احمد محمود: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
ناهیدپنا (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
ناهیدپنا (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۵: خط ۶۵:
====همیشه درگیر مجوز بوده‌ام====
====همیشه درگیر مجوز بوده‌ام====
محمود در مورد انتشار داستان‌هایش گفته: «تا کنون همهٔ آثارم تقریباً به چاپ چندم رسیده‌اند. اما همیشه برای کسب جواز انتشار آثارم با دستگاه سانسور دولتی درگیری داشته‌ام. این درگیری موجب شده که سال‌ها هیچ اثری از من چاپ نشود.»<ref name=''پیشخوان''>[http://www.pishkhaan.net/news/127069/| پیشخوان|تاریخ انتشار= ۱۶دی ۱۳۹۷| تاریخ بازبینی= ۱۴اردیبهشت۱۳۹۸]</ref>
محمود در مورد انتشار داستان‌هایش گفته: «تا کنون همهٔ آثارم تقریباً به چاپ چندم رسیده‌اند. اما همیشه برای کسب جواز انتشار آثارم با دستگاه سانسور دولتی درگیری داشته‌ام. این درگیری موجب شده که سال‌ها هیچ اثری از من چاپ نشود.»<ref name=''پیشخوان''>[http://www.pishkhaan.net/news/127069/| پیشخوان|تاریخ انتشار= ۱۶دی ۱۳۹۷| تاریخ بازبینی= ۱۴اردیبهشت۱۳۹۸]</ref>
===یک کرگدن باش===
احمد محمود جایی از یادداشت‌های روزانه‌اش در روز شانزده آذر ۶۴ می‌نویسد: «واقعاً که نویسنده تو مملکت ما باید پوستش از پوست کرگدن کلفت‌تر باشد تا بتواند به نوشتن ادامه بدهد.» این بعد از شرحی است که درباره گیر کردن رمان همسایه‌ها به قول خودش در ''اداره‌ی سانسور شاهنشاهی‌'' و وزارت ارشاد جمهوری اسلامی نوشته است.
این یادداشت‌ها بخشی از کتابی است که با عنوان «دیدار با احمد محمود» با همت فرزندانش؛ سارک، بابک و سیامک محمود (اعطا) در انتشارات معین منتشر شده است.
به شهادت یادداشت‌های روزانه احمد محمود در این کتاب، او خودش یک کرگدن بود که اگر نبود، با روزگار سختی که پس از زندان و تبعید، مشکلات مالی پس از بازخرید، جنگ هشت ساله و جلوگیری از انتشار کتاب‌هایش تجربه کرده بود، نوشتن آن تعداد کتاب ممکن نمی‌شد.<ref name=''خوابگرد''</ref>


====خودم نوشتم!====
====خودم نوشتم!====
خط ۹۹: خط ۱۰۵:
احمد محمود هم نویسنده‌ای چیره‌دست بود و هم به خانه و خانواده پایبند. «بابک اعطا» می گوید: «پدر واقعا مرد خانواده هم بود. مثل بعضی‌ها نبود که فکر می‌کنند چون به طرف روشنفکری رفته‌اند، به خانواده خود بی‌توجه باشند، او هرگز چنین نبود و اتفاقا مردی سنتی بود.»<ref name=''به روایت پسر''>{{یادکرد وب|نشانی= http://farhangemrooz.com/news/52919/احمد-محمود-به-روایت-پسرش-بابک-اعطا-بار-دیگر-نویسنده-ای-که-خوب
احمد محمود هم نویسنده‌ای چیره‌دست بود و هم به خانه و خانواده پایبند. «بابک اعطا» می گوید: «پدر واقعا مرد خانواده هم بود. مثل بعضی‌ها نبود که فکر می‌کنند چون به طرف روشنفکری رفته‌اند، به خانواده خود بی‌توجه باشند، او هرگز چنین نبود و اتفاقا مردی سنتی بود.»<ref name=''به روایت پسر''>{{یادکرد وب|نشانی= http://farhangemrooz.com/news/52919/احمد-محمود-به-روایت-پسرش-بابک-اعطا-بار-دیگر-نویسنده-ای-که-خوب
|عنوان= احمد محمود به روایت پسرش|ناشر=فرهنگ امروز|کد خبر=۲۲۵۸۱۳۴|تاریخ انتشار= ۴ دی ۱۳۹۶  |تاریخ بازبینی=۱۹فروردین۱۳۹۸}}</ref>
|عنوان= احمد محمود به روایت پسرش|ناشر=فرهنگ امروز|کد خبر=۲۲۵۸۱۳۴|تاریخ انتشار= ۴ دی ۱۳۹۶  |تاریخ بازبینی=۱۹فروردین۱۳۹۸}}</ref>
====از عشق کم نوشته‌ام====
محمود می‌گوید از عشق و زن کم نوشته‌ام.
از عشق کم نوشته‌ام. در همسایه‌ها کمی به آن پرداخته‌ام و متاسفانه همان باعث شده است که اجازه چاپ مجدد نگیرد. خودم را در عشق سانسور نکرده‌امجاهایی که حس کرده‌ام نیاز است از آن گفته‌ام. شاید فکر می‌کرده‌ام همین قدر لازم است. شاید حقش بود بیشتر می‌پرداختم.
از زن کم نوشته‌ام. و این شاید به عنوان نقص کار من چشمگیر باشد، و شاید به دلیل مردسالاریِ جامعهٔ ما باشد. شاید چون در جامعه مردها بیشتر مسلط‌اند و بیشتر فعالند. یا شاید قشر یا اقشاری را که مطرح می‌کنم چنین خصلت و خصوصیاتی دارند.
از مرگ همان قدر نوشته‌ام که لازم بوده. با مرگ راحت برخورد می‌کنم. مرثیه‌خوانی نمی‌کنم. بستگی دارد به وضع روحی، سنتی و فرهنگی کسانی که کسی را از دست داده‌اند.<ref name=''حکایت حال''>
===نگاه محمود به دیگران===


====محمود عاشق سینما و نمایش بود====
====محمود عاشق سینما و نمایش بود====
خط ۱۱۱: خط ۱۲۸:
===داستانک شاگرد===
===داستانک شاگرد===


===داستانک مردم===
===حس مادری===
محمود می‌گوید: «من همیشه نسبت به زنان و مردانی که در سن پیری مشکل دارند و زندگی‌شان راحت نیست، واقعا دل می‌سوزانم. من مرد هستم و نمی‌توانم ادعا کنم که حس مادری دارم، اما احساسات یک مادر را حس کرده‌ام. این پیرزن‌ها چه در «دیدار» چه در «ننه‌امرو» چه در «عصای پیری» کسانی هستند که یک عمر بار سنگین را به دوش کشیده‌اند و حالا دیگر باید بگذارندش زمین و نفسی به راحت بکشند. لازم نیست مادر باشم تا این را حس کنم.»<ref name='' حکایت حال''/> 
 


===داستانک دوست===
===داستانک دوست===
خط ۴۳۰: خط ۴۴۹:


داستان، گزارش درد آدم ها نیست!(مدار صفر درجه)  
داستان، گزارش درد آدم ها نیست!(مدار صفر درجه)  
===یک کرگدن باش===
احمد محمود جایی از یادداشت‌های روزانه‌اش در روز شانزده آذر ۶۴ می‌نویسد: «واقعاً که نویسنده تو مملکت ما باید پوستش از پوست کرگدن کلفت‌تر باشد تا بتواند به نوشتن ادامه بدهد.» این بعد از شرحی است که درباره گیر کردن رمان همسایه‌ها به قول خودش در ''اداره‌ی سانسور شاهنشاهی‌'' و وزارت ارشاد جمهوری اسلامی نوشته است.
این یادداشت‌ها بخشی از کتابی است که با عنوان «دیدار با احمد محمود» با همت فرزندانش؛ سارک، بابک و سیامک محمود (اعطا) در انتشارات معین منتشر شده است.
به شهادت یادداشت‌های روزانه احمد محمود در این کتاب، او خودش یک کرگدن بود که اگر نبود، با روزگار سختی که پس از زندان و تبعید، مشکلات مالی پس از بازخرید، جنگ هشت ساله و جلوگیری از انتشار کتاب‌هایش تجربه کرده بود، نوشتن آن تعداد کتاب ممکن نمی‌شد.<ref name=''خوابگرد''</ref>


===نحوهٔ پوشش===
===نحوهٔ پوشش===


===تأکیدها===
===تأکیدها===
نویسنده باید آدم های داستانش را بشناسد، نه فقط آن چه را که انجام می دهند، نه فقط آن چه را که بالفعل است بلکه آن چه را که در توانایی آن هاست هم باید بداند حتی اگر در داستان او از قوه به فعل درنیاید.<ref name="احمد محمود">{{یادکرد وب|نشانی=http://www.bbc.com/persian/arts/2012/10/121005_l44_mahmoud_ahmad_author|بی‌بی‌سی|تاریخ انتشار=۱۴مهر۱۳۹۱|تاریخ بازبینی=۶خرداد۱۳۹۸۱۳۹۸}}</ref>  
نویسنده باید آدم های داستانش را بشناسد، نه فقط آن چه را که انجام می دهند، نه فقط آن چه را که بالفعل است بلکه آن چه را که در توانایی آن هاست هم باید بداند حتی اگر در داستان او از قوه به فعل درنیاید.<ref name="احمد محمود">{{یادکرد وب|نشانی=http://www.bbc.com/persian/arts/2012/10/121005_l44_mahmoud_ahmad_author|بی‌بی‌سی|تاریخ انتشار=۱۴مهر۱۳۹۱|تاریخ بازبینی=۶خرداد۱۳۹۸۱۳۹۸}}</ref>
 
داستان به گمان من نه کشف است و نه شهود و نه تکنیک مطلق. داستان وقتی پرداخت می‌شود، اجزای متفاوت واقعیت‌هایی است که از جاهای مختلف جمع‌آوری و با هم تلفیق می‌شوند و می‌شوند یک داستان. این‌ها اجزای عینی و حسیِ واقعی موجود در زندگی هستند که مطابق ذوق و حس و شناخت و شعور نویسنده از خود و پیرامون و دور و نزدیکش فراهم می‌آیند.<ref name=''حکایت حال''>
 
فقر نه حرمتی دارد و نه فضیلتی. اگر به فقر می‌پردازیم باید در جهت شکافته شدن فقر باشد. باید دید چه کسانی موجب این فقر هستند.
 
در کشورهای جهان سوم پذیرفتن مقم روشنفکری به تعبیری پذیرفتن مقام شهادت است. چون تحمل حکومت‌ها در پذیرفتن انتقاد کم است.<ref name=''حکایت حال''>     


===خلقیات===
===خلقیات===
خط ۵۳۰: خط ۵۵۰:


===ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره===
===ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره===
محمود برخی آثار خود را قبل از چاپ در قالب کتاب، در مجلاتی منتشر کرده است از جمله:
مجلهٔ سخن به سردبیری پرویز ناتل خانلری که در سال‌های ۱۳۲۲ تا ۱۳۵۷ انتشار می‌یافت.
مجلهٔ  امید ایران  سردبیری محمد عاصمی از سال ۱۳۲۷ منتشر شد.
بخش‌هایی از رمان همسایه‌ها نیز در مجلات ''پیام نوین''، ''فردوسی'' و ''جنگ جنوب'' چاپ شده بود.


===برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد===
===برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد===
خط ۵۹۸: خط ۶۲۶:


===جوایز و افتخارات===
===جوایز و افتخارات===
*جايزهُ هوشنگ گلشیری
*جايزهٔ هوشنگ گلشیری
رمان [[درخت انجیر معابد]]، برندهٔ جایزهٔ نخستين دورهُ جايزهُ هوشنگ گلشیری ۱۳۸۰ شد.  
رمان [[درخت انجیر معابد]]، برندهٔ جایزهٔ نخستين دورهٔ جايزهٔ هوشنگ گلشیری ۱۳۸۰ شد.  
مطابق متن لوح تقدیر، هیئت داوران، این رمان را به دلیل پرداختن به گذشته‌اي كه نمي‌گذرد و هر بار به شكل و شمايلي- گاه مدرنيسمي پوشالي و گاه پرستش خرافه- تكرار مي‌شود، آفرينش جغرافيايي خيالي و مبتني بر رئاليسمي زنده و جزئي‌نگر و درخشان، زبان شتابان و رنگين و تصويري كه جهاني پريشان و معلق ميان گذشته و حال را  رام خود كرده است؛ بهترين رمان سال1379 شناخت.<ref name=''بنیاد هوشنگ گلشیری''>{{یادکرد وب|نشانی http://www.golshirifoundation.com/award01.htm|عنوان=گلشیری| تاریخ بازبینی= ۱۵اردیبهشت ۱۳۹۸}}</ref>
مطابق متن لوح تقدیر، هیئت داوران، این رمان را به دلیل پرداختن به گذشته‌ای كه نمی‌گذرد و هر بار به شكل و شمايلی- گاه مدرنيسمی پوشالی و گاه پرستش خرافه- تكرار مي‌شود، آفرينش جغرافيايی خيالی و مبتنی بر رئاليسمی زنده و جزئی‌نگر و درخشان، زبان شتابان و رنگين و تصويری كه جهانی پريشان و معلق ميان گذشته و حال را  رام خود كرده است؛ بهترين رمان سال1379 شناخت.<ref name=''بنیاد هوشنگ گلشیری''>{{یادکرد وب|نشانی http://www.golshirifoundation.com/award01.htm|عنوان=گلشیری| تاریخ بازبینی= ۱۵اردیبهشت ۱۳۹۸}}</ref>
*جایزهٔ پکا
*جایزهٔ پکا
هیئت داوران پکا در سال ۱۳۸۰ به منظور قدردانی از يک عمر تلاش خستگی ناپذير احمد محمود، در جهت اعتلای داستان نويسی معاصر جايزه‌ای ويژه با عنوان جايزه « مجموعه آثار» را به وی تقديم کرد که او ضمن پذيرش جايزه و تنديس مهرگان ادب، وجه نقد آن را برای تشويق نويسندگان جوان به صندوق پکا بازگردانيد.
هیئت داوران پکا در سال ۱۳۸۰ به منظور قدردانی از يک عمر تلاش خستگی ناپذير احمد محمود، در جهت اعتلای داستان نويسی معاصر جايزه‌ای ويژه با عنوان جايزه « مجموعه آثار» را به وی تقديم کرد که او ضمن پذيرش جايزه و تنديس مهرگان ادب، وجه نقد آن را برای تشويق نويسندگان جوان به صندوق پکا بازگردانيد.
خط ۶۴۳: خط ۶۷۱:
احمد محمود در خصوص نوشتن این رمان گفته: «وقتی خبر کشته شدن برادرم را در جنگ شنیدم، از تهران راه افتادم رفتم جنوب. رفتم سوسنگرد، رفتم هویزه. تمام این مناطق را رفتم. تقریباً نزدیک جبهه بودم. وقتی برگشتم، واقعاً دلم تلنبار شده بود. دیدم چه مصیبتی را تحمل می‌کنم. اما مردم چه آرامند. چون تا تهران موشک نخورد، جنگ را حس نکرد. دلم می‌خواست لااقل مردم مناطق دیگر هم بفهمند که چه اتفاقی افتاده است. همین فکر وادارم کرد که زمین سوخته را بنویسم.»<ref name=''روایتی زیست شده''/>  
احمد محمود در خصوص نوشتن این رمان گفته: «وقتی خبر کشته شدن برادرم را در جنگ شنیدم، از تهران راه افتادم رفتم جنوب. رفتم سوسنگرد، رفتم هویزه. تمام این مناطق را رفتم. تقریباً نزدیک جبهه بودم. وقتی برگشتم، واقعاً دلم تلنبار شده بود. دیدم چه مصیبتی را تحمل می‌کنم. اما مردم چه آرامند. چون تا تهران موشک نخورد، جنگ را حس نکرد. دلم می‌خواست لااقل مردم مناطق دیگر هم بفهمند که چه اتفاقی افتاده است. همین فکر وادارم کرد که زمین سوخته را بنویسم.»<ref name=''روایتی زیست شده''/>  
در بخشی از رمان می‌خوانیم: «همیشه ماها سنگ زیر آسیا هستیم. همهٔ دردها را ما باید تحمّل کنیم. زمان اون گور به گوری، فقر و گرسنگی مال ما بود. زندان، شکنجه و دربه‌دری مال بچه‌های ما بود. حالام توپ و خمسه خمسه مال ما است.»<ref name=''روایتی زیست شده''/>  
در بخشی از رمان می‌خوانیم: «همیشه ماها سنگ زیر آسیا هستیم. همهٔ دردها را ما باید تحمّل کنیم. زمان اون گور به گوری، فقر و گرسنگی مال ما بود. زندان، شکنجه و دربه‌دری مال بچه‌های ما بود. حالام توپ و خمسه خمسه مال ما است.»<ref name=''روایتی زیست شده''/>  
====درخت انجیر معابد====
رمان درخت انجیر معابد در ۱۰۳۸ صفحه و شش فصل نگاشته شده است. رمان دارای دو محور اصلی است؛ عصیان و خرافه. داستان زندگی یک درخت و یک خانواده است. زندگی پر فراز و نشیب و عصیان آمیز جوانی بی آینده و ناراضی از شرایط زندگی خود به نام «فرامرز» است که شهرکی را به خاک و خون می کشد. قدرت احمد محمود در ساختن و پروردن شخصیت «فرامرز آذرپاد» تحسین انگیز و قابل ستایش است و اوج استادی و مهارت داستان ‌نویسی احمد محمود را در خلق این شخصیت بی نظیر و منحصر به فرد به خوبی می توان مشاهده کرد، شخصیتی که در کنار شخصیت هایی چون خالد، باران و نوروز از درخشان ترین شخصیت های ادبیات داستانی این مرز و بوم هستند و هر کدام در نوع خود بی بدیل و بی نظیرند.
محور دیگر رمان درختی است معروف به درخت انجیر معابد، که به عنوان درختی معجزه گر و مقدس، نماد باورها و اعتقادات آیینی مردم زود باور می گردد. احمد محمود با قلم توانا و نثر شیوای خویش، در اوج هنرمندی نشان داده است که فرصت طلبان مکاری چون نسلانسل علمدارها، چگونه و با چه ترفندهایی از ذهن ساده و مستعد خرافه پرستی مردم فرودست سوء استفاده می کنند.
یکی از اساسی ترین ایراد های وارد بر این رمان دراز بودن بیش از حد آن است که در بعضی از بخش ها، کش دار شدن بیش از حد ماجراهای فرعی آن را تا حدی کسل کننده و ملال آور ساخته است.
در مجموع می توان رمان درخت انجیر معابد را به عنوان واپسین یادگار احمد محمود ، یکی از درخشان ترین یادگارهای یادمان به جا مانده از این نویسنده ی فقید مردم دوست و انسانگرای دانست، یادگاری بس ارجمند، گرانقدر و شایگان.
...مواظب علمدار باش. مردم حرمتش دارن! ... درست که ی باغبان بیشتر نیست ولی متولی درخت انجیرم هست ـ پدر بر پدر! انجیر معابدم یک درخت بی ثمره ولی با حرف و حدیث و حکایاتی که از علمدار اول به ذهن و دل مردم نشسته و روز به روزم بیشتر و بیشتر میشه دیگه ی درخت مثل همه ی درختای دیگه نیست! حالا دیگه تبدیل شده به نشانه ای از قدرت و اعتقاد مردم! پس هم باید حرمت علمدار داشته باشی و هم حرمت خود درخت! ( درخت انجیر معابد ـ ص ۹۰)
...حالا دیگر یک درخت نیست جناب مهران. شما حقوق خواندین، با علم الاجتماع آشنا هستین! گمان نمی کنم درک این مطلب براتان مشکل باشه که این درخت، حالا دیگه تبدیل شده به سمبل باورهای چند نسل از مردم! ( درخت انجیر معابد ـ ص ۱۶۷)
...پسرم. تو حالا علمدار پنجمی. این قدرت را بشناس! ... اگر حرمتش را داشته باشی قدرت عظیم بی انتهایی ست که سلاطین را هم به خضوع وامی دارد ـ خدا خیر بدهد به اسفندیار خان آذرپاد که اطرافش را نرده کشید، پانصد متر زمین وقفش کرد ـ وقفنامه اش هست. تو مجری. کلیدش پیش مادر استـ مرزوقه. ( درخت انجیر معابد ـ ص ۲۱۰ و ۲۱۱)<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://vista.ir/article/217721‏|عنوان =نقد رمان درخت انجیر معابد- نوشته احمد محمود|ناشر = ایسنا|تاریخ بازدید = ۱۰ خرداد۱۳۹۸۷|تاریخ = ۱۰ خرداد ۱۳۹۸}}</ref>
====داستان یک شهر====
دومّین اثر طویل احمد محمود است که، در عین استقلال، به لحاظ پی گیری ماجراهای خالد، قهرمان همسایه‌ها، می‌تواند ادامه این رمان نیز محسوب شود که به لحاظ جذابّیت و کثرت شخصیّت‌ها و رویدادها بدان شباهت دارد و ازنظر پختگی سبک و کاربرد فنون ادبی مهارت نویسنده را عیان‌تر می‌سازد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = file:///C:/Users/grc/Downloads/3731394H0148%20(2).pdf| عنوان=بررسی شخصیّت و شخصیّتپردازی در رمان داستان یک شهر احمد محمود||تاریخ بازدید = ۱۰خرداد ۱۳۹۸|}}</ref>


====پسرک بومی====
====پسرک بومی====

نسخهٔ ‏۱۱ خرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۱۵

احمد محمود

نام اصلی احمد عطا
زمینهٔ کاری نویسندگی
زادروز ۴دی۱۳۱۰
اهواز
مرگ ۱۲مهر۱۳۸۱
تهران
ملیت ایرانی
علت مرگ بیماری ریوی
جایگاه خاکسپاری امامزاده طاهرِ کرج
پیشه داستان‌نویسی (مجموعه داستان و رمان‌نویسی)
سبک نوشتاری رئالیسم اجتماعی
کتاب‌ها همسایه‌ها، زمین سوخته، دیدار و...
همسر(ها) طاهره ناجی [۱]
فرزندان سیامک، سعیده، بابک، سارک
اگر عشق دل آدم را تکان نده
چطور بفهمه که زنده‌س؟!
[۴]

احمد اعطا ملقب به احمد محمود نویسندهٔ دو رمان پرمخاطب همسایه‌ها و مدار صفر درجه، پیرو مکتب رئالیسم اجتماعی و برندهٔ جوایز ادبی به‌شمار می‌رود که به‌اقتصای زمینه و زمانه‌ٔ زندگانی‌اش، پا به مضمون سیاست نیز گذاشته بود.

* * * * *

احمد محمود نویسنده بزرگ و چهره ارزشمند و درخشنده داستان‌نویسی ایران، بی‌شک پیشاهنگ نحله داستان‌نویسی جنوب ایران و یکی از قصه‌نویسانی است که «قصه جنوب» را ماندگار کرده است. احمد محمود که نام اصلی او احمد اعطا است متولد و بزرگ‌ شدهٔ اهواز است. او از پدر و مادری دزفولی که پس از جنگ دوم جهانی به اهواز که امکانات کاری بیشتری داشت کوچیده بودند، به دنیا آمد. او در اهواز درس خواند و از دبیرستان شاپور سابق (مصطفی خمینی فعلی) دیپلم گرفت. در همایش‌های حزبی اواخر دهه ۱۳۲۰ شرکت کرد، دستگیر شد و به زندان دژبان لشکر ۱۰ زرهی اهواز افتاد. پس از زندان و تبعید و شکنجه اواخر دهه ۳۰ از تبعید برگشت و داستان بلند و جذاب «داستان یک شهر» محصول این تبعید رنج‌بار اما پرتجربه است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

ادبیات احمد محمود از لحاظ درون مایه و فضا و محتوی بازتاب همهٔ جنوب‌های جهان است. نویسنده‌ای که به متن زندگی پرداخته و رنج‌های اجتماعی را ترسیم کرده است. وی استاد مسلّم در خلق فضا و زبان است و در آثارش نفت، اعتصاب، مبارزه، شط، کشتی، لنج، گرما و شرجی، نخل خانه‌های گارگری ، بیست فوتی‌ها، بلوک‌های کارمندی ...قصه‌های آشنایند. 'نویسنده‌ای که باید پیامبر ادبیات جنوب لقب گیرد!!!' داستان‌هایش بیشتر از دل واقعیت و ساختار اجتماعی جهیده‌اند. احمد محمود مهره‌ٔ تاثیرگذار برای هم‌نسلان خود و نسل‌های بعد است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه این نویسندهٔ سترگ، جزو معدود نویسندگانی است که خود را از هر سو درگیر رمان کرد. شخصیت‌پردازی، فضاسازی، دیالوگ‌نویسی، خلق ماجراها و تعلیق‌های متعدد همه و همه نشان از نویسنده‌ای دارد که اصولاً با انبوهی از اطلاعات تاریخی معاصر و به ویژه شناخت انسان معاصر روبه‌روست. برای همین مخاطب با کارنامهٔ پرباری از حیث رمان‌نویسی مواجه می‌شود. آثار او به زبان‌های زبان‌های روسی، انگلیسی، فرانسوی و ارمنی ترجمه و چاپ شده است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

داستانک

داستانک‌های انتشار

همیشه درگیر مجوز بوده‌ام

محمود در مورد انتشار داستان‌هایش گفته: «تا کنون همهٔ آثارم تقریباً به چاپ چندم رسیده‌اند. اما همیشه برای کسب جواز انتشار آثارم با دستگاه سانسور دولتی درگیری داشته‌ام. این درگیری موجب شده که سال‌ها هیچ اثری از من چاپ نشود.»[۵]

یک کرگدن باش

احمد محمود جایی از یادداشت‌های روزانه‌اش در روز شانزده آذر ۶۴ می‌نویسد: «واقعاً که نویسنده تو مملکت ما باید پوستش از پوست کرگدن کلفت‌تر باشد تا بتواند به نوشتن ادامه بدهد.» این بعد از شرحی است که درباره گیر کردن رمان همسایه‌ها به قول خودش در اداره‌ی سانسور شاهنشاهی‌ و وزارت ارشاد جمهوری اسلامی نوشته است. این یادداشت‌ها بخشی از کتابی است که با عنوان «دیدار با احمد محمود» با همت فرزندانش؛ سارک، بابک و سیامک محمود (اعطا) در انتشارات معین منتشر شده است. به شهادت یادداشت‌های روزانه احمد محمود در این کتاب، او خودش یک کرگدن بود که اگر نبود، با روزگار سختی که پس از زندان و تبعید، مشکلات مالی پس از بازخرید، جنگ هشت ساله و جلوگیری از انتشار کتاب‌هایش تجربه کرده بود، نوشتن آن تعداد کتاب ممکن نمی‌شد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

نویسندهٔ خجالتی

محمود پس از پایان دورهٔ تبعید و بازگشت به اهواز تصمیم گرفت داستان‌هایش را که قبلاً در مجلات نقش جهان و ایران به چاپ رسیده بود، به صورت مجموعه‌ای به نام «مول» به چاپ برساند. این در حالی بود که به تازگی از تبعید برگشته بود و از نظر مالی در مضیقه بود. با یکی از دوستانش به نام «احمد آقایی» این موضوع را در میان می‌گذارد. آقایی پیشنهاد می‌دهد محمود پول قرض بگیرد و کتاب را چاپ کند. محمود می‌گوید: «اگر کتاب‌ها فروش نرفت چگونه قرضم را پس بدهم؟» آقایی به او دلگرمی می‌دهد که کتاب‌ها فروش خواهند رفت. محمود پولی تهیه می‌کنند و با هم به تهران می‌روند. وقتی به چاپخانه می‌رسند محمود داخل نمی‌رود و آقایی داستان‌ها را می‌برد و به مسئول چاپخانه به نام «زنده‌دل» نشان می‌دهد. زنده‌دل می‌پرسد، خود نویسنده کجاست؟ وقتی آقایی می‌گوید نویسنده‌اش خجالت می‌کشد و بیرون ایستاده، می‌خواهد نویسندهٔ متواضع داستان‌ها را ببیند. هزار نسخه چاپ می‌شود. نهصد نسخه را به اهواز می‌برند و به فروش می‌رسد و محمود قرضش را می‌دهد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

جایزهٔ دو کلیلو کتابم را بده!

محمود از چاپ کتاب دریا هنوز آرام است می‌گوید؛

سال ۴۰ یا ۴۱ که در جیرفت کرمان کار می‌کردم روزی یک بستهٔ پستی دستم رسید. ۳۰ نسخه از کتاب بود. خوشحال شدم و متعجب از تیراژ ۳۰۰۰ تایی در حالی که کتاب پر از غلط تایپی بود و تیراژ معمول بهترین کتاب‌ها هم روی ۱۰۰۰ تا بود. بعد شنیدم که آقای کاشی‌چی کتاب را کیلویی می‌فروشد و در ازای هر کیلو کتاب یک نسخه دریا هنوز آرام است را مهر جایزه می‌زند و به خریدار یک کیلویی جایزه می‌دهد. بهای هر کتاب ۴۰ ریال بود. من هم سری به چاپخانه زدم و دو کیلو (احتمالا) کتاب دریا هنوز آرام است خریدم. دو کیلو را تحویل گرفتم و گفتم: «جایزه‌اش چه شد؟» گفت: «اِ! تو که دو کیلو از همین را خریدی!» و گفتم به هر حال جایزه‌اش را هم می‌خوام. دو تا جایزه دریا هنوز آرام است را گذاشت روی دو کیلو دریا هنوز آرام است و تحویل داد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

داستان مدادها و نوشتن

محمود در در جوانی با خودنویس می‌نوشت ولی بعدها مداد را جایگزین کرد. شب به شب ١٦ مداد را می‌تراشید و فردایش دیگر مدادی نمی‌تراشید، همین که مدادی تمام می‌شد، مدادی دیگر جایگزین می‌کرد. هنگام نوشتن نمی‌خواست هیچ چیزی تمرکزش را به هم بریزد یا مزاحمش شود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

اولین کتاب

اولین بار محمود با کتابی از صادق هدایت به نام «فردا» با کتاب‌خوانی آشنا می‌شود، حول و حوش سال ۱۳۳۰. او از خواندن این داستان لذت می‌برد و به گفتهٔ خودش شادی این کتاب یکی از انگیزه‌های او برای داستان‌نویسی بوده.[۶]

داستانک عشق

احمد عاشق همسرش بود

«اگر چنین همسری نداشتم، احمد محمود نمی‌شدم.»

محمود قبل از اینکه کتابی را به چاپ بسپارد، اول آن را برای خانواده‌اش می‌خواند و به آنها می‌گفت بی‌رحم باشند و نظرشان را خیلی محکم بدهند. ولی دوست نداشت بعضی مطالب کتاب همسرش را آزار بدهد. به همین دلیل وقتی داشت «همسایه‌ها» را می‌نوشت، اجازه نمی‌داد همسرش آن را بخواند. احمد محمود هم نویسنده‌ای چیره‌دست بود و هم به خانه و خانواده پایبند. «بابک اعطا» می گوید: «پدر واقعا مرد خانواده هم بود. مثل بعضی‌ها نبود که فکر می‌کنند چون به طرف روشنفکری رفته‌اند، به خانواده خود بی‌توجه باشند، او هرگز چنین نبود و اتفاقا مردی سنتی بود.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

از عشق کم نوشته‌ام

محمود می‌گوید از عشق و زن کم نوشته‌ام.

از عشق کم نوشته‌ام. در همسایه‌ها کمی به آن پرداخته‌ام و متاسفانه همان باعث شده است که اجازه چاپ مجدد نگیرد. خودم را در عشق سانسور نکرده‌امجاهایی که حس کرده‌ام نیاز است از آن گفته‌ام. شاید فکر می‌کرده‌ام همین قدر لازم است. شاید حقش بود بیشتر می‌پرداختم.

از زن کم نوشته‌ام. و این شاید به عنوان نقص کار من چشمگیر باشد، و شاید به دلیل مردسالاریِ جامعهٔ ما باشد. شاید چون در جامعه مردها بیشتر مسلط‌اند و بیشتر فعالند. یا شاید قشر یا اقشاری را که مطرح می‌کنم چنین خصلت و خصوصیاتی دارند.

از مرگ همان قدر نوشته‌ام که لازم بوده. با مرگ راحت برخورد می‌کنم. مرثیه‌خوانی نمی‌کنم. بستگی دارد به وضع روحی، سنتی و فرهنگی کسانی که کسی را از دست داده‌اند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


داستانک‌های قهر

داستانک‌های آشتی‌ها

جایزهٔ ویژهٔ جشنوارهٔ «بیست سال ادبیات داستانی در ایران»

نگاه بهت‌زدهٔ محمود

قرار بود ‌جایزهٔ ویژهٔ هیئت داوران جشنوارهٔ «بیست سال ادبیات داستانی در ایران» سال ۱۳۷۶ به کتاب احمد محمود اختصاص یابد، اما رمان «مدار صفر درجه» ضدجنگ خوانده شد و این جایزه اهدا نشد. وزیر وقت ارشاد گفت: «من هیچ‌گاه نگاه بهت‌زده و غم‌آلود احمد محمود را از یاد نمی‌برم.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

جایزه را ندادند!

احمد محمود از جایزهٔ «بیست سال ادبیات داستانی» می‌گوید؛ جایزه را ندادند! چه بکنم؟! بروم با آنها دعوا بکنم؟! اول عنوان کردند که برندهٔ جایزهٔ ممتاز رمان مدار صفر درجه است. تا لحظهٔ آخر هم تصمیم همین بود. حتی به مراسم دعوتم کردند. بیست جایزه از نفر اول تا بیستم و یک جایزهٔ ممتاز که اختاص داشت به من. اسامی را از پایین خواندند تا رسید به من. حالا باید جایزهٔ ممتاز را اعلام می‌کردند و می‌دادند. لوحش هم روی میز بود. اما عالم کردند خانم‌ها آقایان بفرمایید برای پذیرایی! همه رفتند بیرون. لوح را هم برداشتند بردند!خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

رضا سرشار و جایزهٔ محمود

رضا سرشار در متنی با عنوان حکایت من وحذف نام آقای احمد محمود از فهرست نویسندگان برتر ادبیات داستانی کشور در سال۷۸ این طور نوشته: «واقعیت این است که فقیر تا امروز هرگز افتخار این را نداشته‌ام که چه برای خودم و چه برای دیگران نامه‌ای خطاب به مقام معظم رهبری بنویسم. البته از اینکه نقدم باعث وقوع چنین اتفاق مثبت مهمی شده است بسیار خوشحالم و خدا را شکر می کنم و از هر مسئولی که بر اساس نقد مذکور دستور حذف اثر مذکور را از فهرست مورد اشاره داده است صمیمانه سپاسگزارم.»[۷]

داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا

داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن

آخرین بازخوانی کتاب زندگی در واپسین روزها

محمود دولت‌آبادی در واپسین روزهای زندگی‌ احمد با یک شاخه گل آفتابگردان در بیمارستان به عیادتش می‌رود. احمد موقع خداحافظی از او می‌خواهد جلو برود و بارها و بارها پیشانی دولت‌آبادی را می‌بوسد و داستان زندگی‌اش را مرور می‌کند و یک جا می‌گوید: « و در مقطعی تو را پیدا کردم.»

دولت‌‌آبادی می‌گوید: «من در عمق چشم‌هایش درخشش و قدرت یافتم. قطعا می‌دانست دارد تمام می‌کند و گویی این کتاب زندگی خودش را در کمالِ فشردگی و دقت و نظم در طول چند دقیقه بازخوانی کرد.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه 

عقربه‌هایی که ایستادند

بابک اعطا در مصاحبه‌ای به ساعت رومیزی اتاق کار پدرش اشاره می‌کند و می‌گوید: «من این ساعت را روی ساعت فوت ایشان ۱۰:۲۰ نگه داشتم.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

همسایه‌های پربرکت

رمان «همسایه‌ها»ی محمود که نخستین بار در سال ۱۳۵۳ منتشر شد، آن‌چنان اقبالی یافت که به گفتهٔ بابک اعطا، پسر احمد محمود، در گفت‌وگو با روزنامه شرق، این نویسنده که تا آن زمان مجبور بود برای تامین معاش چند کار را به طور همزمان انجام دهد، با درآمد این رمان توانست به آرزوی دیرینهٔ خود برسد؛ در خانه بنشیند و فقط بنویسد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

پاتوق غروب اهواز

پاتوق محمود دکهٔ کتابفروشی «رجبعلی بوستان» نبش خیابان پهلوی سابق (امام خمینی) اهواز بود. حسن ناجی، احمد آقایی، محمد ایوبی و سید محمود سجادی اغلب غروب‌ها کنار این دکه دور هم جمع می‌شدند. این دورهمی‌ها به پیشنهاد محمود جدی‌تر شد و تبدیل به جلسات ادبی و گاه سیاسی شد. هر کس نوشته‌های خودش را می‌خواند. کریم پرتو، حبیب‌الله ریخته‌گر و عبدالرضا قناد نیز در این جلسات حضور داشتند.[۸]

نوجوانی و حسرت سفر

احمد نوجوان تعطیلات تابستانی را به کار کردن می‌گذراند تا کمکی برای معاش خانوادهٔ دوازده نفره باشد. آرزوی سفر تابستانه و خلاصی از گرمای نفس‌بر اهواز دست نداد تا تابستان ۱۳۲۰ که احمد با پدر راهی مشهد شد. زیارت و سیاحتی بود برای کودک سفرنرفته. اما پا نرسیده به حرم خبر می‌رسد که؛ «ارتش انگلیس خوزستان را تصرف کرده و اهواز با خاک یکسان شده.» پدر و پسر شتابان و فلاکت‌بار از سفر بازمی‌گردند و در مقابل چشمان حیرت‌زدهٔ خود اهواز را سر جای خودش می‌بینند که پاسبان‌های هندی جای پاسبان‌های خودی را گرفته‌اند. حسرت سفر بر دل احمد جوان می‌ماند و باز هم کار تابستانه و کسب تجربه تا نویسندگی.

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

رمان همسایه‌ها بعد از چاپ اول توقیف شد، 20 سال طول کشید. بعد از 20 سال دوباره چاپ شد و دوباره توقیف شد. دلیل این ممنوعیت را دفعه اول، بار سیاسی کتاب و دفعه دوم مبتذل بودن آن عنوان کردند.[۹] خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری

عکس سنگ‌قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن

احمد محمود در یکی از بیمارستان‌های تهران بستری شد و پس از هشت روز زندگی کردن در حالت اغما (از بامدادان روز پنجم)، زندگی ابدی خود را از صبح روز دوازدهم مهر ماه سال ۱۳۸۱ آغاز کرد. پیکرش در گورستان امامزاده طاهر کرج و در کنار بزرگانى چون گلشیرى و شاملو به خاک سپرده شد. مراسم تشییع جنازهٔ پیکر احمد محمود از مقابل تالار وحدت آغاز شد و عدهٔ زیادی از نويسندگان، هنرمندان، فيلمسازان، دانشجويان، فرهنگيان، دانشگاهيان و اهل ادب و هنر ايران از جمله؛ فریبرز رييس‌دانا، ليلی گلستان، اميرحسن چهل‌تن، منوچهر آتشي، جعفر دهقاني‌نسب، انور خامه‌اي، محمود دولت‌آبادي، عطاء‌الله مهاجراني، ابراهيم يونسي، منصور اوجي، فيروز زنوزی جلالي، محمد بهارلو، اسدالله امرايي، سيدعلی صالحي، محمود معتقدي، پوران فرخزاد، غلامحسين سالمي، سيامك اطلسي، علي‌اصغر رمضانپور و مجيد صيادی در مراسم خاكسپاری حضور داشتند. در اين مراسم ليلی گلستان، اميرحسن چهل‌تن، عطاالله مهاجرانی، ابراهیم یونسی و محمود دولت‌آبادی هر کدام کوتاه از محمود و آثارش گفتند. دولت‌آبادی گفت: «حرف خاصی ندارم؛ جز اين‌كه در عمرم، هيچ انسان محتضری را نديده بودم كه همچون احمد محمود با دليری به سمت نيستن خود برود و این جملات را از قول محمود نقل کرد؛ من خودم بودم و رسيدن به اين خودم بودن، كار ساده‌ای نيست. بله، اين امر، بسيار دشوار است و او توانست اين دشواری را به انجام نيك برساند. بايد بگويم كه بسياری از جان‌هاي نجيب برخوردار از تاثيرات احمد محمود به زندگی و به كار ادامه خواهند داد.»[۱۰]

مرگ از نظر محمود

از محمود پرسیدند نظرتان درباره مرگ چیست و ایشان گفت: «نظری ندارم چون مرگ را نمی‌شناسم. تا زمانی که زندگی می‌کنم، مرگ نیست وقتی مرگ رسید، دیگر زندگی نیست. بنابراین درباره مرگ فکر نمی‌کنم.» و ادامه می‌دهد: «به هر حال مرگ می‌رسد و کاری هم نمی‌توان کرد و همان طور که شاملو می‌گوید، زندگی بی‌شرمانه کوتاه است.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

حضور جمعی از نویسندگان بر مزار محمود


حق‌التالیف!

محمود در یادداشت‌هایش نوشته که «کتاب پسرک بومی و غریبه‌ها را انتشارات بابک چاپ کرد -هر دو در سال ۵۰- حق‌التالیف هم داد؛ سیصد تومان و تعدادی شلوار کار. یکی هفده تومن حساب کرد که از تولیدی همسایه‌اش گرفت و داد بردم خانه بچه‌ها بپوشند. خودم هم پوشیدم. تو خانه خوب بود.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

زندگی و تراث

پدرش بنا بود. مردی خوب و زحمتکش و معیل و پاک‌نهاد و دارای فکری روشن و منطبق با زمان. احمد فرزند بزرگ بود. محمود، ابوالقاسم، محمد (که شهادتش در اوایل جنگ بهانهٔ نوشتن زمین سوخته شد)، ماشاالله و محسن برادران احمد هستند.

در دبیرستان شاپور سابق(مصطفی خمینی) دیپلم عملی گرفت. دبیرستانی که دو سال پس از تولد او توسط شرکت نفت ایران و انگلیس در اهواز ساخته شد و به وزارت معارف (فرهنگ و سپس آموزش و پرورش) تحویل شد.

در همایش‌های حزبی اواخر دههٔ ۱۳۲۰ شرکت کرد، دستگیر شد و به زندان دژبان لشکر ۱۰ زرهی اهواز افتاد. بعد از شش ماه حبس به دانشکدهٔ افسری می‌رود و هم‌زمان به فعالیت‌های سیاسی خود ادامه می‌دهد و بار دیگر در پادگان دو زرهی به زندان می‌افتد. در آن‌جا از نزدیک رفت و آمدها، شکنجه‌ها، مقاومت‌ها، محاکمات و تیرباران گروه نخست افسران انقلابی، مهندس کیوان، دکتر حسین فاطمی و... را می‌بیند. پس از محاکمه همراه سه تن از دوستانش به زندان پادگان شیراز، جهرم و لار منتقل می‌شود و سرانجام به بندر لنگه تبعید می‌شود و به مدت دو سال در کسوت سرباز صفر در محل پادگان این شهر زندگی می‌کند. اواخر دهه۳۰ از تبعید گناوه برگشت. محمود تمام تجریه‌ها و مشاهدات خود را از این دوره را در رمان داستان یک شهر به صورت زنده به تصویر می‌کشد.خطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد

زمینهٔ فعالیت

احمد محمود را به عنوان پدر داستان‌نویسی اجتماعی می‌شناسند. محمود تا مدتها عضو فعال کانون نويسندگان ايران بود و سپس به انشعاب شورای نويسندگان و هنرمندان ايران پيوست. او که به خاطر زبان و لحن صميمانهٔ آثارش، مخاطبی عام داشت، علاوه بر داستان‌نویسی تلاش‌هايی نيز در جهت نوشتن فيلم‌نامه کرد. اولين و آخرين فيلم نامه ساخته شده‌اش آب ( ۱۳۵۳ - حبيب کاوش) نام داشت. او اين فيلم‌نامه را بر اساس داستاني از خودش، نوشته بود. دو فيلم‌نامهٔ ديگر او؛ «پسران والا» و «ميدان خاکي» در سال ۱۳۷۴ به چاپ رسيد.[۱۱]


یادمان و بزرگداشت‌ها

جایزهٔ احمد محمود

این جایزه در سال ۱۳۹۶ توسط محمد کامرانی، محمد حسن شهسواری و مهدی یزدانی خرم بنا نهاده شد.

نشان احمد محمود در دومین دوره‌ جایزه ادبی احمد محمود که با حضور نویسندگان، منتقدان و مخاطبان ادبیات، با شکوه‌تر از دورهٔ اول برگزار شد، در ابتدای جلسه مهدی یزدانی‌ خرم افزودن «نشان افتخار محمود» به این برنامه را اعلام کرد. این نشان هر سال به انتخاب هیات موسس به کسی تعلق خواهد گرفت که گام بزرگ و مهمی بر شناساندن احمد محمود و آثارش برداشته است. در این جلسه داوران هر دو بخش، لیلی گلستان، محمود دولت آبادی و خانواده احمد محمود اشاره کرد. این نشان برای اولین بار به لیلی گلستان به خاطر چاپ کتاب «حکایت حال» تعلق گرفت که شامل مصاحبه‌هایی با احمد محمود است.

تندیس احمد محمود جایزه دومین دوره جایزه احمد محمود شامل تندیسی ساخته رضا قرباغی و یک میلیون تومان پول نقد بود که تندیس دومین جایزه ادبی احمد محمود به کتاب «زخم شیر» نوشته صمد طاهری انتشارات نیماژ تعلق گرفت.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

فرزندان محمود در مراسم جایزه احمد محمود

بزرگداشت احمد محمود در اهواز

مراسم بزرگداشتی در هفتادمین سالروز احمد محمود در خوزستان برگزار شد. در این مراسم وزیر وقت «عطاالله مهاجرانی» در باب شخصیت و آثار محمود سخنرانی کرده بود. محمود در این مراسم خرسند بود و گفته بود: «مردم خوزستان هیچ کدام کم نگذاشتند.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

داریوش مهرجویی

رمان هایی که از او خواندیم جزو اندک رمان هایی بود که خوشم آمد. آنها از نظر ساختار، شخصیت‌پردازی، روند قصه، تکنیک‌های به کار برده شده و حتی نثر روانش مورد توجه مردم قرار گرفتند.[۱۲]

سپانلو

سپانلو او را یکی از بنیانگذاران مکتب خوزستان در تاریخ ادبیات داستانی می‌داند.

میرعابدینی

حسن میرعابدینی نیز با تعابیر خودش از او در کتاب پنج جلدی «صدسال داستان‌نویسی در ایران» که یکی از ماندگارترین کتاب های نقد حرفه ای در عرصه ادبیات داستانی ایران است، یاد می‌کند. [۱۳]

عبدالعلی دستغیب

احمد محمود در تاریخ ادبیات داستانی ایران تکرار ناشدنی است. احمدمحمود، نویسنده‌ای محجوب و مهربان و در عین حال گوشه‌گیر و شریف بود. هیچ‌گاه به یاد ندارم که از کسی سعایت کند. در جایزه بنیاد گلشیری که حضار برای او کف می‌زدند با نهایت تواضع جایزه را پس داد تا بنیان مالی بنیاد بیشتر شود. اوج تواضع او را با عمق جان درک کرده‌ام و برای احترام به او و داستان‌هایش کلاه از سر برمی‌دارم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارداحمد محمودی که من می‌شناسم بسیار متکی به خود، مستغنی، دردمند و اصیل است. او که به بهای رنج‌های عمیق و کوشش‌های پیگیر به این مرتبه رسیده و در حوزهٔ قصه‌نویسی معاصر ایران، آوازه‌ای بلند دارد، اکنون نیز همان مرد رنج‌دیدهٔ غمگین است که کاری به کار دیگران ندارد. در خلوت خویش کار می‌کند و می‌کوشد آثارش را به مرتبهٔ بلندتری برساند. گرچه بیشتر ناقدان ادبی ما دربارهٔ کار محمود خاموش مانده‌اند، با این همه، آثار او راه خود را در میان جامعه باز کرده و به زبان و دل و گوش مردم رسیده است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

یوسف عزیزی بنی‌طُرُف

احمد محمود در عرصهٔ رمان‌نویسی ایران شخصیتی خودساخته است. وی در این عرصه خوش درخشید و تا سالیان سال نامش در عرصهٔ داستانی زبان فارسی پایدار خواهد ماند. اما به گمان من احمد محمود بافت اجتماعی شهر اهواز را در آثار ادبی خود به خوبی نشان نداده است. ما در آثارش قهرمان عرب نمی‌بینیم و اگر هم باشند آدم‌های فرعی‌اند. البته استثناهایی هم وجود درند که به قاعده و لایه‌های پایین جامعه نظر داشت، اما می‌توانست فضای دید خود را وسیع‌تر بگیرد و عمیق‌تر نگاه کند و توده‌های عرب را هم ببیند و به نسبت وجود فیزیکی و اجتماعی و تاریخی‌شان در اهواز و خوزستان آنان را در آثار خود به تصویر بکشد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

محمود دولت‌آبادی

حسن خلق و درستی شخصیت محمود به عنوان اخلاق کلاسیک جامعه که در روزگار جدید بسیار نایاب و روز به روز نایاب‌تر می‌شود. افراد همانی نیستند که هستند. اما احمد محمود همانی بود که به واقع بود. هرگز ندیدم در امری ریا کند و در کاری که می‌خواهد انجام دهد چهره‌های گوناگون به نمایش بگذارد. شخصیت احمد محمود را هم به جرات می‌توانم بگویم بی‌نظیر بود. او حتی در اموری که به نظر می‌آمد خوشایند نباشد و مردم معمولا پنهان می‌کنند مقید این امور نبود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

محمد ایوبی

هر کس به جای محمود بود با این فشارهای سیاسی نوشتن را رها می‌کرد.داستان‌های جذاب همیشه یک منتقد دارند که به واسطهٔ آن نویسنده دیده می‌شود. هیچ وقت آثار محمود نقد نشد و اگر شد نقدی مغرضانه بود و هر کس دیگری بود از نویسندگی زده می‌شد. محمود انسان والایی بود. حسادت نداشت و خرده حساب‌هاا که بعضی از هنرمندان با نویسندگان داشتند نداشت.می‌گفت اگر کسی خوب کار کند جا برای فعالیت همه هست. خیلی‌ها علاوه بر این که از مکتب نویسندگی او خیلی چیزها یاد گرفتند از مکتب انسانیت او بیشتر یاد گرفتند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

مصطفی مستور

دایتان‌های محمود از جنس هنر معطوف به هنر نیست. جهان داستان‌های محمود آکنده از مفاهیم سیاسی، اجتماعی انسانی است. که او را کنار چوبک، آل‌احمد، هدایت و دولت‌آبادی می‌نشاند. با این همه، فرم و صورت در کارهای او همواره شانه به شانه با نگاه انسان‌مدار او جلو آمده است. داستان‌های محمود اکنون گنجینه‌ای ار واژه‌ها تصویرها و فضاهایی است که باید به گونه‌ای مدرسه‌ای مورد تأمل و دقت قرار گیرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

سید محمود سجادی


هر کس ز تاریکی نمی‌ترسید
در چشم‌هایم قهرمانی بود

احمد محمود برادر بزرگ‌تر ما، معلم ما و راهنمای دلسوز ما بود. هرگز از جزمیت «انا و لاغیری» صحبت نمی‌کرد. نظر خودش را می‌گفت و هرگز استبدادی نداشت. شوخ‌طبع هم بود و نکات شیرین و نشاط‌اوری می‌گفت، مخصوصاً اگر حبیب‌اله ریخته‌گری (مرجان) هم در جمع بود.او از همان ابتدا از شرایط دشوار کشور و مردم ناراضی بود. «داستان یک شهر» محصول این نارضایتی و تبعید رنج‌بار اما پرتجربه است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

من کماکان نویسنده‌ای معنقد به عدالت اجتماعی هستم و پایبند به مؤلفه‌های اجتماعی.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

هر نویسنده‌ای تا دوران پیری از روزگار کودکی، نوجوانی و جوانی‌اش تغذیه می‌کند. یعنی این تاثیر آن‌قدر نیرومند است که همیشه به هنگام نوشتن آدم زیر نفوذش است.اول این که من این دوران را در خوزستان گذرانده‌ام، دوم این این که به نظر من جنوب و به خصوص خوزستان سرزمین حوادث بزرگ است. مسئلهٔ نفت، مهاجرت و مهاجرپذیری، رودخانه‌های پرآب، نخلستان‌های بزرگ.... سوم این که جنوب را خوب می‌شناسم. مردمش را خوب می‌شناسم. به هر حال جنوب برای من وزن بیشتری دارد و فکر می‌کنم مسئلهٔ اقلیمی بودن حوادث و آدم‌ها معنی‌اش این نیست که دربند اقلیم بماند و همان جا خفه شود، می‌شود از اقلیم مملکتی شد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

تفسیر خود از آثارش

در تریلوژی همسایه‌ها، داستان یک شهر، بازگشت ( از مجموعه داستان دیدار)، اگر از همسایه‌ها حرکت کنیم و برسیم به مدار صفر درجه می‌بینیم که همسایه‌ها را بیشتر با نوعی غریزه و کمتر شناخت نوشته‌ام، در حالی که مدار صفر درجه را بیشتر با شناخت داستان و کمتر غریزی نوشته‌ام.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

احمد محمود و میلان کوندرا

محمود در پاسخ به این سؤال که از آثار ميلان كوندرا به دلیل ضد كمونيست بودن کوندرا است که خوشش نمي‌آيد، صریحاً اعلام کرده که: «اصلاً من كمونيست نيستم كه او ضد كمونيست باشد و مـن از او بـدم بيايـد.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه این که به من بگویند این جوری بنویس یا آن جوری بنویس اصلا زیر بار نمی‌روم. وقتی از فلان نطریه استفاده می‌کنم که در من درونی شده باشد. اگر نشود استفاده نمی‌کنم حالا کوندرا باشد یا هر کس دیگر. او برای خودش تئوری‌هایی دارد. من هم برای خودم تئوری‌هایی دارم. من خودم را کمتر یا بالاتر از او نمی‌دانم. او دارای یک شخصیت است و من هم دارای یک شخصیت هستم. از کارش خوشم نمی‌آید و وقتم را صرف آثارش نمی‌کنم.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نامه‌های دسته‌جمعی

احمد محمود عضو کانون نویسندگان و از امضاکننده‌گان بیانیهٔ ۱۳۴ با عنوان «ما نویسنده‌ایم» بود. در سال ۱۳۷۳ تعداد صد و سی و چهار نویسنده از اعضای کانون نویسندگان ایران طی یک نامهٔ سرگشاده خواستار آزادی اندیشه، بیان و نشر آثار خود شده و به سانسور اعتراض کردند و از حضور صنفی خود به عنوان کانون نویسندگان ایران خبر دادند.

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

ما هنوز نمی‌توانیم یک «لولهنگ» سالم بسازیم چه‌طور می‌خواهیم نفت را ملی کنیم؟(همسایه‌ها)

هر نسلی باید تجربه خودش را بکنه و سرش هم به سنگ خودش بخوره.

داستان سیاست نیست، در خدمت پرولتاریا هم نیست. داستان باید مثل شعبده باز باشد! حرف نباید بزنه، نشان باید بده – عمل در حرکت – همین!

داستان، گزارش درد آدم ها نیست!(مدار صفر درجه)

نحوهٔ پوشش

تأکیدها

نویسنده باید آدم های داستانش را بشناسد، نه فقط آن چه را که انجام می دهند، نه فقط آن چه را که بالفعل است بلکه آن چه را که در توانایی آن هاست هم باید بداند حتی اگر در داستان او از قوه به فعل درنیاید.[۱۵]

داستان به گمان من نه کشف است و نه شهود و نه تکنیک مطلق. داستان وقتی پرداخت می‌شود، اجزای متفاوت واقعیت‌هایی است که از جاهای مختلف جمع‌آوری و با هم تلفیق می‌شوند و می‌شوند یک داستان. این‌ها اجزای عینی و حسیِ واقعی موجود در زندگی هستند که مطابق ذوق و حس و شناخت و شعور نویسنده از خود و پیرامون و دور و نزدیکش فراهم می‌آیند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

خانهٔ پدری

محمود رمان همسایه‌ها، «دیدار» و آثار شاخص قدیمی‌اش را در خانه‌ٔ پدری (در خیابان شهید گشتاسب اهواز) نوشته است. در این خانه درختی به سن و به نام احمد کاشته‌اند و هنوز هست. «گنجشک‌ها تو شاخ و برگ انبوه درخت کُنار که وسط حیاط است سروصدا راه انداخته‌اند. عصر که می‌شود گنجشک‌ها دسته دسته هجوم می‌آورند به درخت کنار و غروب که می‌شود، درخت کنار از گنجشک سیاهی می‌زند...» (زمین سوخته)خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

احمد محمود در پاسخ به دعوت ابراهیم گلستان که او را به انگلیس دعوت کرده می‌نویسد: «گرانی بی حد و حساب، لحظه به لحظه همه چیز، طوری درگیر گذران روزانه‌مان کرده است که خیال سفر چنان دور از ذهن می‌شود که انگار نه انگار چیزی به نام سفر هست. سفرهای دعوتی هم که معاذالله!»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

بنیان‌گذاری

پاتوق‌های عصرانه و جلسات ادبی محمود منجر به انتشار نشریهٔ جنگ جنوب با مدیریت و سردبیری محمود به ضمیمهٔ نوای ملت شد که در آن زمان مورد استقبال وسیع جوانان اهواز و شهرهای دیگر به خصوص دزفول، آبادان و مسجد سلیمان قرار گرفت.خطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشدبی‌اغراق باید گفت آثار محمود شهادتی است بر زندگی و زادگاهش.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه او به ثبت دشواری‌های اقلیمی خود همت گماشت: «سگ‌ها با تهیگاه‌های فرورفته که غالباً دست‌ها یا پاهای‌شان زیر چرخ‌های قطار مانده و قطع شده است، زیر آفتاب پهن شده‌اند و زمین را بو می‌کنند. کارگران اسکله و راه‌ آهن با دیلمی به دست و پتکی به دوش، اینجا و آنجا پراکنده‌اند. کشتی‌ها دور و نزدیک لنگر انداخته‌اند... جمعیتی غریب به پنجاه نفر لخت و پاپتی در انتظار قطار مسافربری جلوی باشگاه راه‌ آهن رو پاشنه چندک زده‌اند...»(داستان کوتاه بندر از مجموعهٔ زائری زیر باران)خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

کارونِ احمد محمود

جنبهٔ نمادین و ساختاری کارون در رمان همسایه‌ها حقیقتاً می‌تواند برای فرزندان اهواز امروز جذاب و البته به نوعی رؤیا و آرزویی دست‌نیافتنی و تلخ باشد؛ کارونی که نگارنده در دههٔ شصت و در دوران کودکی خود دیده است. نقش کارون در رمان همسایه‌ها و دیگر آثار احمد محمود از جمله مدار صفر درجه، ریشه‌ای فراتر از دلبستگی ادبی برای محمود دارد. آن چنان که آرزو داشت همهٔ پهنای کارون را با بلم طی کند. مدار صفر درجه اساساً با کارون آغاز می‌شود: «عرق رو تن لخت باران، رگه رگه شیار زد. سطح آرام کارون می‌درخشید، مثل فلس نقره‌گون ماهی کارونی.» (مدار صفر درجه\جلدیک\ص۱۱)، بنابراین شط کارون بر خلاف بسیاری از نویسندگانی که بعدها آن را دستمایه قرار داده‌اند، تنها نقش توریستی نداشته بلکه برعکس، نقشی کاملاً همتراز با خط روایی همسایه‌ها دارد. همسایه‌ها سند زمانهٔ خودش است؛ کارون سیلابی و توفنده و گل‌آلود شده است...ممی را کوسه زد.(همسایه‌ها\ص۲۱۴،۲۵۹) هر کس اندک شناختی از شط داشته باشد می‌داند که کوسه در عمق زیاد پیدا می‌شود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

نخل‌های بریده و چاه‌های نفت

نخل‌ها بریده می‌شدند برای چاه‌های نفت؛ از این رو می‌بینیم که نویسندگان جنوب از هر روزنه‌ای که روایت می‌کردند، نفت مشخصهٔ آن روایت و حوادث می‌شد: «بامداد یک روز گرم تابستان آمدند و با تبر افتادند به جان نخل‌های بلندپایه...سایهٔ چینه‌ها نشسته بودیم و لندوک‌های لرزان را تو مشت‌مان فشرده بودیم و با حسرت نگاه‌شان کرده بودیم که نخلستان پشت خانهٔ ما از سایه تهی می‌شد و تنه‌ها رو هم انبار می‌شد...انگار که پشت خانه‌های ما هرگز نخلستانی نبوده است.»(شهر کوچک ما مجموعه داستان «غریبه‌ها»)

حالا مخروبه‌هایی بر جای مانده است به یادگار، هنوز جا به جا شعله‌های نفت است که سر به آسمان می‌ساید و آسمان شب آن دیار هیچگاه سیاه نیست، بل همیشه سرخ است. و حالا پانزده سال از خاموشی راوی جنوب می‌گذرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


فیلم ساخته شده براساس

  • یک نمایش‌نامه‌ٔ رادیویی بر اساس رمان «مدار صفردرجه» ساخته شد. همچنین حسن فتحی از نام رمان «مدار صفردرجه» برای سریال خود استفاده کرد که هر در دو مورد اعتراض بابک محمود (اعطا) را به دنبال داشت.[۱۶]
  • فیلمی که هیچ وقت ساخته نشد!

داریوش مهرجویی رمان همسایه‌ها را یکی از کتاب‌های محبوب خود می‌داند. مهرجویی معتقد است تعداد رمان‌های خوب ایرانی که امکان اقتباس از آن‌ها وجود دارد، اندک است و یکی از بهترین آن‌ها رمان همسایه‌ها است. درست در آغاز انقلاب فیلم‌نامه‌ای بر اساس این رمان با همکاری محمود نوشته می‌شود اما در گیرودار اوائل انقلاب کار معلق می‌ماند. فیلم‌نامه گم می‌شود و هیچ وقت این فلم ساخته نمی‌شود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

محمود برخی آثار خود را قبل از چاپ در قالب کتاب، در مجلاتی منتشر کرده است از جمله:

مجلهٔ سخن به سردبیری پرویز ناتل خانلری که در سال‌های ۱۳۲۲ تا ۱۳۵۷ انتشار می‌یافت.

مجلهٔ امید ایران سردبیری محمد عاصمی از سال ۱۳۲۷ منتشر شد.

بخش‌هایی از رمان همسایه‌ها نیز در مجلات پیام نوین، فردوسی و جنگ جنوب چاپ شده بود.


برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

محمود در آﺛﺎر ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺧﻮد ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻫـﺪاﻳﺖ و ﭼﻮﺑـﻚ ﺑـﻮد،از زائری زیر باران ﺑه ﺘﺪرﻳﺞ ﺳﺒﻚ ﺧﺎص ﺧﻮد را ﻳﺎﻓﺖ ﺗـﺎ اﻳﻨﻜـﻪ در همسایه‌ها آن را ﺗﺜﺒﻴﺖ ﻛﺮد. از آن زﻣﺎن ﻣﺤﻤﻮد ﻫﻤﻮاره ﺑﺴﻮی سبک ویژهٔ خود در نویسندگی در حرکت بوده و از این منظر آﺧﺮﻳﻦ آثارش بهترین آثار او را تشکیل می‌دهد.

در داﺳﺘﺎﻧ‌‌‌‌‌‌‌هﺎی محمود ﺑﺎ ﻧﺜﺮی ﻣﻮاﺟﻪ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﺑـﺎ ﺧـﻮد صبغهٔ لهجهٔ جنوب ایران را دارد. محمود ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه‌ای است ﻛﻪ ﻣﻔﺮدات، ﺗﺮﻛﻴﺒﺎت، اﺻﻄﻼﺣﺎت، ﻣﺜﻠ ﻬﺎ و ظرافت‌های زبان فارسی را به خوبی می‌شناخته و از آن بهره می‌برده. از شاخص‌ترین مشخصه‌های سبک او می‌توان موارد زیر را برشمرد: تعدّد افعال و کوتاهی جملات که به داستان پویایی و حرکت می‌دهد: «به جسد نگاه می‌کنم. کل‌شعبان است. لابد شب تو دکان خوابیده است. چشمان درشتش باز است. انگار دارد نگاهم می‌کند.»(همسایه‌ها-ص۳۲۲)

گاه با جملات گسترده با پیروهای متعدد و تکرار موجه‌ایم که از عوامل ایجاد موسیقی کلام است. «انگشت کوچک دست از بند دوم قطع شده است و سبابه‌اش مثل یک درد، مثل یک تهمت و مثل یک تیر سه شعبه به قلبم نشانه رفته است.»(زمین سوخته-ص۳۲۹)

در آﺛﺎر ﻣﺤﻤﻮد ﺑﻪ ﻣﺘﻤم‌هایی ﺑﺎ ﺑﺴﺎﻣﺪ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﺧﻮرد ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﺪون ﺣﺮف اﺿﺎﻓﻪ ﺑﻜﺎر رﻓﺘﻪاﻧﺪ ﭼﻨﻴﻦ ﺣﺬفی ﻋﻼوه ﺑـﺮ اﻳﻨ ﻜـﻪ در ﺗـﺪاول ﮔﻔﺘﺎر و ﻣﺤﺎوره رخ ﻣﻴﺪﻫﺪ، ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ از ﮔـﻮﻳﺶ ﻣـﺮدم ﺟﻨـﻮب اﺳـﺖ: «ﻧﻮذر دﺳﺖ ﻛﺮد ﺟﻴﺐِ ﺑﻐﻞ.»

ﮔﺎه ﻣﺤﻤﻮد ﺿﻤﺎﻳﺮ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ را در ﻧﻘـﺶ ﻣﻔﻌـﻮل ﺑﻜـﺎر می‌ﺒـﺮد ﻛـﻪ اﻳـﻦ اﻣـﺮ ﺑﻴـﺸﺘﺮ در ﮔﻔﺘـﺎر رایج اﺴﺖ ﺗﺎ در ﻧﻮﺷﺘﺎر.اﻳﻦ ﻛﺎر ﻣﻮﺟﺐ ﻛﻮﺗﺎهی ﻛـﻼم ﻳﻌﻨـی اﻳﺠـﺎد اﻳﺠﺎز در ﺳﺨﻦ می‌ﺸﻮد: «اﻓﺴﺮ ﺟﻮاﻧی ﻣﺜﻞ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻣﻴﺸﻤﺎردﻣﺎن و ﺗﺤﻮﻳﻠ‌ﻤﺎن ﻣﻴ‌ﮕﻴﺮد.» تنها واژهﻫﺎی ﻧﺎآﺷﻨﺎ به کار رﻓﺘـﻪ در داﺳـﺘﺎن‌های ﻣﺤﻤـﻮد جنوبی نیستند، بلکه ﺟﻤﻼت ﺑﺎﻓﺖ ﻟﻬجهٔ ﺟﻨﻮب را دارﻧﺪ. مثلاً ﻛﺴﺮه ﻧﻘﺶ ﺣﺮف اﺿﺎﻓﻪ را اﻳﻔﺎ ﻣﻴﻜﻨﺪ: «ﺑﺮزو ﺳﻴﮕﺎر ﺗﻌﺎرفِ عمو نوروز کرد.»[۱۷]

زبان محمود

بهزاد فراهانی معتقد است، از ویژگی‌های آثار محمود زبان اوست. به اعتقاد فراهانی ادبیات ایران بدهکار زبان و نوع بیان اوست که شاید ‌هر دو دهه کسی مثل محمود قد علم کند و پرچم اقتدار ادبیات داستانی را به دوش بکشد. او معتقد است کمتر کسی به اندازهٔ محمود توانسته یک شخصیت‌پردازی مناسب، انطباق با شخصیت، بهره‌گیری از واژگان و اصطلاحات جنوبی و ترکیب‌بندی اقلیمی را هماهنگ با هم در آثار خود جمع کند. فراهانی می‌گوید: «محمود لایه‌های حکمت و فلسفه را در عمق شخصیت‌هایش جای داده و در آن‌ها جاری است.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

تعهد، جایگزین میهن‌ دوستی

آبگوشت اوین؛

محمود می‌گوید: «من ترجیح می‌دهم آبگوشت اوین را بخورم تا بهترین زندگی را در آمریکا یا اروپا داشته باشم. من این جایی هستم اگر بروم می‌میرم. گفته‌اند از هر نطر تامینم می‌کنند بروم انجا کار کنم. نه می‌توانم در انجا کار ادبی بکنم و نه می‌توانم زندگی کنم، حتی در امریکا.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

  • جایزهٔ پکا

هیئت داوران پکا در سال ۱۳۸۰ به منظور قدردانی از يک عمر تلاش خستگی ناپذير احمد محمود، در جهت اعتلای داستان نويسی معاصر جايزه‌ای ويژه با عنوان جايزه « مجموعه آثار» را به وی تقديم کرد که او ضمن پذيرش جايزه و تنديس مهرگان ادب، وجه نقد آن را برای تشويق نويسندگان جوان به صندوق پکا بازگردانيد.

  • محمود در اواخر عمر خود به ناحق از گرفتن «جایزه ۲۰ سال ادبیات داستانی در ایران» برای رمان «مدار صفر درجه» محروم ماند.[۱۸]

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

۱.کتاب «حکایت حال» گفتگوی لی‌لی گلستان با احمد محمود است که در سال ۱۳۷۴ توسط انتشارات مهناز به چاپ رسید و انتشارات معین آن را تجدید چاپ کرده است.

۲.کتاب «احمد محمود» نوشتهٔ حبیب باوی ساجد توسط انتشارات افراز به چاپ رسید.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

۳.چاپ اول کتاب «دیدار با احمد محمود» به کوشش سارک محمود (اعطا)، بابک محمود (اعطا) و سیامک محمود (اعطا) را انتشارات معین در شمارگان ۲۲۰۰ نسخه منتشر کرده است.

۴.احمد محمود (مجموعه یاد ۶) نوشته حسین جاوید، انتشارات ایده خلاقیت

۵.داستان‌شناخت ایران (نقد و بررسی آثار احمد محمود) نوشته جواد اسحاقیان، انتشارات نگاه

۶.همسایه با بیگانه‌ها (جستارهایی درباره آثار احمد محمود) نوشته محمد مفتاحی انتشارات روزگار

۷.بیداردلان در آینه (معرفی و نقد آثار احمد محمود) نوشته احمد آقایی انتشارات به‌نگار[۱۹]

۸.نقد و بررسی آثار داستانی احمد محمود نوشته شیدا عیدی پور اسفند ۱۳۸۸ دانشگاه شهید مدنی آذربایجان

۹.کتاب «باران بر زمین سوخته» از فیروز زنوزی جلالی که به تحلیل و نقد رمان‌های احمد محمود پرداخته.

۱۰.آناهیتا اجاکیانس در مقالات متعددی به عنوان مروری بر آثار احمد محمود (زمستان ۱۳۸۳) که در شماره‌های پشت سر هم به چاپ رسیده است، به بررسی و بیان خلاصه‌واری از آثار احمد محمود پرداخته است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

بررسی چند اثر

احمد محمود یکی از معدود نویسندگان معاصر است که با به کارگیری به جا و هنرمندانهٔ عناصر داستان، آثار خود را پدید آورده است. بیشتر آثار وی تحت تأثیر رخدادهای اجتماعی و جنگ و پیامدهای آن بوده است. اثر زمین سوخته و مدار صفر درجه در حقیقت نگاه مستقیم احمد محمود به وقایع جنگ تحمیلی و رویدادهای انقلاب شکوهمند اسلامی است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

مدار صفر درجه

رمان مدار صفر درجه چهارمین رمان احمد محمود است که در سه جلد و ۱۷۸۲ صفحه، فضای سیاسی-اجتماعی هفت سال پیش از پیروزی انقلاب را روایت می‌کند. داستان با غرق شدن «بابو» پسر «نوروز» آغاز می‌شود و با کار کردن «باران» در سلمانی «یارولی» و ورودش به فعالیت‌های ساسی و زندانی شدنش ادامه می‌یابد. محمود با شخصیت‌پردازی استادانه و خلق صحنه‌ها و کنش‌های جذاب، تمامی عناصر را با هدف روایت داستانی که مخاطب را لحظه به لحظه با خود پیش می‌برد، به کار گرفته است. عنصر جذاب در این رمان طنز است. محمود عناصر طنز را با هدف اعتراض به مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی روزگار خود به کار برده است تا با خروج از هنجار عادی کلام و به یاری تناقض‌های هنری، آرمان‌های خود را در رسیدن جامعه به وضعیت مطلوب حقق بخشد. نوذر یکی از شخصیت‌های طناز این داستان دربارهٔ خساست یارولی کنایه‌امیز می‌گوید: «مو ئی نامرد می‌شناسم، سر خاک باباش فاتحه مجانی نمیخونه!» یا نوذر در کلانتری می‌گوید: «اَ ترسشان خشتک آدمم میگردن!... خیال میکنه تو لیفهٔ تنبانم مسلسل دارم.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه احمد محمود در ملاقاتی با دوست قدیمی‌اش «هادی طحان» می‌گوید که قهرمان‌های داستان مدار صفر درجه‌اش همه از دوستانش هستند و «براتعلی عکاس» همان «هادی طحان» صاحب عکاسی سایه است که در داستان شده «عکاسی آفتاب».خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

زمین سوخته

رمان زمین سوخته در دههٔ شصت تا اواخر دههٔ هفتاد به عنوان پرفروش‌ترین رمان حوزهٔ دفاع مقدس شمرده می‌‌شود. این رمان هر چند دارای داستان ساده و خطی و روایتی در بازهٔ زمانی سه ماهه از آغاز تجاوز لشکر بعث به منطقهٔ جنوب کشورمان است؛ اما با چنان ظرافتی به رشته تحریر درآمده که حتی بسیاری از منتقدان اینگونه ادبیات داستانی را نیز به تمجید و تشویق واداشته است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

محمود، در این رمان با همان سبک نویسندگان جنوب به شرح حوادث و خاطرات اوایل جنگ شهر اهواز می‌پردازد. فضایی که بر کل رمان حاکم است، فضایی توأم با ترس، دلهره و اضطراب است، فضایی که تمام شخصیّت‌های آن در اضطراب به سر می‌برند و هر لحظه امکان کشته شدن هست. مرگ همه جا کمین کرده است و خواننده این فضای حاکم بر رمان را به خوبی حس میکند. تمامی صحنه‌های رمان بیانگر اوضاع سیاسی و اجتماعی ماه‌های اول جنگ در شهرهای جنگ‌زده است. هرج و مرج و فساد ناشی از بروز جنگ به خوبی نمایان است. نویسنده به کمک عنصر توصیف و به کار بردن جملات کوتاه و پتک‌وار این فضا را به خواننده منتقل می‌نماید.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

احمد محمود در خصوص نوشتن این رمان گفته: «وقتی خبر کشته شدن برادرم را در جنگ شنیدم، از تهران راه افتادم رفتم جنوب. رفتم سوسنگرد، رفتم هویزه. تمام این مناطق را رفتم. تقریباً نزدیک جبهه بودم. وقتی برگشتم، واقعاً دلم تلنبار شده بود. دیدم چه مصیبتی را تحمل می‌کنم. اما مردم چه آرامند. چون تا تهران موشک نخورد، جنگ را حس نکرد. دلم می‌خواست لااقل مردم مناطق دیگر هم بفهمند که چه اتفاقی افتاده است. همین فکر وادارم کرد که زمین سوخته را بنویسم.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه در بخشی از رمان می‌خوانیم: «همیشه ماها سنگ زیر آسیا هستیم. همهٔ دردها را ما باید تحمّل کنیم. زمان اون گور به گوری، فقر و گرسنگی مال ما بود. زندان، شکنجه و دربه‌دری مال بچه‌های ما بود. حالام توپ و خمسه خمسه مال ما است.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

درخت انجیر معابد

رمان درخت انجیر معابد در ۱۰۳۸ صفحه و شش فصل نگاشته شده است. رمان دارای دو محور اصلی است؛ عصیان و خرافه. داستان زندگی یک درخت و یک خانواده است. زندگی پر فراز و نشیب و عصیان آمیز جوانی بی آینده و ناراضی از شرایط زندگی خود به نام «فرامرز» است که شهرکی را به خاک و خون می کشد. قدرت احمد محمود در ساختن و پروردن شخصیت «فرامرز آذرپاد» تحسین انگیز و قابل ستایش است و اوج استادی و مهارت داستان ‌نویسی احمد محمود را در خلق این شخصیت بی نظیر و منحصر به فرد به خوبی می توان مشاهده کرد، شخصیتی که در کنار شخصیت هایی چون خالد، باران و نوروز از درخشان ترین شخصیت های ادبیات داستانی این مرز و بوم هستند و هر کدام در نوع خود بی بدیل و بی نظیرند. محور دیگر رمان درختی است معروف به درخت انجیر معابد، که به عنوان درختی معجزه گر و مقدس، نماد باورها و اعتقادات آیینی مردم زود باور می گردد. احمد محمود با قلم توانا و نثر شیوای خویش، در اوج هنرمندی نشان داده است که فرصت طلبان مکاری چون نسلانسل علمدارها، چگونه و با چه ترفندهایی از ذهن ساده و مستعد خرافه پرستی مردم فرودست سوء استفاده می کنند. یکی از اساسی ترین ایراد های وارد بر این رمان دراز بودن بیش از حد آن است که در بعضی از بخش ها، کش دار شدن بیش از حد ماجراهای فرعی آن را تا حدی کسل کننده و ملال آور ساخته است. در مجموع می توان رمان درخت انجیر معابد را به عنوان واپسین یادگار احمد محمود ، یکی از درخشان ترین یادگارهای یادمان به جا مانده از این نویسنده ی فقید مردم دوست و انسانگرای دانست، یادگاری بس ارجمند، گرانقدر و شایگان.

...مواظب علمدار باش. مردم حرمتش دارن! ... درست که ی باغبان بیشتر نیست ولی متولی درخت انجیرم هست ـ پدر بر پدر! انجیر معابدم یک درخت بی ثمره ولی با حرف و حدیث و حکایاتی که از علمدار اول به ذهن و دل مردم نشسته و روز به روزم بیشتر و بیشتر میشه دیگه ی درخت مثل همه ی درختای دیگه نیست! حالا دیگه تبدیل شده به نشانه ای از قدرت و اعتقاد مردم! پس هم باید حرمت علمدار داشته باشی و هم حرمت خود درخت! ( درخت انجیر معابد ـ ص ۹۰)

...حالا دیگر یک درخت نیست جناب مهران. شما حقوق خواندین، با علم الاجتماع آشنا هستین! گمان نمی کنم درک این مطلب براتان مشکل باشه که این درخت، حالا دیگه تبدیل شده به سمبل باورهای چند نسل از مردم! ( درخت انجیر معابد ـ ص ۱۶۷)

...پسرم. تو حالا علمدار پنجمی. این قدرت را بشناس! ... اگر حرمتش را داشته باشی قدرت عظیم بی انتهایی ست که سلاطین را هم به خضوع وامی دارد ـ خدا خیر بدهد به اسفندیار خان آذرپاد که اطرافش را نرده کشید، پانصد متر زمین وقفش کرد ـ وقفنامه اش هست. تو مجری. کلیدش پیش مادر استـ مرزوقه. ( درخت انجیر معابد ـ ص ۲۱۰ و ۲۱۱)[۲۰]

داستان یک شهر

دومّین اثر طویل احمد محمود است که، در عین استقلال، به لحاظ پی گیری ماجراهای خالد، قهرمان همسایه‌ها، می‌تواند ادامه این رمان نیز محسوب شود که به لحاظ جذابّیت و کثرت شخصیّت‌ها و رویدادها بدان شباهت دارد و ازنظر پختگی سبک و کاربرد فنون ادبی مهارت نویسنده را عیان‌تر می‌سازد.[۲۱]

پسرک بومی

پسرک بومی یکی از داستان‌های بلند مجموعه داستان «دیدار» است. محمود در این داستان به عشق پرداخته است، به قول خودش عشقی غیرمتعارف. عشق یک پسر فقیر به یک دختر انگلیسی.خطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

  • گوتنبرگ
  • فرهنگ
  • بابک
  • امیرکبیر
  • نشر نو
  • نگاه
  • معین
  • مهنازخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

همسایه‌ها ۱۳۵۳ توسط امیرکبیر چاپ می‌شود. توقیف می‌شود. بعد از انقلاب توسط نشر معین تجدید چاپ و دوباره توقیف می‌شود. محمود از تعداد چاپ‌های بدون مجوز کتاب بی‌خبر است.

داستان یک شهر در سال ۱۳۶۰ توسط انتشارات امیرکبیر چاپ شد. دو سه ماه بعد توسط نشر نو تجدید چاپ شد و توقیف شد. در ۱۳۷۲ چاپ معین مجدداً مجوز چاپ گرفت و چاپ شد.خطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

مصاحبه با لیلی گلستان در کتاب حکایت حال

پانویس

  1. «طاهره ناجی، همسر احمد محمود درگذشت.». 
  2. «بهترین رمان فارسی سال۸۰». 
  3. «دوره اول جایزه گلشیری». 
  4. احمد محمود، مدار صفر درجه.
  5. پیشخوان|تاریخ انتشار= ۱۶دی ۱۳۹۷| تاریخ بازبینی= ۱۴اردیبهشت۱۳۹۸
  6. «احمد محمود نویسنده انسانگرا». 
  7. . خبرگزاری ایسنا، ۲۷خردادماه ۸۹. http://www.sarshar.org/archives/notes/_78_1.htmlعنوان=حکایت من وحذف نام آقای احمد محمود از فهرست نویسندگان برتر ادبیات داستانی کشور در سال۷۸. بازبینی‌شده در ۵خرداد۱۳۹۸. 
  8. «یاد احمد محمود». رودکی شماره ۲۰، ۱۳۸۶. بازبینی‌شده در ۱خرداد۱۳۹۸. 
  9. | پیشخوان|تاریخ انتشار= ۱۶دی ۱۳۹۷| تاریخ بازبینی= ۱۴اردیبهشت۱۳۹۸
  10. «تشییع پیکر احمد محمود». پیک نت. بازبینی‌شده در ۳۰ اردیبهشت۱۳۹۸. 
  11. «احمد محمود». راسخون، مهر۱۳۸۹. بازبینی‌شده در ۲۰اردیبهشت۱۳۹۸. 
  12. «قلمرنج” احمد محمود” به نمایش درآمد». نیک‌صالحی، بهمن۱۳۸۶. بازبینی‌شده در ۲۰اردیبهشت۱۳۹۸. 
  13. «همشهری». ۹مرداد ۱۳۹۷. 
  14. «معرفی از زبان عطا». 
  15. . ۱۴مهر۱۳۹۱. http://www.bbc.com/persian/arts/2012/10/121005_l44_mahmoud_ahmad_author. بازبینی‌شده در ۶خرداد۱۳۹۸۱۳۹۸. 
  16. «انتقاد فرزند «احمد محمود» از رادیو و حسن فتحی». خبرگزاری ایسنا، ۱۳بهمن۱۳۹۲. بازبینی‌شده در ۶خرداد۱۳۹۸. 
  17. «بررسی ايدئولوژی احمد محمود بر مبنای رمان زمين سوخته». انجمن فارسی، ۲۸می۲۰۱۴. بازبینی‌شده در ۲۰اردیبهشت۱۳۹۸. 
  18. «بهترين رمان فارسی سال ۸۰». 
  19. . https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF#cite_note-7. بازبینی‌شده در ۲۲اردیبهشت ۱۳۹۸. 
  20. «نقد رمان درخت انجیر معابد- نوشته احمد محمود». ایسنا، ۱۰ خرداد ۱۳۹۸. بازبینی‌شده در ۱۰ خرداد۱۳۹۸۷. 
  21. [file:///C:/Users/grc/Downloads/3731394H0148%20(2).pdf «بررسی شخصیّت و شخصیّتپردازی در رمان داستان یک شهر احمد محمود»]. بازبینی‌شده در ۱۰خرداد ۱۳۹۸. 

منابع

  • محمود، احمد (۱۳۷۶). مدار صفر درجه (۳جلدی). تهران: معین. ص. ۱۷۸۰. شابک ۹۶۴-۵۶۴۳-۱۵-۵.


پیوند به بیرون