من اعتراف می‌کنم

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
من اعتراف می‌کنم
نویسندهمحمد رحمانی
ناشرمؤسسه انتشارات ایران
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۴۰۱
تعداد چاپچاپ چهارم سال ۱۴۰۲
شابک۹۷۸۶۲۲۵۲۰۶۵۴
تعداد صفحات۹۶۰
موضوعزندگی‌نامه شخصیت‌ها، مجاهدین خلق
زبانفارسی
قطعرقعی
نوع جلدشومیز

کتاب «من اعتراف می‌کنم»، زندگی و زمانه وحید افراخته عضو مرکزی سازمان مجاهدین خلق اثر محمد رحمانی، اعترافات وحید افراخته عضو مرکزی سازمان مجاهدین خلق است که در سال ۱۴۰۱ توسط مؤسسه انتشاراتی روزنامه ایران به چاپ رسیده است. این اثر، برگزیده شانزدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد، همچنین اثر برگزیده چهل و یکمین دوره جایزه کتاب سال، و سی‌ویکمین جایزه جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران است.

*****

تصویر پشت جلد کتاب

محمد رحمانی در کتاب «من اعتراف می‌­کنم» با استفاده از اسناد و منابع متعدد مربوط به سازمان مجاهدین خلق، اعترافات وحید افراخته را روایت کرده که از افراد کلیدی و یکی از مؤثرترین اعضای شاخه نظامی این سازمان به حساب می‌آمد. رحمانی در این کتاب دست روی یکی از جنجالی‌ترین پرونده‌های تاریخی گذاشته است و از زاویه نگاه «وحید افراخته» که عضو مرکزیت گروهک منافقین بود به بررسی و نقد تاریخ این سازمان پرداخته است. این کتاب با زیر عنوانِ «زندگی و زمانه وحید افراخته» در اعترافات و زندگی وی متوقف نشده است بلکه سراغ ده‌ها پرونده دیگر رفته است و با انجام مصاحبه‌‌های مختلف و سندهایی که باید در جای خود توضیح داده شوند، اثری جامع در این حوزه را خلق کرده است. این کتاب از لحاظ ساختار، محکم و مستند بوده و به روش علمی نوشته شده است.

خلاصه اثر

اثر مذکور در پنج فصل شرایط جامعه و گروهک منافقین را برای مخاطبان خود روایت می‌کند. به دلیل نو بودن موضوع، انتشار بسیاری از پرونده‌ها برای اولین‌­بار و نقل‌های مستقیم اسناد، به‌عنوان یک منبع دست‌اول به بررسی این پرونده جنجالی تاریخی پرداخت. اعترافات «افراخته» به این دلیل مهم است که او جایگاه ویژه سازمانی و تسلط کافی بر وقایع درون سازمانی به‌عنوان یکی از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق دارد. با دقت در اعترافات وی بسیاری از مسائل پیش، و بعد از افراخته قابل فهم‌تر‌ می‌شود.[۱]

این کتاب با نگاهی به  زندگی‌ و زمانه وحید افراخته (عضو سابق مجاهدین خلق) به رشته تحریر درآمده است و به خوانندگان اطلاعات کاملی از کودکی تا تیرباران سوژه ارائه می‌دهد. در این اثر توضیح داده می‌شود که او در یک خانواده غیرمذهبی در مشهد بزرگ شد، اما برخلاف رویه خانواده در همان دوران نوجوانی به جریان‌های مذهبی علاقه‌مند می‌شود و با انجمن حجتیه بر ضد بهائیت فعالیت می‌کند. وحید به دلیل استعداد خوبش در دانشگاه صنعتی آریامهر پذیرفته می‌شود. او در همان دوران نوجوانی به عضویت سازمان مجاهدین خلق در‌می‌آید و کار تشکیلاتی را از همان رده‌های پایین آغاز می‌کند. با ورود به فعالیت‌های جدی مبارزاتی، او زندگی مخفیانه را آغاز می‌کند و در چندین عملیات مسلحانه و خرابکارانه سازمان همچون ترور مستشاران آمریکایی نقش مهمی ایفا می‌کند. او که به عضویت حلقه مرکزی سازمان رسیده بود، در حذف برخی اعضای سازمان که مخالف مارکسیست شدن مجاهدین بودند همکاری نمود و حتی نزدیک‌ترین دوست خود را با گلوله کشت و جسد او را سوزاند. با تغییر ایدئولوژی سازمان، او که به‌عنوان مسلمانی ثابت قدم و شهادت‌طلب شناخته می‌شد، ناگهان به یک مارکسیست خشن تغییر دیدگاه می‌دهد. او به شکلی اتفاقی دستگیر و به دست ساواک می‌افتد، در زیر شکنجه مأموران شاه بسیار زود می‌شکند و بسیاری از اعضای اصلی و غیراصلی سازمان را لو می‌دهد. همچنین اطلاعات فراوانی پیرامون ساختار، مدل کار تشکیلاتی مجاهدین در اختیار ساواک قرار می‌دهد و حتی در اعتراف‌گیری از دوستانش نیز با ساواک همکاری می‌کند. با این حال او به دلیل فعالیت‌های خرابکارانه به اعدام محکوم می‌گردد و در بهمن ۱۳۵۴ در بیست‌و‌پنج سالگی تیرباران می‌شود. این کتاب با کنار هم گذاشتن اعترافات وحید و دیگر اعضای سازمان و همچنین دیگر اسناد موجود توانسته اطلاعات بسیار کاملی پیرامون سازمان مجاهدین خلق، علت تغییر ایدئولوژی سازمان و اهداف و شیوه مأموریت‌های مسلحانه سازمان به خواننده منتقل کند.[۲]

درباره نویسنده

محمد رحمانی

محمد رحمانی مترجم و روزنامه­‌نگار ایرانی متولد سال ۱۳۶۶ که با کتاب «من اعتراف می‌کنم»  به‌عنوان اولین تجربه‌ در امر مستندنگاری، توانست حائز دریافت دو جایزه معتبر کتاب در جشنواره جلال و کتاب سال جمهوری اسلامی شود، پیش‌از‌این، کتاب «کار من بود» را با موضوع سیاسی  به رشته تحریر در‌آورده است.[۳]

نظر نویسنده درباره اثر

چالش‌ها و مشکلات فرایند نگارش کتاب

نشست نقد و بررسی کتاب «من اعتراف می‌کنم». خبرگزاری کتاب ایران. ۳۱ خرداد ۱۴۰۲

مهم‌ترین چالش هر نویسنده‌ای اساساً معیشت اوست. شما باید یک زندگی عادی را مدیریت کنید و این امر صرفاً با نگارش کتاب محقق نمی‌شود. کتاب «من اعتراف می‌کنم» طی سه سال نوشته شد. یعنی سه سال معیشت من تحت تأثیر قرار گرفت. یک چالش دیگر، دسترسی به اسناد است. من از مرکز اسناد استفاده کردم. در جاهای دیگر به آرشیوهای شخصی مراجعه کردم؛ اما شرایط این‌ که به وزارت اطلاعات رجوع کنم و وزارت یک سرویس‌دهی مناسب نسبت به اسناد دوره ساواک داشته باشد، وجود نداشت. اصل اسناد در اختیار پژوهشگران مقیم در آن مکان است. در جاهای دیگر پرونده‌ها به‌صورت اتفاقی وجود دارند؛ یعنی آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی با آرشیو مرکز اسناد تاریخی قابل قیاس نیست. نکته دیگر این‌که نگاه آن‌ها نسبت به پژوهش، نگاه امنیتی است. درصورتی‌که در خیلی از این اسناد کسی در سال ۱۳۵۴ اعدام شده و دیگر ارزش اطلاعاتی ندارد.[۴]

داستان نشر اثر

اولاً که هر ناشری سراغ این دست موضوعات و سوژه‌های حساسی نمی‌رود. دوماً این‌که چاپ کتاب ۱۰۰۰ صفحه‌ای کار هر ناشری نیست؛ چون رقم خیلی بالایی را شامل می‌شود و نگرانی‌هایی در زمینه فروشِ اثر برای ناشر ایجاد می‌کند. سوماً متأسفانه ذائقه بازار، کتاب‌های زرد است و ناشر چنین ریسکی نمی‌کند که کتاب‌هایی با موضوعات خاص کار کند. ضمن این‌ که کتاب چندین سال اجازه چاپ نداشت. البته نه از سمت ارشاد بلکه از سمت افرادی که قدرت دستشان بود؛ چون دوست نداشتند مطالبی که کلیشه‌ها را می‌شکند، بیان شود. شانسی که من آوردم این بود که آقای روزی‌طلب از کتابم حمایت کرد و چاپ اثر را بر عهده گرفت. ایشان چون مدیرمسئول روزنامه ایران هستند و ارتباط‌های خوبی دارند؛ در‌واقع یک جنگ جدی وجود داشت که آقای روزی‌طلب ریسک، و این اثر را چاپ کردند. حتی ممکن بود برای ایشان اتفاقاتی رخ دهد؛ یعنی هر کسی حاضر نبود این ریسک را بپذیرد. سراغ سوژه منفی رفتن، ریسک بزرگی است. وقتی سراغ یک چهره منفی که نه‌تنها سازمان مجاهدین که حتی خانواده‌اش هم حضور چنین فردی را گردن نمی‌گیرند و بعضاً انکارش می‌کنند، می‌روی، کار سخت می‌شود. ضمن این‌ که در این کتاب در کنار این پرونده، اسم افرادی مطرح شد که هنوز بعضی از آن‌ها هستند و احساس کردند اتفاق‌هایی دارد رخ می‌دهد که به ضرر آن‌هاست، درصورتی‌که من مشکلی با آن‌ها نداشتم. داشتم کار تاریخی خودم را می‌کردم و درصدد تخریب کسی نبودم.[۴]

کتابی که قرار نبود پرفروش شود

من در مرکز اسناد انقلاب اسلامی کار می‌کردم و این کتاب چندین سال به دلیل نگاه منفی برخی اشخاصِ با نفوذ چاپ نمی‌شد. این که می‌گویم ربطی به ارشاد ندارد، آدم‌هایی خارج از دایره وزارت ارشاد بودند که مخالف انتشار کتاب بودند. تنها جایی که زورش رسید و توانست این موضوع را دور بزند انتشارات ایران بود، ضمن این‌ که برای انتشار یک کتاب هزار صفحه‌ای معمولاً هر ناشری ریسک نمی‌کند. خیلی از انتشاراتی‌ها، چون کتاب سندی محسوب می‌شود ریسک نمی‌کردند و فکر می‌کردند ممکن است مخاطب نداشته باشد، اما پس از انتشار ثابت شد که این‌طور نیست و مخاطب خود را خیلی زود پیدا کرد و تا حالا که حدود یک سال از انتشار آن می‌گذرد به چاپ چهارم رسیده است. این کتاب حتی یک نسخه خرید سازمانی هم نداشته است و فروش آن تماماً تا حالا روند عادی خود را طی کرده است. من کتاب را در فضای مجازی دانه به دانه به خریداران شخصی فروخته‌ام. ظاهراً عده‌ای هم روی محتوای کتاب مسئله داشتند.[۵]

فروختن کتاب در صفحه اینستاگرام

آن اوایل من به‌خاطر یک‌ سری شرایط، مستقلاً کتاب را می‌فروختم. جالب اینجا بود که ناشر محترم که تازه‌کار هم هستند، توزیع کتاب ندارند. من به تک‌تک کتاب‌فروشی‌های انقلاب رجوع کردم و گفتم حاضر هستید کتاب امانی از ما بگیرید؟ گفتند این امر در حوزه کاری ما نیست و باید به‌ سراغ پخشی‌ها بروید. به پخشی‌ها مراجعه کردم، گفتند ما فقط با ناشر کار می‌کنیم. به ناشر مراجعه کردم، گفتند سازوکار به‌صورتی است که نمی‌توانیم با آن‌ها همکاری کنیم. در‌هر‌صورت کتاب من مگر در دو الی سه کتاب‌فروشی خاص توزیع نداشت. از اینجا بود که برای اولین‌بار گفتم این اثر باید گردش مالی داشته باشد. پس مستقیماً شروع به فروختن کتاب در صفحه اینستاگرامم کردم. خدا را شکر این روش با استقبال خوب مخاطبان روبه‌رو شد، به‌طوری که کتاب با همین روش تا چاپ چهارم پیش رفت.[۴]

منابع و مستندات

در بخش پایانی کتاب، منابع ذکر شده‌ است. کتاب تاریخ شفاهی نیست؛ اما تاریخ شفاهی دارد. با ده‌ها نفر صحبت کردم؛ یعنی برای کشف حقیقت، سراغ افراد متفاوت، چه در داخل کشور و چه در خارج کشور و با سلایق و دیدگاه‌های مختلف رفتم، با آن‌ها مصاحبه کردم و هیچ محدودیتی برای خودم قائل نبودم. البته بگویم که کتاب مجموعه مصاحبه نیست. من صد ساعت مصاحبه کردم. در مجموع آنچه از مصاحبه‌ها در کتاب منتشر شده، شاید حدود پنج صفحه باشد؛ یعنی مسائل را دقیق‌تر بررسی کردم و آنجایی که روایت مستقیم و نقاط عطفی داشته، بیان کردم. سند هم در طبقات مختلف دیدیم، یعنی اسناد ساواک و قضایی را هر یک جداگانه بررسی کردیم، اما پشت‌سرهم سند ارائه نکردم. به همین خاطر چون مدام فرازوفرود دارد مخاطب حوصله‌اش می‌کشد که این کتاب را بخواند. البته این اتفاق خوب حاصل دوره روزنامه‌نگاری من است.[۴]

در مرکز اسناد فضای دسترسی به اسناد باز بود

من یک طرح کلی در ذهن داشتم که چه اتفاقی در دوران کودکی،‌ در دوره ورودِ «افراخته» به سازمان و عملیات‌ها رخ داده است.‌ برای این موضوع سراغ مرکز اسناد انقلاب اسلامی رفتم.‌ در آن  مقطع (سال‌های اول دهه نود) مرحوم حسینیان در مرکز اسناد بود و فضای دسترسی به اسناد باز بود،‌ حقیقتاً مرکز اسناد همواره نسبت به سایر مراکز اسنادی همواره خدمات بهتری ارائه کرده است. اما سایر مراکز اسناد چندان این‌گونه عمل نمی‌کنند. .[۶]

مصاحبه‌ها

در بررسی اسناد متوقف نشدیم، کنار بررسی اسناد،‌ شروع به مصاحبه با افراد دخیل در این واقعه کردم.‌ مصاحبه‌های متعددی انجام شد. گفت‌وگوهایی با سعید شاهسوندی که در این ماجرا دخیل بود و نفر سومی که قرار بوده است توسط سازمان مجاهدین خلق ترور شود، انجام شد‌. شاهسوندی با شریف واقفی نیز رفاقت صمیمی داشت،‌ حدود  شصت ساعت گفت‌وگو در طول سه سال نگارش کتاب فقط با او انجام شد که مهم‌ترین بخش‌های این گفت‌وگو در جای‌جای متن منعکس شده است. گفت‌وگوها و اسناد به‌صورت خام پیوست نشده است که اگر چنین می‌کردم، کتاب بیش از  پنج‌هزار صفحه می‌شد. اکنون این کتاب یک‌هزار صفحه است. از مجموع مصاحبه‌های شاهسوندی شاید تنها 20 صفحه‌اش در کتاب منعکس شد، سعی کردم موارد تکراری حذف شود و هر گفت‌وگو و سند یک دستاورد جدیدی به‌همراه بیاورد، نه آن که هر چه به دستمان رسید در کتاب درج کنیم. در حین بررسی پرونده اعترافاتِ «افراخته» با یک دستخط زیبا روبه‌رو شدم که پس از تحقیق و پژوهش متوجه شدم که این خط برای احمدرضا کریمی زندانی سیاسی است، با کریمی هم  ساعت‌ها گفت‌وگو درباره بریدن افراخته داشتم. در مجموع تلاش کردم که مصاحبه‌ها، مصاحبه مطبوعاتی نباشد،‌ یک گزارش جدی و یک روایت داستانی جذاب ولی در عین حال مستند از دل این بررسی‌ها و گفت‌وگو‌ها بیرون آید. همان‌طور که گفتم با تعداد چشم‌گیری از شخصیت‌های مختلف مصاحبه شده است که اشاره به همه آن‌ها از حوصله این گفت‌وگو خارج است.[۶]

اسنادی که در دسترس پژوهشگران نیست

خاطرم هست که در دی ماه سال ۱۳۹۵ و پس از نوشتن این کتاب،‌ همراهِ عده‌ای از تاریخ‌نگاران خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم و نماینده وقت وزارت اطلاعات نیز در آن جلسه حضور داشت.‌ رهبری پرسیدند که این اسناد تاریخی که در اختیار وزارت اطلاعات است به‌سهولت در اختیار پژوهشگران قرار می‌گیرد یا خیر؟ فارغ از پاسخ آن مقام مسئول،‌ من می‌دانم که این اتفاق حداقل درباره پرونده‌ای که من بررسی می‌کردم، رخ نداد. علی‌رغم این‌ که چندین‌بار ما نامه‌نگاری کردیم و مرحوم حسینیان نیز نامه‌نگاری کرد تا ببینیم آیا سند دیگری جز اسنادِ مرکز اسناد وجود دارد یا خیر، پاسخی دریافت نشد.[۶]

کتاب‌ صرفاً گزارشات ژورنالیستی نیست‌ و از تحلیل و پژوهش نیز بهره برده است

ستون فقرات کار همان اسناد است،‌ «وحید افراخته» حجم گسترده‌ای از اعترافات داشت،‌ در بسیاری از کتاب‌های منتشر شده در این زمینه، این انتقاد وجود دارد که نویسنده تنها در مرحله اسناد متوقف مانده است،‌ اما من تلاش کردم، ضمن مرور کامل اسناد در کتاب،‌ به تحلیل و شرح اسناد نیز بپردازم.[۶]

اهمیت سوژه

نشست نقد و بررسی کتاب «من اعتراف می‌کنم». خبرگزاری کتاب ایران. ۳۱ خرداد ۱۴۰۲

باید بگویم که از منظر تاریخی پرداختن به «وحید افراخته» چند اهمیت کلیدی دارد. اول این‌که افراخته، عضو مرکزی مهم‌ترین گروهی بوده که به‌صورت مسلحانه مبارزه می‌کرد و اطلاعات بسیار جامع و کاملی نسبت به روند مبارزه مسلحانه داشته است. بنابراین راحت نمی‌شود از روایت آن اتفاق‌ها گذشت. دوماً فراز‌و‌فرودهای زندگی این فرد است که او را تبدیل به یک چهره در علوم اجتماعی و روان‌شناسی می‌کند که می‌شود راجع به سبک زندگی او کار کرد. فردی که از یک خانواده متوسط وارد انجمن حجتیه می‌شود، به قرآن و نهج‌البلاغه مسلط شده و قلم و شخصیتش شکل می‌گیرد. همین فرد در روند مطالعاتی و سازمانی خودش تغییر ایدئولوژی می‌دهد و یک مارکسیست تمام‌عیار می‌شود و در نهایت این فرد، رفیق و هم‌گروهی‌اش، مجید شریف‌واقفی را می‌کشد.[۴]

افراخته را نه قهرمان تصویر کردم و نه یک خائن

در مورد «وحید افراخته»؛ ما  با پسری مواجهیم که به‌شدت آرمان‌گراست. او  در سرمای زمستان کاپشن خود را در‌می‌آورد و تنِ کودک کار می‌کند. وی خود را وقف مبارزه می‌کند، به‌شدت باهوش است. من همه تلاشم این بود که به‌خلافِ بسیاری از کتاب‌های تاریخی که هدف اساسی خود را از ابتدا مشخص کرده‌اند،‌ پیش نروم‌، به همین دلیل گفتم من نه قرار است سازمان مجاهدین را بکوبم و نه قرار است آن را تطهیر کنم. من یک پژوهشگر هستم و وظیفه‌ام پژوهش است‌، وظیفه پروپاگاندا ندارم. در پژوهش نمی‌خواهم از ابتدا به ذهن مخاطب تزریق کنم که افراخته یک قهرمان است یا یک خائن. اسناد، در این کتاب خود حرف می‌زنند‌. وقتی نامه‌ای را که افراخته به مادرش نوشته و در تمام آن از آیات قرآن با ادبیاتی به‌شدت قوی استفاده کرده است،‌ بررسی می‌کنیم،‌ با یک شبه‌قدیس مواجهیم که حقیقتاً کلیشه‌‌شکن است و پیش‌قضاوت مخاطب را به چالش می‌کشد. مخاطب وقتی فیلم «سیانور» را می‌بیند،‌ تصور می‌کند که افراخته با دو شلاق و سیلی ساواک فرو‌ریخته است،‌ در‌حالی‌که چنین نبوده و این فروریختن حاصل یک فرایند تدریجی و پیچیده بوده است.[۶]

سعی کردم این نگاه‌های کلیشه‌ای به آدم‌ها را بشکنم

این کتاب غیر از این‌ که در حیطه مستندنگاری حرف برای گفتن دارد، دارای بار داستانی و روایت‌گونه هم هست و برای همین مخاطب عام هم با این اثر ارتباط خوبی برقرار می‌کند. من سند خام در کتابم استفاده نکرده‌ام و مدام سعی کردم بر اساس واقعیت‌ها شخصیت‌پردازی کنم. داستان ننوشته‌ام، اما روایت را هم خشک ارائه نداده‌ام. یکی از مخاطبان کتاب می‌گفت کتاب تو چند شب خواب و زندگی را از من گرفته تا آن را به انتها برسانم. کتاب از هر قشری مخاطب داشته است. مخاطب نوجوان، جوان، افراد پا به سن گذاشته، برای مثال قصه عشق وحید افراخته به زنی که از خودش سال‌ها بزرگ‌تر است روایت شده است. این‌که یک آدم در عین این‌که ممکن است دست به جنایت بزند عاشق‌پیشگی هم می‌کند، می‌تواند عبرت‌آموز باشد. آدم‌ها جنبه‌های مختلفی دارند؛ ممکن است آدمی سال‌ها در جامعه در نگاه مردم شخصیتی مثبت داشته باشد، اما یک آن عملی از او سر بزند که همه حیرت کنند. من سعی کردم این نگاه‌های کلیشه‌ای به آدم‌ها را بشکنم. خدا را شکر هیئت داوران متوجه این نگاه شده است.[۵]

کتاب سعی کرده راوی منصفی باشد

در این روایت، نسبت من با «وحید افراخته» نه نسبت قهرمان است و نه نسبت خائن، من سعی کردم روند زندگی وحید را گزارش کنم. ممکن است در جا‌هایی از کتاب نقد‌هایی به وحید وارد شده باشد، اما از سمت من نیست و از سمت شخصیت‌های مطرح آن زمان است که درباره وحید گفتند. کتاب سعی کرده راوی منصفی باشد حتی نسبت به وحید افراخته و ممکن است نظر شخصی من با روایت کتاب متفاوت باشد چراکه کتاب کاملاً بی‌طرفانه روایت شده است. تمام این کتاب با سند و مدرک صحبت کرده است. نامه‌هایی که وحید به بازجو و خانواده و دوستان نوشته بود تا جای امکان در کتاب آورده شده است در اسناد به دستخطی برخوردم که متوجه شدم دست خط آقای کریمی است. متن مصاحبه تلویزیونی که قرار بود از وحید افراخته پخش شود و نشد را آقای کریمی نوشته بود.[۷]

مسائلِ تا‌به‌حال پنهان

من برای اولین‌بار چیزهایی گفتم که شاید خیلی‌ها خوششان نیاید. خود شریف‌واقفی که خیلی‌ها با عنوان نیچه از او یاد می‌کنند، دقیقاً قتلی مشابه، نسبت به هم‌گروهی‌اش داشته است. این مسئله تا‌به‌حال به این عریانی جایی گفته نشده است و افراخته دستگیر شده و تبدیل می‌شود به یک ساواکی که در نهایت اعدام می‌شود. جالب است بدانید که وحید یک عاشقانه عجیب هم دارد که من از آن غافل نشدم. و این بخش زندگی‌اش را شرح دادم که تا پایان زندگی‌اش این عشق پایدار می‌ماند. در مجموع کتاب، با این‌ که یک اثر پژوهشی است؛ اما توانسته مخاطب خوبی را جذب کند و در کمتر از یک سال به چاپ چهارم برسد.[۴]

ریشه‌های یک سازمان را هدف قرار دادم؛ سازمان مجاهدین خلق کتاب را بایکوت کامل کرد

من نه «افراخته» را یک قهرمان و نه یک ضدقهرمان تصویر کردم، من فراز‌و‌فرود زندگی یک چریک را تصویر کردم،‌ قصد داشتم نشان دهم که چه اتفاقی رخ داد و وحید افراخته چه شخصیتی داشت و از کجا به کجا رسید. من در کتاب به‌ جای زدن یک فرد،‌ ریشه‌های یک سازمان را هدف قرار دادم، به همین دلیل است که سازمان مجاهدین کتاب را بایکوت کامل کرده است. تاکنون سابقه نداشته است که اثری درباره عضو مرکزی سازمان باشد،‌ درباره اعضای فعلی و پیشین سازمان صحبت کرده باشد، اما هیچ متنی ولو در تخریب آن در سایت سازمان درج نشود و درباره آن ننویسند و به‌ سخره نگیرند و نگویند که دروغ است، کاملاً کتاب را بایکوت کرده‌اند، خودشان هم می‌دانند که کتاب سندیت کامل دارد. کتاب سراغ اسناد و راویان مستقیم و شاهد وقایع رفته است که خود در ثبت تاریخ نقش داشتند.‌ من حتی با اجازه مدیران مرکز اسناد به سازمان ایمیل زدم تا اگر روایت اسناد یا نکته‌ای دارند مغفول نماند. سراغ برخی چهره‌های اپوزیسیون خارج از ایران نیز که از سازمان فاصله گرفته و اکنون بیشتر به سازمان نزدیک هستند تا جمهوری اسلامی رفتیم. بنابراین نه در جریان چپ، و نه در جریان راست، و نه در جریان مخالف، و نه در جریان موافق نمی‌توان کسی را پیدا کرد که به‌لحاظ سندی به کار خرده بگیرد.[۶]

باید مخاطب را در نقد سازمان مجاهدین قدرتمند کرد

قصد و هدف من از روایت مستند‌نگاری درباره سازمان مجاهدین و «وحید افراخته» و سایرین این بود که به حقایق تاریخی برسیم که عملاً این حقایق مخاطب را در نقد سازمان قدرتمند می‌کند و دیگر با دو شعار جذاب کسی نتواند سر او کلاه بگذارد یا او را جذب چنین شعارها و سازمان‌هایی کند. ما به جذابیت‌هایی که سازمان در دوره پهلوی دوم برای افراد داشت‌، اشاره کردیم هدفمان این بود که مخاطب با دو مقوله خطرناک در این زمینه آشنا شود؛ اول،‌ فاصله گرفتن از اخلاق و اصول، و دوم، رادیکالیسم مرز ندارد؛ وقتی شروع شود اول خود فرد را قربانی می‌کند به همین دلیل است که در کتاب‌ گاهی به منابع روان‌شناسی نیز ارجاع داده‌ایم. برای فهم شخصیتی مثل وحید افراخته باید تبیین و تحلیل روان‌شناسی درستی داشته باشیم.[۶]

واکنش سازمان منافقین

سیاست آن‌ها نسبت به کتاب بایکوت مطلق بوده است. این‌ها در دوره پهلوی در زندان هم همین کار را می‌کردند. در مواجهه با آدم‌های توانمند که می‌توانستند دیگران را تحت‌تأثیر قرار دهند، این‌ها را بایکوت می‌کردند؛ اما وقتی یک آدم ضعیفی می‌دیدند که مسئله داشت و در جبهه مقابلشان بود، این را تبدیل به سوژه و مدام مطرحش می‌کردند؛ چون می‌دانستند ضریب دادن به کتابی مثل «من اعتراف می‌کنم» هویت سازمانی آن‌ها را افشا می‌کند. خیلی جالب است بدانید کسی که جزو اعضای اولی سازمان بوده، اکنون از سازمان جدا شده و در خاک ایران است؛ اما با جمهوری اسلامی تناسبی ندارد، مصاحبه و اعتراف کرد که من خیلی از مسائل را نمی‌دانستم و اولین‌بار است که با این اطلاعات روبه‌رو شدم.[۴]

پیام اثر

تاریخ‌پژوه و نویسنده تاریخی تا جایی که ممکن است نباید به‌ دنبال رساندن پیام باشد. اگر ما یک روایت صادقانه از آنچه رخ داده را شرح دهیم این منجر به تولید دانش و تجربه‌گیری صحیح از تاریخ می‌شود. حضرت علی (ع) همیشه از تاریخ به‌عنوان یک عبرت‌دهنده یاد می‌کردند. اگر شما از ابتدا با یک پیش‌فرض به‌ سراغ تاریخ بروید و بخواهید پیامی را ارائه دهید، طبیعتاً نمی‌توانید به تاریخ مسلط شوید. وقتی این اتفاق بیفتد، شاید موقتاً پیامی ارائه دادید؛ اما آن عبرت‌گیری صورت نگرفته است. من موقعی که اثر را می‌نوشتم با وجود این‌که وحید افراخته، شخصیت بسیار منفوری بود، از ابتدا با پیش‌قضاوت به‌ سراغش نرفتم. برای همین او در ابتدا برای من یک قاتل جانی نبود بلکه صرفاً یک مورد پژوهشی بود که باید درست به آن می‌پرداختم. نتیجه‌گیری را هم بر عهده مخاطب گذاشتم. اما بالاخره هر اثری روی مخاطبش تأثیری خواهد داشت. اگر بخواهم از این منظر به شما پاسخ دهم، باید بگویم که یک فرد عمل‌گرا اگر به شبه‌عقلانیت تکیه دهد و از اخلاق دور شود، ممکن است به جایی برسد که تبدیل به یک هیولای عجیب‌‌غریب شود. وحید افراخته یک فرد عمل‌گرا بود و برای ترورها و آدم‌کشی‌هایش توجیهاتی می‌آورد. از منظر اخلاقی می‌بینیم که اتفاقی رخ داده که بین او و مسائل اخلاقی فاصله انداخته است. من در این اثر می‌خواستم بگویم حتی آدمی که فصل زمستان لباسش را درمی‌آورد و به یک کودک کار می‌دهد، اگر از اخلاقیات فاصله بگیرد، می‌شود یک وحید افراخته.[۴]

کتابی مستند با حالت روایی

کتاب حالت روایی دارد، داستانی است و بخش‌های عمده‌ای از کتاب بحث می‌کند، گفت‌وگو می‌کند، رفت‌و‌برگشت و چالش دارد و خواننده را خسته نمی‌کند.[۸]

اثری مورد توجه مورخین و پژوهشگران

کتاب «من اعتراف می‌کنم» به دلیل ارائه اطلاعات دست‌اول از تاریخچه سازمان مجاهدین خلق و همچنین اعترافات وحید افراخته، مورد توجه مورخین و پژوهشگران قرار گرفته است.[۵]

نقد و بررسی اثر

پادزهری در مقابل مجاهدین

نویسنده در این کتاب به‌دنبال پادزهری بوده تا مخاطب دیگر جذب تبلیغات سازمان نشود‌، او با واکاوی اسناد تاریخی و اعترافات «وحید افراخته» تلاش داشته است ریشه‌های این سازمان را هدف قرار دهد.

جوایز و افتخارات

اختتامیه و مراسم اهدا جایزه ادبی جلال آل‌احمد. تهران. دی ۱۴۰۲

نشست‌های برگزار شده درباره اثر

نشست نقد و بررسی کتاب «من اعتراف می‌کنم». مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران. ۳۰خرداد ۱۴۰۲
  • میزگرد بررسی و نقد کتاب من اعتراف می کنم؛ ۱ شهریور۱۴۰۲ در خبرگزاری کتاب ایران[۱۱]
  • نشست معرفی کتاب «من اعتراف می کنم»؛ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ در سرای کتاب سی‌و‌پنجمین نمایشگاه کتاب تهران[۱۲]
  • نشست نقد و بررسی کتاب «من اعتراف می‌کنم»؛ ۳۰ خرداد ۱۴۰۲ در مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران[۱۳]
  • نشست نقد و بررسی کتاب «من اعتراف می‌کنم»؛ ۲۱ بهمن ۱۴۰۳ در سرای اهل قلم خانه کتاب و ادبیات ایران[۱۴]

اظهارنظرها درباره اثر

مصطفی اسدزاده؛ نویسنده و پژوهشگر

ماحصل روزنامه‌نگاری

احمدرضا کریمی؛ نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ و عضو سابق سازمان مجاهدین خلق

یکی از وجوه مثبت کتاب بی‌طرفی نویسنده در بیان زندگی وحید است

حسین تقوایی؛ کارشناس مسائل امنیتی

وحید در بحرانِ هویت، گیر کرده بود

خوشبختیان؛ عضو سابق سازمان مجاهدین خلق و از منتقدان جدی کتاب

این کتاب همه‌­ وحید نیست

برشی از متن کتاب

وحید افراخته بعد از مدت کوتاهی نه‌تنها از درون می‌شکند و اعتراف می‌کند، بلکه به همکاری همه‌جانبه‌ای با رژیم دست می‌زند به نحوی که حتی در قامت بازجوی ساواک نیز ظاهر می‌شود.

□□□

در فرهنگ سیاسی معاصر به بیرون راندن ناسازگاران و مسئله‌داران یک حزب سیاسی یا دولت و یا ارگانی دیگر «تصفیه» گفته می‌شود. کاربرد بیشتر این اصطلاح، به‌خصوص با اضافه کلمه «تشکیلاتی» مربوط به سازمان‌ها و احزابی می‌شود که به‌طور عام بر خطوط مارکسیستی، لنینیستی و به‌طور خاص بر مشی استالینیستی مبتنی باشند. سازمان مجاهدین خلق ایران از برجسته‌ترین جریان‌ها و ساختارهایی محسوب می‌شود که حذف و «تصفیه» را جزو اصول سازمانی خود قرار داده و آن را تحت هر شرایطی جامه عمل پوشانده است. در این تشکیلات در دوران پیش‌از پیروزی انقلاب اسلامی، وقتی فردی به تشخیص مسئول خود و رده‌های بالا از اصول ایدئولوژیک و سیاسی و تشکیلاتی سر باز می‌زد و برخوردهای متداول نیز قادر به اقناع وی نبود، مراتب تصفیه تشکیلاتی روی او اعمال می‌گشت.

□□□


در وهله نخست مسئولیت‌هایش گرفته و برای اصلاح نقاط ضعفش به کارگری اعزام می‌شد و در مرحله بعد از تشکیلات اخراج و در صورت لزوم حذف می‌شد. مرحلۀ حاد «تصفیه تشکیلاتی»، «قتل»، «تصفیه خونین» یا «تصفیه فیزیکی» نام دارد. افراخته در میان اعترافات خود به چندین مورد از قتل‌های اعضای خودی اشاره می‌کند که برخی از آن‌ها در طبقه خونین جای می‌گیرد.

مشخصات کتاب‌شناختی

«من اعتراف می‌کنم» اثر محمد رحمانی در ۹۶۰ صفحه، در قطع رقعی با جلد شومیز، در سال ۱۴۰۱ توسط انتشارات ایران چاپ شده است. چاپ چهارم این اثر سال ۱۴۰۲ در بازار عرضه شده است.

نوا، نما، نگاه

نشست معرفی کتاب «من اعتراف می‌کنم». سرای کتاب سی‌و‌پنجمین نمایشگاه کتاب تهران. ۲۳اردیبهشت ۱۴۰۳

«من اعتراف می­‌کنم» زندگی و زمانه وحید افراخته، عضو مرکزی سازمان مجاهدین خلق. مؤسسه ایران. ۲۹بهمن ۱۴۰۲

گفت‌و‌گو با محمد رحمانی نویسنده کتاب من اعتراف می­کنم. برنامه ققنوس رادیو فرهنگ. ۱۶ دی ۱۴۰۲

من اعتراف می­‌کنم به روایت محمد رحمانی . انستیتو ایران. ۱ اسفند ۱۴۰۲

«من اعتراف می­‌کنم» زندگی و زمانه وحید افراخته، عضو مرکزی سازمان مجاهدین خلق. مؤسسه ایران. ۲۹ بهمن ۱۴۰۲

نشست بررسی کتاب «من اعتراف می‌کنم». شبکه کتاب. دی ۱۴۰۳

گزارش‌های تصویری نشست نقد و بررسی کتاب «من اعتراف می‌کنم». خانه کتاب و ادبیات ایران. ۲۱ بهمن ۱۴۰۳

پانوشت

  1. «من اعتراف می‌­کنم به چاپ سوم رسید».  خبرگزاری کتاب ایران. ۱۱ تیر۱۴۰۳
  2. «کتاب من اعتراف می‌­کنم». کتاب رسان. بی­تا. دریافت شده در ۹ آذر ۱۴۰۳
  3. «من اعتراف می­‌کنم». سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران. بی‌تا. دریافت شده در ۹ آذر ۱۴۰۳
  4. پرش به بالا به: ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ۴٫۵ ۴٫۶ ۴٫۷ «من اعتراف می‌کنم در گفت‌وگو با محمد رحمانی». کتاب نیوز. ۹ دی ۱۴۰۲
  5. پرش به بالا به: ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ««من اعتراف می‌کنم» را بایکوت کرده بودند». روزنامه جوان. ۱۰ دی ۱۴۰۲
  6. پرش به بالا به: ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ ۶٫۶ «رحمانی: در «من اعتراف می‌کنم» به‌دنبال پادزهربودم/ ۵ سال اجازه انتشار کتاب را نمی‌دادند». تسنیم. ۱۶ دی ۱۴۰۲
  7. ««من اعتراف می‌کنم» راوی منصفانه منافقین». خبرگزاری آنا. ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
  8. ««من اعتراف می‌کنم» راوی منصفانه منافقین». خبرگزاری آنا. ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
  9. «برگزیدگان شانزدهمین دوره جایزه جلال معرفی شدند». خبرگزاری جمهوری اسلامی. ۶ دی ۱۴۰۲.
  10. «برگزیدگان چهل‌ویکمین جایزه کتاب سال معرفی شدند». خبرگزاری مهر. ۱۸ بهمن ۱۴۰۲
  11. «میزگرد من اعتراف می­‌کنم». خبرگزاری کتاب ایران. ۱ شهریور۱۴۰۳
  12. «نشست معرفی کتاب من اعتراف می­‌کنم». خانه کتاب و ادبیات ایران. ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
  13. پرش به بالا به: ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ ۱۳٫۳ «تعبیر خائن را برای افراخته به کار ببریم یا نه؟/ او به چه خیانت کرد». خبرگزاری مهر. ۳۱ خرداد ۱۴۰۲
  14. پرش به بالا به: ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ «کتابی که از سوی سازمان مجاهدین خلق بایکوت شد/ وحید افراخته ماحصل یک عمل‌زدگی است». ایبنا. ۲۳ بهمن ۱۴۰۳