حسین فتاحی: تفاوت میان نسخهها
محمد ایذجی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
محمد ایذجی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
==از میان یادها== | ==از میان یادها== | ||
===نخستین جرقههای آشنایی با کتاب و ادبیات=== | ===نخستین جرقههای آشنایی با کتاب و ادبیات=== | ||
زمانیکه بچه بودم یا اساسا کتاب کودک وجود نداشت یا در دسترس من که در روستا زندگی میکردم، نبود. اما با این وجود شرایط خانوادگی من طوری بود که خود به خود قصه میشنیدم و پدرم با اینکه مردی روستایی و کشاورز بود، اما روحانی روستا بود و کتاب زیاد میخواند. بچه که بودم شبهای تابستان به پشتبام خانه میرفتیم چراغتوریهایی داشتیم که با خود میبردیم. یادم است یکسال از این سالها پدرم هر شب قصه یکی از پیامبران را برای ما میخواند. او از قصه حضرت آدم (ع) شروع کرد تا به آخر. وقتی قصه حضرت آدم (ع) را خواند من از شخصیت شیطان و قدرت و ظرفیتی که داشت و میتوانست به شکلهای مختلف درآید و افراد را فریب دهد خیلی برایم عجیب و بود و حتی خوشم میآمد و دوست داشتم انسان هم از چنین قدرتی برخوردار باشد و هرزمانی که میخواهد بتواند به هرشکلی که میخواهد درآید. وقتی حضرت آدم (ع) و حوا را با شیطان مقایسه میکردم دلم برای حضرت آدم (ع) میسوخت که در مقابل شیطان توانایی کمتری دارد. آن زمان به علم و حکمتی که خداوند به ادم داده بود آگاه نبودم و شاید درک درستی از آن نداشتم. هر شب به قصهای که میشنیدم، فکر میکردم تا فردا شب و قصه بعدی. این قصهها در ذهنم نقش میبست و با آنها زندگی میکردم. این اولین باری بود که قصه روی من که در آن زمان 5 یا 6 سال داشتم، تاثیر زیادی گذاشت. | زمانیکه بچه بودم یا اساسا کتاب کودک وجود نداشت یا در دسترس من که در روستا زندگی میکردم، نبود. اما با این وجود شرایط خانوادگی من طوری بود که خود به خود قصه میشنیدم و پدرم با اینکه مردی روستایی و کشاورز بود، اما روحانی روستا بود و کتاب زیاد میخواند. بچه که بودم شبهای تابستان به پشتبام خانه میرفتیم چراغتوریهایی داشتیم که با خود میبردیم. یادم است یکسال از این سالها پدرم هر شب قصه یکی از پیامبران را برای ما میخواند. او از قصه حضرت آدم (ع) شروع کرد تا به آخر. وقتی قصه حضرت آدم (ع) را خواند من از شخصیت شیطان و قدرت و ظرفیتی که داشت و میتوانست به شکلهای مختلف درآید و افراد را فریب دهد خیلی برایم عجیب و بود و حتی خوشم میآمد و دوست داشتم انسان هم از چنین قدرتی برخوردار باشد و هرزمانی که میخواهد بتواند به هرشکلی که میخواهد درآید. وقتی حضرت آدم (ع) و حوا را با شیطان مقایسه میکردم دلم برای حضرت آدم (ع) میسوخت که در مقابل شیطان توانایی کمتری دارد. آن زمان به علم و حکمتی که خداوند به ادم داده بود آگاه نبودم و شاید درک درستی از آن نداشتم. هر شب به قصهای که میشنیدم، فکر میکردم تا فردا شب و قصه بعدی. این قصهها در ذهنم نقش میبست و با آنها زندگی میکردم. این اولین باری بود که قصه روی من که در آن زمان 5 یا 6 سال داشتم، تاثیر زیادی گذاشت.<ref name="عادت">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.ibna.ir/fa/longint/267511|عنوان=عادتهای نوشتن حسین فتاحی/ نویسندهای که میخواست نقاش شود}}</ref> | ||
===معلممان فقط برای ما قصه میگفت=== | ===معلممان فقط برای ما قصه میگفت=== | ||
یادم است زمانی که سپاه دانش به روستای ما آمد، فصل تابستان بود و مدارس تعطیل بود. مکانی را در روستا آماده کردند تا ما در آنجا درس بخوانیم اما نه برق داشتیم، نه آب، نه دفتر و کتاب و تختهسیاه و میز و نیمکت. به همین دلیل هر روز که سرکلاس میرفتیم، معلممان فقط برای ما قصه میگفت. بعدها که بزرگ شدم متوجه شدم که آن جوان سپاهی که معلم ما بود خیلی توانمند بوده و همه قصههای عامیانه ایرانی و خارجی مثل قصههای اندرسن، برادران گریم، قصههای گردآوری شده توسط انجوی شیرازی، صبحی مهتدی و ... را برای ما نقل میکرد. داستانهای او آنقدر برایمان جذاب بود که ما یک ساعت قبل از شروع مدرسه سرکلاس حاضر میشدیم. بعد از سه یا چهار ماه برایمان دفتر و کتاب و تختهسیاه آوردند و ما شروع به درس خواندن کردیم. و این قصهگویی جذاب معلممان تا حدودی خلأ نبود کتاب کودک در دوران کودکی را برایمان جبران میکرد. تا اینکه بزرگتر شدم. کلاس هفتم معلمی داشتیم به نام آقای چارهجو که در آن زمان فوق لیسانس ادبیات بود و خیلی کتاب درسی را قبول نداشت و تدریس نمیکرد و از همان ابتدای سال سرکلاس شروع به خواندن داستان بینوایان کرد و همه کارهای درسی را روی آن انجام میداد و گاهی هم شخصیتها را تحلیل و تفسیر میکرد. در آن سن و سال هم داستان بینوایان تاثیر زیادی روی من گذاشت. معلم ما آنقدر این داستان را برایمان خوب تعریف کرد و صحنههایش را برایمان ملموس کرده بود که ما کاملا شرایط آن زمان فرانسه و معنی انقلاب، ظلم، تضاد طبقاتی و ... را درک کرده بودیم. | یادم است زمانی که سپاه دانش به روستای ما آمد، فصل تابستان بود و مدارس تعطیل بود. مکانی را در روستا آماده کردند تا ما در آنجا درس بخوانیم اما نه برق داشتیم، نه آب، نه دفتر و کتاب و تختهسیاه و میز و نیمکت. به همین دلیل هر روز که سرکلاس میرفتیم، معلممان فقط برای ما قصه میگفت. بعدها که بزرگ شدم متوجه شدم که آن جوان سپاهی که معلم ما بود خیلی توانمند بوده و همه قصههای عامیانه ایرانی و خارجی مثل قصههای اندرسن، برادران گریم، قصههای گردآوری شده توسط انجوی شیرازی، صبحی مهتدی و ... را برای ما نقل میکرد. داستانهای او آنقدر برایمان جذاب بود که ما یک ساعت قبل از شروع مدرسه سرکلاس حاضر میشدیم. بعد از سه یا چهار ماه برایمان دفتر و کتاب و تختهسیاه آوردند و ما شروع به درس خواندن کردیم. و این قصهگویی جذاب معلممان تا حدودی خلأ نبود کتاب کودک در دوران کودکی را برایمان جبران میکرد. تا اینکه بزرگتر شدم. کلاس هفتم معلمی داشتیم به نام آقای چارهجو که در آن زمان فوق لیسانس ادبیات بود و خیلی کتاب درسی را قبول نداشت و تدریس نمیکرد و از همان ابتدای سال سرکلاس شروع به خواندن داستان بینوایان کرد و همه کارهای درسی را روی آن انجام میداد و گاهی هم شخصیتها را تحلیل و تفسیر میکرد. در آن سن و سال هم داستان بینوایان تاثیر زیادی روی من گذاشت. معلم ما آنقدر این داستان را برایمان خوب تعریف کرد و صحنههایش را برایمان ملموس کرده بود که ما کاملا شرایط آن زمان فرانسه و معنی انقلاب، ظلم، تضاد طبقاتی و ... را درک کرده بودیم.<ref name="عادت"/> | ||
===علاقه به رمان و داستان در نوجوانی=== | ===علاقه به رمان و داستان در نوجوانی=== | ||
کلاس دهم که بودم روبهروی دبیرستان ما کتابفروشی کوچکی بود. صاحب این کتابفروشی و به افرادی که پول نداشتند کتاب بخرند کتاب کرایه میداد، بسته به نوع کتاب یکی دو ریال برای هرشب کرایه میگرفت. من هم که پول نداشتم کتاب بخرم به همراه دوستی که او خیلی علاقه داشت، با هم کتاب کرایه میکردیم و به نوبت میخواندیم. در آن زمان کتاب زیاد میخواندم. من بیشتر به رمان و داستان علاقه داشتم و دوستم به کتابهای علمی، روانشناسی و اجتماعی علاقه داشت که من این کتابها را خیلی متوجه نمیشدم. یکی از کتابهایی که در آن سالها کرایه کردم و خواندم «تلخون» صمد بهرنگی بود که به نظرم خیلی متفاوت بود. بعد از آن فروشنده کتابهای دیگری از صمد بهرنگی و نویسندگانی مانند مارک تواین «هکلبری فین»، «تام سایر» و آثاری از ژان لافیت پیشنهاد کرد. این کتابفروشی مجلات برگشتی کیهان بچهها را هم کرایه میداد. این مجله داستانهای دنبالهدار زیاد داشت و ما به آنها علاقه داشتیم و مجلات را کرایه میکردیم و میخواندیم. | کلاس دهم که بودم روبهروی دبیرستان ما کتابفروشی کوچکی بود. صاحب این کتابفروشی و به افرادی که پول نداشتند کتاب بخرند کتاب کرایه میداد، بسته به نوع کتاب یکی دو ریال برای هرشب کرایه میگرفت. من هم که پول نداشتم کتاب بخرم به همراه دوستی که او خیلی علاقه داشت، با هم کتاب کرایه میکردیم و به نوبت میخواندیم. در آن زمان کتاب زیاد میخواندم. من بیشتر به رمان و داستان علاقه داشتم و دوستم به کتابهای علمی، روانشناسی و اجتماعی علاقه داشت که من این کتابها را خیلی متوجه نمیشدم. یکی از کتابهایی که در آن سالها کرایه کردم و خواندم «تلخون» صمد بهرنگی بود که به نظرم خیلی متفاوت بود. بعد از آن فروشنده کتابهای دیگری از صمد بهرنگی و نویسندگانی مانند مارک تواین «هکلبری فین»، «تام سایر» و آثاری از ژان لافیت پیشنهاد کرد. این کتابفروشی مجلات برگشتی کیهان بچهها را هم کرایه میداد. این مجله داستانهای دنبالهدار زیاد داشت و ما به آنها علاقه داشتیم و مجلات را کرایه میکردیم و میخواندیم.<ref name="عادت"/> | ||
===میخواستم دانشگاه قبول شوم و به تهران بیایم=== | ===میخواستم دانشگاه قبول شوم و به تهران بیایم=== | ||
گرایش من در دبیرستان ریاضی بود و به همین دلیل در دانشگاه رشته حسابداری را انتخاب کردم. البته نمیخواستم حسابداری بخوانم هدفم این بود که دانشگاه قبول شوم و به تهران بیایم و به جای حسابداری در رشته مورد علاقهام که هنر و نقاشی بود تحصیل کنم. حتی در ساختمان مرکزی دانشگاه، استادی بود که شناخت هنر و طراحی درس میداد و من در این کلاسها شرکت میکردم و میخواستم در کنکور هنر شرکت کنم. اما زمانی که وارد دانشگاه شدم قانون عوض شد و برای شرکت مجدد در کنکور باید از رشته قبلی انصراف کامل میدادم و این کار یک ریسک بود و اگر در رشته هنر قبول نمیشدم رشته قبلیام را هم از دست میدادم. به همین دلیل در کلاسهای هنر شرکت میکردم اما در کنارش حسابداری هم میخواندم. در آن سالها کتابخانه دانشکده ما پر از کتابهای تخصصی حسابداری، اقتصاد و مالی بود، کتابخانه دانشجویی دانشکده ادبیات پر از کتابهای ادبیات، داستان و رمان بود که برای من مانند دریا بود. من همیشه به این کتابخانه میرفتم و دانشجویان دانشکده ادبیات کتابهای زیادی به من معرفی میکردند. اولین کتابی که به من معرفی کردند کتاب «برمیگردیم گل نسرین بچینیم» اثر ژان لافیت بود که من گفتم این کتاب را خواندهام و آنها گفتند دوباره بخوان. در آن سال حدود 100 رمان خواندم. | گرایش من در دبیرستان ریاضی بود و به همین دلیل در دانشگاه رشته حسابداری را انتخاب کردم. البته نمیخواستم حسابداری بخوانم هدفم این بود که دانشگاه قبول شوم و به تهران بیایم و به جای حسابداری در رشته مورد علاقهام که هنر و نقاشی بود تحصیل کنم. حتی در ساختمان مرکزی دانشگاه، استادی بود که شناخت هنر و طراحی درس میداد و من در این کلاسها شرکت میکردم و میخواستم در کنکور هنر شرکت کنم. اما زمانی که وارد دانشگاه شدم قانون عوض شد و برای شرکت مجدد در کنکور باید از رشته قبلی انصراف کامل میدادم و این کار یک ریسک بود و اگر در رشته هنر قبول نمیشدم رشته قبلیام را هم از دست میدادم. به همین دلیل در کلاسهای هنر شرکت میکردم اما در کنارش حسابداری هم میخواندم. در آن سالها کتابخانه دانشکده ما پر از کتابهای تخصصی حسابداری، اقتصاد و مالی بود، کتابخانه دانشجویی دانشکده ادبیات پر از کتابهای ادبیات، داستان و رمان بود که برای من مانند دریا بود. من همیشه به این کتابخانه میرفتم و دانشجویان دانشکده ادبیات کتابهای زیادی به من معرفی میکردند. اولین کتابی که به من معرفی کردند کتاب «برمیگردیم گل نسرین بچینیم» اثر ژان لافیت بود که من گفتم این کتاب را خواندهام و آنها گفتند دوباره بخوان. در آن سال حدود 100 رمان خواندم.<ref name="عادت"/> | ||
===ماجراهای «عمه جان» و جنها=== | ===ماجراهای «عمه جان» و جنها=== | ||
کلاس دهم معلمی داشتیم که لیسانس ادبیات بود (قبل از آن همه معلمهای ما مدرک دیپلم داشتند) و در درس انشاء بسیار سختگیر بود و موضوعاتی میداد که ما اطلاعات زیادی درباره آنها نداشتیم و بدون اینکه ما تجربه و پشتوانهای داشته باشیم باید انشاء مینوشتیم و به همین دلیل زنگ انشاء برایمان سختترین زمان بود. در آن زمان عمهای داشتم که میگفت شبها جنها به سراغش میآیند و او را با خود به عروسی و عزا و ... میبرند، به همین دلیل زنجیر آهنی بزرگی خریده بود و دور محل خوابش کشیده بود تا او را از شر جنها حفظ کند. و از من میخواست که شبها به خانه او بروم تا تنها نباشد. عمه من رفتارهای خاصی داشت و کارهایی انجام میداد و حرفهایی میزد که برایم خیلی عجیب و جالب بود مثلا خیلی به گرمی و سردی اعتقاد داشت وقتی غذایی میخورد که طبع سرد داشت نبات میخورد و چون همیشه بخشی از غذایش را به مرغها و حیوانات خانگیاش میداد نبات را میکوبید و به آنها هم میداد. یک روز معلممان موضوع علمی سنگینی به ما داد که من اطلاعاتی درباره آن نداشتم و تصمیم گرفتم به جای این موضوع، انشایی با عنوان «عمه جان من» بنویسم و در آن حرفها و کارهای عمهجان را بیان کنم. وقتی انشایم را در کلاس خواندم معلممان خیلی خوشش آمد و انشای مرا گرفت و با خود برد و این اولین باری بود که من با علاقه مطلبی نوشتم و فهمیدم که میتوانم بهگونهای بنویسم که روی دیگران تاثیرگذار باشد. | کلاس دهم معلمی داشتیم که لیسانس ادبیات بود (قبل از آن همه معلمهای ما مدرک دیپلم داشتند) و در درس انشاء بسیار سختگیر بود و موضوعاتی میداد که ما اطلاعات زیادی درباره آنها نداشتیم و بدون اینکه ما تجربه و پشتوانهای داشته باشیم باید انشاء مینوشتیم و به همین دلیل زنگ انشاء برایمان سختترین زمان بود. در آن زمان عمهای داشتم که میگفت شبها جنها به سراغش میآیند و او را با خود به عروسی و عزا و ... میبرند، به همین دلیل زنجیر آهنی بزرگی خریده بود و دور محل خوابش کشیده بود تا او را از شر جنها حفظ کند. و از من میخواست که شبها به خانه او بروم تا تنها نباشد. عمه من رفتارهای خاصی داشت و کارهایی انجام میداد و حرفهایی میزد که برایم خیلی عجیب و جالب بود مثلا خیلی به گرمی و سردی اعتقاد داشت وقتی غذایی میخورد که طبع سرد داشت نبات میخورد و چون همیشه بخشی از غذایش را به مرغها و حیوانات خانگیاش میداد نبات را میکوبید و به آنها هم میداد. یک روز معلممان موضوع علمی سنگینی به ما داد که من اطلاعاتی درباره آن نداشتم و تصمیم گرفتم به جای این موضوع، انشایی با عنوان «عمه جان من» بنویسم و در آن حرفها و کارهای عمهجان را بیان کنم. وقتی انشایم را در کلاس خواندم معلممان خیلی خوشش آمد و انشای مرا گرفت و با خود برد و این اولین باری بود که من با علاقه مطلبی نوشتم و فهمیدم که میتوانم بهگونهای بنویسم که روی دیگران تاثیرگذار باشد.<ref name="عادت"/> | ||
===وقتی نخستین داستانم چاپ شد احساسکردم فرد دیگری شدهام و مسئولیتی برعهده دارم=== | ===وقتی نخستین داستانم چاپ شد احساسکردم فرد دیگری شدهام و مسئولیتی برعهده دارم=== | ||
نخستین داستانی که نوشتم و چاپ شد در سال 1360 بود. من آن زمان به کلاسهایی که در محل حوزه هنر و اندیشه اسلامی تشکیل میشد، میرفتم. تعدادی داستان کوتاه نوشتم و چند وقت بعد تصمیم گرفتم یکی از داستانهایم را چاپ کنم. داستان «مدرسه انقلاب» که قبلا نوشته بودم را انتخاب کردم و به حوزه هنری که در آن زمان به خیابان سمیه منتقل شده بود، رفتم و داستان را تحویل دادم و قرار بود دو هفته دیگر بروم و نتیجه را جویا شوم. در آن زمان محسن مخملباف، امیرحسین فردی، محسن سلیمانی، حسن حسینی و ... در حوزه هنری کار میکردند. من هم در شرکتی، کار حسابداری انجام میدادم. دو هفته بعد که پیگیری کردم گفتند که داستان تو را به امیرحسین فردی دادهایم و او هم الان در کیهان بچههاست. به کیهان بچهها رفتم و برای اولین بار امیرحسین فردی و تحریریه کیهان بچهها را دیدم. امیرحسین فردی به من گفت که داستان را برای صفحهآرایی داده و در شماره بعدی کیهان بچهها منتشر میشود. به یاد دارم وقتی اولین داستانم منتشر شد، مجله را از کیوسکی در خیابان مطهری خریداری کردم، آنقدر خوشحال شده بودم که تمام مسیر راه داستانم را میخواندم وقتی داستانم چاپ شد خیلی در علاقه و انگیزه من تاثیر گذاشت و احساس میکردم فرد دیگری شدهام و مسئولیتی برعهده دارم و از آن زمان نوشتن برایم جدی شد. | نخستین داستانی که نوشتم و چاپ شد در سال 1360 بود. من آن زمان به کلاسهایی که در محل حوزه هنر و اندیشه اسلامی تشکیل میشد، میرفتم. تعدادی داستان کوتاه نوشتم و چند وقت بعد تصمیم گرفتم یکی از داستانهایم را چاپ کنم. داستان «مدرسه انقلاب» که قبلا نوشته بودم را انتخاب کردم و به حوزه هنری که در آن زمان به خیابان سمیه منتقل شده بود، رفتم و داستان را تحویل دادم و قرار بود دو هفته دیگر بروم و نتیجه را جویا شوم. در آن زمان محسن مخملباف، امیرحسین فردی، محسن سلیمانی، حسن حسینی و ... در حوزه هنری کار میکردند. من هم در شرکتی، کار حسابداری انجام میدادم. دو هفته بعد که پیگیری کردم گفتند که داستان تو را به امیرحسین فردی دادهایم و او هم الان در کیهان بچههاست. به کیهان بچهها رفتم و برای اولین بار امیرحسین فردی و تحریریه کیهان بچهها را دیدم. امیرحسین فردی به من گفت که داستان را برای صفحهآرایی داده و در شماره بعدی کیهان بچهها منتشر میشود. به یاد دارم وقتی اولین داستانم منتشر شد، مجله را از کیوسکی در خیابان مطهری خریداری کردم، آنقدر خوشحال شده بودم که تمام مسیر راه داستانم را میخواندم وقتی داستانم چاپ شد خیلی در علاقه و انگیزه من تاثیر گذاشت و احساس میکردم فرد دیگری شدهام و مسئولیتی برعهده دارم و از آن زمان نوشتن برایم جدی شد.<ref name="عادت"/> | ||
===با «قصههای عمو حسین» عضو تحریریه کیهان بچهها شدم=== | ===با «قصههای عمو حسین» عضو تحریریه کیهان بچهها شدم=== | ||
بعد از چاپ نخستین داستانم، امیرحسین فردی از من دعوت به همکاری کرد چون در آن زمان 90 درصد داستانهای «کیهان بچهها» ترجمه بود و یک داستان دنبالهدار تالیفی برایشان جذاب بود. بعد از آن شروع به همکاری با کیهان بچهها کردم و این داستان دنبالهدار را حدودا در 20 شماره منتشر کردیم و داستانهای دیگری هم برایشان نوشتم. هفتهای دوبار به کیهان بچهها میرفتم و غیر از داستان و رمان که برایشان مینوشتم، صفحهای به نام «عمو حسین» در آن ایجاد کردم و در آن مطالب علمی و دانستنیها را در قالب داستان و با فضای فانتزی برای بچهها بیان میکردم و مطالب علمی زیادی در قالب «قصههای عمو حسین» در طول سه سال منتشر کردم و عضو تحریریه کیهان بچهها شدم. | بعد از چاپ نخستین داستانم، امیرحسین فردی از من دعوت به همکاری کرد چون در آن زمان 90 درصد داستانهای «کیهان بچهها» ترجمه بود و یک داستان دنبالهدار تالیفی برایشان جذاب بود. بعد از آن شروع به همکاری با کیهان بچهها کردم و این داستان دنبالهدار را حدودا در 20 شماره منتشر کردیم و داستانهای دیگری هم برایشان نوشتم. هفتهای دوبار به کیهان بچهها میرفتم و غیر از داستان و رمان که برایشان مینوشتم، صفحهای به نام «عمو حسین» در آن ایجاد کردم و در آن مطالب علمی و دانستنیها را در قالب داستان و با فضای فانتزی برای بچهها بیان میکردم و مطالب علمی زیادی در قالب «قصههای عمو حسین» در طول سه سال منتشر کردم و عضو تحریریه کیهان بچهها شدم.<ref name="عادت"/> | ||
===نخستین رمانم «کتاب سال» شد=== | ===نخستین رمانم «کتاب سال» شد=== | ||
سال 1366 رمانی به نام «آتش در خرمن» نوشتم و آن را به انتشارات امیرکبیر دادم که چاپ شد. و در سال بعد یعنی سال 1367 از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد به عنوان کتاب سال معرفی شد. از سوی حوزه هنری هم از من دعوت کردند تا با آنها همکاری کنم. در آن زمان کارمند رسمی کیهان بچهها بودم. وقتی این رمان منتشر شد، از نخستین رمانهای نوجوان با مضمون دفاع مقدس بود. تیراژ چاپ اولش فکر کنم 10 یا پانزده هزار نسخه بود. و بازتاب خوبی داشت و جایزه کتاب سال گرفت. دو یا سه سال بعد هم فیلم سینمایی و سریال هشت قسمتی از آن ساخته شد و خیلی دیده شد. | سال 1366 رمانی به نام «آتش در خرمن» نوشتم و آن را به انتشارات امیرکبیر دادم که چاپ شد. و در سال بعد یعنی سال 1367 از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد به عنوان کتاب سال معرفی شد. از سوی حوزه هنری هم از من دعوت کردند تا با آنها همکاری کنم. در آن زمان کارمند رسمی کیهان بچهها بودم. وقتی این رمان منتشر شد، از نخستین رمانهای نوجوان با مضمون دفاع مقدس بود. تیراژ چاپ اولش فکر کنم 10 یا پانزده هزار نسخه بود. و بازتاب خوبی داشت و جایزه کتاب سال گرفت. دو یا سه سال بعد هم فیلم سینمایی و سریال هشت قسمتی از آن ساخته شد و خیلی دیده شد.<ref name="عادت"/> | ||
===عشق و علاقهام به نقاشی را فراموش کردم=== | ===عشق و علاقهام به نقاشی را فراموش کردم=== | ||
در دبیرستان نقاشی میکشیدم. حتی به نظرم سال1352 برگزیده اول نقاشی در استان شدم و مرا به اردوی رامسر بردند. اما فضای آن زمان یعنی چند سال قبل از انقلاب تا پیروزی انقلاب و حتی چند سال بعدش هم خیلی فضای خاصی بود. و همه به دنبال این بودند که موثر باشند و کار مفیدی انجام دهند و خیلی به دنبال علایقمان نبودیم. به یاد دارم در سال 1356 که در کوی دانشگاه بودم وقتی از تحصیل در رشته هنر ناامید شدم، تصمیم گرفتم جهانگرد شوم و به دور دنیا سفر کنم اما بعد از پیروزی انقلاب، فضای حاکم بر کشور، ذهنیت ما را هم عوض کرد. بعد از پیروزی انقلاب درگیریهای داخلی در کردستان، ترکمنصحرا، بلوچستان و ... ایجاد شده بود و ما میدانستیم که این مشکلات با کار فکری و فرهنگی حل میشود. بعد در سال 1359 جنگ شد و ما هم احساس وظیفه میکردیم که باید داستان بنویسیم و این صحنهها را ثبت کنم و عشق و علاقه من به نقاشی فراموش شد. | در دبیرستان نقاشی میکشیدم. حتی به نظرم سال1352 برگزیده اول نقاشی در استان شدم و مرا به اردوی رامسر بردند. اما فضای آن زمان یعنی چند سال قبل از انقلاب تا پیروزی انقلاب و حتی چند سال بعدش هم خیلی فضای خاصی بود. و همه به دنبال این بودند که موثر باشند و کار مفیدی انجام دهند و خیلی به دنبال علایقمان نبودیم. به یاد دارم در سال 1356 که در کوی دانشگاه بودم وقتی از تحصیل در رشته هنر ناامید شدم، تصمیم گرفتم جهانگرد شوم و به دور دنیا سفر کنم اما بعد از پیروزی انقلاب، فضای حاکم بر کشور، ذهنیت ما را هم عوض کرد. بعد از پیروزی انقلاب درگیریهای داخلی در کردستان، ترکمنصحرا، بلوچستان و ... ایجاد شده بود و ما میدانستیم که این مشکلات با کار فکری و فرهنگی حل میشود. بعد در سال 1359 جنگ شد و ما هم احساس وظیفه میکردیم که باید داستان بنویسیم و این صحنهها را ثبت کنم و عشق و علاقه من به نقاشی فراموش شد.<ref name="عادت"/> | ||
===هیچوقت شیفته ژانر یا نویسنده خاصی نبودم=== | ===هیچوقت شیفته ژانر یا نویسنده خاصی نبودم=== | ||
هیچوقت نویسنده خاص یا سبک خاصی در نوشتن مدنظرم نبوده است. اگر به کارهایم توجه کنید، میبینید مثلا «آتش در خرمن» کاملا رئال است اما «امیرکوچولوی هشتم»، «دختر برفی» و «قصهای که راست بود» کاملا فانتزی است. من به هر دو فضا علاقه دارم و فکر میکنم هردوفضا تاثیرگذار است و برخلاف برخی نویسندگان که میگویند من کار خودم را میکنم و کاری با مخاطب ندارم، من همیشه به مخاطب فکر میکنم و اینکه به چه چیزی علاقه دارد. به همین دلیل کتابهای من خیلی اکشن است و قصه ماجراجویانهای دارد تا برای مخاطب جذاب باشد. هیچوقت شیفته ژانر خاص یا نویسنده خاصی نبودم و سعی کردم از ژانرهای مختلف استفاده کنم چون مخاطبانی با طیفهای مختلف داریم و یک دست نیستند. و جامعه ادبی و نویسندگان باید برای همه سلیقهها کار خوب انجام دهد و من در ژانرهای مختلف تاریخی، رمان، علمی، بازنویسی و ... برای کودک، نوجوان و بزرگسال کار کردهام. | هیچوقت نویسنده خاص یا سبک خاصی در نوشتن مدنظرم نبوده است. اگر به کارهایم توجه کنید، میبینید مثلا «آتش در خرمن» کاملا رئال است اما «امیرکوچولوی هشتم»، «دختر برفی» و «قصهای که راست بود» کاملا فانتزی است. من به هر دو فضا علاقه دارم و فکر میکنم هردوفضا تاثیرگذار است و برخلاف برخی نویسندگان که میگویند من کار خودم را میکنم و کاری با مخاطب ندارم، من همیشه به مخاطب فکر میکنم و اینکه به چه چیزی علاقه دارد. به همین دلیل کتابهای من خیلی اکشن است و قصه ماجراجویانهای دارد تا برای مخاطب جذاب باشد. هیچوقت شیفته ژانر خاص یا نویسنده خاصی نبودم و سعی کردم از ژانرهای مختلف استفاده کنم چون مخاطبانی با طیفهای مختلف داریم و یک دست نیستند. و جامعه ادبی و نویسندگان باید برای همه سلیقهها کار خوب انجام دهد و من در ژانرهای مختلف تاریخی، رمان، علمی، بازنویسی و ... برای کودک، نوجوان و بزرگسال کار کردهام.<ref name="عادت"/> | ||
===نویسندگان مورد علاقه حسین فتاحی=== | ===نویسندگان مورد علاقه حسین فتاحی=== | ||
اگر بخواهم نویسندگان مورد علاقهام را نام ببرم، نمیتوانم محمود دولتآبادی را نادیده بگیرم و به جلال آل احمد، غلامحسین ساعدی و احمد محمود اشاره نکنم، بااینکه هرکدام ضعفهایی داشتهاند. از نویسندگان حوزه نوجوان کارهای رولد دال، اریش کستنر و ... را خیلی میپسندم. بعد از انقلاب هم نویسندگان خوبی مانند احمد دهقان و محمدرضا بایرامی، محمد میرکیانی، رضا رهگذر را داشتهایم که آثار خوبی نوشتهاند. من برخلاف عدهای که دسته خاصی را بزرگ میکنند و دستهای را نادیده میگیرند، معتقدم اگر کسی حتی یک کار خوب انجام داده باشد باید دیده شود چون مجموع این افراد ادبیات کودک و نوجوان ما را میسازد به عنوان مثال امیرحسین فردی بیشتر در زمینه مدیریت فرهنگی فعالیت میکرد ولی نمیتوان «آشیانه در مه» او را نادیده گرفت. یا کار «مهاجر کوچک» رضا رهگذر و آثار محمد میرکیانی و فریبا کلهر را نمیتوان، ندید. | اگر بخواهم نویسندگان مورد علاقهام را نام ببرم، نمیتوانم محمود دولتآبادی را نادیده بگیرم و به جلال آل احمد، غلامحسین ساعدی و احمد محمود اشاره نکنم، بااینکه هرکدام ضعفهایی داشتهاند. از نویسندگان حوزه نوجوان کارهای رولد دال، اریش کستنر و ... را خیلی میپسندم. بعد از انقلاب هم نویسندگان خوبی مانند احمد دهقان و محمدرضا بایرامی، محمد میرکیانی، رضا رهگذر را داشتهایم که آثار خوبی نوشتهاند. من برخلاف عدهای که دسته خاصی را بزرگ میکنند و دستهای را نادیده میگیرند، معتقدم اگر کسی حتی یک کار خوب انجام داده باشد باید دیده شود چون مجموع این افراد ادبیات کودک و نوجوان ما را میسازد به عنوان مثال امیرحسین فردی بیشتر در زمینه مدیریت فرهنگی فعالیت میکرد ولی نمیتوان «آشیانه در مه» او را نادیده گرفت. یا کار «مهاجر کوچک» رضا رهگذر و آثار محمد میرکیانی و فریبا کلهر را نمیتوان، ندید.<ref name="عادت"/> | ||
===قصه «امیرکوچولوی هشتم» قصه همه آدمهاست=== | ===قصه «امیرکوچولوی هشتم» قصه همه آدمهاست=== | ||
به آثاری که در حوزه نوجوان نوشتم علاقه بیشتری دارم و فکر میکنم موفقتر بودهاند. اگر بخواهم مشخصا نام ببرم میتوانم به «آتش در خرمن»، «امیرکوچولوی هشتم» و «راهزنها» اشاره کنم. قصه «راهزنها» مربوط به شهر یزد است و شخصیت آن هم پدربزرگم است و داستان مربوط به دورهای است که مردم با شتر مسافرت میکردند و حرف افراد بیشتر از سند اعتبار داشت و جوانمردی، توکل، قدرشناسی و پناه بردن به دیگران ارزش بوده، چیزهایی که در فرهنگ ما فراموش شده است. اگرچه فضای این داستان، جنگی است اما بیان میکند اگر انسان از آنچه که خداوند در نهادش گذاشته به خوبی استفاده کند، تبدیل به انسانی موفق میشود. قصه «امیرکوچولوی هشتم» هم به نظر من قصه همه آدمهاست. امیرکوچولو شاهزادهای است که به او میگویند اگر میخواهی حاکم کشورت شوی باید خودت را نشان دهی و او وارد دنیایی پراز مشکلات میشود و سرنوشتش را خودش انتخاب میکند. | به آثاری که در حوزه نوجوان نوشتم علاقه بیشتری دارم و فکر میکنم موفقتر بودهاند. اگر بخواهم مشخصا نام ببرم میتوانم به «آتش در خرمن»، «امیرکوچولوی هشتم» و «راهزنها» اشاره کنم. قصه «راهزنها» مربوط به شهر یزد است و شخصیت آن هم پدربزرگم است و داستان مربوط به دورهای است که مردم با شتر مسافرت میکردند و حرف افراد بیشتر از سند اعتبار داشت و جوانمردی، توکل، قدرشناسی و پناه بردن به دیگران ارزش بوده، چیزهایی که در فرهنگ ما فراموش شده است. اگرچه فضای این داستان، جنگی است اما بیان میکند اگر انسان از آنچه که خداوند در نهادش گذاشته به خوبی استفاده کند، تبدیل به انسانی موفق میشود. قصه «امیرکوچولوی هشتم» هم به نظر من قصه همه آدمهاست. امیرکوچولو شاهزادهای است که به او میگویند اگر میخواهی حاکم کشورت شوی باید خودت را نشان دهی و او وارد دنیایی پراز مشکلات میشود و سرنوشتش را خودش انتخاب میکند.<ref name="عادت"/> | ||
===اگر نویسنده نبودم نقاش میشدم=== | ===اگر نویسنده نبودم نقاش میشدم=== | ||
اگر نویسنده نمیشدم احتمالا نقاش میشدم و الان یک آتلیه داشتم یا با دوچرخهای به جهانگردی میرفتم. هیچوقت به کارهای عادی علاقه نداشتم و هیچوقت نتوانستم به قواعد ساعت کاری و اداری پایبند باشم. هیچوقت نمیتوانستم کارمند اداری باشم. | اگر نویسنده نمیشدم احتمالا نقاش میشدم و الان یک آتلیه داشتم یا با دوچرخهای به جهانگردی میرفتم. هیچوقت به کارهای عادی علاقه نداشتم و هیچوقت نتوانستم به قواعد ساعت کاری و اداری پایبند باشم. هیچوقت نمیتوانستم کارمند اداری باشم.<ref name="عادت"/> | ||
==زندگی و یادگار== | ==زندگی و یادگار== | ||
خط ۹۸: | خط ۹۹: | ||
===دیدگاه=== | ===دیدگاه=== | ||
====ادبیات میتواند بازگو کننده عقاید، فرهنگ و تمدن یک جامعه باشد==== | ====ادبیات میتواند بازگو کننده عقاید، فرهنگ و تمدن یک جامعه باشد==== | ||
شناخت ما از پیامبران و آنچه که از کربلا و امام حسین (ع) میدانیم بهواسطه قصههایی است که از آنها وجو دارد و ادبیات میتواند بازگو کننده عقاید، فرهنگ و تمدن یک جامعه باشد. اگر میخواهیم در آینده جامعهای در تراز دین و آموزههای اسلامی داشته باشیم باید برای کودکان و نوجوانان آثاری تالیف کنیم که بتواند آنها را برای رسیدن به آن هدف پرورش دهد. | شناخت ما از پیامبران و آنچه که از کربلا و امام حسین (ع) میدانیم بهواسطه قصههایی است که از آنها وجو دارد و ادبیات میتواند بازگو کننده عقاید، فرهنگ و تمدن یک جامعه باشد. اگر میخواهیم در آینده جامعهای در تراز دین و آموزههای اسلامی داشته باشیم باید برای کودکان و نوجوانان آثاری تالیف کنیم که بتواند آنها را برای رسیدن به آن هدف پرورش دهد.<ref name="بزرگداشت">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.yjc.news/fa/news/6811931|عنوان= بزرگداشت حسین فتاحی نویسنده حوزه کودک و نوجوان}}</ref> | ||
====هدفم از نوشتن داستان مذهبی تبلیغ انسانیت است==== | ====هدفم از نوشتن داستان مذهبی تبلیغ انسانیت است==== | ||
اگر داستان مذهبی نوشتهام، هدفم فقط تبلیغ دین نیست، تبلیغ انسانیت و فطرت آدمها بوده است. | اگر داستان مذهبی نوشتهام، هدفم فقط تبلیغ دین نیست، تبلیغ انسانیت و فطرت آدمها بوده است.<ref name="بزرگداشت"/> | ||
====اهمیت بازنویسی و بازآفرینی برای کودکان==== | ====اهمیت بازنویسی و بازآفرینی برای کودکان==== | ||
ما اعتقاد داریم که ریشه ادبی و فرهنگی هزارساله داریم و به حافظ و سعدی و مولوی افتخار میکنیم. اما بجز قشر دانشجو و افراد علاقهمندی که این بزرگان را میشناسند، اغلب مردم ریشههای ادبی و فرهنگی کشورمان را نمیشناسند. اگر ارتباط ملتی با فرهنگ و ریشهاش قطع شود مانند درختی است که ریشههایش را قطع کردهاند و خشک میشود. وقتی اولین بار به دنبال آثار فردوسی و حافظ و مولوی و ... رفتم متوجه شدم که منابع غنی و ارزشمندی داریم مانند سمک عیار و شاهنامه فردوسی. روی این آثار کار کردم و آنها را به زبان سادهتر و خلاصهتر آوردم. | ما اعتقاد داریم که ریشه ادبی و فرهنگی هزارساله داریم و به حافظ و سعدی و مولوی افتخار میکنیم. اما بجز قشر دانشجو و افراد علاقهمندی که این بزرگان را میشناسند، اغلب مردم ریشههای ادبی و فرهنگی کشورمان را نمیشناسند. اگر ارتباط ملتی با فرهنگ و ریشهاش قطع شود مانند درختی است که ریشههایش را قطع کردهاند و خشک میشود. وقتی اولین بار به دنبال آثار فردوسی و حافظ و مولوی و ... رفتم متوجه شدم که منابع غنی و ارزشمندی داریم مانند سمک عیار و شاهنامه فردوسی. روی این آثار کار کردم و آنها را به زبان سادهتر و خلاصهتر آوردم.<ref name="عادت"/> | ||
====وامدار ادبیات هستیم==== | ====وامدار ادبیات هستیم==== | ||
ما وامدار ادبیات هستیم و اگر ادبیات نبود شاید تاریخ هم نبود. انقلاب و جنگ از واقعیات هر جامعه است و هر نویسندهای وظیفه دارد این وقایع را برای نسلهای بعد تبیین کند تا آیندگان بهدرستی بدانند تاریخ سرزمینشان چیست و آرمانها و ارزشهایی که گذشتگان در پی آن بودند برای نسل آینده بازگو و یادآوری شود. | ما وامدار ادبیات هستیم و اگر ادبیات نبود شاید تاریخ هم نبود. انقلاب و جنگ از واقعیات هر جامعه است و هر نویسندهای وظیفه دارد این وقایع را برای نسلهای بعد تبیین کند تا آیندگان بهدرستی بدانند تاریخ سرزمینشان چیست و آرمانها و ارزشهایی که گذشتگان در پی آن بودند برای نسل آینده بازگو و یادآوری شود.<ref name="بزرگداشت"/> | ||
====ادبيات جدي در بستر گذشت زمان شكل ميگيرد==== | ====ادبيات جدي در بستر گذشت زمان شكل ميگيرد==== | ||
ادبيات جدي در بستر گذشت زمان شكل ميگيرد، تداوم كار داستاننويسي به صورت تخصصي و حرفهاي، به اراده، علاقه و پشتكار فرد بر ميگردد، اين كه نوقلم تا چه اندازه به هدف فكر ميكند و يا اين كه آيا اساسا از داستاننويسي، هدف يا هدفهايي را دنبال ميكند يا خير ، مطلب بسيار مهمي است. مخاطب واقعي ادبيات تلاش ميكند تا آثار ادبي طيفهاي مختلف فكري را بخواند و داستانها را با ترازوي خود سبك و سنگين نمايد، او داستان خوب ميخواهد و ديگر كاري به اين حرفها ندارد كه نويسنده اين داستان، داستاننويسي را از طريق كلاس دنبال كرده و يا به صورت تجربي به آن پرداخته است. | ادبيات جدي در بستر گذشت زمان شكل ميگيرد، تداوم كار داستاننويسي به صورت تخصصي و حرفهاي، به اراده، علاقه و پشتكار فرد بر ميگردد، اين كه نوقلم تا چه اندازه به هدف فكر ميكند و يا اين كه آيا اساسا از داستاننويسي، هدف يا هدفهايي را دنبال ميكند يا خير ، مطلب بسيار مهمي است. مخاطب واقعي ادبيات تلاش ميكند تا آثار ادبي طيفهاي مختلف فكري را بخواند و داستانها را با ترازوي خود سبك و سنگين نمايد، او داستان خوب ميخواهد و ديگر كاري به اين حرفها ندارد كه نويسنده اين داستان، داستاننويسي را از طريق كلاس دنبال كرده و يا به صورت تجربي به آن پرداخته است.<ref name="بستر گذشت زمان ">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.mehrnews.com/news/79767 |عنوان= حسين فتاحي: ادبيات جدي در بستر گذشت زمان شكل ميپذيرد}}</ref> | ||
====ادبيات كودك ادبياتی جوان است==== | ====ادبيات كودك ادبياتی جوان است==== | ||
ادبيات كودك، ادبيات جواني است به طوري كه ادبيات بزرگسال بيش از هزار سال قدمت دارد (سعدي - حافظ و مولوي و...) ولي ادبيات كودك شايد نزديك به پنجاه سال قدمت داشته باشد و هنوز به صورت يك فرهنگ در بين خانوادهها گسترش پيدا نكرده است، كما اينكه برخي از اشخاص فرهنگي هنوز براين تصورند كه ادبيات كودك نسبت به ادبيات بزرگسال، ساده و راحت است كه به نظر من اشتباه است، شايد همين تصور باعث شده كه كتاب كودك جدي گرفته نشود و كتابفروشي مخصوص كتابهاي كودك خیلی کم باشد و در كتابخانههاي ديگر نيز جايگاه خاصي نداشته باشد. | ادبيات كودك، ادبيات جواني است به طوري كه ادبيات بزرگسال بيش از هزار سال قدمت دارد (سعدي - حافظ و مولوي و...) ولي ادبيات كودك شايد نزديك به پنجاه سال قدمت داشته باشد و هنوز به صورت يك فرهنگ در بين خانوادهها گسترش پيدا نكرده است، كما اينكه برخي از اشخاص فرهنگي هنوز براين تصورند كه ادبيات كودك نسبت به ادبيات بزرگسال، ساده و راحت است كه به نظر من اشتباه است، شايد همين تصور باعث شده كه كتاب كودك جدي گرفته نشود و كتابفروشي مخصوص كتابهاي كودك خیلی کم باشد و در كتابخانههاي ديگر نيز جايگاه خاصي نداشته باشد.<ref name="يك اشتباه فرهنگي">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.mehrnews.com/news/214509|عنوان=ساده فرض كردن ادبيات كودك و نوجوان ، است }}</ref> | ||
====قصه کتابها باید با عناصر خیالنگیز و جذاب همراه باشد==== | ====قصه کتابها باید با عناصر خیالنگیز و جذاب همراه باشد==== | ||
دلیل معضل کتاب نخواندن کودکان، نبود کتابهایی است که بتواند کودک را جذب داستان خود کند برای اینکه بتوانیم کودکان را به کتاب خواندن علاقهمند کنیم نیازمند تالیف آثاری هستیم که قصه کتابها با عناصر خیالنگیز و جذاب همراه باشد. | دلیل معضل کتاب نخواندن کودکان، نبود کتابهایی است که بتواند کودک را جذب داستان خود کند برای اینکه بتوانیم کودکان را به کتاب خواندن علاقهمند کنیم نیازمند تالیف آثاری هستیم که قصه کتابها با عناصر خیالنگیز و جذاب همراه باشد.<ref name="بزرگداشت"/> | ||
====گاهی مثل بچهها سرزنش میشوم==== | ====گاهی مثل بچهها سرزنش میشوم==== | ||
من هنوز بچه هستم و گاهی مثل بچهها سرزنش میشوم. دنیای بچهها را دوست دارم و فکر میکنم آدمها برخلاف اینکه فکر میکنند بزرگ شدهاند، بزرگ نمیشوند و گاهی ارزشهایی که در بچهها وجود دارد از دست میدهند. بچهها خیلی بیشتر به اصول اخلاقی پایبندند و انسان هرچه بزرگتر میشود خوبیهایش را از دست میدهد و بدیها را میگیرد. گاهی ممکن است کار بزرگسال هم انجام داده باشم اما علاقه من به کار در حوزه کودک و نوجوان است. | من هنوز بچه هستم و گاهی مثل بچهها سرزنش میشوم. دنیای بچهها را دوست دارم و فکر میکنم آدمها برخلاف اینکه فکر میکنند بزرگ شدهاند، بزرگ نمیشوند و گاهی ارزشهایی که در بچهها وجود دارد از دست میدهند. بچهها خیلی بیشتر به اصول اخلاقی پایبندند و انسان هرچه بزرگتر میشود خوبیهایش را از دست میدهد و بدیها را میگیرد. گاهی ممکن است کار بزرگسال هم انجام داده باشم اما علاقه من به کار در حوزه کودک و نوجوان است.<ref name="عادت"/> | ||
====اكثر نويسندهها آثار مذهبی شعاري ارايه دادهاند==== | ====اكثر نويسندهها آثار مذهبی شعاري ارايه دادهاند==== | ||
محبوبيت و مقبوليت ائمه و پیامبران نزد مردم و سخت نگرفتن در زمینه انتخاب کتابهای مذهبی باعث شده كه اكثر نويسندهها آثار شعاري ارايه دادهاند كه البته اين نويسندگان به معصومين (س) علاقهمند بودهاند و قصد داشتهاند مخاطب (كودك و نوجوان) را نيز به معصومين علاقهمند كنند اما اثر شعاري يك لحظه مخاطب را تحت تاثير قرار ميدهد، درحاليكه اثرهنري و قوي تاثيرات عمقي درمخاطب دارد، اصولا نويسندگاني كه به صورت عميق به اين مقوله توجه دارند و به دليل سختگيريها در اين خصوص شايد كمتر به سراغ نوشتن بروند اما نويسندگان سادهنگار كه زياد به عمق توجه ندارند، خيلي راحت به سراغ نگارش كتابهاي ديني ميروند. | محبوبيت و مقبوليت ائمه و پیامبران نزد مردم و سخت نگرفتن در زمینه انتخاب کتابهای مذهبی باعث شده كه اكثر نويسندهها آثار شعاري ارايه دادهاند كه البته اين نويسندگان به معصومين (س) علاقهمند بودهاند و قصد داشتهاند مخاطب (كودك و نوجوان) را نيز به معصومين علاقهمند كنند اما اثر شعاري يك لحظه مخاطب را تحت تاثير قرار ميدهد، درحاليكه اثرهنري و قوي تاثيرات عمقي درمخاطب دارد، اصولا نويسندگاني كه به صورت عميق به اين مقوله توجه دارند و به دليل سختگيريها در اين خصوص شايد كمتر به سراغ نوشتن بروند اما نويسندگان سادهنگار كه زياد به عمق توجه ندارند، خيلي راحت به سراغ نگارش كتابهاي ديني ميروند.<ref name="يك اشتباه فرهنگي"/> | ||
====کتابهای منتخب به والدین معرفی شود==== | ====کتابهای منتخب به والدین معرفی شود==== | ||
ما به پدر و مادر و مشكلات آنها براي انتخاب كتاب، حق ميدهيم، بايد جمعي از نويسندگان و ناشران تمهيداتي را بيانديشند كه انتخاب براي والدين راحتتر شود كه البته وجود جشنوارهها و مسابقات موثر است، زيرا با انتخاب كتابهاي برتر ديني انتخاب راحتتر خواهد شد، يكي از بهترين راهها شناساندن و معرفي كتابهاي منتخب به والدين بچههاست. ما حدود 20 ميليون مخاطب كودك و نوجوان داريم و كتابفروشيهاي محدود موجود، پاسخگو نيست، بايد عرضه كتاب كودك وسعت پيدا كند، بهطوري كه كتابها به روستاها و شهرستانها نيز راه پيدا كند و انتخاب براي كودك و نوجوان امروز راحتتر شود. | ما به پدر و مادر و مشكلات آنها براي انتخاب كتاب، حق ميدهيم، بايد جمعي از نويسندگان و ناشران تمهيداتي را بيانديشند كه انتخاب براي والدين راحتتر شود كه البته وجود جشنوارهها و مسابقات موثر است، زيرا با انتخاب كتابهاي برتر ديني انتخاب راحتتر خواهد شد، يكي از بهترين راهها شناساندن و معرفي كتابهاي منتخب به والدين بچههاست. ما حدود 20 ميليون مخاطب كودك و نوجوان داريم و كتابفروشيهاي محدود موجود، پاسخگو نيست، بايد عرضه كتاب كودك وسعت پيدا كند، بهطوري كه كتابها به روستاها و شهرستانها نيز راه پيدا كند و انتخاب براي كودك و نوجوان امروز راحتتر شود.<ref name="يك اشتباه فرهنگي"/> | ||
====برنامه سازمانيافتهاي جهت كتابخوان كردن بچهها در مدارس وجود ندارد==== | ====برنامه سازمانيافتهاي جهت كتابخوان كردن بچهها در مدارس وجود ندارد==== | ||
هيچ برنامه مدرن و سازمان يافتهاي جهت كتابخوان كردن بچهها در مدارس وجود ندارد. اغلب برنامههاي مربوط به كتاب و كتابخواني، بهصورت پراكنده و بدون برنامههاي از پيش تعيين شده است؛ مثلا مديري كه راسا در اين زمينه اقدام ميكند. البته هرازگاهي زمزمههاي درباره اهميت دادن به كتاب و كتابخواني ازسوي آموزش و پرورش يا سازمانهاي ديگر مطرح شده است؛ اما آنچه در عمل شاهديم، اين است كه هيچ برنامهريزي جدي در اين زمينه صورت نگرفته است. كتابخواني از مهمترين اهدافي است كه آموزش و پرورش بايد به آن بپردازد براي اين كار، نيازمند برنامهريزي كلان هستيم و بايد كارشناسان مختلف برنامهريزي آموزشي، كتابداران با تجربه و مربيان كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان و ديگر دستاندركاران كار كودك در اين زمينه به اجماع نظر برسند و برنامهاي مدون در اين زمينه را تدوين كنند. حضور نويسندگان و اصحاب قلم در جمع كودكان و نوجوانان جهت ترغيب آنان به مطالعه نيز به عنوان يكي از راهكارها در اين تبادل نظر مطرح خواهد شد. | هيچ برنامه مدرن و سازمان يافتهاي جهت كتابخوان كردن بچهها در مدارس وجود ندارد. اغلب برنامههاي مربوط به كتاب و كتابخواني، بهصورت پراكنده و بدون برنامههاي از پيش تعيين شده است؛ مثلا مديري كه راسا در اين زمينه اقدام ميكند. البته هرازگاهي زمزمههاي درباره اهميت دادن به كتاب و كتابخواني ازسوي آموزش و پرورش يا سازمانهاي ديگر مطرح شده است؛ اما آنچه در عمل شاهديم، اين است كه هيچ برنامهريزي جدي در اين زمينه صورت نگرفته است. كتابخواني از مهمترين اهدافي است كه آموزش و پرورش بايد به آن بپردازد براي اين كار، نيازمند برنامهريزي كلان هستيم و بايد كارشناسان مختلف برنامهريزي آموزشي، كتابداران با تجربه و مربيان كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان و ديگر دستاندركاران كار كودك در اين زمينه به اجماع نظر برسند و برنامهاي مدون در اين زمينه را تدوين كنند. حضور نويسندگان و اصحاب قلم در جمع كودكان و نوجوانان جهت ترغيب آنان به مطالعه نيز به عنوان يكي از راهكارها در اين تبادل نظر مطرح خواهد شد.<ref name="ايسنا">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/amp/8208-02628|عنوان= «ايسنا» طرح خود را براي گسترش كتابخواني، در اختيار نهادهاي مربوط قرار دهد!}}</ref> | ||
از خرداد 42 تا بهمن 57 كه انقلاب به پيروزي رسيد، آنقدر داستان و خاطره وجود دارد كه ميتوان آنها را دستمايه داستانهايي براي كودك و نوجوان قرار داد؛ درحاليكه تاكنون به يكصدم اينها نپرداختهايم. بعد از انقلاب بلافاصله جنگ آغاز شد و تمام امكانات و نيروها براي مقابله با دشمن بسيج و اين باعث شد كه مباحث مربوط به انقلاب فراموش شود. كارهاي خوبي در سالهاي اول پيروزي انقلاب خلق شد؛ اما متأسفانه بسياري از اين آثار ديگر تجديد چاپ نشد؛ درحاليكه به نظر من، اين آثار هنوز خواننده دارد و در صورت چاپ، خريدار زيادي خواهند داشت. يكي از مشكلات ما اين است كه هنوز در كشورمان برنامههاي فرهنگي مشخصي نداريم و مسائل مهم را دستهبندي نكردهايم و همچنين در حوزه فرهنگ، اطلاعرساني دقيق انجام نميشود. نهادهايي هم كه در حوزه فرهنگ فعاليت ميكنند، كار فرهنگي بلد نيستند و با وجود نيت خيري كه دارند، آنطور كه انتظار ميرود، موفق نبودهاند.<ref name="روزنه">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/amp/8702-11177|عنوان= حسين فتاحي: به دنياي بزرگ تاريخ انقلاب، تنها روزنهاي باز كردهايم }}</ref> | |||
خط ۱۷۹: | خط ۱۸۵: | ||
====رمان بزرگسال==== | ====رمان بزرگسال==== | ||
* عشق سالهای جنگ (که براساس آن سریالی ۱۳ قسمتی در شبکه سه سیما ساخته شد) | * '''[[عشق سالهای جنگ]]''' (که براساس آن سریالی ۱۳ قسمتی در شبکه سه سیما ساخته شد) | ||
* فصل کبوتر (رمان برگزیده دوم جشنواره داستان انقلاب حوزه هنری) | * '''[[فصل کبوتر]]''' (رمان برگزیده دوم جشنواره داستان انقلاب حوزه هنری) | ||
* داستان کوتاه و مجموعه داستان | * '''[[داستان کوتاه و مجموعه داستان]]''' | ||
* قصهای که راست بود | * '''[[قصهای که راست بود]]''' | ||
* قهرمان | * '''[[قهرمان]]''' | ||
* در پناه خانه دوست | * '''[[در پناه خانه دوست]]''' | ||
* قصههای کوچک برای بچههای کوچک | * '''[[قصههای کوچک برای بچههای کوچک]]''' | ||
* رودخانهای که راهش را گم کرده بود | * '''[[رودخانهای که راهش را گم کرده بود]]''' | ||
* قصههای حسن کچل | * '''[[قصههای حسن کچل]]''' | ||
====ترجمهها==== | ====ترجمهها==== | ||
* کوهها و آتشفشانها | * '''[[کوهها و آتشفشانها]]''' | ||
* مادرجان مرا دوست داری؟ | * '''[[مادرجان مرا دوست داری؟]]''' | ||
* دوستان من | * '''[[دوستان من]]''' | ||
* استنلی پسرک کاغذی | * '''[[استنلی پسرک کاغذی]]''' | ||
* مجموعه ۱۲ جلدی | * مجموعه ۱۲ جلدی '''[[قصههای مزرعه]]''' | ||
* مجموعه ۶ جلدی | * مجموعه ۶ جلدی '''[[تو هم میتوانی]]''' | ||
* مجموعه ۱۰ جلدی | * مجموعه ۱۰ جلدی '''[[اولین تجربههای تو]]''' | ||
* مجموعه ۶ جلدی | * مجموعه ۶ جلدی '''[[آدمهای زیاده رو]]''' | ||
====بازآفرینیها==== | ====بازآفرینیها==== | ||
* | * '''[[قصههای شاهنامه]]''' | ||
* | * '''[[سمک عیار]]''' | ||
* | * '''[[قصههای مثنوی]]''' | ||
* | * '''[[قصههای هزار و یک شب]]''' | ||
* | * '''[[قصههای جوامع الحکایات]]''' | ||
====قصههای مذهبی==== | ====قصههای مذهبی==== | ||
* | * '''[[چهارده قصه، چهارده معصوم]]''' | ||
* | * '''[[یامبران و قصههایشان]]''' | ||
* مجموعه ۱۲ جلدی | * مجموعه ۱۲ جلدی '''[[سی روز با پیامبر]]''' | ||
* مجموعه ۱۰ جلدی | * مجموعه ۱۰ جلدی '''[[قصههای بانو فاطمه]]''' | ||
* مجموعه ۱۰ جلدی | * مجموعه ۱۰ جلدی '''[[قصههایی از امام باقر]]''' | ||
* مجموعه | * مجموعه '''[[قصههایی از امام جواد]]''' | ||
====ساخت سریال تلویزیونی==== | ====ساخت سریال تلویزیونی==== | ||
* ساخت سریال 13 قسمتی در شبکه سه سیما براساس رمان | * '''ساخت سریال 13 قسمتی در شبکه سه سیما براساس رمان «[[عشق سالهای جنگ]]»''' | ||
===نگاهی به برخی آثار=== | ===نگاهی به برخی آثار=== | ||
====[[آتش در خرمن]]==== | ====[[آتش در خرمن]]==== | ||
آتش در خرمن کتابی از حسین فتاحی است که در سال ۱۳۶۷ از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر و در مراسم کتاب سال جمهوری اسلامی ایران بهعنوان کتاب برگزیده معرفی شد. فیلم آتش در خرمن با الهام از این کتاب ساخته شده است. داستان درباره نوجوانی است که در مرز ایران و عراق زندگی میکند و پس از اشغال ایران در آنجا به نیروهای مردمی ملحق میشود. رحمان نوجوان سيزده ساله يتيمي هست كه براي ارباب طالب كار ميكند و گاوميش هاي اورا به چرا ميبرد و خود را براي رفتن به مدرسه آماده مي كند. شروع داستان در روزهاي آخر تابستان و آغازين جنگ تحميلي عليه ايران اسلامي هست و اين در حاليست كه رحمان فهميده كه خاله طوبا ميخواهد از اهواز بيايد (محل وقوع داستان روستاي مالكيه در چند كيلومتري سوسنگرد است) و رحمان كه راوي داستان هم هست با خودش ميگويد حتما خاله طوبا هم خبرهاي حمله عراقيها به ايران را شنيده است و براي همين به روستا ميآيد. سپس راوي نحوه كمك رساني و همكاري ارباب طالب با عراقيهاي متخاصم و دفاع جانانه مردم غيور و غيرتمند خطه جنوب در مقابل دشمن را روايت كرده است. طالب در انتهاي داستان بوسيله خمپارهاي كه به ماشينش ميخورد زخمي ميشود و عراقيها او را همراه خاله طوبا با هليكوپتر به عراق منتقل ميكنند. | آتش در خرمن کتابی از حسین فتاحی است که در سال ۱۳۶۷ از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر و در مراسم کتاب سال جمهوری اسلامی ایران بهعنوان کتاب برگزیده معرفی شد. فیلم آتش در خرمن با الهام از این کتاب ساخته شده است. داستان درباره نوجوانی است که در مرز ایران و عراق زندگی میکند و پس از اشغال ایران در آنجا به نیروهای مردمی ملحق میشود. رحمان نوجوان سيزده ساله يتيمي هست كه براي ارباب طالب كار ميكند و گاوميش هاي اورا به چرا ميبرد و خود را براي رفتن به مدرسه آماده مي كند. شروع داستان در روزهاي آخر تابستان و آغازين جنگ تحميلي عليه ايران اسلامي هست و اين در حاليست كه رحمان فهميده كه خاله طوبا ميخواهد از اهواز بيايد (محل وقوع داستان روستاي مالكيه در چند كيلومتري سوسنگرد است) و رحمان كه راوي داستان هم هست با خودش ميگويد حتما خاله طوبا هم خبرهاي حمله عراقيها به ايران را شنيده است و براي همين به روستا ميآيد. سپس راوي نحوه كمك رساني و همكاري ارباب طالب با عراقيهاي متخاصم و دفاع جانانه مردم غيور و غيرتمند خطه جنوب در مقابل دشمن را روايت كرده است. طالب در انتهاي داستان بوسيله خمپارهاي كه به ماشينش ميخورد زخمي ميشود و عراقيها او را همراه خاله طوبا با هليكوپتر به عراق منتقل ميكنند.<ref name="خرمن">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.ketabcity.com/bookview.aspx?bookid=1902153 |عنوان=معرفی کتاب «آتش در خرمن» | ||
}}</ref> | |||
====[[امیرکوچولوی هشتم]]==== | ====[[امیرکوچولوی هشتم]]==== | ||
«امیرکوچولوی هشتم» اثر حسین فتاحی در بردارنده داستانی آموزنده برای نوجوانان است که از سوی انتشارات قدیانی منتشر شده است. در این داستان «امیر کوچولو» شاهزادهای است که در قصری زیبا زندگی میکند. همه وسایل رفاه و آسایش برایش مهیا است. در خانواده امیرکوچولو رسم بر این است که هر شاهزادهای باید در سن معینی از قصر خارج شود و تنها در شهر دیگری زندگی کرده و به دست خود قصری بسازد، وقتی لیاقت و کاردانی خود را نشان داد به قصر بازگشته و امیر مرز و بوم شود. امیر کوچولو طبق رسم دیرین از قصر خارج میشود و به سوی شهر دیگری به راه میافتد. اما در راه با مشکلات فراوان روبهرو شده و با سرگذشت هفت امیر کوچولوی قبل از خود آشنا میشود. او با خطر کردن و نهراسیدن از مشکلات با کولهباری از تجربه و مهارت به قصر بازمیگردد. | «امیرکوچولوی هشتم» اثر حسین فتاحی در بردارنده داستانی آموزنده برای نوجوانان است که از سوی انتشارات قدیانی منتشر شده است. در این داستان «امیر کوچولو» شاهزادهای است که در قصری زیبا زندگی میکند. همه وسایل رفاه و آسایش برایش مهیا است. در خانواده امیرکوچولو رسم بر این است که هر شاهزادهای باید در سن معینی از قصر خارج شود و تنها در شهر دیگری زندگی کرده و به دست خود قصری بسازد، وقتی لیاقت و کاردانی خود را نشان داد به قصر بازگشته و امیر مرز و بوم شود. امیر کوچولو طبق رسم دیرین از قصر خارج میشود و به سوی شهر دیگری به راه میافتد. اما در راه با مشکلات فراوان روبهرو شده و با سرگذشت هفت امیر کوچولوی قبل از خود آشنا میشود. او با خطر کردن و نهراسیدن از مشکلات با کولهباری از تجربه و مهارت به قصر بازمیگردد.<ref name="امیر کوچولوی">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.iranketab.ir/book/36918-amir-kouchouloo |عنوان=معرفی کتاب امیر کوچولوی هشتم اثر حسین فتاحی}}</ref> | ||
====مجموعه [[۳۰ روز با پیامبر]]==== | ====مجموعه [[۳۰ روز با پیامبر]]==== | ||
مجموعه ۱۲جلدی «۳۰ روز با پیامبر» ازجمله آثار حسین فتاحی است که با تصویرسازی منصور محمدی در سال 1396 از سوی انتشارات قدیانی راهی بازار شد. او در این مجموعه که مخاطبان آن کودکان هستند به همه ابعاد زندگی فردی، اجتماعی و اخلاقی خاتم الانبیاء (ص) پرداخته است. سبک زندگی و سیره ایشان در خانواده، در ارتباط با همسایهها و مردم و مهربانیشان که شامل همه از انسان گرفته تا پرندگان و حیوانات و ... میشود در این اثر مورد توجه قرار گرفته است. این مجموعه ۱۲ جلدی شامل ۳۶۵ حکایت از زندگی حضرت محمد (ص) است و در قصهوارههای تاریخی زندگی پیامبر اسلام را با زبان ساده و کودکانه توصیف میکند. «مهمانی فرشتهها»، «پدربزرگ و نوهاش»، «اولین طواف»، «گمشدهای که پیدا شد»، «درس بزرگ»، «خداحافظ پدربزرگ مهربان»، «خانه عمو» و... برخی از عنوانهای این مجموعه هستند. این کتاب پنجره کوچکی را رو به دنیای بزرگ و پرماجرای پیامبر گرامی اسلام (ص) برای کودکان باز میکند. | مجموعه ۱۲جلدی «۳۰ روز با پیامبر» ازجمله آثار حسین فتاحی است که با تصویرسازی منصور محمدی در سال 1396 از سوی انتشارات قدیانی راهی بازار شد. او در این مجموعه که مخاطبان آن کودکان هستند به همه ابعاد زندگی فردی، اجتماعی و اخلاقی خاتم الانبیاء (ص) پرداخته است. سبک زندگی و سیره ایشان در خانواده، در ارتباط با همسایهها و مردم و مهربانیشان که شامل همه از انسان گرفته تا پرندگان و حیوانات و ... میشود در این اثر مورد توجه قرار گرفته است. این مجموعه ۱۲ جلدی شامل ۳۶۵ حکایت از زندگی حضرت محمد (ص) است و در قصهوارههای تاریخی زندگی پیامبر اسلام را با زبان ساده و کودکانه توصیف میکند. «مهمانی فرشتهها»، «پدربزرگ و نوهاش»، «اولین طواف»، «گمشدهای که پیدا شد»، «درس بزرگ»، «خداحافظ پدربزرگ مهربان»، «خانه عمو» و... برخی از عنوانهای این مجموعه هستند. این کتاب پنجره کوچکی را رو به دنیای بزرگ و پرماجرای پیامبر گرامی اسلام (ص) برای کودکان باز میکند.<ref name="روزنه"/> | ||
====[[راهزنها]]==== | ====[[راهزنها]]==== | ||
«راهزنها» ازجمله آثار حسین فتاحی در حوزه رمان نوجوان است که از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر و به عنوان کتاب برگزیده تشویقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انتخاب شده است. داستان از این قرار است که رضا و زینل در کویر گرم و گسترده به طرف ده اسب میتاختند و در فکر آن بودند که آیا کاروان تا ظهر به ده آنها میرسد یا نه. ناگهان در مسیر خود به یک سوار غریبه برخوردند که توان خود را به دلیل تشنگی از دست داده بود و پس از مدتی نیز خود و اسبش بر روی زمین سرنگون شدند. رضا و زینل به سوار غریبه و اسب او کمک کرده و به آنها آب دادند. زمانی که حال سوار غریبه جا آمد در مورد سالار کاروان از آن دو جوان پرسید و وقتی متوجه شد که رضا پسر سالار کاروان است تفنگش را به سوی آن دو گرفت و آنها را تهدید کرد که هر چه زودتر از جلو چشم او دور شوند. پس از آن، رضا با خود گرفتار کشمکش درونی شد که چرا به راهزن آب داده است، اما اتفاقات بعدی بتدریج معنای آنچه پیش آمده بود را برای او روشنتر ساخت. | «راهزنها» ازجمله آثار حسین فتاحی در حوزه رمان نوجوان است که از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر و به عنوان کتاب برگزیده تشویقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انتخاب شده است. داستان از این قرار است که رضا و زینل در کویر گرم و گسترده به طرف ده اسب میتاختند و در فکر آن بودند که آیا کاروان تا ظهر به ده آنها میرسد یا نه. ناگهان در مسیر خود به یک سوار غریبه برخوردند که توان خود را به دلیل تشنگی از دست داده بود و پس از مدتی نیز خود و اسبش بر روی زمین سرنگون شدند. رضا و زینل به سوار غریبه و اسب او کمک کرده و به آنها آب دادند. زمانی که حال سوار غریبه جا آمد در مورد سالار کاروان از آن دو جوان پرسید و وقتی متوجه شد که رضا پسر سالار کاروان است تفنگش را به سوی آن دو گرفت و آنها را تهدید کرد که هر چه زودتر از جلو چشم او دور شوند. پس از آن، رضا با خود گرفتار کشمکش درونی شد که چرا به راهزن آب داده است، اما اتفاقات بعدی بتدریج معنای آنچه پیش آمده بود را برای او روشنتر ساخت.<ref name="راهزنها">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.iranketab.ir/book/27595-bandits|عنوان= کتاب راهزنها}}</ref> | ||
====[[زندانی قلعه هفت حصار]]==== | ====[[زندانی قلعه هفت حصار]]==== | ||
«زندانی قلعه هفت حصار» عنوان کتاب دیگری از حسین فتاحی است که از سوی انتشارات سوره مهر برای نوجوانان منتشر شده است. کتاب حاضر به شرح زندگی ابوعلی سینا، از زمان ولادت تا مرگ، در قالب داستان اختصاص دارد و طی آن نگارنده به تمام فعالیتهای علمی و اخلاقی «ابوعلی سینا» اشاره میکند. «ابوعلی سینا» (370-428 ق) در شرق به عنوان فیلسوف و درغرب به عنوان طبیب شهرت داشته است. او نخستین کسی است در اسلام که کتابهای جامع و منظم در فلسفه نوشته و کتاب شفای او در حکم دایرهالمعارف فلسفی است. طب ابن سینا محدود به نظریات علمی است، همچنین اولین دانشمندی است که در ایران بعد از اسلام در خصوص تعلیم و تربیت اظهار نظر کرده است. (16) فتاحی در این کتاب با وفاداری کامل نسبت به اصول و قواعد قصه گویی به خوبی توانسته وقایع تاریخی را با تخیل و داستان درآمیزد و درعین بازسازی فضای اجتماعی دوران معاصر ابن سینا از زبانی بهره ببرد که مطالعه آن برای نسل های نوجوان و جوان امروزی دشوار نباشد و بتوانند به سهولت با آن ارتباط برقرار کرده و از این رهگذر با یکی از شاخص ترین مفاخر علمی و فلسفی کشورمان آشنا شوند. | «زندانی قلعه هفت حصار» عنوان کتاب دیگری از حسین فتاحی است که از سوی انتشارات سوره مهر برای نوجوانان منتشر شده است. کتاب حاضر به شرح زندگی ابوعلی سینا، از زمان ولادت تا مرگ، در قالب داستان اختصاص دارد و طی آن نگارنده به تمام فعالیتهای علمی و اخلاقی «ابوعلی سینا» اشاره میکند. «ابوعلی سینا» (370-428 ق) در شرق به عنوان فیلسوف و درغرب به عنوان طبیب شهرت داشته است. او نخستین کسی است در اسلام که کتابهای جامع و منظم در فلسفه نوشته و کتاب شفای او در حکم دایرهالمعارف فلسفی است. طب ابن سینا محدود به نظریات علمی است، همچنین اولین دانشمندی است که در ایران بعد از اسلام در خصوص تعلیم و تربیت اظهار نظر کرده است. (16) فتاحی در این کتاب با وفاداری کامل نسبت به اصول و قواعد قصه گویی به خوبی توانسته وقایع تاریخی را با تخیل و داستان درآمیزد و درعین بازسازی فضای اجتماعی دوران معاصر ابن سینا از زبانی بهره ببرد که مطالعه آن برای نسل های نوجوان و جوان امروزی دشوار نباشد و بتوانند به سهولت با آن ارتباط برقرار کرده و از این رهگذر با یکی از شاخص ترین مفاخر علمی و فلسفی کشورمان آشنا شوند.<ref name="زندانی ">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.faraketab.ir/content/10609 |عنوان=خلاصه کتاب زندانی قلعه هفت حصار }}</ref> | ||
====[[پری نخلستان]]==== | ====[[پری نخلستان]]==== | ||
خط ۲۳۷: | خط ۲۴۶: | ||
====[[فصل کبوتر]]==== | ====[[فصل کبوتر]]==== | ||
«فصل کبوتر» ازجمله آثار حسین فتاحی است که رمان برگزیده دومین دوره جشنواره داستان انقلاب حوزه هنری شده است. این رمان که برای گروه سنی بزرگسال به نگارش درآمده سال 1389 از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شد. نویسنده در این رمان به مبارزات مردم ایران با رژیم ستمشاهی در سالهای 55 و 56 می پردازد و در آن به موضوعاتی همچون فضای زندگی مردم در آن دوره، فضای اجتماعی شهرها به خصوص تهران و اوضاع و احوال جوانان و دانشجویان اشاره شده است. داستان این رمان حول محور مبارزه می چرخد و زندگی و مبارزه جوانان دانشجو را روایت می کند. از این رو می توان فصل کبوتر را اثری با زاویه دید متفاوت درباره انقلاب اسلامی ایران دانست. (19) «فصل کبوتر» داستان یک کارگر کارگاه مبلسازی را روایت میکند، کارگری که سالهاست در این شغل مشغول به کار است و تجربه و مهارت کافی دارد. او از طرف صاحبکار با پیشنهاد کاری خوبی هم مواجه میشود و تلاش میکند تا با کار بیشتر، شرایط اقتصادی خود را اصلاح کند تا بتواند خانواده دختری را که به او علاقهمند است، راضی به وصلت کند. حجت، همان پسر مبلساز، که پدرش را در یک سانحه تصادف از دست داده، درگیر مبارزات انقلابی میشود. از قضا کسی هم که پدر او را در تصادف رانندگی به مرگ کشانده، فردی امریکایی بوده که بعد از این حادثه به امریکا فرستاده شده تا بر اساس قانون کاپیتولاسیون در کشورش محاکمه شود و این مسئله حجت و مادرش را خیلی اذیت میکند و مدام در ذهنشان خواستار محاکمه قاتل پدرشان هستند. | «فصل کبوتر» ازجمله آثار حسین فتاحی است که رمان برگزیده دومین دوره جشنواره داستان انقلاب حوزه هنری شده است. این رمان که برای گروه سنی بزرگسال به نگارش درآمده سال 1389 از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شد. نویسنده در این رمان به مبارزات مردم ایران با رژیم ستمشاهی در سالهای 55 و 56 می پردازد و در آن به موضوعاتی همچون فضای زندگی مردم در آن دوره، فضای اجتماعی شهرها به خصوص تهران و اوضاع و احوال جوانان و دانشجویان اشاره شده است. داستان این رمان حول محور مبارزه می چرخد و زندگی و مبارزه جوانان دانشجو را روایت می کند. از این رو می توان فصل کبوتر را اثری با زاویه دید متفاوت درباره انقلاب اسلامی ایران دانست. (19) «فصل کبوتر» داستان یک کارگر کارگاه مبلسازی را روایت میکند، کارگری که سالهاست در این شغل مشغول به کار است و تجربه و مهارت کافی دارد. او از طرف صاحبکار با پیشنهاد کاری خوبی هم مواجه میشود و تلاش میکند تا با کار بیشتر، شرایط اقتصادی خود را اصلاح کند تا بتواند خانواده دختری را که به او علاقهمند است، راضی به وصلت کند. حجت، همان پسر مبلساز، که پدرش را در یک سانحه تصادف از دست داده، درگیر مبارزات انقلابی میشود. از قضا کسی هم که پدر او را در تصادف رانندگی به مرگ کشانده، فردی امریکایی بوده که بعد از این حادثه به امریکا فرستاده شده تا بر اساس قانون کاپیتولاسیون در کشورش محاکمه شود و این مسئله حجت و مادرش را خیلی اذیت میکند و مدام در ذهنشان خواستار محاکمه قاتل پدرشان هستند.<ref name=" کبوتر">{{یادکرد وب|نشانی=https://taaghche.com/book/3175/%D9%81%D8%B5%D9%84-%DA%A9%D8%A8%D9%88%D8%AA%D8%B1 |عنوان= معرفی و خرید کتاب فصل کبوتر}}</ref> | ||
====مجموعه [[قصههای شاهنامه]]==== | ====مجموعه [[قصههای شاهنامه]]==== | ||
«قصههای شاهنامه» عنوان مجموعهای 12 جلدی با بازنویسی حسین فتاحی است که از سوی انتشارات قدیانی برای کودکان گروه سنی «ب و ج» منتشر شده و به عنوان کتاب مناسب در کتابنامه رشد وزارت آموزش و پرورش معرفی شده است. در میان شعرهای شاهنامه، قصههای آن از همه شیرین تر و جذابتر هستند. قصه هایی مثل ضحاک و فریدون، کاوهی آهنگر، زال و رودابه، رستم و اسفندیار و ... این مجموعه سعی کرده بازبانی ساده و تصویرهایی زیبا، بچههای را با این قصههای باشکوه و ماندگار آشنا سازد و دریچهای باشد تا آنها با دنیای زیبا و شگفتانگیز شاهنامه آشنا شوند. | «قصههای شاهنامه» عنوان مجموعهای 12 جلدی با بازنویسی حسین فتاحی است که از سوی انتشارات قدیانی برای کودکان گروه سنی «ب و ج» منتشر شده و به عنوان کتاب مناسب در کتابنامه رشد وزارت آموزش و پرورش معرفی شده است. در میان شعرهای شاهنامه، قصههای آن از همه شیرین تر و جذابتر هستند. قصه هایی مثل ضحاک و فریدون، کاوهی آهنگر، زال و رودابه، رستم و اسفندیار و ... این مجموعه سعی کرده بازبانی ساده و تصویرهایی زیبا، بچههای را با این قصههای باشکوه و ماندگار آشنا سازد و دریچهای باشد تا آنها با دنیای زیبا و شگفتانگیز شاهنامه آشنا شوند.<ref name="قصه های تصویری ">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.iranketab.ir/book/20858-shahnameh |عنوان=معرفی کتاب قصه های تصویری از شاهنامه اثر حسین فتاحی }}</ref> | ||
====مجموعه [[قصههای مزرعه]]==== | ====مجموعه [[قصههای مزرعه]]==== | ||
«قصههای مزرعه» عنوان مجموعه 12 جلدی است که نویسنده آن هیتر ایمری و تصویرگرش استیون کارترایت است و با ترجمه حسین فتاحی برای نخستین بار در سال 1387 از سوی انتشارات قدیانی برای کودکان منتشر شده است. این کتابها دارای قصههای کوتاه و اجتماعی برای بچههای پیش دبستانی و سالهای اول و دوم دبستان هستند. عناوین این کتابها عبارتند از: «راز مترسک، آتش در انبار، تراکتور ترمز بریده، گوسفند بازیگوش، کره اسب کوچولو، الاغ گرسنه، مهمانهای سرزده، تراکتور در طوفان، جعبه بازار، قطار و اسب، سگ تازه وارد و قطار بخار کهنه». ( | «قصههای مزرعه» عنوان مجموعه 12 جلدی است که نویسنده آن هیتر ایمری و تصویرگرش استیون کارترایت است و با ترجمه حسین فتاحی برای نخستین بار در سال 1387 از سوی انتشارات قدیانی برای کودکان منتشر شده است. این کتابها دارای قصههای کوتاه و اجتماعی برای بچههای پیش دبستانی و سالهای اول و دوم دبستان هستند. عناوین این کتابها عبارتند از: «راز مترسک، آتش در انبار، تراکتور ترمز بریده، گوسفند بازیگوش، کره اسب کوچولو، الاغ گرسنه، مهمانهای سرزده، تراکتور در طوفان، جعبه بازار، قطار و اسب، سگ تازه وارد و قطار بخار کهنه».-<ref name="مزرعه">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.gisoom.com/book/1651819 |عنوان=قصه های مزرعه (مجموعه 12 جلدی) }}</ref> | ||
====مجموعه [[اولین تجربههای تو]]==== | ====مجموعه [[اولین تجربههای تو]]==== | ||
«اولین تجربههای تو» عنوان مجموعهای ۱۰ جلدی نوشته آن سی واردی و نیکولا اسمی است که با ترجمه حسین فتاحی از سوی انتشارات قدیانی برای خردسالان منتشر شده و در کتاب نامه رشد آموزش پرورش نیز معرفی شده است. «در استخر شنا»، «سوار شدن به هواپیما»، «در آرایشگاه»، «در مهدکودک»، «تولد نوزاد جدید»، «روز اثاث کشی»، «در مطب دکتر»، «در دندانپزشکی»، «در بیمارستان» و «اولین روز مدرسه» عنوان ده کتاب از مجموعه «اولین تجربههای تو» هستند که به صورت تک به تک و همچنین به شکل مجموعهای با جلد سخت منتشر شدهاند. در هر یک از این داستانها، کودک شخصیت اصلی داستان است که موضوعاتی را برای نخستین بار تجربه میکند. شرح هر یک از این ماجراها، کودکان را با نکاتی آشنا میکند که بیشتر آنها را تجربه کردهاند یا به زودی تجربه میکنند. | «اولین تجربههای تو» عنوان مجموعهای ۱۰ جلدی نوشته آن سی واردی و نیکولا اسمی است که با ترجمه حسین فتاحی از سوی انتشارات قدیانی برای خردسالان منتشر شده و در کتاب نامه رشد آموزش پرورش نیز معرفی شده است. «در استخر شنا»، «سوار شدن به هواپیما»، «در آرایشگاه»، «در مهدکودک»، «تولد نوزاد جدید»، «روز اثاث کشی»، «در مطب دکتر»، «در دندانپزشکی»، «در بیمارستان» و «اولین روز مدرسه» عنوان ده کتاب از مجموعه «اولین تجربههای تو» هستند که به صورت تک به تک و همچنین به شکل مجموعهای با جلد سخت منتشر شدهاند. در هر یک از این داستانها، کودک شخصیت اصلی داستان است که موضوعاتی را برای نخستین بار تجربه میکند. شرح هر یک از این ماجراها، کودکان را با نکاتی آشنا میکند که بیشتر آنها را تجربه کردهاند یا به زودی تجربه میکنند.<ref name="تجربههای تو">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.iranketab.ir/book/35195-a-collection-of-your-first-experiences|عنوان= کتاب مجموعه اولین تجربههای تو}}</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۴۵
حسین فتاحی | |
---|---|
زمینهٔ کاری | ادبیات کودک و نوجوان |
زادروز | ۵فروردین۱۳۳۶ روستای حسنآباد یزد |
پدر و مادر | رضا و سکینه مختاری |
ملیت | ایرانی |
محل زندگی | تهران |
پیشه | داستاننویس، مترجم، منتقد ادبی، مدرس داستاننویسی، داور جشنوارههای کتاب کودک و نوجوان، کارشناس چند موسسه انتشاراتی |
کتابها | «آتش در خرمن»، «راهزنها»، «پری نخلستان»، «زندانی قلعه هفتحصار»، «پسران جزیره»، «مدرسه انقلاب»، «کودک و توفان»، «امیرکوچولوی هشتم»، بازنویسی «قصههای شاهنامه»، بازنویسی «سمک عیار»، «عشق سالهای جنگ»، «سی روز با پیامبر»، مجموعه «قصههای مزرعه» |
همسر(ها) | زهرا پاپلی میبدی |
فرزندان | شیما و شیوا |
مدرک تحصیلی | کارشناسی در رشته حسابداری از دانشگاه تهران و نشان درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی |
اثرپذیرفته از | میخائیل شولوخف، ارنست همینگوی، آنتوان چخوف، رلد دال، اریس کستنر، محمود دولتآبادی، جلال آلاحمد، غلامحسین ساعدی، احمد محمود، احمد دهقان، محمدرضا بایرامی، محمد میرکیانی و رضا رهگذر. |
حسین فتاحی از نویسندگان ایرانی اهل یزد است که حدود چهار دهه از عمر خود را صرف تألیف آثاری در حوزه کودک و نوجوانان کرده است. «آتش در خرمن» عنوان نخستین کتابی است که از او در سال 1366 از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر شد. فتاحی دارای مدرک کارشناسی در رشته حسابداری از دانشگاه تهران است و در رشتههای تألیف، ترجمه، بازنویسی آثار کلاسیک فارسی و داستانهای دینی – تاریخی برای کودکان و نوجوانان آثار متعددی منتشر کرده. او حدود ۲۰۰ عنوان کتاب در کارنامهاش دارد که برایش جوایزی مانند یک دوره کتاب سال وزارت ارشاد، دو دوره جایزه تشویقی وزارت فرهنگ و ارشاد، دو دوره لوح زرین کانون پرورش فکری، جایزه کتاب سال سوره نوجوان، تقدیری جشنواره سروش نوجوان، تقدیری از چند چشنواره کتاب سال دفاع مقدس و سلام بچهها را به ارمغان آوردهاند.
از میان یادها
نخستین جرقههای آشنایی با کتاب و ادبیات
زمانیکه بچه بودم یا اساسا کتاب کودک وجود نداشت یا در دسترس من که در روستا زندگی میکردم، نبود. اما با این وجود شرایط خانوادگی من طوری بود که خود به خود قصه میشنیدم و پدرم با اینکه مردی روستایی و کشاورز بود، اما روحانی روستا بود و کتاب زیاد میخواند. بچه که بودم شبهای تابستان به پشتبام خانه میرفتیم چراغتوریهایی داشتیم که با خود میبردیم. یادم است یکسال از این سالها پدرم هر شب قصه یکی از پیامبران را برای ما میخواند. او از قصه حضرت آدم (ع) شروع کرد تا به آخر. وقتی قصه حضرت آدم (ع) را خواند من از شخصیت شیطان و قدرت و ظرفیتی که داشت و میتوانست به شکلهای مختلف درآید و افراد را فریب دهد خیلی برایم عجیب و بود و حتی خوشم میآمد و دوست داشتم انسان هم از چنین قدرتی برخوردار باشد و هرزمانی که میخواهد بتواند به هرشکلی که میخواهد درآید. وقتی حضرت آدم (ع) و حوا را با شیطان مقایسه میکردم دلم برای حضرت آدم (ع) میسوخت که در مقابل شیطان توانایی کمتری دارد. آن زمان به علم و حکمتی که خداوند به ادم داده بود آگاه نبودم و شاید درک درستی از آن نداشتم. هر شب به قصهای که میشنیدم، فکر میکردم تا فردا شب و قصه بعدی. این قصهها در ذهنم نقش میبست و با آنها زندگی میکردم. این اولین باری بود که قصه روی من که در آن زمان 5 یا 6 سال داشتم، تاثیر زیادی گذاشت.[۱]
معلممان فقط برای ما قصه میگفت
یادم است زمانی که سپاه دانش به روستای ما آمد، فصل تابستان بود و مدارس تعطیل بود. مکانی را در روستا آماده کردند تا ما در آنجا درس بخوانیم اما نه برق داشتیم، نه آب، نه دفتر و کتاب و تختهسیاه و میز و نیمکت. به همین دلیل هر روز که سرکلاس میرفتیم، معلممان فقط برای ما قصه میگفت. بعدها که بزرگ شدم متوجه شدم که آن جوان سپاهی که معلم ما بود خیلی توانمند بوده و همه قصههای عامیانه ایرانی و خارجی مثل قصههای اندرسن، برادران گریم، قصههای گردآوری شده توسط انجوی شیرازی، صبحی مهتدی و ... را برای ما نقل میکرد. داستانهای او آنقدر برایمان جذاب بود که ما یک ساعت قبل از شروع مدرسه سرکلاس حاضر میشدیم. بعد از سه یا چهار ماه برایمان دفتر و کتاب و تختهسیاه آوردند و ما شروع به درس خواندن کردیم. و این قصهگویی جذاب معلممان تا حدودی خلأ نبود کتاب کودک در دوران کودکی را برایمان جبران میکرد. تا اینکه بزرگتر شدم. کلاس هفتم معلمی داشتیم به نام آقای چارهجو که در آن زمان فوق لیسانس ادبیات بود و خیلی کتاب درسی را قبول نداشت و تدریس نمیکرد و از همان ابتدای سال سرکلاس شروع به خواندن داستان بینوایان کرد و همه کارهای درسی را روی آن انجام میداد و گاهی هم شخصیتها را تحلیل و تفسیر میکرد. در آن سن و سال هم داستان بینوایان تاثیر زیادی روی من گذاشت. معلم ما آنقدر این داستان را برایمان خوب تعریف کرد و صحنههایش را برایمان ملموس کرده بود که ما کاملا شرایط آن زمان فرانسه و معنی انقلاب، ظلم، تضاد طبقاتی و ... را درک کرده بودیم.[۱]
علاقه به رمان و داستان در نوجوانی
کلاس دهم که بودم روبهروی دبیرستان ما کتابفروشی کوچکی بود. صاحب این کتابفروشی و به افرادی که پول نداشتند کتاب بخرند کتاب کرایه میداد، بسته به نوع کتاب یکی دو ریال برای هرشب کرایه میگرفت. من هم که پول نداشتم کتاب بخرم به همراه دوستی که او خیلی علاقه داشت، با هم کتاب کرایه میکردیم و به نوبت میخواندیم. در آن زمان کتاب زیاد میخواندم. من بیشتر به رمان و داستان علاقه داشتم و دوستم به کتابهای علمی، روانشناسی و اجتماعی علاقه داشت که من این کتابها را خیلی متوجه نمیشدم. یکی از کتابهایی که در آن سالها کرایه کردم و خواندم «تلخون» صمد بهرنگی بود که به نظرم خیلی متفاوت بود. بعد از آن فروشنده کتابهای دیگری از صمد بهرنگی و نویسندگانی مانند مارک تواین «هکلبری فین»، «تام سایر» و آثاری از ژان لافیت پیشنهاد کرد. این کتابفروشی مجلات برگشتی کیهان بچهها را هم کرایه میداد. این مجله داستانهای دنبالهدار زیاد داشت و ما به آنها علاقه داشتیم و مجلات را کرایه میکردیم و میخواندیم.[۱]
میخواستم دانشگاه قبول شوم و به تهران بیایم
گرایش من در دبیرستان ریاضی بود و به همین دلیل در دانشگاه رشته حسابداری را انتخاب کردم. البته نمیخواستم حسابداری بخوانم هدفم این بود که دانشگاه قبول شوم و به تهران بیایم و به جای حسابداری در رشته مورد علاقهام که هنر و نقاشی بود تحصیل کنم. حتی در ساختمان مرکزی دانشگاه، استادی بود که شناخت هنر و طراحی درس میداد و من در این کلاسها شرکت میکردم و میخواستم در کنکور هنر شرکت کنم. اما زمانی که وارد دانشگاه شدم قانون عوض شد و برای شرکت مجدد در کنکور باید از رشته قبلی انصراف کامل میدادم و این کار یک ریسک بود و اگر در رشته هنر قبول نمیشدم رشته قبلیام را هم از دست میدادم. به همین دلیل در کلاسهای هنر شرکت میکردم اما در کنارش حسابداری هم میخواندم. در آن سالها کتابخانه دانشکده ما پر از کتابهای تخصصی حسابداری، اقتصاد و مالی بود، کتابخانه دانشجویی دانشکده ادبیات پر از کتابهای ادبیات، داستان و رمان بود که برای من مانند دریا بود. من همیشه به این کتابخانه میرفتم و دانشجویان دانشکده ادبیات کتابهای زیادی به من معرفی میکردند. اولین کتابی که به من معرفی کردند کتاب «برمیگردیم گل نسرین بچینیم» اثر ژان لافیت بود که من گفتم این کتاب را خواندهام و آنها گفتند دوباره بخوان. در آن سال حدود 100 رمان خواندم.[۱]
ماجراهای «عمه جان» و جنها
کلاس دهم معلمی داشتیم که لیسانس ادبیات بود (قبل از آن همه معلمهای ما مدرک دیپلم داشتند) و در درس انشاء بسیار سختگیر بود و موضوعاتی میداد که ما اطلاعات زیادی درباره آنها نداشتیم و بدون اینکه ما تجربه و پشتوانهای داشته باشیم باید انشاء مینوشتیم و به همین دلیل زنگ انشاء برایمان سختترین زمان بود. در آن زمان عمهای داشتم که میگفت شبها جنها به سراغش میآیند و او را با خود به عروسی و عزا و ... میبرند، به همین دلیل زنجیر آهنی بزرگی خریده بود و دور محل خوابش کشیده بود تا او را از شر جنها حفظ کند. و از من میخواست که شبها به خانه او بروم تا تنها نباشد. عمه من رفتارهای خاصی داشت و کارهایی انجام میداد و حرفهایی میزد که برایم خیلی عجیب و جالب بود مثلا خیلی به گرمی و سردی اعتقاد داشت وقتی غذایی میخورد که طبع سرد داشت نبات میخورد و چون همیشه بخشی از غذایش را به مرغها و حیوانات خانگیاش میداد نبات را میکوبید و به آنها هم میداد. یک روز معلممان موضوع علمی سنگینی به ما داد که من اطلاعاتی درباره آن نداشتم و تصمیم گرفتم به جای این موضوع، انشایی با عنوان «عمه جان من» بنویسم و در آن حرفها و کارهای عمهجان را بیان کنم. وقتی انشایم را در کلاس خواندم معلممان خیلی خوشش آمد و انشای مرا گرفت و با خود برد و این اولین باری بود که من با علاقه مطلبی نوشتم و فهمیدم که میتوانم بهگونهای بنویسم که روی دیگران تاثیرگذار باشد.[۱]
وقتی نخستین داستانم چاپ شد احساسکردم فرد دیگری شدهام و مسئولیتی برعهده دارم
نخستین داستانی که نوشتم و چاپ شد در سال 1360 بود. من آن زمان به کلاسهایی که در محل حوزه هنر و اندیشه اسلامی تشکیل میشد، میرفتم. تعدادی داستان کوتاه نوشتم و چند وقت بعد تصمیم گرفتم یکی از داستانهایم را چاپ کنم. داستان «مدرسه انقلاب» که قبلا نوشته بودم را انتخاب کردم و به حوزه هنری که در آن زمان به خیابان سمیه منتقل شده بود، رفتم و داستان را تحویل دادم و قرار بود دو هفته دیگر بروم و نتیجه را جویا شوم. در آن زمان محسن مخملباف، امیرحسین فردی، محسن سلیمانی، حسن حسینی و ... در حوزه هنری کار میکردند. من هم در شرکتی، کار حسابداری انجام میدادم. دو هفته بعد که پیگیری کردم گفتند که داستان تو را به امیرحسین فردی دادهایم و او هم الان در کیهان بچههاست. به کیهان بچهها رفتم و برای اولین بار امیرحسین فردی و تحریریه کیهان بچهها را دیدم. امیرحسین فردی به من گفت که داستان را برای صفحهآرایی داده و در شماره بعدی کیهان بچهها منتشر میشود. به یاد دارم وقتی اولین داستانم منتشر شد، مجله را از کیوسکی در خیابان مطهری خریداری کردم، آنقدر خوشحال شده بودم که تمام مسیر راه داستانم را میخواندم وقتی داستانم چاپ شد خیلی در علاقه و انگیزه من تاثیر گذاشت و احساس میکردم فرد دیگری شدهام و مسئولیتی برعهده دارم و از آن زمان نوشتن برایم جدی شد.[۱]
با «قصههای عمو حسین» عضو تحریریه کیهان بچهها شدم
بعد از چاپ نخستین داستانم، امیرحسین فردی از من دعوت به همکاری کرد چون در آن زمان 90 درصد داستانهای «کیهان بچهها» ترجمه بود و یک داستان دنبالهدار تالیفی برایشان جذاب بود. بعد از آن شروع به همکاری با کیهان بچهها کردم و این داستان دنبالهدار را حدودا در 20 شماره منتشر کردیم و داستانهای دیگری هم برایشان نوشتم. هفتهای دوبار به کیهان بچهها میرفتم و غیر از داستان و رمان که برایشان مینوشتم، صفحهای به نام «عمو حسین» در آن ایجاد کردم و در آن مطالب علمی و دانستنیها را در قالب داستان و با فضای فانتزی برای بچهها بیان میکردم و مطالب علمی زیادی در قالب «قصههای عمو حسین» در طول سه سال منتشر کردم و عضو تحریریه کیهان بچهها شدم.[۱]
نخستین رمانم «کتاب سال» شد
سال 1366 رمانی به نام «آتش در خرمن» نوشتم و آن را به انتشارات امیرکبیر دادم که چاپ شد. و در سال بعد یعنی سال 1367 از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد به عنوان کتاب سال معرفی شد. از سوی حوزه هنری هم از من دعوت کردند تا با آنها همکاری کنم. در آن زمان کارمند رسمی کیهان بچهها بودم. وقتی این رمان منتشر شد، از نخستین رمانهای نوجوان با مضمون دفاع مقدس بود. تیراژ چاپ اولش فکر کنم 10 یا پانزده هزار نسخه بود. و بازتاب خوبی داشت و جایزه کتاب سال گرفت. دو یا سه سال بعد هم فیلم سینمایی و سریال هشت قسمتی از آن ساخته شد و خیلی دیده شد.[۱]
عشق و علاقهام به نقاشی را فراموش کردم
در دبیرستان نقاشی میکشیدم. حتی به نظرم سال1352 برگزیده اول نقاشی در استان شدم و مرا به اردوی رامسر بردند. اما فضای آن زمان یعنی چند سال قبل از انقلاب تا پیروزی انقلاب و حتی چند سال بعدش هم خیلی فضای خاصی بود. و همه به دنبال این بودند که موثر باشند و کار مفیدی انجام دهند و خیلی به دنبال علایقمان نبودیم. به یاد دارم در سال 1356 که در کوی دانشگاه بودم وقتی از تحصیل در رشته هنر ناامید شدم، تصمیم گرفتم جهانگرد شوم و به دور دنیا سفر کنم اما بعد از پیروزی انقلاب، فضای حاکم بر کشور، ذهنیت ما را هم عوض کرد. بعد از پیروزی انقلاب درگیریهای داخلی در کردستان، ترکمنصحرا، بلوچستان و ... ایجاد شده بود و ما میدانستیم که این مشکلات با کار فکری و فرهنگی حل میشود. بعد در سال 1359 جنگ شد و ما هم احساس وظیفه میکردیم که باید داستان بنویسیم و این صحنهها را ثبت کنم و عشق و علاقه من به نقاشی فراموش شد.[۱]
هیچوقت شیفته ژانر یا نویسنده خاصی نبودم
هیچوقت نویسنده خاص یا سبک خاصی در نوشتن مدنظرم نبوده است. اگر به کارهایم توجه کنید، میبینید مثلا «آتش در خرمن» کاملا رئال است اما «امیرکوچولوی هشتم»، «دختر برفی» و «قصهای که راست بود» کاملا فانتزی است. من به هر دو فضا علاقه دارم و فکر میکنم هردوفضا تاثیرگذار است و برخلاف برخی نویسندگان که میگویند من کار خودم را میکنم و کاری با مخاطب ندارم، من همیشه به مخاطب فکر میکنم و اینکه به چه چیزی علاقه دارد. به همین دلیل کتابهای من خیلی اکشن است و قصه ماجراجویانهای دارد تا برای مخاطب جذاب باشد. هیچوقت شیفته ژانر خاص یا نویسنده خاصی نبودم و سعی کردم از ژانرهای مختلف استفاده کنم چون مخاطبانی با طیفهای مختلف داریم و یک دست نیستند. و جامعه ادبی و نویسندگان باید برای همه سلیقهها کار خوب انجام دهد و من در ژانرهای مختلف تاریخی، رمان، علمی، بازنویسی و ... برای کودک، نوجوان و بزرگسال کار کردهام.[۱]
نویسندگان مورد علاقه حسین فتاحی
اگر بخواهم نویسندگان مورد علاقهام را نام ببرم، نمیتوانم محمود دولتآبادی را نادیده بگیرم و به جلال آل احمد، غلامحسین ساعدی و احمد محمود اشاره نکنم، بااینکه هرکدام ضعفهایی داشتهاند. از نویسندگان حوزه نوجوان کارهای رولد دال، اریش کستنر و ... را خیلی میپسندم. بعد از انقلاب هم نویسندگان خوبی مانند احمد دهقان و محمدرضا بایرامی، محمد میرکیانی، رضا رهگذر را داشتهایم که آثار خوبی نوشتهاند. من برخلاف عدهای که دسته خاصی را بزرگ میکنند و دستهای را نادیده میگیرند، معتقدم اگر کسی حتی یک کار خوب انجام داده باشد باید دیده شود چون مجموع این افراد ادبیات کودک و نوجوان ما را میسازد به عنوان مثال امیرحسین فردی بیشتر در زمینه مدیریت فرهنگی فعالیت میکرد ولی نمیتوان «آشیانه در مه» او را نادیده گرفت. یا کار «مهاجر کوچک» رضا رهگذر و آثار محمد میرکیانی و فریبا کلهر را نمیتوان، ندید.[۱]
قصه «امیرکوچولوی هشتم» قصه همه آدمهاست
به آثاری که در حوزه نوجوان نوشتم علاقه بیشتری دارم و فکر میکنم موفقتر بودهاند. اگر بخواهم مشخصا نام ببرم میتوانم به «آتش در خرمن»، «امیرکوچولوی هشتم» و «راهزنها» اشاره کنم. قصه «راهزنها» مربوط به شهر یزد است و شخصیت آن هم پدربزرگم است و داستان مربوط به دورهای است که مردم با شتر مسافرت میکردند و حرف افراد بیشتر از سند اعتبار داشت و جوانمردی، توکل، قدرشناسی و پناه بردن به دیگران ارزش بوده، چیزهایی که در فرهنگ ما فراموش شده است. اگرچه فضای این داستان، جنگی است اما بیان میکند اگر انسان از آنچه که خداوند در نهادش گذاشته به خوبی استفاده کند، تبدیل به انسانی موفق میشود. قصه «امیرکوچولوی هشتم» هم به نظر من قصه همه آدمهاست. امیرکوچولو شاهزادهای است که به او میگویند اگر میخواهی حاکم کشورت شوی باید خودت را نشان دهی و او وارد دنیایی پراز مشکلات میشود و سرنوشتش را خودش انتخاب میکند.[۱]
اگر نویسنده نبودم نقاش میشدم
اگر نویسنده نمیشدم احتمالا نقاش میشدم و الان یک آتلیه داشتم یا با دوچرخهای به جهانگردی میرفتم. هیچوقت به کارهای عادی علاقه نداشتم و هیچوقت نتوانستم به قواعد ساعت کاری و اداری پایبند باشم. هیچوقت نمیتوانستم کارمند اداری باشم.[۱]
زندگی و یادگار
مروری بر زندگی
حسین فتاحی فروردين ماه سال 1336 در روستای حسنآباد يزد متولد شد. او دوران ابتدايی را در همان روستا گذراند و سالهای دبيرستان را در روستای مجومرد (رضوانشهر كنونی) و سپس در شهرستان يزد به ادامه تحصيل پرداخت. پدرش مردی روستایی و کشاورز و درعین حال روحانی روستا بود و کتاب زیاد میخواند. او در دوره کودکی برای فرزندانش داستانهای زیادی از پیامبران میگفت، این قصهها در ذهن حسین نقش میبست و با آنها زندگی میکرد و تاثیر زیادی بر او گذاشت. تا اینکه بعد از تحصیل در روستا به شهر یزد رفت و کلاس دهم را در دبیرستان ایرانشهر یزد گذراند. در آن زمان به همراه دوستش از کتابفروشی روبهروی مدرسه کتاب امانت میگرفتند و میخواندند. او بعد از گرفتن دیپلم ریاضی در رشته حسابداری دانشگاه تهران قبول شد و برای تحصیل به تهران آمد. نخستین داستانی که نوشت «مدرسه انقلاب» نام داشت که در سال 1360 در مجله کیهان بچهها چاپ شد و این مساله سبب شد میل و انگیزه او برای نوشتن رمان و داستان افزایش یابد. «آتش در خرمن» عنوان نخستین کتابی است که از او در سال 1366 از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر شد. این کتاب که موضوع دفاع مقدسی داشت در سال 1367 از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد به عنوان کتاب سال معرفی شد، دو سه سال بعد هم فیلم سینمایی و سریال هشت قسمتی از آن ساخته شد. فتاحی در آن زمان کارمند رسمی کیهان بچهها بود یعنی از سال 1362 تا 1381. بعد از آن مدتی عضو گروه کارشناسی انتشارات امیرکبیر، کانون پرورش فکری و انتشارات مدرسه و از سال 1369 تا بهحال نیز کارشناش انتشارات قدیانی است. همچنین از سال 1381 تا به حال قصهنویسی و نقد داستان را در حوزه هنری تدریس میکند و چهار سال مسئول بخش کودک و نوجوان حوزه هنری بوده است. او حدود ۲۰۰ عنوان کتاب در کارنامهاش دارد که برایش جوایزی مانند یک دوره کتاب سال وزارت ارشاد، دو دوره جایزه تشویقی وزارت فرهنگ و ارشاد، دو دوره لوح زرین کانون پرورش فکری، جایزه کتاب سال سوره نوجوان، تقدیری جشنواره سروش نوجوان، تقدیری از چند چشنواره کتاب سال دفاع مقدس و سلام بچهها را به ارمغان آوردهاند.
دیدگاه
ادبیات میتواند بازگو کننده عقاید، فرهنگ و تمدن یک جامعه باشد
شناخت ما از پیامبران و آنچه که از کربلا و امام حسین (ع) میدانیم بهواسطه قصههایی است که از آنها وجو دارد و ادبیات میتواند بازگو کننده عقاید، فرهنگ و تمدن یک جامعه باشد. اگر میخواهیم در آینده جامعهای در تراز دین و آموزههای اسلامی داشته باشیم باید برای کودکان و نوجوانان آثاری تالیف کنیم که بتواند آنها را برای رسیدن به آن هدف پرورش دهد.[۲]
هدفم از نوشتن داستان مذهبی تبلیغ انسانیت است
اگر داستان مذهبی نوشتهام، هدفم فقط تبلیغ دین نیست، تبلیغ انسانیت و فطرت آدمها بوده است.[۲]
اهمیت بازنویسی و بازآفرینی برای کودکان
ما اعتقاد داریم که ریشه ادبی و فرهنگی هزارساله داریم و به حافظ و سعدی و مولوی افتخار میکنیم. اما بجز قشر دانشجو و افراد علاقهمندی که این بزرگان را میشناسند، اغلب مردم ریشههای ادبی و فرهنگی کشورمان را نمیشناسند. اگر ارتباط ملتی با فرهنگ و ریشهاش قطع شود مانند درختی است که ریشههایش را قطع کردهاند و خشک میشود. وقتی اولین بار به دنبال آثار فردوسی و حافظ و مولوی و ... رفتم متوجه شدم که منابع غنی و ارزشمندی داریم مانند سمک عیار و شاهنامه فردوسی. روی این آثار کار کردم و آنها را به زبان سادهتر و خلاصهتر آوردم.[۱]
وامدار ادبیات هستیم
ما وامدار ادبیات هستیم و اگر ادبیات نبود شاید تاریخ هم نبود. انقلاب و جنگ از واقعیات هر جامعه است و هر نویسندهای وظیفه دارد این وقایع را برای نسلهای بعد تبیین کند تا آیندگان بهدرستی بدانند تاریخ سرزمینشان چیست و آرمانها و ارزشهایی که گذشتگان در پی آن بودند برای نسل آینده بازگو و یادآوری شود.[۲]
ادبيات جدي در بستر گذشت زمان شكل ميگيرد
ادبيات جدي در بستر گذشت زمان شكل ميگيرد، تداوم كار داستاننويسي به صورت تخصصي و حرفهاي، به اراده، علاقه و پشتكار فرد بر ميگردد، اين كه نوقلم تا چه اندازه به هدف فكر ميكند و يا اين كه آيا اساسا از داستاننويسي، هدف يا هدفهايي را دنبال ميكند يا خير ، مطلب بسيار مهمي است. مخاطب واقعي ادبيات تلاش ميكند تا آثار ادبي طيفهاي مختلف فكري را بخواند و داستانها را با ترازوي خود سبك و سنگين نمايد، او داستان خوب ميخواهد و ديگر كاري به اين حرفها ندارد كه نويسنده اين داستان، داستاننويسي را از طريق كلاس دنبال كرده و يا به صورت تجربي به آن پرداخته است.[۳]
ادبيات كودك ادبياتی جوان است
ادبيات كودك، ادبيات جواني است به طوري كه ادبيات بزرگسال بيش از هزار سال قدمت دارد (سعدي - حافظ و مولوي و...) ولي ادبيات كودك شايد نزديك به پنجاه سال قدمت داشته باشد و هنوز به صورت يك فرهنگ در بين خانوادهها گسترش پيدا نكرده است، كما اينكه برخي از اشخاص فرهنگي هنوز براين تصورند كه ادبيات كودك نسبت به ادبيات بزرگسال، ساده و راحت است كه به نظر من اشتباه است، شايد همين تصور باعث شده كه كتاب كودك جدي گرفته نشود و كتابفروشي مخصوص كتابهاي كودك خیلی کم باشد و در كتابخانههاي ديگر نيز جايگاه خاصي نداشته باشد.[۴]
قصه کتابها باید با عناصر خیالنگیز و جذاب همراه باشد
دلیل معضل کتاب نخواندن کودکان، نبود کتابهایی است که بتواند کودک را جذب داستان خود کند برای اینکه بتوانیم کودکان را به کتاب خواندن علاقهمند کنیم نیازمند تالیف آثاری هستیم که قصه کتابها با عناصر خیالنگیز و جذاب همراه باشد.[۲]
گاهی مثل بچهها سرزنش میشوم
من هنوز بچه هستم و گاهی مثل بچهها سرزنش میشوم. دنیای بچهها را دوست دارم و فکر میکنم آدمها برخلاف اینکه فکر میکنند بزرگ شدهاند، بزرگ نمیشوند و گاهی ارزشهایی که در بچهها وجود دارد از دست میدهند. بچهها خیلی بیشتر به اصول اخلاقی پایبندند و انسان هرچه بزرگتر میشود خوبیهایش را از دست میدهد و بدیها را میگیرد. گاهی ممکن است کار بزرگسال هم انجام داده باشم اما علاقه من به کار در حوزه کودک و نوجوان است.[۱]
اكثر نويسندهها آثار مذهبی شعاري ارايه دادهاند
محبوبيت و مقبوليت ائمه و پیامبران نزد مردم و سخت نگرفتن در زمینه انتخاب کتابهای مذهبی باعث شده كه اكثر نويسندهها آثار شعاري ارايه دادهاند كه البته اين نويسندگان به معصومين (س) علاقهمند بودهاند و قصد داشتهاند مخاطب (كودك و نوجوان) را نيز به معصومين علاقهمند كنند اما اثر شعاري يك لحظه مخاطب را تحت تاثير قرار ميدهد، درحاليكه اثرهنري و قوي تاثيرات عمقي درمخاطب دارد، اصولا نويسندگاني كه به صورت عميق به اين مقوله توجه دارند و به دليل سختگيريها در اين خصوص شايد كمتر به سراغ نوشتن بروند اما نويسندگان سادهنگار كه زياد به عمق توجه ندارند، خيلي راحت به سراغ نگارش كتابهاي ديني ميروند.[۴]
کتابهای منتخب به والدین معرفی شود
ما به پدر و مادر و مشكلات آنها براي انتخاب كتاب، حق ميدهيم، بايد جمعي از نويسندگان و ناشران تمهيداتي را بيانديشند كه انتخاب براي والدين راحتتر شود كه البته وجود جشنوارهها و مسابقات موثر است، زيرا با انتخاب كتابهاي برتر ديني انتخاب راحتتر خواهد شد، يكي از بهترين راهها شناساندن و معرفي كتابهاي منتخب به والدين بچههاست. ما حدود 20 ميليون مخاطب كودك و نوجوان داريم و كتابفروشيهاي محدود موجود، پاسخگو نيست، بايد عرضه كتاب كودك وسعت پيدا كند، بهطوري كه كتابها به روستاها و شهرستانها نيز راه پيدا كند و انتخاب براي كودك و نوجوان امروز راحتتر شود.[۴]
برنامه سازمانيافتهاي جهت كتابخوان كردن بچهها در مدارس وجود ندارد
هيچ برنامه مدرن و سازمان يافتهاي جهت كتابخوان كردن بچهها در مدارس وجود ندارد. اغلب برنامههاي مربوط به كتاب و كتابخواني، بهصورت پراكنده و بدون برنامههاي از پيش تعيين شده است؛ مثلا مديري كه راسا در اين زمينه اقدام ميكند. البته هرازگاهي زمزمههاي درباره اهميت دادن به كتاب و كتابخواني ازسوي آموزش و پرورش يا سازمانهاي ديگر مطرح شده است؛ اما آنچه در عمل شاهديم، اين است كه هيچ برنامهريزي جدي در اين زمينه صورت نگرفته است. كتابخواني از مهمترين اهدافي است كه آموزش و پرورش بايد به آن بپردازد براي اين كار، نيازمند برنامهريزي كلان هستيم و بايد كارشناسان مختلف برنامهريزي آموزشي، كتابداران با تجربه و مربيان كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان و ديگر دستاندركاران كار كودك در اين زمينه به اجماع نظر برسند و برنامهاي مدون در اين زمينه را تدوين كنند. حضور نويسندگان و اصحاب قلم در جمع كودكان و نوجوانان جهت ترغيب آنان به مطالعه نيز به عنوان يكي از راهكارها در اين تبادل نظر مطرح خواهد شد.[۵]
از خرداد 42 تا بهمن 57 كه انقلاب به پيروزي رسيد، آنقدر داستان و خاطره وجود دارد كه ميتوان آنها را دستمايه داستانهايي براي كودك و نوجوان قرار داد؛ درحاليكه تاكنون به يكصدم اينها نپرداختهايم. بعد از انقلاب بلافاصله جنگ آغاز شد و تمام امكانات و نيروها براي مقابله با دشمن بسيج و اين باعث شد كه مباحث مربوط به انقلاب فراموش شود. كارهاي خوبي در سالهاي اول پيروزي انقلاب خلق شد؛ اما متأسفانه بسياري از اين آثار ديگر تجديد چاپ نشد؛ درحاليكه به نظر من، اين آثار هنوز خواننده دارد و در صورت چاپ، خريدار زيادي خواهند داشت. يكي از مشكلات ما اين است كه هنوز در كشورمان برنامههاي فرهنگي مشخصي نداريم و مسائل مهم را دستهبندي نكردهايم و همچنين در حوزه فرهنگ، اطلاعرساني دقيق انجام نميشود. نهادهايي هم كه در حوزه فرهنگ فعاليت ميكنند، كار فرهنگي بلد نيستند و با وجود نيت خيري كه دارند، آنطور كه انتظار ميرود، موفق نبودهاند.[۶]
سوابق و فعالیتها
کارمند رسمی کیهان بچهها از سال 1362 تا 1381
عضو اسبق گروه کارشناسی انتشارات امیرکبیر
عضو اسبق گروه کارشناسی انتشارات کانون و انتشارات مدرسه
کارشناش انتشارات قدیانی از سال 1369 تا بهحال
برگزاری کارگاههای قصهنویسی در حوزه هنری و تدریس قصهنویسی و نقد داستان در حوزه هنری تدریس از سال 1381 تا به حال
عضو گروه اسبق بررسی رمان و داستان حوزه هنری
مسئول بخش کودک و نوجوان حوزه هنری به مدت چهار سال
داور جشنواره پروین، کتاب فصل، جشنواره کانون پرورش فکری، جشنواره داستان انقلاب و جشنواره یوسف
کسب نشان درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
تجلیل
آئین چهل قلم، مراسم تجلیل از اهالی قلم متعهد و برجسته، با تجلیل از حسین فتاحی نویسنده حوزه کودک و نوجوان هفتم بهمن 97 در قزوین برگزار شد.
جوایز
کتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال ۶۷ برای رمان «آتش در خرمن»
عنوان برگزیده جشنواره ادبی کانون پرورشی به انتخاب داوران نوجوان برای کتاب «امیرکوچولوی هشتم»
کتاب برگزیده تشویقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای کتاب «راهزنها»
رمان برگزیده تشویقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای کتاب «پری نخلستان»
رمان برگزیده دوم جشنواره داستان انقلاب حوزه هنری برای کتاب «فصل کبوتر»
آثار و کتابشناسی
رمان نوجوان
- آتش در خرمن (رمان برگزیده و کتاب سال ۶۷ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، از روی این رمان سریال هشت قسمتی و فیلم سینمایی ساخته شده است)
- مدرسه انقلاب
- کودک و طوفان
- بچههای سنگان
- امیرکوچولوی هشتم (برگزیده جشنواره ادبی کانون پرورشی به انتخاب داوران نوجوان)
- راهزنها (کتاب برگزیده تشویقی ارشاد)
- زندانی قلعه هفت حصار
- پری نخلستان (رمان برگزیده تشویقی ارشاد)
- پسران جزیره
رمان بزرگسال
- عشق سالهای جنگ (که براساس آن سریالی ۱۳ قسمتی در شبکه سه سیما ساخته شد)
- فصل کبوتر (رمان برگزیده دوم جشنواره داستان انقلاب حوزه هنری)
- داستان کوتاه و مجموعه داستان
- قصهای که راست بود
- قهرمان
- در پناه خانه دوست
- قصههای کوچک برای بچههای کوچک
- رودخانهای که راهش را گم کرده بود
- قصههای حسن کچل
ترجمهها
- کوهها و آتشفشانها
- مادرجان مرا دوست داری؟
- دوستان من
- استنلی پسرک کاغذی
- مجموعه ۱۲ جلدی قصههای مزرعه
- مجموعه ۶ جلدی تو هم میتوانی
- مجموعه ۱۰ جلدی اولین تجربههای تو
- مجموعه ۶ جلدی آدمهای زیاده رو
بازآفرینیها
قصههای مذهبی
- چهارده قصه، چهارده معصوم
- یامبران و قصههایشان
- مجموعه ۱۲ جلدی سی روز با پیامبر
- مجموعه ۱۰ جلدی قصههای بانو فاطمه
- مجموعه ۱۰ جلدی قصههایی از امام باقر
- مجموعه قصههایی از امام جواد
ساخت سریال تلویزیونی
- ساخت سریال 13 قسمتی در شبکه سه سیما براساس رمان «عشق سالهای جنگ»
نگاهی به برخی آثار
آتش در خرمن
آتش در خرمن کتابی از حسین فتاحی است که در سال ۱۳۶۷ از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر و در مراسم کتاب سال جمهوری اسلامی ایران بهعنوان کتاب برگزیده معرفی شد. فیلم آتش در خرمن با الهام از این کتاب ساخته شده است. داستان درباره نوجوانی است که در مرز ایران و عراق زندگی میکند و پس از اشغال ایران در آنجا به نیروهای مردمی ملحق میشود. رحمان نوجوان سيزده ساله يتيمي هست كه براي ارباب طالب كار ميكند و گاوميش هاي اورا به چرا ميبرد و خود را براي رفتن به مدرسه آماده مي كند. شروع داستان در روزهاي آخر تابستان و آغازين جنگ تحميلي عليه ايران اسلامي هست و اين در حاليست كه رحمان فهميده كه خاله طوبا ميخواهد از اهواز بيايد (محل وقوع داستان روستاي مالكيه در چند كيلومتري سوسنگرد است) و رحمان كه راوي داستان هم هست با خودش ميگويد حتما خاله طوبا هم خبرهاي حمله عراقيها به ايران را شنيده است و براي همين به روستا ميآيد. سپس راوي نحوه كمك رساني و همكاري ارباب طالب با عراقيهاي متخاصم و دفاع جانانه مردم غيور و غيرتمند خطه جنوب در مقابل دشمن را روايت كرده است. طالب در انتهاي داستان بوسيله خمپارهاي كه به ماشينش ميخورد زخمي ميشود و عراقيها او را همراه خاله طوبا با هليكوپتر به عراق منتقل ميكنند.[۷]
امیرکوچولوی هشتم
«امیرکوچولوی هشتم» اثر حسین فتاحی در بردارنده داستانی آموزنده برای نوجوانان است که از سوی انتشارات قدیانی منتشر شده است. در این داستان «امیر کوچولو» شاهزادهای است که در قصری زیبا زندگی میکند. همه وسایل رفاه و آسایش برایش مهیا است. در خانواده امیرکوچولو رسم بر این است که هر شاهزادهای باید در سن معینی از قصر خارج شود و تنها در شهر دیگری زندگی کرده و به دست خود قصری بسازد، وقتی لیاقت و کاردانی خود را نشان داد به قصر بازگشته و امیر مرز و بوم شود. امیر کوچولو طبق رسم دیرین از قصر خارج میشود و به سوی شهر دیگری به راه میافتد. اما در راه با مشکلات فراوان روبهرو شده و با سرگذشت هفت امیر کوچولوی قبل از خود آشنا میشود. او با خطر کردن و نهراسیدن از مشکلات با کولهباری از تجربه و مهارت به قصر بازمیگردد.[۸]
مجموعه ۳۰ روز با پیامبر
مجموعه ۱۲جلدی «۳۰ روز با پیامبر» ازجمله آثار حسین فتاحی است که با تصویرسازی منصور محمدی در سال 1396 از سوی انتشارات قدیانی راهی بازار شد. او در این مجموعه که مخاطبان آن کودکان هستند به همه ابعاد زندگی فردی، اجتماعی و اخلاقی خاتم الانبیاء (ص) پرداخته است. سبک زندگی و سیره ایشان در خانواده، در ارتباط با همسایهها و مردم و مهربانیشان که شامل همه از انسان گرفته تا پرندگان و حیوانات و ... میشود در این اثر مورد توجه قرار گرفته است. این مجموعه ۱۲ جلدی شامل ۳۶۵ حکایت از زندگی حضرت محمد (ص) است و در قصهوارههای تاریخی زندگی پیامبر اسلام را با زبان ساده و کودکانه توصیف میکند. «مهمانی فرشتهها»، «پدربزرگ و نوهاش»، «اولین طواف»، «گمشدهای که پیدا شد»، «درس بزرگ»، «خداحافظ پدربزرگ مهربان»، «خانه عمو» و... برخی از عنوانهای این مجموعه هستند. این کتاب پنجره کوچکی را رو به دنیای بزرگ و پرماجرای پیامبر گرامی اسلام (ص) برای کودکان باز میکند.[۶]
راهزنها
«راهزنها» ازجمله آثار حسین فتاحی در حوزه رمان نوجوان است که از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر و به عنوان کتاب برگزیده تشویقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انتخاب شده است. داستان از این قرار است که رضا و زینل در کویر گرم و گسترده به طرف ده اسب میتاختند و در فکر آن بودند که آیا کاروان تا ظهر به ده آنها میرسد یا نه. ناگهان در مسیر خود به یک سوار غریبه برخوردند که توان خود را به دلیل تشنگی از دست داده بود و پس از مدتی نیز خود و اسبش بر روی زمین سرنگون شدند. رضا و زینل به سوار غریبه و اسب او کمک کرده و به آنها آب دادند. زمانی که حال سوار غریبه جا آمد در مورد سالار کاروان از آن دو جوان پرسید و وقتی متوجه شد که رضا پسر سالار کاروان است تفنگش را به سوی آن دو گرفت و آنها را تهدید کرد که هر چه زودتر از جلو چشم او دور شوند. پس از آن، رضا با خود گرفتار کشمکش درونی شد که چرا به راهزن آب داده است، اما اتفاقات بعدی بتدریج معنای آنچه پیش آمده بود را برای او روشنتر ساخت.[۹]
زندانی قلعه هفت حصار
«زندانی قلعه هفت حصار» عنوان کتاب دیگری از حسین فتاحی است که از سوی انتشارات سوره مهر برای نوجوانان منتشر شده است. کتاب حاضر به شرح زندگی ابوعلی سینا، از زمان ولادت تا مرگ، در قالب داستان اختصاص دارد و طی آن نگارنده به تمام فعالیتهای علمی و اخلاقی «ابوعلی سینا» اشاره میکند. «ابوعلی سینا» (370-428 ق) در شرق به عنوان فیلسوف و درغرب به عنوان طبیب شهرت داشته است. او نخستین کسی است در اسلام که کتابهای جامع و منظم در فلسفه نوشته و کتاب شفای او در حکم دایرهالمعارف فلسفی است. طب ابن سینا محدود به نظریات علمی است، همچنین اولین دانشمندی است که در ایران بعد از اسلام در خصوص تعلیم و تربیت اظهار نظر کرده است. (16) فتاحی در این کتاب با وفاداری کامل نسبت به اصول و قواعد قصه گویی به خوبی توانسته وقایع تاریخی را با تخیل و داستان درآمیزد و درعین بازسازی فضای اجتماعی دوران معاصر ابن سینا از زبانی بهره ببرد که مطالعه آن برای نسل های نوجوان و جوان امروزی دشوار نباشد و بتوانند به سهولت با آن ارتباط برقرار کرده و از این رهگذر با یکی از شاخص ترین مفاخر علمی و فلسفی کشورمان آشنا شوند.[۱۰]
پری نخلستان
«پری نخلستان» ازجمله رمانهای نوجوان حسین فتاحی است که بهعنوان رمان برگزیده تشویقی ارشاد انتخاب شده. این رمان برای نخستین بار در سال 1388 از سوی انتشارات قدیانی برای کودکان منتشر شد. داستان از این قرار است که در جنوبیترین شهر ایران، «خرمشهر»، پسری به نام «صالح» همراه با پدر و مادر زندگی میکند. همه او را صالی صدا میزنند. صمیمیترین دوست او بهنام است که به همراه ننهصفورا زندگی میکند. صالی هرسال تابستان به همراه خانواده به شیراز میرود. اما در یک تابستان که صالی به تنهایی در خرمشهر میماند، عراقیها خرمشهر را اشغال میکنند. آنها همهجا را بمباران میکنند. بمبی به یک خانه اصابت میکند. کبوتر و کلاغ مهربانی، صالی را از وجود نوزاد سهماهای، در آن خانه مطلع میکنند و او به همراه بهنام، کودک را نجات داده و به ننهصفورا میسپارند. در ادامه داستان در پی حوادثی بهنام و صالی دچار دردسر میشوند و به کمک پری نخلستان نجات پیدا میکنند.
فصل کبوتر
«فصل کبوتر» ازجمله آثار حسین فتاحی است که رمان برگزیده دومین دوره جشنواره داستان انقلاب حوزه هنری شده است. این رمان که برای گروه سنی بزرگسال به نگارش درآمده سال 1389 از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شد. نویسنده در این رمان به مبارزات مردم ایران با رژیم ستمشاهی در سالهای 55 و 56 می پردازد و در آن به موضوعاتی همچون فضای زندگی مردم در آن دوره، فضای اجتماعی شهرها به خصوص تهران و اوضاع و احوال جوانان و دانشجویان اشاره شده است. داستان این رمان حول محور مبارزه می چرخد و زندگی و مبارزه جوانان دانشجو را روایت می کند. از این رو می توان فصل کبوتر را اثری با زاویه دید متفاوت درباره انقلاب اسلامی ایران دانست. (19) «فصل کبوتر» داستان یک کارگر کارگاه مبلسازی را روایت میکند، کارگری که سالهاست در این شغل مشغول به کار است و تجربه و مهارت کافی دارد. او از طرف صاحبکار با پیشنهاد کاری خوبی هم مواجه میشود و تلاش میکند تا با کار بیشتر، شرایط اقتصادی خود را اصلاح کند تا بتواند خانواده دختری را که به او علاقهمند است، راضی به وصلت کند. حجت، همان پسر مبلساز، که پدرش را در یک سانحه تصادف از دست داده، درگیر مبارزات انقلابی میشود. از قضا کسی هم که پدر او را در تصادف رانندگی به مرگ کشانده، فردی امریکایی بوده که بعد از این حادثه به امریکا فرستاده شده تا بر اساس قانون کاپیتولاسیون در کشورش محاکمه شود و این مسئله حجت و مادرش را خیلی اذیت میکند و مدام در ذهنشان خواستار محاکمه قاتل پدرشان هستند.[۱۱]
مجموعه قصههای شاهنامه
«قصههای شاهنامه» عنوان مجموعهای 12 جلدی با بازنویسی حسین فتاحی است که از سوی انتشارات قدیانی برای کودکان گروه سنی «ب و ج» منتشر شده و به عنوان کتاب مناسب در کتابنامه رشد وزارت آموزش و پرورش معرفی شده است. در میان شعرهای شاهنامه، قصههای آن از همه شیرین تر و جذابتر هستند. قصه هایی مثل ضحاک و فریدون، کاوهی آهنگر، زال و رودابه، رستم و اسفندیار و ... این مجموعه سعی کرده بازبانی ساده و تصویرهایی زیبا، بچههای را با این قصههای باشکوه و ماندگار آشنا سازد و دریچهای باشد تا آنها با دنیای زیبا و شگفتانگیز شاهنامه آشنا شوند.[۱۲]
مجموعه قصههای مزرعه
«قصههای مزرعه» عنوان مجموعه 12 جلدی است که نویسنده آن هیتر ایمری و تصویرگرش استیون کارترایت است و با ترجمه حسین فتاحی برای نخستین بار در سال 1387 از سوی انتشارات قدیانی برای کودکان منتشر شده است. این کتابها دارای قصههای کوتاه و اجتماعی برای بچههای پیش دبستانی و سالهای اول و دوم دبستان هستند. عناوین این کتابها عبارتند از: «راز مترسک، آتش در انبار، تراکتور ترمز بریده، گوسفند بازیگوش، کره اسب کوچولو، الاغ گرسنه، مهمانهای سرزده، تراکتور در طوفان، جعبه بازار، قطار و اسب، سگ تازه وارد و قطار بخار کهنه».-[۱۳]
مجموعه اولین تجربههای تو
«اولین تجربههای تو» عنوان مجموعهای ۱۰ جلدی نوشته آن سی واردی و نیکولا اسمی است که با ترجمه حسین فتاحی از سوی انتشارات قدیانی برای خردسالان منتشر شده و در کتاب نامه رشد آموزش پرورش نیز معرفی شده است. «در استخر شنا»، «سوار شدن به هواپیما»، «در آرایشگاه»، «در مهدکودک»، «تولد نوزاد جدید»، «روز اثاث کشی»، «در مطب دکتر»، «در دندانپزشکی»، «در بیمارستان» و «اولین روز مدرسه» عنوان ده کتاب از مجموعه «اولین تجربههای تو» هستند که به صورت تک به تک و همچنین به شکل مجموعهای با جلد سخت منتشر شدهاند. در هر یک از این داستانها، کودک شخصیت اصلی داستان است که موضوعاتی را برای نخستین بار تجربه میکند. شرح هر یک از این ماجراها، کودکان را با نکاتی آشنا میکند که بیشتر آنها را تجربه کردهاند یا به زودی تجربه میکنند.[۱۴]
پانویس
- ↑ ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ ۱٫۱۱ ۱٫۱۲ ۱٫۱۳ ۱٫۱۴ «عادتهای نوشتن حسین فتاحی/ نویسندهای که میخواست نقاش شود».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ «بزرگداشت حسین فتاحی نویسنده حوزه کودک و نوجوان».
- ↑ «حسين فتاحي: ادبيات جدي در بستر گذشت زمان شكل ميپذيرد».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ «ساده فرض كردن ادبيات كودك و نوجوان ، است».
- ↑ ««ايسنا» طرح خود را براي گسترش كتابخواني، در اختيار نهادهاي مربوط قرار دهد!».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ «حسين فتاحي: به دنياي بزرگ تاريخ انقلاب، تنها روزنهاي باز كردهايم».
- ↑ «معرفی کتاب «آتش در خرمن»».
- ↑ «معرفی کتاب امیر کوچولوی هشتم اثر حسین فتاحی».
- ↑ «کتاب راهزنها».
- ↑ «خلاصه کتاب زندانی قلعه هفت حصار».
- ↑ «معرفی و خرید کتاب فصل کبوتر».
- ↑ «معرفی کتاب قصه های تصویری از شاهنامه اثر حسین فتاحی».
- ↑ «قصه های مزرعه (مجموعه 12 جلدی)».
- ↑ «کتاب مجموعه اولین تجربههای تو».