صادق چوبک: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۰۳: | خط ۱۰۳: | ||
«برای من میمیرد. لب به هیچ چیز نمیزند. چه سگ مغرور و با عاطفهای... فقط روزی یکی دو تا گربه را که میخواهد از کنار خانهٔ ما رد شوند، میگیرد. بی آنکه به آنها آزار برساند با یک ضربه از کمر آنها را به دو قسمت میکند و بعد بی آنکه به آنها محل بگذارد سرش را میاندازد زیر و میرود در بسترش میلمد.»<ref>{{پک|رحمانی|۱۳۹۳|ک= آئینهدار رابطه: گفتوگو با نصرت رحمانی|ص= ۲۴۰-۲۳۹}}</ref> | «برای من میمیرد. لب به هیچ چیز نمیزند. چه سگ مغرور و با عاطفهای... فقط روزی یکی دو تا گربه را که میخواهد از کنار خانهٔ ما رد شوند، میگیرد. بی آنکه به آنها آزار برساند با یک ضربه از کمر آنها را به دو قسمت میکند و بعد بی آنکه به آنها محل بگذارد سرش را میاندازد زیر و میرود در بسترش میلمد.»<ref>{{پک|رحمانی|۱۳۹۳|ک= آئینهدار رابطه: گفتوگو با نصرت رحمانی|ص= ۲۴۰-۲۳۹}}</ref> | ||
خط ۲۴۴: | خط ۲۱۰: | ||
====[[محمدعلی جمالزاده]]==== | ====[[محمدعلی جمالزاده]]==== | ||
محمدعلی جمالزاده در نامه ای خطاب به چوبک درباره رمان "سنگ صبور" چنین می نویسد : "سنگ صبور داستان چند تن مرد و زن و کودک بینوای خودمانی است که مظهر جماعت کثیری و بلکه اکثریت هموطنان ما هستند. در جهل و بی خبری و خرافات و گرسنگی و کثافت و دروغ و فریب غوطه ورند و معهذا چندان گله و شکوه ای از خالق و مخلوق و خلقت ندارند و تریاق توکل و رضا دل خود خوش میدارند. بی نهایت استادانه از عهده کار برآمده اید و همچنان که گویا سابقاً معروض داشته ام، آنچه را گوش می شنود و آنچه را به چشم می بیند (و گاهی آنچه را خاطر احساس میکند) همه را مانند دستگاه عکاسی و جعبه صوت صدا با قدرت و بصیرت کامل منعکس ساخته اید... املای عوامانه، علت دیگری هم ممکن است داشته باشد که هموطنان ما را از باسواد شدن و با فارسی صحیح و فصیح و درست آشنا شدن تا اندازه ای باز بدارد. ولی این ها را شاید بتوان امر ذوقی دانست و شاید مباحثه در آن زیاد مفید واقع نگردد و موضوعی نداشته باشد. لکم دینکم ولی دینی.<ref name=''دانشنامه ایرانی''/> | محمدعلی جمالزاده در نامه ای خطاب به چوبک درباره رمان "سنگ صبور" چنین می نویسد : "سنگ صبور داستان چند تن مرد و زن و کودک بینوای خودمانی است که مظهر جماعت کثیری و بلکه اکثریت هموطنان ما هستند. در جهل و بی خبری و خرافات و گرسنگی و کثافت و دروغ و فریب غوطه ورند و معهذا چندان گله و شکوه ای از خالق و مخلوق و خلقت ندارند و تریاق توکل و رضا دل خود خوش میدارند. بی نهایت استادانه از عهده کار برآمده اید و همچنان که گویا سابقاً معروض داشته ام، آنچه را گوش می شنود و آنچه را به چشم می بیند (و گاهی آنچه را خاطر احساس میکند) همه را مانند دستگاه عکاسی و جعبه صوت صدا با قدرت و بصیرت کامل منعکس ساخته اید... املای عوامانه، علت دیگری هم ممکن است داشته باشد که هموطنان ما را از باسواد شدن و با فارسی صحیح و فصیح و درست آشنا شدن تا اندازه ای باز بدارد. ولی این ها را شاید بتوان امر ذوقی دانست و شاید مباحثه در آن زیاد مفید واقع نگردد و موضوعی نداشته باشد. لکم دینکم ولی دینی.<ref name=''دانشنامه ایرانی''/> | ||
====[[شمیم بهار]]==== | |||
شمیم در مقالهای با عنوان «دربارهٔ آنچه به نقد درنمیآید»، سه مثال از آنچه به نقد درنمیآيد را ذکر میکند:{{سخ}} | |||
* «مرکب محو»(یک داستان) نوشتهٔ سیدمحمدعلی جمالزاده | |||
* مقالههای جدید جلال آلاحمد(در «ارزیابی شتابزده» مثلا) | |||
* «روز اول قبر»(مجموعهٔ ده داستان کوتاه و یک بازی در سه سن) از صادق چوبک | |||
دلیل شمیم این است:{{سخ}} | |||
'''آنچه دربارهٔ نقد هنری میدانیم کم نیست: دربارهٔ نقد اثرهای ماندنی و اثرهای خوب و بهتر و بدتر و حتی دربارهٔ چگونگی نقد اثری بد. آنچه نمیدانیم دربارهٔ نقد اثری است که از حد این «بد» بگذرد. این را میدانیم که تدریس در وظیفهٔ یک منتقد نیست، این را اما نمیدانیم که تا وقتی یک مولف از ابتداییترین اصول رشتهٔ هنریاش بیخبر است، منتقد را از توضیح غلطهای مولف گریز نیست.''' | |||
شمیم بهار وظیفهٔ منتقد در مورد آثار بد را حداقل «سکوت» میداند تا این آثار از وادی نقد رانده شوند اما «دربارهٔ آخرین اثرهای این به اصطلاح «بزرگترین نویسندههای معاصر ایران» چطور میشود سکوت کرد؟!». اگر از نقد شمیم بر آثار جمالزاده و چوبک بگذریم، به نظر او، نمایشنامهای که در «روز اول قبر» به همراه داستانها آمده آنچنان است که اگر قصد نقدی در کار باشد، چارهای نیست جز آنکه از تعریف تئاتر شروع کنیم و از نو توضیح بدهیم تئاتر یعنی چه؛ و داستانها هم اثرهای خیلی بهتری نیستند. در این داستانها-با این حال- هنوز نشانههایی از یک نویسندهٔ داستان کوتاه یافته میشود و شمیم صبر میکند: به این امید که در مجموعهٔ داستانهای کوتاه بعدی، نویسندهٔ از یاد رفته بازگردد. شمیم زبان چوبک را در این مجموعه، همان زبان «تنگسیر» میداند: سراسر پرگویی و ولنگاری و تصنع و ناهماهنگی.<ref>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =بهار| نام = شمیم|عنوان =دربارهٔ آنچه به نقد درنمیآید| ژورنال = اندیشه و هنر| شماره =۷ | سال =مهر ۱۳۴۴| تاریخ بازبینی = ۱۲تیر۱۳۹۸}}</ref> | |||
===چوبک از نگاه چوبک=== | ===چوبک از نگاه چوبک=== | ||
خط ۳۱۹: | خط ۲۹۷: | ||
ابراهیم گلستان در سال ۱۳۴۱ تصمیم میگیرد داستان «چرا دریا توفانی شده بود» چوبک را در قالب فیلمی داستانی اقتباس کند. در این فیلم، فروغ فرخزاد هم بازیگر بوده است؛ اما به دلایلی فیلم ناتمام میماند. | ابراهیم گلستان در سال ۱۳۴۱ تصمیم میگیرد داستان «چرا دریا توفانی شده بود» چوبک را در قالب فیلمی داستانی اقتباس کند. در این فیلم، فروغ فرخزاد هم بازیگر بوده است؛ اما به دلایلی فیلم ناتمام میماند. | ||
==آثار و منبعشناسی== | ==آثار و منبعشناسی== | ||
خط ۴۵۰: | خط ۳۸۷: | ||
از منظر رضا براهنی، چوبک، بهترین شخصیتهایش را در بهترین شکل، وارد بهترین قصهاش یعنی «سنگ صبور» میکند. نویسنده در این اثر درخشان، هر شخصیت مهم قصه را برش عمودی میدهد و از بالا در مغز او مینگرد. در این برش عمودی، او دو چیز مییابد: یکی خود شخصیت و دیگری احساس و اندیشهٔ شخصیت در مورد سایر شخصیتها. به همین دلیل در این اثر، هر شخصیت نه فقط آیینهای است برای خود، بلکه آیینهای است برای شخصیتهای مهم دیگر. در این رمان، نیروی استفادهٔ چوبک از زبان در اوج مشخص میشود: قرار دادن چندین سطح زبانی در کنار هم بدون وجود خلل و فرجی برای ایجاد خدشهای در این بنای استوار.<ref>{{پک|براهنی|۱۳۴۸|ک= قصهنویسی|ص= ۷۱۱-۶۶۸}}</ref> | از منظر رضا براهنی، چوبک، بهترین شخصیتهایش را در بهترین شکل، وارد بهترین قصهاش یعنی «سنگ صبور» میکند. نویسنده در این اثر درخشان، هر شخصیت مهم قصه را برش عمودی میدهد و از بالا در مغز او مینگرد. در این برش عمودی، او دو چیز مییابد: یکی خود شخصیت و دیگری احساس و اندیشهٔ شخصیت در مورد سایر شخصیتها. به همین دلیل در این اثر، هر شخصیت نه فقط آیینهای است برای خود، بلکه آیینهای است برای شخصیتهای مهم دیگر. در این رمان، نیروی استفادهٔ چوبک از زبان در اوج مشخص میشود: قرار دادن چندین سطح زبانی در کنار هم بدون وجود خلل و فرجی برای ایجاد خدشهای در این بنای استوار.<ref>{{پک|براهنی|۱۳۴۸|ک= قصهنویسی|ص= ۷۱۱-۶۶۸}}</ref> | ||
خط ۴۷۵: | خط ۴۰۶: | ||
# {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =میرعابدینی| نام =حسن| عنوان =صد سال داستاننویسی ایران |جلد = ۱ و ۲ | سال = ۱۳۸۰| ناشر = چشمه}} | # {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =میرعابدینی| نام =حسن| عنوان =صد سال داستاننویسی ایران |جلد = ۱ و ۲ | سال = ۱۳۸۰| ناشر = چشمه}} | ||
# {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =چوبک| نام =صادق| عنوان =انتری که لوطیش مرده بود | سال = ۱۳۲۸| ناشر = سازمان چاپ و انتشارات جاویدان}} | # {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =چوبک| نام =صادق| عنوان =انتری که لوطیش مرده بود | سال = ۱۳۲۸| ناشر = سازمان چاپ و انتشارات جاویدان}} | ||
# {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =بهار| نام = شمیم|عنوان =دربارهٔ آنچه به نقد درنمیآید| ژورنال = اندیشه و هنر| شماره =۷ | سال =مهر ۱۳۴۴| تاریخ بازبینی = ۱۲تیر۱۳۹۸}} | |||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۳۶
صادق چوبک | |
---|---|
چرا دریا توفانی شده بود؟ | |
نام اصلی | محمدصادق چوبینخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
زمینهٔ کاری | مقالهنویسی، داستاننویسی، نمایشنامهنویسی و ترجمه |
زادروز | ۱۲[۱]خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهیا۱۴خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهتیر۱۲۹۵بوشهر |
پدر و مادر | آقامحمداسماعیل و رقیهسلطانخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
مرگ | ۱۳تیر۱۳۷۷ کالیفرنیا |
جایگاه خاکسپاری | اقیانوس، خاکستر جدسش به آب سپرده شد. |
سالهای نویسندگی | ۱۳۱۰تا۱۳۷۰ |
کتابها | خیمهشببازی، سنگ صبور و... |
همسر(ها) | قدسی خانم چوبک |
فرزندان | روزبه و بابک |
اثرپذیرفته از | صادق هدایت |
محمدصادق چوبین مشهور به صادق چوبک داستاننویس، نمایشنامهنویس و مترجمی است که در کنار صادق هدایت و بزرگ علوی در شمار پیشگامان داستان مدرن ایران قرار دارد.
ادبیات داستانی معاصر فارسی، جز در آثار کسانی چون صادق هدایت و صادق چوبک، همواره در زمینهٔ نقد سیاسی و اجتماعی شجاع و در عرصه نقد نظام مسلط اخلاقی و شکستن چارچوبهای محدود «زبان مؤدب مرسوم»، محافظهکار و مصلحتگراست؛ اما شجاعت هنری و دستاوردهای خلاقانه صادق چوبک در این عرصهها چنان پربار است که محافظهکاری مرسوم را جبران میکند.[۲]
صادق چوبک در بوشهر متولد شد و از پانزدهسالگی نوشتن را با مقاله شروع کرد. در دههٔ۲۰ و ۳۰شمسی همکاری او با مجلات مختلف آغاز شد و از اولین شمارهٔ سخن در فهرست نویسندگان این نشریه بود. آثار او به چندین زبان زندهٔ دنیا ترجمه شده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
چوبک را از اولین کوتاهنویسانِ قصهٔ فارسی میدانند. وی طی عمر هشتادسالهٔ خود، در اکثر آثارش بهمثابهٔ آینهای صیقلی عمل کرد که بههیچ نوع زنگاری آلوده نیست؛ یعنی بهرغم منعکسکردن چرکها و زخمهای طبقهٔ رهاشدهٔ فرودست، نه در جستوجوی درمان آنها بود و نه تلاش کرد پیشوای فکری نسلی شود که تاب اینهمه زشتی را نداشت؛ بههمیندلیل چهرهٔ کریه و ناخوشایندی که از انسان بیچیز، گرسنه و بیرویا ارائه میدهد، نهتنها مبنای آرمانگرایانه ندارد؛ بلکه نوعی رابطهٔ دیالکتیکی است بین جنبههای مختلف خشونت.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
چوبک و داستانکهایش
اسائهٔ ادب نکرده، متوقف شد
مجموعهٔ خیمهشببازی نخستین اثر صادق چوبک است بود با یازده داستان کوتاه. «اسائهٔ ادب» یکی از آن یازده داستان است که صادقی به صادق دیگر هدیه کرده بود؛ اما پندار مسئولان وقت از کل آن مجموعه، اسائهٔ ادب چوبک به قوانین موجود بود. درنتیجه انتشار کتاب را متوقف کردند. «خیمهشببازی» تقدیمیِ دیگری هم داشت؛ «بعدازظهر پاییزی» به مسعود فرزاد. بههرروی کتابی که چوبک با هزینهٔ شخصی هزار نسخه از آن را منتشر کرده بود ده سال متوقف شد و سرانجام «آه انسان» جای «اسائهٔ ادب» را گرفت تا «خیمهشببازی» در سال۱۳۳۴، به چاپ دوم رسد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
هادیِ چوبک، رقیبش شد
« | آشنایی چوبک با صادق هدایت به سال۱۳۱۵ برمیگردد که خیلی زود به رفاقتی دیرپا بدل شد. هدایت نقش الگو و سرمشق را برای چوبک ایفا میکرد؛ طوریکه چوبک داستانهایش را قبل از هر اقدامی، به هدایت میداد تا بخواند و نظرش را بگوید. بهتدریج نفوذ هدایت بر داستاننویسی چوبک کم شد و نهتنها از حالت پیروی صرف درآمد، بلکه حتی به رقابت کشد. چوبک در این باره به خاطرهای از زمستان۱۳۲۴ اشاره میکند:
شیوهٔ نگارش داستان «فردا»ی هدایت که در «پیام نوین» چاپ شده بود، براساس گرتهٔ تکنیکی داستان من بود. این دو داستان از نخستین نمونههای داستانهای واقعی فارسیاند که راوی آنها از درون خود، حکایات و وقایع بیرون را میبیند و نقل میکند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ |
» |
درازنای سه شب پرگو
صادق چوبک و نصرت رحمانی، در خانهٔ چوبک، سه شب را به سپیدی بامداد گره زدند، حرف زدند، نوشیدند و آتش هزاررنگ آتشکدهٔ کوچک سالن پذیرایی چوبک را تماشا کردند و سرانجام، نصرت روایتگر این شبانهها شد. روایتی از سه شب همنشینی شاعر «میعاد در لجن» و نویسندهٔ «روز اول قبر»: نصرت رحمانی و صادق چوبک. این دیدار را رحمانیِ شاعر به روی کاغذ آورد و بهعنوان مصاحبه چاپ کرد؛ اما در پیشانی چاپ «درازنای سه شب پرگو»، در «دفتر هنر»، آمده است:
- نظر چوبک چنین بود که این دیدار بههیچوجه برای مصاحبه نبوده است و چنانکه از خود مطلب برمیآید، دیداری دوستانه بوده و شکل سؤال و جواب ندارد.
اگر هم بتوان آن را مصاحبه نامید، میتوان گفت عجیبترین مصاحبه در ادبیات فارسی است. شاید عنوان بهتری برای این نوشته شایستهتر باشد: «شبنویسی»... شبنویسی شاعری از نویسندهای... .[۳]
مهپارهای بیبندوبار
« | پنجشنبه ۲۹شهریور۱۳۷۵ جناب گوهرین؛ |
» |
دو روایت از روزهای آخر
اگر شاهی بمیرد از وطن دور...
از سوگنامهٔ منیرو روانیپور در مرگ چوبک:
- در شهر سیاتل آمریکا، ماهی غریبی است به نام «سالمن» که اندک زمانی بعد از تولد به اقیانوس میرود تا زندگی کند و چند ماهی پیش از مرگ به زادگاهش برمیگردد. برمیگردد تا همانجا که به دنیا آمده است، بمیرد. در بازگشت، جریان آب به خلاف حرکت ماهی است. گاهی روزها میگذرد و ماهی یک میلیمتر هم جلو نمیآید. چه نگاهی دارد این ماهی، هر لحظه که پیش میرود و هنگامی که فشار آب دوباره او را به عقب میراند! نگاه ایرانیان دور از وطن همیشه مرا به یاد این ماهی میاندازد. حالا میتوانم بگویم که صادق چوبک، در آخرین لحظات زندگی، چطور با بهت و حیرت نگاه کرده، چطور با امواج مخالف دست به گریبان شده و پیش از اینکه خورشید زادگاهش را ببیند از نفس افتاده. و نمیدانم در آن لحظه جملهای را که روزگار نهچندان پیش از این، بهمن گفت بهیاد آورده؟ در آن لحظات آن ثانیههای آخر:
- تو فکر میکنی من اینجا میمیرم؟ اینجا توی این غربت...
- تو فکر میکنی من اینجا میمیرم؟ اینجا توی این غربت...
- ماهی سالمن نمیخواهد در اقیانوس بمیرد. رودخانهٔ خودش را میخواهد، زادگاه خودش را... . حالا چوبک هم نیست که میگفت:
- «وقتی به مرگ فکر میکنم خوابم نمیبرد. هر شب منتظرم که صبح شود و خورشید را دوباره ببینم، صدای قدسی را بشنوم. گاهی با خودم حرف میزنم، یعنی من اینجا میمیرم...؟ بعد میگوید: بتهوون هم مرد، شکسپیر هم مرد...؛ اما دلم میخواهد قبل از مرگ یک بار هم که شده، توی آن گرما و شرجی بوشهر، تکیه بدهم به نخلی و یک کاسه آب خنک بخورم... دختر، هر وقت رفتی ولایت، هر جا نشستی یاد من بکن،... یاد من باش.»[۴]
- «وقتی به مرگ فکر میکنم خوابم نمیبرد. هر شب منتظرم که صبح شود و خورشید را دوباره ببینم، صدای قدسی را بشنوم. گاهی با خودم حرف میزنم، یعنی من اینجا میمیرم...؟ بعد میگوید: بتهوون هم مرد، شکسپیر هم مرد...؛ اما دلم میخواهد قبل از مرگ یک بار هم که شده، توی آن گرما و شرجی بوشهر، تکیه بدهم به نخلی و یک کاسه آب خنک بخورم... دختر، هر وقت رفتی ولایت، هر جا نشستی یاد من بکن،... یاد من باش.»[۴]
- و بعد از فائز میخواند:
اگر شاهی بمیرد از وطن دور | به خواری میبرندش بر سر گور |
زندان بد است...
برشی از یادداشتهای صدرالدین الهی از مصاحبتش با چوبک در سال آخر:
- در هفتادودو سالگی، بیپرواییهای هفدهسالگی را دارد...، بیدار و دلآگاه، تیزهوش و نکتهبین و نکتهسنج است و... . پیرمرد دلش برای خانهٔ دَروس، حیاط و باغچه و دفترش تنگ شده و ساعتهای سختی را در خیال خانه (بوشهر و زادگاهش) میگذراند. چونان همهٔ ما و چرا برنمیگردد؟ از مرگ نمیترسد؛ اما یک نوع وحشت از ناشناخته در همهٔ اوقات با اوست، از اینکه تنها بماند، از اینکه در جایی باشد که راه بیرونرفتن از آن را ندارد، از اینکه آوار بر سرش فروآید، از اینکه... نفسش تنگی کند. از همهٔ اینها وحشت دارد. میگوید زندان بد است. جایی که آدم نتواند اختیار حرکت و رفتارش را داشته باشد. شعر «بنیآدم اعضای یک پیکرند» را که میخواند اشک میریزد و بر جهان بیترحم نفرین میفرستد. شیفتهٔ آزادی و عدالت است. این را در جانش دارد با همهٔ دیکتاتورها در جنگ است. تعبد را از هر نوع، نشانهٔ ذلت انسان میداند. گاه با حرارت یک جوان انقلابی فریاد میزند:
- من تمام عمرم با ظلم و ستم جنگیدهام و در ستایش آزادی نوشتهام. آزادی جوهر من است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
آتما، سگ من
«آتما، سگ من» عنوان یکی از داستانهای چوبک در مجموعهٔ «چراغ آخر» است، اما جالب اینجاست که «آتما» واقعا نام سگ چوبک بوده است. کلمهٔ «آتما» در سانسکریت به معنای «روح جاودان» است. سگی که وقتی در اتاق بوده، نصف اتاق را میگرفته، در حال دندان قروچه درست مثل یک تانک منتظر فرمان. چوبک دربارهاش میگوید:
«برای من میمیرد. لب به هیچ چیز نمیزند. چه سگ مغرور و با عاطفهای... فقط روزی یکی دو تا گربه را که میخواهد از کنار خانهٔ ما رد شوند، میگیرد. بی آنکه به آنها آزار برساند با یک ضربه از کمر آنها را به دو قسمت میکند و بعد بی آنکه به آنها محل بگذارد سرش را میاندازد زیر و میرود در بسترش میلمد.»[۵]
زندگی و تراث
سالشمار زندگی و آثار[۶]خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- ۱۲۹۵: تولد، فرزند آقااسماعیل بازرگان، ۱۲یا۱۴تیرماه، بوشهر، گرماگرم جنگ جهانی اول
- ۱۳۰۱تا۱۳۰۲: تحصیل دورهٔ ابتدایی تا کلاس سوم در مدرسهٔ سعادت بوشهر
- ۱۳۰۳: ابتلا به بیماری مالاریا و نقل مکان به شیراز برای درمان
- ۱۳۰۴: ادامهٔ تحصیلات در مدارس شفاعیه، باقریه، سلطانیه و حیات شیراز و آموزش زبانهای عربی و انگلیسی
- ۱۳۱۰: انتشار اولین مقاله در روزنامهٔ محلی «بیان حقیقت» شیراز
- ۱۳۱۳: پذیرش در آزمون ورودی کالج شبانهروزی البرز تهران
- ۱۳۱۴: نقلمکان به تهران و ادامهٔ تحصیل در کالج آمریکایی البرز تهران
- ۱۳۱۶: دریافت دیپلم ادبی، استخدام در وزارت فرهنگ؛ ازدواج با قدسی خانم؛ آغاز دبیری در مدرسهٔ شرافت خرمشهر؛ آشنایی با پرویز ناتل خانلری که به دوستی عمیق رسید.
- ۱۳۱۷تا۱۳۱۹: اعزام به خدمت سربازی در دانشکدهٔ افسری تهران؛ ادامهٔ خدمت در رکن سوم ستاد ارتش بهعنوان مترجم؛ آشنایی با امیرعباس هویدا.
- ۱۳۱۹: استخدام قراردادی در ادارهکل ساختمان وزارت مالیه (دارایی) بهسمت تحصیلدار و ماندگاری در تهران
- ۱۳۲۰تا۱۳۲۴: انتقال به امور خارجهٔ وزارتخانه و ادامه کار بهعنوان مترجم در شهریورماه و پس از ورود مستشاران آمریکایی به تهران
- ۱۳۲۳: تولد اولین فرزندش، روزبه
- ۱۳۲۴: رسمیشدن در وزارتخانه و کاهش حقوق از ۱۰۰۰تومان به ۳۵۰ تومان؛ درخواست منتظر خدمتبودن با حفظ حقوق بهمنظور تأمین مخارج زندگی؛ اشتغال به ترجمه، منشیگری و تدریس زبان انگلیسی؛ چاپ اولین مجموعهداستان، خیمهشببازی با ۱۱ داستان کوتاه که بهدلیل داستان «اسائهٔ ادب» ده سال متوقف شد.
- ۱۳۲۶: تولد فرزند دوم، بابک؛ استخدام در روابطعمومی سفارت انگلیس بهعنوان مترجم و بهپیشنهاد الول ساتن، شرقشناس انگلیسی
- ۱۳۲۸: انتشار دومین مجموعهداستان، انتری که لوطیش مرده بود؛ ترجمهٔ داستانهایش توسط گرانکو آربری لاو؛ استخدام در شرکت نفت ایران و انگلیس ابتدا بهعنوان مترجم و سپس مسئول کتابخانه
- ۱۳۲۹: چاپ داستان در نشریات مختلف مانند مجلهٔ سخن
- ۱۳۳۴: چاپ دوم «خیمهشببازی» پس از نوشتن قصهٔ «آه انسان» جای «اسائهٔ ادب»؛ سفر به آمریکا برای شرکت در سمیناری در دانشگاه هاروارد؛ سفر به مسکو، سمرقند، بخارا و تاجیکستان بهدعوت کانون نویسندگان شوروی؛ ترجمهٔ «پینوکیو» اثر کارلو کولودی با عنوان «آدمک چوبی»
- ۱۳۳۶: ترجمهٔ «انتری که لوطیش مرده بود» توسط پیتر اوری و چاپ آن در مجلهٔ «دنیای جدید نویسندگی» شمارهٔ ۱۱
- ۱۳۳۸: ترجمهٔ شعر «غراب» اثر ادگار آلن پو در نشریهٔ کاوش
- ۱۳۴۱: ساخت فیلم «دریا» براساس قصهٔ «چرا دریا توفانی شده بود؟!» از مجموعهٔ «انتری که لوطیش مرده بود» توسط ابراهیم گلستان و با شرکت فروغ فرخزاد که ناتمام ماند.
- ۱۳۴۲: چاپ رمان تنگسیر و تقدیم آن به قدسی خانم چوبک. این رمان به زبانهای مختلف ترجمه شد.
- ۱۳۴۴: چاپ کتاب «چراغ آخر»، شامل ۸ قصهٔ کوتاه و یک شعر؛ انتشار کتاب «روز اول قبر» با ۱۰ قصه و یک نمایشنامه با عنوان «هفتخط» که دانشجویان ژاپنی دانشگاه شیراز بهروی صحنه بردند.
- ۱۳۴۵: انتشار رمان «سنگ صبور» که چوبک آن را به زادگاهش بوشهر هدیه کرد.
- ۱۳۴۶: مصاحبهٔ صدرالدین الهی با پرویز ناتل خانلری دربارهٔ چوبک
- ۱۳۴۸: چاپ نوشتهای از نصرت رحمانی با عنوان «درازنای سه شب پرگو» در روزنامهٔ آیندگان (حاصل سه شب همنشینی رحمانی و چوبک)
- ۱۳۴۹: تدریس در دانشگاه یوتا بهمدت یک سال با سمت استاد میهمان
- ۱۳۵۱: پذیرش دعوت برای شرکت در کنفرانس نویسندگان آسیایی و آفریقایی در آلماآتای قزاقستان شوروی؛ چاپ برگزیدهٔ آثارش بهزبان روسی در مسکو توسط کمیساروف و بانو عثمانووا؛ انتشار صفحهای در روزنامهٔ اطلاعات با عنوان «ویژهٔ صادق چوبک»
- ۱۳۵۳: نمایش فیلم سینمایی «تنگسیر» ساختهٔ امیر نادری؛ ترجمهٔ «مسیو الیاس» توسط پروفسور ویلیام هناوی، استاد زبان فارسی دانشگاه پنسیلوانیا؛ اعلام بازنشستگی چوبک از زبان خودش؛ سفر به انگلستان و بعد آمریکا؛ درگذشت «آقااسماعیل» پدر چوبک در ۷۹سالگی در لندن
- ۱۳۵۵: ترجمهٔ «نفتی» و «آه انسان» از کتاب «خیمهشببازی» توسط کارتر برینت و لئونارد بوگل با مقدمهٔ مایکل هیلمن در مجلهٔ ادبیات شرق و غرب شماره۲۰
- ۱۳۵۸: ترجمهٔ «سنگ صبور» بهانگلیسی توسط محمدرضا قانونپرور
- ۱۳۵۹: ترجمهٔ «روز اول قبر» توسط Mino Southgate
- ۱۳۶۱: ترجمهٔ برگزیدهای از آثار چوبک با مقدمهای از F. R. C. Bagely
- ۱۳۶۸: انتشار «سنگ صبور» ترجمهشدهٔ انگلیسی در کالیفرنیای آمریکا توسط انتشارات مزدا
- ۱۳۶۹: بزرگداشت چوبک در دانشگاه کالیفرنیا (برکلی)، ۱۹فروردین، با سخنرانی جهانگیر درّی، محمود عنایت و...
- ۱۳۷۰: انتشار کتاب «مهپاره: داستانهای عشقی هندو»، ترجمهٔ چوبک از متن انگلیسی؛ شروع از دسترفتن تدریجیِ بینایی تا رسیدن به یکهشتم نیروی باصره.
- ۱۳۷۱: برگزاریِ نشستی اختصاصی در کنفرانس مطالعات خاورمیانه (MESA) در شهر پورتلند به قصهنویسی چوبک
- ۱۳۷۲: اختصاص بخشی از مجلهٔ ایرانشناسی به صادق چوبک
- ۱۳۷۷: خاموشی ابدی در بیمارستانی در شهر برکلی بهتاریخ سیزدهم تیر
- ۱۳۸۰: انتشار کتاب «یاد صادق چوبک»، مجموعه مقالات چوبک، بهقلم علی دهباشی، انتشارات ثالث
خیمهشببازی هشتادواندیساله
تیرماه۱۲۹۵، طلوع زندگی صادق چوبک در بوشهر رقم میخورد. بعد از هشت سال زندگی در گرمای این شهر که با جنگ جهانی اول هرمش بیشتر هم میشد و درست بعد از شروع تحصیلات ابتدایی، زندگی روی خشن خود را در همان کودکی به صادق مینمایاند: بیماری مالاریا و مهاجرت به شیراز برای معالجه. چوبک بهناچار در چندین مدرسهٔ شیراز تحصیلات خود را ادامه میدهد و درضمن فعالیت ادبیاش را در همین سالهای تحصیل در شیراز با نوشتن مقالهای در روزنامهٔ محلی «بیان حقیقت» آغاز میکند تااینکه در ۱۹سالگی به کالج آمریکایی البرز تهران میرود. آنجا با قدسی، همسر آیندهاش و افراد چون مسعود فرزاد و پرویز ناتل خانلری آشنا میشود. میان کسانی که طی این دوره در زمرهٔ آشنایان چوبک درمیآیند، صادق هدایت مهمترین است. هدایت تأثیر گستردهای بر کار داستاننویسی چوبک میگذارد؛ بهنحوی که شاید بتوان حیات ادبی چوبک را به دو دورهٔ تقسیم کرد که آثار دوران اولیهٔ او کاملاً متأثر از صادق هدایت بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
صادق چوبک بعد از ازدواج با قدسیخانم و دریافت مدرک دیپلم، در وزارت فرهنگ استخدام میشود و یک سال معلمی میکند که برای خدمت احضارش میکنند. دوران سربازی یک سال بهصورت معمولی خدمت میکند و در سال دوم، با تسلطی که به زبان انگلیسی دارد، مترجم رکن سوم ستاد ارتش میشود و خدمتش را این گونه پایان میدهد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سال۱۳۱۹، چوبک با سمت تحصیلدار به استخدام وزارت دارایی درمیآید. بعد از چاپ اولین مجموعهداستانش با نام «خیمهشببازی» در سال ۱۳۲۶، به پیشنهاد «الول ساتن»، شرقشناس معروف، در روابطعمومی سفارت انگلستان، با سمت مترجم مشغول بهکار میشود. دو سال بعد کتاب دیگرش با عنوان «انتری که لوطیش مرده بود» نیز چاپ میشود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
طی دههٔ سی و چهل شمسی، آثار دیگری از چوبک بهانتشار میرسد. برای شرکت در سمیناری به آمریکا سفر میکند و در دانشگاه هاروارد حاضر میشود و نیز بهدعوت کانون نویسندگان شوروی، به آن کشور نیز میرود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
کنفرانس نویسندگان آسیا و آفریقا ۱۳۵۱ در آلماآتای قزاقستان برگزار میشود و صادق چوبک به جمع حاضران این گردهمآیی میپیوندد. از اتفاقات جالب این کنفرانس، انتشار برگزیدهٔ آثار چوبک بهزبان روسی توسط «زویا عثمانووا» و «جهانگیر دری» زیرنظر پروفسور کمیساروف بود. در دوران بعد از انقلاب، فعالیت نویسندگی چوبک محدود به ترجمهٔ یک مجموعه از داستانهای عاشقانهٔ هندو میشود که تحت عنوان «مهپاره» به نشر میرسد. در چند سال آخر زندگی، چوبک توانایی بینایی خود را تقریباً از دست میدهد و قدسی به جای او میبیند و مینویسد. سرانجام سیزدهم تیرماه۱۳۷۷ بیمارستانی در کالیفرنیا خاموشی چراغ عمر صادق چوبک را ثبت میکند. طبق وصیتنامهاش، جسد او بههمراه یادداشتهایش سوزانده میشود. آتشزدنی که صادق چوبک برای اطمینان از انجامش، جای وصیت به پسرش به عروسش میسپارد و راز آن تا به امروز بر اهالی ادب نهفته مانده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
شخصیت و اندیشه
داستانهای چوبک در دنیای بیرحمی میگذرند که آدمهایش ترسخورده و از خود بیگانهاند. اینان که حتی نمیتوانند تمایلات غریزی خود را بیان کنند، ستمدیدگانی هستند که به یکدیگر ستم روا میدارند و آزار میدهند: مردهشورهایی که بر سر پیراهن زن مرده به جان هم افتادهاند و شوفرهای مانده در منجلاب که چشم دیدن یکدیگر را ندارند از این نوع آدمهایند.
چوبک با توصیف زندگی آدمهایی که طعمهٔ فقر، بیفرهنگی و تعصب میشوند، به وضع موجود اعتراض میکند؛ اما ازآنجاکه به تکامل جامعهٔ بشری باور ندارد، منادی تغییرناپذیری وضع موجود میشود. ناتورالیستها غیرانسانیبودن اوضاع را یادآوری میکنند؛ ولی میگویند:
- «کاری نمیشود کرد، همین است که هست! زیرا تقدیر و خواستهای طبیعی و بیولوژیک انسانها چنین میخواهند؛ پس فساد، ناشی از انسان است و نه از مناسبات اجتماعی.»
نتیجهٔ این بینش، بیزاری و نومیدی نویسندهٔ بشردوست از زندگی و بشریت است. ازاینرو توصیف مرگ در اشکال گوناگون، جای وسیعی را در داستانهای چوبک اشغال میکند. درگیری ذهنیِ نویسنده با راز مرگ، او را بهسوی نوعی تصوف میکشاند، بهطوریکه در قطعهٔ «رهآورد» زندگی را فقط پوششی بر مرگ میداند و برای خود آن ارزشی قائل نیست.[۷]
گسترهٔ نوشتارش
داستان کوتاه و نمایشنامه
از صادق چوبک، چهار مجموعهداستان در دست است که اولین آنها سال۱۳۲۴ و آخرین آنها اسفند۱۳۴۴ بهچاپ رسید. در این چهار مجموعه، بیش از سی قصه، دو نمایشنامه و یک داستان شعرگون (یا شعر بیوزن) گنجانده شده است. عناوین این مجموعهها: خیمهشببازی، انتری که لوطیش مرده بود، روز اول قبر و چراغ آخر
دو بار مجبور شد که در دو مجموعهداستانش تغییر ایجاد کند. یکی جایگزینکردن «آه انسان» با «اسائهٔ ادب» در مجموعهٔ «خیمهشببازی» و بار دیگر حذف «عمرکشون» از مجموعهٔ «چراغ آخر». اولی بهعلت ملاحظات سیاسی و دومی بهدلیل ملاحظات مذهبی.[۸]خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
داستان بلند
چوبک دو داستان بلند در کارنامهٔ نویسندگی خود دارد: تنگسیر که مرداد۱۳۴۲ منتشر شد و سنگ صبور که در سال۱۳۴۵ بهچاپ رسید. رمان «تنگسیر» را با مضمون حماسی نوشت و به همسرش تقدیم کرد. این رمان ماجرای قیام چهرهای مردمی و محبوب تنگستانی در جنوب کشور به نام «زارمحمد» است علیه ظلم و استثمار در دوران قاجار. «تنگسیر» که در ابتدا با انتقادهایی روبرو شد، بعدها بسیار محبوب شد و به ۱۸ زبان مختلف ترجمه شد؛ ترجمهٔ انگلیسی کتاب با عنوان "The man and his gun" بهچاپ رسید.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه «سنگ صبور» چوبک مجموعهای از داستانهای بههم پیوسته است که در قالب نامهنگاری و مونولوگ طرحی کلی را تشکیل میدهند. داستان این رمان اگرچه در شیراز و برمبنای داستانی واقعی اتفاق افتاده، به زادگاه چوبک، بوشهر تقدیم شده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ترجمه
چوبک، ۱۳۲۹ کتاب «پینوکیو» اثر کارلو کولودی را نخستین بار به فارسی و با عنوان "آدمک چوبی" برگردان کرد. کتاب «آلیس در سرزمین عجایب» لوییس کارول را نیز به فارسی ترجمه کرد. در سال۱۳۳۸، شعر «کلاغ» ادگار آلنپو را تحت عنوان «غراب» ترجمه و در نشریهٔ کاوش متعلق به شرکت نفت چاپ کرد. نمایشنامهٔ «پیش از ناشتایی» نوشتهٔ یوجین اونیل نیز از دیگر ترجمههای اوست. در سال۱۳۷۰ نیز، انتشارات نیلوفر ترجمهای از چوبک با عنوان «مهپاره: داستانهای عشقی هندو» منتشر کرد. مهپاره، شانزدهمین بخش از نسخهٔ کهن مفصل سانسکریتی است که بهنام «جوهر اقیانوس زمان» معروف است. این کتاب شامل مجموعهٔ بههم پیوستهٔ ۲۰ داستان عاشقانهٔ هندی است و طرح آن بهسبک و سیاق داستانهای «هزارویک شب» شکل گرفته است. این کتاب را ف. و. بین از سانسکریت به انگلیسی برگرداند و صادق چوبک نیز از انگلیسی به فارسی ترجمه کرد. چوبک قبل از مرگ ترجمهٔ نمایشنامهٔ «شکونتلا» اثر کالیداس را هم در دست کار داشت که مرگ فرصت پایان کار این ترجمه را به او نداد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
خاطرهنویسی
چوبک که همواره خاطرات روزانه مینوشت، در اواخر عمر، چند صفحه از این خاطرات را با عنوانهای دیروز و سفر مازندران و چند یاد دیگر در دفتر هنر نیوجرسی چاپ کرده است. سایر یادداشتهای چوبک بنابر وصیتش، پس از مرگ وی سوزانده شدند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
یادمان و بزرگداشتها
- در ۱۹ فروردینماه سال ۱۳۶۹ شمسی(برابر با ۸ آوریل ۱۹۹۰ میلادی)، در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی آمریکا بزرگداشتی برای صادق جوبک برگزار شد. در این سمینار، جهانگیر دری، محمود عنایت، «نسرین رحیمیه»، «علی فردوسی»، «حمید محامدی»، «فرخ شهابی»، «علی سجادی» و «محمود گودرزی» سخنرانیهایی را ایراد کردند.
- در سال ۱۳۷۱ شمسی(۱۹۹۱ میلادی) در شهر پورتلند، کنفرانس مطالعات خاورمیانه در جریان بود. در این کنفرانس، نشستی به بررسی و تحلیل قصهنویسی چوبک اختصاص یافت که سخنرانان آن «محمدرضا قانونپرور»(مترجم آثار چوبک به انگلیسی)، «فریدون فرخ» و «محمدمهدی خرمی» بودند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نظرگاه صاحبنظران
میلوش بورکی
بورکی، اولین مجموعهداستان چوبک خیمهشببازی را تحسین میکند. بهنظر او «خیمهشببازی» امیدهای زیادی را برانگیخت؛ ولی سه قصهٔ کوتاه مجموعهٔ «انتری که لوطیش مرده بود» ناامیدکننده است: «چرا دریا طوفانی شده بود»، «قفس» و «انتری که لوطیش مرده بود». بهنظر بورکی، چوبک در این قصهها متوسل به نوعی از ناتورالیسم خام شده است و همین سبب افت کار وی شده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد البته در بخش بررسی آثار چوبک خواهیم دید که رضا براهنی با این نظر اخیر کاملا مخالف است.
نجف دریابندری
دریابندری در نوشتهای سیر نویسندگی چوبک را به نقد میکشد. او در ابتدا از توفیق «خیمهشببازی» سخن میگوید و البته این مجموعه داستان را لایق موفقیتی که کسب کرد، میداند. «کیفیت خاص «خیمه شببازی» این بود که به خوانندهٔ خود این احساس را میداد که گویی خواننده شاهد صحنههای واقعی است.» (البته به جز «اسائهٔ ادب» که که در آن نویسنده کوشیده بود با نثر نویسندگان قدیم و به طنز و طعنه سخن بگوید و متأسفانه در همان قدم اول ثابت میکرد که نه در طنز و طعنه و نه در تقلید نثر قدیم، استعدادی ندارد). نجف، در مورد مجموعهٔ «انتری که لوطیش مرده بود»، از توفیق چوبک در پرداخت دو داستان «انتری که لوطیش مرده بود» و «چرا دریا توفانی شده بود» سخن میگوید. این امر مانع از این شد که نگرانی برخی خوانندگان و منتقدان، عیان شود و آن اینکه به نظر میرسید نویسندهٔ نثر بیتکلف و بیادعای «خیمهشببازی» بنا را بر تکلف و ادعا گذاشته است. بعدها معلوم شد که این نگرانی پربیجا نبودهاست. دریابندری، ادامهٔ سیر نویسندگی چوبک را که در مجموعههای «روز اول قبر»، «چراغ آخر» و رمان «تنگسیر» ظهور مییابد، نشانههایی از انحطاط میداند و به نظر او، «سنگ صبور» شاهد زوال قطعی این نویسنده است. و حالا گوشههایی از نقد دریابندری به سنگ صبور:
«چیزی که در همان قدمهای اول خواننده را کلافه میکند، اشتغال فکر قهرمانان کتاب –یا درحقیقت نویسندهٔ کتاب- با آلات تناسلی و محتویات مثانه و رودهٔ انسانی است. قابل توجه است که این حتی خود نویسنده را ناراحت کردهاست، به طوری که در چند جای کتاب کوشیدهاست نوعی جواب تقدیری به اعتراضهای احتمالی خوانندگان- یا شاید به خودش- بدهد!
چنانکه پیداست، معنی و حکمتی که در خور ثبت در تاریخ باشد از این داستان برنمیآید. دو بیت شعری هم که نویسنده از رودکی و عرفی شیرازی در ابتدای کتاب آورده متأسفانه از این جهت کمکی به خواننده نمیکند.اگر خیلی خواستهباشیم با نویسنده موافقت کنیم، میتوانیم بگوییم که خواسته است تأثیر ناگوار خرافات و تعصبات عوامانه را در سرنوشت دو فرد انسانی نشان دهد.
کسانی که به کتاب معروف «یولیسس»، اثر جیمز جویس، نگاهی انداخته باشند میدانند که در آخر این کتاب قسمتی هست در حدود شصت هفتاد صفحه که جریانات ذهن یک زن را در لحظات قبل از خواب نقل میکند. این قطعه نمونهٔ درخشانی است از شیوهٔ «جریان ذهن» که عدهٔ زیادی را به تقلید واداشتهاست. ظاهراً آقای چوبک هم نتوانستهاست از این وسوسه برکنار بماند؛ منتها ایشان نه در یک فصل، بلکه در سراسر کتاب خود، این شیوه را به کار بستهاست. اگر برداشت نویسنده از این شیوه سطحی باشد، شاید هیچ شیوهای از آن آسانتر نباشد؛ زیرا که -مثل نقاشی جدید- هیچ قید وبندی از خارج بر آن حاکم نیست.»[۹]
محمدعلی سپانلو
چوبک را رئالیستی افراطی میداند. بهنظرش، صادق چوبک قویترین نویسندهٔ ایرانی در نقاشی دقایق و جزئیات موضوع است و واقعیت، نفس واقعیت، عریان از انگیزهها و آرمانها برای چوبک هدف است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
رضا براهنی
براهنی در «قصهنویسی» بخشی از تحلیل خود بر داستاننویسی معاصر را به تحلیل آثار چوبک اختصاص میدهد. بهنظر او، چوبک بهمعنای اجتماعی و امروزی کلمه، روشنفکر نیست و اگرهم باشد، قصهنویسی او بر روشنفکریاش سخت میچربد؛ اما چوبک بهدلیل استفاده از تجربهٔ زندگی و گرداندن این تجربه از منظر عینی و ذهنی به متاع ناب قصهٔ منسجم هنری، «بهترین قصهنویس معاصر» است. بااینکه صادق چوبک مقالهای ننوشته تا صلای تعهد سردهد؛ در بعضی از قصههایش چنان بهدقت ابعاد زندگی ما را کشف کرده و نشان داده است که باید دربارهٔ او «تعهد فطری» را قبول کرد.[۱۰]
جمال میرصادقی
« | دید چوبک، دیدی ناتورالیستی است و مثل تمام نویسندگان ناتورالیست، موضوعهایی را پیش میکشد که خوشایند همهکس نیست؛ زیرا جامعه چون فاحشهای بزککرده، چهرهٔ واقعی خود را پوشانده است. میرصادقی عقیده دارد:
|
» |
حسن میرعابدینی
میرعابدینی از گرایش به نشاندادن بیعدالتیهای اجتماعی از راه تعمق در زندگی بیپناهان خبر میدهد که در دههٔ بیست و سی بر اثر رشد مفاهیم مردمگرایانه شکل میگیرد. درپی این جریان، نویسندگان خردهپایِ بسیاری به زندگی مردم اقشار جامعه پرداختند؛ اما حاصل کار، جز گزارشهایی غیرخلاقانه نبود. در این میان، چویک نخستین نویسندهٔ نسل خود بود که موفق به ارائهٔ طرحی هنرمندانه از این زندگیها شد. بااینهمه از منظر عابدینی، چوبک به عوامل اصلی ستم اجتماعی توجه جدی ندارد. این بیتوجهی از جهانبینی فرویدی او ناشی میشود؛ البته چوبک مدافع ستمدیدگان است؛ اما بهجای پرداختن به روابط بین افراد، به طبیعت آنها میپردازد و نکبتزدگی آدمها را ازلی و ابدی میپندارد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
محمدعلی جمالزاده
محمدعلی جمالزاده در نامه ای خطاب به چوبک درباره رمان "سنگ صبور" چنین می نویسد : "سنگ صبور داستان چند تن مرد و زن و کودک بینوای خودمانی است که مظهر جماعت کثیری و بلکه اکثریت هموطنان ما هستند. در جهل و بی خبری و خرافات و گرسنگی و کثافت و دروغ و فریب غوطه ورند و معهذا چندان گله و شکوه ای از خالق و مخلوق و خلقت ندارند و تریاق توکل و رضا دل خود خوش میدارند. بی نهایت استادانه از عهده کار برآمده اید و همچنان که گویا سابقاً معروض داشته ام، آنچه را گوش می شنود و آنچه را به چشم می بیند (و گاهی آنچه را خاطر احساس میکند) همه را مانند دستگاه عکاسی و جعبه صوت صدا با قدرت و بصیرت کامل منعکس ساخته اید... املای عوامانه، علت دیگری هم ممکن است داشته باشد که هموطنان ما را از باسواد شدن و با فارسی صحیح و فصیح و درست آشنا شدن تا اندازه ای باز بدارد. ولی این ها را شاید بتوان امر ذوقی دانست و شاید مباحثه در آن زیاد مفید واقع نگردد و موضوعی نداشته باشد. لکم دینکم ولی دینی.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
شمیم بهار
شمیم در مقالهای با عنوان «دربارهٔ آنچه به نقد درنمیآید»، سه مثال از آنچه به نقد درنمیآيد را ذکر میکند:
- «مرکب محو»(یک داستان) نوشتهٔ سیدمحمدعلی جمالزاده
- مقالههای جدید جلال آلاحمد(در «ارزیابی شتابزده» مثلا)
- «روز اول قبر»(مجموعهٔ ده داستان کوتاه و یک بازی در سه سن) از صادق چوبک
دلیل شمیم این است:
آنچه دربارهٔ نقد هنری میدانیم کم نیست: دربارهٔ نقد اثرهای ماندنی و اثرهای خوب و بهتر و بدتر و حتی دربارهٔ چگونگی نقد اثری بد. آنچه نمیدانیم دربارهٔ نقد اثری است که از حد این «بد» بگذرد. این را میدانیم که تدریس در وظیفهٔ یک منتقد نیست، این را اما نمیدانیم که تا وقتی یک مولف از ابتداییترین اصول رشتهٔ هنریاش بیخبر است، منتقد را از توضیح غلطهای مولف گریز نیست.
شمیم بهار وظیفهٔ منتقد در مورد آثار بد را حداقل «سکوت» میداند تا این آثار از وادی نقد رانده شوند اما «دربارهٔ آخرین اثرهای این به اصطلاح «بزرگترین نویسندههای معاصر ایران» چطور میشود سکوت کرد؟!». اگر از نقد شمیم بر آثار جمالزاده و چوبک بگذریم، به نظر او، نمایشنامهای که در «روز اول قبر» به همراه داستانها آمده آنچنان است که اگر قصد نقدی در کار باشد، چارهای نیست جز آنکه از تعریف تئاتر شروع کنیم و از نو توضیح بدهیم تئاتر یعنی چه؛ و داستانها هم اثرهای خیلی بهتری نیستند. در این داستانها-با این حال- هنوز نشانههایی از یک نویسندهٔ داستان کوتاه یافته میشود و شمیم صبر میکند: به این امید که در مجموعهٔ داستانهای کوتاه بعدی، نویسندهٔ از یاد رفته بازگردد. شمیم زبان چوبک را در این مجموعه، همان زبان «تنگسیر» میداند: سراسر پرگویی و ولنگاری و تصنع و ناهماهنگی.[۱۲]
چوبک از نگاه چوبک
نصرت رحمانی: چرا تاکنون راجع به آنچه در مورد کارهایتان نوشتهاند، به غلط یا صحیح، حرفی نمیزنید؟
صادق چوبک: این به من مربوط نیست. هر کس از دیدگاه خویش مینگرد، میاندیشد، عمل میکند یا مینویسد. روی هم رفته به من مربوط نیست دربارهٔ آثارم چه میگویند یا چگونه بهره میجویند. اگر اثری توانستم به وجود آورم که احساس کردم لایق انتشار و ارائه دادن است، کار خود را انجام خواهم داد. در اینجا کار یک نویسنده به نظر من پایان میگیرد.
در ادامه، چوبک، نوشتن منقدان در مجلات را به منظور نقد و تحلیل آثار خود، بیهوده میداند و نسبت به این نوشتهها اظهار بیاطلاعی میکند.
رحمانی: میخواهید بگویید آنچه دربارهٔ سبک و نحوه و روش آثارتان تاکنون نوشتهاند، بدون اطلاع یا کسب اجازه از طرف شما بوده است؟
چوبک: بیشک، اصولا من حق ندارم حتی از کسی که بیهوده دربارهٔ من شهوت نوشتن دارد اطلاع قبلی بخواهم. آنچه شما یاد میکنید و به آن پاره نوشتههایی که اشاره میکنید، چنان برای من مبتذل است که بهتر میدانم با یاد آنها حال خود را از دست ندهیم. من چه کسی هستم هنگامی که شکوه و فریاد از مردانی چون حافظ و مولانا را از اعماق قرنها میشنویم که از «من»بودن در ستوه بودهاند.[۱۳]
رحمانی: یادم نمیرود وقتی «تنگسیر» را خواندم، آن همه حوادث عجیب و غریب کتاب چنان مرا از نویسندهٔ تلخچش که از زیباترین چشمها، زشتیها را بیان میکرد و عمری بر تار و پودم چنگ انداخته بود، با هر قصهای تارهای وجودم را میلرزاند، جدا کرد که با نیش و کنایه نوشتم:
«من اگر جای چوبک بودم، به جای نوشتن «تنگسیر»، تفنگ «ارنست همینگوی» را میخریدم.»
چوبک: برای این که «تنگسیر» را بفهمی باید بدانی آنچه در آنجا به عنوان داستان میخوانی، واقعیت بیرحم و عریانی است که من خود شاهد آن بودهام. برای درک این واقعیت، باید به شنزارهای جنوب، به دریا، به مردمی که هستهٔ خرما میخورند متعلق باشی.
رحمانی: چرا آنقدر خودت را محدود میکنی؟ چرا به تاراج خودت دست زدهای؟
چوبک: چه میگویی؟ چه بکنم؟ چرا پا از خانهام بیرون بگذارم؟ چرا با مردمی روبرو شوم که به من میگویند: مسیو این دردناک نیست؟ چگونه در این جدول محدود روانم را پرورش دهم؟ یک هنرمند باید عشق بورزد. باید هر کاری دلش میخواهد بکند بدون سیم و جیم و مواخذه! همهٔ انسانها میدانند زنجیر و دار و محدودیت برای هنرمند ساخته نشده است.[۱۴]
رحمانی: صادق دربارهٔ آثارش کمتر حرف میزند، اما چنان سخت به او پیچیدم تا توانستم این چند جمله را از لابلای سنگر دندانهایش بیرون آورم. چوبک: «سنگ صبور» بر خلاف نوشتههای دیگر، چون شعر دارای کلید و مفتاح است. باید سمبلها را شناخت. از گذشته آگاه بود. باید گذشته، زمان و مکان و فضا، همه چیز را در نظر گرفت. در هر خط و صفحهٔ آن گرهی خفته است... اگر من به کتابی ببالم، به «سنگ صبور»م است.[۱۵]
چوبک و دیگران
بزرگ علوی
چوبک از بزرگ علوی بهعنوان اولین مشوق خود برای انتشار آثارش یاد میکند: «به من توصیه کرده بود داستانها را به ایرج اسکندری نشان دهد یا به انور خامهای تا کاری برای انتشار آنها بکند.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
صادق هدایت
چوبک، هدایت را انسانی کامل در همه چیز،از جمله انساندوستی، جوانمردی، وطنپرستی و بیطرفی، میداند؛ انسانی بینظیر. او هدایت را در نویسندگی بزرگتر از آن میداند که بتوان آثارش را نقد کرد. به نظر صادق چوبک، صادق هدایت آنقدر از خودش جوهر داشت که همیشه گوشهای از دامن سخاوت او به دست دیگران بود و نمیتوان پیشرو بودن او در داستان ایرانی را تنها ناشی از آشنایی او با زبان خارجی و نویسندگان خارجی همدورهاش دانست؛ هر چند که بالاخره هر نویسندهای تحت تاثیر روح زمانهٔ خویش است و از این گریز و گزیری نیست.(1) در مورد تعهد و رسالت صادق هدایت در مقام نویسنده نسبت به اجتماع، چوبک هدایت را دارای عهد و میثاقی جاودان با مردمش و حتی حیوانات رنجدیده میداند؛ هدایت وظیفه و رسالت را در دادن شعارهای کلیشهای نمیدانست و برایش مسجد و کنشت مطرح نبود. قبلهٔ هدایت بشریت بود.[۱۶]
ابراهیم گلستان
گلستان تنها دوستی بود که بعد از صادق هدایت، توانستم دوستش داشته باشم. او مردی باهوش و نویسندهٔ خوبی است؛ همین.[۱۷]
امیرعباس هویدا
چوبک و هویدا از دوران سربازی با یکدیگر آشنا میشوند. این آشنایی به تدریج به دوستی ای چندین ساله می انجامد. چوبک بعد از هدایت بیشترین احترام را برای هویدا قائل بود و می گفت:
- «امیرعباس هویدا نمونه ی یک انسان شریف، پاکدامن، تحصیلکرده، باشعور و معتقد به دموکراسی بود.»
وی، هویدا را از پذیرفتن سمت نخست وزیری برحذر داشته، او را به رعایت جانب احتیاط فرا می خواند. چوبک همچنین با فریدون هویدا، برادر وی ارتباط دوستانه داشت. آنها همچنین دوستان مشترکی چون ابراهیم گلستان داشتند که در زمان کار در وزارت نفت (اواخر دههٔ سی) با یکدیگر آشنا شده بودند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
آیا تعهد فقط مبارزه است؟
در سالهای ۲۰ تا ۴۰ شمسی، ارزشهای یک نویسنده چیزهایی بود که کمتر در آثار صادق چوبک دیده میشد. در آن روزها نویسنده اگر مستقیماً درگیر با خفقان و سرکوب حکومت نبود، هنرمند محسوب نمیشد؛ چراکه هنر با تعهد تعریف میشد و آنهم تعهدی که کاملاً تعریفشده، بود و چهبسا نادرست. چوبک اما نویسندهای نبود که خود را به دست موج بسپارد. او مثل غلامحسین ساعدی و برخی دیگر، نه علنی مبارزه میکرد و نه به زندان رفت؛ درنتیجه برچسب نویسندهٔ متعهد نداشت و همین امر باعث میشد محبوبیت چندانی نداشته باشد؛ زیرا مردم هنرمندانی را میشناختند که با دولت برخورد داشتند. محکومیت چوبک بهتنهایی از یک جای دیگر هم نشأت میگرفت: او در آثارش بهوضوح مذهب را زیر سؤال میبرد و علاوهبراین، با پرداختن به اقشار پاییندست، از این طبقه تقدسزدایی میکرد. در آن دوره فقر برابر با تقدس بود و ثروت مساویِ ظلم و نویسندهای اگر با این تلقی جاافتاده مبارزه میکرد، از نگاه مردم مردود بود. ضمنآنکه حکومت هم از اینکه ملت ایران در ممالک دیگر با توصیف آثار چوبک معرفی شود خیلی خوشحال نمیشد. اقبال به آثار چوبک در بین احزاب هم بههمین صورت بود. حزب توده که در نشریهٔ «پیام مردم» آثار او را چاپ میکرد، بعد از مواجهه با داستان «قفس»، این داستان را مخالف آرمانهای حزبی تشخیص داد و ازآنپس، آثار چوبک را بایکوت کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
خلق و خو
قدسی اعتراف میکند که پس از سی و سه سال زندگی در کنار چوبک، هنوز نتوانسته او را بشناسد؛ چوبک گاهی چنان در خویش غرق میشود که گویی نزدیکترین کسانش را هم نمیشناسد و گاه، چنان با زندگی میجوشد که گویی جهان و مردم فقط متعلق به او تنها هستند و از خود بیگانه آنسان که گویی نام خود را از یاد میبرد.[۱۸]
نصرت رحمانی میگوید:
- «صادق واقعاً دلی نازکتر از یک کاسهٔ چینی دارد. با یک تلنگر کوچک، جرینگ به صدا درمیآید. سر کوچکترین چیزی میرنجد و قهر میکند. با کوچکترین مهر و محبتی همهٔ وجودش سرشار از شور و مهر و آشتی میشود. خب دیگر چه میشود کرد؟ صادق چوبک است. وقتی میخواهد محبت کند نمیداند چه کند؛ چون کودکی هر سو میدود. دلش میخواهد تمام کارهای جهان از دستش برآید و بیدریغ برای انجام آن بکوشد، هر سو میدود چه تحرکی در این مرد وجود دارد! برایت صفحه میگذارد، به آن اتاق میرود، کتابهایش را زیر و زبر میکند، تنها کتابی که برایش مانده برایت میآورد. به اتاق خوابش میرود و چند سیگار خارجی که برایش سوغات آوردهاند و دیری از آنها نگهداری کرده است پیدا میکند و به زور تعارف میکند، چه تعارفی.
عاشقی شتابزده است. کودکی نگران، جوانی پیر و پیری جوان. ریش سفید و موهای پریش سپیدش نقابی است که نمیتواند او را پیر جلوه دهد. اما... او را خیلی «مسیو» مینماید. آن وقت از مردم گله دارد که چرا به او میگویند «مسیو»؟»[۱۹]
خانهٔ چوبی چوبک[۲۰]
نصرت رحمانی از خانهٔ چوبک میگوید که یکپارچه از چوب ساخته شده بود. همه چیز شکل روستایی داشته و بس زیبا، مخصوصاً کتابخانهاش. حسن قائمیان، نویسنده و دوست قدیمی هدایت و چوبک، برای نصرت گفته بود که چوبک این خانه را سالها پیش در جوانی خودش طرحریزی کرد و همه چیز آن را به سلیقهٔ خود ساخته و پرداخته است. وقتی از چوبک، علت علاقهاش به چوب را میپرسد، این پاسخ را میشنود:
«دیوانه... چوب زنده است. داستانی دیگر دارد. سنگ نیست، نقشها دارد، میسوزد. خاکستر میشود. مثل خودم که با همین چوبها آشیانهام، زندانم، قفسم را ساختم. اینک خودم دارد میشکند و بالاخره روزی چون آن چوبها که در اجاق میسوزد، من در این اتاقهای چوبی خواهم سوخت و صدای سوختن به گوش کسی نخواهد رسید. جز مشتی خاکستر هیچ چیز باقی نخواهد ماند.»
نقاشیهایی دیوار این خانه را زینت میدادهاند: رستم و سهراب، باسمهای از تابلوی معروف «پیکاسو» که در زمان جنگ کشیده است، یک کپیهٔ رنگ و روغن از «براک»، تابلوی بسیار بزرگی از یکی از نقاشان ایرانی، چند کار خیلی خوب رنگ روغن از پسرش.
سر رف بلندی پر از لالههای قدیمی، مردنگی و قلیان و تنگ و گیلاس کنار عکس پسرش، عکسی از قدسی آویخته است و در نهایت، میزی که روی آن پر از کتابهای گوناگون و کاغذهای کاغذهای درهم و برهم است: محل نوشتهشدن «تنگسیر» و «سنگ صبور».
تنگسیر ساخته شد اما دریا هنوز هم توفانی است!
«تنگسیر» امیر نادری
تنگسیر، یکی از بهترین فیلمهای سینمای قبل از انقلاب، ساختهی امیر نادریست و فیلمنامهاش هم فیلمنامهای اقتباسی، از روی رمان صادق چوبک است. جایزه بهترین بازیگر مرد برای بهروز وثوقی از جشنواره فیلم دهلی نو در سال ۱۹۷۵ و جایزه بهترین کارگردانی برای امیر نادری از جشنواره فیلم سپاس در سال ۱۳۵۳ تنها بخشی از افتخارات این فیلم هستند.
«آخه ای چه شهریه؟… حاکمش دزده! وکیلش دزده! سیدش دزده! پَ مو حقمُ از کی بگیرُم؟»
همین دیالوگ معروف فیلم تنگسیر کافیست تا دانسته شود این فیلم در مورد حق و حقخواهیست. فیلم تنگسیر، با گاوی در حال ِ هلاک شدن آغاز میشود، درست مانند همهی آدمهای داستان. آدمهایی که بیعدالتی گستردهای بر زندگیشان سایه انداخته و قدرت اعتراض را از آنان سلب کرده، تا که بالاخره «زارممد» با بازی بسیار خوب بهروز وثوقی، دست به عمل میزند و بین مردم، بدل به قهرمان میشود.[۲۱]
«دریا»ی ابراهیم گلستان
ابراهیم گلستان در سال ۱۳۴۱ تصمیم میگیرد داستان «چرا دریا توفانی شده بود» چوبک را در قالب فیلمی داستانی اقتباس کند. در این فیلم، فروغ فرخزاد هم بازیگر بوده است؛ اما به دلایلی فیلم ناتمام میماند.
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن چوبک در داستاننویسی
فضاسازی
تمام تلاش چوبک در اکثر داستانهایش این است که به مخاطب «تصویر» بدهد، یعنی توصیف وقایع داستان بهنحوی کافی و بسنده باشد که مخاطب برای ورود به فضا نیاز به تلاشی تنها درحد نگاهکردن داشته باشد. این شیوه در کنار تلاش نویسنده برای پرهیز از قبولاندن یا حتی ارائهٔ برداشت یا تحلیل خودبه مخاطب، چه درست چه غلط، باعث میشود برخی از داستانهای چوبک، بهمعنای واقعی کلمه «مستند» باشند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
فضای فکری و پایانبندی داستانها
داستانهای چوبک در پایانبندی شیوهای خاص دارد که بههیچوجه در دنبالهٔ شیوهٔ سنتی قرار نمیگیرد. نداشتن طرح اندیشه و شعار خاص، نبود چیزی به نام «رحم، همدلی یا شفقت» در این داستانها و هویت و محوریت «هراس، بیرحمی و مرگ»، باعث میشود که نتیجهٔ اکثر داستانها در مرتبهای بالاتر از وقایع داستان، این باشد: کاری با وضع موجود نمیتوان کرد، هرچند که این وضع از هر جنبه وضعی نامطلوب باشد. و بدینترتیب ساختار داستان بهسوی جبر پیش میرود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
انتخاب واژگان
چوبک ساده و طنزآلود مینویسد. در داستانهایش گویشی قوامیافته و دایرهٔ واژگانی خاص دارد. از بهکاربردن اصطلاحات تند و خشن و گاه رکیک کوچهوبازار باکی ندارد. واژههایی که استخوانبندی اصلی داستانهای چوبک را میسازند، نزدیک به زبان محاوره و گفتار اقشار پاییندست جامعه است و تعهد عمیق او به واقعیت، گاهی زشتترین دشنامها را در دهان شخصیت داستان میگذارد. مهارت ویژهٔ او در کارکرد زبان و رسالت واژهها ابزار بسیار قوی برای رسیدن به نثر توصیفی خاص داستانهایش است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد زبان چوبک، زبانی دوزخی است بهدلیلاینکه محیط زندگی او محیطی دوزخی بود و کسانی که به او خرده میگیرند که زشتی و کثافت در آثارش خیلی نمود دارد، جوابشان این است که نویسنده اگر بخواهد به زندگی فواحش، آدمکشها، قوادها، گرسنگان و درماندگان وفادار بماند، باید از فحش و دشنامهای آنها هم سخن بگوید وگرنه زندگی آنها رنگ اصیل خود را در اثر نویسنده نخواهد داشت.[۲۲]
فرم کلی قصههای کوتاه چوبک
رضا براهنی در داستانهای چوبک، تلفیق کارشدهای از دو فرم جاافتاده در داستان کوتاه را پیگیری میکند: فرم «ادگار آلن پو» و «موپاسان» که درگیر تاثیری واحد اما پیشبینی شده بر خواننده است و فرم منتسب به «تولستوی» خصوصا در داستان «مرگ ایوان ایلیچ» که با کارهای «چخوف» به اوج میرسد. در داستان کوتاه تولستوی و چخوف، باید قصهنویس بیاعتنا باشد و بگذارد حوادث، داستان را به وجود آورند. چوبک از سویی میکوشد تاثیری واحد در خواننده ایجاد کند و قصهٔ کوتاهش را از وحدتی کامل برخوردار کند و از سوی دیگر، به ندرت در کار او دخالت من فردی را میبینیم. اگر «من»ی به کار رفته باشد، مثل نقابی است برای شخصیتی دیگر که «من» نیست، بلکه «او»ست.[۲۳]
فهرست آثار[۲۴]
مجموعهداستان
- خیمهشببازی، جاویدان، ۱۳۲۴.(چاپهای بعدی: کتابخانهٔ گوتنبرگ ۱۳۳۴، جاویدان ۱۳۴۶، نشر آرش(سوئد) ۱۳۶۸(۱۹۸۹ میلادی)، نگاه ۱۳۸۴، جامهدران ۱۳۸۴، جاویدان(بدرقهٔ جاویدان) ۱۳۹۴)
- انتری که لوطیش مرده بود، انستیتو ایران و فرانسه، ۱۳۲۸. (چاپهای بعدی: سازمان کتابهای جیبی ۱۳۴۴، جاویدان/کتابهای لکلک ۱۳۵۵، جاویدان ۱۳۷۷، جامداران ۱۳۸۳، مهر صفا ۱۳۸۴، جامهدران ۱۳۸۴، جاویدان ۱۳۹۴، جاویدان(بدرقهٔ جاویدان) ۱۳۹۵)
- روز اول قبر، جاویدان، ۱۳۴۴. (چاپهای بعدی: جاویدان ۱۳۵۲، نگاه ۱۳۸۴، جامهدران ۱۳۸۴، جاویدان(بدرقهٔ جاویدان) ۱۳۹۴)
- چراغ آخر، جاویدان، ۱۳۴۴. (چاپهای بعدی: جامهدران ۱۳۸۴، جاویدان(بدرقهٔ جاویدان) ۱۳۹۴)
لازم به ذکر است که تا به حال تکداستانها و گزیدههای متعدد دیگری هم از داستانهای این چهار مجموعه به چاپ رسیدهاند.
رمان
- تنگسیر، امیرکبیر، ۱۳۴۲. (چاپهای بعدی: جاویدان ۱۳۵۱ و ۱۳۷۷، روزگار ۱۳۷۷، نگاه ۱۳۸۲، جامهدران ۱۳۸۴، معین ۱۳۸۴، مهر صفا ۱۳۸۴، جاویدان(بدرقهٔ جاویدان) ۱۳۹۵)
- سنگ صبور، جاویدان، ۱۳۴۵. (چاپهای بعدی: کتابهای لکلک ۱۳۵۶، جاویدان ۱۳۹۴)
ترجمه
- آدمک چوبی، داستان «پینوکیو» اثر کارلو کولودی، سازمان کتابهای جیبی(موسسه انتشارات فراکلین)، ۱۳۵۱. (چاپهای بعدی: امیرکبیر(کتابهای شکوفه) ۱۳۶۹، معین ۱۳۸۶، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۸۳ و ۱۳۹۶)
- «آلیس در سرزمین عجایب» نوشتهٔ لوییس کارول
- «غراب» شعر «کلاغ» سرودهٔ ادگار آلنپو
- «پیش از ناشتایی» نمایشنامهای از یوجین اونیل
- «مهپاره: داستانهای عشقی هندو»، شانزدهمین بخش از نسخهٔ کهن مفصل سانسکریتی بهنام «جوهر اقیانوس زمان»، ترجمه از سانسکریت به انگلیسی توسط ف. و. بین، ترجمه از انگلیسی توسط صادق چوبک، نیلوفر، ۱۳۷۰. (چاپ بعدی: جامهدران ۱۳۸۴)
- «شکونتلا» نمایشنامهای از کالیداس که ترجمهٔ آن ناتمام ماند.
خاطرهنویسی
- «دیروز»
- «سفر مازندران و چند یاد دیگر»، زمان، شمارهٔ ۲۱، فروردین ۱۳۷۷، صص ۳۶ تا ۴۳.
منبعشناسی
فارسی
- نویسندگان پیشگام در داستاننویسی امروز ایران، علیاکبر کسمایی، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، ۱۳۶۳.
- ادبیات داستانی: قصه، داستان کوتاه، رمان، جمال میرصادقی، شفا، ۱۳۶۶.
- قصهنویسی، رضا براهنی، البرز، ۱۳۶۸.
- نقد آثار صادق چوبک، عبدالعلی دستغیب، ایما، ۱۳۷۸.
- نویسندگان پیشرو ایران: مروری بر قصهنویسی، رماننویسی، نمایشنامهنویسی و نقد ادبی، محمدعلی سپانلو، نگاه، ۱۳۸۷.
- صادق چوبک کیست؟، شهریار زرشناس، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران (سروش)، ۱۳۹۳.
- صد سال داستاننویسی ایران، حسن میرعابدینی، چشمه، ۱۳۹۶.
- پایهگذاران نثر جدید فارسی، حسن کامشاد، نی، ۱۳۹۶.
- دریایی که همیشه توفانی بود (سیری در زندگی و آثار صادق چوبک)، محمدرضا اصلانی، مروارید، ۱۳۹۷.
- ادبیات نوین ایران، یعقوب آژند و اسدالله معظمی گودرزی، کلک سیمین، ۱۳۹۷.
انگلیسی
- Arastesh. A. Reza., Man and Society in Iran. Leiden, Brill, 1970
- Arberry. A.J., Classical Persian Literature. George Allen and Unwin Ltd., 1958
- Bagley. F.R.C., ed., Sadigh Chubak:An Anthology. New York, Caravan Books, 1882
سیری در آثار چوبک
نفتی: از مجموعهٔ خیمهشببازی
این قصه نمونهٔ خوبی برای بررسی تکنیک اصلی قصهنویسی چوبک است. موضوع قصه که ترشیدگی و ولع جنسی «عذرا»ست، در مرکز تمام رفتارهای شخصیت قصه قرار میگیرد و چوبک میکوشد که از طریق ارائهٔ شخصیت او و مرکزیتدادن به مسائل جنسی، یک تاثیر واحد و همهجانبه به وجود بیاورد(تکنیک داستانهای ادگار آلن پو) و موفق نیز میشود؛ این موفقیت به این دلیل کسب میشود که نویسنده، از زندگی عذرا دو سه حادثهٔ درخشان مربوس به تشنگی جنسی او را انتخاب میکند و آنها را در موقعیت روانی مناسب و متناسب با خیالات عذرا ارائه میدهد، بدون اینکه خودش شروع به اظهار ترحم کند یا از موقعیت عذرا احساس وحشت کند و یا دربارهٔ او و دخترانی مثل او احساساتی بشود و شعار اجتماعی و اخلاقی بدهد. زندگی متعلق است به عذرا، و نه چوبک. نویسنده در اینجا موظف است در مغز عذرا حلول کند، موقعیت او را دریافته و حرفهای او را بزند(تکنیک داستانهای چخوف). علاوه بر تلفیق دو تکنیک مذکور، چوبک در این داستان هفت صفحهای، از مکتب ناتورالیسم موپاسان و زولا نیز سهمی برده است. او تمام اشیاء دور و بر عذرا را، مخصوصا موقع چسبیدن به ضریح و دخیل بستن، تبدیل به سمبلهای جنسی میکند و این نمادها را همواره در خیال عذرا به جولان وامیدارد و قصهای میآفریند که با توشه گرفتن از تکنیکهای مختلف غربی، در محتوای خود و در برخورد شخصیت با موضوع و ارائهٔ محیط و زمینهٔ جهانبینی، کاملا ایرانی است.[۲۵]
چرا دریا توفانی شده بود: از مجموعهٔ انتری که لوطیش مرده بود
به نظر براهنی این قصه، از نظر ایجاد رابطه بین اشخاص قصه، از لحاظ عواطف عمیقی که بین دو شخصیت اصلی هست و از نظر زمینهٔ طبیعی و زمینهٔ زبانی قصه، اگر شاهکاری نباشد، دست کم نقطهٔ عطفی در قصهنویسی چوبک میداند. بد نیست مقایسههایی را که براهنی میان این قصه و شاهکارهای ادبیات جهان کرده است از نظر بگذرانیم:
« | «باران مانند تسمه تو گردهاش پایین میآمد. لندلند کشدار دندانغروچههای رعد از تو هوا بیرون نمیرفت. هوا دودهای بود. رعد چنان تودلخالیکن بود که گویی زیر گوش آدم میترکید. رشتههای کلفت و پیوستهٔ باران مانند سیمهای پولادین اریب از آسمان به زمین کشیده شده بود. توفان دل و رودهٔ دریا را زیر و رو کرده بود...»[۲۶] | » |
- این توفان که به زیبایی توصیفهای «جوزف کنراد» از دریا وصف میشود، با آن توفانی که در ذهن «کهزاد» در جریان است، کاملا برابری میکند.
- در قصهٔ امروز فارسی کمتر میتوان به صمیمیت عاشقانهای از نوع صمیمیت «کهزاد» بعد از دیدن «زیور» برخورد کرد: در محیطی طبیعی، جملات و اشعار عوامانهٔ فاحشهخانهای، بین این دو شخصیت رد و بدل میشود. این اشعار عوامانه آنچنان طبیعی بر زبان شخصیتها جاری میشود که خواننده خود را درملموسترین محیط تغزلی مییابد؛ اما این محیط عاشقانه را فقط توفان تهدید میکند و توفان و باران، همانطور که در قصههای «همینگوی»، سمبول مرگ و نکبت هستند، در این قصهٔ چوبک هم زمینهای برای وحشت و ترس ایجاد میکنند.
- همانطور که در «شاه لیر» شکسپیر کبیر، جنون «لیر» را توفان همراهی میکند؛ و حتی در جنون و آشفتگی فکری او پیشقدم میشود و تکوین آن را در آینده اعلام میکند، توفان دریا نیز در این داستان چوبک، پیشقدم میشود تا مصیبت واقعی برای «کهزاد» حتی پس از پایان قصه، در ذهن خواننده وقوع یابد و علت توفانی شدن دریا عملا به صورت عاملی درآید که به تمام قصه جهت داده است.[۲۷]
تنگسیر
حسن بزرگ «تنگسیر» در این است که نثر این اثر از ابتدا تا پایان کاملا یکدست است. زیباترین نمونهٔ نثر توصیفی چوبک را باید در تنگسیر جست.به تعبیر براهنی، نثر این داستان بلند، از آغاز تا پایان مثل رودخانهای حرکت میکند و پیش میرود؛ زوری که گویی قصهٔ به این بلندی، در یک روز نوشته شده است. عیب بزرگ «تنگسیر» هم در این جاست که شخصیت، تبدیل به یک قهرمان زخمناپذیر میگردد و رویینتنیاش در برابر حوادث مختلف، گاهی آدم را به یاد امیرارسلان نامدار میاندازد. چوبک در این داستان، گرچه اساس را بر جهانبینی واقعگرایانه نهاده است اما از نظر برداشت در مورد شخصیت قهرمان، قصه را از وسط راه به سوی رمانس و داستانهای افسانهای میچرخاند.[۲۸]
سنگ صبور
در بررسی «سنگ صبور»، اشاره به دو نکته الزامی است:
- سابقهٔ قحطی؛ که از قبل در جهان چوبک وجود داشته و در این رمان هم بر دنیای رفتارها و اعمال آدمها حاکم است.
- شخصیتهای این داستان، تقریبا همگی(به استثناء «سیفالقلم» که یک جانی بالفطره است) از قصههای گذشتهٔ چوبک گرفته شدهاند.
از منظر رضا براهنی، چوبک، بهترین شخصیتهایش را در بهترین شکل، وارد بهترین قصهاش یعنی «سنگ صبور» میکند. نویسنده در این اثر درخشان، هر شخصیت مهم قصه را برش عمودی میدهد و از بالا در مغز او مینگرد. در این برش عمودی، او دو چیز مییابد: یکی خود شخصیت و دیگری احساس و اندیشهٔ شخصیت در مورد سایر شخصیتها. به همین دلیل در این اثر، هر شخصیت نه فقط آیینهای است برای خود، بلکه آیینهای است برای شخصیتهای مهم دیگر. در این رمان، نیروی استفادهٔ چوبک از زبان در اوج مشخص میشود: قرار دادن چندین سطح زبانی در کنار هم بدون وجود خلل و فرجی برای ایجاد خدشهای در این بنای استوار.[۲۹]
نوا، نما، نگاه
پانویس
- ↑ «قلمفرسایان: صادق چوبک».
- ↑ «صادق چوبک، خلاقیت ادبی، نفی زبان مؤدب و نقد مذهب».
- ↑ رحمانی، آئینهدار رابطه: گفتوگو با نصرت رحمانی، ۲۱۳-۲۱۴.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۷۸۷.
- ↑ رحمانی، آئینهدار رابطه: گفتوگو با نصرت رحمانی، ۲۴۰-۲۳۹.
- ↑ «سالشمار صادق چوبک». بایا، ۴۵و۴۶.
- ↑ میرعابدینی، صد سال داستاننویسی ایران، ۲۴۲تا۲۴۴.
- ↑ براهنی، قصهنویسی، ۵۴۶ و ۵۴۷.
- ↑ «نقدی بر سنگ صبور/ از نجف دریابندری». مد و مه/مرور. بازبینیشده در ۱۳تیر۱۳۹۸.
- ↑ براهنی، قصهنویسی، ۴۷۰.
- ↑ میرصادقی، ادبیات داستانی: قصه، داستان کوتاه، رمان، ۶۲۱تا۶۲۷.
- ↑ بهار، شمیم. «دربارهٔ آنچه به نقد درنمیآید». اندیشه و هنر، ش. ۷ (مهر ۱۳۴۴).
- ↑ رحمانی، آئینهدار رابطه: گفتوگو با نصرت رحمانی، ۲۱۹-۲۲۱.
- ↑ رحمانی، آئینهدار رابطه: گفتوگو با نصرت رحمانی، ۲۳۲-۲۳۱.
- ↑ رحمانی، آئینهدار رابطه: گفتوگو با نصرت رحمانی، ۲۳۷.
- ↑ رحمانی، آئینهدار رابطه: گفتوگو با نصرت رحمانی، ۲۲۹.
- ↑ رحمانی، آئینهدار رابطه: گفتوگو با نصرت رحمانی، ۲۲۳.
- ↑ رحمانی، آئینهدار رابطه: گفتوگو با نصرت رحمانی، ۲۲۳.
- ↑ رحمانی، آئینهدار رابطه: گفتوگو با نصرت رحمانی، ۲۳۵ و ۲۳۶.
- ↑ رحمانی، آئینهدار رابطه: گفتوگو با نصرت رحمانی، ۲۲۷-۲۳۸.
- ↑ «تنگسیر امیر نادری».
- ↑ براهنی، قصهنویسی، ۴۳۰ و ۴۳۱.
- ↑ براهنی، قصهنویسی، ۵۴۸-۵۵۶.
- ↑ «آثار صادق چوبک از سایت کتابخانه ملی ایران».
- ↑ براهنی، قصهنویسی، ۵۵۸-۵۵۶.
- ↑ چوبک، انتری که لوطیش مرده بود، ۳۱.
- ↑ براهنی، قصهنویسی، ۵۸۹-۵۸۳.
- ↑ براهنی، قصهنویسی، ۶۰۸-۶۰۲.
- ↑ براهنی، قصهنویسی، ۷۱۱-۶۶۸.
منابع
- اتحاد، هوشنگ (۱۳۸۷). پژوهشگران معاصر ایران. ۶. فرهنگ معاصر.
- رحمانی، آرش (۱۳۹۳). آئینهدار رابطه: گفتوگو با نصرت رحمانی. نگاه.
- عبدالهی، مهناز. «سالشمار صادق چوبک». بایا، ش. ۴و۵ (تیر و مرداد۱۳۷۸).
- براهنی، رضا (۱۳۴۸). قصهنویسی. تهران: اشرفی.
- میرصادقی، جمال (۱۳۶۶). ادبیات داستانی: قصه، داستان کوتاه، رمان. شفا.
- میرعابدینی، حسن (۱۳۸۰). صد سال داستاننویسی ایران. ۱ و ۲. چشمه.
- چوبک، صادق (۱۳۲۸). انتری که لوطیش مرده بود. سازمان چاپ و انتشارات جاویدان.
- بهار، شمیم. «دربارهٔ آنچه به نقد درنمیآید». اندیشه و هنر، ش. ۷ (مهر ۱۳۴۴).
پیوند به بیرون
- «آشنایی با صادق چوبک و آثارش». دانشنامهٔ مجازی ایران و ایرانیها، فرودین۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۳تیر۱۳۹۸.
- «قلمفرسایان: صادق چوبک». یوتیوب.
- «چوبک، واقعگرایی(رئالیسم) تمامعیار». گودریدز. بازبینیشده در ۱۱تیر۱۳۹۸.
- «نگاهی به زندگی و آثار چوبک». خانهٔ داستان چوک، ۲۲مهر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۳تیر۱۳۹۹.
- «صادق چوبک، خلاقیت ادبی، نفی زبان مودب و نقد مذهب». بیبیسی فارسی، ۱۳تیر۱۳۹۳.
- «تنگسیر امیر نادری». ۱۴ اسفند ۱۳۹۶.
- «آثار صادق چوبک از سایت کتابخانه ملی ایران». بازبینیشده در ۱۹ تیر ۱۳۹۸.
- «نقدی بر سنگ صبور/ از نجف دریابندری». مد و مه/مرور. بازبینیشده در ۱۳تیر۱۳۹۸.