محمدابراهیم باستانی پاریزی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
این روایتگر شیرین تاریخ، اهل پاریز است؛ روستایی در سیرجانِ کرمان. کودکیاش را در همین روستا و در محیطی ساده و بیآلایش میگذراند و مناعتطبع و بلندهمتی را از کوهها، کویر و قناتهای پاریز میآموزد. | |||
در سایه پدری با فضل و اهل دانش رشد میکند و از همان خردسالی با مجلات وزین [[آینده]]، [[مهر]] و [[شرق]] آشنا میشود. | در سایه پدری با فضل و اهل دانش رشد میکند و از همان خردسالی با مجلات وزین [[آینده]]، [[مهر]] و [[شرق]] آشنا میشود. داستان «بینوایان» ویکتور هوگو در همین ایام نوجوانی است که گوش او را مینوازد. خواندن مجلات و کتابها شوق نوشتن را در نهادش شعلهور میکند. اولین نوشتهاش با عنوان '''«تقصیر با مردان است، نه زنها»''' در سال ۱۳۲۱ در مجله «بیداری کرمان» منتشر میشود. نخستین کتابش با عنوان «پیغمبر دزدان» را هم در سال ۱۳۲۴ مینویسد، زمانی که هنوز دانشآموز دانشسرای مقدماتی کرمان بود. <ref>{{پک|زندیه|۱۳۹۳|ک=از پاریز تا پاریس|ص=۱۸ و ۱۹}}</ref> | ||
برای ادامه تحصیل در رشته «تاریخ» در سال ۱۳۲۶ به تهران میآيد. در این | برای ادامه تحصیل در رشته «تاریخ» در سال ۱۳۲۶ به تهران میآيد. در این ایام، اشعار و مقالاتش گاه با نام «باستانی پاریزی» و گاه بدوننام در مجلات طرازاول عصر چون [[یغما]]، راهنمای کتاب، کیهان و اطلاعات چاپ میشود. | ||
مدتی بعد از پذیرفته شدن در دوره دکتری دانشگاه تهران، مدیرت مجله داخلی «دانشکده ادبیات» را از سال ۱۳۳۸ به عهده میگیرد و تا ۱۳۸۸ استاد تماموقت این دانشکده است. | مدتی بعد از پذیرفته شدن در دوره دکتری دانشگاه تهران، مدیرت مجله داخلی «دانشکده ادبیات» را از سال ۱۳۳۸ به عهده میگیرد و تا ۱۳۸۸ استاد تماموقت این دانشکده است. | ||
نسخهٔ ۲۱ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۵۱
محمدابراهیم باستانی پاریزی | |
---|---|
زمینهٔ کاری | تاریخ، شعر، ترجمه، تصحیح و تدریس |
زادروز | ۳دیماه ۱۳۰۴خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهروستای پاریز در کرمان |
پدر و مادر | حاج آخوند پاریزی |
مرگ | ۵ فروردینماه ۱۳۹۳ تهران |
محل زندگی | پاریز، سیرجان، تهران، تورنتو |
علت مرگ | بیماری کبد |
جایگاه خاکسپاری | بهشتزهرا |
رویدادهای مهم | کودتای ۲۸مردادملی شدن صنعت نفت انقلاب ۱۳۵۷ ایران فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی |
پیشه | تاریخنگار، شاعر، مترجم، مصصح، استاد |
کتابها | از پاریز تا پاریس، از سیر تا پیاز، اژدهای هفتسر، آسیای هفتسنگ و ... |
دیوان سرودهها | یادبو من |
همسر(ها) | حبیبه حائری |
فرزندان | حمید و حمیده |
مدرک تحصیلی | دکتری رشته تاریخ |
دانشگاه | دانشکده تاریخ دانشگاه تهران |
دلیل سرشناسی | پی انداختن سبک جدید در تاریخنگاری |
محمدابراهیم باستانی پاریزی تاریخدان، پژوهشگر، شاعر، مترجم، روزنامهنگار و استاد برجستهٔ دانشگاه تهران است. او تاریخ را با شعر و عناصر داستانی، نکات طنزآمیز و ضربالمثل درهم آمیخت و شیوه بدیعی را در تاریخنگاری پی انداخت که آثارش را خواندنی و ماندنی کرده است.
این روایتگر شیرین تاریخ، اهل پاریز است؛ روستایی در سیرجانِ کرمان. کودکیاش را در همین روستا و در محیطی ساده و بیآلایش میگذراند و مناعتطبع و بلندهمتی را از کوهها، کویر و قناتهای پاریز میآموزد.
در سایه پدری با فضل و اهل دانش رشد میکند و از همان خردسالی با مجلات وزین آینده، مهر و شرق آشنا میشود. داستان «بینوایان» ویکتور هوگو در همین ایام نوجوانی است که گوش او را مینوازد. خواندن مجلات و کتابها شوق نوشتن را در نهادش شعلهور میکند. اولین نوشتهاش با عنوان «تقصیر با مردان است، نه زنها» در سال ۱۳۲۱ در مجله «بیداری کرمان» منتشر میشود. نخستین کتابش با عنوان «پیغمبر دزدان» را هم در سال ۱۳۲۴ مینویسد، زمانی که هنوز دانشآموز دانشسرای مقدماتی کرمان بود. [۱]
برای ادامه تحصیل در رشته «تاریخ» در سال ۱۳۲۶ به تهران میآيد. در این ایام، اشعار و مقالاتش گاه با نام «باستانی پاریزی» و گاه بدوننام در مجلات طرازاول عصر چون یغما، راهنمای کتاب، کیهان و اطلاعات چاپ میشود. مدتی بعد از پذیرفته شدن در دوره دکتری دانشگاه تهران، مدیرت مجله داخلی «دانشکده ادبیات» را از سال ۱۳۳۸ به عهده میگیرد و تا ۱۳۸۸ استاد تماموقت این دانشکده است.
او در سال ۱۳۴۹ برای فرصت مطالعاتی به پاریس میرود. بهخواست معلم دوران دبستانش آقای «هدایتزاده»، بر سر مزار ویکتورهوگو میرود و از سوی معلمش فاتحهای بر آن میخواند.[۲]
استاد باستانی، تاریخنگاری است که سبکی متفاوتی در آثارش پی میگیرد که پیش از او معمول نبود. او در تاریخنگاری به زبان مردمعامه نزدیک میشود. نوشتههایش برخلاف کتابهای تاریخی که نثری سنگین و سرد دارد، آکنده از طنز، شوخی، نکتهسنجیهای لطیف و حاوی اشعار، حکایات و ضربالمثلها است. همین شیرینی کلام او، آثارش را خواندنی و جذاب کرده است. میگوید: «تاریخ چون قهوه تلخ است که باید با شیر و شکر آمیخته گردد و پس در حلق عموم ریخته شود».[۳]
سبک باستانی در تاریخنگاری البته موافقان و مخالفانی دارد. موافقان معتقدند که او با بهرهگیری از ادبیات و طنز و شعر و ضربالمثل به زبان توده نزدیک شده و مردم را با تاریخ آشنا کرده است. مخالفان اما، تاریخنگاری او را «غیرعلمی» و «عوامانه» میخوانند. [۴]
از استاد پاریزی که عمری را در راه شناخت فرهنگ و تاریخ و ادب ایران سپری کرده، بیش از ۶۰ کتاب و مقالات فراوانی بر جای مانده است که نوشتههای «هفتگانه» او که همگی دارای نام هفت هستند، مشهورتر است: «خانون هفتقعله»، «آسیای هفتسنگ»، «نای هفتبند»، «اژدهای هفتسر»، «زیر این هفت آسمان»، «سنگ هفت قلم». البته کتاب هشتمی هم به آن اضافه شد که بهپیشنهاد ایرج افشار «هشتالهفت» نام گرفت. [۵] آثار استاد باستانی بارها تجدید چاپ شده است و برخی از آنها چون «پیغمبر دزدان» در سال ۱۳۹۵ به چاپ بیستودوم، «یعقوب لیث» در سال ۱۳۹۳ به چاپ دهم، و «تلاش آزادی» در ۱۳۹۱ به چاپ نهم رسید.
باستانی قریحه و ذوق سرشاری نیز داشت. اشعار او که شیرین و دلنشین است با چاشنی طنز و شوخطبعی همراه است. هنر او بیشتر در سرودن «قطعه» و «غزل» است اولین مجموعهٔ شعری او با نام «یادبود من» با مقدمه سعید نفیسی در سال ۱۳۲۶ به دست چاپ سپرده شد. پس از ۱۲ سال، کتاب «یاد و یادبود» او در سال ۱۳۴۰ منتشر میشود.
داستانک
داستانکهای انتشار
داستانک عشق
داستانک استاد
داستانک شاگرد
داستانک مردم
ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود
داستانکهای دشمنی
داستانکهای دوستی
داستانکهای قهر
داستانکهای آشتیها
داستانک نگرفتن جوایز
داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است
داستانکهای مذهب و ارتباط با خدا
داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
دوست نداشت بزرگداشت بگیرند
هر وقت میخواستند برای استاد باستانی بزرگداشتی بگیرند، ممانعت میکرد و به طنز میگفت: «من میخواهم چند صباحی زنده بمانم، بگذارید سرم را بر زمین بگذارم آن وقت برایم بزرگداشت بگیرید» خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامهها و مجلات و نمونههایی از آن
مرگ غزال
داستانکهای دارایی
داستانکهای زندگی شخصی
همسن ایرج افشارم
از باستانی پاریزی سوال میکنند متولد چه سالی هستید؟ میگوید: همسن ایرج افشار هستم. درباره همین سنوسال داستانی تعریف میکند و میگوید: «سادات ناصری» استاد و محقق پروهشگر ادبیات فارسی برای شرکت در سمیناری به افغانستان میرود. در آنجا متاسفانه در سر میز شام سکته میکند و از دنیا میرود. پیکر او را به تهران میآورند. در این گیرودار شخصی از باستانی میپرسد: آقای دکتر سادات ناصری چند سال داشت؟ میگوید: او همسن و سال ایرج افشار بود! آن شخص میگوید: من میخواستم بدانم سادات ناصری متولد چه سالی بود. با این جواب شما، مشکل دو تا شد. حالا ایرج افشار متولد چه سالی است؟ پاریزی در جواب با طنزی شیرین میگوید:
« | :حقیقت این است که دو چیز را به دو نفر نباید داد: یکی انسان شماره تلفنش را نباید به خبرنگار روزنامهها بدهد. دیگر اینکه تاریخ تولدش را نباید به عزرائیل خبر بدهد. آدم عاقل این دو کار را نمیکند. بعد میگوید: شما حالا چه کار داری که سادات ناصری متولد ۱۳۰۴ بوده است و همسن منِ باستانی پاریزی و ایرج افشار؟ عزرائیل فعلا مشغول آدمهای قبل از ۱۲۹۹ باشد تا ببینیم چه میشود!خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
نظامیه بغداد میسازم
استاد باستانی تعریف میکند که «میرزا هادیخان حایری» مدیر کل وزارت فرهنگ وقت بود. روزی به کرمان میآید و برای بازرسی به پاریز هم سری میزند. بیش از یک هفته در پاریز میماند و با پدرم همنشین میشود و شعرهای مولانا را با هم میخواند. موقع رفتن میگوید: «باید مدرسهای در پاریز بسازی که در خور عصر پهلوی باشد». پدر جواب جالبی میدهد که حایری نیز از آن خوشش میآید. در جواب میگوید: «آقای هادی خان حایری! اعتبار ساخت مدرسه جدیدی را به من بدهید، من در اینجا یک نظامیه بغداد برای شما میسازم». [۶]
داستانک برخی خالهزنکیهای شیرین (اشکها و لبخندها)
داستانک شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
داستانکهای مشهور ممیزی
داستانکهای مربوط به مصاحبهها، سخنرانیها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونههایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری
عکس سنگقبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن
داستانهای دیگر
استاد که دستی در شعر و شاعری دارد، در ایام جوانی غزلها و رباعیاتی سروده است. در ذیل یکی از این رباعیات نوشته است: آن روزها که در مجلهٔ خواندنیها بودم، دخترکی با عصبانیت به بایگانیخواندنیها آمد تا یک شمارهٔ آتش بگیرد. بدین مناسبت، چنین سرود:
- تو آشپاره اندر خواندنیها
- زدی آتش که یک «آتش» بگیری
- ز آتشگیریت آتش گرفتم
- الهی دخترک آتش بگیری[۷]
- تو آشپاره اندر خواندنیها
زندگی و تراث
سالشمار
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
محمدابراهیم باستانی پاریزی در روز سوم دی سال ۱۳۰۴ ش/ ۱۹۲۵ م بهدنیا میآید.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه «حاج آخوند پاریزی» (ملا علیاکبر) که فردی بافضل و باسواد بود، بر سر منبرها تاریخ میگفت و با فرهنگ و ادبیات فارسی آشنایی داشت. به زبان عربی مسلط بود و صرفونحو را خوب میدانست.اهل شعر بود و در شعرهایش، حوادث و اوضاع اجتماعی را هم بیان میکرد. او در جنوب ایران شخصیت شناختهشدهای بود. [۸] محمدابراهیم در سنین کودکی، اقوال و احادیث و اشعار بسیاری از پدر میشنود و در لوح وجودش بهیادگار حک میکند.
او عربی را نیز از پدر میآموزد و همین آموزهها سبب میشود که چند کتاب عربی به فارسی ترجمه کند؛ از جمله کتاب «ذوالقرنین» یا «کوروش کبیر» که مورد توجه شخصی علامه طباطبایی نیز قرار گفت. [۹]
ابتدایی را در مدرسه پاریز گذراند
تحصیلات ابتدایی را در مدرسه پاریز میگذراند که پدرش حاج آخوند پاریزی مدیر آن بود. دبستانِ روستا در خانهای بود که از «شیخ محمد حسن زیدآبادی» معروف به «نبیالسارقین» بر جای مانده بود. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه چیزی که دستمایه نوشتین اولین کتابش میشود. در سال ۱۳۱۶ برای ادامه تحصیل به سیرجان میرود.
شوق باستانی به خواندن و نوشتن
محمدابراهیم از همان دوران کودکی با مجلات مهر و آینده و حبلالمتین که برای پدرش میآوردند، آشنا میشود. از طریق قرائتخانهای که در پاریز وجود داشت، نیز مجلات و نوشتههایی چون کاوه، «گلستان»، «بهارستان»، «استخر شیراز» و «عالم نسوان» را میشناسد. پدرش او را به سبب علاقهاش به علم "ولیعهد" خطاب میکرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مجلات «باستان» و «ندای پاریز» و «نامه هفتواد»
در سالهای ۱۳۱۸ و ۱۳۱۹ مجلهای بهنام «باستان» و بعدتر «ندای پاریز» را در همان پاریز منتشر میکند. ندای پاریز تنها سه مشتری داشت که مهمترینش آموزگار دوران کودکی محمدابراهیم بود.
او در سال ۱۳۲۵ در دانشسرای مقدماتی کرمان شاگرد دوم میشود و در سال ۱۳۲۶ به تهران میآید و تحصیل در رشته تاریخ و جغرافیا را پی میگیرد.
در سال ۱۳۳۰ فارغالتحصیل میشود. برای معلمی به کرمان برمیگردد و در همین ایام است که با «حبییه سائری» ازدواج میکند. در این مدت نشریه «نامهٔ هفتواد» را در کرمان مدیریت میکند.
دوره دکتری استاد در دانشگاه تهران
در سال ۱۳۳۷ در دوره دکتری دانشگاه تهران پذیرفته میشود و دوباره به تهران میرود. در این ایام است که همکاری حرفهاش را با مجلاتی چون یغما، راهنمای کتاب، وحید، گوهر و ... شروع میکند و مقالاتش در این مجلات به چاپ میرسد.
پس از دفاع از رساله دکتری که ترجمه و نقد جلد اول "الکامل" ابناثیر بود، در گروه تاریخ مشغول به کار میشود و تا سال ۱۳۸۸ که بازنشسته میشود، استاد تمام وقت «دانشکده ادبیات» دانشگاه تهران است.
طبع شعری سرشار باستانی پاریزی
محمدابراهیم قریحهای سرشار داشت. او میگوید که پدرس نقش مهمی در علاقمندی او به شعر داشت. «پدرم اصولا نامههایی را که به اشخاص مینوشت، بهصورت شعر مینوشت.» [۱۰]اولین شعرش را در دهسالگی در طلب باران سرود آنهم در سالهای خشکسالی پاریز. آن زمان که میدید دخترکان را به گورستانها میفرستند تا بر سر قبرها آب بریزند و دعا بخوانند. چنین سروده است:
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهبیا ای برف و باران خداوند | که تا خلق جهان باشند خرسند | |
بیا تا کشتورزان شاد باشند | ز هر بند غمی آزاد باشند | |
بیا تا گل بروید از چمنها | همه پُر گل شود دشت و دمنها | |
بیا تا باستانی شاد باشد | نه اینکه صورتش پُر باد باشد |
محمدابراهیم در بهار ۱۳۲۴ شعری درباره «باد صبا» سرود و ذوق شاعری و طبع موزونش را به اثبات رساند. شعری که بعدها توسط «غلامحسین بنان» در مرگ «ابوالحسن خان صبا» خوانده و جاودانه شد.
- يادِ آن شب كه صبا در رَه ما گل میريخت
- بر سر ما ز در و بام و هوا گل میريخت
- سر بدامان مَنت بود و ز شاخ گل سرخ
- بر رخِ چون گلت، آهسته صبا گل میريخت
- خاطرت هست كه آنشب همه شب تا دم صبح
- گل جدا ،شاخه جدا، باد جدا، گل میريخت
- نسترن خم شده لعلِ تو نوازش میداد
- خضر ، گوئی به لب آب بقا گل مريخت
- زلف تو غَرقه به گل بود و هر آنگاه كه من
- میزدم دست بدان زلف دو تا گل میريخت
- تو به مه خيره چو خوبان بهشتی و صبا
- چون عروس چمنت بر سر و پا گل میريخت
- گيتی آنشب اگر از شادی ما شاد نبود
- راستی تا سحر از شاخه چرا گل میريخت؟
- شادی عشرت ما باغ گلافشان شده بود
- كه بپای من و تو از همه جا گل میريخت
- يادِ آن شب كه صبا در رَه ما گل میريخت
استاد رباعیهای زیبا و در خور دیگری هم دارد که آکنده از طنز و شوخطبعی است و بر جانها خوش مینشیند. از آن جمله است:
اولتیماتوم
- یا گزارم شِکوه در شورای امن چشم تو
- یا دلی کز ما ربودی با «تجاوز»، پس بده
- آتش جور تو بگذشت از مدار اعتدال
- نازنینا رحم کن فرمان «آتشبس» بده!خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- نازنینا رحم کن فرمان «آتشبس» بده!خطای یادکرد: برچسب
- آتش جور تو بگذشت از مدار اعتدال
- یا دلی کز ما ربودی با «تجاوز»، پس بده
پاشنه بلند
- بر پاشنهٔ بلندِ کفش تو، بُتا
- خواهم که بناگهان شکستی برسد
- تا در اثر بلندپروازی و هم
- باشد که بدامان تو دستی برسد!خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- باشد که بدامان تو دستی برسد!خطای یادکرد: برچسب
- تا در اثر بلندپروازی و هم
- خواهم که بناگهان شکستی برسد
شخصیت و اندیشه
شیفته پاریز است
باستانی، عاشق زادگاهش است. در نظر او کرمان و پاریز «مرکز ثقل تمام اتفاقات عالم» است. هیچ کتابی ننوشته و هیچ سخنرانی نکرده مگر آنکه نامی از پاریز در آن برده شده است. میگویذ: «سرزمینی که آدمی جوانی خود را در آن گذرانده، مانند خود ایام جوانی زیباست». همین عشق و علاقه باعث شد که او تنها چهارده اثر مستقل درباره تاریخ کرمان خلق کند. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
احسان اشراقی
اشراقی استاد ممتاز گروه تاریخ دانشگاه تهران معتقد است: «دکتر باستانی در آراستن تاریخ با شعر و اسطوره و حماسه و جغرافیا و مضامین شرینی که موردپسند است، مهارت دارد. غالب حواشی کتابهایش خواندنی است و اگر این حواشی را جدا کنند خود کتابی جداگانه بهوجود خواهد آمد.» [۱۱]
شیرین بیانی
« | دکتر باستانی کسی بود که بر اثر استعداد خاص، پلی میان پاریس و پاریز، میان تاریخ و ادبیات، میان جدی و شوخی، میان کرمان و دنیای خارج؛ و میان واقعیت و افسانه برقرار کرد. نوشتههای فراوانی از او بر جای مانده و اغلب بر گردِ «هفت»میگردد. و باب تازهای در امر تاریخنگاری میگشاید. با وی تاریخ وارد فضای باز میشود؛ از عناصر گوناگون کمک میگیرد. و خواننده را با خود به سیر و سیاحت وامیدارد. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
تفسیر خود از آثارش
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
او همواره با هیئتی بیتکلف و آن کلاه و عصای جدائیناپذیر در همه مجامع حضور مییافت. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساخته شده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و کتابشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
کارنامه و فهرست آثار
جوایز و افتخارات
بررسی چند اثر
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ زندیه، از پاریز تا پاریس، ۱۸ و ۱۹.
- ↑ زندیه، از پاریز تا پاریس، ۲۲.
- ↑ زندیه، از پاریز تا پاریس، ۲۳.
- ↑ زندیه، از پاریز تا پاریس، ۴۱۵.
- ↑ زندیه، از پاریز تا پاریس، ۲۱.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۹.
- ↑ باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۶۳.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۸.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۸۲.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۸۲.
- ↑ زندیه، از پاریز تا پاریس، ۱۲۷.
منابع
- زندیه، حسن (۱۳۹۳). از پاریز تا پاریس. تهران: انتشارات دانشگاه تهران. ص. ۴۶۰.
- فیضی، کریم (۱۳۹۰). باستانی پاریزی و هزاران سال انسان. تهران: انتشارات اطلاعات. ص. ۷۸۷. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۲۳-۸۳۲-۱.
- باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۴۰). یاد و یادبود. تهران.