خانه ادریسی‌ها: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
فامهدی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
طراوت بارانی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:
|عنوان = خانهٔ ادریسی‌ها
|عنوان = خانهٔ ادریسی‌ها
|تصویر   = Khaneh edresiha.jpg
|تصویر   = Khaneh edresiha.jpg
|اندازه تصویر  = 220px
|اندازه تصویر  = 180px
|زیرنویس تصویر = ماجرای یک خانهٔ اشرافی
|زیرنویس تصویر = ماجرای خانه‌ای اشرافی
|نویسنده = [[غزاله علیزاده]]
|نویسنده = [[غزاله علیزاده]]
|تصویرگر =  
|تصویرگر =  
خط ۹: خط ۹:
|زبان = فارسی
|زبان = فارسی
|مجموعه         =
|مجموعه         =
|موضوع    =  
|موضوع    = انتقاد از مردسالاری، خشونت‌گرایی و فقر
|سبک =  
|سبک =  
|ناشر = [[انتشارات توس]] و [[انتشارات تیراژه]]
|ناشر = توس و تیراژه
|ناشر فارسی =
|ناشر فارسی =
|محل انتشارات =  
|محل انتشارات =  
خط ۲۳: خط ۲۳:
|پیش از         =  
|پیش از         =  
}}
}}
'''خانهٔ ادریسی‌ها''' رمانی از [[غزاله علیزاده]] در سبک [[واقع‌گرایی]] دربارهٔ ماجرای خانواده‌ای اشرافی است. لوح زرین و دیپلم افتخار «جایزه بیست‌سال ادبیات داستان‌نویسی» از سوی [[وزارت ارشاد]]<ref>
{{یادکرد وب|نشانی= http://www.madomeh.com/site/news/news/8425.htm|عنوان= نگاهی به کتاب خانه ادریسی‌ها}}</ref> جوایز این اثر است و دو انتشاراتی تیراژه و توس تا سال۱۳۷۷ جمعاً نزدیک به ۱۰هزار نسخه از آن را روانه بازار کردند.
<center>* * * * *</center>
علیزاده که این رمان را سال۱۳۶۹ به‌پایان رساند و نخستین بار در سال۱۳۷۰ منتشر کرد با موشکافیِ تمام، بدی‌ها و زشتی‌های اجتماعی وصف‌شده در رمان خانه‌ٔ ادریسی‌ها را کاویده و جنبه‌‌های مختلف آن را به‌تصویر کشیده‌ است. او از فقر، گرسنگی، فلاکت و بیچارگی و... سخن‌گفته و تصویری راستین و واقع‌گرایانه را از اجتماع ترسیم کرده‌ است؛ او مخصوصاً فقر و گرسنگی طبقهٔ پایین و فساد طبقهٔ اشراف را توصیف‌ کرده و از مردسالاری و خشونت به زنان، سخت انتقاد کرده و تمایلات فمینیستی خودش را ابراز کرده‌ است.


'''خانهٔ ادریسی‌ها''' رمانی از [[غزاله علیزاده]] است که نوشتن آن در سال ۱۳۶۹ به‌پایان رسید و نخستین بار در سال ۱۳۷۰ منتشر شد. ماجرای اصلی این اثر،‌ تحولاتی است که در مقطع انقلاب بلشویکی در شهر عشق‌آباد در خانه‌ای اشرافی رخ می‌دهد.
==اگر اکنون نام خانهٔ ادریسی‌ها را شنیده‌اید==
<center>* * * * *</center>
===خلاصهٔ قصه===
[[جلال ستاری]] دربارهٔ خانه ادریسی‌ها در یکی از مصاحبه‌هایش چنین می‌گوید:
خانه‌ای که [[غزاله علیزاده|غزاله]] رمان کرده در عشق‌آباد است. خانه‌ای اشرافی با ساکنانی در حسرت عشق واقعی. همین را هم انقلابیون می‌گیرند تا زیستگاه فقرا کنند. هم واقع‌گراست و هم فراواقع‌گرا. اینکه اشراف‌زاده باشی و به‌ندرت روی خوش زندگی ببینی و اینکه فقیر باشی و با دخالت کسی یا کسانی، طعم اشراف‌زادگی بچشی، حتی شده برای چند صباحی. به‌هرروی، دورازباور نیست که در این میان قربانی هم بدهی و... .
:''خانه ادریسی‌ها دقیقاً درد جاودانگی گیل‌گمش است؛ یعنی اگر بخواهید از من بپرسید با قید احتیاط باید بگویم آن روایتی امروزی از گیل‌گمش است". ستاری درد جاودانگی‌ای که گیل‌گمش با آن درگیر است را یکی از احساسات عمومی بشر می‌داند و از نظر او یکی از بهترین بیان‌های این دغدغه‌ آدمی در ادبیات معاصر را غزاله علیزاده در کتاب خانه‌ادریسی‌ها داشته است.''<ref>{{پک|اسماعیل‌پور|۱۳۹۷|ک=اسطوره و نماد در ادبیات و هنر|ص= }}</ref>


=== خانهٔ‌ ادریسی‌ها به چه می‌پردازد؟===
بی‌درنگ پس از پیروزی انقلاب بلشویکی، بازماندگان خانواده اشراف و پدرسالاری ادریسی‌ها که در خانه‌ای بزرگ و مجلٌل، همچون کاخ، زندگی می‌کنند، دستخوش بحران‌های طوفان‌آسای برخاسته از انقلاب می‌شوند: در خانه‌شان اشخاصی ناهمگن را جای می‌دهند که عموماً با آداب و رسوم زندگانی اشرافی آشنایی ندارند و درنتیجه آشفتگی‌ها برمی‌انگیزند و سرانجام هریک از گوشه‌ای فرامی‌روند.
:«بروز آشفتگی در هیچ‌ خانه‌ای ناگهانی نیست، بین شکاف چوب‌ها، تای ملافه‌ها، درز دریچه‌ها و چین پرده‌ها غبار نرمی می‌نشیند. به انتظار بادی که از دری گشوده به خانه راه بیابد و اجزای پراکندگی را از کمین‌گاه آزاد کند. در خانهٔ ادریسی‌ها زندگی به روال همیشه بود.»{{سخ}}
این آغاز روایت یک خانه است که هم موضوع نگاه نویسنده است و هم طرز نگاه او را از آن خود کرده‌ و هم منظره‌های اصلی روایت را معین می‌کند. و هم به ساخت صلیبی داستان بدل شده تا تصویر اصلی رمان را برای تعمیم به جامعه و جهان فراهم آورد. البته این آغاز، خود یادآور آغاز یکی از بزرگ‌ترین رمان‌های جهان نیز هست و [[غزاله علیزاده]] به نشانهٔ ادای دین به آموزه‌هایی که از تجربه و سنت رمان جهان فراگرفته، بر حرمت آنا کارنین در این آغاز تأکید کرده است:<ref name=''مختاری''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= پیچیدگی سرنوشت یک خانه|ژورنال=|صفحات=}}</ref> همهٔ خانواده‌های خوشبخت به‌هم شبیه‌اند؛ اما تیره‌بختی یک خانواده بدبخت مخصوص به خود اوست. در خانه ابلونسکی همه چیز وارونه شده بود.


==برای آنانی که تازه نام خانهٔ ادریسی‌ها را شنیده‌اند:==
غزاله علیزاده این کتاب را در سال ۱۳۷۰ منتشر کرده است و این کتاب برنده لوح زرین و دیپلم افتخار " جایزه بیست سال ادبیات داستان‌نویسی" شده است.<ref name=''خانهٔ ادریسی‌ها''>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=علیزاده|نام=غزاله|عنوان=خانه‌ٔ ادریسی‌ها|ژورنال=|مکان=تهران |دوره= |شماره=|سال= ۱۳۷۷}}</ref>
=== خانهٔ‌ ادریسی‌ها درباره چیست؟ ===
بی‌درنگ پس از پیروزی انقلاب بلشویکی، بازماندگان خانواده اشراف و  پدرسالاری ادریسی‌ها که در خانه‌ای بزرگ و مجلٌل، همچون کاخ، زندگی می‌کنند، دستخوش بحران‌های طوفان آسای برخاسته از انقلاب می‌شوند: در خانه‌شان اشخاصی ناهمگن را جای می‌دهند که عموما با آداب و رسوم زندگانی اشرافی آشنایی ندارند و در نتیجه آشفتگی‌ها بر می‌انگیزند و سرانجام هر یک از گوشه‌ای فرا می‌روند.
:"بروز آشفتگی در هیچ‌ خانه‌ای ناگهانی نیست، بین شکاف چوبها، تای ملافه‌ها، درز دریچه‌ها و چین پرده‌ها غبار نرمی می‌نشیند. به انتظار بادی که از دری گشوده به خانه راه بیابد و اجزای پراکندگی را از کمینگاه آزاد کند.
در خانه ادریسی‌ها زندگی به روال همیشه بود."
{{سخ}}این آغاز روایت یک خانه است که هم موضوع نگاه نویسنده است و هم طرز نگاه او را از آن خود کرده‌است. هم منظره‌های اصلی روایت را معین داشته است. و هم به ساخت صلیبی داستان بدل گشته است تا تصویر اصلی رمان را برای تعمیم به جامعه و جهان فراهم آورد. البته این آغاز، خود یادآور آغاز یکی از بزرگترین رمان‌های جهان نیز هست، و غزاله علیزاده به نشانه ادای دین به آموزه‌هایی که از تجربه و سنت رمان جهان فراگرفته، بر حرمت آنا کارنین در این آغاز تاکید کرده است<ref name=''مختاری''>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=مختاری|نام=محمد|عنوان=پیچیدگی سرنوشت یک خانه|ژورنال=|مکان=تهران |دوره= |شماره=|سال= ۱۳۷۷}}</ref>: همه خانواده‌های خوشبخت به هم شبیهند. اما تیره‌بختی یک خانواده بدبخت مخصوص به خود اوست. در خانه ابلونسکی همه چیز وارونه شده بود.
===ساکنان خانهٔ ادریسی‌ها===
===ساکنان خانهٔ ادریسی‌ها===
 
''' خانم ادریسی''': مادر خانواده، ادریسی و پیرزن است. مادر سه فرزند: پدر وهاب، لقا و رحیلا.{{سخ}}
:''' خانم ادریسی ''': مادر خانواده ادریسی و پیرزنی است مادر سه فرزند: پدر وهاب، لقا و رحیلا او مسن‌ترین فرد خانواده ادریسی است.{{سخ}}
'''لقا''': دوشیزه‌ای حدوداً چهل‌ساله که از مردان گریزان است و معمولاً در انزوای اتاق خود به نواختن پیانو مشغول است.{{سخ}}
:'''لقا''': دوشیزه‌ای حدودا چهل ساله که از مردان گریزان است و معمولا در انزوای اتاق خود به نواختن پیانو مشغول است.{{سخ}}
'''یاور''': پیرمردی که از سال‌های دور پیشکار خانهٔ ادریسی‌هاست و بسیاری از رازهای خانهٔ ادریسی‌ها و ساکنان آن را در سینه دارد.{{سخ}}
:'''وهاب''': پسری سی‌ساله که شکسته ‌شده است و بیشتر نشان می‌دهد، شانه‌های لاغری دارد و نوه خانم ادریسی و برادرزاده لقا و رحیلا است. او در انگلستان درس‌خوانده و بسیار اهل مطالعه است و کتابخانه پر و پیمانی هم دارد.{{سخ}}
:'''قهرمان شوکت''': از اعضای اصلی آتشخانه در خانهٔ ادریسی‌ها که وظیفه‌ دارد نظم خانه را برقرار کند و همواره با لباس فرمی که مدال‌های مختلفی از عملیات‌های مختلفش از آن آویزان است حاضر می‌شود.{{سخ}}
:'''یاور''': پیرمردی که از سال‌های دور پیشکار خانه ادریسی‌هاست و بسیاری از رازهای خانه ادریسی‌ها و ساکنان آن را در سینه دارد.{{سخ}}
'''وهاب''': پسری سی‌ساله که شکسته ‌شده است و بیشتر نشان می‌دهد شانه‌های لاغری دارد و نوهٔ خانم ادریسی و برادرزاده لقا و رحیلاست. او در انگلستان درس‌خوانده و بسیار اهل مطالعه است و کتابخانه پروپیمانی هم دارد.
:'''قهرمان شوکت''': کسی که به عنوان یکی از اعضای اصلی آتشخانه در خانه ادریسی‌ها حاضر است و وظیفه‌دارد که نظم خانه را برقرار کند. و همواره با لباس فرمی که مدال‌های مختلفی از عملیات‌های مختلفش از آن آویزان است حاضر می‌شود.


===بودجه‌بندی کتاب===
===بودجه‌بندی کتاب===
کتاب در نخستین چاپ بصورت دو جلدی منتشر شد اما انتشارات توس از چاپ دوم کتاب را با حروفچینی جدید در یک مجلد چاپ کرده است. فصل بندی این کتاب به این صورت است که کل کتاب در چهار بخش روایت می‌شود که هر بخش خود به فصول کوچکتری تقسیم می‌شوند:{{سخ}}
کتاب در نخستین چاپ به‌صورت دو جلدی منتشر شد؛ اما انتشارات توس از چاپ دوم کتاب را با حروف‌چینی جدید در یک مجلد چاپ کرده است. رمان در چهار بخش روایت می‌شود که هر بخش خود به فصول کوچک‌تری تقسیم می‌شوند:
:''' بخش اول''': سیزده فصل.{{سخ}}
:''' بخش اول''': سیزده فصل
:'''بخش دوم''': چهارده فصل.{{سخ}}
:'''بخش دوم''': چهارده فصل
:'''بخش سوم''': هجده فصل.{{سخ}}
:'''بخش سوم''': هجده فصل
:'''بخش چهارم''': ده فصل.
:'''بخش چهارم''': ده فصل.


===تقدیمیه:===
[[پرونده:Alizadeh..taghdimi.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''متن تقدیم به‌قلم [[غزاله علیزاده]]'''</center>]]
[[پرونده:Taqdim.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''تقدیمیه کتاب خانهٔ ادریسی‌ها{{سخ}}به قلم غزاله علیزاده'''</center>]]
===تقدیم به===
غزاله علیزاده در آغاز کتاب با دست خط خود این کتاب را به همراه این متن به مادرش تقدیم کرده‌است <ref name=''خانهٔ ادریسی‌ها''></ref>:
[[غزاله علیزاده]] در آغاز کتاب با دست خط خود این کتاب را به مادرش تقدیم کرده‌ است:
:''"پیشکش به قدم‌های مادرم،‌ سرو سبز زندگی من که در پرورش ما قد سرفرازش کمان شد. آزاده‌ی بزرگ برای اینکه برای اینکه زنده بمانم همیشه خرّم باش"''
:''«پیشکش به قدم‌های مادرم،‌ سرو سبز زندگی من که در پرورش ما قد سرفرازش کمان شد. آزاده‌ٔ بزرگ، برای‌اینکه زنده بمانم همیشه خرّم باش»''
::غزاله علیزاده
::غزاله علیزاده
::بیست و پنجم دی‌ماه ۱۳۷۱
::بیست‌وپنجم دی‌ماه۱۳۷۱
 
===چرا خانهٔ ادریسی‌ها؟!===
ساختار و نثر این رمان به‌گونه‌ای است که خواننده را به جهان که نویسنده ساخته‌ است می‌برد، این جهان ذهنی که به اعتقاد بسیار از منتقدان جهانی اسطوره‌ای است، برآمده از درد مشترک انسان‌ها یعنی جاودانگی است و عشق به‌مثابهٔ اکسیری که آدم را جاودانه می‌کند به خواننده شناسانده می‌شود. از سوی دیگر در جنبه‌ٔ واقع‌گرایانه‌ٔ رمان خواننده با بسیاری از دغدغه‌های مدرن مانند اختلافات طبقاتی بارز و حقوق پایمال‌شدهٔ زنان در جامعه درگیر می‌شود. با این اوصاف خواندن رمان [[غزاله علیزاده|علیزاده]] را می‌توان سفری در دغدغه‌های انسان امروزی از جنبه‌های مختلف تلقی کرد.{{سخ}}
جلال ستاری این رمان را یک رمان کاملاً اسطوره‌گون معرفی می‌کند و اعتقاد دارد که از معدود آثار ادبیات معاصر ایران است که نویسنده‌اش از اسطوره‌ها به‌شکل صحیحی برای روایت‌گری بهره برده‌‌ است. ستاری معتقد است در باطن خانهٔ ادریسی‌ها و به‌موازات آنچه در رویه می‌گذرد، نبض حیاتی که بسان رود خروشان در ژرفای خاک جاری است می‌تپد و همین نگرش نویسنده‌ است که او را به داستان جذب کرده و تا به آخر با آن همراه شده است.<ref name=''ستاری''>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= ستاری|عنوان= درد جاودانگی|ژورنال= |صفحات= }}</ref>
ستاری این لایه نهان را همانند نسج کهنه‌ای که با تار و پود عشق و رویا و کیمیا بافته‌ شده‌ است توصیف می‌کند و بعد به این اشاره می‌کند که اگر این گونه در رمان بنگریم گویی نگاره‌نمایی به دست گرفته‌ایم که با هر چرخش نگاره‌های گوناگون در برابر دیده‌گانمان به نمایش درمی‌آید. وی خمیرمایه کار را نیز چنین توصیف می‌کند: «من واژه‌ای گویاتر از شوق برای آن نمی‌یابم: شوق عشق، شوق حیات سرمدی، شوق رستاخیز که در پس هر مرگی است و خمیرمایهِ این جذبه و شوق اشتیاق بی‌گمان عشق است و بیهوده نیست که داستان در عشق‌آباد می‌گذرد در شارستان عشق.»<ref name=''ستاری''/>
 
==با ژرفای بیشتر، رمان را بخوانیم==
===داستان خانهٔ ادریسی‌ها===
ماجرایی است از خانواده‌ای اشرافی در شهر عشق‌آباد که بعد از انقلاب بلشویکی، انقلابیون برای تصرف به خانه آن‌ها می‌آیند. انقلابیون گرفتن حق فقرا و مظلومان از اشراف و ثروتمندان را وظیفه‌ٔ خود می‌دانند و این خانه را که متعلق به خانواده ادریسی‌هاست از آن‌ها می‌گیرند و فقرا و مردم عادی را در آنجا اسکان می‌دهند. این کار سبب درگیری‌هایی بین ساکنان اصلی خانه و تازه‌اسکان‌یافته‌ها می‌شود.{{سخ}}
ساکنان اصلی خانه، خانم ادریسی، لقا و وهاب‌اند که یاور خدمت‌شان می‌کند. خانهٔ ادریسی‌ها اندوه‌بار است، زن‌های خانه همواره تسلیم خود‌خواهی مردان این خانواده‌اند. خانم ادریسی که در جوانی عاشق قباد بود، به‌زور به آقای ادریس شوهر داده می‌شود؛ ولی خانم ادریسی‌ با تولد فرزند سومش رحیلا دوباره شور جوانی در وجودش زنده می‌شود. رحیلا نیز دختری زیباست که به‌ناچار تن به ازدواج با مؤید می‌دهد. از طرفی وهاب نوهٔ پسری خانم ادریسی از کودکی با مادربزرگ زندگی کرده؛ چون پدرش از سفر تفلیس تنها برمی‌گردد و وهاب همیشه مادر خود را مقصر می‌داند.{{سخ}}
وهاب از کودکی دلبسته عمهٔ خود رحیلاست؛ اما رحیلا در جوانی خاموش می‌شود و از او اتاقی دست‌نخورده با انبوهی از لباس و عطر باقی می‌ماند که وهاب همواره برای مرور خاطرات به آنجا می‌رود. لقا چهره زیبایی ندارد و خانم ادریسی بیشتر به رحیلا توجه می‌کند. لقا زندگی را در انزوا سپری می‌کند و تنها هنرش نواختن پیانوست تااینکه قهرمان‌شوکت دیگر توانایی‌های لقا را به‌ظهور می‌رساند.{{سخ}}
ماجرای رمان در حوزهٔ جغرافیایی خاصی می‌گذرد که امروز به آسیای میانه شهرت یافته است، جالب‌اینکه هیچ اشاره‌ای به ایران، یعنی زادگاه نویسنده، نمی‌شود.<ref name=''آناهی''/>
 
===سبک کتاب===
[[جلال ستاری]] رمان خانهٔ ادریسی‌ها را رمانی اسطوره‌گون و نمادپرداز می‌داند.<ref name=''ستاری''/> اما در مقاله‌ٔ «بازتاب رئالیسم در رمان خانهٔ ادریسی‌ها» حمیدرضا فرضی و رستم امانی این رمان را با مبانی [[واقع‌گرایی|رئالیسم]] ادبی تطبیق داده و آن را رمانی رئالیستی می‌دانند، در همین مقاله به این نکته اشاره می‌شود که بررسی بازتاب رئالیسم در خانهٔ ادریسی‌ها به این معنا نیست که این رمان کاملاً و فقط با ویژگی‌های مکتب رئالیسم منطبق است و به هیچ مکتب و سبک دیگری گرایش ندارد؛ بلکه برداشت نویسندگان این است که [[غزاله علیزاده|علیزاده]] در نوشتن این رمان به سبک رئالیسم توجه و گرایش بیشتری داشته است.<ref name=''فرضی''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= بازتاب رئالیسم در رمان خانهٔ ادریسی‌ها|ژورنال= نشریه پژوهش‌های نقد ادبی و سبک‌شناسی|شماره=۹|سال= ۱۳۹۱}}</ref>{{سخ}}
ایلیا آناهی در مقاله خود، این اثر را به‌طرز سمبلیکی تحلیل می‌کند و آن را رمانی که با هنر مقدس اتصال یافته می‌داند. آناهی هنر مقدس را با کشف و شهود مرتبط می‌داند؛ ازاین‌رو به نظر وی خانهٔ ادریسی‌ها را نباید برمبنای تفکرات نظری در شکل و معنا و شرح بیان کرد و هنر مقدس خارج از تمام نظریه‌‌پردازی‌های ادبی است؛ زیرا در آن هدف نه انتقال احساسات است و نه بازسازی طبیعت، بلکه رمز و رازی است برمبنای قوانین آفرینش.<ref name=''آناهی''/>
 
===اظهارنظر اهالی ادبیات و روشن‌فکران===
{{جعبه گفتاورد|نقل‌قول=<center><span style="color:darkred">'''میرعابدینی:{{سخ}}آنچه به رمان عمق و زیبایی می‌بخشد، شکل‌گیری دنیای درونی آدم‌ها حسرت‌ها و رویاهایشان است. وجه مشترک سرنوشت همگی، عشقی است که سال‌ها در طلبش خود را به این در و آن در زده‌اند و حالا انقلاب، سبب تحوّل درونی آن‌هاست. این تغییر درونی آن‌قدر مهم است که انقلاب بیرونی بی‌آن مفهومی ندارد.<ref name=''میرعابدینی''/><font color=darkcyan>{{سخ}}♦ ♦ ♦ ♦ ♦{{سخ}}</font></span><noinclude></center>|تراز=چپ|عرض=۲۰%|رنگ پس‌زمینه = #d5fdf4}}


===چرا باید خانهٔ ادریسی‌ها را خواند:===
====[[جلال ستاری]]====
جلال ستاری این رمان را یک رمان کاملا اسطوره‌گون معرفی می‌کند و اعتقاد دارد که از معدود آثار ادبیات معاصر ایران است که نویسنده‌اش از اسطوره‌ها به شکل صحیحی برای روایتگری بهره برده‌‌است. ستاری معتقد است در باطن خانهٔ ادریسی‌ها و به موازات آنچه در رویه می‌گذرد، نبض حیاتی که بسان رود خروشان در ژرفای خاک جاری است می‌تپد، و همین نگرش نویسنده‌ است که او را به داستان جذب کرده و تا به آخر با آن همراه شده است.<ref name=''ستاری''>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=ستاری|نام=جلال|عنوان=درد جاودانگی|ژورنال=|مکان=تهران |دوره= |شماره=|سال= ۱۳۷۷}}</ref>
{{گفتاورد تزیینی|«خانهٔ ادریسی‌ها دقیقاً درد جاودانگی گیل‌گمش است؛ یعنی اگر بخواهید از من بپرسید با قید احتیاط باید بگویم آن روایتی امروزی از گیل‌گمش است». ستاری آن درد جاودانگی‌ را که گیل‌گمش با آن درگیر است، یکی از احساسات عمومی بشر می‌داند و از نظر او یکی از بهترین بیان‌های این دغدغه‌ آدمی در ادبیات معاصر را [[غزاله علیزاده]] در کتاب خانه‌ادریسی‌ها داشته است.''<ref>{{پک|اسماعیل‌پور|۱۳۹۷|ک=اسطوره و نماد در ادبیات و هنر|ص= }}</ref>}}
ستاری این لایه نهان را، همانند نسج کهنه‌ای که با تار و پود عشق و رویا و کیمیا بافته‌ شده‌است توصیف می‌کند و بعد به این اشاره می‌کند که اگر اینگونه در رمان بنگریم گویی نگاره‌نمایی به دست گرفته‌ایم که با هر چرخشة نگاره‌های گوناگون در برابر دیده‌گانمان به نمایش در می‌آید. ستاری خمیرمایه کار را اینگونه بیان می‌کند که: "من واژه‌ای گویاتر از شوق برای آن نمی‌یابم: شوق عشق، شوق حیات سرمدی، شوق رستاخیز که در پس هر مرگی است و خمیر مایه این جذبه و شوق اشتیاق بی‌گمان عشق است و بیهوده نیست که داستان در عشق‌آباد می‌گذرد در شارستان عشق<ref name=''ستاری''></ref>."
محمد مختاری در مورد کتاب خانه ادریسی‌ها در مقاله «پیچیدگی سرنوشت یک خانه» چنین می‌نویسد: "من رمان‌های بسیار خوانده‌ام که در مرکز توجه و تبلیغات بعضی نقدهای نشریه‌ای نیز قرار داشته‌اند. اما بارها از یک جمله تا یک صفحه، و از یک عبارت تا یک فصلشان را هم پریده‌ام. خواندنم نیز اصلا آسیب ندیده است. اما خانه ادریسی‌ها، به رغم برخی گرفتاری‌ها یا کم‌توجهی‌ها به تعهد‌های خود در تصویر اصلی رمان و توصیف‌ها یا پرداخت شخصیت‌ها، در مجموع خواهان دقت و پژه خواننده است".  از این رو مختاری به خوانندگان آسان‌گیر داستانهای سهل یادآور می‌شود که با داستان سهلی روبرو نیستند، و آنان را به دقت نظر بیشتر در روایت و به ویژه زبان داستان، که گرایشی به رمزگونگی هم دارد، فرا می‌خواند <ref name=''مختاری''></ref>.
==آنان که خانهٔ ادریسی‌ها را خوانده‌اند==
ایلیا آناهی در مقاله‌ای با عنوان «معماری مقدس خانهٔ ادریسی‌ها» که در مجله بایا شماره سوم منتشر شده‌است ساختار فصل بندی کتاب را موسیقایی تلقی می‌کند. به عقیده‌ی او هر بخش رمان به خاطر بافت موسیقیایی‌اش می‌تواند یک موومان (به فرانسوی: mouvement) به حساب بیاید و فصل‌های هر بخش، میزان. این میزان‌ها کوتاه یا بلندند و گاه مدت زمان نامنظمی دارند، این مسئله ارتباط مستقیم با ریتم رمان دارد آنچنان که برای هر یک از چهار بخش می‌توان نشانه موسیقی گذاشت <ref name=''آناهی''>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=آناهی|نام=ایلیا|عنوان=معماری مقدس خانه ادریسی ها|ژورنال=بایا|مکان=|دوره=|شماره=۳|سال= ۱۳۷۸}}</ref>.


===بازخورد  کاربران در صفحات مجازی===
====[[حسن میرعابدینی]]====
{{گفتاورد تزیینی|رمان با نوعی جزء‌نگاری خاصهٔ رمان رئالیستی قرن نوزدهم پیش می‌رود. [[غزاله علیزاده|علیزاده]] با نثری وصاف، زندگی قهرمانان فرعی را بازگو می‌کند.<ref name=''میرعابدینی''>{{پک|میرعابدینی|۱۳۸۳|ک= صد سال داستان‌نویسی ایران|ص= }}</ref>{{سخ}}
آنچه به رمان عمق و زیبایی می‌بخشد، شکل‌گیری دنیای درونی آدم‌ها حسرت‌ها و رویاهایشان است. وجه مشترک سرنوشت همگی، عشقی است که سال‌ها در طلبش خود را به این در و آن در زده‌اند و حالا انقلاب، سبب تحوّل درونی آن‌هاست. این تغییر درونی آن‌قدر مهم است که انقلاب بیرونی بی‌آن مفهومی ندارد.<ref name=''میرعابدینی''/>}}


کاربران سایت گودریدز خانهٔ ادریسی‌ها را کتابی که در آن از ناپختگی‌های روایت در رمان فارسی در آن دیده نمی‌شود معرفی کرده‌اند و از طرف دیگر زبان ظریف زنانه‌ای را که حتی در توصیف صحنه های خشن رعایت شده است و این خواننده‌ی کتاب دلیل دوست‌داشتنی بنظر آمدن برخی شخصیت‌ها باو وجود رفتارهای ضد انسانی را همین می‌داند. کاربر دیگری معتقد است که شخصیت‌های کتاب سیاه و سفید تصویر نشده‌اند و فضا میان تخیل و واقعیت سیلان دارد و کمتر جایی وصف روایت از کشش تهی می شود.کاربر دیگری قلم نویسنده‌ کتاب را توانا معرفی می‌کند و به طوری که اعتقاد دارد که به نوعی فضاها را زنده کرده که می‌توان از آن‌های بوی عطر عنبر وهاب و عطر کشمیر رحیلا و رکسانا را از میان سطور کتاب استشمام کرد. از سوی دیگر همین کاربر تجربه‌ی خواندن کتاب را دشوار و متفاوت معرفی می‌کند چون اعتقاد دارد که متاب با زبان مغلقی نوشته شده است.
====محمد مختاری====
{{گفتاورد تزیینی|«من رمان‌های بسیار خوانده‌ام که در مرکز توجه و تبلیغات بعضی نقدهای نشریه‌ای نیز قرار داشته‌اند. بارها از یک جمله تا یک صفحه و از یک عبارت تا یک فصلشان را هم پریده‌ام. خواندنم نیز اصلاً آسیب ندیده است. اما خانهٔ ادریسی‌ها، به‌رغم برخی گرفتاری‌ها یا کم‌توجهی‌ها به تعهد‌های خود در تصویر اصلی رمان و توصیف‌ها یا پرداخت شخصیت‌ها درمجموع خواهان دقت و پَژُه خواننده است». ازاین‌رو مختاری به خوانندگان آسان‌گیر داستان‌های سهل یادآور می‌شود که با داستان سهلی روبه‌رو نیستند و آنان را به دقت نظر بیشتر در روایت و به‌ویژه زبان داستان که گرایشی به رمزگونگی هم دارد، فرامی‌خواند<ref name=''مختاری''/>}}


===داستان خانهٔ ادریسی‌ها===
====حمیدرضا فرضی====
رمان درباره ماجراهای ‌خانه‌ای اشرافی در شهری به نام عشق‌آباد است، که بعد از انقلاب بلشویکی انقلابیون برای تصرف به این خانه می‌آیند. انقلابیون گرفتن حق فقرا و مظلومین از اشراف و ثروتمندان را وظیفه‌ی خود می‌دانند و این خانه را که متعلق به خانواده ادریسی‌هاست از آن‌ها می‌گیرند و فقرا و مردم عادی را در آن‌جا اسکان می‌دهند، این کار باعث بوجود آمدن درگیری‌هایی مابین ساکنان اصلی خانه و مردمانی می‌شود که در آن‌جا اسکان داده شده‌اند.{{سخ}}
{{گفتاورد تزیینی|دقّت و ظرافت در وصف و توجّه به جزئیات از خصوصیات نثر [[غزاله علیزاده|علیزاده]] است. او با دقّت کم‌نظیری مکان‌ها، انسان‌ها، اشیا، گل‌ها و گیاهان را توصیف می‌کند؛ مخصوصاً توجّه او به گل‌ها و رنگ‌ها و توصیح آن‌ها، بسیار جالب توجّه و حاکی از خصوصیت زنانهٔ اوست.<ref name=''فرضی''/>}}
ساکنان اصلی خانه خانم ادریسی، لقا، وهاب و یاور(خدمتکار خانه) هستند. خانه ادریسی‌ها اندوهبار است، زن‌های خانواده ادریسی‌ همواره تسلیم خود‌خواهی مردان این خانواده شده‌اند، خانم ادریسی که در جوانی عاشق قباد بوده است به زور به آقای ادریس شوهر داده می‌شود، ولی خانم ادریسی‌ با تولد فرزند سومش رحیلا دوباره شور جوانی در وجودش زنده می‌شود اما رحیلا هم که دختری زیباست به ناچار مجبور به ازدواج با مؤید میشود، از طرف دیگر وهاب نوه پسری خانم ادریسی از کودکی با مادربزرگ خود زندگی کرده، چون پدرش از سفر تفلیس تنها برمی‌گردد و وهاب همیشه مادر خود را مقصر می‌داند. {{سخ}}
وهاب از کودکی دلبسته عمه خود رحیلا است، اما رحیلا در جوانی می‌میرد و از او اتاقی دست‌نخورده با انبوهی از لباس و عطر باقی می‌ماند که وهاب همواره برای مرور خاطرات به آن‌جا می‌رود. لقا چهره زیبایی ندارد و خانم ادریسی بیشتر به رحیلا توجه می‌کند، او زندگی را در انزوا سپری می‌کند و تنها هنر او نواختن پیانو است تا اینکه قهرمان شوکت باعث بروز دیگر توانایی‌های لقا می‌شود. {{سخ}}
ماجرای رمان در حوزه جغرافیایی خاصی می‌گذرد که امروز به آسیای میانه شهرت یافته است، جالب اینکه هیچ اشاره‌ای به ایران (زادگاه نویسنده) نمی‌شود <ref name=''آناهی''></ref>.


===سبک کتاب:===
====ایلیا آناهی====
جلال ستاری رمان خانه ادریسی‌ها را رمانی اسطوره‌گون و نمادپرداز می‌داند <ref name=''ستاری''></ref>. اما در مقاله‌ی "بازتاب رئالیسم در رمان خانه ادریسی‌ها" حمیدرضا فرضی و رستم امانی این رمان را با مبانی رئالیسم ادبی تطبیق داده و آن را رمانی رئالیستی می‌دانند، در همین مقاله به این نکته اشاره می‌شود که بررسی بازتاب رئالیسم در خانه ادریسی‌ها به این معنا نیست که این رمان کاملاً و فقط با ویژگی‌های مکتب رئالیسم منطبق است و به هیچ مکتب و سبک دیگری گرایش ندارد، بلکه برداشت نویسندگان این است که علیزاده در نوشتن این رمان به سبک رئالیسم توجه و گرایش بیشتری داشته است <ref name=''فرضی''>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=فرضی|نام=حمیدرضا|نام خانوادگی۲ = امانی آستمال |نام۲ = رستم|عنوان=بازتاب رئالیسم در رمان خانه ی ادریسی ها.|ژورنال=نشریه پژوهش های نقد ادبی و سبک شناسی|مکان=|دوره=|شماره=۹|سال= ۱۳۹۱}}</ref>..{{سخ}}
در مقاله‌ای با عنوان «معماری مقدس خانهٔ ادریسی‌ها» که در مجله بایا شماره سوم منتشر کرده، ساختار فصل‌بندی کتاب را موسیقایی تلقی می‌کند. به عقیده‌ٔ او هر بخش رمان به‌دلیل بافت موسیقیایی‌اش می‌تواند یک موومان (به‌فرانسوی: mouvement) به‌حساب آید و فصل‌های هر بخش، میزان. این میزان‌ها کوتاه یا بلندند و گاه مدت زمان نامنظمی دارند. این مسئله ارتباط مستقیم با ضرب‌آهنگ رمان دارد. آنچنان که برای هریک از چهار بخش می‌توان نشانهٔ موسیقی گذاشت.<ref name=''آناهی''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= معماری مقدس خانهٔ ادریسی‌ها|ژورنال= بایا|شماره=۳|صفحات=}}</ref>
ایلیا آناهی در مقاله خود در مورد خانهٔ ادریسی‌ها اثر را به طرز سمبلیکی تحلیل می‌کند و خانهٔ ادریسی‌ها را رمانی که با هنر مقدس اتصال یافته می‌داند، و او هنر مقدس را با کشف و شهود مرتبط می‌داند، از این رو به نظر آناهی خانهٔ ادریسی‌ها را نمی‌توان بر مبنای تفکرات نظری در شکل و معنا و شرح بیان کرد و هنر مقدس خارج از تمام نظریه‌ پردازی‌های ادبی است زیرا در آن هدف نه انتقال احساسات است و نه بازسازی طبیعت بلکه رمز و رازی است بر مبنای قوانین آفرینش <ref name=''آناهی''></ref>.


===تأثیر پذیری‌های کتاب:===
===تأثیر پذیری‌های کتاب===
آغاز کتاب که به گفته آناهی یکی از زیباترین آغازهای رمان است با ظرافت تمام به احترام تولستوی، اشاراتی دارد به آغاز آناکارنینا. در سه جمله آغازین خانهٔ ادریسی‌ها کلمه "خانه" سه بار تکرار می‌شود و ناباکوف نشان داده است که در آغاز رمان آناکارنینا در متن آن به زبان روسی کلمه "خانه" هشت بار در شش جمله می‌آید و این تکرار تردستی عمدی از طرف رمان‌نویس است <ref name=''آناهی''></ref>. {{سخ}}
آغاز کتاب که به‌گفته آناهی از آغازهای بسیار زیبا در رمان است با ظرافت تمام به‌احترام تولستوی، اشاراتی دارد به آغاز آناکارنینا. در سه جمله آغازین خانهٔ ادریسی‌ها کلمه «خانه» سه بار تکرار می‌شود و ناباکوف نشان داده است که در آغاز رمان آناکارنینا در متن آن به‌زبان روسی کلمهٔ «خانه» هشت بار در شش جمله می‌آید و این تکرار تردستی عمدی از طرف رمان‌نویس است.<ref name=''آناهی''/>{{سخ}}
فتاح محمدی در معرفی کتاب در نشریه بایا در مورد شباهت کاراکترها چنین می‌نویسد: «شاید بتوان رگه‌هایی از "جلسومینا"ی فیلم جاده فلینی را در وجود لقا دید، شاید بتوان بارقه‌هایی از زن اثیری هدایت را در لایه‌های نهفته شخصیت رکسانا (یا رحیلا) یافت، می‌شود خانم ادریسی را در برخی سویه‌هایش همذات با روایِ عاشقِ مارگریت دوراس در سال‌های پیری‌اش پنداشت». اما محمدی، شوکت را شخصیتی بی‌بدیل که پیش از خود الگویی ندارد معرفی می‌کند و احتمال می‌دهد که شاید بعد از این الگویی بشود برای ساختن و پروراندن کاراکترهایی ناسازه، ‌پیچیده و‌ پیش‌بینی ناپذیر. <ref name=''فتاح''>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=محمدی|نام=فتاح|عنوان=خانه ادریسی ها (غزاله علیزاده).|ژورنال=بایا|مکان=|دوره=|شماره=۳|سال= ۱۳۷۸}}</ref>.
فتاح محمدی در معرفی کتاب در نشریه بایا شباهت کاراکترها را چنین توصیف می‌کند:
:«شاید بتوان رگه‌هایی از «جلسومینا»ی فیلم جاده فلینی را در وجود لقا دید، شاید بتوان بارقه‌هایی از زن اثیری [[صادق هدایت|هدایت]] را در لایه‌های نهفته شخصیت رکسانا (یا رحیلا) یافت. می‌شود خانم ادریسی را در برخی سویه‌هایش هم‌ذات با روایِ عاشقِ مارگریت دوراس در سال‌های پیری‌اش پنداشت». اما [[غزاله علیزاده|علیزاده]] شوکت را شخصیتی بی‌بدیل که پیش از خود الگویی ندارد، معرفی می‌کند و احتمال می‌رود که شاید بعد از این الگویی بشود برای ساختن و پروراندن کاراکترهایی ناسازه، ‌پیچیده و‌ پیش‌بینی‌ناپذیر.<ref name=''فتاح''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= تأثیرپذیرهای شخصیتی در خانهٔ ادریسی‌ها|ژورنال= بایا|شماره= ۳|صفحات=}}</ref>.


===جمله‌های ماندگار کتاب:===
===جمله‌های ماندگار کتاب===
:''وهاب به رکسانا: «از هرجا عبور می‌کنی دنبال عطر تنت را می‌گیرم تا با خط‌های پیکرت در فضا یکی شوم».''{{سخ}}
:وهاب به رکسانا: «از هرجا عبور می‌کنی دنبال عطر تنت را می‌گیرم تا با خط‌های پیکرت در فضا یکی شوم».{ص:)
<center>* * * * *</center>
:«جادوی باستانی تو کوتاه نیست! زن‌های دوران‌های گذشته در وجودت تکرار می‌شوند»(ص:)
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
:''«جادوی باستانی تو کوتاه نیست! زن‌های دوران‌های گذشته در وجودت تکرار می‌شوند، زنگ صدایت نمازخانه سانتاصوفیا را به یادم می‌آورد، نگاهت پرده در پرده تا ته تاریخ می‌رود، همه جا حضور داری،‌ زیر طاقگان قصر گل سرخ ایستاده‌ای،‌ وادی‌الکبیر خروشان را نگاه می‌کنی، در کوچه پس کوچه‌های اورشلیم، سربند سفیدت با باد می‌رود عطر پیکرت می‌پیچد در زیتون‌زارهای بعلبک،‌ جرنگ جرنگ خلخال‌هایت در معبدهای آجانتا طنین انداخته، آتنا نورش را از تو می‌گیرد، خش خش پیراهنت را برده‌ای میان رواق کلیسای شارتر، در عالی‌قاپو تکیه داده‌ای به ستونی اُخرایی و نگاه می‌کنی به فواره‌ آبنمای نقش جهان، در غروب سرخ آگرا، زیر گنبدی سفید، به خواب رفته‌ای تخته‌سنگ لب رود نیل هنوز گرمای تنت را نگه داشته و باد، مویه‌های تو را می‌برد به نیزارها. در تمام رویاهایم از دوران‌های باستانی، ردّ پای تو را می‌بینم، ضمنا میدانم همه جا کنارت بوده‌ام، با نوازش سرانگشت‌هایت به خواب رفته‌ام. اگر هزار سال بعد هم مثل سبزه از خاک برویم در آوندهایم جریان داری. به این می‌گویم جاودانگی»''{{سخ}}
:«اگر هزار سال بعد هم مثل سبزه از خاک برویم در آوندهایم جریان داری. به این می‌گویم جاودانگی»(ص:)
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
:''«تغییر جهان با قواعد نیست، استثناء جهش ایجاد می کند''{{سخ}}
:«تغییر جهان با قواعد نیست، استثنا جهش ایجاد می‌کند(ص:)
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
:''“تا جایی که من می دانم، در تمام عمر یا فکر کرده‌ای یا رویاهای دور و دراز بافته‌ای. یونس را ببین، از صبح می رود خاک سخت و سیاه را شخم می‌زند. اوست که با درون خودش پیکار می‌کند. آرامش را با تواضع به دست می‌آورد. پیروزی با نفس کار شعار و فلسفه نیست، جریانی خاموش در عمق است. هیچ کدام از ما به سادگی به رضا نرسیده‌ایم. سر یک هفته، مسابقه ی برتری شروع می‌شود، همه چیز را می‌سوزاند، غیر از نفرت و پشیمانی.”''{{سخ}}
:«هیچ‌کدام از ما به‌سادگی به رضا نرسیده‌ایم. سر یک هفته، مسابقهٔ برتری شروع می‌شود، همه چیز را می‌سوزاند، غیر از نفرت و پشیمانی.»(ص:)
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
:“دل و جراتش را دارید؟ من پیرم ولی نه این قدر که روی وعده‌های پا در هوا جان دیگران را فدا کنم. شما نک و نال می‌کنید، چون که مأیوسید، اما وقتی کار بالا بگیرد بیش از همه به زندگی چسبیدهاید. روشنفکرهای سرخورده، هرگز قابل اعتماد نیستند، ضعف نفس دارند، شیفتهٔ شهرت و افتخارند، خود را مرکز هستی می‌دانند.”{{سخ}}
:«دل و جرئتش را دارید؟ من پیرم، ولی نه این‌قدر که روی وعده‌های پادرهوا جان دیگران را فدا کنم. شما نک‌ونال می‌کنید، چون که مأیوس‌اید؛ اما وقتی کار بالا بگیرد بیش از همه به زندگی چسبیدهاید. روشن‌فکرهای سرخورده، هرگز درخور اعتماد نیستند، ضعف نفس دارند، شیفتهٔ شهرت و افتخارند، خود را مرکز هستی می‌دانند.»(ص:)
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
:''“خدایا مبادا انسان حاکم شود.”''
:«خدایا مبادا انسان حاکم شود.»(ص:)
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
:''“پیشترها اگر می‌گفتند مجذوب زنی خواهم شد، از ته دل می‌خندیدم؛ هیچ موجودی را بیرون از خودم نمی‌دیدم، تا تو ذره‌ذره آمدی به درونم؛ با هر نبض من می‌تپی. انگار بزرگت کرده‌ام.”''{{سخ}}
:«پیشترها اگر می‌گفتند مجذوب زنی خواهم شد، از ته دل می‌خندیدم؛ هیچ موجودی را بیرون از خودم نمی‌دیدم، تا تو ذره‌ذره آمدی به درونم؛ با هر نبض من می‌تپی. انگار بزرگت کرده‌ام.»(ص:)
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
:''“بگو از کجا می‌آیی؟ چرا به هیچ‌کس شبیه نیستی؟ چرا به همه شبیهی؟ تو را همه‌جا می‌بینم: در قطره‌های باران، بین غنچه‌های گل سرخ، سیبی که از شاخه می‌افتد، انگار در منی.”''
:«بگو از کجا می‌آیی؟ چرا به هیچ‌کس شبیه نیستی؟ چرا به همه شبیهی؟ تو را همه‌جا می‌بینم: در قطره‌های باران، بین غنچه‌های گل سرخ، سیبی که از شاخه می‌افتد، انگار در منی.»(ص:)


===بازخورد کاربران تارنمای گودریدز<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.goodreads.com/book/show/348598._‏|عنوان= نظرات کاربران با ملیت‌های گوناگون}}</ref>===
* خانهٔ ادریسی‌ها را اثر می‌دانند که در آن از ناپختگی‌های روایت در رمان فارسی، دیده نمی‌شود و از دیگر سوی زبان ظریف زنانه‌ای را که حتی در توصیف صحنه‌های خشن رعایت شده، دلیل دوست‌داشتنی به‌نظرآمدن برخی شخصیت‌های مرتکب رفتارهای ضدانسانی می‌داند.
* شخصیت‌های رمان سیاه و سفید تصویر نشده‌اند و فضا میان تخیل و واقعیت سیلان دارد و کمتر جایی وصف روایت از کشش تهی می شود.
* قلم نویسنده‌، تواناست. طوری‌که به نوعی فضاها را زنده کرده که می‌توان از آن‌های بوی عطر عنبر وهاب و عطر کشمیر رحیلا و رکسانا را از میان سطور کتاب استشمام کرد. تجربه‌ٔ خواندن کتاب، دشوار و متفاوت است؛ چون متاب(توبه و بازگشت به حق) با زبان مغلقی(مبهم) نوشته شده است.
[[پرونده:Jeld.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''چاپ اول انتشارات توس'''</center>]]
==مشخصات کتاب‌شناختی==
==مشخصات کتاب‌شناختی==
::کتاب خانهٔ ادریسی‌ها در دو انتشارات توس و تیراژه منتشر شده‌است:{{سخ}}
* انتشارات تیراژه: خانهٔ ادریسی‌ها در این انتشارات دو بار و درمجموع ۶هزارو۴۰۰ نسخه چاپ‌ شد. ابتدا سال۱۳۷۰ در دو جلد، جلد اول با ۳۵۲ صفحه و جلد دوم با ۴۰۶ صفحه که تیراژ این نوبت چاپ ۴هزارو۴۰۰ نسخه بود. بار دوم، سال۱۳۷۸ با تیراژ ۲هزار نسخه است.
انتشارات تیراژه: ابتدا کتاب در سال ۱۳۷۰ در انتشارات تیراژه و در دو مجلد (جلد اول ۳۵۲ صفحه و جلد دوم ۴۰۶ صفحه) انتشاریافته که تیراژ این نوبت چاپ ۴٬۴۰۰ نسخه و درمجموع خانهٔ ادریسی‌ها در این انتشارات دوبار چاپ‌شده که بار دوم در سال ۱۳۷۸ و در تیراژ ۲٬۰۰۰ نسخه است، درمجموع ۶٬۴۰۰ نسخه از این کتاب در نشر تیراژه چاپ‌شده است.{{سخ}}
* انتشارات توس: این انتشارات اولین بار به سال۱۳۷۷ در نسخه‌ٔ تک‌جلدی با ۶۲۷ صفحه‌ در ۳هزارو۳۰۰ نسخه رمان را چاپ کرد که ضمیمهٔ آن دو نقد و بررسی افزوده بود: «درد جاودانگی» از [[جلال ستاری]] و «پیچیدگی‌های سرنوشت یک خانه» از [[محمد مختاری]].
انتشارات توس: پس از انتشار کتاب در سال ۱۳۷۰ غزاله علیزاده کتاب را مورد تجدیدنظر قرار داده و انتشارات توس این نکته را در نسخه‌ی تک‌جلدی‌ای (۶۲۷ صفحه‌ای) که در سال ۱۳۷۷ برای اولین چاپ ( در تیراژ ۳٬۳۰۰ نسخه) در این انتشارات از این کتاب منتشر کرده است منظور کرده. در انتهای این نسخه‌ی تک‌جلدی دو نقد و بررسی افزوده شده است: «درد جاودانگی» از جلال ستاری و «پیچیدگی‌های سرنوشت یک خانه» از زنده‌یاد محمد مختاری.
[[پرونده:Jeld.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''طرح جلد کتاب در چاپ اول انتشارات توس'''</center>]]


==منبع‌شناسی رمان==
* «تحلیل مقایسه‌ای دو رمان «[[سمفونی مردگان]]» و «خانهٔ ادریسی‌ها» با تأکید بر مضامین اجتماعی» عنوان مقاله‌ای است نوشتهٔ حسن چاو دکتری زبان و ادبیات فارسی که زیرنظر حسین‌علی قبادی، سعید بزرگ بیگدلی و مصطفی گرجی به نتیجه رسیده است. مقاله حاصل پایان‌نامه‌ای جامع است که مفصل نهاد خانواده و دلایل فروپاشی آن را در دو رمان [[عباس معرفی|معروفی]] و [[غزاله علیزاده|علیزاده]] تحلیل می‌کند. پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی این مقاله را در ماهنامهٔ بهار۱۳۹۵، شمارهٔ نخست از سال ششم نشر داده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.virascience.com/paper/%D8%AA%D8%AD%D9%84%DB%8C%D9%84-%D9%85%D9%82%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%88-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D9%85%D9%81%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%80-%D8%A7%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%B3%DB%8C%D9%87%D8%A7-%D8%A8%D8%A7-%D8%AA%D8%A3%DA%A9%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%B1-%D9%85%D8%B6%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C/|عنوان= تحلیل مقایسه‌ای اثر با سمفونی مردگان}}</ref>
* حمیدرضا فرضی و فرزانه خسرو حسینی تحت مقاله‌ای با نام «تحلیل روان‌شناختی شخصیت‌های برجسته رمان خانهٔ ادریسی‌ها» به تحلیل و بررسی شخصیت‌های کتاب از منظری روانکاوانه پرداخته‌اند.<ref name=''فرضی۲''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= تحلیل روان‌شناختی شخصیت‌های برجسته رمان خانهٔ ادریسی‌ها|ژورنال= ادبیات فارسی|شماره= ۱۸|صفحات=}}</ref>
* درباره‌ شخصیت وهاب، رویا یدالهی شاه‌راه مقاله‌ای با عنوان «تکامل شخصیت وهاب در زمینه عشق در داستان خانۀ‌ ادریسی‌ها برمبنای الگوی سفر قهرمان جوزف کمپبل» منتشر کرده‌ است.<ref name=''شاه‌راه''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= تکامل شخصیت وهاب در زمینه عشق در داستان خانۀ‌ ادریسی‌ها برمبنای الگوی سفر قهرمان جوزف کمپبل|ژورنال= نقد ادبی|شماره= ۲۴|صفحات=}}</ref>


==منبع‌شناسی (پایان‌نامه و مقاله نوشته شده دربارهٔ کتاب)==
==جستارهای وابسته==
* {{یادکرد وب|نشانی = https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1093132/%d8%aa%da%a9%d8%a7%d9%85%d9%84-%d8%b4%d8%ae%d8%b5%db%8c%d8%aa-%d9%88%d9%87%d8%a7%d8%a8-%d8%af%d8%b1-%d8%b2%d9%85%db%8c%d9%86%d9%87-%d8%b9%d8%b4%d9%82-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d8%ae%d8%a7%d9%86%db%80-%d8%a7%d8%af%d8%b1%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%87%d8%a7-%d8%a8%d8%b1-%d9%85%d8%a8%d9%86%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%84%da%af%d9%88%db%8c-%d8%b3%d9%81%d8%b1-%d9%82%d9%87%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%ac%d9%88%d8%b2%d9%81-%da%a9%d9%85%d9%be%d8%a8%d9%84?q=%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87%20%D8%A7%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%B3%DB%8C%20%D9%87%D8%A7&score=385.7929&rownumber=1 ‏|عنوان = تکامل شخصیت وهاب در زمینه عشق در داستان خانۀ ادریسی‌ها بر مبنای الگوی سفر قهرمان جوزف کمپبل|ناشر = فصلنامه علمی پژوهشی نقد ادبی |تاریخ انتشار = زمستان ۱۳۹۲  |تاریخ بازدید = ۲۲ تیر ۱۳۹۸}}
* «محاکات ([[غزاله علیزاده]])» که به «محاکات» نیز شناخته می‌شود مستندی است به تدوین و کارگردانیِ پگاه آهنگرانی. آهنگرانی طی ۵۲ دقیقه علاوه‌بر پرداخت مختصر به زندگی علیزاده، تلاش کرده تا با نزدیکان و دوستان و چهره‌های نام‌آشنا در ادبیات همچون [[محمدعلی سپانلو]] و سرشناسانی در سینما نظیر [[بهرام بیضایی]] مخاطب را با شخصیت این نویسند و چگونگی مرگ وی آشنا کند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://apera.ir/%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF-%D9%85%D9%8F%D8%AD%D8%A7%DA%A9%D8%A7%D8%AA-%D8%BA%D8%B2%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D9%BE%DA%AF%D8%A7/|عنوان= محاکات ([[غزاله علیزاده]])|ناشر= آپرا|تاریخ بازدید= ۲۲تیر۱۳۹۸}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.kanape.ir/movies/pa_mohakate_ghazaleh_alizade|عنوان= مستندی از پگاه آهنگرانی}}</ref> تحلیل مستند و نقدهای وارده بر آن نیز خواندنی است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://meidaan.com/archive/69957|عنوان= «غیبت» دوبارهٔ خانم علیزاده}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://shahrgon.com/%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D8%A7%DA%A9%D8%A7%D8%AA-%D8%BA%D8%B2%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87/|عنوان= جستاری بر محاکات}}</ref>
* {{یادکرد وب|نشانی = https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1458391/%d8%aa%d8%ad%d9%84%db%8c%d9%84-%d8%b1%d9%88%d8%a7%d9%86-%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%ae%d8%aa%db%8c-%d8%b4%d8%ae%d8%b5%db%8c%d8%aa-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%ac%d8%b3%d8%aa%d9%87-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d8%a9-%d8%a7%d8%af%d8%b1%db%8c%d8%b3%db%8c-%d9%87%d8%a7?q=%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87%20%D8%A7%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%B3%DB%8C%20%D9%87%D8%A7&score=296.68097&rownumber=5‏|عنوان = تحلیل روان شناختی شخصیت های برجسته رمان «خانة ادریسی¬ها»|ناشر = فصلنامه ادببات فارسی |تاریخ انتشار = پاییز و زمستان ۱۳۹۰  |تاریخ بازدید = ۲۲ تیر ۱۳۹۸}}
 


==نوا، نما و نگاه==
==نوا، نما و نگاه==
===صدای نویسنده===
===صدای نویسنده===
* {{یادکرد وب|نشانی = https://www.youtube.com/watch?v=W_wNyFo3yr4 ‏|عنوان = "داروگ شعری از نیما یوشیج با صدای غزاله عليزاده
[[پرونده:Ghazaleh.sot.mp3|150px|thumb|راست|<center>'''«ترا من چشم در راهم»{{سخ}}سرودهٔ [[نیما یوشیج]] با صدای [[غزاله علیزاده]]'''</center>]]
|ناشر = Arghanoun در یوتیوب |تاریخ انتشار =  |تاریخ بازدید = ۲۲ تیر ۱۳۹۸}}
* {{یادکرد وب|نشانی = https://www.youtube.com/watch?v=WzZ5U8WRQ2w ‏|عنوان = "ترا من چشم در راهم" با صدای زنده یاد غزاله عليزاده
|ناشر = Arghanoun در یوتیوب |تاریخ انتشار =  |تاریخ بازدید = ۲۲ تیر ۱۳۹۸}}
==جستارهای وابسته==
[[غزاله علیزاده]]


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
==منابع==
==منابع==
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = اسماعیل‌پور|نام = ابوالقاسم|نام خانوادگی۲ = اولاد|نام۲ = فروغ|عنوان = اسطوره و نماد در ادبیات و هنر(گفتگو با جلال ستاری)|ناشر = چشمه|شهر = تهران|سال = ۱۳۹۷}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی۱= اسماعیل‌پور|نام۱= ابوالقاسم|نام خانوادگی۲= اولاد|نام۲= فروغ|عنوان= اسطوره و نماد در ادبیات و هنر(گفت‌وگو با جلال ستاری)|ناشر= چشمه|شهر= تهران|سال= ۱۳۹۷|شابک= ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹-۹۲۶-۰}}
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=آناهی|نام=ایلیا|عنوان=معماری مقدس خانه ادریسی ها |ژورنال=نشریه بایا|مکان= |دوره= |شماره=۳ |سال=۱۳۷۸}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= میرعابدینی|نام= حسن|عنوان= صدسال داستان‌نویسی ایران(ج.سوم‌وچهارم)|جلد= مجلد دوم|سال= ۱۳۸۳|ناشر= چشمه|مکان= تهران|شابک= ۹۶۴-۶۱۹۴-۷۸-۸}}
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=محمدی|نام=فتاح|عنوان=خانهٔ ادریسی‌ها(غزاله علیزاده) |ژورنال=نشریه بایا|مکان= |دوره= |شماره=۳ |سال=۱۳۷۸}}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= آناهی|نام= ایلیا|عنوان= معماری مقدس خانهٔ ادریسی‌ها|ژورنال= نشریه بایا|مکان= تهران|شماره=۳|سال=۱۳۷۸}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = مختاری|نام = محمد|عنوان = پیچیدگی سرنوشت یک خانه (ضمیمه‌ی کتاب خانه ادریسی‌ها)|ناشر = توس|شهر = تهران|سال = ۱۳۷۷}}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= محمدی|نام= فتاح|عنوان= تأثیرپذیرهای شخصیتی در خانهٔ ادریسی‌ها|ژورنال= بایا|مکان= تهران|شماره= ۳|سال= ۱۳۷۸}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = ستاری|نام = جلال|عنوان = درد جاودانگی (ضمیمه‌ی کتاب خانه ادریسی‌ها)|ناشر = توس|شهر = تهران|سال = ۱۳۷۷}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= مختاری|نام= محمد|عنوان= پیچیدگی سرنوشت یک خانه (ضمیمه‌ٔ کتاب خانهٔ ادریسی‌ها)|ناشر= توس|شهر = تهران|سال= ۱۳۷۷}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= ستاری|نام= جلال|عنوان= درد جاودانگی (ضمیمه‌ٔ کتاب خانهٔ ادریسی‌ها)|ناشر= توس|شهر= تهران|سال= ۱۳۷۷}}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱= فرضی|نام۱= حمیدرضا|نام خانوادگی۲= امانی آستمال |نام۲= رستم|عنوان= بازتاب رئالیسم در رمان خانهٔ ادریسی‌ها|ژورنال= نشریه پژوهش‌های نقد ادبی و سبک‌شناسی|مکان= تهران|شماره= ۹|سال= ۱۳۹۱}}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱= فرضی|نام۱= حمیدرضا|نام خانوادگی۲= خسروحسینی|نام۲= فرزانه|عنوان= تحلیل روان‌شناختی شخصیت‌های برجسته رمان خانهٔ ادریسی‌ها|ژورنال= ادبیات فارسی|مکان= تهران|شماره= ۱۸|سال= ۱۳۹۰}}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= یدالهی شاه‌راه|نام= رویا|عنوان= تکامل شخصیت وهاب در زمینه عشق در داستان خانۀ‌ ادریسی‌ها برمبنای الگوی سفر قهرمان جوزف کمپبل|ژورنال= نقد ادبی|مکان= تهران|شماره=۲۴|سال= ۱۳۹۲}}


==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
*{{یادکرد وب|نشانی=https://www.kanape.ir/movies/pa_mohakate_ghazaleh_alizade|عنوان=محاکات غزاله علیزاده، مستندی ساخته پگاه آهنگرانی است که به زندگی این نویسنده خصوصا مرگ وی پرداخته است.|انتشارات=|کد خبر=|تاریخ انتشار=۱۳۸۶|تاریخ بازبینی=۲۲ تیر ۱۳۹۸ }}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.madomeh.com/site/news/news/8425.htm|عنوان= نگاهی به کتاب خانه ادریسی‌ها|ناشر= مَدّومِه|تاریخ انتشار= ۱۲شهریور۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ۸خرداد۱۳۹۹}}
* {{یادکرد وب|نشانی = https://www.goodreads.com/book/show/348598._‏|عنوان = نظرات کاربران از ملیت‌های گوناگون|ناشر = گودریدز|تاریخ انتشار = |تاریخ بازدید = ۷تیر۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://apera.ir/%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF-%D9%85%D9%8F%D8%AD%D8%A7%DA%A9%D8%A7%D8%AA-%D8%BA%D8%B2%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D9%BE%DA%AF%D8%A7/|عنوان= محاکات ([[غزاله علیزاده]])|ناشر= آپِرا|تاریخ بازدید= ۲۲تیر۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.kanape.ir/movies/pa_mohakate_ghazaleh_alizade|عنوان= مستندی از پگاه آهنگرانی|ناشر= کاناپه|تاریخ بازدید= ۲۲تیر۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.goodreads.com/book/show/348598._‏|عنوان= نظرات کاربران با ملیت‌های گوناگون|ناشر= گودریدز|تاریخ بازدید= ۷تیر۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://meidaan.com/archive/69957|عنوان= «غیبت» دوبارهٔ خانم علیزاده|ناشر= میدان|تاریخ انتشار= ۲۱اردیبهشت۱۳۹۹|تاریخ بازدید= ۸خرداد۱۳۹۹}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://shahrgon.com/%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D8%A7%DA%A9%D8%A7%D8%AA-%D8%BA%D8%B2%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87/|عنوان= جستاری بر محاکات|ناشر= شهرگان|تاریخ انتشار= ۱۶فروردین۱۳۹۹|تاریخ بازدید= ۸خرداد۱۳۹۹}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.virascience.com/paper/%D8%AA%D8%AD%D9%84%DB%8C%D9%84-%D9%85%D9%82%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%88-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D9%85%D9%81%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%80-%D8%A7%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%B3%DB%8C%D9%87%D8%A7-%D8%A8%D8%A7-%D8%AA%D8%A3%DA%A9%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%B1-%D9%85%D8%B6%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C/|عنوان= تحلیل مقایسه‌ای دو رمان «[[سمفونی مردگان]]» و «خانهٔ ادریسی‌ها» با تأکید بر مضامین اجتماعی|ناشر= ادبیات معاصر(ص:۱۳۵تا۱۵۶)|تاریخ انتشار= ۱۹خرداد۱۳۹۵|تاریخ بازدید= ۸خرداد۱۳۹۹}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۸ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۰۳

خانهٔ ادریسی‌ها
ماجرای خانه‌ای اشرافی
نویسندهغزاله علیزاده
ناشرتوس و تیراژه
تاریخ نشر۱۳۷۰
شابک۹۶۴-۳۱۵-۵۱۳-۷
تعداد صفحات۶۲۷
موضوعانتقاد از مردسالاری، خشونت‌گرایی و فقر
زبانفارسی

خانهٔ ادریسی‌ها رمانی از غزاله علیزاده در سبک واقع‌گرایی دربارهٔ ماجرای خانواده‌ای اشرافی است. لوح زرین و دیپلم افتخار «جایزه بیست‌سال ادبیات داستان‌نویسی» از سوی وزارت ارشاد[۱] جوایز این اثر است و دو انتشاراتی تیراژه و توس تا سال۱۳۷۷ جمعاً نزدیک به ۱۰هزار نسخه از آن را روانه بازار کردند.

* * * * *

علیزاده که این رمان را سال۱۳۶۹ به‌پایان رساند و نخستین بار در سال۱۳۷۰ منتشر کرد با موشکافیِ تمام، بدی‌ها و زشتی‌های اجتماعی وصف‌شده در رمان خانه‌ٔ ادریسی‌ها را کاویده و جنبه‌‌های مختلف آن را به‌تصویر کشیده‌ است. او از فقر، گرسنگی، فلاکت و بیچارگی و... سخن‌گفته و تصویری راستین و واقع‌گرایانه را از اجتماع ترسیم کرده‌ است؛ او مخصوصاً فقر و گرسنگی طبقهٔ پایین و فساد طبقهٔ اشراف را توصیف‌ کرده و از مردسالاری و خشونت به زنان، سخت انتقاد کرده و تمایلات فمینیستی خودش را ابراز کرده‌ است.

اگر اکنون نام خانهٔ ادریسی‌ها را شنیده‌اید

خلاصهٔ قصه

خانه‌ای که غزاله رمان کرده در عشق‌آباد است. خانه‌ای اشرافی با ساکنانی در حسرت عشق واقعی. همین را هم انقلابیون می‌گیرند تا زیستگاه فقرا کنند. هم واقع‌گراست و هم فراواقع‌گرا. اینکه اشراف‌زاده باشی و به‌ندرت روی خوش زندگی ببینی و اینکه فقیر باشی و با دخالت کسی یا کسانی، طعم اشراف‌زادگی بچشی، حتی شده برای چند صباحی. به‌هرروی، دورازباور نیست که در این میان قربانی هم بدهی و... .

خانهٔ‌ ادریسی‌ها به چه می‌پردازد؟

بی‌درنگ پس از پیروزی انقلاب بلشویکی، بازماندگان خانواده اشراف و پدرسالاری ادریسی‌ها که در خانه‌ای بزرگ و مجلٌل، همچون کاخ، زندگی می‌کنند، دستخوش بحران‌های طوفان‌آسای برخاسته از انقلاب می‌شوند: در خانه‌شان اشخاصی ناهمگن را جای می‌دهند که عموماً با آداب و رسوم زندگانی اشرافی آشنایی ندارند و درنتیجه آشفتگی‌ها برمی‌انگیزند و سرانجام هریک از گوشه‌ای فرامی‌روند.

«بروز آشفتگی در هیچ‌ خانه‌ای ناگهانی نیست، بین شکاف چوب‌ها، تای ملافه‌ها، درز دریچه‌ها و چین پرده‌ها غبار نرمی می‌نشیند. به انتظار بادی که از دری گشوده به خانه راه بیابد و اجزای پراکندگی را از کمین‌گاه آزاد کند. در خانهٔ ادریسی‌ها زندگی به روال همیشه بود.»

این آغاز روایت یک خانه است که هم موضوع نگاه نویسنده است و هم طرز نگاه او را از آن خود کرده‌ و هم منظره‌های اصلی روایت را معین می‌کند. و هم به ساخت صلیبی داستان بدل شده تا تصویر اصلی رمان را برای تعمیم به جامعه و جهان فراهم آورد. البته این آغاز، خود یادآور آغاز یکی از بزرگ‌ترین رمان‌های جهان نیز هست و غزاله علیزاده به نشانهٔ ادای دین به آموزه‌هایی که از تجربه و سنت رمان جهان فراگرفته، بر حرمت آنا کارنین در این آغاز تأکید کرده است:[۲] همهٔ خانواده‌های خوشبخت به‌هم شبیه‌اند؛ اما تیره‌بختی یک خانواده بدبخت مخصوص به خود اوست. در خانه ابلونسکی همه چیز وارونه شده بود.

ساکنان خانهٔ ادریسی‌ها

خانم ادریسی: مادر خانواده، ادریسی و پیرزن است. مادر سه فرزند: پدر وهاب، لقا و رحیلا.
لقا: دوشیزه‌ای حدوداً چهل‌ساله که از مردان گریزان است و معمولاً در انزوای اتاق خود به نواختن پیانو مشغول است.
یاور: پیرمردی که از سال‌های دور پیشکار خانهٔ ادریسی‌هاست و بسیاری از رازهای خانهٔ ادریسی‌ها و ساکنان آن را در سینه دارد.

قهرمان شوکت: از اعضای اصلی آتشخانه در خانهٔ ادریسی‌ها که وظیفه‌ دارد نظم خانه را برقرار کند و همواره با لباس فرمی که مدال‌های مختلفی از عملیات‌های مختلفش از آن آویزان است حاضر می‌شود.

وهاب: پسری سی‌ساله که شکسته ‌شده است و بیشتر نشان می‌دهد شانه‌های لاغری دارد و نوهٔ خانم ادریسی و برادرزاده لقا و رحیلاست. او در انگلستان درس‌خوانده و بسیار اهل مطالعه است و کتابخانه پروپیمانی هم دارد.

بودجه‌بندی کتاب

کتاب در نخستین چاپ به‌صورت دو جلدی منتشر شد؛ اما انتشارات توس از چاپ دوم کتاب را با حروف‌چینی جدید در یک مجلد چاپ کرده است. رمان در چهار بخش روایت می‌شود که هر بخش خود به فصول کوچک‌تری تقسیم می‌شوند:

بخش اول: سیزده فصل
بخش دوم: چهارده فصل
بخش سوم: هجده فصل
بخش چهارم: ده فصل.
متن تقدیم به‌قلم غزاله علیزاده

تقدیم به

غزاله علیزاده در آغاز کتاب با دست خط خود این کتاب را به مادرش تقدیم کرده‌ است:

«پیشکش به قدم‌های مادرم،‌ سرو سبز زندگی من که در پرورش ما قد سرفرازش کمان شد. آزاده‌ٔ بزرگ، برای‌اینکه زنده بمانم همیشه خرّم باش»
غزاله علیزاده
بیست‌وپنجم دی‌ماه۱۳۷۱

چرا خانهٔ ادریسی‌ها؟!

ساختار و نثر این رمان به‌گونه‌ای است که خواننده را به جهان که نویسنده ساخته‌ است می‌برد، این جهان ذهنی که به اعتقاد بسیار از منتقدان جهانی اسطوره‌ای است، برآمده از درد مشترک انسان‌ها یعنی جاودانگی است و عشق به‌مثابهٔ اکسیری که آدم را جاودانه می‌کند به خواننده شناسانده می‌شود. از سوی دیگر در جنبه‌ٔ واقع‌گرایانه‌ٔ رمان خواننده با بسیاری از دغدغه‌های مدرن مانند اختلافات طبقاتی بارز و حقوق پایمال‌شدهٔ زنان در جامعه درگیر می‌شود. با این اوصاف خواندن رمان علیزاده را می‌توان سفری در دغدغه‌های انسان امروزی از جنبه‌های مختلف تلقی کرد.
جلال ستاری این رمان را یک رمان کاملاً اسطوره‌گون معرفی می‌کند و اعتقاد دارد که از معدود آثار ادبیات معاصر ایران است که نویسنده‌اش از اسطوره‌ها به‌شکل صحیحی برای روایت‌گری بهره برده‌‌ است. ستاری معتقد است در باطن خانهٔ ادریسی‌ها و به‌موازات آنچه در رویه می‌گذرد، نبض حیاتی که بسان رود خروشان در ژرفای خاک جاری است می‌تپد و همین نگرش نویسنده‌ است که او را به داستان جذب کرده و تا به آخر با آن همراه شده است.[۳] ستاری این لایه نهان را همانند نسج کهنه‌ای که با تار و پود عشق و رویا و کیمیا بافته‌ شده‌ است توصیف می‌کند و بعد به این اشاره می‌کند که اگر این گونه در رمان بنگریم گویی نگاره‌نمایی به دست گرفته‌ایم که با هر چرخش نگاره‌های گوناگون در برابر دیده‌گانمان به نمایش درمی‌آید. وی خمیرمایه کار را نیز چنین توصیف می‌کند: «من واژه‌ای گویاتر از شوق برای آن نمی‌یابم: شوق عشق، شوق حیات سرمدی، شوق رستاخیز که در پس هر مرگی است و خمیرمایهِ این جذبه و شوق اشتیاق بی‌گمان عشق است و بیهوده نیست که داستان در عشق‌آباد می‌گذرد در شارستان عشق.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

با ژرفای بیشتر، رمان را بخوانیم

داستان خانهٔ ادریسی‌ها

ماجرایی است از خانواده‌ای اشرافی در شهر عشق‌آباد که بعد از انقلاب بلشویکی، انقلابیون برای تصرف به خانه آن‌ها می‌آیند. انقلابیون گرفتن حق فقرا و مظلومان از اشراف و ثروتمندان را وظیفه‌ٔ خود می‌دانند و این خانه را که متعلق به خانواده ادریسی‌هاست از آن‌ها می‌گیرند و فقرا و مردم عادی را در آنجا اسکان می‌دهند. این کار سبب درگیری‌هایی بین ساکنان اصلی خانه و تازه‌اسکان‌یافته‌ها می‌شود.
ساکنان اصلی خانه، خانم ادریسی، لقا و وهاب‌اند که یاور خدمت‌شان می‌کند. خانهٔ ادریسی‌ها اندوه‌بار است، زن‌های خانه همواره تسلیم خود‌خواهی مردان این خانواده‌اند. خانم ادریسی که در جوانی عاشق قباد بود، به‌زور به آقای ادریس شوهر داده می‌شود؛ ولی خانم ادریسی‌ با تولد فرزند سومش رحیلا دوباره شور جوانی در وجودش زنده می‌شود. رحیلا نیز دختری زیباست که به‌ناچار تن به ازدواج با مؤید می‌دهد. از طرفی وهاب نوهٔ پسری خانم ادریسی از کودکی با مادربزرگ زندگی کرده؛ چون پدرش از سفر تفلیس تنها برمی‌گردد و وهاب همیشه مادر خود را مقصر می‌داند.
وهاب از کودکی دلبسته عمهٔ خود رحیلاست؛ اما رحیلا در جوانی خاموش می‌شود و از او اتاقی دست‌نخورده با انبوهی از لباس و عطر باقی می‌ماند که وهاب همواره برای مرور خاطرات به آنجا می‌رود. لقا چهره زیبایی ندارد و خانم ادریسی بیشتر به رحیلا توجه می‌کند. لقا زندگی را در انزوا سپری می‌کند و تنها هنرش نواختن پیانوست تااینکه قهرمان‌شوکت دیگر توانایی‌های لقا را به‌ظهور می‌رساند.
ماجرای رمان در حوزهٔ جغرافیایی خاصی می‌گذرد که امروز به آسیای میانه شهرت یافته است، جالب‌اینکه هیچ اشاره‌ای به ایران، یعنی زادگاه نویسنده، نمی‌شود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

سبک کتاب

جلال ستاری رمان خانهٔ ادریسی‌ها را رمانی اسطوره‌گون و نمادپرداز می‌داند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد اما در مقاله‌ٔ «بازتاب رئالیسم در رمان خانهٔ ادریسی‌ها» حمیدرضا فرضی و رستم امانی این رمان را با مبانی رئالیسم ادبی تطبیق داده و آن را رمانی رئالیستی می‌دانند، در همین مقاله به این نکته اشاره می‌شود که بررسی بازتاب رئالیسم در خانهٔ ادریسی‌ها به این معنا نیست که این رمان کاملاً و فقط با ویژگی‌های مکتب رئالیسم منطبق است و به هیچ مکتب و سبک دیگری گرایش ندارد؛ بلکه برداشت نویسندگان این است که علیزاده در نوشتن این رمان به سبک رئالیسم توجه و گرایش بیشتری داشته است.[۴]
ایلیا آناهی در مقاله خود، این اثر را به‌طرز سمبلیکی تحلیل می‌کند و آن را رمانی که با هنر مقدس اتصال یافته می‌داند. آناهی هنر مقدس را با کشف و شهود مرتبط می‌داند؛ ازاین‌رو به نظر وی خانهٔ ادریسی‌ها را نباید برمبنای تفکرات نظری در شکل و معنا و شرح بیان کرد و هنر مقدس خارج از تمام نظریه‌‌پردازی‌های ادبی است؛ زیرا در آن هدف نه انتقال احساسات است و نه بازسازی طبیعت، بلکه رمز و رازی است برمبنای قوانین آفرینش.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

اظهارنظر اهالی ادبیات و روشن‌فکران

میرعابدینی:
آنچه به رمان عمق و زیبایی می‌بخشد، شکل‌گیری دنیای درونی آدم‌ها حسرت‌ها و رویاهایشان است. وجه مشترک سرنوشت همگی، عشقی است که سال‌ها در طلبش خود را به این در و آن در زده‌اند و حالا انقلاب، سبب تحوّل درونی آن‌هاست. این تغییر درونی آن‌قدر مهم است که انقلاب بیرونی بی‌آن مفهومی ندارد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
♦ ♦ ♦ ♦ ♦

جلال ستاری

حسن میرعابدینی

محمد مختاری

حمیدرضا فرضی

ایلیا آناهی

در مقاله‌ای با عنوان «معماری مقدس خانهٔ ادریسی‌ها» که در مجله بایا شماره سوم منتشر کرده، ساختار فصل‌بندی کتاب را موسیقایی تلقی می‌کند. به عقیده‌ٔ او هر بخش رمان به‌دلیل بافت موسیقیایی‌اش می‌تواند یک موومان (به‌فرانسوی: mouvement) به‌حساب آید و فصل‌های هر بخش، میزان. این میزان‌ها کوتاه یا بلندند و گاه مدت زمان نامنظمی دارند. این مسئله ارتباط مستقیم با ضرب‌آهنگ رمان دارد. آنچنان که برای هریک از چهار بخش می‌توان نشانهٔ موسیقی گذاشت.[۷]

تأثیر پذیری‌های کتاب

آغاز کتاب که به‌گفته آناهی از آغازهای بسیار زیبا در رمان است با ظرافت تمام به‌احترام تولستوی، اشاراتی دارد به آغاز آناکارنینا. در سه جمله آغازین خانهٔ ادریسی‌ها کلمه «خانه» سه بار تکرار می‌شود و ناباکوف نشان داده است که در آغاز رمان آناکارنینا در متن آن به‌زبان روسی کلمهٔ «خانه» هشت بار در شش جمله می‌آید و این تکرار تردستی عمدی از طرف رمان‌نویس است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
فتاح محمدی در معرفی کتاب در نشریه بایا شباهت کاراکترها را چنین توصیف می‌کند:

«شاید بتوان رگه‌هایی از «جلسومینا»ی فیلم جاده فلینی را در وجود لقا دید، شاید بتوان بارقه‌هایی از زن اثیری هدایت را در لایه‌های نهفته شخصیت رکسانا (یا رحیلا) یافت. می‌شود خانم ادریسی را در برخی سویه‌هایش هم‌ذات با روایِ عاشقِ مارگریت دوراس در سال‌های پیری‌اش پنداشت». اما علیزاده شوکت را شخصیتی بی‌بدیل که پیش از خود الگویی ندارد، معرفی می‌کند و احتمال می‌رود که شاید بعد از این الگویی بشود برای ساختن و پروراندن کاراکترهایی ناسازه، ‌پیچیده و‌ پیش‌بینی‌ناپذیر.[۸].

جمله‌های ماندگار کتاب

وهاب به رکسانا: «از هرجا عبور می‌کنی دنبال عطر تنت را می‌گیرم تا با خط‌های پیکرت در فضا یکی شوم».{ص:)
* * * * *
«جادوی باستانی تو کوتاه نیست! زن‌های دوران‌های گذشته در وجودت تکرار می‌شوند»(ص:)
* * * * *
«اگر هزار سال بعد هم مثل سبزه از خاک برویم در آوندهایم جریان داری. به این می‌گویم جاودانگی»(ص:)
* * * * *
«تغییر جهان با قواعد نیست، استثنا جهش ایجاد می‌کند.»(ص:)
* * * * *
«هیچ‌کدام از ما به‌سادگی به رضا نرسیده‌ایم. سر یک هفته، مسابقهٔ برتری شروع می‌شود، همه چیز را می‌سوزاند، غیر از نفرت و پشیمانی.»(ص:)
* * * * *
«دل و جرئتش را دارید؟ من پیرم، ولی نه این‌قدر که روی وعده‌های پادرهوا جان دیگران را فدا کنم. شما نک‌ونال می‌کنید، چون که مأیوس‌اید؛ اما وقتی کار بالا بگیرد بیش از همه به زندگی چسبیدهاید. روشن‌فکرهای سرخورده، هرگز درخور اعتماد نیستند، ضعف نفس دارند، شیفتهٔ شهرت و افتخارند، خود را مرکز هستی می‌دانند.»(ص:)
* * * * *
«خدایا مبادا انسان حاکم شود.»(ص:)
* * * * *
«پیشترها اگر می‌گفتند مجذوب زنی خواهم شد، از ته دل می‌خندیدم؛ هیچ موجودی را بیرون از خودم نمی‌دیدم، تا تو ذره‌ذره آمدی به درونم؛ با هر نبض من می‌تپی. انگار بزرگت کرده‌ام.»(ص:)
* * * * *
«بگو از کجا می‌آیی؟ چرا به هیچ‌کس شبیه نیستی؟ چرا به همه شبیهی؟ تو را همه‌جا می‌بینم: در قطره‌های باران، بین غنچه‌های گل سرخ، سیبی که از شاخه می‌افتد، انگار در منی.»(ص:)

بازخورد کاربران تارنمای گودریدز[۹]

  • خانهٔ ادریسی‌ها را اثر می‌دانند که در آن از ناپختگی‌های روایت در رمان فارسی، دیده نمی‌شود و از دیگر سوی زبان ظریف زنانه‌ای را که حتی در توصیف صحنه‌های خشن رعایت شده، دلیل دوست‌داشتنی به‌نظرآمدن برخی شخصیت‌های مرتکب رفتارهای ضدانسانی می‌داند.
  • شخصیت‌های رمان سیاه و سفید تصویر نشده‌اند و فضا میان تخیل و واقعیت سیلان دارد و کمتر جایی وصف روایت از کشش تهی می شود.
  • قلم نویسنده‌، تواناست. طوری‌که به نوعی فضاها را زنده کرده که می‌توان از آن‌های بوی عطر عنبر وهاب و عطر کشمیر رحیلا و رکسانا را از میان سطور کتاب استشمام کرد. تجربه‌ٔ خواندن کتاب، دشوار و متفاوت است؛ چون متاب(توبه و بازگشت به حق) با زبان مغلقی(مبهم) نوشته شده است.
چاپ اول انتشارات توس

مشخصات کتاب‌شناختی

  • انتشارات تیراژه: خانهٔ ادریسی‌ها در این انتشارات دو بار و درمجموع ۶هزارو۴۰۰ نسخه چاپ‌ شد. ابتدا سال۱۳۷۰ در دو جلد، جلد اول با ۳۵۲ صفحه و جلد دوم با ۴۰۶ صفحه که تیراژ این نوبت چاپ ۴هزارو۴۰۰ نسخه بود. بار دوم، سال۱۳۷۸ با تیراژ ۲هزار نسخه است.
  • انتشارات توس: این انتشارات اولین بار به سال۱۳۷۷ در نسخه‌ٔ تک‌جلدی با ۶۲۷ صفحه‌ در ۳هزارو۳۰۰ نسخه رمان را چاپ کرد که ضمیمهٔ آن دو نقد و بررسی افزوده بود: «درد جاودانگی» از جلال ستاری و «پیچیدگی‌های سرنوشت یک خانه» از محمد مختاری.

منبع‌شناسی رمان

  • «تحلیل مقایسه‌ای دو رمان «سمفونی مردگان» و «خانهٔ ادریسی‌ها» با تأکید بر مضامین اجتماعی» عنوان مقاله‌ای است نوشتهٔ حسن چاو دکتری زبان و ادبیات فارسی که زیرنظر حسین‌علی قبادی، سعید بزرگ بیگدلی و مصطفی گرجی به نتیجه رسیده است. مقاله حاصل پایان‌نامه‌ای جامع است که مفصل نهاد خانواده و دلایل فروپاشی آن را در دو رمان معروفی و علیزاده تحلیل می‌کند. پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی این مقاله را در ماهنامهٔ بهار۱۳۹۵، شمارهٔ نخست از سال ششم نشر داده است.[۱۰]
  • حمیدرضا فرضی و فرزانه خسرو حسینی تحت مقاله‌ای با نام «تحلیل روان‌شناختی شخصیت‌های برجسته رمان خانهٔ ادریسی‌ها» به تحلیل و بررسی شخصیت‌های کتاب از منظری روانکاوانه پرداخته‌اند.[۱۱]
  • درباره‌ شخصیت وهاب، رویا یدالهی شاه‌راه مقاله‌ای با عنوان «تکامل شخصیت وهاب در زمینه عشق در داستان خانۀ‌ ادریسی‌ها برمبنای الگوی سفر قهرمان جوزف کمپبل» منتشر کرده‌ است.[۱۲]

جستارهای وابسته

  • «محاکات (غزاله علیزاده)» که به «محاکات» نیز شناخته می‌شود مستندی است به تدوین و کارگردانیِ پگاه آهنگرانی. آهنگرانی طی ۵۲ دقیقه علاوه‌بر پرداخت مختصر به زندگی علیزاده، تلاش کرده تا با نزدیکان و دوستان و چهره‌های نام‌آشنا در ادبیات همچون محمدعلی سپانلو و سرشناسانی در سینما نظیر بهرام بیضایی مخاطب را با شخصیت این نویسند و چگونگی مرگ وی آشنا کند.[۱۳][۱۴] تحلیل مستند و نقدهای وارده بر آن نیز خواندنی است.[۱۵][۱۶]

نوا، نما و نگاه

صدای نویسنده

«ترا من چشم در راهم»
سرودهٔ نیما یوشیج با صدای غزاله علیزاده

پانویس

  1. «نگاهی به کتاب خانه ادریسی‌ها». 
  2. پیچیدگی سرنوشت یک خانه. 
  3. ستاری. درد جاودانگی. 
  4. «بازتاب رئالیسم در رمان خانهٔ ادریسی‌ها». نشریه پژوهش‌های نقد ادبی و سبک‌شناسی، ش. ۹ (۱۳۹۱). 
  5. اسماعیل‌پور، اسطوره و نماد در ادبیات و هنر.
  6. میرعابدینی، صد سال داستان‌نویسی ایران.
  7. «معماری مقدس خانهٔ ادریسی‌ها». بایا، ش. ۳. 
  8. «تأثیرپذیرهای شخصیتی در خانهٔ ادریسی‌ها». بایا، ش. ۳. 
  9. «نظرات کاربران با ملیت‌های گوناگون». 
  10. «تحلیل مقایسه‌ای اثر با سمفونی مردگان». 
  11. «تحلیل روان‌شناختی شخصیت‌های برجسته رمان خانهٔ ادریسی‌ها». ادبیات فارسی، ش. ۱۸. 
  12. «تکامل شخصیت وهاب در زمینه عشق در داستان خانۀ‌ ادریسی‌ها برمبنای الگوی سفر قهرمان جوزف کمپبل». نقد ادبی، ش. ۲۴. 
  13. «محاکات (غزاله علیزاده)». آپرا. بازبینی‌شده در ۲۲تیر۱۳۹۸. 
  14. «مستندی از پگاه آهنگرانی». 
  15. ««غیبت» دوبارهٔ خانم علیزاده». 
  16. «جستاری بر محاکات». 

منابع

  1. اسماعیل‌پور، ابوالقاسم؛ اولاد، فروغ (۱۳۹۷). اسطوره و نماد در ادبیات و هنر(گفت‌وگو با جلال ستاری). تهران: چشمه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹-۹۲۶-۰.
  2. میرعابدینی، حسن (۱۳۸۳). صدسال داستان‌نویسی ایران(ج.سوم‌وچهارم). مجلد دوم. تهران: چشمه. شابک ۹۶۴-۶۱۹۴-۷۸-۸.
  3. آناهی، ایلیا. «معماری مقدس خانهٔ ادریسی‌ها». نشریه بایا (تهران)، ش. ۳ (۱۳۷۸). 
  4. محمدی، فتاح. «تأثیرپذیرهای شخصیتی در خانهٔ ادریسی‌ها». بایا (تهران)، ش. ۳ (۱۳۷۸). 
  5. مختاری، محمد (۱۳۷۷). پیچیدگی سرنوشت یک خانه (ضمیمه‌ٔ کتاب خانهٔ ادریسی‌ها). تهران: توس.
  6. ستاری، جلال (۱۳۷۷). درد جاودانگی (ضمیمه‌ٔ کتاب خانهٔ ادریسی‌ها). تهران: توس.
  7. فرضی، حمیدرضا و رستم امانی آستمال. «بازتاب رئالیسم در رمان خانهٔ ادریسی‌ها». نشریه پژوهش‌های نقد ادبی و سبک‌شناسی (تهران)، ش. ۹ (۱۳۹۱). 
  8. فرضی، حمیدرضا و فرزانه خسروحسینی. «تحلیل روان‌شناختی شخصیت‌های برجسته رمان خانهٔ ادریسی‌ها». ادبیات فارسی (تهران)، ش. ۱۸ (۱۳۹۰). 
  9. یدالهی شاه‌راه، رویا. «تکامل شخصیت وهاب در زمینه عشق در داستان خانۀ‌ ادریسی‌ها برمبنای الگوی سفر قهرمان جوزف کمپبل». نقد ادبی (تهران)، ش. ۲۴ (۱۳۹۲). 

پیوند به بیرون

  1. «نگاهی به کتاب خانه ادریسی‌ها». مَدّومِه، ۱۲شهریور۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ۸خرداد۱۳۹۹. 
  2. «محاکات (غزاله علیزاده)». آپِرا. بازبینی‌شده در ۲۲تیر۱۳۹۸. 
  3. «مستندی از پگاه آهنگرانی». کاناپه. بازبینی‌شده در ۲۲تیر۱۳۹۸. 
  4. «نظرات کاربران با ملیت‌های گوناگون». گودریدز. بازبینی‌شده در ۷تیر۱۳۹۸. 
  5. ««غیبت» دوبارهٔ خانم علیزاده». میدان، ۲۱اردیبهشت۱۳۹۹. بازبینی‌شده در ۸خرداد۱۳۹۹. 
  6. «جستاری بر محاکات». شهرگان، ۱۶فروردین۱۳۹۹. بازبینی‌شده در ۸خرداد۱۳۹۹. 
  7. «تحلیل مقایسه‌ای دو رمان «سمفونی مردگان» و «خانهٔ ادریسی‌ها» با تأکید بر مضامین اجتماعی». ادبیات معاصر(ص:۱۳۵تا۱۵۶)، ۱۹خرداد۱۳۹۵. بازبینی‌شده در ۸خرداد۱۳۹۹.