حسین منزوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
یاسوجیرو (بحث | مشارکت‌ها)
طراوت بارانی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۳۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
|نام                     = حسین منزوی
|نام             = حسین منزوی
|تصویر                   = Monzavi javan0.jpg
|تصویر           = Monzavi javan0.jpg
|توضیح تصویر             = '''پدر غزل معاصر ایران'''
|توضیح تصویر     = '''پدر غزل معاصر ایران'''<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.imna.ir/news/301724/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D8%AF%D8%B1-%D8%BA%D8%B2%D9%84-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86‏|عنوان= یادنامه‌ای برای پدر غزل معاصر ایران}}</ref>
|نام اصلی               = حسین منزوی
|نام اصلی         = حسین منزوی
|زمینه فعالیت           = شعر
|زمینه فعالیت     = سُرایش
|ملیت                    = ایرانی
|تاریخ تولد       = ۱مهر۱۳۲۵<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.hamshahrionline.ir/news/146699/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-%DB%B1%DB%B3%DB%B2%DB%B5-%DB%B1%DB%B3%DB%B8%DB%B3‏|عنوان= بخوانیم و منزوی را بشناسیم}}</ref>
|تاریخ تولد             = ۱مهر۱۳۲۵
|محل تولد         = یکی از روستاهای زنجان<ref name="منزویِ نگاه">{{یادکرد وب|نشانی= https://negahpub.com/shop/poetry/%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%87-%D8%A7%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C/|عنوان= نگاهی به زندگی و آثار منزوی}}</ref>
|محل تولد               = زنجان
|والدین           = محمد و فاطمه<ref name="منزویِ نگاه"/>
|والدین                 = محمد منزوی و فاطمه توکلیان
|تاریخ مرگ       = ۱۶اردیبهشت۱۳۸۳<ref name="منزویِ نگاه"/>
|تاریخ مرگ               = ۱۶اردیبهشت۱۳۸۳
|محل مرگ         = تهران بیمارستان رجایی<ref name="منزویِ مروارید">{{یادکرد وب|نشانی= http://morvarid-pub.com/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C|عنوان= با حسین منزوی در مروارید}}</ref>
|محل مرگ                 = تهران بیمارستان رجایی
|علت مرگ         = آمبولی ریوی تهران بیمارستان رجایی<ref name="منزویِ مروارید"/>
|علت مرگ                 = آمبولی ریوی
|محل زندگی       = زنجان و تهران<ref name="منزویِ نگاه"/>
|محل زندگی               = زنجان و تهران
|مختصات محل زندگی = زنجان محله فردوسی
|مختصات محل زندگی       = زنجان محله فردوسی
|مدفن             = مزار پایین زنجان
|مدفن                   = مزار پایین زنجان
|لقب             = رها
|لقب                     = رها
|بنیانگذار       = غزل روایی
|بنیانگذار               = غزل روایی
|سال‌های نویسندگی  = کودکی تا پایان عمر
|سال‌های فعالیت          =۱۳۵۰تا۱۳۸۳
|سبک نوشتاری      = غزل، سپید و نیمایی
|سبک شعری                = غزل٬ سپید و نیمایی
|کتاب‌ها           = [[مجموعه‌اشعار حسین منزوی]]، «از شوکران و شکر»، «از کهربا و کافور» و...
|کتاب‌ها                 = [[از شوکران و شکر]]، [[از کهربا و کافور]]، [[با عشق در حوالی فاجعه]]، [[با سیاوش از آتش]] و...
|تخلص             = رها
|تخلص                   = رها
|همسر            =
|فرزندان                 = غزل منزوی
|فرزندان         = غزل<ref name="منزویِ مروارید"/>
|تحصیلات                 = فارغ‌التحصيل رشته ادبیات فارسی
|تحصیلات           = فارغ‌التحصیل رشته ادبیات فارسی<ref name="منزویِ نگاه"/>
|دانشگاه                 = دانشگاه تهران
|دانشگاه         = دانشگاه تهران<ref name="منزویِ نگاه"/>
|علت شهرت               = غزل
|علت شهرت         = غزل
|تأثیرپذیرفته از         = حافظ و نیما یوشیج
|تأثیرپذیرفته از = حافظ و [[نیما یوشیج]]
|امضا                   = Monzavi.emza.jpg
|امضا             = Monzavi.amza.png
}}
}}
[[پرونده:Monzavi nojavan1.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''حسین در عنفوان جوانی'''</center>]]
[[پرونده:Monzavi nojavan1.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''جوانی و شور عشق'''</center>]]
[[پرونده:Monzavi javan1.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''منزوی در اواخر جوانی'''</center>]]
[[پرونده:Monzavi javan1.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''ورود به میان‌سالی'''</center>]]
[[پرونده:Monzavi&bahar.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''منزوی در بهار زنجان'''</center>]]
[[پرونده:Monzavi&bahar.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''بهار زنجان و ترنم غزل'''</center>]]
 
'''حسین منزوی''' شاعرِ مثنوی، قصیده، رباعی، چهارپاره‌ و سرایندهٔ شعر [[نیمایی]] و [[سپید]]، ترانه‌‌سرا و زنده‌کنندهٔ غزل معاصر است.
'''حسین منزوی''' شاعرِ مثنوی، قصیده، رباعی و چهارپاره‌سرا، سرایندهٔ شعر نیمایی و سپید، ترانه‌‌سرا و از زنده‌کنندگان غزل معاصر.
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
او را از شاعرانی می‌دانند که نوآوری‌ها و خلاقیت‌هایش در سرودن غزل کم‌نظیر بوده است تا بدان‌جا که با نوآوری‌های خاص خود، در ادراک صحیح استعاره و صور خیال از یک سو و با نگاه متفاوت و مضمون‌های تازه‌ای که در نظم و بیانش شکل گرفت در انتقال معانی و مفاهیمی نوین از سوی دیگر، به‌راستی اشعارش با شعرهای شاعران برجستهٔ معاصر هم‌پایه است. غزل منزوی را باید نوعی تلفیق آگاهانه‌ای از شعرهای نیما و حافظ دانست. منزوی در کنار توجه به ترکیب‌های واژگانی غزل سنتی، توانست ترکیب‌هایی نو بسازد که پیش از او سابقه‌ نداشت. برخی نقش نیما یوشیج و حسین منزوی را در زنده‌کردن شعر، همسنگ می‌دانند.
حسین منزوی را در شمار شاعرانی می‌شناسند که نوآوری‌ها و خلاقیت‌هایش در غزل کم‌نظیر بود تا بدان‌جا که با ادراک صحیح استعاره و [[صور خیال]] از یک‌سو و با نگاه متفاوت، بهره‌جستن از هنر تشبیه در انتقال مفاهیم، مضامین نو و تصویرسازی‌های جدید، از سوی دیگر، به‌راستی اشعارش با شاعران برجستهٔ معاصر هم‌پایه است. غزل منزوی را باید نوعی تلفیق آگاهانه‌ از شعرهای [[نیما]] و حافظ دانست. منزوی در کنار توجه به ترکیب‌های واژگانی غزل سنتی، توانست ترکیب‌هایی نو بسازد که پیش از او سابقه‌ نداشت. برخی نقش نیما یوشیج و حسین منزوی را در زنده‌کردن شعر، هم‌سنگ می‌دانند.{{سخ}}
 
منزوی شیفتهٔ غزل بود و جریان سالم، فعال و زندهٔ شعر امروز را دنبالهٔ شعر نیما می‌دانست. از میان انواع قالب‌های شعری، فقط در مثنوی و غزل ظرفیت بازتاب جامعهٔ امروز را می‌دید و در میان این دو غزل را موفق‌تر می‌دانست. غزلِ روایی با لحن نمایشنامه‌ای که در سروده‌های منزوی نمود یافته، شیوه‌ای نو در رویکرد به غزل است که زمینه‌ساز تحولی بزرگ در نگاه سنتی به غزل شد. البته او را نباید صرفاً غزل‌سرا نامید؛ چراکه در سرودن شعر نیمایی و سپید نیز بسیار پاکیزه‌سخن بود.<ref>{{پک|منزوی|۱۳۹۷|ک= گزینه اشعار حسین منزوی|ص=۱۵}}</ref>{{سخ}}
منزوی شیفتهٔ غزل بود و جریان سالم، فعال و زندهٔ شعر امروز را دنبالهٔ شعر نیما می‌دانست. از میان قالب‌های شعری، فقط در مثنوی و غزل ظرفیت بازتاب جامعهٔ امروز را می‌دید و در میان این دو غزل را لایق‌تر می‌دانست. غزل روایی با لحن نمایشنامه‌ای شیوه‌ای نو در رویکرد به غزل بود كکه زمینه‌ساز تحولی بزرگ در نگاه سنتی به غزل شد. البته او را نباید صرفاً غزل‌سرا نامید؛ چراکه در سرودن شعر نیمایی و سپید نیز بسیار تبحر داشت.  
منزوی به روایت نیز علاقه‌ای بسیار داشت. شاید این ذوق را از زمان کودکی که مادر بر سر بالینش ''قصه‌های امیرارسلان'' را می‌خواند ‌به‌ارث برده بود<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان= نگاهی به زندگی حسین منزوی|ژورنال= حافظ|شماره= ۴۷|سال= ۱۳۸۶|ص= }}</ref> و او را به ترانه‌سرایی علاقه‌مند ‌کرد. نگاه و توجه اصلی‌ِ منزوی در ترانه نیز معطوف «عشق» بود. به‌قول خودش عشق هویت اصلی آثارش را می‌سازد. در شعر محاوره‌ای (ترانه)، صداقت و صمیمیت کلام و غنای موسیقیایی ترانه‌ها و غزل‌های حسین منزوی، موجب اقبال عمومی هنرمندان دیروز و امروز عرصهٔ موسیقی و آواز شد. ترانه‌های منزوی در کنار زبان ساده و روان، بیانی شیوا دارد و غالباً دوبیتی‌هایی پیوسته است. در ترانه‌سرایی نیز برخی ویژگی‌های شعری‌‌اش، نظیر کهن‌گرایی، درخشش موسیقیِ بیرونی، نوآوری در ساختار و قالب‌های شعری و وزن‌های تازه، چشم‌نوازی می‌کند. منزوی حدود ۱۵۰ ترانه برای آوازخوانان و هنرمندانی چون: ''حسین خواجه امیری (ایرج)''، ''جمال وفایی''، ''ناصر مسعودی''، ''بانو فیروزه''، ''بانو گیتی'' و ''مسعود خادم'' سروده است و ترانه‌هایش در مجموعه‌های شماری از خوانندگان نام‌آشنا همچون ''کوروش یغمایی''، ''محمد نوری'' و ''داریوش اقبالی'' بارها شنیده شده است.<ref name= "منزویِ مروارید"/>
 
این شاعر مضامین عاشقانه، در تصاویرسازی‌هایش، از عنصر تشبیه به‌وفور استفاده می‌کند و بیانش بازتاب‌کنندهٔ مسائل اجتماعی است. گاهی از شعر گذشتگان مایه گرفته؛ اما نوآوری در معانی و تصویرهای جدید، به شعر او ویژگیِ خاصی بخشیده است.


منزوی به روایت علاقه بسیاری داشت. شاید این ریشه را از زمانی که کودک بود و مادر بر سر بالینش ''قصه‌های امیرارسلان'' را می‌خواند ‌به‌ارث برده باشد. ازاین‌رو به ترانه‌سرایی علاقه‌مند می‌شود و پا در این حرفه گذاشت. او در ترانه‌هایش نیز به‌مانند شعر نگاه و توجه اصلی‌اش را معطوف عشق کرد و به‌قول خودش عشق هویت اصلی آثارش را می‌سازد. در شعر محاوره‌ای(ترانه)، صداقت و صمیمیت کلام و غنای موسیقایی ترانه‌ها و غزل‌های حسین منزوی، موجب اقبال عمومی هنرمندان دیروز و امروز عرصهٔ موسیقی و آواز شد. [[كوروش یغمایی]] نام آلبوم خود را از غزل ''هنگام وصل ماست، به باغ بزرگ شب...'' برگزید و [[محمد نوری]]، چند ترانهٔ فوق‌العاده از منزوی را آواز کرد:
==از میان یادها==
<span style="color:orange"> ''نمی‌شه غصه یه لحظه ما رو تنها بذاره؟...''</span><noinclude>
===کودکی‌‌ام در روستا گذشت===
ترانه‌های منزوی نیز در کنار زبان ساده و روان، بیانی شیوا دارد. ترانه‌هایش غالباًدوبیتی‌های پیوسته است. وی در ترانه‌سرایش نیز برخی ویژگی‌های شعری‌ خود، مانند کهن‌گرایی، درخشش موسیقیِ بیرونی، پرداختن به نوآوری در ساختار و قالب‌های شعری و وزن‌های تازه را به‌کار گرفته است.
خاطرهٔ منزوی از زندگی در روستا:
''داریوش اقبالی'' دیگر خواننده‌ای است که چند نمونه از غزل‌های منزوی با درون‌مایه‌ٔ اجتماعی را با آهنگی به‌یادماندی خواند. منزوی حدود ۱۵۰ ترانه برای آوازخوانان و هنرمندانی چون: ''حسین خواجه امیری (ایرج)''، ''جمال وفایی''، ''ناصر مسعودی''، ''بانو فیروزه''، ''بانو گیتی'' و ''مسعود خادم'' سروده است.
:''پررنگ‌ترین خاطره‌ای که من از آن پنج‌شش سال دارم برمی‌گردد به سگی که آن‌قدر درنده بود که حتی آن بابایی که آب برای خانهٔ ما می‌آورد و بعد کوزه را می‌برد، جرئت داخل‌آمدن نداشت و حتی اهالی هم قبل از ورودشان می‌گفتند: «این سگ را یه کاریش بکنید.» اما خب نمی‌دانم، به چه دلیل این سگ که گنده‌ها از آن حساب می‌بردند به منِ بچه اجازه می‌داد نوازشش کنم و حتی ازش سواری بگیرم. اجازه می‌داد موهای پشت گردنش را مثل چه می‌دانم یک اسب بگیرم و با او چنین رفتار کنم.''<ref>{{پک|ابراهیم اسماعیلی اراضی|۱۳۹۵|ک= از عشق تا عشق|ص=}}</ref>


===اولین بیت زندگی‌ام===
یادم می‌آید پنجم دبستان که بودم شعری داده بودند که من سر صف برای بچه‌ها به‌مناسبت پایان سال تحصیلی، بخوانم. مثنوی بود. اولش این بود:
<center><span style="color:orange">'''دبستان پرورد گل‌های خندان'''</span><noinclude><span></center>
<center><span style="color:orange">'''دبستان پرورد مرغان خوش‌خوان...'''</span><noinclude><span> </center>
همین‌طوری در یکی از جلسات تمرین با خودم گفتم:{{سخ}}
<center><span style="color:orange">'''دبستان پرورد سرباز جنگی'''</span><noinclude><span></center>
<center><span style="color:orange">'''دبستان پرورد توپ و تفنگی...'''</span><noinclude><span></center>
این درواقع اولین بیتی بود که من ساختم.<ref>{{پک|ابراهیم اسماعیلی اراضی|۱۳۹۵|ک= از عشق تا عشق|ص=}}</ref>


==داستانک==
===مرغ و خروس کلاس پنجم===
===مرغ و خروس کلاس پنجم===
کلاس پنجم، شاگرد اول شده بودم. روزی آقایی با هیئتی دهاتی در را زد و وارد شد. دیدم هشت مرغ و خروس آورده و یک بسته. گفت: «اینا رو آقای منزوی، باباتون داده.»
{{گفتاورد تزیینی|منزوی در خاطره‌ای از دوران کودکی تعریف می‌کند که:
پدرم که آمد، گفت: «اینا رو آقای مطلبی آورد برای تو و گفت اینا رو بدین حسین بخوره، بهتر درس بخونه، این کتابا رو هم بدین بخونه.» هدیهٔ معلم دورهٔ ابتدایی من این بود: هفت جلد رمان تاریخیِ «به‌سوی روم» نوشتهٔ محمدابراهیم زمانی آشتیانی.
:کلاس پنجم، شاگرد اول شدم. روزی آقایی با هیبتی دهاتی در را زد و وارد شد. دیدم هشت مرغ و خروس آورده و یک بسته. گفت: «اینا رو آقای منزوی، باباتون داده.» پدرم که آمد، گفت: «اینا رو آقای مطلبی آورد برای تو و گفت اینا رو بدین حسین بخوره، بهتر درس بخونه، این کتابا رو هم بدین بخونه.» هدیهٔ معلم دورهٔ ابتدایی من این بود: هفت جلد رمان تاریخیِ «به‌سوی روم» نوشتهٔ محمدابراهیم زمانی آشتیانی.<ref>{{پک|ابراهیم اسماعیلی اراضی|۱۳۹۵|ک= از عشق تا عشق|ص=}}</ref>}}


===روزنامه===
===حسین‌ننه===
اولين باري كه شعر حسين در روزنامه چاپ ميشود خوشحال و دوان دوان آن را پيش پدر ميبرد. پدرش به او ميگويد كه خيلي خوب است كه شعرت در روزنامه چاپ شده اما هر وقت شعرت كنار شعري مثل اين(اشاره به شعري از [[منوچهر آتشي]]) چاپ شد اون وقت حسابه. اون قبوله.
در خانه من تعیین می‌کردم که در مسافرت‌ها کجا برویم، چی کار کنیم یا مثلاً برای ناهار و شام چه چیزی بخوریم. من مسئول خرید خانه هم بودم. جوانی لاغراندام بودم با موهایی تراشیده و لباس‌هایی که به تنم زار می‌زد. همیشه در صف نانوایی منتظر نوبت نان بودم؛ برای‌همین پدرم اسم مرا گذاشته بود حسین‌ننه.<ref>{{پک|ابراهیم اسماعیلی اراضی|۱۳۹۵|ک= از عشق تا عشق|ص=}}</ref>


===شعر دزدي===
===شعر دزدی===
زماني كه منزوي مجموعه شعري را براي چاپ به دست [[فريدون مشيري]] مي رساند، فريدون مشيري گمان به تقلبي بودن شعر ميبرد و بعد ها به خودش ميگويد : راستش من باور نمي كردم كه شعرها مال خودت باشد، براي اينكه شعرها بي نقص يا كم نقص با وزني باز ، خيلي مسلط و خيلي شسته و رفته بودند... با خود فكر كردم اين شعر ممكن است... حالا مال خودت نباشد.
منزوی مجموعه‌شعرش را برای چاپ به دست [[فریدون مشیری]] می‌رساند. مشیری گمان به تقلبی‌بودن شعر می‌برد و بعدها به خودش می‌گوید:
:''راستش من باور نمی‌کردم که شعرها مال خودت باشد، برای‌اینکه شعرها بی‌نقص یا کم‌نقص با وزنی باز، خیلی مسلط و خیلی شسته‌ورفته بود... با خود فکر کردم این شعر ممکن است... حالا مال خودت نباشد.''<ref>{{پک|ابراهیم اسماعیلی اراضی|۱۳۹۵|ک= از عشق تا عشق|ص=}}</ref>


===شعر من قشنگ تره!===
===شیرین‌ترین بهار منزوی===
روزي به خودم  اجازه اين گستاخي را دادم كه او را نصيحت ك نم، فقط از اين بابت كه از او بزرگ‌تر بودم، گفتم: حسين جان كمي بيشتر به فكر خودت باش. منزوي جواب داد: بهمني جان([[محمد علي بهمني]]): نصف قرن ديگر و حتي شايد زودتر، هيچ‌كس نمي‌پرسد كه منزوي يا محمد علي بهمني چگونه زندگي ميكردند، گرسته بودند يا سير ... تنها به اشعارمان نگاه ميكنند و شعر من از شعر تو بهتر است.
برف واپسین روزهای۱۳۴۶ بر زمین می‌نشست. ''«نعمت‌الله جهان‌بانویی»'' مدیرمسئول [[مجله فردوسی|مجلهٔ فردوسی]] آمادهٔ تعطیلات نوروزی می‌شد. کلیدهای چراغ را یکی‌یکی پایین می‌داد تا دفتر خاموش شود که ناگهان نامه‌ای روی میزش دید. پشت پاکت نوشته بود: «حسین منزوی، زنجان»{{سخ}}
غزلی تازه از شاعری گمنام رسیده؛ اما عجیب‌تر آنکه جوانی شهرستانی آن را سروده است. غزلی با مطلع:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|لبت صریح‌ترین آیهٔ شکوفایی است|چشم‌هایت، شعر سیاه گویایی است}}
{{پایان شعر}}
''جهان‌بانویی'' عیار غزل خوب را خوب می‌دانست. آن‌هم زمانی که شاعرش جوانی گمنام و شهرستانی بود. این گونه شد که شعر منزوی، بهار۴۷ در یکی از مجله‌های ادبی بسیار معتبر دوران، چاپ شد.<ref name="منزویِ عاشق">{{یادکرد وب|نشانی= http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3632943&ref=Author|عنوان= منزوی عشق بود، آیا می‌شناسیدش}}</ref>


===خاطره حسين منزوي از سپری کردن چند سال کودکی‌اش در روستا===
===خاطره‌های منزوی از پدرش===
پر رنگ ترین خاطره‌ای که من از این پنج شش سال دارم بر میگردد به آن سگی که آنقدر درنده بود که حتی آن بابایی که آب برای خانه‌ی ما میآورد و بعد کوزه را میبرد٬ جرئت تو آمدن نداشت و حتی اهالی هم قبل از ورودشان میگفتند : این سگ را یکاریش بکنید. اما خوب نمی‌دانم و به چه دلیل این سگ که گنده‌ها از آن حساب می‌بردند به من بچه اجازه می‌داد نوازشش کنم و حتی ازش سواری بگیرم  و موهای پشت گردنش را مثل چه می‌دانم یک اسب با او رفتار کنم.
====روزنامه====
اولین باری که شعر حسین منزوی در روزنامه چاپ می‌شود خوش‌حال و دوان‌دوان آن را پیش پدر می‌برد. پدر می‌گوید: «خیلی خوب است که شعرت در روزنامه چاپ شده.» شعر حسین در صفحه‌ای غیر از صفحهٔ ادبیات چاپ شده بود. پدر برای اینکه حسین به اهمیت موضوع پی‌ببرد به شعری از [[منوچهر آتشی]] در صفحه ادبیات اشاره کرد و گفت: «اما هروقت شعرت کنار شعری مثل این، چاپ شد اون‌وقت حسابه؛ اون قبول.»<ref>{{پک|ابراهیم اسماعیلی اراضی|۱۳۹۵|ک= از عشق تا عشق|ص= }}</ref>


===خاطره منزوی از مادر خود===
====خانه نخرید نخرید تا سرانجام...====
مادرم همیشه در دعواهای من با بچه‌ محل‌ها طرف آنها را میگرفت. مادرم اگر کسی به خانه‌اش می‌آمد و تو سرش هم می‌زد ممکن بود سرش را هم بلند نکند و بگوید مثلن چرا زدی! فقط چون او مهمان بود. مادرم احترام بیش از انداه‌ای به مهمانهایش میگذاشت. در این مورد من یکبار بدلم ماند که به شکایت کننده بگوید تقصیر بچه تو بوده. شاید از ذات بچه خودش آگاهی داشته دیگر! چون میدید من چه آتشی میسوزانم در خانه. این بود که من از پیش از نظر مادرم محکوم بودم.
{{گفتاورد تزیینی|پدرم همیشه می‌خواست خانه بخرد. به‌قول خودش می‌گوید:
:''من موقعی می‌خواستم خانه بخرم؛ ولی آن موقع که خانه هزاروپانصد تومن بود و من هزاروسیصد تومن داشتم. آن موقع که خانه پانزده‌هزار تومن بود من دوازده‌هزار تومن داشتم. آن موقع که خانه صدوپنجاه‌هزار تومن بود من مثلاً صدوچهل‌هزار تومن داشتم.''{{سخ}}
پدرم همیشه مقداری پول برای خانه خریدن و برای رقم‌زدن این اتفاق مبارک، کم داشت. ما آن‌قدر خانه نخریدیم و نخریدیم و نخریدیم تا آنکه خانه پدری پدرم را به دو یا سه برابر قیمت آن‌هم از عمه و عموها خریدیم!<ref>{{پک|ابراهیم اسماعیلی اراضی|۱۳۹۵|ک= از عشق تا عشق|ص=}}</ref>}}


===با مادرم در مهمانی===
===شعر من قشنگ‌تره!===
یادم است که یک میهمانی دعوت شده بودیم خانه  ''میرزا حسین'' یکی از خوانین ده. غذا چیده بودند و حسابی سفره رنگین بود. مرغ بریانی درسته گذاشته بودند٬ ندیده بودم راستش. نه دیده بودم نه خورده بودم. پسر معلم فقیر ده(خودش) جلو آن همه زن و خان و نمیدانم فلان و بهمان نشسته بود. یهو با آن لهجه گفتم مامان اون چیه؟!  گفت: هیس! هیس! باز تکرار کردم. با خودش گفت این بچه الانه که آبرویم را ببرد. بگمانم میخواست من را برای لو دادنش در مورد این قضیه که جلو جمع عاریه‌ای بودن طلایش ای برای عروسی یکی ازاقوام را ل. داده بودم٬ تنبیه کند. شاید چه میدانم منگل بودم.
{{گفتاورد تزیینی|[[محمدعلی بهمنی|بهمنی]] از پنددادنش به منزوی می‌گوید:
:روزی به خودم اجازهٔ این گستاخی را دادم که او را نصیحت کنم فقط از این بابت که از او بزرگ‌تر بودم. گفتم: «حسین‌جان کمی بیشتر به فکر خودت باش.» منزوی جواب داد:
:بهمنی‌جان، نیم قرن دیگر و حتی شاید زودتر، هیچ‌کس نمی‌پرسد که منزوی یا بهمنی چگونه زندگی می‌کردند، گرسنه بودند یا سیر... تنها به اشعارمان نگاه می‌کنند و شعر من از شعر تو بهتر است.<ref>{{پک|ابراهیم اسماعیلی اراضی|۱۳۹۵|ک= از عشق تا عشق|ص=}}</ref>}}


===یادهای منزوی از مادرش===
====همیشه تو مقصری!====
مادرم همیشه در دعواهای من با بچه‌‌محل‌ها طرف آن‌ها را می‌گرفت. مادرم اگر کسی به خانه‌اش می‌آمد و توی سرش هم می‌زد ممکن بود سرش را هم بلند نکند و بگوید مثلاً چرا زدی! فقط چون او مهمان بود. احترام بیش‌ازانداه‌ای به مهمان‌هایش می‌گذاشت. به دلم ماند که یک بار به شاکی بگوید، تقصیر بچهٔ تو بود. شاید از ذات بچهٔ خودش آگاهی داشته دیگر! چون می‌دید من چه آتشی می‌سوزانم در خانه. این بود که من از پیش، در نظر مادرم، محکوم بودم.<ref>{{پک|ابراهیم اسماعیلی اراضی|۱۳۹۵|ک= از عشق تا عشق|ص=}}</ref>


===خانه نخریدن===
====با مادرم در مهمانی====
پدرم همیشه می‌خواست خانه بخرد. بقول خودش میگوید: ''من موقعی که میخواستم خانه بخرم ولی آن موقع که خانه هزار و پانصد تومن بود من هزار و سیصد تومن داشتم. آن موقع که خانه پانزده هزار تومن بود من دوازده هزار تومن داشتم.آن موقع که خانه صد و پنجاه هزار تومن بود من مثلن صد و چهل هزار تومن داشتم''. پدرم همیشه مقداری پول برای خانه خریدن و برای رقم زدن این اتفاق مبارک٬ کم داشت. ما آنقدر خانه نخریدیم و نخریدیم و نخریدیم تا آنکه خانه پدری پدرم را به دو یا سه برابر قیمت آنهم از عمه و عموها خریدیم!
یادم است خانهٔ ''میرزاحسین'' یکی از خوانین ده دعوت بودیم. غذا چیده بودند و حسابی سفره رنگین بود. مرغ بریانیِ درسته گذاشته بودند، ندیده بودم راستش. نه دیده بودم نه خورده بودم. پسر معلم فقیر ده (خودش) جلو آن‌همه زن و خان و نمی‌دانم فلان‌وبهمان نشسته بود. یهو با آن لهجه گفتم مامان اون چیه؟! گفت: «هیس! هیس!» باز تکرار کردم. با خودش گفت این بچه الان است که آبرویم را ببرد. بگمانم می‌خواست من را که در جمع عاریه‌ای‌بودن طلایش‌ در عروسیِ یکی از اقوام را لو داده بودم، تنبیه کند. شاید چه می‌دانم مُنگل بودم.<ref>{{پک|ابراهیم اسماعیلی اراضی|۱۳۹۵|ک= از عشق تا عشق|ص=}}</ref>
 
 
===ساختن اولین بیت===
یادم می‌آید پنجم دبستان که بودم یک شعری داده بودند من که سر صف برای بچه‌ها بمناسبت پایان سال تحصیلی٬ بخوانم. یک مثنوی بود. اولش این بود: دبستان پرورد گلهای خندان/دبستان پرورد مرغان خوشخوان... همینطوری در یکی از جلسات تمرین با خودم گفتم: دبستان پرورد سرباز جنگی/ دبستان پرورد توپ و تفنگی... این در واقع اولین بیتی بود که من ساختم.
 
 
===حسین ننه===
در خانه من تعیین میکردم که در مسافرت ها کجا برویم چی کار کنیم یا مثلن برای ناهار و شام چه چیزی بخوریم٬ من مسئول خرید خانه هم بودم٬ جوانی لاغر اندام بودم با موهایی تراشیده و با لباس‌هایی که به تنم زار میزدند همیشه در صف نانوایی منتظر نوبت نان بودم از این رو پدرم من اسم من را گذاشته بود حسین ننه.
 


===تنبلی ذاتی===
===تنبلی ذاتی===
در مورد تنبلی ذاتی خودم در ارتباط با درس خواندن بگویم من اصلن عادت به بردن کتاب به مدرسه نداشتم. مثلن اگر قرار بود صفحه فلان تا فلان قسمت را در کلاس بخوانیم من آن چند صفحه را از کتاب میبردیم و توی جیب پشت شلوار می‌گذاشتم و به مدرسه میرفتم. امتحانات نهایی را هم که می‌دادیم یک لگد به کتابها میزدیم و آنها را در باغچه دبیرستان پرت می‌کردیم و با خوشحالی از اینکه سال تحصیلی تمام شده با بچه‌ها جشن می‌گرفتیم.
در وصف تنبلی ذاتی خودم در درس‌خواندن بگویم که من اصلاً عادت نداشتم، کتاب به مدرسه ببرم. مثلاً اگر قرار بود صفحهٔ فلان تا فلان قسمت را در کلاس بخوانیم من آن چند صفحه را از کتاب می‌بُردیم و توی جیب پشت شلوار می‌گذاشتم و به مدرسه می‌رفتم. امتحانات نهایی را هم که می‌دادیم یک لگد به کتاب‌ها می‌زدیم و آن‌ها را در باغچه دبیرستان پرت می‌کردیم و با خوش‌حالی از اینکه سال تحصیلی تمام شده با بچه‌ها جشن می‌گرفتیم.


===اولین بار در تهران===
===اولین بار در تهران===
وقتی برای اولین بار که یک جوان هجده ساله کم تجربه شهرستانی بودم می‌خواستم به جامعه بزرگ ''تهران'' بیایم آن هم با آن افسانه‌هایی که از این شهر می‌سازند و به ‌ما میگویند٬ چه می‌دانم٬ بیم دادن‌ها زنهار دادن ها این شهر فلان است و فلان است حواست باشد جیبت را نزنند٬ مادرم را تحت تاثیر گذاشته بود. پولی که من برای شهریه ترم اول دانشگاه داشتم را در یک کیسه‌ای گذاشت و آن کیسه را دوخت بعد آن کیسه را در یک کیسه دیگر گذاشت و گذاشت داخل جیبم و جیبم را هم در کمال حیرت دوخت... تنها شکلی که میشد پول من را بزنند این بود که خود من را بدزدند. مبلغ پول هشتصد و پنجاه تومن بود گرچه پول زیادی نبود اما برای مادر من و البته خانواده ما در سال ۱۳۴۴ پول زیادی محسوب می‌شد.
جوانی هجده‌سالهٔ کم‌تجربه و شهرستانی بودم که اولین بار می‌خواستم به جامعهٔ بزرگ «تهران» بیایم آن‌هم با آن افسانه‌هایی که از این شهر می‌سازند و به ‌ما می‌گویند. چه می‌دانم، بیم‌دادن‌ها، زنهاردادن‌ها، این شهر فلان است و فلان است، حواست باشد جیبت را نزنند. این حرف‌ها مادرم را تحت تأثیر قرار داده بود. پولِ شهریهٔ ترم اول دانشگاه را در کیسه‌ای گذاشت، آن کیسه را دوخت و در کیسه‌ای دیگر گذاشت و گذاشت داخل جیبم و جیبم را هم در کمال حیرت دوخت... . تنها شکلی که می‌شد پول من را بزنند این بود که خود من را بدزدند. مبلغ هشتصدوپنجاه تومن بود. گرچه پول زیادی نبود؛ پدرم مجبور شده بود فرش زیر پای خانواده را بفروشد. الحق که در سال۱۳۴۴، برای ما پول زیادی بود.<ref>{{پک|ابراهیم اسماعیلی اراضی|۱۳۹۵|ک= از عشق تا عشق|ص=}}</ref>
 
===فروختن فرش===
برای پرداخت شهریه دانشگاه من پدرم مجبور شد فرش زیر پای خانواده را بفروشد الحق که در سال ۱۳۴۴ هشتصد و پنجاه تومن شهریه‌ی سنگینی برای خانواده بود.
 
===عمران منزوی===
من و عمران صلاحی همیشه با هم بودیم این طور بگویم جدا نشدنی بودیم و پایه ثابت انجمن‌های ادبی و شعری٬ در همین محافل در این حد که بعضن پیش می‌آمد که ما را با یک‌دیگر اشتباه می‌گرفتند مثلن به من می‌گفتند آقای صلاحی٬ آقای منزوی تشریف نمی‌آورند به انجمن یا بر عکس عمران را با من اشتباه می‌گرفتند. این موضوع تا جایی پیش رفته بود که حس طنز ''سادات اشکوری'' را برانگیخته بود و شعری در باب این موضوع سروده بود: ''دستت چو نمی‌رسد به عمران  دریاب حسین منزوی را''.


===فرار از پول دادن===
===[[عمران صلاحی|عمرانِ]] منزوی===
روزی با چن تن از دوستان پیش خانومی رفتیم و از او خواستیم برای ما کلاس فن بیان و ادای زیبای شعر تشکیل دهد. آن بنده خدا هم با کمال میل قبول کرد و حتی خاطر نشان کرد که این جور چیزها در میان جوانان امروزی کم‌تر دیده می‌شود و از این بابت حتی خرسند هم هست. جلسه اول کلاس٬ شعری از ایرج میرزا را به ما داد و گفت هفته آینده این را تمرین کنید و بیایید . هفته بعد رفتیم و من تمرین نکرده بودم و دروغی سر هم کردم و گفتم مادرم از شهرستان مهمانم بوده و وقت نکردم. از بچه های دیگر خواست٬ آن‌ها هم مثل من بهانه‌هایی آوردند. خلاصه بزور یکی را فرستادیم جلو و شعر را خواند. خانوم گفت بچه‌ها شهریه شما نفری صد تومن میشه. یکی از ته کلاس گفت خانوم ما نداریم میشه هفته دیگه بیاریم؟ خانوم هم گف حالا که نداری باشه واسه هفته دیگه. اما این خانه‌ای هم که ما در آن کلاس برگزار می‌کنیم بالاخره اجاره می‌خواهد. ما هم گفتیم بله حق باشماست. میآوریم. هفته دیگه هیچ کداممان سر کلاس نرفتیم.
من و عمران صلاحی همیشه باهم بودیم. این طور بگویم جدانشدنی و پایهٔ ثابت انجمن‌های ادبی و شعری، در این حد که گاهی پیش می‌آمد ما را با یکدیگر اشتباه می‌گرفتند. این موضوع تا جایی پیش رفته بود که حس طنز [[کاظم سادات‌اشکوری|سادات‌اشکوری]] را برانگیخت و شعری سرود:
<center><span style="color:orange">'''دستت چو نمی‌رسد به عمران'''</span><noinclude><span></center>
<center><span style="color:orange">'''دریاب حسین منزوی را'''</span><noinclude><span><ref>{{پک|ابراهیم اسماعیلی اراضی|۱۳۹۵|ک= از عشق تا عشق|ص=}}</ref></center>


===فرار از پول‌دادن===
روزی با چند تن از دوستان، پیش خانمی ‌رفتیم و از او خواستیم برای ما کلاس فن بیان و شعرخوانی بگذارد. آن بنده خدا هم با کمال میل قبول کرد و حتی گفت که این چیزها میان جوان‌های امروزی کمتر دیده می‌شود و از این بابت حتی خرسند است. جلسه اول کلاس، شعری از [[ایرج میرزا]] به ما داد و گفت هفتهٔ آینده این را تمرین کنید و بیایید. هفتهٔ بعد رفتیم و من تمرین نکرده بودم و دروغی سرهم کردم و گفتم مادرم از شهرستان مهمانم بوده و وقت نکردم. از بچه‌های دیگر خواست، آن‌ها هم مثل من بهانه‌هایی آوردند. خلاصه به‌زور یکی را فرستادیم جلو و شعر را خواند. خانم گفت: «بچه‌ها شهریه شما نفری صد تومن می‌شه.» یکی از ته کلاس گفت: «خانوم ما نداریم. می‌شه هفتهٔ دیگه بیاریم؟» گفت: «حالا که نداری، باشه واسهٔ هفتهٔ دیگه؛ اما این خونه‌ای هم که ما کلاس برگزار می‌کنیم بالاخره اجاره می‌خواهد.» ما هم گفتیم که بله حق باشماست، می‌آوریم. هفتهٔ بعد هیچ‌کدام سر کلاس نرفتیم.<ref>{{پک|ابراهیم اسماعیلی اراضی|۱۳۹۵|ک= از عشق تا عشق|ص= }}</ref>


===گریه‌ٔ طلاق===
===گریه‌ٔ طلاق===
روزی که با همسرم برای طلاق به دفتر شماره پانزده رفته بودیم. محضر‌دار که می‌دید من و همسرم هنگام جدایی از یک‌دیگر اشک میریزیم٬ متحیر مانده بود.خیلی سعی کرد که ما را از جدایی منصرف کند اما ما هر دو ناگزیر به این جدایی ناخواسته بودیم. هرگز فداکاری همسرم را برای پذیرفتن غزل دخترمان را و برای تربیت و بزرگ کردن او فراموش نمی‌کنم.
روزی که با همسرم برای طلاق به دفتر شمارهٔ ۱۵ رفته بودیم، محضر‌دار که می‌دید من و همسرم اشک می‌ریزیم متحیر مانده بود. خیلی سعی کرد که ما را از جدایی منصرف کند؛ اما هر دو ناگزیر به این جداییِ ناخواسته بودیم. هرگز فداکاری همسرم را برای پذیرفتن «غزل»، دخترمان و برای تربیت و بزرگ‌کردنش فراموش نمی‌کنم.<ref>{{پک|ابراهیم اسماعیلی اراضی|۱۳۹۵|ک= از عشق تا عشق|ص=}}</ref>
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|جهان برای همیشه سیاه بر تن کرد|شبی که ماه تمام تو در محاق افتاد}}
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|جهان برای همیشه سیاه بر تن کرد|شبی که ماه تمام تو در محاق افتاد}}
{{ب|تو فصل مشترک عشق و شعر من بودی|که با جدایی تو بینشان طلاق افتاد}}
{{ب|تو فصل مشترک عشق و شعر من بودی|که با جدایی تو بینشان طلاق افتاد}}
{{ب|به باور دل ناباورم نمی‌گنجید|هنوزهم که مرا با تو این قراق افتاد}}
{{ب|به باور دل ناباورم نمی‌گنجید|هنوزهم که مرا با تو این فراق افتاد}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
<center><font color=darkcyan>ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ</font></center>
<center><font color=darkcyan>ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ</font></center>


 
===سردیِ [[محمدعلی ناصح|ناصح]] و حرارت [[مهرداد اوستا|اوستا]]===
 
مهر۱۳۴۴ غروب سه‌شنبه‌ای بود. راه افتادیم به‌سمت ''انجمن ادبی ایران''. '''ناصح''' بالای مجلس می‌نشست و باید شعرها را بیت‌بیت با مکث می‌خواندی و ایشان تصحیح می‌کرد. نوبت به من که رسید شعرم را بی‌وقفه خواندم و طبعاً ایشان هم ناراحت شد و نظری نداد؛ چون مرسوم بود که شعرها را آهسته و از روی متن می‌خواندند. بعد از اتمام شعر هیچ نگفت. چند ثانیه سکوت کرد و با حالتی سرد گفت: «نفر بعدی شعرش را بخواند.» مراسم که تمام شد در کوچه، دستی بازوی مرا گرفت. معلوم بود دست آدمی ظریف و کم‌توان است. گفت: «آقای منزوی من ''مهرداد اوستا'' هستم؛ شعرت خوب بود. از همهٔ شعرهایی که اینجا خوانده شد بهتر بود. توجهی به این حرف‌ها نکن. کار خودت را بکن!»<ref>{{پک|ابراهیم اسماعیلی اراضی|۱۳۹۵|ک= از عشق تا عشق|ص=}}</ref>
===داستانک‌های انتشار===
 
===داستانک عشق===
 
===داستانک استاد===
 
===داستانک شاگرد===
 
===داستانک مردم===
 
===ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود===
 
===داستانک‌های دشمنی===


===چند کلمه جاماندن و یک عمر دوستی===
===چند کلمه جاماندن و یک عمر دوستی===
در خانه‌ای فرسوده واقع در خیابان ژاله که فقط با نور تعدادی شمع، روشن می‌شد و به‌سبک معماری دوران قاجار بود و تزئیناتی عجیب و غریب داشت و اشیای عقتیقه و پُر بود از عکس‌های قدیمی، [[انجمن ادبی سعد]] برگزار می‌شد. ''بهروز رضوی'' را ندا دادند که امشب شاعری جوان از زنجان مهمان انجمن است. او همیشه آماده بود تا شعر شاعران جوان را گوش دهد و اگر خوشش آمد یادداشت کند. شاعر تازه‌کار اولین بیتش را که خواند، رضوی دست‌به‌قلم شد؛ اما چند کلمه‌ای جا ماند. همین شد سبب آشنایی رضوی و منزوی که از آن خانهٔ مرموز، آغاز شد.
در خانه‌ای فرسوده واقع در خیابان ژاله که فقط با نور تعدادی شمع، روشن می‌شد و به‌سبک معماریِ دوران قاجار بود و تزئیناتی عجیب‌وغریب داشت و اشیای عقتیقه و نیز پُر بود از عکس‌های قدیمی، «انجمن ادبی سعد» دایر بود. [[بهروز رضوی]] را ندا دادند که امشب شاعری جوان از زنجان مهمان انجمن است. او همیشه آماده بود تا شعر شاعران جوان را گوش دهد و اگر خوشش آمد یادداشت کند. شاعر تازه‌کار اولین بیتش را که خواند، رضوی دست‌به‌قلم شد؛ اما چند کلمه‌ای جا ماند. همین شد سبب آشنایی رضوی و منزوی که از آن خانهٔ مرموز آغاز شد.<ref>{{پک|ابراهیم اسماعیلی اراضی|۱۳۹۵|ک= از عشق تا عشق|ص=}}</ref>


===داستانک‌های قهر===
===حسین که رفت، دوستانش آمدند===
حتی این هم حرفی است تکراری که وقتی انسان‌ها از دنیا می‌روند آنچنان یاد می‌شوند و چنان دوستانی پیدا می‌کنند که در تمام زندگی‌شان اصلاً نداشتند. آن‌ها که شناخت دارند خوب می‌دانند که این حکایت به‌شکل ویژه و منحصربه‌فردی دربارهٔ حسین منزوی، صدق می‌کند.<ref name="منزویِ عاشق"/>


===داستانک‌های آشتی‌ها===
[[پرونده:Monzavi. sang mazar1.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ| <center>'''سنگ مزار شاعر عشق'''</center>]]
===حیف شاعر عشق و شعور===
{{گفتاورد تزیینی|امیرحسین الهیاری: از دیروز یک دقیقه ننشسته‌ام. به هرکه می‌شناختم زنگ زدم. محمد سریر زودتر آمد و دمی بعد [[یدالله مفتون امینی]]. سریر ساکت بود و مفتون، آن یادگار [[نیما]] آرام می‌گفت: «منزوی حیف شد.»<ref name=''ناگفته‌ها''>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3151805|عنوان= آه رفقان از رفتن عاشق‌ترین شاعر}}</ref>}}


===داستانک نگرفتن جوایز===
==زندگی و یادگار==
===زندگی شاعر===
'''حسین منزوی''' با شروع فصل زرد سال۱۳۲۵ در یکی از روستاهای زنجان، در خانواده‌ای فرهنگی چشم گشود که به‌سبب تولّدش در پاییز، او را ''همزاد پاییز'' می‌خواندند. پدرش را هنوز حافظه‌ٔ تاریخی زنجان به‌یاد دارد، شاعری معلّم و معلّمی شاعر که آنان‌که در سر کلاس‌های درسش لباس شاگردی پوشیده‌اند، هنوز هم طعم شعرخوانی‌های توأم با صلابت و مهربانی‌اش را حس می‌کنند. مادرش، فاطمه توکلیان، نیز معلم روستاهای اطراف زنجان بودند. پدرش ، به‌ترکی شعر می‌سرود. منزوی در توصیف تأثیر و نقش پررنگ پدر می‌گوید:
:''پدرم معلم بود و نه فقط بلد بود اسم خودش را بنویسد، بلد بود شعر هم بنویسد و بلد بود اسم عشق هم بنویسد.''{{سخ}}
منزوی سال‌های نخست زندگی را در روستاهای ''نیک‌پی''، ''کرگز'' و پیرسقا'' (یا پیرزاغه) زیست و بعد از سپری‌شدن مأموریت پدر، به زنجان باز‌گشت و در همین شهر دوران راهنمایی و دبیرستانش را گذراند. حسین در چنین خانوادهٔ ادب‌دوستی زندگی راآغاز کرد و تحت تأثیر جوّ شعریِ خانه‌شان، به‌خصوص شعرسرایی و شعرخوانی‌های پدرش، نخستین جرقه‌های شعر را در وجود پرآتش خویش حس کرد. در آن روزگاران که جریان و تفکّر خاصی بر شهر و کشور حاکم بود به‌ویژه پس از شکست نهضت ملی در سال۱۳۳۲ که به یأس و دل‌زدگی و رکود فکری و عاطفی نویسندگان و شاعران انجامید، منزوی سال‌های آغازین زندگی‌اش را در شهر خود گذراند و روزها و شب‌ها با هم‌نشینی و شعرخوانی پدر و التذاذ حسین و خانواده و دوستان شعردوست سپری شد.{{سخ}}
وی در مدارس زنجان درس خواند و تا پایان مقطع متوسّطه را گذراند درحالی‌که از ابتدا تحت تأثیر پدر و شعر او و سپس جامعه‌ٔ شعری آن ‌روز، خود نیز اشعار خوب و پرمغزی می‌سرود. وی پس از پایان تحصیلات متوسطه در زنجان، وارد دانشکده‌ٔ ادبیات دانشگاه تهران می‌شود و در ''رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی'' به تحصیل پرداخت؛ امّا بنا به علتی که نامعلوم است پس از چند ترم تحصیل تغییر رشته داد و به ''علوم‌اجتماعی'' روی آورد. ولی پیش از فارغ‌شدن در این رشته نیز، دانشگاه را رها کرد و دیگر ادامه نداد. پس از آن مدتی به کارهای مختلفی، چون: ویراستاری، تدریس، ساخت و اجرای برنامه‌های ادبی در رادیو و تلویزیون پرداخت؛ امّا عمر این کارهای منزوی هم کوتاه بود و قسمت عمده‌ٔ زندگی‌اش از طریق حق‌التّألیف مجموعه آثارش سپری گشت.


===داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است===
نخستین دفتر شعرش [[حنجره زخمی تغزل]] را در سال ۱۳۵۰ با انتشارات بامداد به‌چاپ رساند و با همین تک اثر توجه بسیاری از ادبیان را به خود جلب کرد. سپس وارد رادیو و تلویزیون ملی ایران شد و در گروه «ادب امروز» در کنار [[نادر نادرپور]] شروع به فعالیت کرد. چندی بعد، مسئولیت برنامه‌های متعددی را برعهده گرفت که از آن میان «کتاب روز»، «یک شعر و یک شاعر»، «شعر ما و شاعران ما»، «آیینه و ترازو» و «آیینه آدینه» نمونه‌های خاصی است. وی در زمان فعالیتش در رادیو، مسئولیت نویسندگی و اجرای برنامه‌هایی را نیز به‌عهده داشت.
بعد از انقلاب در کنار [[پرویز خرسند]] که سمت سردبیری [[مجله سروش]] را عهده‌دار بود، مسئول دفتر آن مجله شد. پس از برکناری خرسند، منزوی نیز از کار برکنار شد. منزوی که دغدغهٔ نان داشت، مدتی مشغول به کار در «فرهنگستان نیاوران» شد و مدتی هم در کتابخانه «حسینه‌ٔ ارشاد» کار کرد. مدتی نیز مسئول دفتر شعر ''مجله ادبی رودکی'' بود.
او در سال۱۳۶۳ مدتی شروع به تدریس خصوصی کرد و مدتی هم با [[مهدی اخوان ثالث]] در انتشارات [[فرانکلین|انقلاب اسلامی]] که سید [[علی موسوی گرمارودی]] رئیس آن شده بود، به ویراستاری پرداخت و بعد از آن تقریباً هیچ کار دیگری نکرد. فقط از راه انتشار شعرهایش گذران عمر می‌کرد. درضمن موسیقی را خوب می‌شناخت و صدا و خط خوبی هم داشت.
حسین منزوی در سال۱۳۵۴ ازدواج کرد، عمر این ازدواج چندان طولانی نبود و در سال۱۳۶۰ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج دختری است هم‌نام قالب شعری دلخواهش '''غزل'''.
منزوی پس از متارکه هرگز به‌طور جدی به تجدید فراش فکر نکرد مگر در سال‌های آخر زندگی‌اش که آن‌هم به‌علت بیماری و رنج پدر، بی‌نتیجه ماند. وی سخت دلبسته‌ٔ پدر و مادرش بود و یک سال و نیم آخر عمر پدر، متوفی به‌تاریخ سوم اسفند۱۳۸۲، با وجود نابسامانی وضع خویش خود، او را تیمار می‌کرد.


===داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا===
منزوی در سال‌های پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در زنجان باقی ماند و سرانجام در روز شانزدهم اردیبهشت۱۳۸۳ بر اثر نارسایی قلبی و ریوی و پس از یک عمل جراحی طولانی در سن ۵۸سالگی در ''بیمارستان رجایی تهران'' درگذشت. علت مرگ او '''آمبولی ریوی''' گزارش شد. حسین منزوی را کنار آرامگاه پدرش ''محمد''، واقع در ''مزار پایین شهر زنجان''، به خاک سپردند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.hamshahrionline.ir/news/146699/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-%DB%B1%DB%B3%DB%B2%DB%B5-%DB%B1%DB%B3%DB%B8%DB%B3|عنوان =زندگی‌نامه: حسین منزوی}}</ref>


===داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن===
===میراث شاعر===
'''حسین منزوی''' با استفاده از زبان، توصیفات، تصاویر و اندیشه‌­های تازه در قالب غزل، یکی از نوآوران این عرصه محسوب می­شود. عاطفهٔ حسرت در شعر او نمودی چشمگیر و محوری دارد و می‌­تواند از دلایل ماندگاری غزل او به‌شمار آید. براین‌اساس، هدف از این پژوهش، بررسی انواع جلوه­‌های حسرت در غزل منزوی، تحلیل دلایل، انگیزه­‌ها و نتایج آن و چگونگی نمود؛ این عاطفه در ساختار و صورت غزل او، با استفاده از روش تحلیل محتوایی و ساختاری است. به‌طورکلّی، می­‌توان حسرت­‌های منزوی را به دو دستهٔ شخصی و اجتماعی تقسیم کرد. پرکاربردترین انگیزه­‌ها و زمینه‌­هایی که باعث به وجود آمدن این عاطفه در شعر منزوی شده­‌اند، عبارت‌اند از: جدایی از معشوق، اندوه ازدست‌دادن برادر، گله از سرنوشت و انسان‌­هایی که به دلایل گوناگون او را آزرده‌اند، سپری‌شدن جوانی و عوامل سیاسی‌اجتماعی. بارزترین شگردهای فرمی او در این زمینه نیز، علاوه‌بر استفاده­ از واژه­های حامل مفاهیم حسرت‌بار، از این قرارند: به کارگیری انواع شیوه­‌های موسیقایی؛ به‌خصوص کناری، درونی و بیرونی و تصویر آفرینی؛ بویژه در قالب تشبیه، نماد و تلمیح.<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان = کارکرد عاطفه حسرت در محتوا و فرم غزل حسین منزوی| ژورنال= پژوهشنامه ادب غنایی|شماره= ۲۲|سال= ۱۳۹۳| ص=}}</ref>


===داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامه‌ها و مجلات و نمونه‌هایی از آن===
کمتر کسی را می‌توان سراغ داشت که غزل معاصر را ورق زده باشد و این نام را به‌‌جا نیاورد، حتی اگر روزگار آن‌طور که باید قدر شاعری‌اش را ندانسته باشد و در محاق‌ نگه داشته باشدش.
====حسین که رفت، دوستانش آمدند====
باری، حکایت از همان وقتی شروع می‌شود که غزل می‌رود قافیه را به انقلاب ''نیما'' ببازد و به مثابه تکه‌‌ای از تحجر، به زباله‌دانی تاریخ بپیوندد. ازقضا چنین نمی‌شود و همه‌چیز دست به دست هم می‌دهد تا اتفاق دیگری بیفتد، اتفاقی که اتفاقاً قبل از همه متوجه خود نیماست. غزل به نیمای پدر تکیه می‌کند و جانش را به در می‌برد، بی آنکه بداند بعدها چه سرنوشتی در انتظارش نشسته است! اما، یکی از آن‌ پسرانی که سهیم نجات غزل بود و شاید بیشترین سهم را هم بشود به نام او زد ، حسین منزوی نام داشت. شاعری جوان و شهرستانی با قدرت شگفت چینش واژگان در وزن‌های جویباری و زبانی تراش‌خورده که توانسته بود در سال۱۳۴۷ و با ۲۲ سال سن غزل معروف شماره چهارش را با مطلع:
حتی این هم حرفی است تکراری که وقتی انسان‌ها از دنیا می‌روند، آنچنان یاد می‌شوند و چنان دوستانی پیدا می‌کنند که در تمام زندگی‌شان اصلاً نداشتند. آن‌ها که شناخت دارند، خوب می‌دانند که این حکایت به‌شکل ویژه و منحصربه‌فردی دربارهٔ حسین منزوی، صدق می‌کند.
<center>لبت صریح‌ترین آیهٔ شکوفایی است *** و چشم‌هایت، شعر سیاه گویایی است</center>
در [[مجله فردوسی|مجلهٔ فردوسی]] منتشر کند و غوغایی در غزل به راه بیندازد که بعدها تحت عنوان جریان «غزل نو» شناخته شد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.bookcity.org/detail/5185|عنوان= نام او عشق است}}</ref>


{{گفتاورد تزیینی|[[''محمدعلی بهمنی'']] نیز می‌پندارد:
:''حقیقت این است که منزوی توانسته از هر دو بُعد غزل بهره بگیرد، بااینکه ''نیما'' را درک کرده؛ اما از ویژگی‌های منحصر به فرد غزل در گذشته هم غافل نبوده. در واقع غزل در او وجود داشته و او فقط توانسته چیزی به آن اضافه کند. به تعبیری غزل بعد از نیما قبل از هرکس وامدار خود نیماست، چه در غزل منزوی و چه در غزل‌های دیگر فرزندان غزل نیمایی، اما تقویت و تکیه آن برمی‌گردد به خود منزوی. خب وقتی ''نیما'' می‌گوید من رودخانه‌‌ای هستم که هرکس می‌تواند با ظرف خودش از هر کجای آن آب بردارد، منزوی را داریم که هوشمندی‌ به خرج می‌دهد و با ظرف خودش به سوی رودخانه ''نیما'' می‌رود و رفع تشنگی می‌کند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1441168‏|عنوان =زندگی‌نامه: حسین منزوی}}</ref>}}


===داستانک‌های دارایی===
===آخرین برگ‌های دفتر زندگی همزاد پاییز===
احساس پیری می‌کنم بوی کافور و تابوت و این طور چیزها را می‌دهم لعنت به روزگار که بقول [[شهریار]] حرفه‌اش پریشان کردن جمع مشتاقان است.


===داستانک‌های زندگی شخصی===
بله مثل اینکه به خیر و خوشی قطار به ایستگاه آخر می‌رسد و وقت وقت پیاده‌شدن است.


===داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)===
چه غافل و قدر نشناس و فرصت کشیم ما که چهار پنج روز زندگی را چون چهار پنج دقیقه شتابناک از کف می‌دهیم ما. آهای درنگی! قدری آرام‌تر! آهسته که اشکی به وداعت بفشانیم، ای عمر که سیلت ببرد، چیست شتابت؟! <ref>{{پک|محمدابراهیم اراضی|۱۳۹۵|ک= از عشق تا عشق|ص=}}</ref>


===داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده===
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}{{ب|چه غم که عشق به جایی رسید یا نرسید|کانچه زنده و زیباست نفس این سفر است}}
{{پایان شعر}}
<center><font color=orange>ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ</font></center>


===داستانک‌های مشهور ممیزی===
من کار خود را کرده‌ام شعر گفته‌ام کتاب‌هایم را چاپ کرده‌ام و هر لذتی را که از زندگی دوست داشته‌ام برده‌ام تنها نگرانی‌ام دخترم '''غزل''' است.
غزل ۱۰۴اُم را در سال ۶۲تا۶۳ سروده‌ام و همچنان که مشخص است برای دخترم «غزل» است. بعدها در سال ۶۹، چند بیتی را به‌ آن افزودم و یکی دو جایش را هم تغییر دادم. آنچه در این غزل خواهید خواند، صورت نهایی غزلِ «غزل» است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://soltaneh-ghazal.blogfa.com/post/111/%D8%BA%D8%B2%D9%84-%DB%8C%DA%A9%D8%B5%D8%AF-%D9%88-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1‏|عنوان =غزل «غزل» از حسین منزوی|ناشر = سلطان غزل وبلاگ|تاریخ بازدید = |تاریخ = }}</ref>
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}{{ب|قند و عسل من ! « غزل » من ! گل نازم!|کوته شده‌ی رشته‌ی امید درازم!}}
{{ب|خرّم شده اکنون چمن دیگری از تو|ای ابر نباریده به صحرای نیازم!}}
{{ب|با شوق تو عالم همه سجاده‌ی عشق است|آه ای دهن کوچک تو، مُهر نمازم!}}
{{ب|شاید برسم با تو بدان عشق حقیقی|ابرویت اگر پل زند از عشق مَجازم}}
{{ب|شاید که از این پس به هوای تو ببندد|از هر هوسی چشم، دل وسوسه بازم}}
{{پایان شعر}}
<center><font color=orange>ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ</font></center>


===شخصیت و اندیشه===
شهرهٔ '''منزوی''' را نباید با شخصیت و ویژگی خصوصی‌اش بیگانه دانست.
او فردی گوشه گیر بود که بجز ''محافل ادبی تهران''، که آن هم در دوران جوانی تا اواخر دهه پنجاه در آن‌ها حضور داشت، جای به‌خصوص دیگری مجلس نرفت و کارهایش را یکی پس از دیگری ترک کرد و یا آنکه مجبور به ترک‌ آن می‌شد. مضمون اغلب اشعار منزوی '''عشق''' است، عشقی که توأم با دردی عمیق است طوری که گویی بر چان و کلامش ریشه دوانده است. منزوی شور و عشق درونی خود را به مسائل سیاسی و جغرافیایی پیرامونش، گره زده است و این موجب شده است طعم گسی بر اشعار وی بنشیند. نوعی تلخی عشاقانه که مدام در اشعارش تکرار می‌شوند.<ref>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی= قربانی | نام =جاوید |عنوان =نگاهی به زندگی حسین منزوی | ژورنال = حافظ | مکان = |شماره =۴۷ | سال =۱۳۸۶| ص=}}</ref>
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|دریا نبودم اما طوفان سرشت من بود|گرداب خویش گشتن در سرنوشت من بود}}
{{ب|چون موج در طلاطم در ورطه زنده بودن|هم در سرنوشت من بود هم در سرشت من بود}}
{{ب|خونم اگر نبارید شعر تری نرویید|در دیم زار عمرم این کشت و کار من بود}}
{{پایان شعر}}


===داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارایهٔ نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری===
[[پرونده:sardis monzavi.jpg|250px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''سردیس حسین منزوی'''</center>]]
 
===یادمان و بزرگداشت‌ها===
 
[[''دوسالانه غزل حسین منزوی'']] به‌مناسبت ارج‌نهادن حضور این شاعر در ادبیات فارسی از یک‌سو و ارج‌نهادن به قالب غزل به‌عنوان رایج‌ترین و پویاترین قالب شعری ادبیات فارسی از سویی دیگر.
 
این دوسالانه با همکاری [[''بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان'']] دایر شده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://adabiatirani.com/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85%DB%8C-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86/‏|عنوان =استمرار جایزه ادبی منزوی|ناشر =بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان }}</ref>
 
[[پرونده:Monzavi. sang mazar1.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ| <center>'''سنگ مزار شاعر عشق'''</center>]]
===عکس سنگ‌قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن===
{{گفتاورد تزیینی|امیرحسین الهیاری: از دیروز یک دقیقه ننشسته‌ام. به هرکه می‌شناختم زنگ زدم. محمد سریر زودتر آمد و دمی بعد، یدالله مفتون امینی. سریر ساکت بود و مفتون، آن یادگار نیما آرام می‌گفت: «منزوی حیف شد.» <ref name=''ناگفته‌ها''>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3151805|عنوان =آه رفقان از رفتن عاشق‌ترین شاعر}}</ref>}}
 
 
===داستان‌های دیگر===
 
 
 
 
 
==زندگی و تراث==
===سال‌شمار زندگی===
 
===روی دور تند===
در اولین روز پاییز ۱۳۲۵ در خانواده‌ای فرهنگی و در محله فردوسی زنجان زاده شد.
حسین در خانواده‌ای فرهنگی چشم گشود. پدر و مادرش معلم روستاهای اطراف زنجان بودند. پدرش ''محمد''، به‌ترکی شعر می‌سرود. منزوی در توصیف تأثیر و نقش پررنگ پدر می‌گوید:
:''پدرم معلم بود و نه فقط بلد بود اسم خودش را بنویسد، بلد بود شعر هم بنویسد و بلد بود اسم عشق هم بنویسد.''
سال‌های نخست زندگی‌اش را در روستاهای ''نیک‌پی''، ''کرگز'' و پیرسقا'' (یا پیرزاغه) زیست. دوران ابتدایی٬ راهنمایی و متوسطه خود را در زادگاهش گذراند و در سال ۱۳۴۴ برای ادامه تحصیل در شاخه ادبیات فارسی وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. سپس این رشته را رها کرد و به جامعه‌شناسی روی آورد؛ اما آن را نیز ناتمام گذاشت و بعدها در سال ۱۳۵۸ با گذراندن واحدهای باقی‌مانده، بالاخره توانست مدرک کارشناسی خود را بگیرد.


نخستین دفتر شعرش [[حنجره زخمی تغزل]] را در سال ۱۳۵۰ با انتشارات بامداد به‌چاپ رساند و با همین تک اثر توجه بسیاری از ادبیان را به خود جلب کرد. سپس وارد رادیو و تلویزیون ملی ایران شد و در گروه «ادب امروز» در کنار [[نادر نادرپور]] شروع به فعالیت کرد. چندی بعد، مسئولیت برنامه‌های متعددی را برعهده گرفت که از آن میان «کتاب روز»، «یک شعر و یک شاعر»، «شعر ما و شاعران ما»، «آیینه و ترازو» و «آیینه آدینه» نمونه‌های خاصی است. وی در زمان فعالیتش در رادیو، مسئولیت نویسندگی و اجرای برنامه‌هایی را نیز به‌عهده داشت.
===نظرگاه دیگران به منزوی===
====[[محمدعلی بهمنی]]====
:''سهم بزرگی از غزل امروز مدیون حسین منزوی است.''<ref name="نگرش‌ها">{{یادکرد وب|نشانی = http://www.hamshahrionline.ir/news/146632/%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%BE%D9%84-%D8%BA%D8%B2%D9%84|عنوان = مردی که در خواب‌هایش می‌سوخت}}</ref>


بعد از انقلاب در کنار [[پرویز خرسند]] که سمت سردبیری [[مجله سروش]] را عهده‌دار بود٬ مسئول دفتر آن مجله شد. پس از برکناری خرسند٬ منزوی نیز از کار برکنار شد. منزوی که دغدغهٔ نان داشت، مدتی مشغول به کار در «فرهنگستان نیاوران» شد و مدتی هم در کتابخانه «حسینه‌ٔ ارشاد» کار کرد. مدتی نیز مسئول دفتر شعر ''مجله ادبی رودکی'' بود.
====[[محمدرضا شفیعی کدکنی]]====
{{گفتاورد تزیینی|حافظ شاعری بود که شعر را به آسمان‌ها برد و منزوی شاعری بود که شعر را از آسمان به زمین آورد و در دسترس مردم قرار داد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.ion.ir/news/2208/‏|عنوان =نظر شفیعی کدکنی}}</ref>}}


او در سال ۱۳۶۳ مدتی شروع به تدریس خصوصی کرد و مدتی هم با [[مهدی اخوان ثالث]] در انتشارات [[فرانکلین|انقلاب اسلامی]] که سید [[علی موسوی گرمارودی]] رئیس آن شده بود٬ به ویراستاری پرداخت و بعد از آن تقریباً هیچ کار دیگری نکرد. فقط از راه انتشار شعرهایش گذران عمر می‌کرد. درضمن موسیقی را خوب می‌شناخت و صدا و خط خوبی هم داشت.
====[[منوچهر آتشی]]====
{{گفتاورد تزیینی|او پرندهٔ بی‌قرار غزل بود و همچنین قربانی فرشته بی‌رحم شعر. و من معتقدم حسین منزوی بنیانگذار شیوه‌ای نو در غزلسرایی بود.<ref name="نگرش‌ها"/>}}


حسین منزوی در سال ۱۳۵۴ ازدواج کرد، عمر این ازدواج چندان طولانی نبود و در سال ۱۳۶۰ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج دختری است به نام '''غزل'''. منزوی پس از متارکه هرگز به‌طور جدی به تجدید فراش فکر نکرد مگر در سال‌های آخر زندگی‌اش که آن‌هم به‌علت بیماری و رنج پدر، بی‌نتیجه ماند. وی سخت دلبسته‌ٔ پدر و مادرش بود و یک سال و نیم آخر عمر پدر، متوفی به‌تاریخ سوم اسفند ۱۳۸۲، با وجود نابسامانی وضع خویش  خود، او را تیمار می‌کرد.
====''علیرضا رئیس دانا'' (مدیر انتشارات نگاه)====
{{گفتاورد تزیینی|شعرش برآمده از نحوهٔ سلوک او با زندگی بود. جوشیده از عواطف و احساسات رقیق، همان‌هایی که رشتهٔ زندگی‌اش را از هم گسیخت. شعر کمتر شاعری به حد منزوی ناشی از دغدغه‌ها و فراز و فرودهای زیست شاعر است، زندگی‌اش سلسله‌ای از ناکامی‌ها و نامرادی‌هاست و همواره درگیر روزمّرگی‌های جاری زندگی بود؛ اما دغدغه اصلی‌اش یعنی خلق آثاری ماندگار هرگز از ذهنش حتی در اوج درماندگی‌ها به‌درنرفت. تصویری که به‌ویژه در سالیان پایانی عمرش از او در ذهن‌ها مانده، مردی آشفته حال و پریشان و ازهم گسیخته بود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3632943&ref=Author‏|عنوان =حسین منزوی خود: عشق بود}}</ref>}}


منزوی در سال‌های پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در زنجان باقی ماند و سرانجام در روز شانزدهم اردیبهشت سال ۱۳۸۳ بر اثر نارسایی قلبی و ریوی و پس از یک عمل جراحی طولانی در سن ۵۸سالگی در ''بیمارستان رجایی تهران'' درگذشت. علت مرگ او '''آمبولی ریوی''' گزارش شد. حسین منزوی را کنار آرامگاه پدرش محمد، واقع در مزار پایین شهر زنجان، به خاک سپردند.
====''بهروز منزوی'' برادر شاعر و استاد دانشگاه====
شاعرانگی برادرم تقلیدشدنی نیست.<ref name="نظریات">{{یادکرد وب| نشانی = https://www.isna.ir/news/94022112438/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-%D8%B3%D9%84%D8%B7%D8%A7%D9%86-%D8%BA%D8%B2%D9%84-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA |عنوان = نظریات در مورد منزوی}}</ref>


{{گفتاورد تزیینی|شاعربودن یک نزدیکی و همچنین خلوص و گذراندن همه پدیده‌ها و اتفاقات اطراف، از فیلتر شعر است و منزوی مصداق عینی این مقوله بود. از بین غزل‌سرایان دهه‌های چهل تا انقلاب، منزوی بزرگ‌ترین و خلاق‌ترین غزل‌پرداز ایران بوده است. هیچ شاعری به اندازه او در غزل‌سرایی تبحر نداشته و از لحاظ فکری و اندیشه هم خلاق‌ترین شاعر غزل‌سرای معاصر است. عنصر مهم غزل منزوی «عشق» است و عشقی که منزوی بیان می‌کند به نوعی با ''عشق'' شاعران دیگر متفاوت است.}}


===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری===
[[پرونده:tariqi.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''غلامرضا طریقی و حسین منزوی'''</center>]]
 
====[[غلامرضا طریقی]] شاگرد، شاعر و دوست حسین منزوی====
 
{{گفتاورد تزیینی|هنوز معتقدم اتفاق‌هایی که در شعرهای منزوی افتاده است به همین اندازه که ما توانستیم با سواد ناقص‌مان برداشت کنیم، نیست. بازهم خیلی ماجراها از شعرهای منزوی سرچشمه خواهد گرفت که هنوز هم شناخته شده نیست. عمیقاً معتقدم که ایشان آخرین گرانیگاه مطمئن غزل ماست.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://adabiatirani.com/%D9%86%D8%A7%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%D9%87/|عنوان =گفت‌وگو با غلامرضا طریقی}}</ref>}}
===شخصیت و اندیشه===
 
===زمینهٔ فعالیت===
 
===یادمان و بزرگداشت‌ها===
 
===از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)===
 
===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش===


===تفسیر خود از آثارش===
===تفسیر خود از آثارش===
دومین کتاب منزوی پس از ۸ سال سکوت، با نام ''«صفرخان»'' در قالب شعری بلند در ستایش از مردانگی صفر قهرمانیان، دیرپاترین زندانی سیاسی دوران محمدرضا پهلوی منتشر شد. وی با ستودن روحیهٔ آزادگی قهرمانیان از اینکه گروهی با برچسب‌های سیاسی و خطی قصد انحصاری‌کردن این زندانیِ آزادی‌خواه را داشته و دارند، گفت:
دومین کتاب منزوی پس از ۸ سال سکوت، با نام ''«صفرخان»'' در قالب شعری بلند در ستایش از مردانگی صفر قهرمانیان، دیرپاترین زندانی سیاسی دوران محمدرضا پهلوی منتشر شد. حسین منزوی با ستودن روحیهٔ آزادگی قهرمانیان از اینکه گروهی با برچسب‌های سیاسی و خطی قصد انحصاری‌کردن این زندانیِ آزادی‌خواه را داشته و دارند، گفته است:
{{گفتاورد تزیینی|این شعر درحقیقت ستایش‌نامه و ادای دین شعر معاصر بود به صفر قهرمانیان که پهلوان زندانی‌های سیاسی شاه شد با ۳۳ سال حبس بی‌وقفه.}}
{{گفتاورد تزیینی|این شعر درحقیقت ستایش‌نامه و ادای دین شعر معاصر بود به صفر قهرمانیان که پهلوان زندانی‌های سیاسی شاه شد با ۳۳ سال حبس بی‌وقفه.}}


===موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران===
===نظر او دربارهٔ دیگران===
منزوی حافظ و [[نیما یوشیج]] را می‌ستود.  
منزوی حافظ و [[نیما یوشیج]] را می‌ستود و ازمیان اساتیدش بیش از همه شیفتهٔ [[مهدی اخوان ثالث]] بود.
===همراهی‌های سیاسی===


===مخالفت‌های سیاسی===
منزوی که معتقد بود هرگز قدر و منزلت این شاعر آن طور که شایستهٔ اوست ارج گذارده نشده است، شعر زیر را برای مقام بلندمرتبهٔ ایشان و نیز عرض ارادت به استادش سرود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.bookcity.org/detail/5185‏|عنوان =شعر منزوی برای اخوان ثالث }}</ref>
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|شاعر! تو را زین خیل بی دردان، کسی نشناخت|تو مشکلی و هرگزت آسان، کسی نشناخت}}
{{ب|کنج خرابت را بسی تـَـسخـَـر زدند اما|گنج تو را ای خانهٔ ویران کسی نشناخت}}
{{ب|جسم تو را تشریح کردند از برای هم|اما تو را،ای روح سرگردان ! کسی نشناخت}}
{{ب|آری تو را ای گریهٔ پوشیده در خنده!|وآرامش آبستن توفان! کسی نشناخت}}
{{ب|زین عشق ورزان نسیم و گلشنت ، نشگفت|کای گردباد بی سر و سامان ! کسی نشناخت}}
{{ب|وز دوستداران بزرگ کفر و دینت نیز|ای خود تو هم یزدان و هم شیطان، کسی نشناخت}}
{{ب|گفتند: این دون است و آن والا ، تو را اما|ای لحظهٔ دیدار جسم و جان ! کسی نشناخت}}
{{پایان شعر}}
<center><font color=darkcyan>ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ</font></center>


===نامه‌های سرگشاده===
===موضع‌گیری‌ سیاسی===
از اواخر دههٔ۴۰ و اوایل دههٔ۵۰ همراه با اوج‌گیری مبارزات سیاسی علیه نظام سلطنت موج توانمندی از شعر معترض و مبارز در عرصه ادبیات ظهور کرد و آن را می‌توان منشأ ادبی شعر و ادبیات پر خروش دوران انقلاب دانست. توجه به مضامین اجتماعی و سیاسی یکی از رسالت‌های مهم شعر به حساب آمد، هر چند برخی مکاتب فکری مغرب و مشرق زمین نظیر ا''ومانیسم''، ''نیهیلیسم''، ''شکاکیت'' و ''لائیسیته'' و... بی‌تأثیر نبودند.


===نام‌های دسته‌جمعی===
رواج و فراگیری این گونه اندیشه‌ها صبغه‌های اندیشگی دیگر را تحت تأثیر قرار می‌داد، به‌همین‌دلیل در این برهه، فقدان تفکرات عمیق ''فلسفی''، ''حکمی''، ''عرفانی''، ''تاریخی'' که در شعر سنتی بسیار قوی بود، مشخصه‌ای انکارناپذیر است.<ref>{{پک|محمدرضا روزبه|۱۳۷۹|ک= سیر تحول غزل فارسی از مشروطیت تا انقلاب|ص=}}</ref>


===بیانیه‌ها===
مضمون اصلی شعرهای '''منزوی''' تغزل‌های ''عاشقانه'' است و همین نکته حوزهٔ اندیشه و مضامین او را بسیار تنگ و محدود می‌کند و افق تماشایی او را از نظر فکر و اندیشه از گستردگی محروم می‌سازد «فقر و اندیشه عمده‌ترین معضل شعر منزوی و دیگر نوپردازان رمانتیک این دوره است نا برخورداری از بنیان‌های اصیل فکری و فقدان تأمل و تعمق در پدیده‌ها از سویی و گرایش مفرط به احساسات سطحی و رمانتیک از دیگر سو «خلاء فکری» را در شعر نوگرایان روزگار ما شدت بخشیده است. ازاین‌رو چنین آثاری فاقد روحی حرکت آفرین و تعالی بخش‌اند.


===جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش===
شعر منزوی فاقد تفکرات عمیق ''فلسفی''، ''حکمی''، ''عرفانی''، ''تاریخی'' است؛ زیرا منزوی فیلسوف، ''عارف''، ''مورخ'' و ''حکیم'' نیست و هرگز هم در آثار خود چنین ادعایی نکرده است. اما اینکه دکتر [[محمدرضا روزبه]] «فقر اندیشه» را از ویژگی‌های شاخص شعر منزوی و دیگر ''نو پردازان رمانتیک'' می‌دانند، چندان قابل قبول نیست؛ چون رسالت و تعهد شعر این دوره در پرداختن به مضامین اجتماعی و پدیده‌های ''سیاسی'' است نه ''فلسفی'' یا ''حکمی''-''عرفانی''.<ref name=''حسین منزوی''>{{یادکرد وب|نشانی = http://hosseinmonzavi.blogfa.com/category/38|عنوان =نگاهی به آثار حسین منزوی}}</ref>


===جمله‌ای از ایشان===
بنابراین رسالت و تعهد شعر امروز و شعر منزوی در توجه به مسائل ''اجتماعی'' و مضامین ''سیاسی'' و ''مردمی'' است. درست است که هنر منزوی در تغزل‌های عاشقانه است؛ اما همین تغزل‌های عاشقانه در بسیاری موارد دارای مضامین اجتماعی، سیاسی و مردمی هستند؛ علاوه‌بر این منزوی در اشعار جداگانه‌ای در قالب‌های گوناگون از مضامین سیاسی،اجتماعی و مردمی سخن می‌گوید چرا که باور دارد که رسالت شعر امروز نیز همین است. بی شک اشعار وطنی و سیاسی منزوی از بهترین غزل‌های سیاسی و اجتماعی دوران معاصر به‌حساب می‌آید. منزوی به ایران و ایرانی عشق می‌ورزد، از غم وطن می‌گرید انگار که مادری در غم فرزند بگرید و به وطنی که در بازار شقاوت از طرف بی‌وطنان چوب حراج می‌خورد آهی سوزناک می‌کشد.
منزوی علاوه‌بر وطن که از مفاهیم اساسی اندیشه سیاسی و اجتماعی است، به مفاهیم مهمی چون: ''ظلم و ستم، آزادی، حقوق، مردم و عدالت'' توجه خاصی دارد. توجه به آن‌ها را از زبان نمادین که خاص شعر این دوره است در تغزل‌های عاشقانه و اشعار دیگر با هنرمندی خاصی بیان می‌کند.


===نحوهٔ پوشش===
با دقت و تأملی بیشتر نمونه‌هایی دیگری از این قبیل مفاهیم اجتماعی و سیاسی در میان عاشقانه‌‌های او می‌توان یافت. منزوی علاوه‌براینکه مضامین سیاسی و اجتماعی را با تغزل‌های عاشقانه درمی‌آمیزد، بلکه به لحاظ ارزش خاصی که این مفاهیم برای او دارد گاهی مضامین شعرش صرفاً به این مباحث اختصاص می‌یابد چه در قالب غزل و چه در قالب‌های دیگر شعری.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://hosseinmonzavi.blogfa.com/category/38|عنوان= مفاهیم اجتماعی در غزل حسین منزوی}}</ref>
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|آیا چه دیدی آن شب در قتلگاه یاران؟|چشم درشت خونین ای ماه سوگواران!}}
{{ب|از خاک بر جبینت خورشیدها شتک زد|آن دم که داد ظلمت فرمان تیرباران}}
{{ب|رعنا و ایستاده، جان‌ها به کف نهاده|رفتند و مانده‌برجا ما خیل شرمساران}}
{{ب|ای یار، ای نگارین! پا تا سر تو خونین!|ای خوش ترین طلیعه از صبح شب شماران}}
{{ب|داغ تو ماندگار است، چندان که یادگار است|از خون هزار لاله بر بیرق بهاران}}
{{پایان شعر}}
<center><font color=darkcyan>ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ</font></center>


===تکیه‌کلام‌ها===
===برگزیده‌هایش===
* نام من: عشق
:''نام من عشق است آیا می‌شناسیدم؟ زخمی‌ام!زخمی سراپا!می‌شناسیدم؟''<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://poemcafe.ir/1022/%D9%86%D8%A7%D9%85-%D9%85%D9%86-%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%E2%80%8F%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%85%D8%9F/|عنوان =شعر مورد علاقه}}</ref>


===خلقیات===
* وصال
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|ای برآوردهٔ وصل شب مهتاب و پگاه!|نازپروردهٔ خورشید و نظرکردهٔ ماه!}}
{{ب|چون خدا ساختنت خواست به دلخواه، نخست|گلت آمیخت به هفتاد گل مهر گیاه}}
{{ب|مشتی الماس ز شب چید و به چشمت پاشید|تا درخشان شود این‌گونه به چشم تو نگاه}}
{{ب|نیز از آن باده که زِ انگور بهشتش کردند|یک دو پیمانه در آمیخت بدان چشم سیاه<ref>{{پک|مجموعه آثار حسین منزوی|۱۳۹۰|ک= حسین منزوی|ص=۷و۸}}</ref>}}
{{پایان شعر}}
<center><font color=darkcyan>ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ</font></center>


===منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)===
* شعر سپید
:من
:تو را
:::برای شعر
:::برنمی‌گزینم
::شعر، مرا
:::برای تو
:::برگزیده است
:در هشیاری
:::به سراغت
:::نمی‌آیم
:هر بار
:::از سوزش انگشتانم
:::درمی‌یابم باز
:نام تو را می‌نوشته‌ام<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://virgule.ir/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-115/|عنوان= شعر سپید از حسین منزوی}}</ref>


===گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)===
===خلقیات===
 
شاید آنانی که با منزوی بوده‌اند، می‌دانند که او هم مانند هر آدم دیگری محاسن و معایبی داشت و مانند هر شاعری که به اعماق جان انسان دست یافته از درد آکنده بود، گاهی خسته بود و بی‌تاب گاه پرحوصله و مشتاق، اما درهرحال عاشق بود، عاشق نوشتن و انسان. او معمار کلماتی بود که جهان، باورها و آئين‌های انسانی، آداب زیستن و هویت ادبی را بازگو و گوشزد می‌کرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1441168‏|عنوان =خلقیات حسین منزوی}}</ref>
===برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است===
 
===ناشرانی که با او کار کرده‌اند===
 
===بنیان‌گذاری===
'''''تغزل روایی'''''


===تأثیرپذیری‌ها===
===بنیان‌ تغزل روایی را نهاد===
'''''حافظ و نیما یوشیج'''''
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|تقدیر، تقویم خود را تماماً به خون می‌کشید|وقتی که رستم تهی‌گاه سهراب را می‌درید...}}{{پایان شعر}}
هم به‌لحاظ موسیقایی و هم به‌لحاظ روایت داستانی درخور تأمل است؛ همچنین در غزل
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|ریشهٔ سرو روان با خاک صحبت می‌کند|از عذاب تشنگی با وی حکایت می‌کند...}}{{پایان شعر}}
غزلی روایی با لحن نمایشنامه‌ای است که خود آغاز شیوه‌ای نو در رویکرد به غزل بود و فراوانِ دگر که زمینه‌ساز تحوّلی بزرگ در شکل مأنوس غزل شدند.<ref>{{پک|روح الله کاظمی|۱۳۹۵|ک= گزینهٔ اشعار حسین منزوی انشتارات مروارید|ص=۱۸}}</ref>


===استادان و شاگردان===
===استادان===
* [[سیمین بهبهانی]]
* [[محمدرضا شفیعی کدکنی]]
* [[سیمین دانشور]]
* [[محمدابراهیم باستانی پاریزی]]


===علت شهرت===
===علت شهرت===
* سماع '''منزوی''' بر پل غزل{{سخ}}
فرزندان غزل بعد از [[نیما]] متوجه می‌شوند اگر نیما رودخانه‌ای را جاری کرده است، با ظرف غزل خودشان از این رودخانه رفع تشنگی کنند، این فکر را ابتدا [[نادر نادرپور]] طرح می‌کند. [[فروغ]] هم در غزل ''«چون سنگ‌ها صدای مرا گوش می‌کنی/ سنگی و ناشنیده فراموش می‌کنی»'' این ویژگی را دارد. اما [[منوچهر نیستانی]] روی این مفهوم مکث بیشتری می‌کند و غزل‌هایی می‌گوید که مشخصهٔ شاعری است که بعد از آشنایی با نیما غزل می‌گوید.<ref name="سماع «منزوی» بر پل غزل">{{یادکرد وب|نشانی= http://www.hamshahrionline.ir/news/146632/%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%BE%D9%84-%D8%BA%D8%B2%D9%84|عنوان= منزوی شهره به شهر}}</ref>


===فیلم ساخته‌شده براساس===
[[هوشنگ ابتهاج]] هم به این درک رسیده بوده است. او سعی می‌کند پلی بین غزل پیش از نیما و بعد از نیما ایجاد کند که عبور از دیروز به امروز غزل را انجام بدهد. سایه چون زبان فاخری داشته و شاید دوست نداشته این جایگاه لطمه‌ای ببیند، خودش معماری این پل را برعهده می‌گیرد؛ اما از روی آن عبور نمی‌کند.<ref name="سماع «منزوی» بر پل غزل"/>
 
===حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود===


===اتفاقات بعد از انتشار آثار===
'''حسین منزوی''' بعد از منوچهر نیستانی از روی این پل عبور می‌کند؛ ولی نه‌تنها عبوری گذرا بلکه روی این پل سماع غزل را به‌نمایش درمی‌آورد. کار منزوی ابتدا عبورکردن از این پل است و بعد او سماع واژگانی خود را به‌نمایش می‌گذارد.<ref name="سماع «منزوی» بر پل غزل"/>


===نام جاهایی که به اسم این فرد است===
سال۱۳۵۰، منزوی با مجموعه «حنجره زخمی تغزل» غزل‌هایی را که شرح توصیفی از عبور از آن پل است، منتشر می‌کند. دقیقاً از آن پس، کسانی که این مجموعه را می‌خوانند، متوجه می‌شوند حرکتی که لازمهٔ غزل معاصر است، باید انجام بگیرد و هرکس با زاویهٔ خودش چیزی به این اتفاق می‌افزاید یا ادامه‌دهنده می‌ماند. اگر شما روی این موضوع تأکید کنید که حسین منزوی کسی است که با «حنجره زخمی تغزل» فضایی را در غزل برای دیگران باز کرد، کار خودتان را دربارهٔ منزوی و کارهایش انجام داده‌اید.{{سخ}}
منزوی نگاهی کاشف در غزل‌هایش دارد؛ اما او کارستان دیگری هم انجام داده است. او از ویژگی‌ها و استواری‌های غزل دیروز استفاده می‌کند. منزوی از ساختار غزل دیروز بهره می‌برد؛ اما بافتاری که به آن اضافه می‌کند، بافتاری است که بیانگر غزلی است که بعد از نیما باید اتفاق می‌افتاد.<ref name="سماع «منزوی» بر پل غزل"/>


===کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند===
نوع نگاه منزوی به واژگان به‌گونه‌ای است که او واژگانی را وارد غزل می‌کند که در گذشته نبوده است. ''مولانا'' هم واژگان غریبی را وارد کرده است؛ وقتی می‌فرماید:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|خانه دل باز کبوتر گرفت|همهمه و بقر‌بقو درگرفت}}{{پایان شعر}}
شاید پیش از مولانا کسی جرئت نداشته '''«بقر‌بقو»''' را در شعر بیاورد.


===مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند===
منزوی هم مجوز ورود واژگانی را به غزل می‌دهد که پیش از او، بسیاری شاعران از آن پرهیز می‌کردند. برای مثال، واژه '''«لجن»''' واژه‌ای است که منزوی وارد شعر خودش می‌کند و هنگامی که آن را می‌خوانیم، در شعر او خوشایند است. شبیه این واژگان در غزل‌های او بسیار است که او آن‌ها را با گستاخی و هوشمندی وارد غزل روزگارمان می‌کند.<ref name="سماع «منزوی» بر پل غزل"/>


===ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره===
==آثار و کتاب‌شناختی==
===کارنامه فروزان===
* «حنجرهٔ زخمی تغزل»، دفتری از شعرهای آزاد و غزل‌های، ۱۳۴۵تا۱۳۴۹
* «با عشق در حوالی فاجعه»، مجموعه‌غزل، سال ۱۳۶۷تا۱۳۷۲
* «این ترک پارسی‌گوی»، بررسی شعر شهریار
* «از شوکران و شکر»، مجموعه‌غزل، ۱۳۴۹تا۱۳۶۷
* «با سیاوش از آتش»، گزیده اشعار به‌انتخاب شاعر
* «از ترمه و تغزل»، گزیده اشعار، ۱۳۷۶
* «از کهربا و کافور»
* «با عشق تاب می‌آورم»، اشعار سپید و آزاد، ۱۳۴۹تا۱۳۷۲
* «به‌همین‌سادگی»، مجموعه شعرهای سپید
* «این کاغذین جامه»، مجموعه برگزیده اشعار کلاسیک
* «از خاموشی‌ها و فراموشی‌ها»
* [[مجموعه‌اشعار حسین منزوی]]، انتشارات نگاه، ۱۳۸۸
* «حیدر بابا»، ترجمهٔ نیمایی از منظومه ''«حیدر بابایه سلام»'' سروده '''شهریار'''
* «دومان»، ''اشعار ترکی'' حسین منزوی، در دست چاپ


===برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد===
===سبک و لحن===
 
منزوی شخصیتی خاکستری نبود و در پس‌زمینهٔ شعرهایش غمی غریب که از عمق نگاه او به پیرامونش برمی‌آید، کلمه‌ها را احاطه کرده است. او زمانی زندگی را جاری می‌داند؛ اما گاهی نیز در شعرهایش زندگی را نکوهش می‌کند. در کمتر شعری از منزوی نگاهی شاد و شاداب می‌بینیم که آن‌هم زاییدهٔ عوامل بیرونی است. درواقع زندگی برای منزوی سخت جریان داشت و این سختی در نگاه او بر زندگی تأثیر گذاشته است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1441168‏|عنوان =لحن شعری}}</ref>{{سخ}}
 
==آثار و منبع‌شناسی==
===سبک و لحن و ویژگی آثار===
منزوی شخصیتی خاکستری نبود و در پس‌زمینهٔ شعرهایش غمی غریب که از عمق نگاه او به پیرامونش برمی‌آید، کلمه‌ها را احاطه کرده است. او زمانی زندگی را جاری می‌داند؛ اما گاهی نیز در شعرهایش زندگی را نکوهش می‌کند. در کمتر شعری از منزوی نگاهی شاد و شاداب می‌بینیم که آن‌هم زاییدهٔ عوامل بیرونی است. درواقع زندگی برای منزوی سخت جریان داشت و این سختی در نگاه او بر زندگی تأثیر گذاشته است.
حسین منزوی، از هرچه سرود و در هر نوعی از غزل که وارد شد، سرآمد بود. گواه این ادعا سرودهٔ غزلی است که بعد از درگذشتش به‌عنوان بهترین غزل (وطنی) برگزیده شد:
حسین منزوی، از هرچه سرود و در هر نوعی از غزل که وارد شد، سرآمد بود. گواه این ادعا سرودهٔ غزلی است که بعد از درگذشتش به‌عنوان بهترین غزل (وطنی) برگزیده شد:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|ایرانم! ای از خونِ یاران، لاله‌زاران!|ای لاله‌زارِ بی‌خزان از خونِ یاران!}}
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|ایرانم! ای از خونِ یاران، لاله‌زاران!|ای لاله‌زارِ بی‌خزان از خونِ یاران!}}
{{ب|ایرانم! ای معشوقِ ناب! ای نابِ نایاب!|وی عاشقانت بی‌شمارِ بی‌شماران!}}
{{ب|ایرانم! ای معشوقِ ناب! ای نابِ نایاب!|وی عاشقانت بی‌شمارِ بی‌شماران!}}
{{ب|یک چشمِ تو خندان و یک چشمِ تو گریان|چون شادخواران در کنارِ سوگواران}}
{{ب|یک چشمِ تو خندان و یک چشمِ تو گریان|چون شادخواران در کنارِ سوگواران}}
{{ب|ایرانِ من! آه ای زده از شعرِ حافظ|زیباترین گُل را به گیسویِ بهاران}}
{{ب|ای خونِ دامن‌گیرِ بابک در رگانت|جاری‌ترین سیلابِ سُرخِ روزگاران}}
{{ب|پیشِ بهارِ تو، بهشت از جلوه اُفتاد|ای باغ‌ها پیشِ کویرت شرمساران}}
{{ب|ای رودهایت رهشناسانِ رسیدن|وز شوقِ پیوستن به دریا بی‌قراران}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
<center><font color=darkcyan>ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ</font></center>
<center><font color=darkcyan>ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ</font></center>
خط ۲۸۶: خط ۳۴۱:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|نامِ تو را بر صخره‌ای بی‌مرگ کندند|ایرانِ من! ای یادگارِ یادگاران!}}
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|نامِ تو را بر صخره‌ای بی‌مرگ کندند|ایرانِ من! ای یادگارِ یادگاران!}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
حسین منزوی اولین دفتر شعرش، ''حنجره‌ٔ زخمی تغزل'' را در سال ۱۳۵۰ با همکاریِ ''انتشارات بامداد'' به‌چاپ رسانید و بر همگان روشن کرد که ظرفیت‌های بکر و ناب غزل را می‌شناسد و از دغدغه‌های خود به مثابه یک هنرمند اجتماعی و حساسیت متعالی شاعرانه‌اش برای نخستین بار پرده برداشت. او با همین مجموعه، برندهٔ جایزهٔ اولین دورهٔ ''شعر فروغ'' و به‌عنوان بهترین شاعر جوان این دوره، معرفی شد.
حسین منزوی اولین دفتر شعرش، ''حنجره‌ٔ زخمی تغزل'' را در سال۱۳۵۰ با همکاریِ ''انتشارات بامداد'' به‌چاپ رسانید و بر همگان روشن کرد که ظرفیت‌های بکر و ناب غزل را می‌شناسد و از دغدغه‌های خود به مثابه یک هنرمند اجتماعی و حساسیت متعالی شاعرانه‌اش برای نخستین بار پرده برداشت. او با همین مجموعه، برندهٔ جایزهٔ اولین دورهٔ ''شعر فروغ'' و به‌عنوان بهترین شاعر جوان این دوره، معرفی شد.
منزوی در بیشتر غزل‌هایش برای توصیف محبوب از طبیعت و مظاهر طبیعی بهره می‌گیرد. تشبیه چشم، رنگ و رخ محبوب به گل، باغ و دریا از ویژگی‌های عاشقانه‌های اوست.
منزوی در بیشتر غزل‌هایش برای توصیف محبوب از طبیعت و مظاهر طبیعی بهره می‌گیرد. تشبیه چشم، رنگ و رخ محبوب به گل، باغ و دریا از ویژگی‌های عاشقانه‌های اوست.
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست|آنجا که باید دل به دریا زد، همین جاست}}
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست|آنجا که باید دل به دریا زد، همین جاست}}
خط ۲۹۷: خط ۳۵۲:
منزوی بدین‌گونه ذهنیت‌های عاشقانه، اجتماعی، ملی، آیینی و هبوطی، طعن‌ها و گلایه‌های جامعهٔ خویش را به‌طرز شگفت‌انگیزی آینگی کرده است و غزلش چون الماسی خوش‌تراش، شعاع عاطفی و هیجانی مخاطبان خود را از هر قشری که باشند در خود متبلور می‌کند.
منزوی بدین‌گونه ذهنیت‌های عاشقانه، اجتماعی، ملی، آیینی و هبوطی، طعن‌ها و گلایه‌های جامعهٔ خویش را به‌طرز شگفت‌انگیزی آینگی کرده است و غزلش چون الماسی خوش‌تراش، شعاع عاطفی و هیجانی مخاطبان خود را از هر قشری که باشند در خود متبلور می‌کند.


حساسیت فوق‌العاده‌ٔ شاعری، احاطهٔ کامل به تکنیک‌های شعری و استفاده‌ٔ هم‌زمان از داشته‌های شعر دیروز و امروز، مخاطبان شعر دیروز را به چاشنیِ ترزبانی‌ها و نوآوری‌ها خرسند می‌کند و مخاطبان غزل مدرن را نیز با ساحت‌های نوین تجربی، پویا و پرنشاط می‌دارد؛ ازاین‌روست که غزل منزوی طیف گسترده‌ای از مخاطبان و خوانندگان را همراه دارد.
حساسیت شدید شاعری، احاطهٔ کامل به تکنیک‌های شعری و استفاده‌ٔ هم‌زمان از داشته‌های شعر دیروز و امروز، مخاطبان شعر دیروز را به چاشنیِ ترزبانی‌ها و نوآوری‌ها خرسند می‌کند و مخاطبان غزل مدرن را نیز با ساحت‌های نوین تجربی، پویا و پرنشاط می‌دارد؛ ازاین‌روست که غزل منزوی طیف گسترده‌ای از مخاطبان و خوانندگان را همراه دارد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://www.irna.ir/fa/News/82063035‏|عنوان =سبک و لحن}}</ref>
<center><span style="color:darkred">'''از دشت و دره سر زدم از کوه رد شدم''' {{سخ}} '''دریاشدن مرا به چه کاری که وانداشت....''' </span><noinclude></center>
{{شعر|نستعلیق|سبک=color:darkred}}{{ب|از دشت و دره سر زدم از کوه رد شدم|دریاشدن مرا به چه کاری که وانداشت}}{{پایان شعر}}


===کارنامه و فهرست آثار===
===ویژگی‌های زبان شعری===
زبان وسیله بیان اندیشه‌ها و احساسات آدمی است. تنها وسیله‌ای است که جهان اندیشه و دنیای درون او را با جهان بیرون پیوند می‌زند. این ارتباط و پیوند در قالب جمله بیان می‌شود و به‌صورت نظامی یکپارچه درمی‌آید و آنگاه حکمت و اندیشه انسان را همچون جوی روان می‌سازد. درست است که زبان شعر منزوی خالی از نوسان نیست؛ اما اینکه شدیداً سطحی و کم‌عمق باشد و به سمت مفاهیم سنتی و کلیشه‌ای بگراید و از هرگونه نوآوری، خلاقیت، موسیقی، صور خیال، زبان حماسی، زبان نمادین، ترکیب‌های تازه به دور باشد، بی‌انصافی است. منزوی در حوزه زبان نه‌تنها سطحی و کم‌عمق نیست، بلکه به آنچه زبان شعر امروز اقتضا می‌کند، می‌اندیشد و نهایت تلاشش را می‌کند تا با زبن شعر امروز همگام و همسان باشد.{{سخ}}
اندیشه‌ها و احساسات و عواطف منزوی را نیز می‌توان از زبان شعر او شنید زبان شعری که بسیار صمیمی ساده و نوست.<ref name="ویژگی زبان شعری">{{یادکرد وب|نشانی= http://hosseinmonzavi.blogfa.com/category/38 |عنوان= ویژگی زبان شعری حسیم منزوی}}</ref>
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|گوشت پاره که زبان آمد از او|می‌رود سیلاب حکمت همچو جو}}
{{پایان شعر}}
<center><font color=darkcyan>ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ</font></center>
====سلامتی زبان و پرهیز از کهنگی‌ها====
پرهیز از کاربرد صورت متروک و مخفف و شکسته کلمات و افعال، دوری از برخی زواید، قیود و اصوات رایج در شعر فارسی نظیر: رهی، خه، حالی و عدم استفاده از ضمایر متصل شخصی در نقش‌های مختلف، پرهیز از کاربرد افعالی چون: شد، گشت، نمود و... . به‌جای رفت، شد، کرد از پارامترهای سلامت زبان در شعر معاصر است که منزوی سخت به آن پایبند است.<ref name="ویژگی‌های شعری">{{یادکرد وب|نشانی = http://hosseinmonzavi.blogfa.com/category/38|عنوان= ویژگی زبان شعری حسین منزوی}}</ref>
 
===پرهیز از تکرار و خلق تازه‌ها===
از هنرهای بارز منزوی در حوزه زبان، خلق مفردات تازه و ترکیب‌های نوست، ترکیب‌هایی از قبیل: ''دریای شورانگیز چشم، خیام ظلمتیان، خانه‌های دم‌کرده، کوچه‌های بغض‌آلود، فصل ضجه و زنجیر، شتک‌زدن خورشید، سنگ روزگاران، کولاک زمستانی، دست‌های سیمانی، وحشت بی‌ایمانی، نسل نمیران، خورشید ضمیران، خامه‌ٔ فرهادی، سیلاب سرخ روزگاران بهار حقیر، بازار شقاوت، فلات جان و.....''.<ref name="ویژگی‌های شعری"/>
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست|آنجا که باید دل به دریا زد, همین جاست}}
{{پایان شعر}}
<center><font color=darkcyan>ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ</font></center>
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|خیام ظلمتیان را فضای نور کنی|به ذهن ظلمت اگر لحظه‌ای خطور کنی}}{{پایان شعر}}
 
===بهره از زبان محاوره===
شعر معاصر به‌ویژه قالب غزل برای ایجاد فضایی ساده و مشترک با خواننده به‌طرف زبانی ساده، مفهوم و محاوره‌ای پیش می‌رود؛ البته شکلی آگاهانه‌تر و حسی‌تر از گذشته و منزوی نیز به‌دلیل‌اینکه از قافله شعر معاصر عقب نماند توجه خاصی به این موضوع دارد، به‌طوری‌که در مجموعه‌های او چندین شعر عامیانه می‌توان یافت که حال‌وهوای خاصی برای خودشان دارند.<ref name="ویژگی‌های شعری"/>
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|تو گودیای مشتات، بارها چله نشسته|تو نى‌نیای چشمات، ستاره نطفه بسته}}{{پایان شعر}}
 
===نمادینه‌شدن زبان===
زبان شعر اصولاً نمادین و پررمزوراز است؛ اما این رمزوراز در شعر معاصر به‌لحاظ اجتماعی و سیاسی رونق بیشتری می‌گیرد و به‌سمت سمبلیک و نمادین حرکت می‌کند تا بتواند از زبان نمادها و سمبل‌ها گوشه‌ای از واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی را بازگوید؛ کلماتی چون: شب، سحر، بهاران، قف، پاییز، زمستان، دیوار،کویر، موج، فریاد و... . بسامد بیشتری در شعر به‌کار می‌روند که همه نماد و سمبل واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی‌اند.<ref name="ویژگی‌های شعری"/>
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|نخفته‌ایم که شب بُگذرد، سحر بزند|که آفتاب چو ققنوس بال و پر بزند}}
{{ب|نخفته‌ایم که تا صُبحِ شاعرانهِٔ ما|زِ ره رسیده و همراهِ عشق، در بزند}}
{{ب|نسیم، بویِ تو را می‌برد به همرهِ خود|که با غرور، به گُل‌هایِ باغ، سر بزند}}
{{ب|شب از تبِ تو و من سوخت، وصلمان، آبی|مگر به آتشِ تن‌هایِ شعله‌ور بزند}}
{{ب|تمامِ روز که دور از توام، چه خواهم کرد؟|هوایِ بستر و بالینم، ار به سر بزند}}
{{پایان شعر}}
 
===زبان حماسی، به‌مثابهٔ ابزار===
پیوند با مفاهیم سیاسی و اجتماعی در دوران معاصر باعث ظهور نوعی زبان حماسی در شعر شد؛ زیرا:
:''بیگانه نیست
:شاعر امروز
:با دردهای مشترک خلق
:او با لبان مردم
:لبخند می‌زند
:درد و امید را
:با استخوان خویش
:پیوند می‌زند»''{{سخ}}
این پیوند او را به‌نوعی ''زبان حماسی'' می‌کشاند؛ زیرا با زبان تغزلی و رمانتیک نمی‌تواند مفاهیم اجتماعی و سیاسی را که اساسی‌ترین موضوع شعر این دوره است بیان کند. این است که منزوی نیز بین تغزل و حماسه، پیوندی ناگسستنی ایجاد می‌کند و در تغزل‌هایش گاهگاهی از زبان حماسی بهره می‌گیرد تا بتواند مفاهیم اجتماعی و سیاسی عصر خود را از زبان حماسه و قهرمانان آن بازگوید و به مدد آن‌ها شعرش را حلاوتی دیگر ببخشد.<ref name="ویژگی‌های شعری"/>
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|بفکن پر سیمرغ در آتش که رخش این بار |بی‌صاحب از هنگامه اسفندیار آمد}}{{پایان شعر}}
 
===صور خیال===
شعر امروز خصوصاً غزل حاصل ادراکات و تأثرات شاعر از جهان بیرون است که از صافی ذهن و حس شاعرانه عبور می‌کند و در حقیقت تجلی گره خوردگی دنیای بیرونی و درونی شاعر است صور خیال دوره معاصر از جهت کهنگی یا تازگی خالی از فراز و نشیب نیست «نور پردازترین غزل سرایان این برهه در مواقعی تحت تأثیر فضاهای غالب کلاسیک مرکب خیال را به عقب برگردانده‌اند و بعضی چنان آن را به تک‌وا داشته‌اند که به‌زودی خسته و زمین‌گیر شده است».{{سخ}}
در قلمرو شعر امروز شاعر می‌کوشد تا زوایای نامکشوف پدیده‌ها نفوذ کند «در افسون گل سرخ شناور باشد»، «به گمنامی نمناک علف نزدیک شود» و حتی «خدا را در لای شب بوها» با چشم خویش ببینند، خلاصه همه چیز را از نگاه نو و امروزی بنگرد.{{سخ}}
منزوی نیز حاصل ادراکات و تأثرات شاعرانه خود را که پیوندی عمیق با جهان بیرونش دارد با نگاهی نو و زبان امروزی بیان می‌کند «صور خیال منزوی، غالب تازه‌ و لطیف و شسته‌ورفته‌اند؛ اما از حیطه تخیلات عاشقانه صرف فراتر نمی‌روند و مداری یکسان دارند» و «گاهی خواننده را به فضای شعرهای جاهلی «امرؤالقیس» و «عمر بن ابی ربیعه» می‌کشاند.»{{سخ}}
اینکه صور خیال شعر منزوی، مداری یکسان دارد و خواننده را به فضای شعر «امرؤالقیس» می‌کشاند بی‌انصافی است. تأملی در مجموعه‌های بعدی نشان می‌دهد که صور خیال منزوی نه‌تنها مداری یکسان ندارد و خواننده را به فضای شعرهای جاهلی عرب نمی کشاند؛ بلکه به دنیای متمدن امروز و فضای سیاسی و اجتماعی عصر جدید همگام و همسان است. منزوی در بیان ادراکات شاعرانه خود از تازه‌ترین صور خیال بهره می‌گیرد و در بسیاری موارد تخیلات تازه و نو می‌آفریند. تغزل‌های عاشقانه منزوی عشق را تفسیر و تعبیر امروزین می‌کند و در تفسیر و تعبیرش تازه‌ترین صور خیال را به‌کار می‌برد.<ref name="ویژگی‌های شعری"/>
 
===برجسته‌سازی===
تکرار واژه و جابه‌جایی آن در ساختار متن، یکی از عوامل است که موجب غرابت بخشیدن به زبان شعری یک شاعر می‌شود. یکی از عوامل تشخیص زبان شعری حسین منزوی نیز «تکرار واژه» در غزلیات اوست. تکرار واژه در غزلیات حسین منزوی افزون بر اینکه مربوط به شیوهٔ بیانی اوست و توجه خواننده را از محتوای گزاره‌ای پیام به خود پیام معطوف می‌گرداند. در عین حال برای تحت تاثیر قرار دادن ساختار معنایی غزلیات او نیز به‌کار گرفته شده است؛ بدین گونه که منزوی، در کنار تکرار واژه٬ عناصر ادبی و هنری دیگر نظیر تقابل، ایهام، تناسب معنوی و ... را هم به‌کار برده است.<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان = تکرار واژه یکی از شگردهای برجسته‌سازی| ژورنال = ادبیات پارسی معاصر |مکان = پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی|سال= بهاروتابستان۱۳۹۰| ص=۱۰۱تا۱۱۵}}</ref>
 
===شاخص‌های غزل منزوی به‌روایت [[محمدعلی بهمنی]]===
====پایه‌گذاریِ روایت و رمانس====
باید باور کنیم که حسین منزوی اگر می‌خواست زبانی مطلقاً معاصر را انتخاب کند، می‌توانست؛ ولی او با شناختی که من از شخصیتش دارم، به باور خودم هیچ اعتنایی به خوشامد دیگران و پسند روز نشان نمی‌داد، همیشه خودش را در برابر تاریخ می‌گذاشت و به طبیعت درون خودش احترام می‌گذاشت. صداقتش اجازه نمی‌داد و دنبال زبانی که شعار بدهد نمی‌رفت. مضاف بر این منزوی سخت در شعر گذشته فارسی ریشه دوانده بود، آگاهی دقیق از تاریخ شعر و دلبستگی به میراث متون فارسی هرگز اجازه چنین حرکتی را به او نمی‌داد. پس کار طبیعی‌اش را انجام داد و هر دو زبان را به‌هم گره زده و چقدر زیبا هم از پس آن برآمده است.<ref name="ساختار شعری">{{یادکرد وب|نشانی= http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3037571 |عنوان چ= ساختار شعری حسین منزوی}}</ref>
 
====موتیف‌های تکرارشونده====
سه موتیف به‌کرات در غزل‌های منزوی تکرار می‌شوند، یکی خطاب قرار دادن مستقیم «عشق» است و نه صرف اشاره به آن، که حتی یک بار پا را از حدود فراتر می‌گذارد و خودش در مقام عشق با مخاطبش وارد دیالوگ می‌شود، دیگری خلق موقعیت‌هایی ''گروتسک'' و گاه ''سوررئال'' است آن‌هم در ساختاری مثل غزل، نمونه:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|زبان به‌رقص درآورده، چندش‌آور و سرخ|پر است چنبر کابوس‌هایم از ماران}}{{پایان شعر}}
و آخرین‌شان مسئله شیفتگی و جنون سر ریز شده‌‌ای است در متن که تا مرز خلق نوعی از شهادت‌خواهی هم پیش می‌رود.<ref name="ساختار شعری"/>


===جوایز و افتخارات===
===جوایز و افتخارات===
در سال۱۳۵۰ و پس از انتشار دفتر شعر [[حنجرهٔ زخمی تغزل]] توسط انتشارات بامداد، منزوی از سوی بنیاد [[انجمن شعر فروغ]] که جزء معتبرین جشنواره‌های آن روزگار در دنیای شعر بود، موفق به کسب جایزه در بخش شعر جهان شد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.farsnews.com/news/13950428000383/%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C-%D8%BA%D8%B2%D9%84-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D9%88%D8%AF‏|عنوان =جایزه ادبی فروغ}}</ref>


===منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)===
==منبع‌شناسی==
===برخی از کتاب‌ها===
یکی از منابع موجود دربارهٔ زندگی حسین منزوی کتاب [[از عشق تا عشق]] است که شامل گفت‌وگوی بلند [[ابراهیم اسماعیلی اراضی]] (یکی از شاگردانش در سال‌های پایان عمر) با اوست. در این کتاب، خود شاعر به تفصیل دربارهٔ خانواده، سال‌های کودکی و زندگی در روستا، سال‌های مدرسه، دوران دانشگاه و انجمن‌های ادبی تهران سخن گفته‌ است.
 
در کتابی با نام [[از ترانه و تندر]] به‌اهتمام [[مهدی فیروزیان]] (انتشارات سخن، ۱۳۹۰) نیز مقالاتی دربارهٔ این شاعر منتشر شده‌ است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://morvarid-pub.com/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C‏|عنوان =آثار نوشته‌شده دربارهٔ شاعر}}</ref>
 
کتاب ''معنای دیگر'' از '''مریم جعفری آذرمانی'''.''انتشارات فصل پنجم'' این کتاب را که پیشتر مقاله‌ای بود از خانوم جعفری آذرمانی را منتشر کرده است. نویسنده در این کتاب بر اساس آراء '''پل گرایس''' که یکی از فیلسوفانِ زبان اهل انگلستان است و مباحث متعددی را در معناشناسی و تحلیل گفتمان مطرح کرده است از جمله مباحث اصول همکاری، معنای طبیعی و غیرطبیعی و معانی نحوی، به سراغ تحلیل معانی ضمنی در اشعار حسین منزوی می‌رود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://shahrestanadab.com/Content/ID/6245/%D9%85%D8%B9%D9%86%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%82%D9%84%D9%85-%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%AC%D8%B9%D9%81%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B0%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D8%B4%D8%AF‏|عنوان =کتاب معنای دیگر: تحلیل ضمنی اشعار حسین منزوی}}</ref>
 
کتاب ''گریختن در مه'' (بررسی زندگی، شعر و غزل حسین منزوی) عنوان کتابی است از '''محمد فتحی''' که در ۳۲۰ صفحه و توسط ''انتشارات نگاه'' در سال۱۳۹۷ به‌چاپ رسیده است. موضوع اصلی این کتاب ''Persian poetry(شعر پارسی)'' است. از محمد فتحی، کتاب‌های مجموعه‌اشعار حسین منزوی (موسسه انتشارات نگاه)، همچنان از عشق(آفرینش)، گل‌آرایی عاشقانه (آفرینش)، گزینهٔ اشعار حسین منزوی (مروارید)، نیز منتشر شده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://khabarpu.com/k.php?u=2qnYqtin2Kggwqvar9ix24zYrtiq2YYg2K/YsSDZhdmHOiDYqNix2LHYs9uMINiy2YbYr9qv24zYjCDYtNi52LEg2Ygg2LrYstmEINit2LPbjNmGINmF2YbYstmI24zCuyDYqNmHINqG2KfZviDYsdiz24zYry4=_cm9vemFoYW5nLmNvbS9Qcm9kdWN0L0Jvb2svMTE5MjU2LyVEQSVBRiVEOCVCMSVEQiU4QyVEOCVBRSVEOCVBQSVEOSU4Ni0lRDglQUYlRDglQjEtJUQ5JTg1JUQ5JTg3_2LHZiNiy2KLZh9mG2q8=‏|عنوان =گریختن در مه: بررسی زندگی و اشعار حسین منزوی}}</ref>
 
=== برخی از مقالات===
* مضامین غزل‌های حسین منزوی، جاوید قربانی، مجلهٔ حافظ، اسفند۱۳۸۶،شماره۴۸.
* موضوع و مضمون در ترانه‌های حسین منزوی، مهدی فیروزیان، مجلهٔ نامهٔ پارسی، بهار و تابستان۱۳۹۰، شماره۵۶.
* تصویر عشق در جام بلورین غزل: بررسی سیر مراحل عشق در غزل‌های حسین منزوی، الناز عمرانی، مجلهٔ رشد آموزش زبان و ادبیات فارسی، بهار۱۳۹۳، شماره۱۰۹.


===بررسی چند اثر===
===بررسی چند اثر===
====[[حنجرهٔ زخمی تغزل]]====
نخستین مجموعة دفتر شعر منزوی است که موفق به بردن [[جایزهٔ ادبی فروغ]] شد. این دفتر در سال۱۳۵۰ چاپ شد و به‌تازگی توسط انتشارات آفرینش نیز تجدید چاپ شده است. به‌نظر خود شاعر «تغزل هنوز هم جان شعر اوست. هر نیش و نوش و شوکران و شکری را از صافی او می‌گذراند». حسین منزوی با این دفتر اعلام می‌کند که دغدغه‌ و نگاهش معطوف به مقوله عشق است و به عشق آفرین می‌گوید که مُهر درخشانش را بر جبین شعر و پیشانی زندگی‌اش زده است.
این دفتر شامل دو بخش است: نخشست دفتر غزل‌ها و دیگری اشعار آزاد که چندین رباعی و مثنوی در میانشان بُر خورده است.<ref name="بررسی آثار">{{یادکرد وب|نشانی = http://hosseinmonzavi.blogfa.com/category/38 |عنوان = بررسی آثار حسین منزوی}}</ref>
====صفرخان====
این مجموعه شعر بلند منزوی که پس از هشت سال سکوت وی منتشر شد، مجموعه شعر بلند نیمایی است که ستُرگی و آزادمنشیِ روحیهٔ قهرمانیِ زندان سیاسی بنام '''صفر قهرمانیان''' در دورهٔ ''محمدرضا پهلوی''، را ارج می‌نهد و آن را ستایش می‌کند. این کتاب را نخست، انتشارات چکیده در سال۱۳۵۸ منتشر کرد و بعدها نیز با همکاری ''انتشارات یکتا رصد زنجان'' به چاپ‌های بعدی خود رسید.<ref name="بررسی آثار"/>
====از شوکران و شکر====
این مجموعه را که شاعر ''«به حضورمسلط همیشه عشق و غم‌ها و شادی‌های بزرگش»'' تقدیم کرده شامل صد و چهل و پنج غزل است که انتشارات آفرینش در سال ۱۳۷۳ به چاپ رسانده است. غزل‌های این مجموعه از گونه‌ای دیگر است و با غزلیات تکراری و آنچنانی هیچ تناسبی ندارد؛ زیرا تعبیرهای نو و بکر، انتخاب وزن‌های مناسب با مفاهیم و تداوم اندیشه و حضور مسلط همیشه عشق به این مجموعه، لفظی دیگر بخشیده است، هر چند این ویژگی‌ها در مجموعه‌های دیگر نیز به‌چشم می‌خورد.<ref name="بررسی آثار"/>
====با سیاوش از آتش====
عنوان این مجموعه که برگرفته از داستات ''سیاوش'' است برای شاعر بس عزیز است؛ زیرا خون سیاوش و مظلومیت او نه‌تنها در این مجموعه بلکه در سایر اشعارش نیز دیده شده است و بارها از مظلومیت ''سیاوش'' سخن گفته است و به لحاظ اهمیت این موضوع نام این مجموعه را ''«با سیاوش از آتش»'' برگزیده است.این مجموعه که برگزیده غزل‌هاست در انتشارات پاژنگ در سال۱۳۷۴ منتشر شد. سیصدوسی‌وچهار غزل از کتاب‌های [[حنجره زخمی تغزل]]، از شوکران و شکر، با عشق در حوالی فاجعه و [[از کهربا و کافور]] انتخاب شده است.<ref name="بررسی آثار"/>
====با عشق تاب می‌آورم====
مجموعه‌اشعار ''[[نیمایی]]'' است از سال (۱۳۵۱تا۱۳۷۸) که در بهار۱۳۷۹ در ''بندر عباس'' و توسط انتشارات چی‌چی‌کا منتشر شده است. این مجموعه شامل ۴۴ قطعه شعر نیمایی است که خود شاعر برای هر قطعه عنوان خاصی تعیین کرده است.<ref name="بررسی آثار"/>


===ناشرانی که با او کار کرده‌اند===
====از خاموشی‌ها و فراموشی‌ها====
نخستین چاپ کتاب '''صفدرجان''' را ''نشر چکیده'' در سال ۱۳۵۸ انجام داد و ''نشر یکتارصد'' زنجان در سال ۱۳۸۲ به تجدید چاپ آن همت گماشت.
این مجموعه را که شاعر به ''«شهر و دیارش آباد یا خراب همشهری‌ها و هم‌دیارانش بی‌مهر یا مهربان»'' پیشکش می‌کند، در دو دفتر که دفتر اول مجموعه غزل‌ها است و دفتر دوم چند مثنوی و مثنوی واره در سال۱۳۸۱ در ''انتشارات مهدیس'' منتشر شد.این مجموعه یک مقدمه و پیش درآمدی نیز دارد که شاعر در آن می‌گوید: ''«برخی شعرهای این دفتر بوی جوانی و خامی دارند (با تمام عیب و حسن‌های که خاص خامی و جوانی‌اند). این شعرها گام‌های نخستین این شاعر در طریق سرودن بوده‌اند و حرمت و عزت آن‌ها دقیقاً به همین «نخستین» بودن‌هایشان باز می‌گردد.»'' و در پیش درآمد نیز که از زادگاهش (زنجان) با او مهربان نبوده و بی‌مهری‌ها از دیار مادر دیده و چشیده اعتراف می‌کند. اما با همه این‌ها این مجموعه را به زادگاهش و هرچه زادگاهی است تقدیم می‌دارد.<ref name="بررسی آثار"/>


===تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها===
====تیغ زنگ‌زده====
عنوان مجموعه هیجده قصّه از افسانه‌های آذربایجان است که توسّط منزوی به فارسی برگردانده شده است. این کتاب در سال۱۹۸۵ میلادی در ۳۱۲ صفحه منتشر شد. زبان آن آذری و الفبای آن عربی است. افسانه‌های آذربایجان با مضامین مختلف خود برای آشنایی با عادات، آداب و رسوم، جهان معنوی، آرزوها و آرمان و عمری مبارزه خلق و رویارویی با دشمنان خارجی و داخلی مایه‌ها و منابع پربار و با شکوهی در اختیار خواننده می‌گذارد. آذربایجان با تاریخ غنی و قدیمی و زبان قدرتمند و افسانه پرورش، افسانه‌های فراوانی دارد که منزوی با علاقۀ وافر خود به آن‌ها که بیشتر از طریق مادر خود و از کودکی اخت پیدا کرده، به شیوه‌ای نکو و زبانی سلیس این برگردان را انجام داده است. <ref name="تحلیل">{{یادکرد وب|نشانی = http://www.matneno.com/?p=2364|عنوان = بررسی آثار حسین منزوی}}</ref>


===ناشرانی که با او کار کرده‌اند===
از انتشاراتی که اشعار منزوی را به‌چاپ رسانیده‌اند می‌توان به: نگاه، مروارید، چکیده، آفرینش، پاژنگ، چی‌چی‌کا، روزبهان و... اشاره کرد.


==نوا، نما، نگاه==
==نوا، نما، نگاه==
===خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)===




خط ۳۲۲: خط ۴۶۶:


== منابع ==
== منابع ==
 
{{پانویس|۲}}
 
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= منزوی|نام= حسین|عنوان= مجموعه‌اشعار حسین منزوی|سال= ۱۳۹۰|ناشر= نگاه|مکان= تهران|شابک= }}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= کلاهی‌چیان|نام= فاطمه|نام خانوادگی۲= میرزایی|نام۲= مهدیه|عنوان= کارکرد عاطفه حسرت در محتوا و فرم غزل حسین منزوی|ژورنال= پژوهشنامه ادب غنایی|مکان= دانشگاه سیستان و بلوچستان|شماره= ۲۲|سال= ۱۳۹۳|تاریخ بازبینی= }}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= منزوی|نام=حسین|عنوان= گزینهٔ اشعار حسین منزوی|سال= ۱۳۹۷|ناشر= مروارید|مکان= تهران|شابک= }}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= مدرسی|نام= فاطمه|نام خانوادگی۲= کاظم‌زاده|نام۲= رقیه|عنوان= تکرار واژه یکی از شگردهای برجسته‌سازی در شعر حسین منزوی|ژورنال= ادبیات پارسی معاصر|مکان= پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی|دوره= اول|شماره= اول|سال= بهاروتابستان۱۳۹۰|تاریخ بازبینی= }}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= اسماعیلی اراضی|نام= محمدابراهیم|عنوان= از عشق تا عشق؛ با حسین منزوی|سال= ۱۳۹۴|ناشر= فصل پنجم|مکان= تهران|شابک= }}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= قربانی|نام= جاوید|عنوان= نگاهی به زندگی حسین منزوی|ژورنال= حافظ|مکان= |دوره= اول|شماره=۴۷|سال= دی‌وبهمن ۱۳۸۶|تاریخ بازبینی= }}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= روزبه|نام= محمدرضا|عنوان= سیر تحول غزل فارسی از مشروطیت تا انقلاب|سال= ۱۳۷۹ ناشر= روزنه|مکان= تهران| شابک =}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= منزوی|نام= حسین|عنوان= حنجره زخمی تغزل|سال= ۱۳۹۰|ناشر= آفرینش|مکان= تهران|شابک =}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= منزوی|نام= حسین|عنوان= از ترمه و تغزل|سال= ۱۳۹۴|ناشر= روزبهان|مکان= تهران|شابک =}}


==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.hamshahrionline.ir/news/146699/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-%DB%B1%DB%B3%DB%B2%DB%B5-%DB%B1%DB%B3%DB%B8%DB%B3‏|عنوان= بخوانیم و منزوی را بشناسیم|ناشر= همشهری آن‌لاین|تاریخ انتشار= |تاریخ بازدید= }}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://negahpub.com/shop/poetry/%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%87-%D8%A7%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C/|عنوان= نگاهی به زندگی و آثار منزوی|ناشر= انتشارات نگاه|تاریخ انتشار= |تاریخ بازدید= }}
# {{یادکرد وب|نشانی =http://morvarid-pub.com/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C|عنوان= با حسین منزوی در مروارید|ناشر = انتشارات مروارید|تاریخ انتشار= |تاریخ بازدید= }}
# {{یادکرد وب|نشانی = http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3632943&ref=Author|عنوان= منزوی عشق بود، آیا می‌شناسیدش؟!|ناشر= مجلهٔ اعتماد|تاریخ انتشار= ۱مهر۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ۱مهر۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی =http://www.bookcity.org/detail/5185|عنوان =نام او عشق است|ناشر = شهرکتاب آنلاین|تاریخ بازدید = |تاریخ = }}
# {{یادکرد وب|نشانی =http://soltaneh-ghazal.blogfa.com/post/111/%D8%BA%D8%B2%D9%84-%DB%8C%DA%A9%D8%B5%D8%AF-%D9%88-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1‏|عنوان =غزلِ غزل از حسین منزوی|ناشر = وبلاگ سلطان غزل |تاریخ بازدید = |تاریخ = }}
# {{یادکرد وب|نشانی =http://adabiatirani.com/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85%DB%8C-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86/‏|عنوان =استمرار جایزه ادبی منزوی|ناشر =بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان|تاریخ بازدید = |تاریخ = }}
# {{یادکرد وب|عنوان =مردی که در خواب‌هایش می‌سوخت |ناشر = مگ ایران| نشانی = http://www.hamshahrionline.ir/news/146632/%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%BE%D9%84-%D8%BA%D8%B2%D9%84 |تاریخ = | تاریخ بازبینی = }}
# {{یادکرد وب|نشانی =http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3632943&ref=Author‏|عنوان =حسین منزوی خود: عشق بود|ناشر = مگ ایران|تاریخ بازدید = |تاریخ = }}
# {{یادکرد وب|نشانی =https://www.tasnimnews.com/fa/news/1394/05/15/821161/%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%A7-%D9%87%D8%B1%DA%AF%D8%B2-%D9%86%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%87-%D8%BA%D8%B2%D9%84-%D8%B3%D8%B1%D8%A2%D9%85%D8%AF%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%BA%D8%B2%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA‏|عنوان =نظر اسفندقه در مورد شعر حسین منزوی|ناشر = خبرگزاری تسنیم|تاریخ بازدید = |تاریخ = }}
# {{یادکرد وب|عنوان = نظر سایرین در مورد منزوی|ناشر = ایسنا| نشانی = https://www.isna.ir/news/94022112438/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-%D8%B3%D9%84%D8%B7%D8%A7%D9%86-%D8%BA%D8%B2%D9%84-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA |تاریخ = | تاریخ بازبینی = }}
# {{یادکرد وب|نشانی =http://www.bookcity.org/detail/5185‏|عنوان =شعر منزوی برای اخوان ثالث|ناشر = شهرکتاب آنلاین|تاریخ بازدید = |تاریخ = }}
# {{یادکرد وب|نشانی = http://hosseinmonzavi.blogfa.com/category/38|عنوان =نگاهی به آثار حسین منزوی|ناشر =  |تاریخ بازدید = |تاریخ = }}
# {{یادکرد وب|نشانی =http://hosseinmonzavi.blogfa.com/category/38|عنوان =مفاهیم اجتماعی در غزل حسین منزوی|ناشر = وبلاگ حسین منزوی|تاریخ بازدید = |تاریخ = }}
# {{یادکرد وب|نشانی =http://poemcafe.ir/1022/%D9%86%D8%A7%D9%85-%D9%85%D9%86-%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%E2%80%8F%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%85%D8%9F/|عنوان =شعر مورد علاقه|ناشر = کافه شعر|تاریخ بازدید = |تاریخ = }}
# {{یادکرد وب|نشانی =http://virgule.ir/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-115/|عنوان =شعر سپید از حسین منزوی|ناشر = وبسایت ویرگول|تاریخ بازدید = |تاریخ = }}
# {{یادکرد وب|نشانی =http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1441168‏|عنوان =خلقیات حسین منزوی|ناشر = مگ ایران|تاریخ بازدید = |تاریخ = }}
# {{یادکرد وب|نام‌خانوادگی = بهمنی  |نام = محمدعلی|عنوان = منزوی شهره به شهر|ناشر = همشهری آنلاین| نشانی = http://www.hamshahrionline.ir/news/146632/%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%BE%D9%84-%D8%BA%D8%B2%D9%84 |تاریخ = | تاریخ بازبینی = |}}
# {{یادکرد وب|نشانی =http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1441168‏|عنوان =لحن شعری|ناشر = مگ ایران|تاریخ بازدید = |تاریخ = }}
# {{یادکرد وب|نشانی =http://www.irna.ir/fa/News/82063035‏|عنوان =سبک و لحن در اشعار حسین منزوی|ناشر = ایرنا|تاریخ بازدید = |تاریخ = }}
# {{یادکرد وب|عنوان = ویژگی زبان شعری حسیم منزوی|ناشر = وبلاگ حسین منزوی| نشانی = http://hosseinmonzavi.blogfa.com/category/38 |تاریخ = | تاریخ بازبینی = |}}
# {{یادکرد وب|عنوان = ساختار شعر حسین منزوی|ناشر = مگ ایران| نشانی = http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3037571 |تاریخ = | تاریخ بازبینی = |}}
# {{یادکرد وب|نشانی =https://www.farsnews.com/news/13950428000383/%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C-%D8%BA%D8%B2%D9%84-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D9%88%D8%AF‏|عنوان =جایزهٔ ادبی فروغ|ناشر = خبرگزاری فارس|تاریخ بازدید = |تاریخ = }}
# {{یادکرد وب|عنوان = بررسی چندی از آثار حسین منزوی|ناشر = وبلاگ حسین منزوی| نشانی = http://hosseinmonzavi.blogfa.com/category/38 |تاریخ = | تاریخ بازبینی = |}}
# {{یادکرد وب|عنوان = بررسی آثار حسین منزوی|ناشر= متن نو| نشانی = http://www.matneno.com/?p=2364|تاریخ = | تاریخ بازبینی = }}
# {{یادکرد وب|نشانی = https://shahrestanadab.com/Content/ID/6245/%D9%85%D8%B9%D9%86%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%82%D9%84%D9%85-%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%AC%D8%B9%D9%81%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B0%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D8%B4%D8%AF‏|عنوان= کتاب معنای دیگر: تحلیل ضمنی اشعار حسین منزوی|ناشر= شهرستان ادب|تاریخ بازدید = |تاریخ =}}
# {{یادکرد وب|نشانی = http://adabiatirani.com/%D9%86%D8%A7%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%D9%87/|عنوان =گفت‌وگو با غلامرضا طریقی|ناشر =بنیاد شعروادبیات داستانی ایرانیان|تاریخ بازدید = |تاریخ =}}
# {{یادکرد وب|نشانی = http://khabarpu.com/k.php?u=2qnYqtin2Kggwqvar9ix24zYrtiq2YYg2K/YsSDZhdmHOiDYqNix2LHYs9uMINiy2YbYr9qv24zYjCDYtNi52LEg2Ygg2LrYstmEINit2LPbjNmGINmF2YbYstmI24zCuyDYqNmHINqG2KfZviDYsdiz24zYry4=_cm9vemFoYW5nLmNvbS9Qcm9kdWN0L0Jvb2svMTE5MjU2LyVEQSVBRiVEOCVCMSVEQiU4QyVEOCVBRSVEOCVBQSVEOSU4Ni0lRDglQUYlRDglQjEtJUQ5JTg1JUQ5JTg3_2LHZiNiy2KLZh9mG2q8=‏|عنوان =گریختن در مه: بررسی زندگی و اشعار حسین منزوی|ناشر= خبرپو|تاریخ بازدید = |تاریخ =}}
# {{یادکرد وب|نشانی =http://www.ion.ir/news/2208/‏|عنوان =نظر شفیعی کدکنی|ناشر = ایران آنلاین|تاریخ بازدید = |تاریخ = }}
# {{یادکرد وب|نشانی =https://www.imna.ir/news/301724/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D8%AF%D8%B1-%D8%BA%D8%B2%D9%84-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86‏|عنوان =یادنامه‌ای برای پدر غزل معاصر ایران|ناشر = ایمنا|تاریخ بازدید = |تاریخ = }}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۵۶

حسین منزوی

پدر غزل معاصر ایران[۲]
نام اصلی حسین منزوی
زمینهٔ کاری سُرایش
زادروز ۱مهر۱۳۲۵[۳]
یکی از روستاهای زنجان[۱]
پدر و مادر محمد و فاطمه[۱]
مرگ ۱۶اردیبهشت۱۳۸۳[۱]
تهران بیمارستان رجایی[۴]
محل زندگی زنجان و تهران[۱]
زنجان محله فردوسی
علت مرگ آمبولی ریوی تهران بیمارستان رجایی[۴]
جایگاه خاکسپاری مزار پایین زنجان
لقب رها
بنیانگذار غزل روایی
سال‌های نویسندگی کودکی تا پایان عمر
سبک نوشتاری غزل، سپید و نیمایی
کتاب‌ها مجموعه‌اشعار حسین منزوی، «از شوکران و شکر»، «از کهربا و کافور» و...
تخلص رها
فرزندان غزل[۴]
مدرک تحصیلی فارغ‌التحصیل رشته ادبیات فارسی[۱]
دانشگاه دانشگاه تهران[۱]
دلیل سرشناسی غزل
اثرپذیرفته از حافظ و نیما یوشیج
امضا
جوانی و شور عشق
ورود به میان‌سالی
بهار زنجان و ترنم غزل

حسین منزوی شاعرِ مثنوی، قصیده، رباعی، چهارپاره‌ و سرایندهٔ شعر نیمایی و سپید، ترانه‌‌سرا و زنده‌کنندهٔ غزل معاصر است.

* * * * *

حسین منزوی را در شمار شاعرانی می‌شناسند که نوآوری‌ها و خلاقیت‌هایش در غزل کم‌نظیر بود تا بدان‌جا که با ادراک صحیح استعاره و صور خیال از یک‌سو و با نگاه متفاوت، بهره‌جستن از هنر تشبیه در انتقال مفاهیم، مضامین نو و تصویرسازی‌های جدید، از سوی دیگر، به‌راستی اشعارش با شاعران برجستهٔ معاصر هم‌پایه است. غزل منزوی را باید نوعی تلفیق آگاهانه‌ از شعرهای نیما و حافظ دانست. منزوی در کنار توجه به ترکیب‌های واژگانی غزل سنتی، توانست ترکیب‌هایی نو بسازد که پیش از او سابقه‌ نداشت. برخی نقش نیما یوشیج و حسین منزوی را در زنده‌کردن شعر، هم‌سنگ می‌دانند.
منزوی شیفتهٔ غزل بود و جریان سالم، فعال و زندهٔ شعر امروز را دنبالهٔ شعر نیما می‌دانست. از میان انواع قالب‌های شعری، فقط در مثنوی و غزل ظرفیت بازتاب جامعهٔ امروز را می‌دید و در میان این دو غزل را موفق‌تر می‌دانست. غزلِ روایی با لحن نمایشنامه‌ای که در سروده‌های منزوی نمود یافته، شیوه‌ای نو در رویکرد به غزل است که زمینه‌ساز تحولی بزرگ در نگاه سنتی به غزل شد. البته او را نباید صرفاً غزل‌سرا نامید؛ چراکه در سرودن شعر نیمایی و سپید نیز بسیار پاکیزه‌سخن بود.[۵]
منزوی به روایت نیز علاقه‌ای بسیار داشت. شاید این ذوق را از زمان کودکی که مادر بر سر بالینش قصه‌های امیرارسلان را می‌خواند ‌به‌ارث برده بود[۶] و او را به ترانه‌سرایی علاقه‌مند ‌کرد. نگاه و توجه اصلی‌ِ منزوی در ترانه نیز معطوف «عشق» بود. به‌قول خودش عشق هویت اصلی آثارش را می‌سازد. در شعر محاوره‌ای (ترانه)، صداقت و صمیمیت کلام و غنای موسیقیایی ترانه‌ها و غزل‌های حسین منزوی، موجب اقبال عمومی هنرمندان دیروز و امروز عرصهٔ موسیقی و آواز شد. ترانه‌های منزوی در کنار زبان ساده و روان، بیانی شیوا دارد و غالباً دوبیتی‌هایی پیوسته است. در ترانه‌سرایی نیز برخی ویژگی‌های شعری‌‌اش، نظیر کهن‌گرایی، درخشش موسیقیِ بیرونی، نوآوری در ساختار و قالب‌های شعری و وزن‌های تازه، چشم‌نوازی می‌کند. منزوی حدود ۱۵۰ ترانه برای آوازخوانان و هنرمندانی چون: حسین خواجه امیری (ایرج)، جمال وفایی، ناصر مسعودی، بانو فیروزه، بانو گیتی و مسعود خادم سروده است و ترانه‌هایش در مجموعه‌های شماری از خوانندگان نام‌آشنا همچون کوروش یغمایی، محمد نوری و داریوش اقبالی بارها شنیده شده است.[۴]

از میان یادها

کودکی‌‌ام در روستا گذشت

خاطرهٔ منزوی از زندگی در روستا:

پررنگ‌ترین خاطره‌ای که من از آن پنج‌شش سال دارم برمی‌گردد به سگی که آن‌قدر درنده بود که حتی آن بابایی که آب برای خانهٔ ما می‌آورد و بعد کوزه را می‌برد، جرئت داخل‌آمدن نداشت و حتی اهالی هم قبل از ورودشان می‌گفتند: «این سگ را یه کاریش بکنید.» اما خب نمی‌دانم، به چه دلیل این سگ که گنده‌ها از آن حساب می‌بردند به منِ بچه اجازه می‌داد نوازشش کنم و حتی ازش سواری بگیرم. اجازه می‌داد موهای پشت گردنش را مثل چه می‌دانم یک اسب بگیرم و با او چنین رفتار کنم.[۷]

اولین بیت زندگی‌ام

یادم می‌آید پنجم دبستان که بودم شعری داده بودند که من سر صف برای بچه‌ها به‌مناسبت پایان سال تحصیلی، بخوانم. مثنوی بود. اولش این بود:

دبستان پرورد گل‌های خندان
دبستان پرورد مرغان خوش‌خوان...

همین‌طوری در یکی از جلسات تمرین با خودم گفتم:

دبستان پرورد سرباز جنگی
دبستان پرورد توپ و تفنگی...

این درواقع اولین بیتی بود که من ساختم.[۸]

مرغ و خروس کلاس پنجم

حسین‌ننه

در خانه من تعیین می‌کردم که در مسافرت‌ها کجا برویم، چی کار کنیم یا مثلاً برای ناهار و شام چه چیزی بخوریم. من مسئول خرید خانه هم بودم. جوانی لاغراندام بودم با موهایی تراشیده و لباس‌هایی که به تنم زار می‌زد. همیشه در صف نانوایی منتظر نوبت نان بودم؛ برای‌همین پدرم اسم مرا گذاشته بود حسین‌ننه.[۱۰]

شعر دزدی

منزوی مجموعه‌شعرش را برای چاپ به دست فریدون مشیری می‌رساند. مشیری گمان به تقلبی‌بودن شعر می‌برد و بعدها به خودش می‌گوید:

راستش من باور نمی‌کردم که شعرها مال خودت باشد، برای‌اینکه شعرها بی‌نقص یا کم‌نقص با وزنی باز، خیلی مسلط و خیلی شسته‌ورفته بود... با خود فکر کردم این شعر ممکن است... حالا مال خودت نباشد.[۱۱]

شیرین‌ترین بهار منزوی

برف واپسین روزهای۱۳۴۶ بر زمین می‌نشست. «نعمت‌الله جهان‌بانویی» مدیرمسئول مجلهٔ فردوسی آمادهٔ تعطیلات نوروزی می‌شد. کلیدهای چراغ را یکی‌یکی پایین می‌داد تا دفتر خاموش شود که ناگهان نامه‌ای روی میزش دید. پشت پاکت نوشته بود: «حسین منزوی، زنجان»
غزلی تازه از شاعری گمنام رسیده؛ اما عجیب‌تر آنکه جوانی شهرستانی آن را سروده است. غزلی با مطلع:

لبت صریح‌ترین آیهٔ شکوفایی استچشم‌هایت، شعر سیاه گویایی است

جهان‌بانویی عیار غزل خوب را خوب می‌دانست. آن‌هم زمانی که شاعرش جوانی گمنام و شهرستانی بود. این گونه شد که شعر منزوی، بهار۴۷ در یکی از مجله‌های ادبی بسیار معتبر دوران، چاپ شد.[۱۲]

خاطره‌های منزوی از پدرش

روزنامه

اولین باری که شعر حسین منزوی در روزنامه چاپ می‌شود خوش‌حال و دوان‌دوان آن را پیش پدر می‌برد. پدر می‌گوید: «خیلی خوب است که شعرت در روزنامه چاپ شده.» شعر حسین در صفحه‌ای غیر از صفحهٔ ادبیات چاپ شده بود. پدر برای اینکه حسین به اهمیت موضوع پی‌ببرد به شعری از منوچهر آتشی در صفحه ادبیات اشاره کرد و گفت: «اما هروقت شعرت کنار شعری مثل این، چاپ شد اون‌وقت حسابه؛ اون قبول.»[۱۳]

خانه نخرید نخرید تا سرانجام...

شعر من قشنگ‌تره!

یادهای منزوی از مادرش

همیشه تو مقصری!

مادرم همیشه در دعواهای من با بچه‌‌محل‌ها طرف آن‌ها را می‌گرفت. مادرم اگر کسی به خانه‌اش می‌آمد و توی سرش هم می‌زد ممکن بود سرش را هم بلند نکند و بگوید مثلاً چرا زدی! فقط چون او مهمان بود. احترام بیش‌ازانداه‌ای به مهمان‌هایش می‌گذاشت. به دلم ماند که یک بار به شاکی بگوید، تقصیر بچهٔ تو بود. شاید از ذات بچهٔ خودش آگاهی داشته دیگر! چون می‌دید من چه آتشی می‌سوزانم در خانه. این بود که من از پیش، در نظر مادرم، محکوم بودم.[۱۶]

با مادرم در مهمانی

یادم است خانهٔ میرزاحسین یکی از خوانین ده دعوت بودیم. غذا چیده بودند و حسابی سفره رنگین بود. مرغ بریانیِ درسته گذاشته بودند، ندیده بودم راستش. نه دیده بودم نه خورده بودم. پسر معلم فقیر ده (خودش) جلو آن‌همه زن و خان و نمی‌دانم فلان‌وبهمان نشسته بود. یهو با آن لهجه گفتم مامان اون چیه؟! گفت: «هیس! هیس!» باز تکرار کردم. با خودش گفت این بچه الان است که آبرویم را ببرد. بگمانم می‌خواست من را که در جمع عاریه‌ای‌بودن طلایش‌ در عروسیِ یکی از اقوام را لو داده بودم، تنبیه کند. شاید چه می‌دانم مُنگل بودم.[۱۷]

تنبلی ذاتی

در وصف تنبلی ذاتی خودم در درس‌خواندن بگویم که من اصلاً عادت نداشتم، کتاب به مدرسه ببرم. مثلاً اگر قرار بود صفحهٔ فلان تا فلان قسمت را در کلاس بخوانیم من آن چند صفحه را از کتاب می‌بُردیم و توی جیب پشت شلوار می‌گذاشتم و به مدرسه می‌رفتم. امتحانات نهایی را هم که می‌دادیم یک لگد به کتاب‌ها می‌زدیم و آن‌ها را در باغچه دبیرستان پرت می‌کردیم و با خوش‌حالی از اینکه سال تحصیلی تمام شده با بچه‌ها جشن می‌گرفتیم.

اولین بار در تهران

جوانی هجده‌سالهٔ کم‌تجربه و شهرستانی بودم که اولین بار می‌خواستم به جامعهٔ بزرگ «تهران» بیایم آن‌هم با آن افسانه‌هایی که از این شهر می‌سازند و به ‌ما می‌گویند. چه می‌دانم، بیم‌دادن‌ها، زنهاردادن‌ها، این شهر فلان است و فلان است، حواست باشد جیبت را نزنند. این حرف‌ها مادرم را تحت تأثیر قرار داده بود. پولِ شهریهٔ ترم اول دانشگاه را در کیسه‌ای گذاشت، آن کیسه را دوخت و در کیسه‌ای دیگر گذاشت و گذاشت داخل جیبم و جیبم را هم در کمال حیرت دوخت... . تنها شکلی که می‌شد پول من را بزنند این بود که خود من را بدزدند. مبلغ هشتصدوپنجاه تومن بود. گرچه پول زیادی نبود؛ پدرم مجبور شده بود فرش زیر پای خانواده را بفروشد. الحق که در سال۱۳۴۴، برای ما پول زیادی بود.[۱۸]

عمرانِ منزوی

من و عمران صلاحی همیشه باهم بودیم. این طور بگویم جدانشدنی و پایهٔ ثابت انجمن‌های ادبی و شعری، در این حد که گاهی پیش می‌آمد ما را با یکدیگر اشتباه می‌گرفتند. این موضوع تا جایی پیش رفته بود که حس طنز سادات‌اشکوری را برانگیخت و شعری سرود:

دستت چو نمی‌رسد به عمران
دریاب حسین منزوی را[۱۹]

فرار از پول‌دادن

روزی با چند تن از دوستان، پیش خانمی ‌رفتیم و از او خواستیم برای ما کلاس فن بیان و شعرخوانی بگذارد. آن بنده خدا هم با کمال میل قبول کرد و حتی گفت که این چیزها میان جوان‌های امروزی کمتر دیده می‌شود و از این بابت حتی خرسند است. جلسه اول کلاس، شعری از ایرج میرزا به ما داد و گفت هفتهٔ آینده این را تمرین کنید و بیایید. هفتهٔ بعد رفتیم و من تمرین نکرده بودم و دروغی سرهم کردم و گفتم مادرم از شهرستان مهمانم بوده و وقت نکردم. از بچه‌های دیگر خواست، آن‌ها هم مثل من بهانه‌هایی آوردند. خلاصه به‌زور یکی را فرستادیم جلو و شعر را خواند. خانم گفت: «بچه‌ها شهریه شما نفری صد تومن می‌شه.» یکی از ته کلاس گفت: «خانوم ما نداریم. می‌شه هفتهٔ دیگه بیاریم؟» گفت: «حالا که نداری، باشه واسهٔ هفتهٔ دیگه؛ اما این خونه‌ای هم که ما کلاس برگزار می‌کنیم بالاخره اجاره می‌خواهد.» ما هم گفتیم که بله حق باشماست، می‌آوریم. هفتهٔ بعد هیچ‌کدام سر کلاس نرفتیم.[۲۰]

گریه‌ٔ طلاق

روزی که با همسرم برای طلاق به دفتر شمارهٔ ۱۵ رفته بودیم، محضر‌دار که می‌دید من و همسرم اشک می‌ریزیم متحیر مانده بود. خیلی سعی کرد که ما را از جدایی منصرف کند؛ اما هر دو ناگزیر به این جداییِ ناخواسته بودیم. هرگز فداکاری همسرم را برای پذیرفتن «غزل»، دخترمان و برای تربیت و بزرگ‌کردنش فراموش نمی‌کنم.[۲۱]

جهان برای همیشه سیاه بر تن کردشبی که ماه تمام تو در محاق افتاد
تو فصل مشترک عشق و شعر من بودیکه با جدایی تو بینشان طلاق افتاد
به باور دل ناباورم نمی‌گنجیدهنوزهم که مرا با تو این فراق افتاد
ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ

سردیِ ناصح و حرارت اوستا

مهر۱۳۴۴ غروب سه‌شنبه‌ای بود. راه افتادیم به‌سمت انجمن ادبی ایران. ناصح بالای مجلس می‌نشست و باید شعرها را بیت‌بیت با مکث می‌خواندی و ایشان تصحیح می‌کرد. نوبت به من که رسید شعرم را بی‌وقفه خواندم و طبعاً ایشان هم ناراحت شد و نظری نداد؛ چون مرسوم بود که شعرها را آهسته و از روی متن می‌خواندند. بعد از اتمام شعر هیچ نگفت. چند ثانیه سکوت کرد و با حالتی سرد گفت: «نفر بعدی شعرش را بخواند.» مراسم که تمام شد در کوچه، دستی بازوی مرا گرفت. معلوم بود دست آدمی ظریف و کم‌توان است. گفت: «آقای منزوی من مهرداد اوستا هستم؛ شعرت خوب بود. از همهٔ شعرهایی که اینجا خوانده شد بهتر بود. توجهی به این حرف‌ها نکن. کار خودت را بکن!»[۲۲]

چند کلمه جاماندن و یک عمر دوستی

در خانه‌ای فرسوده واقع در خیابان ژاله که فقط با نور تعدادی شمع، روشن می‌شد و به‌سبک معماریِ دوران قاجار بود و تزئیناتی عجیب‌وغریب داشت و اشیای عقتیقه و نیز پُر بود از عکس‌های قدیمی، «انجمن ادبی سعد» دایر بود. بهروز رضوی را ندا دادند که امشب شاعری جوان از زنجان مهمان انجمن است. او همیشه آماده بود تا شعر شاعران جوان را گوش دهد و اگر خوشش آمد یادداشت کند. شاعر تازه‌کار اولین بیتش را که خواند، رضوی دست‌به‌قلم شد؛ اما چند کلمه‌ای جا ماند. همین شد سبب آشنایی رضوی و منزوی که از آن خانهٔ مرموز آغاز شد.[۲۳]

حسین که رفت، دوستانش آمدند

حتی این هم حرفی است تکراری که وقتی انسان‌ها از دنیا می‌روند آنچنان یاد می‌شوند و چنان دوستانی پیدا می‌کنند که در تمام زندگی‌شان اصلاً نداشتند. آن‌ها که شناخت دارند خوب می‌دانند که این حکایت به‌شکل ویژه و منحصربه‌فردی دربارهٔ حسین منزوی، صدق می‌کند.[۱۲]

سنگ مزار شاعر عشق

حیف شاعر عشق و شعور

زندگی و یادگار

زندگی شاعر

حسین منزوی با شروع فصل زرد سال۱۳۲۵ در یکی از روستاهای زنجان، در خانواده‌ای فرهنگی چشم گشود که به‌سبب تولّدش در پاییز، او را همزاد پاییز می‌خواندند. پدرش را هنوز حافظه‌ٔ تاریخی زنجان به‌یاد دارد، شاعری معلّم و معلّمی شاعر که آنان‌که در سر کلاس‌های درسش لباس شاگردی پوشیده‌اند، هنوز هم طعم شعرخوانی‌های توأم با صلابت و مهربانی‌اش را حس می‌کنند. مادرش، فاطمه توکلیان، نیز معلم روستاهای اطراف زنجان بودند. پدرش ، به‌ترکی شعر می‌سرود. منزوی در توصیف تأثیر و نقش پررنگ پدر می‌گوید:

پدرم معلم بود و نه فقط بلد بود اسم خودش را بنویسد، بلد بود شعر هم بنویسد و بلد بود اسم عشق هم بنویسد.

منزوی سال‌های نخست زندگی را در روستاهای نیک‌پی، کرگز و پیرسقا (یا پیرزاغه) زیست و بعد از سپری‌شدن مأموریت پدر، به زنجان باز‌گشت و در همین شهر دوران راهنمایی و دبیرستانش را گذراند. حسین در چنین خانوادهٔ ادب‌دوستی زندگی راآغاز کرد و تحت تأثیر جوّ شعریِ خانه‌شان، به‌خصوص شعرسرایی و شعرخوانی‌های پدرش، نخستین جرقه‌های شعر را در وجود پرآتش خویش حس کرد. در آن روزگاران که جریان و تفکّر خاصی بر شهر و کشور حاکم بود به‌ویژه پس از شکست نهضت ملی در سال۱۳۳۲ که به یأس و دل‌زدگی و رکود فکری و عاطفی نویسندگان و شاعران انجامید، منزوی سال‌های آغازین زندگی‌اش را در شهر خود گذراند و روزها و شب‌ها با هم‌نشینی و شعرخوانی پدر و التذاذ حسین و خانواده و دوستان شعردوست سپری شد.
وی در مدارس زنجان درس خواند و تا پایان مقطع متوسّطه را گذراند درحالی‌که از ابتدا تحت تأثیر پدر و شعر او و سپس جامعه‌ٔ شعری آن ‌روز، خود نیز اشعار خوب و پرمغزی می‌سرود. وی پس از پایان تحصیلات متوسطه در زنجان، وارد دانشکده‌ٔ ادبیات دانشگاه تهران می‌شود و در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی به تحصیل پرداخت؛ امّا بنا به علتی که نامعلوم است پس از چند ترم تحصیل تغییر رشته داد و به علوم‌اجتماعی روی آورد. ولی پیش از فارغ‌شدن در این رشته نیز، دانشگاه را رها کرد و دیگر ادامه نداد. پس از آن مدتی به کارهای مختلفی، چون: ویراستاری، تدریس، ساخت و اجرای برنامه‌های ادبی در رادیو و تلویزیون پرداخت؛ امّا عمر این کارهای منزوی هم کوتاه بود و قسمت عمده‌ٔ زندگی‌اش از طریق حق‌التّألیف مجموعه آثارش سپری گشت.

نخستین دفتر شعرش حنجره زخمی تغزل را در سال ۱۳۵۰ با انتشارات بامداد به‌چاپ رساند و با همین تک اثر توجه بسیاری از ادبیان را به خود جلب کرد. سپس وارد رادیو و تلویزیون ملی ایران شد و در گروه «ادب امروز» در کنار نادر نادرپور شروع به فعالیت کرد. چندی بعد، مسئولیت برنامه‌های متعددی را برعهده گرفت که از آن میان «کتاب روز»، «یک شعر و یک شاعر»، «شعر ما و شاعران ما»، «آیینه و ترازو» و «آیینه آدینه» نمونه‌های خاصی است. وی در زمان فعالیتش در رادیو، مسئولیت نویسندگی و اجرای برنامه‌هایی را نیز به‌عهده داشت. بعد از انقلاب در کنار پرویز خرسند که سمت سردبیری مجله سروش را عهده‌دار بود، مسئول دفتر آن مجله شد. پس از برکناری خرسند، منزوی نیز از کار برکنار شد. منزوی که دغدغهٔ نان داشت، مدتی مشغول به کار در «فرهنگستان نیاوران» شد و مدتی هم در کتابخانه «حسینه‌ٔ ارشاد» کار کرد. مدتی نیز مسئول دفتر شعر مجله ادبی رودکی بود. او در سال۱۳۶۳ مدتی شروع به تدریس خصوصی کرد و مدتی هم با مهدی اخوان ثالث در انتشارات انقلاب اسلامی که سید علی موسوی گرمارودی رئیس آن شده بود، به ویراستاری پرداخت و بعد از آن تقریباً هیچ کار دیگری نکرد. فقط از راه انتشار شعرهایش گذران عمر می‌کرد. درضمن موسیقی را خوب می‌شناخت و صدا و خط خوبی هم داشت. حسین منزوی در سال۱۳۵۴ ازدواج کرد، عمر این ازدواج چندان طولانی نبود و در سال۱۳۶۰ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج دختری است هم‌نام قالب شعری دلخواهش غزل. منزوی پس از متارکه هرگز به‌طور جدی به تجدید فراش فکر نکرد مگر در سال‌های آخر زندگی‌اش که آن‌هم به‌علت بیماری و رنج پدر، بی‌نتیجه ماند. وی سخت دلبسته‌ٔ پدر و مادرش بود و یک سال و نیم آخر عمر پدر، متوفی به‌تاریخ سوم اسفند۱۳۸۲، با وجود نابسامانی وضع خویش خود، او را تیمار می‌کرد.

منزوی در سال‌های پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در زنجان باقی ماند و سرانجام در روز شانزدهم اردیبهشت۱۳۸۳ بر اثر نارسایی قلبی و ریوی و پس از یک عمل جراحی طولانی در سن ۵۸سالگی در بیمارستان رجایی تهران درگذشت. علت مرگ او آمبولی ریوی گزارش شد. حسین منزوی را کنار آرامگاه پدرش محمد، واقع در مزار پایین شهر زنجان، به خاک سپردند.[۲۵]

میراث شاعر

حسین منزوی با استفاده از زبان، توصیفات، تصاویر و اندیشه‌­های تازه در قالب غزل، یکی از نوآوران این عرصه محسوب می­شود. عاطفهٔ حسرت در شعر او نمودی چشمگیر و محوری دارد و می‌­تواند از دلایل ماندگاری غزل او به‌شمار آید. براین‌اساس، هدف از این پژوهش، بررسی انواع جلوه­‌های حسرت در غزل منزوی، تحلیل دلایل، انگیزه­‌ها و نتایج آن و چگونگی نمود؛ این عاطفه در ساختار و صورت غزل او، با استفاده از روش تحلیل محتوایی و ساختاری است. به‌طورکلّی، می­‌توان حسرت­‌های منزوی را به دو دستهٔ شخصی و اجتماعی تقسیم کرد. پرکاربردترین انگیزه­‌ها و زمینه‌­هایی که باعث به وجود آمدن این عاطفه در شعر منزوی شده­‌اند، عبارت‌اند از: جدایی از معشوق، اندوه ازدست‌دادن برادر، گله از سرنوشت و انسان‌­هایی که به دلایل گوناگون او را آزرده‌اند، سپری‌شدن جوانی و عوامل سیاسی‌اجتماعی. بارزترین شگردهای فرمی او در این زمینه نیز، علاوه‌بر استفاده­ از واژه­های حامل مفاهیم حسرت‌بار، از این قرارند: به کارگیری انواع شیوه­‌های موسیقایی؛ به‌خصوص کناری، درونی و بیرونی و تصویر آفرینی؛ بویژه در قالب تشبیه، نماد و تلمیح.[۲۶]

کمتر کسی را می‌توان سراغ داشت که غزل معاصر را ورق زده باشد و این نام را به‌‌جا نیاورد، حتی اگر روزگار آن‌طور که باید قدر شاعری‌اش را ندانسته باشد و در محاق‌ نگه داشته باشدش. باری، حکایت از همان وقتی شروع می‌شود که غزل می‌رود قافیه را به انقلاب نیما ببازد و به مثابه تکه‌‌ای از تحجر، به زباله‌دانی تاریخ بپیوندد. ازقضا چنین نمی‌شود و همه‌چیز دست به دست هم می‌دهد تا اتفاق دیگری بیفتد، اتفاقی که اتفاقاً قبل از همه متوجه خود نیماست. غزل به نیمای پدر تکیه می‌کند و جانش را به در می‌برد، بی آنکه بداند بعدها چه سرنوشتی در انتظارش نشسته است! اما، یکی از آن‌ پسرانی که سهیم نجات غزل بود و شاید بیشترین سهم را هم بشود به نام او زد ، حسین منزوی نام داشت. شاعری جوان و شهرستانی با قدرت شگفت چینش واژگان در وزن‌های جویباری و زبانی تراش‌خورده که توانسته بود در سال۱۳۴۷ و با ۲۲ سال سن غزل معروف شماره چهارش را با مطلع:

لبت صریح‌ترین آیهٔ شکوفایی است *** و چشم‌هایت، شعر سیاه گویایی است

در مجلهٔ فردوسی منتشر کند و غوغایی در غزل به راه بیندازد که بعدها تحت عنوان جریان «غزل نو» شناخته شد.[۲۷]

آخرین برگ‌های دفتر زندگی همزاد پاییز

احساس پیری می‌کنم بوی کافور و تابوت و این طور چیزها را می‌دهم لعنت به روزگار که بقول شهریار حرفه‌اش پریشان کردن جمع مشتاقان است.

بله مثل اینکه به خیر و خوشی قطار به ایستگاه آخر می‌رسد و وقت وقت پیاده‌شدن است.

چه غافل و قدر نشناس و فرصت کشیم ما که چهار پنج روز زندگی را چون چهار پنج دقیقه شتابناک از کف می‌دهیم ما. آهای درنگی! قدری آرام‌تر! آهسته که اشکی به وداعت بفشانیم، ای عمر که سیلت ببرد، چیست شتابت؟! [۲۹]

چه غم که عشق به جایی رسید یا نرسیدکانچه زنده و زیباست نفس این سفر است
ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ

من کار خود را کرده‌ام شعر گفته‌ام کتاب‌هایم را چاپ کرده‌ام و هر لذتی را که از زندگی دوست داشته‌ام برده‌ام تنها نگرانی‌ام دخترم غزل است. غزل ۱۰۴اُم را در سال ۶۲تا۶۳ سروده‌ام و همچنان که مشخص است برای دخترم «غزل» است. بعدها در سال ۶۹، چند بیتی را به‌ آن افزودم و یکی دو جایش را هم تغییر دادم. آنچه در این غزل خواهید خواند، صورت نهایی غزلِ «غزل» است.[۳۰]

قند و عسل من ! « غزل » من ! گل نازم!کوته شده‌ی رشته‌ی امید درازم!
خرّم شده اکنون چمن دیگری از توای ابر نباریده به صحرای نیازم!
با شوق تو عالم همه سجاده‌ی عشق استآه ای دهن کوچک تو، مُهر نمازم!
شاید برسم با تو بدان عشق حقیقیابرویت اگر پل زند از عشق مَجازم
شاید که از این پس به هوای تو ببندداز هر هوسی چشم، دل وسوسه بازم
ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ

شخصیت و اندیشه

شهرهٔ منزوی را نباید با شخصیت و ویژگی خصوصی‌اش بیگانه دانست. او فردی گوشه گیر بود که بجز محافل ادبی تهران، که آن هم در دوران جوانی تا اواخر دهه پنجاه در آن‌ها حضور داشت، جای به‌خصوص دیگری مجلس نرفت و کارهایش را یکی پس از دیگری ترک کرد و یا آنکه مجبور به ترک‌ آن می‌شد. مضمون اغلب اشعار منزوی عشق است، عشقی که توأم با دردی عمیق است طوری که گویی بر چان و کلامش ریشه دوانده است. منزوی شور و عشق درونی خود را به مسائل سیاسی و جغرافیایی پیرامونش، گره زده است و این موجب شده است طعم گسی بر اشعار وی بنشیند. نوعی تلخی عشاقانه که مدام در اشعارش تکرار می‌شوند.[۳۱]

دریا نبودم اما طوفان سرشت من بودگرداب خویش گشتن در سرنوشت من بود
چون موج در طلاطم در ورطه زنده بودنهم در سرنوشت من بود هم در سرشت من بود
خونم اگر نبارید شعر تری نروییددر دیم زار عمرم این کشت و کار من بود
سردیس حسین منزوی

یادمان و بزرگداشت‌ها

''دوسالانه غزل حسین منزوی'' به‌مناسبت ارج‌نهادن حضور این شاعر در ادبیات فارسی از یک‌سو و ارج‌نهادن به قالب غزل به‌عنوان رایج‌ترین و پویاترین قالب شعری ادبیات فارسی از سویی دیگر. این دوسالانه با همکاری ''بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان'' دایر شده است.[۳۲]

نظرگاه دیگران به منزوی

محمدعلی بهمنی

سهم بزرگی از غزل امروز مدیون حسین منزوی است.[۳۳]

محمدرضا شفیعی کدکنی

منوچهر آتشی

علیرضا رئیس دانا (مدیر انتشارات نگاه)

بهروز منزوی برادر شاعر و استاد دانشگاه

شاعرانگی برادرم تقلیدشدنی نیست.[۳۶]

غلامرضا طریقی و حسین منزوی

غلامرضا طریقی شاگرد، شاعر و دوست حسین منزوی

تفسیر خود از آثارش

دومین کتاب منزوی پس از ۸ سال سکوت، با نام «صفرخان» در قالب شعری بلند در ستایش از مردانگی صفر قهرمانیان، دیرپاترین زندانی سیاسی دوران محمدرضا پهلوی منتشر شد. حسین منزوی با ستودن روحیهٔ آزادگی قهرمانیان از اینکه گروهی با برچسب‌های سیاسی و خطی قصد انحصاری‌کردن این زندانیِ آزادی‌خواه را داشته و دارند، گفته است:

نظر او دربارهٔ دیگران

منزوی حافظ و نیما یوشیج را می‌ستود و ازمیان اساتیدش بیش از همه شیفتهٔ مهدی اخوان ثالث بود.

منزوی که معتقد بود هرگز قدر و منزلت این شاعر آن طور که شایستهٔ اوست ارج گذارده نشده است، شعر زیر را برای مقام بلندمرتبهٔ ایشان و نیز عرض ارادت به استادش سرود.[۳۸]

شاعر! تو را زین خیل بی دردان، کسی نشناختتو مشکلی و هرگزت آسان، کسی نشناخت
کنج خرابت را بسی تـَـسخـَـر زدند اماگنج تو را ای خانهٔ ویران کسی نشناخت
جسم تو را تشریح کردند از برای هماما تو را،ای روح سرگردان ! کسی نشناخت
آری تو را ای گریهٔ پوشیده در خنده!وآرامش آبستن توفان! کسی نشناخت
زین عشق ورزان نسیم و گلشنت ، نشگفتکای گردباد بی سر و سامان ! کسی نشناخت
وز دوستداران بزرگ کفر و دینت نیزای خود تو هم یزدان و هم شیطان، کسی نشناخت
گفتند: این دون است و آن والا ، تو را اماای لحظهٔ دیدار جسم و جان ! کسی نشناخت
ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ

موضع‌گیری‌ سیاسی

از اواخر دههٔ۴۰ و اوایل دههٔ۵۰ همراه با اوج‌گیری مبارزات سیاسی علیه نظام سلطنت موج توانمندی از شعر معترض و مبارز در عرصه ادبیات ظهور کرد و آن را می‌توان منشأ ادبی شعر و ادبیات پر خروش دوران انقلاب دانست. توجه به مضامین اجتماعی و سیاسی یکی از رسالت‌های مهم شعر به حساب آمد، هر چند برخی مکاتب فکری مغرب و مشرق زمین نظیر اومانیسم، نیهیلیسم، شکاکیت و لائیسیته و... بی‌تأثیر نبودند.

رواج و فراگیری این گونه اندیشه‌ها صبغه‌های اندیشگی دیگر را تحت تأثیر قرار می‌داد، به‌همین‌دلیل در این برهه، فقدان تفکرات عمیق فلسفی، حکمی، عرفانی، تاریخی که در شعر سنتی بسیار قوی بود، مشخصه‌ای انکارناپذیر است.[۳۹]

مضمون اصلی شعرهای منزوی تغزل‌های عاشقانه است و همین نکته حوزهٔ اندیشه و مضامین او را بسیار تنگ و محدود می‌کند و افق تماشایی او را از نظر فکر و اندیشه از گستردگی محروم می‌سازد «فقر و اندیشه عمده‌ترین معضل شعر منزوی و دیگر نوپردازان رمانتیک این دوره است نا برخورداری از بنیان‌های اصیل فکری و فقدان تأمل و تعمق در پدیده‌ها از سویی و گرایش مفرط به احساسات سطحی و رمانتیک از دیگر سو «خلاء فکری» را در شعر نوگرایان روزگار ما شدت بخشیده است. ازاین‌رو چنین آثاری فاقد روحی حرکت آفرین و تعالی بخش‌اند.

شعر منزوی فاقد تفکرات عمیق فلسفی، حکمی، عرفانی، تاریخی است؛ زیرا منزوی فیلسوف، عارف، مورخ و حکیم نیست و هرگز هم در آثار خود چنین ادعایی نکرده است. اما اینکه دکتر محمدرضا روزبه «فقر اندیشه» را از ویژگی‌های شاخص شعر منزوی و دیگر نو پردازان رمانتیک می‌دانند، چندان قابل قبول نیست؛ چون رسالت و تعهد شعر این دوره در پرداختن به مضامین اجتماعی و پدیده‌های سیاسی است نه فلسفی یا حکمی-عرفانی.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

بنابراین رسالت و تعهد شعر امروز و شعر منزوی در توجه به مسائل اجتماعی و مضامین سیاسی و مردمی است. درست است که هنر منزوی در تغزل‌های عاشقانه است؛ اما همین تغزل‌های عاشقانه در بسیاری موارد دارای مضامین اجتماعی، سیاسی و مردمی هستند؛ علاوه‌بر این منزوی در اشعار جداگانه‌ای در قالب‌های گوناگون از مضامین سیاسی،اجتماعی و مردمی سخن می‌گوید چرا که باور دارد که رسالت شعر امروز نیز همین است. بی شک اشعار وطنی و سیاسی منزوی از بهترین غزل‌های سیاسی و اجتماعی دوران معاصر به‌حساب می‌آید. منزوی به ایران و ایرانی عشق می‌ورزد، از غم وطن می‌گرید انگار که مادری در غم فرزند بگرید و به وطنی که در بازار شقاوت از طرف بی‌وطنان چوب حراج می‌خورد آهی سوزناک می‌کشد. منزوی علاوه‌بر وطن که از مفاهیم اساسی اندیشه سیاسی و اجتماعی است، به مفاهیم مهمی چون: ظلم و ستم، آزادی، حقوق، مردم و عدالت توجه خاصی دارد. توجه به آن‌ها را از زبان نمادین که خاص شعر این دوره است در تغزل‌های عاشقانه و اشعار دیگر با هنرمندی خاصی بیان می‌کند.

با دقت و تأملی بیشتر نمونه‌هایی دیگری از این قبیل مفاهیم اجتماعی و سیاسی در میان عاشقانه‌‌های او می‌توان یافت. منزوی علاوه‌براینکه مضامین سیاسی و اجتماعی را با تغزل‌های عاشقانه درمی‌آمیزد، بلکه به لحاظ ارزش خاصی که این مفاهیم برای او دارد گاهی مضامین شعرش صرفاً به این مباحث اختصاص می‌یابد چه در قالب غزل و چه در قالب‌های دیگر شعری.[۴۰]

آیا چه دیدی آن شب در قتلگاه یاران؟چشم درشت خونین ای ماه سوگواران!
از خاک بر جبینت خورشیدها شتک زدآن دم که داد ظلمت فرمان تیرباران
رعنا و ایستاده، جان‌ها به کف نهادهرفتند و مانده‌برجا ما خیل شرمساران
ای یار، ای نگارین! پا تا سر تو خونین!ای خوش ترین طلیعه از صبح شب شماران
داغ تو ماندگار است، چندان که یادگار استاز خون هزار لاله بر بیرق بهاران
ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ

برگزیده‌هایش

  • نام من: عشق
نام من عشق است آیا می‌شناسیدم؟ زخمی‌ام!زخمی سراپا!می‌شناسیدم؟[۴۱]
  • وصال
ای برآوردهٔ وصل شب مهتاب و پگاه!نازپروردهٔ خورشید و نظرکردهٔ ماه!
چون خدا ساختنت خواست به دلخواه، نخستگلت آمیخت به هفتاد گل مهر گیاه
مشتی الماس ز شب چید و به چشمت پاشیدتا درخشان شود این‌گونه به چشم تو نگاه
نیز از آن باده که زِ انگور بهشتش کردندیک دو پیمانه در آمیخت بدان چشم سیاه[۴۲]
ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ
  • شعر سپید
من
تو را
برای شعر
برنمی‌گزینم
شعر، مرا
برای تو
برگزیده است
در هشیاری
به سراغت
نمی‌آیم
هر بار
از سوزش انگشتانم
درمی‌یابم باز
نام تو را می‌نوشته‌ام[۴۳]

خلقیات

شاید آنانی که با منزوی بوده‌اند، می‌دانند که او هم مانند هر آدم دیگری محاسن و معایبی داشت و مانند هر شاعری که به اعماق جان انسان دست یافته از درد آکنده بود، گاهی خسته بود و بی‌تاب گاه پرحوصله و مشتاق، اما درهرحال عاشق بود، عاشق نوشتن و انسان. او معمار کلماتی بود که جهان، باورها و آئين‌های انسانی، آداب زیستن و هویت ادبی را بازگو و گوشزد می‌کرد.[۴۴]

بنیان‌ تغزل روایی را نهاد

تقدیر، تقویم خود را تماماً به خون می‌کشیدوقتی که رستم تهی‌گاه سهراب را می‌درید...

هم به‌لحاظ موسیقایی و هم به‌لحاظ روایت داستانی درخور تأمل است؛ همچنین در غزل

ریشهٔ سرو روان با خاک صحبت می‌کنداز عذاب تشنگی با وی حکایت می‌کند...

غزلی روایی با لحن نمایشنامه‌ای است که خود آغاز شیوه‌ای نو در رویکرد به غزل بود و فراوانِ دگر که زمینه‌ساز تحوّلی بزرگ در شکل مأنوس غزل شدند.[۴۵]

استادان

علت شهرت

  • سماع منزوی بر پل غزل

فرزندان غزل بعد از نیما متوجه می‌شوند اگر نیما رودخانه‌ای را جاری کرده است، با ظرف غزل خودشان از این رودخانه رفع تشنگی کنند، این فکر را ابتدا نادر نادرپور طرح می‌کند. فروغ هم در غزل «چون سنگ‌ها صدای مرا گوش می‌کنی/ سنگی و ناشنیده فراموش می‌کنی» این ویژگی را دارد. اما منوچهر نیستانی روی این مفهوم مکث بیشتری می‌کند و غزل‌هایی می‌گوید که مشخصهٔ شاعری است که بعد از آشنایی با نیما غزل می‌گوید.[۴۶]

هوشنگ ابتهاج هم به این درک رسیده بوده است. او سعی می‌کند پلی بین غزل پیش از نیما و بعد از نیما ایجاد کند که عبور از دیروز به امروز غزل را انجام بدهد. سایه چون زبان فاخری داشته و شاید دوست نداشته این جایگاه لطمه‌ای ببیند، خودش معماری این پل را برعهده می‌گیرد؛ اما از روی آن عبور نمی‌کند.[۴۶]

حسین منزوی بعد از منوچهر نیستانی از روی این پل عبور می‌کند؛ ولی نه‌تنها عبوری گذرا بلکه روی این پل سماع غزل را به‌نمایش درمی‌آورد. کار منزوی ابتدا عبورکردن از این پل است و بعد او سماع واژگانی خود را به‌نمایش می‌گذارد.[۴۶]

سال۱۳۵۰، منزوی با مجموعه «حنجره زخمی تغزل» غزل‌هایی را که شرح توصیفی از عبور از آن پل است، منتشر می‌کند. دقیقاً از آن پس، کسانی که این مجموعه را می‌خوانند، متوجه می‌شوند حرکتی که لازمهٔ غزل معاصر است، باید انجام بگیرد و هرکس با زاویهٔ خودش چیزی به این اتفاق می‌افزاید یا ادامه‌دهنده می‌ماند. اگر شما روی این موضوع تأکید کنید که حسین منزوی کسی است که با «حنجره زخمی تغزل» فضایی را در غزل برای دیگران باز کرد، کار خودتان را دربارهٔ منزوی و کارهایش انجام داده‌اید.
منزوی نگاهی کاشف در غزل‌هایش دارد؛ اما او کارستان دیگری هم انجام داده است. او از ویژگی‌ها و استواری‌های غزل دیروز استفاده می‌کند. منزوی از ساختار غزل دیروز بهره می‌برد؛ اما بافتاری که به آن اضافه می‌کند، بافتاری است که بیانگر غزلی است که بعد از نیما باید اتفاق می‌افتاد.[۴۶]

نوع نگاه منزوی به واژگان به‌گونه‌ای است که او واژگانی را وارد غزل می‌کند که در گذشته نبوده است. مولانا هم واژگان غریبی را وارد کرده است؛ وقتی می‌فرماید:

خانه دل باز کبوتر گرفتهمهمه و بقر‌بقو درگرفت

شاید پیش از مولانا کسی جرئت نداشته «بقر‌بقو» را در شعر بیاورد.

منزوی هم مجوز ورود واژگانی را به غزل می‌دهد که پیش از او، بسیاری شاعران از آن پرهیز می‌کردند. برای مثال، واژه «لجن» واژه‌ای است که منزوی وارد شعر خودش می‌کند و هنگامی که آن را می‌خوانیم، در شعر او خوشایند است. شبیه این واژگان در غزل‌های او بسیار است که او آن‌ها را با گستاخی و هوشمندی وارد غزل روزگارمان می‌کند.[۴۶]

آثار و کتاب‌شناختی

کارنامه فروزان

  • «حنجرهٔ زخمی تغزل»، دفتری از شعرهای آزاد و غزل‌های، ۱۳۴۵تا۱۳۴۹
  • «با عشق در حوالی فاجعه»، مجموعه‌غزل، سال ۱۳۶۷تا۱۳۷۲
  • «این ترک پارسی‌گوی»، بررسی شعر شهریار
  • «از شوکران و شکر»، مجموعه‌غزل، ۱۳۴۹تا۱۳۶۷
  • «با سیاوش از آتش»، گزیده اشعار به‌انتخاب شاعر
  • «از ترمه و تغزل»، گزیده اشعار، ۱۳۷۶
  • «از کهربا و کافور»
  • «با عشق تاب می‌آورم»، اشعار سپید و آزاد، ۱۳۴۹تا۱۳۷۲
  • «به‌همین‌سادگی»، مجموعه شعرهای سپید
  • «این کاغذین جامه»، مجموعه برگزیده اشعار کلاسیک
  • «از خاموشی‌ها و فراموشی‌ها»
  • مجموعه‌اشعار حسین منزوی، انتشارات نگاه، ۱۳۸۸
  • «حیدر بابا»، ترجمهٔ نیمایی از منظومه «حیدر بابایه سلام» سروده شهریار
  • «دومان»، اشعار ترکی حسین منزوی، در دست چاپ

سبک و لحن

منزوی شخصیتی خاکستری نبود و در پس‌زمینهٔ شعرهایش غمی غریب که از عمق نگاه او به پیرامونش برمی‌آید، کلمه‌ها را احاطه کرده است. او زمانی زندگی را جاری می‌داند؛ اما گاهی نیز در شعرهایش زندگی را نکوهش می‌کند. در کمتر شعری از منزوی نگاهی شاد و شاداب می‌بینیم که آن‌هم زاییدهٔ عوامل بیرونی است. درواقع زندگی برای منزوی سخت جریان داشت و این سختی در نگاه او بر زندگی تأثیر گذاشته است.[۴۷]
حسین منزوی، از هرچه سرود و در هر نوعی از غزل که وارد شد، سرآمد بود. گواه این ادعا سرودهٔ غزلی است که بعد از درگذشتش به‌عنوان بهترین غزل (وطنی) برگزیده شد:

ایرانم! ای از خونِ یاران، لاله‌زاران!ای لاله‌زارِ بی‌خزان از خونِ یاران!
ایرانم! ای معشوقِ ناب! ای نابِ نایاب!وی عاشقانت بی‌شمارِ بی‌شماران!
یک چشمِ تو خندان و یک چشمِ تو گریانچون شادخواران در کنارِ سوگواران
ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ
ایرانِ من! لختی بمان تا باز پیچددر گوشت آوازِ بلندِ سربه‌داران
لختی بمان تا آن سوارانِ سرآمدهمراهی‌ات را سر برآرند از غباران
ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ
می‌خوانم آوازی برایت عاشقانههمراهی‌ام با رعد و برق و باد و باران
از این شکستن‌ها مکن پروا که آخرپیروزی ای ایران! به‌رغمِ نابکاران
ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ
نامِ تو را بر صخره‌ای بی‌مرگ کندندایرانِ من! ای یادگارِ یادگاران!

حسین منزوی اولین دفتر شعرش، حنجره‌ٔ زخمی تغزل را در سال۱۳۵۰ با همکاریِ انتشارات بامداد به‌چاپ رسانید و بر همگان روشن کرد که ظرفیت‌های بکر و ناب غزل را می‌شناسد و از دغدغه‌های خود به مثابه یک هنرمند اجتماعی و حساسیت متعالی شاعرانه‌اش برای نخستین بار پرده برداشت. او با همین مجموعه، برندهٔ جایزهٔ اولین دورهٔ شعر فروغ و به‌عنوان بهترین شاعر جوان این دوره، معرفی شد. منزوی در بیشتر غزل‌هایش برای توصیف محبوب از طبیعت و مظاهر طبیعی بهره می‌گیرد. تشبیه چشم، رنگ و رخ محبوب به گل، باغ و دریا از ویژگی‌های عاشقانه‌های اوست.

دریای شورانگیز چشمانت چه زیباستآنجا که باید دل به دریا زد، همین جاست
در من طلوع آبی آن چشم روشنیادآور صبح خیال‌انگیز دریاست
گل کرده باغی از ستاره در نگاهتآنک چراغانی که در چشم تو برپاست
بیهوده می‌کوشی که راز عاشقی رااز من بپوشانی که در چشم تو پیداست
ما هر دُوان خاموش خاموشیم، اماچشمان ما را در خموشی گفت‌وگوهاست

منزوی بدین‌گونه ذهنیت‌های عاشقانه، اجتماعی، ملی، آیینی و هبوطی، طعن‌ها و گلایه‌های جامعهٔ خویش را به‌طرز شگفت‌انگیزی آینگی کرده است و غزلش چون الماسی خوش‌تراش، شعاع عاطفی و هیجانی مخاطبان خود را از هر قشری که باشند در خود متبلور می‌کند.

حساسیت شدید شاعری، احاطهٔ کامل به تکنیک‌های شعری و استفاده‌ٔ هم‌زمان از داشته‌های شعر دیروز و امروز، مخاطبان شعر دیروز را به چاشنیِ ترزبانی‌ها و نوآوری‌ها خرسند می‌کند و مخاطبان غزل مدرن را نیز با ساحت‌های نوین تجربی، پویا و پرنشاط می‌دارد؛ ازاین‌روست که غزل منزوی طیف گسترده‌ای از مخاطبان و خوانندگان را همراه دارد.[۴۸]

از دشت و دره سر زدم از کوه رد شدمدریاشدن مرا به چه کاری که وانداشت

ویژگی‌های زبان شعری

زبان وسیله بیان اندیشه‌ها و احساسات آدمی است. تنها وسیله‌ای است که جهان اندیشه و دنیای درون او را با جهان بیرون پیوند می‌زند. این ارتباط و پیوند در قالب جمله بیان می‌شود و به‌صورت نظامی یکپارچه درمی‌آید و آنگاه حکمت و اندیشه انسان را همچون جوی روان می‌سازد. درست است که زبان شعر منزوی خالی از نوسان نیست؛ اما اینکه شدیداً سطحی و کم‌عمق باشد و به سمت مفاهیم سنتی و کلیشه‌ای بگراید و از هرگونه نوآوری، خلاقیت، موسیقی، صور خیال، زبان حماسی، زبان نمادین، ترکیب‌های تازه به دور باشد، بی‌انصافی است. منزوی در حوزه زبان نه‌تنها سطحی و کم‌عمق نیست، بلکه به آنچه زبان شعر امروز اقتضا می‌کند، می‌اندیشد و نهایت تلاشش را می‌کند تا با زبن شعر امروز همگام و همسان باشد.
اندیشه‌ها و احساسات و عواطف منزوی را نیز می‌توان از زبان شعر او شنید زبان شعری که بسیار صمیمی ساده و نوست.[۴۹]

گوشت پاره که زبان آمد از اومی‌رود سیلاب حکمت همچو جو
ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ

سلامتی زبان و پرهیز از کهنگی‌ها

پرهیز از کاربرد صورت متروک و مخفف و شکسته کلمات و افعال، دوری از برخی زواید، قیود و اصوات رایج در شعر فارسی نظیر: رهی، خه، حالی و عدم استفاده از ضمایر متصل شخصی در نقش‌های مختلف، پرهیز از کاربرد افعالی چون: شد، گشت، نمود و... . به‌جای رفت، شد، کرد از پارامترهای سلامت زبان در شعر معاصر است که منزوی سخت به آن پایبند است.[۵۰]

پرهیز از تکرار و خلق تازه‌ها

از هنرهای بارز منزوی در حوزه زبان، خلق مفردات تازه و ترکیب‌های نوست، ترکیب‌هایی از قبیل: دریای شورانگیز چشم، خیام ظلمتیان، خانه‌های دم‌کرده، کوچه‌های بغض‌آلود، فصل ضجه و زنجیر، شتک‌زدن خورشید، سنگ روزگاران، کولاک زمستانی، دست‌های سیمانی، وحشت بی‌ایمانی، نسل نمیران، خورشید ضمیران، خامه‌ٔ فرهادی، سیلاب سرخ روزگاران بهار حقیر، بازار شقاوت، فلات جان و......[۵۰]

دریای شورانگیز چشمانت چه زیباستآنجا که باید دل به دریا زد, همین جاست
ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ ᗙ
خیام ظلمتیان را فضای نور کنیبه ذهن ظلمت اگر لحظه‌ای خطور کنی

بهره از زبان محاوره

شعر معاصر به‌ویژه قالب غزل برای ایجاد فضایی ساده و مشترک با خواننده به‌طرف زبانی ساده، مفهوم و محاوره‌ای پیش می‌رود؛ البته شکلی آگاهانه‌تر و حسی‌تر از گذشته و منزوی نیز به‌دلیل‌اینکه از قافله شعر معاصر عقب نماند توجه خاصی به این موضوع دارد، به‌طوری‌که در مجموعه‌های او چندین شعر عامیانه می‌توان یافت که حال‌وهوای خاصی برای خودشان دارند.[۵۰]

تو گودیای مشتات، بارها چله نشستهتو نى‌نیای چشمات، ستاره نطفه بسته

نمادینه‌شدن زبان

زبان شعر اصولاً نمادین و پررمزوراز است؛ اما این رمزوراز در شعر معاصر به‌لحاظ اجتماعی و سیاسی رونق بیشتری می‌گیرد و به‌سمت سمبلیک و نمادین حرکت می‌کند تا بتواند از زبان نمادها و سمبل‌ها گوشه‌ای از واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی را بازگوید؛ کلماتی چون: شب، سحر، بهاران، قف، پاییز، زمستان، دیوار،کویر، موج، فریاد و... . بسامد بیشتری در شعر به‌کار می‌روند که همه نماد و سمبل واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی‌اند.[۵۰]

نخفته‌ایم که شب بُگذرد، سحر بزندکه آفتاب چو ققنوس بال و پر بزند
نخفته‌ایم که تا صُبحِ شاعرانهِٔ مازِ ره رسیده و همراهِ عشق، در بزند
نسیم، بویِ تو را می‌برد به همرهِ خودکه با غرور، به گُل‌هایِ باغ، سر بزند
شب از تبِ تو و من سوخت، وصلمان، آبیمگر به آتشِ تن‌هایِ شعله‌ور بزند
تمامِ روز که دور از توام، چه خواهم کرد؟هوایِ بستر و بالینم، ار به سر بزند

زبان حماسی، به‌مثابهٔ ابزار

پیوند با مفاهیم سیاسی و اجتماعی در دوران معاصر باعث ظهور نوعی زبان حماسی در شعر شد؛ زیرا:

بیگانه نیست
شاعر امروز
با دردهای مشترک خلق
او با لبان مردم
لبخند می‌زند
درد و امید را
با استخوان خویش
پیوند می‌زند»

این پیوند او را به‌نوعی زبان حماسی می‌کشاند؛ زیرا با زبان تغزلی و رمانتیک نمی‌تواند مفاهیم اجتماعی و سیاسی را که اساسی‌ترین موضوع شعر این دوره است بیان کند. این است که منزوی نیز بین تغزل و حماسه، پیوندی ناگسستنی ایجاد می‌کند و در تغزل‌هایش گاهگاهی از زبان حماسی بهره می‌گیرد تا بتواند مفاهیم اجتماعی و سیاسی عصر خود را از زبان حماسه و قهرمانان آن بازگوید و به مدد آن‌ها شعرش را حلاوتی دیگر ببخشد.[۵۰]

بفکن پر سیمرغ در آتش که رخش این بار بی‌صاحب از هنگامه اسفندیار آمد

صور خیال

شعر امروز خصوصاً غزل حاصل ادراکات و تأثرات شاعر از جهان بیرون است که از صافی ذهن و حس شاعرانه عبور می‌کند و در حقیقت تجلی گره خوردگی دنیای بیرونی و درونی شاعر است صور خیال دوره معاصر از جهت کهنگی یا تازگی خالی از فراز و نشیب نیست «نور پردازترین غزل سرایان این برهه در مواقعی تحت تأثیر فضاهای غالب کلاسیک مرکب خیال را به عقب برگردانده‌اند و بعضی چنان آن را به تک‌وا داشته‌اند که به‌زودی خسته و زمین‌گیر شده است».
در قلمرو شعر امروز شاعر می‌کوشد تا زوایای نامکشوف پدیده‌ها نفوذ کند «در افسون گل سرخ شناور باشد»، «به گمنامی نمناک علف نزدیک شود» و حتی «خدا را در لای شب بوها» با چشم خویش ببینند، خلاصه همه چیز را از نگاه نو و امروزی بنگرد.
منزوی نیز حاصل ادراکات و تأثرات شاعرانه خود را که پیوندی عمیق با جهان بیرونش دارد با نگاهی نو و زبان امروزی بیان می‌کند «صور خیال منزوی، غالب تازه‌ و لطیف و شسته‌ورفته‌اند؛ اما از حیطه تخیلات عاشقانه صرف فراتر نمی‌روند و مداری یکسان دارند» و «گاهی خواننده را به فضای شعرهای جاهلی «امرؤالقیس» و «عمر بن ابی ربیعه» می‌کشاند.»
اینکه صور خیال شعر منزوی، مداری یکسان دارد و خواننده را به فضای شعر «امرؤالقیس» می‌کشاند بی‌انصافی است. تأملی در مجموعه‌های بعدی نشان می‌دهد که صور خیال منزوی نه‌تنها مداری یکسان ندارد و خواننده را به فضای شعرهای جاهلی عرب نمی کشاند؛ بلکه به دنیای متمدن امروز و فضای سیاسی و اجتماعی عصر جدید همگام و همسان است. منزوی در بیان ادراکات شاعرانه خود از تازه‌ترین صور خیال بهره می‌گیرد و در بسیاری موارد تخیلات تازه و نو می‌آفریند. تغزل‌های عاشقانه منزوی عشق را تفسیر و تعبیر امروزین می‌کند و در تفسیر و تعبیرش تازه‌ترین صور خیال را به‌کار می‌برد.[۵۰]

برجسته‌سازی

تکرار واژه و جابه‌جایی آن در ساختار متن، یکی از عوامل است که موجب غرابت بخشیدن به زبان شعری یک شاعر می‌شود. یکی از عوامل تشخیص زبان شعری حسین منزوی نیز «تکرار واژه» در غزلیات اوست. تکرار واژه در غزلیات حسین منزوی افزون بر اینکه مربوط به شیوهٔ بیانی اوست و توجه خواننده را از محتوای گزاره‌ای پیام به خود پیام معطوف می‌گرداند. در عین حال برای تحت تاثیر قرار دادن ساختار معنایی غزلیات او نیز به‌کار گرفته شده است؛ بدین گونه که منزوی، در کنار تکرار واژه٬ عناصر ادبی و هنری دیگر نظیر تقابل، ایهام، تناسب معنوی و ... را هم به‌کار برده است.[۵۱]

شاخص‌های غزل منزوی به‌روایت محمدعلی بهمنی

پایه‌گذاریِ روایت و رمانس

باید باور کنیم که حسین منزوی اگر می‌خواست زبانی مطلقاً معاصر را انتخاب کند، می‌توانست؛ ولی او با شناختی که من از شخصیتش دارم، به باور خودم هیچ اعتنایی به خوشامد دیگران و پسند روز نشان نمی‌داد، همیشه خودش را در برابر تاریخ می‌گذاشت و به طبیعت درون خودش احترام می‌گذاشت. صداقتش اجازه نمی‌داد و دنبال زبانی که شعار بدهد نمی‌رفت. مضاف بر این منزوی سخت در شعر گذشته فارسی ریشه دوانده بود، آگاهی دقیق از تاریخ شعر و دلبستگی به میراث متون فارسی هرگز اجازه چنین حرکتی را به او نمی‌داد. پس کار طبیعی‌اش را انجام داد و هر دو زبان را به‌هم گره زده و چقدر زیبا هم از پس آن برآمده است.[۵۲]

موتیف‌های تکرارشونده

سه موتیف به‌کرات در غزل‌های منزوی تکرار می‌شوند، یکی خطاب قرار دادن مستقیم «عشق» است و نه صرف اشاره به آن، که حتی یک بار پا را از حدود فراتر می‌گذارد و خودش در مقام عشق با مخاطبش وارد دیالوگ می‌شود، دیگری خلق موقعیت‌هایی گروتسک و گاه سوررئال است آن‌هم در ساختاری مثل غزل، نمونه:

زبان به‌رقص درآورده، چندش‌آور و سرخپر است چنبر کابوس‌هایم از ماران

و آخرین‌شان مسئله شیفتگی و جنون سر ریز شده‌‌ای است در متن که تا مرز خلق نوعی از شهادت‌خواهی هم پیش می‌رود.[۵۲]

جوایز و افتخارات

در سال۱۳۵۰ و پس از انتشار دفتر شعر حنجرهٔ زخمی تغزل توسط انتشارات بامداد، منزوی از سوی بنیاد انجمن شعر فروغ که جزء معتبرین جشنواره‌های آن روزگار در دنیای شعر بود، موفق به کسب جایزه در بخش شعر جهان شد.[۵۳]

منبع‌شناسی

برخی از کتاب‌ها

یکی از منابع موجود دربارهٔ زندگی حسین منزوی کتاب از عشق تا عشق است که شامل گفت‌وگوی بلند ابراهیم اسماعیلی اراضی (یکی از شاگردانش در سال‌های پایان عمر) با اوست. در این کتاب، خود شاعر به تفصیل دربارهٔ خانواده، سال‌های کودکی و زندگی در روستا، سال‌های مدرسه، دوران دانشگاه و انجمن‌های ادبی تهران سخن گفته‌ است.

در کتابی با نام از ترانه و تندر به‌اهتمام مهدی فیروزیان (انتشارات سخن، ۱۳۹۰) نیز مقالاتی دربارهٔ این شاعر منتشر شده‌ است.[۵۴]

کتاب معنای دیگر از مریم جعفری آذرمانی.انتشارات فصل پنجم این کتاب را که پیشتر مقاله‌ای بود از خانوم جعفری آذرمانی را منتشر کرده است. نویسنده در این کتاب بر اساس آراء پل گرایس که یکی از فیلسوفانِ زبان اهل انگلستان است و مباحث متعددی را در معناشناسی و تحلیل گفتمان مطرح کرده است از جمله مباحث اصول همکاری، معنای طبیعی و غیرطبیعی و معانی نحوی، به سراغ تحلیل معانی ضمنی در اشعار حسین منزوی می‌رود.[۵۵]

کتاب گریختن در مه (بررسی زندگی، شعر و غزل حسین منزوی) عنوان کتابی است از محمد فتحی که در ۳۲۰ صفحه و توسط انتشارات نگاه در سال۱۳۹۷ به‌چاپ رسیده است. موضوع اصلی این کتاب Persian poetry(شعر پارسی) است. از محمد فتحی، کتاب‌های مجموعه‌اشعار حسین منزوی (موسسه انتشارات نگاه)، همچنان از عشق(آفرینش)، گل‌آرایی عاشقانه (آفرینش)، گزینهٔ اشعار حسین منزوی (مروارید)، نیز منتشر شده است.[۵۶]

برخی از مقالات

  • مضامین غزل‌های حسین منزوی، جاوید قربانی، مجلهٔ حافظ، اسفند۱۳۸۶،شماره۴۸.
  • موضوع و مضمون در ترانه‌های حسین منزوی، مهدی فیروزیان، مجلهٔ نامهٔ پارسی، بهار و تابستان۱۳۹۰، شماره۵۶.
  • تصویر عشق در جام بلورین غزل: بررسی سیر مراحل عشق در غزل‌های حسین منزوی، الناز عمرانی، مجلهٔ رشد آموزش زبان و ادبیات فارسی، بهار۱۳۹۳، شماره۱۰۹.

بررسی چند اثر

حنجرهٔ زخمی تغزل

نخستین مجموعة دفتر شعر منزوی است که موفق به بردن جایزهٔ ادبی فروغ شد. این دفتر در سال۱۳۵۰ چاپ شد و به‌تازگی توسط انتشارات آفرینش نیز تجدید چاپ شده است. به‌نظر خود شاعر «تغزل هنوز هم جان شعر اوست. هر نیش و نوش و شوکران و شکری را از صافی او می‌گذراند». حسین منزوی با این دفتر اعلام می‌کند که دغدغه‌ و نگاهش معطوف به مقوله عشق است و به عشق آفرین می‌گوید که مُهر درخشانش را بر جبین شعر و پیشانی زندگی‌اش زده است. این دفتر شامل دو بخش است: نخشست دفتر غزل‌ها و دیگری اشعار آزاد که چندین رباعی و مثنوی در میانشان بُر خورده است.[۵۷]

صفرخان

این مجموعه شعر بلند منزوی که پس از هشت سال سکوت وی منتشر شد، مجموعه شعر بلند نیمایی است که ستُرگی و آزادمنشیِ روحیهٔ قهرمانیِ زندان سیاسی بنام صفر قهرمانیان در دورهٔ محمدرضا پهلوی، را ارج می‌نهد و آن را ستایش می‌کند. این کتاب را نخست، انتشارات چکیده در سال۱۳۵۸ منتشر کرد و بعدها نیز با همکاری انتشارات یکتا رصد زنجان به چاپ‌های بعدی خود رسید.[۵۷]

از شوکران و شکر

این مجموعه را که شاعر «به حضورمسلط همیشه عشق و غم‌ها و شادی‌های بزرگش» تقدیم کرده شامل صد و چهل و پنج غزل است که انتشارات آفرینش در سال ۱۳۷۳ به چاپ رسانده است. غزل‌های این مجموعه از گونه‌ای دیگر است و با غزلیات تکراری و آنچنانی هیچ تناسبی ندارد؛ زیرا تعبیرهای نو و بکر، انتخاب وزن‌های مناسب با مفاهیم و تداوم اندیشه و حضور مسلط همیشه عشق به این مجموعه، لفظی دیگر بخشیده است، هر چند این ویژگی‌ها در مجموعه‌های دیگر نیز به‌چشم می‌خورد.[۵۷]

با سیاوش از آتش

عنوان این مجموعه که برگرفته از داستات سیاوش است برای شاعر بس عزیز است؛ زیرا خون سیاوش و مظلومیت او نه‌تنها در این مجموعه بلکه در سایر اشعارش نیز دیده شده است و بارها از مظلومیت سیاوش سخن گفته است و به لحاظ اهمیت این موضوع نام این مجموعه را «با سیاوش از آتش» برگزیده است.این مجموعه که برگزیده غزل‌هاست در انتشارات پاژنگ در سال۱۳۷۴ منتشر شد. سیصدوسی‌وچهار غزل از کتاب‌های حنجره زخمی تغزل، از شوکران و شکر، با عشق در حوالی فاجعه و از کهربا و کافور انتخاب شده است.[۵۷]

با عشق تاب می‌آورم

مجموعه‌اشعار نیمایی است از سال (۱۳۵۱تا۱۳۷۸) که در بهار۱۳۷۹ در بندر عباس و توسط انتشارات چی‌چی‌کا منتشر شده است. این مجموعه شامل ۴۴ قطعه شعر نیمایی است که خود شاعر برای هر قطعه عنوان خاصی تعیین کرده است.[۵۷]

از خاموشی‌ها و فراموشی‌ها

این مجموعه را که شاعر به «شهر و دیارش آباد یا خراب همشهری‌ها و هم‌دیارانش بی‌مهر یا مهربان» پیشکش می‌کند، در دو دفتر که دفتر اول مجموعه غزل‌ها است و دفتر دوم چند مثنوی و مثنوی واره در سال۱۳۸۱ در انتشارات مهدیس منتشر شد.این مجموعه یک مقدمه و پیش درآمدی نیز دارد که شاعر در آن می‌گوید: «برخی شعرهای این دفتر بوی جوانی و خامی دارند (با تمام عیب و حسن‌های که خاص خامی و جوانی‌اند). این شعرها گام‌های نخستین این شاعر در طریق سرودن بوده‌اند و حرمت و عزت آن‌ها دقیقاً به همین «نخستین» بودن‌هایشان باز می‌گردد.» و در پیش درآمد نیز که از زادگاهش (زنجان) با او مهربان نبوده و بی‌مهری‌ها از دیار مادر دیده و چشیده اعتراف می‌کند. اما با همه این‌ها این مجموعه را به زادگاهش و هرچه زادگاهی است تقدیم می‌دارد.[۵۷]

تیغ زنگ‌زده

عنوان مجموعه هیجده قصّه از افسانه‌های آذربایجان است که توسّط منزوی به فارسی برگردانده شده است. این کتاب در سال۱۹۸۵ میلادی در ۳۱۲ صفحه منتشر شد. زبان آن آذری و الفبای آن عربی است. افسانه‌های آذربایجان با مضامین مختلف خود برای آشنایی با عادات، آداب و رسوم، جهان معنوی، آرزوها و آرمان و عمری مبارزه خلق و رویارویی با دشمنان خارجی و داخلی مایه‌ها و منابع پربار و با شکوهی در اختیار خواننده می‌گذارد. آذربایجان با تاریخ غنی و قدیمی و زبان قدرتمند و افسانه پرورش، افسانه‌های فراوانی دارد که منزوی با علاقۀ وافر خود به آن‌ها که بیشتر از طریق مادر خود و از کودکی اخت پیدا کرده، به شیوه‌ای نکو و زبانی سلیس این برگردان را انجام داده است. [۵۸]

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

از انتشاراتی که اشعار منزوی را به‌چاپ رسانیده‌اند می‌توان به: نگاه، مروارید، چکیده، آفرینش، پاژنگ، چی‌چی‌کا، روزبهان و... اشاره کرد.

نوا، نما، نگاه

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ «نگاهی به زندگی و آثار منزوی». 
  2. «یادنامه‌ای برای پدر غزل معاصر ایران». 
  3. «بخوانیم و منزوی را بشناسیم». 
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ «با حسین منزوی در مروارید». 
  5. منزوی، گزینه اشعار حسین منزوی، ۱۵.
  6. «نگاهی به زندگی حسین منزوی». حافظ، ش. ۴۷ (۱۳۸۶). 
  7. ابراهیم اسماعیلی اراضی، از عشق تا عشق.
  8. ابراهیم اسماعیلی اراضی، از عشق تا عشق.
  9. ابراهیم اسماعیلی اراضی، از عشق تا عشق.
  10. ابراهیم اسماعیلی اراضی، از عشق تا عشق.
  11. ابراهیم اسماعیلی اراضی، از عشق تا عشق.
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ «منزوی عشق بود، آیا می‌شناسیدش». 
  13. ابراهیم اسماعیلی اراضی، از عشق تا عشق.
  14. ابراهیم اسماعیلی اراضی، از عشق تا عشق.
  15. ابراهیم اسماعیلی اراضی، از عشق تا عشق.
  16. ابراهیم اسماعیلی اراضی، از عشق تا عشق.
  17. ابراهیم اسماعیلی اراضی، از عشق تا عشق.
  18. ابراهیم اسماعیلی اراضی، از عشق تا عشق.
  19. ابراهیم اسماعیلی اراضی، از عشق تا عشق.
  20. ابراهیم اسماعیلی اراضی، از عشق تا عشق.
  21. ابراهیم اسماعیلی اراضی، از عشق تا عشق.
  22. ابراهیم اسماعیلی اراضی، از عشق تا عشق.
  23. ابراهیم اسماعیلی اراضی، از عشق تا عشق.
  24. «آه رفقان از رفتن عاشق‌ترین شاعر». 
  25. «زندگی‌نامه: حسین منزوی». 
  26. «کارکرد عاطفه حسرت در محتوا و فرم غزل حسین منزوی». پژوهشنامه ادب غنایی، ش. ۲۲ (۱۳۹۳). 
  27. «نام او عشق است». 
  28. «زندگی‌نامه: حسین منزوی». 
  29. محمدابراهیم اراضی، از عشق تا عشق.
  30. «غزل «غزل» از حسین منزوی». سلطان غزل وبلاگ. 
  31. قربانی، جاوید. «نگاهی به زندگی حسین منزوی». حافظ، ش. ۴۷ (۱۳۸۶). 
  32. «استمرار جایزه ادبی منزوی». بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان. 
  33. ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ «مردی که در خواب‌هایش می‌سوخت». 
  34. «نظر شفیعی کدکنی». 
  35. «حسین منزوی خود: عشق بود». 
  36. «نظریات در مورد منزوی». 
  37. «گفت‌وگو با غلامرضا طریقی». 
  38. «شعر منزوی برای اخوان ثالث». 
  39. محمدرضا روزبه، سیر تحول غزل فارسی از مشروطیت تا انقلاب.
  40. «مفاهیم اجتماعی در غزل حسین منزوی». 
  41. «شعر مورد علاقه». 
  42. مجموعه آثار حسین منزوی، حسین منزوی، ۷و۸.
  43. «شعر سپید از حسین منزوی». 
  44. «خلقیات حسین منزوی». 
  45. روح الله کاظمی، گزینهٔ اشعار حسین منزوی انشتارات مروارید، ۱۸.
  46. ۴۶٫۰ ۴۶٫۱ ۴۶٫۲ ۴۶٫۳ ۴۶٫۴ «منزوی شهره به شهر». 
  47. «لحن شعری». 
  48. «سبک و لحن». 
  49. «ویژگی زبان شعری حسیم منزوی». 
  50. ۵۰٫۰ ۵۰٫۱ ۵۰٫۲ ۵۰٫۳ ۵۰٫۴ ۵۰٫۵ «ویژگی زبان شعری حسین منزوی». 
  51. «تکرار واژه یکی از شگردهای برجسته‌سازی». ادبیات پارسی معاصر (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)، بهاروتابستان۱۳۹۰، ۱۰۱تا۱۱۵. 
  52. ۵۲٫۰ ۵۲٫۱ . http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3037571. 
  53. «جایزه ادبی فروغ». 
  54. «آثار نوشته‌شده دربارهٔ شاعر». 
  55. «کتاب معنای دیگر: تحلیل ضمنی اشعار حسین منزوی». 
  56. «گریختن در مه: بررسی زندگی و اشعار حسین منزوی». 
  57. ۵۷٫۰ ۵۷٫۱ ۵۷٫۲ ۵۷٫۳ ۵۷٫۴ ۵۷٫۵ «بررسی آثار حسین منزوی». 
  58. «بررسی آثار حسین منزوی». 

منابع

  1. منزوی، حسین (۱۳۹۰). مجموعه‌اشعار حسین منزوی. تهران: نگاه.
  2. کلاهی‌چیان، فاطمه و مهدیه میرزایی. «کارکرد عاطفه حسرت در محتوا و فرم غزل حسین منزوی». پژوهشنامه ادب غنایی (دانشگاه سیستان و بلوچستان)، ش. ۲۲ (۱۳۹۳). 
  3. منزوی، حسین (۱۳۹۷). گزینهٔ اشعار حسین منزوی. تهران: مروارید.
  4. مدرسی، فاطمه و رقیه کاظم‌زاده. «تکرار واژه یکی از شگردهای برجسته‌سازی در شعر حسین منزوی». ادبیات پارسی معاصر (پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی) اول، ش. اول (بهاروتابستان۱۳۹۰). 
  5. اسماعیلی اراضی، محمدابراهیم (۱۳۹۴). از عشق تا عشق؛ با حسین منزوی. تهران: فصل پنجم.
  6. قربانی، جاوید. «نگاهی به زندگی حسین منزوی». حافظ اول، ش. ۴۷ (دی‌وبهمن ۱۳۸۶). 
  7. روزبه، محمدرضا (۱۳۷۹ ناشر= روزنه). سیر تحول غزل فارسی از مشروطیت تا انقلاب. تهران. تاریخ وارد شده در |سال= را بررسی کنید (کمک)
  8. منزوی، حسین (۱۳۹۰). حنجره زخمی تغزل. تهران: آفرینش.
  9. منزوی، حسین (۱۳۹۴). از ترمه و تغزل. تهران: روزبهان.

پیوند به بیرون

  1. «بخوانیم و منزوی را بشناسیم». همشهری آن‌لاین. 
  2. «نگاهی به زندگی و آثار منزوی». انتشارات نگاه. 
  3. «با حسین منزوی در مروارید». انتشارات مروارید. 
  4. «منزوی عشق بود، آیا می‌شناسیدش؟!». مجلهٔ اعتماد، ۱مهر۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ۱مهر۱۳۹۸. 
  5. «نام او عشق است». شهرکتاب آنلاین. 
  6. «غزلِ غزل از حسین منزوی». وبلاگ سلطان غزل. 
  7. «استمرار جایزه ادبی منزوی». بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان. 
  8. «مردی که در خواب‌هایش می‌سوخت». مگ ایران. 
  9. «حسین منزوی خود: عشق بود». مگ ایران. 
  10. «نظر اسفندقه در مورد شعر حسین منزوی». خبرگزاری تسنیم. 
  11. «نظر سایرین در مورد منزوی». ایسنا. 
  12. «شعر منزوی برای اخوان ثالث». شهرکتاب آنلاین. 
  13. «نگاهی به آثار حسین منزوی». 
  14. «مفاهیم اجتماعی در غزل حسین منزوی». وبلاگ حسین منزوی. 
  15. «شعر مورد علاقه». کافه شعر. 
  16. «شعر سپید از حسین منزوی». وبسایت ویرگول. 
  17. «خلقیات حسین منزوی». مگ ایران. 
  18. «منزوی شهره به شهر». همشهری آنلاین. 
  19. «لحن شعری». مگ ایران. 
  20. «سبک و لحن در اشعار حسین منزوی». ایرنا. 
  21. «ویژگی زبان شعری حسیم منزوی». وبلاگ حسین منزوی. 
  22. «ساختار شعر حسین منزوی». مگ ایران. 
  23. «جایزهٔ ادبی فروغ». خبرگزاری فارس. 
  24. «بررسی چندی از آثار حسین منزوی». وبلاگ حسین منزوی. 
  25. «بررسی آثار حسین منزوی». متن نو. 
  26. «کتاب معنای دیگر: تحلیل ضمنی اشعار حسین منزوی». شهرستان ادب. 
  27. «گفت‌وگو با غلامرضا طریقی». بنیاد شعروادبیات داستانی ایرانیان. 
  28. «گریختن در مه: بررسی زندگی و اشعار حسین منزوی». خبرپو. 
  29. «نظر شفیعی کدکنی». ایران آنلاین. 
  30. «یادنامه‌ای برای پدر غزل معاصر ایران». ایمنا.