صمد بهرنگی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
طراوت بارانی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
ناهیدپنا (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳۸: خط ۱۳۸:


===شخصیت و اندیشه===
===شخصیت و اندیشه===
صمد در خانواده‌ای تهیدست بزرگ شد و تا پایان عمر کوتاه خود دغدغه بهبود اوضاع معیشتی و تحصیلی کودکانی را داشت که در وضعیتی مشابه او رشد می‌کردند. او در نامه‌هایی که به دوستان و شاگردانش می‌نوشت، آن‌ها را به مطالعه تشویق، و کتب و مقالات چاپ شده خودش یا هر آن چه را مناسب می‌دید به آن‌ها معرفی می‌کرد: «اگر شما پس از ممقان و پس از دبیرستان، از جنب‌وجوش بیفتید و فقط به خوردن و خوابیدن و وقت گذرانیدن اکتفا کنید، من حس خواهم کرد که عمرم را در ممقان بیهوده صرف کرده‌ام، و این فکر مرا سخت ناامید می‌کند و سخت غمگینم می‌کند.»
او علیرغم مشغله‌های خود وقت زیادی صرف این نامه‌نگاری‌های روشنگرانه می‌کرد و از دوستی با شاگردانش لذت می‌برد.
صمد آرزو داشت کتاب‌هایش به دست کودکان محروم برسد.


===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری===
===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری===

نسخهٔ ‏۱۱ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۲۸

صمد بهرنگی

نام اصلی صمد بهرنگی
زمینهٔ کاری تدریس، نویسندگی، شعر، ترجمه و پژوهش
زادروز ۲تیر۱۳۱۸
تبریز
پدر و مادر عزت و سارا
مرگ ۱۲شهریور۱۳۴۷
ارسباران‌(رود ارس در ساحل روستای کوانق)
محل زندگی تبریز و قفقاز
جایگاه خاکسپاری گورستان امامیه
لقب صاد، قارانقوش، چنگیز مرآتی، بابک،آدی باقمیش‌، داریوش‌ نواب مراغی،افشین پرویزی و ص.[۱]
پیشه معلم، داستان‌نویس، شاعر، مترجم و پژوهشگر
کتاب‌ها پاره‌پاره، کندوکاو، افسانه‌های آذربایجان (۲جلدی) و...
نوشتارها ٰ
مدرک تحصیلی زبان و ادبیات انگلیسی
دانشگاه دانشکده ادبیات فارسی و زبان‌های خارجی دانشگاه تبریز
صمد با ترکهٔ خشک هم می‌نواخت

صمد بهرنگی معلم، شاعر کودک، داستان‌نویس، منتقد، مترجم و پژوهشگر فولکلور آذربایجانی بود که تولدش را ۲تیر۱۳۱۸ در تبریز و غروبش را در سن ۲۹سالگی، به‌تاریخ ۱۲شهریور۱۳۴۷ در قره‌داغ پس از یافتن جسدش از رود ارس، به‌ثبت رساندند. [۲]

* * * * *

صمد بهرنگی با گردآوری و پردازش فرهنگ عامه و ملت‌ها و قصه‌های مردم آذربایجان در معرفی ادبیات شفاهی ایران، گام بزرگی برداشت. [۳] بهرنگی افسانه‌های عامیانه را بن‌مایهٔ قصه‌های کودکان می‌کرد و معتقد بود ادبیات کودکان باید پلی باشد بین دنیای رنگین بی‌خبری، رویا و خیال‌های شیرین کودکی با دنیای تاریک و آگاه، غرقه در واقعیت‌های تلخ و دردآور و سرسخت محیط اجتماعی بزرگ‌ترها. [۴] کتاب ماهی سیاه کوچولو نمونهٔ بارز این تفکر بهرنگی است. صمد دوران کودکی خود را در یکی از محله‌های قدیمی جنوب شهر تبریز به نام چرنداب گذراند. مادرش «سارا» و پدرش «عزت» به‌سختی زندگی صمد و دو برادر و سه خواهر او را تأمین می‎کردند. کارگری، زهتابی و فروش آبِ مشک به قفقازها و روس‌ها کفاف مخارج خانواده را نمی‎کرد. سرانجام عزت با فوج بیکاران آذربایجان راهی قفقاز و باکو شد و دیگر خبری از او نشد. بهرنگی پس از اتمام دورهٔ دبیرستان در مهر۱۳۳۴ به دانش‌سرای مقدماتی تبریز راه یافت و دو سال بعد در خرداد۱۳۳۶ فارغ‌التحصیل شد. وی در مهر همان سال معلمی را آغاز کرد. او از هجده‌سالگی در روستاهای ماماغان، قندجهان، گوگان، آخیرجان و آذرشهر آذربایجان شرقی معلمی کرد. در سال ۱۳۳۷ درحالی‌که همچنان به تدریس مشغول بود، تحصیلاتش را در دانشکده ادبیات فارسی و زبان‌های خارجی دانشگاه تبریز ادامه داد و در سال ۱۳۴۱ موفق به دریافت گواهی‌نامه پایان تحصیلات شد. صمد خود را این‌گونه معرفی می‌کند: «قارچ زاده نشدم بی پدر و مادر، اما مثل قارچ نمو کردم؛ ولی نه مثل قارچ زود از پا درآمدم. هر جا نمی‌بود، به خود کشیدم، کسی نشد مرا آبیاری کند. من نمو کردم… مثل درخت سنجد کج‌ومعوج و قانع به آبِ کم، و شدم معلم روستاهای آذربایجان.»

بهرنگی در سال ۱۳۴۱ به‌جرم بیان سخن‌های ناخوشایند در دفتر دبيرستان و بين دبيران (بنابه گزارش رئيس دبيرستان)، از دبیرستان به دبستان منتقل شد. یک سال بعد و درپی افزایش فعالیت‌های فرهنگی، با پاپوش رئیس وقت ادارهٔ فرهنگ آذربایجان، کار صمد به دادگاه کشید که البته پس از تبرئه، حکم آزادی گرفت. [۵]

از بهرنگی ترجمه‌هایی نیز از زبان انگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی برجاست که ترجمهٔ اشعار مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و نیما یوشیج نمونه‌هایی از آن‌ است. تحقیقاتی نیز با دو موضوع جمع‌آوری فولکلور آذربایجان و مسا‌ئل تربیتی از بهرنگی منتشر شده است. او در کتاب کندوکاو در مسایل تربیتی ایران کلمات عربیِ به‌عاریه گرفته‌شده را بخش بزرگی از اشتراک زبان‌های رایج ایرانی نظیر ترکی آذری با فارسی دانسته است و به‌همین‌دلیل علاوه‌برآنکه با حذف این لغات به بهانه‌هایی چون باستان‌گرایی مخالف بود، تأکید زیادی می‌کرد که این وااژه‌ها حین آموزش زبان فارسی به کودکان آذربایجانی، جایگاه خود را حفظ کند.[۶]

شهریور۱۳۴۷ که صمد به‌اتفاق دوستش به ساحل رود ارس محدودهٔ روستای شام‌گوالیک می‌رود، در رود افتاده و غرق می‌شود. جسدش را چند روز بعد در ۱۲شهریور، نزدیکی پاسگاه کلاله، چند کیلومتری محل غرق‌شدنش از آب گرفتند. پیکرش در گورستان امامیهٔ تبریز دفن شد و دلیل مرگش از همان روزهای نخست انتشار خبر، با نظرات متعددی هم در رسانه‌ها و هم به‌شکل شایعه همراه شد. برخی گفته‌اند که وی به دستورِ یا به دستِ عوامل دولت پهلوی کشته شده‌ است. برخی نیز گفته‌اند صمد غرق شد؛ چون شنا بلد نبود. در این بین تنها کسی که زمان مرگ یا نزدیک به آن زمان، همراه بهرنگی بوده‌، حمزه فراهتی است که صمد همراه او به این سفر بی‌بازگشت، رفته بود. اسد بهرنگی، که به‌گفتهٔ خودش، دو ماه بعد از ماجرا فراهتی را در خانهٔ بهروز دولت‌آبادی دیده‌ است، از قول فراهتی چنین نقل می‌کند: «من این طرف بودم و صمد آن طرف‌تر. یک دفعه دیدم کمک می‌خواهد. هرچه کردم نتوانستم کاری بکنم.» [۷]


داستانک

داستانک‌های انتشار

داستانک عشق

داستانک استاد

داستانک شاگرد

داستانک مردم

ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود

داستانک‌های دشمنی

داستانک‌های دوستی

داستانک‌های قهر

داستانک‌های آشتی‌ها

داستانک نگرفتن جوایز

داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است

داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا

داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن

مرگ صمد

صمد در سن بیست‌ونه‌سالگی در روخانه ارس غرق شد. مرگ او شایعاتی درپی داشت و عده‌ای دستگاه ساواک را مسئول مرگ او دانستند؛ اما اگر دنبال بهانه مرگ صمد بگردیم باید داستان «حمزه فراهتی» و علاقه او به اسب را بخوانیم. حمزه فراهتی تنها فردی است که روزهای آخر زندگی صمد کنار او بود. فراهتی دامپزشک، مأموریت تیمار اسب‌های نوار مرزی ارتش را در مرزهای شمال آذربایجان به‌عهده داشت. برحسب اتفاق صمد او را در این مأموریت همراهی کرد. آن‌ها در نزدیکی پاسگاه مرزی خمارلو برای آب‌تنی به آب زدند. اسد بهرنگی برادر صمد می‌گوید: «صمد شنا بلد نبود.» فراهتی صدای فریاد صمد را می‌شنود و او را می‌بیند که در آب دست‌وپا می‌زند. نه از دست او و نه چند سربازی که به آب زده بودند برای نجات صمد کاری برنیامد. صمد در آب ارس آرمید. [۸]

«علی دهباشی» در هفته‌نامه «امید جوان» به مناسبت روز ملی «ادبیات کودک و نوجوان» دربارهٔ مرگ صمد گفته است مردم باور نمی‌کنند قهرمانی غرق شود. مردم دوست داشتند که بگویند صمد کشته شده است؛ اما واقعیت این است که صمد شنا بلد نبود. تا قبل از انتشار نامهٔ جلال آل‌احمد به‌طورقطع و یقین می‌گفتند که صمد را غرق کرده‌اند و کشته‌اند. بخشی از این ادعا هم مستند می‌شد به مقاله آل‌احمد. اما او بعد‌ها گفت که صمد غرق شده و ما خواستیم به افسانه‌سازی عوام جهت بدهیم. من پس از پیروزی انقلاب برای اولین بار نامه‌ای از جلال آل‌احمد منتشر کردم. او در آن نامه به منصور اوجی شاعر شیرازی می‌نویسد: «اما در باب قضیه صمد بهرنگی، او خودش غرق شد، ما خواستیم در مقاله صمد و افسانه‌سازی عوام به افسانه مردم جهت بدهیم و براین‌اساس مرگ او را به گردن حکومت بیندازیم.» [۹]

داستانک‌های دارایی

داستانک‌های زندگی شخصی

داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

اعتراف به جفا

دو چشم بی‌سو فیلمی است محصول سال ۱۳۶۲ به کارگردانیِ محسن مخملباف که مجید مجیدی در آن به ایفای نقش می‌پردازد. مجیدی که در آن فیلم نقش معلم را دارد ۳۲ سال بعد، یعنی ۲۹فروردین۱۳۹۴، به‌گزارش پارسینه، در کتابی با عنوان در قلمروی دیدار به جفایی که در حق صمد بهرنگی کرده، اعتراف می‌کند و می‌نویسد:

«اعتراف می‌کنم که «دو چشم بی‌سو» را یک نقطهٔ تاریک در کارنامهٔ خود می‌دانم؛ با بازی در نقش آن معلم، واقعاً احساس می‌کنم، در حق صمد بهرنگی جفا کرده‌ام!»

مرگ بر ماهی سیاه کوچولو، شعاری است که کودکان روستا در انتهای فیلم سرمی‌دهند.[۱۰]

عکس سنگ‌قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن

داستان‌های دیگر

همه ما ماهی سیاه کوچولو هستیم

زندگی و تراث

سوانح عمر

  • ۱۳۱۸  : تولد در محله چرنداب تبریز در دوم تیر
  • ۱۳۳۴  : ورود به دانش‌سرای مقدماتی پسران تبریز در مهرماه
  • ۱۳۳۶  : فارغ‌التحصیلی در خردادماه و آغاز آموزگاری در مهرماه
  • ۱۳۳۷  : ورود به دورهٔ شبانه دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تبریز و تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی در مهرماه
  • ۱۳۳۹  : چاپ اولین داستانش به نام «عادت»
  • ۱۳۴۰  : چاپ داستان «تلخون»، دستگیری و اعدام تعدادی از نزدیکان صمد به دست رژیم شاه و شرکت او در اعتصابات دانشجویی
  • ۱۳۴۱  : دریافت گواهی‌نامه پایان تحصیلات در خردادماه
  • ۱۳۴۱  : اخراج از دبیرستان به‌جرم بیان سخن‌های ناخوشایند در دفتر دبیرستان و انتقال به دبستان
  • ۱۳۴۲  : افزایش فعالیت‌های فرهنگی و به دادگاه کشیده‌شدن او با پاپوش رئیس فرهنگ، چاپ کتاب الفبای آذری برای مدارس آذربایجان
  • ۱۳۴۳  : تحت تعقیب قرارگرفتن به‌علت چاپ کتاب «پاره‌پاره»، صدور کیفرخواست از سوی دادستانی عادی ۱۰۵ ارتش یکم تبریز و به‌دنبال آن صدور حکم تعلیق از خدمت به‌مدت شش ماه، نگارش کتاب «انشا ساده» با نام مستعار افشین پرویزی، لغو حکم تعلیق او در آبان، بازگشت صمد به کلاس درس
  • ۱۳۴۴  : ترجمهٔ کتاب «ما الاغ‌ها!»(از عزیز نسین) در پاییز
  • ۱۳۴۷  : مرگ در اثر غرق‌‌شدن در رود ارس [۱۱]
  • ۱۳۴۸  : ترجمهٔ «کلاغ سیاهه» (از مامین سیبیریاک) در خرداد، ترجمهٔ کتاب «خرابکار» (قصه‌هایی از چند نویسنده ترک زبان) در تیر و چند قصه دیگر برای کودکان

شخصیت و اندیشه

صمد در خانواده‌ای تهیدست بزرگ شد و تا پایان عمر کوتاه خود دغدغه بهبود اوضاع معیشتی و تحصیلی کودکانی را داشت که در وضعیتی مشابه او رشد می‌کردند. او در نامه‌هایی که به دوستان و شاگردانش می‌نوشت، آن‌ها را به مطالعه تشویق، و کتب و مقالات چاپ شده خودش یا هر آن چه را مناسب می‌دید به آن‌ها معرفی می‌کرد: «اگر شما پس از ممقان و پس از دبیرستان، از جنب‌وجوش بیفتید و فقط به خوردن و خوابیدن و وقت گذرانیدن اکتفا کنید، من حس خواهم کرد که عمرم را در ممقان بیهوده صرف کرده‌ام، و این فکر مرا سخت ناامید می‌کند و سخت غمگینم می‌کند.» او علیرغم مشغله‌های خود وقت زیادی صرف این نامه‌نگاری‌های روشنگرانه می‌کرد و از دوستی با شاگردانش لذت می‌برد. صمد آرزو داشت کتاب‌هایش به دست کودکان محروم برسد.

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

شخصیت و اندیشه

زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

آیت‌الله خامنه‌ای

آقای بهرنگی آدم مسلمونی بود. خب روش چپی‌ها اینه که هر مبارزی را به لطایف الحیلی به خودشون بچسبونن. صمد مسلمون بود؛ اما اون‌ها تلاششون اینه که صمد را کمونیست معرفی کنن.[۱۲]

علی دهباشی

صمد بهرنگی تا سال۱۳۶۰ یکی از نویسندگان مطرح در حوزه کودک و نوجوان بود؛ اما به‌تدریج کم‌رنگ شد. برای اینکه او نویسنده کاملاً سیاسی بود و وقتی تب‌وتاب جریان‌های سیاسی در آن سال‌ها فرونشست، بسیاری از گفته‌ها و نوشته‌های صمد هم جنبه عادی یافت. امروز بچه‌های ما دنبال مسائل دیگری هستند؛ مثل اسطوره‌های جدیدی که در بازی‌های کامپیوتری خلق شده. درواقع فرهنگ جهانی، کار دست ما داده است![۱۳]

یعقوب حیدری

صورت صمد بهرنگی پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران است. نگاه من به صمد، همیشه نگاه تازه‌ای است و در هر بار رجوع به کتاب‌های او با کشف تازه‌ای مواجه می‌شوم. یکی از اکتشافات من دربارهٔ صمد این بود که مشهورترین شاهکار او یعنی «ماهی سیاه کوچولو» با الهام از شعر «علی کوچیکه‌» فروغ فرخزاد نوشته شده و بازآفرینی خلاقی از این اثر است.[۱۴]

مهراب قاسم‌خانی

بچه که بودم عاشق کتاب‌هاى صمد بهرنگى بودم. هرکدوم از قصه‌هاى کتاب رو چندین بار خونده بودم. خیلى دوسشون داشتم. مخصوصاً قصه‌هاى اولدوز رو. بعد از سال‌ها کتاب رو باز کردم... وحشت کردم وقتى دوباره خوندمش. بیشتر قصه‌ها بیانیه‌هایى هستن براى شست‌وشوى مغزى بچه‌ها. براى دورکردنشون از دنیاى خوشگل کودکى. براى آموزش یک ایدئولوژى خاص در فضاى کودکانه. قصه‌ها پر هستن از ترویج نفرت و خشونت و حتى ترور.[۱۵]

محسن هجری

بهرنگی نخستین نویسنده‌ای است که در دههٔ ۳۰ با نوشتن کتاب «کندوکاو در مسائل تربیتی در ایران» حساسیت‌های خود را به نسبت به نظام آموزشی و ساختار تعلیمی برجسته می‌کند. بهرنگی در این کتاب تئوریک ادبیات کودک را چونان ابزاری می‌بیند که می‌توان با کمک آن فرآیند آموزش و تعلیم را دگرگون کرد. به‌عبارت‌دیگر کودک آرمانی بهرنگی، با کمک ادبیات کودک با مفاهیمی آشنا می‌شود که به او کمک می‌کند تا شخصیتش متفاوت شود. البته این نگاه تعلیمی فقط به آموزش واژه‌ها و مفاهیم بسنده نمی‌کند؛ بلکه تلاش می‌کند تا الگوهایی آرمانی را برای مخاطبان خود تعریف کند. به‌نظر می‌رسد نگاه صمد بهرنگی تداوم همان جریانی است که بعد از انقلاب مشروطه از نظام آموزشی سنتی فاصله گرفت و الگوهای روزآمد را پیگیری کرد. در این تلاش‌ها یکی از اهداف اصلی‌ حل معضل کودکان دوزبانه‌ای است که زبان فارسی، زبان دوم‌شان محسوب می‌شود، به‌ویژه کودکان آذری زبان که بهرنگی سال‌ها برای آموزش آن‌ها وقت گذاشت.[۱۶]


نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

از دانش‌سرا که درآمدم و به روستا رفتم یک‌باره دریافتم که تمام تعلیمات مربیان دانش‌سرا کشک بوده است و همه‌اش را به باد فراموشی سپردم و فهمیدم که باید خودم برای خودم فوت‌وفن معلمی را پیدا کنم و چنین نیز کردم.

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

فقر، درد، نور، آموختن و رفتن در کلام بهرنگی[۱۷]

  • فقر، شب را بی‌غذا سرکردن نیست، فقر، روز را بی‌اندیشه به‌سربردن است.
  • هر نوری هرچقدر هم ناچیز باشد، بالاخره روشنایی است.
  • درد من حصار برکه نیست، بلکه زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است.
  • واقعاً چه فایده‌ای دارد که ذهنم را از چیزهایی انباشته کنم که هیچ به دردم نخواهد خورد. من که نیامده‌ام اینجا شاگرد اول شوم، فقط قبولی برایم کافی است.
  • غرض رفتن است نه رسیدن. زندگی کلاف سردرگمی است، به هیچ‌جا راه نمی‌برد؛ اما نباید ایستاد، با اینکه می‌دانیم نخواهیم رسید، نباید ایستاد. وقتی هم که مردیم؛ مردیم به‌درک...!

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

علت شهرت

فیلم ساخته‌شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

کارنامه و فهرست آثار

صمد بهرنگی نام‌های مستعار متعددی چون صاد، قارانقوش، چنگیز مرآتی، بابک،آدی باقمیش‌، داریوش‌ نواب مراغی،افشین پرویزی، ص. [۱۸] می‌نوشت. حاصل کوشش وی طی عمر کوتاهش که ده سال آن را به تألیف پرداخت، کتاب‌های باارزش زیادی در زمینه‌های گوناگون است:

قصه برای کودکان

تحقیقات فلکوریک و تربیتی و اجتماعی

ترجمه

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

ماهی سیاه کوچولو

ماهی سیاه کوچولو حکایت زندگی و سرگذشت ماهی سیاه کوچولویی است که خسته از تکراری بیهوده‌ای که دیگرانِ قصه، بر آن نام زندگی نهاده‌اند، راه دریا را پیش می‌گیرد و طول جویبار را از پی هدفش طی می‌کند، همراه‌با اتفاق‌ها و گرفتاری‌هایی که در سفر برایش پیش می‌آید. از ماجرای حمله همسایگان به او برای اینکه معتقدند حرف‌های گنده‌گنده می‌زند و بچه‌های دیگر را از راه به‌در می‌برد، مخالفت مادرش برای تصمیمی که اتخاذ کرده، حکایت درس‌آموزی‌های مارمولک دانا که او را از خطرات راه آگاه می‌کند و درحد توان به او راه‌کارهایی برای نجات نشان می‌دهد تا حیله‌گر‌ی‌های خرچنگ، و خطرات مرغ ماهی‌خوار که دشمن درجه یک او و ماهی‌های دیگر است. [۱۹]

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. یادی-از-یک-نویسنده
  2. «زندگی‌نامهٔ صمد بهرنگی». 
  3. افسانه‌های آذربایجان، یادداشت ناشر.
  4. قصه‌های بهرنگ، برگرفته از مقاله‌ای دربارهٔ کتاب آوای نوگلان
  5. «زندگی‌نامهٔ صمد بهرنگی». 
  6. ادب عربی، بررسی تطبیقی سازمایهٔ گفت‌وگو در داستان‌های ماهی سیاه کوچولو و الحدیقة‌الأجمل با تأکید بر اموزه‌های دینی.
  7. حیات‌نامه
  8. مرگ-صمد-بهرنگی-از-زبان-تنها-شاهد-ماجرا
  9. عنوان: علی دهباشی: ادعای قتل صمد بهرنگی افسانه‌سازی عوام بود
  10. وبگاه پارسینه
  11. شنبه ۲اردیبهشت۱۳۹۱، ۱۲:۲۹ زندگی‌نامه: صمد بهرنگی (۱۳۱۸ - ۱۳۴۷)]
  12. میزان-۲۷بهمن۱۳۹۵
  13. ایران-سه‌شنبه ۹بهمن
  14. تحلیلی خبری عصر ایران، ۲۴شهریور۱۳۹۵
  15. فردانیوز، ۲۰ارديبهشت۱۳۹۴، ۱۴:۵۴
  16. ۲تير۱۳۹۷
  17. [۱]
  18. یادی-از-یک-نویسنده
  19. مجله اینترنتی هفت

منابع

  • افسانه‌های آذربایجان، یادداشت ناشر
  • قصه‌های بهرنگ، برگرفته از مقاله‌ای دربارهٔ کتاب آوای نوگلان
  • ادب عربی، سال دهم، شمارهٔ ۱، بهار ۹۷، بررسی تطبیقی سازمایهٔ گفت‌وگو در داستان‌های ماهی سیاه کوچولو و الحدیقة‌الأجمل با تأکید بر آموزه‌های دینی، سیدمهدی مسبوق استاد گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه بوعلی سینا، ابوذر خجسته دانشجوی دکنری زبان و ادبیات عربی دانشگاه بوعلی‌سینا

پیوند به بیرون