منوچهر نیستانی: تفاوت میان نسخهها
محمد ایذجی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
محمد ایذجی (بحث | مشارکتها) |
||
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
'''منوچهر نیستانی''' شاعر معاصر ایرانی است که در قالبهای گوناگون | '''منوچهر نیستانی''' شاعر معاصر ایرانی است که در قالبهای گوناگون شعر سرود؛ در شکلهای غزل و نیمایی بیشتر. مضامین اصلی شعرش را «اندوه» دانستهاند.<ref name=''اندوه''/> تخلص او در شعر '''«بهمنش»''' بود. او علاوه بر سرودن شعر، در زمینه پژوهش ادبی و ترجمه نیز آثاری از خود برجای گذاشته است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.isna.ir/news/91050503028/%D9%8A%D8%A7%D8%AF%D9%8A-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%86%D9%88%DA%86%D9%87%D8%B1-%D9%86%D9%8A%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D9%8A-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF%D8%B4 |عنوان = یادی از منوچهر نیستانی در سالگرد تولدش}}</ref> | ||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
نیستانی تحصیلات خود را تا نیمهٔ دبیرستان در زادگاهش، کرمان، گذراند. نخستین اشعارش در روزنامههای '''بیداری''' و '''اندیشه''' کرمان به چاپ رسید. در ۱۳۳۲ عازم تهران شد. درسش را در مدرسه '''دارالفنون''' ادامه داد. شعرهای تند سیاسیاش را با نام مستعار در روزنامههای '''چلنگر''' و '''[[توفیق]]''' و '''رزم''' و '''مردم''' به چاپ رساند. پس از اتمام دورههای آموزشی اولیه در ۱۳۳۴ در دانشسرای عالی تهران شروع به تحصیلات آکادمیک کرد و در ۱۳۳۷ در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی لیسانس گرفت. نیستانی چند شعر هم برای کودکان سروده است. او شعرها و نوشتههای کودکانهاش را در سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۵ بیشتر با نام مستعار «نینی» در صفحه کودکان مجله «امید ایران» به نامهای «بچههای امروز» به چاپ میرساند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://aftabnews.ir/fa/news/202920/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%86%D9%88%DA%86%D9%87%D8%B1-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF%D8%B4 |عنوان = یادی از منوچهر نیستانی در زادروزش}}</ref> | نیستانی تحصیلات خود را تا نیمهٔ دبیرستان در زادگاهش، کرمان، گذراند. نخستین اشعارش در روزنامههای '''بیداری''' و '''اندیشه''' کرمان به چاپ رسید. در ۱۳۳۲ عازم تهران شد. درسش را در مدرسه '''دارالفنون''' ادامه داد. شعرهای تند سیاسیاش را با نام مستعار در روزنامههای '''چلنگر''' و '''[[توفیق]]''' و '''رزم''' و '''مردم''' به چاپ رساند. پس از اتمام دورههای آموزشی اولیه در ۱۳۳۴ در دانشسرای عالی تهران شروع به تحصیلات آکادمیک کرد و در ۱۳۳۷ در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی لیسانس گرفت. نیستانی چند شعر هم برای کودکان سروده است. او شعرها و نوشتههای کودکانهاش را در سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۵ بیشتر با نام مستعار «نینی» در صفحه کودکان مجله «امید ایران» به نامهای «بچههای امروز» به چاپ میرساند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://aftabnews.ir/fa/news/202920/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%86%D9%88%DA%86%D9%87%D8%B1-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF%D8%B4 |عنوان = یادی از منوچهر نیستانی در زادروزش}}</ref> | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
[[پرونده:منوچهر۹.jpg|بندانگشتی|چپ|<center>'''با مادرم در دانشگاه آشنا شد'''</center>]] | [[پرونده:منوچهر۹.jpg|بندانگشتی|چپ|<center>'''با مادرم در دانشگاه آشنا شد'''</center>]] | ||
[[پرونده:منوچهر۱۴.jpg|بندانگشتی|چپ|<center>'''خاطراتی تاری از پدر در ذهنم است'''</center>]] | [[پرونده:منوچهر۱۴.jpg|بندانگشتی|چپ|<center>'''خاطراتی تاری از پدر در ذهنم است'''</center>]] | ||
== | ==از میان یادها== | ||
====تلخ بود==== | ====تلخ بود==== | ||
وقتی از او میپرسند که از کرمان و کودکیات حرف بزن. سکوت میکند. سرش را پایین میاندازد و میگوید: «تلخ بود.»<ref name=''قهوهخانهای''/> | وقتی از او میپرسند که از کرمان و کودکیات حرف بزن. سکوت میکند. سرش را پایین میاندازد و میگوید: «تلخ بود.»<ref name=''قهوهخانهای''/> | ||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
====از روی دست پدر==== | ====از روی دست پدر==== | ||
پدرم روحیه طنز داشت. واقعا آدم بانمکی بود. در شرایط مخنلف از موقعیتها استفاده میکرد برای ساختن لطیفه و شوخی کردن در جمع؛ و در این کارش هم بسیار موفق بود. اگر قاتی میشد و حوصله جمع را داشت، شوخیهای ظریفی میکرد. اهل جوک گفتن بهطور رایج نبود، ولی تناقضاتی را که در روحیه، رفتار و صحبتهای آدمها میدید، برجسته میکرد. این خصلتش به من و مانا به ارث رسیده. به من مستقیم و از طریق در جمع بودن با او و به مانا به خاطر سنش، غیرمستقیم و شاید از طریق خون. طی سالها از روی دست پدرم نگاه میکردم و یاد میگرفتم.<ref name=''توکا''/> | پدرم روحیه طنز داشت. واقعا آدم بانمکی بود. در شرایط مخنلف از موقعیتها استفاده میکرد برای ساختن لطیفه و شوخی کردن در جمع؛ و در این کارش هم بسیار موفق بود. اگر قاتی میشد و حوصله جمع را داشت، شوخیهای ظریفی میکرد. اهل جوک گفتن بهطور رایج نبود، ولی تناقضاتی را که در روحیه، رفتار و صحبتهای آدمها میدید، برجسته میکرد. این خصلتش به من و مانا به ارث رسیده. به من مستقیم و از طریق در جمع بودن با او و به مانا به خاطر سنش، غیرمستقیم و شاید از طریق خون. طی سالها از روی دست پدرم نگاه میکردم و یاد میگرفتم.<ref name=''توکا''/> | ||
====نه از شعر خوشم میآمد و نه از شاعرها==== | ====نه از شعر خوشم میآمد و نه از شاعرها==== | ||
پسرها وقتی به یک سنی میرسند هرچقدر با مادرشان راحتاند از پدرشان فاصله میگیرند. پدرم مرد خانوداه | پسرها وقتی به یک سنی میرسند هرچقدر با مادرشان راحتاند از پدرشان فاصله میگیرند. پدرم مرد خانوداه نبود. اعتیاد داشت. گاردی که من آنزمان میگرفتم مال این بود که توی خانه مشکلات فراوان بود. من در دوران بلوغ بودم و دلم زندگی بهتری میخواست. دلم خانواده گرمتری میخواست. دلم توجه میخواست. من از پدرم فاصله داشتم و احساس رضایت نمیکردم از حضورش. فکر میکردم تقصیر شعر و شاعری است، در نتیجه نه از شعر خوشم میآمد و نه از شاعرها. وقتی [[خسرو گلسرخی]]، [[نصرت رحمانی]]، [[منوچهر آتشی]] و [[محمد حقوقی]] میآمدند خانه ما، از هیچ کدامشان خوشم نمیآمد. یک شب گلسرخی در خانه ما خوابید و یکی از پتوها را با سیگار سوزاند. آنزمان دوستشان نداشتم، اما الان همه این شاعران باعث مباهات من هستند. یکی از افتخاراتم این است که گلسرخی یک شب در خانه پدری من خوابید.<ref name=''توکا''/> | ||
====دیگر بیدار نشد==== | ====دیگر بیدار نشد==== | ||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۱: | ||
====از: منوچهر نیستانی، به: منوچهر آتشی==== | ====از: منوچهر نیستانی، به: منوچهر آتشی==== | ||
نمیدانم چه سالی بود. در هر حال جوان بودم و مدتی مسئولیت صفحه ادبی «اطلاعات جوانان» را به عهده گرفته بودم. در آن هنگام منوچهر نیستانی شاعر دیگر نسل ما از تهران رفته بود و در شهرستان زندگی میکرد. روزی شعری از او به دستم رسید با عنوان: «نامهای از منوچهر نیستانی به [[منوچهر آتشی]].» چاپش کردم. چند سطری از آن را بهیاد دارم که اینجا میآورم. | نمیدانم چه سالی بود. در هر حال جوان بودم و مدتی مسئولیت صفحه ادبی «اطلاعات جوانان» را به عهده گرفته بودم. در آن هنگام منوچهر نیستانی شاعر دیگر نسل ما از تهران رفته بود و در شهرستان زندگی میکرد. روزی شعری از او به دستم رسید با عنوان: «نامهای از منوچهر نیستانی به [[منوچهر آتشی]].» چاپش کردم. چند سطری از آن را بهیاد دارم که اینجا میآورم. | ||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|برگ خشکی از گل زردی به دست |نیست از من با تو | {{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|برگ خشکی از گل زردی به دست |نیست از من با تو دانم وین بد است}} | ||
{{ب|هان ترا میجویم از این راه دور |ای نسیم کرده زین صحرا عبور}} | {{ب|هان ترا میجویم از این راه دور |ای نسیم کرده زین صحرا عبور}} | ||
{{ب|از شب و شب زندهداریمان بگو |وان عبور از کوچههامان کو به کو}} | {{ب|از شب و شب زندهداریمان بگو |وان عبور از کوچههامان کو به کو}} | ||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۶: | ||
آن چه در باران ده،{{سخ}} | آن چه در باران ده،{{سخ}} | ||
:::آن روز،{{سخ}} | :::آن روز،{{سخ}} | ||
::::بر | ::::بر یاران گذشت...{{سخ}} | ||
های های مستها، پیچید در بینبستها{{سخ}} | های های مستها، پیچید در بینبستها{{سخ}} | ||
طرح یک تابوت، در رؤیای بیماران گذشت...<ref name=''طنز''/> | طرح یک تابوت، در رؤیای بیماران گذشت...<ref name=''طنز''/> | ||
====گل اومد، بهار اومد==== | ====گل اومد، بهار اومد==== | ||
در دههٔ چهل که کار ویرایش کتابهای بچهها در انتشارات کانون با من ([[م.آزاد]]) بود، بارها به نیستانی پیشنهاد کردم که قصهٔ منظومی برای بچهها بنویسد. اصرار مکرر من گرفت و او قصهٔ منظوم «گل اومد، بهار اومد» را نوشت. بچههای کتابخانههای کانون این قصه را خیلی دوست داشتند و بارها نمایش آن را اجرا کردند. اما کار نوشتن قصه به این سادگیها تمام نشد. دستنویس اول قصه دو سه برابر متنهای متعارف کتابهای چاپی بود. از نیستانی خواهش کردم خودش متن را جمعوجور کند. چند وقت بعد دفتر دیگری آورد پر از فرازهای جذاب شعری که نمیشد از آن دل کند. به این ترتیب مطالب دفتر آن بسط پیدا کرد. بار دیگر خواهشم را تکرار کردم و این بار دفتر سومی هم به دو دفتر قبلی افزوده شد! پیدا بود که ذهن فعال نیستانی فرصت ایستادن، تأمل کردن و شکل دادن ندارد و در هر بار بازنویسی، متن را طولانیتر میکند. دیدم که اینطور نمیشود. بالاخره یک روز با هم نشستیم و متن قصه را کم کردیم و متنی شسته و رفته برای کتاب مصور «گل اومد، بهار اومد» آماده کردیم.<ref name=''گل اومد''>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی= مشرفآزاد تهرانی |نام=محمود |تاریخ= زمستان ۱۳۸۲ |عنوان=فضاهای تازهٔ شعر منوچهر نیستانی}}</ref> | در دههٔ چهل که کار ویرایش کتابهای بچهها در انتشارات کانون با من ([[م.آزاد]]) بود، بارها به نیستانی پیشنهاد کردم که قصهٔ منظومی برای بچهها بنویسد. اصرار مکرر من گرفت و او قصهٔ منظوم «گل اومد، بهار اومد» را نوشت. بچههای کتابخانههای کانون این قصه را خیلی دوست داشتند و بارها نمایش آن را اجرا کردند. اما کار نوشتن قصه به این سادگیها تمام نشد. دستنویس اول قصه دو سه برابر متنهای متعارف کتابهای چاپی بود. از نیستانی خواهش کردم خودش متن را جمعوجور کند. چند وقت بعد دفتر دیگری آورد پر از فرازهای جذاب شعری که نمیشد از آن دل کند. به این ترتیب مطالب دفتر آن بسط پیدا کرد. بار دیگر خواهشم را تکرار کردم و این بار دفتر سومی هم به دو دفتر قبلی افزوده شد! پیدا بود که ذهن فعال نیستانی فرصت ایستادن، تأمل کردن و شکل دادن ندارد و در هر بار بازنویسی، متن را طولانیتر میکند. دیدم که اینطور نمیشود. بالاخره یک روز با هم نشستیم و متن قصه را کم کردیم و متنی شسته و رفته برای کتاب مصور «گل اومد، بهار اومد» آماده کردیم.<ref name=''گل اومد''>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی= مشرفآزاد تهرانی |نام=محمود |تاریخ= زمستان ۱۳۸۲ |عنوان=فضاهای تازهٔ شعر منوچهر نیستانی}}</ref> | ||
==زندگی و | ==زندگی و یادگار== | ||
===سالشمار زندگی=== | ===سالشمار زندگی=== | ||
* '''۱۳۱۵''' در کرمان زاده شد | * '''۱۳۱۵''' در کرمان زاده شد | ||
خط ۱۴۰: | خط ۱۴۲: | ||
مادر منوچهر که می شود مادربزرگ من، و ما ایشان را همیشه «خانم» صدا میزدیم، چه آنموقع، چه تا آخر عمر نسبتا طولانیشان نتوانست با این مسأله کنار بیاید. واضح است که این روحیه ناسازگاری و عدم پذیرش را کمابیش به بچههای خودش انتقال داد. در بین بچهها بیشتر روی پدر من تأثیر گذاشت. یعنی تا آخر عمر کوتاهشان این مسأله را نپذیرفت. اما این اتفاق ظاهرا بهانهای شد برای چند موضوع. اول از همه «خانم» و بجه هایش سرپرست و حامی شان را از دست دادند و همین قضیه باعث شد که کوچ کنند و به تهران بروند. آنموقع پدر فکر کنم ۱۵-۱۶ سالش بود.{{سخ}} | مادر منوچهر که می شود مادربزرگ من، و ما ایشان را همیشه «خانم» صدا میزدیم، چه آنموقع، چه تا آخر عمر نسبتا طولانیشان نتوانست با این مسأله کنار بیاید. واضح است که این روحیه ناسازگاری و عدم پذیرش را کمابیش به بچههای خودش انتقال داد. در بین بچهها بیشتر روی پدر من تأثیر گذاشت. یعنی تا آخر عمر کوتاهشان این مسأله را نپذیرفت. اما این اتفاق ظاهرا بهانهای شد برای چند موضوع. اول از همه «خانم» و بجه هایش سرپرست و حامی شان را از دست دادند و همین قضیه باعث شد که کوچ کنند و به تهران بروند. آنموقع پدر فکر کنم ۱۵-۱۶ سالش بود.{{سخ}} | ||
مادربزرگ در آنزمان در شهر تهران با چهارتا بچه، باید زندگیاش را میگذراند؛ با خیاطی و کارهایی از این دست باید خرج خانه را میداد. بالاخره پدرم دیپلم گرفت و به دانشسرای عالی رفت و در رشته ادبیات فارسی تحصیل کرد و آنجا با مادرم، آذر کشاورز آشنا شد. با هم همکلاس بودند. این آشنایی منجر شد به عشق و در نهایت ازدواج. {{سخ}} | مادربزرگ در آنزمان در شهر تهران با چهارتا بچه، باید زندگیاش را میگذراند؛ با خیاطی و کارهایی از این دست باید خرج خانه را میداد. بالاخره پدرم دیپلم گرفت و به دانشسرای عالی رفت و در رشته ادبیات فارسی تحصیل کرد و آنجا با مادرم، آذر کشاورز آشنا شد. با هم همکلاس بودند. این آشنایی منجر شد به عشق و در نهایت ازدواج. {{سخ}} | ||
از نوشتههایی که از پدرم بهجای مانده، پیداست که حتی قبل از آمدن | از نوشتههایی که از پدرم بهجای مانده، پیداست که حتی قبل از آمدن تهران ذوق شعر و شاعری داشته. در وهله اول ذوق و قریحه او در کتابچهٔ کوچکی به نام «جوانه» تجلی پیدا کرد. مرحوم [[محمدابراهیم باستانی پاریزی]] که از چهرههای ماندگار کشورمان است، در آنزمان معلم منوچهر و عموی بنده بود و تقریظی بر آن کتاب نوشت که هنوز هم خواندنی است.{{سخ}} | ||
پدرم بعد از فراغت از تحصیل بهاجبار به | پدرم بعد از فراغت از تحصیل بهاجبار به شاهرود رفت که مشغول کار شود و در آنجا یعنی در سال ۱۳۳۹ برادر بزرگم توکا متولد شد. بعد از مدتی برگشت تهران. هم پدرم و هم مادرم دبیر ادبیات بودند و هر دو در دبیرستان تدریس میکردند. سال ۱۳۵۷ پدرم بهاختیار خودش بازنشسته شد و پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۶۰ با سکته قلبی و ناگهانی از بین ما رفت.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://iranwire.com/fa/features/1302 |عنوان = منوچهر نیستانی به روایت تیرنگ نیستانی}}</ref> | ||
[[پرونده:در میان دوستان.jpg|بندانگشتی|چپ|<center>'''اگر سرکیف بود، همه را میخنداند'''</center>]] | [[پرونده:در میان دوستان.jpg|بندانگشتی|چپ|<center>'''اگر سرکیف بود، همه را میخنداند'''</center>]] | ||
===شخصیت و اندیشه=== | ===شخصیت و اندیشه=== | ||
'''فرامرز سلیمانی'''، شاعر و نویسندهای است که از سالهای دور با شاعران دهه ۱۳۴۰ دمخور بوده است، چنانکه میتوان گفت بخشی از تاریخ شفاهی ادبیات ایران در آن سالها در منزل او رقم خورده. او با حلقه '''منوچهر نیستانی'''، [[نصرت رحمانی]] و [[منوچهر آتشی]] آمدوشد داشت:{{سخ}} | '''فرامرز سلیمانی'''، شاعر و نویسندهای است که از سالهای دور با شاعران دهه ۱۳۴۰ دمخور بوده است، چنانکه میتوان گفت بخشی از تاریخ شفاهی ادبیات ایران در آن سالها در منزل او رقم خورده. او با حلقه '''منوچهر نیستانی'''، [[نصرت رحمانی]] و [[منوچهر آتشی]] آمدوشد داشت:{{سخ}} | ||
نیستانی از هواداران و طرفداران حزب توده بهشمار میرفت. پس از انقلاب که فعالیت هنرمندان تودهای از کانون نویسندگان جدا شد و | نیستانی از هواداران و طرفداران حزب توده بهشمار میرفت. پس از انقلاب که فعالیت هنرمندان تودهای از کانون نویسندگان جدا شد و شورای هنرمندان و نویسندگان توده را فعال کردند، نیستانی نیز به آنها پیوست.{{سخ}} | ||
قوام گرفتن شعر نیستانی در دههای اتفاق افتاد که سبکهای سیاسی در ایران به اوج رسیدند و کودتا باعث سرخوردگی روشنفکران شده بود. نیستانی هم مانند [[مهدی اخوان ثالث]] این سرخوردگیها را در شعرش بیان میکند. برخی از این شاعران به سوی میخانه و افیون کشیده شدند. نیستانی یکی از قربانیان این مهلکه بود. در این مهلکه او گاهی دلتنگ و سرخوش، گاهی هوشیار و خوابزده است. گاهی هم عصیانگر است و گاهی نیز رام و مطیع و شوخطبع. در سالهای آخر زندگیاش در برخی از اشعار او یک جور پریشانی را هم میتوان سراغ کرد: پرداختن مبالغهآمیز به طنز، بدون اندیشه و تنوع.<ref name=''رفیق گرمابه''/> | قوام گرفتن شعر نیستانی در دههای اتفاق افتاد که سبکهای سیاسی در ایران به اوج رسیدند و کودتا باعث سرخوردگی روشنفکران شده بود. نیستانی هم مانند [[مهدی اخوان ثالث]] این سرخوردگیها را در شعرش بیان میکند. برخی از این شاعران به سوی میخانه و افیون کشیده شدند. نیستانی یکی از قربانیان این مهلکه بود. در این مهلکه او گاهی دلتنگ و سرخوش، گاهی هوشیار و خوابزده است. گاهی هم عصیانگر است و گاهی نیز رام و مطیع و شوخطبع. در سالهای آخر زندگیاش در برخی از اشعار او یک جور پریشانی را هم میتوان سراغ کرد: پرداختن مبالغهآمیز به طنز، بدون اندیشه و تنوع.<ref name=''رفیق گرمابه''/> | ||
===به روایت دیگران=== | ===به روایت دیگران=== | ||
خط ۱۵۳: | خط ۱۵۵: | ||
نیستانی هم در ساختار و هم در مضمون غزل نوآوری کرده است. او زبان شعر را به زبان گفتار و محاوره نزدیک کرده است. او حتی توانسته است بسیاری از لحنها که تا آن روز به شعر راهنیافته بودند وارد شعر کند.<ref name=''قهوهخانهای''>{{یادکرد وب|نشانی = http://xalvat.info/Nashr-eDigaran/1_50/44.Neyestani.pdf |عنوان = ویژهنامهٔ منوچهر نیستانی}}</ref> | نیستانی هم در ساختار و هم در مضمون غزل نوآوری کرده است. او زبان شعر را به زبان گفتار و محاوره نزدیک کرده است. او حتی توانسته است بسیاری از لحنها که تا آن روز به شعر راهنیافته بودند وارد شعر کند.<ref name=''قهوهخانهای''>{{یادکرد وب|نشانی = http://xalvat.info/Nashr-eDigaran/1_50/44.Neyestani.pdf |عنوان = ویژهنامهٔ منوچهر نیستانی}}</ref> | ||
====[[م.آزاد]]==== | ====[[م.آزاد]]==== | ||
منوچهر نیستانی شاعری است که حق او در ادبیات معاصر بهخوبی ادا نشده است. شاید یکی از دلایلش به انزواجویی و پراکندهگویی خودش باز میگردد؛ چرا که نیستانی ذهنش هیچگاه به نظم نرسید. او در آثارش مدام دست به تجربههای جدید میزد که هیچ چیز را به شکل جدید دنبال نمیکرد. جالب اینجا است که نیستانی اصلا حوصله بازبینی، پیرایش و پرداخت متن را نداشت. در شعر او افسردگی مطالب بیشتر به چشم میآید تا پیرایش و پرداخت. تا آنجا که در یک شعر بارها دو شکل بیان یک مطلب را در کنار هم آورده تا خواننده خود یکی از این دو شکل را انتخاب کند. نیستانی برای خودش عوالمی دارد و در همان عوالم شعر مینویسد. در شعر با خودش گفتگو میکند، کلنجار میرود، گوشه و کنایه میزند و تا هر جا دلش بخواهد حاشیه میرود و این زبان | منوچهر نیستانی شاعری است که حق او در ادبیات معاصر بهخوبی ادا نشده است. شاید یکی از دلایلش به انزواجویی و پراکندهگویی خودش باز میگردد؛ چرا که نیستانی ذهنش هیچگاه به نظم نرسید. او در آثارش مدام دست به تجربههای جدید میزد که هیچ چیز را جز به شکل جدید دنبال نمیکرد. جالب اینجا است که نیستانی اصلا حوصله بازبینی، پیرایش و پرداخت متن را نداشت. در شعر او افسردگی مطالب بیشتر به چشم میآید تا پیرایش و پرداخت. تا آنجا که در یک شعر بارها دو شکل بیان یک مطلب را در کنار هم آورده تا خواننده خود یکی از این دو شکل را انتخاب کند. نیستانی برای خودش عوالمی دارد و در همان عوالم شعر مینویسد. در شعر با خودش گفتگو میکند، کلنجار میرود، گوشه و کنایه میزند و تا هر جا دلش بخواهد حاشیه میرود و این زبان پراکندهگوی حاشیهپرداز خود حجاب میشود و خواننده را پس میزند. هیچگاه نخواست یا نتوانست در یک مسیر حرکت کند و به همین دلیل نتوانست شیوهای خاص را در شعر پی بگیرد و بیشتر کارهای او پراکندهکاری منتهی میشود...<ref name=''قهوهخانهای''/> | ||
====[[محمدعلی بهمنی]]==== | ====[[محمدعلی بهمنی]]==== | ||
غزل بعد از [[نیما| نیما یوشیج]] با منوچهر نیستانی شروع شد و و او نیما را زودتر از بقیه درک کرد. [[هوشنگ ابتهاج]] | غزل بعد از [[نیما| نیما یوشیج]] با منوچهر نیستانی شروع شد و و او نیما را زودتر از بقیه درک کرد. [[هوشنگ ابتهاج]] پلی بین غزل دیروز و امروز میزند که اسمش را گذاشتم پل سایه. نیستانی از این پل عبور میکند و نشان میدهد که این پل، پل استواری است. اما خود سایه از این پل عبور نمیکند و همچنان معمارش باقی میماند ولی نیستانی از این پل عبور میکند و نشان میدهد این پل، پل استواریست و دلهرهها را برطرف میکند. انسانی مثل [[حسین منزوی]] علاوهبر این که از این پل عبور میکند یک نوع شمایی را از خود نشان میدهد و چشمها را خیره میکند.<ref name=''قهوهخانهای''/> | ||
====[[احمدرضا احمدی]]==== | ====[[احمدرضا احمدی]]==== | ||
ژستهای روشنفکری از پیامدهای ادبیات مدرن بود. هنرمندان در آن دهه فکر میکردند با این ژستها هنرمندتر میشوند. مثلا اگر آلبوم عکسهایی که از منوچهر نیستانی برجای مانده است را نگاه کنیم، او را در هیچ عکسی بدون سیگار نمیبینیم و سیگار برای شاعرانی چون او بهنوعی ژست محسوب میشد. البته کسانی هم بودند که ژستهای دیگری داشتند که از نظر قشر روشنفکران آن روز مطرود بود و با این ژستها میخواستند خود را بهعنوان شاعر و روشنفکر به جامعه معرفی کنند؛ اما با اینکه دو یا سه دهه از آن روزها نگذشته، این افراد فراموش شدهاند. کسی که هنرمند نباشد با ژست نمیتواند خود را هنرمند معرفی کند. <ref name=''قهوهخانهای''/> | ژستهای روشنفکری از پیامدهای ادبیات مدرن بود. هنرمندان در آن دهه فکر میکردند با این ژستها هنرمندتر میشوند. مثلا اگر آلبوم عکسهایی که از منوچهر نیستانی برجای مانده است را نگاه کنیم، او را در هیچ عکسی بدون سیگار نمیبینیم و سیگار برای شاعرانی چون او بهنوعی ژست محسوب میشد. البته کسانی هم بودند که ژستهای دیگری داشتند که از نظر قشر روشنفکران آن روز مطرود بود و با این ژستها میخواستند خود را بهعنوان شاعر و روشنفکر به جامعه معرفی کنند؛ اما با اینکه دو یا سه دهه از آن روزها نگذشته، این افراد فراموش شدهاند. کسی که هنرمند نباشد با ژست نمیتواند خود را هنرمند معرفی کند. <ref name=''قهوهخانهای''/> | ||
خط ۱۶۵: | خط ۱۶۷: | ||
====فرامرز سلیمانی==== | ====فرامرز سلیمانی==== | ||
منوچهر نیستانی تسلط بسیاری زیادی به ادبیات کهن داشت. او از طریق غزلهای نو و غزلوارههایش و با لحن سیاسی اجتماعی خاص خود داشت توانست در ادبیات دهه چهل جایگاهی برای خود پیدا کند. همین باعث شده شعر او خیلی | منوچهر نیستانی تسلط بسیاری زیادی به ادبیات کهن داشت. او از طریق غزلهای نو و غزلوارههایش و با لحن سیاسی اجتماعی خاص خود داشت توانست در ادبیات دهه چهل جایگاهی برای خود پیدا کند. همین باعث شده شعر او خیلی دورتر از خواستهای مخاطب امروزی باشد که بیشتر به سادهنویسی و حتی سادهانگاری می رود. {{سخ}} | ||
طنز تم اصلی در کارهای نیستانی است. طنزی گزنده و گریزناپذیر و تلخ. ادعانامهای پر از طنز و تفی به صورت زندگی پوچ که هیچ بر سر هیچ است. همین طنز که تنه به نوشتههای مکتب سوررئالیسم میزند، باعث میشود که شعر او تاحدی در محتوا گنگ و نامفهوم بماند.<ref name=''رفیق گرمابه''>{{یادکرد وب|نشانی = https://iranwire.com/fa/features/1330 |عنوان = تف به این زندگی پوچ}}</ref> | طنز تم اصلی در کارهای نیستانی است. طنزی گزنده و گریزناپذیر و تلخ. ادعانامهای پر از طنز و تفی به صورت زندگی پوچ که هیچ بر سر هیچ است. همین طنز که تنه به نوشتههای مکتب سوررئالیسم میزند، باعث میشود که شعر او تاحدی در محتوا گنگ و نامفهوم بماند.<ref name=''رفیق گرمابه''>{{یادکرد وب|نشانی = https://iranwire.com/fa/features/1330 |عنوان = تف به این زندگی پوچ}}</ref> | ||
خط ۲۴۴: | خط ۲۴۶: | ||
[[پرونده:منوچهر۱۱.jpg|بندانگشتی|چپ|<center>'''اوج شاعری'''</center>]] | [[پرونده:منوچهر۱۱.jpg|بندانگشتی|چپ|<center>'''اوج شاعری'''</center>]] | ||
[[پرونده:گل اومد بهار اومد.jpg|بندانگشتی|چپ|<center>'''طرح جلد گل اومد بهار اومد: پرویز کلانتری'''</center>]] | [[پرونده:گل اومد بهار اومد.jpg|بندانگشتی|چپ|<center>'''طرح جلد گل اومد بهار اومد: پرویز کلانتری'''</center>]] | ||
=== | ===نثرگفتهٔ یک شاعر=== | ||
زمان، زبان دارد. شعر را باید با زبانِ زمان گفت و زبانِ مردم زمان را در آن انعکاس داد. ادبیات عامیانه مایهٔ سرشاری برای شعر امروز است؛ باید سعی کنیم که بیشتر به آن دست یابیم.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://dictionary.abadis.ir/fatofa/%D9%85%D9%86%D9%88%DA%86%D9%87%D8%B1-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C/ |عنوان = منوچهر نیستانی}}</ref> | زمان، زبان دارد. شعر را باید با زبانِ زمان گفت و زبانِ مردم زمان را در آن انعکاس داد. ادبیات عامیانه مایهٔ سرشاری برای شعر امروز است؛ باید سعی کنیم که بیشتر به آن دست یابیم.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://dictionary.abadis.ir/fatofa/%D9%85%D9%86%D9%88%DA%86%D9%87%D8%B1-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C/ |عنوان = منوچهر نیستانی}}</ref> | ||
خط ۲۵۷: | خط ۲۵۷: | ||
'''طنز در اشعار نیستانی''' | '''طنز در اشعار نیستانی''' | ||
یکی از مهمترین ویژگیهای شعر نیستانی، | یکی از مهمترین ویژگیهای شعر نیستانی، طنز خاص اوست. نیستانی گویا در زندگی شخصی هم آدمی بوده که احساسات واقعی و افکارش را همیشه زیر لایهای از طنز و شطحگویی پنهان میکرده و استنباط و دریافتش را از وقایع صریح و مستقیم نشان نمیداده. این ویژگی تا حدی در بعضی اشعارش هم نمود یافته و او را دچار نوعی ضد و نقیضگویی نشان میدهد که در بهترین حالت میتواند نوعی عرفان خاص نیستانی باشد. [[رضا براهنی]] درباره او نوشته است: «و نیستانی که من بعدها از نزدیک شناختمش، طنز می گفت، سخت عمیق ـ اگر البته میتوانستی از خلال کلمات پیچیده تا حدی لایعقلش بفهمی.» طنزی نیستانی در بسیاری موارد گرای شبه بازی با کلمات دارد و بیشتر طنز کلمهایست تا این که بخواهد موقعیتهای طنزآمیز را دست مایهٔ شعر خود قرار دهد. مثلا در شعر «حق، حق (مجوعه کلمات قصار)»: | ||
حق با بردههاست، سیاهان، اما{{سخ}} | حق با بردههاست، سیاهان، اما{{سخ}} | ||
خط ۲۸۳: | خط ۲۸۳: | ||
روزهای دراز بارانی{{سخ}} | روزهای دراز بارانی{{سخ}} | ||
رویش و رشد و حرف تعطیل است{{سخ}} | رویش و رشد و حرف تعطیل است{{سخ}} | ||
هر چه را ـ از | هر چه را ـ از گیاه تا انسان ـ{{سخ}} | ||
سکرات زوال و تبدیل است.{{سخ}} | سکرات زوال و تبدیل است.{{سخ}} | ||
خط ۳۰۹: | خط ۳۰۹: | ||
[[پرونده:خراب.jpg|بندانگشتی|چپ|<center>'''شروع نقش زدن بر دیوار غزل'''</center>]] | [[پرونده:خراب.jpg|بندانگشتی|چپ|<center>'''شروع نقش زدن بر دیوار غزل'''</center>]] | ||
====خراب==== | ====خراب==== | ||
'''خراب''' عنوان دومین مجموعه شعر نیستانی است که در ۱۳۳۷ منتشر شد. این وقفه چهارسالهای با که با دفتر اول او، '''جوانه'''، پیدا کرد، | '''خراب''' عنوان دومین مجموعه شعر نیستانی است که در ۱۳۳۷ منتشر شد. این وقفه چهارسالهای با که با دفتر اول او، '''جوانه'''، پیدا کرد، زبان نیستانی را قوام بخشیده بود و توانست نام او را در میان شاعران پرآوازهٔ آن زمان [[احمد شاملو]]، [[رهی معیری]]، [[سیمین بهبهانی]]، [[فریدون تولَّلی]]، [[فریدون مشیری]]، [[فروغ فرخزاد]]، [[محمدحسین شهریار]]، [[نادر نادرپور]]، [[نصرت رحمانی]] و دیگران مطرح کند. دفتر «خراب» آغاز نوآوریهای نیستانی در غزل بود و شعرهای نو او نیز، اگرچه موزون، اما با زبان خاص خود وی بود که نشان میداد توانسته است برای خود تشخصی بیافریند. درونمایه شعرهای این مجموعه نیز، همچون دفتر «جوانه» عشق و مطابق با وضعیت زمانه، ناامیدی بود؛ مضامینی که شاعر تا پایان عمر کوتاه خود، در مجموعههای بعدی نیز تکرار کرد.<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=کریمی |نام=فرزاد |عنوان= ۳۷ سال از مرگ منوچهر نیستانی گذشت}}</ref> | ||
[[پرونده:دیروز.png|بندانگشتی|چپ|<center>'''دیروز- خط فاصله: غزلی امروزین'''</center>]] | [[پرونده:دیروز.png|بندانگشتی|چپ|<center>'''دیروز- خط فاصله: غزلی امروزین'''</center>]] | ||
====[[دیروز، خط فاصله]]==== | ====[[دیروز، خط فاصله]]==== | ||
غلامرضا صراف در مقالهٔ منوچهر نیستانی: خط فاصله – امروزِ ویژهنامهای که فصلنامه گوهران در زمستان سال ۸۲ برای او منتشر کرده است، به بررسی کتاب «دیروز، خط فاصله» میپردازد: | غلامرضا صراف در مقالهٔ منوچهر نیستانی: خط فاصله – امروزِ ویژهنامهای که فصلنامه گوهران در زمستان سال ۸۲ برای او منتشر کرده است، به بررسی کتاب «دیروز، خط فاصله» میپردازد: | ||
«دیروز، خط فاصله» مهمترین دفتر شعر نیستانی، سیزده سال بعد از «خراب» منتشر میشود. سپانلو دربارهٔ این تأخیر مینویسد: «کتاب منوچهر نیستانی دیر درآمده است. در نتیجه شاعر بهخاطر تعلق خاطر به گذشتهاش هر چه آزمون در قالبهای مختلف داشته، کشکولوار در این | «دیروز، خط فاصله» مهمترین دفتر شعر نیستانی، سیزده سال بعد از «خراب» منتشر میشود. سپانلو دربارهٔ این تأخیر مینویسد: «کتاب منوچهر نیستانی دیر درآمده است. در نتیجه شاعر بهخاطر تعلق خاطر به گذشتهاش هر چه آزمون در قالبهای مختلف داشته، کشکولوار در این دیوان ریخته است.» «دیرو، خط فاصله» در بردارندهٔ ۲۷ شعر نوی نیمایی، ۲ رباعی، ۸ غریبی (در کرمان، به دوبیتیهای محلی میگویند غریبی)، ۲۴ غزل و ۳ مثنوی است. نیستانی ابایی نداشته است از اینکه غزل و مثنوی و رباعیاش را در کنار اشعار نیماییاش چاپ کند و احتمالا محکوم به کهنهپرستی شود. ولی جالب اینجاست که این اتفاق نمیافتد و همیشه در برگزیدههای معتبری که از شعر معاصران ترتیب داده شده است، نام او به عنوان یکی از پیروان همیشگی [[نیما یوشیج]] آمده است. اما حالا که «دیروز، خط فاصله» را بعد سی سال بررسی میکنیم، در موقعیتی دوگانه قرار میگیریم. از یکسو برخی اشعارش چنان مدرن مینمایند که پهلو به پهلوی بهترینهای معاصرانش میزنند و از سویی دیگر آنچنان میلی به شعر سرودن در قالب های کلاسیک دارد که انگار نیما را نمیشناخته و انقلاب شعریای که به دست او صورت گرفته بوده، درک نکرده است. اینجا به غزل نیستانی میرسیم که یکی از شاخصههای شعر او در بین معاصران است؛ غزلش برخلاف [[هوشنگ ابتهاج]] و [[شهریار]]، غزلی اجتماعی است و از این منظر غزل او و [[سیمین بهبهانی]] را باید در یک طیف قرار دارد. هرچند نیستانی برخلاف سیمین شکل صوری غزل را متحول نمیکند و با همان قالبی که در اختیار «سعدی» و «حافظ» بوده غزلسرایی میکند.<ref name=''طنز''/> | ||
==نوا، نما، نگاه== | ==نوا، نما، نگاه== |
نسخهٔ کنونی تا ۵ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۵۲
منوچهر نیستانی شاعر معاصر ایرانی است که در قالبهای گوناگون شعر سرود؛ در شکلهای غزل و نیمایی بیشتر. مضامین اصلی شعرش را «اندوه» دانستهاند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد تخلص او در شعر «بهمنش» بود. او علاوه بر سرودن شعر، در زمینه پژوهش ادبی و ترجمه نیز آثاری از خود برجای گذاشته است.[۱]
نیستانی تحصیلات خود را تا نیمهٔ دبیرستان در زادگاهش، کرمان، گذراند. نخستین اشعارش در روزنامههای بیداری و اندیشه کرمان به چاپ رسید. در ۱۳۳۲ عازم تهران شد. درسش را در مدرسه دارالفنون ادامه داد. شعرهای تند سیاسیاش را با نام مستعار در روزنامههای چلنگر و توفیق و رزم و مردم به چاپ رساند. پس از اتمام دورههای آموزشی اولیه در ۱۳۳۴ در دانشسرای عالی تهران شروع به تحصیلات آکادمیک کرد و در ۱۳۳۷ در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی لیسانس گرفت. نیستانی چند شعر هم برای کودکان سروده است. او شعرها و نوشتههای کودکانهاش را در سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۵ بیشتر با نام مستعار «نینی» در صفحه کودکان مجله «امید ایران» به نامهای «بچههای امروز» به چاپ میرساند.[۲]
نیستانی از ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۲ در شاهرود به کار معلمی مشغول شد و در مدارس آنجا ادبیات تدریس میکرد. سپس انتقالیاش را از شاهرود گرفت و رهسپار تهران شد. مدتها در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اشتغال داشت. برای سرودن شعر به آسودگی ذهن نیاز داشت، بههمین سبب، خود را در ۱۳۵۷ بازنشسته کرد. نیستانی در شعر سنتی، نیمهسنتی و آزاد طبعآزمایی کرده، اما تشخصش بیشتر در قالب و نوع اول بوده است. زبان شعریاش پخته و مستقل و مضامین اشعارش غالبا اعتراضی آکنده از احساسات بود. همچون نصرت رحمانی و در ادامه کار او کلمات و تعابیر روزمره را بهوفور وارد شعر خود کرد و ماهیتی شاعرانه به آنها بخشید.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه شعر کارخانه که به زعم م.آزاد شاید تنها شعر موفق کارگری در شعر امروزی فارسی است که شعر «درهای کارخانه» کارل سندبرگ را یادآور میشود.[۳] از نیستانی آثار چاپنشدهای نیز در زمینهٔ پژوهش وجود دارد که اجل مهلت انتشار آنها را به او نداد. از جملهٔ آنها «یادداشتهایی بر کنارهٔ کتاب» است که گردشی در دیوانهای شعر از جمله «دیوان نظامی» است و «مقدمهای بر مقدمهٔ متون کهن فارسی.» [۴] نیستانی در ۲۹ اسفند ۱۳۶۰ در حالیکه هنوز ۴۵ سال از سنهٔ زندگیاش را سپری میکرد، سکته قلبی شیرینی تکامل شعری را از او گرفت.
از میان یادها
تلخ بود
وقتی از او میپرسند که از کرمان و کودکیات حرف بزن. سکوت میکند. سرش را پایین میاندازد و میگوید: «تلخ بود.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
تنهایی یک شاعر
از کودکی منزوی بود. بیشتر وقتش را در صندوقخانه و میان کتابهای قدیمی پدر و پدربزرگ سپری میکرد. آشناییاش با ادبیات و شعر اینطور شکل گرفت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
توکا از خاطرات پدر میگوید:
خط خطیهای یک شاعر
پدر من طراح نبود، شاعر بود. علاقهای هم به طراحی نداشت، ولی گاهی وقتها دوست داشت کنار دفترش یکسری خط خطیهایی داشته باشد. گاهی وقتها چیزی کپی میکرد یا از خودش می کشید. خیلی هم راحت طراحی می کرد. با همان خودکاری که شعرهایش را مینوشت، ممکن بود در حاشیه نوشتهاش چیزی هم بکشد. اما کارهایش موضوع خاصی نداشت. بیشتر شاعری بود که خط خطی میکرد شعرهایش.[۵]
از روی دست پدر
پدرم روحیه طنز داشت. واقعا آدم بانمکی بود. در شرایط مخنلف از موقعیتها استفاده میکرد برای ساختن لطیفه و شوخی کردن در جمع؛ و در این کارش هم بسیار موفق بود. اگر قاتی میشد و حوصله جمع را داشت، شوخیهای ظریفی میکرد. اهل جوک گفتن بهطور رایج نبود، ولی تناقضاتی را که در روحیه، رفتار و صحبتهای آدمها میدید، برجسته میکرد. این خصلتش به من و مانا به ارث رسیده. به من مستقیم و از طریق در جمع بودن با او و به مانا به خاطر سنش، غیرمستقیم و شاید از طریق خون. طی سالها از روی دست پدرم نگاه میکردم و یاد میگرفتم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نه از شعر خوشم میآمد و نه از شاعرها
پسرها وقتی به یک سنی میرسند هرچقدر با مادرشان راحتاند از پدرشان فاصله میگیرند. پدرم مرد خانوداه نبود. اعتیاد داشت. گاردی که من آنزمان میگرفتم مال این بود که توی خانه مشکلات فراوان بود. من در دوران بلوغ بودم و دلم زندگی بهتری میخواست. دلم خانواده گرمتری میخواست. دلم توجه میخواست. من از پدرم فاصله داشتم و احساس رضایت نمیکردم از حضورش. فکر میکردم تقصیر شعر و شاعری است، در نتیجه نه از شعر خوشم میآمد و نه از شاعرها. وقتی خسرو گلسرخی، نصرت رحمانی، منوچهر آتشی و محمد حقوقی میآمدند خانه ما، از هیچ کدامشان خوشم نمیآمد. یک شب گلسرخی در خانه ما خوابید و یکی از پتوها را با سیگار سوزاند. آنزمان دوستشان نداشتم، اما الان همه این شاعران باعث مباهات من هستند. یکی از افتخاراتم این است که گلسرخی یک شب در خانه پدری من خوابید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
دیگر بیدار نشد
شب که رفت بالا توی اتاقش، حال و احوال خوبی داشت. صبح اما هر چه مادرم صدایش زد، از خواب بیدار نشد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
مانا از پدر میگوید:
خاطرات تار
پدرم را در هشت – نه سالگی از دست دادم و خاطراتی که از او دارم تصاویر مبهم و ناواضحی است که خیلی «پیکسله» و تارند. دورترین خاطرهام زمانی است که پایم لغزید و افتادم توی جوی پهن خیابان «دولت» (شهید کلاهدوز فعلی)، و مادرم و یک آقای دیگر من را از آب کشیدند بیرون. احتمالا دو سه سالم بوده. بعدها که برای مادرم این خاطره را تعریف کردم، گفت: «آن آقا پدرت بوده و آن روز سهتایی داشتیم گردش میکردیم.» خب بچه بودم و بیشتر تمرکزم روی مادر بود، اما همین نشان میدهد که پدر احتمالا عادت داشته همیشه آن گوشههای کادر بماند و در مرکز توجه نباشد، حتی برای فرزند کوچکش.[۶]
تراوشات ذهنی یک کودک هشتساله
دو سه شب مانده به عید، روی تخت در کنار مادرم خوابیده بودم که با صدای گریهاش بیدار شدم. منوچهر را صدا میزد تا بلند شود، ولی جوابی نمیگرفت. پدر روی زمین نشسته بود و مثل همیشه به کناره تخت تکیه زده بود. مثل این بود که در همان حالت خوابش برده باشد. طرح صحنهٔ مرگ را توکا همان لحظه کشید و ثبتش کرد. چند روز بعد که چندتایی از دوستان شاعرِ پدر، خانهٔ عمهٔ بزرگم برای تسلیتگویی جمع شده بودند، یکیشان پیشم آمد و احساسم را پرسید؛ شاید اخوان بود یا منوچهر آتشی، نمیدانم. در جوابش گفتم: «آدم مثل ظرف چینیه که با مردن میشکنه و کاریش نمیشه کرد.» آن بزرگوار هم بهشدت حال کرد و با صدای بلند تراوشات ذهنی یادگار هشتساله شاعر مرحوم را بازگو میکرد برای دیگران.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
کارخانهٔ پدر
یکبار سر کلاس ادبیاتِ اول راهنمایی، یادم نیست به چه مناسبت شعر «کارخانه» پدرم را دادم دست معلم و ایشان لبخند غرورمندی زد و گفت: «بله کاملا با این شعر آشنایی و انس و الفت دارم.» بعد آن را جلوی کلاس جوری خواند که انگار فهرست خرید روزانه بقالی را بخواند. من هم شرمنده و خجالتزده جلوی نگاه متعجب همکلاسیها عرق ریختم. هاجوواج مانده بودند که این شعر بیردیف و قافیه و وزن و آهنگی اصلا چطور اسمش شعر است. این آخرین بار بود که در مدرسه پز پدر و شعرش را دادم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
تیرنگ از منوچهر میگوید:
شعرهای پوست پرتقالی
منوچهر متأسفانه شاعر پرکاری نبود. تعداد شعرهایی که دارد به نسبت خیلی از همنسلهایش زیاد نیست. زیاد عمر نکرد و طبعا نوشتههای زیادی از او بهجا نمانده. بینظم هم بود. در هیچ بُعدی از زندگیاش ترتیبی که به آن مفهوم در ذهن همگان هست، وجود نداشت. هر وقت حس شعر سراغش میآمد بر هر چیزی که به دستش میآمد، مینوشت. توکا هم حتما یادش هست. گاهی روی دستمال کاغذی با خودکار بیک مینوشت. خودم یکی دو بار شعرش را روی پوست پرتقال دیده بودم. گاهی هم پشت پاکت پستی مستعل یا پشت جعبه دستمال کاغذی شعر مینوشت.[۷]
از: منوچهر نیستانی، به: منوچهر آتشی
نمیدانم چه سالی بود. در هر حال جوان بودم و مدتی مسئولیت صفحه ادبی «اطلاعات جوانان» را به عهده گرفته بودم. در آن هنگام منوچهر نیستانی شاعر دیگر نسل ما از تهران رفته بود و در شهرستان زندگی میکرد. روزی شعری از او به دستم رسید با عنوان: «نامهای از منوچهر نیستانی به منوچهر آتشی.» چاپش کردم. چند سطری از آن را بهیاد دارم که اینجا میآورم.
برگ خشکی از گل زردی به دست | نیست از من با تو دانم وین بد است | |
هان ترا میجویم از این راه دور | ای نسیم کرده زین صحرا عبور | |
از شب و شب زندهداریمان بگو | وان عبور از کوچههامان کو به کو | |
حسرت شبها مرا دامن گرفت | حسرت شبهای دیرین ای شگفت |
یک هفته پس از چاپ شعر نیستانی، پاسخ آتشی به دستم رسید که آن هم شعری بود قریب ده بیت که همه آن را فراموش کردهام به جز یک بیت که هرگز از خاطرم نمیرود. زیرا واقعا باید گفت که بیانکننده سرنوشت آتشی در تهران است:
هر دو مهمان شب تهران پیر | آه از این تهران مهمان ناپذیر |
خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
در سوگ جلال
مرثیهای سروده بود در سوگ جلال؛ ولی هیچ ویژگی منحصربهفردی از سوژهٔ خود یعنی آدم خاصی به نام جلال آلاحمد را عیان نمیکرد. اگر تقدیم نامچهٔ شعر «با اندوه: به شمس آلاحمد» نبود، نمیتوانستیم پی ببریم که غزل در رثای چه کسی سروده شده است. مرثیه چنین بود:
آن چه از یاران شنیدم،
آن چه در باران گذشت...
آن چه در باران ده،
- آن روز،
- بر یاران گذشت...
- بر یاران گذشت...
- آن روز،
های های مستها، پیچید در بینبستها
طرح یک تابوت، در رؤیای بیماران گذشت...خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
گل اومد، بهار اومد
در دههٔ چهل که کار ویرایش کتابهای بچهها در انتشارات کانون با من (م.آزاد) بود، بارها به نیستانی پیشنهاد کردم که قصهٔ منظومی برای بچهها بنویسد. اصرار مکرر من گرفت و او قصهٔ منظوم «گل اومد، بهار اومد» را نوشت. بچههای کتابخانههای کانون این قصه را خیلی دوست داشتند و بارها نمایش آن را اجرا کردند. اما کار نوشتن قصه به این سادگیها تمام نشد. دستنویس اول قصه دو سه برابر متنهای متعارف کتابهای چاپی بود. از نیستانی خواهش کردم خودش متن را جمعوجور کند. چند وقت بعد دفتر دیگری آورد پر از فرازهای جذاب شعری که نمیشد از آن دل کند. به این ترتیب مطالب دفتر آن بسط پیدا کرد. بار دیگر خواهشم را تکرار کردم و این بار دفتر سومی هم به دو دفتر قبلی افزوده شد! پیدا بود که ذهن فعال نیستانی فرصت ایستادن، تأمل کردن و شکل دادن ندارد و در هر بار بازنویسی، متن را طولانیتر میکند. دیدم که اینطور نمیشود. بالاخره یک روز با هم نشستیم و متن قصه را کم کردیم و متنی شسته و رفته برای کتاب مصور «گل اومد، بهار اومد» آماده کردیم.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
زندگی و یادگار
سالشمار زندگی
- ۱۳۱۵ در کرمان زاده شد
- ۱۳۳۲ سفر به تهران و درس خواندن در مدرسه دارالفنون
- ۱۳۳۳ انتشار اولین دفتر شعرش با نام «جوانه» در کرمان
- ۱۳۳۴ ورود به دانشسرای عالی تهران در رشته زبان و ادبیات فارسی
- ۱۳۳۷ انتشار مجموعه شعر دیگر با عنوان «خراب» در تهران و تصحیح و تحشیه «خارستان، ادیب قاسمی کرمانی» همراه با واژهنامه. (کتابی به شیوهٔ گلستان سعدی با اصطلاحات صنف شالباف و مسائل و مشکلات آنها) و ترجمهٔ «روانشناسی و دشواریهای تربیتی»
- ۱۳۳۸ آشنایی با آذر کشاورز و ازدواج با او
- ۱۳۴۲ تدریس ادبیات در مدارس شاهرود و انتشار شعر بلند «گل اومد بهار اومد» در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
- ۱۳۵۰ انتشار سومین مجوعهٔ شعر با عنوان «دیروز، خط فاصله» در انتشارات رز
- ۱۳۵۷ بازنشستگی از آموزش و پرورش و انتشار مجوعههای «دو با مانع» و «مادر من»
- ۱۳۶۰ مرگ بر اثر عارضه قلبی در تهران
سیر دوری منوچهر
تیرنگ نیستانی که برخلاف پدر و مادر و توکا و مانا، تخصصا به مسائل هنری ورود پیدا نکرد و طبابت را پیشهٔ خود کرد، در نوشتهای مجمل، سیر دوری پدر را اینطور تعریف میکند:
پدر بنده متولد کرمان است. در تاریخ ۱۳۱۵ متولد شد. پدر او در وزارت کشاورزی کار میکرد و گاهی برای مأموریتهایی به بندرعباس میرفت. یک زن دیگر گرفت، آنطور که رسم روزگار بود در آن ایام.
مادر منوچهر که می شود مادربزرگ من، و ما ایشان را همیشه «خانم» صدا میزدیم، چه آنموقع، چه تا آخر عمر نسبتا طولانیشان نتوانست با این مسأله کنار بیاید. واضح است که این روحیه ناسازگاری و عدم پذیرش را کمابیش به بچههای خودش انتقال داد. در بین بچهها بیشتر روی پدر من تأثیر گذاشت. یعنی تا آخر عمر کوتاهشان این مسأله را نپذیرفت. اما این اتفاق ظاهرا بهانهای شد برای چند موضوع. اول از همه «خانم» و بجه هایش سرپرست و حامی شان را از دست دادند و همین قضیه باعث شد که کوچ کنند و به تهران بروند. آنموقع پدر فکر کنم ۱۵-۱۶ سالش بود.
مادربزرگ در آنزمان در شهر تهران با چهارتا بچه، باید زندگیاش را میگذراند؛ با خیاطی و کارهایی از این دست باید خرج خانه را میداد. بالاخره پدرم دیپلم گرفت و به دانشسرای عالی رفت و در رشته ادبیات فارسی تحصیل کرد و آنجا با مادرم، آذر کشاورز آشنا شد. با هم همکلاس بودند. این آشنایی منجر شد به عشق و در نهایت ازدواج.
از نوشتههایی که از پدرم بهجای مانده، پیداست که حتی قبل از آمدن تهران ذوق شعر و شاعری داشته. در وهله اول ذوق و قریحه او در کتابچهٔ کوچکی به نام «جوانه» تجلی پیدا کرد. مرحوم محمدابراهیم باستانی پاریزی که از چهرههای ماندگار کشورمان است، در آنزمان معلم منوچهر و عموی بنده بود و تقریظی بر آن کتاب نوشت که هنوز هم خواندنی است.
پدرم بعد از فراغت از تحصیل بهاجبار به شاهرود رفت که مشغول کار شود و در آنجا یعنی در سال ۱۳۳۹ برادر بزرگم توکا متولد شد. بعد از مدتی برگشت تهران. هم پدرم و هم مادرم دبیر ادبیات بودند و هر دو در دبیرستان تدریس میکردند. سال ۱۳۵۷ پدرم بهاختیار خودش بازنشسته شد و پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۶۰ با سکته قلبی و ناگهانی از بین ما رفت.[۸]
شخصیت و اندیشه
فرامرز سلیمانی، شاعر و نویسندهای است که از سالهای دور با شاعران دهه ۱۳۴۰ دمخور بوده است، چنانکه میتوان گفت بخشی از تاریخ شفاهی ادبیات ایران در آن سالها در منزل او رقم خورده. او با حلقه منوچهر نیستانی، نصرت رحمانی و منوچهر آتشی آمدوشد داشت:
نیستانی از هواداران و طرفداران حزب توده بهشمار میرفت. پس از انقلاب که فعالیت هنرمندان تودهای از کانون نویسندگان جدا شد و شورای هنرمندان و نویسندگان توده را فعال کردند، نیستانی نیز به آنها پیوست.
قوام گرفتن شعر نیستانی در دههای اتفاق افتاد که سبکهای سیاسی در ایران به اوج رسیدند و کودتا باعث سرخوردگی روشنفکران شده بود. نیستانی هم مانند مهدی اخوان ثالث این سرخوردگیها را در شعرش بیان میکند. برخی از این شاعران به سوی میخانه و افیون کشیده شدند. نیستانی یکی از قربانیان این مهلکه بود. در این مهلکه او گاهی دلتنگ و سرخوش، گاهی هوشیار و خوابزده است. گاهی هم عصیانگر است و گاهی نیز رام و مطیع و شوخطبع. در سالهای آخر زندگیاش در برخی از اشعار او یک جور پریشانی را هم میتوان سراغ کرد: پرداختن مبالغهآمیز به طنز، بدون اندیشه و تنوع.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
به روایت دیگران
عمران صلاحی
طنز مهمترین مؤلفه شعر منوچهر نیستانی بهشمار میرود. نیستانی در اشعارش از طنزی کلامی سود میجوید و از نمونههای این شعرها میتوان به شعر «امتحان» و شعر «حق» اشاره کرد. نیستانی حتی در نثر نیز به طنز گرایش دارد و در ستون «چیزبرگر» به نکات ظریف و باریکی اشاره کرده است که مخاطب را بهنوعی به بیداری و آگاهی دعوت میکند.
نیستانی هم در ساختار و هم در مضمون غزل نوآوری کرده است. او زبان شعر را به زبان گفتار و محاوره نزدیک کرده است. او حتی توانسته است بسیاری از لحنها که تا آن روز به شعر راهنیافته بودند وارد شعر کند.[۹]
م.آزاد
منوچهر نیستانی شاعری است که حق او در ادبیات معاصر بهخوبی ادا نشده است. شاید یکی از دلایلش به انزواجویی و پراکندهگویی خودش باز میگردد؛ چرا که نیستانی ذهنش هیچگاه به نظم نرسید. او در آثارش مدام دست به تجربههای جدید میزد که هیچ چیز را جز به شکل جدید دنبال نمیکرد. جالب اینجا است که نیستانی اصلا حوصله بازبینی، پیرایش و پرداخت متن را نداشت. در شعر او افسردگی مطالب بیشتر به چشم میآید تا پیرایش و پرداخت. تا آنجا که در یک شعر بارها دو شکل بیان یک مطلب را در کنار هم آورده تا خواننده خود یکی از این دو شکل را انتخاب کند. نیستانی برای خودش عوالمی دارد و در همان عوالم شعر مینویسد. در شعر با خودش گفتگو میکند، کلنجار میرود، گوشه و کنایه میزند و تا هر جا دلش بخواهد حاشیه میرود و این زبان پراکندهگوی حاشیهپرداز خود حجاب میشود و خواننده را پس میزند. هیچگاه نخواست یا نتوانست در یک مسیر حرکت کند و به همین دلیل نتوانست شیوهای خاص را در شعر پی بگیرد و بیشتر کارهای او پراکندهکاری منتهی میشود...خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
محمدعلی بهمنی
غزل بعد از نیما یوشیج با منوچهر نیستانی شروع شد و و او نیما را زودتر از بقیه درک کرد. هوشنگ ابتهاج پلی بین غزل دیروز و امروز میزند که اسمش را گذاشتم پل سایه. نیستانی از این پل عبور میکند و نشان میدهد که این پل، پل استواری است. اما خود سایه از این پل عبور نمیکند و همچنان معمارش باقی میماند ولی نیستانی از این پل عبور میکند و نشان میدهد این پل، پل استواریست و دلهرهها را برطرف میکند. انسانی مثل حسین منزوی علاوهبر این که از این پل عبور میکند یک نوع شمایی را از خود نشان میدهد و چشمها را خیره میکند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
احمدرضا احمدی
ژستهای روشنفکری از پیامدهای ادبیات مدرن بود. هنرمندان در آن دهه فکر میکردند با این ژستها هنرمندتر میشوند. مثلا اگر آلبوم عکسهایی که از منوچهر نیستانی برجای مانده است را نگاه کنیم، او را در هیچ عکسی بدون سیگار نمیبینیم و سیگار برای شاعرانی چون او بهنوعی ژست محسوب میشد. البته کسانی هم بودند که ژستهای دیگری داشتند که از نظر قشر روشنفکران آن روز مطرود بود و با این ژستها میخواستند خود را بهعنوان شاعر و روشنفکر به جامعه معرفی کنند؛ اما با اینکه دو یا سه دهه از آن روزها نگذشته، این افراد فراموش شدهاند. کسی که هنرمند نباشد با ژست نمیتواند خود را هنرمند معرفی کند. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
مهدی خطیبی
نیستانی با هنجارگریزی نوشتاری و همچنین شکستن ساختمان غزل، جزء مبتکرترین غزلپردازان است. برای همین است که در غزلی ناگاه دو بیت با وحدت طولی مصرعها دیده میشود و بیت سوم سه مصرع میشود و یا در قالب جملات معترضهٔ غالبا بیفعل، هنجار نوشتاری غزل شکسته میشود.
اما چرا نیستانی آنچنان که باید و شاید شناخته نیست. دو علت اصلی دارد: یکی بهخاطر عقل نقال ماست که بیشتر بهدنبال نقل دیگران هستیم تا جستوجو که آغاز نقد است و دیگری بهخاطر زبان ناصر خسرووار او که زمختی خاصی دارد و وسواس در پرداختن به ساختمان غزل که او را از پرداختن به زبان و بیان، دور نگاه داشته است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
علی باباچاهی
سقاخانه، حمام، قهوهخانه و... که بیشتر در شعرهای نصرت رحمانی و تا حدودی در شعرهای منوچهر نیستانی به چشم میخورد نشان از گرایش شاعران دهه ۴۰ و ۵۰ به واقعیتگرایی است. البته نصرت رحمانی پیش از شعران دیگر به سراغ این فضاها میرود و نیستانی نیز گاهی سراغ قهوهخانه میرود و گاهی بهسراغ کارخانه میرود. در شعرهای قهوهخانه او مرشد، مرید، مشتری، عنتر، لوطی، قهوهچی، جعبه مار، شمایل حضرت، چای شیرین، دود چپق و... کلمات یا عناصر و افراد خوشبو را بر مبنای درکی از مقررات اجتماعی هنری به حاشیه میراند و در شعرهای کارخانه بهجای نوازش گلهای بنفشه و شببو با دکمههای متصل به برق و از این گونه عناصر ظاهرا غیر شاعرانه بازی میکند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
فرامرز سلیمانی
منوچهر نیستانی تسلط بسیاری زیادی به ادبیات کهن داشت. او از طریق غزلهای نو و غزلوارههایش و با لحن سیاسی اجتماعی خاص خود داشت توانست در ادبیات دهه چهل جایگاهی برای خود پیدا کند. همین باعث شده شعر او خیلی دورتر از خواستهای مخاطب امروزی باشد که بیشتر به سادهنویسی و حتی سادهانگاری می رود.
طنز تم اصلی در کارهای نیستانی است. طنزی گزنده و گریزناپذیر و تلخ. ادعانامهای پر از طنز و تفی به صورت زندگی پوچ که هیچ بر سر هیچ است. همین طنز که تنه به نوشتههای مکتب سوررئالیسم میزند، باعث میشود که شعر او تاحدی در محتوا گنگ و نامفهوم بماند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
صالح سجادی
نیستانی در غزل نوآوریهایی ایجاد کرد که هنوز هم برای شاعران غزل پیشرو تازگی دارد. او تجربیاتش را در شعر آزاد وارد غزل کرد و با ایجاد دستکاری در فرم بیرونی غزل شعرهای فاخری بهوجود آورد که متأسفانه بهعلت فوت ناگهانی و شخصیت محجوبش چندان شناخته نشود. او یکی از تأثیرگذارترین و در عین حال گمنامترین شاعران یک نسل قبل است؛ در حالیکه تأثیر بسیار زیادی روی شاعران معاصر داشته. تأثیرش بر شعرهای نو و غزل حسین منزوی و محمدعلی بهمنی غیرقابلانکار است.[۱۰]
غلامرضا صراف
اگر بخواهیم منحنی حیات شعری منوچهر نیستانی را بررسی کنیم و فراز و نشیبهای آن را (که کم هم نیستند) ببینیم، ظاهر این منحنی را بسیار شبیه سیر شاعری فروغ فرخزاد خواهیم یافت. منظور کیفیت شعر فروغ نیست، بلکه شباهتهای آغازین و انجامین کارشان است.: هر دو با قالبهای کلاسیک ـ مثنوی و غزل ـ شروع کردند، فروغ در دفترهای «اسیر»، «دیوار» و «عصیان»؛ و نیستانی در دفترهای «جوانه» و «خراب»؛ و هر دو پس از درک انقلاب نیما ـ فروغ بیشتر و نیستانی کمتر ـ «تولدی دیگر» یافتند. هر چند نمونههایی از قلابهای کلاسیک شعرشان را ـ که کم هم نیستند ـ در این دگرگونی جدید باقی گذاشتند و باقیماندهٔ اشعار هر دو که در زمان حیاتشان مجال چاپ نیافت پس از مرگ زودرسشان منتشر شد.[۱۱]
کاووس حسنلی
از ویژگیهای بارز زبان نیستانی در دو مجموعه شعرش، دیروز، خط فاصله و دو با مانع، علاوه بر سکتههای تعمدی، نوعی شکل نحوی متفاوت است که در قالب عبارات و جملات معترضهٔ غالبا بیفعل با کارکردهای تأکیدی، تفسیری و حضوری فراگیر دارد.[۱۲]
سیدعلی صالحی
سالهای مرگ و مه، سالهای خاک و یأس، سالهای افسردگی، از مرگ سهراب سپهری تا نیستانی، بسیاری از این خیل رفته بودند. سالهای هنرمندمیری و نه مرگ هنر، که اقیانوس میرا نیست. منوچهر نیز بدین اقیانوس پیوست. سبزوهرو، غمگین، آرام و خسته و سنگین، چشمانش که پشت آن عینک، سنگینتر از اندوهش، گاهی انگار از پس گریهای هزار ساله آمدهاند.[۱۳]
محمدعلی سپانلو
جهان نیستانی، اقلیم آشنای پیرامون است. آنگاه که از سطح میگذرد، هر چه از اعماق روایت میکند، اغلب «نقلی» است. یعنی این منقولات آنقدر در ذهن او پخته نشده که به آبدیدگی یک تجربه برسد. در حالیکه بسیاری از تصاویرش را هم از طریق تجربههای کلامی بدست میآورد، اما آنچه که در شعر منوچهر نیستانی برای من جذاب بود، چهرهٔ عبوس و تودار یک «ادیب نوپرداز» است که در اتاق دربستهای ضربانهای دیگری میشنود و راه مناسبی برای بیان نظم این ضربانها پیدا کرده است.[۱۴]
رضا براهنی
رضا براهنی منتقد معاصر شعر، در جلد سوم کتاب طلا در مس علاوهبر گفتن نظرش دربارهٔ نیستانی، قطعهای از اشعارش را زیر ذرهبین نقد میبرد.
با دست من ز رنج سفر شکوه میکند
در غلظت مه «لندن»
یا در تراموای «وین»...
ـ در شهر دیگری، به دگر نام ـ ...
در سال اپرا...
بر روی پل که مینگرد ساکت،
در اضطراب بیثمر «پو»...
در پای نخل منحنی سال دیده ای،
در «الجزایر»
در نقبهای سرشار از داد،
- و دود،
- و نم،
- و دود،
ـ ور تاق تاق مهره بیلیارد ـ
- هر گوشه را،
- هر گوشه را،
ـ به خواهش نامعلوم ـ
- سر میزنم
- سر میزنم
«...با هر کسی هوای سفر هست،
تا هیچکس نه رای نشستن
سقف شکسته را بیآذین
طفلانه با گلآذین بستن؟
گلها به سقف خنده زناناند
بیاعنتا به ما گذران
گلها ز مرگ و فتنه چه دانند
این حرفها به لب، به دلم کوه به کوه غم،
بیخواهشی صریح به هر سوی می روم،
«قیز قیز» میز کهنه، در زیر دست من،
چون دایهام به ناگاه انگیخت
از رخوتی به لذت یک خواب!
غوغای قهوهخانه، چو یک طشت آب سرد
ناگاه بر سرم ریخت
میپرسم از رفیق کناری
ـ «باران بند آمد؟»
- ـ «آری»
- و
- میٰوم...
- ـ «آری»
تیرگی و اضطراب، تنهایی و ملال، و سرگشتگی، اصولا در بسیاری از شعرهای خوب نیستانی وجود دارد؛ و علاوهبر این میدانیم که در آن دنیای کابوسی، در آن دنیای بختکی، تخدیری، در آن دنیای سرگشتگی در خود و در اعماق، و غرق شدن در خواهش نامعلوم همه چیز ـ نه به صورتی سوررئالیستی ـ که هیچگونه ربطی به شعر نیستانی ندارد ـ بلکه به صورتی رئالیستی ولی تا حدودی تخدیری ـ ممکن است در برابر چشم ظاهر شود. لندن، وین، اپرا، پو، الجزایر، همهٔ این کلمات که ممکن است نیستانی از یک روزنامه جمعآوری کرده باشد، تبدیل به بخشی از آن سرگشتگی نیستانی میشوند... وسط زندگی، لحظهای از زندگی، آن توقف از اعماق، سر میکشد: «امروز از نگاه تو سرگشتهتر منم»، نگاه سرگشته، ما را در تغزل غرق میکند، ولی سرگشتهتر از آن نگاه ما را در سرگردانی یله میکند... سرگشتگی، خواهش نامعلوم، اینها همه نه فقط بر ناصیهٔ شعر نیستانی بلکه بر ناصیهٔ خود نیستانی هم نشستهاند؛ تغزل و تفکر، تغزل و سرگشتگی و حیرانی، اندوهی عمیق و ملالانگیز، همه یکجا تصور کلی شعر نیستانی را نشان می دهند. بر این شعر روحیهای تخدیری حاکم است. انگار یک نفر همه چیز را در یک رؤیای تخدیری میبیند و در عین حال فرصت تفکر و تأمل هم پیدا میکند... نیستانی، در ذهنش، در برابر این زندگی سرگشته، پرانتز باز میکند. زندگی، مثل سؤالی در برابرش قد علم میکند و بعد حرکت و توقف، حرکت و توقف ادامه مییاید تا اتفاقی بیفتد و شعر پایان یابد و این «باران که بند آمد؟» چقدر شبیه حرف زدن خود نیستانی است![۱۵]
محمد حقوقی
شعرهایی قدیمی که نیستانی سرود، باید در همان ایام به آن استناد میکردیم که مستعد پیشرفتی درخشان است و نکردیم. اما اینک به غبن میتوانیم با حسرت بگوییم که ای کاش در همان فضای «کارخانهٔ» دیروز میماند و به شعرهای مغشوش امروزش که نشان داده و شاید ندانسته و به اشتباه مانیفست ظرفیت زبان دیگران را قبول کرده است، نمیرسید. حرفشنویهایی که نتیجهٔ آن چنین سطرهایی است که دیگر از «براهنی» است و نه او:
«وخودش آه کشید/ گفت آرش خواندی؟/ بوی روشنفکری میداد/ توی این بقعه به دور از همهکس/ جریاناتی هست...»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
غلامرضا طریقی
منوچهر نیستانی به معنای واقعی غزلسرا نبوده، در زبان هم ایرادهایی دارد، اما همان تعداد غزلی که نوشته او را به جسورترین غزلسرای معاصر تبدیل کرده است. بسیاری از تئوریهایی که در دهه هفتاد و هشتاد درباره غزل کشف شد! قبلا در دهههای چهل و پنجاه توسط نیستانی عرضه شده بود.[۱۶]
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
این «جوانه» جوانی من است. بنابراین آنطور که انتظار دارید، نمیتواند رنگ و بو و جلوه و جلا داشته باشد. آخر مگر هیچکس جذبه و جمال گل را از جوانهای نورس جسته؟ جوانه که گل نیست. شاید هم روزگاری «جوانه» ما چون گل، رنگ و بویی بیابد، ولی تا کی باید به انتظار آن روزگار بود؟ این دیگر معلوم نیست....خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
نثرگفتهٔ یک شاعر
زمان، زبان دارد. شعر را باید با زبانِ زمان گفت و زبانِ مردم زمان را در آن انعکاس داد. ادبیات عامیانه مایهٔ سرشاری برای شعر امروز است؛ باید سعی کنیم که بیشتر به آن دست یابیم.[۱۷]
علت شهرت
نیستانی بهخاطر طنز سیاهی که در شعرهای اجتماعیاش وجود داشت، شهرت داشت.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
آثار و کتابشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
جوانه، دربردارندهٔ نخستین تجربههای شاعری اوست و هر چند مجموعهای احساساتی و ساده است، اما شاعر نسبت به انتشار آن هیچگاه احساس پشیمانی نکرده است. مجموعه خراب، از جهت تکنیکی یک سطح بالاتر است و شاعر سعی دارد با استفاده از زبان کوچه، رنگ و روی تازهای به اشعارش بدهد، اما سایهٔ سنگین نصرت رحمانی بر زبان شعرش کاملا آشکار است. در دفتر بعدی، شاعر به شعر کارگری روی میآورد و مایههای طنز، که در همهٔ دفترهایش کموبیش دیده میشود، اینجا برجستهتر نشان میدهد، تغزل، بنمایههای طنز، رگههای خیامی اندیشه، زمینهٔ عاطفی سوگوارانه و شعر کارگری، محورهای معنایی شعر او را شکل میدهند. برخی نوآوریهای او در غزل فارسی (فصلبندی غزل، استفاده از روایت، دیالوگ)، الهامبخشِ غزلسرایانی مثل حسین منزوی و سیمین بهبهانی بوده است.[۱۸] نیستانی از مبتکرترین غزلپردازان نئوکلاسیک زمانِ خود بود، تلاشی فراگیر در مسیر رسیدن بخ فرم تازهای در غزل و گسترش امکانات و ظرفیتهای صوری و محتوایی این قالب داشته است.[۱۹]
طنز در اشعار نیستانی
یکی از مهمترین ویژگیهای شعر نیستانی، طنز خاص اوست. نیستانی گویا در زندگی شخصی هم آدمی بوده که احساسات واقعی و افکارش را همیشه زیر لایهای از طنز و شطحگویی پنهان میکرده و استنباط و دریافتش را از وقایع صریح و مستقیم نشان نمیداده. این ویژگی تا حدی در بعضی اشعارش هم نمود یافته و او را دچار نوعی ضد و نقیضگویی نشان میدهد که در بهترین حالت میتواند نوعی عرفان خاص نیستانی باشد. رضا براهنی درباره او نوشته است: «و نیستانی که من بعدها از نزدیک شناختمش، طنز می گفت، سخت عمیق ـ اگر البته میتوانستی از خلال کلمات پیچیده تا حدی لایعقلش بفهمی.» طنزی نیستانی در بسیاری موارد گرای شبه بازی با کلمات دارد و بیشتر طنز کلمهایست تا این که بخواهد موقعیتهای طنزآمیز را دست مایهٔ شعر خود قرار دهد. مثلا در شعر «حق، حق (مجوعه کلمات قصار)»:
حق با بردههاست، سیاهان، اما
فعلا که با «نیکولن بالیسم» است
تا این بزرگوار
- (در وزن شعر من هم اخلال می کند)
- زرادخانه دارد
- ضرابخانه دارد
- هرجاد نفوذ خود را اعمال می کند
- هرجاد نفوذ خود را اعمال می کند
- (در وزن شعر من هم اخلال می کند)
.......
......
حق یک اشتباه لفظیست
یک لفظ یک هجایی،
- نه،
- نه،
حق یک اشتباه فاحش چاپی است،
- که گاهی «حک»
- - از اصل خویش منفک –
- که گاهی «حک»
(یعنی که «حق» اصولا حک است،
- اما، کجا؟ و بر چه؟
- اما، کجا؟ و بر چه؟
بر قلبها؟
- بر قلبهای قلب؟
دو شعر «باگورهای خالی» و «امتحان» اوج طنز کلامی نیستانی را نشان میدهند. لحن زبانی نیستانی تا حدی بر محمدعلی سپانلو تأثیر گذاشته است. به نمونهای بسنده میکنم:
روزهای دراز بارانی
رویش و رشد و حرف تعطیل است
هر چه را ـ از گیاه تا انسان ـ
سکرات زوال و تبدیل است.
اصولا شعر نیستانی، شعر کلام است بیشتر تا تصویر. و این از تسلط او بر زبان فارسی (فارغالتحصیل رشته ادبیات و غور در متون کهن ادبیات) و گستردگی واژگانش ناشی میشود. شعر نیستانی را کلام پیش میبرد و روابط آن را اداره میکند. اما شعرش تصویرهای زیبا بعضا هم کم ندارد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
کارنامه و فهرست آثار
طبق دادههای خانهٔ کتاب ایران به عنوان مرجع ثبت کتاب، کتابهای منتشرشده نیستانی به شرح زیر است:
- به اهتمام: صالح سجادی؛ انتشارات نگاه
- گزینه اشعار
- گردآورنده: علی باباچاهی؛ انتشارات مروارید
- گل اومد بهار اومد
- تصویرگر: پرویز کلانتری؛ انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
- مادر من
- نشر مدرسه کودکان و نوجوانان
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
خراسانیزاده، نرگس. ۱۳۸۹، «کارنامه شعری منوچهر نیستانی» (پایاننامه).
بررسی چند اثر
خراب
خراب عنوان دومین مجموعه شعر نیستانی است که در ۱۳۳۷ منتشر شد. این وقفه چهارسالهای با که با دفتر اول او، جوانه، پیدا کرد، زبان نیستانی را قوام بخشیده بود و توانست نام او را در میان شاعران پرآوازهٔ آن زمان احمد شاملو، رهی معیری، سیمین بهبهانی، فریدون تولَّلی، فریدون مشیری، فروغ فرخزاد، محمدحسین شهریار، نادر نادرپور، نصرت رحمانی و دیگران مطرح کند. دفتر «خراب» آغاز نوآوریهای نیستانی در غزل بود و شعرهای نو او نیز، اگرچه موزون، اما با زبان خاص خود وی بود که نشان میداد توانسته است برای خود تشخصی بیافریند. درونمایه شعرهای این مجموعه نیز، همچون دفتر «جوانه» عشق و مطابق با وضعیت زمانه، ناامیدی بود؛ مضامینی که شاعر تا پایان عمر کوتاه خود، در مجموعههای بعدی نیز تکرار کرد.[۲۰]
دیروز، خط فاصله
غلامرضا صراف در مقالهٔ منوچهر نیستانی: خط فاصله – امروزِ ویژهنامهای که فصلنامه گوهران در زمستان سال ۸۲ برای او منتشر کرده است، به بررسی کتاب «دیروز، خط فاصله» میپردازد:
«دیروز، خط فاصله» مهمترین دفتر شعر نیستانی، سیزده سال بعد از «خراب» منتشر میشود. سپانلو دربارهٔ این تأخیر مینویسد: «کتاب منوچهر نیستانی دیر درآمده است. در نتیجه شاعر بهخاطر تعلق خاطر به گذشتهاش هر چه آزمون در قالبهای مختلف داشته، کشکولوار در این دیوان ریخته است.» «دیرو، خط فاصله» در بردارندهٔ ۲۷ شعر نوی نیمایی، ۲ رباعی، ۸ غریبی (در کرمان، به دوبیتیهای محلی میگویند غریبی)، ۲۴ غزل و ۳ مثنوی است. نیستانی ابایی نداشته است از اینکه غزل و مثنوی و رباعیاش را در کنار اشعار نیماییاش چاپ کند و احتمالا محکوم به کهنهپرستی شود. ولی جالب اینجاست که این اتفاق نمیافتد و همیشه در برگزیدههای معتبری که از شعر معاصران ترتیب داده شده است، نام او به عنوان یکی از پیروان همیشگی نیما یوشیج آمده است. اما حالا که «دیروز، خط فاصله» را بعد سی سال بررسی میکنیم، در موقعیتی دوگانه قرار میگیریم. از یکسو برخی اشعارش چنان مدرن مینمایند که پهلو به پهلوی بهترینهای معاصرانش میزنند و از سویی دیگر آنچنان میلی به شعر سرودن در قالب های کلاسیک دارد که انگار نیما را نمیشناخته و انقلاب شعریای که به دست او صورت گرفته بوده، درک نکرده است. اینجا به غزل نیستانی میرسیم که یکی از شاخصههای شعر او در بین معاصران است؛ غزلش برخلاف هوشنگ ابتهاج و شهریار، غزلی اجتماعی است و از این منظر غزل او و سیمین بهبهانی را باید در یک طیف قرار دارد. هرچند نیستانی برخلاف سیمین شکل صوری غزل را متحول نمیکند و با همان قالبی که در اختیار «سعدی» و «حافظ» بوده غزلسرایی میکند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ «یادی از منوچهر نیستانی در سالگرد تولدش».
- ↑ «یادی از منوچهر نیستانی در زادروزش».
- ↑ ساکی، بهمن. فرهنگ گونههای نوپدید در شعر معاصر فارسی. ص. ۸۹۳.
- ↑ «منوچهر نیستانی».
- ↑ [ https://iranwire.com/fa/features/1318 «نه از شعر خوشم میآمد نه از شاعرها»].
- ↑ [ https://iranwire.com/fa/features/1313 «چه میشه کرد واقعا چه میشه کرد»].
- ↑ «منوچهر نیستانی، شاعری که به بهار نرسید».
- ↑ [ https://iranwire.com/fa/features/1302 «منوچهر نیستانی به روایت تیرنگ نیستانی»].
- ↑ «ویژهنامهٔ منوچهر نیستانی».
- ↑ «دیوان کامل اشعار منوچهر نیستانی منتشر میشود».
- ↑ صراف، غلامرضا. منوچهر نیستانی: خط فاصله - امروز. زمستان ۱۳۸۲.
- ↑ [http://ovraz.blogfa.com/post/349 «چگونگی تأثیرپذیری غزل امروز از جریانهای شعر معاصر»].
- ↑ صالحی، سیدعلی. منوچهر نیستانی در «دیداری با خود». زمستان ۱۳۸۲.
- ↑ سپانلو، محمدعلی. چهره عبوس و تودار یک ادیب نوپرداز.
- ↑ براهنی، رضا. شعر نیستانی.
- ↑ «۱۲+۱ کتابی که باید هر غزلسرا بخواند».
- ↑ «منوچهر نیستانی».
- ↑ زرقانی، مهدی. چشمانداز شعر معاصر ایران: جریانشناسی شعر ایران در قرن بیستم. ص. ۳۵۷.
- ↑ ساکی، بهمن. فرهنگ گونههای نوپدید در شعر معاصر فارسی. ص. ۱۲۴۴.
- ↑ کریمی، فرزاد. ۳۷ سال از مرگ منوچهر نیستانی گذشت.
منابع
- شریفی، محمد (۱۳۹۵). فرهنگ ادبیات معاصر فارسی. تهران: نشرنو. ص. ۸۳۳. شابک ۹۷۸۶۰۰۷۴۳۹۹۹۹.
- ساکی، بهمن (۱۳۹۷). فرهنگ گونههای نوپدید در شعر معاصر فارسی. تهران: عصر داستان. ص. ۸۹۳. شابک ۹۷۸۶۰۰۶۹۷۰۳۲۵۱ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: length (کمک). - زرقانی، مهدی (۱۳۹۴). چشمانداز شعر معاصر ایران: جریانشناسی شعر ایران در قرن بیستم. تهران: ثالث. ص. ۳۵۷. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۸۰۸۰۴۴.
- ساکی، بهمن (۱۳۹۷). فرهنگ گونههای نوپدید در شعر معاصر فارسی. تهران: عصر داستان. ص. ۱۲۴۴. شابک ۹۷۸۶۰۰۶۹۷۰۳۲۵۱ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: length (کمک). - کریمی، فرزاد. «۳۷ سال از مرگ منوچهر نیستانی گذشت». ایران، ش. ۶۸۳۶ (۴ مرداد ۱۳۹۷): ۸.
- سپانلو، محمدعلی. «چهره عبوس و تودار یک ادیب نوپرداز». فصلنامه گوهران یکم، ش. ۲ (زمستان ۱۳۸۲): ۷۱-۷۰.
- براهنی، رضا. «شعر نیستانی». فصلنامه گوهران یکم، ش. ۲ (زمستان ۱۳۸۲): ۸۲-۸۱.
- صراف، غلامرضا. «منوچهر نیستانی: خط فاصله - امروز». فصلنامه گوهران یکم، ش. ۲ (زمستان ۱۳۸۲): ۶۵-۵۶.
- مشرفآزاد تهرانی، محمود. «فضاهای تازهٔ شعر منوچهر نیستانی». فصلنامه گوهران یکم، ش. ۲ (زمستان ۱۳۸۲): ۳۴-۳۱.
- صالحی، سیدعلی. «منوچهر نیستانی در «دیداری با خود»». فصلنامه گوهران یکم، ش. ۲ (زمستان ۱۳۸۲): ۱۲-۷.
پیوند به بیرون
- «یادی از منوچهر نیستانی در سالگرد تولدش ». www.isna.ir، ۵ مرداد ۱۳۹۱. بازبینیشده در ۲۱ مهر ۱۳۹۸.
- «دیوان کامل اشعار منوچهر نیستانی منتشر میشود ». www.farsnews.com، ۱ شهریور ۱۳۹۲. بازبینیشده در ۲۲ مهر ۱۳۹۸.
- «منوچهر نیستانی». www.saav.blogfa.com، ۱۱ خرداد ۱۳۸۵. بازبینیشده در ۲۲ مهر ۱۳۹۸.
- [http://ovraz.blogfa.com/post/349 «چگونگی تأثیرپذیری غزل امروز از جریانهای شعر معاصر»]. ovraz.blogfa.com، ا آبان ۱۳۹۱. بازبینیشده در ۲۲ مهر ۱۳۹۸.
- «یادی از منوچهر نیستانی در زادروزش ». aftabnews.ir، ۴ مرداد ۱۳۹۲. بازبینیشده در ۲۸ مهر ۱۳۹۸.
- [ https://iranwire.com/fa/features/1318 «نه از شعر خوشم میآمد نه از شاعرها»]. iranwire.com، ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۴. بازبینیشده در ۲۲ مهر ۱۳۹۸.
- [ https://iranwire.com/fa/features/1313 «چه میشه کرد واقعا چه میشه کرد»]. iranwire.com، ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۴. بازبینیشده در ۲۳ مهر ۱۳۹۸.
- [ https://iranwire.com/fa/features/1302 «منوچهر نیستانی به روایت تیرنگ نیستانی»]. iranwire.com، ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۴. بازبینیشده در ۲۴ مهر ۱۳۹۸.
- {یادکرد وب|نشانی = https://tavaana.org/en/node/16538 |عنوان = منوچهر نیستانی، شاعری که به بهار نرسید| ناشر = tavaana.org |تاریخ انتشار = ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۴|تاریخ بازدید= ۲۲ مهر ۱۳۹۸}}
- [https://iranwire.com/fa/features/1330 «تف به این زندگی پوچ »]. iranwire.com، ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۴. بازبینیشده در ۲۴ مهر ۱۳۹۸.
- «منوچهر نیستانی ». dictionary.abadis.ir، ۱ شهریور ۱۳۹۲. بازبینیشده در ۲۸ مهر ۱۳۹۸.
- «ویژهنامهٔ منوچهر نیستانی ». xalvat.info، ۴ مرداد ۱۳۹۲. بازبینیشده در ۲۸ مهر ۱۳۹۸.
- «۱۲+۱ کتابی که باید هر غزلسرا بخواند ». alefyaa.ir، ۱۴ مرداد ۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۱ آبان ۱۳۹۸.