بیکتابی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۳۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲: | خط ۲: | ||
|عنوان = بیکتابی | |عنوان = بیکتابی | ||
|تصویر = Biktabi.png | |تصویر = Biktabi.png | ||
|اندازه تصویر = | |اندازه تصویر = 180px | ||
|زیرنویس تصویر = | |زیرنویس تصویر = "'«بیکتابی» معلم من در نوشتن شد."'<ref name="معلم من">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.mehrnews.com/news/3964607/%D8%A8%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85-%D9%85%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D8%B4%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%86%D8%A8%D8%A7%D9%84-%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85|عنوان= معلم من}}</ref> | ||
|نویسنده = [[محمدرضا شرفی خبوشان]] | |نویسنده = [[محمدرضا شرفی خبوشان]] | ||
|طراح جلد = | |تصویرگر = مجید کاشانی | ||
|طراح جلد = | |||
|زبان = فارسی | |زبان = فارسی | ||
|مجموعه = | |مجموعه = | ||
خط ۱۵: | خط ۱۶: | ||
|تاریخ نشر = ۱۳۹۵ | |تاریخ نشر = ۱۳۹۵ | ||
|تاریخ نشر فارسی= | |تاریخ نشر فارسی= | ||
|محل ناشر فارسی = | |محل ناشر فارسی = | ||
|نوع رسانه = کتاب | |نوع رسانه = کتاب | ||
|صفحه = ۲۶١ | |صفحه = ۲۶١ | ||
|شابک | |شابک = ٩-۹۷-۶۸۸۹-۶۰۰-۹۷۸ | ||
|پس از = | |پس از = | ||
|پیش از = | |پیش از = | ||
}} | }} | ||
[[پرونده:Jalal biketabi.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'برگزیدهٔ دهمین دوره [[جایزه ادبی جلال آلاحمد|جایزهٔ ادبی جلال]]"'</center>]] | |||
[[پرونده:Biketab.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'بیکتابی برندهٔ جوایز ادبی"'</center>]] | |||
[[پرونده:کتاب باز.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'بیکتابی در برنامه کتابباز"'</center>]] | |||
[[پرونده:Paris.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'شرفیخبوشان با بیکتابی در نمایشگاه کتاب پاریس "'</center>]] | |||
[[پرونده:بی کتابی در مترو.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'بیکتابی در متروی انقلاب"'</center>]] | |||
[[پرونده:2672150.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'بیکتابی، ورقنزدن آدمی است"'</center>]] | |||
""'بیکتابی""' رمانی تاریخی، بهقلم [[محمدرضا شرفی خبوشان]] است که ١٣٩۵ منتشر و ۱۳۹۶ برندهٔ [[جایزه ادبی جلال آلاحمد|جایزهٔ ادبی جلال]] و [[جایزه کتاب سال]] شد. «بیکتابی» را انتشارات [[شهرستان ادب]] از سال ۹۵تا۹۸، جمعاً ۵ نوبت و با مجموع پنجهزار نسخه چاپ کرده است.<ref name="پیشنهاداهالیقلم">{{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/10348/%D8%B1%D8%AA%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D8%A8%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%D8%B8%D8%B1%D8%B3%D9%86%D8%AC%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%82|عنوان= پیشنهاداهالیقلم}}</ref> | |||
<center>* * * * *</center> | |||
«بیکتابی» مرثیهای است در سوگِ دورهای از تاریخ ایران. داستان فروریختن ناگهانی تمدن یک دورهٔ تاریخی؛ زمانی که از سالها پیش، موریانههای خیانت و فریب و حرص و جهل و کاهلی، ایرانِ اواخر قاجار را از درون پوسانده و جز پوستهای پوک و در آستانه فروپاشی چیزی از آن باقی نگذاشته بود؛ نهیبی بر تصویر کارتپستالی و نوستالژیک قاجار در ذهن خواننده. رمانی درباره بیتوجهی ملتی به کتاب خود.<ref name="مرثیهای سهمگین">{{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/7093/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%D8%A8%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B4%D8%B1%D9%81%DB%8C%D8%AE%D8%A8%D9%88%D8%B4%D8%A7%D9%86|عنوان= مرثیهای سهمگین}}</ref> سوژهٔ «بیکتابی»، کتاب است. این رمان که نثرش به ادبیات زمان خود بسیار نزدیک است، شخصیتهایی را نشان میدهد که جذابیّت کتاب را به ظاهرش میدانند، نه محتوای آن. هرچند خبوشان توجه به جلد و کاغذ کتاب و اهمیّت به داشتنکتاب و نهخواندن آن را به دوران قاجار برمیگرداند؛ لیک روایتی است تعمیمپذیر به تمام تاریخ ایران، ازاینرو تلاش شرفی در این رمانش را «نقد به امروز با توسل به تاریخ» نیز مینامند. ادبیاتِ تاریخیاساطیری "بیکتابی"، آن را از نمونههای عامهپسند دور میکند و موضوعش، آن را متفاوت و دغدغهمند مینماید که نقبی تاریخی به فرهنگ ایرانزمین میزند.<ref name="معرفی بیکتابی">{{یادکرد وب|نشانی= http://www.vatanemrooz.ir/Newspaper/MobileBlock?NewspaperBlockID=190083|عنوان= معرفی بیکتابی}}</ref> | |||
==برای کسانی که کتاب را نخواندهاند== | |||
===خلاصه=== | |||
ماجرای بیکتابی، دربارهٔ مردی است به نام «میرزا یعقوب» که خرید و فروش اجناس عتیقه را انجام میدهد و در این میان بهصورت خیلی خاص عاشق کتاب و نقش و نگار آنها است. میرزا یعقوب علاقهٔ زیادی به نسخ خطی و چاپ سنگی کتاب دارد. او پا به جهان کتابها مینهد، داخل کلمات میشود و سطربهسطر در آنها سیاحت میکند و بر پیکره خط کوفی قدم میگذارد. او برای کتابها حاضر است هزینههای بسیار کند و حتی از جانش بگذرد. او کتابی پیدا کرده که... {{سخ}}زمان داستان برمیگردد به سلطنت قاجارها و به توپبستن مجلس و مبارزه با مشروطهخواهان که مسائل سیاسی بهصورت ظریفی با قصهٔ کتاب درهم آمیخته شده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://jalal.adabiatirani.com/books/%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C/|عنوان= نگاهی گذرا به بیکتابی}}</ref> | |||
===از میان یادها=== | |||
====بیکتابی در زمانهای مردانه روایت میشود ==== | |||
بسیاری معتقدند بیکتابی رمانی مردانه است. [[محمدرضا شرفی خبوشان|شرفی خبوشان]] در پاسخ به این ادعا گفته است: «من زیاد به مردانه و زنانه بودن ادبیات داستانی | |||
معتقد نیستم؛ اگر حضور زنی در یک کتاب کم باشد نمیتوان گفت کتاب مردانه است، چون مبحث عمدهٔ رمان، انسان است. ادبیات مقولهای انسانی است و نگاه جنسیتی ندارد.»<ref name="نخواندن تاریخ">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.farsnews.com/news/13961103000325/%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1-%D9%86%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%86-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%A7%D8%B3%D8%AA|عنوان= نخواندن تاریخ}}</ref> | |||
====در جستوجوی خویش در تاریخ==== | |||
:«قصد نداشتم کتاب را زود تمام کنم یا اصلاً تمام کنم. بیشتر به دنبال پیداکردن خودم در تاریخ بودم. گاهی ساعتها غرق خواندن یک دستنوشته یا خاطرهای از دورهٔ قاجار میشدم. عطش دانستن داشتم. گاهی درطول یک هفته چیزی نمینوشتم اما ساعتها مطالعه کتاب میکردم.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://shahraraonline.ir/final/site/news-content.php/80947?id=80947|عنوان= در جستوجوی خویش}}</ref> | |||
====از فیگورگرفتن خوشم نمیآید==== | |||
[[محمدرضا شرفی خبوشان|شرفی خبوشان]] پس از برندهشدن [[جایزه ادبی جلال آلاحمد|جایزهٔ جلال]] از دلی گفت که قرصتر شده و قلمی که روانتر مینویسد: «جایزه کار مرا سختتر نمیکند. جایزه کار مرا تأیید میکند» و میگوید: | |||
== | :بیکتابی توجهبرانگیز بوده است؛ پس همان مسیر را ادامه میدهم. جایزه برایم ارزشمند است و به آن افتخار میکنم، امااز فیگورگرفتن خوشم نمیآید؛ چون هرچه دارم از پوست و گوشت و استخوان همین مملکت است و هر سازوکاری این مملکت دارد در جایگاه خودم سعی میکنم آن را ارتقاء بخشم. در بیکتابی نیز همین را میگویم<ref name="نخواندن تاریخ"/> | ||
{{شعر|نستعلیق|سبک= color:SlateBlue}}{{ب|"'بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست"'|"'از خود بهطلب هر آنچه که خواهی تویی"'}}{{پایان شعر}} | |||
=== | ===بیکتابی در یک بند=== | ||
به عقیدهٔ منتقدان «بیکتابی» رمانی در فضای اسطورهای، و در پسزمینۀ حوادث دوران مشروطه است و داستان مردی را روایت میکند که شغلش، فروختن نسخههای خطی و کتابهای نایاب قدیمی به سفیران و مستشاران فرنگی است. میرزا یعقوب خاصهفروش که راوی اولشخص این داستان است با نثری ملهم از ادبیات غالب در دورانقاجار و در رفتوبرگشتهای زمانی براساس [[جریان سیال ذهن]]، روایتگر داستان است، درست در بحبوحۀ به توپبستن مجلسمشروطه و زمانی که تهران قدیم در زیر سُم اسبان قزاقهای لیاخوف لگدمال شده است و خون آزادیخواهان در باغشاه بر زمین ریخته شده است، درگیر یافتن کتابی قدیمی است که ناخواسته به رسالهای دست مییابد که مدعی یافتن جایگاه ضحاک ماردوش در دماوندکوه است.<ref name="مار دوش">{{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/7929/%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D9%88%D8%B4-%D8%AA%DA%A9%D8%AB%DB%8C%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%88%D8%AF-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%BE%D9%88%D8%B1%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%82%D9%84%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C|عنوان= مار دوش}}</ref> | |||
===گزارشی از شخصیت حاضر در بیکتابی=== | |||
"'میرزا یعقوب آنتیکهفروش"'، شخصیت اصلی رمان «بیکتابی» است که علاقهٔ زیادی به نسخ نفیس کتاب دارد و برای دستیابی به کتابها، حاضر است حتی از جانش بگذرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/7182/یادداشتی-بر-کتاب-بیکتابی-نوشته-محمدرضا-شرفی-خبوشان|عنوان= میرزا یعقوب آنتیکهفروش}}</ref> | |||
===دلیل شهرت=== | ===دلیل شهرت=== | ||
=== | بیکتابی رمان برگزیدهٔ جایزهٔ ادبی جلال شد و توجه اهالی کتاب را برانگیخت و چند روز پس از جایزهٔ جلال، به چاپ سوم رسید.<ref name="نخواندن تاریخ"/>این رمان در برنامههای تلویزیونی، «کتابباز»<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.aparat.com/v/ps4Eb|عنوان= بیکتابی در کتابباز}}</ref>، «برندهباش»<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.aparat.com/v/3ximI|عنوان= بیکتابی در برنده باش}}</ref> و «خنداونه»<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.aparat.com/v/aJPuC/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86_%D8%AC%D8%B0%D8%A7%D8%A8_%D9%88_%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%86%DB%8C_%26quot%3B%D8%A8%DB%8C_%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C%26quot%3B_%D8%AF%D8%B1_%D8%AE%D9%86%D8%AF%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%87|عنوان= بیکتابی در خندوانه}}</ref> بهعنوان برندهٔ جایزهٔ ادبی جلال، معرفی شد. | ||
== | ===چرا باید بیکتابی بخوانیم=== | ||
بهگفتهٔ شرفی خبوشان «بیکتابی» خواننده را وادار به تفکر میکند. بیکتابی، ورق نزدن آدمی است؛ فرصتی را فراهم میکند که خودمان را مطالعه کنیم و در این تورق، تاریخ، اکنون و آیندهمان را تحلیل کنیم.<ref name="نخواندن تاریخ"/> | |||
==== | [[پرونده:Biiketabii.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'روایتی از بزرگترین غارت نسخ خطی"'</center>]] | ||
[[پرونده:0031.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'برگی نفیس از شاهنامه سرقت شده"'</center>]] | |||
==برای کسانی که کتاب را خواندهاند== | |||
===از تقاص قرطاس تا بیکتابی=== | |||
این رمان نخست "'«تقاص قرطاس»"'<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.farsnews.com/printnews/13940320000202|عنوان= تقاص قرطاس}}</ref> نام داشت که سپس با نام «بیکتابی» بهچاپ رسید. | |||
==== | ===برگی از شاهنامهٔ نفیس در موزه هنر آمریکا=== | ||
داستان بیکتابی به غارتِ صدها نسخ نفیس خطی در زمان قاجار اشاره میکند، غارتی که آن زمان بهواقع انجام گرفت. از جملهٔ این غارتها، کتاب "شاهنامه" مشهوری است که تا زمان محمدعلی شاه قاجار در کتابخانهٔ کاخ گلستان نگهداری میشد؛ اما در آشفتگیهای آن سالها به خارج از کشور برده شد و بهدست یکی از عتیقهفروشان پاریسی به نامِ "دموت" افتاد. برگهایی از نگارههای آن را جداگانه فروختند و برگهای بدون نگاره را از بین بردند. از این دستنویس ارزشمند، ٧٧ برگ مینیاتوردار در موزههای جهان شناسایی شده است که اخیراً برگی از شاهنامه "دموت" در نمایشگاهی در «ماساچوست آمریکا» بهچشم میخورد که بهرام گور را در حال شکار گور نشان میدهد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/9982/%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D9%86%D8%A8%D8%B4%D8%AA%D9%87%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B4%D8%A7%D9%86%D8%B2%D8%AF%D9%87%D9%85|عنوان= شاهنامه نفیس}}</ref> | |||
=== | ===بازتاب در توئیتها و نوشتههای مجازی=== | ||
{{بلی}}[[محمدمهدی سیار]] از «بیکتابی» در صفحهٔ مجازی خود چنین نوشت: «نکند این کتاب را نخوانید! نکند این کتاب را چندبار نخوانید! این رمان تاریخی نیست، قصهٔ امروز است و تاریخ آینده»<ref name="معرفی بیکتابی"/> | |||
==== | {{بلی}} [[مسعود بوربور]]، داستاننویس و مدرس در صفحه مجازیاش از بیکتابی اینگونه یاد کرد: «محمدرضا شرفی خبوشان را اصلاً نمیشناختم و این کتابش بهراستی شگفتزدهام کرد. برای خواننده کتابباز و دلداده به عوالم نسخخطی، اسطورهها و متون کهن، جزییات هنر قاجاری، وقایعمشروطه نقطهقوت کتاب است و میتوان حتی بعدتر باردیگر بازگشت و در این صفحات دقایقی را آرامید و به تماشا نشست.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://masoudborbor.com/wp/1398/04/22/6725/#sthash.HSdPPIlN.dpbs|عنوان= بیکتابی و نسخ خطی}}</ref> | ||
===«بیکتابی» پیشنهاداهالی قلم=== | |||
«بیکتابی» در لیستی که اهالی قلم از کتابهای خواندنی پیشنهاد دادند؛ رتبهٔ نخست را بهدست آورد.<ref name="پیشنهاداهالیقلم"/> | |||
===سالشمار کتاب=== | ===سالشمار کتاب=== | ||
* ١٣٩۵: در زمستان نخستین بار چاپ شد. | |||
* ١٣٩۶: برندهٔ جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد، برندهٔ داستان سال انقلاب، برندهٔ جایزه شهید غنیپور شد و در نمایشگاه کتاب پاریس شرکت کرد. | |||
* ١٣٩٧: به چاپ پنجم رسید. | |||
=== | ===بیکتابی را مفصلتر بخوانیم=== | ||
«بیکتابی» ماجرایی تاریخی از دوران قاجار را دستمایه کرده که عموم مردم از آن بیخبرند. مظفرالدینشاه کتابداری به نام | "'«بیکتابی»"' ماجرایی تاریخی از دوران قاجار را دستمایه کرده که عموم مردم از آن بیخبرند. مظفرالدینشاه کتابداری به نام «لسانالدوله» را به ریأست کتابخانهسلطنتی منصوب میکند؛ اما او با خیانت در امانت، بخش عظیمی از این میراث غنی، شامل هزاران نسخ نفیسخطی را میفروشد و این ماجرا با بهتوپ بستن مجلس تنیده میشود. شخصیت اصلی، «میرزا یعقوب» دلالی است که به کتابسازی، کتابداری و صحافی و برخی هنرهای مرتبط با کتاب میپردازد و مخاطب را از زوایای دیگر از تاریخ کتابپردازی مطلع میکند. نویسنده، با بهرهگیری از جریان سیال ذهن، و در رفتوبرگشتهای زمانی از زبان میرزا یعقوب، جبریمسلکی مردم و ناامیدی به تغییر شرایط و بهت و سرگردانی همگانی را که در بسیاری از اعصار تاریخی، گریبان ملت ایران را گرفته است، بیان میکند. در بخش ابتدایی کتاب، راوی، ایران را به حمامی تشبیه میکند که در کودکی به آن میرفته. حمامی که:«"'بهخلاف حمامهای دیگر، سربینۀ نمزده و سردی داشت. استاد حمامش یکچشم و قوزی بود. جامهدارش یک دست نداشت و دست دلاکش پر از میخچه بود. تونتاب دیوانهای داشت... هیچکس سر جایش نبود و همهچیز روبه ویرانی بود و حمامکردن به ادا درآوردن میمانست و همه ناراضی بودند و فحش میدادند اما دوباره مینشستند سر جایشان و منتظر میشدند که حنا به ریششان رنگ بگیرد."'<ref>{{پک|شرفی خبوشان|۱۳۹۷|ک=بیکتابی|ص=٢٠}}</ref>» | ||
== | گرچه شاید در توصیف جزئیات کشتار مشروطهخواهان بهدست عمال لیاخوف و سرکردههای روس و دستنشاندههای محمدعلی شاه، بهنظر آید که آنچه فریاد آزادی را در گلو خفه کرد، توپ روسیه و سرنیزۀ قزاق اجیرشده بود تا تاجوتخت آخرین مستبدِ قاجار را برای چند صباحی بیشتر حفظ کند و خط تاراج مملکت ادامه یابد اما درونمایۀ بیکتابی، به جهل و جبری عجینشده در ذهنِ تاریخی مردم اشاره دارد که یا به وضع موجود خو گرفتهاند یا اعتقادی ندارند که میشود چیزی را دگرگون کرد: «"'با چکمه روی زمیننشستن خوب نیست، با قبایدراز و لبادهبلند هم نباید روی صندلی نشست. این منقل و وافور را هم نمیشود روی میز گذاشت. نمیشود چهار زانو قاشق و چنگال دست گرفت... یا باید کلاً وضع را تغییر داد یا باید هیچ کاری از کارهای این فرنگیها را قبول نکرد. این مجلس به این میمانست که ما منقل و وافورمان را بگذاریم روی میز و بنشینیم روی صندلی. مضحک است. باعث تمسخر است. باید جمع میشد این بساط"'».{{سخ}} | ||
آنکه آزادی را منکوب و مردم را تاراج میکند، ماردوشی نیست که شاید در هیئت شاه قجری یا لیاخوف روسی درآمده است. دشمن آزادی و سعادت کشور، تکتک آن آدمهایی هستند که چیزی جلوتر از منفعت شخصی و لحظهای خود را نمیشناسند و نمیبینند. شاهی که دغدغههای حکومتداریاش در حرمخانهاش میگذرد، کتابداری که مقراضی در کیف دارد و مفاخر فرهنگی یک ملت را برای پشیزی مثله میکند تا خرج وافور و تریاکش کند، عتیقهفروشی که به جستوجوی گنجی موهوم است، قزاقی که دشنه میکشد و خون میریزد تا غنیمتی و غارتی نصیبش شود و مردمی که حتی اگر دل بهامید مشروطهخواهان بستهاند، ترجیح میدهند در خانه بمانند و سر زیر لحاف مخفی کنند تا صدای توپ و تفنگ به پایان رسد. ماردوش در هیئت تمام این مردمان است. مردمی که چون ناآگاهاند، و چون کتاب نمیخوانند، باید سرتاسر تاریخ را دوبارهودوباره تجربه کنند؛ «"'مردم چنان عادت به مظلومیت کردهاند، که تصور نمیکنند که ظلم چیزی است که آن را دفع میتوان کرد"'».<ref name="مار دوش"/> | |||
===سبک کتاب=== | ===سبک کتاب=== | ||
از نگاه منتقدان، «بیکتابی» رمانی واقعگراست. روایت داستان، خطّی و من راوی است، با فلشبکهایی در بنمایههای رئالیستی با موضوعی تاریخی با شاعرانگیها و نثر متون کهن و خیالبافیهای جادویی.<ref name="تکرار تاریخ">{{یادکرد وب|نشانی=https://shahrestanadab.com/Content/ID/8973/%D9%85%D9%84%D8%AA%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%AF-%D9%85%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85-%D8%A8%D9%87-%D8%AA%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF-%D8%A8%D9%88%D8%AF|عنوان= تکرار تاریخ}}</ref> | |||
===زمان و مکان کتاب=== | ===زمان و مکان کتاب=== | ||
داستان از | داستان از شبِ بهتوپبستن مجلس مشروطه در زمان محمدعلی شاه قاجار، توسط لیاخوف روسی؛ سرکردهٔ نیروهای قزاق تا دو هفته بعد از آن را شامل میشود. دو هفتهای که پُر از ماجرا و تعقیب و گریز است. | ||
مکان داستان شهر تهران است که بیشتر وقایع اطراف مدرسه و مسجد سپهسالار و ساختمان مجلس و کوچهها اطراف و بازار گلوبندک تهران رخ میدهد. محلهها و بناهایی که مربوط به خاندان عریض و طویل قاجار است. البته نویسنده آنجا که به ترور ناصرالدین شاه قاجار میرسد از شاهعبدالعظیم و بازار و بقعههای اطراف | مکان داستان شهر تهران است که بیشتر وقایع اطراف مدرسه و مسجد سپهسالار و ساختمان مجلس و کوچهها اطراف و بازار گلوبندک تهران رخ میدهد. محلهها و بناهایی که مربوط به خاندان عریض و طویل قاجار است. البته نویسنده آنجا که به ترور ناصرالدین شاه قاجار میرسد از شاهعبدالعظیم و بازار و بقعههای اطراف بهقدر ضرورت داستان میگوید.<ref name="وحشتناک">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.farsnews.com/news/13960308000687/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D9%88%D8%AD%D8%B4%D8%AA%D9%86%D8%A7%DA%A9-%D8%A7%D9%85%D8%A7-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%86%DB%8C|عنوان= وحشتناک اما خواندنی}}</ref> | ||
===پیشینهٔ کتاب=== | ===پیشینهٔ کتاب=== | ||
بیکتابی غارت نسخههای خطی ایرانی در زمان قاجار را روایت میکند که چگونه در آشفتگی آن سالهااین نسخ خطی ارزشمند به سرقت برده شد. شرفی خبوشان برای نوشتن این کتاب، به سراغ نسخههای خطی رفته است و سرانجام پس از دوسال پژوهش، رمانش را قلم زده است.<ref name="وحشتناک"/> | |||
===پیرنگ=== | ===پیرنگ=== | ||
عنصر اصلی «بیكتابی» بینامتنیت و تعلیق زمان است. یعنی زمان و مكان و متون و آدمها با هم درمیآمیزد و ماجرایی پر فراز و نشیب و معماگونه رقم میخورد. خواننده باید سر نخ داستان را پیدا كند و قدمبهقدم پیش برود تا بفهمد بیچارگیها و بیارزشیها و بیهویتیها و تمام «بی»های جامعه، زیر سر«بیكتابی» است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/10536|عنوان= همه چیز از بیکتابی است}}</ref> | |||
===شخصیتپردازی=== | ===شخصیتپردازی=== | ||
شخصیتها با وسواس پرداخته شدهاند و کاملاً قابل تفکیک هستند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/7076/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B9-%D8%A8%D8%B1-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C|عنوان= شخصیتها در بیکتابی}}</ref> جایگذاری شخصیّتهای خارجی این داستان جای بحث دارد. این شخصیتها، مثل کلنل لیاخوف، شاپشالخان (لَهله محمّدعلی شاه)، مسیوها و مسترها و دیگران، در هالهای از ابهامِ ذهن خیالپرداز راوی قرار میگیرند و هیچ شناخت واقعی از آنها تعمداً در اختیار مخاطب قرار نمیگیرد.<ref name="تکرار تاریخ"/> | |||
{{جعبه گفتاورد |نقلقول=<center><span style="color:Maroon">"'یومالتوپ بهروایت بیکتابی"' {{سخ}}مشروطه را گیر انداخته بودیم. ما آنجا بودیم، مشروطه را گیر انداخته بودیم. مشروطه از ترس میلرزید و لابد آن گوشه با دیدن ما خودش را خراب کرده بود. این اولین شکار یومالتوپ ما بود. حرف نزدیم. از جا بلند شدیم. شوشکهها را طرفش گرفتیم. نزدیکش رفتیم. مشروطه پشتش را فشار داد به سه کنج دیوار. تصور کردیم با همان کمر نحیف میخواهد دیوار را ویران کند، تار را به هم بریزد، از چنگالمان فرار کند. بعد دیدیم چیزی درخشید. مشروطه همانطور نشسته و مچاله، لولۀ تفنگش را به طرف ما گرفت. دستار سیاه باریکی دور سرش بسته بود، محاسن تُنُکی داشت. بلند شد ایستاد، عبایش از دوشش سُر خورد، افتاد پشت پایش. میتوانستم لرزیدن آن دو پا را که مثل چوب خشک بههم میخورد، حس کنیم. مشروطه میلرزید. مثل دوک لاغر بود. همه بیاینکه به هم بگوییم، میدانستیم یومالتوپ اگر تمام شود و قزاقها و سربازها درِ اتاق را باز کنند، ما را که مخفی شدهایم، ببینند، ننگ بزرگی است.<ref>{{پک|شرفی خبوشان|۱۳۹۷|ک= بیکتابی|ص= ١٢۴}}</ref> | |||
</span><noinclude></center>|تراز=چپ|عرض=18%|رنگ پسزمینه=#f6dd6b}} | |||
====شخصیتهای اصلی==== | |||
راوی که شخصیتی است خاکستری و امیال خیروشر در وجودش به پیکار مشغولند، خود را کتابدوستی میداند که گرچه در دادوستد نسخههای خطی با اجنبی است؛ اما اگر کتاب ارزشمندی بیابد آن را برای خودش نگه میدارد تا «بهدست نامسلمان نیفتد.» جبریمسلکی که در وجود شخصیت راوی نهفته است از انتقاد او به مشروطهخواهان و ناامیدیاش از تغییر وضع موجود نمایان میشود وقتی میگوید:<ref name="مار دوش"/> «"'این وطن را میخواهم چکار وقتی دست یکعده دزد و عملۀ جهال و سفاک است؟ مگر از دست اینها میشود ایران را خلاصی داد؟ کی خلاصی دهد؟ یک مشت جهال دیگر بیایند جای یک مشت جهال دیگر را بگیرند، بدتر از قبلیها؟ کی دانشاش را دارد که این مملکت را اداره کند؟ کو دانایی؟ کو عشق به کتاب؟ کتابدار ما که دزد باشد، قضیه معلوم است..."'»<ref>{{پک|شرفی خبوشان|۱۳۹۷|ک= بیکتابی|ص=۵٣}}</ref> | |||
====شخصیتهای فرعی==== | |||
شگرد مؤلف برای روایت از شخصیتهای فرعی، سخننگفتن از آنهاست. او آنها را در پسزمینه روایتش از وقایع دیگر مینشاند و با خونسردی و طمأنینه، از زبان دیگران شرح ماجرای محاصرهشدن، گلولهبارانشدن، بهتوپ بستهشدن، شکنجهشدن، سلاخیشدن، مثلهشدن و در نهایت فروشکستن موجوداتی غریب و بیگانه به نام مشروطهخواه را نقل میکند. او آنها را نمیآفریند. مواد لازم برای آفرینششان را در اختیار مخاطب قرار میدهد تا خود دست به خلق تصویر راستین آنها بزند؛ مبارزان شجاع و آرمانخواهی که از دل حجره مدارس و شبستان مساجد و دکان بازارها بیرون آمدهاند تا آخرین قربانی ماران این تاریخ ضحاکصفت باشند.<ref name="مرثیهای سهمگین"/> | |||
===نثر کتاب=== | ===نثر کتاب=== | ||
نویسنده زبان تاریخی را برای روایت داستانش | نویسنده زبان تاریخی را برای روایت داستانش بهکارگرفته است. زبانی که لازمهاش پژوهش و تسلط بر نثر و منشآت دوره قاجار است. ضربآهنگ در ریتم کلمات مشهود است و حتی جاهایی برخی اسامی و کلمات در معنایی تازه بازسازی میشود. کلماتی مانند «بمباردمان» که کلمهای فرانسوی است را بهجای «بمباران» استفاده میکند و یا از کلمه «یوم التوپ» برای یادآوری روز به توپ بستن مجلس بهره میبرد. او بهجای «قمه» در کتاب از «شوشکه» که از کلمه روسی «شاشکار» به زبان فارسی آمده است استفاده میکند. نویسنده با این شگرد نشان میدهد که اجانب و فرنگیان فقط کتابها را به تاراج نمیبرند؛ بلکه حتی زبان فارسی را هم مورد هجوم کلمات بیگانه قرار میدهند.<ref name="وحشتناک"/> | ||
شرفی خبوشان درباره نثر این کتاب گفته است: «این زبان ابداعی است و معتقدم که نویسنده باید بگردد و ببیند که چه زبانی میتواند آن حس و فضا را القاء کند تا مخاطب بپذیرد آن چیزی که میخواند، واقعیت و حقیقت است. یکی از اهداف من این بود که بیاییم و داد نثر را از این تاریخی که با نثر ترجمه، رمان را به ما قالب کرده بستانیم و بگوییم که ما نثری داریم که این توانایی را دارد که خودش روایتگر باشد. قابلیت نثر فارسی | شرفی خبوشان درباره نثر این کتاب گفته است: «این زبان ابداعی است و معتقدم که نویسنده باید بگردد و ببیند که چه زبانی میتواند آن حس و فضا را القاء کند تا مخاطب بپذیرد آن چیزی که میخواند، واقعیت و حقیقت است. یکی از اهداف من این بود که بیاییم و داد نثر را از این تاریخی که با نثر ترجمه، رمان را به ما قالب کرده بستانیم و بگوییم که ما نثری داریم که این توانایی را دارد که خودش روایتگر باشد. قابلیت نثر فارسی آنقدر بالاست که ما از آن غفلت کردیم.»<ref name="نقد بیکتابی"></ref> | ||
====بیکتابی از | === بیکتابی از منظر اسطورهشناسی=== | ||
این رمان | [[پرونده:بنر-بی-کتابی.gif|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'بازآفرینی اسطوره ضحاک"'</center>]] | ||
شرفی خبوشان در «بیکتابی» اسطوره ضحاک را بازآفرینی کرده است و بهصورت نمادین در کنار یک واقعه تاریخی به آن پرداخته است. «بیكتابی» پیوند تاریخ و ادبیات و اساطیر است که نویسنده اعتقاد دارد "'هر انسان، ضحاکی درون خویش دارد"'. حتی روح ناپدری بهظاهر فاضل و کتابخوان میرزایعقوب خاصهفروش هم در آینه مارهای سرشانه دارد.<ref name="وحشتناک"/> | |||
===بیکتابی از نگاه روانشناختی=== | |||
این رمان هشدارِ طبیب، به جامعهای پر از گسل است. «بیکتابی» نام یک بیماری شایع در ملت ماست؛ از مدیر و مسئول تا استاد و کارمند و کارگر و کارخانهدار و خانهدار و غیره، که اگر بهزودی علاج نشود، ما را به نابودی و فروپاشی خواهد کشاند.<ref name="شرح پریشانی">{{یادکرد وب|نشانی= http://vatanemrooz.ir/Newspaper/BlockPrint/175737|عنوان= شرح پریشانی}}</ref> بیکتابی جامعهای «کتابنخوان» را نشانمان میدهد که در آن کتاب تنها متاعی برای خرید و فروش است و مشتری اصلی آن فرنگیان شرق و غرب عالم هستند. نویسنده همچون جراح، اجتماع بهظاهر سالم را پیش چشمان خواننده، میدرد. این اجتماع فقط منحصر در زمان قاجار و متعلق به جغرافیای خاصی نیست و تمام گستره انسانی در هر زمان و مکانی را شامل میشود.<ref name="وحشتناک"/> | |||
===بیکتابی و ارجاعات تاریخی=== | |||
شرفی خبوشان از بهتوپبستن مجلس یا «یوم التوپ» از زبان یک نیروی قزاق حاضر در سرکوب مشروطهخواهان بهتفصیل در بیکتابی روایت میکند. روایتی از رخدادهای روز شومی که به یومالتوپ میشناسیم؛ اتفاقهایی نظیر بهتوپبستن مسجد سپهسالار و قتلعام مشروطهخواهانِ پناهگرفته در مسجد و اعدامها و خونریزیهای باغشاه.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/10861/%DB%8C%D9%88%D9%85-%D8%A7%D9%84%D8%AA%D9%88%D9%BE-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B4%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D8%AE%D8%A8%D9%88%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C|عنوان= یومالتوپ}}</ref>وقایع اتّفاقافتادۀ سیاسی در این کتاب مشروحاً در کتاب «انقلاب» ادوارد براون البتّه نه با پیچیدگیهای داستانی بیکتابی، بهوضوح آمدهاست. جغرافیای مکانی شهر تهران در زمان مشروطه (خیابانها، کوچهها، عمارتها، مساجد، باغستانها و نگارستانها) همۀ محیط داستان را بهصورت ملموس بهتصویر میکشاند.<ref name="مار دوش"/> | |||
===گزارشی از فروش کتاب=== | ===گزارشی از فروش کتاب=== | ||
رمان «بیکتابی» از نخستین چاپ در زمستان١٣٩۵تا زمستان١٣٩٧در پنجنوبت و هرنوبت، یکهزار نسخه بهچاپ رسیده است و تاکنون پنجهزار نسخه از آن روانه بازار نشر شده است.<ref name="پیشنهاداهالیقلم"/> | |||
=== | ===بیکتابی ترجمهمیشود=== | ||
مذاکراتی برای ترجمه «بیکتابی» در نمایشگاه کتاب پاریس، به زبانهای آلبانیایی، هندی و عربی صورت گرفته است. <ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.ilna.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%87%D9%86%D8%B1-6/604968-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AA%D8%A7%D8%AD-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B3-%D8%A8%D8%A7-%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%81%D9%82-%D8%A8%D8%A7-%D9%86%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%84%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%87%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%84%D8%AC%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%A7%D9%88%D9%84|عنوان= ترجمه بیکتابی}}</ref> | |||
[[پرونده:Naghd biketabi.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'نقد «بیکتابی» در شهرستان ادب"'</center>]] | |||
[[پرونده:129552.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'نقد «بیکتابی» در کتابخانه عمومی"'</center>]] | |||
[[پرونده:Naghad biketabi.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'نقد «بیکتابی» در حوزه هنری اردبیل"'</center>]] | |||
[[پرونده:NaghdBiKetabi (13).jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'نقد «بیکتابی» در دانشگاه الزهرا"'</center>]] | |||
[[پرونده:وطن امروز.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'مرثیهای برای غارت فرهنگ"'</center>]] | |||
===نشستهای خبرساز دربارهٔ کتاب=== | ===نشستهای خبرساز دربارهٔ کتاب=== | ||
{{بلی}} [[محمدرضا شرفی خبوشان]] و جمعی از داستاننویسان مطرح اردبیل | {{بلی}} [[محمدرضا شرفی خبوشان]] و جمعی از داستاننویسان مطرح اردبیل همچون رضا کاظمی، محمود مهدوی و امیر رجبی «بیکتابی» را نقد میکنند.<ref name="اردبیل">{{یادکرد وب|نشانی= http://sourehonar.ir/content/news/3606/-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%C2%AB%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C%C2%BB-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D9%84-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B4%D8%AF|عنوان= بررسی و نقد در اردبیل}}</ref> | ||
{{بلی}} جمعی از نویسندگان و اهالی فرهنگ در | {{بلی}} نقد «بیکتابی» با جمعی از نویسندگان و اهالی فرهنگ در شهرستان ادب انجام شد.<ref name="معلم من"/> | ||
{{بلی}} محمدرضا شرفی خبوشان در کنار ابراهیم زاهدی | {{بلی}} محمدرضا شرفی خبوشان در کنار ابراهیم زاهدی در نشستی که کتابخانه پیروزی تهران برگزار کرد به نقد و بررسی «بیکتابی» پرداختند.<ref name="نقد بیکتابی">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.iranpl.ir/news/10554/%D9%82%D8%A7%D8%A8%D9%84%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%AB%D8%B1-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%BA%D9%81%D9%88%D9%84-%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA|عنوان= نقد بیکتابی در پیروزی}}</ref> | ||
{{بلی}}جلسه نقد و بررسی | {{بلی}}جلسه نقد و بررسی «بیکتابی» در مرکز تبادل کتاب تهران با حضور نویسنده و محمد حنیف بهعنوان کارشناس برگزار شد.<ref name="خشونت بیکتابی">{{یادکرد وب|نشانی= http://nabzehonar.com/news/%D8%AE%D9%84%D8%A7%D8%B5%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D9%84%D8%B3%D9%87-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B4%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D8%AE%D8%A8%D9%88%D8%B4%D8%A7%D9%86|عنوان= خشونت بیکتابی}}</ref> | ||
{{بلی}} نقد بیکتابی در دانشکدهادبیات دانشگاه الزهرا(س) با حضور نویسنده و مرتضی کربلاییلو منتقد و جمعی از دانشجویان برگزار شد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/9217/%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%AC%D9%84%D8%B3%D9%87-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%A8%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%A9%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7-%D8%B3|عنوان= بیکتابی در الزهرا}}</ref> | |||
===اظهارنظرها=== | ===اظهارنظرها=== | ||
====[[ | ====[[حمیدرضا شاهآبادی]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|توانایی نویسنده در توصیف تاریخ و فضاسازی آن و دمیدن روحی متمایز از زمان، مهمترین نکتهٔ قوی این رمان است. درواقع عرقریزان نویسنده در سطرسطر اثر دیده میشود. نویسنده شناخت خوبی از لباسها، ابزارها و صحنه دارد و حوادث را بهخوبی روایت میکند. من دوست داشتم در این رمان ردی از امروز آقای خبوشان هم میداشتیم که این رخ نداد.<ref name= | {{گفتاورد تزیینی|توانایی نویسنده در توصیف تاریخ و فضاسازی آن و دمیدن روحی متمایز از زمان، مهمترین نکتهٔ قوی این رمان است. درواقع عرقریزان نویسنده در سطرسطر اثر دیده میشود. نویسنده شناخت خوبی از لباسها، ابزارها و صحنه دارد و حوادث را بهخوبی روایت میکند. من دوست داشتم در این رمان ردی از امروز آقای خبوشان هم میداشتیم که این رخ نداد.<ref name="نقد بیکتابی"/>}} | ||
====ابراهیم زاهدی مطلق==== | ====[[ابراهیم زاهدی مطلق]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی| | {{گفتاورد تزیینی|نویسنده برای بیان ماجرا و نقد اجتماعی از زبانی مناسب و نثری پرکشش استفاده کرده تا ما را بهصورت عریان روبهروی خودمان قرار دهد. نویسنده تا کلمه آخر کاملاً بر متن مسلط بوده و کلمات را بهخوبی در دست دارد، طوریکه زبان متن از ابتدا تا انتها کوچکترین تغییری نمیکند.<ref name="نقد بیکتابی"/>}} | ||
====امیر رجبی==== | ====امیر رجبی==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|گاهی در جزئیات این کتاب افراط شده و بهنظر میرسد از کلمههای ناآشنا زیاد استفاده شده است؛ اما رویهمرفته بعد از فصل اول، خواننده بر مدار نویسنده قرار میگیرد و | {{گفتاورد تزیینی|گاهی در جزئیات این کتاب افراط شده و بهنظر میرسد از کلمههای ناآشنا زیاد استفاده شده است؛ اما رویهمرفته بعد از فصل اول، خواننده بر مدار نویسنده قرار میگیرد و بالذت داستان را دنبال میکند. داستان مشروطه و بهتوپبستن مجلس از یکسو و غارت کتابهای نفیس از کتابخانه ناصری و مظفری از سوی دیگر توانسته داستان پرکششی را خلق کند.<ref name="اردبیل"/>}} | ||
====علیاصغر عزتی پاک==== | ====[[علیاصغر عزتی پاک]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|وقتی برای اولین بار این جمله را در | {{گفتاورد تزیینی|وقتی برای اولین بار این جمله را (حرف نشخوار نیست؛ قیکردن فساد است. شاهد ماجرا باید حرف بزند...» در «بیکتابی» خواندم رمان نامدار «جنایت و مکافات» داستایفسکی یادم آمد که آدمهایش یکبند حرف میزنند؛ چه آنکه بویی برده از واقعهای؛ و چه آنکه خود عامل واقعه بوده.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/7708/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%A8%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C|عنوان= «جنایت و مکافات»}}</ref>}} | ||
====[[یعسوب محسنی]]==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|از شاخصههای منفی این کتاب، ناسزاگوییهای مداوم در دیالوگها، حرّافیهای پیرانه، خشونت، کتککاری و مثلهکردن، بیحرمتیهای گزافه، ارائۀ چهرۀ مردمی بیفرهنگ و لاابالی، شکمچرانیهای اشرافی، بساطنشینی و منقل و حبّه و نئشگی و لواط؛ بهطوریکه شاید بشود گفت خواندن این کتاب برای گروههای سنّی زیر هجده سال توصیه نمیشود. دیالوگها واقعاً در بعضی از فصلها خستهکننده، بیربط و بیراه است.<ref name="مار دوش"/>}} | |||
====محمد قائمخانی==== | ====محمد قائمخانی==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|بیکتابی اثری است نمایشی و هرچند زبانآوریهای شگفتانگیزی دارد اما راوی از مخاطب فاصله میگیرد و هیچگاه نمیگذارد تصاویر متراکمش زیر آوار روایت نابود شود. برعکس، زبان | {{گفتاورد تزیینی|بیکتابی اثری است نمایشی و هرچند زبانآوریهای شگفتانگیزی دارد اما راوی از مخاطب فاصله میگیرد و هیچگاه نمیگذارد تصاویر متراکمش زیر آوار روایت نابود شود. برعکس، زبان برای انتقال هرچه کاملتر تصاویر خاص و بکرِ صد سال قبل، رسانهای شده است . کتاب سراسر توصیف است و جای خالی تجویز، کاملاً مشهود است.<ref name="شرح پریشانی"/>}} | ||
====محمدرضا گودرزی==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|۹دهم کتاب، فلاشبک است و حرکت داستان را کند میکند؛ اما سیالبودن زمان ویژگی مثبت کتاب بهشمار میآید. نقطه قوت کتاب، لحن درست آن است. توصیفها و ماجراهایی که در کتاب آمده نشاندهنده، تسلط راوی بر تاریخ است؛ اما به نظر من این کتاب داستان است، نه رمان.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.mehrnews.com/news/4195827/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%B3%D9%84%D8%B7-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D9%85%DB%8C-%DA%AF%D9%88%DB%8C%D8%AF|عنوان=تسلط نویسنده بر تاریخ}}</ref>}} | |||
====نظرات داوری در مراسمهای گوناگون==== | ====نظرات داوری در مراسمهای گوناگون==== | ||
داوران جایزه ادبی جلال از رمان اینگونه تجلیل کردند | داوران [[جایزه ادبی جلال آلاحمد|جایزهٔ ادبی جلال]] از رمان اینگونه تجلیل کردند: «بیکتابی بهدلیل استفاده از نثری شیوا در خدمت خلقِ شخصیتها و فضای داستان، نگاه نقادانه به جامعه امروز در گستره تاریخ و آفرینش فضایی رازآلود و پررمز و درعینحال داستانگویی قدرتمند و تصویرسازی بکر بهعنوان اثری برگزیده، انتخاب میشود.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://jalal.adabiatirani.com/%d8%af%d9%88%d8%b1%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d8%af%d9%87%d9%85/|عنوان= داوران جایزه جلال}}</ref> | ||
====کتابداری از بیکتابی میگوید==== | |||
:«بیکتابی رمانی که آخرین روزهای سال بههمراه بنفشهها، شکوفهها و نسیم بهاری آمد. گاه حس میکنم من و راوی یکی شدیم، برای یک کتابدار چیزی لذت بخشتر از کتاب و کتابخانه نیست، از اینرو فکر میکنم «بیکتابی» [[محمدرضا شرفی خبوشان]] واقعاً اتفاقی خوب و تازه است، نویسندهای ظهور کرده که برای ظلمهایی که به کتاب شده وقت گذاشته است.» | |||
====شرفی خوبشان و کلاس درس «بیکتابی»==== | ====شرفی خوبشان و کلاس درس «بیکتابی»==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|در نوشتن این کتاب حکم شاگردی را داشتم که آموختم و بر این باورم که هر رمان فرصتی است برای یادگیری بیشتر نویسنده. در «بیکتابی» من بیشترین نیرو را برای انتخاب واژهها و جملهها گذاشتم و سعی کردم به موقعیت تاریخی روایت نزدیک شوم و یک نثر خاص را بهوجود بیاورم. من در نگارش | {{گفتاورد تزیینی|در نوشتن این کتاب حکم شاگردی را داشتم که آموختم و بر این باورم که هر رمان فرصتی است برای یادگیری بیشتر نویسنده. در «بیکتابی» من بیشترین نیرو را برای انتخاب واژهها و جملهها گذاشتم و سعی کردم به موقعیت تاریخی روایت نزدیک شوم و یک نثر خاص را بهوجود بیاورم. من در نگارش «بیکتابی» نوددرصد محقق بودم و دهدرصد نویسنده. نوشتن صرفاً بیان چیزی که حس میکنیم نیست؛ بلکه ارادهای است برای شناخت بهتر پیرامون و تلاش برای درک آن.<ref name="معلم من"/>}} | ||
====[[جایزه ادبی جلال آلاحمد|جایزه جلال]] کتابم را پرفروش کرد==== | |||
{{گفتاورد تزیینی| بیکتابی پسازآنکه در جایزه جلال برگزیده شد به چاپهای متعدد رسید و خوانده شد. جایزه کمک میکند اگر کتابی قابلیتهای خاص خود را دارد، دیده شود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/07/14/2112562/%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D8%B4%D9%85-%D8%AF%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%87-%D9%87%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%D9%BE%D8%B1%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4-%DA%A9%D8%B1%D8%AF|عنوان= بیکتابی پرفروش شد}}</ref>}} | |||
{{Infobox | {{Infobox | ||
خط ۱۶۸: | خط ۲۰۷: | ||
|groupstyle = text-align:right; font-weight: normal; | |groupstyle = text-align:right; font-weight: normal; | ||
|group1 = [[Image:Khaboshan.jpg|30px|link=|alt]] | |group1 = [[Image:Khaboshan.jpg|30px|link=|alt]] | ||
|list1 =[[محمدرضا | |list1 =[[محمدرضا شرفی خبوشان]]}} | ||
| group3 = ناشر | | group3 = ناشر | ||
| list3 ={{Navbox|child | | list3 ={{Navbox|child | ||
خط ۱۷۸: | خط ۲۱۷: | ||
|groupstyle = text-align:right; font-weight: normal; | |groupstyle = text-align:right; font-weight: normal; | ||
|group1 = [[Image:Biketabi.moshakhasat.png|30px|link=|alt]] | |group1 = [[Image:Biketabi.moshakhasat.png|30px|link=|alt]] | ||
|list1 =*۲۶۴ ص، رقعی، شومیز، | |list1 =*۲۶۴ ص، رقعی، شومیز، ۵ نوبت، پاییز۹۵ تا زمستان۹۷، پنجهزار نسخه}} | ||
}} | }} | ||
| below = }} | | below = }} | ||
}} | }} | ||
==== | ====چند سطر از بیکتابی==== | ||
<span style="color:SeaGreen">"'«آن زیر، رضا عبّاسی با قلمموی ظریف دمسنجابیاش جان میکند، محمّدزمان نگارگر دستهای روناسیاش را به صورتش میگیرد. سراجای نقّاش نفسش بند میآید، محمّدیوسف مصوّر انگشتانش به رعشه میافتد. آن زیر چه میگذرد؟ غیاثالدین دراز میکشد تا سر بر زانوی آقامیرک بمیرد. محّمدمطهر گریه میکند و اشکش با رنگها میآمیزد و محمّد سیاهقلم درد میکشد و انگشتهای جوهریاش را در آب تکان میدهد.»"'<ref>{{پک|شرفی خبوشان|۱۳۹۷|ک= بیکتابی|ص= ٩٧}}</ref> | |||
=== | <span style="color:Coral">"'«آقایان سرهنگ و سرتیپ، با سردوشیهای طلای اشرفی و شیر و خورشید و ستارهطلاهای امپریالشان، رده میکشند که حضرات امیر تومانها و نزدیکان شاه بیایند جلو، خودشان را برسانند پای جنازه نیمهجانت، با نوک چکمه و تعلیمی، طوری که شلوار ماهوت گلی یراقدارشان نجس نشود، به پهلویت بزنند، تف کنند به سر و روی خاک و خونیات.»"'<ref>{{پک|شرفی خبوشان|۱۳۹۷|ک=بیکتابی|ص=٢١٢}}</ref> | ||
==== | ====جملههای ماندگار کتاب==== | ||
<span style="color:SteelBlue">"'«همه ما لایق نفرین قرطاسیم، همه ما بد کردیم به کاغذ؛ از آن مظفّرالدّین میرزای بیشعور بیدرکِ خفیفالعقلِ مریض که نمیدانست کتاب چیست و پسر کلّه پرگوشتش بگیر تا بیا برس به کتابدارباشیِ دزد و رئیس مجلس و نماینده دزد و عتیقهفروشِ دزد و عملهدزد و کنیزدزد و نوکردزد و حتّی منِ دزد! این تقاص تکتک ماست. قرطاس آمد و نفرینش را از دهان توپ، به صورت ما تف کرد. با خودم گفتم: «بکش میرزا یعقوب! تقاص تو تازه شروع شده.»"'<ref>{{پک|شرفی خبوشان|۱۳۹۷|ک=بیکتابی|ص=١٧١}}</ref> | |||
====آنچه تاکنون برنده شده است:==== | |||
====آنچه تاکنون برنده شده==== | |||
{{بلی}} برگزیدهٔ دهمین [[جایزه ادبی جلال آلاحمد]]{{سخ}} | {{بلی}} برگزیدهٔ دهمین [[جایزه ادبی جلال آلاحمد]]{{سخ}} | ||
{{بلی}} برنده سیوپنجمین دورهٔ جایزه [[کتاب سال]] در سال ۱۳۹۶{{سخ}} | {{بلی}} برنده سیوپنجمین دورهٔ جایزه [[کتاب سال]] در سال ۱۳۹۶{{سخ}} | ||
{{بلی}} برگزیدهٔ هفدهمین دورهٔ انتخاب کتاب سال | {{بلی}} برگزیدهٔ هفدهمین دورهٔ انتخاب کتاب سال شهیدحبیب غنیپور | ||
==در تارنماها بیشتر بخوانید== | |||
* «بیکتابی در گهوارۀ تاریخ» نوشتهٔ "مرتضی شمسآبادی" منتشرشده در [https://www.javanonline.ir/fa/news/963384/%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%DA%AF%D9%87%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE روزنامهٔ جوان] مورخ ۳مرداد۱۳۹۸.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.javanonline.ir/fa/news/963384/%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%DA%AF%D9%87%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE|عنوان= بیکتابی در گهواره تاریخ}}</ref> | |||
== | * [http://old.alefyaa.ir/?p=7986 همهٔ ما در غارت فرهنگی دست داریم] مصاحبه«الفیا» با محمدرضا شرفی خبوشان مورخ ٩بهمن١٣٩۶<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://old.alefyaa.ir/?p=7986|عنوان= غارت فرهنگی}}</ref> | ||
==نوا، نما و نگاه== | ==نوا، نما و نگاه== | ||
=== | ===برگهایی از بیکتابی=== | ||
=== | <gallery widths="170px" heights="180px" perrow="5"> | ||
پرونده:Safeh.jpg|<center> | |||
پرونده:1088px-Dd 001.jpg|<center> | |||
پرونده:Saafeh.jpg|<center> | |||
پرونده:Jelddd.jpg|<center> | |||
پرونده:Biketabi pariss.jpg|<center> بیکتابی در نمایشگاه کتاب پاریس | |||
</center> | |||
</gallery> | |||
===از بیکتابی بشنویم و ببینیم=== | |||
{{شنیدن|نام پرونده= نفرین قرطاس.mp3|عنوان= همهٔ ما لایق نفرین قرطاسیم}}<gallery> پرونده: بیکتابی برنده جایزه جلال.mp4|<center></center></gallery> | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
خط ۲۱۲: | خط ۲۵۸: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= شرفی خبوشان|نام= محمدرضا| پیوند نویسنده= محمدرضا شرفی خبوشان|عنوان= بیکتابی|سال= ۱۳۹۷|ناشر= شهرستان ادب|مکان= تهران|شابک= ۹۷۸-۶۰۰-۶۸۸۹-۹۷-۹|پیوند= http://ketab.ir/bookview.aspx?bookid=2159469}} | |||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/10348/%D8%B1%D8%AA%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D8%A8%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%D8%B8%D8%B1%D8%B3%D9%86%D8%AC%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%82|عنوان= رتبه نخست بیکتابی در فهرست پیشنهادی اهالی قلم|ناشر= شهرستان ادب|تاریخ انتشار= ۲۱اسفند۱۳۹۷|تاریخ بازدید= ٣مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/7093/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%D8%A8%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B4%D8%B1%D9%81%DB%8C%D8%AE%D8%A8%D9%88%D8%B4%D8%A7%D9%86|عنوان= واقعگرایی بر مرثیهای سهمگین |ناشر= شهرستان ادب|تاریخ انتشار= ۱۷خرداد۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ١٠مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.vatanemrooz.ir/Newspaper/MobileBlock?NewspaperBlockID=190083|عنوان= معرفی رمانبیکتابی|ناشر= وطن امروز|تاریخ بازدید= ١٠مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.farsnews.com/news/13961103000325/%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1-%D9%86%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%86-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%A7%D8%B3%D8%AA|عنوان= شعار «شاه باید برگردد» بهسبب نخواندن تاریخ است|ناشر= خبرگزاری فارس|تاریخ انتشار= ٣بهمن۱۳۹٧|تاریخ بازدید= ١٠مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/7929/%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D9%88%D8%B4-%D8%AA%DA%A9%D8%AB%DB%8C%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%88%D8%AF-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%BE%D9%88%D8%B1%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%82%D9%84%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C|عنوان= وقتی ماردوش تکثیر میشود|ناشر= شهرستان ادب|تاریخ انتشار= ۲۳فروردین۱۳۹۷|تاریخ بازدید= ١٠مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/7182/|عنوان= «بیکتابی» آیینه پیش روی هر انسان |ناشر= شهرستان ادب|تاریخ انتشار= ۲۸تیر۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ١٠مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.aparat.com/v/ps4Eb|عنوان= معرفی «بیکتابی» در برنامه کتابباز|ناشر= آپارات|تاریخ بازدید= ١٠مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.farsnews.com/printnews/13940320000202|عنوان= کتابدار دزد کتابخانه سلطنتی مظفرالدینشاه را بشناسید|ناشر= خبرگزاری فارس|تاریخ انتشار= ٢٠خرداد۱۳۹۴|تاریخ بازدید= ١٠مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/9982/%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D9%86%D8%A8%D8%B4%D8%AA%D9%87%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B4%D8%A7%D9%86%D8%B2%D8%AF%D9%87%D9%85|عنوان= غارت نسخههای خطی ایرانی در زمان قاجار|ناشر= شهرستان ادب|تاریخ انتشار= ۲۱دی۱۳۹۷|تاریخ بازدید= ١٠مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://masoudborbor.com/wp/1398/04/22/6725/#sthash.HSdPPIlN.6tPTWsqC.dpbs|عنوان=مسعود بوربور: «کتابی که شگفت زدهام کرد»|ناشر= پایگاه مجازی مسعود بوربور|تاریخ انتشار= ۲۲تیر۱۳۹۸|تاریخ بازدید= ١٠مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/8973/%D9%85%D9%84%D8%AA%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%AF-%D9%85%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85-%D8%A8%D9%87-%D8%AA%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF-%D8%A8%D9%88%D8%AF|عنوان= ملّتی که تاریخ خود را نداند، محکوم به تکرار آن خواهد بود|ناشر= شهرستان ادب|تاریخ انتشار= ۸اردیبهشت۱۳۹۷|تاریخ بازدید= ١٠مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.aparat.com/v/aJPuC/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86_%D8%AC%D8%B0%D8%A7%D8%A8_%D9%88_%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%86%DB%8C_%26quot%3B%D8%A8%DB%8C_%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C%26quot%3B_%D8%AF%D8%B1_%D8%AE%D9%86%D8%AF%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%87|عنوان= معرفی «بیکتابی» در خنداونه|ناشر= آپارات|تاریخ بازدید= ٣٠مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.farsnews.com/news/13960308000687/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D9%88%D8%AD%D8%B4%D8%AA%D9%86%D8%A7%DA%A9-%D8%A7%D9%85%D8%A7-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%86%DB%8C|عنوان= هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست... نه هرکه سر بتراشد قلندری داند|ناشر= خبرگزاری فارس|تاریخ انتشار= ۸خرداد۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ١٠مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/10536|عنوان= همهچیز زیر سر کتابهاست!|ناشر= شهرستان ادب|تاریخ انتشار= ۲۵اردیبهشت۱۳۹۸|تاریخ بازدید= ١٢مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/7076/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B9-%D8%A8%D8%B1-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C|عنوان= میرزایعقوب از قهرمانی تا ضحاک بودن|ناشر= شهرستان ادب|تاریخ انتشار= ۱۱خرداد۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ١٢مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.iranpl.ir/news/10554/%D9%82%D8%A7%D8%A8%D9%84%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%AB%D8%B1-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%BA%D9%81%D9%88%D9%84-%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA|عنوان= عظیمترین غارت تاریخ دستمایه نگارش «بیکتابی»|ناشر= پایگاه اطلاعرسانی کتابخانههای عمومی کشور|تاریخ انتشار= ۱خرداد۱۳۹۷|تاریخ بازدید= ١٢مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://vatanemrooz.ir/Newspaper/BlockPrint/175737|عنوان= «بیکتابی» از کدام بیماری سخن میگوید|ناشر= وطن امروز|تاریخ انتشار= ٣٠اردیبهشت۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ١٢مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/10861/%DB%8C%D9%88%D9%85-%D8%A7%D9%84%D8%AA%D9%88%D9%BE-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B4%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D8%AE%D8%A8%D9%88%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C|عنوان= «یومالتوپ» بهروایت «محمدرضا شرفی خبوشان»|ناشر= شهرستان ادب|تاریخ انتشار= ۱۴مرداد۱۳۹۸|تاریخ بازدید= ١٢مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.ilna.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%87%D9%86%D8%B1-6/604968-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AA%D8%A7%D8%AD-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B3-%D8%A8%D8%A7-%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%81%D9%82-%D8%A8%D8%A7-%D9%86%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%84%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%87%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%84%D8%AC%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%A7%D9%88%D9%84|عنوان= ترجمه «بیکتابی» بهآلبانی، هند و الجزایر |ناشر= ایلنا|تاریخ انتشار= ٢۶مرداد۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ١٢مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://sourehonar.ir/content/news/3606/-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%C2%AB%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C%C2%BB-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D9%84-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B4%D8%AF|عنوان= من نویسندهای هستم که برای ایران مینویسم، برای مردمانی که با نَقل خو گرفته اند.|ناشر= حوزه هنری|تاریخ انتشار= ٢۴بهمن۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ١٢مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.mehrnews.com/news/3964607/%D8%A8%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85-%D9%85%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D8%B4%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%86%D8%A8%D8%A7%D9%84-%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85|عنوان= «بیکتابی» معلم من در نوشتن شد|ناشر= خبرگزاری مهر|تاریخ انتشار= ۹اردیبهشت۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ١٢مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://nabzehonar.com/news/%D8%AE%D9%84%D8%A7%D8%B5%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D9%84%D8%B3%D9%87-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B4%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D8%AE%D8%A8%D9%88%D8%B4%D8%A7%D9%86|عنوان= خشونت در «بیکتابی» آشکارا بیان شده است|ناشر= نبض هنر| تاریخ انتشار= ۴اردیبهشت۱۳۹٧|تاریخ بازدید= ١٢مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/9217/%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%AC%D9%84%D8%B3%D9%87-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%A8%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%A9%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7-%D8%B3|عنوان= نقد بیکتابی در دانشکده ادبیات دانشگاه الزهرا(س)|ناشر= شهرستان ادب|تاریخ انتشار= ۱۳تیر۱۳۹۷|تاریخ بازدید= ١٢مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/9217/%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%AC%D9%84%D8%B3%D9%87-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%A8%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%A9%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7-%D8%B3|عنوان= جملهای در «بیکتابی» مرا بهیاد رمان نامدار «جنایت و مکافات» داستایفسکی انداخت|ناشر= شهرستان ادب|تاریخ انتشار= ۱۴دی۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ١٢مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://jalal.adabiatirani.com/%d8%af%d9%88%d8%b1%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d8%af%d9%87%d9%85/|عنوان= شرفی خبوشان داور دهمین دورهٔ جایزه ادبی جلال شد|ناشر= بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان|تاریخ انتشار= ۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ١٢مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/07/14/2112562/%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D8%B4%D9%85-%D8%AF%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%87-%D9%87%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%D9%BE%D8%B1%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4-%DA%A9%D8%B1%D8%AF|عنوان= جایزه جلال کتابم را پرفروش کرد|ناشر= تسنیم| تاریخ انتشار= ۱۴مهر۱۳۹۸|تاریخ بازدید= ٢٠مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://shahraraonline.ir/final/site/news-content.php/80947?id=80947|عنوان= بیکتابی روایت شکست است|ناشر= شهرآرا آنلاین| تاریخ انتشار= ۱۲اسفند۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ٢٧مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://old.alefyaa.ir/?p=7986|عنوان= همهٔ ما در غارت فرهنگی دست داریم|ناشر= مجله ادبی «الفیا»|تاریخ انتشار= ٩بهمن۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ٢٧مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://jalal.adabiatirani.com/books/%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C/|عنوان= تقاص بیحرمتی به کاغذ این است|ناشر= جایزه ادبی جلال|تاریخ بازدید= ٢٧مهر۱۳۹٨}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.mehrnews.com/news/4195827/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%B3%D9%84%D8%B7-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D9%85%DB%8C-%DA%AF%D9%88%DB%8C%D8%AF|عنوان= رمان «بی کتابی» از تسلط نویسنده بر تاریخ میگوید|ناشر= خبرگزاری مهر|تاریخ انتشار= ٢٠دی۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ٢٧مهر۱۳۹٨}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۳۳
بیکتابی | |
---|---|
"'«بیکتابی» معلم من در نوشتن شد."'[۱] | |
نویسنده | محمدرضا شرفی خبوشان |
ناشر | شهرستان ادب |
محل نشر | تهران |
تاریخ نشر | ۱۳۹۵ |
شابک | ٩-۹۷-۶۸۸۹-۶۰۰-۹۷۸ |
تعداد صفحات | ۲۶١ |
موضوع | روایت تاریخ از منظر ادبیّات |
سبک | واقعگرایی |
زبان | فارسی |
نوع رسانه | کتاب |
تصویرگر | مجید کاشانی |
""'بیکتابی""' رمانی تاریخی، بهقلم محمدرضا شرفی خبوشان است که ١٣٩۵ منتشر و ۱۳۹۶ برندهٔ جایزهٔ ادبی جلال و جایزه کتاب سال شد. «بیکتابی» را انتشارات شهرستان ادب از سال ۹۵تا۹۸، جمعاً ۵ نوبت و با مجموع پنجهزار نسخه چاپ کرده است.[۲]
«بیکتابی» مرثیهای است در سوگِ دورهای از تاریخ ایران. داستان فروریختن ناگهانی تمدن یک دورهٔ تاریخی؛ زمانی که از سالها پیش، موریانههای خیانت و فریب و حرص و جهل و کاهلی، ایرانِ اواخر قاجار را از درون پوسانده و جز پوستهای پوک و در آستانه فروپاشی چیزی از آن باقی نگذاشته بود؛ نهیبی بر تصویر کارتپستالی و نوستالژیک قاجار در ذهن خواننده. رمانی درباره بیتوجهی ملتی به کتاب خود.[۳] سوژهٔ «بیکتابی»، کتاب است. این رمان که نثرش به ادبیات زمان خود بسیار نزدیک است، شخصیتهایی را نشان میدهد که جذابیّت کتاب را به ظاهرش میدانند، نه محتوای آن. هرچند خبوشان توجه به جلد و کاغذ کتاب و اهمیّت به داشتنکتاب و نهخواندن آن را به دوران قاجار برمیگرداند؛ لیک روایتی است تعمیمپذیر به تمام تاریخ ایران، ازاینرو تلاش شرفی در این رمانش را «نقد به امروز با توسل به تاریخ» نیز مینامند. ادبیاتِ تاریخیاساطیری "بیکتابی"، آن را از نمونههای عامهپسند دور میکند و موضوعش، آن را متفاوت و دغدغهمند مینماید که نقبی تاریخی به فرهنگ ایرانزمین میزند.[۴]
برای کسانی که کتاب را نخواندهاند
خلاصه
ماجرای بیکتابی، دربارهٔ مردی است به نام «میرزا یعقوب» که خرید و فروش اجناس عتیقه را انجام میدهد و در این میان بهصورت خیلی خاص عاشق کتاب و نقش و نگار آنها است. میرزا یعقوب علاقهٔ زیادی به نسخ خطی و چاپ سنگی کتاب دارد. او پا به جهان کتابها مینهد، داخل کلمات میشود و سطربهسطر در آنها سیاحت میکند و بر پیکره خط کوفی قدم میگذارد. او برای کتابها حاضر است هزینههای بسیار کند و حتی از جانش بگذرد. او کتابی پیدا کرده که...
زمان داستان برمیگردد به سلطنت قاجارها و به توپبستن مجلس و مبارزه با مشروطهخواهان که مسائل سیاسی بهصورت ظریفی با قصهٔ کتاب درهم آمیخته شده است.[۵]
از میان یادها
بیکتابی در زمانهای مردانه روایت میشود
بسیاری معتقدند بیکتابی رمانی مردانه است. شرفی خبوشان در پاسخ به این ادعا گفته است: «من زیاد به مردانه و زنانه بودن ادبیات داستانی معتقد نیستم؛ اگر حضور زنی در یک کتاب کم باشد نمیتوان گفت کتاب مردانه است، چون مبحث عمدهٔ رمان، انسان است. ادبیات مقولهای انسانی است و نگاه جنسیتی ندارد.»[۶]
در جستوجوی خویش در تاریخ
- «قصد نداشتم کتاب را زود تمام کنم یا اصلاً تمام کنم. بیشتر به دنبال پیداکردن خودم در تاریخ بودم. گاهی ساعتها غرق خواندن یک دستنوشته یا خاطرهای از دورهٔ قاجار میشدم. عطش دانستن داشتم. گاهی درطول یک هفته چیزی نمینوشتم اما ساعتها مطالعه کتاب میکردم.»[۷]
از فیگورگرفتن خوشم نمیآید
شرفی خبوشان پس از برندهشدن جایزهٔ جلال از دلی گفت که قرصتر شده و قلمی که روانتر مینویسد: «جایزه کار مرا سختتر نمیکند. جایزه کار مرا تأیید میکند» و میگوید:
- بیکتابی توجهبرانگیز بوده است؛ پس همان مسیر را ادامه میدهم. جایزه برایم ارزشمند است و به آن افتخار میکنم، امااز فیگورگرفتن خوشم نمیآید؛ چون هرچه دارم از پوست و گوشت و استخوان همین مملکت است و هر سازوکاری این مملکت دارد در جایگاه خودم سعی میکنم آن را ارتقاء بخشم. در بیکتابی نیز همین را میگویم[۶]
"'بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست"' | "'از خود بهطلب هر آنچه که خواهی تویی"' |
بیکتابی در یک بند
به عقیدهٔ منتقدان «بیکتابی» رمانی در فضای اسطورهای، و در پسزمینۀ حوادث دوران مشروطه است و داستان مردی را روایت میکند که شغلش، فروختن نسخههای خطی و کتابهای نایاب قدیمی به سفیران و مستشاران فرنگی است. میرزا یعقوب خاصهفروش که راوی اولشخص این داستان است با نثری ملهم از ادبیات غالب در دورانقاجار و در رفتوبرگشتهای زمانی براساس جریان سیال ذهن، روایتگر داستان است، درست در بحبوحۀ به توپبستن مجلسمشروطه و زمانی که تهران قدیم در زیر سُم اسبان قزاقهای لیاخوف لگدمال شده است و خون آزادیخواهان در باغشاه بر زمین ریخته شده است، درگیر یافتن کتابی قدیمی است که ناخواسته به رسالهای دست مییابد که مدعی یافتن جایگاه ضحاک ماردوش در دماوندکوه است.[۸]
گزارشی از شخصیت حاضر در بیکتابی
"'میرزا یعقوب آنتیکهفروش"'، شخصیت اصلی رمان «بیکتابی» است که علاقهٔ زیادی به نسخ نفیس کتاب دارد و برای دستیابی به کتابها، حاضر است حتی از جانش بگذرد.[۹]
دلیل شهرت
بیکتابی رمان برگزیدهٔ جایزهٔ ادبی جلال شد و توجه اهالی کتاب را برانگیخت و چند روز پس از جایزهٔ جلال، به چاپ سوم رسید.[۶]این رمان در برنامههای تلویزیونی، «کتابباز»[۱۰]، «برندهباش»[۱۱] و «خنداونه»[۱۲] بهعنوان برندهٔ جایزهٔ ادبی جلال، معرفی شد.
چرا باید بیکتابی بخوانیم
بهگفتهٔ شرفی خبوشان «بیکتابی» خواننده را وادار به تفکر میکند. بیکتابی، ورق نزدن آدمی است؛ فرصتی را فراهم میکند که خودمان را مطالعه کنیم و در این تورق، تاریخ، اکنون و آیندهمان را تحلیل کنیم.[۶]
برای کسانی که کتاب را خواندهاند
از تقاص قرطاس تا بیکتابی
این رمان نخست "'«تقاص قرطاس»"'[۱۳] نام داشت که سپس با نام «بیکتابی» بهچاپ رسید.
برگی از شاهنامهٔ نفیس در موزه هنر آمریکا
داستان بیکتابی به غارتِ صدها نسخ نفیس خطی در زمان قاجار اشاره میکند، غارتی که آن زمان بهواقع انجام گرفت. از جملهٔ این غارتها، کتاب "شاهنامه" مشهوری است که تا زمان محمدعلی شاه قاجار در کتابخانهٔ کاخ گلستان نگهداری میشد؛ اما در آشفتگیهای آن سالها به خارج از کشور برده شد و بهدست یکی از عتیقهفروشان پاریسی به نامِ "دموت" افتاد. برگهایی از نگارههای آن را جداگانه فروختند و برگهای بدون نگاره را از بین بردند. از این دستنویس ارزشمند، ٧٧ برگ مینیاتوردار در موزههای جهان شناسایی شده است که اخیراً برگی از شاهنامه "دموت" در نمایشگاهی در «ماساچوست آمریکا» بهچشم میخورد که بهرام گور را در حال شکار گور نشان میدهد.[۱۴]
بازتاب در توئیتها و نوشتههای مجازی
محمدمهدی سیار از «بیکتابی» در صفحهٔ مجازی خود چنین نوشت: «نکند این کتاب را نخوانید! نکند این کتاب را چندبار نخوانید! این رمان تاریخی نیست، قصهٔ امروز است و تاریخ آینده»[۴]
مسعود بوربور، داستاننویس و مدرس در صفحه مجازیاش از بیکتابی اینگونه یاد کرد: «محمدرضا شرفی خبوشان را اصلاً نمیشناختم و این کتابش بهراستی شگفتزدهام کرد. برای خواننده کتابباز و دلداده به عوالم نسخخطی، اسطورهها و متون کهن، جزییات هنر قاجاری، وقایعمشروطه نقطهقوت کتاب است و میتوان حتی بعدتر باردیگر بازگشت و در این صفحات دقایقی را آرامید و به تماشا نشست.»[۱۵]
«بیکتابی» پیشنهاداهالی قلم
«بیکتابی» در لیستی که اهالی قلم از کتابهای خواندنی پیشنهاد دادند؛ رتبهٔ نخست را بهدست آورد.[۲]
سالشمار کتاب
- ١٣٩۵: در زمستان نخستین بار چاپ شد.
- ١٣٩۶: برندهٔ جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد، برندهٔ داستان سال انقلاب، برندهٔ جایزه شهید غنیپور شد و در نمایشگاه کتاب پاریس شرکت کرد.
- ١٣٩٧: به چاپ پنجم رسید.
بیکتابی را مفصلتر بخوانیم
"'«بیکتابی»"' ماجرایی تاریخی از دوران قاجار را دستمایه کرده که عموم مردم از آن بیخبرند. مظفرالدینشاه کتابداری به نام «لسانالدوله» را به ریأست کتابخانهسلطنتی منصوب میکند؛ اما او با خیانت در امانت، بخش عظیمی از این میراث غنی، شامل هزاران نسخ نفیسخطی را میفروشد و این ماجرا با بهتوپ بستن مجلس تنیده میشود. شخصیت اصلی، «میرزا یعقوب» دلالی است که به کتابسازی، کتابداری و صحافی و برخی هنرهای مرتبط با کتاب میپردازد و مخاطب را از زوایای دیگر از تاریخ کتابپردازی مطلع میکند. نویسنده، با بهرهگیری از جریان سیال ذهن، و در رفتوبرگشتهای زمانی از زبان میرزا یعقوب، جبریمسلکی مردم و ناامیدی به تغییر شرایط و بهت و سرگردانی همگانی را که در بسیاری از اعصار تاریخی، گریبان ملت ایران را گرفته است، بیان میکند. در بخش ابتدایی کتاب، راوی، ایران را به حمامی تشبیه میکند که در کودکی به آن میرفته. حمامی که:«"'بهخلاف حمامهای دیگر، سربینۀ نمزده و سردی داشت. استاد حمامش یکچشم و قوزی بود. جامهدارش یک دست نداشت و دست دلاکش پر از میخچه بود. تونتاب دیوانهای داشت... هیچکس سر جایش نبود و همهچیز روبه ویرانی بود و حمامکردن به ادا درآوردن میمانست و همه ناراضی بودند و فحش میدادند اما دوباره مینشستند سر جایشان و منتظر میشدند که حنا به ریششان رنگ بگیرد."'[۱۶]»
گرچه شاید در توصیف جزئیات کشتار مشروطهخواهان بهدست عمال لیاخوف و سرکردههای روس و دستنشاندههای محمدعلی شاه، بهنظر آید که آنچه فریاد آزادی را در گلو خفه کرد، توپ روسیه و سرنیزۀ قزاق اجیرشده بود تا تاجوتخت آخرین مستبدِ قاجار را برای چند صباحی بیشتر حفظ کند و خط تاراج مملکت ادامه یابد اما درونمایۀ بیکتابی، به جهل و جبری عجینشده در ذهنِ تاریخی مردم اشاره دارد که یا به وضع موجود خو گرفتهاند یا اعتقادی ندارند که میشود چیزی را دگرگون کرد: «"'با چکمه روی زمیننشستن خوب نیست، با قبایدراز و لبادهبلند هم نباید روی صندلی نشست. این منقل و وافور را هم نمیشود روی میز گذاشت. نمیشود چهار زانو قاشق و چنگال دست گرفت... یا باید کلاً وضع را تغییر داد یا باید هیچ کاری از کارهای این فرنگیها را قبول نکرد. این مجلس به این میمانست که ما منقل و وافورمان را بگذاریم روی میز و بنشینیم روی صندلی. مضحک است. باعث تمسخر است. باید جمع میشد این بساط"'».
آنکه آزادی را منکوب و مردم را تاراج میکند، ماردوشی نیست که شاید در هیئت شاه قجری یا لیاخوف روسی درآمده است. دشمن آزادی و سعادت کشور، تکتک آن آدمهایی هستند که چیزی جلوتر از منفعت شخصی و لحظهای خود را نمیشناسند و نمیبینند. شاهی که دغدغههای حکومتداریاش در حرمخانهاش میگذرد، کتابداری که مقراضی در کیف دارد و مفاخر فرهنگی یک ملت را برای پشیزی مثله میکند تا خرج وافور و تریاکش کند، عتیقهفروشی که به جستوجوی گنجی موهوم است، قزاقی که دشنه میکشد و خون میریزد تا غنیمتی و غارتی نصیبش شود و مردمی که حتی اگر دل بهامید مشروطهخواهان بستهاند، ترجیح میدهند در خانه بمانند و سر زیر لحاف مخفی کنند تا صدای توپ و تفنگ به پایان رسد. ماردوش در هیئت تمام این مردمان است. مردمی که چون ناآگاهاند، و چون کتاب نمیخوانند، باید سرتاسر تاریخ را دوبارهودوباره تجربه کنند؛ «"'مردم چنان عادت به مظلومیت کردهاند، که تصور نمیکنند که ظلم چیزی است که آن را دفع میتوان کرد"'».[۸]
سبک کتاب
از نگاه منتقدان، «بیکتابی» رمانی واقعگراست. روایت داستان، خطّی و من راوی است، با فلشبکهایی در بنمایههای رئالیستی با موضوعی تاریخی با شاعرانگیها و نثر متون کهن و خیالبافیهای جادویی.[۱۷]
زمان و مکان کتاب
داستان از شبِ بهتوپبستن مجلس مشروطه در زمان محمدعلی شاه قاجار، توسط لیاخوف روسی؛ سرکردهٔ نیروهای قزاق تا دو هفته بعد از آن را شامل میشود. دو هفتهای که پُر از ماجرا و تعقیب و گریز است. مکان داستان شهر تهران است که بیشتر وقایع اطراف مدرسه و مسجد سپهسالار و ساختمان مجلس و کوچهها اطراف و بازار گلوبندک تهران رخ میدهد. محلهها و بناهایی که مربوط به خاندان عریض و طویل قاجار است. البته نویسنده آنجا که به ترور ناصرالدین شاه قاجار میرسد از شاهعبدالعظیم و بازار و بقعههای اطراف بهقدر ضرورت داستان میگوید.[۱۸]
پیشینهٔ کتاب
بیکتابی غارت نسخههای خطی ایرانی در زمان قاجار را روایت میکند که چگونه در آشفتگی آن سالهااین نسخ خطی ارزشمند به سرقت برده شد. شرفی خبوشان برای نوشتن این کتاب، به سراغ نسخههای خطی رفته است و سرانجام پس از دوسال پژوهش، رمانش را قلم زده است.[۱۸]
پیرنگ
عنصر اصلی «بیكتابی» بینامتنیت و تعلیق زمان است. یعنی زمان و مكان و متون و آدمها با هم درمیآمیزد و ماجرایی پر فراز و نشیب و معماگونه رقم میخورد. خواننده باید سر نخ داستان را پیدا كند و قدمبهقدم پیش برود تا بفهمد بیچارگیها و بیارزشیها و بیهویتیها و تمام «بی»های جامعه، زیر سر«بیكتابی» است.[۱۹]
شخصیتپردازی
شخصیتها با وسواس پرداخته شدهاند و کاملاً قابل تفکیک هستند.[۲۰] جایگذاری شخصیّتهای خارجی این داستان جای بحث دارد. این شخصیتها، مثل کلنل لیاخوف، شاپشالخان (لَهله محمّدعلی شاه)، مسیوها و مسترها و دیگران، در هالهای از ابهامِ ذهن خیالپرداز راوی قرار میگیرند و هیچ شناخت واقعی از آنها تعمداً در اختیار مخاطب قرار نمیگیرد.[۱۷]
مشروطه را گیر انداخته بودیم. ما آنجا بودیم، مشروطه را گیر انداخته بودیم. مشروطه از ترس میلرزید و لابد آن گوشه با دیدن ما خودش را خراب کرده بود. این اولین شکار یومالتوپ ما بود. حرف نزدیم. از جا بلند شدیم. شوشکهها را طرفش گرفتیم. نزدیکش رفتیم. مشروطه پشتش را فشار داد به سه کنج دیوار. تصور کردیم با همان کمر نحیف میخواهد دیوار را ویران کند، تار را به هم بریزد، از چنگالمان فرار کند. بعد دیدیم چیزی درخشید. مشروطه همانطور نشسته و مچاله، لولۀ تفنگش را به طرف ما گرفت. دستار سیاه باریکی دور سرش بسته بود، محاسن تُنُکی داشت. بلند شد ایستاد، عبایش از دوشش سُر خورد، افتاد پشت پایش. میتوانستم لرزیدن آن دو پا را که مثل چوب خشک بههم میخورد، حس کنیم. مشروطه میلرزید. مثل دوک لاغر بود. همه بیاینکه به هم بگوییم، میدانستیم یومالتوپ اگر تمام شود و قزاقها و سربازها درِ اتاق را باز کنند، ما را که مخفی شدهایم، ببینند، ننگ بزرگی است.[۲۱]
شخصیتهای اصلی
راوی که شخصیتی است خاکستری و امیال خیروشر در وجودش به پیکار مشغولند، خود را کتابدوستی میداند که گرچه در دادوستد نسخههای خطی با اجنبی است؛ اما اگر کتاب ارزشمندی بیابد آن را برای خودش نگه میدارد تا «بهدست نامسلمان نیفتد.» جبریمسلکی که در وجود شخصیت راوی نهفته است از انتقاد او به مشروطهخواهان و ناامیدیاش از تغییر وضع موجود نمایان میشود وقتی میگوید:[۸] «"'این وطن را میخواهم چکار وقتی دست یکعده دزد و عملۀ جهال و سفاک است؟ مگر از دست اینها میشود ایران را خلاصی داد؟ کی خلاصی دهد؟ یک مشت جهال دیگر بیایند جای یک مشت جهال دیگر را بگیرند، بدتر از قبلیها؟ کی دانشاش را دارد که این مملکت را اداره کند؟ کو دانایی؟ کو عشق به کتاب؟ کتابدار ما که دزد باشد، قضیه معلوم است..."'»[۲۲]
شخصیتهای فرعی
شگرد مؤلف برای روایت از شخصیتهای فرعی، سخننگفتن از آنهاست. او آنها را در پسزمینه روایتش از وقایع دیگر مینشاند و با خونسردی و طمأنینه، از زبان دیگران شرح ماجرای محاصرهشدن، گلولهبارانشدن، بهتوپ بستهشدن، شکنجهشدن، سلاخیشدن، مثلهشدن و در نهایت فروشکستن موجوداتی غریب و بیگانه به نام مشروطهخواه را نقل میکند. او آنها را نمیآفریند. مواد لازم برای آفرینششان را در اختیار مخاطب قرار میدهد تا خود دست به خلق تصویر راستین آنها بزند؛ مبارزان شجاع و آرمانخواهی که از دل حجره مدارس و شبستان مساجد و دکان بازارها بیرون آمدهاند تا آخرین قربانی ماران این تاریخ ضحاکصفت باشند.[۳]
نثر کتاب
نویسنده زبان تاریخی را برای روایت داستانش بهکارگرفته است. زبانی که لازمهاش پژوهش و تسلط بر نثر و منشآت دوره قاجار است. ضربآهنگ در ریتم کلمات مشهود است و حتی جاهایی برخی اسامی و کلمات در معنایی تازه بازسازی میشود. کلماتی مانند «بمباردمان» که کلمهای فرانسوی است را بهجای «بمباران» استفاده میکند و یا از کلمه «یوم التوپ» برای یادآوری روز به توپ بستن مجلس بهره میبرد. او بهجای «قمه» در کتاب از «شوشکه» که از کلمه روسی «شاشکار» به زبان فارسی آمده است استفاده میکند. نویسنده با این شگرد نشان میدهد که اجانب و فرنگیان فقط کتابها را به تاراج نمیبرند؛ بلکه حتی زبان فارسی را هم مورد هجوم کلمات بیگانه قرار میدهند.[۱۸] شرفی خبوشان درباره نثر این کتاب گفته است: «این زبان ابداعی است و معتقدم که نویسنده باید بگردد و ببیند که چه زبانی میتواند آن حس و فضا را القاء کند تا مخاطب بپذیرد آن چیزی که میخواند، واقعیت و حقیقت است. یکی از اهداف من این بود که بیاییم و داد نثر را از این تاریخی که با نثر ترجمه، رمان را به ما قالب کرده بستانیم و بگوییم که ما نثری داریم که این توانایی را دارد که خودش روایتگر باشد. قابلیت نثر فارسی آنقدر بالاست که ما از آن غفلت کردیم.»[۲۳]
بیکتابی از منظر اسطورهشناسی
شرفی خبوشان در «بیکتابی» اسطوره ضحاک را بازآفرینی کرده است و بهصورت نمادین در کنار یک واقعه تاریخی به آن پرداخته است. «بیكتابی» پیوند تاریخ و ادبیات و اساطیر است که نویسنده اعتقاد دارد "'هر انسان، ضحاکی درون خویش دارد"'. حتی روح ناپدری بهظاهر فاضل و کتابخوان میرزایعقوب خاصهفروش هم در آینه مارهای سرشانه دارد.[۱۸]
بیکتابی از نگاه روانشناختی
این رمان هشدارِ طبیب، به جامعهای پر از گسل است. «بیکتابی» نام یک بیماری شایع در ملت ماست؛ از مدیر و مسئول تا استاد و کارمند و کارگر و کارخانهدار و خانهدار و غیره، که اگر بهزودی علاج نشود، ما را به نابودی و فروپاشی خواهد کشاند.[۲۴] بیکتابی جامعهای «کتابنخوان» را نشانمان میدهد که در آن کتاب تنها متاعی برای خرید و فروش است و مشتری اصلی آن فرنگیان شرق و غرب عالم هستند. نویسنده همچون جراح، اجتماع بهظاهر سالم را پیش چشمان خواننده، میدرد. این اجتماع فقط منحصر در زمان قاجار و متعلق به جغرافیای خاصی نیست و تمام گستره انسانی در هر زمان و مکانی را شامل میشود.[۱۸]
بیکتابی و ارجاعات تاریخی
شرفی خبوشان از بهتوپبستن مجلس یا «یوم التوپ» از زبان یک نیروی قزاق حاضر در سرکوب مشروطهخواهان بهتفصیل در بیکتابی روایت میکند. روایتی از رخدادهای روز شومی که به یومالتوپ میشناسیم؛ اتفاقهایی نظیر بهتوپبستن مسجد سپهسالار و قتلعام مشروطهخواهانِ پناهگرفته در مسجد و اعدامها و خونریزیهای باغشاه.[۲۵]وقایع اتّفاقافتادۀ سیاسی در این کتاب مشروحاً در کتاب «انقلاب» ادوارد براون البتّه نه با پیچیدگیهای داستانی بیکتابی، بهوضوح آمدهاست. جغرافیای مکانی شهر تهران در زمان مشروطه (خیابانها، کوچهها، عمارتها، مساجد، باغستانها و نگارستانها) همۀ محیط داستان را بهصورت ملموس بهتصویر میکشاند.[۸]
گزارشی از فروش کتاب
رمان «بیکتابی» از نخستین چاپ در زمستان١٣٩۵تا زمستان١٣٩٧در پنجنوبت و هرنوبت، یکهزار نسخه بهچاپ رسیده است و تاکنون پنجهزار نسخه از آن روانه بازار نشر شده است.[۲]
بیکتابی ترجمهمیشود
مذاکراتی برای ترجمه «بیکتابی» در نمایشگاه کتاب پاریس، به زبانهای آلبانیایی، هندی و عربی صورت گرفته است. [۲۶]
نشستهای خبرساز دربارهٔ کتاب
محمدرضا شرفی خبوشان و جمعی از داستاننویسان مطرح اردبیل همچون رضا کاظمی، محمود مهدوی و امیر رجبی «بیکتابی» را نقد میکنند.[۲۷]
نقد «بیکتابی» با جمعی از نویسندگان و اهالی فرهنگ در شهرستان ادب انجام شد.[۱]
محمدرضا شرفی خبوشان در کنار ابراهیم زاهدی در نشستی که کتابخانه پیروزی تهران برگزار کرد به نقد و بررسی «بیکتابی» پرداختند.[۲۳]
جلسه نقد و بررسی «بیکتابی» در مرکز تبادل کتاب تهران با حضور نویسنده و محمد حنیف بهعنوان کارشناس برگزار شد.[۲۸]
نقد بیکتابی در دانشکدهادبیات دانشگاه الزهرا(س) با حضور نویسنده و مرتضی کربلاییلو منتقد و جمعی از دانشجویان برگزار شد.[۲۹]
اظهارنظرها
حمیدرضا شاهآبادی
« | توانایی نویسنده در توصیف تاریخ و فضاسازی آن و دمیدن روحی متمایز از زمان، مهمترین نکتهٔ قوی این رمان است. درواقع عرقریزان نویسنده در سطرسطر اثر دیده میشود. نویسنده شناخت خوبی از لباسها، ابزارها و صحنه دارد و حوادث را بهخوبی روایت میکند. من دوست داشتم در این رمان ردی از امروز آقای خبوشان هم میداشتیم که این رخ نداد.[۲۳] | » |
ابراهیم زاهدی مطلق
« | نویسنده برای بیان ماجرا و نقد اجتماعی از زبانی مناسب و نثری پرکشش استفاده کرده تا ما را بهصورت عریان روبهروی خودمان قرار دهد. نویسنده تا کلمه آخر کاملاً بر متن مسلط بوده و کلمات را بهخوبی در دست دارد، طوریکه زبان متن از ابتدا تا انتها کوچکترین تغییری نمیکند.[۲۳] | » |
امیر رجبی
« | گاهی در جزئیات این کتاب افراط شده و بهنظر میرسد از کلمههای ناآشنا زیاد استفاده شده است؛ اما رویهمرفته بعد از فصل اول، خواننده بر مدار نویسنده قرار میگیرد و بالذت داستان را دنبال میکند. داستان مشروطه و بهتوپبستن مجلس از یکسو و غارت کتابهای نفیس از کتابخانه ناصری و مظفری از سوی دیگر توانسته داستان پرکششی را خلق کند.[۲۷] | » |
علیاصغر عزتی پاک
« | وقتی برای اولین بار این جمله را (حرف نشخوار نیست؛ قیکردن فساد است. شاهد ماجرا باید حرف بزند...» در «بیکتابی» خواندم رمان نامدار «جنایت و مکافات» داستایفسکی یادم آمد که آدمهایش یکبند حرف میزنند؛ چه آنکه بویی برده از واقعهای؛ و چه آنکه خود عامل واقعه بوده.[۳۰] | » |
یعسوب محسنی
« | از شاخصههای منفی این کتاب، ناسزاگوییهای مداوم در دیالوگها، حرّافیهای پیرانه، خشونت، کتککاری و مثلهکردن، بیحرمتیهای گزافه، ارائۀ چهرۀ مردمی بیفرهنگ و لاابالی، شکمچرانیهای اشرافی، بساطنشینی و منقل و حبّه و نئشگی و لواط؛ بهطوریکه شاید بشود گفت خواندن این کتاب برای گروههای سنّی زیر هجده سال توصیه نمیشود. دیالوگها واقعاً در بعضی از فصلها خستهکننده، بیربط و بیراه است.[۸] | » |
محمد قائمخانی
« | بیکتابی اثری است نمایشی و هرچند زبانآوریهای شگفتانگیزی دارد اما راوی از مخاطب فاصله میگیرد و هیچگاه نمیگذارد تصاویر متراکمش زیر آوار روایت نابود شود. برعکس، زبان برای انتقال هرچه کاملتر تصاویر خاص و بکرِ صد سال قبل، رسانهای شده است . کتاب سراسر توصیف است و جای خالی تجویز، کاملاً مشهود است.[۲۴] | » |
محمدرضا گودرزی
« | ۹دهم کتاب، فلاشبک است و حرکت داستان را کند میکند؛ اما سیالبودن زمان ویژگی مثبت کتاب بهشمار میآید. نقطه قوت کتاب، لحن درست آن است. توصیفها و ماجراهایی که در کتاب آمده نشاندهنده، تسلط راوی بر تاریخ است؛ اما به نظر من این کتاب داستان است، نه رمان.[۳۱] | » |
نظرات داوری در مراسمهای گوناگون
داوران جایزهٔ ادبی جلال از رمان اینگونه تجلیل کردند: «بیکتابی بهدلیل استفاده از نثری شیوا در خدمت خلقِ شخصیتها و فضای داستان، نگاه نقادانه به جامعه امروز در گستره تاریخ و آفرینش فضایی رازآلود و پررمز و درعینحال داستانگویی قدرتمند و تصویرسازی بکر بهعنوان اثری برگزیده، انتخاب میشود.»[۳۲]
کتابداری از بیکتابی میگوید
- «بیکتابی رمانی که آخرین روزهای سال بههمراه بنفشهها، شکوفهها و نسیم بهاری آمد. گاه حس میکنم من و راوی یکی شدیم، برای یک کتابدار چیزی لذت بخشتر از کتاب و کتابخانه نیست، از اینرو فکر میکنم «بیکتابی» محمدرضا شرفی خبوشان واقعاً اتفاقی خوب و تازه است، نویسندهای ظهور کرده که برای ظلمهایی که به کتاب شده وقت گذاشته است.»
شرفی خوبشان و کلاس درس «بیکتابی»
« | در نوشتن این کتاب حکم شاگردی را داشتم که آموختم و بر این باورم که هر رمان فرصتی است برای یادگیری بیشتر نویسنده. در «بیکتابی» من بیشترین نیرو را برای انتخاب واژهها و جملهها گذاشتم و سعی کردم به موقعیت تاریخی روایت نزدیک شوم و یک نثر خاص را بهوجود بیاورم. من در نگارش «بیکتابی» نوددرصد محقق بودم و دهدرصد نویسنده. نوشتن صرفاً بیان چیزی که حس میکنیم نیست؛ بلکه ارادهای است برای شناخت بهتر پیرامون و تلاش برای درک آن.[۱] | » |
جایزه جلال کتابم را پرفروش کرد
« | بیکتابی پسازآنکه در جایزه جلال برگزیده شد به چاپهای متعدد رسید و خوانده شد. جایزه کمک میکند اگر کتابی قابلیتهای خاص خود را دارد، دیده شود.[۳۳] | » |
بیکتابی | |
---|---|
چند سطر از بیکتابی
"'«آن زیر، رضا عبّاسی با قلمموی ظریف دمسنجابیاش جان میکند، محمّدزمان نگارگر دستهای روناسیاش را به صورتش میگیرد. سراجای نقّاش نفسش بند میآید، محمّدیوسف مصوّر انگشتانش به رعشه میافتد. آن زیر چه میگذرد؟ غیاثالدین دراز میکشد تا سر بر زانوی آقامیرک بمیرد. محّمدمطهر گریه میکند و اشکش با رنگها میآمیزد و محمّد سیاهقلم درد میکشد و انگشتهای جوهریاش را در آب تکان میدهد.»"'[۳۴]
"'«آقایان سرهنگ و سرتیپ، با سردوشیهای طلای اشرفی و شیر و خورشید و ستارهطلاهای امپریالشان، رده میکشند که حضرات امیر تومانها و نزدیکان شاه بیایند جلو، خودشان را برسانند پای جنازه نیمهجانت، با نوک چکمه و تعلیمی، طوری که شلوار ماهوت گلی یراقدارشان نجس نشود، به پهلویت بزنند، تف کنند به سر و روی خاک و خونیات.»"'[۳۵]
جملههای ماندگار کتاب
"'«همه ما لایق نفرین قرطاسیم، همه ما بد کردیم به کاغذ؛ از آن مظفّرالدّین میرزای بیشعور بیدرکِ خفیفالعقلِ مریض که نمیدانست کتاب چیست و پسر کلّه پرگوشتش بگیر تا بیا برس به کتابدارباشیِ دزد و رئیس مجلس و نماینده دزد و عتیقهفروشِ دزد و عملهدزد و کنیزدزد و نوکردزد و حتّی منِ دزد! این تقاص تکتک ماست. قرطاس آمد و نفرینش را از دهان توپ، به صورت ما تف کرد. با خودم گفتم: «بکش میرزا یعقوب! تقاص تو تازه شروع شده.»"'[۳۶]
آنچه تاکنون برنده شده است:
برگزیدهٔ دهمین جایزه ادبی جلال آلاحمد
برنده سیوپنجمین دورهٔ جایزه کتاب سال در سال ۱۳۹۶
برگزیدهٔ هفدهمین دورهٔ انتخاب کتاب سال شهیدحبیب غنیپور
در تارنماها بیشتر بخوانید
- «بیکتابی در گهوارۀ تاریخ» نوشتهٔ "مرتضی شمسآبادی" منتشرشده در روزنامهٔ جوان مورخ ۳مرداد۱۳۹۸.[۳۷]
- همهٔ ما در غارت فرهنگی دست داریم مصاحبه«الفیا» با محمدرضا شرفی خبوشان مورخ ٩بهمن١٣٩۶[۳۸]
نوا، نما و نگاه
برگهایی از بیکتابی
-
-
-
-
-
بیکتابی در نمایشگاه کتاب پاریس
از بیکتابی بشنویم و ببینیم
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ «معلم من».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ «پیشنهاداهالیقلم».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ «مرثیهای سهمگین».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ «معرفی بیکتابی».
- ↑ «نگاهی گذرا به بیکتابی».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ «نخواندن تاریخ».
- ↑ «در جستوجوی خویش».
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ ۸٫۴ «مار دوش».
- ↑ «میرزا یعقوب آنتیکهفروش».
- ↑ «بیکتابی در کتابباز».
- ↑ «بیکتابی در برنده باش».
- ↑ «بیکتابی در خندوانه».
- ↑ «تقاص قرطاس».
- ↑ «شاهنامه نفیس».
- ↑ «بیکتابی و نسخ خطی».
- ↑ شرفی خبوشان، بیکتابی، ٢٠.
- ↑ ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ «تکرار تاریخ».
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ ۱۸٫۳ ۱۸٫۴ «وحشتناک اما خواندنی».
- ↑ «همه چیز از بیکتابی است».
- ↑ «شخصیتها در بیکتابی».
- ↑ شرفی خبوشان، بیکتابی، ١٢۴.
- ↑ شرفی خبوشان، بیکتابی، ۵٣.
- ↑ ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ ۲۳٫۲ ۲۳٫۳ «نقد بیکتابی در پیروزی».
- ↑ ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ «شرح پریشانی».
- ↑ «یومالتوپ».
- ↑ «ترجمه بیکتابی».
- ↑ ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ «بررسی و نقد در اردبیل».
- ↑ «خشونت بیکتابی».
- ↑ «بیکتابی در الزهرا».
- ↑ ««جنایت و مکافات»».
- ↑ «تسلط نویسنده بر تاریخ».
- ↑ «داوران جایزه جلال».
- ↑ «بیکتابی پرفروش شد».
- ↑ شرفی خبوشان، بیکتابی، ٩٧.
- ↑ شرفی خبوشان، بیکتابی، ٢١٢.
- ↑ شرفی خبوشان، بیکتابی، ١٧١.
- ↑ «بیکتابی در گهواره تاریخ».
- ↑ «غارت فرهنگی».
منابع
- شرفی خبوشان، محمدرضا (۱۳۹۷). بیکتابی. تهران: شهرستان ادب. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۶۸۸۹-۹۷-۹.
پیوند به بیرون
- «رتبه نخست بیکتابی در فهرست پیشنهادی اهالی قلم». شهرستان ادب، ۲۱اسفند۱۳۹۷. بازبینیشده در ٣مهر۱۳۹٨.
- «واقعگرایی بر مرثیهای سهمگین». شهرستان ادب، ۱۷خرداد۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «معرفی رمانبیکتابی». وطن امروز. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «شعار «شاه باید برگردد» بهسبب نخواندن تاریخ است». خبرگزاری فارس، ٣بهمن۱۳۹٧. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «وقتی ماردوش تکثیر میشود». شهرستان ادب، ۲۳فروردین۱۳۹۷. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- ««بیکتابی» آیینه پیش روی هر انسان». شهرستان ادب، ۲۸تیر۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «معرفی «بیکتابی» در برنامه کتابباز». آپارات. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «کتابدار دزد کتابخانه سلطنتی مظفرالدینشاه را بشناسید». خبرگزاری فارس، ٢٠خرداد۱۳۹۴. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «غارت نسخههای خطی ایرانی در زمان قاجار». شهرستان ادب، ۲۱دی۱۳۹۷. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «مسعود بوربور: «کتابی که شگفت زدهام کرد»». پایگاه مجازی مسعود بوربور، ۲۲تیر۱۳۹۸. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «ملّتی که تاریخ خود را نداند، محکوم به تکرار آن خواهد بود». شهرستان ادب، ۸اردیبهشت۱۳۹۷. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «معرفی «بیکتابی» در خنداونه». آپارات. بازبینیشده در ٣٠مهر۱۳۹٨.
- «هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست... نه هرکه سر بتراشد قلندری داند». خبرگزاری فارس، ۸خرداد۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «همهچیز زیر سر کتابهاست!». شهرستان ادب، ۲۵اردیبهشت۱۳۹۸. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- «میرزایعقوب از قهرمانی تا ضحاک بودن». شهرستان ادب، ۱۱خرداد۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- «عظیمترین غارت تاریخ دستمایه نگارش «بیکتابی»». پایگاه اطلاعرسانی کتابخانههای عمومی کشور، ۱خرداد۱۳۹۷. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- ««بیکتابی» از کدام بیماری سخن میگوید». وطن امروز، ٣٠اردیبهشت۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- ««یومالتوپ» بهروایت «محمدرضا شرفی خبوشان»». شهرستان ادب، ۱۴مرداد۱۳۹۸. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- «ترجمه «بیکتابی» بهآلبانی، هند و الجزایر». ایلنا، ٢۶مرداد۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- «من نویسندهای هستم که برای ایران مینویسم، برای مردمانی که با نَقل خو گرفته اند.». حوزه هنری، ٢۴بهمن۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- ««بیکتابی» معلم من در نوشتن شد». خبرگزاری مهر، ۹اردیبهشت۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- «خشونت در «بیکتابی» آشکارا بیان شده است». نبض هنر، ۴اردیبهشت۱۳۹٧. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- «نقد بیکتابی در دانشکده ادبیات دانشگاه الزهرا(س)». شهرستان ادب، ۱۳تیر۱۳۹۷. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- «جملهای در «بیکتابی» مرا بهیاد رمان نامدار «جنایت و مکافات» داستایفسکی انداخت». شهرستان ادب، ۱۴دی۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- «شرفی خبوشان داور دهمین دورهٔ جایزه ادبی جلال شد». بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، ۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- «جایزه جلال کتابم را پرفروش کرد». تسنیم، ۱۴مهر۱۳۹۸. بازبینیشده در ٢٠مهر۱۳۹٨.
- «بیکتابی روایت شکست است». شهرآرا آنلاین، ۱۲اسفند۱۳۹۶. بازبینیشده در ٢٧مهر۱۳۹٨.
- «همهٔ ما در غارت فرهنگی دست داریم». مجله ادبی «الفیا»، ٩بهمن۱۳۹۶. بازبینیشده در ٢٧مهر۱۳۹٨.
- «تقاص بیحرمتی به کاغذ این است». جایزه ادبی جلال. بازبینیشده در ٢٧مهر۱۳۹٨.
- «رمان «بی کتابی» از تسلط نویسنده بر تاریخ میگوید». خبرگزاری مهر، ٢٠دی۱۳۹۶. بازبینیشده در ٢٧مهر۱۳۹٨.