صمد بهرنگی: تفاوت میان نسخهها
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۰۱: | خط ۳۰۱: | ||
===نحوهٔ پوشش=== | ===نحوهٔ پوشش=== | ||
«كلاه صمد بهرنگي بر روي سر عاشيقها.» علي مغازه اي در آخرين روز از چهارمين جشنوارهٔ آينه دار خرداد ۹۶، کلاه بهرنگي را روي سرش گذاشت تا جشنواره با یاد خالق ماهی سیاه کوچولو تمام شود. تا کلاه پشمی صمد از قصههای کودکانهاش جا نماند، که اگر کسی به یاد صمد بیفتد بی کلاه نمیشود. صمد آن قدری عمر نکرد که قیافهای عوض کند، و جز یک لا پیراهن در تابستان و یک پالتو و شال گردن کاموایی زمستانه هیبت دیگری برای یک جوان نویسندهٔ آذربایجان تداعی نمیشود.<ref>http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3680340 روزنامه ايران > شماره 6674 3/10/96 > صفحه 22 (فرهنگ و هنر)]</ref> | |||
===تکیهکلامها=== | ===تکیهکلامها=== | ||
خط ۴۸۶: | خط ۴۸۸: | ||
<ref>{{یادکرد وب|نشانی = ''کتاب ماه کودک و نوجوان''| محمد_جواد_جزینی | مهر 1377 - شماره 12 (2 صفحه - از 7 تا 8)}}</ref> | <ref>{{یادکرد وب|نشانی = ''کتاب ماه کودک و نوجوان''| محمد_جواد_جزینی | مهر 1377 - شماره 12 (2 صفحه - از 7 تا 8)}}</ref> | ||
* | *{{یادکرد وب|نشانی = روزنامه ايران > شماره 6674 3/10/96 > صفحه 22 (فرهنگ و هنر)]}} |
نسخهٔ ۲۳ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۴۴
صمد بهرنگی | |
---|---|
نام اصلی | صمد بهرنگی |
زمینهٔ کاری | تدریس، نویسندگی، شعر، ترجمه و پژوهش |
زادروز | ۲تیر۱۳۱۸ تبریز |
پدر و مادر | عزت و سارا |
مرگ | ۱۲شهریور۱۳۴۷ ارسباران(رود ارس در ساحل روستای کوانق) |
محل زندگی | تبریز و قفقاز |
جایگاه خاکسپاری | گورستان امامیه |
لقب | صاد، قارانقوش، چنگیز مرآتی، بابک،آدی باقمیش، داریوش نواب مراغی،افشین پرویزی و ص.[۱] |
پیشه | معلم، داستاننویس، شاعر، مترجم و پژوهشگر |
کتابها | پارهپاره، کندوکاو، افسانههای آذربایجان (۲جلدی) و... |
نوشتارها | ٰ |
مدرک تحصیلی | زبان و ادبیات انگلیسی |
دانشگاه | دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز |
صمد بهرنگی معلم، شاعر کودک، داستاننویس، منتقد، مترجم و پژوهشگر فولکلور آذربایجانی بود که تولدش را ۲ تیر ۱۳۱۸ در تبریز و غروبش را در سن ۲۹ سالگی، بهتاریخ ۱۲ شهریور ۱۳۴۷ در قرهداغ پس از یافتن جسدش از رود ارس، بهثبت رساندند. [۲]
بهرنگی از دسته نویسندگانی است که بنا به دوران سیاسی زمانهٔ خود و تأثیر حزب توده در ادبیات داستانی ایران از هر سو مورد ستم واقع شده؛ گاه از چپ بهنام همدلی و همفکری با او، داستان زیبا و گیرای ماهی سیاه کوچولو را تا حد مانیفست جنبش چریکی پایین آوردند و جنبه کودکانگی و ادبی آن را یکسره نادیده گرفتند؛ و گاه عدهای او را بهعنوان فردی کافر و مرتد اعلام کردند. ش اقبال
به هر ترتیب صمد بهرنگی با گردآوری و پردازش فرهنگ عامه و ملتها و قصههای مردم آذربایجان، در معرفی ادبیات شفاهی ایران، گام بزرگی برداشت.[۳] او افسانههای عامیانه را بنمایهٔ قصههای کودکان میکرد و معتقد بود ادبیات کودکان باید پلی باشد بین دنیای رنگین بیخبری، رویا و خیالهای شیرین کودکی با دنیای تاریک و آگاه، غرقه در واقعیتهای تلخ و دردآور و سرسخت محیط اجتماعی بزرگترها. [۴] صمد نخستین کسی است که بهطور جدی از «پریا» و «دختران ننه دریا»ی شاملو به عنوان الگویی برای شعر کودک نام میبرد و به دفاع از شاخهٔ محاورهای شعر کودکان برمیخیزد. او نخستین نظریهپرداز شعر کودک به شمار میآید که بین سادگی شعر و پشت سر هم چیدن کلمات بچهگانه مرز قائل شده است.
صمد دوران کودکی خود را در یکی از محلههای قدیمی جنوب شهر تبریز به نام چرنداب گذراند. مادرش «سارا» و پدرش «عزت» بهسختی زندگی صمد و دو برادر و سه خواهر او را تأمین میکردند. کارگری، زهتابی و فروش آبِ مشک به قفقازها و روسها کفاف مخارج خانواده را نمیکرد. سرانجام عزت با فوج بیکاران آذربایجان راهی قفقاز و باکو شد و دیگر خبری از او نشد. بهرنگی پس از اتمام دورهٔ دبیرستان در مهر۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی تبریز راه یافت و دو سال بعد در خرداد۱۳۳۶ فارغالتحصیل شد. وی در مهر همان سال معلمی را آغاز کرد. او از هجدهسالگی در روستاهای ماماغان، قندجهان، گوگان، آخیرجان و آذرشهر آذربایجان شرقی معلمی کرد. در سال ۱۳۳۷ درحالیکه همچنان به تدریس مشغول بود، تحصیلاتش را در دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز ادامه داد و در سال ۱۳۴۱ موفق به دریافت گواهینامه پایان تحصیلات شد. صمد خود را اینگونه معرفی میکند: «قارچ زاده نشدم بی پدر و مادر، اما مثل قارچ نمو کردم؛ ولی نه مثل قارچ زود از پا درآمدم. هر جا نمیبود، به خود کشیدم، کسی نشد مرا آبیاری کند. من نمو کردم… مثل درخت سنجد کجومعوج و قانع به آبِ کم، و شدم معلم روستاهای آذربایجان.»
بهرنگی در سال ۱۳۴۱ بهجرم بیان سخنهای ناخوشایند در دفتر دبيرستان و بين دبيران (بنابه گزارش رئيس دبيرستان)، از دبیرستان به دبستان منتقل شد. یک سال بعد و درپی افزایش فعالیتهای فرهنگی، با پاپوش رئیس وقت ادارهٔ فرهنگ آذربایجان، کار صمد به دادگاه کشید که البته پس از تبرئه، حکم آزادی گرفت. [۵]
او نویسندگی را با طنز نویسی در نشریات آغاز کرد. در ۱۳۳۹ نخستین داستان منتشر شدهٔ خود به نام عادت را نوشت؛ که با تلخون در ۱۳۴۰، بینام در ۱۳۴۲، و داستانهای دیگر ادامه یافت.از بهرنگی ترجمههایی نیز از زبان انگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی برجاست که ترجمهٔ اشعار مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و نیما یوشیج نمونههایی از آن است. تحقیقاتی نیز با دو موضوع جمعآوری فولکلور آذربایجان و مسائل تربیتی از بهرنگی منتشر شده است. او در کتاب کندوکاو در مسایل تربیتی ایران کلمات عربیِ بهعاریه گرفتهشده را بخش بزرگی از اشتراک زبانهای رایج ایرانی نظیر ترکی آذری با فارسی دانسته است و بههمیندلیل علاوهبرآنکه با حذف این لغات به بهانههایی چون باستانگرایی مخالف بود، تأکید زیادی میکرد که این وااژهها حین آموزش زبان فارسی به کودکان آذربایجانی، جایگاه خود را حفظ کند.[۶]ماهی سیاه کوچولو مهمترین کتاب صمد بهرنگی به زبانهای مختلفی ترجمه شده است و موفق به دریافت جایزهٔ بی ینال براتیسلاوای چکسلواکی به سال ۱۹۶۹ شده است.
شهریور ۱۳۴۷ روزهای غمانگیزی را برای دوستان ماهی سیاه کوچولو رقم زد. خالق ماهی سیاه کوچولو در دنیای آبیِ ماهی کوچکش؛ در میان موجهای رود ارس آرام میگیرد. جسدش را چند روز بعد در ۱۲ شهریور، نزدیکی پاسگاه کلاله، در چند کیلومتری محل غرقشدنش از آب گرفتند. پیکرش در گورستان امامیهٔ تبریز دفن شد و دلیل مرگش از همان روزهای نخست انتشار خبر، با نظرات متعددی هم در رسانهها و هم بهشکل شایعه همراه شد. برخی گفتند که وی به دستورِ یا به دستِ عوامل دولت پهلوی کشته شده است. برخی نیز گفتهاند صمد غرق شد؛ چون شنا بلد نبود. در این بین تنها کسی که زمان مرگ یا نزدیک به آن زمان، همراه بهرنگی بوده، «حمزه فراهتی» است که آخرین دقایق عمر صود را این طور روایت کرده: «من این طرف بودم و صمد آن طرفتر. یک دفعه دیدم کمک میخواهد. هرچه کردم نتوانستم کاری بکنم.» [۷]
داستانک
داستانکهای انتشار
- بهرنگی از بابت نشر اول ماهی سیاه کوچولو براز پشیمانی کرده بود. در نامهای به دو تن از شاگردانش نوشته: «من کار غلطی کردهام که قصهام را به این ناشر دادهام.درست است که تقریباً ۱۲۰۰-۱۳۰۰ تومن به من خواهند داد، اما حتم میدانم برخلاف قصههای دیگرم به دست بچههایی که شما هم میشناسید و من میشناسم که با چه مشقتی زندگی میکنند، نخواهد رسید.» نامهها
- الفبای آذری را بهرنگی در سال ۱۳۴۲ برای مدارس آذربایجان را نوشت. این کتاب پیشنهاد جلال آلاحمد برای چاپ به كمیتهی پیكار جهانی با بیسوادی فرستاده شد اما صمد بهرنگی با تغییراتی كه قرار بود آن كمیته در كتاب ایجاد كند با قاطعیت مخالفت كرد. او پیشنهاد پول كلانی را نپذیرفت و كتاب را پس گرفت و باعث برانگیختن خشم و كینهی عوامل ذینفع در چاپ كتاب شد.[۸]
داستانک عشق
صمد عاشق نشد جز به شاگردانش و به نوشتن. شاید اگر دل در گرو عشق زنی داشت برای زنده ماندن، جدال بیشتری با ارس میداشت. او در نامهای به دوستش «یوسف» ازدواج را کار احمقها خوانده. ظاهراً حداکثر وقتی که صمد برای زن و تفریح گذاشت دو ساعت گشتزنی با دوچرخه در محله ارمنیها به امید یافت زنی یا همدمی بوده که از این بابت هم احساس شرم کرده.
سبیلهای صمد در بین دوستانش باعث شوخی و خنده میشد. در نامهای از شاگردانش میخوانیم: «صمد آقا میدانم حالا دختران زیادی در تهران به سبیلهای شما عاشق هستند؛ مواظب باش یکی را بگیرید زیاد نه ها. چون بچههای زیاد و پسران و جوانان زیاد و دختران بیشتری به قصههای شما عاشق هستند. کسی که به شما عاشق باشد حتماً به سبیلهایتان هم عاشق میشود. نامهها
داستانک استاد
داستانک شاگرد
- شاگردان صمد چنان به او وابسته میشدند که بعد از جدایی از مدرسه عادات او به ویژه خواندن کتاب را ترک نمیکردند. یکی از آنها برای صمد مینویسد: «من به عادات شما عاشق شدم. آوازهایی که در نمایش به من فرموده بودید هر روز می خوانم؛ گل مامان اُزلوم، سن و گل سینه بولبولومسن.» نامه ها
- یکی از شاگردان بهرنگی در نامهای به او نوشته این دفعه عروسی میکنید چون خیلی ثروتند شدید.
- سبیلهای صمد در بین دوستانش باعث شوخی و خنده میشد. در نامهای از یکی از شاگردان قدیمیاش میخوانیم: «صمد آقا میدانم حالا دختران زیادی در تهران به سبیلهای شما عاشق هستند؛ مواظب باش یکی را بگیرید زیاد نه ها. کسی که به شما عاشق باشد حتماً به سبیلهایتان هم عاشق میشود.» نامهها
آدم هر جا مفیدتر باشد باید آنجا برود
صمد با همهٔ علاقهای که به تبریز و مردم آذربایجان داشت معتقد بود، آدم هر جا مفیدتر باشد باید آنجا برود. او به شاگردانش آموخت، هیچ جایی به خودی خود بد یا خوب نیست و این آدمها و اعمالشان است که جایی را خوشنام یا بدنام، یا اجتماعی را خوب یا بد میکنند و با همین نگرش وقتی توانست در تهران زندگی کرد؛ تا بتواند به قول خودش «آم مفیدتری» برای وطنش باشد.
او با مردم اطرافش دوست بود. هر چه مینوشت از دل این دوستی بیرون میخزید. صمد میگوید: «قصهٔ من از کوچه و بازار دهات و مردمان و بزرگان و کوچکتران سرزمینمان زاده شده.» او میگوید شخصیت «یاشار» در داستان «اولدوز و کلاغها» را از یکی شاگردانش در روستای آخیرجان، و همین طور زنبابا و بابا و اولدوز را از میان آدمهایی که مدتها با آنها در تماس بوده پیدا کرده. صمد با آدمهای اطرافش و با شخصیتهای قصههایش دوست بود و در میان آنها زندگی میکرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود
داستانکهای دشمنی
گرچه داستانهای صمد قصهٔ رنج و درد مردم اطرافش بود و در خلوت خود بر این رنجها میگریست، اما از شِکوه و ناله بیزار بود. صمد اهل دشمنی با آدمها نبود، داستاننویس کودکان مهربانتر از آن بود که از کسی کینهای به دل بگیرد. اما یک بار به برادرش گلایهٔ یکی از دوستانش را کرده که گاهی ازش متنفر میشود، چون تمام روز ناله و زنجموره میکند و شب تا صبح گریه و زاری راه میاندازد و خواب ندارد. صمد میگوید: «کمترین لحظهای نیست که من فارغ از اندوه باشم. اما همیشه این را با بردباری تحمل میکنم و خیلی بهندرت زار میزنم و گلایه میکنم. آنقدر قدرت دارم که اندوهم را تحمل کنم و زار نزنم.»
به من نگو آقا!
صمد به شاگردانش میگفت او را «جناب» و «آقا» خطاب نکنند. او با شاگردانش دوست بود و بعد از پایان مدرسه این دوستی ادامه داشت و به آن افتخار میکرد. صمد به القاب و افتخارات نیازی نداشت و به دوستی با شاگردانش دلخوش بود. صمد قبل از چاپ هر داستاناز شاگردانش میخواست آن را بخوانند تا مطمئن شود داستانی سطحی نیست و ارزش چاپ دارد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
داستانکهای قهر
داستانکهای آشتیها
داستانک نگرفتن جوایز
داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است
داستانکهای مذهب و ارتباط با خدا
رئیس ادارهٔ آذرشهر در سال ۱۳۴۲ برای صمد بهرنگی پاپوش میدوزد و در نهایت پروندهای میسازد؛ به جرم آن که صمد در دبیرستان گفته خدایی وجود ندارد. صمد از بابت پروندهای که برایش ساخته بودند و جریمهای که از حقوقش کسر کردند گلایهای نمیکند بلکه به خاطر تهمتی که به ناروا به او زده بودند در نامههایش مینویسد. او آدم توداری بود و از درونیاتش کمتر میگفت، در معدود نامههایش از رازونیاز شبانهاش با خدا و اشکهایش گفته که این اندک هم برای دلداری دوستانش بوده که از تنهایی و گرفتاری شکوه کردهاند. نامه ها
داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
صمد بهرنگی طی نامهای در تاریخ ۱ مهر ۱۳۴۱ از حسنظن رییس فرهنگ وقت تشکر و درخواست کرده تا به جای دبیرستان به دبستان منتقل شود. او مینویسد فقط در کلاس اول میتواند با شور و رغبت درس دهد و مفید باشد. نامهها
صمد جنجال به پا میکند
صمد در نامهای مینویسد چطور با ريیس فرهنگ دستبهیقه شده و جنجال راه انداخته. بعد از این درگیری وزارت فرهنگ یک سوم حقوقش را کسر میکند. صمد مینویسد: «اگرچه ظاهراً من شکست خوردم و ثلث حقوقی از طرف وزارت فرهنگ جریمه شدم... کسی که حرف حق میزند تو دهنش گلابیّه نمیگذارند.» نامه ها
مرگ صمد
صمد در سن بیستونهسالگی در روخانه ارس غرق شد. مرگ او شایعاتی درپی داشت و عدهای دستگاه ساواک را مسئول مرگ او دانستند؛ اما اگر دنبال بهانه مرگ صمد بگردیم باید داستان «حمزه فراهتی» و علاقه او به اسب را بخوانیم. حمزه فراهتی تنها فردی است که روزهای آخر زندگی صمد کنار او بود. فراهتی دامپزشک، مأموریت تیمار اسبهای نوار مرزی ارتش را در مرزهای شمال آذربایجان بهعهده داشت. برحسب اتفاق صمد او را در این مأموریت همراهی کرد. آنها در نزدیکی پاسگاه مرزی خمارلو برای آبتنی به آب زدند. اسد بهرنگی برادر صمد میگوید: «صمد شنا بلد نبود.» فراهتی صدای فریاد صمد را میشنود و او را میبیند که در آب دستوپا میزند. نه از دست او و نه چند سربازی که به آب زده بودند برای نجات صمد کاری برنیامد. صمد در آب ارس آرمید. [۹]
- «علی دهباشی» در هفتهنامه «امید جوان» به مناسبت روز ملی «ادبیات کودک و نوجوان» دربارهٔ مرگ صمد گفته است مردم باور نمیکنند قهرمانی غرق شود. مردم دوست داشتند که بگویند صمد کشته شده است؛ اما واقعیت این است که صمد شنا بلد نبود. تا قبل از انتشار نامهٔ جلال آلاحمد بهطورقطع و یقین میگفتند که صمد را غرق کردهاند و کشتهاند. بخشی از این ادعا هم مستند میشد به مقاله آلاحمد. اما او بعدها گفت که صمد غرق شده و ما خواستیم به افسانهسازی عوام جهت بدهیم. من پس از پیروزی انقلاب برای اولین بار نامهای از جلال آلاحمد منتشر کردم. او در آن نامه به منصور اوجی شاعر شیرازی مینویسد: «اما در باب قضیه صمد بهرنگی، او خودش غرق شد، ما خواستیم در مقاله صمد و افسانهسازی عوام به افسانه مردم جهت بدهیم و برایناساس مرگ او را به گردن حکومت بیندازیم.» [۱۰]
- مگر چند تا صمد داریم؟
جلال آلاحمد خبر را از تلفنی از غلامحسین ساعدی شنید. تلفنی. ساعدی گفته بود: «صمد افتاده توی ارس!» جلال شنیده بود: «غرق شده.» و گفته بود: «حالا من چه کنم؟ چگونه باور کنم که صمد مرده؟ او که یک تنه ادای دین به زبان مادریش را تعهّد می کرد، او که به سرخوردگی از ما بزرگترها و به نفرت از «از ما بهترون» به کودکان پناه برده بود ... و آیا کافی است که حالا در مرگ او فقط بگویی لا اله الّا اللّه!؟... حالا بایست در داغ این برادر کوچکتر عزا گرفت و مرثیه گفت و مگر چند تا صمد داریم؟ و آیا کافی است مدرن بازی درآوردن؟ و به جای گریستن در غم مرگ او _ یا به جای خدا عالم است کدام ریش را حنا نبستن بر کربلای ویتنام گریستن؟... نه فایده ندارد. بهتر این است که من اکنون با چهل و پنج شش سال عمر و با کلّی پز و افاده و معلومات _ امّا به عوامی عامّیترین آدمها و به دیرباوری هر زندیقی که فرض کنی _ ... چو بیندازم که صمد عین آن ماهی سیاه کوچک از راه ارس خود را اکنون به دریا رسانده است . تا روزی از نو ظهور کند.[۱۱]
- ||غلامحسین ساعدی|| در مصاحبه با ضیاء صدقی ماجرای مرگ صمد بهرنگی را این طور میگوید: «صمد توی رودخانه ارس افتاد و مرده... بعد این شایعه را در واقع آل احمد به دهان همه انداخت. برای اینکه یکی از خصلتهای عمده جلال آل احمد، من نمیگویم بد است یا خوب است و شاید هم اصلاً خوب است، یک حالت Myth ساختن است و Myth پروری است. و وقتی Myth میسازد میتواند مثلاً دشمن را بیشتر بترساند. ولی نوشته یادم هست، که نمیدانم صمد مرده در چیز یا کشته شده. و این قضیه یواش یواش تبدیل شد به یک نوع چطور بگویم، اغراق گویی، نه در مورد صمد بلکه در مورد خیلی دیگران.»[۱۲]
داستانکهای دارایی
صمد بعد از پشت سر گذاشتن دوران سخت کودکی در خانهٔ پدری و به قول دوستانش پولدار شدنش، ساده زیست. او از حقوق معلمی و درآمد چاپ داستانهایش راضی بود. اما هر وقت صحبتی از پول کرده، از خرید کتاب و رونق بخشیدن به کتابخانههای کوچک بوده. دارایی بهرنگی شاگردان و دوستان خوب و نوشتههایش بوده و جز این حرفها چیزی در نامهها و زندگی صمد نمی توان یافت. نامهها
داستانکهای زندگی شخصی
صمد از وقت گذراندن در برخی اماکن عمومی و پررفتوآمد و دیدن آدمهای مختلف رویگردان نبود. از جمله در تبریز کافهای بود معروف به «قهوهخانه خران» (به ترکی آذربایجانی: اِشَّکلَر قهوهسی)، در سرای ایکی قاپیلی در راستهبازار تبریز. طنزگویان و بذلهگویان تبریز در آن جمع شده و انواع طنز، جوک، بذله و شوخیها را با موضوعات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و فلسفی در میان مشتریان قهوهخانه مطرح میکردند. بعدها که نشریه طنز توفیق سوژه «حزب خران» را درست کرد، این قهوهخانه هم به نام اشکلر قهوهسی مشهور شد. علاوه بر بهرنگی، نویسندگانی چون جلال آل احمد، منوچهر هزارخانی، عمران صلاحی و غلامحسین ساعدی گاهی به این قهوهخانه آمده با طنزگویان تبریز گپ میزدند و تبریزیهای شوخطبع نیز سر به سر آنها میگذاشتند. [۱۳]
داستانک برخی خالهزنکیهای شیرین (اشکها و لبخندها)
شبی در خانه دوستی مهمان بود. نامادریای بچه سه سالهاش را کتک می زند. صمد که دلش پر بده مینشیند به های های گریه سر دادن. خودش مینویسد: «چه گریستنی! مثل اینکه دلم چرک کرده بود. چرک و خونابه بیرون میریخت. بچهها را دورم جمع کرده بودمو های های میگریستم، کوچولوها هم با من.»
داستانک شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
- یکی از نامههای بهرنگی در پاسخ به نامهای از اداره فرهنگ مبنی بر تحویل ندادن یک جلد کتابچه به نام «منتخب نهجالبلاغه» به دبستان آذرقاضی جهان است. بهرنگی در این نامه عنوان کرده که کتاب سه سال پیش در جریان امانت دادن به معلمان و دانشآموزان از بین رفته و برای جبران مکافات کتابچهء دیگری به نام منتخب کلمات حضرت محمد(ص) را جانشین آن کند چون آن کتاب در بازار یافت نمیشود. نامه ها
- به خاطر چاپ كتاب «پاره پاره» در سال ۱۳۴۳ تحت تعقیب قرار گرفت و با صدور كیفرخواست از سوی دادستانی عادی ۱۰۵ ارتش یكم تبریز به مدت ٦ ماه از خدمت تعلیق شد.او مینویسد: «مرا از آذر شهر به گاوگان فرستادند، ۲۴۰ تومن از حقوقم کسر کردند که چرا در امور مسخره اداری دخالت کرده بودم...»
داستانکهای مشهور ممیزی
اعتراف به جفا
دو چشم بیسو فیلمی است محصول سال ۱۳۶۲ به کارگردانیِ محسن مخملباف که مجید مجیدی در آن به ایفای نقش میپردازد. مجیدی که در آن فیلم نقش معلم را دارد ۳۲ سال بعد، یعنی ۲۹فروردین۱۳۹۴، بهگزارش پارسینه، در کتابی با عنوان در قلمروی دیدار به جفایی که در حق صمد بهرنگی کرده، اعتراف میکند و مینویسد:
- «اعتراف میکنم که «دو چشم بیسو» را یک نقطهٔ تاریک در کارنامهٔ خود میدانم؛ با بازی در نقش آن معلم، واقعاً احساس میکنم، در حق صمد بهرنگی جفا کردهام!»
مرگ بر ماهی سیاه کوچولو، شعاری است که کودکان روستا در انتهای فیلم سرمیدهند.[۱۴]
عکس سنگ قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن
محمدباقر کریمی عضو هیات علمی دانشگاه آزاد تبریز در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز به مناسبت ۹ شهریور، سالگرد درگذشت صمد بهرنگی نوشت: «اطمینان دارم که هیچ کدام از شما نمیتوانید حدس بزنید، این عکس گور چه کسی است؟ این گور بی نشان و رنگ و رو رفته متعلق به یکی از مشاهیر ماست؛ یکی از مشاهیر ایران و آذربایجان. کسی که با وجود عمر بسیار کوتاه ۲۹ سالهاش، چنان درخشید که انگار بیش از قرنی زیسته است. بله اینجا گور صمد است؛ صمد بهرنگی، که نه عکسی بر روی گورش هست و نه نشان احترامی که جوامع بافرهنگ به مشاهیر خود قائل میشوند. انگار نه انگار که در اینجا پایهگذار ادبیات کودکان در ایران خوابیدهاست که کتابهایش به خارج از مرزها راه یافت و «ماهی سیاه کوچولو»یش به انتخاب منتقدین روزنامهی گاردین جزو ۱۰ کتاب برتر ادبیات کودکان قرار گرفت.»
صمد با آسمان هم دوست بود
صمد همواره سرگرم نامه نوشتن بود. در این نامهها از هوا و باران و برف نوشته، زیر آسمان هر شهر و دهی که بوده. به یکی از شاگردانش نوشته: «امروز برف خوبی باریده است؛ دوشنبه ۱۰ بهمن... یک ساعتی زیر برف توی خیابانهای تبریز گشته بودم...»
در نامهای در جواب به دوستش یوسف که گویا از سیل تبریز پرسیده بوده، مینویسد: «...گذشته از خانههایی که ویران شدند، و آدمهایی کشته شدند(در حدود ۶ نفر) و باغها و بستانها که گرفتار سیل شدند، اتفاقات جالب دیگری هم افتاد...» نامه ها
نامهنگاریهای صمد
صمد به طور منظم نامه مینوشت و همواره منتظر رسیدن نامه بود. این نامهها را با شاگردان قدیمیاش که به چشم دوست نگاهشان میکرد، دوستانش که «یوسف» نزدیکترینشان و هممحلهای دوران کودکیاش بود و برادرش ردوبدل میکرد. ظاهراً این نامهها علاوه بر ارضای حس مردمدوستی ابزاری بود در دست صمد برای القای خط فکری و مطالعاتی خود را به دیگران. نامه
همه ما ماهی سیاه کوچولو هستیم.
سال ۹۴ ترجمه انگلیسی ماهی سیاه کوچولو در انگلستان، عنوان بهترين اثر خارجی را به دست آورد و باز بر سر زبان افتاد. همان سال طی مراسمی فرشید مثقالی لوگوی ماهی سیاه کوچولو را به شورا هدیه کرد. در رونمایی لوگو، کلیپی از توران میرهادی پخش شد، که خانم میرهادی گفت: «همه ما ماهی سیاه کوچولو هستیم.»
زندگی و تراث
سوانح عمر
- ۱۳۱۸ : تولد در محله چرنداب تبریز در دوم تیر
- ۱۳۳۴ : ورود به دانشسرای مقدماتی پسران تبریز در مهرماه
- ۱۳۳۶ : فارغالتحصیلی در خردادماه و آغاز آموزگاری در مهرماه
- ۱۳۳۷ : ورود به دورهٔ شبانه دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تبریز و تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی در مهرماه
- ۱۳۳۹ : چاپ اولین داستانش به نام «عادت»
- ۱۳۴۰ : چاپ داستان «تلخون»، دستگیری و اعدام تعدادی از نزدیکان صمد به دست رژیم شاه و شرکت او در اعتصابات دانشجویی
- ۱۳۴۱ : دریافت گواهینامه پایان تحصیلات در خردادماه
- ۱۳۴۱ : اخراج از دبیرستان بهجرم بیان سخنهای ناخوشایند در دفتر دبیرستان و انتقال به دبستان
- ۱۳۴۲ : افزایش فعالیتهای فرهنگی و به دادگاه کشیدهشدن او با پاپوش رئیس فرهنگ، چاپ کتاب الفبای آذری برای مدارس آذربایجان
- ۱۳۴۳ : تحت تعقیب قرارگرفتن بهعلت چاپ کتاب «پارهپاره»، صدور کیفرخواست از سوی دادستانی عادی ۱۰۵ ارتش یکم تبریز و بهدنبال آن صدور حکم تعلیق از خدمت بهمدت شش ماه، نگارش کتاب «انشا ساده» با نام مستعار افشین پرویزی، لغو حکم تعلیق او در آبان، بازگشت صمد به کلاس درس
- ۱۳۴۴ : ترجمهٔ کتاب «ما الاغها!»(از عزیز نسین) در پاییز
- ۱۳۴۷ : مرگ در اثر غرقشدن در رود ارس [۱۵]
- ۱۳۴۸ : ترجمهٔ «کلاغ سیاهه» (از مامین سیبیریاک) در خرداد، ترجمهٔ کتاب «خرابکار» (قصههایی از چند نویسنده ترک زبان) در تیر و چند قصه دیگر برای کودکان
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
غلامحسین ساعدی در مصاحبهای گفته: «آشنایی من با صمد بهرنگی در سطحی است که من او را از بچگی میشناختم. صمد محصل دانشسرای مقدماتی بود و من اصلاً نمیشناختمش، مثل هزاران نفر دیگر، توی کتابخانه آمد با ترس و لرز، من آنجا بودم دیدم یک بچهی جوانی آمد و لباس ژندهای تنش است و «چه باید کرد» چرنیشفسکی را میخواهد…کتابفروشی «معرفت» بود. یارو گفت همچین کتابی نیست. من تعجب کردم که این بچه چه جوری میخواهد این را. بعد صدایش کردم، ترسید. من یک مقداری از کتابهایم را از قبل از ۲۸ مرداد قایم کرده بودم توی صندوق و توی یک باغ چال کرده بودیم. گفتم من دارم و با من راه افتاد و آمد.»[۱۶]
شخصیت و اندیشه
صمد در خانوادهای تهیدست بزرگ شد و تا پایان عمر کوتاه خود دغدغه بهبود اوضاع معیشتی و تحصیلی کودکانی را داشت که در وضعیتی مشابه او رشد میکردند. در نامهای به شاگردان قدیمیاش مینویسد: «اگر شما پس از ممقان و پس از دبیرستان، از جنبوجوش بیفتید و فقط به خوردن و خوابیدن و وقت گذرانیدن اکتفا کنید، من حس خواهم کرد که عمرم را در ممقان بیهوده صرف کردهام، و این فکر مرا سخت ناامید میکند و سخت غمگینم میکند.» او علیرغم مشغلههای خود وقت زیادی صرف این نامهنگاریهای روشنگرانه میکرد و از دوستی با شاگردانش لذت میبرد و آرزو داشت کتابهایش به دست کودکان محروم برسد. او به یاد دادن و یاد گرفتن سخت معتقد بود، اما میگفت: «یاد گرفتن باید بخاطر تأثیر در دیگران و ایجاد تغییر در محیط زندگی و آدمهای دور و نزدیک باشد. یاد گرفتن اگر فقط بخاطر یاد گرفتن باشد، یک شاهی ارزش ندارد.»
او در شیوه آموزشی و مضمون قصههای خود تلاش می کرد روح اعتراض به نظام حاکم را در دانش آموزانش پرورش دهد. پای پیاده در روستاها راه می افتاد و اگر کسی کتابخانه ای تاسیس کرده بود او را تشویق می کرد و به مجموعه کتابهایش، کتابهایی می افزود. بچه ها را به ویژه تشویق به مطالعه می کرد و هرچه از جذابیت و روشهای دوست داشتنی برای این گروه سنی میدانست در کار می کرد تا بچه با کتاب به عنوان یک همراه همیشگی در تمام طول زندگی مانوس باشند. می گفت که کتاب بخوانند و سپس آن را در جملاتی ساده برای دیگران خلاصه نویسی کنند.
صمد در خصوص بیعدالتیهایی که در حقش میشد سکوت نمیکرد. اما هیچ وقت از سخت کار کردن و جنبوجوش نیفتاد. بعضیها سرزنشاش میکردند که که چرا با آن همه ظلمی که به او شده باز هم جانفشانی میکند. اما صمد به رفتن معتقد بود: «... سعی کن بی اعتنا باشی. اما نه اینکه کار نکنی و بیکاره باشی. ها! غرض رفتن است نه رسیدن. زندگی کلاف سردرگمی است. به هیچ جا راه نمیبرد. اما نباید ایستاد. این که می دانیم نخواهیم رسید، نباید ایستاد . وقتی هم که مردیم، مردیم به درک!»
زمینهٔ فعالیت
- مقالهها و قطعات طنزآمیز و آغاز کار نویسندگی در نشریۀ فکاهی توفیق.
- نگارش قصههای تمثیلی ـ نمادیی، با اقتباس از افسانههای محلی مانند داستان تلخون.
- داستان؛ صمد بهرنگی در ژانرهای گوناگون داستان واقعگرا، فانتزی و ترکیبی دست به آفرینش اثر برای کودکان زده است. او کوشید نونگری و تفکر انتقادی مدرن را در ادبیات کودک ترویج و تثبیت کند. میتوان گفت هنوز کودکان و ادبیات کودک ایران با انبوهی از مشکلاتی که او طرح کرد، درگیرند.[۱۷]
- کتابهای آموزشی: بررسی مشکلات و موانع تعلیم و تربیت کودکان روستایی و نقد نابهنجاریها و شیوههای ناهماهنگ رایج در آموزش و پرورش وقت و پژوهش در زمینهٔ گنجینۀ وسیع و متنوع فرهنگ مردمی(فولکلور) خطۀ آذربایجان از جمله کتاب کندوکاو در مسائل تربیتی ایران
- ترجمه: برگردان قصههایی از ترکی استانبولی به فارسی و برگردان گزیدهای از سرودههای شاعران معاصر به ترکی آذری.[۱۸]
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
آیتالله خامنهای
آقای بهرنگی آدم مسلمونی بود. خب روش چپیها اینه که هر مبارزی را به لطایف الحیلی به خودشون بچسبونن. صمد مسلمون بود؛ اما اونها تلاششون اینه که صمد را کمونیست معرفی کنن.[۱۹]
علی دهباشی
صمد بهرنگی تا سال۱۳۶۰ یکی از نویسندگان مطرح در حوزه کودک و نوجوان بود؛ اما بهتدریج کمرنگ شد. برای اینکه او نویسنده کاملاً سیاسی بود و وقتی تبوتاب جریانهای سیاسی در آن سالها فرونشست، بسیاری از گفتهها و نوشتههای صمد هم جنبه عادی یافت. امروز بچههای ما دنبال مسائل دیگری هستند؛ مثل اسطورههای جدیدی که در بازیهای کامپیوتری خلق شده. درواقع فرهنگ جهانی، کار دست ما داده است![۲۰]
یعقوب حیدری
صورت صمد بهرنگی پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران است. نگاه من به صمد، همیشه نگاه تازهای است و در هر بار رجوع به کتابهای او با کشف تازهای مواجه میشوم. یکی از اکتشافات من دربارهٔ صمد این بود که مشهورترین شاهکار او یعنی «ماهی سیاه کوچولو» با الهام از شعر «علی کوچیکه» فروغ فرخزاد نوشته شده و بازآفرینی خلاقی از این اثر است.[۲۱]
مهراب قاسمخانی
بچه که بودم عاشق کتابهاى صمد بهرنگى بودم. هرکدوم از قصههاى کتاب رو چندین بار خونده بودم. خیلى دوسشون داشتم. مخصوصاً قصههاى اولدوز رو. بعد از سالها کتاب رو باز کردم... وحشت کردم وقتى دوباره خوندمش. بیشتر قصهها بیانیههایى هستن براى شستوشوى مغزى بچهها. براى دورکردنشون از دنیاى خوشگل کودکى. براى آموزش یک ایدئولوژى خاص در فضاى کودکانه. قصهها پر هستن از ترویج نفرت و خشونت و حتى ترور.[۲۲]
محسن هجری
بهرنگی نخستین نویسندهای است که در دههٔ ۳۰ با نوشتن کتاب «کندوکاو در مسائل تربیتی در ایران» حساسیتهای خود را به نسبت به نظام آموزشی و ساختار تعلیمی برجسته میکند. بهرنگی در این کتاب تئوریک ادبیات کودک را چونان ابزاری میبیند که میتوان با کمک آن فرآیند آموزش و تعلیم را دگرگون کرد. بهعبارتدیگر کودک آرمانی بهرنگی، با کمک ادبیات کودک با مفاهیمی آشنا میشود که به او کمک میکند تا شخصیتش متفاوت شود. البته این نگاه تعلیمی فقط به آموزش واژهها و مفاهیم بسنده نمیکند؛ بلکه تلاش میکند تا الگوهایی آرمانی را برای مخاطبان خود تعریف کند. بهنظر میرسد نگاه صمد بهرنگی تداوم همان جریانی است که بعد از انقلاب مشروطه از نظام آموزشی سنتی فاصله گرفت و الگوهای روزآمد را پیگیری کرد. در این تلاشها یکی از اهداف اصلی حل معضل کودکان دوزبانهای است که زبان فارسی، زبان دومشان محسوب میشود، بهویژه کودکان آذری زبان که بهرنگی سالها برای آموزش آنها وقت گذاشت.[۲۳]
علی اکبر درویشیان
درویشیان و صمد بهرنگی، تأثیر و تأثری بر هم داشتند که پس از مرگِ صمد سبب شد، او راهش را به طریقی ادامه دهد. درویشیان میگوید: «من خودم را لایقِ این نمیدانم که بگویند جای صمد زندگی میکنم. زمانی که خبرِ فوتِ صمد را شنیدم، در منزل بودم و تا ساعتِ دو نیمه شب در راهرو قدم میزدم. خوابم نمیبُرد. تنها میخواستم ذهنم را آرام کنم و تا زمانی که شروع به نوشتن کردم، این آرامش را نیافتم. "صمد جاودانه شد"را آن زمان نوشتم.»
خسرو گلسرخی
صمد بهرنگی با عشق به مردم و آتشی که از این عشق در سینهاش گر میگرفت، چشمانداز محرومیتهای جامعه را با درنگ در تضادهایی که خاستگاه این حرمانها است در آثارش تصویر کرد. «بهرنگ» این معلم محرومان از بچهها آغاز کرد، جانمایهاش را از بچههای محروم گرفت و بدانها بخشید، این بخشش او به بچهها آموخت که باید راهی جست تا ایستاد و گریاند. نمیتوان مسیحوار آن سوی صورت را نیز آمادۀ خوردن سیلی کرد. او به بچهها فهماندکه هیچ بچهای پولدار به دنیا نمیآید. پدر اگر بینان به خانه باز میگردد، گناهی ندارد. این علتی دارد و اگر تنپوش ژندۀ او در مدرسه تحقیر برایش میخرد، علتی دیگر.
مهدی یزدانیخرم
مهدی یزدانیخرم در مقالهای با عنوان استالینیستِ مهربان یا چهگوارای داستاننویس؟ در گزیده جستارها و رویدادهای ادبی دوشنبه- ۱ مرداد ۹۴ می نویسد: صمد بهرنگی در بیست و نه سالهگی در آبهای رودخانهی مرزی َارَس غرق شد و از دنیا رفت. سالِ ۱۳۴۷. اماحالا که چیزی نمانده به پنجاهمین سالمرگاش، بازخوانی تاثیرِ او و ایدههایاش بر تفکرِ ادبیاتِ کودک بیش از هر چیزی احساس میشود. بهرنگی از بتهای ازلی جریانِ فدایی و حتا چپهای میانهرو محسوب میشد و صدالبته کتابهایاش در بسیاری از کتابخانه های دههها بعدِ مرگاش دست به دست میچرخید و هنوز هم طرفدارانی دارد. این بتِ ازلی که در پروژهی رندانهی آلاحمد «شهید» اعلام شد و بعدها که فرج سرکوهی در اوایلِ دههی هفتاد حیلهی جانانهی آلاحمد را افشا کرد باز هم نتوانست این شهیدبودهگی را از او سلب کند، یکی از نمادهای ادبیاتِ کودکیست که تاثیرش بر نسلهای بعدِ او غیرِ قابلِ انکار است.
شهرام اقبالزاده
نگاهی به استقبال گسترده از «ماهی سیاه کوچولو»، پس از گذشت حدود نيمقرن (و البته دیگر آثار وی) و ب{رگزیدهشدن ترجمه اخیر انگلیسی بهعنوان بهترین اثر خارجی ادبیات کودک در انگلستان، فارغ از بحث و جدلهای سیاسی، خود بهترین گواه ارزش ادبی کار صمد است.
محمدرضا سرشار
بهرنگی بیش از اینکه به عنوان یک نویسنده صرف مطرح باشد، نویسندهای سیاسی بود که موضوعات و دیدگاههای سیاسی مختلف از جمله جریان روشنفکری و کمونیستی بر داستانهای وی تأثیر بسیار گذاشته است؛ به طوری که گاه میتوان به سختی اظهار نظر کرد به اینکه بهرنگی نویسنده است یا شخصیتی سیاسی. غلبه همین نوع اندیشهها در آثار بهرنگی منجر به این شد که بسیاری از والدین خواندن کتاب این نویسنده را برای فرزندان خود مفید ندانند.[۲۴]
محمدجواد جزینی
اگر با ملاکهای ادبیات کودک و نوجوان امروز به این کتاب نگاه کنیم ضعفهای عمدهای در ساختار اغلب قصهها میبینیم. شاید اکنون که که در روزهای آخر دههٔ دوم انقلاب هستیم و پیدایش آثار ارزشمندی در حوزه ادبیات داستانی کودک و نوجوان، آثار صمد بهرنگی جای عرض اندام نداشته باشد،اما باید بدانیم بهرنگی در پیدایش ادبیات داستانی کودک و نوجوان سهم بزرگ و انکار ناپذیری داشته است و نویسندگانی چون درویشیان و یاقوتی به تقلید از صمد پرداختهاند.[۲۵]
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
از دانشسرا که درآمدم و به روستا رفتم یکباره دریافتم که تمام تعلیمات مربیان دانشسرا کشک بوده است و همهاش را به باد فراموشی سپردم و فهمیدم که باید خودم برای خودم فوتوفن معلمی را پیدا کنم و چنین نیز کردم. بهرنگی در خصوص یکی از کتابهایش به نام «کتاب انشاء» به برادرش مینویسد: « کار گند و مسخرهای است اما به جرات میتوانم بگویم بعضی قسمتهایش حتی قابل استفاده آقای آموزگاران خل و بیسواد ماست.»
تفسیر خود از آثارش
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
فقر، درد، نور، آموختن و رفتن در کلام بهرنگی[۲۶]
- فقر، شب را بیغذا سرکردن نیست، فقر، روز را بیاندیشه بهسربردن است.
- هر نوری هرچقدر هم ناچیز باشد، بالاخره روشنایی است.
- درد من حصار برکه نیست، بلکه زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است.
- واقعاً چه فایدهای دارد که ذهنم را از چیزهایی انباشته کنم که هیچ به دردم نخواهد خورد. من که نیامدهام اینجا شاگرد اول شوم، فقط قبولی برایم کافی است.
- غرض رفتن است نه رسیدن. زندگی کلاف سردرگمی است، به هیچجا راه نمیبرد؛ اما نباید ایستاد، با اینکه میدانیم نخواهیم رسید، نباید ایستاد. وقتی هم که مردیم؛ مردیم بهدرک...!
نحوهٔ پوشش
«كلاه صمد بهرنگي بر روي سر عاشيقها.» علي مغازه اي در آخرين روز از چهارمين جشنوارهٔ آينه دار خرداد ۹۶، کلاه بهرنگي را روي سرش گذاشت تا جشنواره با یاد خالق ماهی سیاه کوچولو تمام شود. تا کلاه پشمی صمد از قصههای کودکانهاش جا نماند، که اگر کسی به یاد صمد بیفتد بی کلاه نمیشود. صمد آن قدری عمر نکرد که قیافهای عوض کند، و جز یک لا پیراهن در تابستان و یک پالتو و شال گردن کاموایی زمستانه هیبت دیگری برای یک جوان نویسندهٔ آذربایجان تداعی نمیشود.[۲۷]
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
صمد وقتی هم به قول شاگردانش آدم پولداری شد، دست از سادهزیستی برنداشت. او چند صباحی را در یک اتاق اجارهای در روستایی نرسیده به آذرشهر (به ماهی بیست تومان)، مدتی در خانهای در تبریز، چند شبی را در کافهای که دریچهای رو به صحرا داشت(سر راه آخیرجان) و اگر فرصتی مییافت کنار مادرش روزگار گذراند. او از یکی از این قهوهخانهها برای برادرش مینویسد: «یوسف، تو هیچ قهوهخانهٔ سرراه دیدهای؟ وسط بیابان، دور از آبادی، تو باشی و قهوهخانهچی و یک مشت مردم ناشناس که هر ساعت عوض میشوند و دیگران میآیند و بهجای آنها مینشینند و چایی میخوردند...» صمد گاهی شبها را در آن قهوهخانه میگذراند، کنار رانندهها، کمک رانندهها، دهاتیها. روی یک گلیم روی سکوی جلوی اتاق، با یک بخاری هیزمی که هیزمش را به قول خودش برادر کوچکهٔ قهوهچی از باغهای اطراف کش میرفت. صبح هم پیاده میرفت تا ده و سر کلاس درس. نامه
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
عمر کوتاه صمد کفاف سفرهای پرخرج و دورودراز را نکرد. او ماهی سیاه کوچولو را به دریا فرستاد و خودش از تهران و تبریز آن طرفتر نرفت. اما سرکشی و گشتوگذار در روستاهای آذربایجان از دلخوشیهای او بود. او تابستان سال ۴۳ خودش را به روستاگردی در بستانآباد، دیزناب،سیسان، و تازاسیسان، قرهچمن،زرلی، قرهبولاغ سرگرم کرد. نامه
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
بنیانگذاری
نشریهٔ هنری-اجتماعی آدینه به همت صمد و یارانش از اول مهر ماه ۱۳۴۴ تا شهریور ۴۵ منتشر شد.
تأثیرپذیریها
صمد در نامههایش خواندن این کتابها و نشریات را به دوستان و شاگردانش سفارش کرده.
- کتابها: نگاهی به تاریخ جهان جواهر نعل نهرو، مادام بواری، بیگانه آلبر کامو، خزه، گرسنه کنوت هاسون، قیام در اردوگاه تربلینکا، کتاب تحلیلی دریان هاشم رضی، نگاهی به تاریخ جهان نهرو، ظهور و سقوط رایش سوم ویلیم شایرر، سرگذشت مادر، جُنگ ساوالان، ایران را از یاد نبریم، طرح مقدماتی جامعهشناسی ایران و...
- نشریات: کتاب هفته، علم و زندگی، مهد آزادی،...
نویسندههایی که در نامههایش به دوستان و شاگردانش معرفی کرده و به نظر میرسد از آنها تاثیر گرفته: محمدعلی اسلامی(شاعر و نویسنده)، ایرج پزشکزاد، سوفوکل، ماکسیم گورکی و... نامهها
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساختهشده براساس
نمایشنامه "ماهی سیاه کوچولو" با نگاهی به اثر صمد بهرنگی که از معروفترین آثار کودک ایرانی است، توسط مهرنوش علیا نوشته شده است. نمایش "ماهی سیاه کوچولو" به نویسندگی مهرنوش علیا و کارگردانی محمد عاقبتی پروژه مشترک ایران و آمریکا است با نگاهی آزاد به نوشته صمد بهرنگی. این نمایش در تابستان ۲۰۱۶ به عنوان یکی از طرحهای برگزیده برای کارگاه پروژههای جدید توسط کمپانی نیو ویکتوری در نیویورک انتخاب شد. در پاییز ۲۰۱۶ در Down Town Art در منهتن و African American Arts & Culture Complex سانفرانسیسکو به زبان انگلیسی روی صحنه رفت.
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
انتشار کتاب «صمد، ساختار یک اسطوره» نوشته «محمدهادى محمدی» و «علی عباسی» بعد از دو دهه آثار صمد بهرنگی را از مهجوریت و ممنوعیت درآورد. به بهانهٔ چاپ این کتاب «شهرام اقبالزاده» در نقدی مفصل با عنوان «اسطوره، سیاست و ادبیات» در ماهنامهٔ کتاب ماه کودک و نوجوان به دلایل ماندگاری صمد و آثارش میپردازد و سرانجام «تابو» نام صمد بهرنگی شکسته میشود.
نام جاهایی که به اسم این فرد است
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
در ۶ شهریور ۱۳۹۴ نمایشگاهی گروهی با عنوان «چند روایت از یک انسان که با امواج ارس به دریا پیوست» از آثار هنرمندان کشور برگزار شد. در این نمایشگاه ۱۰ اثر تجسمی به همراه ۴۸ طرح جلد، پوستر، عکس و تصاویری مستند از صمد بهرنگی به نمایش گذاشته شد. آرش تنهایی هنرمند و گردآورندهی نمایشگاه میگوید معتقد است صمد بهرنگی یکی از تواناترین و مهمترین چهرههای ادبیات ایران است که شخصیت و تفکر بزرگ او را نمیتوان انکار کرد. موضوع نمایشگاه خود صمد بهرنگی بوده و هریک از هنرمندان روایت خود را از صمد بیان کرده است. در واقع هدف توجه به صمد بهرنگی بوده و هنر تجسمی در مرحله دوم اهمیت قرار داشت.در واقع ارايهٔ یک روایت غیر رسمی و غیر فاخر از شخصیتهایی مثل صمد بهرنگی است.
در این نمایشگاه آثاری از فرشاد آل خمیس، صالح تسبیحی، مرتضی خسروی، زرتشت رحیمی، یحیی رویدل، شواتیر، کیانوش غریبپور، Nafir، اسماعیل قنبری و گلرخ نفیسی به نمایش گذاشته میشود. همچنین در بخش دیگری از این نمایشگاه مجموعهای از طرح جلد کتابهای صمد، پوسترهایی درباره او و همچنین عکسها و نامههای او نیز به نمایش گذاشته میشود که در میان آنها آثاری از امیر اثباتی، آیدین آغداشلو، وحید آتشی، ضیاءالدین جاوید، بزرگ خضرایی، مصطفی رمضانی، بهزاد غریبپور، فرشید مثقالی، اردشیر محصص، مرتضی ممیز، تلخان ناودل و… وجود دارد.
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
کارنامه و فهرست آثار
صمد بهرنگی نامهای مستعار متعددی چون صاد، قارانقوش، چنگیز مرآتی، بابک،آدی باقمیش، داریوش نواب مراغی،افشین پرویزی، ص. [۲۸] مینوشت. حاصل کوشش وی طی عمر کوتاهش که ده سال آن را به تألیف پرداخت، کتابهای باارزش زیادی در زمینههای گوناگون است:
قصه برای کودکان
- عادت اولین داستان، در نوزدهسالگی
- اولدوز و کلاغها
- اولدوز و عروسک سخنگو
- پسرک لبوفروش
- قوچعلی و دختر پادشاه
- ماهی سیاه کوچولو
- کجل کفترباز
- یک هلو و هزار هلو
- تلخون در بیستسالگی، برگرفته از داستانهای بومی آذربایجان، انتشار در «کتاب هفته» با نام مستعار «قارانقوش»
- چهلودو ساعت در خواب و بیداری
- سرگذشت پسرک دهاتی (چاپنشده)
- کلاغها،عروسکها و آدمها (چاپنشده)
تحقیقات فلکوریک و تربیتی و اجتماعی
- کندوکاو در مسائل تربیتی ایران
- متل و چیستانها(با بهروز دهقانی)
- افسانههای آذربایجان (با بهروز دهقانی)جلد اول
- افسانههای آذربایجان (با بهروز دهقانی)جلد دوم
- پارهپاره(چاپنشده)
- الفبا برای کودکان روستایی(چاپنشده)
- آذربایجان در نهضت مشروطیت ایران(چاپنشده)
ترجمه
- ما الاغها نوشتهٔ عزیز نسین
- خرابکار نوشتهٔ چند نویسنده ترک
- دفتر اشعار معاصر(چاپنشده)
جوایز و افتخارات
کتاب برگزیده کودک سال ۱۳۴۷.
دریافت جایزهٔ ششمین نمایشگاه کتاب کودک در بلون ایتالیا.
دریافت جایزهٔ بی ینال براتیسلاوای چکسلواکی سال ۱۹۶۹.
این کتاب به بسیاری از زبان های جهان ترجمه شده است.
اخیرا ترجمه جدیدی از این کتاب به زبان سوئدی با همان نقاشیهای نسخهٔ اصلی فارسی به چاپ رسیده است.
نمایشگاه آثار برندگان پنجاه سال جایزه هانس کریستین اندرسون به مدت دو ماه از ۲۹ تیر تا ۳۰ شهریور ۹۵ (۱۹ جولای تا ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۶) در شهر تایپه، کشور تایوان برگزار گردید. آثار تصویرگری مثقالی تصویرگر کتاب ماهی سیاه کوچولو، تنها برندهی ایرانی این مسابقه نیز در میان این آثار قرار گرفت. این تصویرها از کتابهای ماهی سیاه کوچولو، «تو را من چشم در راهم»، «شهر ماران»، «من و خارپشت و عروسکم»، «جمشیدشاه»، «آرش کمان گیر»، «مازن» و «پسرک چشمآبی و قهرمان» انتخاب شده است.
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
- منوچهرهزارخانی - «جهان بینی ماهی سیاه کوچولو» - آرش دوره دوم ، شماره ۵ - (۱۸) -آذر ۱۳۴۷
- صمد جاودانه شد - علی اشرف درویشیان - ۱۳۵۲
- کتاب جمعه - سال اول - شماره۶ - ۱۵ شهریور ۱۳۵۸
- برادرم صمد- نوشته اسد بهرنگی
- صمد، ساختار یک اسطوره- محمدهادى محمدی و علی عباسی
- صمد آنگونه که بود(نگاهی دیگر به قصهها و آراء صمد)۱۳۷۲ - رضا رهگذر
بررسی چند اثر
ماهی سیاه کوچولو
ماهی سیاه کوچولو حکایت زندگی و سرگذشت ماهی سیاه کوچولویی است که خسته از تکراری بیهودهای که دیگرانِ قصه، بر آن نام زندگی نهادهاند، راه دریا را پیش میگیرد و طول جویبار را از پی هدفش طی میکند، همراهبا اتفاقها و گرفتاریهایی که در سفر برایش پیش میآید. از ماجرای حمله همسایگان به او برای اینکه معتقدند حرفهای گندهگنده میزند و بچههای دیگر را از راه بهدر میبرد، مخالفت مادرش برای تصمیمی که اتخاذ کرده، حکایت درسآموزیهای مارمولک دانا که او را از خطرات راه آگاه میکند و درحد توان به او راهکارهایی برای نجات نشان میدهد تا حیلهگریهای خرچنگ، و خطرات مرغ ماهیخوار که دشمن درجه یک او و ماهیهای دیگر است. [۲۹]
ﻣــﺎﻫﯽ ﺳــﯿﺎه ﮐﻮﭼﻮﻟــﻮ نماد ﺷﺨﺼـﯿﺖ «ﺟﺴــﺘﺠﻮگر» -از دوﺳت داﺷﺘﻨﯽﺗﺮﯾﻦ ﮐﻬﻦاﻟﮕﻮهای ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ ﺑﻬﺮﻧﮕﯽ- ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ در ﻣﺴﯿﺮ ﺳـﻔﺮ ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﺎﻧﮥ ﺧـﻮد در ﻣﻮاﺟﻬـﻪ ﺑـﺎ ﮐﻬـﻦالگوهای «ﻧـﺎﺑﻮدﮔﺮ» و «ﺟﻨﮕﺠـﻮ» ﺑـﻪ ﮐﻤـﮏ ﮐﻬﻦاﻟﮕﻮﻫـﺎي«ﺣﺎﻣﯽ» به وادي «ﺗﺸﺮف» ﻗﺪم ﻣﯽﻧﻬﺪ و ﺑـﻪ آزادي و رﻫـﺎﯾﯽ دروﻧـﯽ؛ ﯾﻌﻨﯽ همان ﺑﯿـﺪاري ﻗﻬﺮﻣـﺎن درون، دﺳـﺖ ﻣـﯽﯾﺎﺑـﺪ. ﺗﮑـﺮار و ﺑـﻪ ﺗﻌﺒﯿـﺮي ﺣﻠـﻮل ﺧﺼﺎﯾﺺ ﮐﻬﻦ ﻣــﺎﻫﯽ ﺳــﯿﺎه ﮐﻮﭼﻮﻟــﻮ در ماهی ﻗﺮﻣﺰ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮی ﭘﺎﯾﺎن رواﯾـﺖ، ﻋﻼﻗﮥ ﺻﻤﺪ را ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ اﺳﺘﻤﺮار اﯾﻦ ﭼﺮﺧﻪ در ﻣﯿﺎن ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻧﺸﺎن ﻣـﯽدﻫـﺪ؛ ﯾﻌﻨـﯽ ﺗﻘﻮﯾﺖ و زﻧﺪه ﻧﮕﻪ داﺷﺘﻦ « ﺣﺲ ﺟﺴﺘﺠﻮﮔﺮي » و «اﻋﺘﺮاض» در ﻧﻬـﺎد آزاده ﮐﻮدﮐـﺎن ﻫﻢﻋﺼﺮ ﺧﻮﯾﺶ و ﻧﺴﻞ آﯾﻨﺪه.
ماهی سیاه کوچولو از هر دو طرف مورد ستم واقع شده. گاه تا حد مانیفست جنبش چریکی پایین آورده و جنبه کودکانگی و ادبی آن یکسره نادیده گرفته شده؛ و گاه از آن طرف نگرشی که صمد را بهعنوان فردی کافر و مرتد اعلام کردهاند. نمونه آن نقدهای رضا رهگذر است. باری، نگاهی به استقبال گسترده از ماهی سیاه کوچولو، پس از گذشت حدود نيمقرن (و البته دیگر آثار وی) و با برگزیدهشدن ترجمه اخیر انگلیسی آن بهعنوان بهترین اثر خارجی ادبیات کودک در انگلستان، فارغ از بحث و جدلهای سیاسی، خود بهترین گواه ارزش ادبی کار صمد است. بیانصافی و حتی غیرعلمی است که آثار او را به سطح بیانيههای سیاسی یا آثاری ایدئولوژیک فرو بکاهیم و ارزش ادبی و نقش تاریخی او را در نگاه به کودک و درک کمابیش درستش از اهمیت دوران کودکی و ادبیات کودک، نادیده انگاریم.[۳۰]
ناشرانی که با او کار کردهاند
- انتشارات کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان
- موسسهٔ انتشارات امیر کبیر
- انتشارات مجید
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ یادی-از-یک-نویسنده
- ↑ «زندگینامهٔ صمد بهرنگی».
- ↑ افسانههای آذربایجان، یادداشت ناشر.
- ↑ قصههای بهرنگ، برگرفته از مقالهای دربارهٔ کتاب آوای نوگلان
- ↑ «زندگینامهٔ صمد بهرنگی».
- ↑ ادب عربی، بررسی تطبیقی سازمایهٔ گفتوگو در داستانهای ماهی سیاه کوچولو و الحدیقةالأجمل با تأکید بر اموزههای دینی.
- ↑ حیاتنامه
- ↑ نامههای صمد بهرنگی-اسد بهرنگی- ص ۱۱
- ↑ مرگ-صمد-بهرنگی-از-زبان-تنها-شاهد-ماجرا
- ↑ عنوان: علی دهباشی: ادعای قتل صمد بهرنگی افسانهسازی عوام بود
- ↑ مجلّهی آرش، شمارهی 18 (دربارهی صمد بهرنگی)، صفحه ی 7 و 12
- ↑ . http://ishiq.net/danisiq/13035/%D8%B5%D9%85%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%A7.html«صمد بهرنگی» در مصاحبه با «غلامحسین ساعدی».
- ↑ «کافه خران-۷ اردیبهشت ۹۷».
- ↑ وبگاه پارسینه
- ↑ شنبه ۲اردیبهشت۱۳۹۱، ۱۲:۲۹ زندگینامه: صمد بهرنگی (۱۳۱۸ - ۱۳۴۷)]
- ↑ http://ishiq.net/danisiq/13035/%D8%B5%D9%85%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%A7.htmlایشیق | شناسه خبر : 13035 | تاریخ انتشار : ۰۶ شهریور ۱۳۹۴-ایشیق-
- ↑ اقبالزاده | ۹ شهریور ۱۳۹۶ | سیاست
- ↑ [۱]
- ↑ میزان-۲۷بهمن۱۳۹۵
- ↑ ایران-سهشنبه ۹بهمن
- ↑ تحلیلی خبری عصر ایران، ۲۴شهریور۱۳۹۵
- ↑ فردانیوز، ۲۰ارديبهشت۱۳۹۴، ۱۴:۵۴
- ↑ ۲تير۱۳۹۷
- ↑ [https://www.tasnimnews.com/fa/news/1393/04/31/438156/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%A2%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%B5%D9%85%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%A2%D9%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AFتسنیم۳۱تیر۹۳ ]
- ↑ .
- ↑ [۲]
- ↑ http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3680340 روزنامه ايران > شماره 6674 3/10/96 > صفحه 22 (فرهنگ و هنر)]
- ↑ یادی-از-یک-نویسنده
- ↑ مجله اینترنتی هفت
- ↑ شرق > شماره 2614 2/4/95 > صفحه 6 (سياست)
منابع
- افسانههای آذربایجان، یادداشت ناشر
- قصههای بهرنگ، برگرفته از مقالهای دربارهٔ کتاب آوای نوگلان
- ادب عربی، سال دهم، شمارهٔ ۱، بهار ۹۷، بررسی تطبیقی سازمایهٔ گفتوگو در داستانهای ماهی سیاه کوچولو و الحدیقةالأجمل با تأکید بر آموزههای دینی، سیدمهدی مسبوق استاد گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه بوعلی سینا، ابوذر خجسته دانشجوی دکنری زبان و ادبیات عربی دانشگاه بوعلیسینا
- خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه - نامههای صمد بهرنگی- گردآورنده: اسد بهرنگی، ص۱۳، ۱۳۵۷
پیوند به بیرون
- «زندگینامهٔ صمد بهرنگی». ۲اردیبهشت۱۳۹۱.
- «زندگینامهٔ صمد بهرنگی».
- «حیاتنامه».
- «کتاب-صوتی-افسانه-محبت-صمد-بهرنگی».
- «اعتراف به جفا در حق صمد بهرنگی». وبگاه پارسینه، ۲۹فروردین۱۳۹۴. بازبینیشده در ۳۰ژانویه۲۰۱۹ (۱۰بهمن۱۳۹۷).
- . یادی-از-یک-نویسنده.
- . مجله اینترنتی هفت.
- . مرگ-صمد-بهرنگی-از-زبان-تنها-شاهد-ماجرا..
- . زندگینامه: صمد بهرنگی (۱۳۱۸تا۱۳۴۷)- شنبه ۲اردیبهشت۱۳۹۱/ ۱۲:۲۹.
- . تاریخ ایران-سه شنبه ۹بهمن.
- . فردانیوز-۲۰ارديبهشت۱۳۹۴/ ۱۴:۵۴.
- . سایت تحلیلی خبری عصر ایران، ۲۴شهریور۹۵.
- . خبرگزاری میزان/۲۷بهمن۱۳۹۵.
- . ایبنا-شنبه/ ۲تير۱۳۹۷.
- . روزنامه شرق > شماره 2614 2/4/95 > صفحه 6 (سياست).
- الگو:یادکرد وب
- الگو:یادکرد وب
- . کافه خران- ۷ اردیبهشت ۹۷.
- . ایشیق - شناسه خبر : 13035 - تاریخ انتشار : ۰۶ شهریور ۱۳۹۴.
- . میدان- شهرام اقبالزاده.
- . ویکی فقه.
- . مصاحبه با «غلامحسین ساعدی».
- . روزنامه ايران > شماره 6674 3/10/96 > صفحه 22 (فرهنگ و هنر)].
- ↑ . کتاب ماه کودک و نوجوان.