فروغ فرخزاد: تفاوت میان نسخهها
طراوت بارانی (بحث | مشارکتها) جز ویرایش طراوت بارانی (بحث) به آخرین تغییری که آری انجام داده بود واگردانده شد برچسب: واگردانی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
|تصویر = | |تصویر = | ||
|توضیح تصویر = | |توضیح تصویر = | ||
|نام اصلی = فروغزمان | |نام اصلی = فروغزمان فرخزاد عراقی | ||
|زمینه فعالیت = شعر | |زمینه فعالیت = شعر و کارگردانی | ||
|ملیت = | |ملیت = | ||
|تاریخ تولد = ۸دی۱۳۱۳ | |تاریخ تولد = ۸دی۱۳۱۳ | ||
|محل تولد = تهران | |محل تولد = تهران | ||
|والدین = | |والدین = محمدباقر فرخزاد عراقی و توران وزیریتبار | ||
|تاریخ مرگ = ۲۴بهمن۱۳۴۵ | |تاریخ مرگ = ۲۴بهمن۱۳۴۵ | ||
|محل مرگ = تهران | |محل مرگ = تهران | ||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
|بنیانگذار = | |بنیانگذار = | ||
|پیشه = شاعر و کارگردان | |پیشه = شاعر و کارگردان | ||
| سالهای نویسندگی | |سالهای نویسندگی = ۱۳۲۹تا۱۳۴۵ | ||
|سبک نوشتاری = | |سبک نوشتاری = | ||
|کتابها = | |کتابها = | ||
|مقالهها = | |مقالهها = | ||
|نمایشنامهها = | |نمایشنامهها = | ||
|فیلمنامهها = خانه سیاه است | |فیلمنامهها = [[خانه سیاه است]] | ||
|دیوان اشعار = ''[[اسیر]]''{{سخ}}''[[دیوار (مجموعهشعر)|دیوار]]''{{سخ}}''[[عصیان (مجموعهشعر)|عصیان]]''{{سخ}}''[[تولدی دیگر]]''{{سخ}}''[[ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد]]'' | |دیوان اشعار = ''[[اسیر]]''{{سخ}}''[[دیوار (مجموعهشعر)|دیوار]]''{{سخ}}''[[عصیان (مجموعهشعر)|عصیان]]''{{سخ}}''[[تولدی دیگر]]''{{سخ}}''[[ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد]]'' و... | ||
|تخلص = فروغ | |تخلص = فروغ | ||
|فیلم(های) ساخته براساس اثر(ها) = | |فیلم(های) ساخته براساس اثر(ها) = | ||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
}} | }} | ||
'''فروغالزمان | '''فروغالزمان فرخزاد عراقی''' معروف به '''فروغ فرخزاد''' و متخلص به'''فروغ'''، شاعر نامدار و کارگردان تکاثری ماندگار است. هر پنج دفتر شعر او در قالب [[شعر نیمایی]] است و آثارش به زبانهای انگلیسی، ترکی، عربی، چینی، فرانسوی، اسپانیایی، ژاپنی، آلمانی و عبری ترجمه شده است. | ||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
===عکس سنگقبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن=== | ===عکس سنگقبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن=== | ||
====مادر از صدای دخترش نجوای مرگ شنیده است==== | |||
توران دربارهٔ مرگ فروغ نیز اعتقاد راسخ دارد که مرگ فرزندش را از لبهای سرد او چند ساعت پیش از تصادف دریافته است. | |||
=== | ====آن روز در ظهیرالدوله==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|پرویز لوشانی از لحظات تشییع و تدفین فروغ در ظهیرالدوله گزارش مفصلی در ویژهنامهٔ سپیدوسیاه برای مرگ فروغ که تقریباً دو هفته پس از مرگ منتشر شد، ارائه میدهد. قلم لوشانی مانند یک دوربین هر لحظه یکی از تصویرهای غمبار آن روز برفی را شکار میکند. روایت او چنین آغاز میشود: | |||
:«ساعت ده صبح روز چهارشنبه بیستوششمبهمن۱۳۴۵ است و همه درانتظار آمدن جنازهٔ فروغ. همان ساعاتی که بعدها مسعود کیمیایی ادعا کرد که درحال غسل جنازه بوده است.{{سخ}} | |||
:دستهگلهایی از علیاحضرت فرح، هویدا، انجمن کمک به جذامیان، شعرای معاصر و دیگران دیده میشود.{{سخ}} | |||
:آسمان سیاه است و باران هم گاه میبارد و گاه قطع میکند. پای گور، [[صادق چوبک]] و [[انجوی شیرازی]] ایستادهاند.{{سخ}} | |||
:آن پیرمرد با ریشوپشم انبوهش که اسمش را گذاشتهاند بهلول و یکی از چهرههای کلاسیک هر مراسم تدفین است [نیز حضور دارد].»{{سخ}} | |||
گزارشگر از ناشناسی حرف میزند که به نظرش مرگ فروغ زندگیاش را زیرورو میکند: | |||
:«ساعت یازده است و هنوز از جسد فروغ خبری نیست. یکی، آن کنار، تنها ایستاده و آدمیان دیگر را تماشا میکند. او را خوب میشناسم. خیلی به فروغ نزدیک بود، به احوال او از همه آگاهتر. در همان برخوردِ اول از من قول میگیرد که اسمی از او در این معرکه بهمیان نیاورم. قول میدهم... بهسهولت میشود دریافت که مرگ فروغ او را زیرورو کرده، دلم نمیخواهد با سؤالهای عجیبوغریب اذیتش کنم. صحبت از تصادف فروغ پیش میآید و او میگوید: | |||
::«قضیه را خیلی دیمی و عادی گرفتهاند. کار ندارم که یکی مرده و این یکی که زنده مانده، یعنی رانندهٔ آن ماشین کودکستانی، بایستی زنده بماند و زندگی کند؛ اما خیلی از قرائن نشان میدهد که فروغ در این تصادف تقصیری نداشت. او حتی آن اتومبیل را میبیند و ترمز میکند؛ ولی برای آنکه غفلت آن راننده باعث نشود که چند بچهٔ معصوم که توی آن ماشین نشسته بودند کشته شوند، دفعتاً خودش را از مسیر آن ماشین که سرعت هم داشته، کنار میکشد و بعد این بلا سرش میآید»{{سخ}} | |||
:[[مهدی اخوان ثالث]] در گوشهای ایستاده و با همهٔ وجود، اشک میریزد. ضرورت گریه آنهم برای مردی که دوست نمیدارد دیگران گریهٔ او را ببینند چه دردناک است. اسم فروغ در این سالهای اخیر همیشه با اسم او و شاملو بهعنوان سه شاعر مهم روزگار ما همراه بودهاست؛ اما حالا... .{{سخ}} | |||
:[[احمد شاملو|شاملو]] به دیوار گورستان تکیه داده و به زمین خیره شده است. رنگش مثل گچ سفید است یا به سفیدیِ موهایش. انگار جسدش را بهدوش کشیده و در مراسم تدفین خودش شرکت کرده است.{{سخ}} | |||
:ساعت یازدهوچهل دقیقه است. آمبولانس سفیدی که غرق گل است آرام به خیابان گورستان نزدیک میشود. اشکها جاری است. جسد را از آمبولانس بیرون میکشند. او به لطافت شعرش در زیر طاقهٔ شال ترمه خفته است. احمد شاملو، [[سیاوش کسرایی]]، مهدی اخوان، [[ه.ا.سایه|هوشنگ ابتهاج]]، [[غلامحسین ساعدی]] و چند نفر دیگر تابوت را بهدوش میگیرند.{{سخ}} | |||
:باران چند لحظه قطع میشود؛ آنقدر که طاقهشال ترمه را از روی جسد بردارند. پس از آن برف، برفی پاک و سپید از آسمان فرو\میریزد. سپیدتر از کفن او. مادرش فریاد میکشد: «فروغ جان! تو برف را دوست داشتی، اینهم برف...»{{سخ}} | |||
:او را که سپید پوشیده است بر گور مینهند و گورش را رنگ سپید برف پوشانده است. مردم به طرف گور سرک میکشند تا برای آخرین بار او را ببینند.»}} | |||
===پناهگاهم کتابخانهٔ پدرم بود=== | |||
عامل اصلیِ سختگیریهای نظامگونه در خانهٔ کودکی فروغ، سرهنگ مقتدر، پدرش، بود؛ درعینحال همین پدر بود که در فرزندانش اشتیاق ادبی و فکری ایجاد میکرد. کتابخانهٔ شخصیاش مأمن کودکی و نوجوانی فروغ بود. پدر گاهی صبحها بچهها را برای ورزش صبحگاهی به حیاط میبرد و گاهی آنها را در اتاقی برای شاهنامهخوانی یا نصیحت جمع میکرد. | |||
===فرار کردم تا کتک نخورم=== | |||
فروغ بارها از دست پدر کتک خورده بود و این را در نامههایش به شاپور نوشته است. تجربۀ مقاومت در برابر خشونتِ پدر هر بار انگیزۀ عصیان را در او بیشتر میکرد. فروغ در نامهای به پرویز شاپور تصریح میکند که پدرش مدام او را کتک میزند و او نیز چارهای جز فرار نمیبیند. | |||
===یادهایی از کلام پدر=== | |||
{{گفتاورد تزیینی|خود فروغ در سفرنامهاش، پس از جدایی از شاپور و پس از راندهشدن از خانهٔ سرهنگ، پدرش را چنین تحلیل میکند: | |||
:پدرم ما را از کودکی به آنچه سختی نام دارد عادت داد؛ ما در پتوهای سربازی میخوابیدیم، درحالیکه در خانهٔ ما پتوهای نرم و اعلا نیز یافت میشد.{{سخ}} | |||
فروغ توضیح میدهد که مقصود پدر از آن کارها آن بوده است که بچهها نازکنارنجی بار نیایند و متوجه باشند که در سختی است که انسان رشد میکند. از نظر سرهنگ، به نقل از فرزندش فروغ پیش از آنکه کسی بهلحاظ معیشت به استقلال رسیده باشد، حق خودشبودن ندارد: | |||
:کسی که بتواند از بازوی خودش نان بخورد، حق دارد خودش باشد و سرش را بلند نگه دارد.}} | |||
خط ۱۰۷: | خط ۱۳۵: | ||
===کودکی و | ===زمینه و زمانهٔ فروغ=== | ||
شنبه ۸دی۱۳۱۳ کودکی چشم بر جهان گشود که از فرط زیبایی و درخشانی او را فروغالزمان نامیدند. آن روز پدرش در زندان بود و مادرش، توران، بعد از یک سال دوندگی توانست پدر را آزاد کند. شناسنامۀ فروغ به شمارۀ ۶۷۸ هشت ماه بعد از تولدش، در شهریور۱۳۱۴ در حوزۀ پنج تهران صادر شد. وی تا هفتسالگی، در خانۀ بزرگی در مازندران زندگی کرد. سرهنگ محمدباقر فرخزاد رئیس املاک سلطنتی رضاخان در مازندران بود. خانوادۀ او شهریور۱۳۲۰ مازندران را به قصد تهران ترک کردند. فروغ در پایان [[ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد]] تمام لحظات پس از عزیمت از مازندران را «انبوهی از جنون و جهالت» میداند:{{سخ}} | |||
<span style="color:darkcyan"> | |||
'''ای هفتسالگی{{سخ}} | |||
'''ای لحظۀ شگفت عزیمت{{سخ}} | |||
'''بعد از تو هر چه رفت، در انبوهی از جنون و جهالت رفت{{سخ}} | |||
</span><noinclude> | |||
محمد فرخزاد که در اصل نامخانوادگیاش «رضائی» بود و فرخزاد را بعدها خود بهعنوان نامخانوادگی برگزید. وی متولد و بزرگشدهٔ تفرش از روستاهای استان مرکزی، بود و بههمیندلیل پس از فرخزاد پسوند عراقی(اراکی) را اضافه کرد، پسوندی که در شناسنامهٔ فروغ میتوان آن را مشاهده کرد. | |||
پدر فروغ، فارغالتحصیل مدرسهٔ نظام تهران و از افسران نظامی رضاخان بود که در مسیر سیاستهای رضاخان در زمینهٔ ملی گرایی، سکولاریزاسیون (جداسازیِ دین از حکومت) و غربگرایی انجام وظیفه میکرد. موقعیت پدر فروغ و زندگی در پایتخت موجب میشد که خانوادهٔ نهچندان متمولش، از زمرهٔ اقلیت ایرانیان باسواد آن دوران باشند و آگاه از وقایع و دیدگاههای جهان.{{سخ}} | |||
اولین فرزند این خانواده در ۱۳۱۰ پا بهجهان گذاشت. سه فرزند بعدی پشت سرهم در سه سال متوالی زاده شدند. پس از بازگشت به تهران نیز گلوریا، مهرداد و مهران بهدنیا آمدند.{{سخ}} | |||
[[پوران فرخزاد|پوران]] که سه سال از فروغ بزرگتر بود در دههٔ۴۰ شمسی مترجم و نویسندهٔ برنامههای رادیویی شد. اغلب اطلاعات دربارهٔ دورانِ کودکیِ فروغ و مسائل شخصیِ او همچون مشکلاتِ رابطه با گلستان از مصاحبههای متعدد پوران بهدست پژوهشگران رسیده است. خواهر بزرگتری که [[ابراهیم گلستان]] او را از جمله اعضای قزمیت خانوادهٔ فرخزاد میداند که هیچ حریمی برای همخون قائل نیستند. جالب اینجاست که همین پوران فرخزاد که در تمام این سالها از طریق گفتن و نوشتن دربارهٔ فروغ، خودش را نشان داده است، بعد از چاپ کتاب فرزانه میلانی او را متهم به رعایتنکردن حریم شخصیِ آدمها کرد.{{سخ}} | |||
فریدون دو سال پس از فروغ، متولد شد. پس از تحصیل در آلمانغربی در اواخر دههٔ۴۰ خورشیدی به وطن بازگشت و خواننده و مجری مشهور جُنگهای تلویزیون قبلِ انقلاب شد. | |||
امیرمسعود در آلمان پزشکی خواند. مهرداد و مهران، دیگر برادران فروغ نیز در آلمان مهندسی صنایع خواندند. گلوریا (گلستان)، خواهر کوچک فروغ، در تهران بوتیک داشت.{{سخ}} | |||
فروغ با مادرش، توران وزیریتبار، رابطهای صمیمانه و نزدیک داشت و در «دلم برای باغچه میسوزد» که سرودهٔ در وصف خانواه است، مادر را زنی میبیند که به پشتگرمی عقیدههای خرافی در اوج ناملایمات زندگی، دوام میآورد:{{سخ}} | |||
<span style="color:green"> | |||
'''مادر تمام روز دعا میخواند | |||
'''مادر گناهکار طبیعی است{{سخ}} | |||
'''و فوت میکند به تمام گلها{{سخ}} | |||
'''و فوت میکند به تمام ماهیها{{سخ}} | |||
'''و فوت میکند به خودش{{سخ}} | |||
'''مادر درانتظار ظهور است{{سخ}} | |||
'''و بخششی که نازل خواهد شد.{{سخ}} | |||
</span><noinclude> | |||
فروغ در همان سروده پدرش را نیز بهروشنی چنین تصویر و حتی پیشبینی میکند:{{سخ}} | |||
<span style="color:blue"> | |||
'''پدر میگوید:{{سخ}} | |||
'''از من گذشته است{{سخ}} | |||
'''از من گذشته است{{سخ}} | |||
'''من بار خودم را بردم{{سخ}} | |||
'''و کار خودم را کردم{{سخ}} | |||
'''و در اتاقش از صبح تا غروب{{سخ}} | |||
'''یا شاهنامه میخواند{{سخ}} | |||
'''یا ناسخ التواریخ{{سخ}} | |||
'''پدر به مادر میگوید:{{سخ}} | |||
'''لعنت به هر چی ماهی و هر چه مرغ{{سخ}} | |||
'''وقتی که من بمیرم دیگر{{سخ}} | |||
'''چه فرق میکند که باغچه باشد{{سخ}} | |||
'''یا باغچه نباشد{{سخ}} | |||
'''برای من حقوق تقاعد کافی است.''' | |||
</span><noinclude> | |||
===شخصیت و اندیشه=== | ===شخصیت و اندیشه=== | ||
{{گفتاورد تزیینی|اغلب خانوادهٔ فرخزاد، محیط خانهٔ خود را شبیه به محیط نظامی تصویر میکنند که در آن خشکی و مقررات حکمفرماست و لطافت و عطوفت در آن جایی ندارد؛ محیطی که بیشک نطفهٔ بسیاری از عقدههای فرخزادها را در خود دارد. | |||
[[پوران فرخزاد|پوران]] میگوید: | |||
:سختگیری و نظم شدید خانوادگی و تأکید بر فرمانبرداری، بعدها در صراحت لهجه و استقلالطلبیِ فروغ تأثیر داشته است.}} | |||
===زمینهٔ فعالیت=== | ===زمینهٔ فعالیت=== | ||
خط ۱۴۵: | خط ۲۱۴: | ||
===منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)=== | ===منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)=== | ||
====خانهٔ دوران کودکیِ فروغ==== | |||
در محلهٔ امیریهٔ تهران خانهای بود که در امتداد حیاطش جوی آبی رد میشد و درختهای اقاقی در حاشیهٔ آن صف کشیده بودند. تصویر این جوی و درختانش، این حیاط و خانه در اغلب اشعار فروغ دیده میشود. | |||
===گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)=== | ===گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)=== |
نسخهٔ ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۳۰
فروغ فرخزاد | |
---|---|
نام اصلی | فروغزمان فرخزاد عراقی |
زمینهٔ کاری | شعر و کارگردانی |
زادروز | ۸دی۱۳۱۳ تهران |
پدر و مادر | محمدباقر فرخزاد عراقی و توران وزیریتبار |
مرگ | ۲۴بهمن۱۳۴۵ تهران |
علت مرگ | سانحهٔ تصادف |
پیشه | شاعر و کارگردان |
سالهای نویسندگی | ۱۳۲۹تا۱۳۴۵ |
فیلمنامهها | خانه سیاه است |
دیوان سرودهها | اسیر دیوار عصیان تولدی دیگر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد و... |
تخلص | فروغ |
همسر(ها) | پرویز شاپور |
شریک(های) زندگی |
ابراهیم گلستان |
فرزندان | کامیار شاپور و حسین منصوری (فرزندخوانده) |
فروغالزمان فرخزاد عراقی معروف به فروغ فرخزاد و متخلص بهفروغ، شاعر نامدار و کارگردان تکاثری ماندگار است. هر پنج دفتر شعر او در قالب شعر نیمایی است و آثارش به زبانهای انگلیسی، ترکی، عربی، چینی، فرانسوی، اسپانیایی، ژاپنی، آلمانی و عبری ترجمه شده است.
داستانک
داستانکهای انتشار
داستانک عشق
داستانک استاد
داستانک شاگرد
داستانک مردم
ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود
داستانکهای دشمنی
داستانکهای دوستی
داستانکهای قهر
داستانکهای آشتیها
داستانک نگرفتن جوایز
داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است
داستانکهای مذهب و ارتباط با خدا
داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامهها و مجلات و نمونههایی از آن
داستانکهای دارایی
داستانکهای زندگی شخصی
داستانک برخی خالهزنکیهای شیرین (اشکها و لبخندها)
داستانک شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
داستانکهای مشهور ممیزی
داستانکهای مربوط به مصاحبهها، سخنرانیها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونههایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری
عکس سنگقبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن
مادر از صدای دخترش نجوای مرگ شنیده است
توران دربارهٔ مرگ فروغ نیز اعتقاد راسخ دارد که مرگ فرزندش را از لبهای سرد او چند ساعت پیش از تصادف دریافته است.
آن روز در ظهیرالدوله
« | پرویز لوشانی از لحظات تشییع و تدفین فروغ در ظهیرالدوله گزارش مفصلی در ویژهنامهٔ سپیدوسیاه برای مرگ فروغ که تقریباً دو هفته پس از مرگ منتشر شد، ارائه میدهد. قلم لوشانی مانند یک دوربین هر لحظه یکی از تصویرهای غمبار آن روز برفی را شکار میکند. روایت او چنین آغاز میشود:
گزارشگر از ناشناسی حرف میزند که به نظرش مرگ فروغ زندگیاش را زیرورو میکند:
|
» |
پناهگاهم کتابخانهٔ پدرم بود
عامل اصلیِ سختگیریهای نظامگونه در خانهٔ کودکی فروغ، سرهنگ مقتدر، پدرش، بود؛ درعینحال همین پدر بود که در فرزندانش اشتیاق ادبی و فکری ایجاد میکرد. کتابخانهٔ شخصیاش مأمن کودکی و نوجوانی فروغ بود. پدر گاهی صبحها بچهها را برای ورزش صبحگاهی به حیاط میبرد و گاهی آنها را در اتاقی برای شاهنامهخوانی یا نصیحت جمع میکرد.
فرار کردم تا کتک نخورم
فروغ بارها از دست پدر کتک خورده بود و این را در نامههایش به شاپور نوشته است. تجربۀ مقاومت در برابر خشونتِ پدر هر بار انگیزۀ عصیان را در او بیشتر میکرد. فروغ در نامهای به پرویز شاپور تصریح میکند که پدرش مدام او را کتک میزند و او نیز چارهای جز فرار نمیبیند.
یادهایی از کلام پدر
« | خود فروغ در سفرنامهاش، پس از جدایی از شاپور و پس از راندهشدن از خانهٔ سرهنگ، پدرش را چنین تحلیل میکند:
فروغ توضیح میدهد که مقصود پدر از آن کارها آن بوده است که بچهها نازکنارنجی بار نیایند و متوجه باشند که در سختی است که انسان رشد میکند. از نظر سرهنگ، به نقل از فرزندش فروغ پیش از آنکه کسی بهلحاظ معیشت به استقلال رسیده باشد، حق خودشبودن ندارد:
|
» |
زندگی و تراث
سوانح عمر
زمینه و زمانهٔ فروغ
شنبه ۸دی۱۳۱۳ کودکی چشم بر جهان گشود که از فرط زیبایی و درخشانی او را فروغالزمان نامیدند. آن روز پدرش در زندان بود و مادرش، توران، بعد از یک سال دوندگی توانست پدر را آزاد کند. شناسنامۀ فروغ به شمارۀ ۶۷۸ هشت ماه بعد از تولدش، در شهریور۱۳۱۴ در حوزۀ پنج تهران صادر شد. وی تا هفتسالگی، در خانۀ بزرگی در مازندران زندگی کرد. سرهنگ محمدباقر فرخزاد رئیس املاک سلطنتی رضاخان در مازندران بود. خانوادۀ او شهریور۱۳۲۰ مازندران را به قصد تهران ترک کردند. فروغ در پایان ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد تمام لحظات پس از عزیمت از مازندران را «انبوهی از جنون و جهالت» میداند:
ای هفتسالگی
ای لحظۀ شگفت عزیمت
بعد از تو هر چه رفت، در انبوهی از جنون و جهالت رفت
محمد فرخزاد که در اصل نامخانوادگیاش «رضائی» بود و فرخزاد را بعدها خود بهعنوان نامخانوادگی برگزید. وی متولد و بزرگشدهٔ تفرش از روستاهای استان مرکزی، بود و بههمیندلیل پس از فرخزاد پسوند عراقی(اراکی) را اضافه کرد، پسوندی که در شناسنامهٔ فروغ میتوان آن را مشاهده کرد.
پدر فروغ، فارغالتحصیل مدرسهٔ نظام تهران و از افسران نظامی رضاخان بود که در مسیر سیاستهای رضاخان در زمینهٔ ملی گرایی، سکولاریزاسیون (جداسازیِ دین از حکومت) و غربگرایی انجام وظیفه میکرد. موقعیت پدر فروغ و زندگی در پایتخت موجب میشد که خانوادهٔ نهچندان متمولش، از زمرهٔ اقلیت ایرانیان باسواد آن دوران باشند و آگاه از وقایع و دیدگاههای جهان.
اولین فرزند این خانواده در ۱۳۱۰ پا بهجهان گذاشت. سه فرزند بعدی پشت سرهم در سه سال متوالی زاده شدند. پس از بازگشت به تهران نیز گلوریا، مهرداد و مهران بهدنیا آمدند.
پوران که سه سال از فروغ بزرگتر بود در دههٔ۴۰ شمسی مترجم و نویسندهٔ برنامههای رادیویی شد. اغلب اطلاعات دربارهٔ دورانِ کودکیِ فروغ و مسائل شخصیِ او همچون مشکلاتِ رابطه با گلستان از مصاحبههای متعدد پوران بهدست پژوهشگران رسیده است. خواهر بزرگتری که ابراهیم گلستان او را از جمله اعضای قزمیت خانوادهٔ فرخزاد میداند که هیچ حریمی برای همخون قائل نیستند. جالب اینجاست که همین پوران فرخزاد که در تمام این سالها از طریق گفتن و نوشتن دربارهٔ فروغ، خودش را نشان داده است، بعد از چاپ کتاب فرزانه میلانی او را متهم به رعایتنکردن حریم شخصیِ آدمها کرد.
فریدون دو سال پس از فروغ، متولد شد. پس از تحصیل در آلمانغربی در اواخر دههٔ۴۰ خورشیدی به وطن بازگشت و خواننده و مجری مشهور جُنگهای تلویزیون قبلِ انقلاب شد.
امیرمسعود در آلمان پزشکی خواند. مهرداد و مهران، دیگر برادران فروغ نیز در آلمان مهندسی صنایع خواندند. گلوریا (گلستان)، خواهر کوچک فروغ، در تهران بوتیک داشت.
فروغ با مادرش، توران وزیریتبار، رابطهای صمیمانه و نزدیک داشت و در «دلم برای باغچه میسوزد» که سرودهٔ در وصف خانواه است، مادر را زنی میبیند که به پشتگرمی عقیدههای خرافی در اوج ناملایمات زندگی، دوام میآورد:
مادر تمام روز دعا میخواند
مادر گناهکار طبیعی است
و فوت میکند به تمام گلها
و فوت میکند به تمام ماهیها
و فوت میکند به خودش
مادر درانتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد.
فروغ در همان سروده پدرش را نیز بهروشنی چنین تصویر و حتی پیشبینی میکند:
پدر میگوید:
از من گذشته است
از من گذشته است
من بار خودم را بردم
و کار خودم را کردم
و در اتاقش از صبح تا غروب
یا شاهنامه میخواند
یا ناسخ التواریخ
پدر به مادر میگوید:
لعنت به هر چی ماهی و هر چه مرغ
وقتی که من بمیرم دیگر
چه فرق میکند که باغچه باشد
یا باغچه نباشد
برای من حقوق تقاعد کافی است.
شخصیت و اندیشه
« | اغلب خانوادهٔ فرخزاد، محیط خانهٔ خود را شبیه به محیط نظامی تصویر میکنند که در آن خشکی و مقررات حکمفرماست و لطافت و عطوفت در آن جایی ندارد؛ محیطی که بیشک نطفهٔ بسیاری از عقدههای فرخزادها را در خود دارد.
پوران میگوید:
|
» |
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
تفسیر خود از آثارش
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
خانهٔ دوران کودکیِ فروغ
در محلهٔ امیریهٔ تهران خانهای بود که در امتداد حیاطش جوی آبی رد میشد و درختهای اقاقی در حاشیهٔ آن صف کشیده بودند. تصویر این جوی و درختانش، این حیاط و خانه در اغلب اشعار فروغ دیده میشود.