مهاجر سرزمین آفتاب

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مهاجر سرزمین آفتاب
نویسندهحمید حسام، مسعود امیرخانی
ناشرسوره مهر
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۹۹
آخرین چاپچاپ شصت و هشتم ۱۴۰۲
شابک۹۷۸۶۰۰۰۳۳۴۶۶۶
تعداد صفحات۲۴۸
موضوعخاطرنگاری، زندگی‌نامه، رمان دفاع مقدس
زبانفارسی
قطعپالتویی

کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» نوعی زندگی‌نامه و خاطره‌نویسی متعلق به خاطرات زندگی بانوی ژاپنی مسلمان با نام اصلی «کونیکو یامورا» است که به قلم حمید حسام و مسعود امیرخانی توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. این اثر اولین بار در خرداد سال ۱۳۹۹ به بازار عرضه شد و بیش از ۶۷ مرتبه تجدید چاپ شده است. «مهاجر سرزمین آفتاب» در سال ۱۴۰۱ مورد تقریظ آیت الله خامنه­‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی قرار گرفت.

*****

«مهاجر سرزمین آفتاب» ماجرای زندگی بانوی ژاپنی مسلمان با نام اصلی کونیکو یامورا است که با مردی ایرانی ازدواج کرده و پس از این ازدواج، نام خود را به «سبا» تغییر داده است. کونیکو یامورا پس از سال‌­ها با نویسنده­‌‌ کتاب حمید حسام آشنا می‌­شود. جمع‌­آوری خاطرات از طریق مصاحبه صورت می‌­گیرد. «حمید حسام»  و «مسعود امیرخانی»، خاطرات خواندنی این بانوی شرقی را با دقتی مثال زدنی و با حفظ فصاحتی که خود او در بیان خاطراتش به کار برده بود، به رشته‌‌ تحریر درآورده‌­اند.

داستان زندگی کونیکو در ایران، شغل مترجمی جانبازان شیمیایی و شهادت پسرش در جبهه، داستان گیرایی است و هر خواننده‌­ای را جذب می­کند. وی تنها مادر شهیدی است که اصالتی ژاپنی دارد. فرزند شهیدش جوان نوزده ساله​‌ای بود که در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت‌های زیادی داشت. در زمان جنگ تحمیلی با وجود سن کم، راهی جبهه​­‌ها شد تا از اسلام و ایران دفاع کند. وی در عملیات والفجر یک، در منطقه فکه به شهادت رسید. مهاجر سرزمین آفتاب در ده بخش نگارش شده است و بخش پایانی کتاب به عکس‌­های این بانوی ژاپنی اختصاص یافته است.

خلاصه اثر  

پشت جلد کتاب مهاجر سرزمین آفتاب

«مهاجر سرزمین آفتاب» اثر حمید حسام و به قول خودش یکی از بهترین آنهاست که به روایت خاطرات کونیکویامامورا می­‌پردازد. کونیکو یامامورا (سبا بابایی)، یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران است. یامامورا پس از ازدواج با یک ایرانی مسلمان و مهاجرت به ایران، اسم «سبا» را با الهام از قرآن برای خود برمی​‌گزیند، با دقتی بی​‌نظیر و زبانی ساده و شیوا خاطرات خود را از کودکی تا حال بیان می​‌کند. هرچند که سال‌ها قبل در کشور ژاپن و در خانواده‌​ای بودایی مذهب متولد شده و تا بیست و یک سالگی تحت آموزه​‌های بودایی بوده، اما ازدواج با یک جوان مسلمان ایرانی مسیر زندگی‌اش را تغییر می‌­دهد. او آنقدر روحیات انقلابی و اسلامی‌​اش را تقویت کرده که فرزند نوزده ساله‌اش در جبهه‌های جنگ تحمیلی ایران به شهادت رسیده است. چیزی که داستان زندگی این مادر شهید را منحصر به​‌فرد می​‌کند حوادثی است که در طول زندگی​‌اش اتفاق می​‌افتد. این اتفاقات مسیر زندگی وی را تغییر می​‌دهد تا جایی که خودش هم اعتراف می‌کند اگر مسلمان نمی‌­شد، یک زندگی عادی داشت ولی اکنون دنیایی جدید را تجربه کرده است.[۱]

در کتاب مهاجر سرزمین آفتاب، با زندگی خانم یامورا از کودکی تا میانسالی همراه می‌شویم. او نخست شرح می‌دهد که چگونه تحت تعالیم بودایی بزرگ شده و در ادامه چگونه با همسر مسلمانش آشنا شده و ازدواج کرده است. در انتها نیز داستان به دنیا آمدن و در نهایت، شهادت فرزند این بانو را خواهیم خواند.[۲]

کونیکو یامامورا که تا ۲۱ سالگی‌ بودایی بود، در کتاب آشنایی با همسر مسلمانش را نقطه‌‌ عطفی در زندگی‌اش عنوان می‌کند، نقطه‌ای که همه‌چیز پس از آن دستخوش تغییر شده و او را وارد دنیای جدیدی از ارزش‌های اسلامی کرده است. ثمره‌‌ این زندگی نیز فرزند ۱۹ساله‌اش بوده که در نهایت به شهادت می‌رسد. فرزند خانم یامورا جوان ۱۹ساله‌ای بود که هم پیش از انقلاب فعالیت‌های زیادی داشت و هم در زمان جنگ تحمیلی با وجود سن بسیار کم، راهی جبهه‌ها شد و در نهایت در عملیات والفجر یک، در منطقه‌‌ فکه به شهادت رسید[۱]. بعد از شهادت پسرش و اتمام جنگ، خانم بابایی مترجم یک انجمن مردم‌نهاد ژاپنی می‌شود و تصمیم می‌گیرد جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی را به ژاپنی‌ها معرفی کند. از این رهگذر با نویسنده کتاب، آقا‌ حمید حسام آشنا می‌شود.[۳]

از ویژگی‌­های منحصر به فرد کتاب آن است که نویسنده، توصیفاتی زیبا از فضا‌ ژاپن و ایران طی یک روایت دایره‌ای دارد. ابزارهای توصیف، کنش و واکنش، مکالمات و ذهنیت‌­های انسان جهت بیان اتفاقات به زیبایی به کار گرفته شده است؛ در موارد لازم نیز، توضیحات مربوطه به صورت  پاورقی‌ها آمده است.[۴]

پیش از آن افراد مختلفی برای مصاحبه و گزارش به سراغ این بانوی ژاپنی رفته بودند؛ اما ایشان قبول نکرده بودند. چهار سال اصرار حمید حسام منجر به کسب رضایت خانم یامامورا شده است. در نهایت حدود پنجاه ساعت با ایشان گفتگو می­شود و اثر در سال ۱۳۹۹ منتشر می­‌گردد.[۵] کتاب در ده بخش نگارش شده است ولی فصل بندی و عنوان بندی نشده است. در ابتدای کتاب تقریظ مقام معظم رهبری و یادداشتی با دست­خط راوی به چشم می­‌خورد.

آشنایی حمید حسام و راوی از زبان حسام

مردادماه سال ۱۳۹۳ با گروهی نه نفره از جانبازان شیمیایی برای شرکت در مراسم سالگرد بمباران اتمی هیروشیما به ژاپن دعوت شدیم. در فرودگاه، بانویی محجبه با سیمای شرقی، به عنوان مترجم گروه، به ما معرفی شد. این سفر سرآغاز آشنایی من با کونیکو یامامورا بود. او در مسیر طولانی پرواز دبی توکیو بیشتر قرآن می‌خواند و گاهی با زبان ساده و تا حدی نامأنوس خاطراتی برای من تعریف می​کرد. در ژاپن، به هنگام دیدار جانبازان شیمیایی و بازماندگان بمباران اتمی هیروشیما، گوشم به سرفه‌های جانبازان بود و چشمم به کونیکو یامامورا که حرف‌های دو گروه را برای هم ترجمه می‌کرد و گاهی قطره اشکی از گوشه چشمانش جاری می‌شد و عطش مرا برای شنیدن داستان زندگی‌اش بیشتر می‌کرد و من تا آن زمان نمی‌دانستم که او یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران است. از همان سال، همواره اندیشه نگارش زندگی این یگانه بانو ذهنم را مشغول کرده بود. بنابراین، طبق قاعده شخصی‌​ام، پیش از مصاحبه‌ها، طریق «مصاحبت» و همراهی با راوی را پیش گرفتم و طی هفت سال به هر بهانه و در هر دیدار نقبی به دنیای درونی‌اش زدم تا در اتفاقات و حادثه‌ها نمانم؛ و سرانجام پذیرفت که اسرار ناگفته زندگی‌اش را بازگو کند.[۱]

درباره نویسنده - حمید حسام

حمید حسام، نویسنده

حمید حسام در سال ۱۳۴۰ در همدان متولد شد. وی فارغ التحصیل کارشناسی ارشد ادبیات فارسی دانشگاه تهران است. وی جوانی خود را در جبهه­‌های نبرد سپری کرد و همین مساله باعث شد تا دفاع مقدس رویکرد اصلی حمید حسام در نوشتن و خلق آثارش باشد. سردار حسام معاون ادبیات و انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، در زمینه نویسندگی نیز کارنامه قابل توجهی دارد. چهار کتاب حاصل دوران نویسندگی این مسئول فرهنگی است. در زمینه داستان کوتاه کتاب «دهلیز انتظار»، در بخش خاطره کتاب «غواص‌­ها بوی نعنا می­‌دهند»، «دلیل» و در بخش رمان «راز نگین سرخ» مجموع فعالیت‌­های این نویسنده را تشکیل می­‌دهند.[۶] او تنها نویسنده‌ای به شمار می‌­آید که موفق به دریافت سه تقریظ از مقام معظم رهبری شده است و چهره ماندگار هنر انقلاب پایداری محسوب می­‌شود.[۷]

درباره نویسنده ـ مسعود امیرخانی

مسعود امیرخانی، نویسنده

مسعود امیرخانی متولد ۱۳۵۷ تهران و دارای مدرک کارشناسی ارشد مطالعات ترجمه، مترجم ادبی و ویراستار است. تاکنون کتاب‌های زیز از او منتشر شده است:

  • اندوه جنگ، بائو نینه، ۱۳۹۰، نشر افق؛
  • اعدام سرباز اسلوویک، ویلیام بردفورد هیوئی، ۱۳۹۲، نشر پیدایش؛
  • و گربه بلیتس، رابرت وستال، ۱۳۹۵، نشر اسم
  • وی دبیر اجرایی سه دوره اول و دبیر دو دوره از جایزه ادبی یوسف بوده است.[۸]

درباره راوی

کونیکو یامامورا، راوی کتاب

کونیکو یامامورا مادر شهید محمد بابایی در سال ۱۳۱۷ در ژاپن متولد شد. در سن ۲۲ سالگی  با همسر ایرانی‌اش که تاجر و وارد‌کننده از ژاپن بود، آشنا شد و در سال۱۹۵۹ (۱۳۳۸ هجری شمسی) ازدواج کردند. وی  کارمند وزارت ارشاد اسلامی ایران بوده و در ۶۵ سالگی بازنشسته شده است. در زمان جنگ در وزارت ارشاد اسلامی ایران برای تولید نشریات کشورهای دیگر نیاز به مترجم داشتند و او یکی از کسانی بود که کار ترجمه را انجام می‌­داد.

همزمان در مدرسه رفاه نیز معلم بوده و شش سال هم در دانشگاه تهران زبان‌های خارجی و زبان ژاپنی تدریس می‌کرده است. کونیکو یامامورا در سال‌های ابتدایی راه‌اندازی رادیو ژاپنی، فعالانه در پایه‌گذاری این رسانه نقش‌آفرینی کرد. اکنون در سن ۸۶ سالگی به‌صورت داوطلبانه از جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی حمایت می‌­کند.[۹] او همچنین از فعالان موزه صلح تهران بود و چند سال به عنوان مادر موزه صلح در این موزه فعالیت داشته است.[۱۰] کونیکو یامامورا در تیرماه ۱۴۰۱ در تهران درگذشت. شهید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور وقت جمهوری اسلامی ایران در پیامی درگذشت ایشان را تسلیت گفت.[۱۱]

نظر راوی در مورد کتاب

داستان منحصر به فرد

پس از شهادت پسرم، چندین نفر پیشنهاد کردند که داستان زندگی​‌ام را بنویسند اما موافقت نکردم تا اینکه در سفر به هیروشیما با آقای حسام همسفر شدم. ایشان پیشنهاد دادند که خاطراتم را بنویسد و من فکر کردم که آغاز زندگی‌ام تا به امروز منحصربه‌فرد است و مثل و مانند نداشته است، پس به ایشان اعتماد کردم و با انجام مصاحبه​‌ها کار نوشتن کتاب شروع شد[۹].

فکر نمی­‌کردم روزی کتابی از زندگی من منتشر شود

فکر نمی‌کردم روزی زندگی من به شکل کتاب منتشر شود ولی خدا خواست و با زحمات آقای حمید حسام این موضوع محقق شد[۱۲].

نظر حمید حسام درباره اثر

شتاب ناخواسته در روایت

غرض این است که قرار است خاطرات بانویی هشتاد و دو ساله که قریب شصت سال از عمرش در ایران گذشته را بنویسیم آن هم در حدود ۲۲۰ صفحه. شاید مصداق عینی «بحر در کوزه» مولانا باشد. یعنی ما ناچاریم طعم دریا را به خواننده بچشانیم اما به اندازه ظرفیت و اقتضای کتاب. به‌همین‌علت، از سال ۱۳۶۵ و بیان بمباران‌های تهران به زبان راوی، به فاصله یک سطر به سال ۱۳۶۶ ورود می‌کنیم و به ماجرای بمباران حلبچه در اسفندماه می‌رسیم. فقط به فاصله یک سطر. این شتاب و سرعت در نگارش فقط بدان سبب است که ناگزیر بودیم کتاب را از کودکی راوی که به قبل از شروع جنگ جهانی دوم برمی‌گردد شروع کنیم. بنابراین چاره‌ای نداشتیم در ژانری که برای نگارش کتاب انتخاب کرده بودیم به فرازهای مهم زندگی راوی بپردازیم و این فرازها را در خط زمان ببینیم[۱۳].

اشتباه نگارشی در بیان راوی

اعتقاد نویسندگان کتاب این است که در قالب مستندنگاری نباید فاصله‌ای میان لحن راوی و متن پیدا شود؛ دست‌نوشته راوی در ابتدای کتاب دلالت بر این دارد که با وجود زندگی ۶۰ ساله در ایران همچنان برخی اغلاط نگارشی دارد و ما به عمد آنها را تصحیح نکردیم که خواننده متوجه شود راوی کتاب چه ویژگی بیانی دارد. قرار نیست حمید حسام که به دقایق دفاع مقدس تسلط و شناخت دارد میزان اطلاعات خود را در ظرف و کالبد ذهنی راوی که میزان شناختش از ماجراهای انقلاب به شکل کلی است بگنجاند. مثلاً برای پرداخت به مسئله گروهک‌ها نباید به حزب دموکرات بسنده کنیم و باید به احزاب دیگر نیز اشاره کرد، اما این حرف در قامت استاد اندیشه سیاسی و تاریخ دانشگاه است، نه یک راوی معمولی[۱۳].

از ابتدای نگارش در فکر ترجمه بودیم

به‌سبب آنکه قرار بود از ابتدا این کتاب به زبان‌های مختلفی ترجمه شود، نویسندگان تصمیم گرفتیم به زبانِ مشترک انسانی بنویسیم؛ بی‌تردید این زبان مشترک انسانی از زبان راوی تراویده و لحن خودِ اوست و دربردارنده یک‌سری داده‌ها و حقایق تاریخی نیز هست. شما خود از ما آگاه‌ترید که خواننده انگلیسی یا ژاپنی یا عربی این کتاب نمی‌خواهد برای آگاهی از تاریخ انقلاب این کتاب را بخواند و در واقع دغدغه آن را ندارد که کدام یک از آقایان ازهاری و شریف‌امامی مقدم بر هم بوده‌اند[۱۳].

«هجرت»، نقطه جذاب اثر

وقتی به ساحت هجرت از شرق آسیا به ایران ناشناخته آن روز می‌نگریم جذابیت‌های این اثر را دو چندان می‌کند آن هم برای فردی که علاقمند به هجرت است. نخستین ساحت هجرت از شینتو به آئین اسلام و شیعه است. این قصه یک حلقه ارتباط دارد و آن اسدالله بابایی است که ۶۰ سال پیش در یکی از شهرهای ژاپن به تجارت می‌پرداخته و کار او مقدمه آشنایی و یک زندگی پرفراز و نشیب می‌شود[۱۲].

نظر مسعود امیرخانی درباره اثر

اصرار حمید حسام برای نگارش

آشنایی آقای حسام با این خانم به سفری برمی‌گردد در حدود سال ۹۶ و پنج شش سال قبل از چاپ کتاب. موزه صلح برنامه‌ای دارد که هنرمندان را به مناسبت سالگرد اتمی هیروشیما به کشور ژاپن می‌برد. مترجم این گروه خانم یامامورا بود. در یکی از این سفرها آقای حسام که جانباز شیمیایی هستند، در مسیر طولانی امارات تا توکیو در کنار خانم بابایی نشسته بودند که متوجه می‌شوند فرزند ایشان در دفاع مقدس به شهادت رسیده و خودشان هم به کشور ما آمده‌اند و اتفاقاتی را گذرانده‌اند.  پیش از آن گروه‌های مختلفی برای مصاحبه و گزارش به سراغ ایشان رفته بودند؛ اما ایشان قبول نکرده بودند. اصرار آقای حسام هم حدود سه چهار سال به طول انجامید و در نهایت بعد از کسب رضایت خانم یامامورا، حدود پنجاه ساعت با ایشان گفتگو کردیم و کتاب سال ۹۹ منتشر شد[۱۴].

نقش همسر سبا

بخش ابتدایی کتاب روایتی از فرهنگ ژاپنی ایشان است و تصویری از این کشور به ما ارائه می‌دهد. برای اینکه این تصویر گویاتر باشد، تلاش کردیم ایشان را با اسناد و عکس‌ها و فیلم‌های گذشته به آن روزها ببریم تا بتوانند خاطراتشان را بازگو کنند. نقش همسر خانم یامامورا در زندگی او بسیار پررنگ بود؛ به‌خصوص در مصاحبه‌های تکمیلی. ایشان دو اتفاق مهم زندگی‌اش را انقلاب و جنگ بیان می‌کند[۵].

دشواری خاصی در مسير نگارش اثر وجود نداشت. ايشان به زبان فارسی مسلط هستند و تقريبا خاطرات را هم به‌خوبی به خاطر داشتند. البته دوری فرزند ارشدشان از ايران، می‌توانست كار را با مشكل مواجه كند كه وی هم با بزرگواری سه روز ميزبان حمید حسام بود و به تكميل خاطرات مادر كمک زيادی كردند.

به گمان من اگر همسر خانم بابايی در قيد حيات بود، اين كتاب رنگ و بوی ديگری مي‌گرفت. البته ما با حضور در مسجد محله زندگی ايشان، گفت‌وگوهای خوبی با ريش‌سفيدان گرفتيم و به‌نظرم توانستيم تا حد زيادی حق مطلب را در مورد مرحوم اسدالله بابایی نيز به‌جا بياوريم. همان‌طور كه حتما خوانده‌ايد، ايشان يک بازرگان ايرانی بود. در عين اين‌كه از مكنت مالی خوبی برخوردار بوده‌، اما در نهايت سادگی می‌زيست و در دستگيری از درماندگان و كمک به محرومان و حتي زندانيان سياسی پيش از انقلاب بسيار سخاوتمند عمل می‌كردند. ضمن آنكه با برخی بزرگان انقلاب هم حشرونشر داشت[۱۵].

رونمایی از کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب». مجتمع فرهنگی سرچشمه تهران. ۲ تیر ۱۳۹۹

کتابی که می‌تواند بین­‌المللی باشد

ما از همان ابتدا نيم‌نگاهی به ترجمه اين كتاب حداقل به زبان انگليسی و ژاپنی داشتيم. ظرفيت‌های ويژه سوژه اين كتاب، باعث شد كه در هنگام تدوين و تأليف آن، بحث ترجمه را هم مدنظر داشته باشيم. البته اين مسئله به معنای آن نيست كه از بيان واقعيت يا گفته‌های خانم بابايی عدول كنيم يا عنصر تخيل را به آن وارد كنيم، بلكه در چينش محتوای مطالب تلاش شد متنی روان و خواندنی در اختيار مخاطب فارسی و بعد احتمالا مخاطبان ديگر كشورها قرار گيرد[۱۵].

استقبال از اثر

ترجمه به شش زبان

ترجمه کتاب به زبان روسی
ترجمه کتاب به آذری

کتاب به زبان‌های تركی استانبولی، آذری لاتين، پشتون افغانی و روسی ترجمه و در آن كشورها منتشر شده است. ترجمه عربی لبنانی آن نیز با استقبال چشمگیری در لبنان مواجه شده است. ترجمه ژاپنی و انگليسی نیز تمام شده و قرارداد انتشار آن‌ در كشور ژاپن از سوی رايزن فرهنگی ايران منعقد شده است. ترجمه به زبان‌های اردو و عربی نيز در حال انجام است[۱۵]. این کتاب تاکنون به شش زبان ترجمه شده است[۱۶].

پویش مطالعاتی «مهاجر سرزمین آفتاب»

پویش «مهاجر سرزمین آفتاب» در ۲۱ بهمن سال ۱۴۰۱ آغاز شد. جایزه‌­‌ ویژه‌­‌ این پویش کمک هزینه­‌‌ سفر به کشور ژاپن بود و اختتامیه آن در روز ۲۵ تیرماه ۱۴۰۲ در سالن مهر حوزه­‌‌ هنری برگزار شد[۱۷].

حامی ایران در سرزمین آفتاب

یکی از نکات جالب سال‌های پایانی زندگی این مادرشهید همراهی‌شان به‌عنوان سرپرست معنوی ورزشکاران ایرانی در مسابقات پارالمپیک ۲۰۲۰ توکیو است. مواجهه این ورزشکاران با مادر شهید، یکی از نکات تامل‌برانگیز این رویداد ورزشی بود و هرکدام از مدال‌آوران کشورمان بعد از پیروزی در مسابقات برای ادای احترام سراغ مادرشهید که سرپرست معنوی کاروان ایران هم بود، می‌رفتند و ادای احترام می‌کردند. نام کونیکو یامامورا برای بیشتر ورزشکاران نا‌‌آشنا بود و از داستان زندگی او بی‌خبر بودند اما بعد از آشنایی همه آنها درباره مهربانی‌اش اتفاق‌نظر داشتند[۱۸].

تقریظ مقام معظم رهبری

تقریظ مقام معظم رهبری
بسم الله الرّحمن الرّحیم

سرگذشت پرماجرا و پرجاذبه‌ی این بانوی دلاور، که با قلم رسا و شیوای حمید حسام نگارش یافته است، جدّاً خواندنی و آموختنی است. من این بانوی گرامی و همسر بزرگوار او را سالها پیش در خانه‌شان زیارت کردم. خاطره‌ی آن دیدار در ذهن من ماندگار است. آن روز جلالت قدر این زن و شوهر با ایمان و با صداقت و با گذشت را مثل امروز که این کتاب را خوانده‌ام، نمی‌شناختم؛ تنها گوهر درخشانِ شهید عزیزشان بود که مرا مجذوب میکرد. رحمت و برکت الهی شامل حال رفتگان و ماندگان این خانواده باد.

تقریظ مقام معظم رهبری

ساخت فیلم بر اساس زندگی خانم بابائی حرکت مهم و مؤثری در جهت معرفی و آبروبخشیدنِ به خانواده‌ی اسلامی و مرد مسلمان است، و نباید از آن غفلت شود.







نشست‌های برگزار شده درباره اثر

جشن کتاب پرفروش «مهاجر سرزمین آفتاب». غرفه مجمع ناشران انقلاب اسلامی نمایشگاه بین‌­المللی کتاب تهران. ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
  • جشن کتاب پرفروش «مهاجر سرزمین آفتاب» در غرفه مجمع ناشران انقلاب اسلامی نمایشگاه بین‌­المللی کتاب تهران در ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲. در این مراسم که با حضور مسعود امیرخانی، نویسنده اثر و علی‌اکبر شیروانی، مدیر انتشارات سوره مهر، روز شنبه ۲۳ اردیبهشت برگزار شد محمد خسروی راد نویسنده و منتقد کتاب نیز حضور داشت[۵].
  • نشست نقد و بررسی کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» در آذربایجان‌غربی در ۹ دی ۱۴۰۲. همزمان با سالروز وفات حضرت ام البنین(س) و روز تکریم مادران و همسران شهدا، این نشست با حضور مجازی مسعود امیرخانی، نویسنده اثر؛ محمدعلی ضیائی، منتقد ادبی؛ مصطفی قلیزاده علیار، دبیر نشست و محفل ادبی هاتف؛ توحید اصغرزاده، هادی عابدی و سایر نویسندگان و شاعران حوزه دفاع مقدس در آذربایجان‌غربی برگزار شد[۱۹].
  • جلسه نقد کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» در کتابخانه شهید باهنر شهرستان بهار در ۸ مهر ۱۴۰۲. این جلسه با همکاری حوزه مقاومت بسیج فاطمه الزهرا (س) شهرستان بهار و با حضور معصومه فزونی، رئیس اداره کتابخانه‌­های عمومی شهرستان بهار، مریم عباسی، کارشناس نقد و عضو انجمن کتابخانه‌های عمومی شهرستان بهار، مریم جهانگیری از اعضای فعال و فرهنگی کتابخانه و اعضای علاقمند به حوزه نقد و ادبیات در محل کتابخانه عمومی شهید باهنر، شهرستان بهار برگزار شد[۲۰].
  • رونمایی از تقریظ رهبر در سیزدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت در تهران در ۹ شهریور ۱۴۰۱. این مراسم ۹ شهریور در سالن همایش‌های صدا و سیما برگزار شد.
    رونمایی از ترجمه روسی تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب». نمایشگاه بین‌المللی کتاب مسکو. ۱۵ شهریور ۱۴۰۱
  • رونمایی از ترجمه روسی تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» در روسیه در ۱۵ شهریور ۱۴۰۱. به همت رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در مسکو در نخستین روز نمایشگاه بین‌المللی کتاب مسکو و در نشست «ادبیات پایداری» از ترجمه روسی تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» به فاصله یک روز از رونمایی فارسی آن در تهران با حضور یاسر احمدوند، معاون امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، کاظم جلالی، سفیر جمهوری اسلامی ایران در روسیه، حمید حسام، نویسنده کتاب، مهناز ضرابی‌زاده، نویسنده دفاع مقدس و جمعی از علاقه‌مندان به فرهنگ ایران رونمایی شد. در ابتدای این نشست، مسعود احمدوند، رایزن فرهنگی کشورمان درباره ادبیات جنگ به عنوان یکی از اشتراکات دو کشور سخن گفت و سپس، حمید حسام و مهناز ضرابی‌زاده، از نویسندگان برجسته ادبیات دفاع مقدس درباره آثارشان که به زبان روسی نیز ترجمه شده است، نکاتی بیان کردند[۲۱].
رونمایی از تقریظ رهبر بر کتاب مهاجر سرزمین آفتاب. سالن همایش ­های صدا و سیما تهران. ۹ شهریور ۱۴۰۱

اظهارنظر‌ها درباره اثر

علی‌اکبر شیروانی؛ نویسنده، روزنامه‌نگار و مدیر انتشارات سوره مهر

بازخورد مردم به کتاب

[۵]

تاکایوکی (کاظم) آبه؛ فارغ‌التحصیلان اهل ژاپن جامعه المصطفی و مبلغ دینی

کتابی الگو برای ایران ژاپن

[۲۲]

روح­‌الله رستمی؛ دارنده­‌ مدال طلای پارا‌المپیک در رشته­‌ی وزنه‌­برداری

درس زندگی

[۲۳]

برشی از متن

نامم را دوست داشتم و خانواده‌ام را و وطنم را و حتی آن شناسنامه ژاپنی‌ام را که روزی روی صفحه آخرش علامت ضربدر خورد؛ علامتی که نشانه مرگ است یا ترک وطن… و امروز که از مرز هشتادسالگی گذشته‌ام آن برگه‌های باطل شده را… می‌بینم و نگاهم روی آن ضربدر متوقف می‌شود. دلم برای پدر، مادر، برادر و خواهرانم می‌گیرد.

□□□

مادربزرگم، ماتسو، بوداییِ معتقدی بود که با پدرم، که پسر اولش بود، زندگی می‌کرد؛ پیرزنی هشتادساله که انس زیادی با او داشتم و او هم علاقهٔ بسیار زیادی به من داشت و سعی می‌کرد در هر کاری که رنگ مذهبی و اخلاقی بر اساس تعالیم بودا داشت من را هم شرکت دهد. او، هر روز صبح، پیش از خوردن صبحانه، همراه کتاب بودا وارد اتاقی می‌شد که محل یادبود مردگان بود و شروع می‌کرد به خواندن دعا و به من هم می‌گفت مثل او آداب دعا را به جا بیاورم. خودش زنی راست‌گو و درستکار بود و به من گوشزد می‌کرد: «کونیکو، سعی کن هیچ وقت به هیچ کس دروغ نگویی، زیرا اگر مرتکب دروغ شوی، تو را به جهنم می‌برند و آنجا حیوانات ترسناکی مثل اژدها و مار و عقرب هستند و زبانت را از دهانت بیرون می‌کشند.» تذکرات مادربزرگ در من تأثیر می‌گذاشت و سعی می‌کردم هیچ گاه دروغ نگویم.

پدر و مادرم می‌کوشیدند من و سایر اعضای خانواده را با سنت‌های ژاپنی، که رنگ ملی و آیینی داشت، آشنا کنند. من از هر گونه جشنی خوشم می‌آمد و سنت‌های ژاپنی پُر بود از جشن‌های خرد و کلان. در کنار بازی و شیطنت در جشن‌ها، همیشه پرسش‌هایی در ذهنم شکل می‌گرفت. یکی از این جشن‌ها در فصل تابستان، در روز پانزدهم آگوست، برگزار می‌شد.

بودایی‌ها اعتقاد داشتند که مردگان در این روز برمی‌گردند. طاقچه‌های خانه را پُر از میوه می‌کردند تا مردگان وقتی برمی‌گردند از میوه‌ها بخورند و به احترام آنان این میوه‌ها تا سه روز روی طاقچه‌ها می‌ماند. از همین رو، جشن سه روز طول می‌کشید. در پایان جشن، همهٔ آن خوراکی‌ها را برمی‌داشتیم و به دریا می‌ریختیم. من جرئت نمی‌کردم از پدر و حتی مادرم بپرسم اگر مردگان برمی‌گردند، چرا خوراکی‌ها را نمی‌خورند؟!

دیده بودم که وقتی کسی می‌مرد، جسدش را، طبق آیین تدفین بودایی‌ها، در مکانی که محل سوزاندن مردگان بود می‌سوزاندند و همان‌جا راهب بودایی۳۰ با آن سرِ ازبیخ‌تراشیده و لباسِ گشاد و بلند و یک‌دست نارنجی‌اش می‌آمد و دعا می‌خواند. وقتی جسد به‌طور کامل می‌سوخت، خاکستر آن را در کوزه‌ای می‌ریختند و یک شب در خانهٔ قوم‌وخویش نگه می‌داشتند تا همهٔ بستگان بیایند و ببینند و وداع کنند و روز بعد، کوزه را داخل قبر می‌گذاشتند و اسم او را روی سنگ قبر می‌نوشتند. بعد، صبر می‌کردند تا روز پانزدهم آگوست فرابرسد و میوه و خوراکی‌ها را روی طاقچه بگذارند و چشم‌انتظارِ آمدن مردگان، سه روز جشن بگیرند. با این وصف، من حق داشتم در عوالم کودکی‌ام از خاکستر توی کوزهٔ بالای طاقچه بترسم و برنج و حبوبات و میوه‌های سه روز معطل را با کمک بزرگ‌ترها به دریا بریزم و فقط از بوی خوش عود سوخته در معبد شینتو و شنیدن نغمهٔ سازی که وسط دعا زده می‌شد سرِ شوق بیایم.

□□□

واسطه ژاپنیِ سروزبان‌دار، که سخن گوی آقای بابایی بود، به خانه ما آمد. من در خانه نبودم. او برای پدر، مادر، برادر و خواهرانم از تمدن ایران و مسلمان بودن آقای بابایی و اخلاق خوبش و سلامت او در گفتار و کردار و علاقه‌اش به ژاپن تعریف کرده بود. پدرم خیلی توضیح نداده بود و همانطور که پیش بینی می‌کردم، گفته بود: «ما نمی‌دانیم ایران کجاست و اصولاً به خارجی‌ها نظر خوبی نداریم.» مرد ژاپنی ناامیدانه و دست خالی برگشته بود و جواب منفی پدرم را به آقای بابایی منتقل کرده بود.

‌نمی‌دانم چگونه موضوع خواستگاری به حسابدار بخش بازرگانی خارجی اُساکا رسیده بود که فکر کرده بود باید آستینش را بالا بزند و از طرف بابایی برای راضی کردن پدرم به خانه ما بیاید. من از آمدن او بی‌اطلاع بودم و هنگام غروب وقتی به خانه رسیدم، این زن در حال خارج شدن از خانه ما بود. او از اخلاق پسندیده مرد ایرانی برای خانواده‌ام گفته بود. همین که پا به اتاق گذاشتم، برادرم هیداکی با توپ پر به سراغم آمد و در حالی که پدر و مادرم می‌شنیدند، سرم داد زد و با صدای بلند گفت: «تو هیچ می‌فهمی زندگی با مسلمان چه سختی‌هایی دارد؟! آن‌ها هر گوشتی نمی‌خورند! اصلاً تو می‌دانی ایران کجای دنیاست که می‌خواهی خاک آبا و اجدادیت را به خاطرش ترک کنی؟!»

هیداکی رگ غیرت برادری‌اش می‌جوشید و صورتش مثل کوره سرخ شده بود. بغض کردم و رفتم توی اتاقم؛ همان‌جا که اتسوکو نشسته بود و با غیظ و غضب نگاهم می‌کرد. ناامیدی و دلتنگی بر سرم آوار شد. دوست داشتم از خانه بیرون می‌زدم و صاف می‌رفتم مقابل شرکت مرد ایرانی و از او خواهش می‌کردم در خانه ما را نزند و مرا فراموش کند.

□□□

اسامی دوازده امام را که آقا برشمرد، گفتم: «از میان امامان شیعه، اسم امام حسین را شنیده‌ام.» با تعجب پرسید: «کجا؟ کی؟» گفتم: «دبیرستان که بودم، داشتم فرهنگ لغتی را که به زبان ژاپنی بود ورق می‌زدم که به اسم کربلا برخورد کردم. کربلا کلمه‌ای نامأنوس بود که ذهنم را درگیر کرد؛ کربلا کجاست؟! توضیح جلوی کلمه را خواندم. دقیق یادم نیست، ولی نوشته بود در سرزمین عراق جایی به نام کربلاست که نزدیک ۱۴۰۰ سال پیش در آنجا جنگ نابرابری اتفاق افتاده که یک طرف آن امام حسین و طرف مقابل لشکری با هزاران نفر بوده و ماجرایی غم‌انگیز اتفاق می‌افتد و به کشته شدن امام حسین، خانواده، و یاران او منجر می‌شود.»

□□□

نشست نقد و بررسی کتاب مهاجر سرزمین آفتاب. ارومیه. ۹ دی ۱۴۰۲

همین که پا به اتاق گذاشتم، برادرم، هیداکی، با توپ پر به سراغم آمد و، در حالی که پدر و مادرم می­شنیدند، سرم داد زد و با صدای بلند گفت: «تو هیچ می­فهمی زندگی با یک مسلمان چه سختی‌­هایی دارد؟! آن­ها هر گوشتی نمی­خورند! شراب نمی­خورند! اصلا تو می­دانی ایران کجای دنیاست که می­خواهی خاک آبا و اجدادیت را به خاطرش ترک کنی؟!»... بغض کردم و رفتم توی اتاقم؛ همان جا که اتسوکو نشسته بود و با غیظ و غضب نگاهم می­کرد. ناامیدی و دلتنگی بر سرم آوار شد.

مشخصات کتاب‌شناختی

«مهاجر سرزمین آفتاب» نوشته حمید حسام و مسعود امیرخانی در ۲۴۸ صفحه، در قطع  پالتویی با جلد نرم، برای اولین بار در سال  ۱۳۹۹ توسط انتشارات سوره مهر چاپ شده است. چاپ شصت و هشتم این اثر در سال ۱۴۰۲ روانه بازار چاپ شد.

نسخه­‌ی الکترونیکی «مهاجر سرزمین آفتاب» در سایت طاقچه قابل خرید و مطالعه است.

نوا، نما، نگاه

پانوشت

  1. پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ «مهاجر سرزمین آفتاب» منتشر شد». خبرگزاری میزان. ۲۷ خرداد ۱۳۹۹
  2. «کتاب مهاجر سرزمین آفتاب». طاقچه. بی­‌تا. ۲۱ آذر۱۴۰۳
  3. «خلاصه کتاب مهاجر سرزمین آفتاب». فراکتاب. بی­‌تا. ۲۱ آذر ۱۴۰۳
  4. «نقد و بررسی کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» در آذربایجان‌غربی برگزار شد». پایگاه اطلاع‌­رسانی نهاد کتابخانه‌­های کشور. ۹ دی ۱۴۰۲
  5. پرش به بالا به: ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ««مهاجر سرزمین آفتاب» چگونه با ایران و اسلام آشنا شد». خبرگزاری مهر. ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
  6. «حمید حسام». وبسایت سوره مهر. بی­‌تا. دریافت شده ۲۱ آذر ۱۴۰۳
  7. ««حمید حسام» چهره ماندگار هنر انقلاب اسلامی را بهتر بشناسیم». ایرنا. ۴ بهمن ۱۴۰۱
  8. «امیرخانی دبیر جایزه ادبی یوسف شد». خبرگزاری مهر. ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
  9. پرش به بالا به: ۹٫۰ ۹٫۱ «مهاجر سرزمین آفتاب در گفت‌وگو با کونیکو یامامورا». کتاب نیوز. ۲۵ خرداد ۱۴۰۱
  10. ««مهاجر سرزمین آفتاب» راوی سرگذشت تنها مادر شهید ژاپنی». باشگاه خبرنگاران جوان. ۰۹ شهريور ۱۴۰۱
  11. «رئیس جمهور درگذشت مادر تنها شهید ژاپنی دفاع مقدس را تسلیت گفت». خبرگزاری مهر. ۱۰ تیر ۱۴۰۱
  12. پرش به بالا به: ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ««مهاجر سرزمین آفتاب» جدیدترین اثر «حمید حسام» رونمایی شد». خبرگزاری شبستان. ۲ تیر ۱۳۹۹
  13. پرش به بالا به: ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ «توضیح نویسندگان «مهاجر سرزمین آفتاب» درباره چند اشکال تاریخی بر این کتاب». مشرق. ۸ آذر ۱۳۹۹
  14. ««مهاجر سرزمین آفتاب» چگونه با ایران و اسلام آشنا شد». خبرگزاری مهر. ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
  15. پرش به بالا به: ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ «روایتی بکر و بی‌بدیل از زندگی مادر شهیدی با ریشه شرقی». ایبنا. ۱۲ آبان ۱۴۰۰
  16. ««مهاجر سرزمین آفتاب» به ۶ زبان ترجمه شد». ایبنا. ۲۸ خرداد ۱۴۰۱
  17. «برگزیدگان پویش «مهاجر سرزمین آفتاب» معرفی شدند». خبرگزاری مهر. ۲۶ تیر ۱۴۰۲
  18. «قصه نا تمام بانوی مهاجر». روزنامه فرهیختگان. ۳ شهریور ۱۴۰۱
  19. «نشست نقد و بررسی کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» در آذربایجان‌غربی برگزار شد». پایگاه اطلاع‌­رسانی نهاد کتابخانه­‌های عمومی کشور. ۹ دی ۱۴۰۲
  20. «کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» در شهرستان بهار نقد شد». ایبنا. ۸ مهر ۱۴۰۲
  21. «رونمایی از ترجمه روسی تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب»». وبسایت پایگاه فرهنگ و ارتباطات اسلامی. ۱۵ شهریور ۱۴۰۱
  22. ««مهاجر سرزمین آفتاب» می‌تواند الگویی برای زندگی بانوان ایرانی و ژاپنی باشد». خبرگزاری آنا. ۲۶ بهمن ۱۴۰۱
  23. «قصه نا تمام بانوی مهاجر». روزنامه فرهیختگان. ۳ شهریور ۱۴۰۱