احمد محمود: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
ناهیدپنا (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
ناهیدپنا (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۸: خط ۸۸:
محمود در در جوانی با خودنویس می‌نوشت ولی بعدها مداد را جایگزین کرد. شب به شب ١٦ مداد را می‌تراشید و فردایش دیگر مدادی نمی‌تراشید، همین که مدادی تمام می‌شد، مدادی دیگر جایگزین می‌کرد. هنگام نوشتن نمی‌خواست هیچ چیزی تمرکزش را به هم بریزد یا مزاحمش شود.<ref name=''به روایت پسر''>{{یادکرد وب|نشانی= http://farhangemrooz.com/news/52919/احمد-محمود-به-روایت-پسرش-بابک-اعطا-بار-دیگر-نویسنده-ای-که-خوب
محمود در در جوانی با خودنویس می‌نوشت ولی بعدها مداد را جایگزین کرد. شب به شب ١٦ مداد را می‌تراشید و فردایش دیگر مدادی نمی‌تراشید، همین که مدادی تمام می‌شد، مدادی دیگر جایگزین می‌کرد. هنگام نوشتن نمی‌خواست هیچ چیزی تمرکزش را به هم بریزد یا مزاحمش شود.<ref name=''به روایت پسر''>{{یادکرد وب|نشانی= http://farhangemrooz.com/news/52919/احمد-محمود-به-روایت-پسرش-بابک-اعطا-بار-دیگر-نویسنده-ای-که-خوب
|عنوان= احمد محمود به روایت پسرش|ناشر=فرهنگ امروز|کد خبر=۲۲۵۸۱۳۴|تاریخ انتشار= ۴ دی ۱۳۹۶  |تاریخ بازبینی=۱۹فروردین۱۳۹۸}}</ref>
|عنوان= احمد محمود به روایت پسرش|ناشر=فرهنگ امروز|کد خبر=۲۲۵۸۱۳۴|تاریخ انتشار= ۴ دی ۱۳۹۶  |تاریخ بازبینی=۱۹فروردین۱۳۹۸}}</ref>
 
===اولین کتاب===
اولین بار محمود با کتابی از [[صادق هدایت]] به نام «فردا» با کتاب‌خوانی آشنا می‌شود، حول و حوش سال ۱۳۳۰. او از خواندن این داستان لذت می‌برد و به گفتهٔ خودش می‌تواند یکی از انگیزه‌های او برای داستان‌نویسی باشد. م
 


===داستانک عشق===
===داستانک عشق===
خط ۱۲۹: خط ۱۳۲:


===نگاه بهت‌زده===
===نگاه بهت‌زده===
قرار بود ‌''جایزهٔ ویژهٔ هیئت داوران'' جشنوارهٔ «بیست سال ادبیات داستانی در ایران» سال ۱۳۷۶  به کتاب احمد محمود اختصاص یابد، اما رمان «مدار صفر درجه» ضدجنگ خوانده شد و این جایزه اهدا نشد. وزیر وقت ارشاد گفت: «من هیچ‌گاه نگاه بهت‌زده و غم‌آلود احمد محمود را از یاد نمی‌برم.»
قرار بود ‌''جایزهٔ ویژهٔ هیئت داوران'' جشنوارهٔ «بیست سال ادبیات داستانی در ایران» سال ۱۳۷۶  به کتاب احمد محمود اختصاص یابد، اما رمان «مدار صفر درجه» ضدجنگ خوانده شد و این جایزه اهدا نشد. وزیر وقت ارشاد گفت: «من هیچ‌گاه نگاه بهت‌زده و غم‌آلود احمد محمود را از یاد نمی‌برم.»ک


===داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است===
===جایزه را ندادند!===
احمد محمود از جایزهٔ «بیست سال ادبیات داستانی» می‌گوید؛
جایزه را ندادند! چه بکنم؟! بروم با آنها دعوا بکنم؟!
اول عنوان کردند که برندهٔ جایزهٔ ممتاز رمان مدار صفر درجه است. تا لحظهٔ آخر هم تصمیم همین بود. حتی به مراسم دعوتم کردند. بیست جایزه از نفر اول تا بیستم و یک جایزهٔ ممتاز که اختاص داشت به من. اسامی را از پایین خواندند تا رسید به من. حالا باید جایزهٔ ممتاز را اعلام می‌کردند و می‌دادند. لوحش هم روی میز بود. اما عالم کردند خانم‌ها آقایان بفرمایید برای پذیرایی! همه رفتند بیرون. لوح را هم برداشتند بردند!رص


===داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا===
===داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا===
خط ۱۴۳: خط ۱۴۹:
===داستانک‌های زندگی شخصی===
===داستانک‌های زندگی شخصی===


===داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)===
===نوجوانی و حسرت سفر===
احمد نوجوان  تعطیلات تابستانی را به کار کردن می‌گذراند تا کمکی برای معاش خانوادهٔ دوازده نفره باشد. آرزوی سفر تابستانه و خلاصی از گرمای نفس‌بر اهواز دست نداد تا تابستان ۱۳۲۰ که احمد با پدر راهی مشهد شد. زیارت و سیاحتی بود برای کودک سفرنرفته. اما پا نرسیده به حرم خبر می‌رسد که؛  «ارتش انگلیس خوزستان را تصرف کرده و اهواز با خاک یکسان شده.»  پدر و پسر شتابان و فلاکت‌بار از سفر بازمی‌گردند و در مقابل چشمان حیرت‌زدهٔ خود اهواز را سر جای خودش می‌بینند که پاسبان‌های هندی جای پاسبان‌های خودی را گرفته‌اند. حسرت سفر بر دل احمد جوان می‌ماند و  باز هم کار تابستانه و کسب تجربه تا نویسندگی.


===داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده===
===داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده===
خط ۳۱۷: خط ۳۲۴:




===موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران===
===احمد محمود و میلان کوندرا===
محمود در پاسخ به این سؤال که از آثار ميلان كوندرا به دلیل ضد كمونيست بودن کوندرا است که خوشش نمي‌آيد، صریحاً اعلام کرده که: «اصلاً من كمونيست نيستم كه او ضد كمونيست باشد و مـن از او بـدم بيايـد.»<ref name=''ایدئولوژی محمود''>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.anjomanfarsi.ir/pdf/pa7/2/1062.pdf|عنوان =بررسي ايدئولوژي احمد محمود بر مبناي رمان"زمين سوخته-زينب دارائي |ناشر = انجمن فارسی |تاریخ بازدید = ۲۶اردیبهشت ۱۳۹۸|تاریخ = ۲۸ می ۲۰۱۴}} </ref>
این که به من بگویند این جوری بنویس یا آن جوری بنویس اصلا زیر بار نمی‌روم. وقتی از فلان نطریه استفاده می‌کنم که در من درونی شده باشد. اگر نشود استفاده نمی‌کنم حالا کوندرا باشد یا هر کس دیگر.رص   


===همراهی‌های سیاسی===
===همراهی‌های سیاسی===
خط ۴۲۰: خط ۴۲۹:


====تعهد، جایگزین میهن‌ دوستی====
====تعهد، جایگزین میهن‌ دوستی====
 
آبگوشت اوین؛
محمود می‌گوید: «من ترجیح می‌دهم آبگوشت اوین را بخورم تا بهترین زندگی را در آمریکا یا اروپا داشته باشم. من این جایی هستم اگر بروم می‌میرم. گفته‌اند از هر نطر تامینم می‌کنند بروم انجا کار کنم. نه می‌توانم در انجا کار ادبی بکنم و نه می‌توانم زندگی کنم، حتی در امریکا.»رص


===کارنامه و فهرست آثار===
===کارنامه و فهرست آثار===
خط ۴۳۳: خط ۴۴۴:
۴.زائری زیر باران ۱۳۴۸
۴.زائری زیر باران ۱۳۴۸


۵.پسرک بومی ۱۳۵۰
۵.پسرک بومی و غریبه‌ها ۱۳۵۰
 
۶.غریبه ها ۱۳۵۰


۷.دیدار ۱۳۶۹
۶.دیدار ۱۳۶۹


۸.قصه آشنا ۱۳۷۰
۷.قصه آشنا ۱۳۷۰
    
    
۹.از مسافر تا تب خال ۱۳۷۱
۸.از مسافر تا تب خال ۱۳۷۱


====رمان====
====رمان====
خط ۴۸۶: خط ۴۹۵:
   
   
===بررسی چند اثر===
===بررسی چند اثر===
احمد محمود یکی از معدود نویسندگان معاصر است که با به کارگیری به جا و هنرمندانهٔ عناصر داستان، آثار خود را پدید آورده است. بیشتر آثار وی تحت تأثیر رخدادهای اجتماعی و جنگ و پیامدهای آن بوده است.
اثر [[زمین سوخته]] و [[مدار صفر درجه]] در حقیقت نگاه مستقیم احمد محمود به وقایع جنگ تحمیلی و رویدادهای انقلاب شکوهمند اسلامی است.<ref name=''روایتی زیست شده''>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.irna.ir/fa/News/83042157|عنوان =«زمین سوخته» روایتی زیست شده در نخستین روزهای جنگ|ناشر = ایرنا| تاریخ = ۲ مهر ۱۳۹۷|تاریخ بازدید = ۲۶اردیبهشت۱۳۹۸|}} </ref>
====زمین سوخته====
رمان زمین سوخته در دههٔ شصت تا اواخر دههٔ هفتاد به عنوان پرفروش‌ترین رمان حوزهٔ دفاع مقدس شمرده می‌‌شود. این رمان هر چند دارای داستان ساده و خطی و روایتی در بازهٔ زمانی سه ماهه از آغاز تجاوز لشکر بعث به منطقهٔ جنوب کشورمان است؛ اما با چنان ظرافتی به رشته تحریر درآمده که حتی بسیاری از منتقدان اینگونه ادبیات داستانی را نیز به تمجید و تشویق واداشته است.<ref name=''روایتی زیست شده''/>
محمود، در این رمان با همان سبک نویسندگان جنوب به شرح حوادث و خاطرات اوایل جنگ شهر اهواز می‌پردازد. فضایی که بر کل رمان حاکم است، فضایی توأم با ترس، دلهره و اضطراب است، فضایی که تمام شخصیّت‌های آن در اضطراب به سر می‌برند و هر لحظه امکان کشته شدن هست. مرگ همه جا کمین کرده است و خواننده این فضای حاکم بر رمان را به خوبی حس میکند.
تمامی صحنه‌های رمان بیانگر اوضاع سیاسی و اجتماعی ماه‌های اول جنگ در شهرهای جنگ‌زده است. هرج و مرج و فساد ناشی از بروز جنگ به خوبی نمایان است. نویسنده به کمک عنصر توصیف و به کار بردن جملات کوتاه و پتک‌وار این فضا را به خواننده منتقل می‌نماید.<ref name=''عناصر داستان در زمین سوخته''>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.qpjournal.ir/WebUsers/qpjournal/UploadFiles/OK/13971007166508-F.pdf |عنوان =بررسی عناصر داستان در «زمین سوخته» اثر احمد محمود|ناشر = قند پارسی-سال اول شماره ۱ ۱۳۹۷-دکتر زیبا قالوندی، سیئد حمزه عابدی، علی عزیزی| تاریخ = زمستان ۱۳۹۷|تاریخ بازدید = ۲۶اردیبهشت۱۳۹۸|}} </ref>
احمد محمود در خصوص نوشتن این رمان گفته: «وقتی خبر کشته شدن برادرم را در جنگ شنیدم، از تهران راه افتادم رفتم جنوب. رفتم سوسنگرد، رفتم هویزه. تمام این مناطق را رفتم. تقریباً نزدیک جبهه بودم. وقتی برگشتم، واقعاً دلم تلنبار شده بود. دیدم چه مصیبتی را تحمل می‌کنم. اما مردم چه آرامند. چون تا تهران موشک نخورد، جنگ را حس نکرد. دلم می‌خواست لااقل مردم مناطق دیگر هم بفهمند که چه اتفاقی افتاده است. همین فکر وادارم کرد که زمین سوخته را بنویسم.»<ref name=''روایتی زیست شده''/>
در بخشی از رمان می‌خوانیم: «همیشه ماها سنگ زیر آسیا هستیم. همهٔ دردها را ما باید تحمّل کنیم. زمان اون گور به گوری، فقر و گرسنگی مال ما بود. زندان، شکنجه و دربه‌دری مال بچه‌های ما بود. حالام توپ و خمسه خمسه مال ما است.»<ref name=''روایتی زیست شده''/>


===ناشرانی که با او کار کرده‌اند===
===ناشرانی که با او کار کرده‌اند===

نسخهٔ ‏۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۱۵

احمد محمود

نام اصلی احمد عطا
زمینهٔ کاری نویسندگی
زادروز ۴دی۱۳۱۰
اهواز
مرگ ۱۲مهر۱۳۸۱
تهران
ملیت ایرانی
علت مرگ بیماری ریوی
جایگاه خاکسپاری امامزاده طاهرِ کرج
پیشه داستان‌نویسی (مجموعه داستان و رمان‌نویسی) و ترجمه
سبک نوشتاری رئالیسم اجتماعی
کتاب‌ها همسایه‌ها، زمین سوخته، دیدار و...
همسر(ها) طاهره ناجی [۱]
فرزندان سیامک، سعیده، بابک، سارک
اگر عشق دل آدم را تکان نده
چطور بفهمه که زنده‌س؟!
[۴]

احمد اعطا ملقب به احمد محمود نویسندهٔ دو رمان پرمخاطب همسایه‌ها و مدار صفر درجه، پیرو مکتب رئالیسم اجتماعی و برندهٔ جوایز ادبی به‌شمار می‌رود که به‌اقتصای زمینه و زمانه‌ٔ زندگانیش، پا به مضمون سیاست نیز گذاشته بود.

* * * * *

احمد محمود نویسنده بزرگ و چهره ارزشمند و درخشنده داستان‌نویسی ایران، بی‌شک پیشاهنگ نحله داستان‌نویسی جنوب ایران و یکی از قصه‌نویسانی است که «قصه جنوب» را ماندگار کرده است. احمد محمود که نام اصلی او احمد اعطا است متولد و بزرگ‌ شدهٔ اهواز است. او از پدر و مادری دزفولی که پس از جنگ دوم جهانی به اهواز که امکانات کاری بیشتری داشت کوچیده بودند، به دنیا آمد. او در اهواز درس خواند و از دبیرستان شاپور سابق (مصطفی خمینی فعلی) دیپلم گرفت. در همایش‌های حزبی اواخر دهه ۱۳۲۰ شرکت کرد، دستگیر شد و به زندان دژبان لشکر ۱۰ زرهی اهواز افتاد. پس از زندان و تبعید و شکنجه اواخر دهه ۳۰ از تبعید برگشت و داستان بلند و جذاب «داستان یک شهر» محصول این تبعید رنج‌بار اما پرتجربه است. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

ادبیات احمد محمود از لحاظ درون مایه و فضا و محتوی بازتاب همهٔ جنوب‌های جهان است. نویسنده‌ای که به متن زندگی پرداخته و رنج‌های اجتماعی را ترسیم کرده است. وی استاد مسلم در خلق فضا و زبان است و در آثارش نفت، اعتصاب، مبارزه، شط، کشتی، لنج، گرما و شرجی، نخل خانه‌های گارگری ، بیست فوتی‌ها، بلوک‌های کارمندی ...قصه‌های آشنایند. 'نویسنده‌ای که باید پیامبر ادبیات جنوب لقب گیرد!!!' داستان‌هایش بیشتر از دل واقعیت و ساختار اجتماعی جهیده‌انداحمد محمود مهره‌ی تاثیرگذار برای هم‌نسلان خود و نسل‌های بعد است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه این نویسندهٔ سترگ، جزو معدود نویسندگانی است که خود را از هر سو درگیر رمان کرد. شخصیت‌پردازی، فضاسازی، دیالوگ‌نویسی، خلق ماجراها و تعلیق‌های متعدد همه و همه نشان از نویسنده‌ای دارد که اصولاً با انبوهی از اطلاعات تاریخی معاصر و به ویژه شناخت انسان معاصر روبه‌روست. برای همین مخاطب با کارنامهٔ پرباری از حیث رمان‌نویسی مواجه می‌شود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

داستانک

داستانک‌های انتشار

همیشه درگیر مجوز بوده‌ام

محمود در مورد انتشار داستان‌هایش گفته: «تا کنون همهٔ آثارم تقریباً به چاپ چندم رسیده‌اند. اما همیشه برای کسب جواز انتشار آثارم با دستگاه سانسور دولتی درگیری داشته‌ام. این درگیری موجب شده که سال‌ها هیچ اثری از من چاپ نشود.»

رمان همسایه‌ها بعد از چاپ اول توقیف شد، 20 سال طول کشید. بعد از 20 سال دوباره چاپ شد و دوباره توقیف شد. دلیل این ممنوعیت را دفعه اول، بار سیاسی کتاب و دفعه دوم مبتذل بودن آن عنوان کردند.[۵] رمان همسایه‌ها در سال ۱۳۵۳ چاپ شد اما این رمان در سال ۱۳۴۳ با نام «عقده» نوشته شده بود. ولی باز هم این تاریخ دقیق نیست. به گفتهٔ سیامک اعطا فرزند ارشد محمود این رمان در دههٔ سی و در ۶ جلد دفتر ۲۰۰ صفحه‌ای کاهی نگاشته شد. اما این هم دقیق و مستند نیست. فرازی از نسخهٔ نخست این رمان به صورت داستانی مستقل با نام «ترس» در مجموعه داستان «زائری زیر باران» چاپ و منتشر شده است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

این رمان را محمود در اهواز و در شرایط سخت معیشت که مدام برای کار به در بسته می‌خورد آفرید: «یک سال است که گرفتار کار شرکت نفت هستم. تا حالا معلوم نیست چند نورچشمی را استخدام کرده‌اند ولی بخت فلک‌زدهٔ من؟!» همسایه‌ها در مکانی آفریده شد که از جوار مردمانش نفت صادر می‌شود و شعله‌های نفت پرتوافشانی می‌کنند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

از احمد اعطا تا احمد محمود

نام شناسنامه‌ای محمود «احمد اعطا» است. محمود وقتی داستان کوتاه «صب میشه» را به هیات تحریریه مجله امید ایران برای چاپ ارائه داد، از ترس اینکه مبادا دوستانش او را مسخره کنند و بگویند حالا محمود اعطا هم خودش را در جرگهٔ نویسندگان جا زده است، از هیات تحریریه خواست تا این داستان را به نام مستعار «احمد احمد» منتشر کنند و مجله هم همین کار را کرد. هفته بعد، احمد اعطا داستان دیگری را به مجله داد، گروه هیات تحریریه به او گفتند دوستی دارند به نام «احمد موسوی» که نوشته‌هایش را زیر نام مستعار «احمد احمد» می‌نویسد و بهتر است نام دیگری انتخاب کند. او هم می‌گوید پس بنویسید: «احمد محمود» و چنین می‌شود که نام احمد محمود ماندگار می شود و همهٔ آثار احمد اعطا در پنجاه سال گذشته زیر نام احمد محمود به چاپ می‌رسد.[۶]

نویسندهٔ خجالتی

محمود پس از پایان دورهٔ تبعید و بازگشت به اهواز تصمیم گرفت داستان‌هایش را که قبلاً در مجلات نقش جهان و ایران به چاپ رسیده بود، به صورت مجموعه‌ای به نام «مول» به چاپ برساند. این در حالی بود که به تازگی از تبعید برگشته بود و از نظر مالی در مضیقه بود. با یکی از دوستانش به نام «احمد آقایی» این موضوع را در میان می‌گذارد. آقایی پیشنهاد می‌دهد محمود پول قرض بگیرد و کتاب را چاپ کند. محمود می‌گوید: «اگر کتاب‌ها فروش نرفت چگونه قرضم را پس بدهم؟» آقایی به او دلگرمی می‌دهد که کتاب‌ها فروش خواهند رفت. محمود پولی تهیه می‌کنند و با هم به تهران می‌روند. وقتی به چاپخانه می‌رسند محمود داخل نمی‌رود و آقایی داستان‌ها را می‌برد و به مسئول چاپخانه به نام «زنده‌دل» نشان می‌دهد. زنده‌دل می‌پرسد، خود نویسنده کجاست؟ وقتی آقایی می‌گوید نویسنده‌اش خجالت می‌کشد و بیرون ایستاده، می‌خواهد نویسندهٔ متواضع داستان‌ها را ببیند. هزار نسخه چاپ می‌شود. نهصد نسخه را به اهواز می‌برند و به فروش می‌رسد و محمود قرضش را می‌دهد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

جایزهٔ دو کلیلو کتابم را بده!

محمود از چاپ کتاب دریا هنوز آرام استمی‌گوید؛

سال ۴۰ یا ۴۱ که در جیرفت کرمان کار می‌کردم روزی یک بستهٔ پستی دستم رسید. ۳۰ نسخه از کتاب بود. خوشحال شدم و متعجب از تیراژ ۳۰۰۰ تایی در حالی که کتاب پر از غلط تایپی بود و تیراژ معمول بهترین کتاب‌ها هم روی ۱۰۰۰ تا بود. بعد شنیدم که آقای کاشی‌چی کتاب را کیلویی می‌فروشد و در ازای هر کیلو کتاب یک نسخه دریا هنوز آرام است را مهر جایزه می‌زند و به خریدار یک کیلویی جایزه می‌دهد. بهای هر کتاب ۴۰ ریال بود. من هم سری به چاپخانه زدم و دو کیلو (احتمالا) کتاب دریا هنوز آرام است خریدم. دو کیلو را تحویل گرفتم و گفتم: «جایزه‌اش چه شد؟» گفت: «اِ! تو که دو کیلو از همین را خریدی!» و گفتم به هر حال جایزه‌اش را هم می‌خوام. دو تا جایزه دریا هنوز آرام است را گذاشت روی دو کیلو دریا هنوز آرام است و تحویل داد. م

داستان مدادها و نوشتن

محمود در در جوانی با خودنویس می‌نوشت ولی بعدها مداد را جایگزین کرد. شب به شب ١٦ مداد را می‌تراشید و فردایش دیگر مدادی نمی‌تراشید، همین که مدادی تمام می‌شد، مدادی دیگر جایگزین می‌کرد. هنگام نوشتن نمی‌خواست هیچ چیزی تمرکزش را به هم بریزد یا مزاحمش شود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

اولین کتاب

اولین بار محمود با کتابی از صادق هدایت به نام «فردا» با کتاب‌خوانی آشنا می‌شود، حول و حوش سال ۱۳۳۰. او از خواندن این داستان لذت می‌برد و به گفتهٔ خودش می‌تواند یکی از انگیزه‌های او برای داستان‌نویسی باشد. م


داستانک عشق

احمد عاشق همسرش بود

«اگر چنین همسری نداشتم، احمد محمود نمی‌شدم.»

محمود قبل از اینکه کتابی را به چاپ بسپارد، اول آن را برای خانواده‌اش می‌خواند و به آنها می‌گفت بی‌رحم باشند و نظرشان را خیلی محکم بدهند. ولی دوست نداشت بعضی مطالب کتاب همسرش را آزار بدهد. به همین دلیل وقتی داشت «همسایه‌ها» را می‌نوشت، اجازه نمی‌داد همسرش آن را بخواند. احمد محمود هم نویسنده‌ای چیره‌دست بود و هم به خانه و خانواده پایبند. «بابک اعطا» می گوید: «پدر واقعا مرد خانواده هم بود. مثل بعضی‌ها نبود که فکر می‌کنند چون به طرف روشنفکری رفته‌اند، به خانواده خود بی‌توجه باشند، او هرگز چنین نبود و اتفاقا مردی سنتی بود.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

محمود عاشق سینما و نمایش بود

سال ۱۳۳۸ در روزنامه آگهی شد که نمایشنامهٔ «مولیر» در تالار «پارس» لاله‌زار تهران به روی صحنه می‌رود. بی‌پولی نمی‌توانست مانع از رسیدن محمود به تماشای نمایشنامه شود. او همراه دوستش با قطار راهی تهران شد. در حالی که باید پول قطار و مسافرخانه و بلیط و شام را باید با صد تومان می‌داد. متصدی سالن که می‌فهمد آنها از اهواز برای دیدن نمایش آمده‌اند در ردیف دوم جای‌شان می‌دهد. شب را در مسافرخانهٔ امیرکبیر اقامت می‌کنند و خوشحال برمی‌گردند اهواز.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

سیگار بکش

احمد محمود رو به دوربین می‌گوید: «این سیگار داره منو می‌کشه. ولی باز می‌کشم.» بعد ته سیگارش را خاموش می‌کند و می‌خندد. می‌گوید: «دکترها می‌گویند سیگار نکش. فقط یکی از دکترها گفته روزی ده تا سیگار برای تو لازم است. بکش.»

داستانک استاد

محمود می‌گوید: «دورهٔ ما با الان بسیار متفاوت بود. تنها یک مجله به دست ما می‌رسید به اسم سخن و ما آن را مثل حلوا می‌خوردیم. استادی نبود که کارمان را نشانش بدهیم، بخواند و نقد کند. دو سه نفری دور هم می‌نشستیم و می‌خواندیم و انتقاد می‌کردیم بی‌آنکه نقدمان پایه و اساسی داشته باشد.»

داستانک شاگرد

داستانک مردم

داستانک دوست

گشتم، نبود، نگرد، نیست!

بهزاد فراهانی می‌گوید، برخی شخصیت‌های زن در داستان‌های مختلف هستند که آدم دوست دارد آن‌ها را ببیند و یکی از آن‌ها یکی از شخصیت‌های زن در اثر محمود بود. یک بار به محمود گفتم دلم می‌خواهد این شخصیت را ببینم و کجا می‌توانم پیدا کنم و محمود خندید و گفت: «خود من هم دنبالش می‌گردم.» و آن شخصیت هم خورشید کلاه بود در داستان یک شهر.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

داستانک‌های دشمنی

محمود می‌گوید: «رمان درخت انجیر معابد را کسی آستین بالا نزد ببیند چه هست. همین طور مدار صفر درجه را جز یک نفر بچه مسلمان که من با او سازگاری ندارم. او مرا مارکسیست و کمونیست و ضدمذهب و ضدرهبری خواند و همین آدم مرا از جایزه محروم کرد.»

جای‌تان خالی است

سجاد افشاریان در مراسم دومین دورهٔ جایزه «احمد محمود» گفت: «جای‌تان خالی‌ا‌ست، اما یادتان تا یاد یاد است با ما خواهد بود. جای‌تان خالی‌‌است اما نمی‌دانم اگر بودید و به گوش‌تان می‌رسید که نماینده مجلسی از گفتن کلمه لور عاجز است خنده‌ تلخ سر می‌دادید و در سکوت سیگاری دیگر روشن می‌کردید. جای‌تان خالی ا‌ست اما نمی‌دانم اگر خبر سوختن بچه‌های مهد کودک یا خبر اتوبوس فرسوده و جان دادن دانشجویان دانشگاه علوم و تحقیقات را می‌شنیدید، اگر به گوش‌تان می‌خورد ريیس همان دانشگاه، دانشجو را مشتری خطاب می‌کند چند نخ سیگار می‌کشیدید؟ در زمانه‌ای که نماینده مردم در مجلس با شعور و شعر و اندیشه بیگانه است، شنیدن جواب تلخ شما که تمام عمر به عنوان یک نویسنده زیسته‌اید و انسان‌های نامرئی بسیاری را از چشم آن‌ها که باید ببینند و نمی‌بینند را جلوی تمام ما مرئی ساخته‌اید، جواب شما بله جواب شما من را متلاشی می‌سازد. اگر دوباره متولد می‌شدم....» [۷]


داستانک‌های قهر

داستانک‌های آشتی‌ها

نگاه بهت‌زده

قرار بود ‌جایزهٔ ویژهٔ هیئت داوران جشنوارهٔ «بیست سال ادبیات داستانی در ایران» سال ۱۳۷۶ به کتاب احمد محمود اختصاص یابد، اما رمان «مدار صفر درجه» ضدجنگ خوانده شد و این جایزه اهدا نشد. وزیر وقت ارشاد گفت: «من هیچ‌گاه نگاه بهت‌زده و غم‌آلود احمد محمود را از یاد نمی‌برم.»ک

جایزه را ندادند!

احمد محمود از جایزهٔ «بیست سال ادبیات داستانی» می‌گوید؛ جایزه را ندادند! چه بکنم؟! بروم با آنها دعوا بکنم؟! اول عنوان کردند که برندهٔ جایزهٔ ممتاز رمان مدار صفر درجه است. تا لحظهٔ آخر هم تصمیم همین بود. حتی به مراسم دعوتم کردند. بیست جایزه از نفر اول تا بیستم و یک جایزهٔ ممتاز که اختاص داشت به من. اسامی را از پایین خواندند تا رسید به من. حالا باید جایزهٔ ممتاز را اعلام می‌کردند و می‌دادند. لوحش هم روی میز بود. اما عالم کردند خانم‌ها آقایان بفرمایید برای پذیرایی! همه رفتند بیرون. لوح را هم برداشتند بردند!رص

داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا

داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن

داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامه‌ها و مجلات و نمونه‌هایی از آن

داستانک‌های دارایی

داستانک‌های زندگی شخصی

نوجوانی و حسرت سفر

احمد نوجوان تعطیلات تابستانی را به کار کردن می‌گذراند تا کمکی برای معاش خانوادهٔ دوازده نفره باشد. آرزوی سفر تابستانه و خلاصی از گرمای نفس‌بر اهواز دست نداد تا تابستان ۱۳۲۰ که احمد با پدر راهی مشهد شد. زیارت و سیاحتی بود برای کودک سفرنرفته. اما پا نرسیده به حرم خبر می‌رسد که؛ «ارتش انگلیس خوزستان را تصرف کرده و اهواز با خاک یکسان شده.» پدر و پسر شتابان و فلاکت‌بار از سفر بازمی‌گردند و در مقابل چشمان حیرت‌زدهٔ خود اهواز را سر جای خودش می‌بینند که پاسبان‌های هندی جای پاسبان‌های خودی را گرفته‌اند. حسرت سفر بر دل احمد جوان می‌ماند و باز هم کار تابستانه و کسب تجربه تا نویسندگی.

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری

عکس سنگ‌قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن

مرگ از نظر محمود

از محمود پرسیدند نظرتان درباره مرگ چیست و ایشان گفت: «نظری ندارم چون مرگ را نمی‌شناسم. تا زمانی که زندگی می‌کنم، مرگ نیست وقتی مرگ رسید، دیگر زندگی نیست. بنابراین درباره مرگ فکر نمی‌کنم.» و ادامه می‌دهد: «به هر حال مرگ می‌رسد و کاری هم نمی‌توان کرد و همان طور که شاملو می‌گوید، زندگی بی‌شرمانه کوتاه است.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


حق‌التالیف!

محمود در یادداشت‌هایش نوشته که «کتاب پسرک بومی و غریبه‌ها را انتشارات بابک چاپ کرد -هر دو در سال ۵۰- حق‌التالیف هم داد؛ سیصد تومان و تعدادی شلوار کار. یکی هفده تومن حساب کرد که از تولیدی همسایه‌اش گرفت و داد بردم خانه بچه‌ها بپوشند. خودم هم پوشیدم. تو خانه خوب بود.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

زندگی و تراث

سوانح عمر

۱۳۱۰ تولد در اهواز

۱۳۲۳ اخذ مدرک ششم ابتدایی از دبستان خیام اهواز

۱۳۲۷ ازدواج با عمه‌زاده

۱۳۲۹ پایان دورهٔ متوسطهٔ شبانه در دبیرستان شاهپور اهواز

۱۳۲۹ مشارکت در مبارزات دوران ملی شدن صنعت نفت؟ و دستگیری و زندان

۱۳؟ سربازی و راه یافتن به دانشکده افسری ارتش اهواز و خدمت سربازی

۱۳۳۲ بازداشت و زندان و ابتلا به بیماری ریوی

۱۳۳۳ چاپ اولین داستان کوتاه ‌‌صب می‌شه در مجلهٔ ایران

۱۳۳۵ چاپ داستان؟ در مجلهٔ نقش جهان

؟۱۳۳ زندان و سپس تبعید به بندر لنگه به مدت پنج سال

۱۳۳۸ بازگشت از تبعید

۱۳۳۹ چاپ کتاب مول

۱۳۴۰ چاپ مجموعه داستان دریا هنوز آرام است

۱۳۴۱ چاپ مجموعه داستان بیهودگی

۱۳۴۳ اشتغال در کار دولتی

۱۳۴۵ هجرت به تهران

۱۳۴۸ چاپ مجموعه داستان زائری زیر باران

۱۳۵۰ چاپ مجموعه داستان پسرک بومی

۱۳۵۰ چاپ مجموعه داستان غریبه‌ها

۱۳۵۳ چاپ رمان همسایه ها

۱۳۶۰ چاپ رمان داستان یک شهر

۱۳۶۰ چاپ رمان زمین سوخته

۱۳۶۹ چاپ کتاب دیدار شامل یک داستان بلند و دو داستان کوتاه

۱۳۷۰ چاپ مجموعه داستان قصه آشنا

۱۳۷۱ گزیده 23 داستان کوتاه در مجموعه از مسافر تا تب خال

۱۳۷۲ چاپ رمان مدار صفر درجه

۱۳۷۴ چاپ گفت و گوی لیلی گلستان با احمد محمود با عنوان حکایت حال

۱۳۷۶ چاپ ترجمهٔ رمان آدم زنده‌دل از ممدوح بن عاطل ابونزال با نام آدم زنده

۱۳۷۴ چاپ دو فیلم نامه

۱۳۷۹ چاپ رمان درخت انجیر معابدخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

۱۳۸۱ درگذشت در بیمارستان مهراد تهران و خاک‌سپاری در امامزاده طاهر کرج

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

احمد در خانواده‌ای پرجمعیت متولد شد. در سال ۱۳۲۳ مدرک ششم خود را از دبستان خیام اهواز گرفت. پدرش معمار ساختمانی بود و گاهی پیمان‌کاری شرکت نفت را به عهده می‌گرفت. مادرش خانه‌دار بود. پس پدر باید به تنهایی شکم ده نفر را سیر می‌کرد. محمود می‌گوید: « پدر و مادر نجیب و زحمت‌کشی داشتم اما از عهدهٔ تحصیل من برنمی‌آمدند. توانش را نداشتند که به آن همه بچه برسند.»م

پس کار کردن را از دوران نوجوانی آغاز کرد؛ بنایی، شاگرد نانوایی. بعد از اتمام دوران تبعید بیکار بود. ناچار شد برای کار در یک شرکت کشاورزی به جیرفت برود. اما طاقت دوری از همسر و فرزندان را نداشت و به اهواز برگشت. در سال ۴۲ به تهران مهاجرت کرد و در سال ۴۳ در یک کار دولتی مشغول به کار شد. شهرتش را در نویسندگی از سال ۴۸ و با داستان «زائری زیر باران» به دست آورد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

شخصیت و اندیشه

محمود واقعیات را خود انتخاب می‌کرد، نمی‌گذاشت انتخاب شود. واقع‌گرا بود. رئالیستی عمیق و پرداخت‌شده داشت و تصویربردار سطحی اتفاقات روزانهٔ زندگی نبود. او غوغای پرخروش خود را که قابل تشبیه به جریان رود کارون است، با ظاهری خاموش ابراز می‌کرد. این شخصیتی است که مینو فرشچی از محمود به تصویر می‌کشد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

بهزاد فراهانی او را کسی می‌داند که میهن‌اش را عاشقانه دوست داشت و در راستای غرور و حرمت ملتش گام برمی‌داشت. فروتنی محمود نشأت گرفته از روح و شخصیت جنوبی او بود و از تابش سرخ خورشید که به رگ و خون شرقی تابیده می‌شود. او صاحب زندگی زیبایی بود که شایستهٔ زندگی یک هنرمند بود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

محمود به نقش فرهنگی پدر در خانواده این طور نگاه می‌کرد: «پدر خانواده باید یاد بگیرد وقتی وارد خانه می‌شود، حداقل یک روزنامه زیر بغلش باشد.» با این راه به بچه‌اش یاد می‌دهد که دست‌کم روزنامه بخوانند چون بچه، خواندن را از پدر یاد می‌گیرد. وقتی با روزنامه به خانه می‌روی، یعنی به خواندن ارج می‌گذاری.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

علایق احمد محمود

بابک اعطا از علایق پدرش می‌گوید؛

احمد محمود در کنار علاقه‌اش به نوشتن و خواندن، سرگرمی‌های دیگری هم داشت؛ از جمله فوتبال. از فوتبال خوشش می‌آمد. طرفدار تیم خاصی نبود و فقط طرفدار تیم ملی بود. در سررسیدش تاریخ بازی‌های ایران را می‌نوشت که در آن ساعت‌ها با کسی قرار نگذارد.

او به جز فوتبال سینما را هم دوست داشت. سینما را بسیار خوب می‌شناخت و می‌توانست سینماگر خوبی شود. در جوانی فعالیتش را به نوعی با سینما آغاز کرد ولی مسیر برایش باز نبود و پشتوانهٔ مالی هم نداشت. فیلم‌های خوب را می‌دید ولی پیگیر کارهای یک فیلم‌ساز خاص نبود. نقاشی را هم بسیار دوست داشت و خیلی خوب نقاشی می‌کرد البته برای خودش. زبان انگلیسی و ایتالیایی را خیلی خوب می‌دانست و کلا ذهنی هنری داشت.

محمود زبان‌ انگلیسی و ایتالیایی را هم خیلی خوب می‌دانست و کلاً ذهنی هنری داشت. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

زمینهٔ فعالیت

احمد محمود را به عنوان پدر داستان‌نویسی اجتماعی می‌شناسند. محمود تا مدتها عضو فعال کانون نويسندگان ايران بود و سپس به انشعاب شورای نويسندگان و هنرمندان ايران پيوست. او که به خاطر زبان و لحن صميمانهٔ آثارش، مخاطبی عام داشت، علاوه بر داستان‌نویسی تلاش‌هايی نيز در جهت نوشتن فيلم‌نامه کرد. اولين و آخرين فيلم نامه ساخته شده‌اش آب ( ۱۳۵۳ - حبيب کاوش) نام داشت. او اين فيلم‌نامه را بر اساس داستاني از خودش، نوشته بود. دو فيلم‌نامهٔ ديگر او؛ «پسران والا» و «ميدان خاکي» در سال ۱۳۷۴ به چاپ رسيد.[۸]


یادمان و بزرگداشت‌ها

جایزهٔ احمد محمود

این جایزه در سال ۱۳۹۶ توسط محمد کامرانی، محمد حسن شهسواری و مهدی یزدانی خرم بنا نهاده شد.

نشان احمد محمود در دومین دوره‌ جایزه ادبی احمد محمود که با حضور نویسندگان، منتقدان و مخاطبان ادبیات، با شکوه‌تر از دورهٔ اول برگزار شد، در ابتدای جلسه مهدی یزدانی‌ خرم افزودن «نشان افتخار محمود» به این برنامه را اعلام کرد. این نشان هر سال به انتخاب هیات موسس به کسی تعلق خواهد گرفت که گام بزرگ و مهمی بر شناساندن احمد محمود و آثارش برداشته است. در این جلسه داوران هر دو بخش، لیلی گلستان، محمود دولت آبادی و خانواده احمد محمود اشاره کرد. این نشان برای اولین بار به لیلی گلستان به خاطر چاپ کتاب «حکایت حال» تعلق گرفت که شامل مصاحبه‌هایی با احمد محمود است.

تندیس احمد محمود جایزه دومین دوره جایزه احمد محمود شامل تندیسی ساخته رضا قرباغی و یک میلیون تومان پول نقد بود که تندیس دومین جایزه ادبی احمد محمود به کتاب «زخم شیر» نوشته صمد طاهری انتشارات نیماژ تعلق گرفت.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

بزرگداشت احمد محمود

مراسم بزرگداشتی در هفتادمین سالروز احمد محمود در خوزستان برگزار شد. در این مراسم وزیر وقت «عطاالله مهاجرانی» در باب شخصیت و آثار محمود سخنرانی کرده بود. محمود در این مراسم خرسند بود و گفته بود: «مردم خوزستان هیچ کدام کم نگذاشتند.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

داریوش مهرجویی

رمان هایی که از او خواندیم جزو اندک رمان هایی بود که خوشم آمد. آنها از نظر ساختار، شخصیت‌پردازی، روند قصه، تکنیک‌های به کار برده شده و حتی نثر روانش مورد توجه مردم قرار گرفتند.[۹]

سپانلو

سپانلو او را یکی از بنیانگذاران مکتب خوزستان در تاریخ ادبیات داستانی می‌داند.

میرعابدینی

حسن میرعابدینی نیز با تعابیر خودش از او در کتاب پنج جلدی «صدسال داستان‌نویسی در ایران» که یکی از ماندگارترین کتاب های نقد حرفه ای در عرصه ادبیات داستانی ایران است، یاد می‌کند. [۱۰]

عبدالعلی دستغیب

احمد محمود در تاریخ ادبیات داستانی ایران تکرار ناشدنی است. احمدمحمود، نویسنده‌ای محجوب و مهربان و در عین حال گوشه‌گیر و شریف بود. هیچ‌گاه به یاد ندارم که از کسی سعایت کند. در جایزه بنیاد گلشیری که حضار برای او کف می‌زدند با نهایت تواضع جایزه را پس داد تا بنیان مالی بنیاد بیشتر شود. اوج تواضع او را با عمق جان درک کرده‌ام و برای احترام به او و داستان‌هایش کلاه از سر برمی‌دارم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

مهدی قزلی

احمد محمود صاحب و دارنده افتخاری به نام «اولین روایت‌گر» از جنگ تحمیلی به عنوان رویدادی مهم و قابل اعتنا در تاریخ ایران زمین است. قزلی بسیاری از روشنفکران و عافیت‌طلبان آن روزگار را که همواره در پی رد واقعیت‌های دفاع مقدس بودند این طور مورد خطاب قرار می‌دهد: «گویا تهاجم به وطن و خانهٔ آدم، کافی نیست برای نوشتن و باید حتما پای معامله‌ای در باشد. وقتی احمد محمود کتاب زمین سوخته را می‌نوشت، نویسندگان دیگری هم بودند که می‌توانستند راوی جنگِ ما باشند، ولی این افتخار نصیب محمود شد که در آن بحبوحه جنگ و تردیدی که به قلب و قلم برخی نویسندگان و روشنفکران در دفاع از ایران افتاده بود، با جسارت، زمان‌مند و مکان‌مند، این اولین رمان جنگ را نوشته است. مدیرعامل بنیاد خاطر نشان می‌کند: «زمین و زمان این سرزمین نسوخت و ایران سربلند ماند به برکت خون شهدا و البته امثال احمد محمود در این سربلندی سهیم‌ند با سطور مسطورشان. ما در بنیاد شعر و ادبیات داستانی پایِ هر نویسنده و شاعر باشرفی که در اندیشه حفظِ هویت ملی است می‌ایستیم و چنان که آنان با به جان خریدن تهمت‌ها و برچسب‌ها از نوشتن باز نایستادند و راوی ایران شده‌اند، ما هم سپاس‌گزار و قدردان غیرت و شرف‌شان خواهیم بود. راوی زمین سوخته، زنده‌یاد احمد محمود یکی از آن‌هاست.»

ابراهیم زاهدی مطلق

حالا دیگر زمین من است سوخته و خاکستر شده که نویسنده‌ای باید برای خداپرستی‌اش پیش منِ روزنامه نگار قسم بخورد که: «آقای زاهدی! والله ما هم مسلمانیم... والله ما هم خدا را قبول داریم.... والله ما هم کشورمان را دوست داریم. والله...»

ای نویسنده محترم! اشهد انک تو مرد باشرفی بودی؛ خصوصا در زمانه‌ای که شرف، گوهر نایابی شده است که به جای دست‌ها و قلب‌های فرزندان آدم، فقط از زبان‌های‌شان شُرّه می کند.

شهریار عباسی

شهریار عباسی با ارجاعات بینامتنی مرتبط با آثار زنده یاد احمد محمود حرفش را آغاز می‌کند: «با سرفه می‌خندد و به سیگار پک می‌زند و می‌گوید: هر کس سهمی از عمر دارد و اگر از دست برآید باید چنان زیست که تلخ نباشد یا تلخی برای دیگران فراهم نیاید.» «تگ گرما شکسته است. روزهای اول پاییز است. چهره‌ی شهر عوض شده است. احمد پس می‌کشد و تکیه می‌دهد به این دیوار ابدی و سکوت می‌کند. دلش نمی‌خواهد باور کند چه شده است. هرچه ما وراجی می‌کنیم، احمد سکوت می‌کند. جان از دست و پایش بریده است، ولی انگار زیر لب می‌گوید: کاش...» [۱۱]


یوسف عزیزی بنی‌طُرُف

احمد محمود در عرصهٔ رمان‌نویسی ایران شخصیتی خودساخته است. وی در این عرصه خوش درخشید و تا سالیان سال نامش در عرصهٔ داستانی زبان فارسی پایدار خواهد ماند. اما به گمان من احمد محمود بافت اجتماعی شهر اهواز را در آثار ادبی خود به خوبی نشان نداده است. ما در آثارش قهرمان عرب نمی‌بینیم و اگر هم باشند آدم‌های فرعی‌اند. البته استثناهایی هم وجود درند که به قاعده و لایه‌های پایین جامعه نظر داشت، اما می‌توانست فضای دید خود را وسیع‌تر بگیرد و عمیق‌تر نگاه کند و توده‌های عرب را هم ببیند و به نسبت وجود فیزیکی و اجتماعی و تاریخی‌شان در اهواز و خوزستان آنان را در آثار خود به تصویر بکشد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

محمود دولت‌آبادی

حسن خلق و درستی شخصیت محمود به عنوان اخلاق کلاسیک جامعه که در روزگار جدید بسیار نایاب و روز به روز نایاب‌تر می‌شود. افراد همانی نیستند که هستند. اما احمد محمود همانی بود که به واقع بود. هرگز ندیدم در امری ریا کند و در کاری که می‌خواهد انجام دهد چهره‌های گوناگون به نمایش بگذارد. شخصیت احمد محمود را هم به جرات می‌توانم بگویم بی‌نظیر بود. او حتی در اموری که به نظر می‌آمد خوشایند نباشد و مردم معمولا پنهان می‌کنند مقید این امور نبود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

محمد ایوبی

هر کس به جای محمود بود با این فشارهای سیاسی نوشتن را رها می‌کرد.داستان‌های جذاب همیشه یک منتقد دارند که به واسطهٔ آن نویسنده دیده می‌شود. هیچ وقت آثار محمود نقد نشد و اگر شد نقدی مغرضانه بود و هر کس دیگری بود از نویسندگی زده می‌شد. محمود انسان والایی بود. حسادت نداشت و خرده حساب‌هاا که بعضی از هنرمندان با نویسندگان داشتند نداشت.می‌گفت اگر کسی خوب کار کند جا برای فعالیت همه هست. خیلی‌ها علاوه بر این که از مکتب نویسندگی او خیلی چیزها یاد گرفتند از مکتب انسانیت او بیشتر یاد گرفتند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

من کماکان نویسنده‌ای معنقد به عدالت اجتماعی هستم و پایبند به مؤلفه‌های اجتماعی.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

تفسیر خود از آثارش

احمد محمود و میلان کوندرا

محمود در پاسخ به این سؤال که از آثار ميلان كوندرا به دلیل ضد كمونيست بودن کوندرا است که خوشش نمي‌آيد، صریحاً اعلام کرده که: «اصلاً من كمونيست نيستم كه او ضد كمونيست باشد و مـن از او بـدم بيايـد.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

این که به من بگویند این جوری بنویس یا آن جوری بنویس اصلا زیر بار نمی‌روم. وقتی از فلان نطریه استفاده می‌کنم که در من درونی شده باشد. اگر نشود استفاده نمی‌کنم حالا کوندرا باشد یا هر کس دیگر.رص    

همراهی‌های سیاسی

محمود در جواني وابسته به سازمان جوانان حزب توده بود، به گفتهٔ خودش در آن زمان اين تنها حزبـي بـود كه به سمت طبقات محروم حركت مي‌كرد. اما از سال 1336 ارتباطاتش را با حزب قطع کرد. محمود ظاهراً قائل به جدا کردن سیاست از «واقعیت داستانی» نیست. محمود بنا به تعبیر همینگوی، «سیاست» را به عنوان راه فرار انتخاب نکرده است؛ زیرا او هم «موضوع» را می‌شناسد و هم «نوشتن» را می‌داند. احمد محمود اگرچه هرگز نتوانسته بود خود را از سیاست دور نگه دارد، اما توجه مطلق او به صناعت داستان و رمان و ساخت آنها کاملاً مشهود است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

محمود در سال ۷۲ در جواب نامه‌ کسی که برایش نوشته بود اگر مدار صفر درجه به سیاست روز آلوده نشده بود بهتر بود، می‌نویسد: «من با این باور خیلی موافق نیستم. آدم‌ها و حوادث، از ابزار کار نویسنده‌ هستند. من چطور می‌توانم آدم‌های امروز سرزمین‌ام را، جدا از سیاست تعریف کنم و مدعی باشم که حق مطلب را ادا کرده‌ام؟» او نامه‌اش را با این جمله تمام می‌کند که «اصلا خود جدا کردن سیاست از ادبیات اگر که صادقانه هم باشد، نوعی سیاست است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

محمود بعد از منتقل شدن به تهران چند سال در امیریه و بعد هم منیریه اجاره‌نشینی کرد. بالاخره با وام بانکی خانه‌ای در نارمک خرید و از اوایل دهه ٥٠ در آن ساکن شدند و هنوز هم همین خانه، خانه احمد محمود است. نخستین چیزی که در نگاه اول رخ می‌نماید، سادگی اتاق است. اتاق مرد نویسنده هیچ تجملی ندارد. یک میز تحریر با چندین مداد. یک مدادتراش رو میزی که برای ما روزهای درس و مدرسه را تداعی می‌کند. کتابخانه‌ای با کتاب‌های گوناگون و قفسه‌ای با جوایز مختلف. از جایزه مهرگان ادب تا جایزه هوشنگ گلشیری و البته جایزه‌های دیگری که در این قفسه غایبند و تاریخ خود حکایت آنها را می‌داند. چیزهای دیگری هم هست. عکس‌هایی از آقای نویسنده و گواهینامه دوچرخه‌سواری‌اش و البته یک برگه جذاب دیگر هم هست؛ تبعیدنامه احمد محمود. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

احمد محمود در پاسخ به دعوت ابراهیم گلستان که او را به انگلیس دعوت کرده می‌نویسد: «گرانی بی حد و حساب، لحظه به لحظه همه چیز، طوری درگیر گذران روزانه‌مان کرده است که خیال سفر چنان دور از ذهن می‌شود که انگار نه انگار چیزی به نام سفر هست. سفرهای دعوتی هم که معاذالله!»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری

احمد محمود همواره از محمد امین البرزی و ابراهیم یونسی به عنوان افرادی نام برده که در زندگی‌اش تأثیرگذار بوده‌اند.

او بوف کور از صادق هدایت، چشم‎هایش از بزرگ علوی، شوهر آهو خانم از علی محمد افغانی، سنگ صبور از صادق چوبک، سووشون از سیمین دانشور، جای خالی سلوچ از محمود دولت آبادی، زمستان 62 از اسماعیل فصیح، تا فردا خدا نگهدار از براهیموک را به عنوان کتاب‌های مورد علاقه‌اش نام برده است.


استادان و شاگردان

روایت گر خطهٔ جنوب

خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهبی‌اغراق باید گفت آثار محمود شهادتی است بر زندگی و زادگاهش.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه او به ثبت دشواری‌های اقلیمی خود همت گماشت: «سگ‌ها با تهیگاه‌های فرورفته که غالباً دست‌ها یا پاهای‌شان زیر چرخ‌های قطار مانده و قطع شده است، زیر آفتاب پهن شده‌اند و زمین را بو می‌کنند. کارگران اسکله و راه‌ آهن با دیلمی به دست و پتکی به دوش، اینجا و آنجا پراکنده‌اند. کشتی‌ها دور و نزدیک لنگر انداخته‌اند... جمعیتی غریب به پنجاه نفر لخت و پاپتی در انتظار قطار مسافربری جلوی باشگاه راه‌ آهن رو پاشنه چندک زده‌اند...»(داستان کوتاه بندر از مجموعهٔ زائری زیر باران)خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

کارونِ احمد محمود

جنبهٔ نمادین و ساختاری کارون در رمان همسایه‌ها حقیقتاً می‌تواند برای فرزندان اهواز امروز جذاب و البته به نوعی رؤیا و آرزویی دست‌نیافتنی و تلخ باشد؛ کارونی که نگارنده در دههٔ شصت و در دوران کودکی خود دیده است. نقش کارون در رمان همسایه‌ها و دیگر آثار احمد محمود از جمله مدار صفر درجه، ریشه‌ای فراتر از دلبستگی ادبی برای محمود دارد. آن چنان که آرزو داشت همهٔ پهنای کارون را با بلم طی کند. مدار صفر درجه اساساً با کارون آغاز می‌شود: «عرق رو تن لخت باران، رگه رگه شیار زد. سطح آرام کارون می‌درخشید، مثل فلس نقره‌گون ماهی کارونی.» (مدار صفر درجه\جلدیک\ص۱۱)، بنابراین شط کارون بر خلاف بسیاری از نویسندگانی که بعدها آن را دستمایه قرار داده‌اند، تنها نقش توریستی نداشته بلکه برعکس، نقشی کاملاً همتراز با خط روایی همسایه‌ها دارد. همسایه‌ها سند زمانهٔ خودش است؛ کارون سیلابی و توفنده و گل‌آلود شده است...ممی را کوسه زد.(همسایه‌ها\ص۲۱۴،۲۵۹) هر کس اندک شناختی از شط داشته باشد می‌داند که کوسه در عمق زیاد پیدا می‌شود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

نخل‌های بریده و چاه‌های نفت

نخل‌ها بریده می‌شدند برای چاه‌های نفت؛ از این رو می‌بینیم که نویسندگان جنوب از هر روزنه‌ای که روایت می‌کردند، نفت مشخصهٔ آن روایت و حوادث می‌شد: «بامداد یک روز گرم تابستان آمدند و با تبر افتادند به جان نخل‌های بلندپایه...سایهٔ چینه‌ها نشسته بودیم و لندوک‌های لرزان را تو مشت‌مان فشرده بودیم و با حسرت نگاه‌شان کرده بودیم که نخلستان پشت خانهٔ ما از سایه تهی می‌شد و تنه‌ها رو هم انبار می‌شد...انگار که پشت خانه‌های ما هرگز نخلستانی نبوده است.»(شهر کوچک ما مجموعه داستان «غریبه‌ها»)

حالا مخروبه‌هایی بر جای مانده است به یادگار، هنوز جا به جا شعله‌های نفت است که سر به آسمان می‌ساید و آسمان شب آن دیار هیچگاه سیاه نیست، بل همیشه سرخ است. و حالا پانزده سال از خاموشی راوی جنوب می‌گذرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

احمد محمود، نویسنده انسانگرا مستندی ساخته بهمن مقصودلو است که در سال ۱۳۸۱ یعنی سه ماه قبل از فوت احمد محمود ساخته شد. این فیلم بخشی از مجموعه ای از تک نگاریهای آقای مقصودلو درباره شاعران و نویسندگان معاصر ایران است که در دهه گذشته، ساخته شده است. در فیلم محمود گوشه‌هایی از زندگی، خاطرات دوران کودکی، جوانی و بازداشت‌ها و نیز دیدگاه‌هایش را باز می گوید. بهمن مقصودلو، سازنده این فیلم، شانس این را داشته که سه ماه قبل از در گذشت احمد محمود با او باشد و زندگی احمد محمود را در واپسین ماههای زندگی اش به تصویر بکشد. حضور احمد محمود ویژگی منحصر به فردی به فیلم می دهد. فیلم تلاشی است برای ثبت تصویری از احمد محمود و زندگی‌اش به عنوان یک نویسنده. احمد محمود در این فیلم بخش هایی از رمان همسایه ها را بازخوانی می کند.

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

محمود در آﺛﺎر ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺧﻮد ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻫـﺪاﻳﺖ و ﭼﻮﺑـﻚ ﺑـﻮد،از زائری زیر باران ﺑه ﺘﺪرﻳﺞ ﺳﺒﻚ ﺧﺎص ﺧﻮد را ﻳﺎﻓﺖ ﺗـﺎ اﻳﻨﻜـﻪ در همسایه‌ها آن را ﺗﺜﺒﻴﺖ ﻛﺮد. از آن زﻣﺎن ﻣﺤﻤﻮد ﻫﻤﻮاره ﺑﺴﻮی سبک ویژهٔ خود در نویسندگی در حرکت بوده و از این منظر آﺧﺮﻳﻦ آثارش بهترین آثار او را تشکیل می‌دهد.

در داﺳﺘﺎﻧ‌‌‌‌‌‌‌هﺎی محمود ﺑﺎ ﻧﺜﺮی ﻣﻮاﺟﻪ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﺑـﺎ ﺧـﻮد صبغهٔ لهجهٔ جنوب ایران را دارد. محمود ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه‌ای است ﻛﻪ ﻣﻔﺮدات، ﺗﺮﻛﻴﺒﺎت، اﺻﻄﻼﺣﺎت، ﻣﺜﻠ ﻬﺎ و ظرافت‌های زبان فارسی را به خوبی می‌شناخته و از آن بهره می‌برده. از شاخص‌ترین مشخصه‌های سبک او می‌توان موارد زیر را برشمرد: تعدّد افعال و کوتاهی جملات که به داستان پویایی و حرکت می‌دهد: «به جسد نگاه می‌کنم. کل‌شعبان است. لابد شب تو دکان خوابیده است. چشمان درشتش باز است. انگار دارد نگاهم می‌کند.»(همسایه‌ها-ص۳۲۲)

گاه با جملات گسترده با پیروهای متعدد و تکرار موجه‌ایم که از عوامل ایجاد موسیقی کلام است. «انگشت کوچک دست از بند دوم قطع شده است و سبابه‌اش مثل یک درد، مثل یک تهمت و مثل یک تیر سه شعبه به قلبم نشانه رفته است.»(زمین سوخته-ص۳۲۹)

در آﺛﺎر ﻣﺤﻤﻮد ﺑﻪ ﻣﺘﻤم‌هایی ﺑﺎ ﺑﺴﺎﻣﺪ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﺧﻮرد ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﺪون ﺣﺮف اﺿﺎﻓﻪ ﺑﻜﺎر رﻓﺘﻪاﻧﺪ ﭼﻨﻴﻦ ﺣﺬفی ﻋﻼوه ﺑـﺮ اﻳﻨ ﻜـﻪ در ﺗـﺪاول ﮔﻔﺘﺎر و ﻣﺤﺎوره رخ ﻣﻴﺪﻫﺪ، ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ از ﮔـﻮﻳﺶ ﻣـﺮدم ﺟﻨـﻮب اﺳـﺖ: «ﻧﻮذر دﺳﺖ ﻛﺮد ﺟﻴﺐِ ﺑﻐﻞ.»

ﮔﺎه ﻣﺤﻤﻮد ﺿﻤﺎﻳﺮ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ را در ﻧﻘـﺶ ﻣﻔﻌـﻮل ﺑﻜـﺎر می‌ﺒـﺮد ﻛـﻪ اﻳـﻦ اﻣـﺮ ﺑﻴـﺸﺘﺮ در ﮔﻔﺘـﺎر رایج اﺴﺖ ﺗﺎ در ﻧﻮﺷﺘﺎر.اﻳﻦ ﻛﺎر ﻣﻮﺟﺐ ﻛﻮﺗﺎهی ﻛـﻼم ﻳﻌﻨـی اﻳﺠـﺎد اﻳﺠﺎز در ﺳﺨﻦ می‌ﺸﻮد: «اﻓﺴﺮ ﺟﻮاﻧی ﻣﺜﻞ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻣﻴﺸﻤﺎردﻣﺎن و ﺗﺤﻮﻳﻠ‌ﻤﺎن ﻣﻴ‌ﮕﻴﺮد.» تنها واژهﻫﺎی ﻧﺎآﺷﻨﺎ به کار رﻓﺘـﻪ در داﺳـﺘﺎن‌های ﻣﺤﻤـﻮد جنوبی نیستند، بلکه ﺟﻤﻼت ﺑﺎﻓﺖ ﻟﻬجهٔ ﺟﻨﻮب را دارﻧﺪ. مثلاً ﻛﺴﺮه ﻧﻘﺶ ﺣﺮف اﺿﺎﻓﻪ را اﻳﻔﺎ ﻣﻴﻜﻨﺪ: «ﺑﺮزو ﺳﻴﮕﺎر ﺗﻌﺎرفِ عمو نوروز کرد.»[۱۳]

زبان محمود

بهزاد فراهانی معتقد است، از ویژگی‌های آثار محمود زبان اوست. به اعتقاد فراهانی ادبیات ایران بدهکار زبان و نوع بیان اوست که شاید ‌هر دو دهه کسی مثل محمود قد علم کند و پرچم اقتدار ادبیات داستانی را به دوش بکشد. او معتقد است کمتر کسی به اندازهٔ محمود توانسته یک شخصیت‌پردازی مناسب، انطباق با شخصیت، بهره‌گیری از واژگان و اصطلاحات جنوبی و ترکیب‌بندی اقلیمی را هماهنگ با هم در آثار خود جمع کند. فراهانی می‌گوید: «محمود لایه‌های حکمت و فلسفه را در عمق شخصیت‌هایش جای داده و در آن‌ها جاری است.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

تعهد، جایگزین میهن‌ دوستی

آبگوشت اوین؛

محمود می‌گوید: «من ترجیح می‌دهم آبگوشت اوین را بخورم تا بهترین زندگی را در آمریکا یا اروپا داشته باشم. من این جایی هستم اگر بروم می‌میرم. گفته‌اند از هر نطر تامینم می‌کنند بروم انجا کار کنم. نه می‌توانم در انجا کار ادبی بکنم و نه می‌توانم زندگی کنم، حتی در امریکا.»رص

کارنامه و فهرست آثار

مجموعه داستان

۱.مول ۱۳۳۹

۲.دریا هنوز آرام است ۱۳۴۰

۳.بیهودگی ۱۳۴۱

۴.زائری زیر باران ۱۳۴۸

۵.پسرک بومی و غریبه‌ها ۱۳۵۰

۶.دیدار ۱۳۶۹

۷.قصه آشنا ۱۳۷۰

۸.از مسافر تا تب خال ۱۳۷۱

رمان

۱.همسایه ها ۱۳۵۳

۲.داستان یک شهر ۱۳۶۰

۳.زمین سوخته ۱۳۶۰

۴.مدار صفر درجه ۱۳۷۲

۵.درخت انجیر معابد ۱۳۷۹

ترجمه

آدم زنده؛ رمانی از ممدوح بن عاطل ابونزال با نام ۱۳۷۶

فیلم نامه

۱.آب ۱۳۵۳

۲.پسران والا ۱۳۷۳

۳.ميدان خاکي ۱۳۷۴

جوایز و افتخارات

مطابق متن لوح تقدیر، هیئت داوران، این رمان را به دلیل پرداختن به گذشته‌اي كه نمي‌گذرد و هر بار به شكل و شمايلي- گاه مدرنيسمي پوشالي و گاه پرستش خرافه- تكرار مي‌شود، آفرينش جغرافيايي خيالي و مبتني بر رئاليسمي زنده و جزئي‌نگر و درخشان، زبان شتابان و رنگين و تصويري كه جهاني پريشان و معلق ميان گذشته و حال را رام خود كرده است؛ بهترين رمان سال1379 شناخت.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه اواخر عمر خود به ناحق از گرفتن «جایزه ۲۰ سال ادبیات داستانی در ایران» برای رمان «مدار صفر درجه» محروم ماند.

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

۱.کتاب «حکایت حال» گفتگوی لی‌لی گلستان با احمد محمود است که در سال ۱۳۷۴ توسط انتشارات مهناز به چاپ رسید و انتشارات معین آن را تجدید چاپ کرده است.

۲.کتاب «احمد محمود» نوشتهٔ حبیب باوی ساجد توسط انتشارات افراز به چاپ رسید.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

۳.چاپ اول کتاب «دیدار با احمد محمود» به کوشش سارک محمود (اعطا)، بابک محمود (اعطا) و سیامک محمود (اعطا) را انتشارات معین در شمارگان ۲۲۰۰ نسخه منتشر کرده است.

۴.احمد محمود (مجموعه یاد ۶) نوشته حسین جاوید، انتشارات ایده خلاقیت

۵.داستان‌شناخت ایران (نقد و بررسی آثار احمد محمود) نوشته جواد اسحاقیان، انتشارات نگاه

۶.همسایه با بیگانه‌ها (جستارهایی درباره آثار احمد محمود) نوشته محمد مفتاحی انتشارات روزگار

۷.بیداردلان در آینه (معرفی و نقد آثار احمد محمود) نوشته احمد آقایی انتشارات به‌نگار[۱۴]

بررسی چند اثر

احمد محمود یکی از معدود نویسندگان معاصر است که با به کارگیری به جا و هنرمندانهٔ عناصر داستان، آثار خود را پدید آورده است. بیشتر آثار وی تحت تأثیر رخدادهای اجتماعی و جنگ و پیامدهای آن بوده است. اثر زمین سوخته و مدار صفر درجه در حقیقت نگاه مستقیم احمد محمود به وقایع جنگ تحمیلی و رویدادهای انقلاب شکوهمند اسلامی است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

زمین سوخته

رمان زمین سوخته در دههٔ شصت تا اواخر دههٔ هفتاد به عنوان پرفروش‌ترین رمان حوزهٔ دفاع مقدس شمرده می‌‌شود. این رمان هر چند دارای داستان ساده و خطی و روایتی در بازهٔ زمانی سه ماهه از آغاز تجاوز لشکر بعث به منطقهٔ جنوب کشورمان است؛ اما با چنان ظرافتی به رشته تحریر درآمده که حتی بسیاری از منتقدان اینگونه ادبیات داستانی را نیز به تمجید و تشویق واداشته است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

محمود، در این رمان با همان سبک نویسندگان جنوب به شرح حوادث و خاطرات اوایل جنگ شهر اهواز می‌پردازد. فضایی که بر کل رمان حاکم است، فضایی توأم با ترس، دلهره و اضطراب است، فضایی که تمام شخصیّت‌های آن در اضطراب به سر می‌برند و هر لحظه امکان کشته شدن هست. مرگ همه جا کمین کرده است و خواننده این فضای حاکم بر رمان را به خوبی حس میکند. تمامی صحنه‌های رمان بیانگر اوضاع سیاسی و اجتماعی ماه‌های اول جنگ در شهرهای جنگ‌زده است. هرج و مرج و فساد ناشی از بروز جنگ به خوبی نمایان است. نویسنده به کمک عنصر توصیف و به کار بردن جملات کوتاه و پتک‌وار این فضا را به خواننده منتقل می‌نماید.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

احمد محمود در خصوص نوشتن این رمان گفته: «وقتی خبر کشته شدن برادرم را در جنگ شنیدم، از تهران راه افتادم رفتم جنوب. رفتم سوسنگرد، رفتم هویزه. تمام این مناطق را رفتم. تقریباً نزدیک جبهه بودم. وقتی برگشتم، واقعاً دلم تلنبار شده بود. دیدم چه مصیبتی را تحمل می‌کنم. اما مردم چه آرامند. چون تا تهران موشک نخورد، جنگ را حس نکرد. دلم می‌خواست لااقل مردم مناطق دیگر هم بفهمند که چه اتفاقی افتاده است. همین فکر وادارم کرد که زمین سوخته را بنویسم.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه در بخشی از رمان می‌خوانیم: «همیشه ماها سنگ زیر آسیا هستیم. همهٔ دردها را ما باید تحمّل کنیم. زمان اون گور به گوری، فقر و گرسنگی مال ما بود. زندان، شکنجه و دربه‌دری مال بچه‌های ما بود. حالام توپ و خمسه خمسه مال ما است.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

  • گوتنبرگ
  • فرهنگ
  • بابک
  • امیرکبیر
  • نشر نو
  • نگاه
  • معین
  • مهنازخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. «طاهره ناجی، همسر احمد محمود درگذشت.». 
  2. «بهترین رمان فارسی سال۸۰». 
  3. «دوره اول جایزه گلشیری». 
  4. احمد محمود، مدار صفر درجه.
  5. | پیشخوان|تاریخ انتشار= ۱۶دی ۱۳۹۷| تاریخ بازبینی= ۱۴اردیبهشت۱۳۹۸
  6. ««زمین سوخته»، روایتی زیست شده در نخستین روزهای جنگ خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران». سرپوش، ۲مهر۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ۲۰اردیبهشت۱۳۹۸. 
  7. «پیشخوان». 
  8. «احمد محمود». راسخون، مهر۱۳۸۹. بازبینی‌شده در ۲۰اردیبهشت۱۳۹۸. 
  9. «قلمرنج” احمد محمود” به نمایش درآمد». نیک‌صالحی، بهمن۱۳۸۶. بازبینی‌شده در ۲۰اردیبهشت۱۳۹۸. 
  10. «همشهری». ۹مرداد ۱۳۹۷. 
  11. «دیدار با احمد محمود،نویسندهٔ باشرف». خبرگزاری ایلنا، ۱۲مهر۱۳۹۲. بازبینی‌شده در ۱۹فروردین۱۳۹۸. 
  12. «معرفی از زبان عطا». 
  13. «بررسی ايدئولوژی احمد محمود بر مبنای رمان زمين سوخته». انجمن فارسی، ۲۸می۲۰۱۴. بازبینی‌شده در ۲۰اردیبهشت۱۳۹۸. 
  14. . https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF#cite_note-7. بازبینی‌شده در ۲۲اردیبهشت ۱۳۹۸. 

منابع

  • محمود، احمد (۱۳۷۶). مدار صفر درجه (۳جلدی). تهران: معین. ص. ۱۷۸۰. شابک ۹۶۴-۵۶۴۳-۱۵-۵.


پیوند به بیرون