‌گشت. مرگش همان قدر ناگهانی و غافلگیرکننده بود که گویی می‌خواسته است تا دیر نشده همه جست‌وجوگرانش را برای همیشه ناکام بگذارد. نهمین روز از نهمین ماه سال هشتادونه، به‌راحتی آب خوردن مرد.<ref name= "Arman"/>}}
====[[جعفر مدرس صادقی]]====
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:5484553.jpg|80px|بی‌قاب|راست|هیچ]]اینکه با شمار اندکی از دوستان نشست و برخاستی می‌کرد و سخنی می‌گفت، همه از سر لطف بود وگرنه او، نه هم‌سخنی داشت و نه همدمی. سخت تنها بود و پوست‌کلفتی هم نداشت که با بی‌رحمی زمانه دست‌وپنجه نرم کند. گاهی شکایتی می‌کرد اما فقط درددلی بود.<ref name= "Arman"/>}}
===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش===
===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش===


خط ۱۱۴: خط ۱۲۴:
===موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران===
===موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران===
====[[نیما یوشیج]]====
====[[نیما یوشیج]]====
{{گفتاورد تزیینی|و چیزی حوالی‌ چارده سالم بود که در روزنامه‌ها برخوردم به شعری از مردی به نام نیما یوشیج: «خواب در چشم ترم می‌شکند» ندانستم یعنی چه، ولی جذبم کرد و، هر چه بیشتر می‌خواندم، بیشتر جذب می‌شدم. بعدها بود که نیماشناس شدم: چیزها یاد گرفتم از شعر او که هنوز هم ندیده‌ام در سخن کسی. دیرترها، اما، شراره‌هایی از آن «چیزها» در نامه‌های خودش دیدم: چه نامه‌های متینی، به‌به! پس آنک به خودم گفتم و اینک به تو می‌گویم که در ایران نوین هیچ "کبیری" نیامده در هیچ زمینه‌ی فرهنگی الا نیما. و من از بس که دوستش داشتم آن ایام، شبی به خوابش دیدم. قهوه‌خانه‌ام برد و چای داد. اما غمگین بود و پکر. خدا بیامرزد... حس کردم که بیهقی نیز، چنان نیما، از کوچه و از کتاب گرفته و در هم زده تا رام کند. یعنی گرگ وحشی گرفته و جفت انداخته با سگ اهلی تا به نسل سومی برسد: «گرگ سگی» که پاسبانی‌ست قدر قدرت.<ref name= "shomare ba takhir">{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = الهی|نام = بیژن|عنوان = این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی}}</ref>}}
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Nima-asli231.jpg|80px|بی‌قاب|راست|هیچ]]و چیزی حوالی‌ چارده سالم بود که در روزنامه‌ها برخوردم به شعری از مردی به نام نیما یوشیج: «خواب در چشم ترم می‌شکند» ندانستم یعنی چه، ولی جذبم کرد و، هر چه بیشتر می‌خواندم، بیشتر جذب می‌شدم. بعدها بود که نیماشناس شدم: چیزها یاد گرفتم از شعر او که هنوز هم ندیده‌ام در سخن کسی. دیرترها، اما، شراره‌هایی از آن «چیزها» در نامه‌های خودش دیدم: چه نامه‌های متینی، به‌به! پس آنک به خودم گفتم و اینک به تو می‌گویم که در ایران نوین هیچ "کبیری" نیامده در هیچ زمینه‌ی فرهنگی الا نیما. و من از بس که دوستش داشتم آن ایام، شبی به خوابش دیدم. قهوه‌خانه‌ام برد و چای داد. اما غمگین بود و پکر. خدا بیامرزد... حس کردم که بیهقی نیز، چنان نیما، از کوچه و از کتاب گرفته و در هم زده تا رام کند. یعنی گرگ وحشی گرفته و جفت انداخته با سگ اهلی تا به نسل سومی برسد: «گرگ سگی» که پاسبانی‌ست قدر قدرت.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = الهی|نام = بیژن|عنوان = این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی|ص=}}</ref>}}
====[[فریدون رهنما]]====
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Darjavanirahnam2.png|80px|بی‌قاب|right|هیچ]]آن زمان‌ها خیلی‌ها به ریش ما خندیند، لج خیلی‌ها بالا آمد، که طفل اول باید برود سواد یاد بگیرد، بعد فلان و بهمان بکند! فریدون رهنما ولی، به طفل پناهی داد. خدا بیامرزد. گفت: «غلط کرده‌اند! «الوار» گفته مهرورزی راه شناسایی است!<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = الهی|نام = بیژن|عنوان = این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی|ص=}}</ref> [...] آشنایی‌ ما با رمبو انگار که از سال  ۴۰ بوده‌ است، و حتماً از روی ترجمه‌های فارسی. بنده، آن روزگار، شانزده سالم بود و شعرهای مهملی می‌گفتم. تنها خاصیت آن ترجمه‌ها حیرت بنده بود که: پس چرا این همه اشتهار؟ من که بهتر می‌سرایم از این پسره! رحمت کند خداوند فریدون رهنما را که، به راستی، حق نمک دارد بر بنده و در سایه‌ی آموزش او بود که دانستم عجب خیط کرده‌ام، گرچه تقصیر من نبود! رهنما شعری خواند، یک شعر فقط، که با این همه بس‌ بود کله‌پا کُنَدَم. این، گویا، یگانه شعری بود که خودش از رمبو ترجمه کرده بود، و همین چیزی‌‌ست که تحت عنوان سپیده در این دفتر(اشاره به دفتر شعر اشراق‌ها) می‌خوانید. این ترجمه پاک از یادم رفت، الا یک سطر، که هیچ‌گاه نرفت: «به بیداری نیمروز بود!» این تنها یادگار اوست، در حافظه‌ٔ نیم مرده‌ام، که در این دفتر جا خوش‌ کرده.'''منبع در اشراقها بیاید.'''}}
===بیژن الهی و سیاست===
===بیژن الهی و سیاست===
[[آیدین آغداشلو]] معتقد است بیژن الهی اصولاً آدم سیاسی‌ای نبود:
[[آیدین آغداشلو]] معتقد است بیژن الهی اصولاً آدم سیاسی‌ای نبود:
خط ۱۷۴: خط ۱۸۶:
به باور [[محمد آزرم]]، بیژن الهی شاعر فرم سازی با لحن زبان و تصویرهای زبانی است. همچنین او معتقد است یکی از دلایل سکوت شعری الهی با وجود ممارست او در ترجمه می تواند مساله عرفان و تجربه زیسته او در این حوزه باشد. الهی در پایان دهه چهل و مقارن با انتشار بیانیه شعر حجم، عبارت مشهوری دارد که می تواند در تاویل مفهوم عرفان راهگشا باشد: «حرکت ما عرفانی در شعر است. ما در شعر عرفان می کنیم.» اگر به شعر «از افق آغاز کرده» نگاه کنیم، درمی یابیم که زبان شعر و چگونگی بیان آن که پدیدآورنده فرم شعر هم هست، خود آن «عرفان» است که الهی از آن حرف زده و اشاره ای که در این شعر به «سدره المنتها» می شود هم به خاطر معناهای متکثری که دارد، در ساختن فرمی که شهودی زبانی است نقش موثری ایفا می کند:{{سخ}}
به باور [[محمد آزرم]]، بیژن الهی شاعر فرم سازی با لحن زبان و تصویرهای زبانی است. همچنین او معتقد است یکی از دلایل سکوت شعری الهی با وجود ممارست او در ترجمه می تواند مساله عرفان و تجربه زیسته او در این حوزه باشد. الهی در پایان دهه چهل و مقارن با انتشار بیانیه شعر حجم، عبارت مشهوری دارد که می تواند در تاویل مفهوم عرفان راهگشا باشد: «حرکت ما عرفانی در شعر است. ما در شعر عرفان می کنیم.» اگر به شعر «از افق آغاز کرده» نگاه کنیم، درمی یابیم که زبان شعر و چگونگی بیان آن که پدیدآورنده فرم شعر هم هست، خود آن «عرفان» است که الهی از آن حرف زده و اشاره ای که در این شعر به «سدره المنتها» می شود هم به خاطر معناهای متکثری که دارد، در ساختن فرمی که شهودی زبانی است نقش موثری ایفا می کند:{{سخ}}
'''از افق آغاز کرده'''{{سخ}}
'''از افق آغاز کرده'''{{سخ}}
آخر باد را یکی{{سخ}} (مادری انگار) بر سرم{{سخ}} می ایستاند: بامی{{سخ}} که وقفه می دهد شیرین{{سخ}} به قاصدک‌هایی همواره{{سخ}} از گمشدگانی دیگر{{سخ}} به گمشدگانی دیگر.{{سخ}} از-افق- آغاز- کرده را بگو{{سخ}} به کجا رود، به کجا...{{سخ}} ای مبتدای منظر چشم، {{سخ}} سدره المنتها!  
آخر باد را یکی{{سخ}} (مادری انگار) بر سرم{{سخ}} می ایستاند: بامی{{سخ}} که وقفه می دهد شیرین{{سخ}} به قاصدک‌هایی همواره{{سخ}} از گمشدگانی دیگر{{سخ}} به گمشدگانی دیگر.{{سخ}} از-افق- آغاز- کرده را بگو{{سخ}} به کجا رود، به کجا...{{سخ}} ای مبتدای منظر چشم، {{سخ}} سدره المنتها! {{سخ}}
استفاده از تکنیک‌های ادبیات مدرن در کنار دانش او از ادبیات کلاسیک، منجر به خلق فضایی نو و تصویرپردازی ویژه‌ای در شعر بیژن الهی شد. از جمله شاخصه‌های مهم شعر او تقطیع و چینش منحصربه‌فرد واژگان و همچنین تلفیق گزاره‌های انفصالی، تلویحی و به‌هم‌پیوستن توانش ارتباطی و روایی و خلق صحنه‌های بدیع و تصویرسازی‌های تازه و نو در شعر فارسی بود. نگاه ارگانیک او به تقطیع و کاربردهای زیبایش از ویرگول و خط تیره و دو نقطه و... آثار او را از شاعران هم‌نسل خودش متمایز جلوه می‌داد و به‌نوعی سایه او را بر شعر شاعران پیشرو «شعر دیگر» می‌گستراند.<ref name= "Arman"/>
 
===کارنامه و فهرست آثار===
===کارنامه و فهرست آثار===


خط ۲۰۵: خط ۲۱۹:
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=مؤید |نام۱=م.|تاریخ= ۱ مرداد ۱۳۹۸|عنوان= دربارهٔ دوستم، بيژن الهی|ژورنال= اعتماد|دوره= |شماره=۴۴۲۱ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۱۱مرداد۱۳۹۸}}
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=مؤید |نام۱=م.|تاریخ= ۱ مرداد ۱۳۹۸|عنوان= دربارهٔ دوستم، بيژن الهی|ژورنال= اعتماد|دوره= |شماره=۴۴۲۱ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۱۱مرداد۱۳۹۸}}
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=صبا |نام۱=محسن|تاریخ= آبان ۱۳۹۴ |عنوان= دربارهٔ دوستم، بيژن الهی|ژورنال=اندیشه پویا|دوره= |شماره=۳۰ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۱۱مرداد۱۳۹۸}}
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=صبا |نام۱=محسن|تاریخ= آبان ۱۳۹۴ |عنوان= دربارهٔ دوستم، بيژن الهی|ژورنال=اندیشه پویا|دوره= |شماره=۳۰ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۱۱مرداد۱۳۹۸}}
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=اصفهانی |نام۱=سامان|تاریخ= ۲۳ آذر ۱۳۹۶ |عنوان= بیژن الهی؛ شاعر راز و نیاز و سکوت|ژورنال=آرمان امروز|دوره= |شماره=۳۴۹۰ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۲۱مرداد۱۳۹۸}}
==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
* {{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/arts/2010/12/101201_l41_book_bijan_elahi_obituaryh/|عنوان=بیژن الهی، شاعر، مترجم و نقاش درگذشت|ناشر= وبگاه بی‌بی‌سی فارسی|تاریخ= ۱۰ آذر ۱۳۸۹|تاریخ بازدید= ۲۰ مرداد ۱۳۹۸}}

نسخهٔ ‏۲۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۲۸

بیژن الهی

'
زمینهٔ کاری سرایش، نقاشی، ترجمه
زادروز ۱۶ تیر ۱۳۲۴
تهران
پدر و مادر علی‌محمد الهی و قدسی‌خانم
مرگ ۹ آذر ۱۳۸۹
تهران، خیابان شیراز
محل زندگی تهران، لندن، پاریس
زعفرانیه، تهران
علت مرگ ایست قلبی
جایگاه خاکسپاری بیجده نو، مرزن‌آباد
پیشه شاعر، نقاش، مترجم
همسر(ها) غزاله علیزاده، ژاله کاظمی
فرزندان سلمی
استاد جواد حمیدی
دلیل سرشناسی شعر برف
اثرپذیرفته از نیما یوشیج،فریدون رهنما، آرتور رمبو، کنستانتین کاوافی و...

بیژن الهی شاعر، نفاش و مترجم ابرانی بود.

* * *

داستانک

خرابه‌های ری نزدیک تهران است

محسن صبا، دوست صمیمی بیژن، که با او هم‌مدرسه‌ای نیز بوده است، چنین نقل می‌کند:

ترجمهٔ لورکا، بیانیهٔ شعر حجم و رؤیایی

به نقل از محسن صبا:

چشم ژاله‌بار

مسعود کیمیاییِ فیلم‌ساز که از نوجوانی با بیژن الهی دوست صمیمی بود، در مصاحبه‌ای داستان ازدواج الهی با ژاله کاظمی را چنین توصیف کرده است:

غروب‌ها

مسعود کیمیایی در رابطه با سال‌‌های آخر زندگی بیژن الهی چنین گفته‌ است:

زندگی و تراث

سال‌شمار زندگی بیژن الهی

  • ۱۳۲۴: تولد در محلهٔ حسن‌آباد تهران. ۱۶ تیرماه ۱۳۲۴
  • ۱۳۵۰: انتشار دویست نسخه از «علف ایام» در قطع خشتی. سوزاندن همهٔ نسخه‌های «علف‌ ایام»

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

بیژن الهی، که نام کامل‌اش در شناسنامه بیژن الهی شیرازی بود، در شانزدهم تیرماه سال ۱۳۲۴ شمسی به دنیا آمد.[۴] پدر او محمد

شخصیت و اندیشه

زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران

قاسم هاشمی‌نژاد

قاسم هاشمی‌نژاد، از دوستان الهی، پس از مرگ او در یادداشتی چنین از دوست رفته‌اش یادکرد:

آیدین آغداشلو

به باور آیدین آغداشلو:

م. مؤید

اسماعیل خویی

یدالله رؤیایی

حافط موسوی

جعفر مدرس صادقی

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

نیما یوشیج

فریدون رهنما

بیژن الهی و سیاست

آیدین آغداشلو معتقد است بیژن الهی اصولاً آدم سیاسی‌ای نبود:

خب هر آدمی سیاسی است. هر آدمی وقتی هوا گرم می‌شود غر می‌زند، هوا سرد می شود می‌رود در اتاقش. بالاخره آدم است و به وقایع اطراف خودش عکس‌العمل نشان می‌دهد. یک جایی از یک خبر خوش، خوشحال می‌شود، گاهی ناراحت می‌شود، خب این وجه غالب یک آدم هوشیار و متمدن است. اما سیاسی بودن به عنوان این‌که فرقه و حزبی را به یک معنای ازپیش‌تعیین‌شده دنبال کند و براساس آن عمل کند، فرق دارد. در این صورت پیوسته می‌رود به اپوزیسیون، یعنی آن طوری که در همان دههٔ چهل جریان داشت، هدایت می‌شد، آل‌احمد می‌گفت برای کجا بنویسند و کجا ننویسند، آدم سیاسی آل احمد بود، حتی شاملو هم نبود، به این معنایی که اشاره کردم، خلیل ملکی بود. اگر به این معنا بخواهید آدم سیاسی را در نظر بگیرید، بیژن آدم سیاسی نبود. ولی به معنای این‌که بالاخره نسبت به اتفاقات داوری و نظر داشت، بله این طور بود.[۶]

اما به گفته‌ٔ غلام‌رضا صراف بیژن الهی نه تنها سیاسی بود، بلکه در شعر‌هایش رگه‌های مخالفت با رژیم شاهنشاهی دیده می‌شده است:

به نظر من جریان نقد ساده‌نگر براساس روساخت قضاوت می‌کند. شاید بنیان‌های سیاسی شعر این شاعران(منظور بیژن الهی و شاعران هم‌سبک اوست.) نسبت به شاعران دیگر بسیار قوی‌تر باشد. مطمئناً آن زیباشناسی حقیقی که محصول خلاقیت است از شرایط پیرامونی تأثیر می‌پذیرد، حال شاعری مانند شاملو رخدادهای سیاسی، مانند جریان سیاهکل را طوری بیان می‌کند که المان‌ها و نمادهایش قابل تشخیص است. ولی برای مثال در شعر ذوذنبی بر خاک، که اردبیلی می‌گوید:

«الامان ای جوخه! ماشه را نچکان/ هنوز اندکی شب است»، این اتفاق بسیار درونی‌تر نشان داده می‌شود. در مورد الهی باید بگویم که در سه شعری که مجلهٔ روزن چاپ کرد می‌توان گرایش سیاسی و رادیکال او را در مبارزه با نظام شاهنشاهی پیشین پیگیری کرد. برای مثال دریکی از آن‌ها درخصوص اعدام یک زندانی سیاسی در پیش از انقلاب می گوید: « ما که زادگاه، وطن، قلمرومان، چارپایه‌یی کوتاه است/در دم تبعید -کشیدن چارپایه‌یی - / در دم خفقان/ بدانیم پادشاه هواییم، پادشاه هواییم».[۱۱]

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

علت شهرت

فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

بیژن الهی و دیگر افراد هم‌نسل خود در جریانی ویژه از نظر زبانی قرار داشتند و با نگاهی کاملاً نو به ادبیات فارسی می‌نگریستند. جریانی که به ویژه با کندوکاو در دقایق زبان فارسی و نوعی آشنایی‌زدایی از عادت‌های زبانی، نگاهی نو به ادبیات کلاسیک فارسی، به ویژه ادبیات عرفانی، احیا ظرفیت‌های نادیده‌انگاشته در زبان فارسی و پیوندزدن تمامی این‌ها با ادبیات جهان مشخص می‌شد و به ادبیات رویکردی نامتعارف داشت. ازهمین رو گذشته‌گرایی شاعری چون بیژن الهی نه یک گذشته گرایی فرسوده، آن گونه که در گرایش استادان محافظه‌کار ادبیات مشهود است، که نوعی نگاه خلاق و نامتعارف به گذشته است که بخشی از آن از شناخت توأمان ادبیات کلاسیک و مدرن جهان نشئت می‌گیرد. ازهمین رو بازخوانی اشعار و ترجمه‌های بیژن الهی نوعی مواجهه دیگرگونه با سنت ادبی را نیز امکان پذیر می کند.[۱۲]
به باور محمد آزرم، بیژن الهی شاعر فرم سازی با لحن زبان و تصویرهای زبانی است. همچنین او معتقد است یکی از دلایل سکوت شعری الهی با وجود ممارست او در ترجمه می تواند مساله عرفان و تجربه زیسته او در این حوزه باشد. الهی در پایان دهه چهل و مقارن با انتشار بیانیه شعر حجم، عبارت مشهوری دارد که می تواند در تاویل مفهوم عرفان راهگشا باشد: «حرکت ما عرفانی در شعر است. ما در شعر عرفان می کنیم.» اگر به شعر «از افق آغاز کرده» نگاه کنیم، درمی یابیم که زبان شعر و چگونگی بیان آن که پدیدآورنده فرم شعر هم هست، خود آن «عرفان» است که الهی از آن حرف زده و اشاره ای که در این شعر به «سدره المنتها» می شود هم به خاطر معناهای متکثری که دارد، در ساختن فرمی که شهودی زبانی است نقش موثری ایفا می کند:
از افق آغاز کرده
آخر باد را یکی
(مادری انگار) بر سرم
می ایستاند: بامی
که وقفه می دهد شیرین
به قاصدک‌هایی همواره
از گمشدگانی دیگر
به گمشدگانی دیگر.
از-افق- آغاز- کرده را بگو
به کجا رود، به کجا...
ای مبتدای منظر چشم،
سدره المنتها!
استفاده از تکنیک‌های ادبیات مدرن در کنار دانش او از ادبیات کلاسیک، منجر به خلق فضایی نو و تصویرپردازی ویژه‌ای در شعر بیژن الهی شد. از جمله شاخصه‌های مهم شعر او تقطیع و چینش منحصربه‌فرد واژگان و همچنین تلفیق گزاره‌های انفصالی، تلویحی و به‌هم‌پیوستن توانش ارتباطی و روایی و خلق صحنه‌های بدیع و تصویرسازی‌های تازه و نو در شعر فارسی بود. نگاه ارگانیک او به تقطیع و کاربردهای زیبایش از ویرگول و خط تیره و دو نقطه و... آثار او را از شاعران هم‌نسل خودش متمایز جلوه می‌داد و به‌نوعی سایه او را بر شعر شاعران پیشرو «شعر دیگر» می‌گستراند.[۴]

کارنامه و فهرست آثار

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. صبا، محسن. دو گفتار. صص. ۴۰ و ۴۱.
  2. صبا، محسن. دربارهٔ دوستم، بيژن الهی. 
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ اکبری، مینا. جواب آن تنهایی را چه کسی می‌دهد؟. 
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ اصفهانی، سامان. بیژن الهی؛ شاعر راز و نیاز و سکوت. 
  5. هاشمی‌نژاد، قاسم. بیژن الهی و صدای رازگشای او. 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ حسینی، فرزام. بیژن الهی نخواست شاعر رسمی باشد. 
  7. مؤید، م.. دربارهٔ دوستم، بيژن الهی. 
  8. «بیژن الهی، شاعر، مترجم و نقاش درگذشت». 
  9. الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی.
  10. الهی، بیژن. این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی.
  11. جعفری، سهراب. بیژن الهی حقیقی ترین پیرو نیما. 
  12. حیدرقزوینی، پیام. کارنامه ایام گذشته. 

منابع

  1. صبا، محسن (۱۳۹۴). دو گفتار. تهران: آوانوشت. شابک ۹۷۸۶۰۰۷۰۲۴۱۱۳ مقدار |شابک= را بررسی کنید: checksum (کمک).
  2. الهی، بیژن (۱۳۹۰). این شماره با تأخیر ۶: بیژن الهی. تهران: آوانوشت. شابک ۹۷۸۶۰۰۹۱۸۹۳۵۹.
  3. اکبری، مینا. «جواب آن تنهایی را چه کسی می‌دهد؟». اعتماد، ش. ۲۸۵۹ (۴ دی ۱۳۹۲). 
  4. هاشمی‌نژاد، قاسم. «بیژن الهی و صدای رازگشای او». شرق، ش. ۱۱۲۶ (۱۱ آذر ۱۳۸۹). 
  5. حسینی، فرزام. «بیژن الهی نخواست شاعر رسمی باشد». اعتماد، ش. ۲۸۶۲ (۸ دی ۱۳۹۲). 
  6. جعفری، سهراب. «بیژن الهی حقیقی ترین پیرو نیما». اعتماد، ش. ۳۱۲۷ (۱۷ آذر ۱۳۹۳). 
  7. حیدرقزوینی، پیام. «کارنامه ایام گذشته». شرق، ش. ۳۲۳۶ (۱۴ شهریور ۱۳۹۷). 
  8. مؤید، م.. «دربارهٔ دوستم، بيژن الهی». اعتماد، ش. ۴۴۲۱ (۱ مرداد ۱۳۹۸). 
  9. صبا، محسن. «دربارهٔ دوستم، بيژن الهی». اندیشه پویا، ش. ۳۰ (آبان ۱۳۹۴). 
  10. اصفهانی، سامان. «بیژن الهی؛ شاعر راز و نیاز و سکوت». آرمان امروز، ش. ۳۴۹۰ (۲۳ آذر ۱۳۹۶). 

پیوند به بیرون