بوف کور: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
پ.کامران (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
پ.کامران (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات کتاب
{{جعبه اطلاعات کتاب
|عنوان =بوف کور  
|عنوان =بوف کور  
|تصویر = صادق بوف کور.jpeg
|تصویر     = صادق بوف کور.jpeg
|اندازه تصویر = 200px
|اندازه تصویر   = 220px
|زیرنویس تصویر =  
|زیرنویس تصویر = مشتمل بر رؤیامانندها یا رؤیاواره‌های بسیار
|نویسنده =[[صادق هدایت]]  
|نویسنده =[[صادق هدایت]]  
|تصویرگر =  
|تصویرگر =  
خط ۱۰: خط ۱۰:
|مجموعه         =
|مجموعه         =
|موضوع         =  
|موضوع         =  
|سبک =[[سوررئالیسم]], [[اکسپرسیونیسم]], [[نمادگرایی]]
|سبک =[[فراواقع‌گرایی]]، [[بیان‌گرایی]] و [[نمادگرایی]]
|ناشر =
|ناشر =
|ناشر فارسی =
|ناشر فارسی =
|محل انتشارات =  
|محل انتشارات =  
|تاریخ نشر = چاپ اول 1315
|تاریخ نشر     = چاپ اول ۱۳۱۵
|تاریخ نشر فارسی=
|تاریخ نشر فارسی=
|محل ناشر فارسی =
|محل ناشر فارسی =
|نوع رسانه = کتاب
|نوع رسانه =  
|صفحه = 144
|صفحه     = ۱۴۴
|شابک =
|شابک           = ۹۷۸-۹۶۴-۸۴۵۵-۱۳-۷
|پس از =  
|پس از =  
|پیش از         =  
|پیش از         =  
}}
}}
[[پرونده:The blind owl.jpeg|thumb|بندانگشتی|چپ|طراحی جلد بوف کور ترجمهء [[دی پی کاستلو]]]]
[[پرونده:Buf kur.jpeg|thumb|بندانگشتی|چپ| ]]
[[پرونده:Blind man.jpeg|thumb|بندانگشتی|چپ| ]]
[[پرونده:Joghd koor.jpeg|thumb|بندانگشتی|چپ| ]]
[[پرونده:Sadeq blind owl.jpeg|thumb|بندانگشتی|چپ| ]]
[[پرونده:زن اثیری.jpeg|thumb|بندانگشتی|چپ| ]]




'''بوف کور''' یکی از دو داستان بلند [[صادق هدایت]] است که تاکنون توسطّ بیش از ۳۰ ناشر معتبر در ایران، بارها به‌چاپ‌ رسیده<ref name="نشر بوف کور">{{یادکرد وب |نشانی= http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/bibliographicAdvancedSearchProcess.do|عنوان= آرشیو مدارک کتابشناختی ترجمهٔ بوف کور|ناشر= تارنمای مرکز اسناد و کتابخانۀ ملّی ایران}}</ref> و به‌زبان‌های مختلف ترجمه شده است.<ref>{{یادکرد وب |نشانی= http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/bibliographicAdvancedSearchProcess.do|عنوان= آرشیو مدارک کتابشناختی بوف کور|ناشر= سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی جمهوری اسلامی ایران}}</ref> هدایت این کتاب را زمان اقامتش در پاریس نوشت و در هند به‌چاپ رساند.<ref>{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۲۴ تا ۲۴}}</ref>
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
داستان بوف کور، ماجرای انسان و درون انسان است: روحش، منتهی روح را اگر بخواهیم تصور کنیم، باید مجسم کنیم؛ یعنی جسم‌دار (روح هم می‌تواند جسم داشته باشد: بدن مثالی؛ لینگاسریرا). این است که روح به‌صورت زن اثیری که صاحب بدن و فعل، نموده شده است و جسم او بعدها در این داستان از بین می‌رود.<ref>{{پک|شمیسا|۱۳۷۲|ک= داستان یک روح|ص=۱۱۶}}</ref> و پیرمرد خنزرپنزری که سرانجام راوی در قالب او تکامل می‌یابد: انسان بی‌روح درون که «انسان نوعی» است. همین انسان نوعی است که همه‌چیز را به‌سخره می‌گیرد و تمام کوشش‌های راوی را در نزدیکی به ''روح''، استهزاء می‌کند. در غالب آموزه‌های مذهبی و عرفانی است که باید جسم را نابود کرد تا روح تعالی یابد؛ اما ظاهراً بشر جدید این را باور نمی‌کند. نابودی جسم که گاهی در بوف کور به‌صورت بیماری و ضعف راوی است، اعتلای روح را به‌ارمغان نمی‌آورد.


فرق جالب داستان بوف کور و با آثار مشابهی چون '''اِل‌الّا''' این است که اِل‌الّا گزارش توفیق در ازدواج جادویی و شناخت درون است، حال‌آنکه بوف کور گزارش شکست در این زمینه است.


==سرآغاز==
خود هدایت هم مانند پیرمرد خنزرپنزری همه چیز را به‌مسخره گرفت. از خانوادۀ اشرافی که با دربار مربوط بود سود نجست و از سروصدای ایران پیش از اسلام که در دورۀ او خواهان بسیار داشت استفاده نکرد. ازدواج نکرد و سرانجام خود را (درون خود را) کشت.<ref>{{پک|شمیسا|۱۳۷۲|ک= داستان یک روح|ص=۱۱۷}}</ref>


'''بوف کور''' اولین و یکی از دو داستان بلندی است که [[صادق هدایت]] در طول عمر خود نوشته و منتشر کرده است. این داستان همچنین قوی‌ترین، مشهورترین، و نخستین اثر او است که به زبانی دیگر ترجمه، و این ترجمه، پس از مرگش، به چاپ رسیده است.
بوف کور بیش از هر اثر دیگر هدایت، پرده از ابهامات و پیچیدگی‌های دنیای درون و نگرش شک‌گرایانۀ او به جهان بر‌می‌دارد. در این اثر نویسنده می‌کوشد تاآنجا‌که ممکن است افکار و ذهنیت خود را مبنی‌بر بی‌ثباتی دنیا بیان کند.<ref>{{پک|قربانی|۱۳۷۲|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=۱۳۵}}</ref>
او این اثر را در حدود سی سالگی خود نوشت؛ در حدود سی و چهار سالگی در آن تجدید نظری کرد؛ و در هند، به خطّ خود، در نسخه هایی معدود به‌صورت پلی‌کپی منتشرش ساخت.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=27}}</ref>
 
===دلیل اهمییت بوف کور===
بوف کور بیش از هر اثر دیگر [[صادق هدایت|هدایت]]، پرده از ابهامات و پیچیدگی‌های دنیای درون و نگرش شک‌گرایانه‌ء او به جهان بر‌می‌دارد. در این اثر نویسنده می‌کوشد تا آن‌جا‌که ممکن است افکار و ذهنیت خود را مبنی‌بر بی‌ثباتی دنیا بیان کند.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=135}}</ref>




==اگر بوف کور را نخوانده‌اید==
==اگر بوف کور را نخوانده‌اید==
 
===چکیده===
===خلاصه‌ء مختصر کتاب===
[[پرونده:Cover of The Blind Owl.png|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|روی جلد بوف کور طراّحی صادق هدایت]]
 
:بخش اول داستان آن روح اثیری است که نویسنده می‌خواهد با آن تنها بماند و متحد شود؛ اما نمی‌تواند و سرانجام زن اثیری می‌میرد یا کشته می‌شود. بخش دوم بوف کور داستان لکاته است که نویسنده جنبهٔ جسمی و شهوانی و دنیوی و زمینی آن را در‌نظر دارد. این آن جنبه از روح است که مسئول زندگی متعارف و فعالیت‌های اجتماعی است و مورد نفرت نویسنده است. البته می‌کوشد که او را به وضعیت زن اثیری تعالی دهد اما نمی‌تواند، حتی با این جنبه از روح نیز نمی‌تواند به وحدت رسد و سرانجام او را هم با گزلیک می‌کشد.<ref>{{پک|شمیسا|۱۳۷۲|ک= داستان یک روح|ص=۲۷و۲۸}}</ref>
:بخش اول داستان آن روح اثیری است که نویسنده می‌خواهد با آن تنها بماند و متحد شود اما نمی‌تواند و سرانجام زن اثیری می‌میرد یا کشته می‌شود. بخش دوم بوف کور داستان لکاته است که نویسنده جنبه‌ء جسمی و شهوانی و دنیوی و زمینی آن را در‌نظر دارد. این آن جنبه از روح است که مسئول زندگی متعارف و فعالیت‌های اجتماعی است و مورد نفرت نویسنده است. البته می‌کوشد که او را به وضعیت زن اثیری تعالی دهد اما نمی‌تواند، حتی با این جنبه از روح نیز نمی‌تواند به وحدت رسد و سرانجام او را هم با گزلیک می‌کشد.ref>>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=27 و 28}}</ref>


===شخصیت‌های حاضر در داستان===
===شخصیت‌های حاضر در داستان===
'''راوی''' / '''پیرمرد خنزر‌پنزری'''/ '''پیرمرد قوزی'''/ '''عموی راوی''' / '''پدر راوی''' / '''شوهر‌عمه‌ء راوی''' - '''برادر لکاته''' '''مرد قصاب'''
<font color=darkviolet>'''راوی'''، '''پیرمرد خنزر‌پنزری'''، '''پیرمرد قوزی'''، '''عموی راوی'''، '''پدر راوی'''، '''شوهر‌عمهٔ راوی'''، '''برادر لکاته'''، '''مرد قصاب'''، '''زن اثیری'''، '''لکاته'''، '''بوگام‌داسی'''، '''دایه''' و '''عمهٔ راوی'''</font>


'''زن اثیری'''/ '''لکاته'''/  '''بوگام‌داسی'''  / '''دایه''' / '''عمه‌ء راوی'''
===شهرت به‌نقل از اهالی ادب===
====[[حبیب احمدزاده]]====
{{گفتاورد تزیینی| تمام گفته‌ها و افکار درونی [[صادق هدایت|هدایت]] در قالب بزرگ‌ترین اثرش شکل بسیار جدّی و قابل تعمّقی به‌خود ‌گرفت که آن اثر بزرگ، مرگ غم‌انگیزش بود. [[خودکشی در ادبیات معاصر|خودکشی هدایت]] نوعی وحدت و هماهنگی بین تراژدی زندگی او و تراژدی قهرمان بوف کور به‌وجود ‌آورد که خواسته یا ناخواسته، همگان را درپی چراگویی مرگ او بدین اثر می‌کشاند و این بالاترین دلیل تأثیر بوف کور در ذهن مخاطب و ماندگاری آن در [[ادبیات داستانی ایران]] است.<ref>{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۱۲۱}}</ref>}}


====محمدرضا قربانی====
تردیدی نیست که بوف کور کامل‌ترین اثر هدایت از نظر شکل و محتوا‌ست؛ زیرا در این اثر علاوه‌بر شکل ساختاری به‌شکل حادثه‌ای داستان نیز توجه خاصی شده‌است که در‌واقع باید عصارهٔ اندیشه‌های هدایت را در آن جست‌وجو کرد.<ref>{{پک|قربانی|۱۳۷۲|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص= ۷۷}}</ref>


===چرا بوف کور مشهور شد===
===اهمییت آشنایی با بوف کور===
 
[[پرونده:BUFE KUR.jpeg|220px|thumb|چپ]]
[[حبیب احمدزاده]]: تمام گفته‌ها و افکار درونی [[صادق هدایت|هدایت]] در قالب بزرگترین اثرش شکل بسیار جدی و قابل تعمقی به‌خود‌گرفت که آن اثر بزرگ، مرگ غم‌انگیزش بود. [[خودکشی هدایت]] نوعی وحدت و هماهنگی بین تراژدی زندگی او و تراژدی قهرمان بوف کور به‌وجود‌آورد،که خواسته یا ناخواسته، همگان را در پی چراگویی مرگ او بدین اثر می‌کشاند و این بالاترین دلیل تاثیر بوف کور در ذهن مخاطب و ماندگاری آن در [[ادبیات داستانی ایران]] است.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=121}}</ref>
* [[سیروس شمیسا]]: ما بوف کور را نه در زمان آن و نه حتی اکنون، نفهمیده‌ایم و کاش غائله به همین‌جا ختم می‌شد؛ زیرا از آن بدتر این است که آن را غلط فهمیده‌ایم و دربارهٔ آن تبلیغات منفی بسیاری کرده‌ایم و حق مسلم فخر و مباهات به آن را به اعتبار شهرت جهانیش، نادانسته از خود سلب کرده‌ایم.<ref>{{پک|شمیسا|۱۳۷۲|ک= داستان یک روح|ص=۱۰}}</ref>


[[محمدرضا قربانی]]: تردیدی نیست که بوف کور کامل‌ترین اثر [[صادق هدایت|هدایت]] از نظر شکل و محتوا‌ست، زیرا در این اثر علاوه بر شکل ساختاری به شکل حادثه‌ای داستان نیز توجه خاصی شده‌است که در‌واقع باید عصاره‌ء اندیشه‌های [[صادق هدایت|هدایت]] را در آن جستجو کرد.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=77}}</ref>
* این اثر در نگاه اوّل بیشتر به سبک و سیاق غربی می‌ماند تا اسلوب‌های ادبی شرقی و ایرانی. نقدهایی هم که بر این اثر نوشته‌شده بیشتر ناظر بر چنین تأثّرها و شباهت‌هایی است؛ امّا در زمان‌های اخیر به اثرپذیری آن از فرهنگ ایران بیشتر توجه شده‌است. هنگام صحبت از تأثیر ادبیات قدیم در این اثر٬ بیش از هرچیز نام '''خیّام''' برده می‌شود و بعد '''ویس و رامین''' و غالباً در همین‌جا متوقّف می‌مانند؛ شاید به این دلیل که هدایت خود دربارهٔ این دو موضوع، کتاب و مقاله نوشته‌است. این حقیقت که صادق هدایتِ داستان‌نویس، میراث داستانی ادبیات فارسی را مطالعه کرده‌است و احیاناً از آن متأثّر شده‌است٬ کاملاً پذیرفتنی است.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= پاییز۱۳۹۲|عنوان= بررسی و مقایسهٔ دو تصویر در بوف کور و طوطی‌نامه|شماره=۳|صفحات= ۵۱}}</ref>
 
===اهمییت آشنایی با بوف کور===
[[سیروس شمیسا]] در کتاب خود این‌طور می‌نویسد: ما بوف کور را، نه در زمان آن و نه حتی اکنون، نفهمیده‌ایم و کاش غائله به همین‌جا ختم می‌شد زیرا از آن بدتر این است که آن را غلط فهمیده‌ایم و در مورد آن تبلیغات منفی بسیاری کرده‌ایم و حق مسلم فخر و مباهات به آن را، به اعتبار شهرت جهانیش، نادانسته از خود سلب کرده ایم.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=10}}</ref>


==اگر بوف کور را خوانده‌اید==
==اگر بوف کور را خوانده‌اید==
===داستانک===
بوف کور به‌صورت دو داستان موازی روایت می‌شود:
* روایت اول دربارهٔ جوانی است که نقاشی روی قلمدان انجام می‌دهد. او شیفتهٔ زنی اثیری می‌شود، اما این زن به‌نوعی توسط پیرمردی سحر شده و در عالمی دیگر به‌سر ‌می‌برد. سرانجام زن اثیری خود را تسلیم جوان نقاش می‌کند و در خانهٔ او جان می‌سپرد. او بدن زن اثیری را مخفیانه به‌خاک می‌سپارد.
* روایت دوم داستان یک جوان نویسنده است که بالاجبار با دختری که از کودکی با او بزرگ شد ازدواج می‌کند و عاشق او‌ست؛ اما زن لکاته حتی یک شب را هم با او در یک رخت‌خواب نمی‌گذراند و مدام با مرد‌های دیگر مشغول شهوت‌رانی است. یکی از این مرد‌ها یک پیرمرد خنزرپنزری است که نزدیک خانهٔ آن‌ها بساط محقّرش را پهن می‌کند. انگار که لکاته توسط روح پیرمرد خنزرپنزری تسخیر‌شده‌باشد. جوان روز‌به‌روز مریض‌احوال‌تر و گوشه‌گیرتر می‌شود تا سرانجام شبی لکاته را می‌کشد و روح پیرمرد خنزرپنزری وارد بدن او می‌شود. به‌نظر می‌رسد که روایت اول، به‌نوعی مقدّمه، و چکیده برای روایت دوم باشد.


===اشاره به کتاب در کلام افراد مشهور===
===در کلام افراد مشهور===
* آندره بروتون، مؤسس جنبش [[واقع‌گرایی]] در فرانسه، بوف کور را در شمار بیست کتاب شاهکار قرن بیستم میلادی دانسته‌است.<ref>{{یادکرد وب | نشانی=http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2004/05/040512_pm-hedayat13.shtml | عنوان=اهمیت بوف کور، ابهام در بوف کور}}</ref>


آندره بروتون، موسس جنبش [[رئالیسم|واقعگرایی]] در فرانسه، بوف کور را جزو بیست کتاب شاهکار قرن بیستم میلادی دانسته‌است.
====هنری میلر، نویسندهٔ معاصر آمریکایی====
بوف کور [[صادق هدایت|هدایت]] کتابی است که من آرزو دارم روزی نظیر آن را بنویسم. مانند این داستان در هیچ زبانی ندیده‌ام. آن را واقعاً دوست می‌دارم.<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی= میلر|تاریخ= تیرماه۱۳۴۴|عنوان= گفت‌وگویی میان هنری میلر و مینو جوان|ژورنال= سخن|شماره= ۷|صفحات= ۷۲۹و۷۳۰}}</ref>
====[[داریوش مهرجویی]]====
بوف کور به‌واقع اولین اثر [[ادبیات معاصر|ادبیات مدرن]] است که در ایران خلق می‌شود. ادامهٔ جریانی که یک‌ونیم قرن پیش در اروپا شروع شده‌ بود؛ یعنی ظهور انسان خودآگاه و طرح مسئلهٔ سرنوشت بشری.<ref>{{پک|مهرجویی|۱۳۷۳|ک= هامون (مصاحبه با داریوش مهرجویی توسط رامین جهانبگلو)|ص= }}</ref>


هنری میلر، نویسنده‌ء معاصر آمریکایی : بوف کور [[صادق هدایت|هدایت]] کتابی است که من آرزو دارم روزی نظیر آن را بنویسم. مانند این داستان در هیچ زبانی ندیده‌ام. آن را واقعا دوست می‌دارم.
====[[سیمین کریمی]]====
داستان‌های [[نمادگرایی|نمادگرای]] هدایت، به‌ویژه بوف کور، دارای همهٔ آن ویژگی‌هایی‌اند که بختین در تعریف زبان شعر بیان کرده است. در این آثار، فقط یک زبان، یک گرایش و اندیشه و یک جهان‌بینی حاکم است که همانا زبان، گرایش، اندیشه و جهان‌بینی خود نویسنده است.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=۲۶۱}}</ref>
[[داریوش مهرجویی]]: بوف کور به واقع اولین اثر [[ادبیات مدرن]] است که در ایران خلق می‌شود. ادامه‌ء جریانی که یک قرن و نیم پیش در اروپا شروع شده‌بود. یعنی ظهور انسان خودآگاه و طرح مسئله‌ء سرنوشت بشری.<ref>{{یادکرد وب |نشانی= https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%88%D9%81_%DA%A9%D9%88%D8%B1|عنوان= بوف کور|ناشر= ویکی پدیا|تاریخ بازدید= ‏۲۴ اوت ۲۰۱۹}}</ref>


[[سیمین کریمی]] : داستان‌های [[سمبلیسم|سمبلیک]] [[صادق هدایت|هدایت]]، به‌ویژه بوف کور، دارای همهء آن ویژگی‌هایی‌اند که بختین در تعریف زبان شعر بیان کرده است. در این آثار، تنها یک زبان، یک گرایش و اندیشه و یک جهان‌بینی حاکم است، که همانا زبان، گرایش، اندیشه و جهان‌بینی خود نویسنده است.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=261}}</ref>
====حسین نمکین====
{{گفتاورد تزیینی|نمکین در مقدمۀ خود بر ترجمۀ فارسی کتابش، '''ادبیات اقلیت''':
:ازجایی‌که ما ایستاده‌ایم، نام ''کافکا'' بی‌درنگ یادآور نام هدایت است. هر پرسشی درباب کافکا، به‌ناگزیر پرسشی در باب هدایت است و هر پرسشی در باب هدایت، به‌ناچار راهی به جهان کافکا باز می‌کند. شاید دیگر وقت آن رسیده باشد که داستان‌نویسی فارسی، این مرده‌خوری طولانی صدساله «[[بر مزار صادق هدایت]]»، این مشاطه‌بازی فرمالیستی، تکانی بخورد، از محفل‌ها و شب‌های شعر و قصه بیرون بکشد، چشم‌هایش را باز کند، به تهران (این ری بزرگ) نگاهی بیندازد و بالاخره ابتدایی‌ترین سؤالات خود را در نور روشن روز بپرسد. تاریخ تجدد فارسی، تاریخ نفت و ترجمه است، هر‌دو با‌هم و نه هیچ‌کدام به‌تنهایی.<ref>{{پک|دلوز-گتاری|۱۳۹۷|ک= به سوی ادبیات اقلیت|ص= ۹ و  ۱۰}}</ref>}}




===استحال و اقتباس در بوف کور===
===استحال و اقتباس در بوف کور===


====تاثیرپذیری از آثار دیگران====
===تأثیرپذیری از آثار دیگران===
 
====[[محمدرضا سرشار]]<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص= ۴۶تا۶۰}}</ref>====
[[محمدرضا سرشار]] در کتاب [[حقیقت بوف کور]] فهرستی از موارد تاثر بوف کور از آثار دیگران را ارائه می‌دهد که به‌صورت تیتروار به آنها اشاره می‌شود :
فهرستی از تأثیرگذران بر بوف کور به‌نقل از رهگذر:
 
* برداشت از دفتر خاطرات ریلکه: [[جلال آل‌احمد]]، در نقدی که در سال۱۳۳۰، یعنی تنها چند ماه بعد از مرگ [[صادق هدایت|هدایت]]، دربارهٔ بوف کور او منتشر کرد، اشاره کرده است که چند سطر از بوف کور، برگرفته از دفتر خاطرات ریلکه است.
;الف) برداشت از [[دفتر خاطرات ریلکه]]
* رونویسی از اثری از [[ویرجینیا وولف]]: مشهورترین عبارت بوف کور، که از قضا داستان هم با آن آغاز می‌شود و طی سالیان درازی که از انتشار این اثر می‌گذرد، مکرّر در مکرّر، از سوی ستایندگان هدایت، به‌عنوان جمله‌ای قصار بدیع از او نقل شده، کاملاً متعلّق به ویرجینیا وولف، نویسندهٔ مشهور انگلیسی است.  
:[[جلال آل احمد]]، در نقدی که در سال 1330، یعنی تنها چند ماه بعد از مرگ [[صادق هدایت|هدایت]]، دربارهء بوف کور او منتشر کرد، اشاره کرده است که چند سطر از بوف کور، برگرفته از دفتر خاطرات ریلکه است.
* شباهت‌های حیرت‌انگیز، با ماجرای دانشجوی آلمانی اثر واشینگتن آیروینگ: این شباهت فوق‌العاده، اولیّن بار در سال ۱۳۷۳ ش.، یعنی پنجاه و هشت سال پس از انتشار بوف کور، توسط [[عنایت‌الله دستغیبی]] (سعید) کشف و افشا شد.
;ب) رونویسی از اثری از [[ویرجینیا وولف]]
* شباهت‌های چشمگیر با اورلیای ژرار دونروال: اورلیا شرح بحران‌ها، رؤیاها، ترس‌ها و عشق‌های نروال است.
:مشهورترین عبارت بوف کور، که از قضا داستان هم با آن آغاز می‌شود، و طی سالیان درازی که از انتشار این اثر می‌گذرد، مکرر در مکرر، از سوی ستایندگان [[صادق هدایت|هدایت]]، به‌عنوان یک جملهء قصار بدیع از او نقل شده، کاملاً متعلق به ویرجینیا وولف، نویسندهء مشهور انگلیسی است.
* شباهت با هورلای موپاسان
;ج) شباهت‌های حیرت‌انگیز، با [[ماجرای دانشجوی آلمانی]] اثر [[واشینگتن آیروینگ]]
* تأثیر از سینمای صامت و [[بیان‌گرایی|اکسپرسیونیستی]]
:این شباهت فوق‌العاده، اولین بار در سال 1373 ش.، یعنی پنجاه و هشت سال پس از انتشار بوف کور، توسط [[عنایت‌الله دستغیبی]] ([[سعید]]) کشف و افشا شد.
;د) شباهت‌های چشمگیر با [[اورلیا|اورلیای]] [[ژرار دونروال]]
:اورلیا شرح بحران‌ها، رویاها، ترس‌ها و عشق‌های نروال است.
;ه‍) شباهت با [[هورلا|هورلای]] [[موپاسان]]
;ط) تاثیر از سینمای صامت و [[اکسپرسیونیسم|اکسپرسیونیستی]]<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=46 تا 60}}</ref>


====تاثیرپذیری هدایت از سینما====
====تاثیرپذیری هدایت از سینما====
* [[آذر  نفیسی]]: تأثیر سینمای صامت عموماً و سینمای [[بیان‌گرایی|اکسپرسیونیست]] خصوصاً، بر بوف کور (از سر‌و‌وضع پیرمرد خنزرپنزری و خندهٔ بی‌صدایش، تا کالسکهٔ نعش‌کش و مناظر پس‌زمینه، و توالی صحنه‌های بخش اول) نیازمند تحقیق و بررسی بیشتری است.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=۵۹}}</ref>


[[آذر  نفیسی]]: تاثیر سینمای صامت عموماً، و سینمای [[اکسپرسیونیسم|اکسپرسیونیست]] خصوصاً، بر بوف کور (از سر‌و‌وضع پیرمرد خنزرپنزری و خندهء بی‌صدایش، تا کالسکهء نعش‌کش و مناظر پس‌زمینه، و توالی صحنه‌های بخش اول) نیازمند تحقیق و بررسی بیشتری است.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=59}}</ref>
* [[حبیب احمدزاده]]: نوسفراتو فیلمی است که پایه‌گذار سینمای وحشت در جهان شد و یک سمفونی وحشت بود. این فیلم را فریدریش ویلهلم مورنائو کارگردان سینمای اکسپرسیونیست آلمان سال ۱۹۲۲ در زادگاهش ساخت. تطابق موجود، فضاسازی و از همه مهم‌تر شخصیت‌ها و پی‌رنگ داستان این فیلم با بوف کور و تعدادی دیگر از داستان‌های [[صادق هدایت|هدایت]] کاملاً محسوس است. از دیگر سوی کتاب بوف کور در‌بین سال‌های ۱۳۰۸تا۱۳۰۹ (۱۹۲۸م) نوشته‌ شده، یعنی حداقل شش سال پس از ساخت نسخهٔ اولیه و صامت فیلم. درنتیجه نظریهٔ تأثیرگیری معکوس فیلم از آثار هدایت به‌کلّی منتفی است.<ref>{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۳۲}}</ref> به تشابه نقّاشی روی جلد بوف کور، با تصویر شخصیت دراکولا توجّه کنید، به شباهت‌های عجیب چنگال، چشمان، بینی و کلّهٔ مازوئی در نقاشی جغد و شخصیت دراکولا در فیلم نوسفراتو توجه کنید. گفتنی است نقّاشی جغد کار هدایت است.<ref>{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۵۹}}</ref>


[[حبیب احمدزاده]] : فیلمی که پایه گذار سینمای وحشت در جهان شد؛ فیلمی به نام نوسفراتو، یک سمفونی وحشت بود. این فیلم در سال 1922 در آلمان و توسط کارگردان سینمای [[اکسپرسیونیسم|اکسپرسیونیست]] آلمان، فریدریش ویلهلم مورنائو، ساخته‌شده‌است. تطابق موجود، فضاسازی، و از همه مهم‌تر شخصیت‌ها و پی‌رنگ داستان این فیلم با بوف کور و تعدادی دیگر از داستان‌های [[صادق هدایت]] غیرقابل چشم‌پوشی است.
<gallery widths="170px" heights="180px" perrow="4">
 
پرونده:Owl.jpeg|<center>نقّاشی جغد اثر صادق هدایت</center>
و چون کتاب بوف کور در‌بین سال‌های 1308-1309 (1928م) نوشته‌شده، یعنی حداقل شش سال پس از ساخت نسخه‌ء اولیه و صامت فیلم، نظریه‌ء تاثیرگیری معکوس فیلم از آثار هدایت به کلی منتفی است.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=32}}</ref>
پرونده:Dracula.jpeg|<center>دراکولای نوسفراتو</center>
 
به تشابه نقاشی روی جلد بوف کور، با تصویر شخصیت دراکولا توجه کنید، به شباهت‌های عجیب چنگال، چشمان، بینی و کله‌ء مازوئی در نقاشی جغد و شخصیت دراکولا در فیلم نوسفراتو توجه کنید. گفتنی است نقاشی جغد کار [[صادق هدایت|هدایت]] است.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=59}}</ref>
 
<gallery widths="190px" heights="200px" perrow="4">
پرونده:Owl.jpeg|<center>'''نقاشی جغد اثر صادق هدایت'''</center>
</gallery>
<gallery widths="190px" heights="200px" perrow="4">
پرونده:Dracula.jpeg|<center>'''دراکولای نوسفراتو'''</center>
</gallery>
</gallery>


در رمان بوف کور، پس از کشتن زن اثیری توسط راوی، چنین آمده :
در داستان بوف کور، پس از کشتن زن اثیری توسط راوی، چنین آمده:
::رفتم در اتاقم و چمدان مرده را به‌زحمت تا دم در آوردم. دیدم یک کالسکهٔ نعش‌کش کهنه و اسقاط دم در است که به آن دو اسب سیاه لاغر مثل تشریح بسته‌ شده‌ بود، پیرمرد قوز‌کرده آن بالا روی نشیمن نشسته‌بود و یک شلاق بلند در دست داشت، ولی اصلاً برنگشت به‌طرف من نگاه بکند٬ من چمدان را به‌زحمت در درون کالسکه گذاشتم که میانش جای مخصوصی برای تابوت بود. خودم هم رفتم بالا میان جای تابوت دراز کشیدم و سرم را روی لبهٔ آن گذاشتم تا بتوانم اطراف را ببینم٬ بعد چمدان را روی سینه‌ام لغزانیدم و با دو دستم محکم نگهداشتم. شلّاق در هوا صدا کرد، اسب‌ها نفس‌زنان به‌راه‌ افتادند، از بینی آن‌ها بخار نفسشان مثل لولهٔ دود در هوای بارانی دیده‌می‌شد و خیزهای بلند و ملایم بر‌می‌داشتند٬ دست‌های لاغر آن‌ها مثل دزدی که طبق قانون انگشت‌هایش را بریده و در روغن داغ فرو‌کرده‌باشند آهسته بلند و بی‌صدا روی زمین گذاشته‌می‌شد٬ صدای زنگوله‌های گردن آن‌ها در هوای مرطوب به آهنگ مخصوصی مترنّم بود٬ یک نوع راحتی بی‌دلیل و نا‌گفتنی سر‌تا‌پای مرا گرفته‌بود، به‌طوری ‌که از حرکت کالسکهٔ نعش‌کش آب تو دلم تکان نمی‌خورد٬ فقط سنگینی چمدان را روی قفسهٔ سینه‌ام حس می‌کردم. ... مه غلیظ اطراف جاده را گرفته‌بود. کالسکه با سرعت و راحتی مخصوصی از کوه و دشت و رودخانه می‌گذشت، اطراف من یک چشم انداز جدید و بی‌مانندی پیدا بود که نه در خواب و نه در بیداری دیده‌بودم: کوه‌های بریده‌بریده، درخت‌های عجیب و غریب تو‌سری‌خورده، نفرین‌زده از دو جانب جاده پیدا که از لابلای آن خانه‌های خاکستری‌رنگ به اشکال سه‌گوشه، مکعب و منشور با پنجره‌های کوتاه و تاریک بدون شیشه دیده‌ می‌شد(ص:۳۳).


«رفتم در اتاقم و چمدان مرده را به زحمت تا دم در آوردم. دیدم یک کالسکه‌ء نعش‌کش کهنه و اسقاط دم در است که به آن دو اسب سیاه لاغر مثل تشریح بسته‌شده‌بود - پیرمرد قوز‌کرده آن بالا روی نشیمن نشسته‌بود و یک شلاق بلند در دست داشت، ولی اصلا برنگشت به‌طرف من نگاه بکند - من چمدان را به‌زحمت در درون کالسکه گذاشتم که میانش جای مخصوصی برای تابوت بود. خودم هم رفتم بالا میان جای تابوت دراز کشیدم و سرم را روی لبه‌ء آن گذاشتم تا بتوانم اطراف را ببینم - بعد چمدان را روی سینه‌ام لغزانیدم و با دو دستم محکم نگهداشتم. شلاق در هوا صدا کرد، اسب ها نفس‌زنان به‌راه‌افتادند، از بینی آن‌ها بخار نفسشان مثل لوله‌ء دود در هوای بارانی دیده‌می‌شد و خیز‌های بلند و ملایم بر‌می‌داشتند – دست‌های لاغر آن‌ها مثل دزدی که طبق قانون انگشت‌هایش را بریده و در روغن داغ فرو‌کرده‌باشند آهسته بلند و بی‌صدا روی زمین گذاشته‌می‌شد – صدای زنگوله‌های گردن آن‌ها در هوای مرطوب به آهنگ مخصوصی مترنم بود – یک نوع راحتی بی‌دلیل و نا‌گفتنی سر‌تا‌پای مرا گرفته‌بود، به‌طوری‌که از حرکت کالسکه‌ء نعش‌کش آب تو دلم تکان نمی‌خورد – فقط سنگینی چمدان را روی قفسه‌ء سینه‌ام حس می‌کردم. ... مه غلیظ اطراف جاده را گرفته‌بود. کالسکه با سرعت و راحتی مخصوصی از کوه و دشت و رودخانه می‌گذشت، اطراف من یک چشم انداز جدید و بی‌مانندی پیدا بود که نه در خواب و نه در بیداری دیده‌بودم : کوه‌های بریده‌بریده، درخت‌های عجیب و غریب تو‌سری‌خورده، نفرین‌زده از دو جانب جاده پیدا که از لابلای آن خانه‌های خاکستری‌رنگ به اشکال سه‌گوشه، مکعب و منشور با پنجره‌های کوتاه و تاریک بدون شیشه دیده‌می‌شد»
این صحنه دقیقاً کپی سکانسی از نوسفراتو است، که در آن، دراکولا با درشکه به‌سراغ هاتر می‌رود تا او را به قصر خود در بالای کوه ببرد. چنین صحنه‌ای، در رمّان دراکولای برام استوکر نیز آمده‌است.<ref>{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۶۲ و ۶۳}}</ref>


این صحنه دقیقا کپی سکانسی از نوسفراتو است، که در آن، دراکولا با درشکه به‌سراغ هاتر می‌رود تا او را به قصر خود در بالای کوه ببرد. چنین صحنه‌ای، در رمان دراکولای برام استوکر نیز آمده‌است.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=62 و 63}}</ref>
چرا روح راوی بر اثر گزیده‌شدن توسط زن لکاته، به روح پیرمرد خنزرپنزری تبدیل می‌شود و نه روح زن گزنده؟ آیا دلیل را نمی‌توان در تسخیر قبلی روح این زن (لکاته) بعد از گزیده‌شدن توسط خون‌خوار و به‌همین‌ ترتیب، انتقال آن روح به دیگران (گزیدن دوباره و امتزاج خون) دانست؟ به‌نظر نتیجه‌گیری کاملا مشخص است.<ref>{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۱۲۱}}</ref>


چرا روح راوی بر اثر گزیده‌شدن توسط زن لکاته، به روح پیرمرد خنزرپنزری تبدیل می‌شود و نه روح زن گزنده؟ آیا دلیل را نمی‌توان در تسخیر قبلی روح این زن (لکاته) بعد از گزیده‌شدن توسط خون‌خوار و به‌همین‌ترتیب، انتقال آن روح به دیگران (گزیدن دوباره و امتزاج خون) دانست؟ به‌نظر نتیجه‌گیری کاملا مشخص است.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=121}}</ref>
====نظر هدایت دربارهٔ ''اوریژینالیته'' و تقلید!====
 
[[پرونده:Index2.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|[[صادق هدایت]]]]
====نظر هدایت راجع به ''اوریژینالیته'' و تقلید!====
خود صادق هدایت در مصاحبت با [[مصطفی فرزانه]]، در رابطه با تقلید گفته‌است:
 
{{گفتاورد تزیینی| تقلید؟ همه تقلید می‌کنند. من هم تقلید می‌کنم، تقلید عیب نیست. دزدی و چاپیدن عیب است. داشتن شخصیت به این معنی نیست که آدم به‌هر‌قیمت که شده خودش را اوریژینال (بدیع) جا‌بزند. اوریژینالیته به تنهایی حسن نیست. شرط خلق کردن نیست. چه بسا آدمی حرف داشته‌باشد که باید تو یک قالب خاص گفته‌شود و این قالب پیش از او ساخته‌شده‌باشد... تقلید بدون آن که آدم احتیاج داشته‌باشد، نشانهٔ تنبلی و بی‌جربزگی است.<ref>{{پک|فرزانه|۱۳۷۲|ک= آشنایی با صادق هدایت |ص=۸۸}}</ref>اگر به‌هوای اینکه بخواهی مقلّد نباشی، نه ببینی، نه بخوانی، نه بشنوی، و نه چیزی یاد بگیری، کارت خراب است؛ چرا که خبر نداشتن از کار دیگران آدم را اوریژینال نمی‌کند. باید خواند و شنید و اگر عرضه داشت زیرش زد. بلد نبودن تکنیک نوشتن، مانع نوشتن می‌شود... ولی آن روزی که می‌نشینی بنویسی باید خودت باشی، دیده و شنیده و حسّ خودت باشد.<ref>{{پک|فرزانه|۱۳۷۲|ک= آشنایی با صادق هدایت |ص=۸۹}}</ref>}}
خود [[صادق هدایت]] در مصاحبت با [[مصطفی فرزانه]]، در رابطه با تقلید گفته‌است :
<center>*****</center>
 
<q>تقلید؟ همه تقلید می‌کنند. من هم تقلید می‌کنم، تقلید عیب نیست. دزدی و چاپیدن عیب است. داشتن شخصیت به این معنی نیست که آدم به‌هر‌قیمت که شده خودش را اوریژینال (بدیع) جا‌بزند. اوریژینالیته به تنهایی حسن نیست. شرط خلق کردن نیست. چه بسا آدمی حرف داشته‌باشد که باید تو یک قالب خاص گفته‌شود و این قالب پیش از او ساخته‌شده‌باشد... تقلید بدون آن که آدم احتیاج داشته‌باشد، نشانه‌ء تنبلی و بی‌جربزگی است.<ref>{{پک|فرزانه|1372|ک= آشنایی با صادق هدایت |ص=88}}</ref>
<q>اگر به‌هوای این‌که بخواهی مقلد نباشی، نه ببینی، نه بخوانی، نه بشنوی، و نه چیزی یاد بگیری، کارت خراب است؛ چرا که خبر نداشتن از کار دیگران آدم را اوریژینال نمی‌کند. باید خواند و شنید و اگر عرضه داشت زیرش زد. بلد نبودن تکنیک نوشتن، مانع نوشتن می‌شود... ولی آن روزی که می‌نشینی بنویسی باید خودت باشی، دیده و شنیده و حسّ خودت باشد.</q><ref>[آشنایی با صادق هدایت . م. ف فرزانه . مرکز. ص89]</ref>
 
===خلاصهء مفصل‌تر کتاب===
بوف کور به‌صورت دو داستان موازی روایت می‌شود. روایت اول دربارهء جوانی است که نقاشی روی قلمدان انجام می‌دهد. او شیفتهء زنی اثیری می‌شود، اما این زن به‌نوعی توسط پیرمردی سحر شده و در عالمی دیگر به‌سر‌می‌برد. سرانجام زن اثیری خود را تسلیم جوان نقاش می‌کند و در خانهء او جان می‌سپرد. او بدن زن اثیری را مخفیانه به خاک می‌سپارد. روایت دوم؛ داستان یک جوان نویسنده است که بالاجبار با دختری که از کودکی با او بزرگ شد ازدواج می‌کند و عاشق او‌ست، اما زن لکاته حتی یک شب را هم با او در یک رخت‌خواب نمی‌گذراند و مدام با مرد‌های دیگر مشغول شهوت‌رانی است. یکی از این مرد‌ها یک پیرمرد خنزرپنزری است که نزدیک خانهء آن‌ها بساط محقرش را پهن می‌کند. انگار که لکاته توسط روح پیرمرد خنزرپنزری تسخیر‌شده‌باشد. جوان روز‌به‌روز مریض‌احوال‌تر و گوشه‌گیرتر می‌شود تا سرانجام شبی لکاته را می‌کشد و روح پیرمرد خنزرپنزری وارد بدن او می‌شود. به‌نظر می‌رسد که روایت اول، به‌نوعی مقدمه، و چکیده برای روایت دوم باشد.


===ماجرای انتشار===
===ماجرای انتشار===
====چاپ بمبئی====
====چاپ بمبئی====
[[حبیب احمدزاده]]: تاریخ چاپ بوف کور در فهرست آثار [[صادق هدایت|هدایت]]، به سال 1315 و مکان آن به بمبئی برمی‌گردد، که [[صادق هدایت|هدایت]] تعدادی نسخهء محدود کتاب بوف کور را کپی کرده و در پشت آن این عبارت را نوشته :
[[حبیب احمدزاده]]: تاریخ چاپّ بوف کور در فهرست آثار [[صادق هدایت|هدایت]]، به‌سال ۱۳۱۵ و مکان آن به بمبئی برمی‌گردد، که هدایت تعدادی نسخهٔ محدود کتاب بوف کور را کپی کرده و در پشت آن این عبارت را نوشته :


:::<q>طبع و فروش در ایران ممنوع است.</q>
<center><font color=maroon>«طبع و فروش در ایران ممنوع است.»</center></font><noinclude>


این موضوع، اکثر منتقدان آثار [[صادق هدایت|هدایت]] را برآن‌داشته که تصور کنند بوف کور در هند نوشته‌شده، و این نقطه شروع اشتباه بزرگی است که در گفتگوی [[صادق هدایت|هدایت]] با دوستش، [[مصطفی فرزانه]]، اصلاح‌شده‌است.
این موضوع، اکثر منتقدان آثار هدایت را برآن‌داشته که تصور کنند بوف کور در هند نوشته‌ شده و این نقطه شروع اشتباه بزرگی است که در گفت‌وگوی هدایت با دوستش، [[مصطفی فرزانه]]، اصلاح‌شده‌است.


آن‌چه از شواهد بر‌می‌آید، زمان نوشتن بوف کور توسط [[صادق هدایت|هدایت]] به سال 1930 و مکان آن به پاریس برمی‌گردد. باید پرسید که در پاریس به [[صادق هدایت|هدایت]] چه گذشت، و چه نیرویی او را به نوشتن آثار روانشناختی مانند بوف کور و [[زنده‌به‌گور]] واداشت؟<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=23}}</ref>
آنچه از شواهد بر‌می‌آید، زمان نوشتن بوف کور توسط هدایت به سال ۱۹۳۰ و مکان آن به پاریس برمی‌گردد. باید پرسید که در پاریس به هدایت چه گذشت، و چه نیرویی او را به نوشتن آثار روانشناختی مانند بوف کور و [[زنده‌به‌گور]] واداشت؟<ref name="داستان انتشار">{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۲۳}}</ref>


[[صادق هدایت|هدایت]] در سال 1315، برای همکاری در کار فیلم‌سازی با [[عبدالحسین سپنتا|سپنتا]]، خالق فیلم‌های ناطق فارسی در هند، به هند سفر می‌کند، ولی زمانی به بمبئی می‌رسد که [[عبدالحسین سپنتا|سپنتا]] دو ماه پیش از این کشور رفته و [[صادق هدایت|هدایت]] به‌ناچار در نزد استاد [[عبدالحسین سپنتا|سپنتا]]، [[بهرام‌گور انگلساریا]]، به آموختن زبان پهلوی می‌پردازد.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=72}}</ref>
هدایت در سال ۱۳۱۵، برای همکاری در کار فیلم‌سازی با '''عبدالحسین سپنتا'''، خالق فیلم‌های ناطق فارسی در هند، به هند سفر می‌کند، ولی زمانی به بمبئی می‌رسد که سپنتا دو ماه پیش از این کشور رفته و هدایت به‌ناچار در نزد استاد سپنتا، '''بهرام‌گور انگلساریا'''، به‌آموختن زبان پهلوی می‌پردازد.<ref>{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۷۲}}</ref>


[[مصطفی فرزانه]] به نقل از [[صادق هدایت]] :
مصطفی فرزانه به‌نقل از صادق هدایت:
{{گفتاورد تزیینی|زبان پهلوی بهانه بود، حالا همه دست گرفته‌اند که فلانی رفت به هند که زبان پهلوی بخواند! می‌خواستم پا‌به‌فرار بگذارم، پیش‌آمد شد رفتم به هند و پهلوی را بهانه کردم... رفته بودم بوف کور را چاپ کنم... اما نشد و با زحمت و پیسی پنجاه تا نسخه پلی‌کپی کردم...<ref>{{پک|فرزانه|۱۳۷۲|ک= آشنایی با صادق هدایت |ص=۹۳}}</ref>تمام داراییم عبارت بود از پولی که از فروش کتاب‌هایم درآوردم. هرچه کتاب از فرنگ آورده‌بودم و این‌جا خریده‌بودم و آنچه از معلومات خودم چاپ کرده‌بودم، همه را یک‌جا به بروخیم فروختم و پولش را جرینگی ریختم تو جیبم و راه‌افتادم. ... فقط در آنجا بود که به انگلساریا برخوردم، کسب معلومات پهلوی کردم تا نگویند فلانی بیکار نشسته‌است...<ref>{{پک|فرزانه|۱۳۷۲|ک= آشنایی با صادق هدایت |ص=۹۴}}</ref>}}


<q>زبان پهلوی بهانه بود، حالا همه دست گرفته‌اند که فلانی رفت به هند که زبان پهلوی بخواند! می‌خواستم پا‌به‌فرار بگذارم، پیش‌آمد شد رفتم به هند و پهلوی را بهانه کردم... رفته بودم بوف کور را چاپ کنم... اما نشد و با زحمت و پیسی پنجاه تا نسخه پلی‌کپی کردم...<ref>{{پک|فرزانه|1372|ک= آشنایی با صادق هدایت |ص=93}}</ref>
 
<q>تمام داراییم عبارت بود از پولی که از فروش کتاب‌هایم درآوردم. هرچه کتاب از فرنگ آورده‌بودم و این‌جا خریده‌بودم و آنچه از معلومات خودم چاپ کرده‌بودم، همه را یک‌جا به بروخیم فروختم و پولش را جرینگی ریختم تو جیبم و راه‌افتادم. ... فقط در آن‌جا بود که به انگلساریا برخوردم، کسب معلومات پهلوی کردم تا نگویند فلانی بیکار نشسته‌است...</q<<ref>{{پک|فرزانه|1372|ک= آشنایی با صادق هدایت |ص=94}}</ref>
 
[[صادق هدایت]] تا نیمهء دوم سال 1320 نتوانست بوف کور را در ایران منتشر کند. پس از برکنار شدن رضاشاه در سال 1320 شرایط برای چاپ بوف کور فراهم شد.
====چاپ در ایران====
====چاپ در ایران====
[[پرونده:امضاء صادق هدایت.png|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|تقدیم‌نامهٔ بوف کور به مجتبی مینوی با خطّ هدایت که از بمبئی فرستاده شده‌است، ۱۹ آوریل ۱۹۳۷<ref>{{پک|طلوعی|۱۳۷۸|ک=نابغه یا دیوانه|ص=۶۶}}</ref>]]
به‌گفتهٔ [[احسان طبری]]:
:هدایت بنا‌به خواهش '''حمید رهنما''' دست‌نویس بوف کور را که تا‌آن‌موقع در کشور نشر‌نیافته‌بود، در اختیار [[روزنامهٔ ایران]] گذاشت.»
بنابراین در سال ۱۳۲۰ بوف کور به‌صورت پاورقی در روزنامهٔ ایران چاپ شد.<ref>{{پک|بهارلوییان|اسماعیلی|۱۳۷۹|ک=شناخت‌نامهٔ صادق هدایت|ص=۲۸۷}}</ref> وانگهی این چاپّ بوف کور با متن اصلی آن تفاوت‌های قابل توجهی دارد. [[فریدون هویدا]] معتقد است که این افتادگی‌ها ناشی از تصمیم خود صادق هدایت بوده‌است در‌حالی‌که [[حسن قائمیان]] این تفاوت‌ها را ناشی از دخل و تصرف خودسرانهٔ [[حسینقلی مستعان]] که در آن زمان عضو هیئت تحریریهٔ روزنامهٔ ایران بوده‌است، می‌داند. با‌این‌وجود روزنامهٔ ایران٬ یک سال بعد٬ بوف کور را به‌صورت کتاب در انتشارات خود چاپ می‌کند. این چاپ، ''سومین چاپّ بوف کور'' دانسته‌می‌شود. این چاپ بوف کور در‌واقع دقیق‌ترین و معتبرترین نسخهٔ بوف کور نیز دانسته‌می‌شود؛ چرا‌که متن آن توسط خود صادق هدایت مورد تجدید‌نظر قرارگرفته‌است.<ref>{{پک|بهارلوییان|اسماعیلی|۱۳۷۹|ک=شناخت‌نامهٔ صادق هدایت|ص=۲۸۸}}</ref>


به گفتهء [[احسان طبری]] :
''چاپ چهارم بوف‌کور'' در سال ۱۳۳۱ (یک سال پس از مرگ هدایت منتشر شد. این چاپ بر اساس بوف کور چاپ روزنامهٔ ایران و با تغییرات اندکی منتشر شد، و اساس چاپ‌های بعدی بوف کور بوده‌است.<ref>{{پک|بهارلوییان|اسماعیلی|۱۳۷۹|ک=شناخت‌نامهٔ صادق هدایت|ص=۲۹۲}}</ref>
 
[[صادق هدایت|هدایت]] بنا‌به خواهش [[حمید رهنما]] دست‌نویس بوف کور را که تا‌آن‌موقع در کشور نشر‌نیافته‌بود، در اختیار [[روزنامهء ایران]] گذاشت.»
بنابراین در سال 1320 بوف کور به‌صورت پاورقی در [[روزنامهء ایران]] چاپ شد. وانگهی این چاپ بوف کور با متن اصلی آن تفاوت‌های قابل توجهی دارد. [[فریدون هویدا]] معتقد است که این افتادگی‌ها ناشی از تصمیم خود [[صادق هدایت]] بوده‌است در‌حالی‌که [[حسن قائمیان]] این تفاوت‌ها را ناشی از دخل و تصرف خودسرانهء [[حسینقلی مستعان]] که در آن زمان عضو هیئت تحریریهء [[روزنامهء ایران]] بوده‌است، می‌داند. با‌این‌وجود [[روزنامهء ایران]] یک سال بعد بوف کور را به‌صورت کتاب در انتشارات خود چاپ می‌کند. این چاپ، ''سومین چاپ بوف کور'' دانسته‌می‌شود. این چاپ بوف کور در‌واقع دقیق‌ترین و معتبرترین نسخهء بوف کور نیز دانسته‌می‌شود؛ چرا‌که متن آن توسط خود [[صادق هدایت]] مورد تجدید‌نظر قرارگرفته‌است.
 
''چاپ چهارم بوف‌کور'' در سال 1331 (یک سال پس از [[خودکشی صادق هدایت|مرگ هدایت]]) منتشر شد. این چاپ بر اساس بوف کور چاپ [[روزنامهء ایران]] و با تغییرات اندکی منتشر شد، و اساس چاپ‌های بعدی بوف کور بوده‌است.<ref>{{یادکرد وب |نشانی= https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%88%D9%81_%DA%A9%D9%88%D8%B1|عنوان= بوف کور|ناشر= ویکی پدیا|تاریخ بازدید= ‏۲۴ اوت ۲۰۱۹}}</ref>


===سبک کتاب===
===سبک کتاب===
[[جلال آل احمد]]: بوف کور یک [[داستان کوتاه]] نیست، [[رمان]] هم نیست. [[محاکات]] است. مکالمه‌ای است با درون. درون‌بینی است. کاوش در خاطرات است. حکایتی است حاوی صمیمی‌ترین نفسانیات یک هنرمند. حکایتی [[سوررئالیسم|سوررئالیست]] و عجیب و غریب و پر از غم غربت.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=65 و 66}}</ref>
====نظر [[جلال آل‌احمد]]====
بوف کور یک [[داستان کوتاه]] نیست، [[رمّان]] هم نیست. ''محاکات'' است. مکالمه‌ای است با درون. درون‌بینی است. کاوش در خاطرات است. حکایتی است حاوی صمیمی‌ترین نفسانیّات یک هنرمند. حکایتی [[فراواقع‌گرایی|فراواقع‌گرا]] و عجیب و غریب و پر از غم غربت.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=۶۵ و ۶۶}}</ref>


واقع‌بینی صحنهء اول بوف کور، بیشتر به ''وصف یک رویا'' می‌ماند<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=66}}</ref>
واقع‌بینی صحنهٔ اول بوف کور، بیشتر به ''وصف یک رؤیا'' می‌ماند<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=۶۶}}</ref>


[[محمدرضا سرشار]]: با یک [[نقد ادبی|نگاه نقادانهء فنی]]، بوف کور را می‌توان ملغمه‌ای از [[رئالیسم]]، [[سوررئالیسم]] با برداشت کاملاً عوامانه، [[اکسپرسیونیسم سطحی مقلد]]، و [[سمبلیسم|نمادگرایی]] سست‌منطق دانست؛ که همین آمیزش سطحی، سست و بعضاً ناهمگون، بسیاری از خوانندگان و مفسران آن را به اشتباه انداخته، و باعث از بین رفتن جرئت و جسارت آنان، برای چون و چرا کردن در ساختار اثر و نقد واقعی آن شده است.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=76}}</ref>
====نظر [[محمدرضا سرشار]]====
با یک [[نقد ادبی|نگاه نقّادانهٔ فنی]]، بوف کور را می‌توان ملغمه‌ای از [[واقع‌گرایی]]، [[فراواقع‌گرایی]] با برداشت کاملاً عوامانه، [[بیان‌گرایی]] سطحی مقّلد، و [[نمادگرایی]] سست‌منطق دانست؛ که همین آمیزش سطحی، سست و بعضاً ناهمگون، بسیاری از خوانندگان و مفسّران آن را به‌اشتباه انداخته، و باعث از‌بین رفتن جرئت و جسارت آنان، برای چون‌وچرا کردن در ساختار اثر و نقد واقعی آن شده است.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=۷۶}}</ref>


====نظر محمدرضا قربانی====
ساختار این کتاب نیز، مانند ساختار [[سه قطره خون]]، اساساً  استعاری است و در آن از اشاره، تکرار و ایجاز استفاده می‌شود.<ref>{{پک|قربانی|۱۳۷۲|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=۳۸}}</ref>


ساختار این کتاب نیز، مانند ساختار [[سه قطره خون]]، اساساً  استعاری است و در آن از اشاره، تکرار و ایجاز استفاده می‌شود.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=38}}</ref>
====نظر [[عبدالعلی دستغیب]]====
در گام نخست، رمّانی [[فراواقع‌گرایی|فراواقع‌گرا]] و در بعضی صحنه‌ها [[بیان‌گرایی|بیان‌گرا]] است.. راوی این داستان مردی است مالیخولایی و منزوی؛ که در جهانی وهمی به‌سر می‌برد. شیوهٔ بیان او تک گفتار طولانی درونی است.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=۶۶ و ۶۷}}</ref>


[[عبدالعلی دستغیب]] : در گام نخست، رمانی [[سوررئالیسم|سوررئالیستی]]، و در بعضی صحنه‌ها [[اکسپرسیونیسم|اکسپرسیونیستی]] است.. راوی این داستان مردی است مالیخولایی و منزوی؛ که در جهانی وهمی به‌سر می‌برد. شیوهء بیان او تک گفتار طولانی درونی است.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=66 و 67}}</ref>
====نظر [[سیروس شمیسا]]====
بوف کور داستانی است [[فراواقع‌گرایی|فراواقع‌گرا]]. در آثار فراواقع‌گرا مطالب و وقایعی که در ورای واقعیات و حقایق متعارف‌اند مطرح می‌شوند. منشا این مطالب (توهمات یا واقعیاتی دیگر‌گونه) ضمیر ناخودآگاه و یا به‌زبان غیرفنی، روح است. در این‌گونه آثار با تظاهرات و تجلّیات ناخودآگاه روح The unconscious manifestions of the soul  مواجهیم.<ref>{{پک|شمیسا|۱۳۷۲|ک= داستان یک روح|ص=۲۲}}</ref>


[[سیروس شمیسا]] : بوف کور داستانی است [[سوررئالیسم|سوررئالیستی]]. در آثار [[سوررئالیسم|سوررئالیستی]] مطالب و وقایعی که در ورای واقعیات و حقایق متعارف‌اند مطرح می‌شوند. منشا این مطالب (توهمات یا واقعیاتی دیگر‌گونه) ضمیر ناخودآگاه و یا به زبان غیرفنی، روح است. در این‌گونه آثار با تظاهرات و تجلیات ناخودآگاه روح The unconscious manifestions of the soul  مواجهیم.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=22}}</ref>
بوف کور به‌طرز شگرفی با سیستم جهانی [[نمادگرایی]]، مخصوصا نمادگرایی جادویی مربوط است و از‌این‌رو بین آن و هر اثر معتبری در این زمینه ارتباط است.<ref>{{پک|شمیسا|۱۳۷۲|ک= داستان یک روح|ص=۱۳}}</ref>


بوف کور به‌طرز شگرفی با سیستم جهانی [[سمبولیسم]]، مخصوصا [[سمبولیسم جادویی]] مربوط است و از‌این‌رو بین آن و هر اثر معتبری در این زمینه ارتباط است.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=13}}</ref>
شیوهٔ داستان‌پردازی در بوف کور هر چند به‌ ''جریان سیّال ذهن'' Stream of consciousness نزدیک است اما دقیقاً آن نیست. بوف کور یک [[روان داستان|رمّان روانی]] است و یکی از فرق‌های رمّان روانی با شیوهٔ روایتی جریان سیال ذهن در این نکته است که در آن خبری از لایه‌های پیش از گفتار نیست و گفتارها جنبهٔ عقلانی و طبیعی دارند. <ref>{{پک|شمیسا|۱۳۷۲|ک= داستان یک روح|ص=۱۰۹}}</ref>


شیوهء داستان‌پردازی در بوف کور هر چند به [[شیوهء جریان سیال ذهن|جریان سیال ذهن]] Stream of consciousness نزدیک است اما دقیقا آن نیست. بوف کور یک [[روان داستان|رمان روانی]] است و یکی از فرق‌های [[روان داستان|رمان روانی]] با [[شیوهء جریان سیال ذهن|شیوهء روایتی جریان سیال ذهن]] در این نکته است که در آن خبری از لایه‌های پیش از گفتار نیست و گفتارها جنبه‌ء عقلانی و طبیعی دارند. <ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=109}}</ref>
<span style="color:Black{{{1|}}};background:yellow{{{2|}}}">قهرمان بوف کور یک قهرمان آرکی‌تایپی روانی psychological archetype  است، نه یک فرد بیمار روانی psychological abnormal individual </span><noinclude> و باید در اعمال و افکار او به‌دنبال طرح‌های کلی اعمال و افکار بشری در طی تاریخ درازپای حیات بشری بود.<ref>{{پک|شمیسا|۱۳۷۲|ک= داستان یک روح|ص=۲۳}}</ref>


قهرمان بوف کور یک قهرمان آرکی‌تایپی روانی psychological archetype  است، نه یک فرد بیمار روانی psychological abnormal individual  و باید در اعمال و افکار او به دنبال طرح‌های کلی اعمال و افکار بشری در طی تاریخ درازپای حیات بشری بود.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=23}}</ref>
همچنین شیوهٔ روایتی بوف‌کور را می‌توان تا حدودی نزدیک به گفت‌وگوی درونی interior dialogue  یا تک‌گفتار‌های درونی interior monologue  دانست.<ref>{{پک|شمیسا|۱۳۷۲|ک= داستان یک روح|ص=۱۰۹و۱۱۰}}</ref>


همچنین شیوهء روایتی بوف‌کور را می‌توان تا حدودی نزدیک به [[گفتگوی درونی]] interior dialogue  یا [[تک‌گفتار‌های درونی]] interior monologue  دانست.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=109 و 110}}</ref>
بوف کور از‌نظر اسلوب، فراواقع‌گرا و از‌نظر نوع (genre) ، رمّان روانی psychological novel است. ماجراهای رمّان‌های روانی را می‌توان به‌همان قدمت داستان‌های اساطیری قلمداد کرد چون تظاهرات روح یا ناخودآگاه را مطرح می‌کنند و از زبان ناخودآگاهی جمعی که در همهٔ افراد بشر چه به‌لحاظ «در زمانی» و چه به‌لحاظ «هم زمانی» مشترک است سخن می‌گویند. قهرمانان این گونه رمّان‌ها آرکی‌تایپ‌ها هستند، یعنی محتویات ناخودآگاه ذهن جمعی که به‌صورت اسطوره و نماد تجلی می‌کنند. در این‌گونه آثار معمولا کلمات و جملات در معنای قراردادی به‌کار نمی‌روند و باید تأویل و تفسیر شوند. مخصوصاً در آن‌ها نمادهای شخصی دیده‌می‌شود که حاصل برخورد خاصّ نویسنده با جهان بیرون و درون است.
رمّان‌های روانی و فراواقع‌گرا به‌هم شبیه هستند زیرا نویسندگان این‌گونه آثار سعی در ورود به دنیای مبهم و مجهول روح و خفایای ناخودآگاه داشته‌اند و از‌این‌رو توصیفات و تجربیات آن‌ها معمولا و در بسیاری از موارد شبیه به‌هم است. از‌این‌رو کسانی بین بوف کور و برخی از آثار '''''نروال''''' و '''''کافکا''''' و '''''ریلکه''''' و '''''نوالیس''''' و '''''پو''''' و امثال ایشان شباهت‌هایی یافته‌اند.<ref>{{پک|شمیسا|۱۳۷۲|ک= داستان یک روح|ص=۱۱۷ و ۱۱۸}}</ref>


بوف کور از‌نظر اسلوب، [[سوررئالیسم|سوررئالیستی]] و از‌نظر نوع (genre) ، [[روان داستان|نوول روانی]] (psychological novel) است. ماجراهای نوول‌های روانی را می‌توان به همان قدمت داستان‌های اساطیری قلمداد کرد چون تظاهرات روح یا ناخودآگاه را مطرح می‌کنند و از زبان ناخودآگاهی جمعی که در همهء افراد بشر چه به لحاظ «در زمانی» و چه به لحاظ «هم زمانی» مشترک است سخن می‌گویند. قهرمانان این گونه نوول‌ها آرکی‌تایپ‌ها هستند، یعنی محتویات ناخودآگاه ذهن جمعی که به‌صورت اسطوره و سمبل تجلی می‌کنند. در این‌گونه آثار معمولا کلمات و جملات در معنای قراردادی به‌کار نمی‌روند و باید تأویل و تفسیر شوند. مخصوصا در آن‌ها سمبل‌های شخصی دیده‌می‌شود که حاصل برخورد خاص نویسنده با جهان بیرون و درون است.
===پیشینهٔ کتاب===
نوول‌های روانی و سوررئالیستی به هم شبیه هستند زیرا نویسندگان این‌گونه آثار سعی در ورود به دنیای مبهم و مجهول روح و خفایای ناخودآگاه داشته‌اند و از‌این‌رو توصیفات و تجربیات آن‌ها معمولا و در بسیاری از موارد شبیه به هم است. از‌این‌رو کسانی بین بوف کور و برخی از آثار '''''نروال''''' و '''''کافکا''''' و '''''ریلکه''''' و '''''نوالیس''''' و '''''پو''''' و امثال ایشان شباهت‌هایی یافته‌اند.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=117 و 118}}</ref>
====مقایسه‌ای با ادبیات کهن فارسی====
به رغم غالب نظرها که بوف کور اثری مدرن و بریده از فرهنگ و ادبیات کهن ایرانی معرفی می‌شود٬ پیوستگی‌های عمیقی میان این اثر و فرهنگ عامه و نیز ادبیات رسمی کهن فارسی می‌توان یافت. با اطمینان می‌توان گفت که [[صادق هدایت|هدایت]]٬ تصویر «دختر‌اثیری و پیرمرد جوکی» را از یکی از افسانه‌های '''طوطی‌نامه''' اقتباس کرده است: در بوف کور٬ دختری فراانسانی روبه‌روی پیرمردی جوکی و گوژپشت و فرتوت ایستاده است و به او گل نیلوفر تعارف می‌کند و میان آن‌ها یک جوی آب فاصله است؛ در طوطی نامه هم دختری فراانسانی روبه‌روی پیرمردی هندی و منحنی و فرتوت نشسته است و به مردی دیگر دست‌بند زر تعارف می‌کند و میان دختر و پیرمرد یک دیگ روغن جوشان فاصله است.<ref>{{یادکرد ژورنال| نام خانوادگی=خاتمی٬ نصیری | تاریخ=پاییز۱۳۹۲| عنوان=بررسی و مقایسهٔ دو تصویر در بوف کور و طوطی‌نامه | دوره=سال چهارم| شماره=۳  | ص=۶۱}}</ref>
====اساطیر هند====
با نگاهی دقیق به سیر زندگی [[صادق هدایت]] به این نکته واقف می‌شویم که بدون اسطوره‌های هندی، داستانی به‌‌ نام بوف کور جایگاه امروزین خود را در تاریخ ادبیات ما پیدا‌ نمی‌کرد. شناخت این ریشه‌ها کمک بزرگی نیز به درک بهتر مفهوم وانگیزهٔ هدایت از نگارش بوف کور در پاریس و بازنویسی آن در بمبئی خواهد‌کرد. طرح موضوع بدین شکل باعث خواهد‌شد ما به معرفتی نزدیک به زمان نگارش داستان نزدیک بشویم. شناخت ریشه‌ها و خاستگاه اجزاء یک داستان در‌واقع مهندسی معکوسی است برای تجزیهٔ ماشینی مرکب به قطعات منفصله، تا درمورد روابط این قطعات و کارکرد واقعی دستگاه به درک بهتری برسیم.<ref>{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۷۱}}</ref>


===پیشینهء کتاب===
====اساطیر هند====
با نگاهی دقیق به سیر زندگی [[صادق هدایت]] به این نکته واقف می‌شویم که بدون اسطوره‌های هندی، داستانی به نام بوف کور جایگاه امروزین خود را در [[تاریخ ادبیات]] ما پیدا‌ نمی‌کرد. شناخت این ریشه‌ها کمک بزرگی نیز به درک بهتر مفهوم وانگیزهء [[صادق هدایت|هدایت]] از نگارش بوف کور در پاریس و بازنویسی آن در بمبئی خواهد‌کرد. طرح موضوع بدین شکل باعث خواهد‌شد ما به معرفتی نزدیک به زمان نگارش داستان نزدیک بشویم. شناخت ریشه‌ها و خاستگاه اجزای یک داستان در‌واقع مهندسی معکوسی است برای تجزیهء ماشینی مرکب به قطعات منفصله، تا درمورد روابط این قطعات و کارکرد واقعی دستگاه به درک بهتری برسیم.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=71}}</ref>


====جهان درونی هدایت====
====جهان درونی هدایت====
ما غالباً اسیر این دام می‌شویم که باید [[صادق هدایت|هدایت]] را چون بیگانه‌ای در فرهنگ غربی ببینیم که می‌کوشد آنچه را که برای یک خوانندهٔ غربی آشنا است٬ و برای خود او ناآشنا و شگرف٬ برشکافد و شناسایی کند. امّا هنگامی که هدایت را در کنار '''توماس مان''' و '''سارتر''' می‌گذاریم می‌بینیم که هرسه با همان مفاهیم و پدیده‌هایی دست و پنجه نرم می‌کنند که برای ناظران غربی هم ناشناخته‌اند. این هر‌سه می‌کوشند آنچه را که در تجربهٔ تکنولوژی نوین٬ یعنی در یکی از عرصه‌های توانمند و مهّم تجدّد٬ برایشان ناشناس است بیابند و بشناسند.<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان= فانوس خیال در آثار هدایت |ژورنال= ایران نامه |شماره= ۳۹ |سال= ۱۳۷۱}}</ref>


داستان بوف کور، جنبه‌هایی از اندیشه‌های [[روانشناسی فروید]] را در ‌خود دارد. [[زیگموند فروید|فروید]] معتقد است که امیال و آرزوهای سرخوردهء فرد پس از آن‌که به سطح ناخودآگاه فرستاده‌می‌شود، یا در خواب به صورت رویا به شخص ظاهر می‌گردد و با برآورده شدن این آرزو‌های نیرومند و سرکوب‌شده، شخص رویا‌بین ارضا می‌شود و یا به‌شکل علائم [[اختلال نوروز|نوروز]] بروز می‌نماید.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=105}}</ref>
داستان بوف کور، جنبه‌هایی از اندیشه‌های '''روانشناسی فروید''' را در ‌خود دارد. فروید معتقد است که امیال و آرزوهای سرخوردهٔ فرد٬ پس از آنکه به‌سطح ناخودآگاه فرستاده‌می‌شود، یا در خواب به‌صورت رؤیا به‌شخص ظاهر می‌گردد و با برآورده شدن این آرزو‌های نیرومند و سرکوب‌شده، شخص رؤیا‌بین ارضاء می‌شود و یا به‌شکل علائم '''نوروز''' بروز می‌نماید.<ref>{{پک|قربانی|۱۳۷۲|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=۱۰۵}}</ref>


بوف کور بیش از هر اثر دیگر [[صادق هدایت|هدایت]]، پرده از ابهامات و پیچیدگی‌های دنیای درون و نگرش شک‌گرایانهء او به جهان برمی‌دارد. در این اثر نویسنده می‌کوشد تا آن‌جا که ممکن است افکار و ذهنیت خود را مبنی بر بی‌ثباتی دنیا بیان کند، به‌طوری‌که در این کتاب می‌خوانیم :
بوف کور بیش از هر اثر دیگر هدایت، پرده از ابهامات و پیچیدگی‌های دنیای درون و نگرش شک‌گرایانهٔ او به جهان برمی‌دارد. در این اثر نویسنده می‌کوشد تا آنجا که ممکن است افکار و ذهنیت خود را مبنی بر بی‌ثباتی دنیا بیان کند، به‌طوری‌ که در این کتاب می‌خوانیم :
ترس این که پرهای متکا تیغهء خنجر بشود، دگمهء ستره‌ام بی‌اندازه بزرگ به اندازهء سنگ آسیا بشود، ...، ترس این‌که کرم توی پاشویهء حوض خانه‌مان مار هندی بشود، ...، ترس این‌که صدایم ببرد و هر‌چه فریاد بزنم کسی به دادم نرسد.


بوف کور با تمام یاس و اندوه جان‌فرسایش، در جست‌و‌جوی بارقهء تابناک زندگی هیچ فرصتی را از نظر دور نمی‌دارد. اما از‌آن‌جا‌که هیچ چیز در دنیا، هیچ پدیده، هیچ احساس، و هیچ حالتی ثبات ندارد، لحظات خوش نیز گذرا هستند و بارقهء امید نیز میرا و خاموش شونده.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=135}}</ref>
<center><font color=maroon>ترس این که پرهای متکا تیغهٔ خنجر بشود، دگمهٔ ستره‌ام بی‌اندازه بزرگ به‌اندازهٔ سنگ آسیا بشود، ...، ترس اینکه کرم توی پاشویهٔ حوض خانه‌مان مار هندی بشود، ...، ترس اینکه صدایم ببرد و هر‌چه فریاد بزنم کسی به‌دادم نرسد.</font></center>


[[صادق هدایت|هدایت]] به عشق احترام می‌گذارد و از شهوت و حالاتی نظیر آن ابراز تنفر می‌کند. از‌همین‌رو‌ست که همهء کسانی که در داستان‌های او به عشق جنسی دچار می‌شوند، به بدترین وجهی محکوم به مرگ می‌گردند. زیرا از نظر هدایت انسان برای ادامهء زندگی باید انگیزه‌ای بسیار مهم‌تر و ارزشمندتر از عشق جنسی داشته‌باشد.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=149 و 150}}</ref>
[[پرونده:Page 82 of The Blind Owl.png|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|صفحهٔ هشتاد و دو نسخهٔ اصلی بوف کور]]
بوف کور با تمام یأس و اندوه جان‌فرسایش، در جست‌و‌جوی بارقهٔ تابناک زندگی هیچ فرصتی را از نظر دور نمی‌دارد. اما از‌آن‌جا‌که هیچ چیز در دنیا، هیچ پدیده، هیچ احساس، و هیچ حالتی ثبات ندارد، لحظات خوش نیز گذرا هستند و بارقهٔ امید نیز میرا و خاموش شونده.<ref>{{پک|قربانی|۱۳۷۲|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=۱۳۵}}</ref>


در بوف کور نیز لکاته از آن جهت محکوم به مرگ می‌گردد که موجودی شهوت‌ران و فاسد است :
هدایت به‌عشق احترام می‌گذارد و از شهوت و حالاتی نظیر آن ابراز تنفر می‌کند. از‌همین‌رو‌ست که همهٔ کسانی که در داستان‌های او به عشق جنسی دچار می‌شوند، به بدترین وجهی محکوم به‌مرگ می‌گردند. زیرا از نظر هدایت انسان برای ادامهٔ زندگی باید انگیزه‌ای بسیار مهم‌تر و ارزشمندتر از عشق جنسی داشته‌باشد.<ref>{{پک|قربانی|۱۳۷۲|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=۱۴۹و۱۵۰}}</ref>
عشق او اصلاً با کثافت و مرگ توأم بود.


و البته راوی بوف کور هم به‌خاطر عشق جنسی خود نسبت به لکاته گرفتار سرنوشتی پیچیده و شوم می‌شود.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=151 و 152}}</ref>
در بوف کور نیز لکاته از آن جهت محکوم به‌مرگ می‌گردد که موجودی شهوت‌ران و فاسد است:
<center>
<font color=maroon>عشق او اصلاً با کثافت و مرگ توأم بود.</font></center>{{سخ}}
و البته راوی بوف کور هم به‌خاطر عشق جنسی خود نسبت به لکاته گرفتار سرنوشتی پیچیده و شوم می‌شود.<ref>{{پک|قربانی|۱۳۷۲|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=۱۵۱و۱۵۲}}</ref>


===نشانه‌ها و ویژگی‌ها در بوف کور===
===نشانه‌ها و ویژگی‌ها در بوف کور===
خط ۲۰۸: خط ۱۹۹:
از مهم‌ترین نشانه‌های بارز سبکی در بوف کور، '''تکرار''' است که مصادیق متعددی دارد. مثلاً یکی از آن تکرار عدد ''دو'' و مضرب آن ''چهار'' در سرتاسر داستان است:
از مهم‌ترین نشانه‌های بارز سبکی در بوف کور، '''تکرار''' است که مصادیق متعددی دارد. مثلاً یکی از آن تکرار عدد ''دو'' و مضرب آن ''چهار'' در سرتاسر داستان است:


دو ماه و چهار روز، دو قران و یک عباسی، دو درهم و چهار پشیز، دو دریچه، دو سال و چهار ماه، دو تا کلوچه، دو گوسفند، دو اسب سیاه، دو مگس زنبور طلایی، دو دندان کرم‌خورده، و ...
دو ماه و چهار روز، دو قران و یک عباسی، دو درهم و چهار پشیز، دو دریچه، دو سال و چهار ماه، دو تا کلوچه، دو گوسفند، دو اسب سیاه، دو مگس زنبور طلایی، دو دندان کرم‌خورده، و ...


[[صادق هدایت|هدایت]] انشقاق یک به دو یا وحدت اساطیری را به کثرت دنیوی با عدد ''دو'' و مضارب آن نشان‌داده‌است.  عدد دو از طرف دیگر، مظهر تضاد عینی ساخت و ویرانی است.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=37}}</ref>
[[صادق هدایت|هدایت]] انشقاق یک به دو یا وحدت اساطیری را به کثرت دنیوی با عدد ''دو'' و مضارب آن نشان‌داده‌است.  عدد دو از طرف دیگر، مظهر تضاد عینی ساخت و ویرانی است.<ref>{{پک|شمیسا|۱۳۷۲|ک= داستان یک روح|ص=۳۷}}</ref>
 
====جغرافیا====
 
;جغرافیا در بوف‌کور :
:در رمان بوف‌کور، سه نقطه از شهر تاریخی ری مدّ‌نظر قرار‌گرفته‌است :
::#گورستان نزدیک شاه عبدالعظیم
::#نهر سورن
::#کوه بی‌بی‌شهبانو<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=99}}</ref>
 
====اشکالات نگارشی بسیار====
 
[[محمدرضا سرشار]]: نثر بوف کور به‌قدری ضعیف، سست و پراشکال است، که خوانندهء آشنا با ادبیات و زبان داستان، احساس می‌کند این متن یا توسط شخصی عامی و [[ادبیات اقلیت|بیگانه با ادبیات]] نوشته شده، یا آن‌که متنی یک‌بار‌نویس است، که نویسنده مجال یا امکان بازخوانی و اصلاح آن را نیافته است.
این نوشته، به‌لحاظ استفادهء صحیح و دقیق از علائم سجاوندی، که کاملاً پیاده و مرخص است؛ و از این‌نظر، به‌قدری نادقیق، مغلوط و مخدوش است، که بیان همهء آن اشکالات، اصولاً در حوصلهء هیچ نقد و خوانندهء نقدی نمی‌گنجد.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=249}}</ref>


====جغرافیا: سه نقطه از شهر تاریخی ری====
# گورستان نزدیک شاه عبدالعظیم
# نهر سورن
# کوه بی‌بی‌شهبانو<ref>{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۹۹}}</ref>


====بسیاری ایرادها از نگاه [[محمدرضا سرشار]]====
نثر بوف کور به‌قدری ضعیف، سست و پراشکال است که خوانندهٔ آشنا با ادبیات و زبان داستان، احساس می‌کند این متن یا توسط شخصی عامی و [[ادبیات اقلیت|بیگانه با ادبیات]] نوشته شده یا آنکه متنی یک‌بار‌نویس است که نویسنده مجال یا امکان بازخوانی و اصلاح آن را نیافته است. این نوشته، به‌لحاظ استفادهٔ صحیح و دقیق از علائم سجاوندی که کاملاً پیاده و مرخص است و از این‌نظر، به‌قدری نادقیق، مغلوط و مخدوش است که بیان همهٔ آن اشکال‌ها، اصولاً در حوصلهٔ هیچ نقد و خوانندهٔ نقدی نمی‌گنجد.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=۲۴۹}}</ref>


===تحلیل جزئی شخصیت‌های بوف کور===
===تحلیل جزئی شخصیت‌های بوف کور===
====وحدت اسطوره‌ای====
بوف کور داستان انشقاق division روح تامّهٔ بشری و وجود کلی واحد به دو جزء است: مذکر و مونث، مرد و روان زنانهٔ درونش (آنیما) ، زن و روان مردانهٔ درونش (آنیموس) ، خودآگاه و ناخودآگاه زندگی درونی و بیرونی. و این اساس آیین تانترا از آیین‌های فلسفی هند است. بر‌طبق این آیین برای نجات از مصائب دنیوی می‌باید این ثنویت را به توحید نخستینه بازگرداند.


====وحدت اسطوره‌ای====
<span style="color:Black{{{1|}}};background:yellow{{{2|}}}">در بوف‌کور همهٔ قهرمانان مرد در حقیقت یک نفر و همهٔ قهرمانان زن هم یک شخصیت بیش نیستند و در نهایت این مرد و زن هم یک نفرند</span><noinclude>، یعنی باید یک وجود باشند، هدف تحقق یک ''وجود متحد'' است، اما دریغ.<ref>{{پک|شمیسا|۱۳۷۲|ک= داستان یک روح|ص=۲۶}}</ref>
[[سیروس شمیسا]]: بوف کور داستان انشقاق division  روح تامّهء بشری و وجود کلی واحد به دو جزء است: مذکر و مونث، مرد و روان زنانهء درونش (آنیما) ، زن و روان مردانهء درونش (آنیموس) ، خودآگاه و ناخودآگاه زندگی درونی و بیرونی. و این اساس آیین تانترا از آیین‌های فلسفی هند است. بر‌طبق این آیین برای نجات از مصائب دنیوی می‌باید این ثنویت را به توحید نخستینه بازگرداند.


در بوف‌کور همهء قهرمانان مرد در حقیقت یک نفر و همهء قهرمانان زن هم یک شخصیت بیش نیستند و در نهایت این مرد و زن هم یک نفرند، یعنی باید یک وجود باشند، هدف تحقق یک ''وجود متحد'' است، اما دریغ.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=26}}</ref>
یک‌‌ جا در بوف کور مطلبی است که وحدت [[اسطورهٔ آدم و حوّا|آدم و حوّا]] را در بهشت به‌یاد می‌آورد و اینکه حوّا (نفس آدمی، درون، آنیما) آن وحدت و کمال را به فریب ماری فروخت:


[[سیروس شمیسا]]: یک‌جا در بوف کور مطلبی است که وحدت [[اسطورهء آدم و حوا|آدم و حوا]] را در بهشت به‌یاد می‌آورد و این‌که حوا (نفس آدمی، درون، آنیما) آن وحدت و کمال را به فریب ماری فروخت:
<font color=maroon>آرزوی شدیدی می‌کردم که با او در جزیرهٔ گمشده‌ای باشم که آدمیزاد در آن وجود نداشته‌باشد... آیا آن‌وقت هر جانور دیگر، یک مار هندی، یا یک اژدها را به‌من ترجیح نمی‌داد؟</font>
آرزوی شدیدی می‌کردم که با او در جزیرهء گمشده‌ای باشم که آدمیزاد در آن وجود نداشته‌باشد... آیا آن‌وقت هر جانور دیگر، یک مار هندی، یا یک اژدها را به من ترجیح نمی‌داد؟


مار در این‌جا علاوه بر این‌که تلمیحی به اسطورهء آدم و حواست، سمبل هم هست. ''یونگ'' در کتاب ''سمبل‌های تغییر شکل'' می‌گوید: <q>مار در خواب‌ها و توهمات سمبل تظاهر ناگهانی و غیرمنتظرهء ناخودآگاه است.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=38}}</ref>
مار در اینجا علاوه‌بر اینکه تلمیحی به اسطورهٔ آدم و حوّاست، نماد هم هست. '''یونگ''' در کتاب ''سمبل‌های تغییر شکل'' می‌گوید:  
<center>مار در خواب‌ها و توهّمات، نماد تظاهر ناگهانی و غیرمنتظرهٔ ناخودآگاه است.<ref>{{پک|شمیسا|۱۳۷۲|ک= داستان یک روح|ص=۳۸}}</ref>


مار بیانگر جهان غریزه است و به شکاف و اختلاف بین خودآگاه و غریزه دلالت می‌کند.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=39}}</ref>
مار، بیانگر جهان غریزه است و به شکاف و اختلاف بین خودآگاه و غریزه دلالت می‌کند.<ref>{{پک|شمیسا|۱۳۷۲|ک= داستان یک روح|ص=۳۹}}</ref></center><noinclude>


====تقدیرگرایی و انفعال شخصیت‌ها====
====تقدیرگرایی و انفعال شخصیت‌ها====
سرخوردگی شخصیت داستان [[مردی که نفسش را کشت]]، شباهت زیادی به راوی داستان بوف کور دارد، بدین‌گونه که اولّی به شخصی علاقمند می‌شود که او را مظهر صداقت می‌داند ولی بعد عکس آن ثابت می‌شود. و دومّی به زنی دل می‌بندد که در‌نظر او مظهر پاکی است اما سرانجام درمی‌یابد که او لکاته‌ای بیش نیست. با وجود این تشابه، آنچه داستان مردی که نفسش را کشت را از بوف‌کور متمایز می‌کند، چگونگی شکل و محتوای آن‌ها است.<ref>{{پک|قربانی|۱۳۷۲|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=۷۵}}</ref>


[[محمدرضا قربانی]]: سرخوردگی شخصیت داستان [[مردی که نفسش را کشت]]، شباهت زیادی به راوی داستان بوف کور دارد، بدین‌گونه که اولی به شخصی علاقمند می‌شود که او را مظهر صداقت می‌داند ولی بعد عکس آن ثابت می‌شود. و دومی به زنی دل می‌بندد که در‌نظر او مظهر پاکی است اما سرانجام درمی‌یابد که او لکاته‌ای بیش نیست. با وجود این تشابه، آنچه داستان مردی که نفسش را کشت را از بوف‌کور متمایز می‌کند، چگونگی شکل و محتوای آن‌ها است.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=75}}</ref>
در تمامی داستان‌های [[صادق هدایت|هدایت]]، قهرمانان (و شاید به‌گفته‌ای ضدّ‌قهرمانانش) در مواجهه با سختی‌ها و مشکلات به‌یک‌باره تن به‌شکست می‌دهند یا مرگ را پذیرا می‌شوند و در این میانه، خوشی و بهروزی مادی فقط از آن نادان‌ها، رجّاله‌ها و پایین‌تنه‌زیستان است، و انسان‌های دردآگاه و مسئول٬ هرگز جام بهروزی را نمی‌چشند. قهرمان‌های داستان‌های هدایت، افرادی قرنطینه‌ای هستند که به‌محض ورود کوچکترین میکروب، به‌علّت آمادگی نداشتن٬ نابود می‌شوند. چنین به‌نظر می‌رسد که این قهرمانان (و به‌واقع ناقهرمانان) باید با رؤیای مجازی و همیشگی خود در قرنطینه‌ای مطلق زندگی کنند یا تن به‌شکست و نیستی بدهند.<ref>{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۱۲۷}}</ref>
 
[[حبیب احمدزاده]]: در تمامی داستان‌های [[صادق هدایت|هدایت]]، قهرمانان (و شاید به گفته‌ای [[ضد قهرمان|ضد قهرمانانش]]) در مواجهه با سختی‌ها و مشکلات به‌یک‌باره تن به شکست می‌دهند یا مرگ را پذیرا می‌شوند و در این میانه، خوشی و بهروزی مادی فقط از آن نادان‌ها، رجاله‌ها و پایین‌تنه‌زیستان است، و انسان‌های دردآگاه و مسئول هرگز جام بهروزی را نمی‌چشند. قهرمان‌های داستان‌های هدایت، افرادی قرنطینه‌ای هستند که به محض ورود کوچکترین میکروب، به‌علت آمادگی نداشتن نابود می‌شوند. چنین به‌نظر می‌رسد که این قهرمانان (و به‌واقع ناقهرمانان) باید با رویای مجازی و همیشگی خود در قرنطینه‌ای مطلق زندگی کنند یا تن به شکست و نیستی بدهند.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=127}}</ref>
 
[[محمدرضا قربانی]]: راوی بوف کور نیز خود را گرفتار در چنگال سرنوشت محکوم به مرگ و نیستی می‌داند.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=131}}</ref>


[[تقدیر‌گرایی|سرنوشت‌گرایی]] و حاکمیت تصادف‌های غریب و از پیش تعیین شده که گره در سرنوشت بشر دارد، بر جهان هستی، گوشه‌ای از جهان‌بینی [[خیام‌]]گونهء [[صادق هدایت|هدایت]] است که در برخی آثار او بازتاب دارد و در هر داستان به شکل خاصی نمود پیدا می‌کند. در بوف کور، راوی داستان از آن بیم دارد که مبادا تمام قوانین طبیعت تغییر یابند و سرنوشت او را در‌هم‌بپیچند و از آن‌چه که هست فاجعه‌بار‌ترش گردانند.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=101}}</ref>
[[پرونده:صفحه آخر بوف کور.png|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|صفحهٔ آخر نسخهٔ اصلی بوف کور]]
راوی بوف کور نیز خود را گرفتار در چنگال سرنوشت محکوم به‌مرگ و نیستی می‌داند.<ref>{{پک|قربانی|۱۳۷۲|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=۱۳۱}}</ref>


====تک صدایی بودن آثارش====
سرنوشت‌گرایی و حاکمیت تصادف‌های غریب و از پیش تعیین شده که گره در سرنوشت بشر دارد، بر جهان هستی، گوشه‌ای از جهان‌بینی [[خیام‌]]گونهٔ هدایت است که در برخی آثار او بازتاب دارد و در هر داستان به‌شکل خاصی نمود پیدا می‌کند. در بوف کور، راوی داستان از آن بیم دارد که مبادا تمام قوانین طبیعت تغییر یابند و سرنوشت او را در‌هم‌بپیچند و از آنچه که هست فاجعه‌بار‌ترش گردانند.<ref>{{پک|قربانی|۱۳۷۲|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=۱۰۱}}</ref>


[[محمدرضا سرشار]]: آثار [[صادق هدایت|هدایت]]، همگی تک صدایی‌اند؛ و آن تک صدا نیز، صدای خود هدایت است. به‌عبارت‌دیگر هدایت در هیچ‌یک از داستان‌هایش، به شخصیت‌های مخالف اندیشهء خود، اصولاً اجازهء سخن گفتن نمی‌دهد؛ چه رسد به آن‌که به آنان رخصت دفاع از آرا و اعمالشان را بدهد!<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=260}}</ref>
====تک صدایی‌بودن آثارش====
آثار [[صادق هدایت|هدایت]]، همگی تک‌صدایی‌ است؛ و آن تک‌صدا نیز، صدای خود هدایت است. به‌دیگر سخن، هدایت در هیچ‌یک از داستان‌هایش، به شخصیت‌های مخالف اندیشهٔ خود، اصولاً اجازهٔ سخن‌گفتن نمی‌دهد؛ چه رسد به آنکه به آنان رخصت دفاع از آراء و اعمالشان را بدهد!<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=۲۶۰}}</ref>


قهرمان‌های داستان‌هایش اغلب با همان زبان صحبت می‌کنند که خود او حرف می‌زند و همان اصطلاحات و اندیشه‌هایی را به‌کار‌ می‌برند که خود او به‌کار ‌می‌برد.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=۲۶۶}}</ref>


[[انور خامه‌ای]]: قهرمان‌های داستان‌هایش اغلب با همان زبان صحبت می‌کنند که خود او حرف می‌زند؛ و همان اصطلاحات و اندیشه‌هایی را به‌کار‌ می‌برند که خود او به‌کار ‌می‌برد.<ref>{{پک|سرشار|۱۳۸۷|ک= حقیقت بوف کور|ص=266}}</ref>
نفرت هدایت از ابتذال، در بوف‌کور، به‌شکل نفرت راوی این داستان از رجّاله‌ها و پیرمرد‌های خنزرپنزری تجلی می‌کند.<ref>{{پک|قربانی|۱۳۷۲|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=۱۵۵}}</ref>
 
 
نفرت هدایت از ابتذال، در بوف‌کور، به شکل نفرت راوی این داستان از رجاله‌ها و پیرمرد‌های خنزرپنزری تجلی می‌کند.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=155}}</ref>


===ترجمه به زبان‌های دیگر===
===ترجمه به زبان‌های دیگر===
بوف کور تا‌کنون به زبان‌های گوناگونی از جمله ''فرانسه، انگلیسی، آلمانی، سوئدی، اسپانیایی، عبری، چکی، مجارستانی، ترکی، ارمنی و کره‌ای'' ترجمه شده‌است.
[[پرونده:The blind owl.jpeg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|طراحی جلد بوف کور ترجمهٔ دی پی کاستلو]]
 
ترجمه به‌زبان‌های ''فرانسه، انگلیسی، آلمانی، سوئدی، اسپانیایی، عبری، چکی، مجارستانی، ترکی، ارمنی و کره‌ای'' از دیگر افتخارهای این اثر است:
نخستین‌بار [[ژوزه لسکو]] با همکاری [[صادق هدایت|هدایت]] بوف کور را به ''فرانسه'' ترجمه کرد و آن را در سال 1952 (دو سال پس از [[خودکشی هدایت|مرگ هدایت]]) با عنوان La chouette aveugle در فرانسه منتشر کرد. ترجمهء ''انگلیسی'' بوف کور نیز با ترجمهء [[دی پی کاستلو]] با عنوان The blind owl  در سال 1958 منتشر شد.<ref>{{یادکرد وب |نشانی= https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%88%D9%81_%DA%A9%D9%88%D8%B1|عنوان= بوف کور|ناشر= ویکی پدیا|تاریخ بازدید= ‏۲۴ اوت ۲۰۱۹}}</ref>
*‌ نخستین‌بار '''ژوزه لسکو''' با همکاری [[صادق هدایت|هدایت]] بوف کور را به '''فرانسه''' ترجمه کرد و آن را در سال ۱۹۵۲ (دو سال پس از [[خودکشی در ادبیات معاصر|مرگ هدایت]]) با عنوان La chouette aveugle در فرانسه منتشر کرد.<ref>{{پک|غیاثی|۱۳۸۱|ک=تأویل بوف کور (قصهٔ زندگی)|ص=56}}</ref>


===شرایط سیاسی و اجتماعی در زمان نوشته‌شدن بوف کور===
===شرایط سیاسی و اجتماعی در زمان نوشته‌شدن بوف کور===
هدایت در بخش نخست کتاب [[گروه محکومین]] در نوشته‌ای تحت عنوان '''پیام کافکا'''، در مورد [[فرانتس کافکا|کافکا]] می‌گوید :
هدایت در بخش نخست کتاب ''گروه محکومین'' در نوشته‌ای تحت عنوان '''پیام کافکا'''، دربارهٔ کافکا می‌گوید:


<q>برای این‌که بتوان دربارهء آثار کافکا حکم قطعی کرد، ناچار باید زمان و سرزمینی را که در آن می‌زیسته و در آن‌جا پرورش یافته را در‌نظر گرفت.</q><ref>{{پک|کافکا|1394|ک= گروه محکومین|ص=17}}</ref>
<font color=maroon>«برای اینکه بتوان دربارهٔ آثار کافکا حکم قطعی کرد، ناچار باید زمان و سرزمینی را که در آن می‌زیسته و در آنجا پرورش یافته را در‌نظر گرفت.»<ref>{{پک|کافکا|۱۳۹۴|ک= گروه محکومین|ص=۱۷}}</ref></font>


====آغاز دورهء ادبیات معاصر در ایران====
====آغاز دورهٔ ادبیات معاصر در ایران====
 
در زمان شروع به‌‌کار [[صادق هدایت|هدایت]]، [[ادبیات معاصر|داستان‌نویسی به سبک و سیاق جدید]]، دوران طفولیت خود را می‌گذراند و این طفولیت از داستان‌های انتقادی‌اجتماعی [[محمدعلی جمال‌زاده|جمال‌زاده]] شروع شده‌ بود...؛ امّا هدایت چگونه با فاصله‌ای بدیع از نوع داستان‌نویسی زمان خود، اثری همچون بوف کور را خلق می‌کند؟<ref>{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۲۱}}</ref>
در زمان شروع به کار هدایت، [[ادبیات معاصر|داستان‌نویسی به سبک و سیاق جدید]]، دوران طفولیت خود را می‌گذراند و این طفولیت از داستان‌های انتقادی-اجتماعی [[محمد‌علی جمال‌زاده|جمال‌زاده]] شروع شده‌ بود... اما هدایت چگونه با فاصله‌ای بدیع از نوع داستان‌نویسی زمان خود، اثری همچون بوف کور را خلق می‌کند؟<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=21}}</ref>


====ظهور هنر هفتم====
====ظهور هنر هفتم====
در دههٔ بیست میلادی، پاریس در قبضهٔ هنر تازه پا‌گرفتهٔ سینما بود. نزدیکان [[صادق هدایت|هدایت]] اذعان می‌کنند که هدایت به این پدیدهٔ جدید توجه بسیار داشته، به‌خصوص به سینمای [[بیان‌گرایی|اکسپرسیونیستی]] که در آن زمان عامل جهش‌زای هنر سینما به‌شمار‌می‌رفته‌است.<ref>{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۲۵}}</ref>


در دههء بیست میلادی، پاریس در قبضهء هنر تازه پا‌گرفتهء سینما بود. نزدیکان [[صادق هدایت|هدایت]] اذعان می‌کنند که هدایت به این پدیدهء جدید توجه بسیار داشته، به خصوص به سینمای [[اکسپرسیونیسم|اکسپرسیونیستی]] که در آن زمان عامل جهش‌زای هنر سینما به‌شمار‌می‌رفته‌است.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=25}}</ref>
خود هدایت در نوشته‌هایش  (مانند [[البعثة الاسلامیه الی البلاد الافرنجیه]] و [[یا پروین دختر ساسان]]،) به‌صورت مستقیم به مقولهٔ سینما پرداخته‌است.<ref>{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۲۷}}</ref>
 
خود هدایت در نوشته‌هایش  (مانند [[البعثة الاسلامیه الی البلاد الافرنجیه]] و [[یا پروین دختر ساسان]]،) به‌صورت مستقیم به مقولهء سینما پرداخته‌است.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=27}}</ref>


====مسائل سیاسی و اجتماعی====
====مسائل سیاسی و اجتماعی====
علاوه‌بر پدیدهٔ سینما؛ مسائل بغرنج اجتماعی و سیاسی نیز در یأس و سرخوردگی برخی از شخصیت‌های داستانی [[صادق هدایت|هدایت]] بی‌تأثیر نیستند، به‌گونه‌ای که اغلب شخصیت‌های داستانی هدایت، روحیهٔ یأس‌آمیز خود را از محیط فقرآلود و زندگی پر از فقر و مسکنت و نیز سیاست‌های ناعادلانه و سرکوب‌گرایانهٔ نظام حاکم بر جامعه اکتساب می‌کنند. مثلاً راوی بوف کور در اتاقی محقّر و به‌قول خودش پر از فقر و مسکنت، در اتاقی که مثل گور است زندگی می‌کند، در حالی که '''رجّاله‌ها''' را می‌بیند که همه از زندگی خوب و راحت و آسوده‌ای برخوردارند.<ref>{{پک|قربانی|۱۳۷۲|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=۱۴۷}}</ref>


علاوه بر پدیدهء سینما؛ مسائل بغرنج اجتماعی و سیاسی نیز در یاس و سرخوردگی برخی از شخصیت‌های داستانی [[صادق هدایت|هدایت]] بی‌تاثیر نیستند، به گونه‌ای که اغلب شخصیت‌های داستانی هدایت، روحیهء یاس‌آمیز خود را از محیط فقرآلود و زندگی پر از فقر و مسکنت و نیز سیاست‌های ناعادلانه و سرکوب‌گرایانهء نظام حاکم بر جامعه اکتساب می‌کنند. مثلا راوی بوف کور در اتاقی محقر و به قول خودش پر از فقر و مسکنت،  در اتاقی که مثل گور است زندگی می‌کند، در حالی که ''رجاله‌ها'' را می‌بیند که همه از زندگی خوب و راحت و آسوده‌ای برخوردارند.<ref>{{پک|قربانی|1372|ک= نقد و تفسیر آثار صادق هدایت|ص=147}}</ref>
* [[مصطفی فرزانه]]: صادق هدایت بطری ودکائی را که روی میز بود نشانم داد و گفت:
 
:''«این بطری را می‌بینی؟ اگر بگویم که برچسبش را کج چسبانده‌اند؛ زشتی شکل بطری، بی‌تناسبی رنگ‌های برچسب، زشتی خطی که با آن اسم مارکش را نوشته‌اند، و محتوی جگرخراشش را توجیه کرده‌ام، ندیده‌گرفته‌ام... وقتی می‌شود یکی دو ایراد گرفت که بقیهٔ بطری قابل قبول باشد؛ اما این بطری و آنچه توش هست آن‌قدر عیب دارد که جای ایراد نیست... باید از اصل زیرش بزنم.»''{{سخ}}
[[مصطفی فرزانه]] :
محیطی که در آن زندگی می‌کردیم دچار همین وضع بود: همه چیزش ایراد داشت و این عیب‌ها را ما در همه‌جا و همهٔ مواقع حس می‌کردیم. مسئله فقط سیاسی و اقتصادی و اداری نبود. به‌هرچه دست می‌زدید می‌لرزید و فرو‌می‌ریخت... عدم امنیت فقط در اوضاع اجتماعی دیده نمی‌شد، هر فردی در کنج خود در نا‌امنی به‌سر‌ می‌برد.<ref>{{پک|فرزانه|۱۳۷۲|ک= آشنایی با صادق هدایت |ص=۴۴}}</ref>
صادق هدایت بطری ودکائی را که روی میز بود نشانم داد و گفت : <q>این بطری را می‌بینی؟ اگر بگویم که برچسبش را کج چسبانده‌اند؛ زشتی شکل بطری، بی‌تناسبی رنگ‌های برچسب، زشتی خطی که با آن اسم مارکش را نوشته‌اند، و محتوی جگرخراشش را توجیه کرده‌ام، ندیده‌گرفته‌ام... وقتی می‌شود یکی دو ایراد گرفت که بقیهء بطری قابل قبول باشد. اما این بطری و آن‌چه توش هست آنقدر عیب دارد که جای ایراد نیست... باید از اصل زیرش بزنم.</q> محیطی که در آن زندگی می‌کردیم دچار همین وضع بود : همه چیزش ایراد داشت و این عیب‌ها را ما در همه‌جا و همهء مواقع حس می‌کردیم. مسئله فقط سیاسی و اقتصادی و اداری نبود. به هرچه دست می‌زدید می‌لرزید و فرو‌می‌ریخت... عدم امنیت فقط در اوضاع اجتماعی دیده نمی‌شد، هر فردی در کنج خود در نا‌امنی به‌سر‌می‌برد.ref>{{پک|فرزانه|1372|ک= آشنایی با صادق هدایت |ص=44}}</ref>
 
===جریان سازی ها===
[[ادبیات داستانی ایران|داستان‌پردازی]] در ایران مراحل مختلفی را پشت‌سر‌نهاده و در اوج خود به [[تمثیل‌سازی]] و [[سمبلیسم|سمبل‌گرایی]] رسیده‌بود ([[منطق‌الطیر]]، [[مثنوی مولانا]]، آثار [[شیخ اشراق]] و ...) و انتظار آرمانی آن بود که در دوران جدید نیز از همین نقاط قوت و اوج حرکت کند. اتفاقاً [[بوف کور]] به‌صورت طبیعی و در ادامه و تکامل آن شیوه‌های ادبی به‌وجود آمده‌بود، ولی متاسفانه در زمان خود نه‌تنها فهمیده نشد بلکه مردود شناخته‌آمد (و بعید نیست که به خود نویسنده نیز باورانده باشند که این اثر چیزی نیست زیرا هدایت دیگر در این شیوه کار نکرد و لامحاله به سطوح نازلی لغزید.) و این باعث شد تا داستان‌نویسی در ایران، حرکت خود را از سکوهای نازل‌تری  از قبیل [[رئالیسم]] سطحی اجتماعی، [[ادبیات توصیفی]] و امثال آن آغاز کند.<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=5}}</ref>


===نظر خود نویسنده دربارهء بوف کور!===
===جریان‌سازی‌ها===
«حالا جنابعالی هم آمده‌اید روبروی من نشسته‌اید و دربارهء شاهکار‌های بی‌همتای من نطق می‌کنید؟... کدام شاهکار؟ همه‌اش سوتفاهم... شهرت پر افتخارمان هم سوتفاهم... اصلا سرتاسر زندگیم سوتفاهم بوده...»<ref>[آشنایی با صادق هدایت . م. ف. فرزانه . مرکز . ص71]</ref>
[[ادبیات داستانی ایران|داستان‌پردازی]] در ایران مراحل مختلفی را پشت‌سر‌نهاده و در اوج خود به [[تمثیل‌سازی]] و [[نمادگرایی]] رسیده‌بود ([[منطق‌الطیر]]، [[مثنوی مولانا]]، آثار [[شیخ اشراق]] و ...) و انتظار آرمانی آن بود که در دوران جدید نیز از همین نقاط قوّت و اوج حرکت کند. <span style="color:Black{{{1|}}};background:yellow{{{2|}}}">اتّفاقاً [[بوف کور]] به‌صورت طبیعی و درادامه و تکامل آن شیوه‌های ادبی به‌وجود آمده‌ بود</span><noinclude>؛ ولی متأسفانه در زمان خود نه‌تنها فهمیده نشد، بلکه مردود شناخته‌آمد و بعید نیست که به خود نویسنده نیز باورانده باشند که این اثر چیزی نیست؛ زیرا [[صادق هدایت|هدایت]] دیگر در این شیوه کار نکرد و لامحاله به سطوح نازلی لغزید و این باعث شد تا داستان‌نویسی در ایران، حرکت خود را از سکوهای نازل‌تری چون [[واقع‌گرایی]] سطحی اجتماعی، [[ادبیات توصیفی]] و امثال آن آغاز کند.<ref>{{پک|شمیسا|۱۳۷۲|ک= داستان یک روح|ص=۵}}</ref>
  «...یک خاج‌پرست فرانسوی آمد زیر جلدم افتاد که بیا بوف کور را ترجمه کنم. گفتم من آن را نوشته‌ام برایم تمام شده دیگر به من مربوط نیست. هر کار می‌خواهی بکن... حالا افتاده به جان ناشرهای فرانسوی این‌در‌و‌آن‌در می‌زند هیچ‌کدام حاضر نیستند چاپش کنند. .... زکی! مگر ممکن است معلومات بنده را به زبان فرنگی چاپ بکنند؟... اگر خوب کرنش کردی، توی آدم‌ها قبولت دارند وگرنه موجودات پست و عقب ماندهء مدار چهل و هشت درجه را که نباید داخل آدم دانست...»ref>{{پک|فرزانه|1372|ک= آشنایی با صادق هدایت|ص=72}}</ref>


[[سیروس شمیسا]]: در تفسیر داستان‌های ادبی (و اصولاً هر اثر والای ادبی) خود نویسنده حکم خواننده را دارد، یعنی آرای او نسبت به داستان تقریباً همان‌قدر غیرقطعی است که خواننده (و یا لاقل چنین وانمود می‌کند ). از‌این‌رو نویسندگان معمولاً در‌مورد این‌گونه آثار، خود اظهار نظر نمی‌کنند چنان‌که [[صادق هدایت|هدایت]] هم در مورد بوف‌کور سخنی نگفت. در این‌گونه موارد نویسنده فقط می‌گوید که این حوادث اتفاق افتاده‌است، همین!<ref>{{پک|شمیسا|1372|ک= داستان یک روح|ص=138}}</ref>
===نظر خود نویسنده دربارهٔ بوف کور!===
<font color=maroon>«حالا جناب‌عالی هم آمده‌اید روبروی من نشسته‌اید و دربارهٔ شاهکار‌های بی‌همتای من نطق می‌کنید؟... کدام شاهکار؟ همه‌اش سوء‌تفاهم... شهرت پر افتخارمان هم سوء‌تفاهم... اصلاً سرتاسر زندگیم سوء‌تفاهم بوده..<ref>{{پک|فرزانه|۱۳۷۲|ک= آشنایی با صادق هدایت |ص=۷۱}}</ref></font>


===عوامل تاثیر‌گذار در نوشته‌شدن بوف کور===
«...یک خاج‌پرست فرانسوی آمد زیر جلدم افتاد که بیا بوف کور را ترجمه کنم. گفتم من آن را نوشته‌ام برایم تمام شده دیگر به‌من مربوط نیست. هر کار می‌خواهی بکن... حالا افتاده به‌جان ناشرهای فرانسوی این‌در‌و‌آن‌در می‌زند هیچ‌کدام حاضر نیستند چاپش کنند. .... زکّی! مگر ممکن است معلومات بنده را به‌زبان فرنگی چاپ بکنند؟... اگر خوب کرنش کردی، توی آدم‌ها قبولت دارند وگرنه موجودات پست و عقب ماندهٔ مدار چهل و هشت درجه را که نباید داخل آدم دانست...»<ref>{{پک|فرزانه|۱۳۷۲|ک= آشنایی با صادق هدایت|ص=۷۲}}</ref>
مطالعات (نمود و بررسی‌های) نویسنده در فرهنگ و [[ادبیات ''ایران باستان]]'' و ''هند'' و ''اروپا'' نیز بخشی از عوامل تاثیرگذار در تکوین این اثر بوده‌است.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=23}}</ref>


اساطیر هندی عمدتاً از [[اهریمن|اهریمنان]] ضدّ‌خدا و ضدّ‌بشر تشکیل شده‌اند که در میان آن‌ها رکشس‌ها اصلی‌ترین ریشهء شخصیت بلافصل دراکولا یا اهریمن خون‌خوار غربی است.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=71}}</ref>
[[سیروس شمیسا]]: در تفسیر داستان‌های ادبی (و اصولاً هر اثر والای ادبی) خود نویسنده حکم خواننده را دارد؛ یعنی آراء او نسبت به‌ داستان تقریباً همان‌قدر غیرقطعی است که خواننده یا لااقل چنین وانمود می‌کند. از‌این‌رو نویسندگان معمولاً در‌خصوص این‌ گونه آثار، خود اظهارنظر نمی‌کنند چنان‌که [[صادق هدایت|هدایت]] هم دربارهٔ بوف‌کور سخنی نگفت و فقط یک جمله اشاره کرد: «این حوادث اتفاق افتاده‌است.» همین!<ref>{{پک|شمیسا|۱۳۷۲|ک= داستان یک روح|ص=۱۳۸}}</ref>


در اساطیر هند دو گونه [[اهریمن]] وجود دارد : دسته‌ای دشمن خدایان و گروهی دشمن انسان‌اند. اسوراها خدایان ایرانی‌اند که در اساطیر هند به هیبت اهریمن پدیدار می‌شوند و با خدایان هندو می‌جنگند.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=72}}</ref>
===عوامل تأثیر‌گذار در نوشته‌شدن بوف کور===
مطالعات (نمود و بررسی‌های) نویسنده در '''فرهنگ و ادبیات ایران باستان''' و '''هند''' و '''اروپا''' نیز بخشی از عوامل تأثیرگذار در تکوین این اثر بوده‌است.<ref>{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۲۳}}</ref>


رکشس‌ها نیز نیروهای اهریمنی‌اند که نیروی خود را علیه انسان‌ها به‌کار می‌گیرند. رکشس‌ها اهریمنان گوشت‌خوار هستند (گوشتخواری در هند رفتاری زشت است.) گوشت‌خوار بودن اساطیر نکتهء جالبی است که هدایت [[فواید گیاهخواری|گیاهخوار]] باید به آن واکنش داشته‌باشد.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=74}}</ref>
اساطیر هندی عمدتاً از اهریمنان ضدّ‌خدا و ضدّ‌بشر تشکیل شده‌اند که در میان آن‌ها '''رکشس‌ها''' اصلی‌ترین ریشهٔ شخصیت بلافصل دراکولا یا اهریمن خون‌خوار غربی است.<ref>{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۷۱}}</ref>


در اساطیر هندی، بین شیوا و ویشنو بر سر تصاحب لکشمی رقابتی وجود دارد، که شیوا بر اثر شکست، زهر اژدرماری را سر‌می‌کشد. ''آزمایش مارناگ'' در بوف کور را می‌توان برداشتی آزاد از درگیری و رقابت شیوا و ویشنو بر سر الهه بانوی هوس، لکشمی، دانست. لکشمی از خدابانوان هندی، در دو منظر به زن اثیری و زن لکاته تبدیل می‌شود.<ref>{{پک|احمدزاده|1395|ک= کد 24|ص=79}}</ref>
در اساطیر هند دو گونه اهریمن معرفی می‌شود: دسته‌ای دشمن خدایان و گروهی دشمن انسان‌اند. '''اسوراها''' خدایان ایرانی‌اند که در اساطیر هند به‌هیبت اهریمن پدیدار می‌شوند و با خدایان هندو می‌جنگند.<ref>{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۷۲}}</ref>


===موارد تاثیر‌پذیرفته از بوف کور===
رکشس‌ها نیز نیروهای اهریمنی‌اند که نیروی خود را علیه انسان‌ها به‌کار می‌گیرند. رکشس‌ها اهریمنان گوشت‌خوارند (گوشتخواری در هند رفتاری زشت است.) گوشت‌خوار بودن اساطیر نکتهٔ جالبی است که [[صادق هدایت|هدایت]] [[فواید گیاهخواری|گیاهخوار]] باید به آن واکنش داشته‌باشد.<ref>{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۷۴}}</ref>


مصطفی فرزانه در کتاب خود می‌نویسد :
در اساطیر هندی، بین '''شیوا''' و '''ویشنو''' بر سر تصاحب '''لکشمی''' رقابتی است که شیوا بر اثر شکست، زهر '''اژدرماری''' را سر‌می‌کشد. «آزمایش مارناگ» در بوف کور را می‌توان برداشتی آزاد از درگیری و رقابت شیوا و ویشنو بر سر '''الهه بانوی هوس'''، لکشمی، دانست. لکشمی از خدابانوان هندی، در دو منظر به زن اثیری و زن لکاته تبدیل می‌شود.<ref>{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۷۹}}</ref>


چند سال پیش کتابی از یک نویسندهء جوان فرانسوی به نام [[ژاک آلن لژه]] Jack Alain Leger به‌دستم رسید که شرح تحولات زندگانی خود را بی‌پرده بیان‌ کرده‌بود. و ناگهان در صفحهء 191 کتاب او به این جمله برخوردم :  
===تأثیر‌پذیرفته‌ها از بوف کور به‌نقل از [[مصطفی فرزانه]]===
<q>مدتی خودم را به ''داشل هدایت'' Dashiell Hedayat  ملقب کردم. و این برای ستایش صادق هدایت بود. برای ستایش شاهکارش بوف کور بود.</q><ref>{{پک|فرزانه|1372|ک= آشنایی با صادق هدایت |ص=17}}</ref>
چند سال پیش کتابی از یک نویسندهٔ جوان فرانسوی به‌نام ژاک آلن لژه Jack Alain Leger به‌دستم رسید که شرح تحولات زندگانی خود را بی‌پرده بیان‌کرده‌ بود. و ناگهان در صفحهٔ ۱۹۱ کتاب او به این جمله برخوردم:  
:«مدتی خودم را به '''داشل هدایت''' Dashiell Hedayat  ملقّب کردم و این برای ستایش [[صادق هدایت]] بود. برای ستایش شاهکارش بوف کور بود.»<ref>{{پک|فرزانه|۱۳۷۲|ک= آشنایی با صادق هدایت |ص=17}}</ref>


====سینماگرانی که بوف کور را دست‌مایهء آثار خود قرار‌داده‌اند====
====سینماگرانی که بوف کور را دست‌مایهٔ آثار خود قرار‌داده‌اند====
 
* '''دیوید لینچ''' در فیلم '''بزرگراه گمشده''' (The lost highway) از شخصیت زن اثیری الهام گرفته‌است.
::[[دیوید لینچ]] در فیلم ''بزرگراه گمشده'' (The lost highway) از شخصیت زن اثیری الهام گرفته‌است.
* '''رائول روییز''' در سال 1987 فیلمی بر‌اساس رمان بوف کور ساخته‌است.
 
* '''بزرگمهر رفیعا''' در سال ۱۹۷۳ در آمریکا فیلمی ۹۵ دقیقه‌ای بر پایهٔ داستان بوف کور ساخت و به‌عنوان پایان‌نامهٔ خود ارائه کرد.
::[[رائول روییز]] در سال 1987 فیلمی بر‌اساس رمان بوف کور ساخته‌است.
* در سال ۱۳۵۳، '''کیومرث درم بخش''' فیلمی ۵۵ دقیقه‌ای بر پایهٔ این داستان ساخت.
 
* '''خسرو سینایی''' در سال ۱۳۸۵ دربارهٔ زندگی [[صادق هدایت]] فیلمی با نام [[گفت‌وگو با سایه]] ساخت که کم‌تأثر از بوف کور نبود.
::[[بزرگمهر رفیعا]] در سال 1973 در آمریکا فیلمی 95 دقیقه‌ای بر پایهء رمان بوف کور ساخت و به‌عنوان پایان نامهء خود ارائه کرد.
* [[داریوش مهرجویی]] بوف کور را الگوی خود برای ساخت فیلم ''[[هامون]]'' می‌داند.
 
* به‌گفتهٔ [[فرهاد غبرایی]] مضمون رمّان '''خانوادهٔ پاسکوآل دوآرته''' (کامیلو خوزه سلا) صرف‌نظر از سبک و سیاق و ساختار، شباهت‌هایی با بوف کور دارد.
::در سال 1353، [[کیومرث درم بخش]] فیلمی 55 دقیقه‌ای بر پایهء این رمان ساخت.
 
::[[خسرو سینایی]] در سال 1385 دربارهء زندگی [[صادق هدایت]] فیلمی با نام [[گفتگو با سایه]] ساخت که کم تاثر از بوف کور نبود.
 
::[[داریوش مهرجویی]] بوف کور را الگوی خود برای ساخت فیلم ''[[هامون]]'' می‌داند.
 
::به گفتهء [[فرهاد غبرایی]] مضمون رمان [[خانوادهء پاسکوآل دوآرته]] ( [[کامیلو خوزه سلا]] ) صرف‌نظر از سبک و سیاق و ساختار، شباهت‌هایی با بوف کور دارد.<ref>{{یادکرد وب |نشانی= https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%88%D9%81_%DA%A9%D9%88%D8%B1|عنوان= بوف کور|ناشر= ویکی پدیا|تاریخ بازدید= ‏۲۴ اوت ۲۰۱۹}}</ref>


===نگاهی مختصر به متن بوف کور===
===نگاهی مختصر به متن بوف کور===
[[پرونده:First page of The Blind Owl.png|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|صفحهٔ اول نسخهٔ اصلی بوف کور به‌خطّ هدایت به‌همراه نقاشی زن اثیری]]
{{گفتاورد تزیینی|در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا می‌خورد و می‌تراشد. این دردها را نمی‌شود به‌‌کسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش‌آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می‌کنند آن را با لبخند شکّاک و تمسخرآمیز تلقّی بکنند، زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به‌توسّط شراب و خواب مصنوعی به‌وسیلهٔ افیون و مواد مخدّره است، ولی افسوس که تأثیر این‌گونه داروها موقّت است و بجای تسکین بعد از مدّتی بر شدّت درد می‌افزاید(ص:۹).}}


:: در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا می‌خورد و می‌تراشد. این دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش‌آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می‌کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند، زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیلهء افیون و مواد مخدره است، ولی افسوس که تاثیر این‌گونه داروها موقت است و بجای تسکین بعد از مدتی بر شدت درد می‌افزاید<ref>{{پک|هدایت|1315|ک= بوف کور|ص=9}}</ref>
{{گفتاورد تزیینی|چون برای من هیچ اهمییتی ندارد که دیگران باور بکنند یا نکنند، فقط می‌ترسم که فردا بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم؛ زیرا در طی تجربیات زندگی به این مطلب برخوردم که چه ورطهٔ هولناکی میان من و دیگران وجود دارد و فهمیدم که تا ممکن است باید خاموش شد، تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگهدارم، و اگر حالا تصمیم گرفتم که بنویسم، فقط برای این است که خودم را به‌سایه‌ام معرفی بکنم.(ص:۱۰)}}
{{گفتاورد تزیینی|می‌دیدم که درد و رنج وجود دارد ولی خالی از هرگونه مفهوم و معنی بود، من میان رجّاله‌ها یک نژاد مجهول و ناشناس شده بودم، به‌طوری‌که فراموش کرده بودند که سابق بر این جزو دنیای آن‌ها بوده‌ام.(ص:۱۰)}}


:: چون برای من هیچ اهمییتی ندارد که دیگران باور بکنند یا نکنند،  فقط می‌ترسم که فردا بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم، زیرا در طی تجربیات زندگی به این مطلب برخوردم که چه ورطهء هولناکی میان من و دیگران وجود دارد و فهمیدم که تا ممکن است باید خاموش شد، تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگهدارم، و اگر حالا تصمیم گرفتم که بنویسم، فقط برای این است که خودم را به سایه‌ام معرفی بکنم.»
{{گفتاورد تزیینی|آری جای دو تا دندان زرد کرم‌خورده که از لایش آیه‌های عربی بیرون می‌آمد روی صورت زنم دیده بودم. همین زن که مرا به‌خودش راه نمی‌داد که مرا تحقیر می‌کرد ولی با وجود همهٔ این‌ها او را دوست داشتم.(ص:۹۹)}}  
« می‌دیدم که درد و رنج وجود دارد ولی خالی از هرگونه مفهوم و معنی بود، من میان رجاله‌ها یک نژاد مجهول و ناشناس شده بودم، به‌طوری که فراموش کرده بودند که سابق بر این جزو دنیای آن‌ها بوده‌ام.<ref>{{پک|هدایت|1315|ک= بوف کور|ص=10}}</ref>
 
::: آری جای دوتا دندان زرد کرم‌خورده که از لایش آیه‌های عربی بیرون می‌آمد روی صورت زنم دیده بودم. همین زن که مرا به خودش راه نمی‌داد، که مرا تحقیر می‌کرد ولی با وجود همهء این‌ها او را دوست داشتم.<ref>{{پک|هدایت|1315|ک= بوف کور|ص=99}}</ref>


==مشخصات کتاب شناختی==
==مشخصات کتاب شناختی==
بوف کور نوشتهٔ [[صادق هدایت]] و یکی از اولین داستان‌های ادبیات معاصر فارسی است. چاپ اوّل این کتاب به‌صورت دستنویس و به‌تعداد اندک (پنجاه نسخه) توسطّ هدایت٬ در بمبئی منتشر شد. تعداد صفحات این نسخه ۱۴۴صفحه٬ و تاریخ چاپ آن ۱۳۱۵ (۱۹۳۷میلادی)است.نقاشی جغد روی جلد نسخهٔ اصلی کتاب نیز کار خود هدایت است.<ref name="داستان انتشار">{{پک|احمدزاده|۱۳۹۵|ک= کد ۲۴|ص=۲۳}}</ref>


«بوف کور» را بیش از سی ناشر مختلف در ایران بارها چاپ کرده‌اند و در این میان انتشارات امیرکبیر در سال۱۳۴۴ به چاپ یازدهم خود رسید. تعدادی از این ناشران:


;صفحات
'''انتشارات امیرکبیر، مرکز، سیمرغ، باران، چشمه، قطره، نگاه، مرکز فرهنگی هنری نوروز هنر، نامجوفرد، آذرگشسب'''.<ref name="نشر بوف کور">{{یادکرد وب |نشانی= http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/bibliographicAdvancedSearchProcess.do|عنوان= آرشیو مدارک کتابشناختی ترجمهٔ بوف کور|ناشر= تارنمای مرکز اسناد و کتابخانۀ ملّی ایران}}</ref>
144صفحه
;تاریخ نشر
1315 (1937 میلادی)
;محل نشر
بمبئی
;طراحی جلد و تصویرسازی و تغییرات طرح جلد در چاپ های مختلف
نقاشی جغد روی جلد کتاب کار خود هدایت است.
 
 


==منبع شناسی==
==منبع شناسی==
* «نیمۀ پنهان سرگذشت صادق هدایت»، جهانگیر هدایت، ۲۰۰۳م، نشر ورجاوند، ۱۹۲صفحه
* «صادق هدایت به‌روایت انجوی شیرازی»، ولی‌الله درودیان، ۱۳۹۷، نشر نیلوفر، ۲۱۶صفحه
* «دربارهٔ صادق هدایت و آثار او»، ونسان مونتی، ترجمهٔ حسن قائمیان، ۱۳۳۱، ۱۵۵صفحه
* «کتابشناسی صادق هدایت»، محمد گلبن، ۱۳۵۴، نشر توس، ۲۰۴صفحه، شابک ۹۷۸۰۰۵۰۳۰۵۳۵۶
* «یک گفت‌وگو ناصر حریری با نجف دریابندری، به‌کوشش به‌کوشش ناصر حریری»، نجف دریابندری، ۱۳۷۶، نشر کارنامه، ۲۱۹صفحه، شابک ۶۰۱۳۴۳۱۹۶۴
* «بازتاب اسطوره در بوف کور»، جلال ستّاری، ۱۳۷۷، نشر توس، ۱۲۶صفحه، شابک ۹۶۴–۳۱۵–۴۷۵–۰–۹۶۴–۳۱۵–۴۷۵
* «تأویل بوف کور (قصهٔ زندگی)»، محمدتقی غیاثی، ۱۳۸۱، نشر نیلوفر، ۲۶۳صفحه، شابک ۹۶۴-۴۴۸-۰۳۷-۶.
* «دربارهٔ بوف کور هدایت»، محمدعلی همایون کاتوزیان، ۱۳۸۱، نشر مرکز، ۱۷۵صفحه، شابک ۶۹۴–۳۰۵–۰۲۰–۲
* «صادق هدایت از افسانه تا واقعیت»، محمدعلی همایون کاتوزیان، ترجمهٔ فیروزه مهاجر، ۱۳۷۷، انتشارات طرح نو، ۳۸۹صفحه، شابک ۹۶۴-۵۶۲۵-۴۹-۱
* «صادق هدایت و مرگ نویسنده»، محمدعلی همایون کاتوزیان، ۱۳۸۱، نشر مرکز، ۱۸۹صفحه، شابک ۹۶۴-۳۰۵-۱۱۶-۱.


==نوا نما نگاه==
===تصویر===
<gallery widths="170px" heights="180px" perrow="4">
پرونده:Buf kur.jpeg|<center></center>
پرونده:Blind man.jpeg|<center></center>
پرونده:Joghd koor.jpeg|<center></center>
پرونده:Sadeq blind owl.jpeg|<center></center>
پرونده:Psychpathic owl.jpeg|<center></center>
پرونده:Blind city.jpeg|<center></center>
پرونده:زن اثیری.jpeg|<center></center>
</gallery>
===موسیقی===
{{شنیدن|نام پرونده=سمفونی ششم چایکوفسکی.mp4|عنوان= '''Symphony No. 6 in B Minor, Op. 74 Pathétique'''| توصیف= <center>«در بوف‌ کور بیش از هر چیز تأثیر سمفونی شش چایکوسفکی احساس می‌شود.» (در نقدوتفسیر آثار [[صادق هدایت]]، محمدرضا قربانی، ص۱۶۶)</center>}}


شمیسا، سیروس (1372) . داستان یک روح ( شرح و متن بوف کور صادق هدایت) . تهران: فردوس. ص. 350
فرزانه، م. ف (1372) . آشنایی با صادق هدایت . تهران: مرکز. ص. 451.
احمدزاده، حبیب (1395) . کد 24 یا بوف کور چگونه ساخته و پرداخته شد . تهران: سوره مهر. ص. 150.
اسحاق پور، یوسف (1380) . بر مزار صادق هدایت . ترجمه باقر پرهام. تهران: آگاه. ص. 86.
قربانی، محمدرضا (1372). نقد و تفسیر آثار صادق هدایت. تهران: ژرف . ص. 180.
سرشار، محمدرضا (1387). حقیقت بوف کور . تهران: کانون اندیشه جوان وابسته به موسسه کانون اندیشه جوان تهران . ص. 318.


هدایت ، جهانگیر (2003). نیمۀ پنهان سرگذشت صادق هدایت . تهران: ورجاوند. ص. 192.


درودیان، ولی الله (1397). صادق هدایت به روایت انجوی شیرازی . تهران: نیلوفر . ص. 216.


مونتی، ونسان (1331) . درباره صادق هدایت و آثار او . ترجمۀ حسن قائمیان . تهران: مترجم . ص. 155.


گلبن، محمد (1354) . کتابشناسی صادق هدایت. تهران: توس . ص. 204. شابک 9780050305356


بهارلوییان، شهرام؛ اسماعیلی، فتح الله (1379). شناخت نامۀ صادق هدایت. تهران: قطره. ص. 635.


دریابندری، نجف (۱۳۷۶)، «بوف کور»، یک گفتگو ناصر حریری با نجف دریابندری، به کوشش به کوشش ناصر حریری.، تهران: نشر کارنامه، ص. ۲۱۹، شابک ۶۰۱۳۴۳۱۹۶۴


ستاری، جلال (۱۳۷۷). بازتاب اسطوره در بوف کور. تهران: توس. ص. ۱۲۶. شابک ۹۶۴–۳۱۵–۴۷۵–۰–۹۶۴–۳۱۵–۴۷۵
شریفی، محمد (۱۳۷۲). صادق هدایت، زنده بگور و سه قطره خون.
طلوعی، محمود (۱۳۷۸). نابغه یا دیوانه. تهران: علم. ص. ۵۹۷. شابک ۹۶۴-۴۰۵-۰۳۵-۵.


غیاثی، محمدتقی (۱۳۸۱). تأویل بوف کور (قصهٔ زندگی). تهران: نیلوفر. ص. ۲۶۳. شابک ۹۶۴-۴۴۸-۰۳۷-۶.


کاتوزیان، محمدعلی همایون (۱۳۸۱). دربارهٔ بوف کور هدایت. تهران: مرکز. ص. ۱۷۵. شابک ۶۹۴–۳۰۵–۰۲۰–۲


کاتوزیان، محمدعلی همایون (۱۳۷۷). صادق هدایت از افسانه تا واقعیت. ترجمهٔ فیروزه مهاجر. تهران: طرح نو. ص. ۳۸۹. شابک ۹۶۴-۵۶۲۵-۴۹-۱.


کاتوزیان، محمدعلی همایون (۱۳۸۱). صادق هدایت و مرگ نویسنده. تهران: مرکز. ص. ۱۸۹. شابک ۹۶۴-۳۰۵-۱۱۶-۱.


مهرجویی، داریوش (۱۳۷۳)، «مصاحبه با داریوش مهرجویی توسط رامین جهانبگلو»، هامون، تهران: انتشارات زمانه


میرعابدینی، حسین (۱۳۷۷). کاظم فرهادی، ویراستار. صد سال داستان‌نویسی ایران. ۱ و ۲. تهران: چشمه. ص. ۷۵۴. شابک ۹۶۴-۶۱۹۴-۴۹-۴.






==نوا نما نگاه==
محمدرضا قربانی در صفحه 166 کتاب خود (نقد و تفسیر آثار صادق هدایت) می‌نویسد: «در بوف‌کور بیش از هر چیز تاثیر سمفونی شش چایکوسفکی احساس می‌شود.»


<gallery widths="170px" heights="180px" perrow="4">
پرونده:Cover of The Blind Owl.png|<center>'''روی جلد بوف کور طراحی صادق هدایت'''</center>
</gallery>
<gallery widths="170px" heights="180px" perrow="4">
پرونده:First page of The Blind Owl.png|<center>'''صفحهء اول نسخهء اصلی بوف کور به‌خط هدایت به‌همراه نقاشی زن اثیری'''</center>
</gallery>
<gallery widths="170px" heights="180px" perrow="4">
پرونده:Page 82 of The Blind Owl.png|<center>'''صفحهء هشتاد و دو نسخهء اصلی بوف کور'''</center>
</gallery>
<gallery widths="170px" heights="180px" perrow="4">
پرونده:صفحه آخر بوف کور.png|<center>'''صفحهء آخر نسخهء اصلی بوف کور'''</center>
</gallery>
<gallery widths="170px" heights="180px" perrow="4">
پرونده:امضاء صادق هدایت.png|<center>'''تقدیم‌نامهء بوف کور به مجتبی مینوی با خط هدایت که از بمبئی فرستاده شده‌است، ۱۹ آوریل ۱۹۳۷'''</center>
</gallery>




خط ۴۲۵: خط ۳۶۶:
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
==منابع==
==منابع==
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= شمیسا|نام= سیروس|عنوان= داستان یک روح ( شرح و متن بوف کور صادق هدایت)|ناشر= فردوس|شهر= تهران|سال = ۱۳72|شابک= ۹۷۸۹۶۴۳۵۱۱۳۰۲}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= شمیسا|نام= سیروس|عنوان= داستان یک روح ( شرح و متن بوف کور صادق هدایت)|ناشر= فردوس|شهر= تهران|سال= ۱۳۷۲|شابک= ۹۷۸۹۶۴۳۵۱۱۳۰۲}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= سپانلو|نام= محمد‌علی|عنوان= نویسندگان پیشرو ایران|ناشر= نگاه|شهر= تهران|سال = ۱۳۶۶}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= سپانلو|نام= محمد‌علی|عنوان= نویسندگان پیشرو ایران|ناشر= نگاه|شهر= تهران|سال= ۱۳۶۶}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= احمد‌زاده|نام= حبیب|عنوان= کد 24 یا بوف کور چگونه ساخته و پرداخته شد|ناشر= سوره مهر|شهر= تهران|سال = 1395}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= احمد‌زاده|نام= حبیب|عنوان= کد ۲۴ یا بوف کور چگونه ساخته و پرداخته شد|ناشر= سوره مهر|شهر= تهران|سال= ۱۳۹۵}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= سرشار|نام= محمدرضا|عنوان= حقیقت بوف کور|ناشر= کانون اندیشه جوان وابسته به موسسه کانون اندیشه جوان تهران |شهر= تهران|سال = 1387}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= سرشار|نام= محمدرضا|عنوان= حقیقت بوف کور|ناشر= کانون اندیشه جوان وابسته به موسسه کانون اندیشه جوان تهران|شهر= تهران|سال= ۱۳۸۷}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= فرزانه|نام= م. ف.|عنوان= آشنایی با صادق هدایت |ناشر= مرکز|شهر= تهران|سال = 1372}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= فرزانه|نام= م. ف.|عنوان= آشنایی با صادق هدایت |ناشر= مرکز|شهر= تهران|سال= ۱۳۷۲}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= اسحاق‌پور|نام= یوسف|عنوان= بر مزار صادق هدایت |مترجم= باقر پرهام|ناشر= آگاه|شهر= تهران|سال = 1380}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= اسحاق‌پور|نام= یوسف|عنوان= بر مزار صادق هدایت |مترجم= باقر پرهام|ناشر= آگاه|شهر= تهران|سال = ۱۳۸۰}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= قربانی|نام= محمد‌رضا|عنوان= بر مزار صادق هدایت |ناشر= ژرف|شهر= تهران|سال = 1372}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= قربانی|نام= محمد‌رضا|عنوان= بر مزار صادق هدایت |ناشر= ژرف|شهر= تهران|سال = ۱۳۷۲}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی۱= دلوز|نام۱= ژیل|نام خانوادگی۲= گتاری|نام۲= فلیکس|عنوان= کافکا: ‌به‌سوی ادبیات اقلیّت |مترجم= حسین نمکین |ناشر= بیدگل |شهر= تهران|سال= ۱۳۹۷}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= طلوعی|نام= محمود|عنوان= نابغه یا دیوانه|سال= ۱۳۷۸|ناشر= علم|مکان= تهران| شابک= ۹۶۴-۴۰۵-۰۳۵-۵ |صفحه= ۵۹۷}}
# {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی= مهرجویی|نام= داریوش|عنوان= هامون|ناشر= زمانه|شهر= تهران|سال=۱۳۷۳}}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= میلر|نام= هنری|تاریخ= تیر ماه۱۳۴۴|عنوان= گفت‌وگویی میان هنری میلر و مینو جوان|ژورنال= سخن |دوره= پانزدهم| شماره= هفت|صفحات= ۷۲۹و۷۳۰}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= مهرجویی|نام= داریوش |عنوان= مصاحبه با داریوش مهرجویی توسّط رامین جهانبگلو|ناشر= انتشارات زمانه|شهر= تهران|سال= ۱۳۷۳}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی۱= میرعابدینی|نام۱= حسین|نام خانوادگی۲= فرهادی|نام۲= کاظم|عنوان= صد سال داستان‌نویسی ایران|ناشر= نشر چشمه|شهر= تهران|سال= ۱۳۷۷|شابک ۹۶۴-۶۱۹۴-۴۹-۴}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی۱= بهارلوییان|نام۱= شهرام|نام خانوادگی۲= اسماعیلی|نام۲= فتح‌الله|عنوان= شناخت‌نامهٔ صادق هدایت|ناشر= نشر قطره|شهر= تهران|سال= ۱۳۷۹|شابک ۹۶۴-۳۴۱-۰۸۰-۳}}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= خاتمی|نام= احمد|نام خانوادگی۲= نصیری|نام۲= محسن|تاریخ= پاییز۱۳۹۲|عنوان= بررسی و مقایسهٔ دو تصویر در بوف کور و طوطی‌نامه|ژورنال= کهن نامهٔ ادب پارسی|سال= چهارم|شماره= ۳|صفحات= ۵۱تا۶۱}}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱= حکمت|نام۱= هرمز|نام خانوادگی۲= بیرد|نام۲= مایکل|تاریخ= تابستان۱۳۷۱ |عنوان= فانوس خیال در آثار هدایت (به‌یاد نورتروپ فرای ۱۹۹۱-۱۹۱۲)|ژورنال= ایران نامه|سال= چهارم|صفحات= ۵۳۰و۵۳۱ }}


==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
* {{یادکرد وب |نشانی= https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%88%D9%81_%DA%A9%D9%88%D8%B1|عنوان= بوف کور|ناشر= ویکی پدیا|تاریخ بازدید= ‏۲۴ اوت ۲۰۱۹}}
* {{یادکرد وب |نشانی= http://www.nlai.ir/?_resourcesearch_WAR_nlaiportlet_text=&_resourcesearch_WAR_nlaiportlet_type=1&_resourcesearch_WAR_nlaiportlet_subtype=0|عنوان= تارنمای مرکز اسناد و کتابخانهٔ ملی ایران}}
* {{یادکرد وب | نشانی=http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2004/05/040512_pm-hedayat13.shtml | عنوان=اهمییت بوف کور، ابهام در بوف کور | ناشر=بی‌بی‌سی | تاریخ بازدید=۱۲خرداد۱۳۹۴}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۳۷

بوف کور
مشتمل بر رؤیامانندها یا رؤیاواره‌های بسیار
نویسندهصادق هدایت
تاریخ نشرچاپ اول ۱۳۱۵
شابک۹۷۸-۹۶۴-۸۴۵۵-۱۳-۷
تعداد صفحات۱۴۴
سبکفراواقع‌گرایی، بیان‌گرایی و نمادگرایی


بوف کور یکی از دو داستان بلند صادق هدایت است که تاکنون توسطّ بیش از ۳۰ ناشر معتبر در ایران، بارها به‌چاپ‌ رسیده[۱] و به‌زبان‌های مختلف ترجمه شده است.[۲] هدایت این کتاب را زمان اقامتش در پاریس نوشت و در هند به‌چاپ رساند.[۳]

* * * * *

داستان بوف کور، ماجرای انسان و درون انسان است: روحش، منتهی روح را اگر بخواهیم تصور کنیم، باید مجسم کنیم؛ یعنی جسم‌دار (روح هم می‌تواند جسم داشته باشد: بدن مثالی؛ لینگاسریرا). این است که روح به‌صورت زن اثیری که صاحب بدن و فعل، نموده شده است و جسم او بعدها در این داستان از بین می‌رود.[۴] و پیرمرد خنزرپنزری که سرانجام راوی در قالب او تکامل می‌یابد: انسان بی‌روح درون که «انسان نوعی» است. همین انسان نوعی است که همه‌چیز را به‌سخره می‌گیرد و تمام کوشش‌های راوی را در نزدیکی به روح، استهزاء می‌کند. در غالب آموزه‌های مذهبی و عرفانی است که باید جسم را نابود کرد تا روح تعالی یابد؛ اما ظاهراً بشر جدید این را باور نمی‌کند. نابودی جسم که گاهی در بوف کور به‌صورت بیماری و ضعف راوی است، اعتلای روح را به‌ارمغان نمی‌آورد.

فرق جالب داستان بوف کور و با آثار مشابهی چون اِل‌الّا این است که اِل‌الّا گزارش توفیق در ازدواج جادویی و شناخت درون است، حال‌آنکه بوف کور گزارش شکست در این زمینه است.

خود هدایت هم مانند پیرمرد خنزرپنزری همه چیز را به‌مسخره گرفت. از خانوادۀ اشرافی که با دربار مربوط بود سود نجست و از سروصدای ایران پیش از اسلام که در دورۀ او خواهان بسیار داشت استفاده نکرد. ازدواج نکرد و سرانجام خود را (درون خود را) کشت.[۵]

بوف کور بیش از هر اثر دیگر هدایت، پرده از ابهامات و پیچیدگی‌های دنیای درون و نگرش شک‌گرایانۀ او به جهان بر‌می‌دارد. در این اثر نویسنده می‌کوشد تاآنجا‌که ممکن است افکار و ذهنیت خود را مبنی‌بر بی‌ثباتی دنیا بیان کند.[۶]


اگر بوف کور را نخوانده‌اید

چکیده

روی جلد بوف کور طراّحی صادق هدایت
بخش اول داستان آن روح اثیری است که نویسنده می‌خواهد با آن تنها بماند و متحد شود؛ اما نمی‌تواند و سرانجام زن اثیری می‌میرد یا کشته می‌شود. بخش دوم بوف کور داستان لکاته است که نویسنده جنبهٔ جسمی و شهوانی و دنیوی و زمینی آن را در‌نظر دارد. این آن جنبه از روح است که مسئول زندگی متعارف و فعالیت‌های اجتماعی است و مورد نفرت نویسنده است. البته می‌کوشد که او را به وضعیت زن اثیری تعالی دهد اما نمی‌تواند، حتی با این جنبه از روح نیز نمی‌تواند به وحدت رسد و سرانجام او را هم با گزلیک می‌کشد.[۷]

شخصیت‌های حاضر در داستان

راوی، پیرمرد خنزر‌پنزری، پیرمرد قوزی، عموی راوی، پدر راوی، شوهر‌عمهٔ راوی، برادر لکاته، مرد قصاب، زن اثیری، لکاته، بوگام‌داسی، دایه و عمهٔ راوی

شهرت به‌نقل از اهالی ادب

حبیب احمدزاده

محمدرضا قربانی

تردیدی نیست که بوف کور کامل‌ترین اثر هدایت از نظر شکل و محتوا‌ست؛ زیرا در این اثر علاوه‌بر شکل ساختاری به‌شکل حادثه‌ای داستان نیز توجه خاصی شده‌است که در‌واقع باید عصارهٔ اندیشه‌های هدایت را در آن جست‌وجو کرد.[۹]

اهمییت آشنایی با بوف کور

  • سیروس شمیسا: ما بوف کور را نه در زمان آن و نه حتی اکنون، نفهمیده‌ایم و کاش غائله به همین‌جا ختم می‌شد؛ زیرا از آن بدتر این است که آن را غلط فهمیده‌ایم و دربارهٔ آن تبلیغات منفی بسیاری کرده‌ایم و حق مسلم فخر و مباهات به آن را به اعتبار شهرت جهانیش، نادانسته از خود سلب کرده‌ایم.[۱۰]
  • این اثر در نگاه اوّل بیشتر به سبک و سیاق غربی می‌ماند تا اسلوب‌های ادبی شرقی و ایرانی. نقدهایی هم که بر این اثر نوشته‌شده بیشتر ناظر بر چنین تأثّرها و شباهت‌هایی است؛ امّا در زمان‌های اخیر به اثرپذیری آن از فرهنگ ایران بیشتر توجه شده‌است. هنگام صحبت از تأثیر ادبیات قدیم در این اثر٬ بیش از هرچیز نام خیّام برده می‌شود و بعد ویس و رامین و غالباً در همین‌جا متوقّف می‌مانند؛ شاید به این دلیل که هدایت خود دربارهٔ این دو موضوع، کتاب و مقاله نوشته‌است. این حقیقت که صادق هدایتِ داستان‌نویس، میراث داستانی ادبیات فارسی را مطالعه کرده‌است و احیاناً از آن متأثّر شده‌است٬ کاملاً پذیرفتنی است.[۱۱]

اگر بوف کور را خوانده‌اید

داستانک

بوف کور به‌صورت دو داستان موازی روایت می‌شود:

  • روایت اول دربارهٔ جوانی است که نقاشی روی قلمدان انجام می‌دهد. او شیفتهٔ زنی اثیری می‌شود، اما این زن به‌نوعی توسط پیرمردی سحر شده و در عالمی دیگر به‌سر ‌می‌برد. سرانجام زن اثیری خود را تسلیم جوان نقاش می‌کند و در خانهٔ او جان می‌سپرد. او بدن زن اثیری را مخفیانه به‌خاک می‌سپارد.
  • روایت دوم داستان یک جوان نویسنده است که بالاجبار با دختری که از کودکی با او بزرگ شد ازدواج می‌کند و عاشق او‌ست؛ اما زن لکاته حتی یک شب را هم با او در یک رخت‌خواب نمی‌گذراند و مدام با مرد‌های دیگر مشغول شهوت‌رانی است. یکی از این مرد‌ها یک پیرمرد خنزرپنزری است که نزدیک خانهٔ آن‌ها بساط محقّرش را پهن می‌کند. انگار که لکاته توسط روح پیرمرد خنزرپنزری تسخیر‌شده‌باشد. جوان روز‌به‌روز مریض‌احوال‌تر و گوشه‌گیرتر می‌شود تا سرانجام شبی لکاته را می‌کشد و روح پیرمرد خنزرپنزری وارد بدن او می‌شود. به‌نظر می‌رسد که روایت اول، به‌نوعی مقدّمه، و چکیده برای روایت دوم باشد.

در کلام افراد مشهور

  • آندره بروتون، مؤسس جنبش واقع‌گرایی در فرانسه، بوف کور را در شمار بیست کتاب شاهکار قرن بیستم میلادی دانسته‌است.[۱۲]

هنری میلر، نویسندهٔ معاصر آمریکایی

بوف کور هدایت کتابی است که من آرزو دارم روزی نظیر آن را بنویسم. مانند این داستان در هیچ زبانی ندیده‌ام. آن را واقعاً دوست می‌دارم.[۱۳]

داریوش مهرجویی

بوف کور به‌واقع اولین اثر ادبیات مدرن است که در ایران خلق می‌شود. ادامهٔ جریانی که یک‌ونیم قرن پیش در اروپا شروع شده‌ بود؛ یعنی ظهور انسان خودآگاه و طرح مسئلهٔ سرنوشت بشری.[۱۴]

سیمین کریمی

داستان‌های نمادگرای هدایت، به‌ویژه بوف کور، دارای همهٔ آن ویژگی‌هایی‌اند که بختین در تعریف زبان شعر بیان کرده است. در این آثار، فقط یک زبان، یک گرایش و اندیشه و یک جهان‌بینی حاکم است که همانا زبان، گرایش، اندیشه و جهان‌بینی خود نویسنده است.[۱۵]

حسین نمکین


استحال و اقتباس در بوف کور

تأثیرپذیری از آثار دیگران

محمدرضا سرشار[۱۷]

فهرستی از تأثیرگذران بر بوف کور به‌نقل از رهگذر:

  • برداشت از دفتر خاطرات ریلکه: جلال آل‌احمد، در نقدی که در سال۱۳۳۰، یعنی تنها چند ماه بعد از مرگ هدایت، دربارهٔ بوف کور او منتشر کرد، اشاره کرده است که چند سطر از بوف کور، برگرفته از دفتر خاطرات ریلکه است.
  • رونویسی از اثری از ویرجینیا وولف: مشهورترین عبارت بوف کور، که از قضا داستان هم با آن آغاز می‌شود و طی سالیان درازی که از انتشار این اثر می‌گذرد، مکرّر در مکرّر، از سوی ستایندگان هدایت، به‌عنوان جمله‌ای قصار بدیع از او نقل شده، کاملاً متعلّق به ویرجینیا وولف، نویسندهٔ مشهور انگلیسی است.
  • شباهت‌های حیرت‌انگیز، با ماجرای دانشجوی آلمانی اثر واشینگتن آیروینگ: این شباهت فوق‌العاده، اولیّن بار در سال ۱۳۷۳ ش.، یعنی پنجاه و هشت سال پس از انتشار بوف کور، توسط عنایت‌الله دستغیبی (سعید) کشف و افشا شد.
  • شباهت‌های چشمگیر با اورلیای ژرار دونروال: اورلیا شرح بحران‌ها، رؤیاها، ترس‌ها و عشق‌های نروال است.
  • شباهت با هورلای موپاسان
  • تأثیر از سینمای صامت و اکسپرسیونیستی

تاثیرپذیری هدایت از سینما

  • آذر نفیسی: تأثیر سینمای صامت عموماً و سینمای اکسپرسیونیست خصوصاً، بر بوف کور (از سر‌و‌وضع پیرمرد خنزرپنزری و خندهٔ بی‌صدایش، تا کالسکهٔ نعش‌کش و مناظر پس‌زمینه، و توالی صحنه‌های بخش اول) نیازمند تحقیق و بررسی بیشتری است.[۱۸]
  • حبیب احمدزاده: نوسفراتو فیلمی است که پایه‌گذار سینمای وحشت در جهان شد و یک سمفونی وحشت بود. این فیلم را فریدریش ویلهلم مورنائو کارگردان سینمای اکسپرسیونیست آلمان سال ۱۹۲۲ در زادگاهش ساخت. تطابق موجود، فضاسازی و از همه مهم‌تر شخصیت‌ها و پی‌رنگ داستان این فیلم با بوف کور و تعدادی دیگر از داستان‌های هدایت کاملاً محسوس است. از دیگر سوی کتاب بوف کور در‌بین سال‌های ۱۳۰۸تا۱۳۰۹ (۱۹۲۸م) نوشته‌ شده، یعنی حداقل شش سال پس از ساخت نسخهٔ اولیه و صامت فیلم. درنتیجه نظریهٔ تأثیرگیری معکوس فیلم از آثار هدایت به‌کلّی منتفی است.[۱۹] به تشابه نقّاشی روی جلد بوف کور، با تصویر شخصیت دراکولا توجّه کنید، به شباهت‌های عجیب چنگال، چشمان، بینی و کلّهٔ مازوئی در نقاشی جغد و شخصیت دراکولا در فیلم نوسفراتو توجه کنید. گفتنی است نقّاشی جغد کار هدایت است.[۲۰]

در داستان بوف کور، پس از کشتن زن اثیری توسط راوی، چنین آمده:

رفتم در اتاقم و چمدان مرده را به‌زحمت تا دم در آوردم. دیدم یک کالسکهٔ نعش‌کش کهنه و اسقاط دم در است که به آن دو اسب سیاه لاغر مثل تشریح بسته‌ شده‌ بود، پیرمرد قوز‌کرده آن بالا روی نشیمن نشسته‌بود و یک شلاق بلند در دست داشت، ولی اصلاً برنگشت به‌طرف من نگاه بکند٬ من چمدان را به‌زحمت در درون کالسکه گذاشتم که میانش جای مخصوصی برای تابوت بود. خودم هم رفتم بالا میان جای تابوت دراز کشیدم و سرم را روی لبهٔ آن گذاشتم تا بتوانم اطراف را ببینم٬ بعد چمدان را روی سینه‌ام لغزانیدم و با دو دستم محکم نگهداشتم. شلّاق در هوا صدا کرد، اسب‌ها نفس‌زنان به‌راه‌ افتادند، از بینی آن‌ها بخار نفسشان مثل لولهٔ دود در هوای بارانی دیده‌می‌شد و خیزهای بلند و ملایم بر‌می‌داشتند٬ دست‌های لاغر آن‌ها مثل دزدی که طبق قانون انگشت‌هایش را بریده و در روغن داغ فرو‌کرده‌باشند آهسته بلند و بی‌صدا روی زمین گذاشته‌می‌شد٬ صدای زنگوله‌های گردن آن‌ها در هوای مرطوب به آهنگ مخصوصی مترنّم بود٬ یک نوع راحتی بی‌دلیل و نا‌گفتنی سر‌تا‌پای مرا گرفته‌بود، به‌طوری ‌که از حرکت کالسکهٔ نعش‌کش آب تو دلم تکان نمی‌خورد٬ فقط سنگینی چمدان را روی قفسهٔ سینه‌ام حس می‌کردم. ... مه غلیظ اطراف جاده را گرفته‌بود. کالسکه با سرعت و راحتی مخصوصی از کوه و دشت و رودخانه می‌گذشت، اطراف من یک چشم انداز جدید و بی‌مانندی پیدا بود که نه در خواب و نه در بیداری دیده‌بودم: کوه‌های بریده‌بریده، درخت‌های عجیب و غریب تو‌سری‌خورده، نفرین‌زده از دو جانب جاده پیدا که از لابلای آن خانه‌های خاکستری‌رنگ به اشکال سه‌گوشه، مکعب و منشور با پنجره‌های کوتاه و تاریک بدون شیشه دیده‌ می‌شد(ص:۳۳).

این صحنه دقیقاً کپی سکانسی از نوسفراتو است، که در آن، دراکولا با درشکه به‌سراغ هاتر می‌رود تا او را به قصر خود در بالای کوه ببرد. چنین صحنه‌ای، در رمّان دراکولای برام استوکر نیز آمده‌است.[۲۱]

چرا روح راوی بر اثر گزیده‌شدن توسط زن لکاته، به روح پیرمرد خنزرپنزری تبدیل می‌شود و نه روح زن گزنده؟ آیا دلیل را نمی‌توان در تسخیر قبلی روح این زن (لکاته) بعد از گزیده‌شدن توسط خون‌خوار و به‌همین‌ ترتیب، انتقال آن روح به دیگران (گزیدن دوباره و امتزاج خون) دانست؟ به‌نظر نتیجه‌گیری کاملا مشخص است.[۲۲]

نظر هدایت دربارهٔ اوریژینالیته و تقلید!

صادق هدایت

خود صادق هدایت در مصاحبت با مصطفی فرزانه، در رابطه با تقلید گفته‌است:

*****

ماجرای انتشار

چاپ بمبئی

حبیب احمدزاده: تاریخ چاپّ بوف کور در فهرست آثار هدایت، به‌سال ۱۳۱۵ و مکان آن به بمبئی برمی‌گردد، که هدایت تعدادی نسخهٔ محدود کتاب بوف کور را کپی کرده و در پشت آن این عبارت را نوشته :

«طبع و فروش در ایران ممنوع است.»

این موضوع، اکثر منتقدان آثار هدایت را برآن‌داشته که تصور کنند بوف کور در هند نوشته‌ شده و این نقطه شروع اشتباه بزرگی است که در گفت‌وگوی هدایت با دوستش، مصطفی فرزانه، اصلاح‌شده‌است.

آنچه از شواهد بر‌می‌آید، زمان نوشتن بوف کور توسط هدایت به سال ۱۹۳۰ و مکان آن به پاریس برمی‌گردد. باید پرسید که در پاریس به هدایت چه گذشت، و چه نیرویی او را به نوشتن آثار روانشناختی مانند بوف کور و زنده‌به‌گور واداشت؟[۲۵]

هدایت در سال ۱۳۱۵، برای همکاری در کار فیلم‌سازی با عبدالحسین سپنتا، خالق فیلم‌های ناطق فارسی در هند، به هند سفر می‌کند، ولی زمانی به بمبئی می‌رسد که سپنتا دو ماه پیش از این کشور رفته و هدایت به‌ناچار در نزد استاد سپنتا، بهرام‌گور انگلساریا، به‌آموختن زبان پهلوی می‌پردازد.[۲۶]

مصطفی فرزانه به‌نقل از صادق هدایت:


چاپ در ایران

تقدیم‌نامهٔ بوف کور به مجتبی مینوی با خطّ هدایت که از بمبئی فرستاده شده‌است، ۱۹ آوریل ۱۹۳۷[۲۹]

به‌گفتهٔ احسان طبری:

هدایت بنا‌به خواهش حمید رهنما دست‌نویس بوف کور را که تا‌آن‌موقع در کشور نشر‌نیافته‌بود، در اختیار روزنامهٔ ایران گذاشت.»

بنابراین در سال ۱۳۲۰ بوف کور به‌صورت پاورقی در روزنامهٔ ایران چاپ شد.[۳۰] وانگهی این چاپّ بوف کور با متن اصلی آن تفاوت‌های قابل توجهی دارد. فریدون هویدا معتقد است که این افتادگی‌ها ناشی از تصمیم خود صادق هدایت بوده‌است در‌حالی‌که حسن قائمیان این تفاوت‌ها را ناشی از دخل و تصرف خودسرانهٔ حسینقلی مستعان که در آن زمان عضو هیئت تحریریهٔ روزنامهٔ ایران بوده‌است، می‌داند. با‌این‌وجود روزنامهٔ ایران٬ یک سال بعد٬ بوف کور را به‌صورت کتاب در انتشارات خود چاپ می‌کند. این چاپ، سومین چاپّ بوف کور دانسته‌می‌شود. این چاپ بوف کور در‌واقع دقیق‌ترین و معتبرترین نسخهٔ بوف کور نیز دانسته‌می‌شود؛ چرا‌که متن آن توسط خود صادق هدایت مورد تجدید‌نظر قرارگرفته‌است.[۳۱]

چاپ چهارم بوف‌کور در سال ۱۳۳۱ (یک سال پس از مرگ هدایت منتشر شد. این چاپ بر اساس بوف کور چاپ روزنامهٔ ایران و با تغییرات اندکی منتشر شد، و اساس چاپ‌های بعدی بوف کور بوده‌است.[۳۲]

سبک کتاب

نظر جلال آل‌احمد

بوف کور یک داستان کوتاه نیست، رمّان هم نیست. محاکات است. مکالمه‌ای است با درون. درون‌بینی است. کاوش در خاطرات است. حکایتی است حاوی صمیمی‌ترین نفسانیّات یک هنرمند. حکایتی فراواقع‌گرا و عجیب و غریب و پر از غم غربت.[۳۳]

واقع‌بینی صحنهٔ اول بوف کور، بیشتر به وصف یک رؤیا می‌ماند[۳۴]

نظر محمدرضا سرشار

با یک نگاه نقّادانهٔ فنی، بوف کور را می‌توان ملغمه‌ای از واقع‌گرایی، فراواقع‌گرایی با برداشت کاملاً عوامانه، بیان‌گرایی سطحی مقّلد، و نمادگرایی سست‌منطق دانست؛ که همین آمیزش سطحی، سست و بعضاً ناهمگون، بسیاری از خوانندگان و مفسّران آن را به‌اشتباه انداخته، و باعث از‌بین رفتن جرئت و جسارت آنان، برای چون‌وچرا کردن در ساختار اثر و نقد واقعی آن شده است.[۳۵]

نظر محمدرضا قربانی

ساختار این کتاب نیز، مانند ساختار سه قطره خون، اساساً استعاری است و در آن از اشاره، تکرار و ایجاز استفاده می‌شود.[۳۶]

نظر عبدالعلی دستغیب

در گام نخست، رمّانی فراواقع‌گرا و در بعضی صحنه‌ها بیان‌گرا است.. راوی این داستان مردی است مالیخولایی و منزوی؛ که در جهانی وهمی به‌سر می‌برد. شیوهٔ بیان او تک گفتار طولانی درونی است.[۳۷]

نظر سیروس شمیسا

بوف کور داستانی است فراواقع‌گرا. در آثار فراواقع‌گرا مطالب و وقایعی که در ورای واقعیات و حقایق متعارف‌اند مطرح می‌شوند. منشا این مطالب (توهمات یا واقعیاتی دیگر‌گونه) ضمیر ناخودآگاه و یا به‌زبان غیرفنی، روح است. در این‌گونه آثار با تظاهرات و تجلّیات ناخودآگاه روح The unconscious manifestions of the soul مواجهیم.[۳۸]

بوف کور به‌طرز شگرفی با سیستم جهانی نمادگرایی، مخصوصا نمادگرایی جادویی مربوط است و از‌این‌رو بین آن و هر اثر معتبری در این زمینه ارتباط است.[۳۹]

شیوهٔ داستان‌پردازی در بوف کور هر چند به‌ جریان سیّال ذهن Stream of consciousness نزدیک است اما دقیقاً آن نیست. بوف کور یک رمّان روانی است و یکی از فرق‌های رمّان روانی با شیوهٔ روایتی جریان سیال ذهن در این نکته است که در آن خبری از لایه‌های پیش از گفتار نیست و گفتارها جنبهٔ عقلانی و طبیعی دارند. [۴۰]

قهرمان بوف کور یک قهرمان آرکی‌تایپی روانی psychological archetype است، نه یک فرد بیمار روانی psychological abnormal individual و باید در اعمال و افکار او به‌دنبال طرح‌های کلی اعمال و افکار بشری در طی تاریخ درازپای حیات بشری بود.[۴۱]

همچنین شیوهٔ روایتی بوف‌کور را می‌توان تا حدودی نزدیک به گفت‌وگوی درونی interior dialogue یا تک‌گفتار‌های درونی interior monologue دانست.[۴۲]

بوف کور از‌نظر اسلوب، فراواقع‌گرا و از‌نظر نوع (genre) ، رمّان روانی psychological novel است. ماجراهای رمّان‌های روانی را می‌توان به‌همان قدمت داستان‌های اساطیری قلمداد کرد چون تظاهرات روح یا ناخودآگاه را مطرح می‌کنند و از زبان ناخودآگاهی جمعی که در همهٔ افراد بشر چه به‌لحاظ «در زمانی» و چه به‌لحاظ «هم زمانی» مشترک است سخن می‌گویند. قهرمانان این گونه رمّان‌ها آرکی‌تایپ‌ها هستند، یعنی محتویات ناخودآگاه ذهن جمعی که به‌صورت اسطوره و نماد تجلی می‌کنند. در این‌گونه آثار معمولا کلمات و جملات در معنای قراردادی به‌کار نمی‌روند و باید تأویل و تفسیر شوند. مخصوصاً در آن‌ها نمادهای شخصی دیده‌می‌شود که حاصل برخورد خاصّ نویسنده با جهان بیرون و درون است. رمّان‌های روانی و فراواقع‌گرا به‌هم شبیه هستند زیرا نویسندگان این‌گونه آثار سعی در ورود به دنیای مبهم و مجهول روح و خفایای ناخودآگاه داشته‌اند و از‌این‌رو توصیفات و تجربیات آن‌ها معمولا و در بسیاری از موارد شبیه به‌هم است. از‌این‌رو کسانی بین بوف کور و برخی از آثار نروال و کافکا و ریلکه و نوالیس و پو و امثال ایشان شباهت‌هایی یافته‌اند.[۴۳]

پیشینهٔ کتاب

مقایسه‌ای با ادبیات کهن فارسی

به رغم غالب نظرها که بوف کور اثری مدرن و بریده از فرهنگ و ادبیات کهن ایرانی معرفی می‌شود٬ پیوستگی‌های عمیقی میان این اثر و فرهنگ عامه و نیز ادبیات رسمی کهن فارسی می‌توان یافت. با اطمینان می‌توان گفت که هدایت٬ تصویر «دختر‌اثیری و پیرمرد جوکی» را از یکی از افسانه‌های طوطی‌نامه اقتباس کرده است: در بوف کور٬ دختری فراانسانی روبه‌روی پیرمردی جوکی و گوژپشت و فرتوت ایستاده است و به او گل نیلوفر تعارف می‌کند و میان آن‌ها یک جوی آب فاصله است؛ در طوطی نامه هم دختری فراانسانی روبه‌روی پیرمردی هندی و منحنی و فرتوت نشسته است و به مردی دیگر دست‌بند زر تعارف می‌کند و میان دختر و پیرمرد یک دیگ روغن جوشان فاصله است.[۴۴]

اساطیر هند

با نگاهی دقیق به سیر زندگی صادق هدایت به این نکته واقف می‌شویم که بدون اسطوره‌های هندی، داستانی به‌‌ نام بوف کور جایگاه امروزین خود را در تاریخ ادبیات ما پیدا‌ نمی‌کرد. شناخت این ریشه‌ها کمک بزرگی نیز به درک بهتر مفهوم وانگیزهٔ هدایت از نگارش بوف کور در پاریس و بازنویسی آن در بمبئی خواهد‌کرد. طرح موضوع بدین شکل باعث خواهد‌شد ما به معرفتی نزدیک به زمان نگارش داستان نزدیک بشویم. شناخت ریشه‌ها و خاستگاه اجزاء یک داستان در‌واقع مهندسی معکوسی است برای تجزیهٔ ماشینی مرکب به قطعات منفصله، تا درمورد روابط این قطعات و کارکرد واقعی دستگاه به درک بهتری برسیم.[۴۵]


جهان درونی هدایت

ما غالباً اسیر این دام می‌شویم که باید هدایت را چون بیگانه‌ای در فرهنگ غربی ببینیم که می‌کوشد آنچه را که برای یک خوانندهٔ غربی آشنا است٬ و برای خود او ناآشنا و شگرف٬ برشکافد و شناسایی کند. امّا هنگامی که هدایت را در کنار توماس مان و سارتر می‌گذاریم می‌بینیم که هرسه با همان مفاهیم و پدیده‌هایی دست و پنجه نرم می‌کنند که برای ناظران غربی هم ناشناخته‌اند. این هر‌سه می‌کوشند آنچه را که در تجربهٔ تکنولوژی نوین٬ یعنی در یکی از عرصه‌های توانمند و مهّم تجدّد٬ برایشان ناشناس است بیابند و بشناسند.[۴۶]

داستان بوف کور، جنبه‌هایی از اندیشه‌های روانشناسی فروید را در ‌خود دارد. فروید معتقد است که امیال و آرزوهای سرخوردهٔ فرد٬ پس از آنکه به‌سطح ناخودآگاه فرستاده‌می‌شود، یا در خواب به‌صورت رؤیا به‌شخص ظاهر می‌گردد و با برآورده شدن این آرزو‌های نیرومند و سرکوب‌شده، شخص رؤیا‌بین ارضاء می‌شود و یا به‌شکل علائم نوروز بروز می‌نماید.[۴۷]

بوف کور بیش از هر اثر دیگر هدایت، پرده از ابهامات و پیچیدگی‌های دنیای درون و نگرش شک‌گرایانهٔ او به جهان برمی‌دارد. در این اثر نویسنده می‌کوشد تا آنجا که ممکن است افکار و ذهنیت خود را مبنی بر بی‌ثباتی دنیا بیان کند، به‌طوری‌ که در این کتاب می‌خوانیم :

ترس این که پرهای متکا تیغهٔ خنجر بشود، دگمهٔ ستره‌ام بی‌اندازه بزرگ به‌اندازهٔ سنگ آسیا بشود، ...، ترس اینکه کرم توی پاشویهٔ حوض خانه‌مان مار هندی بشود، ...، ترس اینکه صدایم ببرد و هر‌چه فریاد بزنم کسی به‌دادم نرسد.
صفحهٔ هشتاد و دو نسخهٔ اصلی بوف کور

بوف کور با تمام یأس و اندوه جان‌فرسایش، در جست‌و‌جوی بارقهٔ تابناک زندگی هیچ فرصتی را از نظر دور نمی‌دارد. اما از‌آن‌جا‌که هیچ چیز در دنیا، هیچ پدیده، هیچ احساس، و هیچ حالتی ثبات ندارد، لحظات خوش نیز گذرا هستند و بارقهٔ امید نیز میرا و خاموش شونده.[۴۸]

هدایت به‌عشق احترام می‌گذارد و از شهوت و حالاتی نظیر آن ابراز تنفر می‌کند. از‌همین‌رو‌ست که همهٔ کسانی که در داستان‌های او به عشق جنسی دچار می‌شوند، به بدترین وجهی محکوم به‌مرگ می‌گردند. زیرا از نظر هدایت انسان برای ادامهٔ زندگی باید انگیزه‌ای بسیار مهم‌تر و ارزشمندتر از عشق جنسی داشته‌باشد.[۴۹]

در بوف کور نیز لکاته از آن جهت محکوم به‌مرگ می‌گردد که موجودی شهوت‌ران و فاسد است:

عشق او اصلاً با کثافت و مرگ توأم بود.


و البته راوی بوف کور هم به‌خاطر عشق جنسی خود نسبت به لکاته گرفتار سرنوشتی پیچیده و شوم می‌شود.[۵۰]

نشانه‌ها و ویژگی‌ها در بوف کور

تکرار

از مهم‌ترین نشانه‌های بارز سبکی در بوف کور، تکرار است که مصادیق متعددی دارد. مثلاً یکی از آن تکرار عدد دو و مضرب آن چهار در سرتاسر داستان است:

دو ماه و چهار روز، دو قران و یک عباسی، دو درهم و چهار پشیز، دو دریچه، دو سال و چهار ماه، دو تا کلوچه، دو گوسفند، دو اسب سیاه، دو مگس زنبور طلایی، دو دندان کرم‌خورده، و ...

هدایت انشقاق یک به دو یا وحدت اساطیری را به کثرت دنیوی با عدد دو و مضارب آن نشان‌داده‌است. عدد دو از طرف دیگر، مظهر تضاد عینی ساخت و ویرانی است.[۵۱]

جغرافیا: سه نقطه از شهر تاریخی ری

  1. گورستان نزدیک شاه عبدالعظیم
  2. نهر سورن
  3. کوه بی‌بی‌شهبانو[۵۲]

بسیاری ایرادها از نگاه محمدرضا سرشار

نثر بوف کور به‌قدری ضعیف، سست و پراشکال است که خوانندهٔ آشنا با ادبیات و زبان داستان، احساس می‌کند این متن یا توسط شخصی عامی و بیگانه با ادبیات نوشته شده یا آنکه متنی یک‌بار‌نویس است که نویسنده مجال یا امکان بازخوانی و اصلاح آن را نیافته است. این نوشته، به‌لحاظ استفادهٔ صحیح و دقیق از علائم سجاوندی که کاملاً پیاده و مرخص است و از این‌نظر، به‌قدری نادقیق، مغلوط و مخدوش است که بیان همهٔ آن اشکال‌ها، اصولاً در حوصلهٔ هیچ نقد و خوانندهٔ نقدی نمی‌گنجد.[۵۳]

تحلیل جزئی شخصیت‌های بوف کور

وحدت اسطوره‌ای

بوف کور داستان انشقاق division روح تامّهٔ بشری و وجود کلی واحد به دو جزء است: مذکر و مونث، مرد و روان زنانهٔ درونش (آنیما) ، زن و روان مردانهٔ درونش (آنیموس) ، خودآگاه و ناخودآگاه زندگی درونی و بیرونی. و این اساس آیین تانترا از آیین‌های فلسفی هند است. بر‌طبق این آیین برای نجات از مصائب دنیوی می‌باید این ثنویت را به توحید نخستینه بازگرداند.

در بوف‌کور همهٔ قهرمانان مرد در حقیقت یک نفر و همهٔ قهرمانان زن هم یک شخصیت بیش نیستند و در نهایت این مرد و زن هم یک نفرند، یعنی باید یک وجود باشند، هدف تحقق یک وجود متحد است، اما دریغ.[۵۴]

یک‌‌ جا در بوف کور مطلبی است که وحدت آدم و حوّا را در بهشت به‌یاد می‌آورد و اینکه حوّا (نفس آدمی، درون، آنیما) آن وحدت و کمال را به فریب ماری فروخت:

آرزوی شدیدی می‌کردم که با او در جزیرهٔ گمشده‌ای باشم که آدمیزاد در آن وجود نداشته‌باشد... آیا آن‌وقت هر جانور دیگر، یک مار هندی، یا یک اژدها را به‌من ترجیح نمی‌داد؟

مار در اینجا علاوه‌بر اینکه تلمیحی به اسطورهٔ آدم و حوّاست، نماد هم هست. یونگ در کتاب سمبل‌های تغییر شکل می‌گوید:

مار در خواب‌ها و توهّمات، نماد تظاهر ناگهانی و غیرمنتظرهٔ ناخودآگاه است.[۵۵] مار، بیانگر جهان غریزه است و به شکاف و اختلاف بین خودآگاه و غریزه دلالت می‌کند.[۵۶]

تقدیرگرایی و انفعال شخصیت‌ها

سرخوردگی شخصیت داستان مردی که نفسش را کشت، شباهت زیادی به راوی داستان بوف کور دارد، بدین‌گونه که اولّی به شخصی علاقمند می‌شود که او را مظهر صداقت می‌داند ولی بعد عکس آن ثابت می‌شود. و دومّی به زنی دل می‌بندد که در‌نظر او مظهر پاکی است اما سرانجام درمی‌یابد که او لکاته‌ای بیش نیست. با وجود این تشابه، آنچه داستان مردی که نفسش را کشت را از بوف‌کور متمایز می‌کند، چگونگی شکل و محتوای آن‌ها است.[۵۷]

در تمامی داستان‌های هدایت، قهرمانان (و شاید به‌گفته‌ای ضدّ‌قهرمانانش) در مواجهه با سختی‌ها و مشکلات به‌یک‌باره تن به‌شکست می‌دهند یا مرگ را پذیرا می‌شوند و در این میانه، خوشی و بهروزی مادی فقط از آن نادان‌ها، رجّاله‌ها و پایین‌تنه‌زیستان است، و انسان‌های دردآگاه و مسئول٬ هرگز جام بهروزی را نمی‌چشند. قهرمان‌های داستان‌های هدایت، افرادی قرنطینه‌ای هستند که به‌محض ورود کوچکترین میکروب، به‌علّت آمادگی نداشتن٬ نابود می‌شوند. چنین به‌نظر می‌رسد که این قهرمانان (و به‌واقع ناقهرمانان) باید با رؤیای مجازی و همیشگی خود در قرنطینه‌ای مطلق زندگی کنند یا تن به‌شکست و نیستی بدهند.[۵۸]

صفحهٔ آخر نسخهٔ اصلی بوف کور

راوی بوف کور نیز خود را گرفتار در چنگال سرنوشت محکوم به‌مرگ و نیستی می‌داند.[۵۹]

سرنوشت‌گرایی و حاکمیت تصادف‌های غریب و از پیش تعیین شده که گره در سرنوشت بشر دارد، بر جهان هستی، گوشه‌ای از جهان‌بینی خیام‌گونهٔ هدایت است که در برخی آثار او بازتاب دارد و در هر داستان به‌شکل خاصی نمود پیدا می‌کند. در بوف کور، راوی داستان از آن بیم دارد که مبادا تمام قوانین طبیعت تغییر یابند و سرنوشت او را در‌هم‌بپیچند و از آنچه که هست فاجعه‌بار‌ترش گردانند.[۶۰]

تک صدایی‌بودن آثارش

آثار هدایت، همگی تک‌صدایی‌ است؛ و آن تک‌صدا نیز، صدای خود هدایت است. به‌دیگر سخن، هدایت در هیچ‌یک از داستان‌هایش، به شخصیت‌های مخالف اندیشهٔ خود، اصولاً اجازهٔ سخن‌گفتن نمی‌دهد؛ چه رسد به آنکه به آنان رخصت دفاع از آراء و اعمالشان را بدهد![۶۱]

قهرمان‌های داستان‌هایش اغلب با همان زبان صحبت می‌کنند که خود او حرف می‌زند و همان اصطلاحات و اندیشه‌هایی را به‌کار‌ می‌برند که خود او به‌کار ‌می‌برد.[۶۲]

نفرت هدایت از ابتذال، در بوف‌کور، به‌شکل نفرت راوی این داستان از رجّاله‌ها و پیرمرد‌های خنزرپنزری تجلی می‌کند.[۶۳]

ترجمه به زبان‌های دیگر

طراحی جلد بوف کور ترجمهٔ دی پی کاستلو

ترجمه به‌زبان‌های فرانسه، انگلیسی، آلمانی، سوئدی، اسپانیایی، عبری، چکی، مجارستانی، ترکی، ارمنی و کره‌ای از دیگر افتخارهای این اثر است:

  • ‌ نخستین‌بار ژوزه لسکو با همکاری هدایت بوف کور را به فرانسه ترجمه کرد و آن را در سال ۱۹۵۲ (دو سال پس از مرگ هدایت) با عنوان La chouette aveugle در فرانسه منتشر کرد.[۶۴]

شرایط سیاسی و اجتماعی در زمان نوشته‌شدن بوف کور

هدایت در بخش نخست کتاب گروه محکومین در نوشته‌ای تحت عنوان پیام کافکا، دربارهٔ کافکا می‌گوید:

«برای اینکه بتوان دربارهٔ آثار کافکا حکم قطعی کرد، ناچار باید زمان و سرزمینی را که در آن می‌زیسته و در آنجا پرورش یافته را در‌نظر گرفت.»[۶۵]

آغاز دورهٔ ادبیات معاصر در ایران

در زمان شروع به‌‌کار هدایت، داستان‌نویسی به سبک و سیاق جدید، دوران طفولیت خود را می‌گذراند و این طفولیت از داستان‌های انتقادی‌اجتماعی جمال‌زاده شروع شده‌ بود...؛ امّا هدایت چگونه با فاصله‌ای بدیع از نوع داستان‌نویسی زمان خود، اثری همچون بوف کور را خلق می‌کند؟[۶۶]

ظهور هنر هفتم

در دههٔ بیست میلادی، پاریس در قبضهٔ هنر تازه پا‌گرفتهٔ سینما بود. نزدیکان هدایت اذعان می‌کنند که هدایت به این پدیدهٔ جدید توجه بسیار داشته، به‌خصوص به سینمای اکسپرسیونیستی که در آن زمان عامل جهش‌زای هنر سینما به‌شمار‌می‌رفته‌است.[۶۷]

خود هدایت در نوشته‌هایش (مانند البعثة الاسلامیه الی البلاد الافرنجیه و یا پروین دختر ساسان،) به‌صورت مستقیم به مقولهٔ سینما پرداخته‌است.[۶۸]

مسائل سیاسی و اجتماعی

علاوه‌بر پدیدهٔ سینما؛ مسائل بغرنج اجتماعی و سیاسی نیز در یأس و سرخوردگی برخی از شخصیت‌های داستانی هدایت بی‌تأثیر نیستند، به‌گونه‌ای که اغلب شخصیت‌های داستانی هدایت، روحیهٔ یأس‌آمیز خود را از محیط فقرآلود و زندگی پر از فقر و مسکنت و نیز سیاست‌های ناعادلانه و سرکوب‌گرایانهٔ نظام حاکم بر جامعه اکتساب می‌کنند. مثلاً راوی بوف کور در اتاقی محقّر و به‌قول خودش پر از فقر و مسکنت، در اتاقی که مثل گور است زندگی می‌کند، در حالی که رجّاله‌ها را می‌بیند که همه از زندگی خوب و راحت و آسوده‌ای برخوردارند.[۶۹]

  • مصطفی فرزانه: صادق هدایت بطری ودکائی را که روی میز بود نشانم داد و گفت:
«این بطری را می‌بینی؟ اگر بگویم که برچسبش را کج چسبانده‌اند؛ زشتی شکل بطری، بی‌تناسبی رنگ‌های برچسب، زشتی خطی که با آن اسم مارکش را نوشته‌اند، و محتوی جگرخراشش را توجیه کرده‌ام، ندیده‌گرفته‌ام... وقتی می‌شود یکی دو ایراد گرفت که بقیهٔ بطری قابل قبول باشد؛ اما این بطری و آنچه توش هست آن‌قدر عیب دارد که جای ایراد نیست... باید از اصل زیرش بزنم.»

محیطی که در آن زندگی می‌کردیم دچار همین وضع بود: همه چیزش ایراد داشت و این عیب‌ها را ما در همه‌جا و همهٔ مواقع حس می‌کردیم. مسئله فقط سیاسی و اقتصادی و اداری نبود. به‌هرچه دست می‌زدید می‌لرزید و فرو‌می‌ریخت... عدم امنیت فقط در اوضاع اجتماعی دیده نمی‌شد، هر فردی در کنج خود در نا‌امنی به‌سر‌ می‌برد.[۷۰]

جریان‌سازی‌ها

داستان‌پردازی در ایران مراحل مختلفی را پشت‌سر‌نهاده و در اوج خود به تمثیل‌سازی و نمادگرایی رسیده‌بود (منطق‌الطیر، مثنوی مولانا، آثار شیخ اشراق و ...) و انتظار آرمانی آن بود که در دوران جدید نیز از همین نقاط قوّت و اوج حرکت کند. اتّفاقاً بوف کور به‌صورت طبیعی و درادامه و تکامل آن شیوه‌های ادبی به‌وجود آمده‌ بود؛ ولی متأسفانه در زمان خود نه‌تنها فهمیده نشد، بلکه مردود شناخته‌آمد و بعید نیست که به خود نویسنده نیز باورانده باشند که این اثر چیزی نیست؛ زیرا هدایت دیگر در این شیوه کار نکرد و لامحاله به سطوح نازلی لغزید و این باعث شد تا داستان‌نویسی در ایران، حرکت خود را از سکوهای نازل‌تری چون واقع‌گرایی سطحی اجتماعی، ادبیات توصیفی و امثال آن آغاز کند.[۷۱]

نظر خود نویسنده دربارهٔ بوف کور!

«حالا جناب‌عالی هم آمده‌اید روبروی من نشسته‌اید و دربارهٔ شاهکار‌های بی‌همتای من نطق می‌کنید؟... کدام شاهکار؟ همه‌اش سوء‌تفاهم... شهرت پر افتخارمان هم سوء‌تفاهم... اصلاً سرتاسر زندگیم سوء‌تفاهم بوده...»[۷۲]

«...یک خاج‌پرست فرانسوی آمد زیر جلدم افتاد که بیا بوف کور را ترجمه کنم. گفتم من آن را نوشته‌ام برایم تمام شده دیگر به‌من مربوط نیست. هر کار می‌خواهی بکن... حالا افتاده به‌جان ناشرهای فرانسوی این‌در‌و‌آن‌در می‌زند هیچ‌کدام حاضر نیستند چاپش کنند. .... زکّی! مگر ممکن است معلومات بنده را به‌زبان فرنگی چاپ بکنند؟... اگر خوب کرنش کردی، توی آدم‌ها قبولت دارند وگرنه موجودات پست و عقب ماندهٔ مدار چهل و هشت درجه را که نباید داخل آدم دانست...»[۷۳]

سیروس شمیسا: در تفسیر داستان‌های ادبی (و اصولاً هر اثر والای ادبی) خود نویسنده حکم خواننده را دارد؛ یعنی آراء او نسبت به‌ داستان تقریباً همان‌قدر غیرقطعی است که خواننده یا لااقل چنین وانمود می‌کند. از‌این‌رو نویسندگان معمولاً در‌خصوص این‌ گونه آثار، خود اظهارنظر نمی‌کنند چنان‌که هدایت هم دربارهٔ بوف‌کور سخنی نگفت و فقط یک جمله اشاره کرد: «این حوادث اتفاق افتاده‌است.» همین![۷۴]

عوامل تأثیر‌گذار در نوشته‌شدن بوف کور

مطالعات (نمود و بررسی‌های) نویسنده در فرهنگ و ادبیات ایران باستان و هند و اروپا نیز بخشی از عوامل تأثیرگذار در تکوین این اثر بوده‌است.[۷۵]

اساطیر هندی عمدتاً از اهریمنان ضدّ‌خدا و ضدّ‌بشر تشکیل شده‌اند که در میان آن‌ها رکشس‌ها اصلی‌ترین ریشهٔ شخصیت بلافصل دراکولا یا اهریمن خون‌خوار غربی است.[۷۶]

در اساطیر هند دو گونه اهریمن معرفی می‌شود: دسته‌ای دشمن خدایان و گروهی دشمن انسان‌اند. اسوراها خدایان ایرانی‌اند که در اساطیر هند به‌هیبت اهریمن پدیدار می‌شوند و با خدایان هندو می‌جنگند.[۷۷]

رکشس‌ها نیز نیروهای اهریمنی‌اند که نیروی خود را علیه انسان‌ها به‌کار می‌گیرند. رکشس‌ها اهریمنان گوشت‌خوارند (گوشتخواری در هند رفتاری زشت است.) گوشت‌خوار بودن اساطیر نکتهٔ جالبی است که هدایت گیاهخوار باید به آن واکنش داشته‌باشد.[۷۸]

در اساطیر هندی، بین شیوا و ویشنو بر سر تصاحب لکشمی رقابتی است که شیوا بر اثر شکست، زهر اژدرماری را سر‌می‌کشد. «آزمایش مارناگ» در بوف کور را می‌توان برداشتی آزاد از درگیری و رقابت شیوا و ویشنو بر سر الهه بانوی هوس، لکشمی، دانست. لکشمی از خدابانوان هندی، در دو منظر به زن اثیری و زن لکاته تبدیل می‌شود.[۷۹]

تأثیر‌پذیرفته‌ها از بوف کور به‌نقل از مصطفی فرزانه

چند سال پیش کتابی از یک نویسندهٔ جوان فرانسوی به‌نام ژاک آلن لژه Jack Alain Leger به‌دستم رسید که شرح تحولات زندگانی خود را بی‌پرده بیان‌کرده‌ بود. و ناگهان در صفحهٔ ۱۹۱ کتاب او به این جمله برخوردم:

«مدتی خودم را به داشل هدایت Dashiell Hedayat ملقّب کردم و این برای ستایش صادق هدایت بود. برای ستایش شاهکارش بوف کور بود.»[۸۰]

سینماگرانی که بوف کور را دست‌مایهٔ آثار خود قرار‌داده‌اند

  • دیوید لینچ در فیلم بزرگراه گمشده (The lost highway) از شخصیت زن اثیری الهام گرفته‌است.
  • رائول روییز در سال 1987 فیلمی بر‌اساس رمان بوف کور ساخته‌است.
  • بزرگمهر رفیعا در سال ۱۹۷۳ در آمریکا فیلمی ۹۵ دقیقه‌ای بر پایهٔ داستان بوف کور ساخت و به‌عنوان پایان‌نامهٔ خود ارائه کرد.
  • در سال ۱۳۵۳، کیومرث درم بخش فیلمی ۵۵ دقیقه‌ای بر پایهٔ این داستان ساخت.
  • خسرو سینایی در سال ۱۳۸۵ دربارهٔ زندگی صادق هدایت فیلمی با نام گفت‌وگو با سایه ساخت که کم‌تأثر از بوف کور نبود.
  • داریوش مهرجویی بوف کور را الگوی خود برای ساخت فیلم هامون می‌داند.
  • به‌گفتهٔ فرهاد غبرایی مضمون رمّان خانوادهٔ پاسکوآل دوآرته (کامیلو خوزه سلا) صرف‌نظر از سبک و سیاق و ساختار، شباهت‌هایی با بوف کور دارد.

نگاهی مختصر به متن بوف کور

صفحهٔ اول نسخهٔ اصلی بوف کور به‌خطّ هدایت به‌همراه نقاشی زن اثیری

مشخصات کتاب شناختی

بوف کور نوشتهٔ صادق هدایت و یکی از اولین داستان‌های ادبیات معاصر فارسی است. چاپ اوّل این کتاب به‌صورت دستنویس و به‌تعداد اندک (پنجاه نسخه) توسطّ هدایت٬ در بمبئی منتشر شد. تعداد صفحات این نسخه ۱۴۴صفحه٬ و تاریخ چاپ آن ۱۳۱۵ (۱۹۳۷میلادی)است.نقاشی جغد روی جلد نسخهٔ اصلی کتاب نیز کار خود هدایت است.[۲۵]

«بوف کور» را بیش از سی ناشر مختلف در ایران بارها چاپ کرده‌اند و در این میان انتشارات امیرکبیر در سال۱۳۴۴ به چاپ یازدهم خود رسید. تعدادی از این ناشران:

انتشارات امیرکبیر، مرکز، سیمرغ، باران، چشمه، قطره، نگاه، مرکز فرهنگی هنری نوروز هنر، نامجوفرد، آذرگشسب.[۱]

منبع شناسی

  • «نیمۀ پنهان سرگذشت صادق هدایت»، جهانگیر هدایت، ۲۰۰۳م، نشر ورجاوند، ۱۹۲صفحه
  • «صادق هدایت به‌روایت انجوی شیرازی»، ولی‌الله درودیان، ۱۳۹۷، نشر نیلوفر، ۲۱۶صفحه
  • «دربارهٔ صادق هدایت و آثار او»، ونسان مونتی، ترجمهٔ حسن قائمیان، ۱۳۳۱، ۱۵۵صفحه
  • «کتابشناسی صادق هدایت»، محمد گلبن، ۱۳۵۴، نشر توس، ۲۰۴صفحه، شابک ۹۷۸۰۰۵۰۳۰۵۳۵۶
  • «یک گفت‌وگو ناصر حریری با نجف دریابندری، به‌کوشش به‌کوشش ناصر حریری»، نجف دریابندری، ۱۳۷۶، نشر کارنامه، ۲۱۹صفحه، شابک ۶۰۱۳۴۳۱۹۶۴
  • «بازتاب اسطوره در بوف کور»، جلال ستّاری، ۱۳۷۷، نشر توس، ۱۲۶صفحه، شابک ۹۶۴–۳۱۵–۴۷۵–۰–۹۶۴–۳۱۵–۴۷۵
  • «تأویل بوف کور (قصهٔ زندگی)»، محمدتقی غیاثی، ۱۳۸۱، نشر نیلوفر، ۲۶۳صفحه، شابک ۹۶۴-۴۴۸-۰۳۷-۶.
  • «دربارهٔ بوف کور هدایت»، محمدعلی همایون کاتوزیان، ۱۳۸۱، نشر مرکز، ۱۷۵صفحه، شابک ۶۹۴–۳۰۵–۰۲۰–۲
  • «صادق هدایت از افسانه تا واقعیت»، محمدعلی همایون کاتوزیان، ترجمهٔ فیروزه مهاجر، ۱۳۷۷، انتشارات طرح نو، ۳۸۹صفحه، شابک ۹۶۴-۵۶۲۵-۴۹-۱
  • «صادق هدایت و مرگ نویسنده»، محمدعلی همایون کاتوزیان، ۱۳۸۱، نشر مرکز، ۱۸۹صفحه، شابک ۹۶۴-۳۰۵-۱۱۶-۱.

نوا نما نگاه

تصویر

موسیقی











پانویس

  1. پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ «آرشیو مدارک کتابشناختی ترجمهٔ بوف کور». تارنمای مرکز اسناد و کتابخانۀ ملّی ایران. 
  2. «آرشیو مدارک کتابشناختی بوف کور». سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی جمهوری اسلامی ایران. 
  3. احمدزاده، کد ۲۴، ۲۴ تا ۲۴.
  4. شمیسا، داستان یک روح، ۱۱۶.
  5. شمیسا، داستان یک روح، ۱۱۷.
  6. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۱۳۵.
  7. شمیسا، داستان یک روح، ۲۷و۲۸.
  8. احمدزاده، کد ۲۴، ۱۲۱.
  9. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۷۷.
  10. شمیسا، داستان یک روح، ۱۰.
  11. بررسی و مقایسهٔ دو تصویر در بوف کور و طوطی‌نامه. پاییز۱۳۹۲. ۵۱. 
  12. «اهمیت بوف کور، ابهام در بوف کور». 
  13. میلر. «گفت‌وگویی میان هنری میلر و مینو جوان». سخن، ش. ۷ (تیرماه۱۳۴۴): ۷۲۹و۷۳۰. 
  14. مهرجویی، هامون (مصاحبه با داریوش مهرجویی توسط رامین جهانبگلو).
  15. سرشار، حقیقت بوف کور، ۲۶۱.
  16. دلوز-گتاری، به سوی ادبیات اقلیت، ۹ و ۱۰.
  17. سرشار، حقیقت بوف کور، ۴۶تا۶۰.
  18. سرشار، حقیقت بوف کور، ۵۹.
  19. احمدزاده، کد ۲۴، ۳۲.
  20. احمدزاده، کد ۲۴، ۵۹.
  21. احمدزاده، کد ۲۴، ۶۲ و ۶۳.
  22. احمدزاده، کد ۲۴، ۱۲۱.
  23. فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، ۸۸.
  24. فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، ۸۹.
  25. پرش به بالا به: ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ احمدزاده، کد ۲۴، ۲۳.
  26. احمدزاده، کد ۲۴، ۷۲.
  27. فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، ۹۳.
  28. فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، ۹۴.
  29. طلوعی، نابغه یا دیوانه، ۶۶.
  30. بهارلوییان و اسماعیلی، شناخت‌نامهٔ صادق هدایت، ۲۸۷.
  31. بهارلوییان و اسماعیلی، شناخت‌نامهٔ صادق هدایت، ۲۸۸.
  32. بهارلوییان و اسماعیلی، شناخت‌نامهٔ صادق هدایت، ۲۹۲.
  33. سرشار، حقیقت بوف کور، ۶۵ و ۶۶.
  34. سرشار، حقیقت بوف کور، ۶۶.
  35. سرشار، حقیقت بوف کور، ۷۶.
  36. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۳۸.
  37. سرشار، حقیقت بوف کور، ۶۶ و ۶۷.
  38. شمیسا، داستان یک روح، ۲۲.
  39. شمیسا، داستان یک روح، ۱۳.
  40. شمیسا، داستان یک روح، ۱۰۹.
  41. شمیسا، داستان یک روح، ۲۳.
  42. شمیسا، داستان یک روح، ۱۰۹و۱۱۰.
  43. شمیسا، داستان یک روح، ۱۱۷ و ۱۱۸.
  44. خاتمی٬ نصیری. بررسی و مقایسهٔ دو تصویر در بوف کور و طوطی‌نامه. ج. سال چهارم. پاییز۱۳۹۲. ۶۱. 
  45. احمدزاده، کد ۲۴، ۷۱.
  46. «فانوس خیال در آثار هدایت». ایران نامه، ش. ۳۹ (۱۳۷۱). 
  47. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۱۰۵.
  48. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۱۳۵.
  49. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۱۴۹و۱۵۰.
  50. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۱۵۱و۱۵۲.
  51. شمیسا، داستان یک روح، ۳۷.
  52. احمدزاده، کد ۲۴، ۹۹.
  53. سرشار، حقیقت بوف کور، ۲۴۹.
  54. شمیسا، داستان یک روح، ۲۶.
  55. شمیسا، داستان یک روح، ۳۸.
  56. شمیسا، داستان یک روح، ۳۹.
  57. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۷۵.
  58. احمدزاده، کد ۲۴، ۱۲۷.
  59. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۱۳۱.
  60. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۱۰۱.
  61. سرشار، حقیقت بوف کور، ۲۶۰.
  62. سرشار، حقیقت بوف کور، ۲۶۶.
  63. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۱۵۵.
  64. غیاثی، تأویل بوف کور (قصهٔ زندگی)، 56.
  65. کافکا، گروه محکومین، ۱۷.
  66. احمدزاده، کد ۲۴، ۲۱.
  67. احمدزاده، کد ۲۴، ۲۵.
  68. احمدزاده، کد ۲۴، ۲۷.
  69. قربانی، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، ۱۴۷.
  70. فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، ۴۴.
  71. شمیسا، داستان یک روح، ۵.
  72. فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، ۷۱.
  73. فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، ۷۲.
  74. شمیسا، داستان یک روح، ۱۳۸.
  75. احمدزاده، کد ۲۴، ۲۳.
  76. احمدزاده، کد ۲۴، ۷۱.
  77. احمدزاده، کد ۲۴، ۷۲.
  78. احمدزاده، کد ۲۴، ۷۴.
  79. احمدزاده، کد ۲۴، ۷۹.
  80. فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، 17.

منابع

  1. شمیسا، سیروس (۱۳۷۲). داستان یک روح ( شرح و متن بوف کور صادق هدایت). تهران: فردوس. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۵۱۱۳۰۲.
  2. سپانلو، محمد‌علی (۱۳۶۶). نویسندگان پیشرو ایران. تهران: نگاه.
  3. احمد‌زاده، حبیب (۱۳۹۵). کد ۲۴ یا بوف کور چگونه ساخته و پرداخته شد. تهران: سوره مهر.
  4. سرشار، محمدرضا (۱۳۸۷). حقیقت بوف کور. تهران: کانون اندیشه جوان وابسته به موسسه کانون اندیشه جوان تهران.
  5. فرزانه، م. ف. (۱۳۷۲). آشنایی با صادق هدایت. تهران: مرکز.
  6. اسحاق‌پور، یوسف (۱۳۸۰). بر مزار صادق هدایت. ترجمهٔ باقر پرهام. تهران: آگاه.
  7. قربانی، محمد‌رضا (۱۳۷۲). بر مزار صادق هدایت. تهران: ژرف.
  8. دلوز، ژیل؛ گتاری، فلیکس (۱۳۹۷). کافکا: ‌به‌سوی ادبیات اقلیّت. ترجمهٔ حسین نمکین. تهران: بیدگل.
  9. طلوعی، محمود (۱۳۷۸). نابغه یا دیوانه. تهران: علم. ص. ۵۹۷. شابک ۹۶۴-۴۰۵-۰۳۵-۵.
  10. مهرجویی، داریوش (۱۳۷۳). هامون. تهران: زمانه.
  11. میلر، هنری. «گفت‌وگویی میان هنری میلر و مینو جوان». سخن پانزدهم، ش. هفت (تیر ماه۱۳۴۴): ۷۲۹و۷۳۰. 
  12. مهرجویی، داریوش (۱۳۷۳). مصاحبه با داریوش مهرجویی توسّط رامین جهانبگلو. تهران: انتشارات زمانه.
  13. میرعابدینی، حسین؛ فرهادی، کاظم (۱۳۷۷). صد سال داستان‌نویسی ایران. تهران: نشر چشمه.
  14. بهارلوییان، شهرام؛ اسماعیلی، فتح‌الله (۱۳۷۹). شناخت‌نامهٔ صادق هدایت. تهران: نشر قطره.
  15. خاتمی، احمد و محسن نصیری. «بررسی و مقایسهٔ دو تصویر در بوف کور و طوطی‌نامه». کهن نامهٔ ادب پارسی، ش. ۳ (پاییز۱۳۹۲): ۵۱تا۶۱. 
  16. حکمت، هرمز و مایکل بیرد. «فانوس خیال در آثار هدایت (به‌یاد نورتروپ فرای ۱۹۹۱-۱۹۱۲)». ایران نامه، تابستان۱۳۷۱، ۵۳۰و۵۳۱. 

پیوند به بیرون