حبیب یغمایی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
پرواز (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
پرواز (بحث | مشارکت‌ها)
 
(۴۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
|نام             = حبیب یغمایی
|نام                   = حبیب یغمایی
|تصویر         =  
|تصویر                 = Habib.jpg
|توضیح تصویر       =
|توضیح تصویر           = '''''تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را{{سخ}}چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را'''''
|نام اصلی       = حاج سید حبیب‌الله منتخب‌السادات آل‌داودخوری
|نام اصلی             = حاج‌سیدحبیب‌الله منتخب‌السادات آل‌داود خوری
|زمینه فعالیت     = شعر، نویسندگی، تدریس، تحقیق و روزنامه‌نگاری
|زمینه فعالیت         = نویسندگی، تصحیح، سرایش، تحقیق و تدریس
|تاریخ تولد       = ۲۶آذر۱۲۷۷شمسی
|ملیت                  =
|محل تولد       = دهکده خور
|تاریخ تولد           = ۲۶آذر۱۲۷۷شمسی
|والدین         = حاج میرزااسدالله منتخب‌السادات آل‌داودخوری، فاطمه
|محل تولد             = دهکده خور
|تاریخ مرگ       = ۲۴اردیبهشت ۱۳۶۳
|والدین               = حاج میرزااسدالله و فاطمه
|محل مرگ         = بیمارستان آرادتهران
|تاریخ مرگ             = ۲۴اردیبهشت۱۳۶۳
|علت مرگ         =
|محل مرگ               = بیمارستان آراد تهران
|تقارن سیاسی      = کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ 
|علت مرگ               =  
|محل زندگی       =  
|آخرین محل زندگی       = تهران
|مختصات محل زندگی   =  
|مختصات محل زندگی     =
|مدفن         = خور بیابانکِ اصفهان
|مدفن                 = خور بیابانکِ اصفهان
|لقب           =  
|تقارن زندگی با نظام‌های سیاسی= دوره پهلوی
|بنیانگذار        = [[مجله یغما]]
|اتفاقات مهم          = کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲
|سال‌های نویسندگی     = از سال۱۳۰۰ تا پایان عمر
|نام‌های دیگر          =
|سبک نوشتاری       =  
|لقب                   =  
|کتاب‌ها         = [[دخمه ارغنون]]، فردوسی در شاهنامه، قصیده معروف خاقانی با مطلع و...
|بنیان‌گذار            = [[مجله یغما]]
|تخلص         =  
|پیشه                  = روزنامه‌نگار، محقق، مصحح، شاعر و معلم
|همسر                   = تمیمه یغمایی، نصرت تجربه‌کار  
|سال‌های نویسندگی       = از سال۱۳۰۰ تا پایان عمر
|فرزندان         = پرویز، اسماعیل، احمد، بدرالدین، پروین، پروانه، افسانه، پیرایه، مریم و مسیح
|سبک نوشتاری           =  
 
|کتاب‌ها               = «دخمه ارغنون»، فردوسی در شاهنامه و...
|تحصیلات         = دیپلم از دارالمعلمی عالی. دکترای افتخاری ادبیات از دانشگاه‌تهران
|مقاله‌ها              =
|دانشگاه         =  
|نمایشنامه‌ها          =
|علت شهرت        = شعر و مجله‌نگاری
|فیلم‌نامه‌ها            =
|تأثیرپذیرفته از     =  
|دیوان اشعار          =
|امضا         =
|تخلص                 = حبیب
|فیلم ساخته براساس اثر =  
|همسر                 = تمیمه یغمایی و نصرت تجربه‌کار  
|شریک زندگی            =
|فرزندان               = پرویز، اسماعیل، احمد، بدرالدین، پروین، پروانه، افسانه، پیرایه، مریم و مسیح
|تحصیلات               = دکترای افتخاری ادبیات  
|دانشگاه               = تهران
|حوزه                  =
|شاگرد                =
|استاد                =  
|علت شهرت             = مجله یغما
|تأثیرگذاشته بر       =  
|تأثیرپذیرفته از       =
|وب‌گاه                  =
|imdb_id                =
|soure_id              =
|جوایز                  =
|گفتاورد                =
|امضا                   =  
}}
}}
 
[[پرونده:Hamsar.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''به‌همراه همسر اول'''</center>]]
 
[[پرونده:Kashan.png|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''کنگره شعر در کاشان، ۱۳۵۴{{سخ}}ردیف دوم، در کنار [[محمدابراهیم باستانی پاریزی|باستانی پاریزی]]'''</center>]]
[[پرونده:Habib yaghmaei.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''حبیب یغمایی با بزرگان هم‌عصر'''</center>]]
[[پرونده:Doostaneh.png|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در کنار [[ایرج افشار]]'''</center>]]
 
'''حاج‌سیدحبیب‌الله منتخب‌السادات آل‌داود خوری''' معروف به '''حبیب‌ یغمایی''' شاعر، روزنامه‌نگار، پژوهشگر و نویسنده بود و نیز مصحح و معلمی که گاه ترجمه هم می‌کرد.<ref name= ذوق‌ادبی>{{پک|اتحاد|ک= پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)|ص= ۴}}</ref> [[مجله یغما]] از پرتو کوشش‌های یغمایی به‌ثمر نشست.
'''حاج سیدحبیب‌الله منتخب‌السادات آل‌داود خوری''' معروف به '''حبیب‌ یغمایی''' نادره مردی بود که، در یک دوره از تاریخ ایران پدید آمد و آثاری کم نظیر به جای گذاشت. مهارت ها داشت در دنیای ادب، که شاعری، نویسندگی، پژوهش، روزنامه‌نگاری، گاهی ترجمه و همیشه معلمی، از آن جمله‌اند. <ref name=ذوق‌ادبی>{{یادکرد کتاب|عنوان =پژوهشگران معاصر ایران|جلد =هشتم|صفحه =۴}}</ref>
 
<center>* * * * *</center>
 
یغمایی در مقاله‌نویسی نیز متبحر بود.{{سخ}}او برای تحقق هدفی بزرگ؛ «نگهبانی از زبان و ادب اصیل فارسی»، [[مجله یغما]] را منتشر کرد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =پژوهشگران‌معاصرایران|جلد =هشتم|صفحه =۱۷}}</ref>
 
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
یغمایی در مقاله‌نویسی متبحر بود و برای تحقق هدف بزرگِ پاسداری از زبان و ادب فارسی، مجلهٔ یغما را بنیان گذاشت.<ref>{{پک|اتحاد|ک= پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)|ص= ۱۷}}</ref> ادیبان «یغما» را بزرگ‌ترین اثر یغمایی می‌دانند. وی باآنکه در رشته‌های بسیاری فعالیت می‌کرد بیش از همه شاعر بود. گرفتاری‌های بسیاری در انتشار مجله داشت و این باعث شد نتواند با تمام قدرت به شاعری بپردازد؛ اما باتوجه‌به اشعار به‌جا‌ی‌مانده، وی را در شمار شاعران خوب معاصر می‌دانند.<ref>{{پک|اتحاد|ک= پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)|ص= ۵}}</ref>{{سخ}}
هنر یغمایی در خلق شعر، کامل و تمام‌عیار بود. در اشعارش فصاحت و بلاغت ، استواری، سادگی‌ و لطافت نمایان است و هدفش از شعر، پیوند نظمی نیست. یغمایی شاعری بود با حرف‌ها و دردهایی برای گفتن و سرشار از شور و عشق. بااین‌همه، او صرفاً به فکر خود نبود. به مسائل روز و اطرافیان نظر می‌افکند. با تمام وجود عشق خود را به ایران ابراز می‌داشت. شیراز و قمصر و بابل را می‌ستایید. از «خور» و مزرعهٔ سلام‌آباد می‌گفت و درختان حاشیهٔ کویر را عاشقانه وصف می‌کرد. با زبانی ساده و صمیمی از معلمان، هم‌کلاسی‌ها و همکاران اداری‌اش یاد کرده و به نام و نشان آنان و تخصص و خدمتی که کرده‌اند، پراخته است. دنیای شعریِ یغمایی، گویایِ رویارویی با شاعری متفکر است که به خویش می‌پردازد و درعین‌حال از دنیای بیرون غافل نیست! به‌این‌سبب، مضامین شعری حبیب یغمایی متنوع، جالب و جذاب است.<ref>{{پک|اتحاد|ک= پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)|ص= ۵و۶}}</ref>{{سخ}}
حبیب، فهم و اجماع ادبی داشت. ذوق و سلیقه‌ای فطری در نهادش بود؛ بدین‌روی هر کاری را خوب و بی‌عیب انجام می‌داد. نوشته‌های درست و بی‌نقص او و متوقف‌نشدنش در یک شیوه، ماحصل سال‌ها مطالعه در آثار نثر فصیح و درست فارسی بود.<ref name=ذوق‌ادبی/>{{سخ}}
شهرت حبیب در اصل «آل‌داود خوری» است. نژاد وی از طرف مادر و مادرِ پدر به یغمای جندقی می‌پیوست. به‌‌همین‌دلیل و نیز به‌اصرار خویشاوندان، نام‌خانوادگیِ «یغمایی» را برگزید و به «حبیب یغمایی» مشهور شد.<ref name= اصالت>{{پک|آل‌داود|ک= ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی|ص= ۲۰و۲۱}}</ref>


==از میان یادها==
===حاشیه‌نویسی<ref>{{پک|اتحاد|ک= پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)|ص= ۲۲و۲۳}}</ref>===
یغمایی در [[مجله یغما|مجله]] حاشیه‌نویسی‌هایی می‌کرد که گاه در آخر برخی مقاله‌ها مانند نامه‌ٔ خصوصی به مقاله‌نویس و خوانندگان بود:
:''«[[محمدابراهیم باستانی پاریزی]] قرار بود شرح‌ِحال [[ابراهیم پورداود|پورداود]] را بنویسد. دو ماه به وعده گذراند، عاقبت هم نکرد. لابد دلیلی داشت. او این‌ روزها سرش خیلی شلوغ است.»''{{سخ}}
یغمایی در این حاشیه، از دوست و همکارش هم گلایه کرده، هم انتقاد و هم به او کنایه زده!{{سخ}}
و نیز در آخر مقاله‌ای مفصل چنین نوشته است:
:''«مقاله‌ای ممتع و مستند است؛ ولی حشو و زواید زیاد دارد. بهتر بود نویسندهٔ محترم مقداری از آن را حذف می‌کرد تا خواندنی‌تر می‌شد.»''{{سخ}}
جایی دیگر دربارهٔ غلط‌های چاپی حاشیه می‌زند:
:''«اغلاط مطبعیِ مجله نسبتاً کم است و اگر در هر شماره یکی‌دو اشتباه بیش نباشد، راضی‌ام، چه کنم؟ چشم‌ها کار نمی‌کند و خراب است.»''


آن‌ها که در کار ادب معاصر وارد هستند، [[یغما]] را بزرگ‌ترین اثر '''یغمایی''' دانسته‌اند. وی با آن که در رشته‌های بسیاری فعالیت می‌کرد، اما '''بیش از همه یک شاعر بود'''. گرفتاری‌های بسیاری در انتشار مجله داشت، و این باعث می‌شد که نتواند با تمام قدرت  به شاعری بپردازد، اما با توجه به اشعار بر جای مانده از او می‌توان وی را از شاعران خوب معاصر به شمار آورد([[بهزادی]]).<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =پژوهشگران‌معاصرایران|جلد =هشتم|صفحه =۵}}</ref>
===ولایت عشق<ref name=زادگاه>{{پک|آل‌داود|ک= ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی|ص= ۴۱و۴۲}}</ref>===
هنر یغمایی در شاعری و خلق شعر کامل و تمام عیار است. شعرش فصاحت و بلاغت دارد، استوار، محکم و ساده‌ولطیف است. اگر سری به دیوان او بزنیم خواهیم دید که هدف او از شعر، پیوند نظمی نیست. شاعری است که حرف ها و دردها برای گفتن دارد. سرشار از شور و عشق است. با این همه، او تنها به فکر خود نیست، به مسائل روز و اطرافیان نیز نظر می‌کند. با تمام وجود عشق خود را به ایران نمایان می‌کند. شیراز و قمصر و بابل را ستایش می‌کند، از «خور» و مزرعه سلام‌آباد می‌گوید، درختان حاشیه کویر را عاشقانه وصف می‌کند. با زبانی ساده و صمیمی از معلمان، همکلاسی‌ها و همکاران اداری‌اش یاد می‌کند و به نام و نشان آنان و تخصص و خدمتی که کرده‌اند می‌پردازد. اگر به دنیای شعری یغمایی ورود کنیم گوینده‌ای را می‌بینیم که متفکر است و به خویش می‌پردازد اما در عین حال از دنیای بیرون هم غافل نیست! به این سبب، مضمون‌های شعری او متنوع، جالب و جذاب است([[قدسی]]).<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =پژوهشگران‌معاصرایران|جلد =هشتم|صفحه =۵و۶}}</ref>
۶۱ سال از عمرش سپری شده بود. دلش هوای روزگار کودکی کرده و بهانه‌ٔ پدر و مادر و آبادی را می‌گرفت. پنداری، نیمی از خود را در آنجا یعنی زادگاهش، جاگذاشته بود. چندی در فراق خور سخت گذشت. سرانجام هجران را پایان داد و پا به خاک‌ عشق گذاشت. از سال۱۳۴۸ تا پایان عمر هر سال، بهارش را آنجا نو می‌کرد. سرپناهی کنار کتابخانه و آرامگاهش داشت. هم‌ولایتی‌ها آغوش باز و محفل گرم او را دوست داشتند. گذر روزهای دل‌انگیز خور را به‌تحریر درمی‌آورد. به بهانه‌های مختلف دست به‌قلم می‌شد و وصف وطن می‌کرد. حتی گاهی مرگ برزگران، دهقانان و روستاییان را در [[مجله یغما]] خبر می‌داد. شماتت استادان و همکاران را نیز به‌جان می‌خرید. در اشعار متعددی که از نوجوانی تا پیری سروده عشق خود را به این ناحیه هویدا کرده است. در جوانی مسمطی سرود که فقط بندهایی از آن در مجله به‌چاپ رسید:
 
{{شعر|نستعلیق|سبک= color: #3442ad}}{{ب|یاد آن روزی که از ده سال کمتر بود مرا|هم پدر بر سر و هم مهربانْ‌مادر مرا}}{{پایان شعر}}
حبیب جامعیت ادبی داشت. ذوق و سلیقه‌ای فطری در نهادش گنجیده شده بود. همین بود که، هر کاری را خوب و بی‌عیب انجام می‌داد. نوشته‌های درست و بی‌نقص او و متوقف نشدنش در یک شیوه، ماحصل سالیان دراز مطالعه در آثار نثر فصیح، درست و پاک پارسی بود([[قدسی]]).<ref name=ذوق‌ادبی/>
 
 
 
نام خانوادگی حبیب، در اصل «آل‌داود خوری» بوده است.{{سخ}}نژاد وی از طرف مادر و مادرِ پدر به یغمای جندقی می‌پیوست. به همین سبب و به اصرار خویشاوندان، نام خانوادگی یغمایی را برگزید و به '''حبیب یغمایی''' مشهور شد.<ref name=اصالت>{{یادکرد کتاب|عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|صفحه =۲۰و۲۱}}</ref>
حبیب یغمایی در شهرک خور ناحیه جندق‌ و بیابانک زاده شد. وی سومین پسر منتخب‌السادات بود. {{سخ}} حاج سیدحبیب‌الله، پدرش حاج میرزااسدالله منتخب‌السادات آل‌داود خوری. مادرش فاطمه دخترزاده احمد صفائی دومین فرزند یغمای جندقی بود. صفائی شخصی متشرع و مذهبی و شاعری مرثیه‌سرا بود. {{سخ}} سید -داود- امام‌زاده‌ای که نژاد حبیب به او می‌پیوندد از نبیرگان امام کاظم(ع) در خور مدفون است. {{سخ}} نیای پدری و مادری حبیب هر دو فقیه، دانشمند و عالمان دین بودند. او راه اجداد را دنبال کرد.<ref name=اصالت/> {{سخ}}دوران کودکی‌اش در خور به سر شد. تحصیلات ابتدایی را نزد پدر و در مکتب‌خانه‌های خور گذراند. از همان کودکی طبع موزون او نمایان شد. گاهی خواسته‌های خود را به زبان شعر بیان می‌کرد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|صفخه =۲۲}}</ref>{{سخ}}منتخب‌السادات تحصیلات راهنمایی را از مدرسه ناظمیه دامغان آغاز کرد مدتی هم در مدرسه مطلب خان که یکی از دو مدرسه آموزش علوم اسلامی دامغان بود دانش‌آموزی کرد. بعد از آن به شاهرود رفت و در آنجا اقامت کرد و به تحصیل پرداخت. علم‌آموزی در تهران را از آلیانس مشهور آغاز کرد و با دارالمعلمین مرکزی[عالی] ادامه داد. پس از اخذ دیپلم از آنجا، یک سال در مدرسه حقوق عالی سرگرم تحصیل شد اما به اتمام نرساند. در دارالمعلمین از محضر استادانی چون [[ابوالحسن فروغی]] و [[عباس اقبال آشتیانی]] بهره برد. اقبال او را به نگارش مقالات تحقیقی و کتاب هدایت می‌کرد.{{سخ}}نخستین بار در دوران تحصیل در دامغان، با مطبوعات مشهور تهران آشنا شد و ارتباط برقرار کرد که روزنامه نسیم شمال، طوفان، رعد و مجله ارمغان و دانشکده از آن جمله بودند. مجله ادبی ارمغان پلی بود برای ارتباط حبیب با اساتید و ادیبان پایتخت.
در آن روزگار حبیب‌الله مخبر محلی روزنامه رعد بود و اخبار آن ناحیه را مرتبا برای دفتر روزنامه می‌فرستاد.{{سخ}} پس از اتمام تحصیلات در مدارس، به کارهای دولتی ورود کرد؛ مدت کوتاهی رئیس اداره ثبت احوال خور بود سپس ریاست معارف و اوقاف سمنان را عهده‌دار شد. چندی بعد به تهران بازگشت ودر مدارسی چون دارالفنون به تدریس اشتغال یافت و عضو اداره انطباعات شد. همکاری با افرادی چون، مخبرالسلطنه هدایت رئیس‌الوزراء موجب شد که اشعار ساده‌اش در کتب درسی ابتدایی چاپ شوند و باعث شهرت او در میان دانش‌آموزان شود. و آنان از روانی و زیبایی اشعار وی لذت ببرند.{{سخ}}از سال‌های اوایل دهه بیست هوای سیاست به سرش زد و کاندیدای مجلس شد، اما چون اطلاعات و تجربه‌‌ی کافی در آن زمینه نداشت کناره‌گیری کرد و ادامه راه دانش و ادب را پیمود. یغمایی سه دوره مدیر و سردبیر مجله آموزش و پرورش بود و یک دوره کامل سردبیر نامه فرهنگستان شد.{{سخ}}در سال ۱۳۲۵ کنگره بزرگ نویسندگان ایران به ریاست [[ملک‌الشعرای‌بهار]] برگزار شد و یغمایی از اعضای اصلی آن بود.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|صفحه =۳۵}}</ref> {{سخ}}در زمان نخست وزیری دکتر مصدق به ریاست اداره کل نگارش رسید. در سال ۱۳۲۷ که همزمان بود با تاسیس [[مجله یغما]] ریاست فرهنگ کرمان را عهده‌دار شد.{{سخ}} او سال‌ها در مدارس عالی چون دانشسرای عالی دروسی از قبیل بدیع، قافیه و صناعات ادبی را تدریس می‌کرد و کتاب '''علم قافیه''' را به همین منظور تالیف کرد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|صفحه =۲۴تا۳۱}}</ref> {{سخ}}هشت سال پیش از مرگ بینایی‌اش دچار اختلال شد و برای درمان به انگلستان رفت. بعد از جراحی مدتی روی چشمانش بسته بود و موقتا نابینا شد در آن زمان بنابر تخیلات ذهن منظومه'''نابینایی''' را سرود. به غیر از قصیده نابینایی زمانی که در بیمارستان ولینگتون لندن به سر می‌برد '''سلام‌آباد''' را نیز به قلم نظم آورد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|صفحه =۵۷}}</ref> {{سخ}}پس از پیروزی انقلاب مجله یغما تعطیل شد. مدیر مجله به گوشه انزوا پناه برد. در همان سال‌ها [[ایرج افشار]] تصمیم به انتشار مجدد مجله آینده گرفت. بخش شعر مجله مذکور زیر نظر یغمایی بود زیرا افشار در این زمینه به تشخیص او اعتقاد داشت. گاهی هم شعری می‌سرود که برخی از آنان در آینده به چاپ می‌رسید. این روند تا پایان زندگی او ادامه داشت. تا این‌که بامداد ۲۴اردیبهشت ۱۳۶۳ در حین ناتوانی، در بیمارستان آراد دیده از جهان بست. و برای همیشه در زادگاهش آرام گرفت.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|صفحه =۴۶و۴۷}}</ref>   
 
 
 
 
یغمایی، هر آن‌چه می‌سرود خوب بود. آن‌چنان که نمیتوان گفت در کدام قالب شعری مسلط‌تر است. شعر «جست‌وجو»:
<span style="color:blue"> ''به جست‌وجوی ورق پاره‌ای دیروز... ''</span><noinclude>
نمومه‌ای از قطعات عالی او می‌باشد و در زبان فارسی شناخته شده‌است.
 
 
یغمایی، هر آن‌چه می‌سرود خوب بود. آن‌چنان که نمیتوان گفت در کدام قالب شعری مسلط‌تر است. شعر «جست‌وجو»:
<span style="color:blue"> ''به جست‌وجوی ورق پاره‌ای دیروز... ''</span><noinclude>
نمومه‌ای از قطعات عالی او می‌باشد و در زبان فارسی شناخته شده‌است.
 
قصاید او که شیراز نمونه‌ای از آن‌هاست:
<span style="color:orange"> '' شیراز را زیبا بتی بربسته زیور بنگری / چون از فراز تنگه الله‌اکبر بنگری''</span><noinclude>
چه فخیم و استوار است.
 
غزلی زیبا، فلسفی و ماندگار به نام '''شکوه'''، با مطلع:
<span style="color:purple"> '' تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را''</span><noinclude>
از معروف‌ترین غزل‌های وی می‌باشد که به آغاز کار شاعری‌اش مربوط است.
 
دو مثنوی «سفر مکه» و «سلام‌آباد» قدرت طبع و توانایی وی را در پرداختن مضامین به رخ می‌کشند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =پژوهشگران معاصرایران|جلد =هشتم|صفحه =۶}}</ref>
 
 
 
 
 
 
==داستانک==
===نشر===
یغمایی با مرحوم [[فروغی]] و مولفین کتب درسی همکاری‌های متعددی داشت. اما علاوه بر این‌ها کتاب‌هایی را به صورت مستقل انتشار داده است که عبارتنداز:«گرشاسب‌نامه حکیم اسدی، هفت جلد ترجمه تفسیرطبری، قصص‌الانبیاء و...»{{سخ}}مؤثرترین اثر او در زمینه انتشارات مجله ادبی [[یغما]] است که از سال۱۳۲۷تا۱۳۵۷ مرتبا منتشر شده است.<ref name=مستقل >{{یادکرد کتاب|ن|عنوان =برین خوان یغما|صفحه=۱۰و۱۱}}</ref>
 
===ولایت عشق===
۶۱سال سپری شد؛ دلش هوای روزگار کودکی کرده و بهانه‌ی پدر و مادر و آبادی را می گرفت.{{سخ}}پنداری، نیمی از خود را در آن‌جا -زادگاهش- جا گذاشته بود. چندی در فراق خور سخت گذشت. سرانجام هجران را پایان داد و پا به خاک‌عشق گذاشت.{{سخ}}از سال۱۳۴۸ تا پایان عمر هر سال، سالش را آن‌جا نو می کرد. سرپناهی کنار کتاب‌خانه و آرامگاهش داشت. هم ولایتی هاآغوش‌باز و محفل‌گرم او را دوست می‌داشتند.{{سخ}}گذر روزهای دل‌انگیز خور را به تحریر درمی‌آورد. به بهانه‌های مختلف دست به قلم می‌شد و وصف وطن می‌کرد.حتی گاهی مرگ برزگران، دهقانان و روستاییان را در [[یغما]] درج می‌کرد، شماتت استادان و همکاران را نیز به جان می‌خرید.{{سخ}}در اشعار متعددی که از نوجوانی تا پیری سروده عشق خود را به این ناحیه هویدا کرده. در جوانی مسمطی سروده که فقط بندهایی از آن در مجله به چاپ رسیده و با این بیت آغاز می شود:{{سخ}}یاد آن روزی که از ده سال کمتر بود مرا{{سخ}}هم پدر بر سر و هم مهربان مادر مرا...<ref name=زادگاه >{{یادکرد کتاب|ن|عنوان =ارج نامه حبیب یغمایی|صفحه=۴۱و۴۲}}</ref>
 
===مدیر یاسائی===
مدیر مدرسه (عبدالله یاسائی مدیر مدرسه ناظمیه در دامغان) تنبیهی سخت برای شاگردان در نظر گرفت. به کف دست‌شان شلاق می‌زد! ساعت آخرکلاس بود. با ترس و اضطرابی که وجودم را فراگرفته بود چند بیتی سرودم (از اشعار نخستین) شکر خدا مؤثر افتاد!<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =سرنوشت و دیگراشعار|صفحه =۴۷۸و۴۷۹}}</ref>


{{شعر|سبک=color: green}}{{ب|ای حضرت صدر،ای که دیگر|نارد چو تو مام دهر فرزند}}
===مدیر یاسایی===
مدیر مدرسهٔ ناظمیه در دامغان، عبدالله یاسایی، تنبیهی سخت برای شاگردان درنظر می‌گرفت. به کف دستشان شلاق می‌زد! یغمایی تعریف می‌کند:
:''ساعت آخر کلاس بود. با ترس و اضطرابی که وجودم را فراگرفته بود چند بیتی سرودم. از اشعار نخستین، شکر خدا مؤثر افتاد!''<ref>{{پک|یغمایی|ک= سرنوشت و دیگراشعار|ص= ۴۷۸و۴۷۹}}</ref>
{{شعر|نستعلیق|سبک= color: green}}{{ب|ای حضرت صدر،ای که دیگر|نارد چو تو مام دهر فرزند}}
{{ب|ای آن‌که موقران به پیشت|کاه‌اند به پیش کوه الوند}}
{{ب|ای آن‌که موقران به پیشت|کاه‌اند به پیش کوه الوند}}
{{ب|امروز کلاس ما تمامی|عاصی و گناه‌کار باشند}}
{{ب|امروز کلاس ما تمامی|عاصی و گناهکار باشند}}
{{ب|دانیم سزای ماست شلاق|اما تو روا مدار و مپسند}}
{{ب|دانیم سزای ماست شلاق|اما تو روا مَدار و مپسند}}
{{ب|هر چند به قول شیخ سعدی|"بی بند نگیرد آدمی پند"}}
{{ب|هرچند به‌قول شیخ سعدی|بی‌بند نگیرد آدمی پند}}
{{ب|لیکن گنه و خطا ز بنده|عفو و کرم است از خداوند}}
{{ب|لیکن گنه و خطا ز بنده|عفو و کرم است از خداوند}}{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


===استاد بهار===
===دست‌بردن در شاهکار [[بهار]]===
====نظم محمدتقی====
====نظم ملک‌الشعرا====
به مناسبت صدمین سال وفات پوشکین، شاعر بزرگ روس، وزارت معارف از ترجمه داستانهایش کتابی انتشار داد. ترجمه سه قطعه از اشعارش را [[بهار]]،[[وحید دستگردی]] و حبیب یغمایی به نظم در آوردند. مضمون قطعه منظوم بهار اقتضای انتشار نداشت. وزیر معارف مرا خدمت بهار فرستاد که در آن نظم تجدیدنظر فرماید.{{سخ}}آشفتگی بهار را شرح نمی‌توانم داد. می‌گفت:«مضمون از دیگری است من نمی‌توانم و نباید آن را تغییر دهم» بالاخره، با التماس، اندک تغییری داد. اما باز هم مورد قبول نبود و آمد وشد من تکرار شد. بالاخره فرمود:«هر تغییری که می‌باید خودت بده و از این بیش زحمت مده!» من در مراجعت از منزل استاد، آن نظم را به هم ریختم و مثلا به جای کلمات انقلاب و انتقام و آزادی، کلمات عشق و بوس و کنار گذاشتم و البته پسند افتاد!{{سخ}}سالها بعد، بهار، در یکی از مجلات فریادها کرد که یغمایی نظم مرا درهم‌ ریخت و خراب کرد ولی آنچه البته به جایی نرسد فریاد است. چون آن قطعه با اصلاحات بسیار مناسب بنده به چاپ رسیده بود.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =برین‌خوان‌یغما|صفحه =۲۴۳و۲۴۴}}</ref>
به‌مناسبت صدمین سال وفات پوشکین، شاعر بزرگ روس، وزارت معارف از ترجمهٔ داستان‌هایش کتابی انتشار داد. سه قطعه از اشعارش را نیر بهار، [[وحید دستگردی|دستگردی]] و یغمایی ترجمه کردند. مضمون قطعهٔ منظوم بهار اقتضای انتشار نداشت. یغمایی ماجرا را چنین ادامه می‌دهد:
:وزیر معارف مرا خدمت بهار فرستاد که در آن نظم تجدیدنظر فرماید. آشفتگی بهار را نمی‌توانم شرح دهم. می‌گفت: «مضمون از دیگری است من نمی‌توانم و نباید آن را تغییر دهم.» بالاخره، با التماس، اندک تغییری داد؛ اما بازهم مقبول نبود و آمدوشد من تکرار شد. بالاخره فرمود: «هر تغییری که می‌باید خودت بده و از این بیش زحمت مده!» من در مراجعت از منزل استاد، آن نظم را به‌هم ریختم و مثلاً به‌جای کلمات انقلاب و انتقام و آزادی، کلمات عشق و بوس را کنار هم گذاشتم و البته پسند افتاد! سال‌ها بعد، بهار، در یکی از مجلات فریادها کرد که یغمایی نظم مرا درهم‌ ریخت و خراب کرد؛ ولی آنچه البته به‌جایی نرسد فریاد است. چون آن قطعه با اصلاحات بسیار مناسب بنده، به‌چاپ رسیده بود.»<ref>{{پک|آل‌داود|ک= برین‌خوان یغما|ص= ۲۴۳و۲۴۴}}</ref>


====حبیب شعر مرا خراب کرد!====
====حبیب شعر مرا خراب کرد!====
دیوان بهار در سه مجلد مدتها در دست من بود. اوایل که [[مجله یغما]] را تاسیس کردم، اشعاری از دیوانش برای نوشتن در مجله انتخاب می‌کردم. در مرثیه مرحوم [[عارف قزوینی]] قطعه‌ای دارد به این مطلع:
دیوان [[بهار]] در سه مجلد مدت‌ها در دست من بود. اوایل که [[مجله یغما]] را تأسیس کردم، اشعاری از دیوانش برای نوشتن در مجله انتخاب می‌کردم. در مرثیه‌ای، مرحوم عارف قزوینی قطعه‌ای دارد با این مطلع:
 
{{شعر|نستعلیق|سبک= color: #5b0589}}{{ب|دعوی چه‌ کنی داعیه‌داران همه رفتند|شو بار سفر بند که یاران همه رفتند}}{{پایان شعر}}
 
به او عرض کردم مصراع اول قطعه را خوب است عوض کنید. فرمود خودت عوض کن. عوض کردم و گفتم:
دعوی چه‌کنی داعیه‌داران همه رفتند
{{شعر|نستعلیق|سبک= color: #870049}}{{م|از مُلک ادب حکم‌گزاران همه رفتند}}{{پایان شعر}}
:::::::::::شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
و با تلفن به ایشان عرض کردم. پسندید. اما وقتی چاپ شد، اعتراض‌ها کرد که شعر مرا خراب کردی، همان که خودم گفته‌ام بهتر است. بااینکه وجه صحیح و اصیل را در مجله توضیح دادم، بی‌اثر ماند. اعتراض دیگر این بود که چرا این قطعه را زیر خبر وفات [[محمد قزوینی]] چاپ کرده‌ای و توضیح نداده‌ای که در رثای مرحوم عارف قزوینی ساخته شده است.<ref>{{پک|آل‌داود|ک= برین‌خوان یغما|ص= ۲۴۴}}</ref>
 
 
به او عرض کردم مصراع اول قطعه راخوب است عوض کنید. فرمود خودت عوض کن. عوض کردم و گفتم:{{سخ}}«از ملک ادب حکم گزاران همه رفتند» و با تلفن به ایشان عرض کردم. پسندید. اما وقتی چاپ شد، اعتراض‌ها کرد که شعر مرا خراب کردی، همان که خودم گفته‌ام بهتر است. با اینکه وجه صحیح و اصیل را درمجله توضیح دادم، بی‌اثر ماند. اعتراض دیگر این بود که چرااین قطعه را زیر خبر وفات علامه [[محمد قزوینی]] چاپ کرده‌ای و توضیح نداده‌ای که در رثاء مرحوم عارف قزوینی ساخته شده.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =برین‌خوان‌یغما|صفحه =۲۴۴}}</ref>
 
 
===داستانک شاگرد===


===داستانک مردم===
====یغمایی در تغییر دست نداشت؛ کار من بود====
در اواخر دی‌ماه۱۳۲۷ یغمایی به سِمت رئیس فرهنگ کرمان انتخاب شد. قبل از رفتن [[مجله یغما]] را به برادرش اقبال یغمایی سپرد. [[محمدابراهیم باستانی پاریزی|باستانی پاریزی]] از آن روزگار خاطره‌ای دارد مربوط به همان شعر شاهکار [[بهار]]:
:''موضوع مربوط به این می‌شود که در سال۱۳۲۸شمسی، پس‌ازآنکه [[علامه قزوینی]] درگذشت، در مجله یغما،‌ قرار شد مطلبی دربارهٔ ایشان درج شود. یغمایی به سابقهٔ محبت و لطفی که به بنده داشت و بنده آن روزها دانشجوی [[دانشکده ادبیات دانشگاه تهران|دانشکدهٔ ادبیات]] بودم و این لطف از شرحی که به‌مناسبت انتشار یغما در روزنامه خاور نوشته بودم مضاعف شده بود، مرا واداشت که در غلط‌گیری مجله، در غیاب ایشان، کمک باشم برای اقبال یغمایی، برادر فاضل ایشان. من در عالم دانشجویی و نام‌جویی، هر روز عصر به دفتر مجله که آن وقت‌ها در منزل شخصی ایشان، سرِ آبدار بود،‌ می‌رفتم.''
:''آن سه‌چهار شماره‌ای که ما در غیاب یغمایی چاپ کردیم هرگز درخور توجه ایشان قرار نگرفت بااینکه بیشتر مقالات را خود ایشان قبلاً دیده بود. ملک‌الشعرای بهار به سابقهٔ محبتی که به حبیب‌الله داشت،‌ پنج‌شش جلد مجموعه‌اشعار خود را دراختیار او نهاده بود که هر شعری را مناسب دانست انتخاب و چاپ کند. این پنج‌شش جلد مجموعه در این چند ماه دراختیار بندهٔ ناتوان هم قرار گرفت و باید اقرار کنم که هرگز لیاقت برخورد با چنین گنجینه‌ٔ گران‌بهایی را نداشتم. روزها تصفح(رسیدگیِ بادقت) می‌کردم و بعضی اشعار را رونویسی. باری، وقتی برخوردم به شعری که بالای آن به خطِ خوش بهار نوشته بود: <span style="color:#A2006D">«این شعر را در رثای عارف قزوینی گفته‌ام.»</span><noinclude> من با خود گفتم شعر خوبی است در مرگ یک شاعر است که قزوینی است. جایی هم مثل این چاپ نشده، ما آن را در مرگ محمد قزوینی چاپ می‌کنیم. خود بهار هم، وقتی ببیند خوشش خواهد آمد که شعرش را در چنین موقعیتی چاپ کرده‌ایم. شعر در دیوان بهار چنین بود'':
{{شعر|نستعلیق|سبک= color:#6f1103}}{{ب|دعوی چه کنی داعیه‌داران همه رفتند|شو بار سفر بند که یاران همه رفتند}}{{پایان شعر}}
:''به‌هرحال آن جسارت و گستاخی صورت گرفت و در مجلهٔ یغما در برابر عکس مرحوم علامه قزوینی، به‌امضای م.بهار چاپ شد، درحالی‌که در مقطع آن می‌گفت'':
{{شعر|نستعلیق|سبک= color:#4682B4}}{{ب|افسوس که افسانه‌سرایان همه خفتند|اندوه که اندوه‌گساران همه رفتند}}
{{ب|خون بار بهار از مژه در فرقت احباب|کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند}}{{پایان شعر}}
:''البته همه اذعان دارند که مصراع بهار در حد اعلای فصاحت و بلاغت است و ترکیب «ملک ادب» و «حکم‌گزاران» که به‌کار برده شد در برابر لطف و بلاغت و گرمی شعر بهار، بسیار نارساست و بدترکیب!''
:''نتیجه آنکه پس از بازگشت یغمایی از کرمان، روزی تلفن زنگ زد. بهار بود. من ندانم با یغمایی چه گفت، حدود بیست دقیقه صحبت کردند. یغمایی تمام مسئولیت‌ها را به گردن گرفت و پی‌درپی می‌گفت: «من اشتباه کردم، خواهید بخشید.»''
:''بعد از پایان تلفن، یغمایی به من گفت: «کاری عجیب شده، بهار رنجیده می‌گوید: اولاً من این شعر را در مرگ عارف قزوینی گفته‌ام. من چه کار داشتم که شعر در مرگ محمد قزوینی بگویم؟ ثانیاً،‌ چرا در شعر من دست بردید، چه کسی این کار را کرده؟» البته، اگر یغمایی می‌گفت یک بچه‌محصل چنین کرده قیامت برپا می‌شد. این کار باعث شد که یغمایی همهٔ دیوان‌های بهار را برد و تحویل داد و دیگر من آن گنجینه را ندیدم.''{{سخ}}
:''به‌هرحال، بعدها کم‌وبیش یغمایی موضوع را با بهار درمیان نهاده بود. بهار فرموده بود که خودم هم اصولاً از اینکه این شعر را برای عارف قزوینی گفته بودم راضی نبودم و به‌همین‌دلیل هیچ‌جا هم بدان مناسبت چاپ نشده است. البته حبیب یغمایی تا آخر عمر همه‌جا خود را در این ماجرا شریک جرم قلمداد کرد، چه در حیات بهار که وحشت داشت که چیزی در این باب بگوید یا بنویسد که موجب سرشکستگی، سرکوفتگی و دماغ‌‌سوختگی من شود و چه بعد از مرگ او و حتی وقتی که من در مجله هفتواد کرمان که خود منتشر می‌کردم به این ماجرا اشاره کردم، یغمایی مقالتی برای من فرستاد و طی آن نوشت که تغییر مصراع با نظر خود ملک‌الشعرا بهار بوده...، مطلع را نپسندیده بود. به ایشان عرض کردم: «تغییر دهید.» فرمودند: «خودت تغییر بده.» با نظر جناب‌عالی تغییر یافت و به این صورت به‌چاپ رسید: ''«از ملک ادب...»'' اما امروز باید اعتراف کنم که شخص یغمایی در این تغییر مصراع اصلاً دست نداشت و خطا از من بود و مثل همیشه او شخصاً توانسته بود، مثل مادر، روی خطاکاری‌های فرزندش را پوشانده باشد.<ref>{{پک|اتحاد|ک= پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)|ص= ۵۴تا۵۶}}</ref>


هم‌شهریان محفل گرم او را دوست می‌داشتند. زمانی که به خور می‌رفت به دیدار وی می‌رفتند و او نیز با خوش‌رویی آنان را می‌پذیرفت. به سخنان آنان گوش فرا میداد و تا جایی که امکان داشت و نفوذش اجازه می‌داد برای برآوردن خواسته‌های آنان کوشش می‌کرد. از مطرح کردن خواسته‌های مردم با مقامات بالای کشور ابائی نداشت. با این‌که در برخی مواقع حرفش را نمی‌خواندند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =ارج نامه حبیب یغمایی|صفحه =۴۱}}</ref>
===رویِ خوش===
همشهریان محفل گرم او را دوست داشتند. زمانی که به خور می‌رفت به دیدار وی می‌رفتند و او نیز با خوش‌رویی آنان را می‌پذیرفت. به سخنان آنان گوش فرامی‌داد و تاجایی‌که امکان داشت و نفوذش اجازه می‌داد برای برآوردن خواسته‌های آنان کوشش می‌کرد. از مطرح‌کردن خواسته‌های مردم با مقامات رده بالای کشور ابایی نداشت بااینکه در برخی مواقع حرفش را نمی‌خواندند.<ref>{{پک|آل‌داود|ک= ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی|ص= ۴۱}}</ref>


===تلخ تر از زهر!===
===درخواست‌نامه‌ای برای وصول طلب===
پیرمرد ناتوانِ نابینا با دلی شکسته دست‌به‌قلم شد. چنین نامه‌ای نوشت و در مجلهٔ آینده منتشر کرد:
:«[[مجله یغما]] پس از ۳۱ سال انتشارِ مرتب، ورشکست و تعطیل شد. اکنون بنده مانده‌ام و مقداری مجله و کتاب که خریدار ندارد و مبالغی قرض. به من رحم کنید و بدهی خود را محض‌الله بپردازید. به‌عنوان خمس هم که باشد می‌پذیرم. دست و پای مشترکین بدحساب را می‌بوسم و التماس می‌کنم که بدهی خود را توسط [[ایرج افشار]] مدیر مجلهٔ آینده بفرستند. دعاگوی همه، سیدحبیب‌‌الله یغمایی ۱۱تیر۱۳۵۸.»
پس از این نامهٔ استغاثه‌آمیز، ایرج افشار در آینده نوشت:
:«در قبال مشروحه یغمایی، تنها یک نامه به مجله رسیده است و آن‌هم نامه‌ای است لطف‌آمیز؛ یعنی هیچ‌کس نپذیرفته که به یغمایی بدهکار است.»<ref name= یادبود>{{یادکرد وب|نشانی= http://bukharamag.com/1395.02.13436.html/2|عنوان= شب حبیب یغمایی}}</ref>


====نامه====
===آخرین شماره===
پیر مرد ناتوانِ نابینا با دلی شکسته دست به قلم شد، چنین نامه ای نوشت و در مجله آینده منشر کرد؛{{سخ}}«[[مجله یغما]] پس از سی‌‌ویک سال انتشار مرتب ورشکست شد و تعطیل شد. اکنون بنده مانده‌ام و مقداری مجله و کتاب که خریدار ندارد و مبالغی قرض. به من رحم کنید و بدهی خود را محضا لله بپردازید. به عنوان خمس هم که باشد می‌پذیرم. دست و پای مشترکین بدحساب را می‌بوسم و التماس می‌کنم که بدهی خود را به وسیله ایرج افشار مدیر مجله آینده بفرستند. دعاگوی همه، سید حبیب‌ الله یغمایی ۱۱تیر ۱۳۵۸. »{{سخ}}پس از این نامه استغاثه‌آمیز، ایرج افشار در آینده نوشت:«در قبال مشروحه یغمایی، تنها یک نامه به مجله رسیده است و آن هم نامه‌ای است لطف‌آمیز؛ یعنی هیچکس نپذیرفته که به یغمایی بدهکار است.<ref name=یادبود>{{یادکرد وب|نشانی =http://bukharamag.com/1395.02.13436.html/2|عنوان =شب حبیب یغمایی}}</ref>
پس از ۳۱ سال،اسفند۱۳۵۷ یغمایی در شمارهٔ آخر نوشت:
 
:«سی‌ویک‌ سال، عمری است نسبه طولانی؛ در این مدت مدید [[مجله یغما|مجله‌ای]] ادبی و معنوی را با مقالاتی مستند و دقیق و اشعاری نغز و اصیل، با سرمایه‌ای قلیل و مشتریانی غالباً بی‌بندوبار، در دوران حکومتی بی‌فرهنگ و بی‌اعتنا با سازمان‌هایی مزاحم و آزاردهنده، بی‌هیچ وقفه و تعلل گرداندن و انتشاردادن، کاری سرسری و شوخی نیست.»{{سخ}}
====آخرین شماره====
از نخستین روزی که قصد انتشار یغما را کرد، با عشق قدم در این راه گذاشت و با همت، فداکاری و بردباری ادامه داد. ۳۱ سال با ملایمت تمام این راه ناهموار را پیمود. چه جفاها و اهانت‌ها که ندید و چه ناسزاها که نشنید!{{سخ}}
 
ناچار تعهداتی سخت و سنگین داد؛ اما نه به اراده خویش. خود و نویسندگان را رهاند و رنج خود و راحت یاران را خرید. بارها مجبور شد صفحاتی را از مجله جدا کند. از این گستاخی جلادهای ادبی رنج‌ها برد و دم نزد. در ادامهٔ همین شماره می‌نویسد:
پس از سی‌ویک سال(اسفند۱۳۵۷) در شماره آخر یغما نوشت:
:«عمر بدین‌سان تباه گشت. چشم، بینایی را از دست نهاد. جسم بی‌توش و روح بی‌هوش گشت. زیان دو جهانی بهره افتاد. این است سرانجام نادانان و احمقان! به‌قول [[مسعود فرزاد]]: «اگر از راه دیگر رفته بودم» صورت می‌توانست بست که عاقبتی به خیرتر و پایانی مناسب‌تر و مقصدی به‌دلخواه‌تر می‌بود؛ ولی نبشته چنین بود و زان چاره نیست و اکنون انگشت ندامت گزیدن و بر گذشته افسوس بردن نادانیِ تکراری است.»
«سی‌ویک‌ سال، عمری است نسبه طولانی؛ در این مدت مدید مجله‌ای ادبی و معنوی را با مقالاتی مستند و دقیق و اشعاری نغز و اصیل، با سرمایه‌ای قلیل و مشتریانی غالبا بی‌بندوبار، در دوران حکومتی بی‌فرهنگ و بی‌اعتنا، با سازمان‌هایی مزاحم و آزاردهنده...
بی‌هیچ وقفه و تعلل گرداندن و انتشار دادن، کاری سرسری و شوخی نیست.»
 
از نخستین روزی که قصد انتشار [[یغما]] را کرد، با عشق قدم در این راه گذاشت و با همت، فداکاری و بردباری ادامه داد. سی‌ویک سال با ملایمت تمام این راه ناهموار را پیمود. چه جفاها و اهانت‌ها که ندید و چه ناسزاها که نشنید!
ناچار تعهداتی سخت و سنگین داد اما نه به اراده خویش. خود را و نویسندگان را رهاند و رنج خود و راحت یاران را خرید.
بارها مجبور شد صفحاتی را از مجله جدا کند. از این گستاخی جلادهای ادبی رنج‌ها برد و دم نزد.  
 
در ادامه شماره مذکور می‌نویسد:«عمر بدین سان تباه گشت. چشم بینائی را از دست نهاد، جسم بی‌توش و روح بی‌هوش گشت. زیان دو جهانی بهره افتاد، این است سرانجام نادانان و احمقان! به قول [[مسعود فرزاد]]:«اگر از راه دیگر رفته بودم» صورت می‌توانست بست که عاقبتی به خیرتر و پایانی مناسب‌تر و مقصدی به دلخواه‌تر می‌بود ولی نبشته چنین بود و زان چاره نیست. و اکنون انگشت ندامت گزیدن و بر گذشته افسوس بردن نادانیِ تکراری است.
 
 
===داستانک‌های دشمنی===


===حساب خودت را بپرداز!===
===حساب خودت را بپرداز!===
{{گفتاورد تزیینی|یغمایی و خاطره‌اش از [[مجتبی مینوی|مینوی]]:
:سال۱۳۰۸ش با اندکی پس‌وپیش، معلم بودم. روزی مجتبی مینوی مرا به کافه‌ای در خیابان لاله‌زار به نام «رز‌نوار» دعوت کرد. رفتم. [[صادق هدایت|هدایت]]، [[بزرگ علوی|علوی]]، [[مسعود فرزاد|فرزاد]] و مینوی باهم نشسته بودند. هر چهار تن دورهٔ نظام‌وظیفه را می‌گذراندند. به پیش آنان رفتم. از هر در سخن می‌گفتند و می‌نوشتند. من نیز گوش فرا داده بودم و صاحب‌نظر! زمانی که قصد رفتن داشتم متحیر بودم که حساب کافه‌چی را بپردازم یا مینوی یا دیگری خواهد پرداخت! مینوی فرمود: «حساب خودت را بپرداز؛ چون رسم ما این است که هرکس بهای آنچه را خواسته است، خود بپردازد.» از این رسم و قاعده چندان خشنود شدم و تعلیم یافتم که هنوز هم گاهی این روش را به‌کار می‌بندم؛ چون نوعی آزادی و ادب مصاحبت بود. همه‌ْروز به آن مجلس می‌رفتم و اندک‌اندک من بدان دوستان خوی گرفتم و آنان به من. البته در شمار آنان نبودم؛ چون جوانانی بودند بی‌بندوبار و من تا حدی مذهبی.}}
{{شعر|نستعلیق|سبک= color: #f45042}}{{ب|نه در مسجد دهندم ره که رندی|نه در میخانه کاین خمّار خام است}}{{پایان شعر}}
===پدران و پسران شاعر===
در یکی از شماره‌های [[مجله یغما]]، [[محمدابراهیم باستانی پاریزی]] مطلبی نوشته بود که این مفهوم را می‌رساند: منتخب‌السادات، پدر حبیب یغمایی، شعر می‌گفت؛ ولی شعرِ خوب نمی‌گفت. یغمایی آن مطلب را در مجله چاپ کرد و در کنار آن ستاره زد و در پاورقی همان صفحه نوشت:
:«پدر من هم شعرهایی می‌گفت مثل شعرهای مرحوم حاج‌آخوند، پدر باستانی. پدران و پسران هر دو شعر می‌گفتند و پدران هر دو بد شعر می‌گفتند و هر دو از پسران بهتر شعر می‌گفتند.»<ref>{{پک|اتحاد|ک= پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)|ص= ۲۳}}</ref>


در آن زمان (سال۱۳۰۸ش یا اندکی پس و پیش) معلم بودم. روزی [[مجتبی مینوی]] مرا به کافه‌ای در خیابان لاله‌زار به نام «رز‌نوار» دعوت کرد. رفتم. [[صادق هدایت]]، [[بزرگ علوی]]، [[مسعود فرزاد]] و مجتبی با هم نشسته بودند. هر چهار تن دوره نظام‌وظیفه را می‌گذراندند. به پیش آنان رفتم، از هر در سخن می‌گفتند و می‌نوشتند. من نیز گوش فراداده بودم و صاحب‌ نظر!{{سخ}}زمانی که قصد رفتن داشتم متحیر بودم که حساب کافه‌چی را بپردازم یا مینوی یا دیگری خواهد پرداخت! مینوی فرمود:«حساب خودت رابپرداز چون رسم ما این است که هر کس حساب بهای آنچه را خواسته است خود بپردازد.»{{سخ}}از این رسم و قاعده چندان خشنود شدم و تعلیم یافتم که هنوز هم گاهی این روش را به کار می‌بندم. چون نوعی آزادی و ادب مصاحبت بود. همه روز به آن مجلس می‌رفتم و اندک‌اندک من بدان دوستان خوی گرفتم و آنان به من. البته در شمار آنان نبودم. چون جوانانی بودند بی‌بند و بار و من تا حدی مذهبی بودم.
====کارکنان کوچک، به‌نقل از افسانه یغمایی====
 
{{گفتاورد تزیینی|زادگاه [[مجله یغما]] خانۀ خود ما بود. در یک اتاق کوچک. محلۀ آب سردار. ما بچه‌ها متناسب با سن‌وسالمان کمکِ پدر بودیم و به «کارکنان کوچک» مجلۀ یغما شهرت یافتیم. برادرم پرویز که به دبیرستان می‌رفت وظیفه داشت پشت پاکت‌ها را به‌زبان انگلیسی بنویسد. من کلاس پنجم بودم و پشت پاکت‌هایی که به شهرستان‌ها فرستاده می‌شد می‌نوشتم. پیرایه خواهر خیلی کوچک‌ترم پشت پاکت‌ها را تمبر می‌چسباند و احمدِ سه‌ساله تمبرها را جدا می‌کرد تا او راحت‌تر این تمبرها را بچسباند. اسماعیل وظیفه داشت این مجله‌ها را در بغچه‌های بزرگ ببندد و از چهارراه آب سردار به پست‌خانه بفرستند. البته پدر من هیچ‌گاه از ما کارکنان کوچک مجله که مفت‌ومجانی کار می‌کردیم و حتی از مادرم تشکر و سپاسی نکرد، نه در مجله یاد خیری کرد و نه به‌زبان! پسرعموهای من هم در مجله کمک‌حال ما بودند؛ آقای سیدعلی و سیدجواد آل‌داود.{{سخ}}
 
در سال‌های آخر مجله هم پرویز برادرم مدیر داخلی مجله بود. شب‌ها فرم‌های مجله را از چاپخانه می‌آوردند. من و پرویز باید متن را می‌خواندیم و پدرم با اصل مطلب مطابقت می‌داد. وای به وقتی که ویرگولی یا تشدیدی از چشم ما می‌افتاد یا کلمه‌ای را غلط می‌گفتیم! آن‌وقت داد پدرم بلند می‌شد! این سخت‌گیری‌ها باعث شد که ما به ادبیات فارسی علاقه‌مند شویم و متأسفانه معلم شویم و متأسفانه معلم‌های خوب و دلسوزی شویم. جارو و نظافت مجله هم به‌عهدۀ من بود! من کِی درس می‌خواندم، نمی‌دانم! اصلاً پدر من نمی‌دانست ما کلاس چند هستیم! او پیوسته سرگرم نوشتن بود.}}
نه در مسجد دهندم ره که رندی
::::::::::نه در میخانه کاین خمّار خام است
 
===داستانک‌های قهر===
 
===داستانک‌های آشتی‌ها===
 
===داستانک نگرفتن جوایز===
 
===داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است===


===محضر حق===
===محضر حق===
برخلاف ظاهرش مرد معتقدی بود، در انجام فرائض دقت و وسواس نداشت! حضور قلبش بیش بود!
برخلاف ظاهرش مرد معتقدی بود، البته در انجام فرائض دقت و وسواس نداشت! حضور قلبش بیش بود! پس از سفر حج باور دینی او افزون شد که در برخی از آثارش نمود یافت. مثنوی «سلام‌آباد» را در اواخر عمر سرود. در این اثر نشانه‌های فراوانی از علایق مذهبی حبیب نمایان است.<ref>{{پک|آل‌داود|ک= ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی|ص= ۵۱}}</ref>
پس از سفر حج باور دینی او افزون شد، که در برخی از آثارش هویداست. مثنوی «سلام آباد» را در اواخر عمر سرود. در این اثر نشانه های فراوانی از علایق مذهبی حبیب نمایان است.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|صفحه =۵۱}}</ref>
 
===داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن===
 
===وداعِ دارفانی===
دیدگانش یاری نمی‌رساند. به توصیه پزشکان رخت سفر بست و به لندن رفت. در بیمارستان ولینگتون بستری شد و معالجه را آغاز کرد. پس از درمان به ایران بازگشت.{{سخ}}شتاب زمان و ناتوانی حبیب! به دلیل کسالت چندباری در بیمارستان بستری شد. اواسط بهار ۶۳ بیماریش شدت گرفت. شب هنگام ۲۳اردیبهشت به بیمارستان آراد منتقل شد وهمانجا بامداد ۲۴اردیبهشت ۶۳درگذشت. در ۸۶سال، جسمی سالم و نیرومنداو را همراه بود.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|صفحه =۴۴و۴۵و۴۷}}</ref>


===دارایِ ندار===
===دارایِ ندار===
خانه محقری در خیابان صفا! دفتر [[یغما]] بود و سرپناه یغمایی.
خانهٔ محقری در خیابان صفا! دفتر [[مجله یغما|یغما]] بود و سرپناه یغمایی.
====ارث رایگان====
زمینی بود پهناور و مرغوب در مرکز خور. به حبیب ارث رسیده بود. با خیالی خوش نقشه ها بهر زمین کشید! که آرامگاهی برای خود و کتابخانه‌ای عمومی بنا کند. زمین را حصار کشید و مقدمات احداث ساختمان را فراهم نمود. دیوار کتابخانه و مقبره برافراشته شد. از بخت بد معلوم شد که زمین در طرح شهرداری قرار دارد و قرار است فلکه مرکززی خور در آنجا احداث شود. شهرداری زمین را به رایگان خواست و او هم بدون گرفتن بها آن را بخشید.


به ۲کیلومتری خور در مسیر مهرجان و یزد برفراز تپه‌ای به نام «گچ» رفت. سه ساختمان جداگانه، یکی برای کتابخانه (که دارای دو سالن وسیع بود) یکی برفرازش گنبدی بنا شده بود، برای آرامگاه! و ساختمان کوچکی هم برای سکونت احداث کرد.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =آل‌داود|نام =سیدعلی|پیوند نویسنده = |عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|صفحه =۴۳و۴۴و۴۷}}</ref>
===ارث رایگان===
زمینی بود پهناور و مرغوب در مرکز خور که به حبیب ارث رسیده بود. با خیالی خوش، نقشه‌ها برای زمین کشیده بود! که آرامگاهی برای خود و کتابخانه‌ای عمومی بنا کند. زمین را حصار کشید و مقدمات احداث ساختمان را فراهم کرد. دیوار کتابخانه و مقبره برافراشته شد. از بخت بد معلوم شد که زمین در طرح شهرداری افتاده و قرار است فلکهٔ مرکزی خور در آنجا احداث شود. شهرداری زمین را به‌رایگان خواست و او هم بدون گرفتن بها آن را بخشید.{{سخ}}
به ۲کیلومتری خور در مسیر مهرجان و یزد بر فراز تپه‌ای به نام «گچ» رفت. سه ساختمان جداگانه، یکی برای کتابخانه که دو سالن وسیع داشت، یکی برای آرامگاه که بر فرازش گنبدی بنا شده بود! و ساختمان کوچکی هم برای سکونت احداث کرد.<ref>{{پک|آل‌داود|ک= ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی|ص= ۴۴،۴۳و۴۷}}</ref>


===داستانک‌های زندگی شخصی===
===زیستن===
استاد مسلم شعروادب، ساده و قانع بود و طلبه‌وار زندگی می‌کرد. مجله‌اش تنها معشوق او بود. جدایی و ترک مجله دردی بود الیم! اما ناچار شد! پس از آن منزوی شد و گاه‌گاهی شعر می‌سرود و در مجلهٔ آینده به‌چاپ می‌رسید.{{سخ}}
زمانه که روی بد نمایان کند رحمی در کار نیست! در سال‌های پایانی حیات در دفتر مجله زندگی می‌کرد. همهٔ کارهایش را به‌تنهایی انجام می‌داد. گاهی به دوستان و نزدیکان و فرزندان سر می‌زد.{{سخ}}
بااینکه از تعطیلی [[مجله یغما|یغما]] سال‌ها می‌گذشت، دوستان و دانشمندان فراموشش نکرده بودند و به دیدارش می‌رفتند و حبیب شخصاً از آنان پذیرایی می‌کرد.


====زیستن====
===پاداشِ شیرین===
استاد مسلم شعر و ادب، ساده و قانع بود و طلبه‌وار زندگی می‌کرد. مجله‌اش تنها معشوق وی بود، جدایی و ترک آن دردی بود الیم! اما ناچار شد! پس از آن منزوی شد و گاه گاهی شعری می‌سرود و در [[مجله آینده]] به چاپ می‌رسید.
یغمایی در جمع می‌گوید که پاداش‌هایش چه بود:
 
:''در سال‌های بعد از هزاروسیصدواندی، انجمنی به نام «انجمن ادبی ایران» در تالار آینه وزارت معارفِ آن روزها تشکیل می‌یافت که ارزشی خاص داشت و در پیشرفت زبان و ادب فارسی از عوامل مؤثر بود. شبی در آن انجمن قطعه‌ای را که نمونه‌ای از تشویق است با این مطلع خواندم:
زمانه که روی بد نمایان کرد رحمی در کار نیست! در سال‌های پایانی حیات در دفتر مجله زندگی می‌کرد همه کارهایش را به تنهایی انجام می‌داد گاهی به دوستان و نزدیکان و فرزندان سر می‌زد.
{{شعر|نستعلیق|سبک= color:darkcyan}}{{ب|تبه کردم جوانی، تا کنم خوش، زندگانی را|چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را}}{{پایان شعر}}
 
اتفاقاً فردای آن شب به وزارت معارف رفتم. در سوی شرقی عمارت وزارت فرهنگ اتاق‌هایی بود محاذی با سطح صحن، تعمیر ناشده و نمناک و محل اداره‌کل اوقاف. ریاست اوقاف را مرحوم محمدعلی بامداد برعهده داشت. وقتی مرا دید پیش خواند و احترام و تعظیمی بیش از آنچه درخور محصلی کهن‌جامه و بینوا باشد، به‌جای ‌آورد و درخواست که آن قطعه را دیگر بار بخوانم. چون برخاستم اسکناسی پنج‌تومانی به دستم نهاد. با احتیاج فراوانی که بود قبول نکردم و بالاخره پذیرفتن آن را سوگندها داد. اکنون پس از گذشت روز‌ها اقرار می‌کنم که بزرگ‌ترین و شیرین‌ترین پاداشی که از شعروادب، پس از جفای پدر رحمه‌الله‌علیه و سیلی استاد، در همهٔ عمر یافته‌ام آن بوده است؛ این را هم بیفزایم که پنج تومان در آن ایام یعنی سال۱۳۴۳ معادل بود با هزینه ۱۰ تا ۱۵ روز مخارج محصلی چون من و امثال من!''<ref>{{پک|ایلنت|ک= جام‌جهان‌بین|ص= ۱۱تا۱۳}}</ref>
بااینکه از تعطیلی[[یغما]] سال‌ها می‌گذشت اما دوستان و دانشمندان فراموشش نکرده بودند و به دیدارش می‌رفتند و حبیب شخصا از آنان پذیرایی می‌کرد.
 
====کارکنان کوچک (نقل از افسانه یغمایی)====
 
 
 
زادگاه [[مجله یغما]] خانۀ خود ما بود. در یک اتاق کوچک. محلۀ آب سردار.{{سخ}} ما بچه‌ها متناسب با سن و سالمان کمکِ پدر بودیم و به '''کارکنان کوچک''' مجلۀ یغما شهرت یافتیم. برادرم پرویز که به دبیرستان می‌رفت وظیفه داشت پشت پاکت‌ها را به زبان انگلیسی بنویسد. من کلاس پنجم بودم و پشت پاکت‌هایی که به شهرستان‌ها فرستاده می‌شد می‌نوشتم. پیرایه خواهر خیلی کوچکترم پشت پاکت‌ها را تمبر می‌چسباند و احمد سه ساله تمبرها را جدا می کرد تا او راحت‌تر این تمبرها را بچسباند. اسماعیل وظیفه داشت این مجله‌ها را در بقچه‌های بزرگ ببندد و از چهارراه آب سردار به پستخانه بفرستند. البته پدر من هیچگاه از ما کارکنان کوچک مجله که مفت و مجانی کار می‌کردیم و حتی از مادرم تشکر و سپاسی نکرد نه در مجله یاد خیری کرد و نه به زبان! پسر عموهای من هم در مجله کمک حال ما بودند. آقای سیدعلی و سیدجواد آل‌داوود.
در سال‌های آخر مجله هم پرویز برادرم مدیر داخلی مجله بود. شب ها فرم‌های مجله را از چاپخانه می‌آوردند. من و پرویز باید متن را می‌خواندیم و پدرم با اصل مطلب مطابقت می‌داد. وای به وقتی که ویرگولی یا تشدیدی از چشم ما می‌افتاد و یا کلمه‌ای را غلط می‌گفتیم! آنوقت داد پدرم بلند می‌شد! این سخت‌گیری‌ها باعث شد که ما به ادبیات فارسی علاقه‌مند شویم و متأسفانه معلم شویم و متأسفانه معلم‌های خوب و دلسوزی شویم. جارو و نظافت مجله هم به عهدۀ من بود! من کی درس می خواندم؟! نمی دانم! اصلا پدر من نمی دانست ما کلاس چند هستیم! او پیوسته سرگرم نوشتن بود.
 
 
 
===داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)===
 
===داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده===
 
===داستانک‌های مشهور ممیزی===
 
===حقوق باشد و بس!===
 
دانشگاه تهران مراسم بزرگداشت [[ملک‌الشعرای بهار]] را در ۴ اردیبهشت۱۳۵۱ برگزار کرد. در آن مراسم یغمایی سخنرانی‌ را با مقدمه‌ای کوتاه آغاز کرد. سپس داستان‌هایی از بهار گفت و با ذکر خاطراتی از وی یاد کرد. در قسمتی از نطقش به یاد امضای اوراق امتحانی افتاد و چنین شرح داد:«ملک‌الشعرا در دانشگاه مواد دوره دکتری را تدریس می‌فرمود و چون غالبا بیمار بود، دانشجویان به منزلش می‌آمدند و امتحان می‌دادند. در آن روزگاران معهود بود که اوراق امتحانی را دو نفر از استادان باید امضاء کنند. گاهی به من امر می‌فرمود اوراق را من نیز امضا کنم. مکرر عرض کردم من چون استاد دانشگاه نیستم امضایم اعتبار ندارد. اما نمی‌پذیرفت. اگر اوراق امتحانی آن سالها را ملاحظه فرمایید، امضای مرا ذیل امضای بهار خواهید دید.»


نقل خاطره بی هدف نبود! ادامه داد:«این نکته را در این محضر مقدس مخصوصا یاد کردم که اگر جناب‌دکترنهاوندی لطف و عنایتی داشته باشد، به استناد همین اوراق می‌توانند حکم استادی مرا صادر فرمایند! مقصود اصلی هم حقوق استادی است نه عنوانش! و نه تدریسش! و نه دانشش!»<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =برین‌خوان‌یغما|صفحه =۲۴۲و۲۴۳}}</ref>
===حقوق باشد و بس!<ref>{{پک|آل‌داود|ک= برین‌خوان یغما|ص= ۲۴۲و۲۴۳}}</ref>===
۴اردیبهشت۱۳۵۱ که دانشگاه تهران مراسم بزرگداشت برای [[ملک‌الشعرا بهار]] گرفت یغمایی با مقدمه‌ای کوتاه سخنرانی‌اش را ایراد کرد. سپس داستان‌هایی از بهار گفت و به یادی از خاطراتش با بهار پرداخت. در قسمتی از نطقش به یاد امضای اوراق امتحانی افتاد:
:«ملک‌الشعرا در دانشگاه مواد دوره دکتری را تدریس می‌فرمود و چون غالباً بیمار بود دانشجویان به منزلش می‌آمدند و امتحان می‌دادند. در آن روزگاران معهود بود که اوراق امتحانی را دو نفر از استادان باید امضا کنند. گاهی به من امر می‌فرمود اوراق را من نیز امضا کنم. مکرر عرض کردم من چون استاد دانشگاه نیستم امضایم اعتبار ندارد؛ اما نمی‌پذیرفت. اگر اوراق امتحانی آن سال‌ها را ملاحظه فرمایید امضای مرا زیر امضای بهار خواهید دید.»{{سخ}}
نقل خاطره بی‌هدف نبود:
:«این نکته را در این محضر مقدس مخصوصاً یاد کردم که اگر جناب‌ دکتر نهاوندی لطف و عنایتی داشته باشد، به‌استناد همین اوراق می‌توانند حکم استادی مرا صادر فرمایند! مقصود اصلی هم حقوق استادی است نه عنوانش! و نه تدریسش! و نه دانشش!»


===داستان دوستان===
===داستان دوستان===
در سال‌های ۱۳۴۱و۴۲، یغمایی برنامه‌ای هفتگی در رادیو ایران اجرا می‌کرد. اوایل نامش «از یادداشت‌های یک استاد» بود، سپس به «داستان دوستان» تغییرنام داد. در هر قسمت، ویژگی‌های اخلاقی و زندگیِ یکی از بزرگان ادب‌ و فرهنگ ایران را که اغلب از دوستان وی بودند شرح می‌داد. نطقش نیز چون قلمش صادقانه، گیرا و جذاب بود. پس از این برنامه، حبیب گاهی در مجله شرح‌حالی مختصر از خود یا آثار بزرگان فرهنگ می‌نوشت.<ref>{{پک|آل‌داود|ک= برین‌خوان یغما|ص= ۷}}</ref>


در سال‌های ۱۳۴۱و۱۳۴۲ یغمایی برنامه‌ای هفتگی در رادیو ایران داشت. نخست «از یادداشت‌های یک استاد» نام داشت، سپس به «داستان دوستان» تغییر کرد. در هر قسمت، خصوصیات اخلاقی و زندگی یکی از بزرگان ادب‌ و فرهنگ ایران را که اغلب از دوستان وی بودند شرح می‌داد. نطقش نیز چون قلمش صادقانه، گیرا و جذاب بود.{{سخ}}پس از این برنامه، حبیب گاهی در مجله شرح حالی مختصر از خود و یا آثار بزرگان فرهنگ می‌نوشت.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =برین‌خوان‌یغما|صفحه =۷}}</ref>  
[[پرونده:Nama.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نمایِ داخلیِ آرامگاهِ حبیب یغمایی'''</center>]]
 
[[پرونده:Yaqmaee dar Aramgah.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''آرامگاهی که به‌ثبت ملی رسید'''</center>]]
===حبیب آرامید===
[[پرونده:Aramid.jpg|210px|چپ]]
دوستان و خویشان با تابوت '''حبیب''' به خور رفتند. به یک مصراع از وصیت شاعرانه یغمایی که خواسته بود او را «در نمکزاری کجا از هر طرف فرسنگ‌هاست» پنهان کنند، عمل کردند.
[[پرونده:Yaqmaee.sabt mazar.jpg|210px|چپ]]
به رهبری یار دیرین یغمایی، ایرج افشار، کاروانی فرهنگی مرکب از استادان دانشگاه، ادیبان، شاعران و تعدادی از خویشان در روز ۲۵اردیبهشت از تهران حرکت کردند.
روز ۲۶اردیبهشت گروه مذکور وارد خور شدند. دانشمند روحانی، عبدالله نورانی‌نیشابوری استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران بر پیکر حبیب نماز خواند. پیکر یغمایی تا آرامگاه تشییع و به خاک سپرده شد.  
 
 
===ترسِ مرگ===
===ترسِ مرگ===
شب‌ها افسانه، در بیمارستان مهر کنارش بود. از شیراز برای دیدار پدر به تهران می‌آمد. شبی از دخترش پرسید: ''«آن دنیا به چه صورت است؟ آیا آنچه درباره‌اش شنیده‌ایم واقعیت دارد؟»'' تنها یک جواب می‌شنید: «نمی‌دانم!» و به دنبالش این بیت را:
{{شعر|نستعلیق|سبک= color: darkred}}{{ب|فرصت‌شمار صحبت، کز این دو راهه منزل|چون بگذریم، دیگر نتوان به‌هم‌رسیدن}}{{پایان شعر}}
خوب می‌دانست که پدر عاشق حافظ و سعدی است؛ یک عاشق متعصب. به‌خاطرش سخن حافظ و سعدی به‌میان می‌آورد و بحث و جدلی شکل می‌گرفت. این بحث تنها درپی یک هدف بود: دورکردن فکر مرگ از ذهن پدر. چون حبیب زندگی را بسیار دوست می‌داشت.{{سخ}}
[[ایرج افشار]] در وصف ترس یغمایی از مرگ، نوشته:
:<span style="color:#A2006D">''«حبیب همیشه از مرگ اظهار ترس می‌کرد. درعین‌حال مردی قوی‌دل بود و از مضمون‌هایی که دربارهٔ مرگ دارد این احساس به‌دست می‌آید که مرگ را طبیعی می‌دانست و پذیرای آن بود.»''</span><noinclude>


شب‌ها افسانه در بیمارستان مهر کنارش بود. از شیراز برای دیدار پدر به تهران می‌آمد.{{سخ}}شبی از دختر پرسید:«آن دنیا به چه صورت است؟ آیا آن‌چه درباره‌اش شنیده‌ایم واقعیت دارد؟» تنها یک جواب شنید، نمی‌دانم! و به دنبالش این بیت را:
===وداعِ دار فانی===
 
دیدگانش یاری نمی‌رساند. به‌تشخیص پزشکان، لندن رفت. در بیمارستان ولینگتون بستری شد و معالجه را آغاز کرد. پس از درمان به ایران بازگشت. شتاب زمان و ناتوانی حبیب و باز کسالت جسم، او را چند باری در بیمارستان بستری کرد. اواسط بهار۶۳ بیماریش شدت گرفت. شب‌هنگامِ ۲۳اردیبهشت به بیمارستان آراد منتقل شد و همان‌جا بود که دیگر بامداد را ندید. اما تمام ۸۶ سال، جسمی سالم و نیرومند، او را همراه بود.<ref>{{پک|آل‌داود|ک= ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی|ص= ۴۵،۴۴و۴۷}}</ref>
فرصت شمار صحبت، کز این دو راهه منزل
::::::::::چون بگذریم دیکر نتوان به‌هم رسیدن
 
خوب می‌دانست که حبیب عاشق حافظ و سعدی است. یک عاشق متعصب. از همین‌رو سخن حافظ و سعدی به میان می‌آورد و بحث و جدلی شکل می‌گرفت. این بحث تنها در پی یک هدف بود؛ می‌خواست مرگ را از ذهن او بگیرد و زندگی ببخشد! چون پدر زندگی را بسیار دوست می‌داشت.
 
'''[[ایرج افشار]]''' اینگونه نوشته:
 
حبیب همیشه از مرگ اظهار ترس می‌کرد. در عین حال مردی قویدل بود و از مضمون‌هایی که درباره مرگ دارد این احساس به دست می‌آید که مرگ را طبیعی می‌دانست و پذیرای آن بود.
 
===پاداشِ شیرین===
 
در سال‌های بعد از هزاروسیصدواند، انجمنی به نام '''انجمن ادبی ایران''' در تالار آینه وزارت معارف آن روز تشکیل می‌یافت که ارزشی خاص داشت، و در پیشرفت زبان و ادب فارسی از عوامل موثر بود.{{سخ}}شبی در آن انجمن قطعه‌ای را که نمونه‌ای از تشویق است، با این مطلع خواندم:
 
تبه کردم جوانی، تا کنم خوش زندگانی را
 
::::::::::::چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را
 
اتفاقا فردای آن شب به وزارت معارف رفتم. در سوی شرقی عمارت وزارت فرهنگ اوطاق‌هائی بود محاذی با سطح صحن، تعمیر ناشده و نمناک و محل اداره کل اوقاف. ریاست اوقاف را مرحوم[[محمدعلی بامداد]] داشت، وقتی مرا دید پیش خواند،و احترام و تعظیمی بیش از آن‌چه درخور محصلی کهن‌جامه و بی‌نوا باشد، بجای ‌آورد، و درخواست که آن قطعه را دیگر بار بخوانم. چون برخاستم اسکناسی پنج‌تومانی به دستم نهاد. با نهایت احتیاجی که بود قبول نکردم و بالاخره پذیرفتن آن را سوگندها داد. اکنون پس از گذشت روز‌ها اقرار می‌کنم که بزرگ‌ترین و شیرین ترین پاداشی که از شعروادب، پس از جفای پدر و سیلی استاد، در همه عمر یافته‌ام آن بوده است؛ رحمه الله علیه. این را هم بیفزایم که پنج تومان در آن ایام معادل بود با هزینه ده پانزده روزه محصلی چون من و امثال من!{{سخ}}(سال۱۳۴۳)<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =جام‌جهان‌بین|صفحه =۱۱و۱۲و۱۳}}</ref>
 
 
==زندگی و تراث==
===سالشمار زندگی حبیب یغمایی===
 
* '''۱۳۱۶'''ه.ق[سوم شعبان موافق سال۱۲۷۷ه.ش]: تولد درشهرک خور مرکز بخش خور و بیابانک.
 
* '''۱۲۸۵'''ه.ش: تحصیلات مقدماتی نزد پدر و مکتب‌داران خور.
 
* '''۱۲۹۵''': سفر به دامغان از راه کویر و تحصیل در مدرسه سعادت و مدرسه ناظمیه دامغان به مدیریت عبدالله خان یاسائی.
 
* '''۱۲۹۸''':سفر به شاهرود و اقامت در آن شهر و ادامه تحصیل.
 
* '''۱۳۰۰''': حرکت به تهران و اقامت در مدرسه دارالشفاء و ادامه تحصیل در مدرسه آلیانس.
 
* '''۱۳۰۱''': آغاز تحصیل در دارالمعلمین مرکزی[عالی].
 
* '''۱۳۰۲''': عضویت در انجمن ادبی ایران.
 
* '''۱۳۰۳''': شروع همکاری با روزنامه«طوفان» به مدیریت فرخی یزدی.
 
* '''۱۳۰۶''': تحصیل در مدرسه حقوق و علوم سیاسی به مدت یک سال.
 
* '''۱۳۰۷''': ریاست اداره ثبت احوال خور، مدتی کوتاه.
 
* '''۱۳۰۸''': رساست معارف و اوقاف سمنان.
 
* '''۱۳۰۹''': آغاز تدریس در مدرسه دارالفنون و چند مرکز آموزشی دیگر.
 
* '''۱۳۰۹''': همکاری با محمد پرفسور اسحاق هندی در تالیف کتاب «سخنوران ایران در عصر حاضر» چاپ کلکته در ۲مجلد.
 
* '''۱۳۱۰'''[دی ماه]: مرگ پدرش اسدالله منتخب السادات.
 
* '''۱۳۱۱''': درگذشت مادر[فاطمه دخترزاده احمد صفایی فرزند دوم یغما].


* '''۱۳۱۲''': آغاز همکاری با محمدعلی فروغی در تصحیح و چاپ کلیات سعدی آثار دیگر.
===آرامید===
دوستان و خویشان با تابوت «حبیب»شان به خور رفتند تا به یک مصراع از وصیت شاعرانه یغمایی که خواسته بود او را <span style="color: #191970">«در نمکزاری کجا از هر طرف فرسنگ‌هاست»</span> پنهان کنند، عمل کردند.{{سخ}}
به رهبری یار دیرینش، [[ایرج افشار]]، کاروانی فرهنگی مُرکب از استادان دانشگاه، ادیبان، شاعران و تعدادی از خویشان ۲۵اردیبهشت از تهران حرکت کردند و فردای آن روز وارد خور شدند. دانشمند روحانی، عبدالله نورانی‌ نیشابوری استاد دانشکدهٔ الهیات دانشگاه تهران بر پیکر حبیب نماز خواندو سپس جسمش به خاک و روحش به افلاک پیوست.


==[[پرونده: Habib yaghmayi jpg.jpg|60px|راست]]زندگی و یادگار==
===بر چرخ ایام===
* '''۱۲۷۷''': تولد در ۲۶آذر(۳شعبان۱۳۱۶ه‍.ق) در شهرک خور مرکز بخش خوروبیابانک
* '''۱۲۸۵''': تحصیلات مقدماتی نزد پدر و مکتب‌داران خور
* '''۱۲۹۵''': سفر به دامغان از راه کویر و تحصیل در مدرسه سعادت و مدرسه ناظمیه دامغان به‌مدیریت عبدالله‌خان یاسایی
* '''۱۲۹۸''': سفر به شاهرود و اقامت در آن شهر و ادامه تحصیل
* '''۱۳۰۰''': حرکت به تهران و اقامت در مدرسه دارالشفا و ادامه تحصیل در مدرسه آلیانس
* '''۱۳۰۱''': آغاز تحصیل در دارالمعلمین مرکزی [عالی]
* '''۱۳۰۲''': عضویت در انجمن ادبی ایران
* '''۱۳۰۳''': شروع همکاری با روزنامه «طوفان» به‌مدیریت فرخی یزدی
* '''۱۳۰۶''': تحصیل در مدرسه حقوق و علوم سیاسی به‌مدت یک سال
* '''۱۳۰۷''': ریاست اداره ثبت احوال خور، مدتی‌ کوتاه
* '''۱۳۰۸''': ریاست معارف و اوقاف سمنان
* '''۱۳۰۹''': آغاز تدریس در مدرسه دارالفنون و چند مرکز آموزشی دیگر؛ همکاری با محمد پروفسور اسحاق هندی در تألیف کتاب «سخنوران ایران در عصر حاضر» چاپ کلکته در ۲ مجلد
* '''۱۳۱۰''': فوت پدرش اسدالله منتخب‌السادات در دی‌ماه
* '''۱۳۱۱''': درگذشت مادر، فاطمه دخترزاده احمد صفایی فرزند دوم یغما
* '''۱۳۱۲''': آغاز همکاری با [[محمدعلی فروغی]] در تصحیح و چاپ کلیات سعدی آثار دیگر
* '''۱۳۱۳''': عضویت اداره انطباعات وزارت معارف.
* '''۱۳۱۳''': عضویت اداره انطباعات وزارت معارف.
* '''۱۳۱۶''': همکاری در انتشار مجله آموزش‌وپرورش به‌مدت ۳ سال [دوره‌های ۱۴و۱۵و۲۳].
* '''۱۳۲۷''': ریاست فرهنگ کرمان [سه ماه]؛ راه‌اندازیِ [[مجله یغما]] و انتشار مداوم آن به‌مدت سی‌ویک سال
* '''۱۳۲۸''': انتقال از کرمان به تهران با سمت بازرس وزارت فرهنگ
* '''۱۳۳۱''': ریاست اداره کل نگارش وزارت فرهنگ [در دوره وزارت مهدی آذر]
* '''۱۳۴۱تا۱۳۴۴''': تدریس صناعات‌ ادبی، قافیه و برخی دروس دیگر در دانش‌سرای عالی و مدرسه عالی ادبیات و زبان‌های خارجی
* '''۱۳۴۹''': تأسیس کتابخانهٔ عمومی خوروبیابانک و احداث دو سالن برای آن
* '''۱۳۵۵''': دریافت دکترای‌‌ افتخاری ادبیات‌ و علوم‌انسانی از دانشگاه‌ تهران<ref>{{پک|افشار|ک= یادگارنامه حبیب یغمایی|ص= ۹و۱۰}}</ref>
* '''۱۳۵۷''': تعطیل دائمی مجله‌ٔ یغما در اسفندماه
* '''۱۳۶۰''': سفر به کرمان و اقامت یک‌ساله در آنجا
* '''۱۳۶۳''': درگذشت به‌تاریخ ۲۴اردیبهشت در بیمارستان‌ آراد تهران؛ خاک‌سپاری در آرامگاه احداثی وی برفراز تپه گچ خوربیابانک دو روز بعد
* '''۱۳۶۴''': تجدیدچاپ دور کامل مجلهٔ یغما توسط انتشارات ایران<ref>{{پک|آل‌داود|ک= ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی|ص= ۱۸}}</ref>


* '''۱۳۱۶''':همکاری در انتشار مجله آموزش‌وپرورش به مدت ۳سال[دوره‌های ۱۴،۱۵،۲۳].
====از آغاز تا پایان====
 
حبیب یغمایی در شهرک خور ناحیه جندق‌ و بیابانک زاده شد. وی سومین پسر منتخب‌السادات بود. حاج‌سیدحبیب‌الله، پدرش حاج‌میرزااسدالله منتخب‌السادات آل‌داود خوری. مادرش فاطمه دخترزاده احمد صفایی دومین فرزند یغمای جندقی بود. صفایی متشرع، مذهبی و شاعری مرثیه‌سرا بود. سیدداود امام‌زاده‌ای که نژاد حبیب به او می‌پیوندد از نبیرگان موسی کاظم در خور مدفون است. نیای پدری و مادری حبیب هر دو فقیه و از دانشمند و عالمان دین بودند و او نیز راه اجداد را دنبال کرد.<ref name=اصالت/> دوران کودکی‌اش در خور به‌سر شد. تحصیلات ابتدایی را نزد پدر و در مکتب‌خانه‌های خور گذراند. از همان کودکی طبع موزون او نمایان شد. گاهی خواسته‌های خود را به‌زبان شعر بیان می‌کرد.<ref>{{پک|آل‌داود|ک= ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی|ص= ۲۲}}</ref> حبیب تحصیلات راهنمایی را از مدرسه ناظمیه دامغان آغاز کرد. مدتی نیز در مدرسه مطلب‌خان که یکی از دو مدرسه آموزش علوم اسلامی دامغان بود، دانش‌آموزی کرد. بعد از آن به شاهرود رفت و در آنجا اقامت کرد و به تحصیل پرداخت. علم‌آموزی در تهران را از آلیانس مشهور آغاز کرد و در دارالمعلمین مرکزی [عالی] ادامه داد. پس از اخذ دیپلم از آنجا یک سال در مدرسهٔ حقوق عالی سرگرم تحصیل شد؛ اما به‌اتمام نرساند. در دارالمعلمین از محضر استادانی چون [[ابوالحسن فروغی]] و [[عباس اقبال آشتیانی]] بهره برد. اقبال او را به نگارش مقالات تحقیقی و کتاب هدایت می‌کرد.{{سخ}}
* '''۱۳۲۷''': ریاست فرهنگ کرمان[سه ماه].
نخستین بار در دوران تحصیل در دامغان، با مطبوعات مشهور تهران آشنا شد و ارتباط برقرار کرد که روزنامه نسیم شمال، طوفان، رعد و مجلهٔ ارمغان و دانشکده از آن دست بودند. مجلهٔ ادبی ارمغان پلی بود که ارتباط حبیب را با استادان و ادیبان پایتخت برقرار کرد. در آن روزگار حبیب‌ مخبر محلی روزنامه رعد بود و اخبار آن ناحیه را مرتباً برای دفتر روزنامه می‌فرستاد. پس از اتمام تحصیلات، به کارهای دولتی روی آورد؛ مدت کوتاهی رئیس اداره ثبت احوال خور بود، سپس ریاست معارف و اوقاف سمنان را عهده‌دار شد. چندی بعد به تهران بازگشت و در مدارسی نظیر دارالفنون به تدریس اشتغال یافت و عضو اداره انطباعات شد. همکاری با افرادی چون، مخبرالسلطنه هدایت رئیس‌الوزرا موجب شد که اشعار ساده‌اش در کتب درسی ابتدایی چاپ شوند و در میان دانش‌آموزان شهرت یابد. از اوایل دههٔ بیست هوای سیاست به سرش زد و کاندیدای مجلس شد؛ اما چون اطلاعات و تجربه‌‌ٔ کافی در آن زمینه نداشت کناره‌گیری کرد و ادامه راه دانش و ادب را پیمود. یغمایی سه دوره، مدیر و سردبیر مجلهٔ آموزش‌وپرورش بود و یک دورهٔ کامل سردبیر نامهٔ فرهنگستان شد.{{سخ}}
 
در سال۱۳۲۵ یکی از اعضار اصلیِ کنگرهٔ بزرگ نویسندگان ایران به ریاست [[ملک‌الشعرا بهار]] بود.<ref>{{پک|آل‌داود|ک= ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی|ص= ۳۵}}</ref> در زمان نخست‌وزیریِ دکتر مصدق به ریاست اداره‌کل نگارش رسید. در سال۱۳۲۷ که هم‌زمان بود با تأسیس [[مجله یغما]] ریاست ادارهٔ فرهنگ کرمان را عهده‌دار شد. او سال‌ها در مدارس عالی چون دانش‌سرای عالی دروسی از قبیل بدیع، قافیه و صناعات ادبی را تدریس می‌کرد و کتاب '''علم قافیه''' را به‌همین‌منظور تألیف کرد.<ref>{{پک|آل‌داود|ک= ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی|ص= ۲۴تا۳۱}}</ref>{{سخ}}
* '''۱۳۲۷''': تاسیس مجله یغما و انتشار مداوم آن به مدت سی‌ویک سال.
هشت سال پیش از مرگ بینایی‌اش دچار اختلال شد و برای درمان به انگلستان رفت. بعد از جراحی مدتی روی چشمانش بسته بود و موقتاً نابینا شد در آن زمان بنابر تخیلات ذهن منظومهٔ '''نابینایی''' را سرود. به‌غیر از قصیدهٔ نابینایی زمانی که در بیمارستان ولینگتون لندن به‌سر می‌برد '''سلام‌آباد''' را نیز به‌نظم درآورد.<ref>{{پک|آل‌داود|ک= ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی|ص= ۵۷}}</ref>{{سخ}}
 
پس از پیروزی انقلاب مجلهٔ یغما تعطیل شد. مدیر مجله به گوشه انزوا پناه برد. در همان سال‌ها [[ایرج افشار]] تصمیم به انتشار مجدد مجلهٔ آینده گرفت. بخش شعر این مجله زیر نظر یغمایی بود؛ چون افشار به تشخیص او اعتقاد داشت. گاهی هم شعری می‌سرود که برخی از آن‌ها در «آینده» به‌چاپ می‌رسید. این روند تا پایان زندگی او ادامه داشت. تا اینکه بامداد ۲۴اردیبهشت ۱۳۶۳ در بیمارستان آراد<ref>{{پک|آل‌داود|ک= ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی|ص= ۴۶و۴۷}}</ref> دیده از جهان بست و طبق وصیت در زادگاهش خور به جان خاک پناه برد و آرامگاهی اختصاصی برایش بنا کردند که ۲۳سال بعد ۱۳۸۶ ثبت ملی شد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.aparat.com/v/M038p/%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1_%D8%A7%D8%B2_%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF_%D8%AD%D8%A8%DB%8C%D8%A8_%DB%8C%D8%BA%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%B1|عنوان= دیداری با یغمایی در آرامگاهش}}</ref>
* '''۱۳۲۸''': انتقال از کرمان به تهران با عنوان بازرس وزارت فرهنگ.
 
* '''۱۳۳۱''':ریاست اداره کل نگارش وزارت فرهنگ[در دوره وزارت دکتر آذر].
 
* '''۱۳۴۱-۴''': تدریس صناعات‌ادبی، قافیه و برخی دروس دیگر در دانش‌سرای عالی و مدرسه عالی ادبیات و زبان‌های خارجی.
 
* '''۱۳۴۹''': تاسیس کتابخانه عمومی خوروبیابانک و احداث دو سالن برای آن.
 
* '''۱۳۵۵''': دریافت درجه دکترای‌‌افتخاری ادبیات‌ و علوم‌انسانی از دانشگاه‌تهران.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =یادگارنامه حبیب یغمایی|صفحه =۹و۱۰}}</ref>
 
* '''۱۳۵۷''': [اسفندماه] تعطیل دائمی مجله‌یغما.
 
* '''۱۳۶۰''': سفر به کرمان و اقامت یک‌ساله در آن‌جا.
 
* '''۱۳۶۳''': [۲۴اردیبهشت ماه] درگذشت در بیمارستان‌ آراد تهران.
 
* '''۱۳۶۳''': [۲۶اردیبهشت] حمل پیکر یغمایی به خوربیابانک و خاک‌سپاری در آرامگاه احداثی وی برفراز تپه گچ.
 
* '''۱۳۶۴''': تجدید چاپ دورکامل مجله یغما توسط انتشارات ایران.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|صفحه =۱۸}}</ref>


===شخصیت و اندیشه===
===شخصیت و اندیشه===
نقل از یارِ دیرینِ شاعر([[ایرج افشار]]):
نقل از یارِ دیرینِ شاعر([[ایرج افشار]]):
 
:«جست‌وجو در شعر یغمایی بهترین راه آشنایی با اندیشه‌های اوست.»
«جست‌وجو در شعر یغمایی بهترین راه آشنایی با اندیشه‌های اوست.»
 


===زمینهٔ فعالیت===
===زمینهٔ فعالیت===
شعر، نویسندگی، تدریس، تحقیق و روزنامه‌نگاری
شعر، نویسندگی، تدریس، تحقیق و روزنامه‌نگاری


یغمایی شاعری استاد بود و مجله‌نگاری برجسته اما تسلط و اشراف بی‌نظیری در حوزه مطبوعات داشت.
===نگاهِ دیگران===
 
====[[محمدعلی اسلامی ندوشن|اسلامی ندوشن]]====
===یادمان و بزرگداشت‌ها===
نکته‌سنج، شوخ طبع و دقیق بود. بزرگ‌ترین معشوقش [[مجله یغما|مجله]]‌اش بود. با کوشش بسیاری آن را منتشر می‌کرد.{{سخ}}'''یغمایی''' با تاریخ و ادب ایران پیوند داشت و به پختگی رسیده بود. تنعم‌های معنوی نزد او گرامی‌تر بود و به مقام‌های دولتی چشم نداشت. او مردم و کشورش را بسیار دوست می‌داشت.<ref name=یادبود/> {{سخ}}یغمایی بیشتر شاعر بود تا نویسنده، بااین‌حال من نثر‌های او را بر شعرهایش ترجیح می‌دهم. در مضامین شعرها و لحن گویندگی‌اش نوعی ضعف اراده و خفض شخصیت هست، درحالی‌که در شیوه نثرش کهنگی لطیفی نهفته است.<ref>{{پک|اتحاد|ک= پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)|ص= ۱۰}}</ref>
 
===از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)===
 
دیدگاه '''[[اسلامی ندوشن]]''':
 
نکته‌سنج، شوخ طبع و دقیق بود. بزرگ‌ترین معشوقش مجله‌اش بود. با کوشش بسیاری آن را منتشر می‌کرد.{{سخ}}'''یغمایی''' با تاریخ و ادب ایران پیوند داشت و به پختگی رسده بود. تنعم‌های معنوی نزد او گرامی‌تر بود و به مقام‌های دولتی چشم نداشت. او مردم و کشورش را بسیار دوست می‌داشت.<ref name=یادبود/> {{سخ}}یغمایی بیشتر شاعر بود تا نویسنده، با این حال من نثر‌های او را بر شعرهایش ترجیح می‌دهم. در مضامین شعرها و لحن گویندگی‌اش نوعی ضعف اراده و خفض شخصیت هست، درحالی که در شیوه نثرش کهنه‌گی لطیفی نهفته است.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =پژوهشگران‌معاصرایران|جلد =هشتم|صفحه =۱۰}}</ref>
 
 
دیدگاه'''[[ایرج افشار]]''':
 
زندگی‌اش برای فرهنگ درخشانِ ایران پربهره بود.{{سخ}}نثر یغمایی از نثر‌های شناخته شده روزگار ماست. لفظ دری در دست او حکم موم داشت. هم در شعر و هم در نثر. {{سخ}}استواری ، آهنگ خوش و ایجاز از مختصات سخن اوست.{{سخ}}یغمایی-'''پیراستاد‌مجله‌نویسی ایران'''- در راه پر پیچ‌وخم [[یغما]] رنج‌های دراز بر جان خرید و به راستی که در انتشار مجله معجزه کرد!<ref name=یادبود/>
 
 
'''[[جلال‌الدین همایی]]''': حبیب را '''مهین‌ شاعر خجسته‌روان''' نامیده بود.<ref name=یادبود/>
 
 
 
'''وصفِ افسانه''':
 
پدر من مرد دانای روزگار، یک ایرانی وطن‌پرست. استاد مسلم شعروادب فارسی. نویسنده‌ای توانا و شاعری خوش‌طبع و گزیده‌گوی. کسی که بیشترین لحظه عمرش، قسمت اعظم حیاتش، با عشق فراوان به زبان و ادبی فارسی، عشق به آموختن، یاد دادن، یادگرفتن، خواندن و نوشتن و در کل عشق به ایران و ایرانی سپری شده است. بدون اغراق هفتادوهشت سال از عمر هشتادوشش ساله‌اش در کتاب و کتاب و کتاب گذشته است.<ref name=یادبود/>


====[[ایرج افشار]]====
زندگی‌اش برای فرهنگ درخشانِ ایران پربهره بود. نثر یغمایی از نثر‌های شناخته‌شدهٔ روزگار ماست. لفظ دری در دست او حکم موم داشت. هم در شعر و هم در نثر. استواری ، آهنگ خوش و ایجاز از مختصات سخن اوست. یغمایی '''پیراستاد ‌مجله‌نویسی ایران''' در راه پرپیچ‌وخم [[مجله یغما]] رنج‌های دراز بر جان خرید و به‌راستی که در انتشار مجله معجزه کرد!<ref name= یادبود/>


'''[[غلامرضا قدسی]]''' نوشته:
====[[جلال‌الدین همایی]]====
همایی حبیب را '''مهین‌ شاعر خجسته‌روان''' نامیده بود.<ref name= یادبود/>


در بحث از جامعیت ادبی یغمایی، از یغماییِ پژوهشگر و مصحح متون نیز باید سخن گفت. مردی که در جوانی با فروغی کار کرده، ریزه‌کاری‌های نقد و تصحیح را از او آموخته بود و چون خود به استقلال کار کرد، آنچه را انجام داد، درست و صحیح و بی‌عیب انجام داد و سنگ تمام نهاد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =پژوهشگران‌معاصر ایران|جلد =هشتم|صفحه =۱۵}}</ref>
====وصفِ افسانه====
پدر من مرد دانای روزگار، یک ایرانی وطن‌پرست، استاد مسلم شعروادب فارسی، نویسنده‌ای توانا و شاعری خوش‌طبع و گزیده‌گوی، کسی که بیشترین لحظه عمرش، قسمت اعظم حیاتش، با عشق فراوان به زبان و ادب فارسی، عشق به آموختن، یاددادن، یادگرفتن، خواندن و نوشتن و درکل عشق به ایران و ایرانی سپری شده است. بدون اغراق ۷۸ سال از عمر ۸۶ساله‌اش در کتاب و کتاب و کتاب گذشته است.<ref name= یادبود/>


====[[غلامرضا قدسی]]====
در بحث از جامعیت ادبی یغمایی، از یغماییِ پژوهشگر و مصحح متون نیز باید سخن گفت. مردی که در جوانی با [[محمدعلی فروغی|فروغی]] کار کرد، ریزه‌کاری‌های نقد و تصحیح را از او آموخت و چون خود، به استقلال کار کرد، آنچه انجام داد، درست و صحیح و بی‌عیب انجام داد و سنگ‌تمام نهاد.<ref>{{پک|اتحاد|ک= پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)|ص= ۱۵}}</ref>


===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش===
====یکی از پسرانش====
 
یغمایی می‌گفت: یکی از پسرهایم در «بنیاد شاهنامه» کار می‌کند. دیگری در باستان‌شناسی است که به‌تازگی شیئی را کشف کرده است که نمی‌دانم چیست. به من نمی‌گوید. خبرش را در روزنامه اطلاعات خواندم و تعجب کردم. وقتی از او پرسیدم چرا به من نمی‌گوید که در [[مجله یغما]] بنویسم، گفت: روزنامه‌ها را خوب می‌خوانند، مجلهٔ تو کهنه است.<ref>{{پک|اتحاد|ک= پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)|ص= ۱۷}}</ref>
مجموعه اشعار '''حبیب یغمایی''' با نام سرنوشت نخست در سال۱۳۵۱ چاپ شد و از انتشارات مجله یغما بود.
پس از آن در سال۱۳۸۹ پرویز یغمایی اشعار سرنوشت و اشعاری دیگر را جمع‌آوری کرد و با نام سرنوشت و دیگر اشعار به چاپ رساند.


===از خودش و آثارش می‌گوید===
مجموعه‌اشعار '''حبیب یغمایی''' با نام سرنوشت نخست در سال۱۳۵۱ چاپ شد و از انتشارات [[مجله یغما]] بود.
پس از آن در سال۱۳۸۹ پرویز یغمایی اشعار سرنوشت و اشعاری دیگر را جمع‌آوری کرد و با ''نام سرنوشت و دیگر اشعار'' به‌چاپ رساند.{{سخ}}
سخنان حبیب که در مقدمه کتاب سرنوشت و دیگر اشعار آمده:
سخنان حبیب که در مقدمه کتاب سرنوشت و دیگر اشعار آمده:
 
:«در هر دوره از عمر، اشعار خود را در دفاتری مخصوص فراهم آورده بودم که همه از میان رفته است و اکنون حتی گاهی مصراعی از آن‌همه به‌خاطرم نمی‌آید. قسمتی از شعر‌های نخستین دوره را علی‌اصغر کشاورز دامغانی و عبدالله از سال۱۳۰۰شمسی به‌بعد می‌توان جست و بخش دیگر که شاید یک‌چهارم از همه باشد همین است که در این مجموعه (سرنوشت و دیگر اشعار) فراهم آورده‌ام. غیر از قطعاتی که مطلقاً به یادم نمانده اشعاری به نام دیگران ساخته‌ام که اکنون در تذکره‌ها و به نامشان ثبت است و نیز قطعاتی طیب‌آمیز و احیاناً هجو و غزلیاتی عاشقانه و یکی دو تصنیف گفته‌ام که بعضی را خودم می‌پسندم و شاید برخی از اهل ذوق هم بپسندند که این‌همه را مطلقاً حذف کردم. در چاپ و انتشار همین مختصر هم نه هوس داشتم و نه میل، اما اصرار دوستان بدین کارم وادشت، با این‌همه به نظر آنان تسلیم نشدم که چندهزارساله نسخهٔ چاپ شود. فقط سیصد نسخه چاپ کردم و امیدوارم که تجدیدچاپ نشود نه در حیات من و نه پس از مرگ من.{{سخ}}دربارهٔ این کتاب ۲ نکته مطرح است:
 
* نخست اینکه بعضی از قطعات موجود به‌مناسبت وقت گفته شده و اکنون بی‌موضوع و نامناسب می‌نماید.
«در هر دوره از عمر،اشعار خود را در دفاتری در دفاتری مخصوص فراهم آورده بودم که همه از میان رفته است،و اکنون حتی گاهی مصراعی از آن همه به خاطرم نمی آید.قسمتی از شعر های نخستین دوره را علی اصغر کشاورز دامغانی و عبدالله ز سال۱۳۰۰شمسی به بعد میتوان جست؛و بخش دیگر که شاید یک چهارم از همه باشد همین است که در این مجموعه(سرنوشت و دیگر اشعار)فراهم آورده ام.غیر از قطعاتی که مطلقا به یادم نمانده اشعاری به نام دیگران ساخته ام که اکنون در تذکره ها و به نامشان ثبت است،و نیز قطعاتی طیب آمیز،و احیانا هجو،و غزلیاتی عاشقانه و یکی دو تصنیف گفته ام که بعضی را خودم می پسندم و شاید برخی از اهل ذوق هم بپسندند که این همه را مطلقا حذف کردم.در چاپ و انتشار همین مختصر هم نه هوس داشتم و نه میل،اما اصرار دوستان بدین کارم وادشت،با این همه به نظر آنان تسلیم نشدم که چندهزارساله نسخهٔاپ شود.فقط سیصد نسخه چاپ کردم و امیدوارم که تجدید چاپ نشود نه در حیات من و نه پس از مرگ من.{{سخ}}در رابطه با این کتاب(سرنوشت و دیگر اشعار) باید به ۲نکته توجه داشت؛
* دوم‌اینکه تشویش معنوی اشعار در صورت هم آشکارا شده، به این معنی که نظم و ترتیب انشاء هر قطعه در چاپ این مجموعه رعایت نشده. مثلاً قطعه‌ای که در اختلال دهمین سال مجله است بعد از قطعه‌ای واقع شده که در اختلال بیستمین سال است. یا قطعه‌ای که در سال۱۳۰۸ گفته‌ام بعد از قطعه‌ای درج شده که در سال۱۳۴۸گفته‌ام.<ref>{{پک|یغمایی|ک= سرنوشت و دیگر اشعار|ص= ۱۵و۱۶}}</ref>
 
نخست این‌که بعضی از قطعات موجود به مناسبت وقت گفته شده و اکنون بی‌موضوع و نامناسب می‌نماید.
 
دوم این‌که تشویش معنوی اشعار در صورت هم آشکارا شده، به این معنی که نظم و ترتیب انشاء هر قطعه در چاپ این مجموعه رعایت نشده. مثلا قطعه‌ای که در اختلال دهمین سال مجله است بعد از قطعه‌ای واقع شده که در اختلال بیستمین سال است. یا قطعه‌ای که در سال۱۳۰۸ گفته‌ام بعد از قطعه‌ای درج شده که در سال۱۳۴۸گفته‌ام.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =یغمایی|نام =حبیب|پیوند نویسنده = |عنوان =سرنوشت و دیگر اشعار|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۹۰|ناشر =بهین|مکان =تهران|شابک = |صفحه =۱۵و۱۶|پیوند = |تاریخ بازبینی =}}</ref>
 
 


===ثمر عمر===
===ثمر عمر===
می‌گویند که محصول عمر من در ادب و فرهنگ کشور قابل توجه است، اما خودم خوب درمی‌یابم که این همه بی‌ارزش است، و باری از نتیجه رنجی که در مدت زندگانی به دست آمده سخت ناراضی و ناخشنودم و به طور قطع اگر به راهی دیگر رفته بودم بهره‌ای سزاوارتر می‌بردم، ولی چه می‌توان کرد. جف‌القلم بماهو کائن الی‌یوم‌الدین.{{سخ}}چند می‌گوئی که این کارست نیک، آن کار زشت{{سخ}}کار زشت و نیک نبود جز به حکم سرنوشت
می‌گویند که محصول عمر من در ادب و فرهنگ کشور قابل توجه است؛ اما خودم خوب درمی‌یابم که این‌همه بی‌ارزش است و باری از نتیجه رنجی که در مدت زندگانی به‌دست آمده سخت ناراضی و ناخشنودم و به‌طورقطع اگر به راهی دیگر رفته بودم بهره‌ای سزاوارتر می‌بردم؛ ولی چه می‌توان کرد. جف‌القلم بماهو کائن الی‌یوم‌الدین.{{سخ}}چند می‌گویی که این کارست نیک، آن کار زشت{{سخ}}کار زشت و نیک نبود جز به حکم سرنوشت
 
===موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران===
 
====یادِ فروغ====
 
در اوایل سال۱۳۳۷ دوستان و استادان یغمایی، به مناسبت ده سالگی [[مجله یغما]] جشنی ادبی برگزار کردند. شاعران، نویسندگان و بزرگان طراز اول کشور در آن انجمن حضور داشتند. حبیب برای اولین بار [[فروغ فرخزاد]] را در آنجا دید. وی بیان احساسات فروغ در شعر را تحسین میکند و او را مبتکر سبکی بدیع و صاحب مکتبی خاص می‌داند. پس از مرگ فروغ، در مجله تسلیتی به اهل ادب و هنر و فرهنگ عرض می‌کند و اینگونه درباره‌ی آن مرحوم می‌نویسد:
 
در شمار مشترکین مجله بود. کتاب‌های خود را با امضاء خود به کتابخانه یغما اهدا می‌فرمود و به درخواست مجله، قطعات از اشعار خود را نیز می‌فرستاد.{{سخ}}فروغ فرخزاد اگر از عمق تحصبلات درسی به پایه [[ژاله قائم مقامی]] و [[پروین اعتصامی]] نیست، اما در بیان احساسات زنانه، عواطف نفسانی و صراحت لهجه در میان زنان شاعر فارسی زبان -جز مهستی- بی‌نظیر و بی‌مانند است. او در وزن و در مضمون و معنی شعر مبتکر سبکی بدیع و صاحب مکتبی خاص است که در ادب و فرهنگ ایران وجود نداشته و شاغران نو‌پرداز مخصوصا بانوان معاصر، همه از پیروان و از شاگردان مکتب وی‌اند.{{سخ}}ما عادت کرده‌ایم که تمایلات عاشقانه از مردان بشنویم. مثلا از شعر سعدی لذت می‌بریم که می‌گوید:
 
میان ما و تو جز پیرهن نخواهد ماند
::::::::::::وگر حجاب شود، تا به دامنش بدرم
 
اما اگر همین معنی را زنی بی‌پیرایه‌تر و برهنه‌تر بیان کند، ناروا می‌دانیم به این بهانه که: از شیر حمله خوش بود و از غزال رم.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =برین‌خوان‌یغما|صفحه =۲۱۰و۲۱۱}}</ref>
 
 
====داستان‌نویسی صادق====


روزی به او گفتم داستان‌هایی که می‌نویسی نتایج اخلاقی ندارد و خواننده را راهنمایی نمی‌کند. قطعه کاغذی برگرفت و حکایتی به این مضمون نوشت:«مادرشوهری با عروس خود بدرفتاری می‌کرد... روزی پیرزن برای پختن نان بر سر تنور بود. عروس مادرشوهر را بلند کرد و در تنور افکند. این حکایت به ما تعلیم می‌دهد که هیچوقت عروس و مادرشوهر را نباید تنها در خانه گذاشت.
===نظرش دربارهٔ دیگران===
 
====یادِ [[فروغ]]====
ساده و آسان نوشت و پیش من افکند و گفت این هم داستان بانتیجه!
در اوایل سال۱۳۳۷ دوستان و استادان یغمایی، به‌مناسبت ده‌سالگی [[مجله یغما]] جشنی ادبی برگزار کردند. شاعران، نویسندگان و بزرگان طراز اول کشور در آن انجمن حضور داشتند. حبیب برای اولین بار فروغ فرخ‌زاد را در آنجا دید. وی بیان احساسات فروغ در شعر را تحسین می‌کند و او را مبتکر سبکی بدیع و صاحب مکتبی خاص می‌داند. پس از مرگ فروغ، در مجله تسلیتی به اهل ادب و هنر و فرهنگ عرض می‌کند و این‌گونه درباره‌ٔ آن مرحوم می‌نویسد:
 
:در شمار مشترکین مجله بود. کتاب‌های خود را با امضاء خود به کتابخانه یغما اهدا می‌فرمود و به درخواست مجله، قطعات از اشعار خود را نیز می‌فرستاد.{{سخ}}فروغ فرخ‌زاد اگر از عمق تحصبلات درسی به پایه [[ژاله قائم مقامی]] و [[پروین اعتصامی]] نیست؛ اما در بیان احساسات زنانه، عواطف نفسانی و صراحت لهجه در میان زنان شاعر فارسی زبان، جز مهستی، بی‌نظیر و بی‌مانند است. او در وزن و در مضمون و معنی شعر مبتکر سبکی بدیع و صاحب مکتبی خاص است که در ادب و فرهنگ ایران وجود نداشته و شاعران نو‌پرداز مخصوصاً بانوان معاصر، همه از پیروان و از شاگردان مکتب وی‌اند. ما عادت کرده‌ایم که تمایلات عاشقانه از مردان بشنویم. مثلاً از شعر سعدی لذت می‌بریم که می‌گوید:
کتاب «بوف‌ کور» را که در هندوستان نوشته بود پیش از بازگشتش، وزارت فرهنگ به من سپرد که اظهار نظر کنم. مکرر خواندم و نفهمیدم. اکنون نیز اقرار می‌کنم که نمی‌فهمم، کتابی که به زبان فرانسه ترجمه کرده‌اند و اهمیت بسیار دارد. امان از بی‌ذوقی و بی‌استعدادی!
:میان ما و تو جز پیرهن نخواهد ماند
::وگر حجاب شود، تا به دامنش بدرم{{سخ}}
اما اگر همین معنی را زنی بی‌پیرایه‌تر و برهنه‌تر بیان کند، ناروا می‌دانیم به این بهانه که: از شیر حمله خوش بود و از غزال رم.<ref>{{پک|ک= برین‌خوان ‌یغما|ص= ۲۱۰و۲۱۱}}</ref>


====داستان‌نویسی [[صادق هدایت|صادق]]====
روزی به او گفتم داستان‌هایی که می‌نویسی نتایج اخلاقی ندارد و خواننده را راهنمایی نمی‌کند. قطعه کاغذی برگرفت و حکایتی به این مضمون نوشت: «مادرشوهری با عروس خود بدرفتاری می‌کرد... روزی پیرزن برای پختن نان بر سر تنور بود. عروس مادرشوهر را بلند کرد و در تنور افکند. این حکایت به ما تعلیم می‌دهد که هیچ‌وقت عروس و مادرشوهر را نباید تنها در خانه گذاشت.»{{سخ}}
ساده و آسان نوشت و پیش من افکند و گفت این‌هم داستان بانتیجه!{{سخ}}
کتاب [[بوف کور]] را که در هندوستان نوشته بود پیش از بازگشتش، وزارت فرهنگ به من سپرد که اظهارنظر کنم. مکرر خواندم و نفهمیدم. اکنون نیز اقرار می‌کنم که نمی‌فهمم، کتابی که به‌زبان فرانسه ترجمه کرده‌اند و اهمیت بسیار دارد. امان از بی‌ذوقی و بی‌استعدادی!<ref name= یادبود/>


===همراهی‌های سیاسی===
===همراهی‌های سیاسی===
 
یغمایی اشعار سیاسی هم می‌سرود. چند غزل و قصیده در دوران جوانی سرود که در هفته‌نامه طوفان به‌چاپ رسید. هم‌زمان با کودتای ۲۸مرداد و به زندان افتادن یاران مصدق، قصیده‌ای برای معاون مجلس،‌ مهندس احمد رضوی سرود که موجب آزادی او شد.<ref>{{پک|آل‌داود|ک= ارج‌نامه حبیب یغمایی|ص= ۳۰۵}}</ref>
===مخالفت‌های سیاسی===
 
===نامه‌های سرگشاده===
 
===نام‌های دسته‌جمعی===
 
===بیانیه‌ها===
 
===جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش===
 
===جمله‌ای از ایشان===


===نحوهٔ پوشش===
===نحوهٔ پوشش===
لباس پوشیدن و آرایش ظاهری، رنگ تیره چهره و لب‌های یغمایی آن‌گونه می‌نمود که تریاکی است و چون شاعر هم بود این گمان در ذهن‌ها به یقین تبدیل می‌شد؛ اما افراد بسیاری که با حبیب سفر‌های چندروزه داشته‌اند به‌خوبی می‌دانند که او تریاکی‌مزاج نبوده و طبیعت ظاهری او این‌گونه بوده است. خودش آشفتگی حال داشت و این باعث می‌شد که گمانه‌زنی‌ها در این باره او قوی‌تر شود.<ref name=یادبود/>


===حالم بد است!===
===حالم بد است!===
یغمایی در گفتار‌های معمول همیشه از زندگی ناله می‌کرد.
هرکه حالش را می‌پرسید می‌گفت: «حالم بد است، دارم می‌میرم. کاش مرگی ناگهانی برسد.» ولی فقط ظاهری بود! او سرشار از عشق بود و با عشق زیستن و این در شعرها، نوشته‌ها و مجله‌اش نمایان است.


===زیستگاه===
دفتر [[مجله یغما|مجلهٔ یغمایی]] در کوچه خانقاه در خیابان صفا عالی‌شاه و نزدیک میدان بهارستان قرار داشت، هم دفتر مجله بود و هم منزل شخصی او. در آنجا روزگار می‌گذراند.


'''یغمایی''' در گفتار‌های معمول همیشه از زندگی ناله می‌کرد.
===سفرها===
هر که حالش را می‌پرسید می‌گفت:«حالم بد است، دارم می‌میرم. کاش مرگی ناگهانی برسد.»
از اوان نوجوانی، به قصد علم‌آموزی به شهرهای مختلف ایران سفر کرده. سفرهایی به کشور‌های خارجی نیز داشته که درباره‌ٔ آن‌ها این گونه می‌گوید:
ولی فقط ظاهری بود!
:«ممالک آلمان، انگلیس، سویس، فرانسه، ترکیه، اسرائیل، عراق و حجاز را به قدم سیاحت و زیارت در سپرده‌ام اما چنان که سعدی فرموده‌است در برگشتن همان بودم که در رفتن!»<ref>{{پک|یغمایی|ک= سرنوشت و دیگر اشعار|ص= ۲۰}}</ref>
 
او سرشار از عشق بود و با عشق زیستن و این را در شعرها، نوشته‌ها و مجله‌اش هویدا کرده.
===خلقیات===
 
===منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)===
 
دفتر مجله یغمایی در کوچه خانقاه در خیابان صفا عالیشاه و نزدیک میدان بهارستان قرار داشت، هم دفتر مجله بود و هم منزل شخصی او. در آن‌جا روزگار می‌گذراند.
 
===گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)===
 
از اوان نوجوانی، به قصد علم‌آموزی به شهر های مختلف ایران سفر کرده. سفرهایی به کشور‌های خارجی نیز داشته که درباره‌ی آنها اینگونه می‌گوید:
 
ممالک آلمان، انگلیس، سویس، فرانسه، ترکیه، اسرائیل، عراق و حجاز را به قدم سیاحت و زیارت در سپرده‌ام اما چنان که سعدی فرموده‌است در برگشتن همان بودم که در رفتن!<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =سرنوشت و دیگر اشعار|صفحه =۲۰}}</ref>
 
===برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است===


===ناشرانی که با او کار کرده‌اند===
===ناشرانی که با او کار کرده‌اند===
در روزگار جوانی آثار و سروده‌هایش بیشتر در روزنامه‌های طوفان، ارمغان، ایران باستان، روزنامه امروز ایران، روزنامه اقدام، روزنامه تازه بهار مشهد، روزنامه ستاره ایران، روزنامه ایران، کتاب لآلی الادب ابتدایی، ایران ما و برخی کتاب‌های درسی.<ref>{{پک|آل‌داود|ک= ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی|ص= ۳۰۵}}</ref>


===بنیان‌گذاری===
===بنیان‌گذاری===
[[مجله یغما]]
# [[مجله یغما]]
 
# مدرسه‌ای در خوربیابانک
مدرسه‌ای در خوربیابانک
# کتابخانه‌ای عمومی در خور
 
 
===تأثیرپذیری‌ها===
 
===استادان و شاگردان===


===علت شهرت===
===علت شهرت===
شعر و مجله‌نگاری
شعر می‌گفت و مجله‌نگاری می‌کرد. وی شاعری استاد بود و مجله‌نگاری برجسته و البته تسلط و اشراف بی‌نظیری در حوزه مطبوعات داشت.


===فیلم ساخته شده براساس===
===برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد===
{{گفتاورد تزیینی|ایران‌شناسی انگلیسی به نام آربری که علاقه وافری به ادب و آثار ایرانی داشت، گفت‌وگو و پرسش‌وپاسخی با حبیب یغمایی ترتیب داد. وی قطعه‌ای از اشعار حبیب را نیز به‌انگلیسی منطوم کرده است. طی گفت‌وگویی از یغمایی پرسیده بود:
:«آیا به‌نظر شما تغییر و تجددی در شعر فارسی لازم است؟ آیا وزن‌های شعر فارسی را درخور تغییر می‌دانید؟ و در این صورت چه نوع وزنی به‌نظر شما باید جانشین وزن‌های معمول بشود و آیا ممکن است شعر فارسی بی‌قافیه باشد؟»
او در پاسخ گفته بود: «شاعر به‌معنی شعرای بزرگ گذشته در روزگار ما نیست و سرودن شعر به‌صورت قدیم با درگذشت [[ملک‌الشعرا بهار]] پایان یافت؛ اما درباب این که امروز چگونه باید شعر گفت،‌ به‌نظر من باید فکر نو را در قالب‌های قدیمی،‌ با قافیه و وزن، سرود و تجدد در شعر را تا شعرهای [[فریدون تولَّلی]] و [[ابوالقاسم حالت]] مجاز می‌دانم.»{{سخ}}
یغمایی در مصاحبه‌ای دیگر می‌گوید:
:«شعر و ادب باید استخوان‌بندی قدیم را داشته باشد و نو بشود؛ یعنی مطلب و فکر باید نو باشد و همه‌اش سرهم‌بندی دوسه کلمه به نام شعر نباشد. این‌ها نو نیست. نو مثنوی است، برای اینکه فکر نو دارد. شما اصلاً به قافیه و وزن مثنوی اعتنا نکنید، به فکرش بنگرید که مثل دریاست. به‌قول یکی از فرنگی‌هایی که اشعار مولانا را می‌خواند: «مثنوی تو را «تو»‌ی بشر را به آسمان‌ها می‌برد و به جایی می‌رساند که دیگر تحمل نداری؛ یعنی بشر تحملش را ندارد و پایین می‌افتد.»
:این جوان‌های امروزی، این به‌اصطلاح نوپردازها باید فکرشان را درست کنند. اهمیتی ندارد اگر لفظ و قالب را به‌هم بزنند. بایستی فکر نو داشته باشند؛ ولی شما کاوش کنید. در این جست‌وجو مسلماً بعضی خوب‌ها را هم پیدا می‌کنید؛ مثلاً شعرهای [[نادر نادرپور]]، [[فریدون مشیری]] و [[مهدی اخوان‌ ثالث]] خوب است و خانم‌هایی هم هستند که خوب شعر می‌گویند. [[لیلا کسری]]، [[فروغ فرخ‌زاد]]، [[ژاله قائم‌مقامی]](مادر پژمان)، [[پروین اعتصامی]] و [[سیمین بهبهانی]] از آن‌هاست.
:درعین‌حال این را هم بگویم که چون من خود کهنه‌ام و به ادب و فرهنگ اصیل و قدیم و قویم فارسی معتقدم و بدان خو گرفته‌ام و «خوگری از عاشقی بتر بود»، به این جهت، از لغاتی چون: اردنانس، لجستیک، فرست (حاضر)، نه هست (غایب)، ترابری و مثال این‌ها نفرت دارم و منظومه‌هایی را که غالباً بی‌مغز و بی‌معنی است و به نام شعر نو خوانده می‌شود مطلقاً نمی‌پسندم و همین یک بیت حافظ را:
:دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
:::که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق{{سخ}}
بر همه اشعار این عصر برتری می‌نهم. به‌فرمودهٔ سعدی:
:یا سخن آرای چو مردم بهوش
:::یا بنشین همچو بهایم خموش{{سخ}}
و به‌قول منوچهری:
:شعر ناگفتن بِه از شعری که باشد نادرست
:::بچه نازادن به از شش‌ماهه افکندن جنین<ref>{{پک|اتحاد|ک= پژوهشگران‌معاصرایران(ج۸)|ص= ۱۴و۱۵}}</ref>}}


===حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود===
==آثار و کتاب‌شناسی==
===کارنامه یغمایی===
====اشعار و منظومه‌====
# «مدینه پیغمبر(شهر پیامبر)» تهران،‌انتشارات [[مجله یغما]]، ۱۳۴۴ش
# «سرنوشت» ‌گزیده سرروده‌ها و اشعار حبیب یغمایی، انتشارات مجله یغما، سال۱۳۵۱، ۳۵۸+۶ص
# «سلام‌آباد» تهران، انتشارات مجله یغما، ‌۱۳۵۸ش
# «دیوان اشعار[خطی]»
# «اشعار و سروده‌های پراکنده[خطی]» تعداد این سروده‌ها زیاد است و به‌خصوص اشعاری که شاعر پس از انقلاب سروده اکثراً به‌طبع نرسیده و نسخه آن نزد افراد مختلف و خویشان او در ایران و خارج است.


===اتفاقات بعد از انتشار آثار===
====تألیف‌====
# «جغرافیای جندق و بیابانک و شرح حال یغما» تهران، انتشارات خاور، ۱۳۰۴ش، ۵۶ص
# «دخمه‌ارغنون» داستان عاشقانه و تاریخی کوتاهی که نویسنده آن را در جوانی نوشته است. سال۱۳۱۲ش به چاپ رسید
# «فهرست مصنفات شیخ‌الرئیس [خطی]» تهران، ۱۳۱۴ش
# «علم قافیه» تألیف حبیب یغمایی، تهران، انتشارات ابن‌سینا، ۱۳۴۹ش
# «کاروان فرهنگی از پاکستان به ایران» رساله‌ای کوتاه در ۱۶ص. نخست در [[مجله یغما]]، سال۶، شماره۴، تیر ۱۳۳۲ش
# «واحه جندق و بیابانک یا کویرنشینان مرکزی» تهران، ۱۳۳۷ش، ۲۴ص
# «فردوسی و شاهنامه» به‌اهتمام حبیب یغمایی،انتشارات انجمن آثار ملی، ۱۳۴۹ش، ۳۵۹ص
# «فردوسی در شاهنامه» تهران، انتشارات مجله یغما، ۱۳۵۴ش، قطع رقعی، ۱۹۶ص
# «خاطرات حبیب یغمایی» به‌کوشش [[ایرج افشار]]، تهران، انتشارات طلایه، ۱۳۷۲ش، ۲۱۲ص
# «رساله در شرح قصیده خاقانی» رساله‌ای مفصلی تألیف‌شده در میان‌سالی


===نام جاهایی که به اسم این فرد است===
====تصحیح====
# «گلستان سعدی» به‌اهتمام [[محمدعلی فروغی]] و حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۱۶تا۱۳۲۱ش
# «گرشاسب‌نامه» اثر حکیم‌ابوتراب‌ علی‌بن‌احمداسدی‌طوسی، به‌تصحیح حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۱۷ش
# «منتخب شاهنامه» به‌اهتمام محمدعلی فروغی و حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۲۲ش، ۵۵۰ص
# «ترجمه تفسیرطبری» مفصل‌ترین متنی که حبیب یغمایی تصحیح کرده و در ۷ مجلد بین سال‌های ۱۳۳۹تا۱۳۴۴ به‌چاپ رسانده است.
# «قصص الانبیاء» تألیف ابواسحاق نیشابوری، به‌اهتمام حبیب یغمایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۰ش
# «نمونه نظم‌ونثر فارسی» از آثار اساتید متقدم. به‌اهتمام و تصحیح حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۴۳ش، ۲۷۲ص
# «ابیاتی از مولانا صائب» به‌کوشش و اهتمام حبیب یغمایی، تهران، دی۱۳۵۴ش، ‌۲۸ص
# «غزلیات سعدی» به‌تصحیح حبیب یغمایی، ‌تهران، ‌مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی،‌ ۱۳۶۱ش،‌۱۱+۷۸۰ص
# «دیوان منوچهری دامغانی» در سال۱۳۲۵ش براساس خطی و چاپ پاریس، سال۱۸۸۶م (به‌اهتمام کازیمیرسکی) و چند چاپ سنگی تهران تصحیح شد.


===کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند===
====نشریه‌====
# «نامه فرهنگستان» [ده شماره و یک ضمیمه از سال۱۳۲۲تا۱۳۲۹ش]. نشریه رسمی فرهنگستان ایران،‌ این مجله از ابتدای ۱۳۲۲ با مدیریت [[رشید یاسمی]] و سردبیری حبیب یغمایی شروع به‌انتشار کرد.
# «روزنامه یغما» با امتیاز [[مجله یغما]] انتشار از ۱۳۲۳
# «مجله یغما»: بزرگ‌ترین خدمت یغمایی به‌زبان فارسی و حوزه پژوهش‌های ایرانی، چاپ‌ونشر مرتب ۳۱ سال مجلهٔ یغماست از ۱۳۲۷ش
# «انتشارات مجله یغما» تکثیر و چاپ جداگانه برخی مقالات مفصل مجله و انتشار آن به‌صورت رسالهٔ مجزا فعالیت دیگر انتشاراتی مجله یغما بوده است.


===مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند===
====مقاله‌====
 
# «پژوهش‌های ادبی»
===ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره===
# «پژوهش‌های تاریخی و جغرافیایی»
 
# «کتاب‌شناسی و نقد کتاب»
===برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد===
# «سرگذشت و وفیان معاصران»
# «دشواری‌های مجله‌نگاری»
# «مباحث اجتماعی، انتقادی و مسائل روز»


====یادنامه‌ها و نشر آثار دیگران====
# «یادنامه [[حسن تقی‌زاده|تقی‌زاده]]» به‌اهتمام حبیب یغمایی، تهران، ‌انجمن آثار ملی، ۱۳۴۹ش، ۳۰۶ص
# «نامه [[مجتبی مینوی|مینوی]]» به‌کوشش حبیب یغمایی، [[ایرج افشار]]، با همکاری محد روشن، تهران۱۳۵۰ش، ۵۸۸ص
# «مقالات [[محمدعلی فروغی|فروغی]]» دربارهٔ شاهنامه فردوسی، اثر محمدعلی فروغی به‌اهتمام حبیب یغمایی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۱ش، ۱۹۲ص
# «عامری‌نامه»‌ به‌اهتمام حبیب یغمایی، تهران، انتشارات [[مجله یغما]]، ۱۳۵۳ش، ۳۷۳ص
# «مقالات فروغی(ج.اول)» اثر محمدعلی فروغی،‌ به‌اهتمام حبیب یغمایی، تهران، انتشارات [[مجله یغما]]، ۱۳۵۳ش،‌ ۳۵۱ص
# «مقالات فروغی(ج.دوم)» نوشتهٔ محمدعلی فروغی به‌اهتمام حبیب یغمایی، ‌تهران، مجله یغما، ‌۱۳۵۵ش،‌ ۳۰۶ص
# «محیط ادب» مجموعه سی گفتار به‌پاس ۵۰ سال تحقیقات و مطالعات سیدمحمد طباطبایی، به‌کوشش حبیب یغمایی و دیگران، تهران، دبیرخانه هیئت‌امنای کتابخانه‌های عمومی کشور، ۱۳۵۸ش، ‌۴۸۸ص
# «رجال عصر مشروطیت» نوشتهٔ سیدابوالحسن علوی، به‌کوشش حبیب یغمایی و ایرج افشار، تهران، انتشارات اساطیر، ۱۳۶۳ش، ۱۷۵ص
# «نامه‌های طبیب نادرشاه» ترجمه علی‌اصغر حریری، با مقدمه و اهتمام حبیب یغمایی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۴۰ش.
# «سازمان آموزش عمومی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» ترجمه [[سعید نفسی]]، به‌اهتمام حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۲۳ش، ۲۰ص


==آثار و منبع‌شناسی==
===سبک و لحن و ویژگی آثار===
===سبک و لحن و ویژگی آثار===
 
یغمایی هرآنچه می‌سرود خوب بود. آنچنان‌که نمی‌توان گفت در کدام قالب شعری مسلط‌تر است. شعر «جست‌وجو»:
====شعر====
:<span style="color:blue">''به جست‌وجوی ورق پاره‌ای دیروز...''</span><noinclude>
 
نمونه‌ای از قطعات عالی اوست.{{سخ}}
با خواندن شعر استاد یغمایی و اندیشه در آن، آسانی و روان بودنش را در می‌یابیم. اشعاری هستند به سبک کلاسیک.
قصاید او که شیراز نمونه‌ای از آن‌هاست:
 
:<span style="color:orange"> '' شیراز را زیبا بتی بربسته زیور بنگری / چون از فراز تنگه الله‌اکبر بنگری''</span><noinclude>{{سخ}}
شاید در میان شعرهای شاعران صدسال اخیر که به سبک سنتی شعر سروده‌اند، اشعار وی روان‌ترین و سهل‌ترین باشد.
چه فخیم و استوار است.{{سخ}}
 
غزلی زیبا، فلسفی و ماندگار به نام '''شکوه'''، با مطلع:
آثارش باوجود سادگی، معنی‌دار است. و بسیاری از اشعارش در کتاب‌های درسی درج شده. که از دوران کودکی و تحصیل آن‌ها را به یاد داریم.
:<span style="color:purple"> ''تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را''</span><noinclude>
 
از معروف‌ترین غزل‌های اوست که به آغاز کار شاعری‌اش برمی‌گردد.{{سخ}}
یغمایی در شعر خود به کویر، بیابان و گوشه گوشه از نقاط ایران نظر دارد و با علاقه و به شیوایی از آن یاد می‌کند.  
دو مثنوی «سفر مکه» و «سلام‌آباد» قدرت طبع و توانایی وی را در پرداختن مضامین به‌رخ می‌کشند.<ref>{{پک|اتحاد|ک= پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)|ص= ۶}}</ref>{{سخ}}
 
با خواندن شعر یغمایی و اندیشه در آن، آسانی و روان بودنش را درمی‌یابیم. اشعاری است به‌سبک کلاسیک. شاید در میان شعرهای شاعران صد سال اخیر که به‌سبک سنتی شعر سروده‌اند، اشعار وی روان‌ترین و سهل‌ترین باشد. آثارش درعین سادگی، معنی‌دار است که بسیاری از اشعارش در کتاب‌های درسی درج شده است و از دوران کودکی و تحصیل آن‌ها را به‌یاد داریم. یغمایی در شعر خود به کویر، بیابان و گوشه‌گوشهٔ نقاط ایران نظر دارد و با علاقه و به‌شیوایی از آن یاد می‌کند. یغمایی در شعر خود اشاره‌هایی به قرآن، حدیث و ضرب‌المثل‌ها دارد و همه آن‌ها را با چنان مهارتی به‌کار برده که نمایانگر تسلط کامل او بر معارف گوناگون است. تضمین‌های به کار رفته در شعرش چنان ماهرانه است که برای خواننده شعرِ او تفکیک سروده وی از شاعران گذشته آسان نیست.<ref>{{پک|آل‌داود|ک= ارج‌نامه حبیب یغمایی|ص= ۳۰۱}}</ref>
 
===آثار===
 
آثار '''حبیب یغمایی''' شامل شش‌دسته؛ تصحیحی، تالیفات، اشعار، منظومه‌ها، یادنامه، نشر آثار دیگران، نشریات و مقالات می‌باشد.{{سخ}}«'''تصحیحی'''»:
 
'''گلستان سعدی''': به اهتمام محمدعلی فروغی و حبیب یغمایی، تهران۱۳۱۶ تا ۱۳۲۱ش.
 
'''گرشاسب‌نامه''': اثر حکیم‌ابوتراب‌ علی‌بن‌احمداسدی‌طوسی، به تصحیح حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۱۷ش.
 
'''منتخب شاهنامه''': به اهتمام محمدعلی فروغی و حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۲۲ش، ۵۵۰ص.
 
'''ترجمه تفسیرطبری''': مفصل‌ترین متنی که حبیب یغمایی تصحیح کرده و در ۷مجلد بین سال‌های۱۳۳۹ تا ۱۳۴۴ به چاپ رسانده است.
 
'''قصص الانبیاء''': تالیف ابواسحاق نیشابوری، به اهتمام حبیب یغمایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشرکتاب، ۱۳۴۰ش.
 
'''نمونه نظم‌ونثر فارسی''': از آثار اساتید متقدم. به اهتمام و تصحیح حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۴۳ش، ۲۷۲ص.
 
'''ابیاتی از مولانا صائب''': به کوشش و اهتمام حبیب یغمایی، تهران، دی۱۳۵۴ش،‌۲۸ص.
 
'''غزلیات سعدی''': به تصحیح حبیب یغمایی،‌تهران،‌موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی،‌۱۳۶۱ش،‌۱۱+۷۸۰ص.
 
'''دیوان منوچهری دامغانی''': در سال۱۳۲۵ش بر اساس خطی و چاپ پاریس سال۱۸۸۶م (به اهتمام کازیمیرسکی)  و چند چاپ سنگی تهران تصحیح شد.
 
 
«'''تألیفات'''»:
 
'''جغرافیای جندق و بیابانک و شرح حال یغما''': تهران، انتشارات خاور، ۱۳۰۴ش، ۵۶ص.
 
'''[[دخمه‌ارغنون]]''': داستان عاشقانه و تاریخی  کوتاهی که نویسنده آن را در جوانی نوشته است. سال۱۳۱۲ش به چاپ رسید.
 
'''فهرست مصنفات شیخ‌الرئیس [خطی]''': تهران، ۱۳۱۴ش.
 
'''علم قافیه''': تألیف حبیب یغمایی، تهران، انتشارات ابن سینا، ۱۳۴۹ش.
 
'''کاروان فرهنکی از پاکستان به ایران''': رساله ای کوتاه در ۱۶ صفحه. نخست در [[مجله یغما]]، سال۶، شماره۴، تیر ۱۳۳۲ش.
 
'''واحه جندق و بیابانک یا کویرنشینان مرکزی''': تهران، ۱۳۳۷ش، ۲۴صفحه.
 
'''فردوسی و شاهنامه''': به اهتمام حبیب یغمایی،انتشارات انجمن آثار ملی، ۱۳۴۹ش، ۳۵۹ص.
 
'''فردوسی در شاهنامه''': تهران، انتشارات مجله یغما، ۱۳۵۴ش، قطع رقعی، ۱۹۶ص.
 
'''خاطرات حبیب یغمایی''': به کوشش ایرج افشار، تهران،انتشارات طلایه، ۱۳۷۲ش، ۲۱۲ص.
 
'''رساله در شرح قصیده خاقانی''': از آثار دیگر یغمایی، رساله مفصلی است که وی در میان‌سالی تألیف کرده است.
 
 
«'''اشعار و منظومه ها'''»:
 
'''مدینه‌پیغمبر(شهرپیامبر)''': تهران،‌انتشارات مجله یغما، ۱۳۴۴ش.
 
'''سرنوشت''':‌گزیده سرروده‌ها و اشعار حبیب یغمایی، انتشارات مجله یغما، سال۱۳۵۱، ۳۵۸+۶ص.
 
'''سلام‌آباد''': تهران، انتشارات مجله یغما،‌۱۳۵۸ش.
 
'''دیوان اشعار[خطی]'''
 
'''اشعار و سروده‌های پراکنده[خطی]''': تعداد این سروده‌ها زیاد است. و به خصوص اشعاری که شاعر پس از انقلاب سروده اکثرا به طبع نرسیده و نسخه آن نزد افراد مختلف و خویشان او در ایران و خارج است.
 
 
 
«'''یادنامه‌ها و نشر آثار دیگران'''»:
 
'''یادنامه تقی زاده''': به اهتمام حبیب یغمایی، تهران،‌انجمن آثار ملی، ۱۳۴۹ش، ۳۰۶ص.
 
'''نامه مینوی''': به کوشش حبیب یغمایی، ایرج افشار، با همکاری محد روشن، تهران۱۳۵۰ش، ۵۸۸ص.
 
'''مقالات فروغی'''[درباره شاهنامه فردوسی]: اثر محمدعلی فروغی بهاهتمتم حبیب یغمایی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۱ش، ۱۹۲ص.
 
'''عامری نامه''':‌ به اهتمام حبیب یغمایی، تهران، انتشارات مجله یغما، ۱۳۵۳ش، ۳۷۳ص.
 
'''مقالات فروغی'''[جلد اول]: اثر محمدعلی فروغی،‌ به اهتمام حبیب یغمایی، تهران، انتشارات مجله یغما، ۱۳۵۳ش،‌ ۳۵۱ص.
 
'''مقالات فروغی'''[جلد دوم]: نوشتع محمدعلی فروغی به اهتمام حبیب یغمایی،‌تهران، مجله یغما،‌۱۳۵۵ش،‌۳۰۶ص.
 
'''محیط ادب''': مجموعه سی گفتار به پاس پنجاه سال تحقیقات و مطالعات سید محمد طباطبایی، به کوشش حبیب یغمایی و دیگران، تهران، دبیرخانه هیأت‌امنای کتابخانه‌های عمومی کشور،‌۱۳۵۸ش،‌۴۸۸ص.
 
'''رجال عصر مشروطیت''': نوشته سید ابوالحسن علوی، به کوشش حبیب یغمایی و ایرج افشار، تهران، انتشارات اساطیر، ۱۳۶۳ش، ۱۷۵ص.
 
'''نامه‌های طبیب نادرشاه''': ترجمه دکتر علی اصغر حریری، با مقدمه و اهتمام حبیب یغمایی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۴۰ش.
 
'''سازمان آموزش عمومی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی''': ترجمه سعید نفسی، به اهتمام حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۲۳ش، ۲۰ص.
 
 
 
 
«'''نشریات'''»:
 
'''نامه فرهنگستان''': [ده شماره و یک ضمیمه از سال۱۳۲۲تا۱۳۲۹ش]. نشریه رسمی فرهنگستان ایران،‌این مجله از ابتدای سال۱۳۲۲ با مدیریت [[رشید یاسمی]] و سردبیری حبیب یغمایی شروع به انتشار کرد.
 
'''روزنامه یغما''': این روزنامه با امتیاز مجله یغما منتشر می‌شد. از سال۱۳۲۳.
 
'''[[مجله یغما]]''':‌ بزرگ‌ترین خدمت یغمایی به زبان فارسی و حوزه پژوهش‌های ایرانی، چاپ ونشر مرتب سی و یک سال مجله یغماست. از سال۱۳۲۷ش.
 
'''انتشارات مجله یغما''': تکثیر و چاپ جداگانه برخی مقالات مفصل مجله و انتشار آن به صورت رساله مجزا، فعالیت دیگر انتشاراتی مجله یغما بوده است.
 
 
 
 
«'''مقالات'''»:
 
'''پژوهش‌های ادبی'''
 
'''پژوهش‌های تاریخی و جغرافیایی'''
 
'''کتاب‌شناسی و نقد کتاب'''
 
'''سرگذشت و وفیان معاصران'''
 
'''دشواری‌های مجله‌نگاری'''
 
'''مباحث اجتماعی، انتقادی و مسائل روز'''
 
 


===جوایز و افتخارات===
===جوایز و افتخارات===
 
هم‌زمان با رفتن یغمایی به لندن برای معالجه چشمانش، دانشگاه تهران مراسمی ترتیب داد طی آن مراسم از یغمایی و چند تن دیگر تقدیر شد و دکترای افتخاری ادبیات از سوی دانشگاه تهران به آنان اهدا شد.<ref>{{پک|آل‌داود|ک= ارج‌نامه حبیب یغمایی|ص= ۴۶}}</ref>
 
===منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)===


===بررسی چند اثر===
===بررسی چند اثر===
====سرنوشت====
سرنوشت، دیوان اشعار حبیب یغمایی است. این دیوان، برگزیده‌ای از سروده‌های وی می‌باشد که به تشخیص خودش از سایر اشعارش بهتر است. '''سرنوشت''' در تیراژی بسیار کم [۵۰۰نسخه] چاپ شده است. حبیب قطعه‌ای مشهوری به نام سرنوشت سروده بود و آن را در مجله یغما چاپ کرده بود که پس از انتشار آن، بحث‌های بسیاری پیش آمد، [[علی دشتی]]، محسن صدرالاشراف و دیگران مقالاتی در رابطه با آن اثر نوشتند. نام کتاب سرنوشت نیز برگرفته از همان قطعه مشهور است. قطعه مذکور همانند عنوانش شعری شک‌آمیز است. پس از انتشار این اثر دوستان شاعر و شاعران دیگری قطعات و قصاید ستایش‌آمیزی درباره آن سرودند که به نمونه‌ای از آن‌ها می‌پردازیم.


===ناشرینی که با او کار کرده‌اند===
ابیاتی از قصیده استاد خلیل‌الله خلیلی(برجسته‌ترین شاعر معاصر افغان):
{{شعر|سبک= color: darkblue}}{{ب|به گیتی تا بود نازند مرد از فیض دانایی|سخن‌نازان بود بر حضرت استاد یغمایی}}
{{ب|بهار عمر را ماند به پیری شعر شادابش|شگفتا معجز مرد است در پیری و برنایی}}
{{ب|خجسته نثر زیبایش بیاض قدس را ماند|ز بویایی و شیوایی و نغزی و شکوفایی}}
{{ب|گل آرد نوبهار آرد، نشاط آرد، امید آرد|شود تا باغبان طبع وی در گلشن‌آرایی}}
{{ب|کتاب «سرنوشتش» انقلاب دهر را ماند|گه از رنج زمین‌گیری گه از اوج فلک‌سایی}}{{پایان شعر}}


===تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها===
=====از خور تا انارک=====
مثنوی «از خور تا انارک» از بهترین و زیبا‌ترین و روان‌ترین مثنوی‌هایی است که ساخته شده است. این مثنوی در کتاب سرنوشت درج شده است. با خواندن این اثر شخص به بیابان‌های وهم‌انگیز می‌رود. این اثر به‌سبک اشعار جلال‌الممالک شباهت دارد.<ref name=شعر>{{پک|ک= ارج‌نامه حبیب یغمایی|ص= ۳۰۳و۳۰۴}}</ref>


====نابینایی====
نابینایی از آثار حبیب یغمایی بود که پس از انتشار بلافاصله مشهور شد. این منظومه را در کتاب «سرنوشت» می‌توان خواند. هنگامی که برای معالجه چشمانش به لندن رفته بود این منظومه را سروده است. در آن زمان چند روزی چشمانش بسته بود و او تحت تأثیر این حالت قرار گرفت و اثر مذکور را سرود. نابینایی با این بیت آغاز می‌شود:
:دیگر آن آسمان نمی‌بینم
:::خرمن کهکشان نمی‌بینم<ref name=شعر/>


==نوا، نما، نگاه==
==منابعی دربارهٔ شاعر و براساس آثارش==
===خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)===
# «حبیب یغمایی» زندگی‌نامه‌ٔ استاد از منظر فرزندش افسانه یغمایی منتشرشده در شمارهٔ۸۴ مجلهٔ رشد آموزش زبان‌وادب فارسی، زمستان۱۳۸۶ طی صفحات۴۶تا۵۱<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/file/download/article/20101220145553-%D8%AD%D8%A8%DB%8C%D8%A8%20%DB%8C%D8%BA%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C%20(%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%20%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%20%DB%8C%20%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF%20%D8%A7%D8%B2%20%D9%85%D9%86%D8%B8%D8%B1%20%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%B4).pdf|عنوان= زندگی‌نامهٔ استاد از منظر دخترش}}</ref>
# پایگاه نورمگز مقاله‌های متعددی درباب شرح‌حالی بر زندگی حبیب یغمایی به‌تحقیق پژوهشگران گوناگون دردسترس عموم قرار داده که همگی طی سالیان در مجله‌های مرتبط نظیر کلک، رشدمعلم و یغما چا‌پ شده است.<ref name= مقاله>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.noormags.ir/view/fa/search?q=%D8%AD%D8%A8%DB%8C%D8%A8%20%DB%8C%D8%BA%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C&origin=start&index=|عنوان= مقاله‌های متعدد با نویسندگان گوناگون}}</ref>
# «واپسین سخن» سفری همراه‌با کالبد استاد سخن فارسی، حبیب یغمایی به‌گزارش احمد اقتداری مندرج در [[مجله یغما]]، یادنامهٔ یغما طی صفحات ۸۱۹تا۸۳۰<ref name= مقاله/>
# ''از نامه‌‌های مرحوم علامه [[محمد قزوینی]] به حبیب یغمایی'' منتشرشده در مجلهٔ یغما شماره۱۱۹، خرداد۱۳۳۷ در صفحات ۱۰۸تا۱۱۰<ref name= مقاله/>
# ''از علامه محمد قزوینی به حبیب یغمایی'' منتشرشده در مجلهٔ یغما شماره۸ سال بیست‌وششم، آبان۱۳۵۲<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/fa/article?ArticleSearch%5Btitle%5D=%D8%AD%D8%A8%DB%8C%D8%A8-%DB%8C%D8%BA%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C&ArticleSearch%5BsortBy%5D=relevance|عنوان= نامه‌نگاری علامه به یغمایی}}</ref>
# از یغمایِ جندقی تا حبیب یغمایی به‌کوشش سیدعلی آل‌داود مندرج در مجلهٔ نامه فرهنگستان دوره۱۳ شماره۳ بهار۱۳۹۳<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/file/download/article/20141211105455-9564-148.pdf|عنوان= از یغمای جندقی تا حبیب یغمایی}}</ref>
# نگاهی به کتاب و کتاب‌شناسی در نوشته‌های حبیب یغمایی؛ به‌همراه نقد و بررسی و ارائه طرح پیشنهادی جهت شیوهٔ گردآوری و تنظیمِ اطلاعات این نوع آثار به معرفیِ هما افراسیابی منتشرشده در مجلهٔ نقد کتاب میراث شماره ۹و۱۰ بهار و تابستان۱۳۹۵ طی صفحات ۱۵۹تا۱۸۰<ref name= مقاله/>
# نامه‌های حبیب یغمایی به [[ایرج افشار]] مندرج در [[مجله بخارا]] شماره۱۱۴ مهروآبان۱۳۹۵ از صفحه۲۲۲تا۲۳۶<ref name= مقاله/>
# خوانش کتاب نوشت‌های حبیب یغمایی به‌قلم اسماعیل مهدوی راد منتشرشده در مجلهٔ آینه پژوهش شماره۶، ۲۶بهمن‌واسفند۱۳۹۴ طی صفحات۸۸تا۹۱<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/file/download/article/1577186618-10200-97-268.pdf|عنوان= خوانش کتاب نوشت‌های حبیب یغمایی}}</ref>


==نگاه==
===حبیبِ شاعر در کنار دوستان و همکاران===
<gallery widths="170px" heights="180px" perrow="4">
پرونده: Habib ba hamdooreha.png
پرونده: Habib & hamdore.png
پرونده: Habib yaghmaei.jpg
پرونده: Didar.png
پرونده: Habib_&_hamkar.png
پرونده: Habib & hamAsran.png
پرونده: 455937207 84072.jpg
پرونده:
پرونده:
پرونده:
</gallery>


== پانویس ==
== پانویس ==
خط ۶۰۲: خط ۴۳۹:


== منابع ==
== منابع ==
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =اتحاد|نام =هوشنگ|پیوند نویسنده = |عنوان =پژوهشگران معاصر ایران|ترجمه = |جلد =هشتم|سال =۱۳۹۰|ناشر =فرهنگ معاصر|مکان =تهران| شابک =۹۷۸-۹۶۴-۸۶۳۷-۰۱-۴|صفحه =۴|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= اتحاد|نام= هوشنگ|عنوان= پژوهشگران معاصر ایران|جلد= هشتم|سال= ۱۳۹۰|ناشر= فرهنگ معاصر|مکان= تهران|شابک= ۹۶۴-۸۶۳۷-۰۱-۶}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =اتحاد|نام =هوشنگ|پیوند نویسنده = |عنوان =پژوهشگران معاصر ایران|ترجمه = |جلد =هشتم|سال =۱۳۹۰|ناشر =فرهنگ معاصر|مکان =تهران| شابک =۹۷۸-۹۶۴-۸۶۳۷-۰۱-۴|صفحه =۱۷|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}  
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= آل‌داود‌|نام= سیدعلی|عنوان= ارج‌نامه حبیب یغمایی|سال= ۱۳۸۵|ناشر= میراث مکتوب|مکان= تهران|شابک= ۹۶۴-۸۷۰۰-۱۷-۶ }}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =اتحاد|نام =هوشنگ|پیوند نویسنده = |عنوان =پژوهشگران معاصر ایران|ترجمه = |جلد =هشتم|سال =۱۳۹۰|ناشر =فرهنگ معاصر|مکان =تهران| شابک =۹۷۸-۹۶۴-۸۶۳۷-۰۱-۴|صفحه =۵|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= آل‌داود‌|نام= سیدعلی|عنوان= برین‌خوان یغما|جلد= اول|سال= ۱۳۸۷|ناشر= مگستان|مکان= |شابک= ۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۲۳-۶}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =اتحاد|نام =هوشنگ|پیوند نویسنده = |عنوان =پژوهشگران معاصر ایران|ترجمه = |جلد =هشتم|سال =۱۳۹۰|ناشر =فرهنگ معاصر|مکان =تهران| شابک =۹۷۸-۹۶۴-۸۶۳۷-۰۱-۴|صفحه =۵و۶|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= آل‌داود‌|نام= سیدعلی|عنوان= برین‌خوان یغما|جلد= دوم|سال= ۱۳۸۹|ناشر= مگستان|مکان= |شابک= ۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =آل‌داود‌|نام =سیدعلی|پیوند نویسنده = |عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۸۵|ناشر =میراث مکوب|مکان =تهران|شابک = |صفحه =۲۱و۲۲|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= یغمایی|نام= حبیب|عنوان= سرنوشت و دیگر اشعار|سال= ۱۳۹۰|ناشر= بهین|مکان= تهران|شابک= ۹۷۸-۶۰۰-۹۱۰۲۹-۵-۲}}  
*  {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =آل‌داود‌|نام =سیدعلی|پیوند نویسنده = |عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۸۵|ناشر =میراث مکوب|مکان =تهران|شابک = |صفحه =۲۲|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= افشار|نام= ایرج|عنوان= یادگارنامه حبیب یغمایی|سال= ۱۳۵۶|ناشر= فرهنگ‌ایران‌زمین|مکان= تهران}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =آل‌داود‌|نام =سیدعلی|پیوند نویسنده = |عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۸۵|ناشر =میراث مکوب|مکان =تهران|شابک = |صفحه =۳۵|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= ایلنت|نام= علی|عنوان= جام‌جهان‌بین|سال= ۱۳۹۷|ناشر= مدید|مکان= تهران|شابک= ۹۷۸-۶۰۰-۸۷۲۲-۶۴-۹}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =آل‌داود‌|نام =سیدعلی|پیوند نویسنده = |عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۸۵|ناشر =میراث مکوب|مکان =تهران|شابک = |صفحه =۲۴تا۳۱|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =آل‌داود‌|نام =سیدعلی|پیوند نویسنده = |عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۸۵|ناشر =میراث مکوب|مکان =تهران|شابک = |صفحه =۵۷|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =آل‌داود‌|نام =سیدعلی|پیوند نویسنده = |عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۸۵|ناشر =میراث مکوب|مکان =تهران|شابک = |صفحه =۴۶و۴۷|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =اتحاد|نام =هوشنگ|پیوند نویسنده = |عنوان =پژوهشگران معاصر ایران|ترجمه = |جلد =هشتم|سال =۱۳۹۰|ناشر =فرهنگ معاصر|مکان =تهران| شابک =۹۷۸-۹۶۴-۸۶۳۷-۰۱-۴|صفحه =۶|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}  
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =آل داود | نام =سیدعلی | پیوند نویسنده = | عنوان =ارج نامه حبیب یغمایی | جلد = | سال =۱۳۸۵ | ناشر =میراث مکتوب | مکان = | شابک = | صفحه =۲۷|پیوند = | تاریخ بازبینی =۱۰بهمن۱۳۹۷}}
* {{یادکرد کتاب | نام‌ خانوادگی =آل‌داود | نام =سیدمرتضی | پیوند نویسنده = | عنوان =برین خوان یغما | جلد =اول | سال =۱۳۸۷| ناشر =مگستان | مکان = | شابک =۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۲۳-۶ | صفحه =۱۴ |پیوند = | تاریخ بازبینی =۱۵بهمن۱۳۹۷}}
* {{یادکرد کتاب | نام‌ خانوادگی =آل‌داود | نام =سیدعلی | پیوند نویسنده = | عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی | جلد = | سال =۱۳۸۵| ناشر =میراث مکتوب | مکان = | شابک = | صفحه =۵۱و۵۲ |پیوند = | تاریخ بازبینی =۱۲بهمن۱۳۹۷}}
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =یغمایی|نام =حبیب | پیوند نویسنده = |عنوان = سرنوشت و دیگر اشعار| ترجمه = | جلد = | سال = ۱۳۹۰| ناشر = بهین|مکان = تهران| شابک = | صفحه = ۱۹| پیوند = | تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب|ن|نام خانوادگی =آل‌داور|نام =سیدعلی|پیوند نویسنده = |عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|ترجه = |جلد = |سال =۱۳۸۵|ناشر =میراث مکتوب|مکان =تهران|شابک = |صفحه=۸۲|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =یغمایی|نام =پرویز|پیوند نویسنده = |عنوان =برین‌خوان‌یغما|ترجمه = |جلد =دوم|سال =۱۳۸۹|ناشر =مگستان|مکان =تهران|شابک =۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸|صفحه =۱۰و۱۱|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =آل‌داود|نام =سیدعلی|پیوند نویسنده = |عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۸۵|ناشر =میراث مکتوب|مکان =تهران|شابک =|صفحه =۴۱و۴۲|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =یغمایی|نام =حبیب|پیوند نویسنده = |عنوان =سرنوشت و دیگراشعار|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۹۰|ناشر =بهین|مکان =تهران|صفحه =۴۷۸و۴۷۹|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =یغمایی|نام =پرویز|پیوند نویسنده = |عنوان =برین‌خوان‌یغما|ترجمه = |جلد =دوم|سال =۱۳۸۹|ناشر =مگستان|مکان =تهران|صفحه =۲۴۳و۲۴۴|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
* * {{یادکرد کتاب|ن|نام خانوادگی =آل‌داور|نام =سیدعلی|پیوند نویسنده = |عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|ترجه = |جلد = |سال =۱۳۸۵|ناشر =میراث مکتوب|مکان =تهران|شابک = |صفحه=۸۲|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =یغمایی|نام =پرویز|پیوند نویسنده = |عنوان =برین‌خوان‌یغما|ترجمه = |جلد =دوم|سال =۱۳۸۹|ناشر =مگستان|مکان =تهران|شابک =۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶۳۲-۸|صفحه =۱۰و۱۱|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =آل‌داود|نام =سیدعلی|پیوند نویسنده = |عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۸۵|ناشر =میراث مکتوب|مکان =تهران|صفحه =۴۱و۴۲|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =یغمایی|نام =حبیب|پیوند نویسنده = |عنوان =سرنوشت و دیگراشعار|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۹۰|ناشر =بهین|مکان =تهران|شابک =۹۷۸-۶۰۰-۹۱۰۲۹-۵-۲|صفحه =۴۷۸و۴۷۹|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =یغمایی|نام =پرویز|پیوند نویسنده = |عنوان =برین‌خوان‌یغما|ترجمه = |جلد =دوم|سال =۱۳۸۹|ناشر =مگستان|مکان =تهران|شابک =۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸|صفحه =۲۴۳و۲۴۴|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب|ن|نام خانوادگی =یغمایی|نام =پرویز|پیوند نویسنده = |عنوان =برین‌خوان‌یغما|ترجه = |جلد =دوم|سال =۱۳۸۹|ناشر =مگستان|مکان =تهران|شابک =۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸|صفحه=۲۴۴|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =آل‌داود|نام =سیدعلی|پیوند نویسنده = |عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۸۵|ناشر =میراث مکتوب|مکان =تهران|صفحه =۵۱|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =آل‌داود|نام =سیدعلی|پیوند نویسنده = |عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۸۵|ناشر =میراث مکتوب|مکان =تهران|صفحه =۴۴و۴۵و۴۷|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =آل‌داود|نام =سیدعلی|پیوند نویسنده = |عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۸۵|ناشر =میراث مکتوب|مکان =تهران|صفحه =۴۳و۴۴و۴۷|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =یغمایی|نام =پرویز|پیوند نویسنده = |عنوان =برین‌خوان‌یغما|ترجمه = |جلد =دوم|سال =۱۳۸۹|ناشر =مگستان|مکان =تهران|شابک =۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸|صفحه =۲۴۲و۲۴۳|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =یغمایی|نام =پرویز|پیوند نویسنده = |عنوان =برین‌خوان‌یغما|ترجمه = |جلد =دوم|سال =۱۳۸۹|ناشر =مگستان|مکان =تهران|شابک =۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸|صفحه =۷|پیوند = |تاریخ بازبینی = }}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =یغمایی|نام =پرویز|پیوند نویسنده = |عنوان =برین‌خوان‌یغما|ترجمه = |جلد =دوم|سال =۱۳۸۹|ناشر =مگستان|مکان =تهران|شابک =۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸|صفحه =۲۱۰و۲۱۱|پیوند = |تاریخ بازبینی =۷اسفند۱۳۹۷}}  
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =یغمایی|نام =حبیب|پیوند نویسنده = |عنوان =سرنوشت و دیگر اشعار|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۹۰|ناشر =بهین|مکان =تهران|شابک =۹۷۸-۶۰۰-۹۱۰۲۹-۵-۲|صفحه =۲۰|پیوند = |تاریخ بازبینی =۷بهمن۱۳۹۷}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =افشار|نام =ایرج|پیوند نویسنده = |عنوان =یادگارنامه حبیب یغمایی|ترجمه = |سال =۱۳۵۶|ناشر =فرهنگ‌ایران‌زمین|مکان =تهران|صفحه =۹و۱۰|پیوند = |تاریخ بازبینی =۲۷بهمن۱۳۹۷}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =آل‌داود|نام =سیدعلی|پیوند نویسنده = |عنوان =ارج‌نامه حبیب یغمایی|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۸۵|ناشر =میراث مکتوب|مکان =تهران|صفحه =۱۸|پیوند = |تاریخ بازبینی =۲۷بهمن۱۳۹۷}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =آل‌داود|نام =سیدعلی|پیوند نویسنده = |عنوان =ارج نامه حبیب یغمایی|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۸۵|ناشر =میراث مکتوب|مکان =تهران|صفحه =۴۱|پیوند = |تاریخ بازبینی =۱۲بهمن۱۳۹۷}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =ایلنت|نام =علی|پیوند نویسنده = |عنوان =جام‌جهان‌بین|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۹۷|ناشر =مدید|مکان =تهران|شابک =۹۷۸-۶۰۰-۸۷۲۲-۶۴-۹|صفحه =۱۱و۱۲و۱۳|پیوند = |تاریخ بازبینی =۱۵اسفند۱۳۹۷}} 
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =یغمایی|نام =حبیب|پیوند نویسنده = |عنوان =سرنوشت و دیگراشعار|ترجمه = |جلد = |سال =۱۳۹۰|ناشر =بهین|مکان =تهران|شابک =۹۷۸-۶۰۰-۹۱۰۲۹-۵-۲|صفحه =۲۳و۲۴|پیوند = |تاریخ بازبینی =۱۲اسفند۱۳۹۷}}


==پیوند به بیرون==
# {{یادکرد وب|نشانی= http://bukharamag.com/1395.02.13436.html/2|عنوان= شب حبیب یغمایی|ناشر= بخارا|تاریخ= ۲۲اردیبهشت ۱۳۹۵|تاریخ بازدید= ۲۵اسفند۱۳۹۷}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/file/download/article/20101220145553-%D8%AD%D8%A8%DB%8C%D8%A8%20%DB%8C%D8%BA%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C%20(%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%20%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%20%DB%8C%20%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF%20%D8%A7%D8%B2%20%D9%85%D9%86%D8%B8%D8%B1%20%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%B4).pdf|عنوان= زندگی‌نامهٔ استاد از منظر دخترش|ناشر= پرتال جامع علوم‌انسانی|تاریخ انتشار= ۲۰اردیبهشت۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.noormags.ir/view/fa/search?q=%D8%AD%D8%A8%DB%8C%D8%A8%20%DB%8C%D8%BA%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C&origin=start&index=|عنوان= مقاله‌های متعدد با نویسندگان گوناگون|ناشر= نورمگز|تاریخ بازدید= ۱۵اردیبهشت۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/fa/article?ArticleSearch%5Btitle%5D=%D8%AD%D8%A8%DB%8C%D8%A8-%DB%8C%D8%BA%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C&ArticleSearch%5BsortBy%5D=relevance|عنوان= یغمایی|ناشر= پرتال جامع علوم‌انسانی|تاریخ بازدید= ۲۵اردیبهشت۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/fa/article?ArticleSearch%5Btitle%5D=%D8%AD%D8%A8%DB%8C%D8%A8-%DB%8C%D8%BA%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C&ArticleSearch%5BsortBy%5D=relevance|عنوان= نامه‌نگاری علامه به یغمایی|ناشر= پرتال جامع علوم‌انسانی|تاریخ بازدید= ۲۵اردیبهشت۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/file/download/article/20141211105455-9564-148.pdf|عنوان= از یغمای جندقی تا حبیب یغمایی|ناشر= پرتال جامع علوم‌انسانی|تاریخ بازدید= ۲۷اردیبهشت۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/file/download/article/1577186618-10200-97-268.pdf|عنوان= خوانش کتاب نوشت‌های حبیب یغمایی|ناشر= پرتال جامع علوم‌انسانی|تاریخ بازدید= ۲۷اردیبهشت۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.aparat.com/v/M038p/%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1_%D8%A7%D8%B2_%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF_%D8%AD%D8%A8%DB%8C%D8%A8_%DB%8C%D8%BA%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%B1|عنوان= دیداری با یغمایی در آرامگاهش|ناشر= آپارات|تارخ بازدید= ۱۹خرداد۱۳۹۹}}




==پیوند به بیرون==
[[رده:زادگان ۱۲۷۷]]
* {{یادکرد وب|نشانی =http://bukharamag.com/1395.02.13436.html/2|عنوان =شب حبیب یغمایی|ناشر =مجله فرهنگی و هنری بخارا|تاریخ بازدید = |تاریخ =۲۲اردیبهشت ۱۳۹۵ }}
[[رده:اهالی اصفهان]]
[[رده:

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۴۷

حبیب یغمایی

تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را
چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را
نام اصلی حاج‌سیدحبیب‌الله منتخب‌السادات آل‌داود خوری
زمینهٔ کاری نویسندگی، تصحیح، سرایش، تحقیق و تدریس
زادروز ۲۶آذر۱۲۷۷شمسی
دهکده خور
پدر و مادر حاج میرزااسدالله و فاطمه
مرگ ۲۴اردیبهشت۱۳۶۳
بیمارستان آراد تهران
جایگاه خاکسپاری خور بیابانکِ اصفهان
رویدادهای مهم کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲
پیشه روزنامه‌نگار، محقق، مصحح، شاعر و معلم
سال‌های نویسندگی از سال۱۳۰۰ تا پایان عمر
کتاب‌ها «دخمه ارغنون»، فردوسی در شاهنامه و...
تخلص حبیب
همسر(ها) تمیمه یغمایی و نصرت تجربه‌کار
فرزندان پرویز، اسماعیل، احمد، بدرالدین، پروین، پروانه، افسانه، پیرایه، مریم و مسیح
مدرک تحصیلی دکترای افتخاری ادبیات
دانشگاه تهران
دلیل سرشناسی مجله یغما
به‌همراه همسر اول
کنگره شعر در کاشان، ۱۳۵۴
ردیف دوم، در کنار باستانی پاریزی
در کنار ایرج افشار

حاج‌سیدحبیب‌الله منتخب‌السادات آل‌داود خوری معروف به حبیب‌ یغمایی شاعر، روزنامه‌نگار، پژوهشگر و نویسنده بود و نیز مصحح و معلمی که گاه ترجمه هم می‌کرد.[۱] مجله یغما از پرتو کوشش‌های یغمایی به‌ثمر نشست.

* * * * *

یغمایی در مقاله‌نویسی متبحر بود و برای تحقق هدف بزرگِ پاسداری از زبان و ادب فارسی، مجلهٔ یغما را بنیان گذاشت.[۲] ادیبان «یغما» را بزرگ‌ترین اثر یغمایی می‌دانند. وی باآنکه در رشته‌های بسیاری فعالیت می‌کرد بیش از همه شاعر بود. گرفتاری‌های بسیاری در انتشار مجله داشت و این باعث شد نتواند با تمام قدرت به شاعری بپردازد؛ اما باتوجه‌به اشعار به‌جا‌ی‌مانده، وی را در شمار شاعران خوب معاصر می‌دانند.[۳]
هنر یغمایی در خلق شعر، کامل و تمام‌عیار بود. در اشعارش فصاحت و بلاغت ، استواری، سادگی‌ و لطافت نمایان است و هدفش از شعر، پیوند نظمی نیست. یغمایی شاعری بود با حرف‌ها و دردهایی برای گفتن و سرشار از شور و عشق. بااین‌همه، او صرفاً به فکر خود نبود. به مسائل روز و اطرافیان نظر می‌افکند. با تمام وجود عشق خود را به ایران ابراز می‌داشت. شیراز و قمصر و بابل را می‌ستایید. از «خور» و مزرعهٔ سلام‌آباد می‌گفت و درختان حاشیهٔ کویر را عاشقانه وصف می‌کرد. با زبانی ساده و صمیمی از معلمان، هم‌کلاسی‌ها و همکاران اداری‌اش یاد کرده و به نام و نشان آنان و تخصص و خدمتی که کرده‌اند، پراخته است. دنیای شعریِ یغمایی، گویایِ رویارویی با شاعری متفکر است که به خویش می‌پردازد و درعین‌حال از دنیای بیرون غافل نیست! به‌این‌سبب، مضامین شعری حبیب یغمایی متنوع، جالب و جذاب است.[۴]
حبیب، فهم و اجماع ادبی داشت. ذوق و سلیقه‌ای فطری در نهادش بود؛ بدین‌روی هر کاری را خوب و بی‌عیب انجام می‌داد. نوشته‌های درست و بی‌نقص او و متوقف‌نشدنش در یک شیوه، ماحصل سال‌ها مطالعه در آثار نثر فصیح و درست فارسی بود.[۱]
شهرت حبیب در اصل «آل‌داود خوری» است. نژاد وی از طرف مادر و مادرِ پدر به یغمای جندقی می‌پیوست. به‌‌همین‌دلیل و نیز به‌اصرار خویشاوندان، نام‌خانوادگیِ «یغمایی» را برگزید و به «حبیب یغمایی» مشهور شد.[۵]

از میان یادها

حاشیه‌نویسی[۶]

یغمایی در مجله حاشیه‌نویسی‌هایی می‌کرد که گاه در آخر برخی مقاله‌ها مانند نامه‌ٔ خصوصی به مقاله‌نویس و خوانندگان بود:

«محمدابراهیم باستانی پاریزی قرار بود شرح‌ِحال پورداود را بنویسد. دو ماه به وعده گذراند، عاقبت هم نکرد. لابد دلیلی داشت. او این‌ روزها سرش خیلی شلوغ است.»

یغمایی در این حاشیه، از دوست و همکارش هم گلایه کرده، هم انتقاد و هم به او کنایه زده!
و نیز در آخر مقاله‌ای مفصل چنین نوشته است:

«مقاله‌ای ممتع و مستند است؛ ولی حشو و زواید زیاد دارد. بهتر بود نویسندهٔ محترم مقداری از آن را حذف می‌کرد تا خواندنی‌تر می‌شد.»

جایی دیگر دربارهٔ غلط‌های چاپی حاشیه می‌زند:

«اغلاط مطبعیِ مجله نسبتاً کم است و اگر در هر شماره یکی‌دو اشتباه بیش نباشد، راضی‌ام، چه کنم؟ چشم‌ها کار نمی‌کند و خراب است.»

ولایت عشق[۷]

۶۱ سال از عمرش سپری شده بود. دلش هوای روزگار کودکی کرده و بهانه‌ٔ پدر و مادر و آبادی را می‌گرفت. پنداری، نیمی از خود را در آنجا یعنی زادگاهش، جاگذاشته بود. چندی در فراق خور سخت گذشت. سرانجام هجران را پایان داد و پا به خاک‌ عشق گذاشت. از سال۱۳۴۸ تا پایان عمر هر سال، بهارش را آنجا نو می‌کرد. سرپناهی کنار کتابخانه و آرامگاهش داشت. هم‌ولایتی‌ها آغوش باز و محفل گرم او را دوست داشتند. گذر روزهای دل‌انگیز خور را به‌تحریر درمی‌آورد. به بهانه‌های مختلف دست به‌قلم می‌شد و وصف وطن می‌کرد. حتی گاهی مرگ برزگران، دهقانان و روستاییان را در مجله یغما خبر می‌داد. شماتت استادان و همکاران را نیز به‌جان می‌خرید. در اشعار متعددی که از نوجوانی تا پیری سروده عشق خود را به این ناحیه هویدا کرده است. در جوانی مسمطی سرود که فقط بندهایی از آن در مجله به‌چاپ رسید:

یاد آن روزی که از ده سال کمتر بود مراهم پدر بر سر و هم مهربانْ‌مادر مرا

مدیر یاسایی

مدیر مدرسهٔ ناظمیه در دامغان، عبدالله یاسایی، تنبیهی سخت برای شاگردان درنظر می‌گرفت. به کف دستشان شلاق می‌زد! یغمایی تعریف می‌کند:

ساعت آخر کلاس بود. با ترس و اضطرابی که وجودم را فراگرفته بود چند بیتی سرودم. از اشعار نخستین، شکر خدا مؤثر افتاد![۸]
ای حضرت صدر،ای که دیگرنارد چو تو مام دهر فرزند
ای آن‌که موقران به پیشتکاه‌اند به پیش کوه الوند
امروز کلاس ما تمامیعاصی و گناهکار باشند
دانیم سزای ماست شلاقاما تو روا مَدار و مپسند
هرچند به‌قول شیخ سعدیبی‌بند نگیرد آدمی پند
لیکن گنه و خطا ز بندهعفو و کرم است از خداوند

دست‌بردن در شاهکار بهار

نظم ملک‌الشعرا

به‌مناسبت صدمین سال وفات پوشکین، شاعر بزرگ روس، وزارت معارف از ترجمهٔ داستان‌هایش کتابی انتشار داد. سه قطعه از اشعارش را نیر بهار، دستگردی و یغمایی ترجمه کردند. مضمون قطعهٔ منظوم بهار اقتضای انتشار نداشت. یغمایی ماجرا را چنین ادامه می‌دهد:

وزیر معارف مرا خدمت بهار فرستاد که در آن نظم تجدیدنظر فرماید. آشفتگی بهار را نمی‌توانم شرح دهم. می‌گفت: «مضمون از دیگری است من نمی‌توانم و نباید آن را تغییر دهم.» بالاخره، با التماس، اندک تغییری داد؛ اما بازهم مقبول نبود و آمدوشد من تکرار شد. بالاخره فرمود: «هر تغییری که می‌باید خودت بده و از این بیش زحمت مده!» من در مراجعت از منزل استاد، آن نظم را به‌هم ریختم و مثلاً به‌جای کلمات انقلاب و انتقام و آزادی، کلمات عشق و بوس را کنار هم گذاشتم و البته پسند افتاد! سال‌ها بعد، بهار، در یکی از مجلات فریادها کرد که یغمایی نظم مرا درهم‌ ریخت و خراب کرد؛ ولی آنچه البته به‌جایی نرسد فریاد است. چون آن قطعه با اصلاحات بسیار مناسب بنده، به‌چاپ رسیده بود.»[۹]

حبیب شعر مرا خراب کرد!

دیوان بهار در سه مجلد مدت‌ها در دست من بود. اوایل که مجله یغما را تأسیس کردم، اشعاری از دیوانش برای نوشتن در مجله انتخاب می‌کردم. در مرثیه‌ای، مرحوم عارف قزوینی قطعه‌ای دارد با این مطلع:

دعوی چه‌ کنی داعیه‌داران همه رفتندشو بار سفر بند که یاران همه رفتند

به او عرض کردم مصراع اول قطعه را خوب است عوض کنید. فرمود خودت عوض کن. عوض کردم و گفتم:

از مُلک ادب حکم‌گزاران همه رفتند

و با تلفن به ایشان عرض کردم. پسندید. اما وقتی چاپ شد، اعتراض‌ها کرد که شعر مرا خراب کردی، همان که خودم گفته‌ام بهتر است. بااینکه وجه صحیح و اصیل را در مجله توضیح دادم، بی‌اثر ماند. اعتراض دیگر این بود که چرا این قطعه را زیر خبر وفات محمد قزوینی چاپ کرده‌ای و توضیح نداده‌ای که در رثای مرحوم عارف قزوینی ساخته شده است.[۱۰]

یغمایی در تغییر دست نداشت؛ کار من بود

در اواخر دی‌ماه۱۳۲۷ یغمایی به سِمت رئیس فرهنگ کرمان انتخاب شد. قبل از رفتن مجله یغما را به برادرش اقبال یغمایی سپرد. باستانی پاریزی از آن روزگار خاطره‌ای دارد مربوط به همان شعر شاهکار بهار:

موضوع مربوط به این می‌شود که در سال۱۳۲۸شمسی، پس‌ازآنکه علامه قزوینی درگذشت، در مجله یغما،‌ قرار شد مطلبی دربارهٔ ایشان درج شود. یغمایی به سابقهٔ محبت و لطفی که به بنده داشت و بنده آن روزها دانشجوی دانشکدهٔ ادبیات بودم و این لطف از شرحی که به‌مناسبت انتشار یغما در روزنامه خاور نوشته بودم مضاعف شده بود، مرا واداشت که در غلط‌گیری مجله، در غیاب ایشان، کمک باشم برای اقبال یغمایی، برادر فاضل ایشان. من در عالم دانشجویی و نام‌جویی، هر روز عصر به دفتر مجله که آن وقت‌ها در منزل شخصی ایشان، سرِ آبدار بود،‌ می‌رفتم.
آن سه‌چهار شماره‌ای که ما در غیاب یغمایی چاپ کردیم هرگز درخور توجه ایشان قرار نگرفت بااینکه بیشتر مقالات را خود ایشان قبلاً دیده بود. ملک‌الشعرای بهار به سابقهٔ محبتی که به حبیب‌الله داشت،‌ پنج‌شش جلد مجموعه‌اشعار خود را دراختیار او نهاده بود که هر شعری را مناسب دانست انتخاب و چاپ کند. این پنج‌شش جلد مجموعه در این چند ماه دراختیار بندهٔ ناتوان هم قرار گرفت و باید اقرار کنم که هرگز لیاقت برخورد با چنین گنجینه‌ٔ گران‌بهایی را نداشتم. روزها تصفح(رسیدگیِ بادقت) می‌کردم و بعضی اشعار را رونویسی. باری، وقتی برخوردم به شعری که بالای آن به خطِ خوش بهار نوشته بود: «این شعر را در رثای عارف قزوینی گفته‌ام.» من با خود گفتم شعر خوبی است در مرگ یک شاعر است که قزوینی است. جایی هم مثل این چاپ نشده، ما آن را در مرگ محمد قزوینی چاپ می‌کنیم. خود بهار هم، وقتی ببیند خوشش خواهد آمد که شعرش را در چنین موقعیتی چاپ کرده‌ایم. شعر در دیوان بهار چنین بود:
دعوی چه کنی داعیه‌داران همه رفتندشو بار سفر بند که یاران همه رفتند
به‌هرحال آن جسارت و گستاخی صورت گرفت و در مجلهٔ یغما در برابر عکس مرحوم علامه قزوینی، به‌امضای م.بهار چاپ شد، درحالی‌که در مقطع آن می‌گفت:
افسوس که افسانه‌سرایان همه خفتنداندوه که اندوه‌گساران همه رفتند
خون بار بهار از مژه در فرقت احبابکز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند
البته همه اذعان دارند که مصراع بهار در حد اعلای فصاحت و بلاغت است و ترکیب «ملک ادب» و «حکم‌گزاران» که به‌کار برده شد در برابر لطف و بلاغت و گرمی شعر بهار، بسیار نارساست و بدترکیب!
نتیجه آنکه پس از بازگشت یغمایی از کرمان، روزی تلفن زنگ زد. بهار بود. من ندانم با یغمایی چه گفت، حدود بیست دقیقه صحبت کردند. یغمایی تمام مسئولیت‌ها را به گردن گرفت و پی‌درپی می‌گفت: «من اشتباه کردم، خواهید بخشید.»
بعد از پایان تلفن، یغمایی به من گفت: «کاری عجیب شده، بهار رنجیده می‌گوید: اولاً من این شعر را در مرگ عارف قزوینی گفته‌ام. من چه کار داشتم که شعر در مرگ محمد قزوینی بگویم؟ ثانیاً،‌ چرا در شعر من دست بردید، چه کسی این کار را کرده؟» البته، اگر یغمایی می‌گفت یک بچه‌محصل چنین کرده قیامت برپا می‌شد. این کار باعث شد که یغمایی همهٔ دیوان‌های بهار را برد و تحویل داد و دیگر من آن گنجینه را ندیدم.
به‌هرحال، بعدها کم‌وبیش یغمایی موضوع را با بهار درمیان نهاده بود. بهار فرموده بود که خودم هم اصولاً از اینکه این شعر را برای عارف قزوینی گفته بودم راضی نبودم و به‌همین‌دلیل هیچ‌جا هم بدان مناسبت چاپ نشده است. البته حبیب یغمایی تا آخر عمر همه‌جا خود را در این ماجرا شریک جرم قلمداد کرد، چه در حیات بهار که وحشت داشت که چیزی در این باب بگوید یا بنویسد که موجب سرشکستگی، سرکوفتگی و دماغ‌‌سوختگی من شود و چه بعد از مرگ او و حتی وقتی که من در مجله هفتواد کرمان که خود منتشر می‌کردم به این ماجرا اشاره کردم، یغمایی مقالتی برای من فرستاد و طی آن نوشت که تغییر مصراع با نظر خود ملک‌الشعرا بهار بوده...، مطلع را نپسندیده بود. به ایشان عرض کردم: «تغییر دهید.» فرمودند: «خودت تغییر بده.» با نظر جناب‌عالی تغییر یافت و به این صورت به‌چاپ رسید: «از ملک ادب...» اما امروز باید اعتراف کنم که شخص یغمایی در این تغییر مصراع اصلاً دست نداشت و خطا از من بود و مثل همیشه او شخصاً توانسته بود، مثل مادر، روی خطاکاری‌های فرزندش را پوشانده باشد.[۱۱]

رویِ خوش

همشهریان محفل گرم او را دوست داشتند. زمانی که به خور می‌رفت به دیدار وی می‌رفتند و او نیز با خوش‌رویی آنان را می‌پذیرفت. به سخنان آنان گوش فرامی‌داد و تاجایی‌که امکان داشت و نفوذش اجازه می‌داد برای برآوردن خواسته‌های آنان کوشش می‌کرد. از مطرح‌کردن خواسته‌های مردم با مقامات رده بالای کشور ابایی نداشت بااینکه در برخی مواقع حرفش را نمی‌خواندند.[۱۲]

درخواست‌نامه‌ای برای وصول طلب

پیرمرد ناتوانِ نابینا با دلی شکسته دست‌به‌قلم شد. چنین نامه‌ای نوشت و در مجلهٔ آینده منتشر کرد:

«مجله یغما پس از ۳۱ سال انتشارِ مرتب، ورشکست و تعطیل شد. اکنون بنده مانده‌ام و مقداری مجله و کتاب که خریدار ندارد و مبالغی قرض. به من رحم کنید و بدهی خود را محض‌الله بپردازید. به‌عنوان خمس هم که باشد می‌پذیرم. دست و پای مشترکین بدحساب را می‌بوسم و التماس می‌کنم که بدهی خود را توسط ایرج افشار مدیر مجلهٔ آینده بفرستند. دعاگوی همه، سیدحبیب‌‌الله یغمایی ۱۱تیر۱۳۵۸.»

پس از این نامهٔ استغاثه‌آمیز، ایرج افشار در آینده نوشت:

«در قبال مشروحه یغمایی، تنها یک نامه به مجله رسیده است و آن‌هم نامه‌ای است لطف‌آمیز؛ یعنی هیچ‌کس نپذیرفته که به یغمایی بدهکار است.»[۱۳]

آخرین شماره

پس از ۳۱ سال،اسفند۱۳۵۷ یغمایی در شمارهٔ آخر نوشت:

«سی‌ویک‌ سال، عمری است نسبه طولانی؛ در این مدت مدید مجله‌ای ادبی و معنوی را با مقالاتی مستند و دقیق و اشعاری نغز و اصیل، با سرمایه‌ای قلیل و مشتریانی غالباً بی‌بندوبار، در دوران حکومتی بی‌فرهنگ و بی‌اعتنا با سازمان‌هایی مزاحم و آزاردهنده، بی‌هیچ وقفه و تعلل گرداندن و انتشاردادن، کاری سرسری و شوخی نیست.»

از نخستین روزی که قصد انتشار یغما را کرد، با عشق قدم در این راه گذاشت و با همت، فداکاری و بردباری ادامه داد. ۳۱ سال با ملایمت تمام این راه ناهموار را پیمود. چه جفاها و اهانت‌ها که ندید و چه ناسزاها که نشنید!
ناچار تعهداتی سخت و سنگین داد؛ اما نه به اراده خویش. خود و نویسندگان را رهاند و رنج خود و راحت یاران را خرید. بارها مجبور شد صفحاتی را از مجله جدا کند. از این گستاخی جلادهای ادبی رنج‌ها برد و دم نزد. در ادامهٔ همین شماره می‌نویسد:

«عمر بدین‌سان تباه گشت. چشم، بینایی را از دست نهاد. جسم بی‌توش و روح بی‌هوش گشت. زیان دو جهانی بهره افتاد. این است سرانجام نادانان و احمقان! به‌قول مسعود فرزاد: «اگر از راه دیگر رفته بودم» صورت می‌توانست بست که عاقبتی به خیرتر و پایانی مناسب‌تر و مقصدی به‌دلخواه‌تر می‌بود؛ ولی نبشته چنین بود و زان چاره نیست و اکنون انگشت ندامت گزیدن و بر گذشته افسوس بردن نادانیِ تکراری است.»

حساب خودت را بپرداز!

نه در مسجد دهندم ره که رندینه در میخانه کاین خمّار خام است

پدران و پسران شاعر

در یکی از شماره‌های مجله یغما، محمدابراهیم باستانی پاریزی مطلبی نوشته بود که این مفهوم را می‌رساند: منتخب‌السادات، پدر حبیب یغمایی، شعر می‌گفت؛ ولی شعرِ خوب نمی‌گفت. یغمایی آن مطلب را در مجله چاپ کرد و در کنار آن ستاره زد و در پاورقی همان صفحه نوشت:

«پدر من هم شعرهایی می‌گفت مثل شعرهای مرحوم حاج‌آخوند، پدر باستانی. پدران و پسران هر دو شعر می‌گفتند و پدران هر دو بد شعر می‌گفتند و هر دو از پسران بهتر شعر می‌گفتند.»[۱۴]

کارکنان کوچک، به‌نقل از افسانه یغمایی

محضر حق

برخلاف ظاهرش مرد معتقدی بود، البته در انجام فرائض دقت و وسواس نداشت! حضور قلبش بیش بود! پس از سفر حج باور دینی او افزون شد که در برخی از آثارش نمود یافت. مثنوی «سلام‌آباد» را در اواخر عمر سرود. در این اثر نشانه‌های فراوانی از علایق مذهبی حبیب نمایان است.[۱۵]

دارایِ ندار

خانهٔ محقری در خیابان صفا! دفتر یغما بود و سرپناه یغمایی.

ارث رایگان

زمینی بود پهناور و مرغوب در مرکز خور که به حبیب ارث رسیده بود. با خیالی خوش، نقشه‌ها برای زمین کشیده بود! که آرامگاهی برای خود و کتابخانه‌ای عمومی بنا کند. زمین را حصار کشید و مقدمات احداث ساختمان را فراهم کرد. دیوار کتابخانه و مقبره برافراشته شد. از بخت بد معلوم شد که زمین در طرح شهرداری افتاده و قرار است فلکهٔ مرکزی خور در آنجا احداث شود. شهرداری زمین را به‌رایگان خواست و او هم بدون گرفتن بها آن را بخشید.
به ۲کیلومتری خور در مسیر مهرجان و یزد بر فراز تپه‌ای به نام «گچ» رفت. سه ساختمان جداگانه، یکی برای کتابخانه که دو سالن وسیع داشت، یکی برای آرامگاه که بر فرازش گنبدی بنا شده بود! و ساختمان کوچکی هم برای سکونت احداث کرد.[۱۶]

زیستن

استاد مسلم شعروادب، ساده و قانع بود و طلبه‌وار زندگی می‌کرد. مجله‌اش تنها معشوق او بود. جدایی و ترک مجله دردی بود الیم! اما ناچار شد! پس از آن منزوی شد و گاه‌گاهی شعر می‌سرود و در مجلهٔ آینده به‌چاپ می‌رسید.
زمانه که روی بد نمایان کند رحمی در کار نیست! در سال‌های پایانی حیات در دفتر مجله زندگی می‌کرد. همهٔ کارهایش را به‌تنهایی انجام می‌داد. گاهی به دوستان و نزدیکان و فرزندان سر می‌زد.
بااینکه از تعطیلی یغما سال‌ها می‌گذشت، دوستان و دانشمندان فراموشش نکرده بودند و به دیدارش می‌رفتند و حبیب شخصاً از آنان پذیرایی می‌کرد.

پاداشِ شیرین

یغمایی در جمع می‌گوید که پاداش‌هایش چه بود:

در سال‌های بعد از هزاروسیصدواندی، انجمنی به نام «انجمن ادبی ایران» در تالار آینه وزارت معارفِ آن روزها تشکیل می‌یافت که ارزشی خاص داشت و در پیشرفت زبان و ادب فارسی از عوامل مؤثر بود. شبی در آن انجمن قطعه‌ای را که نمونه‌ای از تشویق است با این مطلع خواندم:
تبه کردم جوانی، تا کنم خوش، زندگانی راچه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را

اتفاقاً فردای آن شب به وزارت معارف رفتم. در سوی شرقی عمارت وزارت فرهنگ اتاق‌هایی بود محاذی با سطح صحن، تعمیر ناشده و نمناک و محل اداره‌کل اوقاف. ریاست اوقاف را مرحوم محمدعلی بامداد برعهده داشت. وقتی مرا دید پیش خواند و احترام و تعظیمی بیش از آنچه درخور محصلی کهن‌جامه و بینوا باشد، به‌جای ‌آورد و درخواست که آن قطعه را دیگر بار بخوانم. چون برخاستم اسکناسی پنج‌تومانی به دستم نهاد. با احتیاج فراوانی که بود قبول نکردم و بالاخره پذیرفتن آن را سوگندها داد. اکنون پس از گذشت روز‌ها اقرار می‌کنم که بزرگ‌ترین و شیرین‌ترین پاداشی که از شعروادب، پس از جفای پدر رحمه‌الله‌علیه و سیلی استاد، در همهٔ عمر یافته‌ام آن بوده است؛ این را هم بیفزایم که پنج تومان در آن ایام یعنی سال۱۳۴۳ معادل بود با هزینه ۱۰ تا ۱۵ روز مخارج محصلی چون من و امثال من![۱۷]

حقوق باشد و بس![۱۸]

۴اردیبهشت۱۳۵۱ که دانشگاه تهران مراسم بزرگداشت برای ملک‌الشعرا بهار گرفت یغمایی با مقدمه‌ای کوتاه سخنرانی‌اش را ایراد کرد. سپس داستان‌هایی از بهار گفت و به یادی از خاطراتش با بهار پرداخت. در قسمتی از نطقش به یاد امضای اوراق امتحانی افتاد:

«ملک‌الشعرا در دانشگاه مواد دوره دکتری را تدریس می‌فرمود و چون غالباً بیمار بود دانشجویان به منزلش می‌آمدند و امتحان می‌دادند. در آن روزگاران معهود بود که اوراق امتحانی را دو نفر از استادان باید امضا کنند. گاهی به من امر می‌فرمود اوراق را من نیز امضا کنم. مکرر عرض کردم من چون استاد دانشگاه نیستم امضایم اعتبار ندارد؛ اما نمی‌پذیرفت. اگر اوراق امتحانی آن سال‌ها را ملاحظه فرمایید امضای مرا زیر امضای بهار خواهید دید.»

نقل خاطره بی‌هدف نبود:

«این نکته را در این محضر مقدس مخصوصاً یاد کردم که اگر جناب‌ دکتر نهاوندی لطف و عنایتی داشته باشد، به‌استناد همین اوراق می‌توانند حکم استادی مرا صادر فرمایند! مقصود اصلی هم حقوق استادی است نه عنوانش! و نه تدریسش! و نه دانشش!»

داستان دوستان

در سال‌های ۱۳۴۱و۴۲، یغمایی برنامه‌ای هفتگی در رادیو ایران اجرا می‌کرد. اوایل نامش «از یادداشت‌های یک استاد» بود، سپس به «داستان دوستان» تغییرنام داد. در هر قسمت، ویژگی‌های اخلاقی و زندگیِ یکی از بزرگان ادب‌ و فرهنگ ایران را که اغلب از دوستان وی بودند شرح می‌داد. نطقش نیز چون قلمش صادقانه، گیرا و جذاب بود. پس از این برنامه، حبیب گاهی در مجله شرح‌حالی مختصر از خود یا آثار بزرگان فرهنگ می‌نوشت.[۱۹]

نمایِ داخلیِ آرامگاهِ حبیب یغمایی
آرامگاهی که به‌ثبت ملی رسید

ترسِ مرگ

شب‌ها افسانه، در بیمارستان مهر کنارش بود. از شیراز برای دیدار پدر به تهران می‌آمد. شبی از دخترش پرسید: «آن دنیا به چه صورت است؟ آیا آنچه درباره‌اش شنیده‌ایم واقعیت دارد؟» تنها یک جواب می‌شنید: «نمی‌دانم!» و به دنبالش این بیت را:

فرصت‌شمار صحبت، کز این دو راهه منزلچون بگذریم، دیگر نتوان به‌هم‌رسیدن

خوب می‌دانست که پدر عاشق حافظ و سعدی است؛ یک عاشق متعصب. به‌خاطرش سخن حافظ و سعدی به‌میان می‌آورد و بحث و جدلی شکل می‌گرفت. این بحث تنها درپی یک هدف بود: دورکردن فکر مرگ از ذهن پدر. چون حبیب زندگی را بسیار دوست می‌داشت.
ایرج افشار در وصف ترس یغمایی از مرگ، نوشته:

«حبیب همیشه از مرگ اظهار ترس می‌کرد. درعین‌حال مردی قوی‌دل بود و از مضمون‌هایی که دربارهٔ مرگ دارد این احساس به‌دست می‌آید که مرگ را طبیعی می‌دانست و پذیرای آن بود.»

وداعِ دار فانی

دیدگانش یاری نمی‌رساند. به‌تشخیص پزشکان، لندن رفت. در بیمارستان ولینگتون بستری شد و معالجه را آغاز کرد. پس از درمان به ایران بازگشت. شتاب زمان و ناتوانی حبیب و باز کسالت جسم، او را چند باری در بیمارستان بستری کرد. اواسط بهار۶۳ بیماریش شدت گرفت. شب‌هنگامِ ۲۳اردیبهشت به بیمارستان آراد منتقل شد و همان‌جا بود که دیگر بامداد را ندید. اما تمام ۸۶ سال، جسمی سالم و نیرومند، او را همراه بود.[۲۰]

آرامید

دوستان و خویشان با تابوت «حبیب»شان به خور رفتند تا به یک مصراع از وصیت شاعرانه یغمایی که خواسته بود او را «در نمکزاری کجا از هر طرف فرسنگ‌هاست» پنهان کنند، عمل کردند.
به رهبری یار دیرینش، ایرج افشار، کاروانی فرهنگی مُرکب از استادان دانشگاه، ادیبان، شاعران و تعدادی از خویشان ۲۵اردیبهشت از تهران حرکت کردند و فردای آن روز وارد خور شدند. دانشمند روحانی، عبدالله نورانی‌ نیشابوری استاد دانشکدهٔ الهیات دانشگاه تهران بر پیکر حبیب نماز خواندو سپس جسمش به خاک و روحش به افلاک پیوست.

زندگی و یادگار

بر چرخ ایام

  • ۱۲۷۷: تولد در ۲۶آذر(۳شعبان۱۳۱۶ه‍.ق) در شهرک خور مرکز بخش خوروبیابانک
  • ۱۲۸۵: تحصیلات مقدماتی نزد پدر و مکتب‌داران خور
  • ۱۲۹۵: سفر به دامغان از راه کویر و تحصیل در مدرسه سعادت و مدرسه ناظمیه دامغان به‌مدیریت عبدالله‌خان یاسایی
  • ۱۲۹۸: سفر به شاهرود و اقامت در آن شهر و ادامه تحصیل
  • ۱۳۰۰: حرکت به تهران و اقامت در مدرسه دارالشفا و ادامه تحصیل در مدرسه آلیانس
  • ۱۳۰۱: آغاز تحصیل در دارالمعلمین مرکزی [عالی]
  • ۱۳۰۲: عضویت در انجمن ادبی ایران
  • ۱۳۰۳: شروع همکاری با روزنامه «طوفان» به‌مدیریت فرخی یزدی
  • ۱۳۰۶: تحصیل در مدرسه حقوق و علوم سیاسی به‌مدت یک سال
  • ۱۳۰۷: ریاست اداره ثبت احوال خور، مدتی‌ کوتاه
  • ۱۳۰۸: ریاست معارف و اوقاف سمنان
  • ۱۳۰۹: آغاز تدریس در مدرسه دارالفنون و چند مرکز آموزشی دیگر؛ همکاری با محمد پروفسور اسحاق هندی در تألیف کتاب «سخنوران ایران در عصر حاضر» چاپ کلکته در ۲ مجلد
  • ۱۳۱۰: فوت پدرش اسدالله منتخب‌السادات در دی‌ماه
  • ۱۳۱۱: درگذشت مادر، فاطمه دخترزاده احمد صفایی فرزند دوم یغما
  • ۱۳۱۲: آغاز همکاری با محمدعلی فروغی در تصحیح و چاپ کلیات سعدی آثار دیگر
  • ۱۳۱۳: عضویت اداره انطباعات وزارت معارف.
  • ۱۳۱۶: همکاری در انتشار مجله آموزش‌وپرورش به‌مدت ۳ سال [دوره‌های ۱۴و۱۵و۲۳].
  • ۱۳۲۷: ریاست فرهنگ کرمان [سه ماه]؛ راه‌اندازیِ مجله یغما و انتشار مداوم آن به‌مدت سی‌ویک سال
  • ۱۳۲۸: انتقال از کرمان به تهران با سمت بازرس وزارت فرهنگ
  • ۱۳۳۱: ریاست اداره کل نگارش وزارت فرهنگ [در دوره وزارت مهدی آذر]
  • ۱۳۴۱تا۱۳۴۴: تدریس صناعات‌ ادبی، قافیه و برخی دروس دیگر در دانش‌سرای عالی و مدرسه عالی ادبیات و زبان‌های خارجی
  • ۱۳۴۹: تأسیس کتابخانهٔ عمومی خوروبیابانک و احداث دو سالن برای آن
  • ۱۳۵۵: دریافت دکترای‌‌ افتخاری ادبیات‌ و علوم‌انسانی از دانشگاه‌ تهران[۲۱]
  • ۱۳۵۷: تعطیل دائمی مجله‌ٔ یغما در اسفندماه
  • ۱۳۶۰: سفر به کرمان و اقامت یک‌ساله در آنجا
  • ۱۳۶۳: درگذشت به‌تاریخ ۲۴اردیبهشت در بیمارستان‌ آراد تهران؛ خاک‌سپاری در آرامگاه احداثی وی برفراز تپه گچ خوربیابانک دو روز بعد
  • ۱۳۶۴: تجدیدچاپ دور کامل مجلهٔ یغما توسط انتشارات ایران[۲۲]

از آغاز تا پایان

حبیب یغمایی در شهرک خور ناحیه جندق‌ و بیابانک زاده شد. وی سومین پسر منتخب‌السادات بود. حاج‌سیدحبیب‌الله، پدرش حاج‌میرزااسدالله منتخب‌السادات آل‌داود خوری. مادرش فاطمه دخترزاده احمد صفایی دومین فرزند یغمای جندقی بود. صفایی متشرع، مذهبی و شاعری مرثیه‌سرا بود. سیدداود امام‌زاده‌ای که نژاد حبیب به او می‌پیوندد از نبیرگان موسی کاظم در خور مدفون است. نیای پدری و مادری حبیب هر دو فقیه و از دانشمند و عالمان دین بودند و او نیز راه اجداد را دنبال کرد.[۵] دوران کودکی‌اش در خور به‌سر شد. تحصیلات ابتدایی را نزد پدر و در مکتب‌خانه‌های خور گذراند. از همان کودکی طبع موزون او نمایان شد. گاهی خواسته‌های خود را به‌زبان شعر بیان می‌کرد.[۲۳] حبیب تحصیلات راهنمایی را از مدرسه ناظمیه دامغان آغاز کرد. مدتی نیز در مدرسه مطلب‌خان که یکی از دو مدرسه آموزش علوم اسلامی دامغان بود، دانش‌آموزی کرد. بعد از آن به شاهرود رفت و در آنجا اقامت کرد و به تحصیل پرداخت. علم‌آموزی در تهران را از آلیانس مشهور آغاز کرد و در دارالمعلمین مرکزی [عالی] ادامه داد. پس از اخذ دیپلم از آنجا یک سال در مدرسهٔ حقوق عالی سرگرم تحصیل شد؛ اما به‌اتمام نرساند. در دارالمعلمین از محضر استادانی چون ابوالحسن فروغی و عباس اقبال آشتیانی بهره برد. اقبال او را به نگارش مقالات تحقیقی و کتاب هدایت می‌کرد.
نخستین بار در دوران تحصیل در دامغان، با مطبوعات مشهور تهران آشنا شد و ارتباط برقرار کرد که روزنامه نسیم شمال، طوفان، رعد و مجلهٔ ارمغان و دانشکده از آن دست بودند. مجلهٔ ادبی ارمغان پلی بود که ارتباط حبیب را با استادان و ادیبان پایتخت برقرار کرد. در آن روزگار حبیب‌ مخبر محلی روزنامه رعد بود و اخبار آن ناحیه را مرتباً برای دفتر روزنامه می‌فرستاد. پس از اتمام تحصیلات، به کارهای دولتی روی آورد؛ مدت کوتاهی رئیس اداره ثبت احوال خور بود، سپس ریاست معارف و اوقاف سمنان را عهده‌دار شد. چندی بعد به تهران بازگشت و در مدارسی نظیر دارالفنون به تدریس اشتغال یافت و عضو اداره انطباعات شد. همکاری با افرادی چون، مخبرالسلطنه هدایت رئیس‌الوزرا موجب شد که اشعار ساده‌اش در کتب درسی ابتدایی چاپ شوند و در میان دانش‌آموزان شهرت یابد. از اوایل دههٔ بیست هوای سیاست به سرش زد و کاندیدای مجلس شد؛ اما چون اطلاعات و تجربه‌‌ٔ کافی در آن زمینه نداشت کناره‌گیری کرد و ادامه راه دانش و ادب را پیمود. یغمایی سه دوره، مدیر و سردبیر مجلهٔ آموزش‌وپرورش بود و یک دورهٔ کامل سردبیر نامهٔ فرهنگستان شد.
در سال۱۳۲۵ یکی از اعضار اصلیِ کنگرهٔ بزرگ نویسندگان ایران به ریاست ملک‌الشعرا بهار بود.[۲۴] در زمان نخست‌وزیریِ دکتر مصدق به ریاست اداره‌کل نگارش رسید. در سال۱۳۲۷ که هم‌زمان بود با تأسیس مجله یغما ریاست ادارهٔ فرهنگ کرمان را عهده‌دار شد. او سال‌ها در مدارس عالی چون دانش‌سرای عالی دروسی از قبیل بدیع، قافیه و صناعات ادبی را تدریس می‌کرد و کتاب علم قافیه را به‌همین‌منظور تألیف کرد.[۲۵]
هشت سال پیش از مرگ بینایی‌اش دچار اختلال شد و برای درمان به انگلستان رفت. بعد از جراحی مدتی روی چشمانش بسته بود و موقتاً نابینا شد در آن زمان بنابر تخیلات ذهن منظومهٔ نابینایی را سرود. به‌غیر از قصیدهٔ نابینایی زمانی که در بیمارستان ولینگتون لندن به‌سر می‌برد سلام‌آباد را نیز به‌نظم درآورد.[۲۶]
پس از پیروزی انقلاب مجلهٔ یغما تعطیل شد. مدیر مجله به گوشه انزوا پناه برد. در همان سال‌ها ایرج افشار تصمیم به انتشار مجدد مجلهٔ آینده گرفت. بخش شعر این مجله زیر نظر یغمایی بود؛ چون افشار به تشخیص او اعتقاد داشت. گاهی هم شعری می‌سرود که برخی از آن‌ها در «آینده» به‌چاپ می‌رسید. این روند تا پایان زندگی او ادامه داشت. تا اینکه بامداد ۲۴اردیبهشت ۱۳۶۳ در بیمارستان آراد[۲۷] دیده از جهان بست و طبق وصیت در زادگاهش خور به جان خاک پناه برد و آرامگاهی اختصاصی برایش بنا کردند که ۲۳سال بعد ۱۳۸۶ ثبت ملی شد.[۲۸]

شخصیت و اندیشه

نقل از یارِ دیرینِ شاعر(ایرج افشار):

«جست‌وجو در شعر یغمایی بهترین راه آشنایی با اندیشه‌های اوست.»

زمینهٔ فعالیت

شعر، نویسندگی، تدریس، تحقیق و روزنامه‌نگاری

نگاهِ دیگران

اسلامی ندوشن

نکته‌سنج، شوخ طبع و دقیق بود. بزرگ‌ترین معشوقش مجله‌اش بود. با کوشش بسیاری آن را منتشر می‌کرد.
یغمایی با تاریخ و ادب ایران پیوند داشت و به پختگی رسیده بود. تنعم‌های معنوی نزد او گرامی‌تر بود و به مقام‌های دولتی چشم نداشت. او مردم و کشورش را بسیار دوست می‌داشت.[۱۳]
یغمایی بیشتر شاعر بود تا نویسنده، بااین‌حال من نثر‌های او را بر شعرهایش ترجیح می‌دهم. در مضامین شعرها و لحن گویندگی‌اش نوعی ضعف اراده و خفض شخصیت هست، درحالی‌که در شیوه نثرش کهنگی لطیفی نهفته است.[۲۹]

ایرج افشار

زندگی‌اش برای فرهنگ درخشانِ ایران پربهره بود. نثر یغمایی از نثر‌های شناخته‌شدهٔ روزگار ماست. لفظ دری در دست او حکم موم داشت. هم در شعر و هم در نثر. استواری ، آهنگ خوش و ایجاز از مختصات سخن اوست. یغمایی پیراستاد ‌مجله‌نویسی ایران در راه پرپیچ‌وخم مجله یغما رنج‌های دراز بر جان خرید و به‌راستی که در انتشار مجله معجزه کرد![۱۳]

جلال‌الدین همایی

همایی حبیب را مهین‌ شاعر خجسته‌روان نامیده بود.[۱۳]

وصفِ افسانه

پدر من مرد دانای روزگار، یک ایرانی وطن‌پرست، استاد مسلم شعروادب فارسی، نویسنده‌ای توانا و شاعری خوش‌طبع و گزیده‌گوی، کسی که بیشترین لحظه عمرش، قسمت اعظم حیاتش، با عشق فراوان به زبان و ادب فارسی، عشق به آموختن، یاددادن، یادگرفتن، خواندن و نوشتن و درکل عشق به ایران و ایرانی سپری شده است. بدون اغراق ۷۸ سال از عمر ۸۶ساله‌اش در کتاب و کتاب و کتاب گذشته است.[۱۳]

غلامرضا قدسی

در بحث از جامعیت ادبی یغمایی، از یغماییِ پژوهشگر و مصحح متون نیز باید سخن گفت. مردی که در جوانی با فروغی کار کرد، ریزه‌کاری‌های نقد و تصحیح را از او آموخت و چون خود، به استقلال کار کرد، آنچه انجام داد، درست و صحیح و بی‌عیب انجام داد و سنگ‌تمام نهاد.[۳۰]

یکی از پسرانش

یغمایی می‌گفت: یکی از پسرهایم در «بنیاد شاهنامه» کار می‌کند. دیگری در باستان‌شناسی است که به‌تازگی شیئی را کشف کرده است که نمی‌دانم چیست. به من نمی‌گوید. خبرش را در روزنامه اطلاعات خواندم و تعجب کردم. وقتی از او پرسیدم چرا به من نمی‌گوید که در مجله یغما بنویسم، گفت: روزنامه‌ها را خوب می‌خوانند، مجلهٔ تو کهنه است.[۳۱]

از خودش و آثارش می‌گوید

مجموعه‌اشعار حبیب یغمایی با نام سرنوشت نخست در سال۱۳۵۱ چاپ شد و از انتشارات مجله یغما بود. پس از آن در سال۱۳۸۹ پرویز یغمایی اشعار سرنوشت و اشعاری دیگر را جمع‌آوری کرد و با نام سرنوشت و دیگر اشعار به‌چاپ رساند.
سخنان حبیب که در مقدمه کتاب سرنوشت و دیگر اشعار آمده:

«در هر دوره از عمر، اشعار خود را در دفاتری مخصوص فراهم آورده بودم که همه از میان رفته است و اکنون حتی گاهی مصراعی از آن‌همه به‌خاطرم نمی‌آید. قسمتی از شعر‌های نخستین دوره را علی‌اصغر کشاورز دامغانی و عبدالله از سال۱۳۰۰شمسی به‌بعد می‌توان جست و بخش دیگر که شاید یک‌چهارم از همه باشد همین است که در این مجموعه (سرنوشت و دیگر اشعار) فراهم آورده‌ام. غیر از قطعاتی که مطلقاً به یادم نمانده اشعاری به نام دیگران ساخته‌ام که اکنون در تذکره‌ها و به نامشان ثبت است و نیز قطعاتی طیب‌آمیز و احیاناً هجو و غزلیاتی عاشقانه و یکی دو تصنیف گفته‌ام که بعضی را خودم می‌پسندم و شاید برخی از اهل ذوق هم بپسندند که این‌همه را مطلقاً حذف کردم. در چاپ و انتشار همین مختصر هم نه هوس داشتم و نه میل، اما اصرار دوستان بدین کارم وادشت، با این‌همه به نظر آنان تسلیم نشدم که چندهزارساله نسخهٔ چاپ شود. فقط سیصد نسخه چاپ کردم و امیدوارم که تجدیدچاپ نشود نه در حیات من و نه پس از مرگ من.
دربارهٔ این کتاب ۲ نکته مطرح است:
  • نخست اینکه بعضی از قطعات موجود به‌مناسبت وقت گفته شده و اکنون بی‌موضوع و نامناسب می‌نماید.
  • دوم‌اینکه تشویش معنوی اشعار در صورت هم آشکارا شده، به این معنی که نظم و ترتیب انشاء هر قطعه در چاپ این مجموعه رعایت نشده. مثلاً قطعه‌ای که در اختلال دهمین سال مجله است بعد از قطعه‌ای واقع شده که در اختلال بیستمین سال است. یا قطعه‌ای که در سال۱۳۰۸ گفته‌ام بعد از قطعه‌ای درج شده که در سال۱۳۴۸گفته‌ام.[۳۲]

ثمر عمر

می‌گویند که محصول عمر من در ادب و فرهنگ کشور قابل توجه است؛ اما خودم خوب درمی‌یابم که این‌همه بی‌ارزش است و باری از نتیجه رنجی که در مدت زندگانی به‌دست آمده سخت ناراضی و ناخشنودم و به‌طورقطع اگر به راهی دیگر رفته بودم بهره‌ای سزاوارتر می‌بردم؛ ولی چه می‌توان کرد. جف‌القلم بماهو کائن الی‌یوم‌الدین.
چند می‌گویی که این کارست نیک، آن کار زشت
کار زشت و نیک نبود جز به حکم سرنوشت

نظرش دربارهٔ دیگران

یادِ فروغ

در اوایل سال۱۳۳۷ دوستان و استادان یغمایی، به‌مناسبت ده‌سالگی مجله یغما جشنی ادبی برگزار کردند. شاعران، نویسندگان و بزرگان طراز اول کشور در آن انجمن حضور داشتند. حبیب برای اولین بار فروغ فرخ‌زاد را در آنجا دید. وی بیان احساسات فروغ در شعر را تحسین می‌کند و او را مبتکر سبکی بدیع و صاحب مکتبی خاص می‌داند. پس از مرگ فروغ، در مجله تسلیتی به اهل ادب و هنر و فرهنگ عرض می‌کند و این‌گونه درباره‌ٔ آن مرحوم می‌نویسد:

در شمار مشترکین مجله بود. کتاب‌های خود را با امضاء خود به کتابخانه یغما اهدا می‌فرمود و به درخواست مجله، قطعات از اشعار خود را نیز می‌فرستاد.
فروغ فرخ‌زاد اگر از عمق تحصبلات درسی به پایه ژاله قائم مقامی و پروین اعتصامی نیست؛ اما در بیان احساسات زنانه، عواطف نفسانی و صراحت لهجه در میان زنان شاعر فارسی زبان، جز مهستی، بی‌نظیر و بی‌مانند است. او در وزن و در مضمون و معنی شعر مبتکر سبکی بدیع و صاحب مکتبی خاص است که در ادب و فرهنگ ایران وجود نداشته و شاعران نو‌پرداز مخصوصاً بانوان معاصر، همه از پیروان و از شاگردان مکتب وی‌اند. ما عادت کرده‌ایم که تمایلات عاشقانه از مردان بشنویم. مثلاً از شعر سعدی لذت می‌بریم که می‌گوید:
میان ما و تو جز پیرهن نخواهد ماند
وگر حجاب شود، تا به دامنش بدرم

اما اگر همین معنی را زنی بی‌پیرایه‌تر و برهنه‌تر بیان کند، ناروا می‌دانیم به این بهانه که: از شیر حمله خوش بود و از غزال رم.[۳۳]

داستان‌نویسی صادق

روزی به او گفتم داستان‌هایی که می‌نویسی نتایج اخلاقی ندارد و خواننده را راهنمایی نمی‌کند. قطعه کاغذی برگرفت و حکایتی به این مضمون نوشت: «مادرشوهری با عروس خود بدرفتاری می‌کرد... روزی پیرزن برای پختن نان بر سر تنور بود. عروس مادرشوهر را بلند کرد و در تنور افکند. این حکایت به ما تعلیم می‌دهد که هیچ‌وقت عروس و مادرشوهر را نباید تنها در خانه گذاشت.»
ساده و آسان نوشت و پیش من افکند و گفت این‌هم داستان بانتیجه!
کتاب بوف کور را که در هندوستان نوشته بود پیش از بازگشتش، وزارت فرهنگ به من سپرد که اظهارنظر کنم. مکرر خواندم و نفهمیدم. اکنون نیز اقرار می‌کنم که نمی‌فهمم، کتابی که به‌زبان فرانسه ترجمه کرده‌اند و اهمیت بسیار دارد. امان از بی‌ذوقی و بی‌استعدادی![۱۳]

همراهی‌های سیاسی

یغمایی اشعار سیاسی هم می‌سرود. چند غزل و قصیده در دوران جوانی سرود که در هفته‌نامه طوفان به‌چاپ رسید. هم‌زمان با کودتای ۲۸مرداد و به زندان افتادن یاران مصدق، قصیده‌ای برای معاون مجلس،‌ مهندس احمد رضوی سرود که موجب آزادی او شد.[۳۴]

نحوهٔ پوشش

لباس پوشیدن و آرایش ظاهری، رنگ تیره چهره و لب‌های یغمایی آن‌گونه می‌نمود که تریاکی است و چون شاعر هم بود این گمان در ذهن‌ها به یقین تبدیل می‌شد؛ اما افراد بسیاری که با حبیب سفر‌های چندروزه داشته‌اند به‌خوبی می‌دانند که او تریاکی‌مزاج نبوده و طبیعت ظاهری او این‌گونه بوده است. خودش آشفتگی حال داشت و این باعث می‌شد که گمانه‌زنی‌ها در این باره او قوی‌تر شود.[۱۳]

حالم بد است!

یغمایی در گفتار‌های معمول همیشه از زندگی ناله می‌کرد. هرکه حالش را می‌پرسید می‌گفت: «حالم بد است، دارم می‌میرم. کاش مرگی ناگهانی برسد.» ولی فقط ظاهری بود! او سرشار از عشق بود و با عشق زیستن و این در شعرها، نوشته‌ها و مجله‌اش نمایان است.

زیستگاه

دفتر مجلهٔ یغمایی در کوچه خانقاه در خیابان صفا عالی‌شاه و نزدیک میدان بهارستان قرار داشت، هم دفتر مجله بود و هم منزل شخصی او. در آنجا روزگار می‌گذراند.

سفرها

از اوان نوجوانی، به قصد علم‌آموزی به شهرهای مختلف ایران سفر کرده. سفرهایی به کشور‌های خارجی نیز داشته که درباره‌ٔ آن‌ها این گونه می‌گوید:

«ممالک آلمان، انگلیس، سویس، فرانسه، ترکیه، اسرائیل، عراق و حجاز را به قدم سیاحت و زیارت در سپرده‌ام اما چنان که سعدی فرموده‌است در برگشتن همان بودم که در رفتن!»[۳۵]

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

در روزگار جوانی آثار و سروده‌هایش بیشتر در روزنامه‌های طوفان، ارمغان، ایران باستان، روزنامه امروز ایران، روزنامه اقدام، روزنامه تازه بهار مشهد، روزنامه ستاره ایران، روزنامه ایران، کتاب لآلی الادب ابتدایی، ایران ما و برخی کتاب‌های درسی.[۳۶]

بنیان‌گذاری

  1. مجله یغما
  2. مدرسه‌ای در خوربیابانک
  3. کتابخانه‌ای عمومی در خور

علت شهرت

شعر می‌گفت و مجله‌نگاری می‌کرد. وی شاعری استاد بود و مجله‌نگاری برجسته و البته تسلط و اشراف بی‌نظیری در حوزه مطبوعات داشت.

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و کتاب‌شناسی

کارنامه یغمایی

اشعار و منظومه‌

  1. «مدینه پیغمبر(شهر پیامبر)» تهران،‌انتشارات مجله یغما، ۱۳۴۴ش
  2. «سرنوشت» ‌گزیده سرروده‌ها و اشعار حبیب یغمایی، انتشارات مجله یغما، سال۱۳۵۱، ۳۵۸+۶ص
  3. «سلام‌آباد» تهران، انتشارات مجله یغما، ‌۱۳۵۸ش
  4. «دیوان اشعار[خطی]»
  5. «اشعار و سروده‌های پراکنده[خطی]» تعداد این سروده‌ها زیاد است و به‌خصوص اشعاری که شاعر پس از انقلاب سروده اکثراً به‌طبع نرسیده و نسخه آن نزد افراد مختلف و خویشان او در ایران و خارج است.

تألیف‌

  1. «جغرافیای جندق و بیابانک و شرح حال یغما» تهران، انتشارات خاور، ۱۳۰۴ش، ۵۶ص
  2. «دخمه‌ارغنون» داستان عاشقانه و تاریخی کوتاهی که نویسنده آن را در جوانی نوشته است. سال۱۳۱۲ش به چاپ رسید
  3. «فهرست مصنفات شیخ‌الرئیس [خطی]» تهران، ۱۳۱۴ش
  4. «علم قافیه» تألیف حبیب یغمایی، تهران، انتشارات ابن‌سینا، ۱۳۴۹ش
  5. «کاروان فرهنگی از پاکستان به ایران» رساله‌ای کوتاه در ۱۶ص. نخست در مجله یغما، سال۶، شماره۴، تیر ۱۳۳۲ش
  6. «واحه جندق و بیابانک یا کویرنشینان مرکزی» تهران، ۱۳۳۷ش، ۲۴ص
  7. «فردوسی و شاهنامه» به‌اهتمام حبیب یغمایی،انتشارات انجمن آثار ملی، ۱۳۴۹ش، ۳۵۹ص
  8. «فردوسی در شاهنامه» تهران، انتشارات مجله یغما، ۱۳۵۴ش، قطع رقعی، ۱۹۶ص
  9. «خاطرات حبیب یغمایی» به‌کوشش ایرج افشار، تهران، انتشارات طلایه، ۱۳۷۲ش، ۲۱۲ص
  10. «رساله در شرح قصیده خاقانی» رساله‌ای مفصلی تألیف‌شده در میان‌سالی

تصحیح

  1. «گلستان سعدی» به‌اهتمام محمدعلی فروغی و حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۱۶تا۱۳۲۱ش
  2. «گرشاسب‌نامه» اثر حکیم‌ابوتراب‌ علی‌بن‌احمداسدی‌طوسی، به‌تصحیح حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۱۷ش
  3. «منتخب شاهنامه» به‌اهتمام محمدعلی فروغی و حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۲۲ش، ۵۵۰ص
  4. «ترجمه تفسیرطبری» مفصل‌ترین متنی که حبیب یغمایی تصحیح کرده و در ۷ مجلد بین سال‌های ۱۳۳۹تا۱۳۴۴ به‌چاپ رسانده است.
  5. «قصص الانبیاء» تألیف ابواسحاق نیشابوری، به‌اهتمام حبیب یغمایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۰ش
  6. «نمونه نظم‌ونثر فارسی» از آثار اساتید متقدم. به‌اهتمام و تصحیح حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۴۳ش، ۲۷۲ص
  7. «ابیاتی از مولانا صائب» به‌کوشش و اهتمام حبیب یغمایی، تهران، دی۱۳۵۴ش، ‌۲۸ص
  8. «غزلیات سعدی» به‌تصحیح حبیب یغمایی، ‌تهران، ‌مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی،‌ ۱۳۶۱ش،‌۱۱+۷۸۰ص
  9. «دیوان منوچهری دامغانی» در سال۱۳۲۵ش براساس خطی و چاپ پاریس، سال۱۸۸۶م (به‌اهتمام کازیمیرسکی) و چند چاپ سنگی تهران تصحیح شد.

نشریه‌

  1. «نامه فرهنگستان» [ده شماره و یک ضمیمه از سال۱۳۲۲تا۱۳۲۹ش]. نشریه رسمی فرهنگستان ایران،‌ این مجله از ابتدای ۱۳۲۲ با مدیریت رشید یاسمی و سردبیری حبیب یغمایی شروع به‌انتشار کرد.
  2. «روزنامه یغما» با امتیاز مجله یغما انتشار از ۱۳۲۳
  3. «مجله یغما»: بزرگ‌ترین خدمت یغمایی به‌زبان فارسی و حوزه پژوهش‌های ایرانی، چاپ‌ونشر مرتب ۳۱ سال مجلهٔ یغماست از ۱۳۲۷ش
  4. «انتشارات مجله یغما» تکثیر و چاپ جداگانه برخی مقالات مفصل مجله و انتشار آن به‌صورت رسالهٔ مجزا فعالیت دیگر انتشاراتی مجله یغما بوده است.

مقاله‌

  1. «پژوهش‌های ادبی»
  2. «پژوهش‌های تاریخی و جغرافیایی»
  3. «کتاب‌شناسی و نقد کتاب»
  4. «سرگذشت و وفیان معاصران»
  5. «دشواری‌های مجله‌نگاری»
  6. «مباحث اجتماعی، انتقادی و مسائل روز»

یادنامه‌ها و نشر آثار دیگران

  1. «یادنامه تقی‌زاده» به‌اهتمام حبیب یغمایی، تهران، ‌انجمن آثار ملی، ۱۳۴۹ش، ۳۰۶ص
  2. «نامه مینوی» به‌کوشش حبیب یغمایی، ایرج افشار، با همکاری محد روشن، تهران۱۳۵۰ش، ۵۸۸ص
  3. «مقالات فروغی» دربارهٔ شاهنامه فردوسی، اثر محمدعلی فروغی به‌اهتمام حبیب یغمایی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۱ش، ۱۹۲ص
  4. «عامری‌نامه»‌ به‌اهتمام حبیب یغمایی، تهران، انتشارات مجله یغما، ۱۳۵۳ش، ۳۷۳ص
  5. «مقالات فروغی(ج.اول)» اثر محمدعلی فروغی،‌ به‌اهتمام حبیب یغمایی، تهران، انتشارات مجله یغما، ۱۳۵۳ش،‌ ۳۵۱ص
  6. «مقالات فروغی(ج.دوم)» نوشتهٔ محمدعلی فروغی به‌اهتمام حبیب یغمایی، ‌تهران، مجله یغما، ‌۱۳۵۵ش،‌ ۳۰۶ص
  7. «محیط ادب» مجموعه سی گفتار به‌پاس ۵۰ سال تحقیقات و مطالعات سیدمحمد طباطبایی، به‌کوشش حبیب یغمایی و دیگران، تهران، دبیرخانه هیئت‌امنای کتابخانه‌های عمومی کشور، ۱۳۵۸ش، ‌۴۸۸ص
  8. «رجال عصر مشروطیت» نوشتهٔ سیدابوالحسن علوی، به‌کوشش حبیب یغمایی و ایرج افشار، تهران، انتشارات اساطیر، ۱۳۶۳ش، ۱۷۵ص
  9. «نامه‌های طبیب نادرشاه» ترجمه علی‌اصغر حریری، با مقدمه و اهتمام حبیب یغمایی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۴۰ش.
  10. «سازمان آموزش عمومی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» ترجمه سعید نفسی، به‌اهتمام حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۲۳ش، ۲۰ص

سبک و لحن و ویژگی آثار

یغمایی هرآنچه می‌سرود خوب بود. آنچنان‌که نمی‌توان گفت در کدام قالب شعری مسلط‌تر است. شعر «جست‌وجو»:

به جست‌وجوی ورق پاره‌ای دیروز...

نمونه‌ای از قطعات عالی اوست.
قصاید او که شیراز نمونه‌ای از آن‌هاست:

شیراز را زیبا بتی بربسته زیور بنگری / چون از فراز تنگه الله‌اکبر بنگری

چه فخیم و استوار است.
غزلی زیبا، فلسفی و ماندگار به نام شکوه، با مطلع:

تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را

از معروف‌ترین غزل‌های اوست که به آغاز کار شاعری‌اش برمی‌گردد.
دو مثنوی «سفر مکه» و «سلام‌آباد» قدرت طبع و توانایی وی را در پرداختن مضامین به‌رخ می‌کشند.[۳۸]
با خواندن شعر یغمایی و اندیشه در آن، آسانی و روان بودنش را درمی‌یابیم. اشعاری است به‌سبک کلاسیک. شاید در میان شعرهای شاعران صد سال اخیر که به‌سبک سنتی شعر سروده‌اند، اشعار وی روان‌ترین و سهل‌ترین باشد. آثارش درعین سادگی، معنی‌دار است که بسیاری از اشعارش در کتاب‌های درسی درج شده است و از دوران کودکی و تحصیل آن‌ها را به‌یاد داریم. یغمایی در شعر خود به کویر، بیابان و گوشه‌گوشهٔ نقاط ایران نظر دارد و با علاقه و به‌شیوایی از آن یاد می‌کند. یغمایی در شعر خود اشاره‌هایی به قرآن، حدیث و ضرب‌المثل‌ها دارد و همه آن‌ها را با چنان مهارتی به‌کار برده که نمایانگر تسلط کامل او بر معارف گوناگون است. تضمین‌های به کار رفته در شعرش چنان ماهرانه است که برای خواننده شعرِ او تفکیک سروده وی از شاعران گذشته آسان نیست.[۳۹]

جوایز و افتخارات

هم‌زمان با رفتن یغمایی به لندن برای معالجه چشمانش، دانشگاه تهران مراسمی ترتیب داد طی آن مراسم از یغمایی و چند تن دیگر تقدیر شد و دکترای افتخاری ادبیات از سوی دانشگاه تهران به آنان اهدا شد.[۴۰]

بررسی چند اثر

سرنوشت

سرنوشت، دیوان اشعار حبیب یغمایی است. این دیوان، برگزیده‌ای از سروده‌های وی می‌باشد که به تشخیص خودش از سایر اشعارش بهتر است. سرنوشت در تیراژی بسیار کم [۵۰۰نسخه] چاپ شده است. حبیب قطعه‌ای مشهوری به نام سرنوشت سروده بود و آن را در مجله یغما چاپ کرده بود که پس از انتشار آن، بحث‌های بسیاری پیش آمد، علی دشتی، محسن صدرالاشراف و دیگران مقالاتی در رابطه با آن اثر نوشتند. نام کتاب سرنوشت نیز برگرفته از همان قطعه مشهور است. قطعه مذکور همانند عنوانش شعری شک‌آمیز است. پس از انتشار این اثر دوستان شاعر و شاعران دیگری قطعات و قصاید ستایش‌آمیزی درباره آن سرودند که به نمونه‌ای از آن‌ها می‌پردازیم.

ابیاتی از قصیده استاد خلیل‌الله خلیلی(برجسته‌ترین شاعر معاصر افغان):

به گیتی تا بود نازند مرد از فیض داناییسخن‌نازان بود بر حضرت استاد یغمایی
بهار عمر را ماند به پیری شعر شادابششگفتا معجز مرد است در پیری و برنایی
خجسته نثر زیبایش بیاض قدس را ماندز بویایی و شیوایی و نغزی و شکوفایی
گل آرد نوبهار آرد، نشاط آرد، امید آردشود تا باغبان طبع وی در گلشن‌آرایی
کتاب «سرنوشتش» انقلاب دهر را ماندگه از رنج زمین‌گیری گه از اوج فلک‌سایی
از خور تا انارک

مثنوی «از خور تا انارک» از بهترین و زیبا‌ترین و روان‌ترین مثنوی‌هایی است که ساخته شده است. این مثنوی در کتاب سرنوشت درج شده است. با خواندن این اثر شخص به بیابان‌های وهم‌انگیز می‌رود. این اثر به‌سبک اشعار جلال‌الممالک شباهت دارد.[۴۱]

نابینایی

نابینایی از آثار حبیب یغمایی بود که پس از انتشار بلافاصله مشهور شد. این منظومه را در کتاب «سرنوشت» می‌توان خواند. هنگامی که برای معالجه چشمانش به لندن رفته بود این منظومه را سروده است. در آن زمان چند روزی چشمانش بسته بود و او تحت تأثیر این حالت قرار گرفت و اثر مذکور را سرود. نابینایی با این بیت آغاز می‌شود:

دیگر آن آسمان نمی‌بینم
خرمن کهکشان نمی‌بینم[۴۱]

منابعی دربارهٔ شاعر و براساس آثارش

  1. «حبیب یغمایی» زندگی‌نامه‌ٔ استاد از منظر فرزندش افسانه یغمایی منتشرشده در شمارهٔ۸۴ مجلهٔ رشد آموزش زبان‌وادب فارسی، زمستان۱۳۸۶ طی صفحات۴۶تا۵۱[۴۲]
  2. پایگاه نورمگز مقاله‌های متعددی درباب شرح‌حالی بر زندگی حبیب یغمایی به‌تحقیق پژوهشگران گوناگون دردسترس عموم قرار داده که همگی طی سالیان در مجله‌های مرتبط نظیر کلک، رشدمعلم و یغما چا‌پ شده است.[۴۳]
  3. «واپسین سخن» سفری همراه‌با کالبد استاد سخن فارسی، حبیب یغمایی به‌گزارش احمد اقتداری مندرج در مجله یغما، یادنامهٔ یغما طی صفحات ۸۱۹تا۸۳۰[۴۳]
  4. از نامه‌‌های مرحوم علامه محمد قزوینی به حبیب یغمایی منتشرشده در مجلهٔ یغما شماره۱۱۹، خرداد۱۳۳۷ در صفحات ۱۰۸تا۱۱۰[۴۳]
  5. از علامه محمد قزوینی به حبیب یغمایی منتشرشده در مجلهٔ یغما شماره۸ سال بیست‌وششم، آبان۱۳۵۲[۴۴]
  6. از یغمایِ جندقی تا حبیب یغمایی به‌کوشش سیدعلی آل‌داود مندرج در مجلهٔ نامه فرهنگستان دوره۱۳ شماره۳ بهار۱۳۹۳[۴۵]
  7. نگاهی به کتاب و کتاب‌شناسی در نوشته‌های حبیب یغمایی؛ به‌همراه نقد و بررسی و ارائه طرح پیشنهادی جهت شیوهٔ گردآوری و تنظیمِ اطلاعات این نوع آثار به معرفیِ هما افراسیابی منتشرشده در مجلهٔ نقد کتاب میراث شماره ۹و۱۰ بهار و تابستان۱۳۹۵ طی صفحات ۱۵۹تا۱۸۰[۴۳]
  8. نامه‌های حبیب یغمایی به ایرج افشار مندرج در مجله بخارا شماره۱۱۴ مهروآبان۱۳۹۵ از صفحه۲۲۲تا۲۳۶[۴۳]
  9. خوانش کتاب نوشت‌های حبیب یغمایی به‌قلم اسماعیل مهدوی راد منتشرشده در مجلهٔ آینه پژوهش شماره۶، ۲۶بهمن‌واسفند۱۳۹۴ طی صفحات۸۸تا۹۱[۴۶]

نگاه

حبیبِ شاعر در کنار دوستان و همکاران

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)، ۴.
  2. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)، ۱۷.
  3. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)، ۵.
  4. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)، ۵و۶.
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ آل‌داود، ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی، ۲۰و۲۱.
  6. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)، ۲۲و۲۳.
  7. آل‌داود، ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی، ۴۱و۴۲.
  8. یغمایی، سرنوشت و دیگراشعار، ۴۷۸و۴۷۹.
  9. آل‌داود، برین‌خوان یغما، ۲۴۳و۲۴۴.
  10. آل‌داود، برین‌خوان یغما، ۲۴۴.
  11. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)، ۵۴تا۵۶.
  12. آل‌داود، ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی، ۴۱.
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ ۱۳٫۳ ۱۳٫۴ ۱۳٫۵ ۱۳٫۶ «شب حبیب یغمایی». 
  14. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)، ۲۳.
  15. آل‌داود، ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی، ۵۱.
  16. آل‌داود، ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی، ۴۴،۴۳و۴۷.
  17. ایلنت، جام‌جهان‌بین، ۱۱تا۱۳.
  18. آل‌داود، برین‌خوان یغما، ۲۴۲و۲۴۳.
  19. آل‌داود، برین‌خوان یغما، ۷.
  20. آل‌داود، ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی، ۴۵،۴۴و۴۷.
  21. افشار، یادگارنامه حبیب یغمایی، ۹و۱۰.
  22. آل‌داود، ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی، ۱۸.
  23. آل‌داود، ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی، ۲۲.
  24. آل‌داود، ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی، ۳۵.
  25. آل‌داود، ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی، ۲۴تا۳۱.
  26. آل‌داود، ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی، ۵۷.
  27. آل‌داود، ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی، ۴۶و۴۷.
  28. «دیداری با یغمایی در آرامگاهش». 
  29. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)، ۱۰.
  30. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)، ۱۵.
  31. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)، ۱۷.
  32. یغمایی، سرنوشت و دیگر اشعار، ۱۵و۱۶.
  33. {{{1}}}، برین‌خوان ‌یغما، ۲۱۰و۲۱۱.
  34. آل‌داود، ارج‌نامه حبیب یغمایی، ۳۰۵.
  35. یغمایی، سرنوشت و دیگر اشعار، ۲۰.
  36. آل‌داود، ارج‌نامهٔ حبیب یغمایی، ۳۰۵.
  37. اتحاد، پژوهشگران‌معاصرایران(ج۸)، ۱۴و۱۵.
  38. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران(ج۸)، ۶.
  39. آل‌داود، ارج‌نامه حبیب یغمایی، ۳۰۱.
  40. آل‌داود، ارج‌نامه حبیب یغمایی، ۴۶.
  41. ۴۱٫۰ ۴۱٫۱ {{{1}}}، ارج‌نامه حبیب یغمایی، ۳۰۳و۳۰۴.
  42. «زندگی‌نامهٔ استاد از منظر دخترش». 
  43. ۴۳٫۰ ۴۳٫۱ ۴۳٫۲ ۴۳٫۳ ۴۳٫۴ «مقاله‌های متعدد با نویسندگان گوناگون». 
  44. «نامه‌نگاری علامه به یغمایی». 
  45. «از یغمای جندقی تا حبیب یغمایی». 
  46. «خوانش کتاب نوشت‌های حبیب یغمایی». 

منابع

  1. اتحاد، هوشنگ (۱۳۹۰). پژوهشگران معاصر ایران. هشتم. تهران: فرهنگ معاصر. شابک ۹۶۴-۸۶۳۷-۰۱-۶.
  2. آل‌داود‌، سیدعلی (۱۳۸۵). ارج‌نامه حبیب یغمایی. تهران: میراث مکتوب. شابک ۹۶۴-۸۷۰۰-۱۷-۶.
  3. آل‌داود‌، سیدعلی (۱۳۸۷). برین‌خوان یغما. اول. مگستان. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۲۳-۶.
  4. آل‌داود‌، سیدعلی (۱۳۸۹). برین‌خوان یغما. دوم. مگستان. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸.
  5. یغمایی، حبیب (۱۳۹۰). سرنوشت و دیگر اشعار. تهران: بهین. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۹۱۰۲۹-۵-۲.
  6. افشار، ایرج (۱۳۵۶). یادگارنامه حبیب یغمایی. تهران: فرهنگ‌ایران‌زمین.
  7. ایلنت، علی (۱۳۹۷). جام‌جهان‌بین. تهران: مدید. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۸۷۲۲-۶۴-۹.

پیوند به بیرون

  1. «شب حبیب یغمایی». بخارا، ۲۲اردیبهشت ۱۳۹۵. بازبینی‌شده در ۲۵اسفند۱۳۹۷. 
  2. «زندگی‌نامهٔ استاد از منظر دخترش». پرتال جامع علوم‌انسانی، ۲۰اردیبهشت۱۳۹۸. 
  3. «مقاله‌های متعدد با نویسندگان گوناگون». نورمگز. بازبینی‌شده در ۱۵اردیبهشت۹۸. 
  4. «یغمایی». پرتال جامع علوم‌انسانی. بازبینی‌شده در ۲۵اردیبهشت۱۳۹۸. 
  5. «نامه‌نگاری علامه به یغمایی». پرتال جامع علوم‌انسانی. بازبینی‌شده در ۲۵اردیبهشت۱۳۹۸. 
  6. «از یغمای جندقی تا حبیب یغمایی». پرتال جامع علوم‌انسانی. بازبینی‌شده در ۲۷اردیبهشت۱۳۹۸. 
  7. «خوانش کتاب نوشت‌های حبیب یغمایی». پرتال جامع علوم‌انسانی. بازبینی‌شده در ۲۷اردیبهشت۱۳۹۸. 
  8. «دیداری با یغمایی در آرامگاهش». آپارات. 

[[رده: