حبیب یغمایی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
===مدیر یاسائی=== | ===مدیر یاسائی=== | ||
مدیر مدرسه (عبدالله یاسائی مدیر مدرسه ناظمیه در دامغان) تنبیهی سخت برای شاگردان در نظر گرفت. به کف دستشان شلاق میزد! ساعت آخرکلاس بود. با ترس و اضطرابی که وجودم را فراگرفته بود چند بیتی سرودم (از اشعار نخستین) شکر خدا مؤثر افتاد!<ref>{{یادکرد کتاب | مدیر مدرسه (عبدالله یاسائی مدیر مدرسه ناظمیه در دامغان) تنبیهی سخت برای شاگردان در نظر گرفت. به کف دستشان شلاق میزد! ساعت آخرکلاس بود. با ترس و اضطرابی که وجودم را فراگرفته بود چند بیتی سرودم (از اشعار نخستین) شکر خدا مؤثر افتاد!<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =سرنوشت و دیگراشعار|صفحه =۴۷۸و۴۷۹}}</ref> | ||
{{شعر|سبک=color: green}}{{ب|ای حضرت صدر،ای که دیگر|نارد چو تو مام دهر فرزند}} | {{شعر|سبک=color: green}}{{ب|ای حضرت صدر،ای که دیگر|نارد چو تو مام دهر فرزند}} | ||
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
===استاد بهار=== | ===استاد بهار=== | ||
====نظم محمدتقی==== | ====نظم محمدتقی==== | ||
به مناسبت صدمین سال وفات پوشکین، شاعر بزرگ روس، وزارت معارف از ترجمه داستانهایش کتابی انتشار داد. ترجمه سه قطعه از اشعارش را [[بهار]]،[[وحید دستگردی]] و حبیب یغمایی به نظم در آوردند. مضمون قطعه منظوم بهار اقتضای انتشار نداشت. وزیر معارف مرا خدمت بهار فرستاد که در آن نظم تجدیدنظر فرماید.{{سخ}}آشفتگی بهار را شرح نمیتوانم داد. میگفت:«مضمون از دیگری است من نمیتوانم و نباید آن را تغییر دهم» بالاخره، با التماس، اندک تغییری داد. اما باز هم مورد قبول نبود و آمد وشد من تکرار شد. بالاخره فرمود:«هر تغییری که میباید خودت بده و از این بیش زحمت مده!» من در مراجعت از منزل استاد، آن نظم را به هم ریختم و مثلا به جای کلمات انقلاب و انتقام و آزادی، کلمات عشق و بوس و کنار گذاشتم و البته پسند افتاد!{{سخ}}سالها بعد، بهار، در یکی از مجلات فریادها کرد که یغمایی نظم مرا درهم ریخت و خراب کرد ولی آنچه البته به جایی نرسد فریاد است. چون آن قطعه با اصلاحات بسیار مناسب بنده به چاپ رسیده بود.<ref>{{یادکرد کتاب | به مناسبت صدمین سال وفات پوشکین، شاعر بزرگ روس، وزارت معارف از ترجمه داستانهایش کتابی انتشار داد. ترجمه سه قطعه از اشعارش را [[بهار]]،[[وحید دستگردی]] و حبیب یغمایی به نظم در آوردند. مضمون قطعه منظوم بهار اقتضای انتشار نداشت. وزیر معارف مرا خدمت بهار فرستاد که در آن نظم تجدیدنظر فرماید.{{سخ}}آشفتگی بهار را شرح نمیتوانم داد. میگفت:«مضمون از دیگری است من نمیتوانم و نباید آن را تغییر دهم» بالاخره، با التماس، اندک تغییری داد. اما باز هم مورد قبول نبود و آمد وشد من تکرار شد. بالاخره فرمود:«هر تغییری که میباید خودت بده و از این بیش زحمت مده!» من در مراجعت از منزل استاد، آن نظم را به هم ریختم و مثلا به جای کلمات انقلاب و انتقام و آزادی، کلمات عشق و بوس و کنار گذاشتم و البته پسند افتاد!{{سخ}}سالها بعد، بهار، در یکی از مجلات فریادها کرد که یغمایی نظم مرا درهم ریخت و خراب کرد ولی آنچه البته به جایی نرسد فریاد است. چون آن قطعه با اصلاحات بسیار مناسب بنده به چاپ رسیده بود.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =برینخوانیغما|صفحه =۲۴۳و۲۴۴}}</ref> | ||
====حبیب شعر مرا خراب کرد!==== | ====حبیب شعر مرا خراب کرد!==== | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
به او عرض کردم مصراع اول قطعه راخوب است عوض کنید. فرمود خودت عوض کن. عوض کردم و گفتم:{{سخ}}«از ملک ادب حکم گزاران همه رفتند» و با تلفن به ایشان عرض کردم. پسندید. اما وقتی چاپ شد، اعتراضها کرد که شعر مرا خراب کردی، همان که خودم گفتهام بهتر است. با اینکه وجه صحیح و اصیل را درمجله تپضیح دادم، بیاثر ماند. اعتراض دیگر این بود که چرااین قطعه را زیر خبر وفات علامه [[محمد قزوینی]] چاپ کردهای و توضیح ندادهای که در رثاء مرحوم عارف قزوینی ساخته شده.<ref>{{یادکرد کتاب | به او عرض کردم مصراع اول قطعه راخوب است عوض کنید. فرمود خودت عوض کن. عوض کردم و گفتم:{{سخ}}«از ملک ادب حکم گزاران همه رفتند» و با تلفن به ایشان عرض کردم. پسندید. اما وقتی چاپ شد، اعتراضها کرد که شعر مرا خراب کردی، همان که خودم گفتهام بهتر است. با اینکه وجه صحیح و اصیل را درمجله تپضیح دادم، بیاثر ماند. اعتراض دیگر این بود که چرااین قطعه را زیر خبر وفات علامه [[محمد قزوینی]] چاپ کردهای و توضیح ندادهای که در رثاء مرحوم عارف قزوینی ساخته شده.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =برینخوانیغما|صفحه =۲۴۴}}</ref> | ||
خط ۱۳۲: | خط ۱۳۲: | ||
===محضر حق=== | ===محضر حق=== | ||
برخلاف ظاهرش مرد معتقدی بود، در انجام فرائض دقت و وسواس نداشت! حضور قلبش بیش بود! | برخلاف ظاهرش مرد معتقدی بود، در انجام فرائض دقت و وسواس نداشت! حضور قلبش بیش بود! | ||
پس از سفر حج باور دینی او افزون شد، که در برخی از آثارش هویداست. مثنوی «سلام آباد» را در اواخر عمر سرود. در این اثر نشانه های فراوانی از علایق مذهبی حبیب نمایان است.<ref>{{یادکرد کتاب | پس از سفر حج باور دینی او افزون شد، که در برخی از آثارش هویداست. مثنوی «سلام آباد» را در اواخر عمر سرود. در این اثر نشانه های فراوانی از علایق مذهبی حبیب نمایان است.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =ارجنامه حبیب یغمایی|صفحه =۵۱}}</ref> | ||
===داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن=== | ===داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن=== | ||
===وداعِ دارفانی=== | ===وداعِ دارفانی=== | ||
دیدگانش یاری نمیرساند. به توصیه پزشکان رخت سفر بست و به لندن رفت. در بیمارستان ولینگتون بستری شد و معالجه را آغاز کرد. پس از درمان به ایران بازگشت.{{سخ}}شتاب زمان و ناتوانی حبیب! به دلیل کسالت چندباری در بیمارستان بستری شد. اواسط بهار ۶۳ بیماریش شدت گرفت. شب هنگام ۲۳اردیبهشت به بیمارستان آراد منتقل شد وهمانجا بامداد ۲۴اردیبهشت ۶۳درگذشت. در ۸۶سال، جسمی سالم و نیرومنداو را همراه بود.<ref>{{یادکرد کتاب | دیدگانش یاری نمیرساند. به توصیه پزشکان رخت سفر بست و به لندن رفت. در بیمارستان ولینگتون بستری شد و معالجه را آغاز کرد. پس از درمان به ایران بازگشت.{{سخ}}شتاب زمان و ناتوانی حبیب! به دلیل کسالت چندباری در بیمارستان بستری شد. اواسط بهار ۶۳ بیماریش شدت گرفت. شب هنگام ۲۳اردیبهشت به بیمارستان آراد منتقل شد وهمانجا بامداد ۲۴اردیبهشت ۶۳درگذشت. در ۸۶سال، جسمی سالم و نیرومنداو را همراه بود.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =ارجنامه حبیب یغمایی|صفحه =۴۴و۴۵و۴۷}}</ref> | ||
===دارایِ ندار=== | ===دارایِ ندار=== | ||
خط ۱۴۴: | خط ۱۴۴: | ||
زمینی بود پهناور و مرغوب در مرکز خور. به حبیب ارث رسیده بود. با خیالی خوش نقشه ها بهر زمین کشید! که آرامگاهی برای خود و کتابخانهای عمومی بنا کند. زمین را حصار کشید و مقدمات احداث ساختمان را فراهم نمود. دیوار کتابخانه و مقبره برافراشته شد. از بخت بد معلوم شد که زمین در طرح شهرداری قرار دارد و قرار است فلکه مرکززی خور در آنجا احداث شود. شهرداری زمین را به رایگان خواست و او هم بدون گرفتن بها آن را بخشید. | زمینی بود پهناور و مرغوب در مرکز خور. به حبیب ارث رسیده بود. با خیالی خوش نقشه ها بهر زمین کشید! که آرامگاهی برای خود و کتابخانهای عمومی بنا کند. زمین را حصار کشید و مقدمات احداث ساختمان را فراهم نمود. دیوار کتابخانه و مقبره برافراشته شد. از بخت بد معلوم شد که زمین در طرح شهرداری قرار دارد و قرار است فلکه مرکززی خور در آنجا احداث شود. شهرداری زمین را به رایگان خواست و او هم بدون گرفتن بها آن را بخشید. | ||
به ۲کیلومتری خور در مسیر مهرجان و یزد برفراز تپهای به نام «گچ» رفت. سه ساختمان جداگانه، یکی برای کتابخانه (که دارای دو سالن وسیع بود) یکی برفرازش گنبدی بنا شده بود، برای آرامگاه! و ساختمان کوچکی هم برای سکونت احداث کرد.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =آلداود|نام =سیدعلی|پیوند نویسنده = |عنوان =ارجنامه حبیب یغمایی | به ۲کیلومتری خور در مسیر مهرجان و یزد برفراز تپهای به نام «گچ» رفت. سه ساختمان جداگانه، یکی برای کتابخانه (که دارای دو سالن وسیع بود) یکی برفرازش گنبدی بنا شده بود، برای آرامگاه! و ساختمان کوچکی هم برای سکونت احداث کرد.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =آلداود|نام =سیدعلی|پیوند نویسنده = |عنوان =ارجنامه حبیب یغمایی|صفحه =۴۳و۴۴و۴۷}}</ref> | ||
===داستانکهای زندگی شخصی=== | ===داستانکهای زندگی شخصی=== | ||
خط ۱۵۸: | خط ۱۵۸: | ||
دانشگاه تهران مراسم بزرگداشت [[ملکالشعرای بهار]] را در ۴ اردیبهشت۱۳۵۱ برگزار کرد. در آن مراسم یغمایی سخنرانی را با مقدمهای کوتاه آغاز کرد. سپس داستانهایی از بهار گفت و با ذکر خاطراتی از وی یاد کرد. در قسمتی از نطقش به یاد امضای اوراق امتحانی افتاد و چنین شرح داد:«ملکالشعرا در دانشگاه مواد دوره دکتری را تدریس میفرمود و چون غالبا بیمار بود، دانشجویان به منزلش میآمدند و امتحان میدادند. در آن روزگاران معهود بود که اوراق امتحانی را دو نفر از استادان باید امضاء کنند. گاهی به من امر میفرمود اوراق را من نیز امضا کنم. مکرر عرض کردم من چون استاد دانشگاه نیستم امضایم اعتبار ندارد. اما نمیپذیرفت. اگر اوراق امتحانی آن سالها را ملاحظه فرمایید، امضای مرا ذیل امضای بهار خواهید دید.» | دانشگاه تهران مراسم بزرگداشت [[ملکالشعرای بهار]] را در ۴ اردیبهشت۱۳۵۱ برگزار کرد. در آن مراسم یغمایی سخنرانی را با مقدمهای کوتاه آغاز کرد. سپس داستانهایی از بهار گفت و با ذکر خاطراتی از وی یاد کرد. در قسمتی از نطقش به یاد امضای اوراق امتحانی افتاد و چنین شرح داد:«ملکالشعرا در دانشگاه مواد دوره دکتری را تدریس میفرمود و چون غالبا بیمار بود، دانشجویان به منزلش میآمدند و امتحان میدادند. در آن روزگاران معهود بود که اوراق امتحانی را دو نفر از استادان باید امضاء کنند. گاهی به من امر میفرمود اوراق را من نیز امضا کنم. مکرر عرض کردم من چون استاد دانشگاه نیستم امضایم اعتبار ندارد. اما نمیپذیرفت. اگر اوراق امتحانی آن سالها را ملاحظه فرمایید، امضای مرا ذیل امضای بهار خواهید دید.» | ||
نقل خاطره بی هدف نبود! ادامه داد:«این نکته را در این محضر مقدس مخصوصا یاد کردم که اگر جنابدکترنهاوندی لطف و عنایتی داشته باشد، به استناد همین اوراق میتوانند حکم استادی مرا صادر فرمایند! مقصود اصلی هم حقوق استادی است نه عنوانش! و نه تدریسش! و نه دانشش!»<ref>{{یادکرد کتاب | نقل خاطره بی هدف نبود! ادامه داد:«این نکته را در این محضر مقدس مخصوصا یاد کردم که اگر جنابدکترنهاوندی لطف و عنایتی داشته باشد، به استناد همین اوراق میتوانند حکم استادی مرا صادر فرمایند! مقصود اصلی هم حقوق استادی است نه عنوانش! و نه تدریسش! و نه دانشش!»<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =برینخوانیغما|صفحه =۲۴۲و۲۴۳}}</ref> | ||
===داستان دوستان=== | ===داستان دوستان=== | ||
در سالهای ۱۳۴۱و۱۳۴۲ یغمایی برنامهای هفتگی در رادیو ایران داشت. نخست «از یادداشتهای یک استاد» نام داشت، سپس به «داستان دوستان» تغییر کرد. در هر قسمت، خصوصیات اخلاقی و زندگی یکی از بزرگان ادب و فرهنگ ایران را که اغلب از دوستان وی بودند شرح میداد. نطقش نیز چون قلمش صادقانه، گیرا و جذاب بود.{{سخ}}پس از این برنامه، حبیب گاهی در مجله شرح حالی مختصر از خود و یا آثار بزرگان فرهنگ مینوشت.<ref>{{یادکرد کتاب | در سالهای ۱۳۴۱و۱۳۴۲ یغمایی برنامهای هفتگی در رادیو ایران داشت. نخست «از یادداشتهای یک استاد» نام داشت، سپس به «داستان دوستان» تغییر کرد. در هر قسمت، خصوصیات اخلاقی و زندگی یکی از بزرگان ادب و فرهنگ ایران را که اغلب از دوستان وی بودند شرح میداد. نطقش نیز چون قلمش صادقانه، گیرا و جذاب بود.{{سخ}}پس از این برنامه، حبیب گاهی در مجله شرح حالی مختصر از خود و یا آثار بزرگان فرهنگ مینوشت.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =برینخوانیغما|صفحه =۷}}</ref> | ||
===حبیب آرامید=== | ===حبیب آرامید=== | ||
خط ۲۶۸: | خط ۲۶۸: | ||
::::::::::::وگر حجاب شود، تا به دامنش بدرم | ::::::::::::وگر حجاب شود، تا به دامنش بدرم | ||
اما اگر همین معنی را زنی بیپیرایهتر و برهنهتر بیان کند، ناروا میدانیم به این بهانه که: از شیر حمله خوش بود و از غزال رم.<ref>{{یادکرد کتاب | اما اگر همین معنی را زنی بیپیرایهتر و برهنهتر بیان کند، ناروا میدانیم به این بهانه که: از شیر حمله خوش بود و از غزال رم.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =برینخوانیغما|صفحه =۲۱۰و۲۱۱}}</ref> | ||
===همراهیهای سیاسی=== | ===همراهیهای سیاسی=== | ||
خط ۴۳۶: | خط ۴۳۶: | ||
'''دشواریهای مجلهنگاری''' | '''دشواریهای مجلهنگاری''' | ||
'''مباحث اجتماعی، انتقادی و مسائل روز''' | '''مباحث اجتماعی، انتقادی و مسائل روز'''<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =افشار|نام =ایرج|پیوند نویسنده = |عنوان =یادگارنامه حبیب یغمایی|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۵۶|ناشر =فرهنگایرانزمین|مکان =تهران|شابک = |صفحه =۹و۱۰|پیوند = |تاریخ بازبینی =۲۷ بهمن۱۳۹۷}}</ref> | ||
<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =آلداود|نام = سیدعلی|پیوند نویسنده = |عنوان =ارج نامه حبیب یغمایی|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۸۵|ناشر =میراث مکتوب|مکان =تهران|شابک = |صفخه =۱۷و۱۸|پیوند = |تاریخ بازبینی =۲۷بهمن۱۳۹۷}}</ref> | |||
خط ۴۸۵: | خط ۴۸۶: | ||
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =یغمایی|نام =پرویز|پیوند نویسنده = |عنوان =برینخوانیغما|ترجمه = |جلد =دوم|سال =۱۳۸۹|ناشر =مگستان|مکان =تهران|شابک =۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸|صفحه =۲۴۲و۲۴۳|پیوند = |تاریخ بازبینی = }} | * {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =یغمایی|نام =پرویز|پیوند نویسنده = |عنوان =برینخوانیغما|ترجمه = |جلد =دوم|سال =۱۳۸۹|ناشر =مگستان|مکان =تهران|شابک =۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸|صفحه =۲۴۲و۲۴۳|پیوند = |تاریخ بازبینی = }} | ||
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =یغمایی|نام =پرویز|پیوند نویسنده = |عنوان =برینخوانیغما|ترجمه = |جلد =دوم|سال =۱۳۸۹|ناشر =مگستان|مکان =تهران|شابک =۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸|صفحه =۷|پیوند = |تاریخ بازبینی = }} | * {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =یغمایی|نام =پرویز|پیوند نویسنده = |عنوان =برینخوانیغما|ترجمه = |جلد =دوم|سال =۱۳۸۹|ناشر =مگستان|مکان =تهران|شابک =۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸|صفحه =۷|پیوند = |تاریخ بازبینی = }} | ||
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =یغمایی|نام =پرویز|پیوند نویسنده = |عنوان =برینخوانیغما|ترجمه = |جلد =دوم|سال =۱۳۸۹|ناشر =مگستان|مکان =تهران|شابک =۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸|صفحه =۲۱۰و۲۱۱|پیوند = |تاریخ بازبینی =۷اسفند۱۳۹۷}} | |||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
* {{یادکرد وب|نشانی =http://bukharamag.com/1395.02.13436.html/2|عنوان =شب حبیب یغمایی|ناشر =مجله فرهنگی و هنری بخارا|تاریخ بازدید = |تاریخ =۲۲اردیبهشت ۱۳۹۵ }} | * {{یادکرد وب|نشانی =http://bukharamag.com/1395.02.13436.html/2|عنوان =شب حبیب یغمایی|ناشر =مجله فرهنگی و هنری بخارا|تاریخ بازدید = |تاریخ =۲۲اردیبهشت ۱۳۹۵ }} |
نسخهٔ ۱۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۱۳
حبیب یغمایی | |
---|---|
نام اصلی | حاج سیدحبیبالله یغمایی |
زمینهٔ کاری | شعر، نویسندگی، تدریس، تحقیق و روزنامهنگاری |
زادروز | ۲۶آذر ۱۲۷۷شمسی دهکده خور[۱] |
پدر و مادر | حاج میرزااسداللهمنتخبالسادات آلداود خوری و فاطمه |
مرگ | ۲۴اردیبهشت ۱۳۶۳ بیمارستان آراد تهران |
بنیانگذار | مجله یغما |
پیشه | محقق ادبی و شاعر، نویسنده و روزنامهنگار، رئیس سازمان معارف و اوقاف، استاد ادبیات در دانشسرا و مدیرکل وزارت فرهنگ |
سالهای نویسندگی | از سال ۱۳۰۰ تاآخر عمر |
کتابها | دخمه ارغنون، فردوسی در شاهنامه، خاطرات حبیب یغمایی، قصیده معروف خاقانی با مطلع و... |
نوشتارها | پژوهشهای ادبی، کتابشناسی و نقد کتاب، سرگذشت و وفیات معاصران، دشواریهای مجلهنگاری و... |
دیوان سرودهها | مدینه پیغمبر (شهر پیامبر)، سرنوشت، سلامآباد، کارنامه کرمان و دیوان اشعار[خطی] |
همسر(ها) | تمیمه یغمایی، نصرت تجربه کار |
فرزندان | پرویز، اسماعیل، احمد، بدرالدین، پروین، پروانه، افسانه، پیرایه، مریم و مسیح |
مدرک تحصیلی | دیپلم از دارالمعلمین عالی. دکترای افتخاری ادبیات از دانشگاه تهران |
دلیل سرشناسی | شعر و مجلهنگاری |
حاج سیدحبیبالله یغمایی معروف به حبیب یغمایی محقق ادبی، شاعر، روزنامهنگار و بنیانگذار مجلهٔ یغما.
نامخانوادگی حبیب، در اصل «آلداود خوری» بود.
نژاد وی از طرف مادر و مادرِ پدر به یغمای جندقی میپیوست. به همین سبب و به اصرار خویشاوندان نامخانوادگی یغمایی را برگزید و به حبیب یغمایی مشهور شد.[۲]
یغمایی در مقالهنویسی نیز متبحر بود. این شاگرد بافراستِ دکتر عباس اقبال آشتیانی در مکتب استاد، عشق به نویسندگی را یافت.[۳]
همین بود که بعد ها موجب شد برانگیزد و در چاپ مجله یغما موفق باشد. و با این هدف قدم بردارد که؛ مردم از خواندن داستانهای بیاساس دست بکشند و از دیدن پر و پای شهوت انگیز ستارگان سینما دیده بردارند. و به سیمایِ جذاب بزرگان علموادب بنگرند.[۴]
مهدوی دامغانی پس از مرگ وی در بخارا چنین میآورد:«حبیب مردی بسیار نیکنفس، خوشمحضر، مهربان، متواضع، زیرک و مهمان نواز بود.》
دکتر اسلامی ندوشن او را اینگونه وصف میکند:«هر بشری مخلوطی از عیب و حسن است و به نظر من در یغمایی حسن ها از عیب ها فراوانتر بود. او در تاریخ و ادب ایران پخته شده بود.»[۵]
حبیب یغمایی در شهرک خور ناحیه جندق و بیابانک زاده شد. وی سومین پسر منتخبالسادات بود.
حاج سیدحبیبالله، پدرش حاج میرزااسدالله منتخبالسادات آلداود خوری. مادرش فاطمه دخترزاده احمد صفائی دومین فرزند یغمای جندقی بود. صفائی شخصی متشرع و مذهبی و شاعری مرثیهسرا بود.
سید -داود- امامزادهای که نژاد حبیب به او میپیوندد از نبیرگان امام کاظم(ع) در خور مدفون است.
نیای پدری و مادری حبیب هر دو فقیه، دانشمند و عالمان دین بودند. او راه اجداد را دنبال کرد.[۲]
حبیب نخستین اثر مستقلش را در سال۱۳۰۴ با نام جغرافیای جندق و بیابانک به چاپ رساند. وی این اثر را به توصیه استاد خویش، عباس اقبال آشتیانی تالیف کرد. و نخست در چند شماره مجله ارمغان به چاپ رساند. مقدمه رساله مذکور به قلم آشتیانی است.[۶]
داستانک
نشر
یغمایی با مرحوم فروغی و مولفین کتب درسی همکاریهای متعددی داشت. اما علاوه بر اینها کتابهایی را به صورت مستقل انتشار داده است که عبارتنداز:«گرشاسبنامه حکیم اسدی، هفت جلد ترجمه تفسیرطبری، قصصالانبیاء و...»
مؤثرترین اثر او در زمینه انتشارات مجله ادبی یغما است که از سال۱۳۲۷تا۱۳۵۷ مرتبا منتشر شده است.[۷]
ولایت عشق
۶۱سال سپری شد؛ دلش هوای روزگار کودکی کرده و بهانهی پدر و مادر و آبادی را می گرفت.
پنداری، نیمی از خود را در آنجا -زادگاهش- جا گذاشته بود. چندی در فراق خور سخت گذشت. سرانجام هجران را پایان داد و پا به خاکعشق گذاشت.
از سال۱۳۴۸ تا پایان عمر هر سال، سالش را آنجا نو می کرد. سرپناهی کنار کتابخانه و آرامگاهش داشت. هم ولایتی هاآغوشباز و محفلگرم او را دوست میداشتند.
گذر روزهای دلانگیز خور را به تحریر درمیآورد. به بهانههای مختلف دست به قلم میشد و وصف وطن میکرد.حتی گاهی مرگ برزگران، دهقانان و روستاییان را در یغما درج میکرد، شماتت استادان و همکاران را نیز به جان میخرید.
در اشعار متعددی که از نوجوانی تا پیری سروده عشق خود را به این ناحیه هویدا کرده. در جوانی مسمطی سروده که فقط بندهایی از آن در مجله به چاپ رسیده و با این بیت آغاز می شود:
یاد آن روزی که از ده سال کمتر بود مرا
هم پدر بر سر و هم مهربان مادر مرا...[۸]
مدیر یاسائی
مدیر مدرسه (عبدالله یاسائی مدیر مدرسه ناظمیه در دامغان) تنبیهی سخت برای شاگردان در نظر گرفت. به کف دستشان شلاق میزد! ساعت آخرکلاس بود. با ترس و اضطرابی که وجودم را فراگرفته بود چند بیتی سرودم (از اشعار نخستین) شکر خدا مؤثر افتاد![۹]
ای حضرت صدر،ای که دیگر | نارد چو تو مام دهر فرزند | |
ای آنکه موقران به پیشت | کاهاند به پیش کوه الوند | |
امروز کلاس ما تمامی | عاصی و گناهکار باشند | |
دانیم سزای ماست شلاق | اما تو روا مدار و مپسند | |
هر چند به قول شیخ سعدی | "بی بند نگیرد آدمی پند" | |
لیکن گنه و خطا ز بنده | عفو و کرم است از خداوند |
استاد بهار
نظم محمدتقی
به مناسبت صدمین سال وفات پوشکین، شاعر بزرگ روس، وزارت معارف از ترجمه داستانهایش کتابی انتشار داد. ترجمه سه قطعه از اشعارش را بهار،وحید دستگردی و حبیب یغمایی به نظم در آوردند. مضمون قطعه منظوم بهار اقتضای انتشار نداشت. وزیر معارف مرا خدمت بهار فرستاد که در آن نظم تجدیدنظر فرماید.
آشفتگی بهار را شرح نمیتوانم داد. میگفت:«مضمون از دیگری است من نمیتوانم و نباید آن را تغییر دهم» بالاخره، با التماس، اندک تغییری داد. اما باز هم مورد قبول نبود و آمد وشد من تکرار شد. بالاخره فرمود:«هر تغییری که میباید خودت بده و از این بیش زحمت مده!» من در مراجعت از منزل استاد، آن نظم را به هم ریختم و مثلا به جای کلمات انقلاب و انتقام و آزادی، کلمات عشق و بوس و کنار گذاشتم و البته پسند افتاد!
سالها بعد، بهار، در یکی از مجلات فریادها کرد که یغمایی نظم مرا درهم ریخت و خراب کرد ولی آنچه البته به جایی نرسد فریاد است. چون آن قطعه با اصلاحات بسیار مناسب بنده به چاپ رسیده بود.[۱۰]
حبیب شعر مرا خراب کرد!
دیوان بهار در سه مجلد مدتها در دست من بود. اوایل که مجله یغما را تاسیس کردم، اشعاری از دیوانش برای نوشتن در مجله انتخاب میکردم. در مرثیه مرحوم عارف قزوینی قطعهای دارد به این مطلع:
دعوی چهکنی داعیهداران همه رفتند
- شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
به او عرض کردم مصراع اول قطعه راخوب است عوض کنید. فرمود خودت عوض کن. عوض کردم و گفتم:
«از ملک ادب حکم گزاران همه رفتند» و با تلفن به ایشان عرض کردم. پسندید. اما وقتی چاپ شد، اعتراضها کرد که شعر مرا خراب کردی، همان که خودم گفتهام بهتر است. با اینکه وجه صحیح و اصیل را درمجله تپضیح دادم، بیاثر ماند. اعتراض دیگر این بود که چرااین قطعه را زیر خبر وفات علامه محمد قزوینی چاپ کردهای و توضیح ندادهای که در رثاء مرحوم عارف قزوینی ساخته شده.[۱۱]
داستانک شاگرد
داستانک مردم
تلخ تر از زهر!
پیر مرد ناتوانِ نابینا با دلی شکسته دست به قلم شد، چنین نامه ای نوشت و در مجله آینده منشر کرد؛
«مجله یغما پس از سیویک سال انتشار مرتب ورشکست شد و تعطیل شد. اکنون بنده ماندهام و مقداری مجله و کتاب که خریدار ندارد و مبالغی قرض. به من رحم کنید و بدهی خود را محضا لله بپردازید. به عنوان خمس هم که باشد میپذیرم. دست و پای مشترکین بدحساب را میبوسم و التماس میکنم که بدهی خود را به وسیله ایرج افشار مدیر مجله آینده بفرستند. دعاگوی همه، سید حبیب الله یغمایی ۱۱تیر ۱۳۵۸. »
پس از این نامه استغاثهآمیز، ایرج افشار در آینده نوشت:«در قبال مشروحه یغمایی، تنها یک نامه به مجله رسیده است و آن هم نامهای است لطفآمیز؛ یعنی هیچکس نپذیرفته که به یغمایی بدهکار است.»[۱۲]
داستانکهای دشمنی
حساب خودت را بپرداز!
در آن زمان (سال۱۳۰۸ش یا اندکی پس و پیش) معلم بودم. روزی مجتبی مینوی مرا به کافهای در خیابان لالهزار به نام «رزنوار» دعوت کرد. رفتم. صادق هدایت، بزرگ علوی، مسعود فرزاد و مجتبی با هم نشسته بودند. هر چهار تن دوره نظاموظیفه را میگذراندند. به پیش آنان رفتم، از هر در سخن میگفتند و مینوشتند. من نیز گوش فراداده بودم و صاحب نظر!
زمانی که قصد رفتن داشتم متحیر بودم که حساب کافهچی را بپردازم یا مینوی یا دیگری خواهد پرداخت! مینوی فرمود:«حساب خودت رابپرداز چون رسم ما این است که هر کس حساب بهای آنچه را خواسته است خود بپردازد.»
از این رسم و قاعده چندان خشنود شدم و تعلیم یافتم که هنوز هم گاهی این روش را به کار میبندم. چون نوعی آزادی و ادب مصاحبت بود. همه روز به آن مجلس میرفتم و اندکاندک من بدان دوستان خوی گرفتم و آنان به من. البته در شمار آنان نبودم. چون جوانانی بودند بیبند و بار و من تا حدی مذهبی بودم.
نه در مسجد دهندم ره که رندی
- نه در میخانه کاین خمّار خام است
داستانکهای قهر
داستانکهای آشتیها
داستانک نگرفتن جوایز
داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است
محضر حق
برخلاف ظاهرش مرد معتقدی بود، در انجام فرائض دقت و وسواس نداشت! حضور قلبش بیش بود! پس از سفر حج باور دینی او افزون شد، که در برخی از آثارش هویداست. مثنوی «سلام آباد» را در اواخر عمر سرود. در این اثر نشانه های فراوانی از علایق مذهبی حبیب نمایان است.[۱۳]
داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
وداعِ دارفانی
دیدگانش یاری نمیرساند. به توصیه پزشکان رخت سفر بست و به لندن رفت. در بیمارستان ولینگتون بستری شد و معالجه را آغاز کرد. پس از درمان به ایران بازگشت.
شتاب زمان و ناتوانی حبیب! به دلیل کسالت چندباری در بیمارستان بستری شد. اواسط بهار ۶۳ بیماریش شدت گرفت. شب هنگام ۲۳اردیبهشت به بیمارستان آراد منتقل شد وهمانجا بامداد ۲۴اردیبهشت ۶۳درگذشت. در ۸۶سال، جسمی سالم و نیرومنداو را همراه بود.[۱۴]
دارایِ ندار
خانه محقری در خیابان صفا! دفتر یغما بود و سرپناه یغمایی.
ارث رایگان
زمینی بود پهناور و مرغوب در مرکز خور. به حبیب ارث رسیده بود. با خیالی خوش نقشه ها بهر زمین کشید! که آرامگاهی برای خود و کتابخانهای عمومی بنا کند. زمین را حصار کشید و مقدمات احداث ساختمان را فراهم نمود. دیوار کتابخانه و مقبره برافراشته شد. از بخت بد معلوم شد که زمین در طرح شهرداری قرار دارد و قرار است فلکه مرکززی خور در آنجا احداث شود. شهرداری زمین را به رایگان خواست و او هم بدون گرفتن بها آن را بخشید.
به ۲کیلومتری خور در مسیر مهرجان و یزد برفراز تپهای به نام «گچ» رفت. سه ساختمان جداگانه، یکی برای کتابخانه (که دارای دو سالن وسیع بود) یکی برفرازش گنبدی بنا شده بود، برای آرامگاه! و ساختمان کوچکی هم برای سکونت احداث کرد.[۱۵]
داستانکهای زندگی شخصی
داستانک برخی خالهزنکیهای شیرین (اشکها و لبخندها)
داستانک شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
داستانکهای مشهور ممیزی
حقوق باشد و بس!
دانشگاه تهران مراسم بزرگداشت ملکالشعرای بهار را در ۴ اردیبهشت۱۳۵۱ برگزار کرد. در آن مراسم یغمایی سخنرانی را با مقدمهای کوتاه آغاز کرد. سپس داستانهایی از بهار گفت و با ذکر خاطراتی از وی یاد کرد. در قسمتی از نطقش به یاد امضای اوراق امتحانی افتاد و چنین شرح داد:«ملکالشعرا در دانشگاه مواد دوره دکتری را تدریس میفرمود و چون غالبا بیمار بود، دانشجویان به منزلش میآمدند و امتحان میدادند. در آن روزگاران معهود بود که اوراق امتحانی را دو نفر از استادان باید امضاء کنند. گاهی به من امر میفرمود اوراق را من نیز امضا کنم. مکرر عرض کردم من چون استاد دانشگاه نیستم امضایم اعتبار ندارد. اما نمیپذیرفت. اگر اوراق امتحانی آن سالها را ملاحظه فرمایید، امضای مرا ذیل امضای بهار خواهید دید.»
نقل خاطره بی هدف نبود! ادامه داد:«این نکته را در این محضر مقدس مخصوصا یاد کردم که اگر جنابدکترنهاوندی لطف و عنایتی داشته باشد، به استناد همین اوراق میتوانند حکم استادی مرا صادر فرمایند! مقصود اصلی هم حقوق استادی است نه عنوانش! و نه تدریسش! و نه دانشش!»[۱۶]
داستان دوستان
در سالهای ۱۳۴۱و۱۳۴۲ یغمایی برنامهای هفتگی در رادیو ایران داشت. نخست «از یادداشتهای یک استاد» نام داشت، سپس به «داستان دوستان» تغییر کرد. در هر قسمت، خصوصیات اخلاقی و زندگی یکی از بزرگان ادب و فرهنگ ایران را که اغلب از دوستان وی بودند شرح میداد. نطقش نیز چون قلمش صادقانه، گیرا و جذاب بود.
پس از این برنامه، حبیب گاهی در مجله شرح حالی مختصر از خود و یا آثار بزرگان فرهنگ مینوشت.[۱۷]
حبیب آرامید
پس از مرگ پیکر مرا در آرامگاهی که در خور بیابانک برای خویش ساختهام دفن کنید.
به رهبری یار دیرین یغمایی، ایرج افشار، کاروانی فرهنگی مرکب از استادان دانشگاه، ادیبان، شاعران و تعدادی از خویشان در روز ۲۵اردیبهشت از تهران حرکت کردند.
روز ۲۶اردیبهشت گروه مذکور وارد خور شدند. دانشمند روحانی، عبدالله نورانینیشابوری استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران بر پیکر حبیب نماز خواند. پیکر یغمایی تا آرامگاه تشییع و به خاک سپرده شد.
ترسِ مرگ
شبها افسانه در بیمارستان مهر کنارش بود. از شیراز برای دیدار پدر به تهران میآمد.
شبی از دختر پرسید:«آن دنیا به چه صورت است؟ آیا آنچه دربارهاش شنیدهایم واقعیت دارد؟» تنها یک جواب شنید، نمیدانم! و به دنبالش این بیت را:
فرصت شمار صحبت، کز این دو راهه منزل
- چون بگذریم دیکر نتوان بههم رسیدن
خوب میدانست که حبیب عاشق حافظ و سعدی است. یک عاشق متعصب. از همینرو سخن حافظ و سعدی به میان میآورد و بحث و جدلی شکل میگرفت. این بحث تنها در پی یک هدف بود؛ میخواست مرگ را از ذهن او بگیرد و زندگی ببخشد! چون پدر زندگی را بسیار دوست میداشت.
تعریف ندوشن
نکتهسنج، شوخ طبع و دقیق بود. بزرگترین معشوقش مجلهاش بود. با کوشش بسیاری آن را منتشر میکرد.
زندگی و تراث
سالشمار زندگی حبیب یغمایی
- ۱۳۱۶ه.ق[سوم شعبان موافق سال۱۲۷۷ه.ش]: تولد درشهرک خور مرکز بخش خور و بیابانک.
- ۱۲۸۵ه.ش: تحصیلات مقدماتی نزد پدر و مکتبداران خور.
- ۱۲۹۵: سفر به دامغان از راه کویر و تحصیل در مدرسه سعادت و مدرسه ناظمیه دامغان به مدیریت عبدالله خان یاسائی.
- ۱۲۹۸:سفر به شاهرود و اقامت در آن شهر و ادامه تحصیل.
- ۱۳۰۰: حرکت به تهران و اقامت در مدرسه دارالشفاء و ادامه تحصیل در مدرسه آلیانس.
- ۱۳۰۱: آغاز تحصیل در دارالمعلمین مرکزی[عالی].
- ۱۳۰۲: عضویت در انجمن ادبی ایران.
- ۱۳۰۳: شروع همکاری با روزنامه«طوفان» به مدیریت فرخی یزدی.
- ۱۳۰۶: تحصیل در مدرسه حقوق و علوم سیاسی به مدت یک سال.
- ۱۳۰۷: ریاست اداره ثبت احوال خور، مدتی کوتاه.
- ۱۳۰۸: رساست معارف و اوقاف سمنان.
- ۱۳۰۹: آغاز تدریس در مدرسه دارالفنون و چند مرکز آموزشی دیگر.
- ۱۳۰۹: همکاری با محمد پرفسور اسحاق هندی در تالیف کتاب «سخنوران ایران در عصر حاضر» چاپ کلکته در ۲مجلد.
- ۱۳۱۰[دی ماه]: مرگ پدرش اسدالله منتخب السادات.
- ۱۳۱۱: درگذشت مادر[فاطمه دخترزاده احمد صفایی فرزند دوم یغما].
- ۱۳۱۲: آغاز همکاری با محمدعلی فروغی در تصحیح و چاپ کلیات سعدی آثار دیگر.
- ۱۳۱۳: عضویت اداره انطباعات وزارت معارف.
- ۱۳۱۶:همکاری در انتشار مجله آموزشوپرورش به مدت ۳سال[دورههای ۱۴،۱۵،۲۳].
- ۱۳۲۷: ریاست فرهنگ کرمان[سه ماه].
- ۱۳۲۷: تاسیس مجله یغما و انتشار مداوم آن به مدت سیویک سال.
- ۱۳۲۸: انتقال از کرمان به تهران با عنوان بازرس وزارت فرهنگ.
- ۱۳۳۱:ریاست اداره کل نگارش وزارت فرهنگ[در دوره وزارت دکتر آذر].
- ۱۳۴۱-۴: تدریس صناعاتادبی، قافیه و برخی دروس دیگر در دانشسرای عالی و مدرسه عالی ادبیات و زبانهای خارجی.
- ۱۳۴۹: تاسیس کتابخانه عمومی خوروبیابانک و احداث دو سالن برای آن.
- ۱۳۵۵: دریافت درجه دکترایافتخاری ادبیات و علومانسانی از دانشگاهتهران.
- ۱۳۵۷: [اسفندماه] تعطیل دائمی مجلهیغما.
- ۱۳۶۰: سفر به کرمان و اقامت یکساله در آنجا.
- ۱۳۶۳: [۲۴اردیبهشت ماه] درگذشت در بیمارستان آراد تهران.
- ۱۳۶۳: [۲۶اردیبهشت] حمل پیکر یغمایی به خوربیابانک و خاکسپاری در آرامگاه احداثی وی برفراز تپه گچ.
- ۱۳۶۴: تجدید چاپ دورکامل مجله یغما توسط انتشارات ایران.
شخصیت و اندیشه
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
ثمر عمر
میگویند که محصول عمر من در ادب و فرهنگ کشور قابل توجه است، اما خودم خوب درمییابم که این همه بیارزش است، و باری از نتیجه رنجی که در مدت زندگانی به دست آمده سخت ناراضی و ناخشنودم و به طور قطع اگر به راهی دیگر رفته بودم بهرهای سزاوارتر میبردم، ولی چه میتوان کرد. جفالقلم بماهو کائن الییومالدین.
چند میگوئی که این کارست نیک، آن کار زشت
کار زشت و نیک نبود جز به حکم سرنوشت
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
در اوایل سال۱۳۳۷ دوستان و استادان یغمایی، به مناسبت ده سالگی مجله یغما جشنی ادبی برگزار کردند. شاعران، نویسندگان و بزرگان طراز اول کشور در آن انجمن حضور داشتند. حبیب برای اولین بار فروغ فرخزاد را در آنجا دید. وی بیان احساسات فروغ در شعر را تحسین میکند و او را مبتکر سبکی بدیع و صاحب مکتبی خاص میداند. پس از مرگ فروغ، در مجله تسلیتی به اهل ادب و هنر و فرهنگ عرض میکند و اینگونه دربارهی آن مرحوم مینویسد:
در شمار مشترکین مجله بود. کتابهای خود را با امضاء خود به کتابخانه یغما اهدا میفرمود و به درخواست مجله، قطعات از اشعار خود را نیز میفرستاد.
فروغ فرخزاد اگر از عمق تحصبلات درسی به پایه ژاله قائم مقامی و پروین اعتصامی نیست، اما در بیان احساسات زنانه، عواطف نفسانی و صراحت لهجه در میان زنان شاعر فارسی زبان -جز مهستی- بینظیر و بیمانند است. او در وزن و در مضمون و معنی شعر مبتکر سبکی بدیع و صاحب مکتبی خاص است که در ادب و فرهنگ ایران وجود نداشته و شاغران نوپرداز مخصوصا بانوان معاصر، همه از پیروان و از شاگردان مکتب ویاند.
ما عادت کردهایم که تمایلات عاشقانه از مردان بشنویم. مثلا از شعر سعدی لذت میبریم که میگوید:
میان ما و تو جز پیرهن نخواهد ماند
- وگر حجاب شود، تا به دامنش بدرم
اما اگر همین معنی را زنی بیپیرایهتر و برهنهتر بیان کند، ناروا میدانیم به این بهانه که: از شیر حمله خوش بود و از غزال رم.[۱۸]
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساخته شده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
آثار
آثار حبیب یغمایی شامل ششدسته؛ تصحیحی، تالیفات، اشعار، منظومهها، یادنامه، نشر آثار دیگران، نشریات و مقالات میباشد.
«تصحیحی»:
گلستان سعدی: به اهتمام محمدعلی فروغی و حبیب یغمایی، تهران۱۳۱۶ تا ۱۳۲۱ش.
گرشاسبنامه: اثر حکیمابوتراب علیبناحمداسدیطوسی، به تصحیح حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۱۷ش.
منتخب شاهنامه: به اهتمام محمدعلی فروغی و حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۲۲ش، ۵۵۰ص.
ترجمه تفسیرطبری: مفصلترین متنی که حبیب یغمایی تصحیح کرده و در ۷مجلد بین سالهای۱۳۳۹ تا ۱۳۴۴ به چاپ رسانده است.
قصص الانبیاء: تالیف ابواسحاق نیشابوری، به اهتمام حبیب یغمایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشرکتاب، ۱۳۴۰ش.
نمونه نظمونثر فارسی: از آثار اساتید متقدم. به اهتمام و تصحیح حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۴۳ش، ۲۷۲ص.
ابیاتی از مولانا صائب: به کوشش و اهتمام حبیب یغمایی، تهران، دی۱۳۵۴ش،۲۸ص.
غزلیات سعدی: به تصحیح حبیب یغمایی،تهران،موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی،۱۳۶۱ش،۱۱+۷۸۰ص.
دیوان منوچهری دامغانی: در سال۱۳۲۵ش بر اساس خطی و چاپ پاریس سال۱۸۸۶م (به اهتمام کازیمیرسکی) و چند چاپ سنگی تهران تصحیح شد.
«تألیفات»:
جغرافیای جندق و بیابانک و شرح حال یغما: تهران، انتشارات خاور، ۱۳۰۴ش، ۵۶ص.
دخمهارغنون: داستان عاشقانه و تاریخی کوتاهی که نویسنده آن را در جوانی نوشته است. سال۱۳۱۲ش به چاپ رسید.
فهرست مصنفات شیخالرئیس [خطی]: تهران، ۱۳۱۴ش.
علم قافیه: تألیف حبیب یغمایی، تهران، انتشارات ابن سینا، ۱۳۴۹ش.
کاروان فرهنکی از پاکستان به ایران: رساله ای کوتاه در ۱۶ صفحه. نخست در مجله یغما، سال۶، شماره۴، تیر ۱۳۳۲ش.
واحه جندق و بیابانک یا کویرنشینان مرکزی: تهران، ۱۳۳۷ش، ۲۴صفحه.
فردوسی و شاهنامه: به اهتمام حبیب یغمایی،انتشارات انجمن آثار ملی، ۱۳۴۹ش، ۳۵۹ص.
فردوسی در شاهنامه: تهران، انتشارات مجله یغما، ۱۳۵۴ش، قطع رقعی، ۱۹۶ص.
خاطرات حبیب یغمایی: به کوشش ایرج افشار، تهران،انتشارات طلایه، ۱۳۷۲ش، ۲۱۲ص.
رساله در شرح قصیده خاقانی: از آثار دیگر یغمایی، رساله مفصلی است که وی در میانسالی تألیف کرده است.
«اشعار و منظومه ها»:
مدینهپیغمبر(شهرپیامبر): تهران،انتشارات مجله یغما، ۱۳۴۴ش.
سرنوشت:گزیده سررودهها و اشعار حبیب یغمایی، انتشارات مجله یغما، سال۱۳۵۱، ۳۵۸+۶ص.
سلامآباد: تهران، انتشارات مجله یغما،۱۳۵۸ش.
دیوان اشعار[خطی]
اشعار و سرودههای پراکنده[خطی]: تعداد این سرودهها زیاد است. و به خصوص اشعاری که شاعر پس از انقلاب سروده اکثرا به طبع نرسیده و نسخه آن نزد افراد مختلف و خویشان او در ایران و خارج است.
«یادنامهها و نشر آثار دیگران»:
یادنامه تقی زاده: به اهتمام حبیب یغمایی، تهران،انجمن آثار ملی، ۱۳۴۹ش، ۳۰۶ص.
نامه مینوی: به کوشش حبیب یغمایی، ایرج افشار، با همکاری محد روشن، تهران۱۳۵۰ش، ۵۸۸ص.
مقالات فروغی[درباره شاهنامه فردوسی]: اثر محمدعلی فروغی بهاهتمتم حبیب یغمایی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۱ش، ۱۹۲ص.
عامری نامه: به اهتمام حبیب یغمایی، تهران، انتشارات مجله یغما، ۱۳۵۳ش، ۳۷۳ص.
مقالات فروغی[جلد اول]: اثر محمدعلی فروغی، به اهتمام حبیب یغمایی، تهران، انتشارات مجله یغما، ۱۳۵۳ش، ۳۵۱ص.
مقالات فروغی[جلد دوم]: نوشتع محمدعلی فروغی به اهتمام حبیب یغمایی،تهران، مجله یغما،۱۳۵۵ش،۳۰۶ص.
محیط ادب: مجموعه سی گفتار به پاس پنجاه سال تحقیقات و مطالعات سید محمد طباطبایی، به کوشش حبیب یغمایی و دیگران، تهران، دبیرخانه هیأتامنای کتابخانههای عمومی کشور،۱۳۵۸ش،۴۸۸ص.
رجال عصر مشروطیت: نوشته سید ابوالحسن علوی، به کوشش حبیب یغمایی و ایرج افشار، تهران، انتشارات اساطیر، ۱۳۶۳ش، ۱۷۵ص.
نامههای طیب نادرشاه: ترجمه دکتر علی اصغر حریری، با مقدمه و اهتمام حبیب یغمایی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۴۰ش.
سازمان آموزش عمومی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی: ترجمه سعید نفسی، به اهتمام حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۲۳ش، ۲۰ص.
«نشریات»:
نامه فرهنگستان: [ده شماره و یک ضمیمه از سال۱۳۲۲تا۱۳۲۹ش]. نشریه رسمی فرهنگستان ایران،این مجله از ابتدای سال۱۳۲۲ با مدیریت رشید یاسمی و سردبیری حبیب یغمایی شروع به انتشار کرد.
روزنامه یغما: این روزنامه با امتیاز مجله یغما منتشر میشد. از سال۱۳۲۳.
مجله یغما: بزرگترین خدمت یغمایی به زبان فارسی و حوزه پژوهشهای ایرانی، چاپ ونشر مرتب سی و یک سال مجله یغماست. از سال۱۳۲۷ش.
انتشارات مجله یغما: تکثیر و چاپ جداگانه برخی مقالات مفصل مجله و انتشار آن به صورت رساله مجزا، فعالیت دیگر انتشاراتی مجله یغما بوده است.
«مقالات»:
پژوهشهای ادبی
پژوهشهای تاریخی و جغرافیایی
کتابشناسی و نقد کتاب
سرگذشت و وفیان معاصران
دشواریهای مجلهنگاری
مباحث اجتماعی، انتقادی و مسائل روز[۱۹] [۲۰]
جوایز و افتخارات
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
بررسی چند اثر
ناشرینی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ یغمایی، حبیب (۱۳۹۰). سرنوشت و دیگر اشعار. تهران: بهین. ص. ۱۹.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ارج نامه حبیب یغمایی. ص. ۲۰و۲۱.
- ↑ ارجنامه حبیب یغمایی. ص. ۲۷.
- ↑ برین خوان یغما. ص. ۱۴.
- ↑ ارجنامه حبیب یغمایی. ص. ۵۱و۵۲.
- ↑ ارجنامه حبیب یغمایی. ص. ۸۲.
- ↑ برین خوان یغما. ص. ۱۰و۱۱.
- ↑ ارج نامه حبیب یغمایی. ص. ۴۱و۴۲.
- ↑ سرنوشت و دیگراشعار. ص. ۴۷۸و۴۷۹.
- ↑ برینخوانیغما. ص. ۲۴۳و۲۴۴.
- ↑ برینخوانیغما. ص. ۲۴۴.
- ↑ «شب حبیب یغمایی».
- ↑ ارجنامه حبیب یغمایی. ص. ۵۱.
- ↑ ارجنامه حبیب یغمایی. ص. ۴۴و۴۵و۴۷.
- ↑ آلداود، سیدعلی. ارجنامه حبیب یغمایی. ص. ۴۳و۴۴و۴۷.
- ↑ برینخوانیغما. ص. ۲۴۲و۲۴۳.
- ↑ برینخوانیغما. ص. ۷.
- ↑ برینخوانیغما. ص. ۲۱۰و۲۱۱.
- ↑ افشار، ایرج (۱۳۵۶). یادگارنامه حبیب یغمایی. تهران: فرهنگایرانزمین. ص. ۹و۱۰. تاریخ وارد شده در
|تاریخ بازبینی=
را بررسی کنید (کمک); پارامتر|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - ↑ آلداود، سیدعلی (۱۳۸۵). ارج نامه حبیب یغمایی. تهران: میراث مکتوب. از پارامتر ناشناخته
|صفخه=
صرفنظر شد (کمک); تاریخ وارد شده در|تاریخ بازبینی=
را بررسی کنید (کمک); پارامتر|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک)
منابع
- آل داود، سیدعلی (۱۳۸۵). ارج نامه حبیب یغمایی. میراث مکتوب. ص. ۲۰و۲۱. تاریخ وارد شده در
|تاریخ بازبینی=
را بررسی کنید (کمک); پارامتر|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - آل داود، سیدعلی (۱۳۸۵). ارج نامه حبیب یغمایی. میراث مکتوب. ص. ۲۷. تاریخ وارد شده در
|تاریخ بازبینی=
را بررسی کنید (کمک); پارامتر|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - برین خوان یغما. اول. مگستان. ۱۳۸۷. ص. ۱۴. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۲۳-۶. از پارامتر ناشناخته
|نام خانوادگی=
صرفنظر شد (کمک); پارامتر|first1=
بدون|last1=
در Authors list وارد شدهاست (کمک); تاریخ وارد شده در|تاریخ بازبینی=
را بررسی کنید (کمک); پارامتر|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - ارجنامه حبیب یغمایی. میراث مکتوب. ۱۳۸۵. ص. ۵۱و۵۲. از پارامتر ناشناخته
|نام خانوادگی=
صرفنظر شد (کمک); پارامتر|first1=
بدون|last1=
در Authors list وارد شدهاست (کمک); تاریخ وارد شده در|تاریخ بازبینی=
را بررسی کنید (کمک); پارامتر|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - یغمایی، حبیب (۱۳۹۰). سرنوشت و دیگر اشعار. تهران: بهین. ص. ۱۹.
- آلداور، سیدعلی (۱۳۸۵). ارجنامه حبیب یغمایی. تهران: میراث مکتوب. ص. ۸۲.
- یغمایی، پرویز (۱۳۸۹). برینخوانیغما. دوم. تهران: مگستان. ص. ۱۰و۱۱. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸.
- آلداود، سیدعلی (۱۳۸۵). ارجنامه حبیب یغمایی. تهران: میراث مکتوب. ص. ۴۱و۴۲.
- یغمایی، حبیب (۱۳۹۰). سرنوشت و دیگراشعار. تهران: بهین. ص. ۴۷۸و۴۷۹. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۹۱۰۲۹-۵-۲.
- یغمایی، پرویز (۱۳۸۹). برینخوانیغما. دوم. تهران: مگستان. ص. ۲۴۳و۲۴۴. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸.
- * آلداور، سیدعلی (۱۳۸۵). ارجنامه حبیب یغمایی. تهران: میراث مکتوب. ص. ۸۲.
- یغمایی، پرویز (۱۳۸۹). برینخوانیغما. دوم. تهران: مگستان. ص. ۱۰و۱۱. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸.
- آلداود، سیدعلی (۱۳۸۵). ارجنامه حبیب یغمایی. تهران: میراث مکتوب. ص. ۴۱و۴۲.
- یغمایی، حبیب (۱۳۹۰). سرنوشت و دیگراشعار. تهران: بهین. ص. ۴۷۸و۴۷۹. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۹۱۰۲۹-۵-۲.
- یغمایی، پرویز (۱۳۸۹). برینخوانیغما. دوم. تهران: مگستان. ص. ۲۴۳و۲۴۴. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸.
- یغمایی، پرویز (۱۳۸۹). برینخوانیغما. دوم. تهران: مگستان. ص. ۲۴۴. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸.
- آلداود، سیدعلی (۱۳۸۵). ارجنامه حبیب یغمایی. تهران: میراث مکتوب. ص. ۵۱.
- آلداود، سیدعلی (۱۳۸۵). ارجنامه حبیب یغمایی. تهران: میراث مکتوب. ص. ۴۴و۴۵و۴۷.
- آلداود، سیدعلی (۱۳۸۵). ارجنامه حبیب یغمایی. تهران: میراث مکتوب. ص. ۴۳و۴۴و۴۷.
- یغمایی، پرویز (۱۳۸۹). برینخوانیغما. دوم. تهران: مگستان. ص. ۲۴۲و۲۴۳. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸.
- یغمایی، پرویز (۱۳۸۹). برینخوانیغما. دوم. تهران: مگستان. ص. ۷. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸.
- یغمایی، پرویز (۱۳۸۹). برینخوانیغما. دوم. تهران: مگستان. ص. ۲۱۰و۲۱۱. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸. تاریخ وارد شده در
|تاریخ بازبینی=
را بررسی کنید (کمک); پارامتر|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک)
پیوند به بیرون
- «شب حبیب یغمایی». مجله فرهنگی و هنری بخارا، ۲۲اردیبهشت ۱۳۹۵.