سیاوش کسرایی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
طراوت بارانی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
طراوت بارانی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۷: خط ۸۷:
===داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن===
===داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن===


===اخراج گروهی از خانه‌ای خودی===
===اخراج گروهی از خانهٔ خودی===
[[کانون نویسندگان ایران]] بنیادی که هروقت نامش می‌آید یاد مؤسسان و دبیران دور اولش زنده می‌شود، در سال۵۸ هئیت دبیرانی داشته که جمعی تصمیم به اجراج گروهی می‌گیرند. [[باقر پرهام]]، [[احمد شاملو]]، [[محسن یلفانی]]، [[غلامحسین ساعدی]] و [[اسماعیل خویی]] روزی اعلام می‌کنند که سیاوش کسرایی، محمود اعتمادزاده[[(به‌آذین)]]، [[هوشنگ ابتهاج]]، [[فریدون تنکابنی]] و محمدتقی برومند اخراج‌اند. از مجمع عمومی کانون تأییدیه می‌گیرند و کل اعضاء توده‌ای، به‌همراه این پنج تن، از کانون نویسندگان ایران، اخراج می‌شوند.<ref>{{یادکرد وب|نام خانوادگی=پرهام|نام=باقر|عنوان=ایران - چرا توده‌ای‌های کانون نویسندگان اخراج شدند؟ |وبگاه=BBC فارسی|تاریخ=2012-02-12|سال=2012|پیوند=http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/02/120202_l44_tudeh_party_parham_ir_writers_association.shtml|کد زبان=fa|تاریخ بازبینی=2014-10-22}}</ref><ref>کتاب حدیث تشنه و آب، صفحهٔ ۷۲ تا ۸۵ نوشته منصور کوشان</ref>
[[کانون نویسندگان ایران]] بنیادی که هروقت نامش می‌آید یاد مؤسسان و دبیران دور اولش زنده می‌شود، در سال۵۸ هئیت دبیرانی داشته که جمعی تصمیم به اجراج گروهی می‌گیرند. [[باقر پرهام]]، [[احمد شاملو]]، [[محسن یلفانی]]، [[غلامحسین ساعدی]] و [[اسماعیل خویی]] روزی اعلام می‌کنند که سیاوش کسرایی، محمود اعتمادزاده[[(به‌آذین)]]، [[هوشنگ ابتهاج]]، [[فریدون تنکابنی]] و محمدتقی برومند اخراج‌اند. از مجمع عمومی کانون تأییدیه می‌گیرند و کل اعضاء توده‌ای، به‌همراه این پنج تن، از کانون نویسندگان ایران، اخراج می‌شوند.<ref>{{یادکرد وب|نام خانوادگی=پرهام|نام=باقر|عنوان=ایران - چرا توده‌ای‌های کانون نویسندگان اخراج شدند؟ |وبگاه=BBC فارسی|تاریخ=2012-02-12|سال=2012|پیوند=http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/02/120202_l44_tudeh_party_parham_ir_writers_association.shtml|کد زبان=fa|تاریخ بازبینی=2014-10-22}}</ref><ref>کتاب حدیث تشنه و آب، صفحهٔ ۷۲ تا ۸۵ نوشته منصور کوشان</ref>


خط ۱۲۷: خط ۱۲۷:
===از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)===
===از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)===
====تفسیر علی دشتی====
====تفسیر علی دشتی====
دشتی در یادداشت چهل‌وششم خود که اختصاصاً به تحلیل اندیشه و محتوای آثار نادر نادرپور پرداخته، این‌گونه می‌نویسد:
دشتی در یادداشت چهل‌وششم خود که اختصاصاً به تحلیل اندیشه و محتوای آثار نادر نادرپور پرداخته، دربارهٔ سیاوش کسرایی و دیگر شاعران هم‌نسل نادرپور چنین می‌گوید:  
{{گفتاورد تزیینی|{{سخ}}نادرپور نیر مانند دیگر هم‌نسلانش چون سیاوش کسرایی، در راه رسیدن به گوهر شهر، آزمون‌ها، لحظه‌ها و گام‌هایی را به‌پایان برد و شاید این یک ویژگی عمومی بین تمام شاعران آن نسل است که تجربه‌ها و کوشش‌های خود را آسان نمی‌گیرند.<ref name="نظرها"/><ref>{{پک|هوشنگ اتحاد|۱۳۷۸|ک=پژوهشگران معاصر ایران|ج=۷|ص=۳۶۹}}.</ref>}}
:در راه رسیدن به گوهرشهر، آزمون‌ها، لحظه‌ها و گام‌هایی را به‌پایان بردند و شاید این یک ویژگی عمومی بین تمام شاعران آن نسل بود که تجربه‌ها و کوشش‌های خود را آسان نمی‌گرفتند.<ref name="نظرها"><ref>{{پک|هوشنگ اتحاد|۱۳۷۸|ک=پژوهشگران معاصر ایران|ج=۷|ص=۳۶۹}}.</ref>
 
====ابوالفضل محققی====
====ابوالفضل محققی====
{{گفتاورد تزیینی دیگر|روزی چنان به‌شور آمد که به او گفتم: «رفیق کسرایی با این همه شور، چطور می‌توانید در این بازی‌های دل‌به‌همزن حزبی دوام بیاوری؟»{{سخ}}
{{گفتاورد تزیینی|روزی چنان به‌شور آمد که به او گفتم: «رفیق کسرایی با این همه شور، چطور می‌توانید در این بازی‌های دل‌به‌همزن حزبی دوام بیاوری؟» گفت: «نگو نگو!» اما چنین نبود.{{سخ}}داستان آن شاعر بزرگ یمنی را برایش گفتم که بسیار نزد هم‌وطنانش محبوب بود؛ اما پس از سرودن شعر حزبی دیگر هیچ‌کس اشعارش را نخواند و روزی اعتراف کرد که ''حزب مرا کُشت.''{{سخ}}
گفت: «نگو نگو!» اما چنین نبود. داستان آن شاعر بزرگ یمنی را برایش گفتم که بسیار نزد هم‌وطنانش محبوب بود؛ اما پس از سرودن شعر حزبی دیگر هیچ‌کس اشعارش را نخواند و روزی اعتراف کرد که ''حزب مرا کُشت.''{{سخ}}
بلند شد ایستاد و در چشمانم نگاه کرد و گفت: «می‌دانم؛ اما قبل از هر چیز من حزبیم.» و کسرایی از نظر من دیگر آن کسرایی خیابان بهار نبود. چنان در قالب حزبی فرو رفته بود که حتی در چارچوب تنگ رادیو زحمتکشان که صدای آن به‌زحمت در ایران شنیده می‌شد، حاضر نبود شعری غیر از شعرهای خود، احیاناً [[هوشنگ ابتهاج|سایه]] و هرازچندگاهی به‌زور و اصرار ما از [[رضا مقصدی]] پخش شود و تا زمانی که او مسئول بخش ادبی رادیو بود هرگز شعری از شاملو، اخوان یا فروغ خوانده و پخش نشد. او وارد بازار مکاره‌ای شده بود که متأسفانه متاع آن چیزی جز اتهام‌زنی، کشمکش بر سر جایگاه و مدال‌هایی که همان چند نفر به خود می‌دادیم، نبود. عشق قیافه غمگینی داشت و سیاست بازیچه‌ای بیش نبود: یک بازی تلخ و عبرت‌آور.<ref name=''خاطرات محققی''>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.bbc.com/persian/iran/2012/02/120126_nk_toudeh_party_khatereh_ ‏|عنوان = سیاوش در یاد و خاطر بهروز|ناشر=بی‌بی‌سی فارسی|تاریخ انتشار:  |تاریخ بازبینی: }}</ref>}}
بلند شد ایستاد و در چشم‌هایم نگاه کرد و گفت: «می‌دانم؛ اما قبل از هر چیز من حزبیم.»
 
و کسرایی از نظر من دیگر آن کسرایی خیابان بهار نبود. چنان در قالب حزبی فرو رفته بود که حتی در چارچوب تنگ رادیو زحمتکشان که صدای آن به‌زحمت در ایران شنیده می‌شد، حاضر نبود شعری غیر از شعرهای خود، احیاناً [[هوشنگ ابتهاج|سایه]] و هرازچندگاهی به‌زور و اصرار ما از [[رضا مقصدی]] پخش شود و تا زمانی که او مسئول بخش ادبی رادیو بود هرگز شعری از شاملو، اخوان یا فروغ خوانده و پخش نشد. او وارد بازار مکاره‌ای شده بود که متأسفانه متاع آن چیزی جز اتهام‌زنی، کشمکش بر سر جایگاه و مدال‌هایی که همان چند نفر به خود می‌دادیم، نبود. عشق قیافه غمگینی داشت و سیاست بازیچه‌ای بیش نبود: یک بازی تلخ و عبرت‌آور.<ref name=''خاطرات محققی''>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.bbc.com/persian/iran/2012/02/120126_nk_toudeh_party_khatereh_ ‏|عنوان = سیاوش در یاد و خاطر بهروز}}</ref>}}


===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش===
===نظرات فرد دربارهٔ خودش===
===شعرگفتن===
{{گفتاورد تزیینی دیگر|right|'''شعرگفتن'''{{سخ}} شعرگفتن برای من پاسخ به نیاز درونی است که بیش و پیش از همه خودم را آرام می‌کند  پس از گفتن نیز ابتدا خودم را دگرگون می‌سازد. باری است که تا بر زمین نگذارم، احساس آسودگی نمی‌کنم و چون می‌گذارمش سرِ آن دارم که باری بس سنگین‌تر بردارم. دریچه‌ای است که به رنج بر تنگنایم باز می‌کنم و نقسی به‌راحتی می‌کشم؛ اما دوباره این در به‌سختی به رویم بسته می‌شود. جواب سلام به کسی است که سخت دوستش دارم؛ اما نمی‌بینمش. یک قناری است که آزاد می‌کنم و چون از دست دادمش، روحم لبریز از شادی می‌شود. شعر کوتاه‌ترین فاصلهٔ من با مردم است؛ اما شاعری راه درازی است که سال‌هاست در آن گام می‌زنم تا به دیدار خلق بشتابم.<ref name= خودنوشته>{{یادکرد کتاب|نام‌خانوادگی=کسرایی|نام=سیاوش|پیوند نویسنده=|عنوان=[[گزینهٔ اشعار]]|جلد=|سال=۱۳۹۱|ناشر= مروارید|مکان=تهران|شابک=۹۷۸۹۶۴۵۸۸۱۶۱۸|صفحه=۲۷۲|تاریخ بازبینی=}}
{{گفتاورد تزیینی دیگر|right|شعرگفتن برای من پاسخ به نیاز درونی است که بیش و پیش از همه خودم را آرام می‌کند  پس از گفتن نیز ابتدا خودم را دگرگون می‌سازد. باری است که تا بر زمین نگذارم، احساس آسودگی نمی‌کنم و چون می‌گذارمش سرِ آن دارم که باری بس سنگین‌تر بردارم. دریچه‌ای است که به رنج بر تنگنایم باز می‌کنم و نقسی به‌راحتی می‌کشم؛ اما دوباره این در به‌سختی به رویم بسته می‌شود. جواب سلام به کسی است که سخت دوستش دارم؛ اما نمی‌بینمش. یک قناری است که آزاد می‌کنم و چون از دست دادمش، روحم لبریز از شادی می‌شود. شعر کوتاه‌ترین فاصلهٔ من با مردم است؛ اما شاعری راه درازی است که سال‌هاست در آن گام می‌زنم تا به دیدار خلق بشتابم.<ref name= خودنوشته>{{یادکرد کتاب|نام‌خانوادگی=کسرایی|نام=سیاوش|پیوند نویسنده=|عنوان=[[گزینهٔ اشعار]]|جلد=|سال=۱۳۹۱|ناشر= مروارید|مکان=تهران|شابک=۹۷۸۹۶۴۵۸۸۱۶۱۸|صفحه=۲۷۲|تاریخ بازبینی=}}
</ref>}}
===شعرگفتن===
{{گفتاورد تزیینی دیگر|left|خانوادهٔ من از ریشه، اصفهانی است و اصفهان زادگاه من است، گرچه جز چند ماهی بر خاک برکت‌خیزش نمانده‌ام. بیشترین یادهای من از کودکی را گسترهٔ سبز و بارانی و مه‌آلود مازندران پرمی‌کند با شب‌بیداری‌های فرازکومه‌ها در کشت‌راز و آوازهای محلی، آتش‌های هیزم‌شکن‌های خسته در جنگل، جامه‌های رنگین زنان در پهنهٔ دشت و تماشای اسب‌های آزادِ یال بر باد سپرده و اما این تهران بود که مرا به خود گرفت و مهر و داغش را یکجا بر دل من گذاشت. <ref>{{یادکرد کتاب|نام‌خانوادگی=عابدی|نام=کامیار|پیوند نویسنده=|عنوان=[[شَبان بزرگ امید]]|جلد=|سال=۱۳۹۵|ناشر=نشر ثالث|مکان=تهران|شابک=۹۷۸۶۰۰۴۰۵۰۰۷۶۰|صفحه=۱۳|تاریخ بازبینی=۱۵بهمن۱۳۹۷}}
</ref>}}
</ref>}}
{{گفتاورد تزیینی دیگر|left|'''داغ خاک دامن‌گیر!'''{{سخ}} خانوادهٔ من از ریشه، اصفهانی است و اصفهان زادگاه من است، گرچه جز چند ماهی بر خاک برکت‌خیزش نمانده‌ام. بیشترین یادهای من از کودکی را گسترهٔ سبز و بارانی و مه‌آلود مازندران پرمی‌کند با شب‌بیداری‌های فرازکومه‌ها در کشت‌راز و آوازهای محلی، آتش‌های هیزم‌شکن‌های خسته در جنگل، جامه‌های رنگین زنان در پهنهٔ دشت و تماشای اسب‌های آزادِ یال بر باد سپرده و اما این تهران بود که مرا به خود گرفت و مهر و داغش را یکجا بر دل من گذاشت. <ref>{{یادکرد کتاب|نام‌خانوادگی=عابدی| نام=کامیار|پیوند نویسنده=|عنوان=[[شَبان بزرگ امید]]|جلد=|سال=۱۳۹۵|ناشر=نشر ثالث|مکان=تهران|شابک=۹۷۸۶۰۰۴۰۵۰۰۷۶۰|صفحه=۱۳|تاریخ بازبینی=۱۵بهمن۱۳۹۷}}</ref>}}
===تفسیر خود از آثارش===




===تفسیر خود از آثارش===


===موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران===
===موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران===

نسخهٔ ‏۳۰ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۵۸

سیاوش کسرایی

بسیاری از نگفته‌هاست که
قابلِ‌گفتن نیست
زمینهٔ کاری شعر، نقاش، سیاست و تدریس
زادروز ۵اسفند۱۳۰۵
اصفهان، سرای هشت‌بهشت
مرگ ۱۹بهمن۱۳۷۴
وین اتریش
محل زندگی اصفهان، تهران، کابل، مسکو و وین
علت مرگ ابتلا به ذات‌الریه پس از جراحی قلب
جایگاه خاکسپاری گورستان مرکزی وین
(Gruppe 33E, Reihe 3, Grab 30)[۱]
رویدادهای مهم کودتای ۲۸ مرداد
انقلاب ۱۳۵۷ ایران
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی
نام(های)
دیگر
کولی
رفیق کسرایی[۲]
فرهاد ره‌آور[۳]
شبان بزرگِ امید
بنیانگذار انجمن ادبی شمع سوخته
پیشه شاعر، نقاش[۴]، استاد دانشگاه و فعال سیاسی حزب توده
همسر(ها) مهری نوذری[۵]
فرزندان بی‌بی کسرایی
مانلی کسرایی
اشرف کسرایی
مدرک تحصیلی لیسانس علوم سیاسی
دانشگاه دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران

سیاوش کَسرایی شاعر و نقاشی برخاسته از عمارت هشت‌بهشت اصفهان و از بنیان‌گذاران کانون نویسندگان ایران[۶] بود که نامش در شمار فعالان سیاسی چپ‌گرای تاریخ معاصر ایران نیز آورده می‌شود.

* * * * *

سُراینده اولین منظومهٔ حماسی نیمایی، «آرش کمانگیر»، [۷] از شاگردان نیما یوشیج بود که به سبک شعر وی وفادار ماند. آوا، در هوای مرغ آمین، با دماوند خاموش و خون سیاوش تعدادی از مجموعه شعرِ به‌جا مانده از سیاوش است.[۸]

پایه‌گذاریِ انجمن ادبی شمع سوخته حاصل اندیشه و تلاش این دانش‌آموخته دانشکدهٔ حقوق و علوم‌سیاسی دانشگاه تهران است که بنابه‌ اقتضای دوران خود و همانند بسیاری از هم‌دوره‌ای‌هایش، سالیان درازی را در حزب توده فعالیت می‌کرد. وی همچنین در ۱۳۴۷ عضو کانون نویسندگان ایران می‌شود و تا سال ۱۳۵۱ یکی از دبیران منتخب آن است. سخنرانی شب‌های گونه طی سال ۱۳۵۶ را نیز در کارنامهٔ فرهنگی کسرایی ثبت کرده‌اند.

داستانک

داستانک‌های انتشار

داستانک عشق

داستانک استاد

داستانک شاگرد

داستانک مردم

ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود

داستانک‌های دشمنی

داستانک‌های دوستی

داستانک‌های قهر

داستانک‌های آشتی‌ها

داستانک نگرفتن جوایز

داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است

داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا

داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن

اخراج گروهی از خانهٔ خودی

کانون نویسندگان ایران بنیادی که هروقت نامش می‌آید یاد مؤسسان و دبیران دور اولش زنده می‌شود، در سال۵۸ هئیت دبیرانی داشته که جمعی تصمیم به اجراج گروهی می‌گیرند. باقر پرهام، احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی روزی اعلام می‌کنند که سیاوش کسرایی، محمود اعتمادزاده(به‌آذین)، هوشنگ ابتهاج، فریدون تنکابنی و محمدتقی برومند اخراج‌اند. از مجمع عمومی کانون تأییدیه می‌گیرند و کل اعضاء توده‌ای، به‌همراه این پنج تن، از کانون نویسندگان ایران، اخراج می‌شوند.[۹][۱۰]

داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامه‌ها و مجلات و نمونه‌هایی از آن

داستانک‌های دارایی

هوشنگ ابتهاج امینی است که کسرایی متولی آثارش کرده‌ است. [۱۱]

داستانک‌های زندگی شخصی

داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری

عکس سنگ‌قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن

تأمین زندگی به دست مادر

با آنکه سیاوش همواره شاغل بود و معمولاً پیوسته مشغول می‌شد؛ اما بی‌بی، مادر مهری را که در شهر تهران طراح و خیاط معروفی بود، نان‌آور می‌داند: «سفارش لباس قبول می‌کرد و زندگی ما با سرانگشت هنرمندانه مادرم تأمین می‌شد.» [۱۲]


زندگی و تراث

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

سیاوش را از خردسالی به تهران آوردند. در مدرسه ادب، دورهٔ ابتدایی را گذراند و در مدرسه نظام و دارالفنون دوران دبیرستان را. همان دوران دبیرستان با محسن پزشکپور و داریوش فروهر همراه شد و در فعالیت‌های دانش آموزایِ ملی‌گرا شرکت کرد. در ۱۳۲۹ از دانشکده حقوق دانشگاه تهران لیسانس علوم‌سیاسی گرفت، البته از دو سال قبل در حزب توده عضو شده بود. دوران سربازی را در دانشکده افسری به‌سربرد.[۱۳][۱۴] سه سال بعد هم کسرایی را در سازمان همکاری بهداشت، وابسته به برنامه اصل چهار ترومن، دیدند که کارمند بود و در نشریه‌های بهداشت همگانی در ناحیهٔ دریای خزر و زندگی و بهداشت قلم‌فرسایی می‌کند. طی بیست سال متمادی یعنی از اواسط دههٔ ۱۳۳۰ تا اواخر دههٔ ۱۳۵۰ در سازمان‌های مربوط به مسکن عمومی که بانک ساختمانی، وزارت آبادانی و مسکن و نیز وزارت مسکن و شهرسازی را شامل می‌شد، تقریباً بی‌وقفه شاغل بود. صرفاً یک دوره به حالت تعلیق خدمت اداری درآمد که در بخش تبلیغات گروه صنعتی بهشهر کار می‌کرد و البته همیشه در کنار مشاغل دائمی، به تدریس ادبیات در دانشگاه‌های تهران و زاهدان نیز می‌پردازد.[۱۳][۱۴]

کسرایی در تمام طیف‌های فعالیتش از عرصهٔ علمی گرفته تا فرهنگی و هنری، ثابت کرده که همواره پشتکار داشته است. این ویژگی در زندگی سیاسیش نیز نمایان است؛ همراهی با حزب توده که از سال ۱۳۲۷ آغاز کرد، تا چهل سال بعد همچنان ادامه داشت و در این اثنا تبعاتی را نیز متحمل شد. پس از کودتای ۱۳۳۲، مدت کوتاهی راهی زندان می‌شود و در ۱۳۶۲، هم‌زمان با سرکوبی حزب توده، وطن را ترک می‌کند. زندگی در کابل تا ۱۳۶۶ و در مسکو از ۱۳۶۶تا۱۳۷۴ و سپس اقامت در وین تا پایان عمر بخشی از این تبعات است. از ۱۳۶۵ تا زمان استعفایش در ۱۳۶۷، کسرایی عضو هیئت سیاسی حزب توده بود؛ اما سرانجام در ۱۳۶۹ از کمیته مرکزی حزب نیز کناره گرفت. جدایی از این تشکیلات نیز با چنان اطمینانی رخ می‌دهد که آخرین مجموعهٔ شعرش، مهره سرخ را در اعتراضی علنی به سیاست حزب توده و عواقب آن می‌سُراید و در سال ۱۳۷۴ چاپ و منتشر می‌کند.[۱۳][۱۵]

شخصیت و اندیشه

زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

تفسیر علی دشتی

دشتی در یادداشت چهل‌وششم خود که اختصاصاً به تحلیل اندیشه و محتوای آثار نادر نادرپور پرداخته، دربارهٔ سیاوش کسرایی و دیگر شاعران هم‌نسل نادرپور چنین می‌گوید:

در راه رسیدن به گوهرشهر، آزمون‌ها، لحظه‌ها و گام‌هایی را به‌پایان بردند و شاید این یک ویژگی عمومی بین تمام شاعران آن نسل بود که تجربه‌ها و کوشش‌های خود را آسان نمی‌گرفتند.خطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد

ابوالفضل محققی


نظرات فرد دربارهٔ خودش

شعرگفتن
شعرگفتن برای من پاسخ به نیاز درونی است که بیش و پیش از همه خودم را آرام می‌کند پس از گفتن نیز ابتدا خودم را دگرگون می‌سازد. باری است که تا بر زمین نگذارم، احساس آسودگی نمی‌کنم و چون می‌گذارمش سرِ آن دارم که باری بس سنگین‌تر بردارم. دریچه‌ای است که به رنج بر تنگنایم باز می‌کنم و نقسی به‌راحتی می‌کشم؛ اما دوباره این در به‌سختی به رویم بسته می‌شود. جواب سلام به کسی است که سخت دوستش دارم؛ اما نمی‌بینمش. یک قناری است که آزاد می‌کنم و چون از دست دادمش، روحم لبریز از شادی می‌شود. شعر کوتاه‌ترین فاصلهٔ من با مردم است؛ اما شاعری راه درازی است که سال‌هاست در آن گام می‌زنم تا به دیدار خلق بشتابم.[۱۶]
داغ خاک دامن‌گیر!
خانوادهٔ من از ریشه، اصفهانی است و اصفهان زادگاه من است، گرچه جز چند ماهی بر خاک برکت‌خیزش نمانده‌ام. بیشترین یادهای من از کودکی را گسترهٔ سبز و بارانی و مه‌آلود مازندران پرمی‌کند با شب‌بیداری‌های فرازکومه‌ها در کشت‌راز و آوازهای محلی، آتش‌های هیزم‌شکن‌های خسته در جنگل، جامه‌های رنگین زنان در پهنهٔ دشت و تماشای اسب‌های آزادِ یال بر باد سپرده و اما این تهران بود که مرا به خود گرفت و مهر و داغش را یکجا بر دل من گذاشت. [۱۷]

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

از دل خاطرات ابوالفضل محققی

روزی در حیاط رادیو زحمتکشان نشسته بودیم؛ بعدازظهر بود، آفتاب زیبای کابل، درختان دور حیاط خانه «عموی شاه» حال‌وهوای دیگری داشت. از رادیو صدای شهرام ناظری به گوش می‌رسید که اشعاری از مولانا می‌خواند. با سرانگشت شروع کرد به گرفتن ریتم روی زانوانش و حرکت‌دادن ریتمیک سر و بدن. گفت:

مولانا را نباید با ریتم غم انگیز خواند. مولانا شور است، حرکت است. باید ضرب گرفت و رقصید.
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
ای شهید...ای آنکه بر کرانهٔ ازلی و ابدی وجود نشسته‌ای، دستی برار و ما قبرستان‌نشینان عادات سخیف را بیرون کش.
خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

روابط اجتماعی گسترده، مصاحبت و همیاری، خصلت‌هایی است که کسرایی را بدان‌ها می‌شناسند. در بین چهره‌های ادبی زمان خودش، هوشنگ ابتهاج، احمدرضا احمدی، (به‌آذین)، ایرج افشار، فروغ فرخزاد، مرتضی کیوان، شاهرخ مسکوب، فریدون مشیری، نادر نادرپور، نیما یوشیج، و ابراهیم یونسی از نزدیکان اویند. از اوائل دهه ۱۳۴۰ تا اوائل دهه ۱۳۶۰، تقریباً هر روز، در دفتر یا منزل، کسرایی محیطی باز برای دورهم‌آیی فراهم می‌کرد.

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

علت شهرت

فیلم ساخته شده براساس

بیستمین سالگرد درگذشت سیاوش کسرایی مصادف بود با سال ۲۰۱۶. جمشید برزگر فیلم مستندی دربارهٔ او ساخت به نام «در جست‌وجوی خورشید». این فیلم را تلویزیون فارسی بی.بی.سی پخش کرد. [۱۸]

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

کارنامه و فهرست آثار

  1. از آوا تا هوای آفتاب: مجموعه کامل اشعار، تهران: کتاب نادر. ۱۳۸۴
  2. الف. در هوای مرغ آمین: نقدها، گفت‌وگوها و داستان‌ها. تهران: کتاب نادر. ۱۳۸۲
  3. ب. هوای آفتاب: واپسین سروده‌ها. تهران: کتاب نادر. ۱۳۸۲
  4. مهره سرخ. وین: کارا. ‍۱۳۷۴
  5. ستارگان سپیده دم. لندن: بینا. ۱۳۶۸
  6. الف. هدیه برای خاک. لندن: بینا. ۱۳۶۳
  7. ب. پیوند. کابل: حزب توده ایران. ۱۳۶۳
  8. تراشه‌های تبر. کابل: انجمن فرهنگی پوهانتون. ۱۳۶۲
  9. چهل کلید. تهران: حزب توده ایران. ۱۳۶۰
  10. آمریکا، آمریکا. تهران: علم و هنر. ۱۳۵۸
  11. از قرق تا خروسخوان. تهران: مازیار. ۱۳۵۷
  12. به سرخی آتش، به طعم دود. سوئد (شهر نامعلوم): حزب توده ایران. (به اسم مستعار شبان بزرگ امید) ۱۳۵۵
  13. چهره مردمی شعر نیما. دانشگاه زاهدان. پلیکپی. ۱۳۵۴
  14. الف. بعد از زمستان در آبادی ما(داستان). تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. ۱۳۴۶
  15. ب. خانگی. تهران: بینا. ۱۳۴۶
  16. الف. با دماوند خاموش. تهران: صائب. ۱۳۴۵
  17. ب. سنگ و شبنم. تهران:صائب. ۱۳۴۵
  18. خون سیاوش. تهران: امیرکبیر. ۱۳۴۱
  19. آرش کمانگیر. تهران: اندیشه. ۱۳۳۸
  20. آوا. تهران: نیل. ۱۳۳۶

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

ناشرینی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. Siavash Kasraie, Stadt wien
  2. سیاوش کسرایی و صلیبی که خود بر دوش نهاد، بی‌بی‌سی فارسی
  3. در جست‌وجوی خورشید: روایتی از شعری با دو قلب، بی‌بی‌سی فارسی-دقیقه ۱۳:۱۵ در جست‌وجوی خورشید
  4. کاتالوگ ۱۳۹۴، حراج تهران
  5. از آن ۳ کشته ۱۶آذر، یک تن از جمع ما بود، صدرالدین الهی
  6. حزب توده و کانون نویسندگان ایران، بی‌بی‌سی فارسی
  7. سالگرد خاموشی سیاوش کسرایی، شاعر انقلاب و غربت، دویچه وله فارسی
  8. پنج دری؛ فرهنگ و هنر ایران در هفته گذشته، رادیو فردا
  9. پرهام، باقر. «ایران - چرا توده‌ای‌های کانون نویسندگان اخراج شدند؟». BBC فارسی. ۲۰۱۲-۰۲-۱۲. بازبینی‌شده در ۲۰۱۴-۱۰-۲۲. 
  10. کتاب حدیث تشنه و آب، صفحهٔ ۷۲ تا ۸۵ نوشته منصور کوشان
  11. من، «بی‌بی‌ کسرایی» ۱۴ سال داشتم، بی‌بی‌سی فارسی
  12. کسرایی، بی‌بی. «من، 'بی‌بی‌کسرایی' ۱۴ سال داشتم». BBC فارسی. ۲۰۱۲-۰۱-۱۲. بازبینی‌شده در ۲۰۱۴-۱۰-۲۲. 
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ عابدی، کامیار. ۱۳۷۹. شبان بزرگ امید: بررسی زندگی و آثار سیاوش کسرایی. تهران: کتاب نادر.
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ کسرایی، سیاوش. بدون تاریخ، احتمالاً اواسط دههٔ ۱۳۶۰. شرح زندگی. اسناد خصوصی کسرایی.
  15. کسرایی، سیاوش. ۱۳۶۹. متن نطق در پلنوم فروردین ۱۳۶۹ کمیته مرکزی حزب توده. اسناد خصوصی کسرایی.
  16. گزینهٔ اشعار. تهران: مروارید. ۱۳۹۱. ص. ۲۷۲. شابک ۹۷۸۹۶۴۵۸۸۱۶۱۸. از پارامتر ناشناخته |نام‌خانوادگی= صرف‌نظر شد (کمک); پارامتر |first1= بدون |last1= در Authors list وارد شده‌است (کمک)
  17. شَبان بزرگ امید. تهران: نشر ثالث. ۱۳۹۵. ص. ۱۳. شابک ۹۷۸۶۰۰۴۰۵۰۰۷۶۰ مقدار |شابک= را بررسی کنید: length (کمک). از پارامتر ناشناخته |نام‌خانوادگی= صرف‌نظر شد (کمک); پارامتر |first1= بدون |last1= در Authors list وارد شده‌است (کمک); تاریخ وارد شده در |تاریخ بازبینی= را بررسی کنید (کمک); پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)
  18. در جست‌وجوی خورشید: روایتی از شعری با دو قلب، بی‌بی‌سی فارسی

منابع

پیوند به بیرون