ملاقات در شب آفتابی
ملاقات در شب آفتابی | |
---|---|
![]() | |
نویسنده | علی موذنی |
ناشر | قدیانی |
محل نشر | تهران |
تاریخ نشر | ۱۳۷۴ |
تعداد چاپ | چاپ سیزدهم در ۱۴۰۱ |
شابک | ۹۷۸۶۰۰۰۸۱۸۳۴۰ |
تعداد صفحات | ۱۵۲ |
موضوع | رمان دفاع مقدس |
زبان | فارسی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
«ملاقات در شب آفتابی» رمانی به قلم علی مؤذنی است که به روایت خاطرات چند ایثارگر دفاع مقدس در زمان جنگ تحمیلی میپردازد. این اثر در سال ۱۳۷۴ توسط انتشارات قدیانی در تهران به چاپ رسیده است. در سومین دوره کتاب سال دفاع مقدس از این رمان تقدیر شد.
«ملاقات در شب آفتابی» رمانی به قلم علی مؤذنی است که داستان زندگی «کریم صفایی» را روایت میکند. کریم صفایی، دفتردار آموزش و پرورش، هشت سال است که با پروین ازدواج کرده و دو دختر به نامهای لیلا و سهیلا دارد. او امور زندگیاش به سختی میگذرد و همین عامل، موجب مشاجرات لفظی بین او و همسرش میشود. تا اینکه یکی از دوستانش به او نوار مصاحبه با جانبازان را میدهد و او مشغول به پیاده کردن نوارهای ضبط شدهای از خاطرات چند جانباز دفاع مقدس میشود. این کتاب فرایند تهیه خاطرات تا یافتن چند نفر از ایثارگران و رساندن آنها به یکدیگر را در بر دارد. داستان فراز و فرودهای متعددی دارد که در قالب پیاده کردن نوار خاطرات جانبازان جلو میرود. کتاب به صورت مستقیم به خود جنگ نمیپردازد، بلکه سعی میکند بیشتر بر شخصیتها تأکید کند و تأثیر جنگ را بر آنها نشان دهد. این اثر در ۲۳ فصل تنظیم شده است.
خلاصه اثر

کریم صفایی شخصیت اصلی و راوی این داستان است. او که کارمند آموزش و پرورش است، درگیر مشکلات اقتصادی بسیاری است و این مسئله باعث مشاجره و بحث بین او و همسرش میشود. پیاده کردن صوت مصاحبه جانبازان کاری است که به کریم پیشنهاد میشود تا مزدی دریافت کند و کمک حالش در بحث مالی باشد. او نوارها را به خانه میبرد و همسرش با شنیدن این خبر خوشحال میشود.
اولین نوار، صدای جانباز ریاحی است و دو نوار بعدی، نوارهای مصاحبه با جانباز ساغری است. کریم، گفتگوی جانباز ساغری را با دقت پیاده میکند، جملات اضافی، تکراری و بیمعنی را حذف میکند و کار را تحویل میدهد. او علاوه بر پیاده کردن مصاحبهها، بازنویسی نیز انجام داده است و این باعث میشود تا دوستش مصاحبهی دیگری را به او بدهد. مصاحبه بعدی مربوط به خاطرات جانباز کیانی است. کریم درخلوت به جانباز ساغری میاندیشد که برای خنثی کردن مین، فرماندهاش را از محل دور کرده بود، تا به او آسیبی نرسد. صفایی با دنیای کیانی و ساغری الفتی مییابد و با آنها مأنوس میشود. صفایی پس از مأنوس شدن با ساغری و کیانی، متن مصاحبه علی اکبرحسینی را بازنویسی میکند.
او با مقایسه زندگی شخصی خودش با آنها متوجه میشود که هرکس به قدر لیاقت و شایستگیاش از دنیا و آخرت بهره میبرد و لابد همسر او، بازتاب خود اوست که اینگونه رفتارهای زشت و آزاردهندهای دارد. اما در این بین اتفاق جالب دیگری میافتد. صفایی پس از اینکه هر دو مصاحبه کیانی و حسینی را میخواند، پی میبرد که آنها گمشده یکدیگرند که آرزوی دیدار هم را دارند. آدرس هر دو آنها را میگیرد و غروب هنگامی، حسینی و کیانی در منزل حسینی پس از سالها و با تلاش صفایی، یکدیگر را در آغوش میکشند.[۱]
داستان کتاب از چهار بخش تشکیل شده است؛ در بخش اول که شامل چهار فصل است، با زندگی شخصی به نام كریم صفایی که کارمند آموزش و پرورش است، آشنا میشویم.
بخش دوم داستان که مشتمل بر نه فصل است، مربوط به مصاحبه جانباز، حجت كیانی است. در این مصاحبه، كیانی، از زندگی، چگونگی ورود به جبهه و جانباز شدن و از دست دادن قدرت بیناییاش صحبت میكند.
بخش سوم که شش فصل دارد، به مصاحبه با جانباز دیگری با نام اصغر حسینی را میپردازد.
بخش چهارم در چهار فصل تنظیم شده است؛ در این بخش، كریم صفایی كه مصاحبههای ضبط شده حجت کیانی و اصغر حسینی را پیاده کرده، متوجه آشنایی و نقطه مشتركی در گفتوگوهای كاملا مستقل آنها شده و تصمیم میگیرد پس از سالها ملاقاتی را ترتیب دهد تا این دو همدیگر را ملاقات کنند. در کل این داستان، شامل ۲۳ فصل است.[۲]
درباره نویسنده

علی مؤذنی (زاده ۱۳۳۷) داستاننویس، نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس ایرانی است. او لیسانس ادبیات نمایشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران دارد و از جمله نویسندگانی است که کار نوشتن را به شکل حرفهای دنبال میکند. وی در عرصه داستان کوتاه، رمان، داستان بلند، نمایشنامه و فیلمنامه قلم میزند. در حوزه فیلمسازی نیز شش تلهفیلم برای تلویزیون ساختهاست. اغلب آثار وی با اقبال منتقدان و مخاطبان روبرو شده و جوایزی را نیز کسب کردهاست.
آثار:
مجموعه داستان کوتاه
- کلاهی از گیسوی من؛
- دلاویز تر از سبز؛
- حضور؛
- قاصدک؛
- شعر به انتظار تو.
داستان بلند
- کشتی به روایت طوفان؛
- دوستی؛
- سفر ششم؛
- بشارت.
رمان
- نوشدارو؛
- نه آبی نه خاکی؛
- ملاقات در شب آفتابی؛
- ظهور انتشارات نیستان؛
- ارتباط ایرانی؛
- مأمور چاپ اول؛
- خوش نشین؛
- دوازدهم؛
- آپارتمان روباز.
نمایشنامه
- کیسه بکس؛
- هاقیل؛
- دریایی؛
- مفرد مذکر غایب؛
- خورشید از سمت غروب.
فیلمنامه
- مسیحایی، شرکت چاپ و نشر بینالملل، چاپ اول ۱۳۸۹؛
- سریال شب چراغ (پنج جلد)، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۴؛
- ملیکا شرکت چاپ و نشر بینالملل، چاپ اول، ۱۳۸۹.
فیلمهای تلویزیونی
- تلهفیلم انتقام سیما فیلم، ۱۳۸۰؛
- تلهفیلم هفتاد و سومین تن، شبکه دو، ۱۳۸۲؛
- تلهفیلم تفتیش سیما فیلم، ۱۳۸۳؛
- تلهفیلم آپارتمان سیما فیلم، ۱۳۸۴؛
- تلهفیلم یک پله پایینتر شبکهٔ یک، ۱۳۸۷؛
- تلهفیلم یک گوشهٔ پاک و پر نور شبکهٔ یک، ۱۳۸۷.[۳]
نظر نویسنده درباره اثر

ادعای واقعی بودن کتاب در مقدمه، ادعای کریم صفایی است
در مقدمه کتاب گفته شده که شخصیتهای کتاب واقعی بوده و خیالی نیستند. در واقع رمان میخواهد با این پیشانی نوشت بگوید جانبازهایی که در این رمان حضور دارند، تکثیر شده جانبازانی هستند که در جامعه ما زندگی میکنند.[۴]
خارج کردن جنگ از روایتی صرفا مردانه
در آن سالها سه،چهار داستانی درباره جنگ نوشتم، تلاشم این بود که جنگ را از یک پدیده صرفا مردانه که در جبههها اتفاق میافتد، خارج کنم. دوست داشتم تاثیرات جنگ را به صورتهای مختلف در خانواده نشان بدهم. ملاقات در شب آفتابی هم این هدف را دنبال میکرد.[۴]
سه روایت زنانه در کتاب
در این رمان زن به سه صورت حضور پیدا کرده، یکی در صورت همسر کریم صفایی است که تحمل زندگیای را که هیچ یک از رویاهایش در آن محقق نمیشود، از خود گذشتگی میداند.
زن بعدی، همسر جانباز کیانی است. او با آنکه دختری زیبا بوده و خواستگاران فراوانی هم داشته، با جانباز کیانی که چشمانش را در جنگ از دست داده ازدواج میکند و سومین زن همسر جانباز حسینی است. او صراحتاً به شوهرش اعلام میکند دوست دارم شهید شوی! مخاطبان کتاب یقه مرا میگرفتند و میگفتند کدام زنی حاضر است شوهرش برود شهید شود! میگفتم این را که من از خودم نمیگویم. دیدهام، یکی دو تا هم ندیدهام؛ زنهایی که در همراهی با همسرشان به مفاهمهای میرسیدند که خواست شوهر را خواست خود میدانستند و تبعات شهادت او را به جان میخریدند.
سه تا زن در سه موقعیت مختلف که نقشهایی متفاوت از خود بروز میدادند. پس ما جلوههایی از موجودیت زن را در ساختار رمان میدیدیم. آنها در سلوکشان به چنان مرتبهای میرسیدند که زیباییشان را نثار میکردند یا با آمادگی برای شهادت همسرشان حاضر بودند بارِ سنگین زندگی را بر دوش بکشند. از این زنها در دهه شصت تا اواسط دهه هفتاد زیاد میدیدیم.[۴]
نشان دادن تاثیر وضعیت اقتصادی بر زندگی قشر معلم
انتخاب کریم صفایی، ورودی بود به درون زندگی قشر معلم و تاثیر وضعیت اسفبار اقتصادی بر زندگی آنها. آنچه میان کریم صفایی و همسرش میگذرد، بازتابی از همین شرایط است، شرایطی که باعث میشود کریم صفایی زندگی خانوادگیاش را همسو با میدان جنگی ببیند که سطحش مینگذاری شده است.[۴]
نقد و بررسی اثر

عنصر تصادف در پاسخ به چراها
در «ملاقات در شب آفتابی» هر چند شرایط علت و معلولی دقیقی برای پیرنگ رمان تدارک دیده نشده، ولی عنصر تصادف و یکبارگی انجام اتفاقها، سهم مهمی از پاسخگویی به چراهای وقایع را به دوش میکشد. نویسنده با خلق شخصیتهای توانمند و به یادماندنی، اعتقادات قلبی خود را به مخاطب القا میکند.[۱]
دور شدن از کلیشه
روایت «ملاقات درشب آفتابی» به شیوه نویی پیریزی شده است. صفایی کلیت قصه را روایت میکند. زندگی خصوصی و مشاجراتش با همسری برونگرا و متوقع، چاشنی وقایع اصلی میشود و همسرش که در ابتدا فقط فکر مادیات است، رفته رفته به دنیای جدید صفایی، وارد میشود. استفاده از همین تمهید، داستان را از حالت کلیشهای شدن دور نگه داشته است. داستان، شخصیت محور است، و نویسنده از آوردن اشخاص ناکارآمد پرهیز میکند.[۱]
عنوان کتاب
نویسنده در انتخاب عنوان داستان نیز هوشمندانه کار کرده است. ملاقات درشب آفتابی، اشاره دارد به شب عملیاتی که کیانی نابینا، حسینی را بر دوش میکشد. قرار میشود که حسینی چشم کیانی باشد، اما چند لحظه بعد، از شدت خونریزی بیهوش میشود و جانباز کیانی با قدرت ایمان و توکل بر خدا به تنهایی از میان موانع و مهمات میگذرد تا به نیروهای خودی میرسد و به زعم موذنی این توفیق جز در شبی آفتابی ممکن نمیشود.[۱]
نمایش تأثیر جنگ بر افراد
در داستانهای موذنی، مشکلاتی که برای شخصیتها به وجود میآید، طوری ساخته و پرداخته میشوند که هر مشکلی به گونهای تعبیر و تفسیر میشود که انگار هیچ کس واقعاً دچار مشکل نیست. در واقع آنچه در این داستانها مهم ترسیم میشود، نحوهی برخورد با مشکل است، نه خود آن. داستانهای مؤذنی، داستانهایی نیست که مشخصاً به خود جنگ بپردازد، بلکه سعی میکند بیشتر بر شخصیتها تأکید کند و تأثیر جنگ و کشمکش درونی و بیرونی آنها را نشان دهد.[۱]
پویشهای مطالعاتی

رمان «ملاقات در شب آفتابی» به قلم علی مؤذنی در میان کتب معرفی شده در پنجمین پویش مطالعاتی «روشنا» حضور داشته است.[۵]
اظهارنظرها درباره اثر
محمدرضا سرشار؛ نویسنده و پژوهشگر و منتقد ادبی
این کتاب، رمان نیست
« | چنین نوشتهای را، در معنی دقیق و فنی کلمه، نمیتوان رمان نامید. نوشته مذکور نه تنها زمان نیست، بلکه در کل، حتی به عنوان یک داستان نیز دارای اشکالهایی جدی در ساخت و پرداخت است. | » |
داستانی بیدر و پیکر
« | پیرنگ ملاقات در شب آفتابی فوقالعاده بیدر و پیکر، مست و مخدوش است. به طوری که اگر ادعا کنیم عملاً فاقد پیرنگ فنی و حساب شده داستانی است، سخنی به گزاف نگفتهایم. اضافه بر آن، اساس و محور همین پیرنگ ابتدایی و مخدوش نیز بر «تصادف» استوار است. استفاده از این مقدار تصادف در چنین ابعاد و جنبههایی در یک داستان واقعگرا پذیرفته نیست و اینها مواردی است که پایه و اساس داستان را سست میکند. | » |
شخصیت اصلی داستان نامشخص است
« | ملاقات در شب آفتابی گرفتار مشکل فقدان شخصیت اصلی و محوری یا تذبذب نویسنده در این مورد است. به راستی، شخصیت اصلی این نوشته چه کسی است؟ آیا کریم صفایی است؟ آیا جانباز حجت کیانی است؟ آیا جانباز اکبر حسینی است؟ | » |
لحن کتاب
« | لحن این کتاب در مواردی متعدد -با توجیه و بیتوجیه- از حالت داستانی خارج میشود و گاه حالتی شاعرانه به خود میگیرد. | » |
بخشهای قابل توجه کتاب
« | نکات جالب توجه در این نوشته، تنها دو مورد است: یکی همان نحوه روبهرو شدن این دو رزمنده جانباز با هم در جبهه که به اعتقاد من نیمی از زیبایی فعلی موجود در نوشته مربوط به آن است. نیم دیگر زیبایی نهفته در این نوشته مربوط به فصل آخر، یعنی صحنه ملاقات مجدد این دو جانباز با یکدیگر و بازسازی همان صحنه برخورد آن دو با هم در جبهه و برگشتنشان به طرف نیروهای خودی است. این قسمت شاعرانه، قاعدتاً ساخته و پرداخته ذهن نویسنده است. ضمن آنکه هوشمندی او در زمینه چنینی لازم برای این صحنه آخر بوده که به پدید آمدن آن منجر شده است. آقای مؤذنی با فراهم آوردن آن رشته ارتباطی بین این دو جانباز و سپس ایجاد واسطهای به نام بازنویس کریم صفایی، برای ایجاد ارتباط مجدد بین این دو، مقدمات فراهم آمدن صحنه زیبا و تأثیرانگیز پایانی را فراهم کرده است. | » |
وارد کردن عناصر بیجا در داستان
« | نویسنده با وارد کردن بیجا و بدثمر بخشهایی از زندگی خصوصی شخص بازنویس در نوشته و شرح بخشهای زاید بسیاری از زندگی این دو جانباز از موضوعی که به شکل فعلی میتوانست تبدیل به یک داستان کوتاه بلند شستهرفته یا احیاناً با کار خلاقه بیشتر نویسنده شود، را تحت تأثیر قرار داده است. | » |
داستان جذابیتی برای مخاطب ندارد
« | ملاقات در شب آفتابی، جز در آن دو صحنه قابل توجه کتاب، جذابیت و انگیزش خاصی برای خواننده اهل مطالعه داستان ندارد و به خلاف تصور نویسنده، خواننده را به کشف تازهای از خود نمیرساند. بخش عمده این موضوع به ساختمان غیرفنی (غیر دراماتیک) و معمولی و پیشپاافتاده بودن قسمت اعظم مطالب مطرح شده در نوشته برمیگردد. اما بخشی قابل توجه از آن نیز دقیقاً مربوط به پرداخت اثر است. به راحتی قابل تشخیص است که نویسنده در قسمت اعظم این کتاب، راحتترین و بیدردسرترین شیوه را برای پرداخت نوشتهاش انتخاب کرده است. در کل، و حتی بخشهایی که عمدتاً با حضور کریم صفایی در صحنه است و ظاهراً به نظر میرسد پرداخت داستانی دارند، نوشته حالتی کاملاً روایتی دارد. | » |
بلقیس سلیمانی؛ داستاننویس و منتقد ادبی
انتقاد از قالب رمان
« | حجم بسیاری از این اثر را، مصاحبههای حجت كیانی و اصغر حسینی در برگرفته كه همین موضوع انتقاد برخی كارشناسان را مبنی بر رمان نبودن قالب آن، به دنبال داشته است. این در حالی است كه به اعتقاد عدهای دیگر، هدف علی موذنی از كاربرد این شیوه، استفاده از ساختاری جدید برای موضوعی قدیمی بوده است. | » |
محور اصلی رمان
« | محور اصلی رمان «ملاقات در شب آفتابی» تاثیر برخورد دو جانباز بر نفر سوم یعنی كریم صفایی است. چگونگی شكلگیری یك داستان، سوژه این اثر شده و علی موذنی، چگونگی نوشته شدن یك داستان و نویسنده شدن یك نویسنده را نمایان كرده است. | » |
در حماسه باید از تخیل استفاده شود.
« | نویسنده در این اثر، بر واقعی بودن شخصیتها و تقابل واقعیت و تخیل تاكید دارد. در حالی كه درباره یك قهرمان، باید از فُرم حماسی استفاده شود. ما در واقعیت تغییر ایجاد میكنیم، چون واقعیت به تنهایی نمیتواند عامل شكوه یك پدیده باشد. | » |
نثر، ریتم كندی دارد
« | نثر، ریتم كندی پیدا كرده و بدون هرگونه جاذبه و كششی، كلمات، چهره حماسی خود را از دست دادهاند. | » |
سیر نویسنده شدن كریم صفایی ضربهای به بدنه اصلی داستان وارد نمیكند
« | در قسمتهایی از این اثر، سیر نویسنده شدن كریم صفایی و چگونگی جدال وی با ویراستار، منتقد و نظریهها ادبی دیده میشود كه با فرض محور بودن بخش دیدار دو جانباز پس از سالها، حذف این بخشها، ضربهای به بدنه اصلی داستان وارد نمیكند. | » |
تصادفها سبب شكلگیری این داستان شدهاند
« | تصادفها سبب شكلگیری این داستان شده اند. به عبارتی ممكن است هر چیزی اتفاق بیفتد، اما باید دید كه این وقایع در جهان داستان با منطق همراهاند یا خیر؟ برای مثال، در این كتاب دو رزمنده در منطقه عملیاتی تصادفا برخورد میكنند، تصادفا در یك روز با یكی در تهران و دیگری در شهرستان مصاحبه میشود، تصادفا كریم صفایی هر دو نوار مصاحبه را پیاده میكند و تصمیم میگیرد داستانی درباره این حوادث بنویسد. | » |
رمان مطابق پسند ذهن مخاطب پابان خوشی دارد
« | در این رمان، مطابق پسند ذهن مخاطب همه چیز سر جای خود قرار گرفته و پایان خوشی را رقم زده است. این در حالی است كه امروزه میگویند، وظیفه ادبیات داستانی، ایجاد انسجام در ذهن مخاطب نیست. بلكه باید ذهن را دچار سوال كند تا خواننده هر پایانی كه بخواهد رقم بزند و در رمان سهیم باشد. | » |
رحیم مخدومی؛ نویسنده و معلم
ملاقات در شب آفتابی، بوی کهنگی نمیدهد
« | این اثر قصه بکری دارد. با اینکه خیلی از نگارش آن گذشته است، این سوژه هنوز بوی کهنگی نمیدهد. به نظرم یکی از دلایل این تازگی این کتاب به ابتکار و خلاقیت نویسنده در طرح متفاوت داستانی بازمیگردد. خاطرات دفاع مقدس غالباً یا مستندنگاری میشود یا با قالبریزی در پیرنگهای تجربه شده و تکراری تبدیل به داستان میشود. هنر نویسنده این کتاب، ارائه عین مصاحبه در کپسول داستان است. | » |
«ملاقات در شب آفتابی» از زیر آوار شعارینویسی گریخته است
« | معمولاً این قبیل کارها متهم به شعارینویسی میشوند؛ زیرا متن مصاحبه یا خاطره به راحتی در دل داستان هضم نمیشود. اما مؤذنی رندانه از زیر آوار شعارینویسی گریخته و توانسته ضمن دفاع از ارزشهای دفاع مقدس، رنگ شعارزدگی را از اثر خود بزداید. | » |
دو فصل طلایی داستان
« | داستان دو فصل طلایی دارد که هر دو به همان موضوعی پرداخته که قصه اصلی را به خود اختصاص دادهاند؛ آن اقدام غرورآفرین دو جانباز است که هر دو در راه مساعدت به هم به وحدت میرسند. اما به دلیل خوابیدن یکی، وحدت گم میشود تا این که با پیدایشی دوباره به اوج درخشش خود نائل میشود. | » |

وجیهه علیاکبری سامانی؛ نویسنده و منتقد ادبی
شیوه روایت نوین و جذاب در داستان
« | اولین نکتهای که در این اثر به چشم میآید، شیوه روایت داستان است که در زمان نگارشش شیوه نسبتا نو و البته جذابی بوده است. با اینکه حضور پررنگ راوی، یا همان «کریم صفایی» در اثر به چشم میخورد و باید آزاردهنده باشد. اما به دو دلیل این حضور و دخالت مستمر در خواننده زدگی ایجاد نمیکند؛ اول این که نویسنده از همان ابتدا تکلیفش را با مخاطب مشخص کرده است، از طرفی دیگر این حضور و دخالت مستقیم را در قالب راوی ماجرا یعنی «کریم صفایی» پیریزی کرده که اتفاقا شخصیت پردازی خوب و باور پذیری دارد که شعار نمیدهد و نقش بازی نمیکند. حتی در بیان جزییات زندگی شخصی و مشاجرات و اختلافاتش با همسرش. این احساس در خواننده ایجاد نمیشود که این نویسنده است که حرفها و نظراتش را به او دیکته میکند، بلکه از همان ابتدا با پردازش خوب شخصیت راوی، خودش را پشت سر او پنهان میکند. | » |
جلوگیری از ورود اشخاص و جزئیات ناکارآمد
« | «کریم صفایی» که کلیت قصه را روایت میکند، فقط در حد لازم وارد جزییات میشود. حشو و زواید کلیشهای و شعاری این دست کارها را به خوبی گرفته است. در این اثر، حتی از آوردن اشخاص ناکارآمد پرهیز میکند. البته برخی جاها نویسنده از این اصل تخطی کرده و قسمتهای حدیث نفس راوی، در بیان اختلاف نظر و دعواهای نویسندگان با ویراستاران و یا قسمتهایی که راوی مستقیما با خواننده وارد بحث میشود، قدری مکرر، مطول و خسته کننده شده است. | » |
آدرس اشتباه به مخاطب
« | ذکر این توضیح در ابتدای اثر: «کلیه اشخاص این کتاب خیالی نیستند و مولف بر خود واجب میداند که نشانی و شماره تلفن اشخاص حقیقی کتاب را در اختیار خوانندگان علاقهمند به ماجراهای واقعی قرار دهد» باعث ایجاد شک و تردید در واقعی یا تخیلی بودن اثر میشود. چرا که معمولا این توضیحات توسط نویسنده یا ناشر در ابتدای کار میآید که توضیحی اضافی بر اصل داستان است و معمولا حقیقی است. اما اینجا با ذکر نام «کریم صفایی» یعنی راوی و شخصیت اصلی اثر، باعث سردرگمی در مخاطب میشود. در واقع ترفند نویسنده این بوده که داستان با این جملهها شروع شود تا واقع نمایی اثر موثرتر شود، اما در واقع آدرس نادرست و اشتباهی به مخاطب داده است. | » |
نثر روان داستان
« | نثر داستان ساده و روان و بدون تکلف است. نوع نگارش و نثر و روایت نویسنده، ارتباط خوبی با مخاطب برقرار میکند. اما در جایی از متن، ناگهان نوع دیالوگها تغییر پیدا میکند و سنگین و شاعرانه میشود و خواننده درک نمیکند چرا باید آن قدر کتابی و سنگین باشد. | » |
ناهماهنگی در شخصیتپردازی
« | در این کتاب، ناهماهنگیهایی در شخصیتپردازیها دیده میشود؛ مثلا در مورد «پروین» اصلا آن تحول پایانی اثر با شخصیتی که راوی در طول کار به ما نشان داده، منطبق نیست. مشخص نمیشود چطور و چرا یکباره خصومتهایش علیه همسرش محو میشود و با روی خوش از مهمانانش پذیرایی میکند. | » |
ضربه بزرگ به پیرنگ داستان
« | از همان ابتدای داستان، راوی یا نویسنده یا همان کریم صفایی، شمشیر را علنا علیه زنان از رو بسته! و به نظرم این مرزبندی بین همسران جانباز و همسر یک فرد عادی و چنین سیاه و سفید نشان دادن مطلقشان، اصلا درست نیست و ضربه بزرگی به پیرنگ زده است. | » |
توصیفات خوب در داستان
« | داستان توصیفات خوبی دارد. توصیف حوادث قبل و بعد از نابینا شدن «کیانی»، و صحنههای مربوط به جانباز شدن «حسینی» ملموس، طبیعی و اثرگذار است تا حدی که خواننده در تجربه عینیِ نویسنده، شک میکند. | » |
میثم رشیدی مهرآبادی؛ خبرنگار
محدودیتهای زمانی در ملاقات در شب آفتابی
« | کتاب حدود ۲۰ سال پیش نوشته شده و ادبیات و نوع نگاهش، مناسب همان سالها بوده است. اوایل دهه ۷۰ اگر چه فاصله زیادی از دوران جنگ تحمیلی نگرفته بودیم، اما اطلاعات محدودی از ظرافتهای این نبرد در دست بود و هنوز رزمندگان و بازماندگان این جنگ، آنچنان که باید و شاید به سلاح قلم، آراسته نشده بودند. متون کمی درباره سبک زندگی نوشته شده بود و کتابهایی به قوت کتابهای امروز که حاوی خاطرات ناب و جذاب دفاع است، در دسترس نبود. شاید همین خلأ و کمبود باعث میشود که کارشناس ممیزی کتاب در ارشاد با دیدن این داستان، آنگونه منقلب شده و اشک از گونههایش ببارد که به تعبیری از خود بیخود شده و مجوز نشر کتاب را در لحظه صادر کند. ذکر این نکته به معنای نادیده گرفتن ویژگیهای این داستان در زمانه خود نیست. بیشک در آن سالها، میتوان چنین بازخوردهایی را نیز شاهد بود. | » |
با ورود شخصیتهای زائد سعی شده بر حجم کتاب افزوده شود
« | «ملاقات در شب آفتابی» را داستان کوتاهی میدانم که با ورود شخصیتهایی بیکارکرد، بر حجمش افزوده شده تا به حجم یک کتاب مستقل برسد. اساسا رمان، حاصل زندگیهای پر هیاهو، ماجراهای پیچیده و سرگذشتهای پرفراز و نشیبی است که حداقل در حجم نیز به حدی میرسد که بتوانیم نام آن را رمان بگذاریم. این در حالی است که «ملاقات در شب آفتابی»، داستان کوتاهی است که دو شخصیت اصلی دارد که آنها هم دو رزمنده معمولی در گوشهای از صحنه بزرگ جنگ هستند. | » |
استفاده از نشانههای ناشناخته در داستان
« | استفاده نویسنده از نشانههایی که در آن دوران (آغازین سالهای دهه ۷۰) در بین مردم، شناخته شده نبوده و یا لااقل فراگیر نبوده، جای سئوال دارد. استفاده از «پیپ»، «سوارکاری» و «کاناپه»، با فضای داستان در آن روزها اصلا سنخیتی ندارد و خواننده را برای بازسازی فضای موجود، دچار سردرگمی میکند. | » |
همکلامیهای ضعیف و اضافی نویسنده با ویراستار
« | همکلامیهای نویسنده با ویراستار در میانه داستان، گاهی آنقدر طولانی است که حوصله را سر میبرد. این همکلامیها، نه داستان را پیش میبرد و نه آنقدر قوی است که وجه ادبیاش بچربد. گاهی هم به شدت دچار شعارزدگی میشود و آن صفحات از کتاب را به حد یک مقاله ساده دانش آموزی تقلیل میدهد. | » |
عدم استفاده از لحن مناسب برای جانبازان
« | عدم استفاده از لحن مناسب برای جانبازان این داستان، باورپذیری متن را به شدت کاهش داده است. خواننده از روی گفتههای جانباز کیانی و جانباز حسینی، به سطح سواد، فرهنگ، شعور اجتماعی و ... آنها پی نمیبرد. گاهی نیز انتخاب جملات، آنقدر با سکته و دستانداز است که آدم باورش نمیشود این جملات از دهان یک جانباز با آن حال و هوا صادر شده باشد. در نهایت نویسنده در ابتدای داستان، واقعی بودن شخصیتهای داستانش را از قول کریم صفایی بیان میکند که معلوم نیست خود او شخصیتی حقیقی است یا مجازی. این نکته، باورپذیری داستان را تا حد زیادی زیر سئوال میبرد. | » |
حاتم ابتسام؛ داستاننویس و فیلمنامهنویس
روایت و زاویهدید «ملاقات در شب آفتاب» چشم من را گرفت
« | بیشتر از هر چیز فرم این اثر چشم من را گرفت. ترکیبی و نوآورانه؛ نوآور در روایت و انتخاب زاویه دید، ترکیبی از زندگینامه خودنوشت، زندگینامه دیگرنوشت و مصاحبه که همگی در قالب داستانی بلند گنجانده شدهاند. در این میان ترکیبِ تضاد زیستِ راوی با شخصیتهایی که روایت میشوند به علاوه نوعی فاصلهگذاری برشتی، اثر را در مرحله فرم به یک وجهه خاص رساندهاند و مخاطب را به چالش میکشند. چالشی که در واقع ابتدا برای راوی رخ داده و با این فرم با مخاطب به اشتراک گذاشته میشود. اما همین ترکیبی بودن فرم اثر، نهتنها باعث به سختی افتادن نویسنده شده (که نتیجهاش ضعف در بیان جزئیات است) بلکه باعث دورشدن مخاطب از همذاتپنداری میشود. | » |
انقلاب در همسر راوی داستان
« | دیگر نقطه قوت اثر انقلابی است که نه در راوی، بلکه در همسر او رخ میدهد. تنها شخصیت کتاب که فراز و فرودی داستانی و دراماتیزه داشت همسر راوی است (پروین)، انقلابی که شروعش را با گریه او در انتهای داستان دیدیم. | » |
نوعی روانکاوی شخصیت با عینک داستان
« | نثر جناب مؤذنی نثرِ در خدمتی است ولی در این کار به علت رفت و برگشتهای روایت، کمی از دست دررفته است. بعضی تصویرسازیها و اصطلاحات عجیب و نچسب هستند و این را از واردنشدن نویسنده به جزئیاتِ فضاها میدانم. نویسنده بیشتر بر تحول شخصیتها از نظر روانی تکیه کرده است تا ترسیم جزئیات دیگر. نوعی روانکاوی شخصیت آن هم با عینک ادبیات داستانی در این کار دیده میشود که میتواند کتاب را به تمرین شخصیتپردازی برای نوآموزان داستاننویسی تبدیل کند. اینکه چه شد فلانی اینگونه شد و چگونه میشود کاری کرد که تغییر و تحول یک فرد منطقی به نظر برسد؟ تلاش نویسنده بر این کار سوای اینکه مهارت او را نشان میدهد، کار را تبدیل به یک گزارش روانکاوانه کرده است. | » |
برداشت اغراقآمیز از همسر راوی
« | درباره همسر راوی ما روایتی یکطرفه از او میخوانیم چه بسا این برداشت اغراقآمیز باشد. اما در جایی که واقعه نمایشی توصیف میشود؛ مثل گریهکردن زن. مسائلی که در انقلاب او، مؤثر بوده در داستان نقل شده است؛ یکی تعویض خانه که به گفته راوی در روحیه او اثر مثبتی گذاشته، دیگر اینکه مرد مدتی است که پول بیشتری در میآورد و از همه مهمتر کنجکاوی یک زن برای همدلی در چنین ماجرایی کافی است، تا او از ترشرویی به خوشرویی تغییر استراتژی بدهد. | » |
«پروین» گل سر سبد داستان است
« | بنده «پروین» را بهتر از باقی شخصیتها میبینم؛ این یعنی بقیه بدتر پرداخت شدهاند و «پروین» گل سر سبد است. از همه بدتر راوی است که دچار پرحرفی است. | » |
این داستان را ادای دین کسانی که پلی بودند بین جبههها و جامعه میدانم
« | این داستان را ادای دینی میبینم به تمام کسانی که پلی بودند بین ما و آنچه در جبههها گذشت، از مصاحبهگران تا پیادهکنندگان تا ویراستاران، کسانی که حتی گاهی پلی میشوند بین جبههایها. | » |
احسان رضایی؛ روزنامه نگار، منتقد ادبی و سردبیر مجله «کاغذرنگی»
از نظر فرم با داستان پختهای مواجه هستیم
« | نویسنده از سه خط داستانی موازی استفاده کرده است: داستان زندگی کریم صفایی، داستان جانباز حسینی و جانباز کیانی که خیلی خوب در نهایت سه تا خط را به هم مرتبط کرده است. یعنی از لحاظ فرم، به نظرم با داستان پختهای مواجه هستیم. | » |
شیوه روایت داستان
« | اما از لحاظ لحن و شیوه روایت، داستان فراز و فرود زیاد دارد. بخشهایی از داستان که مربوط به روایت اول شخص کریم صفایی است، معمولا طولانی و حوصله سر بر است. به علاوه شخصیت پردازی کریم صفایی هم ایراد دارد. در مجموع، بخشهایی از کتاب که روایت جانبازان است، داستان جاندارتر و سریعتری را شاهد هستیم تا بخشهایی که با کریم صفایی مواجه هستیم. این ناهمگون بودن بین لحن خطوط مختلف داستان، شاید ایراد اصلی کتاب باشد. | » |
قابلیت تبدیل شدن به اثری ضد زن
« | شخصیت همسر راوی، به شدت شخصیت منفی ترسیم شده که به یکباره و بدون دلایل منطقی و قابلقبول، متحول میشود. در واقع اگر ما شخصیت همسر جانباز کیانی را نداشتیم، رمان تبدیل به یک اثر ضد زن میشد. خواننده در این رمان برای درک تحول روحی پروین، همسر صفایی، قانع نمیشود. برای چنین اتفاق مهمی، که شاید به نوعی نتیجه کلی داستان است، باید بیشتر از اینها وقت گذاشته شود. | » |
جوایز و افتخارات
- اثر تقدیرشده در سومین دوره کتاب سال دفاع مقدس ویژه سالهای ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ در سال ۱۳۷۶.[۵]
نشستهای برگزار شده درباره اثر
- نشست نقد و بررسی رمان «ملاقات در شب آفتابی» بهصورت برخط در سال ۱۳۹۵. این نشست با حضور احسان رضایی، وجیهه علیاکبری سامانی، حاتم ابتسام و میثم رشیدی مهرآبادی برگزار شد.[۱۳]
- نشست نقد و بررسی «ملاقات در شب آفتابی» در تهران در سال ۱۳۸۹. هجدهمین جلسه از سلسله نشستهای «در جستجوی خاطره آفتاب»، با محوریت نقد این کتاب، با حضور بلقیس سلیمانی برگزار شد.[۱۱]
برشی از متن
هم من و هم زنم خیلی لذت میبردیم که به رزمندهها شام و ناهار بدهیم. برکاتش را در زندگیمان به خوبی احساس میکردیم. آنها میگفتند زحمت، من و زنم میگفتیم رحمت. برای همین بچهها اسم خانه ما را گذاشته بودند:«هتل اکبر با سرویس عالی». زحمات را زنم میکشید اما به اسم من تمام میشد. خدا حفظش کند، فرشته است. صدایم آن قدر بلند هست که بشنوی زهرا خانم؟
این احساس که بیشتر از آنکه نویسنده باشم، کنترلچی سینما هستم، مرا آزار میدهد چرا که میبینم خوانندگانی که تازه بلیت خریدهاند، در سالنی را باز میکنند که قهرمانان من بر پرده آن هنرنمایی میکنند و من از یک طرف خوشحال از اینکه بر تعداد خوانندگانم افزوده میشود، نور چراغ قوهام را در چشم تازهواردان میاندازم و آنها را به سوی صندلیشان هدایت میکنم؛ و از طرف دیگر ناراحت به این دلیل که آه و اوه خوانندگانی در میآید که نور چراغ قوه تمرکزشان را برهم زده است و آنها را از احساسی که به اوج میرسید با در اوج بودن به حضیض کشاندهام.
اینکه متن دو نوار از پی هم به دست بیکفایت بنده میرسد و دو گمشده را پیش چشم من قرار میدهد تا با کمی تلاش آن دو را به هم برسانم. از دریافت اینکه در بخشی از انجام اراده خداوند نقش دارم داشتم، متواضعانه سر بر خاک بندگی ساییدم و برای اولین بار نقش خداوند را به این وضوح در امور بشر دیدم و از اینکه به گوشه چشم او نوازش شدهام، احساس آرامش کردم و در پایان نماز از او طلب مغفرت کردم و خواستم که دل مرا هر چه بیشتر سرشار از محبت خویش کند و چون احساس میکردم خداوند مرا به اعطای یک ثواب بزرگ انتخاب کرده است، در حالی که مراقب بودم از آن پس همیشه با وضو باشم، فکر کردم که چگونه این اراده را فقط به قصد رضای او به نحو احسن انجام دهم. باید اعتراف کنم که شهید حسامالدین گنجی با زندگی کوتاه و شهادت بلند خود، تنها جانباز کیانی را متوجه ارزشهای والای وجود انسان نکرد، بلکه حقیر را نیز متنبه کرد تا تمنیات پست دنیایی را به هیچ گیرم و متوجه شوم که ما به دنیا نیامدهایم که اسیر یک حقوق ماهانه باشیم و از نعمتهای او تنها در چارچوب این حقوق اندک استفاده کنیم. بلکه دنیا با همه بزرگیاش به اندازه مشت اراده یک بسیجی نوجوان است که آن را با تحقیر له میکند و به زیر یک تانک میاندازد و با این عمل، جهانی را به روی خویش میگشاید که میلیاردها از این دنیا حسی از یک باغ کنند.
همانطور که ما برای مهمانی که عزیزتر و محترمتر است، بالاترین و بهترین مکان مجلس را انتخاب میکنیم، اهمیت عمل جانباز برای من باعث میشود تا در چگونگی شکلگیری این کتاب مؤثر باشد. یعنی اگر بالاترین مکان مجلس با احترام مهمان خاصی که در آن مکان مینشیند، تناسب دارد، شکل کتاب من نیز باید همتراز با اهمیت عمل جانباز باشد. برای همین است که به خود اجازه میدهم مراحل مختلف زندگی او را که به چنین مرحله مهمی انجامیده است، بیان کنم و ترس از تفصیل نداشته باشم و با عرض معذرت از ویراستار، در این مهم پروای او را هم ندارم.
پس آنکه این معنی را دریافته و آگاهانه عضو یا اعضایی را در راه هدفی که به رضای خدا ختم میشود از دست داده است، انسانی است که من او را به قدرت ارادهاش تحسین میکنم و برای او ارجی قائلم که برای دیگرانی که در چرخش غریزه فعالند و سعی میکنند از زندگی تنها بهره مادی ببرند، به هیچ وجه قائل نیستم. آنکه بیمار است، در پی شفا یافتن است که تلخی دارو یا سوزش و درد سوزن را به خود میپذیرد، و آنکه عضو یا اعضایی را در راه خدا از دست داده، در پی رهایی از قیودی بوده است که او را تحت قید غریزه در میآوردهاند.
من با دو گمشده طرف بودم و اینجا بود که فهمیدم بازنویسی را نباید یک کار مکانیکی صرف دانست، بلکه باید با آن همانگونه زندگی کرد که یک پرندهباز با پرندههایش زندگی میکند.
شاید باید دست از تواضع بردارم و همینجا اعلام کنم که در این کتاب که همه حقوقش محفوظ است، بنده از یک بازنویس بسیار فراتر عمل میکنم و با همه احترامی که برای دو جانباز قهرمان قائلم، کتاب خاطرات آنها را نمینویسم، بلکه از خاطرات آنها برای تشکل کتابی استفاده میکنم تا مگر شایسته عنوان رمان گردد
هر چند دهانم از نم اشک شور بود، رخوتی شیرین در رگهایم جاری شده بود که پاهایم را سست میکرد. برای همین نشستم روی ویلچر جانباز حسینی و آن را تا کنار باغچه راندم و تک و توک یاسها را بوییدم و فکر کردم حالا دیگر وقت گذاشتن نقطه پایان بر داستان است و بعد هم تاریخ. در حالی که خودکارم را در میآوردم، از این فکر به آرامش رسیدم که هنگام بستن قرارداد چاپ کتابم با هر ناشری، آن ماده از قرارداد را که نظر به ویرایش کتاب دارد خط میزنم.
مشخصات کتابشناختی

کتاب «ملاقات در شب آفتابی» رمانی به قلم علی مؤذنی است که در سال ۱۳۷۴، توسط انتشارات قدیانی در ۱۵۲ صفحه قطع رقعی با جلد شومیز و شمارگان ۵۵۰۰ نسخه در تهران به چاپ رسید. این کتاب در سال ۱۴۰۱، به چاپ سیزدهم رسید.
نسخه الکترونیک این کتاب در سایت پاتوق کتاب موجود است.
نوا، نما و نگاه
- تیزر تلویزیونی «ملاقات در شب آفتابی» از سیما پخش میشود. خبرگزاری مهر. ۱۲ خرداد ۱۳۹۵
پانوشت
- ↑ پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ «ملاقات در شب آفتابی». پاتوق کتاب فردا. بیتا. دریافت شده در ۲۹ دی ۱۴۰۳
- ↑ محمدرضا سرشار. «نقد ملاقات در شب آفتابی (نوشته علی مؤذنی)». ۱۴۰-۱۳۹.
- ↑ «علی مؤذنی». ویکی پدیا. بیتا. دریافت شده در ۲۹ دی ۱۴۰۳
- ↑ پرش به بالا به: ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ «واقعیت جایی در رمان ندارد/ دنبال «رستم دستانِ ادبیات» نباشید». خبرگزاری مهر. ۹ تیر ۱۳۹۵
- ↑ پرش به بالا به: ۵٫۰ ۵٫۱ «معرفی کتابهای پنجمین پویش مطالعاتی روشنا». خبرگزاری ایسنا. ۲۶ اسفند ۱۳۹۴
- ↑ پرش به بالا به: ۶٫۰ ۶٫۱ محمدرضا سرشار. «نقد ملاقات در شب آفتابی (نوشته علی مؤذنی)». ۱۴۰.
- ↑ محمدرضا سرشار. «نقد ملاقات در شب آفتابی (نوشته علی مؤذنی)». ۱۴۱.
- ↑ محمدرضا سرشار. «نقد ملاقات در شب آفتابی (نوشته علی مؤذنی)». ۱۴۵-۱۴۴.
- ↑ پرش به بالا به: ۹٫۰ ۹٫۱ محمدرضا سرشار. «نقد ملاقات در شب آفتابی (نوشته علی مؤذنی)». ۱۴۲.
- ↑ محمدرضا سرشار. «نقد ملاقات در شب آفتابی (نوشته علی مؤذنی)». ۱۴۴.
- ↑ پرش به بالا به: ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ ۱۱٫۳ ۱۱٫۴ «همراهی واقعيت و تخيل، عامل شكوه يك پديده داستانی». خبرگزاری ایبنا. ۱۷ خرداد ۱۳۸۹
- ↑ پرش به بالا به: ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ ««ملاقات در شب آفتابی» از زیر آوار شعارینویسی گریخته است». خبرگزاری تسنیم. ۱۸ خرداد ۱۳۹۵
- ↑ پرش به بالا به: ۱۳٫۰۰ ۱۳٫۰۱ ۱۳٫۰۲ ۱۳٫۰۳ ۱۳٫۰۴ ۱۳٫۰۵ ۱۳٫۰۶ ۱۳٫۰۷ ۱۳٫۰۸ ۱۳٫۰۹ ۱۳٫۱۰ ۱۳٫۱۱ «ناهمگونی لحن «ملاقات در شب آفتابی» و نقش دراماتیزه همسر راوی». فردا نیوز. ۳۰ خرداد ۱۳۹۵
- ↑ پرش به بالا به: ۱۴٫۰۰ ۱۴٫۰۱ ۱۴٫۰۲ ۱۴٫۰۳ ۱۴٫۰۴ ۱۴٫۰۵ ۱۴٫۰۶ ۱۴٫۰۷ ۱۴٫۰۸ ۱۴٫۰۹ «روانکاوی شخصیت با عینک داستان/ پلی بین جبهه و جامعه/ روایت داستان نو و جذاب است». خبرگزاری فارس. ۲۹ خرداد ۱۳۹۵
منابع و مأخذ
- سرشار، محمدرضا. (۱۳۷۵). نقد ملاقات در شب آفتابی (نوشته علی مؤذنی). ادبیات داستانی. شماره ۴۰.
- رضایی، رضا. (۱۳۹۵). بررسی شخصیت در شکلگیری متن روایی دو رمان دفاع مقدس (ملاقات در شب آفتابی و ظهور). پایاننامه کارشناسیارشد. دانشگاه خلیج فارس، دانشکده ادبیات و علوم انسانی.
- صادقینیا، زهرا. (۱۳۹۷). بررسی و تحلیل بنمایههای پایداری و ارتباط آنها با عناصر داستان در رمان ملاقات در شب آفتابی. ششمین همایش ملی متن پژوهی ادبی نگاهی تازه به ادبیات داستانی معاصر.
- منیری بنجار، ملیحه. محمودی، علیرضا. (۱۳۹۵). بررسی شخصیت و شخصیتپردازی در رمان ملاقات در شب آفتابی. کنگره بین المللی زبان و ادبیات.