دور زدن در خیابان یکطرفه

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
دور زدن در خیابان یکطرفه
نویسندهمحمدرضا مرزوقی
ناشرثالث
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۹۷
شابک۹۷۸۶۰۰۴۰۵۲۱۳۹
تعداد صفحات۱۸۸
موضوعرمان
سبکمعمایی جنایی
لبخندی برای سوفیا
لبخندی برای سوفیا
لبخندی برای سوفیا
داستان کودک بزرگ گوش کوچک
داستان کودک بزرگ گوش کوچک
داستان کودک بزرگ گوش کوچک

دور زدن در خیابان یکطرفه نوشتۀ محمدرضا مرزوقی، رمانی معمایی جنایی است که در سال 1397 به چاپ رسید و در دوازدهمین دورۀ جایزۀ ادبی جلال آل احمد برگزیده شد. مرزوقی در این کتاب به موضوع قاچاق دارو در دوران تحریم‌ها می‌پردازد.

* * * * *

این کتاب علاوه بر معمایی بودن به مسائل روز زمان نویسنده می پردازد و به انتقاد از شرایط پیش آمده زبان می‌گشاید، بلکه صدایی باشد برای افرادی که با دسترس نداشتن به دارو مورد نیاز خود آسیب‌هایی می‌بینند که جبران‌پذیر نیست. داستان مرزوقی در آبادان می‌گذرد؛ داستان شخصیت خانواده دوستی را روایت می‌کند که دخترش را به سبب داروهای تقلبی از دست می‌دهد و وارد جریان‌های معمایی جنایی می‌شود.

موضوع

دور زدن در خیابان یکطرفه تلاش قهرمانی تنهاست برای عبور از هزارتویی مخوف که طراحان آن نیز گاه راه خود را گم می‌کنند و قربانی آنچه خود ساخته‌اند می‌شوند. حکایت قهرمانی که می‌داند شکست خواهد خورد اما تلاشش را می‌کند و در نهایت از نتیجه تلاشش راضی است. قهرمان دن‌کیشوتی است که تنهایی به جنگ آسیاب‌ها رفته است. هر چند نمی‌تواند جلوی چرخش آسیاب را بگیرد اما می‌داند آسیاب به نوبت است و سرانجام نوبت او هم می‌رسد.[۱]

خلاصۀ داستان

داستان در دوره تحریم‌ها می‌گذرد که عده‌ای سودجو بازار دارو را در دست گرفته و به قاچاق داروی تقلبی می‌پردازند. ماجرا با قتلی در زندان آغاز می‌شود که شخصیت اصلی داستان را که خود از زخم‌خوردگان داروهای تقلبی است درگیر ماجراهای معمایی داستان می‌کند.[۲]

شخصیت‌های داستان

• حبیب یاوری
• ارکانی
• خسروی
• انصاری

ژانر و سبک داستان

•معمایی جنایی
•کارآگاهی
•اجتماعی انتقادی[۳]

چرا باید کتاب را خواند؟

داستان در روزگار تحریم‌ها می‌گذرد و نویسنده به شرح و توصیفی زمانی می‌پردازد که فشار تحریم‌های اقتصادی سیاسی حتی گریبان‌گیر محصولات غذایی و دارویی شده و جان انسان‌ها را به خطر می‌اندازد. در این بین کاسب‌کارانی با سوجویی از شرایط برای کسب مال دست به سودجویی می‌زنند. این رمان انتقادی است به این کاسب‌کاری‌ها که نتیجۀ آن گرفتار شدن ملت و پر پول شدن جیب افراد ذی‌نفوذ است.[۴]

روایت

داستان از زبان سوم شخص(راوی دانای کل) است تا مخاطب به شکل بی‌طرفانه‌ای داستان جنایی را پیش برده و بخواند.[۵]

دربارۀ نویسنده

محمدرضا مرزوقی در سال در شهر آبادان ۱۳۵۵ متولّد شده. نخستین داستانش سال ۱۳۷۲ در سروش نوجوان منشر شد. اولین رمان او «عاتکه» در سال ۱۳۸۰، به چاپ رسید. مرزوقی نویسندۀ ادبیات بزرگسالان است و هم نویسندۀ داستان‌های کودکان و نوجوان. او علاوه بر رمان و داستان، دستی در هنر سینما دارد و نوشتن چند نمایشنامه و تولید چند فیلم و سریال مستند را در کارنامۀ هنری خود دارد و همچنین در انجمن‌ مستندسازان خانۀ سینما، انجمن نویسندگان کودکان و نوجوانان و انجمن صنفی نویسندگان تهران عضو است. رمان‌های «عاتکه»، «داستان بلند بعد از ظهر داغ»، «بارداری بی‌هنگام آقای میم»، «تُل عاشقون»، «پسین شوم»، «لوچیانو»، «مجموعۀ چهار جلدی داستان‌های تالاب انزلی»، «شاهدخت بخت»، و «بچه‌های کشتی رافائل»، «دلهره‌های خیابان وحید»، «دی وی دی اسرارالغولان»، «باید حرفای دیشبمو جدی می‌گرفتی»، «مجموعۀ رمان هفت جلدی بچه محل نقاش‌ها»، «لبخندی برای سوفیا»، «دور زدن در خیابان یکطرفه»، «داستان کودک بزرگ گوش کوچک» از جمله آثار اوست.[۶][۷][۸]

برشی از کتاب

«می‌دونی بدبختی ما چيه اركان؟» اركانی دمغ و گريان و بی‌حوصله نگاهش كرد. «چه می‌دونم... » «آدم بدامون هموقدر كندذهن و احمق كه آدم خوبامون. لاقل بد بودن يه كم تيزی می‌خواد. اما اين‌جا بد بودنم مثه خوب بودن خلاصه شده تو كودنی.» «فلسفه برام نباف، ياوری... چرت و پرت تحويلم نده.»[۹]

می‌توانست زندگی‌اش را از این‌ رو به آن ‌رو کند. پس چرا وسوسه نشده بود؟ می‌دانست می‌تواند با این پول از این فلاکت خلاص شود. اوضاع زندگی صباح بهتر شود و برای سلیم آینده‌ای بخرد که هر کسی برای بچه‌اش آرزو دارد. با همچین پولی می‌توانست بکند و از این‌جا برود. چرا باید هر روز گرد و خاک و کثافت به خورد خودش و خانواده‌اش می‌رفت؟ می‌شد بکنند و بروند و از این وضع نکبت خلاص شوند. دیگر مثل قدیم نبود که طایفه مجبور بودند همه دور هم جمع باشند. حالا هر کس گوشه‌ای افتاده بود. یکی شیراز، ده تا اصفهان و عدّه‌ای هم تو تهران و دور و اطرافش پلاس بودند. طایفه کدام بود؟ کی به طایفه فکر می‌کرد، وقتی از آسمان ادبار می‌بارید؟ اصلاً کدام طایفه وقتی نخلستانی نمانده بود. چهار تا نخل ورم‌کرده و پوسیده که نخلستان نمی‌شد. اگر می‌کند و می‌رفت، اصلاً کار غلطی نکرده بود. رفتن پول می‌خواست. کندن اگر قرار بود کندن باشد و رسیدن به آسایش و خوشی، خرج داشت. نه اینکه تو شهر خودت بدبختی بکشی، تو غربت هم مصیبت. این مردک پول داشت. نمی‌فهمید چقدر، اما معلوم بود از آنهاست که می‌تواند با پولش شهری را بخرد. چقدرش قمپز بود نمی‌دانست، اما اگر یک کلام از صد کلامش راست بود معلوم بود دستش خیلی جاها بند است.[۱۰]

داستان از دغدغۀ نویسنده نشئت گرفته

مرزوقی در خاطره‌ای می‌گوید که اتفاقی که برای شخصیت حبیب در داستان افتاده، برای خود او نیز پیش آمده. محمدرضا مرزوقی:«قرص ساده‌ای را که قبل از تحریم از هر داروخانه‌ای برای جلوگیری از آلزایمر تهیه می‌کردیم؛ بعد از تحریم اگر شانس یاری می‌کرد به سختی می‌توانستیم از کشوری دیگر تهیه کنیم. اما همین در دسترس نبودن دارو سبب شد که مادرم به آلزایمر شدید مبتلا شود. همینطور در اطرافیانم نیز یک کارگردان تئاتر 28 روز داروهای سرطان به او نرسید و جان خود را از دست داد.»[۱۱]

شخصیت‌های رمان از کجا می‌آیند؟

مرزوقی می‌گوید: « فکر می‌کنم یک الگو پدرم بود. مرد لجوجی که خودش ارتشی بود و با تیمسارهای بالادستش همیشه درگیر. ولی آرامش حبیب را از جای دیگری آوردم. از شخصیتی دیگر. شاید خودم یا مثلاً مادرم که آدم‌های آرامی هستیم و زیاد برون‌ریزی نداریم. طبعاً هر شخصیت، کولاژی از چند آدم مختلف در دور و اطراف‌ ماست.»[۱۲]

«حبیب» در ذهن نویسنده

«خیلی سعی داشتم و امیدوارم به این خواسته رسیده باشم که حبیب مرد عربی از آبادان باشد. با همان اخلاق و همان شکل لباس‌پوشیدن و تلفیقی از طایفه‌ای زیستن و مدرنیته‌ای که در شکل لباس و برخوردش با جهان مدرن دارد. مردی که عاشق خانواده‌اش است و برخلاف تصور اغلب غلط رایج، با همسرش رفتاری بسیار باملاحظه‌ دارد.»[۱۳]

آیا حبیب تسلیم شرایط می‌شود؟

«با اینکه حبیب بنا براقتضا ژانر کارآگاهی پیروز و سعادتمند نمی‌شود، اما وقتی داری در شرایطی شبیه شرایط یک نویسنده در ایران می‌نویسی گاهی باید قواعد ژانر را ترک کنی و به واقعیت دهشتناکی که آن سوی ماجراها است هم نیم‌نگاهی داشته باشی. هر کسی مثل حبیب هر چقدر هم که تیز و باهوش باشد و بتواند به موقع از مهلکه بگریزد، نمی‌تواند در برابر قدرتی که پیش روی آن ایستاده تا انتها مقاومت کند. بالاخره قهرمان هم باید زخمی بر تنش بنشیند. هرچند زخم بزرگ‌تر را پیش از این برداشته. با از دست دادن دختر محبوبش.»[۱۴]

به نظر نویسنده موضوع داستان تا چه حدی بر نظر داوران مؤثر بود؟

«طبعاً داروان هم مثل من و شما در همین شرایط و با تمام سختی‌های آن زیست می‌کنند. آن‌ها هم مثل دیگر مخاطبان رمان به همان درکی از شرایط جاری در داستان رسیده‌اند که شبانه‌روز در حال تجربۀ دردناک آن هستیم. هنوز چیزی تغییر نکرده. شاید اوضاع کمی بدخیم‌تر هم شده باشد. هرچه تحریم‌ها شدیدتر می‌شود کاسبان تحریم هم بیشتر دست به کار می‌شوند و همین‌طور آقازاده است که مثل بته از زمین بیرون می‌زنند. آقازاده‌پروری هم ماحصل همین شرایط است. شرایطی که برای من و داوران جایزه به یک اندازه محرز است.»[۱۵]

جوایز

دور زدن در خیابان یکطرفه همزمان، با رمان وضعیت بی‌عاریّ حامد جلالی در دوازدهمین دورۀ جایزۀ ادبی جلال آل احمد ( سال 1398) در بخش رمان برگزیده شدند.[۱۶]

مشخصات کتاب‌شناختی

نشر ثالث رمان دور زدن در خیابان یکطرفه نوشتۀ محمدرضا مرزوقی را در دی ماه ۱۳۹۷ در ۱۸۸ صفحه، با قیمت ۱۹۵۰۰۰ ریال و تیراژ ۷۷۰ نسخه به چاپ رساند..[۱۷]

منابع

  1. دور زدن در خیابان یکطرفه. تهران: ثالث. ۱۳۹۷. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۴۰۵۲-۱۳-۹.

پانویس

  1. «تلاش قهرمانی تنها». 
  2. «سودجویان تحریم‌ها را دور می‌‌زنند!». 
  3. «کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیاده‌رو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!». 
  4. «سودجویان تحریم‌ها را دور می‌‌زنند!». 
  5. «کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیاده‌رو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!». 
  6. «کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیاده‌رو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!». 
  7. «پروفایل محمدرضا مرزوقی!». 
  8. «محمدرضا مرزوقی!». 
  9. «سودجویان تحریم‌ها را دور می‌‌زنند!». 
  10. «سودجویان تحریم‌ها را دور می‌‌زنند!». 
  11. «کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیاده‌رو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!». 
  12. «کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیاده‌رو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!». 
  13. «کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیاده‌رو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!». 
  14. «کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیاده‌رو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!». 
  15. «کمی خیابان برای اظهار نظر، کمی پیاده‌رو برای قدم زدن، گیرم در سکوت!». 
  16. «برگزیدۀ جلال آل‌احمد». 
  17. [http://ketab.ir/bookview.aspx?bookid=2274139 9 «دور زدن در خیابان یکطرفه، خانه کتاب»]. 

پیوند به بیرون

  1. «تلاش قهرمانی تنها». کتاب نیوز، ۶ آذر ۱۳۹۸. بازبینی‌شده در ۳۰ شهریور۱۳۹۹. 
  2. «سودجویان تحریم‌ها را دور می‌زنند!». نشر ثالث. بازبینی‌شده در ۳۰ شهریور۱۳۹۹. 
  3. «کمی خیابان برای اظهار نظر،کمی پیاده‌رو برای قدم زدنُ گیرم در سکوت!». کافه داستان، ۱۰ دی ۱۳۹۸. بازبینی‌شده در ۳۰ شهریور۱۳۹۹. 
  4. «پروفایل محمدرضا مرزوقی». ایران کتاب. بازبینی‌شده در ۳۰ شهریور۱۳۹۹. 
  5. «محمدرضا مرزوقی». کتابک. بازبینی‌شده در ۳۰ شهریور۱۳۹۹. 
  6. «برگزیدۀ جلال آل‌احمد». خبرگزاری مهر، ۲۳ آذر ۱۳۹۸. بازبینی‌شده در ۳۰ شهریور۱۳۹۹. 
  7. «دور زدن در خیابان یکطرفه». خانۀ کتاب. بازبینی‌شده در ۳۰ شهریور۱۳۹۹.