قلب زیبای بابور: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
آرامش (بحث | مشارکت‌ها)
آرامش (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۶۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات کتاب
{{جعبه اطلاعات کتاب
|عنوان = قلب زیبای بابور
|عنوان = قلب زیبای بابور
|تصویر = Ghalb-babour.jpg
|تصویر = Ghalb-babour.jpg
|اندازه تصویر       = 180px
|اندازه تصویر   = 180px
|زیرنویس تصویر = مرز گروه سنی را شکست
|زیرنویس تصویر = مرز گروه سنی را شکست
|نویسنده = [[جمشید خانیان]]
|نویسنده = [[جمشید خانیان]]
خط ۱۷: خط ۱۶:
}}
}}


'''قلب زیبای بابور''' قصه‌ای است از [[جمشید خانیان]] دربارهٔ پسر نوجوان جنوبی که قلب مهربانش، دو بندر را باهم آشتی می‌دهد.<ref name="ناگهان یک واژه">{{یادکرد وب|نشانی =http://www.asemanikk87.blogfa.com/post/39|عنوان=  ناگهان یک واژه-احمدرضا عشقیِ کانون پرورش فکری}}</ref>
'''قلب زیبای بابور''' قصه‌ای است از [[جمشید خانیان]]، دربارهٔ پسر نوجوان جنوبی که قلب مهربانش، دو بندر را آشتی می‌دهد تا این کتاب در اواخر سال۱۳۸۳ و از سوی کانون پرورش فکری کودک‌ونوجوان، در ۸۰ صفحه و در قطع وزیری و با ۷نوبت چاپ با بیش از ۴۵هزار نسخه به‌دست علاقه‌مندان آن برسد.<ref name="ناگهان یک واژه">{{یادکرد وب|نشانی =http://www.asemanikk87.blogfa.com/post/39|عنوان=  ناگهان یک واژه}}</ref>
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
قصهٔ خانیان را که علی‌اصغر محتاج به‌سفارش انتشارات [[کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان]] تصویرگری کرده، هرچند در محدودهٔ سنی کودک‌ونوجوان فهرست می‌شود، مرز سنی را شکسته و به دنیای نسل‌ پدرومادران نیز پا می‌گذارد. بااینکه «قلب زیبای بابور» اواخر سال۱۳۸۳ توفیق چاپ یافت،<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://ensani.ir/fa/article/338980/%D8%A8%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%AA%D9%86%DB%8C%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D9%90-%D9%82%D9%84%D8%A8-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87%DB%8C-%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D9%85%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%A8-%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86|عنوان= نقد قلب زیبای بابور}}</ref> توانست کاندید نهایی جایزهٔ مهرگان همان سال و برگزیده‌ کتابخانهٔ بین‌المللی کتاب کودک‌ونوجوان مونیخ به‌سال۲۰۰۵ شود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://ketabestan.ir/news/1392/09/14/index.html:id=1632|عنوان=جشنواره تئاتر فجر در صحنه پایانی}}</ref>{{سخ}}
علی‌اصغر محتاج به‌سفارش انتشارات [[کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان]] کتابی را تصویرگری کرده‌است که  باوجود فهرست‌شدن در محدودۀ کودک‌‍‌ونوجوان، مرز سنی را شکسته و به دنیای نسل‌ پدرومادران نیز پامی‌گذارد.{{سخ}}
قصه در ژانر عاشقانهٔ سنت‌گریزی است و فراخور این سنت‌شکنی قبیله‌ای، سایهٔ حسرت یک زندگی آرامِ معمولی، نه فقط بر سر عاشق و معشوق که بر تمام جامعهٔ حاضر سنگینی می‌کند. در بخش اخلاق‌محوریِ داستان، نقد آشکار به‌ویژه از سوی مخاطبان سنی کتاب، همزادپنداریِ قصه با نظایری چون <span style="color:Darkviolet{{{1|}}};background:lime{{{2|}}}">'''شازده کوچولوست'''</span><noinclude> که تاحدی بی‌رویه می‌نماید. درمقابل آنچه از پهلوگرفتن در نظرات جامعهٔ ادبی درمی‌یابیم این است که وقتی خانیان در آثار گوناگون و متفاوتش در گروه‌های سنیِ مختلف به کسب جایزه می‌رسد؛ یعنی ادبیات داستانی با پدیده‌ای روبه‌رو است که می‌طلبد بیشتر بدان بیاندیشد.
بااینکه جمشید خانیان، «قلب زیبای بابور» را در اواخر سال۱۳۸۳ به‌چاپ رسانیده است،<ref name=''نقد باقری''>{{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/file/download/article/20150613131557-9609-57.pdf|عنوان= نقد قلب زیبای بابور}}</ref> توانست کاندید نهایی جایزهٔ مهرگان همان سال و برگزیدۀ کتابخانهٔ بین‌المللی کتاب کودک‌ونوجوان مونیخ به‌سال۲۰۰۵ شود.
<ref name="جشنواره تئاتر فجر">{{یادکرد وب|نشانی=http://ketabestan.ir/news/1392/09/14/index.html:id=1632|عنوان=جشنواره تئاتر فجر در صحنهٔ پایانی}}</ref>{{سخ}}
قصه در ژانر عاشقانهٔ سنت‌گریزی است و فراخور این سنت‌شکنی قبیله‌ای، سایهٔ حسرت یک زندگی آرامِ معمولی، نه فقط بر سر عاشق و معشوق که بر تمام جامعهٔ حاضر سنگینی می‌کند. در بخش اخلاق‌محوریِ داستان، نقد آشکار به‌ویژه از سوی مخاطبان سنی کتاب، همزادپنداریِ قصه با نظایری چون شازده‌کوچولوست که تاحدی بی‌رویه می‌نماید. درمقابل آنچه از پهلوگرفتن در نظرات جامعهٔ ادبی درمی‌یابیم این است که وقتی جمشید خانیان در آثار گوناگون و متفاوتش و در گروه‌های سنیِ مختلف به کسب جایزه می‌رسد؛ یعنی ادبیات داستانی با پدیده‌ای روبه‌رو است که می‌طلبد بیشتر بدان بیاندیشد.
 
[[پرونده:ghalb ziba babour.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''خانیان و پسر قهرمانش بابور'''</center>]]
==اگر هنوز نخوانده‌اید==
==اگر هنوز نخوانده‌اید==
[[پرونده:ghalb ziba babour.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''خانیان و پسر قهرمانش بابور'''</center>]]
===آغاز نوجوانی و شروع کار جدی===
===آغاز نوجوانی و شروع کار جدی===
از یازده‌سالگی که وارد کانون شدم و کارم را از آنجا شروع کردم، جذب قصه‌خوانی شدم و کتاب قصه زیاد خواندم. البته قصهٔ عامیانهٔ مکتوب نخواندم؛ اما قصه‌های فولکلوریک را شنیدم.<ref name=''گفت‌وگو''>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.hodhod.ir/?p=1174|عنوان= حرف‌ونقل نویسندهٔ «قلب زیبای بابور»}}</ref>
از یازده‌سالگی که وارد کانون شدم و کارم را از آنجا شروع کردم، جذب قصه‌خوانی شدم و کتاب قصه زیاد خواندم. البته قصهٔ عامیانهٔ مکتوب نخواندم؛ اما قصه‌های فولکلوریک را شنیدم.<ref name=''گفت‌وگو''>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.hodhod.ir/?p=1174|عنوان= حرف‌ونقل پدبدآور ''قلب زیبای بابور''}}</ref>


===وسوسه نمی‌شوم که به ادبیات بزرگسال برگردم===
===وسوسه نمی‌شوم که به ادبیات بزرگسال برگردم===
<font color=darkviolet>'''<center> آثار بزرگسال من را جدی نگیرید.</center>'''</font>
دیگران می‌گویند برگردم؛ اما هیچ نیاز و احساسی در من نیست که به آن ادبیات برگردم.البته همچنان در عرصهٔ ادبیات نمایشی، کار بزرگسال می‌کنم و نتوانسته‌ام وارد ادبیات نمایشی کودک‌ونوجوان شوم. انگار برای خودم سخت است. هنوز جدی به آن فکر نکرده‌ام.<ref name=''گفت‌وگو''/>


<font color=dark blue>'''<center>''''' آثار بزرگسال من را جدی نگیرید'''''.</center>'''</font>
===منابع نوشتن===
دیگران می‌گویند برگردم؛ <font color=orange>اما هیچ نیاز و احساسی در من نیست که به آن ادبیات برگردم.</font>البته همچنان در عرصهٔ ادبیات نمایشی، کار بزرگسال می‌کنم و نتوانسته‌ام وارد ادبیات نمایشی کودک‌ونوجوان شوم. انگار برای خودم سخت است. هنوز جدی به آن فکر نکرده‌ام.<ref name=''گفت‌وگو''/>
منابعِ هریک از کارهایم را روی میز می‌گذارم، البته هم روی میز و هم روی زمین. دو جلد فرهنگ لغت عمید که از بس زیاد استفاده کردم، کهنه شده، روی میزم حق آب‌وگل دارند. خودکار قرمز که حتماً باید باشد، چون دور مطالب را با خودکار قرمز خط می‌کشم و خودکار مشکی هم هرگز از من دور نیست. پوشه‌ای پر از کاغذها و نوشته‌های نصفه، نگه می‌دارم  که نسخهٔ اول نوشته‌‌هایم را پشتشان می‌نویسم. از کامپیوتر استفاده نمی‌کنم هیچ چیز جای خودکار قرمز و مشکی را برایم نمی‌گیرد.<ref name=''گفت‌وگو''/>


===چیدمان میز کار===
===افشره‌ٔ داستان===
منابع هریک از کارهایم را روی میز می‌گذارم، البته هم روی میز و هم روی زمین. دو جلد فرهنگ لغت عمید که از بس زیاد استفاده کردم، کهنه شده، روی میزم حق آب‌وگل دارند. خودکار قرمز که حتماً باید باشد، چون دور مطالب را با خودکار قرمز خط می‌کشم و خودکار مشکی هم هرگز از من دور نیست. پوشه‌ای پر از کاغذها و نوشته‌های نصفه، نگه می‌دارم  که نسخهٔ اول نوشته‌‌هایم را پشتشان می‌نویسم. از کامپیوتر استفاده نمی‌کنم<font color=blue >''''' هیچ چیز جای خودکار قرمز و مشکی را برایم نمی‌گیرد '''''.</font/>
داستان «بابور» بسیار پیش از تولد او شروع می‌شود؛ زمانی که پدرومادر نزدیک به سن او بودند، اتفاق‌هایی رقم می‌خورد که نه‌تنها زندگی کهور، پدر بابور، را تغییر می‌دهد؛ بلکه سال‌های سال بعد، پسرش بابور، به‌تأسی از پدر، دست به کار شجاعانه‌ای می‌زند که...<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.goodreads.com/book/show/11943130|عنوان= نیم‌نگاهی به داستان}}</ref>
<ref name=''گفت‌وگو''/>


===افشره‌ٔ داستان===
[[پرونده:J.khaniyan.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نامزد آسترید ۲۰۱۹ شد!<ref name= ''جایزهٔ۲۰۱۹''/>'''</center>]]
داستان «بابور» بسیار پیش از تولد او شروع می‌شود؛ زمانی که پدرومادر نزدیک به سن او بودند، اتفاق‌هایی رقم می‌خورد که نه‌تنها زندگی کهور، پدر بابور تغییر می‌کند؛ بلکه سال‌ها بعد، پسرش بابور، به‌تأسی از پدر، دست به کار شجاعانه‌ای می‌زند که...<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.goodreads.com/book/show/11943130|عنوان= خلاصه داستان -انتشارات کانون پرورش فکری کودک‌ونوجوان}}</ref>
===جذابیت و شهرت، باهم===
''قلب زیبای بابور'' محدود به ردهٔ سنی خاصی نیست. داستانی است که ذهن هر مخاطبی را به خود جلب می‌کند. به اعتقاد منتقدان ادبی، شیوه‌ٔ داستان‌گوییِ متفاوت نویسنده یعنی به‌کارگیری داستان‌های دیگر در دل قصهٔ اصلی، جذابیت داستان را دوچندان کرده است.<ref name=''نقد باقری''/>{{سخ}}
قصد [[جمشید خانیان|خانیان]] از گفتن این قصه صرفاً نویسندگی نیست؛ بلکه انگیزه‌ٔ شاعرانه‌ای برای خلق جهانی سرشار از آرامش و صلح و عشق در این داستان دیده می‌شود.<ref name=''نقدوبررسی''>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.kanoonnews.ir/news/213706/4-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B1%DA%A9%D8%B2-2-%DA%A9%D9%88%D8%AB%D8%B1-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%B4%D8%AF|عنوان= چهار رمان خانیان در اردبیل نقد شد}}</ref>{{سخ}}
جمشید خانیان این داستان را برای کودکان نوشت؛ اما «قلب زیبای بابور» با بزرگ‌ترها نیز مأنوس شد و در دنیا همه‌گیر. بنابراین، با کسب افتخارات و جوایزی چون مهرگان و مونیخ<ref name="جشنواره تئاتر فجر"/> و با نامزدشدن خانیان برای دریافت جایزه‌ٔ آسترید لیندگرن ۲۰۱۹ به‌انتخاب انجمن نویسندگان کودک‌ونوجوان، «قلب زیبای بابور» خواندنی‌تر شده‌ است.<ref name= ''جایزهٔ۲۰۱۹''>{{یادکرد وب| نشانی =http://ketabestan.ir/news/1392/09/14/index.html:id=1632|عنوان= معرفیِ نامزدهای جایزه آسترید لیندگرن}}</ref>


===جذابت و شهرت، باهم===
''قلب زیبای بابور'' محدود به ردهٔ سنی خاصی نیست. داستانی است که ذهن هر مخاطبی را به خود جلب می‌کند.<font color=blue > به اعتقاد منتقدان ادبی، شیوه‌ٔ داستان‌گوییِ متفاوت نویسنده یعنی به‌کارگیری داستان‌های دیگر در دل قصهٔ اصلی، جذابیت داستان را دوچندان می‌کند.</font/>
<ref name="بینامتنیت">{{یادکرد وب|نشانی=http://jcls.shirazu.ac.ir/article_2011.html|عنوان= بینامتنی‌بودن در فراداستان قلب زیبای بابور}}</ref>{{سخ}}
<span style="color:Darkviolet{{{1|}}};background:lime{{{2|}}}">'''قصد خانیان از گفتن این قصه صرفاً نویسندگی نیست؛'''</span><noinclude> بلکه انگیزه‌ٔ شاعرانه‌ای برای خلق جهانی سرشار از آرامش و صلح و عشق در این داستان دیده می‌شود.<ref name=''نقدوبررسی''>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.kanoonnews.ir/news/213706/4-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B1%DA%A9%D8%B2-2-%DA%A9%D9%88%D8%AB%D8%B1-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%B4%D8%AF|عنوان= چهار رمان خانیان در کوثر۲، نقد شد}}</ref>{{سخ}}
جمشید خانیان این داستان را برای کودکان نوشت؛ اما «قلب زیبای بابور» با بزرگ‌ترها نیز مأنوس شد و در دنیا همه‌گیر. بنابراین، با کسب افتخارات و جوایزی چون <font color=orange> مهرگان و مونیخ </font><ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://ketabestan.ir/news/1392/09/14/index.html:id=1632|عنوان= جشنواره تئاتر فجر در صحنه پایانی -ایسنا}}</ref> و<font color=orange > با نامزدشدن خانیان برای دریافت جایزه‌ٔ آسترید لیندگرن ۲۰۱۹ به‌انتخاب انجمن نویسندگان کودک‌ونوجوان</font/>، «قلب زیبای بابور» خواندنی‌تر شده‌ است.<ref>{{یادکرد وب| نشانی =http://ketabestan.ir/news/1392/09/14/index.html:id=1632|عنوان= نامزدهای جایزه آسترید لیندگرن معرفی شدند}}</ref>
[[پرونده:babour.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''بابور و قلب زیبایش'''</center>]]
[[پرونده:babour.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''بابور و قلب زیبایش'''</center>]]
===بچه‌های معروف‌ «قلب زیبای بابور»===
===بچه‌های معروف‌ «قلب زیبای بابور»===
قصه‌، به دنیای دختر نوجوانی ورود می‌کند که عاشق قصه‌هاست. جملات و عبارت‌های زیبای کتاب‌ها را قاب‌ می‌گیرد و به دیوار می‌زند. خانیان با همین نوع اشاره‌ها خواننده را با ذهنیت خاص یک نوجوان قصه‌خوان آشنا می‌کند و قبل از آشنایی با دیگر شخصیت‌ها، شخصیت راوی را برجسته می‌سازد.{{سخ}}
قصه‌، به دنیای دختر نوجوانی ورود می‌کند که عاشق قصه‌هاست. جملات و عبارت‌های زیبای کتاب‌ها را قاب‌ می‌گیرد و به دیوار می‌زند. [[جمشید خانیان|خانیان]] با همین نوع اشاره‌ها خواننده را با ذهنیت خاص یک نوجوان قصه‌خوان آشنا می‌کند و قبل از آشنایی با دیگر شخصیت‌ها، شخصیت راوی را برجسته می‌سازد.{{سخ}}
«کهور» بازیگر بعدی این داستان است. پسری سیاه‌پوست و فقیر که عاشق «حزبا» دخترِ تاجری بزرگ و ثروتمند می‌شود. کهور قلبی مهربان دارد و <font color=orange >عشق</font/>را مقدس‌ترین سرمایه‌ٔ زندگی می‌شناسد. پدر حزبا مردی است ثروتمند و خودخواه که روزگاری سخت و پُررنجی برای مردم بندر ملو رقم زده است.{{سخ}}
«کهور» بازیگر بعدی این داستان است. پسری سیاه‌پوست و فقیر که عاشق «حزبا»، دخترِ تاجری بزرگ و ثروتمند می‌شود. کهور قلبی مهربان دارد و عشق را مقدس‌ترین سرمایه‌ٔ زندگی می‌شناسد. پدر حزبا مردی است ثروتمند و خودخواه که روزگاری سخت و پُررنجی را برای مردم بندر ملو رقم زده است.{{سخ}}
«بابور» پسر کهور و حزباست و شخصیت اصلی این داستان که خانیان عنوان کتاب خود را از نام او وام گرفته است. بابور نوجوان که همچون پدرش قلبی آکنده از مهر و عطوفت دارد، دل به دریا می‌زند و با شجاعت ذاتی خود، تک‌تنه دو بندر را باهم آشتی می‌دهد.<ref name="ناگهان یک واژه" />
«بابور» پسر کهور و حزباست و شخصیت اصلی این داستان، که خانیان عنوان کتاب خود را از نام او وام گرفته است. بابورِ نوجوان که همچون پدرش قلبی آکنده از مهر و عطوفت دارد، دل به دریا می‌زند و با شجاعت ذاتی خود، تک‌تنه دو بندر را باهم آشتی می‌دهد.<ref name="ناگهان یک واژه"/><ref name="رشد اخلاقی>{{یادکرد وب|نشانی=http://ensani.ir/fa/article/272508/%D8%B1%D8%B4%D8%AF-%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82%DB%8C-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9-%D9%88-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%87%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%B1%D8%B4%D8%AF-%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82%DB%8C|عنوان= بررسی آثار خانیان از منظر بلوغ اجتماع و رشد اخلاقی کودک}}</ref>
<ref name="رشد اخلاقی>{{یادکرد وب|نشانی=http://ensani.ir/fa/article/272508/%D8%B1%D8%B4%D8%AF-%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82%DB%8C-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9-%D9%88-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%87%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%B1%D8%B4%D8%AF-%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82%DB%8C|عنوان= رشد اخلاقی کودک و بررسی آثار خانیان از منظر بلوغ اجتماعی}}</ref>


===در صفحهٔ تقدیم===
===در صفحهٔ تقدیم===
<font color=violet>'''<center>برای دخترم آناهیتا که راویِ داستان برگرفته از شخصیت اوست.</center>'''</font>
<font color=violet>'''<center>برای دخترم آناهیتا که راویِ داستان برگرفته از شخصیت اوست.</center>'''</font>
خانیان می‌گوید: <font color=blue>«قلب زیبای بابور» را به دخترم آناهیتا تقدیم می‌کنم .</font/>چون در نگارش آن سهم جدی داشت. آن موقع آناهیتا نوجوان بود و حالا بزرگ شده و دیگر نوجوان نیست؛ بااین‌حال همچنان او اولین کسی است که داستان‌هایم را می‌خواند و نظر می‌دهد. آناهیتا مخاطبی حرفه‌ای و بی‌غرض است. وقتی درباره‌ٔ کارهایم صحبت می‌کند به‌دقت گوش می‌دهم و به نظراتش فکر می‌کنم.{{سخ}}  
[[جمشید خانیان|خانیان]] می‌گوید: «قلب زیبای بابور» را به دخترم آناهیتا تقدیم می‌کنم؛ چون در نگارش آن سهم جدی داشته است. آن موقع آناهیتا نوجوان بود و حالا بزرگ شده؛ بااین‌حال همچنان او اولین کسی است که داستان‌هایم را می‌خواند و نظر می‌دهد. آناهیتا مخاطبی حرفه‌ای و بی‌غرض است. وقتی درباره‌ٔ کارهایم صحبت می‌کند به‌دقت گوش می‌دهم و به نظراتش فکر می‌کنم.{{سخ}}  
نویسنده با این تقدیم‌نامه درواقع راوی داستان را معرفی می‌کند و نشان می‌دهد که چنین شخصیتی گاه حتی بسیار به ما نزدیک‌ است و بدین‌ترتیب راوی داستان برای مخاطب باورپذیرتر می‌شود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.hamshahrionline.ir/news/149136/%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%86-%D8%B1%D8%A7%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%86|عنوان= تقدیم‌نامه‌ٔ قلب زیبای بابور}}</ref>
نویسنده با این تقدیم‌نامه درواقع راوی داستان را معرفی می‌کند و نشان می‌دهد که چنین شخصیتی گاه حتی بسیار به ما نزدیک‌ است و بدین‌ترتیب راوی داستان برای مخاطب باورپذیرتر می‌شود.<ref name= ''رازها''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.hamshahrionline.ir/news/149136/%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%86-%D8%B1%D8%A7%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%86|عنوان= تقدیم‌ به آناهیتا دخترم}}</ref>


===چرا باید قصهٔ «بابور» را خواند؟!===
===چرا باید قصهٔ «بابور» را خواند؟!===
<font color=green>دغدغه‌‌‌ٔ اصلیِ نویسنده، آموزش  مفاهیم صلح، شجاعت و عشق به نسل نوجوان و جوان با هدف داشتن جهانی زیباتر است.</font> پیامِ محوری داستان یعنی عشق و آشتی، خواننده را هرچه بیشتر به‌سوی قصه جلب می‌کند.{{سخ}}
دغدغه‌‌‌ٔ اصلیِ نویسنده، آموزش  مفاهیم صلح، شجاعت و عشق به نسل نوجوان و جوان با هدف داشتن جهانی زیباتر است. پیامِ محوری داستان یعنی عشق و آشتی، خواننده را هرچه بیشتر به‌سوی قصه جلب می‌کند.{{سخ}}
«قلب زیبای بابور» چشم‌ها را بر حقایق پیش‌رو باز می‌کند و دردهای مردم را نمایان می‌سازد. پرهیز از تبعیض نژادی، بیداری وجدان جمعی و به‌خطرانداختن خود برای دیگران نکات اخلاقیِ ارزشمندی است که محبوبیت قصه را فراگیر می‌سازد.<ref name="رشد اخلاقی"/>{{سخ}}
«قلب زیبای بابور» چشم‌ها را بر حقایق پیش‌رو باز می‌کند و دردهای مردم را نمایان می‌سازد. پرهیز از تبعیض نژادی، بیداری وجدان جمعی و به‌خطرانداختن خود برای دیگران نکات اخلاقیِ ارزشمندی است که محبوبیت قصه را فراگیر می‌سازد.<ref name="رشد اخلاقی"/>{{سخ}}
قصهٔ خانیان، بیانی است از واقعیتِ مشکلات و دردهای طبقه فقیر که سلطه‌ٔ طبقه‌ ثروتمند آن تشدید می‌کند. قصه نمایشی است از تلاش و شجاعت برای رسیدن به آرمانی دست‌یافتنی در جهان هستی.<ref name=''نقدوبررسی''/>
قصهٔ [[جمشید خانیان|خانیان]]، بیانی است از واقعیتِ مشکلات و دردهای طبقۀ فقیری که سلطه‌ٔ طبقۀ ثروتمند، آن را تشدید می‌کند. قصه نمایشی است از تلاش و شجاعت برای رسیدن به آرمانی دست‌یافتنی در جهان هستی.<ref name=''نقدوبررسی''/>


[[پرونده:Jamshid khaniyan.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''ایده‌های من، رازهای من<ref name= ''رازها''/>'''</center>]]
==مفصل‌تر و دقیق‌تر بخوانیم==
==مفصل‌تر و دقیق‌تر بخوانیم==
===''موضوع خاصِ نوجوانان، نیاز نداریم''===
===''موضوع خاصِ نوجوان، نیاز نداریم''===
خانیان بر این باور است که اکثر موضوع‌ها کشش «پرداخت» برای نوجوانان را دارد:
[[جمشید خانیان|خانیان]] بر این باور است که اکثر موضوع‌ها کشش «پرداخت» برای نوجوانان را دارد:
:موقع نوشتن خیلی فکر نمی‌کنم برای گروه سنی نوجوان می‌نویسم. <font color=violet>دنیای نوجوان در من همیشگی است و حل‌شده.</font/> شاید برای همین، ساختارهای فرمی که برای بیان قصه استفاده می‌کنم، غیرمتعارف و سخت است؛ چون همیشه فکر می‌کنم که برای انسان‌ها می‌نویسم. به انسان فکر می‌کنم، فارغ از اینکه چه سنی دارد.<ref name=''گفت‌وگو''/>
:موقع نوشتن خیلی فکر نمی‌کنم برای گروه سنی نوجوان می‌نویسم. دنیای نوجوان در من همیشگی است و حل‌شده. شاید برای همین، ساختارهای فرمی که برای بیان قصه‌هایم استفاده می‌کنم، غیرمتعارف و سخت است؛ چون همیشه فکر می‌کنم که برای انسان‌ها می‌نویسم. به انسان فکر می‌کنم، فارغ از اینکه چه سنی دارد.<ref name=''گفت‌وگو''/>


===بلندخوانی  و آهنگ کلمه ===
===بلندخوانی  و آهنگ کلمه===
آهنگ کلمه برایم خیلی مهم است. این حساسیت از من قصه‌گوی خوبی ساخته و بیشتر مواقع داستان را بلندبلند برای خودم یا اطرافیان می‌خوانم تا سرانجام درمی‌آید، آنچه در پس ذهنم نهفته بود و نمی‌دیدمش.<ref name=''گفت‌وگو''/>
آهنگ کلمه برایم خیلی مهم است. این حساسیت از من قصه‌گوی خوبی ساخته است و بیشتر مواقع داستان‌هایم را بلندبلند برای خودم یا اطرافیان می‌خوانم تا آنچه در پس ذهنم نهفته بود و نمی‌دیدمش، سرانجام درمی‌آید.<ref name=''گفت‌وگو''/>


===آناهیتا طرح را به‌هم زد!===
===آناهیتا طرح را به‌هم زد!===
داستانی که من ابتدا نوشته بودم ۲۴ فصل داشت. وقتی برای دخترم، آناهیتا خواندم، گفت: «خب، چی شد؟» این حرف باعث شد من همه را دور بریزم و بعد در تعامل با خودش «قلب زیبای بابور» را بنویسم. باهم نوشتیم و اغلب نظراتش را در داستان اِعمال کردم. زبان و راویِ قصه از او گرفته شد. هر فصل را برایش می‌خواندم و بعد با تأیید دونفره نهایی می‌کردیم.<ref name=''گفت‌وگو''/>
داستانی که من طی چهار ماه نوشتم ۲۴ فصل داشت. البته در هیچ مرحله‌ای لذت نمی‌بردم. منتظر بودم شاید فصل بعدی جذاب شود؛ اما فصل پایانی هم هیچ تحولی در من ایجاد نکرد.<ref name= ''مواجهه''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/8309-09073/%D8%A8%DA%86%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D8%B4%D9%88%D8%AE%D9%8A-%D8%B4%D9%88%D8%AE%D9%8A-%D8%A8%D9%87-%D9%82%D9%88%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%BA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D8%B3%D9%86%DA%AF-%D9%85%D9%8A-%D8%B2%D9%86%D9%86%D8%AF-%D9%88-%D9%82%D9%88%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%BA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D8%AC%D8%AF%D9%8A-%D8%AC%D8%AF%D9%8A|عنوان= تقابل افسانه و قصه‌های مدرن}}</ref> وقتی برای دخترم، آناهیتا خواندم، باتعجب گفت:<font color= darkviolet>«خب، چی شد؟»</font> این حرف باعث شد هم کل اثر را پاره کنم و دور بریزم و هم در تعامل با خودش «قلب زیبای بابور» را بنویسم. باهم نوشتیم و اغلب نظراتش را در داستان اِعمال کردم. زبان و راویِ قصه از او گرفته شد. هر فصل را برایش می‌خواندم و بعد با تأیید دونفره آن را نهایی می‌کردیم.<ref name=''گفت‌وگو''/> تأکیدی که در داستان به‌چشم می‌خورد، ماحصل همان «چی‌ شد؟» است و من با به‌هم‌ریختن ترکیب روایی و فرم داستان اولیه، دوباره دنبال شخصیت‌های داستانی‌ام راه افتادم؛ درحالی‌که نمی‌دانستم چرا بابور دست‌هایش را فقط در دامن آن زن باز می‌کند و نمی‌دانستم چرا داستان این طوری شروع می‌شود... .<ref name= ''مواجهه''/>


===زندگی با شخصیت‌های داستان===
===زندگی می‌کنم با شخصیت‌های داستان===
موقع نوشتن طرحی که گاه شاید یک سالی با آن درگیرم، این اتفاق برایم می‌افتد که با آدم‌های قصه زندگی کنم بیشتر به این دلیل که تصوری کلی از اثر دارم و دقیقاً نمی‌دانم چه اتفاقی قرار است بیافتد. درواقع طرح کاملی از آن آدم‌ها در ذهنم نیست. مرتب با شخصیت زیست می‌کنم تا به‌قطع زاده می‌شوند..<ref name=''گفت‌وگو''/>
موقع نوشتن طرحی که گاه شاید یک سالی با آن درگیرم، این اتفاق برایم می‌افتد که با آدم‌های قصه زندگی کنم. بیشتر به این دلیل که تصوری کلی از اثر دارم و دقیقاً نمی‌دانم چه اتفاقی قرار است بیافتد. درواقع طرح کاملی از آن آدم‌ها در ذهنم نیست. مرتب با شخصیت زیست می‌کنم تا به‌قطع زاده می‌شوند.<ref name=''گفت‌وگو''/>


[[پرونده:kholase babour.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''‏خلاصه‌نویسی داستان'''</center>]]
===شرح قصه===
===شرح قصه===
سال‌ها سال پیش وقتی هنوز بابور پا به‌دنیا نگذاشته بود مرد سیاه‌پوستی به نام کهور در روستای بندر ملو زندگی می‌کرد. روزی به‌محض‌اینکه کشتی بادبانی ناخدا ماجد از سفر صید مروارید بازگشت، ناخدا به کهور پیغام فرستاد که هرچه زودتر نزد او برود.{{سخ}}
سال‌ها پیش وقتی هنوز بابور پا به‌دنیا نگذاشته بود مرد سیاه‌پوستی به نام کهور در روستای بندر ملو زندگی می‌کرد. روزی به‌محض‌ اینکه کشتی بادبانی ناخدا ماجد از سفر صید مروارید بازگشت، ناخدا به کهور پیغام فرستاد که هرچه زودتر نزد او برود.{{سخ}}
کهور در خانه‌ٔ ناخدا کسی را می‌بیند که زندگی او را برای همیشه تغییر می‌دهد: حزبا دختر ناخدا. پدر حزبا به‌شدت با علاقه و عشق بین این دو جوان مخالفت می‌کند؛ اما ماجرا برای کهور و حزبا جدی است. پس شبانه فرار می‌کنند و بعد از ازدواج پنهانی، به قبیله‌ کهور پناه می‌برند. ناخدا اهالی بندر ملو را که زندگیشان وابسته به اوست، تحریم می‌کند و شرط پایان این تحریم را برگرداندن حزبا می‌داند. کهور که اینک صاحب دختر و پسری است به قصد یافتن مروارید راهی دریا می‌شود و دیگر بازنمی‌گردد. سال‌های سختی بر مردم ملو می‌گذرد تااینکه بابور پسر کهور با شجاعت دل به دریا می‌زند و با رنج بسیار، مروارید را می‌یابد و با قدرت صلح را بین ارتباطات دو بندر برقرار می‌کند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://hodhod.com/product/%D9%82%D9%84%D8%A8-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1|عنوان= خلاصهٔ داستان قلب زیبای بابور}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://bandareshenas.blogfa.com/post/16|عنوان= بندرشناس، جان‌کلامِ قلب زیبای بابور}}</ref>
کهور در خانه‌ٔ ناخدا کسی را می‌بیند که زندگی او را برای همیشه تغییر می‌دهد: حزبا دختر ناخدا.{{سخ}}
<ref>{{یادکرد وب| نشانی=https://www.aftabir.com/glossaries/instance/book/139750/%D9%82%D9%84%D8%A8-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1|عنوان= داستان خانیان و خلاصه اثر}}</ref>
پدر حزبا به‌شدت با علاقه و عشق بین این دو جوان مخالفت می‌کند؛ اما ماجرا برای کهور و حزبا جدی است. پس شبانه فرار می‌کنند و بعد از ازدواج پنهانی، به قبیلۀ کهور پناه می‌برند. ناخدا، اهالی بندر ملو را که زندگی‌شان وابسته به اوست، تحریم می‌کند و شرط پایان این تحریم را برگرداندن حزبا می‌داند. کهور که اینک صاحب دختر و پسری است، به قصد یافتن مروارید راهی دریا می‌شود و دیگر بازنمی‌گردد. سال‌های سختی بر مردم ملو می‌گذرد تااینکه بابور، پسر کهور، با شجاعت دل به دریا می‌زند و با رنج بسیار، مروارید را می‌یابد و با قدرت، صلح را بین ارتباطات دو بندر برقرار می‌کند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://hodhod.com/product/%D9%82%D9%84%D8%A8-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1|عنوان= خلاصه‌ای مفصل‌تر از رمان}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://bandareshenas.blogfa.com/post/16|عنوان= بندرشناس، جان‌کلامِ قلب زیبای بابور}}</ref>
<ref>{{یادکرد وب| نشانی=https://www.aftabir.com/glossaries/instance/book/139750/%D9%82%D9%84%D8%A8-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1|عنوان= داستان خانیان و خلاصهٔ اثر}}</ref>


===سلاح گرم قلب زیبای بابور ===
===سلاح گرم قلب زیبای بابور ===
{{بلی}} روایت قصه به‌صورت عینی و لحظه‌به‌لحظه و در زمان حال است، آن‌هم با پررنگ‌کردن نقش و شخصیت روای در ابتدای داستان.{{سخ}}
{{بلی}} روایت قصه به‌صورت عینی و لحظه‌به‌لحظه و در زمان حال است، آن‌هم با پررنگ‌کردن نقش و شخصیت روای در ابتدای داستان.{{سخ}}
{{بلی}} داستان پیام‌ْمحور است و نکوهش‌گر تبعیض طبقاتی.{{سخ}}
{{بلی}} داستان پیام‌ْمحور است و نکوهش‌گر تبعیض طبقاتی.{{سخ}}
{{بلی}} در تعریف زیبایی آشنازدایی دارد و فهم عمومی جامعه به درک درست از زیبایی سوق می‌دهد با پس‌زدن زیباترین مروارید جهان و پذیرفتن مهرباترین قلب‌ عالم.{{سخ}}
{{بلی}} در تعریف زیبایی آشنازدایی دارد و فهم عمومی جامعه را به درک درست از زیبایی سوق می‌دهد. با پس‌زدن زیباترین مروارید جهان و پذیرفتن مهربان‌ترین قلب‌ عالم.{{سخ}}
{{بلی}} ناظر به اهمیت رسانه است و با خلق شخصیت شنبه، نمایان‌گر قدرت خبررسانی.{{سخ}}
{{بلی}} ناظر به اهمیت رسانه است و با خلق شخصیت شنبه، نمایان‌گر قدرت خبررسانی.{{سخ}}
{{بلی}}تداعی‌کنندهٔ ارزش‌های اخلاقی است و گریززننده به قصه‌هایی چون ''شازده کوچولو'' و ''جوجه‌اردک‌ زشت''.{{سخ}}
{{بلی}} تداعی‌کنندهٔ ارزش‌های اخلاقی است و گریززننده به قصه‌هایی چون ''شازده کوچولو'' و ''جوجه‌اردک‌ زشت''.{{سخ}}
{{بلی}} به قصه‌های فولکلوریک توجه دارد و به‌گفتهٔ نویسنده، این توجه، از داستان‌نویسی شرقی وام می‌گیرد.
{{بلی}} به <font color=darkviolet> قصه‌های فولکلوریک </font> توجه دارد و به‌گفتهٔ نویسنده، این توجه، از داستان‌نویسی شرقی وام می‌گیرد.<ref name=''نقدوبررسی''/>


===سبک کتاب===
===سبک کتاب===
{{بلی}} زبان داستان ساده و روان است و کاملاً ملموس و متصور.{{سخ}}
{{بلی}} زبان داستان ساده و روان است و کاملاً ملموس و متصور.{{سخ}}
{{بلی}} قصه راویِ هم‌نسل قهرمان دارد که نویسنده به‌عمد شخصیتش را برجسته‌ کرده است.{{سخ}}
{{بلی}} قصه راویِ هم‌نسل قهرمان دارد که نویسنده به‌عمد شخصیتش را برجسته‌ کرده است.{{سخ}}
{{بلی}} قهرمان، از نسل دوم شخصیت‌های داستان می‌جوشید و صلح و آرامش ارمغان اوست.{{سخ}}
{{بلی}} قهرمان، از نسل دوم شخصیت‌های داستان می‌جوشد و صلح و آرامش ارمغان اوست.{{سخ}}
{{بلی}} داستان تخیلی است؛ اما تخیلی که معمول است نه فرای تصور خواننده.{{سخ}}
{{بلی}} داستان تخیلی است؛ اما تخیلی که معمول است نه فرای تصور خواننده.{{سخ}}
{{بلی}} پایان قصه باز است و داستان بابور به‌ باور نویسنده‌اش با ناتمام‌ماندن، به دنیای قصه‌ها می‌پیوندد.{{سخ}}
{{بلی}} پایان قصه باز است و داستان بابور به‌ باور نویسنده‌اش با ناتمام‌ماندن، به دنیای قصه‌ها می‌پیوندد.{{سخ}}
{{بلی}} پیوند و حس مشترک بین شخصیت‌های مختلف داستان برقرار است.{{سخ}}
{{بلی}} پیوند و حس مشترک بین شخصیت‌های مختلف داستان برقرار است.{{سخ}}
{{بلی}} داستان با نمونه‌هایی از جنس خودش، مقایسه‌‌پذیر است؛ اما گاهی بیش از حدی تاجایی که باعث سردگمی می‌شود.{{سخ}}
{{بلی}} داستان با نمونه‌هایی از جنس خودش، مقایسه‌‌پذیر است؛ اما گاهی بیش از حدی تاجایی که باعث سردرگمی می‌شود.{{سخ}}
{{بلی}}آزادیِ اندیشه در انتهای داستان، دستاورد این اثر است.
{{بلی}} آزادیِ اندیشه در انتهای داستان، دست‌آورد این اثر است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.noormags.ir/view/fa/keyword/%D9%82%D9%84%D8%A8_%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C_%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1?ob=date-desc|عنوان= چل‌تکه‌دوزی داستانی، گزارش بیست‌ویکمین نشست نقد مخاطبان}}</ref>
<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.noormags.ir/view/fa/keyword/%D9%82%D9%84%D8%A8_%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C_%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1?ob=date-desc|عنوان= چل‌تکه‌دوزی داستانی، گزارش بیست‌ویکمین نشست نقد مخاطبان}}</ref>


==تحلیل قصه براساس نکات اخلاقی==
==تحلیل قصه براساس نکات اخلاقی==
* تبعیض نژادی و فاصله‌ٔ طبقاتی
* ''تبعیض‌نژادی و فاصله‌ٔ طبقاتی''
* به‌ستوه‌آوردن دیگران برای منافع خود
* '' به‌ستوه‌آوردن دیگران برای منافع خود''
* به‌خطرانداختن خود برای منافع دیگران{{سخ}}
* ''به‌خطرانداختن خود برای منافع دیگران''{{سخ}}
گره‌ٔ اصلی داستان در برخورد با سیاه‌پوستی و فقر زده می‌شود و تبعیض نژادی در کل طرح قصه پیش می‌رود. قوت داستان در برخواستن علیه این ضدارزش و مبارزهٔ صلح‌آمیز با آن است. آن‌هم وقتی که از سوی کلان‌سیستم حاکم که همواره ارزش‌هایش  در تضاد با ارزش‌های انسانی است، ضدارزش‌ها در جامعه تسری می‌یابد.{{سخ}}
گره‌ٔ اصلی داستان در برخورد با سیاه‌پوستی و فقر زده‌می‌شود و تبعیض‌نژادی در کل طرح قصه پیش می‌رود. قوت داستان در برخواستن علیه این ضدارزش و مبارزهٔ صلح‌آمیز با آن است. آن‌هم وقتی که از سوی کلان‌سیستم حاکم که همواره ارزش‌هایش  در تضاد با ارزش‌های انسانی است، ضدارزش‌ها در جامعه تسری می‌یابد.{{سخ}}
دو راهی اخلاقی زمانی شکل می‌گیرد که حزبا در نقش دختری زاده‌شده در طبقه متمول و حاکم تصمیم می‌گیرد از پدر و خواسته‌هاش عبور کند و مرز فاصلهٔ طبقانی را بشکند. با کهورِ سیاه‌پوستِ فقیر، پنهانی ازدواج می‌کند و به قبلهٔ او می‌پیوندد و به‌دنبال این حرکت، پدر در جایگاه ناخدایی که معاش مردم در دست اوست، به‌تلافی خسران وارده، قبیله را تحریم می‌کند. سؤال اینجاست:{{سخ}}
دو راهی اخلاقی زمانی شکل می‌گیرد که حزبا در نقش دختری زاده‌شده در طبقه متمول و حاکم تصمیم می‌گیرد از پدر و خواسته‌هاش عبور کند و مرز فاصلهٔ طبقانی را بشکند. با کهورِ سیاه‌پوستِ فقیر، پنهانی ازدواج می‌کند و به قبیلهٔ او می‌پیوندد و به‌دنبال این حرکت، پدر در جایگاه ناخدایی که معاش مردم در دست اوست، به‌تلافی خسران وارده، قبیله را تحریم می‌کند. اما سؤال اینجاست:{{سخ}}
''' آیا کار این زوج که گویی منفعت‌طلبانه است و باعث رنج و محنت افراد قبیله شده، اخلاقی است؟'''{{سخ}}
''''' آیا کار این زوج که گویی منفعت‌طلبانه است و باعث رنج و محنت افراد قبیله شده، اخلاقی است؟'''''{{سخ}}
این پرسش گرچه مستقیم در داستان طرح نمی‌شود؛ اما به‌واسطهٔ بروز مولفهٔ احساس گناه و عذاب وجدان، اهمیت اخلاقی می‌یابد. درنتیجه کهور برای جبران این رنج تحمیل‌شده بر قبیله، خود را به‌خطر می‌اندازد و به دریا می‌رود تا مروارید صید کند که در این راه جانش را از دست می‌دهد. پاسخ به وجدان بیدار از پدر به پسر به‌ارث می‌رسد و این بار بابور راه پدر را ادامه می‌دهد و برای قبیله‌اش فداکار می‌کند. داستان اینک به نقطه‌ای رسیده که خواننده با تجربهٔ به‌خطرانداختن جان، برای دیگران مواجه می‌شود؛ سرمشقی مستقیم و مثبت که بابور نیز از پدرش گرفته است.<ref name="رشد اخلاقی"/>
این پرسش گرچه مستقیم در داستان طرح نمی‌شود؛ اما به‌واسطهٔ بروز مولفهٔ احساس گناه و عذاب وجدان، اهمیت اخلاقی می‌یابد. درنتیجه کهور برای جبران این رنج تحمیل‌شده بر قبیله، خود را به‌خطر می‌اندازد و به دریا می‌رود تا مروارید صید کند که در این راه جانش را از دست می‌دهد. پاسخ به وجدان بیدار از پدر به پسر به‌ارث می‌رسد و این بار بابور راه پدر را ادامه می‌دهد و برای قبیله‌اش فداکاری می‌کند. داستان اینک به نقطه‌ای رسیده که خواننده با تجربهٔ به‌خطرانداختن جان، برای دیگران مواجه می‌شود؛ سرمشقی مستقیم و مثبت که بابور آن را از پدرش گرفته است.<ref name="رشد اخلاقی"/>


=== نوجوانان هم‌سن بابور می‌گویند:===
[[پرونده:shazde kocholo.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نقش‌آفرینی شازده کوچولو در قلب زیبای بابور'''</center>]]
* نظرات همسالان بابور، گویای آن است که مؤلفه‌هایی چون اسم قصه، طرح روی جلد، تصویرسازی‌ها و خلاصه‌نویسی پشت کتاب، به‌ترتیب در جلب توجه خواننده نقش بازی کردند.
=== نوجوانان هم‌سن بابور می‌گویند===
* نقد مثبت و منفی دانش‌آموزان از این داستان، معرف ارتباط‌گرفتن آنان با اثر است و از آن‌هم بیشتر فهمی درست از قصه.
* نظرات همسالان بابور، گویای آن است که مؤلفه‌هایی چون اسم قصه، طرح روی جلد، تصویرسازی‌ها و خلاصه‌نویسی پشت کتاب، به‌ترتیب در جلب توجۀ خواننده نقش بازی کردند.
* مقایسهٔ «قلب زیبای بابور» با قصه‌هایی چون «شازده‌کوچولو» و «جوجه اردک زشت» نقدی است که اغلب خوانندگان نوجوان بر خانیان وارد کردند با طرح این پرسش که «اگر خواننده شازده‌کوچولو و جوجه‌اردک زشت را نخوانده بود، چه؟»
* نقد مثبت و منفی دانش‌آموزان از این داستان، معرف ارتباط‌گرفتن آنان با اثر است و از آن‌هم ناشی بیشتر فهمی درست از قصه.
* ضرورت پیش‌نیاز برای درک بهتر داستان، حرف مشترک تمام کودکانی است که «قلب زیبای بابور» را ردپای «شازده کوچولو» می‌دانند چه آنان‌که با این ردپا دنبال‌کردن خانیان موافق بودند و جمع‌آوری چند کتاب در یک کتاب را کار جالبی می‌پنداشتند و چه مخالفانی که عملاً این روش خانیان را زیاده‌گویی و سردرگمی تلقی کردند.
* مقایسهٔ «قلب زیبای بابور» با قصه‌هایی چون «شازده‌کوچولو» و «جوجه اردک زشت» نقدی است که اغلب خوانندگان نوجوان بر [[جمشید خانیان|خانیان]] وارد کردند با طرح این پرسش که «اگر خواننده شازده‌کوچولو و جوجه‌اردک زشت را نخوانده بود، چه؟»
* موافقان خانیان، بازآفرینی داستان‌های پرطرفدار جهانی را هم ارزش می‌دانند و هم تبلیغی برای داستان‌هایی که حافظهٔ بشری و دنیای زیبای قصه، هرگز آن‌ها را به فراموشی نمی‌سپارد.<ref name="بینامتنیت"/>
* ضرورت پیش‌نیاز برای درک بهتر داستان، حرف مشترک تمام کودکانی است که «قلب زیبای بابور» را ردپای «شازده کوچولو» می‌دانند چه آنان‌ که با این دنبال‌کردن ردپا توسط خانیان موافق بودند و جمع‌آوری چند کتاب در یک کتاب را کار جالبی می‌پنداشتند و چه مخالفانی که عملاً این روش خانیان را زیاده‌گویی و سردرگمی تلقی کردند.
* موافقان خانیان، بازآفرینی داستان‌های پرطرفدار جهانی را هم ارزش می‌دانند و هم تبلیغی برای داستان‌هایی که حافظهٔ بشری و دنیای زیبای قصه، هرگز آن‌ها را به فراموشی نمی‌سپارد.<ref name=''نقد باقری''/>


[[پرونده:Jojeh ordak.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''داستان خیلی از ما شبیه{{سخ}}''جوجه اردک زشت'' است!'''<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://kandoonews.com/fa/news-details/2275/%D9%BE%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B2-%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AC%D9%88%D8%AC%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D8%AF%DA%A9-%D8%B2%D8%B4%D8%AA-%7C%D8%B9%DA%A9%D8%B3%7C/|عنوان= '''داستان خیلی از ما شبیه جوجه اردک زشت است'''}}</ref></center>]]
===ما قلب زیبا را دیدیم؟!===
===ما قلب زیبا را دیدیم؟!===
:''قلب زیبای بابور فقط یک کتاب نیست...''
<span style="color:darkviolet">
:''من آدم‌ها را دیدم؛ یکی سفید، یکی سیاه، یکی زرد، یکی سرخ...''
''ما آدم‌ها را دیدیم؛ یکی سفید، یکی سیاه، یکی زرد، یکی سرخ...''{{سخ}}''یکی به پوست زیبایش می‌نازید و یکی به چشمانش...''{{سخ}}''یکی به لب‌هایش و یکی به اندامش...''{{سخ}}''و ما نیز شاید به همه ببالیم...''{{سخ}}''ما همان‌هایی را دیدیم که چشم سرمان دید...''{{سخ}}''ما نگاه‌های معصوم... دستان بی‌گناه... دل‌های پاک را ندیدیم...''{{سخ}}''پس چرا می‌خواهیم «قلب زیبای بابور» را ببینیم؟''{{سخ}}''ما هیچ نمی‌بینیم...''{{سخ}}''حتی قلب سنگی خودمان را...''{{سخ}}''کاش به‌جای جلادادن به صورتمان قدری به فکر جلادادن به دل‌هایمان بودیم...''{{سخ}}''کاش به‌جای اینکه در فکر درشت‌بودن چشمانمان باشیم کمی برای بزرگی دل‌هایمان کاری می‌کردیم...''{{سخ}}''کاش و کاش و کاش...''</span><noinclude><ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.5dari.blogfa.com/post/65|عنوان= ما قلب زیبای بابور را دیدیم؟!}}</ref>
:''یکی به پوست زیبایش می‌نازید و یکی به چشمانش...''
 
:''یکی به لب‌هایش و یکی به اندامش...''
===تقابل افسانه و قصه‌های مدرن===
:''و ما نیز شاید به همه ببالیم...''
[[جمشید خانیان|خالق]] «قلب زیبای بابور» می‌گوید: آنچه در دل این داستان نهفته است، جز تقابل افسانه و قصه‌های مدرن یا به‌بیان امروزی، رویارویی سنت و مدرنیه نیست.{{سخ}}
:''ما همان‌هایی را دیدیم که چشم سرمان دید...''
در عالم واقعیت، بابور و ننه‌دریا و... نداریم؛ تمام این‌ها در باور بخشی از مردمِ ما جریان دارد.{{سخ}}
:''ما نگاه‌های معصوم... دستان بی‌گناه... دل‌های پاک را ندیدیم...''
داستان بابور از واقعیت‌ها و زندگی روزمرهٔ مردم شروع می‌شود و به‌سمت افسانه پیش می‌رود و خانیان، هوشمندانه تمام تلاش خود را به‌منظور باورپذیرشدن آن اعمال کرده‌ است.<ref name= ''مواجهه''/>
:''پس چرا می‌خواهیم قلب زیبای بابور را ببینیم؟''
 
:''ما هیچ نمی‌بینیم...''
===توصیف [[جمشید خانیان|خانیان]] از واکنش‌ها===
:''حتی قلب سنگی خودمان را...''
واکنش‌ها به این اثر برایم لذت‌بخش بود:<span style="color:darkviolet"> '''«بچه‌ها شوخی‌شوخی به قورباغه‌ها سنگ می‌زنند و قورباغه‌ها جدی‌جدی می‌میرند»'''</span><noinclude>{{سخ}}
:''کاش به‌جای جلادادن صورتمان قدری به فکر جلادادن دل‌هایمان بودیم...''
برای هر نویسنده‌ای دو اتفاق خیلی مهم است: اول ''نوشتن'' و دوم ''نحوۀ رویارویی مخاطبان با اثر''{{سخ}}
:''کاش به‌جای اینکه در فکر درشت‌بودن چشمانمان باشیم کمی برای بزرگی دل‌هایمان کاری می‌کردیم...''
نحوه‌ٔ مواجهه‌ با این اثر نقد نبود؛ بلکه واکنشی مقدم بر نقد بود و این برایم جالب است؛ چراکه ما در واکنش مقدم بر نقد با تمام هویت و آگاهی رویاروی اثر می‌نشینیم و در برابر آن واکنش نشان می‌دهیم؛ اما در نقد واقعی ما نیازمند آگاهی از عناصر مختلفی همچون درون‌مایه‌، فضاسازیِ زمینه، سبک و... هستیم. بااین‌حال واکنش‌ها در برابر این اثر اصالتی داشت که مرا شگفت‌زده کرد.<ref name= ''مواجهه''/>
:''کاش و کاش و کاش...''<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.5dari.blogfa.com/post/65|عنوان= ما قلب زیبای بابور را دیدیم؟!}}</ref>


===بینامتنی‌بودن در یک فراداستان===
===بینامتنی‌بودن در یک فراداستان===
اثر خانیان، قصه‌ای است فراداستانی که درپی به‌کارگیری شیوه‌های تازه در روایت و گریز از شیوه‌های سنتی، شکل گرفته است. در «قلب زیبای بابور» راوی به روش‌های داستان‌گویی می‌اندیشد و از مهارت بینامتنی بهره می‌گیرد.{{سخ}}
اثر [[جمشید خانیان|خانیان]]، قصه‌ای است فراداستانی که درپی به‌کارگیری شیوه‌های تازه در روایت و گریز از شیوه‌های سنتی، شکل گرفته است. در «قلب زیبای بابور» راوی به روش‌های داستان‌گویی می‌اندیشد و از مهارت بینامتنی بهره می‌گیرد.{{سخ}}
اصلی‌ترین شگرد خانیان در این داستان، برقراریِ مکالمه با داستان‌های نام‌آشنا به‌ویژه شازده‌کوچولو اثر اگزوپری است.
اصلی‌ترین شگرد خانیان در این داستان، برقراریِ مکالمه با داستان‌های نام‌آشنا به‌ویژه<span style="color:darkorange"> شازده‌کوچولو</span><noinclude> اثر اگزوپری است. احضار متون شناخته‌شده درخلال داستان، با هدف پیشبرد فرایند روایت، شکل‌گیری عنصر باورپذیری و القای معانی، ابزاری است که خانیان به آن چنگ می‌زند و از قضا، این شیوه به برقراریِ ارتباط مخاطب با اثر، سرعت بخشیده است.<ref name=''نقد باقری''/>
احضار متون شناخته‌شده درخلال داستان، با هدف پیشبرد فرایند روایت، شکل‌گیری عنصر باورپذیری و القای معانی، ابزاری است که خانیان به آن چنگ می‌زند و ازقضا این شیوه به برقراریِ ارتباط مخاطب با اثر، سرعت بخشیده است.<ref name="بینامتنیت" />
 
[[پرونده:34612465. SX318 .jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''پوستر کتاب صوتی'''</center>]]
[[پرونده:34612465. SX318 .jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''طرح روی جلد (اینسرت){{سخ}}کتاب صوتی'''</center>]]
===«قلب زیبای بابور» گویا می‌شود===
===«قلب زیبای بابور» گویا می‌شود===
قصه خانیان که منتخب کتاب‌خانه‌ٔ مونیخ ۲۰۰۵ است در ردیف‌های نخست کتاب‌های گویا از سوی کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان قرار می‌گیرد.{{سخ}}
این قصهٔ [[جمشید خانیان|خانیان]] که منتخب کتابخانه‌ٔ مونیخ ۲۰۰۵ است در چند ردیف‌ نخست کتاب‌های گویا از سوی کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان قرار گرفت.<ref>{{یادکرد وب| نشانی= http://ketabnews.ir/fa/news/1510/%D9%82%D9%84%D8%A8-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1-%DA%AF%D9%88%DB%8C%D8%A7-%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%88%D8%AF|عنوان= قلب زیبای بابور گویا می‌شود}}</ref>
جمشید خانیان که درحال‌حاضر طرح رمانی ویژهٔ نوجوانان با سبک واقع‌گرایانه را در سر دارد، در زمره‌ٔ نویسندگان است که بارها با درخواست تهیه تله‌فیلم از آثارش روبه‌رو شده؛ اما به‌دلیل حساسیت به آثارش، این درخواست را رد کرده است.<ref>{{یادکرد وب| نشانی= http://www.ketabnews.com/fa/news/1510/قلب زیبایی بابور گویا می‌شود|عنوان= قلب زیبای بابور گویا می‌شود}}</ref>
 
[[پرونده:shiraz naghd.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نقد قلب زیبای بابور در شیراز'''</center>]]
===در نشست شیراز===
جلسهٔ نقدوبررسی کتاب «قلب زیبای بابور» را مجتمع فرهنگی‌هنری کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان فارس دی‌ماه ۱۳۹۵ با دعوت از [[جمشید خانیان]] و در جمع مربیان و کارشناسان برگزار کرد. خانیان به نقدهای مثبت‌ومنفی صاحب‌نظران و سخنان مربیان و کارشناسان کانون دربارهٔ «قلب زیبای بابور» گوش‌سپرد و حین بحث دربارهٔ اثر، به برخی قواعد داستان‌های رئالیستی و داستان‌های مدرن اشاره کرد. زاویهٔ دید در «قلب زیبای بابور» را روشن کرد و درباب نویسندگی سخن گفت. پیامی اصلی خانیان چنین بود:
:آنچه که امروز در جامعه باید با آن مواجه باشیم، آموزش است؛ آموزش درواقع برنامه‌ریزی برای یاددادن و تأثیر مطلوب و پایدار گذاشتن در مخاطب است.<ref name= ''نشست''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.mehrnews.com/news/3864474/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%82%D9%84%D8%A8-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%B4%D8%AF|عنوان= نقد اثر در شیراز}}</ref>
 
[[پرونده:mokhatab nojavan.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''هرگز مخاطب نوجوان را{{سخ}}دست‌کم نمی‌گیرد.'''</center>]]


===ادیبان، پژوهشگران و نظراتشان===
===ادیبان، پژوهشگران و نظراتشان===
====هرگز مخاطب نوجوان را دست‌کم نمی‌گیرد====
<center><span style="color:darkgreen">'''هرگز مخاطب نوجوان را دست‌کم نمی‌گیرد!'''</span><noinclude></center>
به‌گفتهٔ اهالی قلم، جمشید خانیان معرف جریان‌های ادبی معاصر ایران و از آن گروه نویسندگانی است كه مخاطب نوجوانِ كتاب‌خوان را دست‌كم نمی‌گیرد. استراتژی او <font color=violet>ارتقای سطح ذائقه و نگاه زیباشناختی</font/> است.
به‌گفتهٔ اهالی قلم، [[جمشید خانیان]] معرف جریان‌های ادبی معاصر ایران و از آن گروه نویسندگانی است که مخاطب نوجوانِ کتابخوان را دست‌کم نمی‌گیرد. ''استراتژی او ارتقای سطح ذائقه و نگاه زیباشناختی است.''<ref name="مخاطب نوجوان">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.irna.ir/news/83224277/%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D9%83%D9%87-%D9%85%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%A8-%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D9%83%D9%85-%D9%86%D9%85%DB%8C-%DA%AF%DB%8C%D8%B1%D8%AF|عنوان= نظر کارشناسان و اهالی ادب}}</ref>


====رشکی اگر بردم بر خلو‌ت‌نشینی اوست====
===خلوت‌نشینیِ حافظه‌گونه===
{{گفتاورد تزیینی|عباس جهانگیریان نویسنده و پژوهشگر كودكان‌ونوجوانان در نشست «مهرآیین» كانون پرورش فكری كودكان‌و‌‌‌نوجوانان گفت:
<center><span style="color:darkblue">'''رشکی اگر بردم بر خلو‌ت‌نشینی اوست!'''</span><noinclude></center>
:جمشید خانیان یكی از نویسندگان بی‌حاشیه امروز ایران است. اگر تاكنون به خانیان رشكی برده باشم، به خلوت‌نشینی حافظ‌‌گونه اوست. به اینكه بتوانی دور از هیاهوی سپهر شهر تهران، در خلوت و سكوتی كه آرزوی هر نویسنده‌ای است، بنشینی و بی‌وقفه بخوانی و بنویسی و هر روز رنگ و جانی تازه به ذهن و زبانت ببخشی.
عباس جهانگیریان نویسنده و پژوهشگر کودکان‌ونوجوانان در نشست «مهرآیین» کانون پرورش فکری کودکان‌و‌‌‌نوجوانان گفت:
:خانیان خلاقیتش را مدام در گردش سنی کودک، نوجوان و بزرگسال آزمایش می‌كند و از همهٔ این آزمون‌ها سربلند می‌گذرد؛ اما این نگرانی هم وجود دارد كه دوزیستی جهان آفرینش خانیان، زبان و تجربه‌های ادبی او را دو پاره كند. برخی می‌گویند، بعضی آثار خانیان با مخاطب معمولی ارتباط برقرار نمی‌كند، به نظرم این عیب خانیان نیست، نتیجه شرایطی است كه در غیبت زیبایی‌شناختی جمعی ما ایرانیان شكل گرفته است!  
:[[جمشید خانیان]] از نویسندگان بی‌حاشیه امروز ایران است. اگر تاکنون به خانیان رشکی برده باشم، به خلوت‌نشینی حافظ‌‌گونه اوست. به اینکه بتوانی دور از هیاهوی سپهر تهران، در خلوت و سکوتی که آرزوی هر نویسنده‌ای است، بنشینی و بی‌وقفه بخوانی و بنویسی و هر روز رنگ و جانی تازه به ذهن و زبانت ببخشی.
:پخته‌خواریِ به‌وجودآمده در عرصه ادبیات و هنر، ذائقهٔ مخاطب را تنزل داده و این تنبلیِ كشف و شهود نهادینه‌شده، به مخاطب فرصت نمی‌دهد تا حقیقت هنری اثر را با هوش و حواس زیباشناختی خود كشف و درک كند.
:خانیان خلاقیتش را مدام در گردش سنی کودک، نوجوان و بزرگسال آزمایش می‌کند و از همهٔ این آزمون‌ها سربلند می‌گذرد؛ اما این نگرانی هم به‌چشم می‌خورد که دوزیستی جهان آفرینش خانیان، زبان و تجربه‌های ادبی، او را دو پاره کند. برخی می‌گویند، بعضی آثار خانیان با مخاطب معمولی ارتباط برقرار نمی‌کند، به‌نظرم این عیب خانیان نیست، نتیجه وضعیتی است که در غیبت زیبایی‌شناختی جمعی ما ایرانیان شکل گرفته‌ است!  
:خانیان اگر زخم جنگ را بر تن نداشته باشد بر روح دارد، او روایتگر و گزارشگر واقعیت‌های هشت سال جنگ نیست. جنگ با همهٔ زشتی‌اش از عواطف و قلب صلح‌طلب خانیان عبور كرده و از او نویسنده‌ای با پشتوانهٔ تجربیِ تمام‌نشدنی و ژرف‌نگر ساخته كه می‌تواند همچنان از جنگ بگوید بی‌آنكه سخنش بر كام جنگ‌طلبان خوش آید.}}
:خانیان اگر زخم جنگ را بر تن نداشته باشد بر روح دارد. او روایتگر و گزارشگر واقعیت‌های هشت‌سال جنگ نیست. جنگ با همهٔ زشتی‌اش از عواطف و قلب صلح‌طلب خانیان عبور کرده و از او نویسنده‌ای با پشتوانهٔ تجربیِ تمام‌نشدنی و ژرف‌نگر ساخته که می‌تواند همچنان از جنگ بگوید بی‌آنکه سخنش بر کام جنگ‌طلبان خوش آید.<ref name="مخاطب نوجوان"/>


====کهنسال، خانیان را تحلیل می‌کند====  
====کهنسال، [[جمشید خانیان|خانیان]] را تحلیل می‌کند====  
{{گفتاورد تزیینی|مریم کهنسال، استاد دانشگاه و منتقد ادبی است و در خانیان خلق‌هایی ارزشمند یافته است:
{{گفتاورد تزیینی|مریم کهنسال، منتقد ادبی، در خانیان خلق‌هایی ارزشمند یافته است:
:خانیان در انتخاب ساختار و دنیای روایت، موقعیتی ایجاد می‌كند كه باید در آثارش به دنبال آن گشت و این نشانهٔ هویت مكتوب جمشید خانیان است. وقتی در دانشگاه توكیو، برای دانشجویان خوانش گروهیِ «یک جعبه پیتزا برای ذوزنقه كباب‌شده» را برگزار كردیم، بااینكه این اثر ترجمه نشده بود و من آن را به فارسی می‌خواندم تأثیر حیرت‌انگیز داستان را بر دانشجویان به چشم خود دیدیم. اثر با مخاطب غیرفارسی هم ارتباط برقرار کرد؛ چون باآنکه عمیقاً بومی است، سرشار از شاخصه‌های جهان‌شمولی است و ازاین‌رو به‌سادگی، مرز جغرافیایی را می‌شکند. دنیای تصویری خاص که دارد به گونه‌ای است كه با ساختار پست‌مدرن، تصویرها واژه‌ها را كامل می‎كنند و تصویر كنشگرانه در بافت روایت جا می‌گیرد.
: خانیان در انتخاب ساختار و دنیای روایت، موقعیتی ایجاد می‌کند که باید در آثارش به دنبال آن گشت و این نشانهٔ هویتِ مکتوب جمشید خانیان است. وقتی در دانشگاه توکیو، برای دانشجویان گروه‌خوانیِ «یک جعبه پیتزا برای ذوزنقه کباب‌شده» را برگزار کردیم، بااینکه این اثر ترجمه نشده‌ بود و من آن را به فارسی می‌خواندم تأثیر حیرت‌انگیز داستان را بر دانشجویان به چشم خود دیدیم. اثر با مخاطب غیرفارسی هم ارتباط برقرار کرد؛ چون باآنکه عمیقاً بومی است، سرشار از شاخصه‌های جهان‌شمول است و ازاین‌رو به‌سادگی، مرز جغرافیایی را می‌شکند. دنیای تصویری خاصی که دارد به گونه‌ای است که با ساختار پست‌مدرن، تصویرها واژه‌ها را کامل می‎کنند و تصویر کنش‌گرانه در بافت روایت جامی‌گیرد.
:آثار زیادی در هر دوره خلق می‌شوند كه ارزشمندند؛ اما اینكه نویسنده‌ای هویت ادبی داشته باشد و نسل بعد از خود را تحت تأثیر قرار دهد ویژگی مهمی است كه در آثار خانیان دیده می‌شود و همین دلیل، سبب شده تا تحلیل و بررسی آثار خانیان وارد موضوعات پایان‌نامه‌‌ و رساله شود.  
:آثار زیادی در هر دوره خلق می‌شوند که ارزشمندند؛ اما اینکه نویسنده‌ای هویت ادبی داشته باشد و نسل بعد از خود را تحت تأثیر قرار دهد ویژگی مهمی است که در آثار خانیان دیده می‌شود و همین دلیل، سبب شده تا تحلیل و بررسی آثار خانیان وارد موضوعات پایان‌نامه‌‌ و رساله شود.  
:چهار دهه فعالیت خانیان در حوزهٔ نویسندگی، خلق ۴۴ اثر در حوزه‌های نمایشنامه، داستان بزرگسال، آثار پژوهشی و داستان نوجوان كه موفق به كسب جایزه‌های ملی و بین‌المللی نیز شده‌اند، او از مرز یک نفربودن عبور داده و شناخت او و معرفی آثارش، معرف جریان‌های ادبی داستانی معاصر ایران است.<ref name="مخاطب نوجوان">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.irna.ir/news/83224277/خانیان-نویسنده-ای-كه-مخاطب-نوجوان-را-دست-كم-نمی-گیرد|عنوان= نظر کارشناس و اهالی ادب}}</ref>}}
:چهار دهه فعالیت خانیان در حوزهٔ نویسندگی، خلق ۴۴ اثر در حوزه‌های نمایشنامه، داستان بزرگسال و داستان نوجوان که موفق به کسب جایزه‌های ملی و بین‌المللی نیز شده‌اند، او را از مرز یک نفربودن عبور داده و شناخت او و معرفی آثارش، معرف جریان‌های ادبی داستانی معاصر ایران است.<ref name="مخاطب نوجوان"/>}}


=== می‌خواستم از جایزه انصراف دهم===
=== می‌خواستم از جایزه انصراف دهم===
{{گفتاورد تزیینی|وقتی انجمن نویسندگان كودک‌ونوجوان، به‌عنوان نامزد این جایزه انتخابم كرد، ایران نبودم. ۱۰ روز بعد از بازگشتم و فقط ۴۰ روز برای آماده‌كردن پرونده‌ام وقت داشتم، درحالی‌كه هیچ اطلاعات سخت‌افزاری و نرم‌افزاری از خودم نداشتم و انجمن هم خودش را كنار كشید و كارها را به من سپرد. نمی‌دانستم كجای ادبیات كودک‌ونوجوان ایران قرار دارم و از سویی هیچ چیز برایم مهم‌تر از نوشتن نیست. تا حالا هیچ جایزه‌ای در روند نوشتن من اثری نگذاشته است.
{{گفتاورد تزیینی|وقتی انجمن نویسندگان کودک‌ونوجوان، به‌عنوان نامزد این جایزه انتخابم کرد، ایران نبودم:
:حتی نمی‌دانستم برای كدام بخش از ادبیات كودک‌ونوجوان ایران نامزد شدم؟ تصمیم گرفتم از نامزدیِ جایزه انصراف دهم؛ اما همان روز «مریم كهنسال» با من تماس گرفت و گفت كه حاضر است پرونده را آماده كند و خواست انصراف ندهم. بعد از ۴۰ روز پرونده را تهیه و حتی ترجمه‌ كرد؛ درنتیجه به‌نظرم اگر قرار است از كسی تقدیر شود، باید از مریم كهنسال باشد.<ref name="مخاطب نوجوان"/>}}
۱۰روز بعد از بازگشتم، فقط ۴۰روز برای آماده‌کردن پرونده‌ام وقت داشتم، درحالی‌که هیچ اطلاعات سخت‌افزاری و نرم‌افزاری از خودم نداشتم و انجمن هم خودش را کنار کشید و کارها را به من سپرد. نمی‌دانستم کجای ادبیات کودک‌ونوجوان ایران قرار دارم و از سویی هیچ‌چیز برایم مهم‌تر از نوشتن نبوده و نیست. تا‌به‌حال هیچ جایزه‌ای در روند نوشتن من اثری نگذاشته است.
:حتی نمی‌دانستم برای کدام بخش از ادبیات کودک‌ونوجوان ایران نامزد شدم؟ تصمیم گرفتم انصراف دهم؛ اما همان روز ''مریم کهنسال'' با من تماس گرفت و گفت که حاضر است پرونده را آماده کند و خواست، انصراف ندهم. بعد از ۴۰روز پرونده را تهیه و حتی ترجمه‌ کرد؛ درنتیجه به‌نظرم اگر قرار است از کسی تقدیر شود، باید از مریم کهنسال باشد.<ref name="مخاطب نوجوان"/>}}


===ادبیات کودک هنوز ۲۰ساله نشده===
===ادبیات کودک هنوز ۲۰ساله نشده===
جمشید خانیان بر این باور است که:
[[جمشید خانیان]] براین باور است که:
:عمر ادبیات كودک در ایران بسیار كوتاه است. ما تا دههٔ ۸۰ ادبیات كودک‌ونوجوان نداشتیم. سابقه ادبیات كودک، به كمتر از ۲۰ سال می‌رسد و وقتی می‌گویند به پاس سال‌ها تلاش فلان نویسنده، منظور همین چند سال اخیر است كه ۲۰ سال هم نمی‌شود.  
:عمر ادبیات کودک در ایران بسیار کوتاه است. ما تا دههٔ ۸۰ ادبیات کودک‌ونوجوان نداشتیم. سابقهٔ ادبیات کودک، به کمتر از ۲۰سال می‌رسد و وقتی می‌گویند به پاس سال‌ها تلاش فلان نویسنده، منظور همین چند سال اخیر است که ۲۰سال هم نمی‌شود.<ref name=''گفت‌وگو''/>
[[پرونده: astrid lingern.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''خانیان و جایزه آسترید لینگرن'''</center>]]
 
[[پرونده: astrid lingern.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''به‌پاس سال‌ها تلاش در{{سخ}}ادبیات کودک‌ونوجوان'''</center>]]
 
===جوایز و افتخارات===
===جوایز و افتخارات===
آثار جمشید خانیان همواره توجه كارشناسان و منتقدان و دانش‌آموخته‌های ادبیات را جلب کرده است و نقدها و پایان‌نامه‌های تحصیلی بسیاری را در مقاطع تحصیلی كارشناسی ارشد و دكتری، پایهٔ تحقیقات خود را بر آن نهاده‌اند. برخی آثارش منتخب و برگزیده‌ٔ بین‌المللی بوده که «قلب زیبای بابور» نیز از آن‌هاست.
آثار [[جمشید خانیان]] همواره توجه کارشناسان و منتقدان و دانش‌آموخته‌های ادبیات را جلب کرده‌ است و نقدها و پایان‌نامه‌های تحصیلی بسیاری را در مقاطع تحصیلی کارشناسی ارشد و دکتری، پایهٔ تحقیقات خود را بر آن نهاده‌اند. برخی آثارش منتخب و برگزیده‌ٔ بین‌المللی بوده که «قلب زیبای بابور» نیز از آن‌هاست.
* کاندید نهایی جایزهٔ مهرگان ۱۳۸۳
* کاندید نهایی جایزهٔ مهرگان ۱۳۸۳
* برگزیده كتابخانه مونیخ ۲۰۰۵{{سخ}}
* برگزیده کتابخانه مونیخ ۲۰۰۵
در کنار افتخاراتی چون برگزیده‌شدن برای جایزه ۲۰ سال ادبیات، جایزه كتاب فصل، جایزهٔ رمان نوجوان و... انتخابش  
* جایزه آسترید لیندگرن ۲۰۱۹{{سخ}}
از سوی انجمن نویسندگان كودک‌ونوجوان ایران به عنوان نامزد بخش نویسندگی جایزهٔ ادبی آسترید لیندگرن ۲۰۱۹، عاملی است که شاخک‌های خوانندهٔ پیگیر آثارش را تیزتر می‌کند تا وقت بیشتری برای خواندن کتاب‌های او بگذارد.{{سخ}}
در کنار افتخاراتی چون برگزیده‌شدن برای جایزهٔ «۲۰ سال ادبیات»، جایزهٔ «کتاب فصل»، جایزهٔ «رمان نوجوان» و... انتخابش از سوی انجمن نویسندگان کودک‌ونوجوان ایران به‌عنوان نامزد بخش نویسندگی جایزهٔ ادبی آسترید لیندگرن ۲۰۱۹، عاملی است که شاخک‌های خوانندهٔ پی‌گیر آثارش را تیزتر می‌کند تا وقت بیشتری برای خواندن کتاب‌های او بگذارد.{{سخ}}
جایزه آسترید لیندگرن از جایزه‌های بسیار معتبر بین‌المللی در رشته ادبیات كودک‌ونوجوان است که پس از درگذشت آسترید لیندگرن در سال ۲۰۰۲، هر ساله به بهترین برنامه یا برترین افراد در رشته ادبیات كودک‌ونوجوان اهدا می‌شود و مبلغ آن پنج‌میلیون كرون سوئد است.<ref name="مخاطب نوجوان" />
این جایزه از جوایز بسیار معتبر بین‌المللی در رشتۀ ادبیات کودک‌ونوجوان است که پس از درگذشت آسترید لیندگرن در سال ۲۰۰۲، هرساله به بهترین برنامه یا برترین افراد در رشتۀ ادبیات کودک‌ونوجوان اهدا می‌شود و مبلغ آن پنج‌میلیون کرون سوئد است.<ref name="مخاطب نوجوان"/>


==مشخصات کتاب شناختی==
==کجا و چند بار و با چه تیراژی==
«قلب زیبای بابور» نوشتهٔ جمشید خانیان با تصویرگریِ علی‌اصغر محتاج در ۸۰ صفحه نخستین‌ بار، اسفند۱۳۸۳ در قطع وزیری با جلد شومیز از سوی کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان در ۵هزار نسخه و با قیمت ۵۸۰ تومان چاپ شد.{{سخ}}
«قلب زیبای بابور» نوشتهٔ [[جمشید خانیان]] با تصویرگریِ علی‌اصغر محتاج در ۸۰صفحه نخستین‌ بار، اسفند۱۳۸۳ در قطع وزیری با جلد شومیز از سوی کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان در ۵هزار نسخه و با قیمت ۵۸۰تومان چاپ شد.{{سخ}}
در کمتر از یک سال یعنی بهمن۱۳۸۴ با همان مشخصات ظاهری و صرفاً در ۷هزار نسخه این بار با قیمت ۶۰۰ تومان به‌چاپ رسید. آذر۱۳۸۵ بود که افسون امینی، اثر را ویرایش کرد و از آن پس اثرِ ویراسته، طی سالیان متمادی به ۷ نوبت چاپ و حدود ۴۵هزار نسخه رسید. آخرین ارزش‌گذاریِ اثر تاکنون به‌استناد گزارش تارنمای خانه کتاب، ۴هزار تومان بوده است.
در کمتر از یک سال یعنی بهمن۱۳۸۴ با همان مشخصات ظاهری و صرفاً در ۷هزار نسخه این بار با قیمت ۶۰۰تومان به‌چاپ رسید. آذر۱۳۸۵ بود که افسون امینی، اثر را ویرایش کرد و از آن پس اثرِ ویراسته، طی سالیان متمادی به ۷ نوبت چاپ و حدود ۴۵هزار نسخه رسید. آخرین ارزش‌گذاریِ اثر تاکنون به‌استناد گزارش تارنمای خانه کتاب، ۴هزار تومان بوده است.
<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.ketab.ir/BookList.aspx|عنوان= گزارش انتشار «قلب زیبای بابور»|ناشر=خانه کتاب|تاریخ بازدید= ۳مرداد۱۳۹۸}}</ref>
<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ketab.ir/BookList.aspx?Type=Title|عنوان= گزارش ادواری انتشار کتاب}}</ref>


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}


=
==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
* {{یادکرد وب|نشانی = http://www.asemanikk87.blogfa.com/post/39‏|عنوان= احمدرضا عشقیِ کانون پرورش فکری|ناشر = وب‌لاگ آسمانک |تاریخ انتشار= ۵شهریور۱۳۸۷|تاریخ بازدید= ۲۹تیر۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی =http://www.asemanikk87.blogfa.com/post/39‏|عنوان= ناگهان یک واژه|ناشر= وب‌لاگ آسمانک، احمدرضا عشقی|تاریخ انتشار= ۵شهریور۱۳۸۷|تاریخ بازدید= ۲۹تیر۱۳۹۸}}
* {{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/fa/article/338980/%D8%A8%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%AA%D9%86%DB%8C%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D9%90-%D9%82%D9%84%D8%A8-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87%DB%8C-%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D9%85%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%A8-%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86||عنوان= نقد قلب زیبای بابور، نوشتهٔ نرگس باقری عضو هیئت علمی دانشگاه ولیعصر رفسنجان|ناشر= مجلهٔ مطالعات ادبیات کودک‌‌ونوجوان|تاریخ انتشار= پاییز و زمستان۱۳۹۳|تاریخ بازدید= ۱مرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/file/download/article/20150613131557-9609-57.pdf|عنوان= نقد ''قلب زیبای بابور''، نوشتهٔ نرگس باقری عضو هیئت علمی دانشگاه ولی‌عصر رفسنجان|ناشر= پرتال جامع علوم‌انسانی، برگرفته از مجلهٔ علمی‌پژوهشی ادبیات کودک دانشگاه شیراز|تاریخ انتشار= پاییز و زمستان۱۳۹۳|تاریخ بازدید= ۲مرداد۱۳۹۸}}
* {{یادکرد وب|نشانی= http://ketabestan.ir/news/1392/09/14/index.html:id=1632|عنوان= جشنواره تئاتر فجر در صحنه پایانی |ناشر= ایسنا|تاریخ انتشار= ۹بهمن۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ۱مرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://ketabestan.ir/news/1392/09/14/index.html:id=1632|عنوان= جشنواره تئاتر فجر در صحنهٔ پایانی |ناشر= ایسنا|تاریخ انتشار= ۹بهمن۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ۱مرداد۱۳۹۸}}
* {{یادکرد وب|نشانی= http://atraknews.com/new.aspx?id=2779229|عنوان= قلب زیبای بابور در شیراز نقد شد|ناشر=خبرگذاری مهر|تاریخ انتشار= ۱۱دی۱۳۹۵| تاریخ بازدید= ۱مرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.hodhod.ir/?p=1174|عنوان= حرف‌ونقل پدیدآور ''قلب زیبای بابور''|ناشر= تارنمای مجلهٔ کتاب و کتاب‌خوانی کانون |تاریخ انتشار= ۲۷شهریور۱۳۸۹|تاریخ بازدید= ۳مرداد۱۳۹۸}}
* {{یادکرد وب|نشانی= http://www.ketab.ir/BookList.aspx|عنوان= گزارش انتشار «قلب زیبای بابور»|ناشر= خانه کتاب|تاریخ بازدید= ۳مرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی=https://www.goodreads.com/book/show/11943130|عنوان= نیم‌نگاهی به داستان|ناشر= گودریدز|تاریخ بازبینی= ۲مرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.kanoonnews.ir/news/213706/4-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B1%DA%A9%D8%B2-2-%DA%A9%D9%88%D8%AB%D8%B1-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%B4%D8%AF|عنوان= چهار رمان خانیان در اردبیل نقد شد|ناشر = پایگاه خبری کودک و نوجوان اردبیل|تاریخ انتشار= ۱۰آذر۱۳۹۱|تاریخ بازدید= ۳مرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب| نشانی =http://ketabestan.ir/news/1392/09/14/index.html:id=1632|عنوان= معرفیِ نامزدهای جایزه آسترید لیندگرن|ناشر= کتابستان|تاریخ انتشار= ۱۴آذر۱۳۹۲| تاریخ بازدید= ۴مرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/file/download/article/20120504172526-9034-3.pdf|عنوان= بررسی آثار خانیان از منظر بلوغ اجتماعی و رشد اخلاقی کودک|ناشر= پرتال جامع علوم‌انسانی، برگرفته از مجلهٔ تفکر و کودک، منتشره در پژوهشگاه|تاریخ انتشار= بهار و تابستان۱۳۸۹|تاریخ بازدید= ۲مرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.hamshahrionline.ir/news/149136/%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%86-%D8%B1%D8%A7%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%86|عنوان= تقدیم‌ به آناهیتا دخترم|ناشر= همشهری آن‌لاین|تاریخ انتشار= ۳۰مهر۱۳۹۰|تاریخ بازدید= ۱مرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/8309-09073/%D8%A8%DA%86%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D8%B4%D9%88%D8%AE%D9%8A-%D8%B4%D9%88%D8%AE%D9%8A-%D8%A8%D9%87-%D9%82%D9%88%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%BA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D8%B3%D9%86%DA%AF-%D9%85%D9%8A-%D8%B2%D9%86%D9%86%D8%AF-%D9%88-%D9%82%D9%88%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%BA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D8%AC%D8%AF%D9%8A-%D8%AC%D8%AF%D9%8A|عنوان= تقابل افسانه و قصه‌های مدرن|ناشر=ایسنا| تاریخ انتشار=۲۳آذر۱۳۸۳|تاریخ بازدید= ۵مرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://hodhod.com/product/%D9%82%D9%84%D8%A8-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1|عنوان= خلاصه‌ای مفصل‌تر از رمان|ناشر= کتاب هدهد|تاریخ بازدید= ۱مرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://bandareshenas.blogfa.com/post/16|عنوان= بندرشناس، جان‌کلامِ قلب زیبای بابور|ناشر=
وب‌لاگ بندرشناس|تاریخ انتشار= ۱تیر۱۳۸۸|تاریخ بازدید= ۱مرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب| نشانی= https://www.aftabir.com/glossaries/instance/book/139750/%D9%82%D9%84%D8%A8-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1|عنوان= داستان خانیان و خلاصهٔ اثر|ناشر= آقتاب آنلاین|تاریخ بازدید= ۱مرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.noormags.ir/view/fa/keyword/%D9%82%D9%84%D8%A8_%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C_%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1?ob=date-desc|عنوان= چل‌تکه‌دوزی داستانی، گزارش بیست‌ویکمین نشست نقد مخاطبان|ناشر= نورمگز|تاریخ بازدید= ۳مرداد۱۳۹۸}}
#{{یادکرد وب|نشانی=https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/downloadpdf/132920|عنوان=چل‌تکه دوزی داستانی، گزارش بیست‌ویکمین نشست نقد مخاطبان|ناشر=نورمگز|تاریخ بازدید=۳مرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://kandoonews.com/fa/news-details/2275/%D9%BE%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B2-%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AC%D9%88%D8%AC%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D8%AF%DA%A9-%D8%B2%D8%B4%D8%AA-%7C%D8%B9%DA%A9%D8%B3%7C/|عنوان= داستان خیلی از ما شبیه جوجه اردک زشت است|ناشر= کندونیوز|تاریخ انتشار= ۲۵بهمن۱۳۹۷|تاریخ بازدید= ۱۱مرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.5dari.blogfa.com/post/65|عنوان= ما قلب زیبای بابور را دیدیم؟!|ناشر= وب‌لاگ پنچ‌دری|تاریخ انتشار= ۳شهریور۱۳۸۷|تاریخ بازدید= ۲مرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب| نشانی= http://ketabnews.ir/fa/news/1510/%D9%82%D9%84%D8%A8-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1-%DA%AF%D9%88%DB%8C%D8%A7-%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%88%D8%AF|عنوان= ''قلب زیبای بابور'' گویا می‌شود|ناشر= کتاب‌نیوز|تاریخ انتشار= ۲۱شهریور۱۳۸۸|تاریخ بازدید= ۳مرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.mehrnews.com/news/3864474/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%82%D9%84%D8%A8-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%B4%D8%AF|عنوان= نقد اثر در شیراز|ناشر= خبرگزاری مهر|تاریخ انتشار= ۱۱دی۱۳۹۵|تاریخ بازدید= ۵مرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.irna.ir/news/83224277/%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D9%83%D9%87-%D9%85%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%A8-%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D9%83%D9%85-%D9%86%D9%85%DB%8C-%DA%AF%DB%8C%D8%B1%D8%AF|عنوان= نظر کارشناسان و اهالی ادب|ناشر= ایرنا|تاریخ انتشار=۸اسفند۱۳۹۷|تاریخ بازدید= ۵مرداد۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://www.ketab.ir/BookList.aspx?Type=Title|عنوان= گزارش ادواری انتشار کتاب|ناشر= خانه کتاب|تاریخ بازدید=۶مرداد۱۳۹۸}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۵۷

قلب زیبای بابور
مرز گروه سنی را شکست
نویسندهجمشید خانیان
ناشرکانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان
محل نشرتهران
شابک۹۷۸-۹۶۴-۳۹-۱۰-۰
تعداد صفحات۸۰
موضوععشق، گذشت و صلح
تصویرگرعلی‌اصغر محتاج

قلب زیبای بابور قصه‌ای است از جمشید خانیان، دربارهٔ پسر نوجوان جنوبی که قلب مهربانش، دو بندر را آشتی می‌دهد تا این کتاب در اواخر سال۱۳۸۳ و از سوی کانون پرورش فکری کودک‌ونوجوان، در ۸۰ صفحه و در قطع وزیری و با ۷نوبت چاپ با بیش از ۴۵هزار نسخه به‌دست علاقه‌مندان آن برسد.[۱]

* * * * *

علی‌اصغر محتاج به‌سفارش انتشارات کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان کتابی را تصویرگری کرده‌است که باوجود فهرست‌شدن در محدودۀ کودک‌‍‌ونوجوان، مرز سنی را شکسته و به دنیای نسل‌ پدرومادران نیز پامی‌گذارد.
بااینکه جمشید خانیان، «قلب زیبای بابور» را در اواخر سال۱۳۸۳ به‌چاپ رسانیده است،خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه توانست کاندید نهایی جایزهٔ مهرگان همان سال و برگزیدۀ کتابخانهٔ بین‌المللی کتاب کودک‌ونوجوان مونیخ به‌سال۲۰۰۵ شود. [۲]
قصه در ژانر عاشقانهٔ سنت‌گریزی است و فراخور این سنت‌شکنی قبیله‌ای، سایهٔ حسرت یک زندگی آرامِ معمولی، نه فقط بر سر عاشق و معشوق که بر تمام جامعهٔ حاضر سنگینی می‌کند. در بخش اخلاق‌محوریِ داستان، نقد آشکار به‌ویژه از سوی مخاطبان سنی کتاب، همزادپنداریِ قصه با نظایری چون شازده‌کوچولوست که تاحدی بی‌رویه می‌نماید. درمقابل آنچه از پهلوگرفتن در نظرات جامعهٔ ادبی درمی‌یابیم این است که وقتی جمشید خانیان در آثار گوناگون و متفاوتش و در گروه‌های سنیِ مختلف به کسب جایزه می‌رسد؛ یعنی ادبیات داستانی با پدیده‌ای روبه‌رو است که می‌طلبد بیشتر بدان بیاندیشد.

خانیان و پسر قهرمانش بابور

اگر هنوز نخوانده‌اید

آغاز نوجوانی و شروع کار جدی

از یازده‌سالگی که وارد کانون شدم و کارم را از آنجا شروع کردم، جذب قصه‌خوانی شدم و کتاب قصه زیاد خواندم. البته قصهٔ عامیانهٔ مکتوب نخواندم؛ اما قصه‌های فولکلوریک را شنیدم.[۳]

وسوسه نمی‌شوم که به ادبیات بزرگسال برگردم

آثار بزرگسال من را جدی نگیرید.

دیگران می‌گویند برگردم؛ اما هیچ نیاز و احساسی در من نیست که به آن ادبیات برگردم.البته همچنان در عرصهٔ ادبیات نمایشی، کار بزرگسال می‌کنم و نتوانسته‌ام وارد ادبیات نمایشی کودک‌ونوجوان شوم. انگار برای خودم سخت است. هنوز جدی به آن فکر نکرده‌ام.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

منابع نوشتن

منابعِ هریک از کارهایم را روی میز می‌گذارم، البته هم روی میز و هم روی زمین. دو جلد فرهنگ لغت عمید که از بس زیاد استفاده کردم، کهنه شده، روی میزم حق آب‌وگل دارند. خودکار قرمز که حتماً باید باشد، چون دور مطالب را با خودکار قرمز خط می‌کشم و خودکار مشکی هم هرگز از من دور نیست. پوشه‌ای پر از کاغذها و نوشته‌های نصفه، نگه می‌دارم که نسخهٔ اول نوشته‌‌هایم را پشتشان می‌نویسم. از کامپیوتر استفاده نمی‌کنم هیچ چیز جای خودکار قرمز و مشکی را برایم نمی‌گیرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

افشره‌ٔ داستان

داستان «بابور» بسیار پیش از تولد او شروع می‌شود؛ زمانی که پدرومادر نزدیک به سن او بودند، اتفاق‌هایی رقم می‌خورد که نه‌تنها زندگی کهور، پدر بابور، را تغییر می‌دهد؛ بلکه سال‌های سال بعد، پسرش بابور، به‌تأسی از پدر، دست به کار شجاعانه‌ای می‌زند که...[۴]

پرونده:J.khaniyan.jpg
نامزد آسترید ۲۰۱۹ شد!خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

جذابیت و شهرت، باهم

قلب زیبای بابور محدود به ردهٔ سنی خاصی نیست. داستانی است که ذهن هر مخاطبی را به خود جلب می‌کند. به اعتقاد منتقدان ادبی، شیوه‌ٔ داستان‌گوییِ متفاوت نویسنده یعنی به‌کارگیری داستان‌های دیگر در دل قصهٔ اصلی، جذابیت داستان را دوچندان کرده است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
قصد خانیان از گفتن این قصه صرفاً نویسندگی نیست؛ بلکه انگیزه‌ٔ شاعرانه‌ای برای خلق جهانی سرشار از آرامش و صلح و عشق در این داستان دیده می‌شود.[۵]
جمشید خانیان این داستان را برای کودکان نوشت؛ اما «قلب زیبای بابور» با بزرگ‌ترها نیز مأنوس شد و در دنیا همه‌گیر. بنابراین، با کسب افتخارات و جوایزی چون مهرگان و مونیخ[۲] و با نامزدشدن خانیان برای دریافت جایزه‌ٔ آسترید لیندگرن ۲۰۱۹ به‌انتخاب انجمن نویسندگان کودک‌ونوجوان، «قلب زیبای بابور» خواندنی‌تر شده‌ است.[۶]

بابور و قلب زیبایش

بچه‌های معروف‌ «قلب زیبای بابور»

قصه‌، به دنیای دختر نوجوانی ورود می‌کند که عاشق قصه‌هاست. جملات و عبارت‌های زیبای کتاب‌ها را قاب‌ می‌گیرد و به دیوار می‌زند. خانیان با همین نوع اشاره‌ها خواننده را با ذهنیت خاص یک نوجوان قصه‌خوان آشنا می‌کند و قبل از آشنایی با دیگر شخصیت‌ها، شخصیت راوی را برجسته می‌سازد.
«کهور» بازیگر بعدی این داستان است. پسری سیاه‌پوست و فقیر که عاشق «حزبا»، دخترِ تاجری بزرگ و ثروتمند می‌شود. کهور قلبی مهربان دارد و عشق را مقدس‌ترین سرمایه‌ٔ زندگی می‌شناسد. پدر حزبا مردی است ثروتمند و خودخواه که روزگاری سخت و پُررنجی را برای مردم بندر ملو رقم زده است.
«بابور» پسر کهور و حزباست و شخصیت اصلی این داستان، که خانیان عنوان کتاب خود را از نام او وام گرفته است. بابورِ نوجوان که همچون پدرش قلبی آکنده از مهر و عطوفت دارد، دل به دریا می‌زند و با شجاعت ذاتی خود، تک‌تنه دو بندر را باهم آشتی می‌دهد.[۱][۷]

در صفحهٔ تقدیم

برای دخترم آناهیتا که راویِ داستان برگرفته از شخصیت اوست.

خانیان می‌گوید: «قلب زیبای بابور» را به دخترم آناهیتا تقدیم می‌کنم؛ چون در نگارش آن سهم جدی داشته است. آن موقع آناهیتا نوجوان بود و حالا بزرگ شده؛ بااین‌حال همچنان او اولین کسی است که داستان‌هایم را می‌خواند و نظر می‌دهد. آناهیتا مخاطبی حرفه‌ای و بی‌غرض است. وقتی درباره‌ٔ کارهایم صحبت می‌کند به‌دقت گوش می‌دهم و به نظراتش فکر می‌کنم.
نویسنده با این تقدیم‌نامه درواقع راوی داستان را معرفی می‌کند و نشان می‌دهد که چنین شخصیتی گاه حتی بسیار به ما نزدیک‌ است و بدین‌ترتیب راوی داستان برای مخاطب باورپذیرتر می‌شود.[۸]

چرا باید قصهٔ «بابور» را خواند؟!

دغدغه‌‌‌ٔ اصلیِ نویسنده، آموزش مفاهیم صلح، شجاعت و عشق به نسل نوجوان و جوان با هدف داشتن جهانی زیباتر است. پیامِ محوری داستان یعنی عشق و آشتی، خواننده را هرچه بیشتر به‌سوی قصه جلب می‌کند.
«قلب زیبای بابور» چشم‌ها را بر حقایق پیش‌رو باز می‌کند و دردهای مردم را نمایان می‌سازد. پرهیز از تبعیض نژادی، بیداری وجدان جمعی و به‌خطرانداختن خود برای دیگران نکات اخلاقیِ ارزشمندی است که محبوبیت قصه را فراگیر می‌سازد.[۷]
قصهٔ خانیان، بیانی است از واقعیتِ مشکلات و دردهای طبقۀ فقیری که سلطه‌ٔ طبقۀ ثروتمند، آن را تشدید می‌کند. قصه نمایشی است از تلاش و شجاعت برای رسیدن به آرمانی دست‌یافتنی در جهان هستی.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

ایده‌های من، رازهای منخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

مفصل‌تر و دقیق‌تر بخوانیم

موضوع خاصِ نوجوان، نیاز نداریم

خانیان بر این باور است که اکثر موضوع‌ها کشش «پرداخت» برای نوجوانان را دارد:

موقع نوشتن خیلی فکر نمی‌کنم برای گروه سنی نوجوان می‌نویسم. دنیای نوجوان در من همیشگی است و حل‌شده. شاید برای همین، ساختارهای فرمی که برای بیان قصه‌هایم استفاده می‌کنم، غیرمتعارف و سخت است؛ چون همیشه فکر می‌کنم که برای انسان‌ها می‌نویسم. به انسان فکر می‌کنم، فارغ از اینکه چه سنی دارد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

بلندخوانی و آهنگ کلمه

آهنگ کلمه برایم خیلی مهم است. این حساسیت از من قصه‌گوی خوبی ساخته است و بیشتر مواقع داستان‌هایم را بلندبلند برای خودم یا اطرافیان می‌خوانم تا آنچه در پس ذهنم نهفته بود و نمی‌دیدمش، سرانجام درمی‌آید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

آناهیتا طرح را به‌هم زد!

داستانی که من طی چهار ماه نوشتم ۲۴ فصل داشت. البته در هیچ مرحله‌ای لذت نمی‌بردم. منتظر بودم شاید فصل بعدی جذاب شود؛ اما فصل پایانی هم هیچ تحولی در من ایجاد نکرد.[۹] وقتی برای دخترم، آناهیتا خواندم، باتعجب گفت:«خب، چی شد؟» این حرف باعث شد هم کل اثر را پاره کنم و دور بریزم و هم در تعامل با خودش «قلب زیبای بابور» را بنویسم. باهم نوشتیم و اغلب نظراتش را در داستان اِعمال کردم. زبان و راویِ قصه از او گرفته شد. هر فصل را برایش می‌خواندم و بعد با تأیید دونفره آن را نهایی می‌کردیم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد تأکیدی که در داستان به‌چشم می‌خورد، ماحصل همان «چی‌ شد؟» است و من با به‌هم‌ریختن ترکیب روایی و فرم داستان اولیه، دوباره دنبال شخصیت‌های داستانی‌ام راه افتادم؛ درحالی‌که نمی‌دانستم چرا بابور دست‌هایش را فقط در دامن آن زن باز می‌کند و نمی‌دانستم چرا داستان این طوری شروع می‌شود... .خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

زندگی می‌کنم با شخصیت‌های داستان

موقع نوشتن طرحی که گاه شاید یک سالی با آن درگیرم، این اتفاق برایم می‌افتد که با آدم‌های قصه زندگی کنم. بیشتر به این دلیل که تصوری کلی از اثر دارم و دقیقاً نمی‌دانم چه اتفاقی قرار است بیافتد. درواقع طرح کاملی از آن آدم‌ها در ذهنم نیست. مرتب با شخصیت زیست می‌کنم تا به‌قطع زاده می‌شوند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

‏خلاصه‌نویسی داستان

شرح قصه

سال‌ها پیش وقتی هنوز بابور پا به‌دنیا نگذاشته بود مرد سیاه‌پوستی به نام کهور در روستای بندر ملو زندگی می‌کرد. روزی به‌محض‌ اینکه کشتی بادبانی ناخدا ماجد از سفر صید مروارید بازگشت، ناخدا به کهور پیغام فرستاد که هرچه زودتر نزد او برود.
کهور در خانه‌ٔ ناخدا کسی را می‌بیند که زندگی او را برای همیشه تغییر می‌دهد: حزبا دختر ناخدا.
پدر حزبا به‌شدت با علاقه و عشق بین این دو جوان مخالفت می‌کند؛ اما ماجرا برای کهور و حزبا جدی است. پس شبانه فرار می‌کنند و بعد از ازدواج پنهانی، به قبیلۀ کهور پناه می‌برند. ناخدا، اهالی بندر ملو را که زندگی‌شان وابسته به اوست، تحریم می‌کند و شرط پایان این تحریم را برگرداندن حزبا می‌داند. کهور که اینک صاحب دختر و پسری است، به قصد یافتن مروارید راهی دریا می‌شود و دیگر بازنمی‌گردد. سال‌های سختی بر مردم ملو می‌گذرد تااینکه بابور، پسر کهور، با شجاعت دل به دریا می‌زند و با رنج بسیار، مروارید را می‌یابد و با قدرت، صلح را بین ارتباطات دو بندر برقرار می‌کند.[۱۰][۱۱] [۱۲]

سلاح گرم قلب زیبای بابور

YesY روایت قصه به‌صورت عینی و لحظه‌به‌لحظه و در زمان حال است، آن‌هم با پررنگ‌کردن نقش و شخصیت روای در ابتدای داستان.
YesY داستان پیام‌ْمحور است و نکوهش‌گر تبعیض طبقاتی.
YesY در تعریف زیبایی آشنازدایی دارد و فهم عمومی جامعه را به درک درست از زیبایی سوق می‌دهد. با پس‌زدن زیباترین مروارید جهان و پذیرفتن مهربان‌ترین قلب‌ عالم.
YesY ناظر به اهمیت رسانه است و با خلق شخصیت شنبه، نمایان‌گر قدرت خبررسانی.
YesY تداعی‌کنندهٔ ارزش‌های اخلاقی است و گریززننده به قصه‌هایی چون شازده کوچولو و جوجه‌اردک‌ زشت.
YesY به قصه‌های فولکلوریک توجه دارد و به‌گفتهٔ نویسنده، این توجه، از داستان‌نویسی شرقی وام می‌گیرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

سبک کتاب

YesY زبان داستان ساده و روان است و کاملاً ملموس و متصور.
YesY قصه راویِ هم‌نسل قهرمان دارد که نویسنده به‌عمد شخصیتش را برجسته‌ کرده است.
YesY قهرمان، از نسل دوم شخصیت‌های داستان می‌جوشد و صلح و آرامش ارمغان اوست.
YesY داستان تخیلی است؛ اما تخیلی که معمول است نه فرای تصور خواننده.
YesY پایان قصه باز است و داستان بابور به‌ باور نویسنده‌اش با ناتمام‌ماندن، به دنیای قصه‌ها می‌پیوندد.
YesY پیوند و حس مشترک بین شخصیت‌های مختلف داستان برقرار است.
YesY داستان با نمونه‌هایی از جنس خودش، مقایسه‌‌پذیر است؛ اما گاهی بیش از حدی تاجایی که باعث سردرگمی می‌شود.
YesY آزادیِ اندیشه در انتهای داستان، دست‌آورد این اثر است.[۱۳]

تحلیل قصه براساس نکات اخلاقی

  • تبعیض‌نژادی و فاصله‌ٔ طبقاتی
  • به‌ستوه‌آوردن دیگران برای منافع خود
  • به‌خطرانداختن خود برای منافع دیگران

گره‌ٔ اصلی داستان در برخورد با سیاه‌پوستی و فقر زده‌می‌شود و تبعیض‌نژادی در کل طرح قصه پیش می‌رود. قوت داستان در برخواستن علیه این ضدارزش و مبارزهٔ صلح‌آمیز با آن است. آن‌هم وقتی که از سوی کلان‌سیستم حاکم که همواره ارزش‌هایش در تضاد با ارزش‌های انسانی است، ضدارزش‌ها در جامعه تسری می‌یابد.
دو راهی اخلاقی زمانی شکل می‌گیرد که حزبا در نقش دختری زاده‌شده در طبقه متمول و حاکم تصمیم می‌گیرد از پدر و خواسته‌هاش عبور کند و مرز فاصلهٔ طبقانی را بشکند. با کهورِ سیاه‌پوستِ فقیر، پنهانی ازدواج می‌کند و به قبیلهٔ او می‌پیوندد و به‌دنبال این حرکت، پدر در جایگاه ناخدایی که معاش مردم در دست اوست، به‌تلافی خسران وارده، قبیله را تحریم می‌کند. اما سؤال اینجاست:
آیا کار این زوج که گویی منفعت‌طلبانه است و باعث رنج و محنت افراد قبیله شده، اخلاقی است؟
این پرسش گرچه مستقیم در داستان طرح نمی‌شود؛ اما به‌واسطهٔ بروز مولفهٔ احساس گناه و عذاب وجدان، اهمیت اخلاقی می‌یابد. درنتیجه کهور برای جبران این رنج تحمیل‌شده بر قبیله، خود را به‌خطر می‌اندازد و به دریا می‌رود تا مروارید صید کند که در این راه جانش را از دست می‌دهد. پاسخ به وجدان بیدار از پدر به پسر به‌ارث می‌رسد و این بار بابور راه پدر را ادامه می‌دهد و برای قبیله‌اش فداکاری می‌کند. داستان اینک به نقطه‌ای رسیده که خواننده با تجربهٔ به‌خطرانداختن جان، برای دیگران مواجه می‌شود؛ سرمشقی مستقیم و مثبت که بابور آن را از پدرش گرفته است.[۷]

نقش‌آفرینی شازده کوچولو در قلب زیبای بابور

نوجوانان هم‌سن بابور می‌گویند

  • نظرات همسالان بابور، گویای آن است که مؤلفه‌هایی چون اسم قصه، طرح روی جلد، تصویرسازی‌ها و خلاصه‌نویسی پشت کتاب، به‌ترتیب در جلب توجۀ خواننده نقش بازی کردند.
  • نقد مثبت و منفی دانش‌آموزان از این داستان، معرف ارتباط‌گرفتن آنان با اثر است و از آن‌هم ناشی بیشتر فهمی درست از قصه.
  • مقایسهٔ «قلب زیبای بابور» با قصه‌هایی چون «شازده‌کوچولو» و «جوجه اردک زشت» نقدی است که اغلب خوانندگان نوجوان بر خانیان وارد کردند با طرح این پرسش که «اگر خواننده شازده‌کوچولو و جوجه‌اردک زشت را نخوانده بود، چه؟»
  • ضرورت پیش‌نیاز برای درک بهتر داستان، حرف مشترک تمام کودکانی است که «قلب زیبای بابور» را ردپای «شازده کوچولو» می‌دانند چه آنان‌ که با این دنبال‌کردن ردپا توسط خانیان موافق بودند و جمع‌آوری چند کتاب در یک کتاب را کار جالبی می‌پنداشتند و چه مخالفانی که عملاً این روش خانیان را زیاده‌گویی و سردرگمی تلقی کردند.
  • موافقان خانیان، بازآفرینی داستان‌های پرطرفدار جهانی را هم ارزش می‌دانند و هم تبلیغی برای داستان‌هایی که حافظهٔ بشری و دنیای زیبای قصه، هرگز آن‌ها را به فراموشی نمی‌سپارد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
داستان خیلی از ما شبیه
جوجه اردک زشت است!
[۱۴]

ما قلب زیبا را دیدیم؟!

ما آدم‌ها را دیدیم؛ یکی سفید، یکی سیاه، یکی زرد، یکی سرخ...
یکی به پوست زیبایش می‌نازید و یکی به چشمانش...
یکی به لب‌هایش و یکی به اندامش...
و ما نیز شاید به همه ببالیم...
ما همان‌هایی را دیدیم که چشم سرمان دید...
ما نگاه‌های معصوم... دستان بی‌گناه... دل‌های پاک را ندیدیم...
پس چرا می‌خواهیم «قلب زیبای بابور» را ببینیم؟
ما هیچ نمی‌بینیم...
حتی قلب سنگی خودمان را...
کاش به‌جای جلادادن به صورتمان قدری به فکر جلادادن به دل‌هایمان بودیم...
کاش به‌جای اینکه در فکر درشت‌بودن چشمانمان باشیم کمی برای بزرگی دل‌هایمان کاری می‌کردیم...
کاش و کاش و کاش...
[۱۵]

تقابل افسانه و قصه‌های مدرن

خالق «قلب زیبای بابور» می‌گوید: آنچه در دل این داستان نهفته است، جز تقابل افسانه و قصه‌های مدرن یا به‌بیان امروزی، رویارویی سنت و مدرنیه نیست.
در عالم واقعیت، بابور و ننه‌دریا و... نداریم؛ تمام این‌ها در باور بخشی از مردمِ ما جریان دارد.
داستان بابور از واقعیت‌ها و زندگی روزمرهٔ مردم شروع می‌شود و به‌سمت افسانه پیش می‌رود و خانیان، هوشمندانه تمام تلاش خود را به‌منظور باورپذیرشدن آن اعمال کرده‌ است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

توصیف خانیان از واکنش‌ها

واکنش‌ها به این اثر برایم لذت‌بخش بود: «بچه‌ها شوخی‌شوخی به قورباغه‌ها سنگ می‌زنند و قورباغه‌ها جدی‌جدی می‌میرند»
برای هر نویسنده‌ای دو اتفاق خیلی مهم است: اول نوشتن و دوم نحوۀ رویارویی مخاطبان با اثر
نحوه‌ٔ مواجهه‌ با این اثر نقد نبود؛ بلکه واکنشی مقدم بر نقد بود و این برایم جالب است؛ چراکه ما در واکنش مقدم بر نقد با تمام هویت و آگاهی رویاروی اثر می‌نشینیم و در برابر آن واکنش نشان می‌دهیم؛ اما در نقد واقعی ما نیازمند آگاهی از عناصر مختلفی همچون درون‌مایه‌، فضاسازیِ زمینه، سبک و... هستیم. بااین‌حال واکنش‌ها در برابر این اثر اصالتی داشت که مرا شگفت‌زده کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

بینامتنی‌بودن در یک فراداستان

اثر خانیان، قصه‌ای است فراداستانی که درپی به‌کارگیری شیوه‌های تازه در روایت و گریز از شیوه‌های سنتی، شکل گرفته است. در «قلب زیبای بابور» راوی به روش‌های داستان‌گویی می‌اندیشد و از مهارت بینامتنی بهره می‌گیرد.
اصلی‌ترین شگرد خانیان در این داستان، برقراریِ مکالمه با داستان‌های نام‌آشنا به‌ویژه شازده‌کوچولو اثر اگزوپری است. احضار متون شناخته‌شده درخلال داستان، با هدف پیشبرد فرایند روایت، شکل‌گیری عنصر باورپذیری و القای معانی، ابزاری است که خانیان به آن چنگ می‌زند و از قضا، این شیوه به برقراریِ ارتباط مخاطب با اثر، سرعت بخشیده است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

طرح روی جلد (اینسرت)
کتاب صوتی

«قلب زیبای بابور» گویا می‌شود

این قصهٔ خانیان که منتخب کتابخانه‌ٔ مونیخ ۲۰۰۵ است در چند ردیف‌ نخست کتاب‌های گویا از سوی کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان قرار گرفت.[۱۶]

نقد قلب زیبای بابور در شیراز

در نشست شیراز

جلسهٔ نقدوبررسی کتاب «قلب زیبای بابور» را مجتمع فرهنگی‌هنری کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان فارس دی‌ماه ۱۳۹۵ با دعوت از جمشید خانیان و در جمع مربیان و کارشناسان برگزار کرد. خانیان به نقدهای مثبت‌ومنفی صاحب‌نظران و سخنان مربیان و کارشناسان کانون دربارهٔ «قلب زیبای بابور» گوش‌سپرد و حین بحث دربارهٔ اثر، به برخی قواعد داستان‌های رئالیستی و داستان‌های مدرن اشاره کرد. زاویهٔ دید در «قلب زیبای بابور» را روشن کرد و درباب نویسندگی سخن گفت. پیامی اصلی خانیان چنین بود:

آنچه که امروز در جامعه باید با آن مواجه باشیم، آموزش است؛ آموزش درواقع برنامه‌ریزی برای یاددادن و تأثیر مطلوب و پایدار گذاشتن در مخاطب است.[۱۷]
هرگز مخاطب نوجوان را
دست‌کم نمی‌گیرد.

ادیبان، پژوهشگران و نظراتشان

هرگز مخاطب نوجوان را دست‌کم نمی‌گیرد!

به‌گفتهٔ اهالی قلم، جمشید خانیان معرف جریان‌های ادبی معاصر ایران و از آن گروه نویسندگانی است که مخاطب نوجوانِ کتابخوان را دست‌کم نمی‌گیرد. استراتژی او ارتقای سطح ذائقه و نگاه زیباشناختی است.[۱۸]

خلوت‌نشینیِ حافظه‌گونه

رشکی اگر بردم بر خلو‌ت‌نشینی اوست!

عباس جهانگیریان نویسنده و پژوهشگر کودکان‌ونوجوانان در نشست «مهرآیین» کانون پرورش فکری کودکان‌و‌‌‌نوجوانان گفت:

جمشید خانیان از نویسندگان بی‌حاشیه امروز ایران است. اگر تاکنون به خانیان رشکی برده باشم، به خلوت‌نشینی حافظ‌‌گونه اوست. به اینکه بتوانی دور از هیاهوی سپهر تهران، در خلوت و سکوتی که آرزوی هر نویسنده‌ای است، بنشینی و بی‌وقفه بخوانی و بنویسی و هر روز رنگ و جانی تازه به ذهن و زبانت ببخشی.
خانیان خلاقیتش را مدام در گردش سنی کودک، نوجوان و بزرگسال آزمایش می‌کند و از همهٔ این آزمون‌ها سربلند می‌گذرد؛ اما این نگرانی هم به‌چشم می‌خورد که دوزیستی جهان آفرینش خانیان، زبان و تجربه‌های ادبی، او را دو پاره کند. برخی می‌گویند، بعضی آثار خانیان با مخاطب معمولی ارتباط برقرار نمی‌کند، به‌نظرم این عیب خانیان نیست، نتیجه وضعیتی است که در غیبت زیبایی‌شناختی جمعی ما ایرانیان شکل گرفته‌ است!
خانیان اگر زخم جنگ را بر تن نداشته باشد بر روح دارد. او روایتگر و گزارشگر واقعیت‌های هشت‌سال جنگ نیست. جنگ با همهٔ زشتی‌اش از عواطف و قلب صلح‌طلب خانیان عبور کرده و از او نویسنده‌ای با پشتوانهٔ تجربیِ تمام‌نشدنی و ژرف‌نگر ساخته که می‌تواند همچنان از جنگ بگوید بی‌آنکه سخنش بر کام جنگ‌طلبان خوش آید.[۱۸]

کهنسال، خانیان را تحلیل می‌کند

می‌خواستم از جایزه انصراف دهم

ادبیات کودک هنوز ۲۰ساله نشده

جمشید خانیان براین باور است که:

عمر ادبیات کودک در ایران بسیار کوتاه است. ما تا دههٔ ۸۰ ادبیات کودک‌ونوجوان نداشتیم. سابقهٔ ادبیات کودک، به کمتر از ۲۰سال می‌رسد و وقتی می‌گویند به پاس سال‌ها تلاش فلان نویسنده، منظور همین چند سال اخیر است که ۲۰سال هم نمی‌شود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
به‌پاس سال‌ها تلاش در
ادبیات کودک‌ونوجوان

جوایز و افتخارات

آثار جمشید خانیان همواره توجه کارشناسان و منتقدان و دانش‌آموخته‌های ادبیات را جلب کرده‌ است و نقدها و پایان‌نامه‌های تحصیلی بسیاری را در مقاطع تحصیلی کارشناسی ارشد و دکتری، پایهٔ تحقیقات خود را بر آن نهاده‌اند. برخی آثارش منتخب و برگزیده‌ٔ بین‌المللی بوده که «قلب زیبای بابور» نیز از آن‌هاست.

  • کاندید نهایی جایزهٔ مهرگان ۱۳۸۳
  • برگزیده کتابخانه مونیخ ۲۰۰۵
  • جایزه آسترید لیندگرن ۲۰۱۹

در کنار افتخاراتی چون برگزیده‌شدن برای جایزهٔ «۲۰ سال ادبیات»، جایزهٔ «کتاب فصل»، جایزهٔ «رمان نوجوان» و... انتخابش از سوی انجمن نویسندگان کودک‌ونوجوان ایران به‌عنوان نامزد بخش نویسندگی جایزهٔ ادبی آسترید لیندگرن ۲۰۱۹، عاملی است که شاخک‌های خوانندهٔ پی‌گیر آثارش را تیزتر می‌کند تا وقت بیشتری برای خواندن کتاب‌های او بگذارد.
این جایزه از جوایز بسیار معتبر بین‌المللی در رشتۀ ادبیات کودک‌ونوجوان است که پس از درگذشت آسترید لیندگرن در سال ۲۰۰۲، هرساله به بهترین برنامه یا برترین افراد در رشتۀ ادبیات کودک‌ونوجوان اهدا می‌شود و مبلغ آن پنج‌میلیون کرون سوئد است.[۱۸]

کجا و چند بار و با چه تیراژی

«قلب زیبای بابور» نوشتهٔ جمشید خانیان با تصویرگریِ علی‌اصغر محتاج در ۸۰صفحه نخستین‌ بار، اسفند۱۳۸۳ در قطع وزیری با جلد شومیز از سوی کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان در ۵هزار نسخه و با قیمت ۵۸۰تومان چاپ شد.
در کمتر از یک سال یعنی بهمن۱۳۸۴ با همان مشخصات ظاهری و صرفاً در ۷هزار نسخه این بار با قیمت ۶۰۰تومان به‌چاپ رسید. آذر۱۳۸۵ بود که افسون امینی، اثر را ویرایش کرد و از آن پس اثرِ ویراسته، طی سالیان متمادی به ۷ نوبت چاپ و حدود ۴۵هزار نسخه رسید. آخرین ارزش‌گذاریِ اثر تاکنون به‌استناد گزارش تارنمای خانه کتاب، ۴هزار تومان بوده است. [۱۹]

پانویس

پیوند به بیرون

  1. «ناگهان یک واژه». وب‌لاگ آسمانک، احمدرضا عشقی، ۵شهریور۱۳۸۷. بازبینی‌شده در ۲۹تیر۱۳۹۸. 
  2. «نقد قلب زیبای بابور، نوشتهٔ نرگس باقری عضو هیئت علمی دانشگاه ولی‌عصر رفسنجان». پرتال جامع علوم‌انسانی، برگرفته از مجلهٔ علمی‌پژوهشی ادبیات کودک دانشگاه شیراز، پاییز و زمستان۱۳۹۳. بازبینی‌شده در ۲مرداد۱۳۹۸. 
  3. «جشنواره تئاتر فجر در صحنهٔ پایانی». ایسنا، ۹بهمن۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ۱مرداد۱۳۹۸. 
  4. «حرف‌ونقل پدیدآور قلب زیبای بابور». تارنمای مجلهٔ کتاب و کتاب‌خوانی کانون، ۲۷شهریور۱۳۸۹. بازبینی‌شده در ۳مرداد۱۳۹۸. 
  5. «نیم‌نگاهی به داستان». گودریدز. بازبینی‌شده در ۲مرداد۱۳۹۸. 
  6. «چهار رمان خانیان در اردبیل نقد شد». پایگاه خبری کودک و نوجوان اردبیل، ۱۰آذر۱۳۹۱. بازبینی‌شده در ۳مرداد۱۳۹۸. 
  7. «معرفیِ نامزدهای جایزه آسترید لیندگرن». کتابستان، ۱۴آذر۱۳۹۲. بازبینی‌شده در ۴مرداد۱۳۹۸. 
  8. «بررسی آثار خانیان از منظر بلوغ اجتماعی و رشد اخلاقی کودک». پرتال جامع علوم‌انسانی، برگرفته از مجلهٔ تفکر و کودک، منتشره در پژوهشگاه، بهار و تابستان۱۳۸۹. بازبینی‌شده در ۲مرداد۱۳۹۸. 
  9. «تقدیم‌ به آناهیتا دخترم». همشهری آن‌لاین، ۳۰مهر۱۳۹۰. بازبینی‌شده در ۱مرداد۱۳۹۸. 
  10. «تقابل افسانه و قصه‌های مدرن». ایسنا، ۲۳آذر۱۳۸۳. بازبینی‌شده در ۵مرداد۱۳۹۸. 
  11. «خلاصه‌ای مفصل‌تر از رمان». کتاب هدهد. بازبینی‌شده در ۱مرداد۱۳۹۸. 
  12. «بندرشناس، جان‌کلامِ قلب زیبای بابور». وب‌لاگ بندرشناس، ۱تیر۱۳۸۸. بازبینی‌شده در ۱مرداد۱۳۹۸. 
  13. «داستان خانیان و خلاصهٔ اثر». آقتاب آنلاین. بازبینی‌شده در ۱مرداد۱۳۹۸. 
  14. «چل‌تکه‌دوزی داستانی، گزارش بیست‌ویکمین نشست نقد مخاطبان». نورمگز. بازبینی‌شده در ۳مرداد۱۳۹۸. 
  15. «چل‌تکه دوزی داستانی، گزارش بیست‌ویکمین نشست نقد مخاطبان». نورمگز. بازبینی‌شده در ۳مرداد۱۳۹۸. 
  16. «داستان خیلی از ما شبیه جوجه اردک زشت است». کندونیوز، ۲۵بهمن۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ۱۱مرداد۱۳۹۸. 
  17. «ما قلب زیبای بابور را دیدیم؟!». وب‌لاگ پنچ‌دری، ۳شهریور۱۳۸۷. بازبینی‌شده در ۲مرداد۱۳۹۸. 
  18. «قلب زیبای بابور گویا می‌شود». کتاب‌نیوز، ۲۱شهریور۱۳۸۸. بازبینی‌شده در ۳مرداد۱۳۹۸. 
  19. «نقد اثر در شیراز». خبرگزاری مهر، ۱۱دی۱۳۹۵. بازبینی‌شده در ۵مرداد۱۳۹۸. 
  20. «نظر کارشناسان و اهالی ادب». ایرنا، ۸اسفند۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ۵مرداد۱۳۹۸. 
  21. «گزارش ادواری انتشار کتاب». خانه کتاب. بازبینی‌شده در ۶مرداد۱۳۹۸.