صمد بهرنگی: تفاوت میان نسخهها
طراوت بارانی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
طراوت بارانی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
|محل تولد = تبریز | |محل تولد = تبریز | ||
|والدین = عزت و سارا | |والدین = عزت و سارا | ||
|تاریخ مرگ = | |تاریخ مرگ = ۱۲شهریور۱۳۴۷ | ||
|محل مرگ = ارسباران(رود ارس در ساحل روستای کوانق) | |محل مرگ = ارسباران(رود ارس در ساحل روستای کوانق) | ||
|علت مرگ = | |علت مرگ = | ||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
}} | }} | ||
[[پرونده:Sama & saz.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''صمد با ترکهٔ خشک | [[پرونده:Sama & saz.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''صمد با ترکهٔ خشک هم مینواخت'''</center>]] | ||
'''صمد بهرنگی''' معلم، منتقد، | '''صمد بهرنگی''' معلم، شاعر کودک، داستاننویس، منتقد، مترجم و پژوهشگر فولکلور آذربایجانی بود که تولدش را ۲تیر۱۳۱۸ در تبریز و غروبش را در سن ۲۹سالگی، بهتاریخ ۱۲شهریور۱۳۴۷ در قرهداغ پس از یافتن جسدش از رود ارس، بهثبت رساندند. | ||
<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.hamshahrionline.ir/news/167216/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B5%D9%85%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C-%DB%B1%DB%B3%DB%B1%DB%B8-%DB%B1%DB%B3%DB%B4%DB%B7،|عنوان=زندگینامهٔ صمد بهرنگی}}</ref> | <ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.hamshahrionline.ir/news/167216/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B5%D9%85%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C-%DB%B1%DB%B3%DB%B1%DB%B8-%DB%B1%DB%B3%DB%B4%DB%B7،|عنوان=زندگینامهٔ صمد بهرنگی}}</ref> | ||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
صمد بهرنگی با گردآوری و پردازش فرهنگ عامه و ملتها و قصههای مردم آذربایجان در معرفی ادبیات شفاهی | صمد بهرنگی با گردآوری و پردازش فرهنگ عامه و ملتها و قصههای مردم آذربایجان در معرفی ادبیات شفاهی ایران، گام بزرگی برداشت. <ref>افسانههای آذربایجان، یادداشت ناشر.</ref> | ||
بهرنگی افسانههای عامیانه را بنمایهٔ قصههای کودکان میکرد و معتقد بود ادبیات کودکان باید پلی باشد بین دنیای رنگین بیخبری، رویا و خیالهای شیرین کودکی با دنیای تاریک و آگاه، غرقه در واقعیتهای تلخ و دردآور و سرسخت محیط اجتماعی بزرگترها. <ref>قصههای بهرنگ، برگرفته از مقالهای دربارهٔ کتاب آوای نوگلان</ref> کتاب [[ماهی سیاه کوچولو]] نمونهٔ بارز این تفکر بهرنگی است. | |||
کتاب [[ماهی سیاه کوچولو]] نمونهٔ بارز این تفکر بهرنگی است. | صمد دوران کودکی خود را در یکی از محلههای قدیمی جنوب شهر تبریز به نام چرنداب گذراند. مادرش «سارا» و پدرش «عزت» بهسختی زندگی صمد و دو برادر و سه خواهر او را تأمین میکردند. کارگری، زهتابی و فروش آبِ مشک به قفقازها و روسها کفاف مخارج خانواده را نمیکرد. سرانجام عزت با فوج بیکاران آذربایجان راهی قفقاز و باکو شد و دیگر خبری از او نشد. | ||
صمد دوران کودکی خود را یکی از محلههای قدیمی جنوب شهر تبریز به نام چرنداب گذراند. مادرش «سارا» و پدرش «عزت» بهسختی زندگی صمد و دو برادر و سه خواهر او را تأمین میکردند. کارگری، زهتابی و فروش آبِ مشک به قفقازها و روسها کفاف مخارج خانواده را نمیکرد. سرانجام عزت با فوج بیکاران آذربایجان راهی قفقاز و باکو شد و دیگر خبری از او نشد. | بهرنگی پس از اتمام دورهٔ دبیرستان در مهر۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی تبریز راه یافت و دو سال بعد در خرداد۱۳۳۶ فارغالتحصیل شد. وی در مهر همان سال معلمی را آغاز کرد. او از هجدهسالگی در روستاهای ماماغان، قندجهان، گوگان، آخیرجان و آذرشهر آذربایجان شرقی معلمی کرد. در سال ۱۳۳۷ درحالیکه همچنان به تدریس مشغول بود، تحصیلاتش را در دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز ادامه داد و در سال ۱۳۴۱ موفق به دریافت گواهینامه پایان تحصیلات شد. | ||
بهرنگی پس از اتمام | صمد خود را اینگونه معرفی میکند: «قارچ زاده نشدم بی پدر و مادر، اما مثل قارچ نمو کردم؛ ولی نه مثل قارچ زود از پا درآمدم. هر جا نمیبود، به خود کشیدم، کسی نشد مرا آبیاری کند. من نمو کردم… مثل درخت سنجد کجومعوج و قانع به آبِ کم، و شدم معلم روستاهای آذربایجان.» | ||
صمد خود را | |||
بهرنگی در سال ۱۳۴۱ | بهرنگی در سال ۱۳۴۱ بهجرم بیان سخنهای ناخوشایند در دفتر دبيرستان و بين دبيران (بنابه گزارش رئيس دبيرستان)، از دبیرستان به دبستان منتقل شد. یک سال بعد و درپی افزایش فعالیتهای فرهنگی، با پاپوش رئیس وقت ادارهٔ فرهنگ آذربایجان، کار صمد به دادگاه کشید که البته پس از تبرئه، حکم آزادی گرفت. | ||
<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://samadbehrangi.com/biography.html|عنوان=زندگینامهٔ صمد بهرنگی}}</ref> | <ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://samadbehrangi.com/biography.html|عنوان=زندگینامهٔ صمد بهرنگی}}</ref> | ||
از بهرنگی ترجمههایی نیز از زبان انگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی برجاست که ترجمهٔ اشعار مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و نیما یوشیج نمونههایی از آن است. تحقیقاتی نیز با موضوعات جمعآوری فولکلور آذربایجان و مسائل تربیتی از بهرنگی منتشر شده است. او در کتاب ''کندوکاو در مسایل تربیتی ایران'' کلمات عربیِ بهعاریه گرفتهشده را بخش بزرگی از اشتراک زبانهای رایج ایرانی نظیر ترکی آذری با فارسی دانسته است و بههمیندلیل علاوهبرآنکه با حذف این لغات به بهانههای چون باستانگرایی مخالف بود، تأکید زیادی میکرد که این وااژهها حین آموزش زبان فارسی به کودکان آذربایجانی، جایگاه خود را حفظ کند.<ref>ادب عربی، بررسی تطبیقی سازمایهٔ گفتوگو در داستانهای ماهی سیاه کوچولو و الحدیقةالأجمل با تأکید بر اموزههای دینی.</ref> | |||
بهرنگی شهریور۱۳۴۷ در ساحل رود ارس محدودهٔ روستای شامگوالیک غرق شد و جسدش را چند روز بعد در ۱۲شهریور، نزدیکی پاسگاه کلاله، چند کیلومتری محل غرقشدنش از آب گرفتند. پیکرش در گورستان امامیهٔ تبریز دفن شده است و دلیل مرگش از همان روزهای نخست انتشار خبر، با نظرات متعدد هم در رسانهها و هم بهشکل شایعه همراه بود. برخی گفتهاند که وی به دستورِ یا به دستِ عوامل دولت پادشاهی پهلوی کشته شده است. نظریهٔ دیگری نیز میگوید که بهرنگی بهعلت نابلدی شنا در ارس غرق و فوت شده است. | |||
<ref> | در بین تنها کسی که زمان مرگ یا نزدیک به آن زمان، همراه بهرنگی بوده، شخصی است به نام حمزه فراهتی که بهرنگی همراه او به این سفر بیبازگشت، رفته بود. اسد بهرنگی، که بهگفتهٔ خودش، دو ماه بعد از ماجرا فراهتی را در خانهٔ بهروز دولتآبادی دیده است، از قول فراهتی چنین نقل میکند: «من این طرف بودم و صمد آن طرفتر. یک دفعه دیدم کمک میخواهد. هرچه کردم نتوانستم کاری بکنم.» <ref>حیاتنامه</ref> | ||
==داستانک== | ==داستانک== | ||
خط ۹۴: | خط ۸۵: | ||
==زندگی و تراث== | ==زندگی و تراث== | ||
===فقر، درد، نور، آموختن و رفتن در کلام بهرنگی<ref>[https://www.navaar.ir/audiobook/2071/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D9%81%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%85%D8%AD%D8%A8%D8%AA-%D8%B5%D9%85%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8Cکتاب-صوتی-افسانه-محبت-صمد-بهرنگی]</ref>=== | |||
* ''فقر، شب را بیغذا سرکردن نیست، فقر، روز را بیاندیشه بهسربردن است.''{{سخ}} | |||
* ''هر نوری هرچقدر هم ناچیز باشد، بالاخره روشنایی است.''{{سخ}} | |||
* ''درد من حصار برکه نیست، بلکه زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است.''{{سخ}} | |||
* ''واقعاً چه فایدهای دارد که ذهنم را از چیزهایی انباشته کنم که هیچ به دردم نخواهد خورد. من که نیامدهام اینجا شاگرد اول شوم، فقط قبولی برایم کافی است.''{{سخ}} | |||
* ''غرض رفتن است نه رسیدن. زندگی کلاف سردرگمی است، به هیچجا راه نمیبرد؛ اما نباید ایستاد، با اینکه میدانیم نخواهیم رسید، نباید ایستاد. وقتی هم که مردیم؛ مردیم بهدرک...!'' | |||
==آثار و کتابشناسی== | ==آثار و کتابشناسی== | ||
بهرنگی در نوزدهسالگی اولین داستان خود به نام «عادت» را نوشت. در بیست سالگی داستان «تلخون» را که برگرفته از داستانهای بومی آذربایجان است با نام مستعار «قارانقوش» در «کتاب هفته» منتشر کرد. | بهرنگی در نوزدهسالگی اولین داستان خود به نام «عادت» را نوشت. در بیست سالگی داستان «تلخون» را که برگرفته از داستانهای بومی آذربایجان است با نام مستعار «قارانقوش» در «کتاب هفته» منتشر کرد. | ||
او در مدتی قریب به ده سال قلمزنی کتابهای با ارزش زیادی در زمینههای گوناگون نوشت که عبارتند از: | او در مدتی قریب به ده سال قلمزنی کتابهای با ارزش زیادی در زمینههای گوناگون نوشت که عبارتند از: | ||
خط ۱۰۵: | خط ۱۰۰: | ||
===ماهی سیاه کوچولو=== | ===ماهی سیاه کوچولو=== | ||
[[ماهی سیاه کوچولو]]داستان حکایت زندگی و سرگذشت ماهی سیاه کوچولویی است که خسته از تکراری بیهوده که دیگرانِ قصه، بر آن نام زندگی نهادهاند، راه دریا را پیش میگیرد و تمامی طول جویبار را از پی هدفش طی میکند، همراه با اتفاقات و گرفتاریهایی که در طول سفر برایش پیش میآید. از ماجرای حمله همسایگان به او برای اینکه معتقدند حرفهای گنده گنده میزند و بچههای دیگر را از راه به در میبرد، و مخالفت مادرش برای تصمیمی که اتخاذ کرده و حکایت درس آموزیهای مارمولک دانا که او را از خطرات راه آگاه میکند و در حد توان به او راهکارهایی برای نجات نشان میدهد تا حیلهگریهای خرچنگ، و خطرات مرغ ماهیخوار، که دشمن درجه یک او و ماهیهای دیگر است. <ref>http://www.haftmag.ir</ref> | [[ماهی سیاه کوچولو]]داستان حکایت زندگی و سرگذشت ماهی سیاه کوچولویی است که خسته از تکراری بیهوده که دیگرانِ قصه، بر آن نام زندگی نهادهاند، راه دریا را پیش میگیرد و تمامی طول جویبار را از پی هدفش طی میکند، همراه با اتفاقات و گرفتاریهایی که در طول سفر برایش پیش میآید. از ماجرای حمله همسایگان به او برای اینکه معتقدند حرفهای گنده گنده میزند و بچههای دیگر را از راه به در میبرد، و مخالفت مادرش برای تصمیمی که اتخاذ کرده و حکایت درس آموزیهای مارمولک دانا که او را از خطرات راه آگاه میکند و در حد توان به او راهکارهایی برای نجات نشان میدهد تا حیلهگریهای خرچنگ، و خطرات مرغ ماهیخوار، که دشمن درجه یک او و ماهیهای دیگر است. <ref>http://www.haftmag.ir</ref> | ||
نسخهٔ ۶ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۵۶
صمد بهرنگی | |
---|---|
نام اصلی | صمد بهرنگی |
زمینهٔ کاری | نویسندگی، شعر، ترجمه و پژوهش |
زادروز | ۲تیر۱۳۱۸ تبریز |
پدر و مادر | عزت و سارا |
مرگ | ۱۲شهریور۱۳۴۷ ارسباران(رود ارس در ساحل روستای کوانق) |
محل زندگی | تبریز و قفقاز |
جایگاه خاکسپاری | گورستان امامیه |
پیشه | داستاننویس، شاعر، مترجم و پژوهشگر |
کتابها | پارهپاره، کندوکاو، افسانههای آذربایجان (۲جلدی) و... |
نوشتارها | ٰ |
مدرک تحصیلی | زبان و ادبیات انگلیسی |
دانشگاه | دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز |
صمد بهرنگی معلم، شاعر کودک، داستاننویس، منتقد، مترجم و پژوهشگر فولکلور آذربایجانی بود که تولدش را ۲تیر۱۳۱۸ در تبریز و غروبش را در سن ۲۹سالگی، بهتاریخ ۱۲شهریور۱۳۴۷ در قرهداغ پس از یافتن جسدش از رود ارس، بهثبت رساندند. [۱]
صمد بهرنگی با گردآوری و پردازش فرهنگ عامه و ملتها و قصههای مردم آذربایجان در معرفی ادبیات شفاهی ایران، گام بزرگی برداشت. [۲] بهرنگی افسانههای عامیانه را بنمایهٔ قصههای کودکان میکرد و معتقد بود ادبیات کودکان باید پلی باشد بین دنیای رنگین بیخبری، رویا و خیالهای شیرین کودکی با دنیای تاریک و آگاه، غرقه در واقعیتهای تلخ و دردآور و سرسخت محیط اجتماعی بزرگترها. [۳] کتاب ماهی سیاه کوچولو نمونهٔ بارز این تفکر بهرنگی است. صمد دوران کودکی خود را در یکی از محلههای قدیمی جنوب شهر تبریز به نام چرنداب گذراند. مادرش «سارا» و پدرش «عزت» بهسختی زندگی صمد و دو برادر و سه خواهر او را تأمین میکردند. کارگری، زهتابی و فروش آبِ مشک به قفقازها و روسها کفاف مخارج خانواده را نمیکرد. سرانجام عزت با فوج بیکاران آذربایجان راهی قفقاز و باکو شد و دیگر خبری از او نشد. بهرنگی پس از اتمام دورهٔ دبیرستان در مهر۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی تبریز راه یافت و دو سال بعد در خرداد۱۳۳۶ فارغالتحصیل شد. وی در مهر همان سال معلمی را آغاز کرد. او از هجدهسالگی در روستاهای ماماغان، قندجهان، گوگان، آخیرجان و آذرشهر آذربایجان شرقی معلمی کرد. در سال ۱۳۳۷ درحالیکه همچنان به تدریس مشغول بود، تحصیلاتش را در دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز ادامه داد و در سال ۱۳۴۱ موفق به دریافت گواهینامه پایان تحصیلات شد. صمد خود را اینگونه معرفی میکند: «قارچ زاده نشدم بی پدر و مادر، اما مثل قارچ نمو کردم؛ ولی نه مثل قارچ زود از پا درآمدم. هر جا نمیبود، به خود کشیدم، کسی نشد مرا آبیاری کند. من نمو کردم… مثل درخت سنجد کجومعوج و قانع به آبِ کم، و شدم معلم روستاهای آذربایجان.»
بهرنگی در سال ۱۳۴۱ بهجرم بیان سخنهای ناخوشایند در دفتر دبيرستان و بين دبيران (بنابه گزارش رئيس دبيرستان)، از دبیرستان به دبستان منتقل شد. یک سال بعد و درپی افزایش فعالیتهای فرهنگی، با پاپوش رئیس وقت ادارهٔ فرهنگ آذربایجان، کار صمد به دادگاه کشید که البته پس از تبرئه، حکم آزادی گرفت. [۴]
از بهرنگی ترجمههایی نیز از زبان انگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی برجاست که ترجمهٔ اشعار مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و نیما یوشیج نمونههایی از آن است. تحقیقاتی نیز با موضوعات جمعآوری فولکلور آذربایجان و مسائل تربیتی از بهرنگی منتشر شده است. او در کتاب کندوکاو در مسایل تربیتی ایران کلمات عربیِ بهعاریه گرفتهشده را بخش بزرگی از اشتراک زبانهای رایج ایرانی نظیر ترکی آذری با فارسی دانسته است و بههمیندلیل علاوهبرآنکه با حذف این لغات به بهانههای چون باستانگرایی مخالف بود، تأکید زیادی میکرد که این وااژهها حین آموزش زبان فارسی به کودکان آذربایجانی، جایگاه خود را حفظ کند.[۵]
بهرنگی شهریور۱۳۴۷ در ساحل رود ارس محدودهٔ روستای شامگوالیک غرق شد و جسدش را چند روز بعد در ۱۲شهریور، نزدیکی پاسگاه کلاله، چند کیلومتری محل غرقشدنش از آب گرفتند. پیکرش در گورستان امامیهٔ تبریز دفن شده است و دلیل مرگش از همان روزهای نخست انتشار خبر، با نظرات متعدد هم در رسانهها و هم بهشکل شایعه همراه بود. برخی گفتهاند که وی به دستورِ یا به دستِ عوامل دولت پادشاهی پهلوی کشته شده است. نظریهٔ دیگری نیز میگوید که بهرنگی بهعلت نابلدی شنا در ارس غرق و فوت شده است. در بین تنها کسی که زمان مرگ یا نزدیک به آن زمان، همراه بهرنگی بوده، شخصی است به نام حمزه فراهتی که بهرنگی همراه او به این سفر بیبازگشت، رفته بود. اسد بهرنگی، که بهگفتهٔ خودش، دو ماه بعد از ماجرا فراهتی را در خانهٔ بهروز دولتآبادی دیده است، از قول فراهتی چنین نقل میکند: «من این طرف بودم و صمد آن طرفتر. یک دفعه دیدم کمک میخواهد. هرچه کردم نتوانستم کاری بکنم.» [۶]
داستانک
مرگ صمد
نظریات متعدد و مختلفی دربارهٔ مرگ بهرنگی وجود دارد.از روزهای اول پس از مرگ او، در علل مرگ او هم در رسانهها و هم به شکل شایعه بحثهایی وجود داشتهاست. یک نظریه این است که وی به دستورِ یا به دستِ عوامل دولت پادشاهی پهلوی کشته شدهاست. نظریهٔ دیگر این است که وی به علت بلد نبودن شنا در ارس غرق شدهاست. تنها کسی که معلوم شدهاست در زمان مرگ یا نزدیک به آن زمان، همراه بهرنگی بودهاست شخصی به نام «حمزه فراهتی» است که بهرنگی همراه او به سفری که از آن باز نگشت رفته بود. اسد بهرنگی، که گفتهاست فراهتی را دو ماه بعد در خانهٔ بهروز دولتآبادی دیدهاست، از قول او گفتهاست : «من این طرف بودم و صمد آن طرفتر. یک دفعه دیدم کمک میخواهد. هر چه کردم نتوانستم کاری بکنم.»
«سیروس طاهباز» دراینباره مینویسد : «بهرنگی خواسته بود تنی به آب بزند و چون شنا بلد نبود، غرق شده بود. جلال آلاحمد مرگ بهرنگی را مشکوک تلقی کرد. اما حرف بهروز دولتآبادی برایم حجّت بود که مرگ او را طبیعی گفت و در اثر شنا بلد نبودن.» اسد بهرنگی شنا بلد نبودن صمد را تأیید میکند ولی دربارهٔ نظر طاهباز و دیگران میگوید «همه از دهان بهروز دولتآبادی حرف زدهاند نه این که واقعاً تحقیقی صورت گرفته باشد تا به حال برخورد تحقیقی دربارهٔ مرگ صمد نشدهاست.»
طرفداران به قتل رسیدن صمد ادعا میکنند که در ماه شهریور رود ارس کمآب است و در نتیجه احتمال غرق شدن سهوی وی را کم میدانند. اسد بهرنگی کمآب بودن محل غرق شدن صمد را تأیید میکند و دراینباره میگوید «البته بعضی جاها ممکن است پر آب شود. هیچکس نمیآید در محلی که جریان آب تند است آبتنی یا شنا کند، چه برسد به صمد که شنا هم بلد نبود.» با این وجود تأکید میکند: «البته هیچکس ادعا نمیکند که فراهتی مأمور ساواک بود یا مأمور کشتن صمد.» جزئیات متناقض دیگری نیز دربارهٔ مرگ بهرنگی روایت شدهاست. از جمله اسد بهرنگی گفتهاست: «جسد، صورت و بدنش سالم بود. دو سه تا جای زخم، طرف ران و ساقش بود، چیزی شبیه فرورفتگی. رئیس پاسگاه در صورتجلسهاش، به جای زخمها اشاره کرد. بعدها البته توی پاسگاه دیگری این صورتجلسه عوض شد». اسد بهرنگی به همین تناقضات به شکل دیگری اشاره کردهاست، از جمله این که گفتهاست فرج سرکوهی در جایی نوشته است که فراهتی گروهی را که به دنبال جسد صمد میگشتهاند (و به گفتهٔ اسد بهرنگی شامل اسد بهرنگی، کاظم سعادتی، و دو نفر از شوهرخواهر های بهرنگی بودهاست) همراهی میکرده ، در حالی که چنین نبودهاست. جلال آلاحمد شش ماه بعد از مرگ صمد در نامهای به منصور اوجی شاعر شیرازی مینویسد «...اما در باب صمد. درین تردیدی نیست که غرق شده. اما چون همه دلمان میخواست قصه بسازیم ساختیم...خب ساختیم دیگر آن مقاله را من به همین قصد نوشتم که مثلاً تکنیک آن افسانهسازی راروشن کنم برای خودم. حیف که سرودستش شکسته ماند و هدایت کننده نبود به آن چه مرحوم نویسندهاش میخواست بگوید...» برادر صمد بهرنگی (اسد بهرنگی) در این باره میگوید: «همه میدانند که ویژهنامه آرش چند ماهی پس از مرگ صمد بهرنگی منتشر شد و آن موقع هم دوستان نزدیک صمد بر مرگ او مشکوک بودند. با اطلاعاتی که از جریانات تابستان ۴۷ داشتند کشته شدن صمد را به وسیله عملههای رژیم که شاید ساواک هم مستقیما درآن دست نداشته باشد دور از انتظار نمیدانستند. اسد بهرنگی در قسمت دیگری از این کتاب میگوید: «در زمانی که ما در کنار ارس دنبال صمد میگشتیم و صمد راداد میزدیم مامورین ساواک به خانه صمد آمده وهمه چیز را به هم ریخته بودند. میز تحریر مخصوص او را شکسته بودند و نامهها و یادداشتهایش را زیر و رو کرده و اهل خانه را مورد باز جویی قرار داده بودند، و چند کتاب و یادداشت برداشته و برده بودند و خوشبختانه کتابخانهٔ اصلی صمد را که در آن طرف حیاط بود ندیده بودند.» حمزه فراهتی در کتاب خود اظهار میکند که «صمد بهرنگی شهید ساختگی شد» و قتل او کار ساواک نبودهاست. کتابهایی در زمینه قتل صمد منتشر شده است. از جمله «رازهای مرگ صمد» از «اشرف دهقانی»، «از آن سالها و سالهای دیگر» از «حمزه فراهتی» و «برادرم صمد بهرنگی» نوشته «اسد بهرنگی». (حیاتنامه)
«علی دهباشی» در هفتهنامه «امید جوان» به مناسبت روز ملی «ادبیات کودک و نوجوان» درباره مرگ صمد گفته است مردم باور نمیکنند قهرمانی غرق شود. مردم دوست داشتند که بگویند صمد کشته شده است، اما واقعیت این است که صمد شنا بلد نبود. تا قبل از انتشار نامه جلال آلاحمد به طور قطع و یقین میگفتند که صمد را غرق کردهاند و کشتهاند. بخشی از این ادعا هم مستند میشد به مقاله آلاحمد اما او بعدها گفت که صمد غرق شده و ما خواستیم به افسانهسازی عوام جهت بدهیم. من پس از پیروزی انقلاب برای اولین بار نامهای از جلال آلاحمد منتشر کردم. او در آن نامه به منصور اوجی شاعر شیرازی مینویسد: «اما در باب قضیه صمد بهرنگی، او خودش غرق شد، ما خواستیم در مقاله صمد و افسانهسازی عوام به افسانه مردم جهت بدهیم و بر این اساس مرگ او را به گردن حکومت بیندازیم.» [۷]
زندگی و تراث
فقر، درد، نور، آموختن و رفتن در کلام بهرنگی[۸]
- فقر، شب را بیغذا سرکردن نیست، فقر، روز را بیاندیشه بهسربردن است.
- هر نوری هرچقدر هم ناچیز باشد، بالاخره روشنایی است.
- درد من حصار برکه نیست، بلکه زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است.
- واقعاً چه فایدهای دارد که ذهنم را از چیزهایی انباشته کنم که هیچ به دردم نخواهد خورد. من که نیامدهام اینجا شاگرد اول شوم، فقط قبولی برایم کافی است.
- غرض رفتن است نه رسیدن. زندگی کلاف سردرگمی است، به هیچجا راه نمیبرد؛ اما نباید ایستاد، با اینکه میدانیم نخواهیم رسید، نباید ایستاد. وقتی هم که مردیم؛ مردیم بهدرک...!
آثار و کتابشناسی
بهرنگی در نوزدهسالگی اولین داستان خود به نام «عادت» را نوشت. در بیست سالگی داستان «تلخون» را که برگرفته از داستانهای بومی آذربایجان است با نام مستعار «قارانقوش» در «کتاب هفته» منتشر کرد. او در مدتی قریب به ده سال قلمزنی کتابهای با ارزش زیادی در زمینههای گوناگون نوشت که عبارتند از:
- قصه برای کودکان شامل: 1-اولدوز و کلاغها 2-اولدوز و عروسک سخنگو 3-پسرک لبوفروش 4-قوچعلی و دختر پادشاه 5-ماهی سیاه کوچولو 6-کجل کفترباز 7-یک هلو و هزار هلو 8-تلخون 9-42 ساعت در خواب و بیداری 01-سرگذشت پسرک دهاتی(چاپنشده) 11-کلاغها،عروسکها و آدمها(چاپنشده)
- تحقیقات فلکوریک و تربیتی و اجتماعی شامل: 1-کندوکاو در مسائل ترمیتی ایران 2-متل و چیستانها(با بهروز دهقانی) 3-افسانههای آذربایجان(با بهروز دهقانی)جلد اول 4-افسانههای آذربایجان(با بهروز دهقانی)جلد دوم 5-پارهپاره(چاپنشده) 6-الفباء برای کودکان روستایی(چاپنشده) 7-آذربایجان در نهضت مشروطیت ایران(چاپنشده)
- ترجمه شامل: 1-ما الاغها نوشته:عزیز نسین 2-خرابکار نوشته:چند نویسنده ترک 3-دفتر اشعار معاصر(چاپنشده) صمد بهرنگی نوشتههایش را با نامهای مستعار مختلفی امضاء میکرد.از آن جمله: صاد، قارانقوش، چنگیز مرآتی، بابک،آدی باقمیش، داریوش نواب مراغی،افشین پرویزی، ص. [۹]
ماهی سیاه کوچولو
ماهی سیاه کوچولوداستان حکایت زندگی و سرگذشت ماهی سیاه کوچولویی است که خسته از تکراری بیهوده که دیگرانِ قصه، بر آن نام زندگی نهادهاند، راه دریا را پیش میگیرد و تمامی طول جویبار را از پی هدفش طی میکند، همراه با اتفاقات و گرفتاریهایی که در طول سفر برایش پیش میآید. از ماجرای حمله همسایگان به او برای اینکه معتقدند حرفهای گنده گنده میزند و بچههای دیگر را از راه به در میبرد، و مخالفت مادرش برای تصمیمی که اتخاذ کرده و حکایت درس آموزیهای مارمولک دانا که او را از خطرات راه آگاه میکند و در حد توان به او راهکارهایی برای نجات نشان میدهد تا حیلهگریهای خرچنگ، و خطرات مرغ ماهیخوار، که دشمن درجه یک او و ماهیهای دیگر است. [۱۰]
نوا و نما
پانویس
- ↑ «زندگینامهٔ صمد بهرنگی».
- ↑ افسانههای آذربایجان، یادداشت ناشر.
- ↑ قصههای بهرنگ، برگرفته از مقالهای دربارهٔ کتاب آوای نوگلان
- ↑ «زندگینامهٔ صمد بهرنگی».
- ↑ ادب عربی، بررسی تطبیقی سازمایهٔ گفتوگو در داستانهای ماهی سیاه کوچولو و الحدیقةالأجمل با تأکید بر اموزههای دینی.
- ↑ حیاتنامه
- ↑ عنوان: علی دهباشی: ادعای قتل صمد بهرنگی افسانهسازی عوام بود
- ↑ [۱]
- ↑ یادکرد یادی-از-یک-نویسنده
- ↑ http://www.haftmag.ir
منابع
- افسانههای آذربایجان، یادداشت ناشر.
- قصههای بهرنگ، برگرفته از مقالهای دربارهٔ کتاب آوای نوگلان
- ادب عربی، سال ۱۰، شمارهٔ ۱، بهار ۹۷، بررسی تطبیقی سازمایهٔ گفتوگو در داستانهای ماهی سیاه کوچولو و الحدیقةالأجمل با تأکید بر اموزههای دینی، سید مهدی مسبوق استاد گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه بوعلی سینا - ابوذر خجسته دانشجوی دکنری زبان و ادبیات عربی دانشگاه بوعلی سینا
پیوند به بیرون
- «زندگینامهٔ صمد بهرنگی». ۲اردیبهشت۱۳۹۱.
- «زندگینامهٔ صمد بهرنگی». وبگاه صمد بهرنگی، وبنگار: مهدی محجوب.
- «حیاتنامه».
- «کتاب-صوتی-افسانه-محبت-صمد-بهرنگی».
- . یادی-از-یک-نویسنده.
- . مجله اینترنتی هفت.