دور زدن در خیابان یکطرفه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
|||
(۴۸ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات کتاب | {{جعبه اطلاعات کتاب | ||
|عنوان = دور زدن در خیابان یکطرفه | |عنوان = دور زدن در خیابان یکطرفه | ||
خط ۲۲: | خط ۲۱: | ||
|پیش از = داستان کودک بزرگ گوش کوچک | |پیش از = داستان کودک بزرگ گوش کوچک | ||
}} | }} | ||
'''دور زدن در خیابان یکطرفه''' نوشتۀ [[محمدرضا مرزوقی]]، رمانی معمایی جنایی است که در سال 1397 به چاپ رسید و در دوازدهمین دورۀ جایزۀ ادبی جلال آل احمد برگزیده شد. مرزوقی در این کتاب به موضوع قاچاق دارو در دوران | '''دور زدن در خیابان یکطرفه''' نوشتۀ [[محمدرضا مرزوقی]]، رمانی معمایی جنایی است که در سال 1397 به چاپ رسید و در دوازدهمین دورۀ جایزۀ ادبی جلال آل احمد برگزیده شد. مرزوقی در این کتاب به موضوع قاچاق دارو در دوران تحریمها میپردازد. | ||
<center>* * * * * </center> | <center>* * * * * </center> | ||
این کتاب علاوه بر معمایی بودن به مسائل روز زمان نویسنده می پردازد و به انتقاد از شرایط پیش آمده زبان | این کتاب علاوه بر معمایی بودن به مسائل روز زمان نویسنده می پردازد و به انتقاد از شرایط پیش آمده زبان میگشاید، بلکه صدایی باشد برای افرادی که با دسترس نداشتن به دارو مورد نیاز خود آسیبهایی میبینند که جبرانپذیر نیست. داستان مرزوقی در آبادان میگذرد؛ داستان شخصیت خانواده دوستی را روایت میکند که دخترش را به سبب داروهای تقلبی از دست میدهد و وارد جریانهای معمایی جنایی میشود. | ||
===موضوع=== | ===موضوع=== | ||
دور زدن در خیابان یکطرفه تلاش قهرمانی تنهاست برای عبور از هزارتویی مخوف که طراحان آن نیز گاه راه خود را گم میکنند و قربانی آنچه خود ساختهاند میشوند. حکایت قهرمانی که میداند شکست خواهد خورد اما تلاشش را میکند و در نهایت از نتیجه تلاشش راضی است. قهرمان دنکیشوتی است که تنهایی به جنگ آسیابها رفته است. هر چند نمیتواند جلوی چرخش آسیاب را بگیرد اما میداند آسیاب به نوبت است و سرانجام نوبت او هم میرسد. | دور زدن در خیابان یکطرفه تلاش قهرمانی تنهاست برای عبور از هزارتویی مخوف که طراحان آن نیز گاه راه خود را گم میکنند و قربانی آنچه خود ساختهاند میشوند. حکایت قهرمانی که میداند شکست خواهد خورد اما تلاشش را میکند و در نهایت از نتیجه تلاشش راضی است. قهرمان دنکیشوتی است که تنهایی به جنگ آسیابها رفته است. هر چند نمیتواند جلوی چرخش آسیاب را بگیرد اما میداند آسیاب به نوبت است و سرانجام نوبت او هم میرسد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ketabnews.com/fa/news/4369/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%B2%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84|عنوان= تلاش قهرمانی تنها}}</ref> | ||
===خلاصۀ داستان=== | ===خلاصۀ داستان=== | ||
داستان در دوره تحریمها میگذرد که عدهای سودجو بازار دارو را در دست گرفته و به قاچاق داروی تقلبی میپردازند. ماجرا با قتلی در زندان آغاز | داستان در دوره تحریمها میگذرد که عدهای سودجو بازار دارو را در دست گرفته و به قاچاق داروی تقلبی میپردازند. ماجرا با قتلی در زندان آغاز میشود که شخصیت اصلی داستان را که خود از زخمخوردگان داروهای تقلبی است درگیر ماجراهای معمایی داستان میکند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://salesspublication.com/دور-زدم-در-خیابان-یکطرفه |عنوان= سودجویان تحریمها را دور میزنند!}}</ref>{{سخ}} | ||
===شخصیتهای داستان=== | ===شخصیتهای داستان=== | ||
• حبیب یاوری | • حبیب یاوری{{سخ}} | ||
• ارکانی | • ارکانی{{سخ}} | ||
• خسروی | • خسروی{{سخ}} | ||
• انصاری | • انصاری{{سخ}} | ||
===ژانر و سبک داستان=== | ===ژانر و سبک داستان=== | ||
•معمایی جنایی{{سخ}} | |||
•معمایی جنایی | •کارآگاهی{{سخ}} | ||
•کارآگاهی | •اجتماعی انتقادی<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.cafedastan.com/1398/10/10/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%D8%B1%D8%B2%D9%88%D9%82%DB%8C_%D8%B3%D9%85%DB%8C%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D8%A7/|عنوان= کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیادهرو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!}}</ref>{{سخ}} | ||
•اجتماعی انتقادی | |||
===چرا باید کتاب را | ===چرا باید کتاب را خواند؟=== | ||
داستان در روزگار تحریمها میگذرد و نویسنده به شرح و توصیفی زمانی میپردازد که فشار تحریمهای اقتصادی سیاسی حتی گریبانگیر محصولات غذایی و دارویی شده و جان انسانها را به خطر میاندازد. در این بین کاسبکارانی با سوجویی از شرایط برای کسب مال دست به سودجویی میزنند. این رمان انتقادی است به این کاسبکاریها که نتیجۀ آن گرفتار شدن ملت و پر پول شدن جیب افراد ذینفوذ است. | داستان در روزگار تحریمها میگذرد و نویسنده به شرح و توصیفی زمانی میپردازد که فشار تحریمهای اقتصادی سیاسی حتی گریبانگیر محصولات غذایی و دارویی شده و جان انسانها را به خطر میاندازد. در این بین کاسبکارانی با سوجویی از شرایط برای کسب مال دست به سودجویی میزنند. این رمان انتقادی است به این کاسبکاریها که نتیجۀ آن گرفتار شدن ملت و پر پول شدن جیب افراد ذینفوذ است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://salesspublication.com/دور-زدم-در-خیابان-یکطرفه |عنوان= سودجویان تحریمها را دور میزنند!}}</ref>{{سخ}} | ||
===روایت=== | ===روایت=== | ||
داستان از زبان سوم | داستان از زبان سوم شخص(راوی دانای کل) است تا مخاطب به شکل بیطرفانهای داستان جنایی را پیش برده و بخواند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.cafedastan.com/1398/10/10/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%D8%B1%D8%B2%D9%88%D9%82%DB%8C_%D8%B3%D9%85%DB%8C%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D8%A7/|عنوان= کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیادهرو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!}}</ref>{{سخ}} | ||
===دربارۀ نویسنده=== | ===دربارۀ نویسنده=== | ||
محمدرضا مرزوقی در سال در شهر آبادان | محمدرضا مرزوقی در سال در شهر آبادان ۱۳۵۵ متولّد شده. نخستین داستانش سال ۱۳۷۲ در سروش نوجوان منشر شد. اولین رمان او «عاتکه» در سال ۱۳۸۰، به چاپ رسید. مرزوقی نویسندۀ ادبیات بزرگسالان است و هم نویسندۀ داستانهای کودکان و نوجوان. او علاوه بر رمان و داستان، دستی در هنر سینما دارد و نوشتن چند نمایشنامه و تولید چند فیلم و سریال مستند را در کارنامۀ هنری خود دارد و همچنین در انجمن مستندسازان خانۀ سینما، انجمن نویسندگان کودکان و نوجوانان و انجمن صنفی نویسندگان تهران عضو است. رمانهای «عاتکه»، «داستان بلند بعد از ظهر داغ»، «بارداری بیهنگام آقای میم»، «تُل عاشقون»، «پسین شوم»، «لوچیانو»، «مجموعۀ چهار جلدی داستانهای تالاب انزلی»، «شاهدخت بخت»، و «بچههای کشتی رافائل»، «دلهرههای خیابان وحید»، «دی وی دی اسرارالغولان»، «باید حرفای دیشبمو جدی میگرفتی»، «مجموعۀ رمان هفت جلدی بچه محل نقاشها»، «لبخندی برای سوفیا»، «دور زدن در خیابان یکطرفه»، «داستان کودک بزرگ گوش کوچک» از جمله آثار اوست.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.cafedastan.com/1398/10/10/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%D8%B1%D8%B2%D9%88%D9%82%DB%8C_%D8%B3%D9%85%DB%8C%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D8%A7/|عنوان= کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیادهرو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.iranketab.ir/profile/3677-mohammadreza-marzoughi |عنوان= پروفایل محمدرضا مرزوقی!}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://ketabak.org/content/13379-محمدرضا-مرزوقی|عنوان= محمدرضا مرزوقی!}}</ref>{{سخ}} | ||
===برشی از کتاب=== | ===برشی از کتاب=== | ||
«میدونی بدبختی ما چيه اركان؟» اركانی دمغ و گريان و بیحوصله نگاهش كرد. «چه میدونم... » | «میدونی بدبختی ما چيه اركان؟» اركانی دمغ و گريان و بیحوصله نگاهش كرد. «چه میدونم... » | ||
«آدم بدامون هموقدر كندذهن و احمق كه آدم خوبامون. لاقل بد بودن يه كم تيزی میخواد. اما اينجا بد بودنم مثه خوب بودن خلاصه شده تو كودنی.» | «آدم بدامون هموقدر كندذهن و احمق كه آدم خوبامون. لاقل بد بودن يه كم تيزی میخواد. اما اينجا بد بودنم مثه خوب بودن خلاصه شده تو كودنی.» | ||
«فلسفه برام نباف، ياوری... چرت و پرت تحويلم نده.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://salesspublication.com/دور-زدم-در-خیابان-یکطرفه |عنوان= سودجویان تحریمها را دور میزنند!}}</ref>{{سخ}}{{سخ}} | |||
میتوانست زندگیاش را از این رو به آن رو کند. پس چرا وسوسه نشده بود؟ میدانست میتواند با این پول از این فلاکت خلاص شود. اوضاع زندگی صباح بهتر شود و برای سلیم آیندهای بخرد که هر کسی برای بچهاش آرزو دارد. با همچین پولی میتوانست بکند و از اینجا برود. چرا باید هر روز گرد و خاک و کثافت به خورد خودش و خانوادهاش میرفت؟ میشد بکنند و بروند و از این وضع نکبت خلاص شوند. دیگر مثل قدیم نبود که طایفه مجبور بودند همه دور هم جمع باشند. حالا هر کس گوشهای افتاده بود. یکی شیراز، ده تا اصفهان و عدّهای هم تو تهران و دور و اطرافش پلاس بودند. طایفه کدام بود؟ کی به طایفه فکر میکرد، وقتی از آسمان ادبار میبارید؟ اصلاً کدام طایفه وقتی نخلستانی نمانده بود. چهار تا نخل ورمکرده و پوسیده که نخلستان نمیشد. اگر میکند و میرفت، اصلاً کار غلطی نکرده بود. رفتن پول میخواست. کندن اگر قرار بود کندن باشد و رسیدن به آسایش و خوشی، خرج داشت. نه اینکه تو شهر خودت بدبختی بکشی، تو غربت هم مصیبت. این مردک پول داشت. نمیفهمید چقدر، اما معلوم بود از آنهاست که میتواند با پولش شهری را بخرد. چقدرش قمپز بود نمیدانست، اما اگر یک کلام از صد کلامش راست بود معلوم بود دستش خیلی جاها بند است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://salesspublication.com/دور-زدم-در-خیابان-یکطرفه |عنوان= سودجویان تحریمها را دور میزنند!}}</ref>{{سخ}}{{سخ}} | |||
میتوانست زندگیاش را از این رو به آن رو کند. پس چرا وسوسه نشده بود؟ میدانست میتواند با این پول از این فلاکت خلاص شود. اوضاع زندگی صباح بهتر شود و برای سلیم آیندهای بخرد که هر کسی برای بچهاش آرزو دارد. با همچین پولی میتوانست بکند و از اینجا برود. چرا باید هر روز گرد و خاک و کثافت به خورد خودش و خانوادهاش میرفت؟ میشد بکنند و بروند و از این وضع نکبت خلاص شوند. دیگر مثل قدیم نبود که طایفه مجبور بودند همه دور هم جمع باشند. حالا هر کس گوشهای افتاده بود. یکی شیراز، ده تا اصفهان و عدّهای هم تو تهران و دور و اطرافش پلاس بودند. طایفه کدام بود؟ کی به طایفه فکر میکرد، وقتی از آسمان ادبار میبارید؟ اصلاً کدام طایفه وقتی نخلستانی نمانده بود. چهار تا نخل ورمکرده و پوسیده که نخلستان نمیشد. اگر میکند و میرفت، اصلاً کار غلطی نکرده بود. رفتن پول میخواست. کندن اگر قرار بود کندن باشد و رسیدن به آسایش و خوشی، خرج داشت. نه اینکه تو شهر خودت بدبختی بکشی، تو غربت هم مصیبت. این مردک پول داشت. نمیفهمید چقدر، اما معلوم بود از آنهاست که میتواند با پولش شهری را بخرد. چقدرش قمپز بود نمیدانست، اما اگر یک کلام از صد کلامش راست بود معلوم بود دستش خیلی جاها بند است. | |||
===داستان از | ===داستان از دغدغۀ نویسنده نشئت گرفته=== | ||
مرزوقی در خاطرهای | مرزوقی در خاطرهای میگوید که اتفاقی که برای شخصیت حبیب در داستان افتاده، برای خود او نیز پیش آمده. | ||
محمدرضا مرزوقی:«قرص سادهای را که قبل از تحریم از هر داروخانهای برای جلوگیری از آلزایمر تهیه میکردیم؛ بعد از تحریم اگر شانس یاری میکرد به سختی میتوانستیم از کشوری دیگر تهیه کنیم. اما همین در دسترس نبودن دارو سبب شد که مادرم به آلزایمر شدید مبتلا شود. همینطور در اطرافیانم نیز یک کارگردان تئاتر 28 روز داروهای سرطان به او نرسید و جان خود را از دست داد.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.cafedastan.com/1398/10/10/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%D8%B1%D8%B2%D9%88%D9%82%DB%8C_%D8%B3%D9%85%DB%8C%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D8%A7/|عنوان= کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیادهرو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!}}</ref>{{سخ}} | |||
===شخصیتهای رمان از کجا میآیند؟=== | ===شخصیتهای رمان از کجا میآیند؟=== | ||
مرزوقی میگوید: « فکر میکنم یک الگو پدرم بود. مرد لجوجی که خودش ارتشی بود و با تیمسارهای بالادستش همیشه درگیر. ولی آرامش حبیب را از جای دیگری آوردم. از شخصیتی دیگر. شاید خودم یا مثلاً مادرم که آدمهای آرامی هستیم و زیاد برونریزی نداریم. طبعاً هر شخصیت، کولاژی از چند آدم مختلف در دور و اطراف ماست.» | مرزوقی میگوید: « فکر میکنم یک الگو پدرم بود. مرد لجوجی که خودش ارتشی بود و با تیمسارهای بالادستش همیشه درگیر. ولی آرامش حبیب را از جای دیگری آوردم. از شخصیتی دیگر. شاید خودم یا مثلاً مادرم که آدمهای آرامی هستیم و زیاد برونریزی نداریم. طبعاً هر شخصیت، کولاژی از چند آدم مختلف در دور و اطراف ماست.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.cafedastan.com/1398/10/10/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%D8%B1%D8%B2%D9%88%D9%82%DB%8C_%D8%B3%D9%85%DB%8C%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D8%A7/|عنوان= کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیادهرو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!}}</ref>{{سخ}} | ||
===«حبیب» در ذهن نویسنده=== | ===«حبیب» در ذهن نویسنده=== | ||
«خیلی سعی داشتم و امیدوارم به این خواسته رسیده باشم که حبیب مرد عربی از آبادان باشد. با همان اخلاق و همان شکل لباسپوشیدن و تلفیقی از طایفهای زیستن و مدرنیتهای که در شکل لباس و برخوردش با جهان مدرن دارد. مردی که عاشق خانوادهاش است و برخلاف تصور اغلب غلط رایج، با همسرش رفتاری بسیار باملاحظه دارد.» | «خیلی سعی داشتم و امیدوارم به این خواسته رسیده باشم که حبیب مرد عربی از آبادان باشد. با همان اخلاق و همان شکل لباسپوشیدن و تلفیقی از طایفهای زیستن و مدرنیتهای که در شکل لباس و برخوردش با جهان مدرن دارد. مردی که عاشق خانوادهاش است و برخلاف تصور اغلب غلط رایج، با همسرش رفتاری بسیار باملاحظه دارد.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.cafedastan.com/1398/10/10/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%D8%B1%D8%B2%D9%88%D9%82%DB%8C_%D8%B3%D9%85%DB%8C%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D8%A7/|عنوان= کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیادهرو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!}}</ref>{{سخ}} | ||
===آیا حبیب تسلیم شرایط میشود؟=== | ===آیا حبیب تسلیم شرایط میشود؟=== | ||
«با اینکه حبیب بنا براقتضا ژانر کارآگاهی پیروز و سعادتمند نمیشود، اما وقتی داری در شرایطی شبیه شرایط یک نویسنده در ایران مینویسی گاهی باید قواعد ژانر را ترک کنی و به واقعیت دهشتناکی که آن سوی ماجراها است هم نیمنگاهی داشته باشی. هر کسی مثل حبیب هر چقدر هم که تیز و باهوش باشد و بتواند به موقع از مهلکه بگریزد، نمیتواند در برابر قدرتی که پیش روی آن ایستاده تا انتها مقاومت کند. بالاخره قهرمان هم باید زخمی بر تنش بنشیند. هرچند زخم بزرگتر را پیش از این برداشته. با از دست دادن دختر محبوبش.» | «با اینکه حبیب بنا براقتضا ژانر کارآگاهی پیروز و سعادتمند نمیشود، اما وقتی داری در شرایطی شبیه شرایط یک نویسنده در ایران مینویسی گاهی باید قواعد ژانر را ترک کنی و به واقعیت دهشتناکی که آن سوی ماجراها است هم نیمنگاهی داشته باشی. هر کسی مثل حبیب هر چقدر هم که تیز و باهوش باشد و بتواند به موقع از مهلکه بگریزد، نمیتواند در برابر قدرتی که پیش روی آن ایستاده تا انتها مقاومت کند. بالاخره قهرمان هم باید زخمی بر تنش بنشیند. هرچند زخم بزرگتر را پیش از این برداشته. با از دست دادن دختر محبوبش.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.cafedastan.com/1398/10/10/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%D8%B1%D8%B2%D9%88%D9%82%DB%8C_%D8%B3%D9%85%DB%8C%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D8%A7/|عنوان= کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیادهرو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!}}</ref>{{سخ}} | ||
===به نظر نویسنده موضوع داستان تا چه حدی بر نظر داوران مؤثر | |||
===به نظر نویسنده موضوع داستان تا چه حدی بر نظر داوران مؤثر بود؟=== | |||
«طبعاً داروان هم مثل من و شما در همین شرایط و با تمام سختیهای آن زیست میکنند. آنها هم مثل دیگر مخاطبان رمان به همان درکی از شرایط جاری در داستان رسیدهاند که شبانهروز در حال تجربۀ دردناک آن هستیم. هنوز چیزی تغییر نکرده. شاید اوضاع کمی بدخیمتر هم شده باشد. هرچه تحریمها شدیدتر میشود کاسبان تحریم هم بیشتر دست به کار میشوند و همینطور آقازاده است که مثل بته از زمین بیرون میزنند. آقازادهپروری هم ماحصل همین شرایط است. شرایطی که برای من و داوران جایزه به یک اندازه محرز است.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.cafedastan.com/1398/10/10/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%D8%B1%D8%B2%D9%88%D9%82%DB%8C_%D8%B3%D9%85%DB%8C%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D8%A7/|عنوان= کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیادهرو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!}}</ref>{{سخ}} | |||
===جوایز=== | ===جوایز=== | ||
دور زدن در خیابان یکطرفه در دوازدهمین دورۀ جایزۀ ادبی جلال آل احمد ( سال 1398) در بخش رمان برگزیده | دور زدن در خیابان یکطرفه همزمان، با رمان '''وضعیت بیعاری'''ّ [[حامد جلالی]] در دوازدهمین دورۀ جایزۀ ادبی جلال آل احمد ( سال 1398) در بخش رمان برگزیده شدند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.mehrnews.com/news/4797269/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%87%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%87-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%D8%A2%D9%84-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D8%B4%D8%AF%D9%86%D8%AF|عنوان= برگزیدۀ جلال آلاحمد}}</ref> | ||
===مشخصات کتابشناختی=== | ===مشخصات کتابشناختی=== | ||
نشر ثالث رمان دور زدن در خیابان یکطرفه نوشتۀ محمدرضا مرزوقی را در دی ماه ۱۳۹۷ در ۱۸۸ صفحه، با قیمت ۱۹۵۰۰۰ ریال و تیراژ ۷۷۰ نسخه به چاپ رساند..<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://ketab.ir/bookview.aspx?bookid=2274139 | |||
9|عنوان= دور زدن در خیابان یکطرفه، خانه کتاب}}</ref> | |||
==منابع== | |||
#{{یادکرد کتاب|مرزوقی|محمدرضا|عنوان=دور زدن در خیابان یکطرفه|ناشر=ثالث|سال=۱۳۹۷|مکان=تهران|جلد=|شابک=۹۷۸-۶۰۰-۴۰۵۲-۱۳-۹}} | |||
==پانویس== | |||
{{پانویس|۲}} | |||
==پیوند به بیرون== | |||
#{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ketabnews.com/fa/news/4369/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%B2%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84|عنوان=تلاش قهرمانی تنها|ناشر=کتاب نیوز|تاریخ انتشار=۶ آذر ۱۳۹۸|تاریخ بازدید=۳۰ شهریور۱۳۹۹}} | |||
#{{یادکرد وب|نشانی=https://salesspublication.com/%d8%af%d9%88%d8%b1-%d8%b2%d8%af%d9%85-%d8%af%d8%b1-%d8%ae%db%8c%d8%a7%d8%a8%d8%a7%d9%86-%db%8c%da%a9%d8%b7%d8%b1%d9%81%d9%87|عنوان=سودجویان تحریمها را دور میزنند!|ناشر=نشر ثالث|تاریخ انتشار=|تاریخ بازدید=۳۰ شهریور۱۳۹۹}} | |||
#{{یادکرد وب|نشانی=http://www.cafedastan.com/1398/10/10/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%D8%B1%D8%B2%D9%88%D9%82%DB%8C_%D8%B3%D9%85%DB%8C%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D8%A7/|عنوان=کمی خیابان برای اظهار نظر،کمی پیادهرو برای قدم زدنُ گیرم در سکوت!|ناشر=کافه داستان|تاریخ انتشار=۱۰ دی ۱۳۹۸|تاریخ بازدید=۳۰ شهریور۱۳۹۹}} | |||
#{{یادکرد وب|نشانی=https://www.iranketab.ir/profile/3677-mohammadreza-marzoughi|عنوان=پروفایل محمدرضا مرزوقی|ناشر=ایران کتاب|تاریخ انتشار=|تاریخ بازدید=۳۰ شهریور۱۳۹۹}} | |||
#{{یادکرد وب|نشانی=https://ketabak.org/content/13379-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%D8%B1%D8%B2%D9%88%D9%82%DB%8C|عنوان=محمدرضا مرزوقی|ناشر=کتابک|تاریخ انتشار=|تاریخ بازدید=۳۰ شهریور۱۳۹۹}} | |||
#{{یادکرد وب|نشانی=https://www.mehrnews.com/news/4797269/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%87%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%87-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%D8%A2%D9%84-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D8%B4%D8%AF%D9%86%D8%AF|عنوان=برگزیدۀ جلال آلاحمد|ناشر=خبرگزاری مهر|تاریخ انتشار=۲۳ آذر ۱۳۹۸|تاریخ بازدید=۳۰ شهریور۱۳۹۹}} | |||
#{{یادکرد وب|نشانی=http://ketab.ir/bookview.aspx?bookid=2274139|عنوان=دور زدن در خیابان یکطرفه|ناشر=خانۀ کتاب|تاریخ انتشار=|تاریخ بازدید=۳۰ شهریور۱۳۹۹}} |
نسخهٔ کنونی تا ۵ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۴۱
دور زدن در خیابان یکطرفه | |||||
---|---|---|---|---|---|
نویسنده | محمدرضا مرزوقی | ||||
ناشر | ثالث | ||||
محل نشر | تهران | ||||
تاریخ نشر | ۱۳۹۷ | ||||
شابک | ۹۷۸۶۰۰۴۰۵۲۱۳۹ | ||||
تعداد صفحات | ۱۸۸ | ||||
موضوع | رمان | ||||
سبک | معمایی جنایی | ||||
|
|
دور زدن در خیابان یکطرفه نوشتۀ محمدرضا مرزوقی، رمانی معمایی جنایی است که در سال 1397 به چاپ رسید و در دوازدهمین دورۀ جایزۀ ادبی جلال آل احمد برگزیده شد. مرزوقی در این کتاب به موضوع قاچاق دارو در دوران تحریمها میپردازد.
این کتاب علاوه بر معمایی بودن به مسائل روز زمان نویسنده می پردازد و به انتقاد از شرایط پیش آمده زبان میگشاید، بلکه صدایی باشد برای افرادی که با دسترس نداشتن به دارو مورد نیاز خود آسیبهایی میبینند که جبرانپذیر نیست. داستان مرزوقی در آبادان میگذرد؛ داستان شخصیت خانواده دوستی را روایت میکند که دخترش را به سبب داروهای تقلبی از دست میدهد و وارد جریانهای معمایی جنایی میشود.
موضوع
دور زدن در خیابان یکطرفه تلاش قهرمانی تنهاست برای عبور از هزارتویی مخوف که طراحان آن نیز گاه راه خود را گم میکنند و قربانی آنچه خود ساختهاند میشوند. حکایت قهرمانی که میداند شکست خواهد خورد اما تلاشش را میکند و در نهایت از نتیجه تلاشش راضی است. قهرمان دنکیشوتی است که تنهایی به جنگ آسیابها رفته است. هر چند نمیتواند جلوی چرخش آسیاب را بگیرد اما میداند آسیاب به نوبت است و سرانجام نوبت او هم میرسد.[۱]
خلاصۀ داستان
داستان در دوره تحریمها میگذرد که عدهای سودجو بازار دارو را در دست گرفته و به قاچاق داروی تقلبی میپردازند. ماجرا با قتلی در زندان آغاز میشود که شخصیت اصلی داستان را که خود از زخمخوردگان داروهای تقلبی است درگیر ماجراهای معمایی داستان میکند.[۲]
شخصیتهای داستان
• حبیب یاوری
• ارکانی
• خسروی
• انصاری
ژانر و سبک داستان
•معمایی جنایی
•کارآگاهی
•اجتماعی انتقادی[۳]
چرا باید کتاب را خواند؟
داستان در روزگار تحریمها میگذرد و نویسنده به شرح و توصیفی زمانی میپردازد که فشار تحریمهای اقتصادی سیاسی حتی گریبانگیر محصولات غذایی و دارویی شده و جان انسانها را به خطر میاندازد. در این بین کاسبکارانی با سوجویی از شرایط برای کسب مال دست به سودجویی میزنند. این رمان انتقادی است به این کاسبکاریها که نتیجۀ آن گرفتار شدن ملت و پر پول شدن جیب افراد ذینفوذ است.[۴]
روایت
داستان از زبان سوم شخص(راوی دانای کل) است تا مخاطب به شکل بیطرفانهای داستان جنایی را پیش برده و بخواند.[۵]
دربارۀ نویسنده
محمدرضا مرزوقی در سال در شهر آبادان ۱۳۵۵ متولّد شده. نخستین داستانش سال ۱۳۷۲ در سروش نوجوان منشر شد. اولین رمان او «عاتکه» در سال ۱۳۸۰، به چاپ رسید. مرزوقی نویسندۀ ادبیات بزرگسالان است و هم نویسندۀ داستانهای کودکان و نوجوان. او علاوه بر رمان و داستان، دستی در هنر سینما دارد و نوشتن چند نمایشنامه و تولید چند فیلم و سریال مستند را در کارنامۀ هنری خود دارد و همچنین در انجمن مستندسازان خانۀ سینما، انجمن نویسندگان کودکان و نوجوانان و انجمن صنفی نویسندگان تهران عضو است. رمانهای «عاتکه»، «داستان بلند بعد از ظهر داغ»، «بارداری بیهنگام آقای میم»، «تُل عاشقون»، «پسین شوم»، «لوچیانو»، «مجموعۀ چهار جلدی داستانهای تالاب انزلی»، «شاهدخت بخت»، و «بچههای کشتی رافائل»، «دلهرههای خیابان وحید»، «دی وی دی اسرارالغولان»، «باید حرفای دیشبمو جدی میگرفتی»، «مجموعۀ رمان هفت جلدی بچه محل نقاشها»، «لبخندی برای سوفیا»، «دور زدن در خیابان یکطرفه»، «داستان کودک بزرگ گوش کوچک» از جمله آثار اوست.[۶][۷][۸]
برشی از کتاب
«میدونی بدبختی ما چيه اركان؟» اركانی دمغ و گريان و بیحوصله نگاهش كرد. «چه میدونم... »
«آدم بدامون هموقدر كندذهن و احمق كه آدم خوبامون. لاقل بد بودن يه كم تيزی میخواد. اما اينجا بد بودنم مثه خوب بودن خلاصه شده تو كودنی.»
«فلسفه برام نباف، ياوری... چرت و پرت تحويلم نده.»[۹]
میتوانست زندگیاش را از این رو به آن رو کند. پس چرا وسوسه نشده بود؟ میدانست میتواند با این پول از این فلاکت خلاص شود. اوضاع زندگی صباح بهتر شود و برای سلیم آیندهای بخرد که هر کسی برای بچهاش آرزو دارد. با همچین پولی میتوانست بکند و از اینجا برود. چرا باید هر روز گرد و خاک و کثافت به خورد خودش و خانوادهاش میرفت؟ میشد بکنند و بروند و از این وضع نکبت خلاص شوند. دیگر مثل قدیم نبود که طایفه مجبور بودند همه دور هم جمع باشند. حالا هر کس گوشهای افتاده بود. یکی شیراز، ده تا اصفهان و عدّهای هم تو تهران و دور و اطرافش پلاس بودند. طایفه کدام بود؟ کی به طایفه فکر میکرد، وقتی از آسمان ادبار میبارید؟ اصلاً کدام طایفه وقتی نخلستانی نمانده بود. چهار تا نخل ورمکرده و پوسیده که نخلستان نمیشد. اگر میکند و میرفت، اصلاً کار غلطی نکرده بود. رفتن پول میخواست. کندن اگر قرار بود کندن باشد و رسیدن به آسایش و خوشی، خرج داشت. نه اینکه تو شهر خودت بدبختی بکشی، تو غربت هم مصیبت. این مردک پول داشت. نمیفهمید چقدر، اما معلوم بود از آنهاست که میتواند با پولش شهری را بخرد. چقدرش قمپز بود نمیدانست، اما اگر یک کلام از صد کلامش راست بود معلوم بود دستش خیلی جاها بند است.[۱۰]
داستان از دغدغۀ نویسنده نشئت گرفته
مرزوقی در خاطرهای میگوید که اتفاقی که برای شخصیت حبیب در داستان افتاده، برای خود او نیز پیش آمده.
محمدرضا مرزوقی:«قرص سادهای را که قبل از تحریم از هر داروخانهای برای جلوگیری از آلزایمر تهیه میکردیم؛ بعد از تحریم اگر شانس یاری میکرد به سختی میتوانستیم از کشوری دیگر تهیه کنیم. اما همین در دسترس نبودن دارو سبب شد که مادرم به آلزایمر شدید مبتلا شود. همینطور در اطرافیانم نیز یک کارگردان تئاتر 28 روز داروهای سرطان به او نرسید و جان خود را از دست داد.»[۱۱]
شخصیتهای رمان از کجا میآیند؟
مرزوقی میگوید: « فکر میکنم یک الگو پدرم بود. مرد لجوجی که خودش ارتشی بود و با تیمسارهای بالادستش همیشه درگیر. ولی آرامش حبیب را از جای دیگری آوردم. از شخصیتی دیگر. شاید خودم یا مثلاً مادرم که آدمهای آرامی هستیم و زیاد برونریزی نداریم. طبعاً هر شخصیت، کولاژی از چند آدم مختلف در دور و اطراف ماست.»[۱۲]
«حبیب» در ذهن نویسنده
«خیلی سعی داشتم و امیدوارم به این خواسته رسیده باشم که حبیب مرد عربی از آبادان باشد. با همان اخلاق و همان شکل لباسپوشیدن و تلفیقی از طایفهای زیستن و مدرنیتهای که در شکل لباس و برخوردش با جهان مدرن دارد. مردی که عاشق خانوادهاش است و برخلاف تصور اغلب غلط رایج، با همسرش رفتاری بسیار باملاحظه دارد.»[۱۳]
آیا حبیب تسلیم شرایط میشود؟
«با اینکه حبیب بنا براقتضا ژانر کارآگاهی پیروز و سعادتمند نمیشود، اما وقتی داری در شرایطی شبیه شرایط یک نویسنده در ایران مینویسی گاهی باید قواعد ژانر را ترک کنی و به واقعیت دهشتناکی که آن سوی ماجراها است هم نیمنگاهی داشته باشی. هر کسی مثل حبیب هر چقدر هم که تیز و باهوش باشد و بتواند به موقع از مهلکه بگریزد، نمیتواند در برابر قدرتی که پیش روی آن ایستاده تا انتها مقاومت کند. بالاخره قهرمان هم باید زخمی بر تنش بنشیند. هرچند زخم بزرگتر را پیش از این برداشته. با از دست دادن دختر محبوبش.»[۱۴]
به نظر نویسنده موضوع داستان تا چه حدی بر نظر داوران مؤثر بود؟
«طبعاً داروان هم مثل من و شما در همین شرایط و با تمام سختیهای آن زیست میکنند. آنها هم مثل دیگر مخاطبان رمان به همان درکی از شرایط جاری در داستان رسیدهاند که شبانهروز در حال تجربۀ دردناک آن هستیم. هنوز چیزی تغییر نکرده. شاید اوضاع کمی بدخیمتر هم شده باشد. هرچه تحریمها شدیدتر میشود کاسبان تحریم هم بیشتر دست به کار میشوند و همینطور آقازاده است که مثل بته از زمین بیرون میزنند. آقازادهپروری هم ماحصل همین شرایط است. شرایطی که برای من و داوران جایزه به یک اندازه محرز است.»[۱۵]
جوایز
دور زدن در خیابان یکطرفه همزمان، با رمان وضعیت بیعاریّ حامد جلالی در دوازدهمین دورۀ جایزۀ ادبی جلال آل احمد ( سال 1398) در بخش رمان برگزیده شدند.[۱۶]
مشخصات کتابشناختی
نشر ثالث رمان دور زدن در خیابان یکطرفه نوشتۀ محمدرضا مرزوقی را در دی ماه ۱۳۹۷ در ۱۸۸ صفحه، با قیمت ۱۹۵۰۰۰ ریال و تیراژ ۷۷۰ نسخه به چاپ رساند..[۱۷]
منابع
- دور زدن در خیابان یکطرفه. تهران: ثالث. ۱۳۹۷. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۴۰۵۲-۱۳-۹.
پانویس
- ↑ «تلاش قهرمانی تنها».
- ↑ «سودجویان تحریمها را دور میزنند!».
- ↑ «کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیادهرو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!».
- ↑ «سودجویان تحریمها را دور میزنند!».
- ↑ «کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیادهرو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!».
- ↑ «کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیادهرو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!».
- ↑ «پروفایل محمدرضا مرزوقی!».
- ↑ «محمدرضا مرزوقی!».
- ↑ «سودجویان تحریمها را دور میزنند!».
- ↑ «سودجویان تحریمها را دور میزنند!».
- ↑ «کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیادهرو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!».
- ↑ «کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیادهرو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!».
- ↑ «کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیادهرو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!».
- ↑ «کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیادهرو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!».
- ↑ «کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیادهرو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!».
- ↑ «برگزیدۀ جلال آلاحمد».
- ↑ [http://ketab.ir/bookview.aspx?bookid=2274139 9 «دور زدن در خیابان یکطرفه، خانه کتاب»].
پیوند به بیرون
- «تلاش قهرمانی تنها». کتاب نیوز، ۶ آذر ۱۳۹۸. بازبینیشده در ۳۰ شهریور۱۳۹۹.
- «سودجویان تحریمها را دور میزنند!». نشر ثالث. بازبینیشده در ۳۰ شهریور۱۳۹۹.
- «کمی خیابان برای اظهار نظر،کمی پیادهرو برای قدم زدنُ گیرم در سکوت!». کافه داستان، ۱۰ دی ۱۳۹۸. بازبینیشده در ۳۰ شهریور۱۳۹۹.
- «پروفایل محمدرضا مرزوقی». ایران کتاب. بازبینیشده در ۳۰ شهریور۱۳۹۹.
- «محمدرضا مرزوقی». کتابک. بازبینیشده در ۳۰ شهریور۱۳۹۹.
- «برگزیدۀ جلال آلاحمد». خبرگزاری مهر، ۲۳ آذر ۱۳۹۸. بازبینیشده در ۳۰ شهریور۱۳۹۹.
- «دور زدن در خیابان یکطرفه». خانۀ کتاب. بازبینیشده در ۳۰ شهریور۱۳۹۹.