مفتون امینی
یدالله (مفتون) امینی از شاعران معاصر ایرانی است.
دریاچه اولین مجموعه شعر مفتون امینی که در سال ۱۳۳۶ منتشر شد که از ظهور شاعری توانمند در قوالب کلاسیک ادبی خبر میداد اما در دههٔ ۴۰ با انتشار مجموعهٔ شعر کولاک مفتون از اشعار نو خود پرده برداشت و خود را به عنوان یکی از مطرحترین نیماییسرایان پس از نیما شناساند و در فاصله اندکی با انتشار مجموعه شعر انارستان این موقعیت تثبیت شد. امینی در سالهای پس از انقلاب اسلامی بیشتر به شعر منثور روی آورد و به جرگهٔ شاعران سپیدسرا پیوست هرچند که در تمام این سالها سرایش در قوالب کلاسیک را رها نکرد و شعرهای متعددی از وی در قالب غزل و قصیده در نشریات مختلف منتشر شد[۱].
عشق به خطهٔ آذربایجان و مردم آن و طرح نکات اجتماعی در اشعار او جایگاه خاصی دارد. از اشعار نو او طراوت و رنگ و بوی تجدد محسوس است. اشعار مفتون در عین تازگی، ریشه در شعر کلاسیک فارسی دارد و این امر برآیند شناخت امینی از سنت شعر فارسی و نیز نتیجه برخورداری وی از بنمایههای غنی شعر کلاسیک است از اینرو اشعار او با مخاطبانش مأنوس است[۲].
اندیشه یکی از ملازمات شعری مفتون است که از طریق تخیل، عاطفه، تصویر، قابل دریافت نیست، بلکه رنجی بس عظیم در بنمایههای شعرش نهفته که برخوانندهٔ اشعارش، دغدغهای را برجا میگذارد که هیچ قدرت احساسی نمیتواند از زیر پوستهٔ تأثیرگذارش برهد. دراشعار امینی گزارههای پرسشگرانه، مخاطب را به یک پاسخ قطعی محتوم نمیکند، میکوشد تا خواننده را به میزان باور هزاران تصویر زنده که هرکدام به نوعی ازدیدگاههای متفاوت بیان میشود، دعوت میکند. «منِ» شاعریاش، یک فرد عادی جامعه است که سعی دارد با قدرت نفوذی کلمات، ازگذرگاه پر تنش اجتماع گذشته تا اثرگذاری آن را در روحیات زندگی اشخاص جستجو نماید. گاهی هم این «من» رهیافتی به خودشناسی و نقد خویشتنِ خویش میباشد که بیشترین دستمایههای اشعار مفتون را تشکیل میدهد[۳].
داستانک
اولین تجربههای شاعرانگی
در ۶ سالگی نزد میرزا عبدالعلی انصاری به مکتب رفتم. پدرم مرا به او سپرد تا درس بخوانم. شخص بسیار باسوادی بود و مدام از بوستان سعدی شعر میخواند. با شعر خواندن او با وزن شعر آشنا شدم؛ اولین تجربههای شاعرانگیام در همان وزنی متبلور شد که به گوشم خورده بود[۴].
رئیس فرهنگ
به یاد دارم روزی پدرم به من اشاره کرد و گفت: تو رئیس معارف (فرهنگ) میشوی. برادر بزرگترم نیز در خانه راه میرفت و از عبرت نائینی، شهریار و حافظ شعر میخواند و من به این اشعار گوش میکردم. یکبار از او خواستم برایم کتاب شعر بخرد. برادرم گفت: در خانه کتابهای زیادی داریم و از همین متون استفاده کن. پس از مطالعهٔ چند کتاب شعر، به او گفتم من هم میخواهم شعر بگویم[۵].
دفتر ۱۶برگی
آن زمان سه ماه تابستان به روستا میرفتیم و بعد به تبریز برمیگشتیم. نام روستایی که در آن زندگی میکردیم هولاسو بود که در پنج کیلومتری شهر شاهیندژ قرار دارد. زمانی که قصد رفتن به روستا داشتیم یک دفتر ۱۶ برگی میخریدم و آن را پر میکردم. در این خیال بودم که شعر میگویم ولی چیزهایی که مینوشتم شعر نبود. فکر میکنم ۱۴-۱۵ سالم بود[۵].
کارگر
یادم میآید سال ۱۳۲۴ که فرقهٔ دموکرات آمد، در تبریز بودیم. آن موقع همه از کارگر میگفتند و من هم در شعرهایم از کارگرها گفتم. ۱۸ سالم بود و هنوز دیپلم نگرفته بودم. آن زمان دلمشغولی دیگری جز شعر گفتن نداشتم. شعر کارگرا خون تو را ریختن، خون تو با خاک در آویختن / خون تو بر خاک چو ریزد چه باک، زود برآید ثمر خون پاک / سرخ بود و سرخ نمایان شود، پرچم آزادی ایران شود، را سرودم و روزنامهٔ «فریاد» آن را چاپ کرد. دو سه روز بعد متوجه شدم مرا تعقیب میکنند. بعدها فهمیدم توسط یک روس تعقیب میشدم. با خودم گفتم روسها با کارگرها بد نیستند ولی به من گفته شد شما بیخبر هستید. دستور دادهاند که حتّی یک کلمه از سوسیالیست و کمونیست نوشته نشود و فقط راجع به جنگ روس و آلمان بنویسید[۵].
شعر گفتن
یکی از دوستان من به نام اسحاق اشدریه در دادگستری استخدام شده بود و اوایل سال ۱۳۳۰ دادستان ارومیه آن دوران بود. از طرز خدمت او به دلیل درستکاری راضی نبودند و یکسری اختلافها به وجود آمد و او را از کارش برکنار کردند. چند ماه منتظر خدمت شد و در همان ایام گفتند باید برای سیستان و بلوچستان نماینده بفرستیم و روزی ۵۰ تومان فوقالعاده دارد. او و فرماندار محل را به آنجا فرستادند ولی به دلیل اختلافات سیاسی روزی آنها را در گونی میاندازند و آنقدر میزنند تا جان میدهند. شنیدن این اتفاق باعث شد شعر گفتن را آغاز کنم[۵].
زبان آسوری
زمانی که در ارومیه ساکن شدم، صاحبخانه آسوری بود و در آنجا دیگر کامل آسوری صحبت میکردم. بعد از این اتفاق عدهای رفتند شکایت کردند و گفتند که مگر قاضی مسیحی هم میشود. بنده خداها به قدری من خوب صحبت میکردم، فکر میکردند که من مسیحی هستم. شاید باورتان نشود اما سر همین اتفاق رئیس نامه زد که اگر تا فردا آن خانه را تخلیه نکنی و به منطقه دیگری نروی به کارگزینی معرفی خواهی شد و به این شکل ما از آن منطقه رفتیم[۶].
حزب توده
در آن زمان همهٔ شاعران و اهالی موسیقی و هنر عضو حزب توده بودند و اگر تودهای هم نبودند، گرایشاتی به این حزب داشتند؛ چرا که اهالی فرهنگ چندان اعتقادی به حزب ارادهٔ ملی و سیدضیاءالدین طباطبایی نداشتند. آن زمان همه چیز حزبی بود و ما مجبور بودیم یکی از این حزبها را انتخاب کنیم و من هم طبیعتا نظرم به توده نزدیکتر بود[۶].
خرداد ۱۳۲۰
اولینبار دو شعر از من در مجله راهنمای زندگی چاپ شد. که یکی در مورد وطنپرستی بود و دیگری دربارهٔ سعی و کوشش. دارم امید آنکه جوانان جاننثار/جان در ره شرافت میهن فدا کنند[۷]
آشنایی با شهریار
با شهريار از سال ۳۳ آشنا شدم و اولين ديدار ما در يکي از اتاقهای ادارهي کل راه آذربايجان بود که شهريار میآمد آنجا نزد يکي از دوستان خود (آقای تقوی) مینشست و ملاقات با مردم در آنجا برای هر دو طرف آسانتر بود. من که وارد شدم و سلام دادم ولي خواستم پالتوی خود را از جاي رختي بياويزم و جارختي هم هيولا و بلند بود، گفتم «دست من کوتاه و جارختي بلند» شهريار حدود چند ثانيه مات ماند و بعد با پوزخند مانندی گفت: «کاش، يارب داشتم بختي بلند» او خيلي زود مرا با شاعر بودنم تحويل گرفت. من از شهريار نکتههای زيادي آموختم… دوستي من با شهريار حدود ده سال اول از روی اشتياق و تقريباً ده سال دوم از روی احترام بود. من او را شاعرترين شاعر معاصر میدانم البته اين به معناي بهترين و معاصرترين شاعر نمیباشد.
خیز شاعری
کتاب فصل پنهان در سال ۱۳۷۰ با اصرار و تشویق رضا براهنی چاپ شد. بعد از آن به من گفتند شما که آذری زبان هستید چرا شعر آذری نمیگویید؟ آنجا بود که یک توصیه درونی به من شد که تو میتوانی شاعر دو زبانه باشی. به همین خاطر کتاب عاشیقلی کروان را منتشر کردم. سه چهار سال طول کشید تا این کتاب را زمزمه و سرودم. کتاب عاشیقلی کروان یک کتاب سمفونیک آذری است و مورد استقبال زیادی قرار گرفت[۵].
پیاده نظام شعر نو
هر روز در کافهای با عنوان «فیروز» با دوستان شاعرم جمع میشدیم و دربارهٔ مسایل ادبی بحث میکردیم. بعد از ظهر از کافه فیروز راه میافتادیم و تا نبش لالهزار پیاده میرفتیم. وقتی در خیابان قدم میزدیم بیشتر مردم نصرت رحمانی را میشناختند و با بقیه هم کم و بیش آشنایی داشتند. عنوان پیاده نظام شعر نو را همگی با هم انتخاب کردیم. آن مسیر را پیاده راه میرفتیم و مردم ما را در خیابان نگه میداشتند و سوال میپرسیدند[۵].
نیما
سال ۱۳۳۳ بود که به شعر و شاعری علاقه زیادی داشتم. آن موقع در دادگستری کار میکردم و از خودم راضی بودم ولی دادگستری را رها کردم و به سمت وکالت رفتم. چند ماهی در کار وکالت بودم ولی آن را هم رها کردم. یکدفعه پساندازی که داشتم تمام شد. آن موقع با آقای فریدون کار آشنا شدم. او انسان بسیار عمیقی بود و به بنده علاقه زیادی داشت. ضمن اینکه مدیریت دو سه مجله را بر عهده داشت. روزی به من گفت: میخواهی با نیما (یوشیج) آشنا شوی؟ گفتم چرا نمیخواهم. دیماه بود و کمی هم برف باریده بود. در خانه نیما را زدیم و او در را باز کرد و ما را به خانه برد. در اتاق خودش یک کرسی وجود داشت و ما دور کرسی نشستیم. نیما یک چای پررنگ و سیاه برای ما آورد و سیگار خودش را هم روی کرسی گذاشت. بعد شروع به صحبت کرد و گفت: این احمقها سه چهار روز پیش آمدهاند خانه من را تفتیش کردهاند تا تفنگ پیدا کنند. دو سه مجله کنارش گذاشته بود. ما از او پرسیدیم که وزن مجموعه اشعار کتاب "افسانه" را از کجا پیدا کرده؟ گفت محرم و صفر در تکیهها نوحهخوانی میکردند و من هم گاهی میشنیدم که از زبان حضرت علیاکبر (ع) میخوانند: ای عمو جان، عمو جان کجایی؟. متوجه شدم با همین وزن هم میتوان شعر گفت. ابتدا دو سه شعر با همین وزن گفتم ولی خوشم نیامد و آنها را دور انداختم. بعد چند شعر دیگر گفتم و زمان چاپ از افرادی چون جلال آلاحمد پرسیدم و دیدم که آنها هم استقبال میکنند. با نیما صحبتهای مختلفی شد و او از شهریار هم پرسید. همصحبتی با نیما تاثیر زیادی بر من گذاشت[۵].
دریاچه
با ابوالقاسم مجتهدی رئیس دادگستری وقت آن زمان که بسیار خوشذوق بود به کنار دریاچه ارومیه رفتیم جای خیلی متروکی بود کنار دریاچه رضایه در راه مهاباد کردستان به اسم بندر حیدرآباد. ساحلی بسیار سبز سبز داشت که در حاشیهاش گلهای زرد، روییده بود. بعد خود دریاچه آبی، آبی بود و چیزی اطرافش دیده نمیشد، خیلی در من تأثیر کرد و جرقهٔ شعر زده شد[۸]. و همان جا بود که شعر دریاچه را سرودم. مجتهدی بسیار علاقهمند بود و گفت: این شعرها را چاپ کن و بعد شعر مرا بین افرادی که اهل شعر بودند توزیع کرد. بعدها فریدون مشیری هم اصرار داشت کتاب چاپ کنم و نام دریاچه را هم او برای کتاب من انتخاب کرد[۵].
کولاک
مجموعه شعر کولاک در سال ۱۳۴۴ منتشر شد. بچههای فرهنگی در تبریز اطراف من جمع میشدند و مدام با هم بودیم که برایم دردسر ایجاد کرد و به خاطر دورهمیها حدود هفت سال از قضاوت برکنار شدم. سپس به تهران آمدم و سه چهار سال در ادارهٔ ورشکستی تهران کار کردم تا این که به ادارهٔ حقوقی رفتم. ۵-۶ ماه پس از این که انقلاب شد برایم ابلاغ آمد که برای انتخاب شغل قضایی برگردید. اینطور شد که مستشار دادگاه استان تهران شدم. زمانی که جنگ شد به خاطر تنها بودن همسرم، استعفا دادم و به خانه برگشتم. شاعری واقعی از همین زمان شکل گرفت[۵].
فلسفه و اشعارم
یکسری از حقیقتها منجمد شدهاند ولی یکسری از حقایق هنوز در جریان هستند. حقیقتهایی که هنوز در جریان هستند عمدتاً در فلسفه وجود دارند. به فلسفه علاقهمند شدم و کم کم دیدم فلسفه در شعر من نیز تاثیر گذاشته است. مطالب فلسفی در شعر من طوری میآمد که مخاطبان آن را به اصطلاح فلسفه تلقی میکردند. مانند اینجا من و تو در حال حرف زدن راه میرویم/ دیگران در حال راه رفتن حرف میزنند. ظاهر آن عشقی است ولی پیچیدگی فلسفی دارد. کسی که راه میرود و حرف میزند بیشتر به خاطر راه رفتن بیرون آمده است، تازه عشق، فلسفه و حمکت خود را دارد اما افرادی که حرف میزنند و راه میروند بیشتر با خودشان هستند. باغبانهای پیر آخر فصل پاییز برگهای رنگارنگ را جمع میکنند و میسوزانند. هوا در پاییز کمی نم دارد و برگها هم کمی نم دارند. وقتی برگها را آتش میزنند یک دود آبی از آن بلند میشود و یک بوی دود آبی تلخی هم دارد که آدم را ناراحت میکند. معمولا باغبان یک چای هم دم میکند و چای ختم باغ را میخورد. برای آن لحظه ترکیب «برگ سوزان» را انتخاب کردم. آدم باید چنین صحنههایی را ببیند تا بتواند راجع به آن فلسفی بنویسد و بگوید. در یکی از شعرهایم گفتهام: ستاره از نزدیک دیگر ستاره نیست. ما هر چقدر جلوتر برویم میبینیم آنها ستاره نیستند[۵].
زندگی و تراث
یدالله امینی درسال ۱۳۰۲ درروستای هولاسو ۵ کیلومتری شهرستان شاهیندژ دهستان هولاسو که در کناره زرینه رود و آذربایجان قرار گرفته است به دنیا آمد. تاریخ تولد مفتون برابر تقویم رسمی صدوسی سالهٔ سازمان ثبت احوال مطابق است با ۲۱ خرداد ماه سال ۱۳۰۵ میباشد، اما درشناسنامهٔ وی، تاریخ تولد با سه سال تفاوت روز دهم ماه بهمن سال ۱۳۰۲ شمسی قید شده است. طبق شناسنامه، نام اصلی وی یدالله امینی فرزندِ مرحوم عبدالله (خان میرزا بیک) میباشد.
تا حدود سال ۱۳-۱۳۱۲ در هلاسو بودند و بعد به تبریز آمدند. در «مدرسهٔ تمدن» دورهٔ ابتدایی را گذراند و از کلاس ششم به بعد در «مدرسهٔ رشدیه» درس خواند و بعدها در «دبیرستان فردوسی» درورهٔ دبیرستان را طی کرد و بعد از گذراندن دورهٔ تحصیلی به تهران آمده و وارد دانشگاه شد. سال ۱۳۲۵ دانشکدهٔ حقوق دانشگاه تهران کنکور داد و همچنین در دانشسرای عالی. اول به دانشسرای عالی رفت باب میلش نبود چون در دانشکدهٔ حقوق هم اساتید برجسته داشت و هم شبیه عزاخانه نبود اول سیاسی را انتخاب کرد و بعد به سمت حقوق متمایل شد. به خاطر جذابیتهای شغلی اول سیاسی را انتخاب کرد کسی که در رشتهٔ سیاسی فارغالتحصیل میشد کاردار (سفیر) میشد. خرداد ۱۳۲۸ فارغالتحصیل شد. در دانشکدهٔ افسری شش ماه آنجا بود سه ماه در خود ساختمان بود و سه ماه هم در اقدسیه چادر زدن در مجموع ۱۸ماه خدمت کرده است و در دورهٔ خدمت در دادگاه ارتش دادیار شد. وقتی لیسانسش را گرفت به تبریز برگشت و سر کلاسهای ادبیات و انگلیسی دانشگاه تبریز حاضر شد و در کلاس ادبیات با خانم انور اعظمی از خاندان مشهور کلانتریهای تبريز آشنا شد و در اواخر سال ۱۳۳۷ در تبریز با او ازدواج کرد. خانم اعظمی زبان انگليسي خوانده و در دبيرستانهای تبريز تدريس میکردند. به مدت سیویک سال (از۱۳۲۸ تا ۱۳۵۹) در وزارت دادگستری خدمت نمود. در سال ۱۳۵۰ به دلیل سیاسی بودن اشعارش و به خاطر علاقهمند بودن روشنفکران فرهنگی از سمت قضایی برکنار شد و بعد از انقلاب اسلامی دوباره به قضاوت برگردانیده شد. او به جهت اشتغال حاد و حرفهای به کار شعر و شاعری با تقاضای مکرر و مداوم خود، در اواخر سال ۱۳۵۹ بازنشسته گردید و دوران اصلی شاعریاش از همین زمان شروع شد.
جریان شعری مفتون
امینی درسال ۱۳۲۵ وارددبیرستان فردوسی تبریزشد. ازهمان لحظهٔ ورودبه دبیرستان، نخستین شعر اجتماعی - سیاسی وی نیز جرقه زد. نخستین شعر مفتون امینی د رمطبوعات سال ۱۳۱۹ درمجلهٔ «راهنمای زندگی» منتشرشد. سپس به دنبال آن اولین شعر منظومش نیز با غزل و چهارپاره در قلمرو ادبیات کلاسیک خودنمایی کرد. اما بازتاب اشعار نیمایی امینی به شکل گسترده و جدیتر به سال ۱۳۳۶ بر میگردد.
اولین مجموعهٔ اشعار وی با عنوان دریاچه که بیشتر دربردارندهٔ دغدغههای اجتماعی - سیاسی بود با درونمایههای رایج آن دوره از فقر، امید، تجاوز، شکنجه و... گرفته تا مرگ، زندگی، پستی و بلندی در جهانبینی و هستیشناسی این شاعر ایرانی، در تغییر یا حداقل حدود اوضاع اجتماعی آن زمان مؤثر بود.
مفتون با پسزدن جریان حاکمِ سالهای ۱۳۳۲ یعنی «سمبولیسم اجتماعی» و «رمانتیکِ سیاه» که بیشتر در اشعار شاعرانی چون؛ فریدون مشیری، نصرت رحمانی، نادر نادرپور و... جریان داشت، توانست حال و هوایی تازه وارد شعر خود نماید. لذا بهرغم سالها کوشش و پژوهش در عرصهٔ ادبیات، هیچگاه راه را گم نکرد و با نگره بر اوضاع اجتماعی و فرهنگی به گسترش جهانبینی نسبت به پیرامونش نیز همت گماشت. جهانبینی پر جاذبهاش که به نوعی ریشه در تلفیق شعر نو و کهن داشت، این بار به شکل جدیتری با شعر نیمایی بر ساحت ادبیات معاصر وزیدن آغاز کرد.
امینی درسال ۱۳۲۸ از دانشکدهٔ حقوق تهران فارغ التحصیل شد، سپس به مدت ۳۱ سال در وزارت دادگستری خدمت کرد. «از سال ۱۳۴۷ که انارستان چاپ شد و به خصوص پس از جريان سياهکل او را خيلی اذيّت کردند، طوری که ديگر نمیتوانست بنويسد. در آن مدّت همهاش دو يا سه شعر کلاسيک نوشته بود. امینی میگوید: «اگر يک بار مرا میبردند و به زندان میانداختند خيلی راحتتر بودم تا اين که چهل پنجاه مرتبه جوانکي صبح بيايد و بگويد جناب سرهنگ شما را به اداره احضار کردهاند. هر مرتبه میگفتم دارم میروم که ديگر برنگردم. آن سالها يادم است از پاسبان وحشت داشتم. در آن شرايط که ديگر نمیتوانستم کاری بکنم». در سال ۱۳۵۰ نیز به جهت سیاسی بودن اشعارش و ارتباط با محافل روشنفکران تبریز به همراه دوستان صمد بهرنگی و بهروز دهقانی و... مورد پیگرد و اذیت و آزار ساواک قرار گرفت. بعد از آن جریان، از سمت قضایی برکنار و به تهران منتقل گشت. هرچند بعد از انقلاب دوباره دعوت به کارشد اما ضربهٔ روحی ناشی از جهت سیاسی بودن اشعارش درسال ۱۳۵۹ به طور جدی و مستمر در اشعارش منعکس گردید.
دههٔ چهل زندگی مفتون که سرشار از فراز و نشیبهای سیاسی بود، کارنامهٔ شعری بعد از انقلابش را نیز دستخوش تحول کرد. همین تحولات دست شاعر را در پیروی از سبک نیمایی و شاملویی باز کرد. از رهگذر همین امر، امینی نیز جزو شخصیتهای پیرو این سبک و خط بوده، چرا که ارائهٔ احساسات ناسیونالیستی و تفکرات بیپردهاش، با این شیوه، به سرعت مطرح میشد.
کار به تهران به کمیتهي ضد خرابکاري کشيده میشود. يک سال اين کش و قوس ادامه داشت و در نهایت شاعر را از قضاوت برکنار و در قسمت اداري و مطبوعاتي به کار میگيرند و سال 51 بعد از انتقال به تهران از دادگستري اخراج میشود.
یکی از نکاتی که در زندگی مفتون بیش از هر چیزی به چشم میخورد، مسألهٔ مهاجرت بود. مهاجرتی که به ناچار از او شاعری معترض نیز ساخت. هرچند حریری از حجب و حیا سراپردهٔ اشعارش را پوشانده، اما همچنان حس اعتراض، آزادیخواهی و...که به نوعی ازاحساس وطن خواهیاش بلند میشد به عقدههای روانی وی دامن زده و فریاد منکوب و سرکوب شدهاش را به شکل مهاجرت تشدید کرد[۳].
مشاغل
- ۱۳۲۹ وزیر دادگستری
- مدتی بازپرس مراغه بود و به درخواست خودش به تهران آمد به دلیل اصرار مردم دوباره در مراغه مشغول به کار شد و دوباره استعفا داد و به عنوان دادیار در خوی مشغول به کار شدم و در خوی هم جریان ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پیش آمد و به تهران آمد.
- مدتی نیز به سال ۱۳۳۱ عنوان دادیار در رضایه مشغول به کار شد.
- حدود۳۱ سال تا ۱۳۵۹ در دادگستری مشغول به کار بود.
- مدتی در سال ۱۳۵۰ رئیس دادگاه تسویهٔ امور ورشکستگی تبریز شد، تیرماه ۱۳۵۱ به تهران آمد.
- پس از انقلاب یک سال و نیم در دادگاه حل اختلاف مشغول به کار شد آن موقع معاون بود و دیگر به اصرار خودش بازنشسته شد.
شخصیت و اندیشه
شطرنج
شش کتابچه در شطرنج دارم؛ در حقیقت من به دنبال بازی ویژهای بودم که نقشهکشی و طرحریزی را نشان دهد و به صورت مستقیم باهوش و استعداد سروکار داشته باشد. فلسفه را به همین دلیل دوست دارم، چون دارای سیستم است. کتابهایی که در شطرنج نوشتم نشد که منتشر کنم چون غرق شعر شدم و غفلت کردم. و بعدها که خواستم منتشر کنم دیدم کتابهای خوبی در زمینه منشر شده است منصرف شدم[۹].
تخلص مفتون
از دو سه جنبه مختلف این تخلص را انتخاب کردم. یکی از جنبههای آن به خاطر صمد وورغون شاعر آذربایجانی، بود. او شعر ترکی را طوری میگفت که انگار شعر نبود. پس از او دیگر کسی نتوانست به آن شکل شعر بگوید. وورغون به زبان ترکی «عاشق» معنا میدهد. تقریبا از هر فردی پرسیدم وورغون به فارسی چه میشود؟ همه گفتند «مفتون». زمانی که در ارومیه بودم گفتم من نمیخواهم با اسم خودم شعر چاپ کنم. چند اسم را مطرح کردیم ولی وقتی به مفتون رسیدیم همه گفتند خوب است. شعری هم که آن زمان از من چاپ شد با نام یدالله مفتونی بود. روزنامههای تبریز هم شعرهای مرا با نام مفتون چاپ میکردند. وقتی به تهران آمدم به فریدون مشیری گفتم من نام خودم را (م.امینی) مینویسم، اما او گفت همان «مفتون» خوب است[۵].
شعرهای تک سطری
شعرهای ابتکاری است که تعدادی تبدیل به ضربالمثل شدهاند. مثل «شکرانه از نجابت و نذر از قناعت است»، که عده زیادی آن را حفظ کردهاند[۵].
تفاوت سرایش در فارسی و ترکی
از نگاه مفتون به ترکی شعر گفتن مشکلتر است چون در ترکی قافیه کم است، در حالی که در فارسی بینهایت قافیه داریم اما وسعت زبان در ترکی خیلی زیاد است و در عین حال افعال بیقاعده ندارد و شاعر، زیادی آزادی عمل ندارد. به هر حال مثلی هست که میگویند «فارسی شکر است و ترکی هنر»[۱۰]. اکثراشعار فولکوریک ترکیاش درونمایهای از عشق، همدردی، آرزو، و گاه باشمهای از یأس و نوامیدی همراه است. این دسته از اشعارش درادبیات کلاسیک ترکی قابل تحسین و ستایش میباشد. امینی تار و پودهای پنهانی احساسش را که در حقیقت نماینگر رابطهٔ شاعر با زندگی ونگرش عمیقانهاش به اجتماع است را طوری دراشعار ترکیاش بازتاب میدهد که گویی به مرحلهٔ تازهای از شکوفندگی رسیده است. تشخیص به موقع مفتون در گزینش و چیدمان کلماتِ ترکی و گرایش به مقولههای متفاوت و اشراف بر آن، تقویت و تکثر در بازههای کلامی، خود میتواند دلیلی بر توانایی شاعر در شعر ترکی نیز باشد. از آنجا که اشعار ترکیِ وی از روحیهٔ آزادیخواهی، انتقاداز جور و ستم و... برخوردار بوده، با زبان شیرین مادری به مبارزه با استبداد، درماندگی، تنهایی، فقر، حاشیهنشینی و...که یکی پس از دیگری ازصبغههای کاملاً اجتماعی شاعراست که به جز در مقولهٔ «عشق» صریح و بی پرده ازآن دم میزند[۳].
- باهار یاخشی گونلریندن بیری دیر
- گئجه یاغیشین دان قورتولان گوندوز، گونه سرمیشن اته گین
- قورودور
- هاواتاپ تمیز، یئل خوش، ایشیق لیق مهریبان، واوفوق آچیخدیر
- اییده لر، یونجالار، یاش تورپاقلار، اوره گه یاتان اتیرلری
- اووج-اووج داشیب، سپیرلر
- مئشه دیبینده قوشلار، اوخوماقدان، اویناماقدان یورولماییرلار
- تازاکند یولوندا، بیرآراباقیزگلین گولماقلارینی، قایناماقلارینی
- خار-خارآپاریر (دئمه کی بیرطویاساری)
- گیلاسلیق دا، اغلان اوشاقلاری، مکتب یورغونلوقلارینی، سرین-سرین
- شیرین –شیرین، سیلکه لیرلر
- قازلار، چای چیمه ن ایچینده، هانسی هیجان دان، آغ کؤینک لرینی ییرتیرلارمن
- قیساآیاقلی، اوزون خه یال لی دور دوغوم برتپه دان انیرهم
- و، آغ داشلارلا، آلاقوزولاراورتاسیندان کئچیررهم
- سونرا
- یاشلی بیرچینارین جانا یاتان کؤلگه سینده او توروب
- قیزیل شافاقلی
- بیررؤیایه دالیرام
- داها
- یاخین داکی کیمی
- نفسیمی ئوزگه نفسلره باغیلرام
- سسیمی آیری سسلره قاتیرام
- دانیشیرام
- اوخورام
- گولورهام
- آغلیرام بولاق باشیندا...[۱۱].
تاثیر سیاست بر شعر
وقایع سیاسی و تغییرات محیطی در ادبیات و شعر مؤثر است اما تاثیر آن هیچگاه فوری نیست، بلکه دیر انجام و تدریجی است. ضمن اینکه تغییرات سیاسی باید با خیلی مسائل دیگر مثل تغییرات فرهنگی و حتی پیشرفتهای صنعتی همگرا باشد تا نتیجهاش در شعر و ادبیات دیده شود. برای مثال انقلاب اکتبر را در نظر بگیرید. بسیاری از شاعران و نویسندگان روس و فرانسه کار خاصی برای انقلاب نکردند که هیچ، دو تا از بزرگترینهایشان دست به خودکشی زدند، مثل مایاکوفسکی. ولی تاثیرات این شاعران بعداً در ادبیات انقلاب خودش را نشان داد. تاثیرات فرهنگی مثل آبی است که از روی سنگ جاری میشود و کم کم سنگ را سایش میدهد. تاکنون هیچ جامعهشناس و پژوهشگری نتوانسته است بگوید موضوع چیست و چه خواهد شد. کسانی که این حرفها را میزنند، سخنانشان یا جنبه ژورنالیستی دارد و یا به مصلحت گروه و حزب خودشان چیزهایی میگویند و هیاهویی به پا میکنند. شاعران بزرگ ایران الهام گرفته از حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم هستند اما قرنی طول کشید تا این تاثیرات در آثارشان دیده شود. هرچند امروزه جوامع به سرعت تغییر میکنند و در هر ده سال شاهد تغییرات بزرگی هستیم. مثلاً امروز میتوانیم مطالعه کنیم که انقلاب ۵۷ چه تاثیراتی در ادبیات بعد از آن گذاشت. این سیاست است که روی شعر شاملو و یا اخوان تاثیر میگذارد و نه برعکس. شعر اینها هیچ تغییری در اجتماع ایجاد نکرد، بلکه بازتاب اجتماع در شعر این شاعران نمود پیدا کرد. شعر صرفاً سیاسی در تاریخ ادبیات ماندگار نخواهد شد[۱۲].
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران)
عمران صالحی
نمیدانم چرا این همه از مفتون خوشم میآید. نمیدانم چرا شعر و سخنش به دلم مینشیند.انگار خیلی از حرفها را که من نتوانستهام بگویم او گفته است. من خیلی از حرفهای دلم را در شعر او یافتهام. بعضی از شعرها و کتابها بعد از مدتی کهنه به نظر میرسند، اما "عاشیقلی کروان" برای من همیشه تازه است. کاروانی است که در آن عاشیقها همیشه با طراوت مینوازند و میخوانند. هربار این کتاب را به دست گرفتهام، انگار بار اول است که آن را میخوانم. مفتون در "عاشیقلی کروان" از عشق سخن میگوید، از انسان و طبیعت که همیشه تازگی دارند[۱۳].
احمد شاملو
کاش میشد شعر را رنگی نوشت. تجربهای که آقای مفتون امینی کرده است[۱۳].
شعر شاملو برای مفتون
- ای کاش آب بودم
- گر میشد آن باشی که خود میخواهی. ــ
- آدمی بودن
- حسرتا!
- مشکلیست در مرزِ ناممکن. نمیبینی؟
- ای کاش آب بودم ــ به خود میگویم ــ
عنایت سمیعی
شعر آقای مفتون امینی میتواند از منظر پالایش و دقت در بهکارگیری واژگان و ترکیبات زبان فارسی یک الگو باشد[۵].
فخرالدین پورنصرینژاد
آشناییام با یدالله مفتون امینی به بیش از نیمقرن قبل بازمیگردد. اگر مفتون آن سالها را میدیدید همیشه کاغذ و قلم به دست داشت و اغلب گوشهای در خود فرو رفته بود. یکی از ویژگیهای قابل توجه مفتون، طنز بسیار قوی است که جزئی از وجود وی شده. در ارتباط با شعر وی، دو ویژگی زبانی خودنمایی میکند. نخست «سهل و ممتنع بودن» اشعار اوست که آنها را برای همگان قابل فهم میکنم. دوم، «طنزی» است که ردپایش را میتوان در تمام آثارش و به واسطه تسلط بر ادبیات کلاسیک دید[۱۴].
علیرضا طبایی
امینی با توجه به سابقهٔ طولانی که در قلمرو سرودن شعر دارد؛ باید به چند دوره آثارش را تقسیم کرد. مفتون در دورهای بیشتر به آثار کلاسیک پرداخت که این شعرها بد نیستند اما بیشتر تحتتاثیر شاعران کهن یا شاعرانی شبیه به شهریار خلق شدهاند. دورهٔ دوم مربوط به زمانی است که او با آثار شاعران معاصر آشنایی پیدا میکند و نظرش بیشتر به سوی اشعار نیمایی جلب میشود و به نظرم زیباترین قطعات آثار خودش را در همین زمینه، یعنی شعرهای نیمایی سرود. مثلا همان شعر معروف «راست همچون غول از بطری رها گشته/ اسب وحشی روی پاهای بلند و سرخ خود استاد/ يال خود را شست در جوی سپيد باد/ ابلق گستاخ چشم خويش را چرخاند[۱۵].
کامیار عابدی
مفتون، از اهالی نسل اول شعر نیمایی است و خودش را «پیادهنظامِ شعر معاصر۵ میداند. مفتون در شعرش بسیار طبیعتگرا است. همچنین یک نوع نگاهِ عاشقانه شاعرانه به زندگی در اشعارش وجود دارد. امینی در این نگاه تا همسایگی تلقی عارفانه پیش میآید که در شعرهای سپید او قابل تشخیص است[۱۶].
محمود معتقدی
میتوان او را شاعری تصویرگرا در پیوند با نگرش دنیاها از طبیعت و اشیا با بهرهگیری از فضای تمثیلی از پیامهای اخلاقی و حتی شهودی دانست. سرودههای این شاعر معاصر، همواره با پشتوانهای از ادبیات فارسی گذشته همراه است و توجهش به تاریخ طنز و طرح، با روایتهای اجتماعی، گره خورده است[۱۶].
رضا براهنی
در کتاب طلا در مس نوعی حکمت را به نام «حکمت سینه» در شعرهای مفتون تشخیص داده است. که عنایت سمیعی و سهراب مازندرانی چنین خصیصهای را تایید نمودهاند. شعرهای فلسفی اشارهای در مورد اصطاحات نمیکند بلکه خواننده یا شنوندهٔ حساس فقط بوی فلسفه و به عبارت بهر بوی حکمت را میشنود بیآنکه رنگ او روی آن را میبیند[۱۷].
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
معمولا شعرهای نه چندان بلند خود را در دایرهای با شعاع نجوا و طنین اندرونی آغاز میکنم. یک پدیدهٔ شعری، انگار که از محیط دایرهای به قطر پیرامون من به سوی مرکز دایره – که ناحیهٔ گیرندهٔ ضمیر من به عنوان شاعر است، تشعشع صوتی میکند [اگر این اصطلاح «تشعشع صوتی» مورد انتقاد اهل علم قرار نگیرد] و من یکی از این شعاعها را که متفاوت از دیگران نیست، اخذ و به اصطلاح ویرایش میکنم [البته ویرایش ذهنی].
از قدیم به فلسفه علاقه داشتم و کموبیش زندگی و آثار فیلسوفان را میخوانم. اسپینوزا را که خواندم دیدم سیستماتیک است. از فلسفهٔ سیستماتیک خوشم میآید. به خصوص نقدهایی که به دکارت و فلسفهٔ دوگانهگرایی او وارد کرده و او را به چالش کشیده بود[۱۸].
تفسیر خود از آثارش
من از تکرار فرار میکنم و معتقدم که شاعر باید گزیده شعر بگوید؛ به همین دلیل شعرهای من کوتاه است و شاید مورد پسند جامعه نباشد؛ چراکه امروز جامعه به دنبال شعرهای طولانی و بلند است[۶]. شعرهای مختلفی گفتهام. گاهی فکر میکنم این اتفاق هم حُسن است و هم حُسن نیست. مثل اردکی که هم در آب شنا میکند و هم در هوا پرواز میکند و هم روی زمین راه میرود. ولی هیچکدام از این سه را به بهترین نحو انجام نمیدهد؛ کار بنده هم همین است. در واقع، آزمایشهایی در حوزههای مختلف انجام دادهام[۱۶].
من آدم متخیلی هستم و سعی میکنم تخیل را با جهان زبانی که در آن زیست میکنم همپا و همپو کنم. دائم به طبیعت فکر میکنم، به نظرم بهترین نوگو و نوسرا خود طبیعت است. بعد از فصل پنهان دیگر حرکت من رو به جلو است. مثلا در قسمت سوم کولاک، شعر نو است. در واقع از شعر نیمایی به شعر سپید کوچ کردهام. در شعر آئینه بخوان در وقاع سرگذشتهای ما، یا بهتر است بگویم شدنهای من است. در هیچ دورهای از زندگیام فارغ از تورق و تعمق در اشعار کلاسیک فارسی نبودهام. نکات نغز و قابل وجهی از شاعران سبک هندی در اشعارم است[۱۹].
گذار از غزل به سپید
در دورهای سخت دلبسته غزل بودم. خوب، در واقع وجه ایجابی زندگی من آنگونه اقتضا میکرد. آخرین غزلِ واقعی را هم در ادامهٔ آن غزلهای اصلی، ظاهراً در سال ۱۳۴۲ گفتم. بعدها هرچه غزل گفتم تفننی بود. هرکدام حاکی از حالوهوایی بوده و به اصطلاح وجه جدّی زندگی و کار من تلقّی نمیشد. این غزلها را شاید برای گونهای رضایت خاطر گفتهام، برای راضی کردنِ خودم. مثلاً سه چهار غزلی که در کتاب عصرانه در باغ رصدخانه ملاحظه میکنید. اما به طور کلّی در سرودنِ شعر، به ویژه شعر سپید، قائل به حالتهای دیگر و تشعشع و طلوعهای خیلی خجستهوار عشق در وجود بودهام. یعنی، به نوعی در پی آن بودهام که تلالوها و مطالعِ عشق را از غزل بردارم و به ساحتهای دیگرِ کلام بسپارم. اولین غزل غیرعاشقانه را در مواجهه با فیلمی که همایون شهنواز با نام دلیران تنگستان ساخته بود داشتم که حاصل آن شهر بوشهر شد[۲۰].
تجلی و تبلور موسیقی کلاسیک غرب در ساخت و ساخت شعر سپید مفتون
این بروز و ظهور در واقع حاصل انس و الفتم با این موسیقی در طول زندگیام بوده است. مقداری گوش کردهام و کتاب تئوری موسیقی را از کتابخانهٔ عمومی گرفتم و خواندم و بیشتر از سمفونیها و کنسرتوها ساخار سوناتها را پسندیدم که در این موسیقی کلاسیک، اول یک ملودی، که نغمهای کوچک است، میآغازد و آن را بسط میدهند. این ملودی گاهی به تناسب و تناوب تکرار میشود. به هر حال آن ملودی را گسترش میدهند. این بسط حکم حرکت به جلو را دارد. هرچه جلوتر میرود، رقیقتر میشود و ضعیفتر، یعنی خودش از خودش دور میشود. در پارهای از شعرهایم یه یک چنین ساختاری میرسید و اگر کسی این فاصلهگذاریها را بر دارد ساختار شعرم به کلی مخدوش میشود[۲۱].
انحلال و فرود در شعر مفتون
وقتی شعر را پلهواری مینویسم که وضع انحلال و فرودی در معنای شعر وجود دارد و یا حالتی از انبساط و به نتیجه رسیدنهای خوب و سریع، ضمنا گاهی در شکل شعر، مثلا مصراع دوم و سوم را از وسط شروع میکنم، برای ایجاد یک فضای باز در حاشیه راست شعر میان سطر اول و سطر چهارم این فضای باز – بسته به مورد – ضریبگذاری و امعان تصویری است که در معانی و مفاهیم مصرعهای احاطهکنندهٔ آن وجود دارد. خصیصه دیگر اینکه من فقط پایانبندی را در نظر نمیگیرم، بلکه در شعرهای ساختمند، به دو فرم ابداعی دیگر هم نظر داشهام که عبارتند از «آغازگشایی» و «میانگستری». بدین ترتیب و با رعایت مراحل سهگانهٔ آغازگشایی، میانگسری و پایانبندی که اغلب خود به خود انجام میگیرد، شعر من و پارهای از شاعران ریلوژیک میشود[۱۷].
شعر سپید
در آغاز کار کسانی چون شهریار و نادرپور و مشیری و آتشی در من مؤثر بودهاند ولی در حدود نیمهٔ دوم دههٔ چهل، همهٔ اینها را با حفظ همان علایق کم و بیش دوستانه ترک نمودهام، در حال حاضر آتشی از همهٔ اینها بهتر است، ولی هیچ گونه شباهتی بین کارهای ما دیده نمیشود و به طور کلی کارهای امروز من که در آغاز، اندکی به شیوهٔ شاملو و زبان ادبی یکی دو نویسنده مثل مسکوب و آشوری نزدیک بوده، بنا به عقیدهٔ خودم و اظهارات ناقدان بیطرف کلاً مشخص و خصوصی شده است نمونهٔ بارز آنها همین گویهها و شورمایههاست، اما من در حال حاضر شیفتهٔ چیزی جز شعر سپید خوب نیستم. شعر سپید را به علت امکانات زبانی آن و لحن طبیعی و صمیمیاش اخیار کردهام[۱۷].
سه نقطه
در پایان خیلی از شعرهایم سهنقطه میگذارم و به اصطلاح آن را تمام نشده فرض میکنم. شعر، اگر به شعریت رسیده باشد، هیچوقت به پایان نمیرسد[۲۲].
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
نیما یوشیج
در مواجهه با شعر نیما، ردپای عمیق و طبیعی زیستِ روستایی را به وضوح میبینید، بدون آنکه کوچکترین تکلّفی احساس کنید[۲۳].
احمد شاملو
زبان شاملو زبان اقتدار است که سعی میکند آن را بپوشاند. او زبان ادبیات مردم را بیان میکند او تجربه و زمان مردمی را نشان میدهد که در گذشته میزیستهاند[۲۴].
اخوان ثالث
او اهتمام بلیغی ورزیده که وزن نیمایی را که آبشخور آن عروض قدیم فارسی است، بدون کوچکترین سکته یا شکستی به کار ببرد. به اصطلاح سازی اس که هیچ نغمه و نت آن خارج از کوک نیست. یکی از دلایل توفیق شعر او توجه او به جامعه بود. زندگی در شعر اخوان، آن طور که جامعه و جهان پیرامون او برایش رقم زده جریان دارد[۲۵].
حسین منزوی
در غزل هم منزوی آمد و تمام. غزل منزوی به معنای واقعی نو است. منزوی اولین شاعری است که برای عشق دوطرفه غزل گفته است، قبل او عشق یکطرفه بود. او این ذهنیت را عوض کرد، نه اینکه عوض کرده باشد، زمینهاش وجود داشت که عوض شد. الان دیگر نمیشود با غزل حرف زد یا حتی درددل کرد. اما گاهی میآید و نمیشود کاری کرد، نمیتوان جلویش را گرفت[۲۶].
سهراب سپهری
وی جنبه صلح را داشت، اما جنبه رنج را قبول نداشت و در شعرش هم نیست. سپهری با کلمات کم و ساده شعر خوب گفته است. شاعر خوبی بود، اما شاعر بزرگ و درجه یکی نبود[۲۶].
فروغ فرخزاد
شعر فروغ تأثیرگذار بود. پروین در حوزهٔ خود شاعر بود، در دستگاه ادبی و فرهنگی خودش کار مناسب میکرد و شعر بیغلط و سلیسی میگفت[۲۶]. او نمونهٔ عالی یک شاعر شهری، آن هم از نوع تهراننشین است. شما این مسئله را حتی در انتخاب واژگان و ترکیباتش آشکارا میبینید. زبان فروغ زبان دمکرات است او زبان زیست مردم را بیان میکند[۲۷].
شاهرودی
در شعر سپید او میتوان در هر بند یا هر سطر، یک فرم میبینید یعنی میتوان صورت فرم را از صورت محتوا جدا دید[۲۸].
شمس لنگرودی
کوتاهترین شعر خوب ایران است[۲۹].
سید علی صالحی
شعر او نبست به دیگر شاعران همطیف او مفصّلتر است، گاهی در کلیّت، موفق مینماید و نظر مخاطبان شعر با به سمت خود میکشد[۳۰].
بیژن جلالی
شعرهای او با نمیشود سرسری خواند و با خوانش چند شعر به دنیای او راه یافت به خصوص که شعرهای او اغلب کوتاه است. نگریستن در شعرهای او انگار نگریستن در چشمه یا برکهای زلال است. او را در میان شاعران نوسرا جزء پیشقدمهایی میدانم که مسئلهٔ جهان و هستی را پیش کشیده مخصوصا از کتاب دوم به بعد[۳۱].
احمدرضا احمدی
او را دوست دارم. شعرهای او در فرازها و فضاهایی درخشان است. برق میزند و نظر آدم را جلب میکند. در شعر موج نو چه بسا که شاعر به جای کلمه با «واحدهای مرکب مصور» حرف میزند، میوانم بگویم موسیقی شعر من متأثر از شعر اوس[۳۲].
همراهیهای سیاسی
من از علاقهمندان به دکر مصدق بودم و هنوز هم هستم. آن موقع هم یک رباعی برای او گفتم.
- ای مرد که خانهٔ تو ویران کردند
- با حکم عدو و را به زندان کردند
- افسرده مشو که مردم اندر دل خویش
- بهر تو بنای قصر و ایوان کردند[۳۳]
جملهای از ایشان
طرح نو در شعر
ما به طرحی نو نیاز داریم. اما این به معنای آن نیست که قالبهای دیگر را حذف کنیم، به این معنا که اتومبیل آمد اسبها را بکشیم. من با حذف مخالفم. فقط در علم این کار ممکن است و باید با آمدن فرمول جدید، فرمول قبلی را فراموش کرد؛ اما فرمول قدیمی در ادبیات از بین نمیبرد. بلکه شاعر سوار میشود و هر طور خواست آن را میراند، اما خودش میداند چطور از آن استفاده کند و کدام جهت را برای آزمون و خطا و کشف و شهود انتخاب کند. اما دستگاه را نباید از بین برد، زیرا هر کدام نمود خود را دارند. نمیتوان گفت هیچ ارزشی ندارد، نهایتش این است که نمیتوان گفت با رباعی میتوان تمام حرفها را زد[۲۶].
جمهوری شعر جهان
«ایران» اصولا «جمهوری شعر جهان» است. ما، در ایران بیش از چهل هزار شاعر داریم که میتوانند شعر بگویند؛ از میان آنها، چهار هزار نفر را میتوان با اطمینان برگزید که حرفی برای گفتن دارند و میتوانند به شیوهها و سبکهای گوناگون شعر بگویند. این در حالی است که شاعران اروپایی در مجموع، شاید به سه یا چهار هزار نفر هم نرسند! چون در ایران، شاعر زیاد است، شاعران جلوه نمیکنند. اگر شاعران ما، مثلا در هلند یا لهستان یا انگلستان بودند، حتما خوب جلوه میکردند. اگر کسانی بتوانند شعر شاعران بزرگ معاصرمان را، خوب ترجمه و به جهان عرضه کنند، جهانیان خواهند دید که شعر ما، بسیار برتر از شعر دیگران است. حتی شعر شاعران متوسطمان نیز برتر از شعر آنهاست[۳۴].
شهریار
ماجرای علاقه و عشق شهریار که به ویژه در سالهای اخیر بسیار از آن صحبت میشد واقعی بوده؟ این گفتهها و اثر ساخته شده همه غلط است. شهریار این ماجرا را برای همه اشتباه توضیح داده بود. به خود من هم گفت: داستان را جور دیگری میگویم تا گیج شوی! این جمله را میگفت و میخندید. سر این مطلب بازنکردنی است چون عده زیادی با آدم دشمن میشوند. خیلی چیزها را میدانم چیزهایی که جایی نوشته نشده است ولی بازگو نمیکنم[۵].
ناسازگاری با خودمان عیب بد ماست
عیب بدی که ما داریم، مسئله ناسازگاری با خودمان است. در جامعهٔ امروز ما بدبینی و بدگویی زیاد شده است. جامعه طوری شده که هر کس هر حرفی میزند، دارد حرف منطقی میزند. راننده و مسافر حرف میزنند، بادقت گوش کنی میبینی هر دو دارند درست میگویند. مالک حرف میزند میگویی چقدر خوب گفت، مستأجر که حرف میزند میگویی این بهتر از او گفت. سوپری حرف درست را میگوید، حرف مشتری هم درست است. در چنین وضعی زندگی میکنیم. ممکن است دوست همه نباشیم. موافق نیستم که حتما همسایه را دوست بدارید؛ اگر آدم بدی نباشد میتوان او را دوست داشت. با همسایهای که بچهاش قاچاقچی است و به بچه همسایه دیگر که فرهنگی است پز میدهد، نمیتوان گرم گرفت. در اینجا دیگر عقیده مشیری و سپهری کارکرد ندارد. البته به ندرت پیش میآید کسی کسبش آلوده باشد. اما این بدبینی هست و کارشان آدم را ناامید میکند. بدبینی بیجا خوب نیست، ولی متأسفانه این جریان وجود دارد[۲۶].
شعر خوب فایده ندارد
شعر خوب این روزها بسیار زیاد است اما شعر خوب فایده ندارد و ما به خلاقیت نیاز داریم. شاید در میان شاعران حاضر این خلاقیت را بتوان در شعرهای شمس لنگرودی و حافظ موسوی پیدا کرد. به نظرم اگر شخصی بتواند ترکیب این دو شاعر باشد، میتواند بعد از نیما و شاملو نامی برای خود دست و پا کند. با همهٔ این تفاسیر من معتقدم که شعر ما به قدری ذخایر ارزشمند دارد که اگر از دل چند نسل هم شاعری بیرون نیاید، اتفاق خاصی برای آن رخ نمیدهد[۶].
فداکاری
اگر شاعر به موردی برسد كه برايش تاثرانگيز باشد، هيچوقت برای سرودن از آن دير نيست، چنانكه هنوز از شهيدان و مبارزان میتوان گفت. هنوز هم برای «آرش» شعر میگويند و با اينكه سه هزار سال از او میگذرد، اما اين موضوعها و شعرها كهنه نمیشوند، چراكه فداركاری در اوج خود در تاريخ جلوه كرده و هيچ وقت فراموش نمیشود[۳۵].
- گفت كه اينهم روايتیست
- و وصايتی
- میدانم
- كه برای ده ما، آب را آب خواهی نوشت
- و برای شهر خود
- زلال معنا را حرام نخواهی كرد
- بنويس:
- «خدا را شناختهام
- چنانكه آفتاب ديروز رفته
- و امروز بازآمده را
- و عشق را باور كردهام
- چنانكه بهار گذشته يا پاييز هنوز نهرسيده را
- وطن را دوست داشتهام
- چراكه ديار عاطفهها و خاطرهها بوده است
- و باغ عادتهای سبز
- وفاداری را زيبا يافتهام
- و فداكاری را باشكوه
- من از دامنههای بلند آمدهام
- كه جای قوچها و بلوطهای شاخپيچيده است
- و نسترنهای خاردار
- من آمدهام تا به مرگ بگويم
- كه تو دشمن دانای من هستی
- و من اوج زندگی را در تو خواهم ديد؛ نه در حجرههای عافيت
- ...حسرتا!
- ای كاش میتوانستم
- به همان زبان سهل و صميمانهای سخن بگويم
- كه در كوچههای بازی كودكیام نمنمک آب شد
- و روی سايههای بلوغ چكيد
- و من بعدها چقدر به ياد بیگناهی آن سالها گريستم
- و...
- هی!
- ای عش، جای دور مرو
- ...
- و، ای بغض، راه گلو را مگير
- ...باری، میگفتم ...
- شايد از آنجا ماند كه اين عزيمت يک اقتضاست
- سيلان يک تقدير است.ـ
- من، مهاجرانه آمدهام
- و بیبرگشت
- [چنانكه رودها]
- و نه كوچگرانه بهخاطر فصل
- [چنانكه چلچلهها، يا لکلکها]
- روی به آفتاب
- و پشت به باد
- چنين آمدم
- و در پس خود چيزی بهجا ننهادم
- جز به خاک سپردهها
- و بحل كردهها
- و جدای از اينهمه
- از دار و ندار
- يک دوچرخه و يک ترازو
- و كمی قرض، به دورهگرد ولايتمان
- كه روزهای ميان هفته میآمد
- میخواهم كه بار مرا سبک سازيد
- و اگر چيزی ماند
- يک سفره نان و ترک، سر خاک مادرم و همين
- با التماس دعا
- و صفا»
- و دو فصل گذشت
- سرد و سردتر
- تا نشان دفينهگاه عشق، شناخته شد:
- جايی ميان شكوه
- و سادگی؛
- يک تيغه، سنگ توسی
- يک دشت لالهٔ سرخ...
حقوق بشر
حقوق بشر هم انرژی و اصابت خودش را از دست داده، از بس به اسم آن، آدم کشتهاند. یعنی متاسفانه، این اصطلاح، مجوزی بوده که عدهای سیاستمدار از خدا بیخبر، با اتکا به آن مرتکبِ جنایاتِ بشری شوند. همه هم دم از حقوق بشر میزنند و به وسیلهٔ آن میخواهند جنایاتشان را تعمید دهند. اتفاقا کسانی که بیشتر دم از این ترکیب زیبا و ظریف میزنند، بیشتر مرتکب جنایات علیه بشر میشوند. به نظرم بهترین ترکیب در این باره همان «کرامت انسان» است[۳۶].
شعرهای رنگی
شاید در آینده بتوان کتاب شعری را باز کرد و دید که شاعر به تناسبِ محتوا، سطرهای رنگین آفریده. یعنی هر سطر، مطابقِ منطقِ موضوعی و وضعیتِ اندیشه و خیالِ شاعر، به صورت رنگی چاپ شده. همچنان که مثلاً وقی شما به پرچم کشورها نگاه میکنید، رنگها با شما سخن میگویند[۳۷].
نشئه
قدرت تخیل و یادآوری شاعر در سنین بالا ضعیف میشود و گاهی علت این ضعف را خود شاعران این دوران به وجود میآورند، در فقرهٔ دوم بیان کردنی است که افراط در نشئهجویی است، نشئاتی که مقدمتا و موقتا قدرت خیال و کشف و شهود را در شاعر بالا میبرندو سپس آن را میکوبند یا میسوزانند. باید به این حقیقت اعتراف کنیم که شاعران پُرکار قرنهای گذشته، بر اثر جاذبه شعر میگفند و نه نشئهو البته انگیزه شروع شاعری نیز مهم است. جریانهای حاد عاطفی، وجود نوعی تضاد و مشکل روحی است، و وقتی این مشکل برطرف شود دیگر شعر به ندرت رخ میدهد[۳۸].
تو
تو کیستی که صدایت به آب میماند | تبسمت به گل آفتاب میماند؟ | |
تنت به پیرهن صورتی و دامن سرخ | به تنگ نیمه پری از شراب میماند | |
به پشت چشم تو آن سایههای رنگارنگ | به نقش قوس قزح در حباب میماند | |
تو را شبی سر راهی دو لحظه دیدن و بعد | به خانه یاد تو کردن به خواب میماند | |
از آن تبسم نوشت به دیده یادی ماند | چو برگ گل که به لای کتاب میماند |
آثار و کتابشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
شعر مفتون دارای زبانی ساده، مستقل و مشخص با مضمونی اجتماعی است که رگههایی از امید به آینده و اعراض به بیعدالتیها در آنها موج میزند. ترکیبات و جملات نو را به راحتی در کنار تعبیرات شعری مرسوم قرار داده و در اشعارش با دیدی ژرف و باز به احوال انسان و جهان مینگرد. او شاعری است محتواگرا و مضمونساز، که مضامین رئالیستی و بیشر عینی، ابزار کار او را شکیل میدهد. انعکاس عینی طبیعت در شعر او و نیز کند و کاو در پدیدههای محسوس، سیما و شکلی مشخص از شعر را نمایان میسازد. تصاویر نو، دریافتهای اجتماعی است که رگههایی از امید به آینده و اعراض به بیعدالتیها در آنها موج میزند. دریافتهای اجتماعی و زبان پر کنایه و طنزآمیز از مشخصههای بارز شعر اوست. او با تلفیق این زمینهها، توفیق یافته شعری متمایز و انحصاری سامان بخشد[۲].
شاعری تجربهگرا است که مؤلفههای شعر او بیانگر تمایل وی به دگردیسی و حرکت در مسیر تجربههای تازه است. این امر به تغییرات متناوب در ساختار و زبان شعر مفتون انجامیده و زمینهٔ ظهور شاخصههایی انحصاری را در کلام وی فراهم آورده است. یکی از عناصر زیباییشناسی شعر مفتون وصف مادی و ملموس عینیات و امکانِ فضاسازی با اشیا و واژهها میباشد. او شگردی خاص در استفاده از روایت، یعنی صحنه، نمایش، حرکت، شخصیتپردازی، گفتوگو و ... دارد[۳۹].
- نمونه ای از کنایه در اشعار
- همهجا جلوهٔ حسن تو عیان در غزل من
- تو پری بودی و من آینه گردان تو بودم[۴۰]
- من ماه شبنشین و و خورشید شهر دو
- میسوزی از شراره حسرت مرا هنوز[۴۱]
در اشعار امینی کنایه با تعداد ۶۵ مورد شاهد مثال از بسامد بالایی برخوردار است و کنایه از صفت و بعد از آن کنایه از موصوف در مرتبههای بعدی قرار میگیرند و این حاکی از توانایی شاعر در به کاربردن انواع کنایه است. از میان انواع کنایات از لحاظ وضوح و خفا، ایما با ۲۹ مورد در اکثریت و تعریض با سه مورد در اقلیت وجود دارد[۲].
مؤلفههای شعر ترکی مفتون امینی
- شعر حسرت
شعرحسرت در زبان ترکی به وفور یافت میشود. اما نوع بیان وهمچنین شیوهٔ پردازش آن، کار هرکسی نیست. ولی مفتون عنان آن را هنرمندانه به دست گرفته و در جنگلهای سرسبزِ آذربایجان به جولان درآورده است. در این وادی؛ غم، عشق، فراق، وطن و...از پربسامدترین واژههایی میباشد که شاعر را به شکار آن ترغیب کرده است. واژههایی که درآن بزرگی یک انقلاب، پیوندی ژرف و بنیادین را در وجودش فراگیر کرده تا از لحظههای فراموش نشدهٔ زندگیاش، قاب و قالبی زیبا بسازد.
- شهریاردوم
شهریاردوم خطهٔ آذربایجان برای نخستین بار دوبیتی «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل» را به صورت جدی وارد شعر ترکی کرد. مفتون در عاشیقلی کروان توانسته با اسلوبی استوار و سخت به یک نگرش معتدلتری از شعر ترکی برسد. نگرشی بارویکردی کلامی، نوعی متفاوت سرایی چه در زمینهٔ اجتماع، زندگی، عشق و چه با کارکترهای واقعی، منجر به تقویت همان اصالتهایی شده که در همهٔ زبانها و اصولاً در ادبیات معاصر، بیانگر ذوق و استعداد، قریحه و صفات، افکار و تصورات، عواطف واحساسات و...که هر کدام به شکلی در ساختار اجتماعی، تاریخی، فرهنگی، و ادبیات درخور تأمل و تعمق میباشد.
- شعرگفتاری
یکی ازویژگیهای شعرامینی، نوعی شعر گفتاری مستقیم محض است. در حقیقت با قدرت میتوان گفت که مفتون آغازگر شعر گفتاری است. برای اولین بار شعر گویهای (شعر کلامی یا گفتاری) از او در روزنامه بازار رشت درسال ۱۳۶۶ که ویژه ادبیات بود، به چاپ رسید.
کارنامه و فهرست آثار
دفترهای شعر
۱۳۳۶: دریاچه؛ بانک بازرگانی: تهران [عروض نیمایی]
۱۳۴۴: کولاک؛ شمس: تبریز [عروض نیمایی]
۱۳۴۶: انارستان؛ ابن سینا؛ تبریز [بخشی از شعرهای دفتر در عروض نیمایی]
۱۳۵۷: نهنگ یا موج، گزینه کولاک و انارستان: تهران
۱۳۵۸: عاشقلی کروان؛ رفعت: تبریز
۱۳۷۰: فصل پنهان، گزینه اشعار؛ مرغ آمین: تهران
۱۳۷۶: یک تاکستان احتمال؛ نگاه: تهران
۱۳۷۸: سپیدخوانی روز؛ ثالث: تهران
۱۳۸۳: عصرانه در باغ رصدخانه؛ نشر نگاه: تهران
۱۳۸۴: بومرنگ
۱۳۸۵: من و خزان و تو؛ نشر امرود: تهران
۱۳۸۶: شب هزار و دو؛ نشر نگاه: تهران [شامل بخشی به ترکی آذری]
۱۳۸۷: اکنون های دور؛ امرود: تهران
۱۳۸۹: از پرسه خیال در اطراف وقت سبز؛ امرود: تهران
۱۳۹۱: جشن واژهها و حسّها و حالها؛ امرود: تهران
۱۳۹۳: طلایی، خاکستری، رگبار؛ ثالث: تهران
۱۳۹۳: گزینه اشعار؛ مرواری: تهران
۱۳۹۵: آجی چای؛ آواز؛ تهران؛ مجموعه کامل اشعار ترکی
۱۳۹۷: مستقیم تا نرسیده به صبح؛ کوله پشتی؛ تهران
سرفه فام و خط نستعلیق؟
جوایز و افتخارات
در سال ۱۳۹۵ مفتون امینی، شاعر پیشکسوت گواهینامه درجه یک هنری خود را از سیدعباس صالحی، معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کرد[۴۲]. در دومین دورهٔ جشنواره بینالمللی شعر فجر در بخش آزاد برگزیده شده است.
بررسی چند اثر
دریاچه
مدتی که به عنوان دادیار در رضایه به تاریخ ۱۳۳۱ خدمت میکردم شعر دریاچه را سرودم. نقطهٔ آغاز شعر و شاعری من همین شعر دریاچه بود. منبع الهام شعرم به مهر و محبت برآمده از مسائل پیش از ازدواج باز میگردد. بعد از دریاچه جوششهای شاعرانه در قالبهایی نظیر غزل، چارپاره، و گاه قطعات کوچک و رباعی لبریز و سرریز شد. مجموعه شعر دریاچه نشانی از ظهور یک شاعر توانمند بوده. هم قالب کلاسیک داشت و هم شعر نیمایی. یک سری از شعرها هم ابتکار خودم بود. یعنی نه شبیه شعر نیمایی بود و نه شبیه کلاسیک.
کولاک
اولین شعر نیمایی من شعر بوشهر به سال ۱۳۴۲ بود است که در کتاب کولاک چاپ شده است. او در سال ۱۳۴۴ هم، با انتشار کتاب کولاک بسیاری را شگفتزده کرده بود. غزلسرائی که با غزلیات بکر و نابش مورد توجه شهریار، سایه، مشیری، نادرپور و بسیاری از بزرگان بود؛ قدم به قلمرو شعر نیمائی گذاشته و با شعرهای «توسن،اشراق و…» مورد توجه و تحسین نوگرایان قرار گرفته بود. این شگفتکاریها ثمرهٔ سر زندگی، پرتکاپویی، سخت کوشی استاد مفتون است. مفتون امینی: کولاک، یکی از متنوعترین دفترهای شعر «پارسی» است: در این دفتر، هم شعر «کلاسیک» هست، هم «نیمایی» و هم «نیمه عروضی». من اما، از دفتر «انارستان» به «شعر سپید» روی آوردهام[۳۴].
- وقتی که بهار یعنی «نام تو چیست؟»
- تابستان
- یعنی که «دوستت دارم»
- پاییز
- یعنی
- «آیا برای یک تن تنها این شبها زیاد نیست؟»
- و زمستان یعنی
- «باید که روی این یخ و برف تنها برویم
- امّا در هر فاصلهای
- مواظب هم»
- و خوب شد خدا فصل دیگری نیافرید
- تا در ماورای عشق
- مرگ منتظر زندگی باشد
- نه زندگی منتظر مرگ...
- باد را...
- نیمی از فصل بهاران رفت
- کاخها را پر گل و فواره میبینم
- ولی افسوس
- رونقی در کشتزاران نیست
فصل پنهان
این مجموعه را با عبارت «پيشکش واری به همسرم به خاطر دل نيکش، و دست نزديکش» به اين بانوی بزرگوار تقديم کرده است. کتاب فصل پنهان که گزیدهای است از اشعار سالهای ۱۳۴۹- ۱۳۷۰؛ اهل شعر و ادب شگفت زده شدند. شگفتی از آن بود که شاعر مشهور و نوگرائی چون استاد مفتون امینی سرایندهٔ اشعار درخشان و ماندگاری به شیوهٔ کلاسیک و نیمائی، قدم به وادی شعر سپید گذاشته بود. البته این شگفت کاری دوم شاعر بود. همین امروز هم او همچنان با دلی جوان، امیدی پر فروغ در کار نوآوری در سرایش است. کتاب فصل پنهان در دو بخش تدوین شده، بخش اول را اشعار نیمائی و قدمائی تشکیل میدهد، بخش دوم را شعرهای سپید که حقیقتاً چند تایی از آنها از نمونههای بسیار زیبا و درخشان شعر سپید فارسی هستند. در بخش اول شعرهای ارزشمندی هم در قالب غزل و هم در فرم نیمائی وجود دارد که در میان آنها چند شعر ساختمند، پر محتوا و ممتاز میدرخشند. بعنوان مثال شعر مازندران که از بهترین شعرهای ساختمند و عمیق نیمائی است. در شعر مازندران هر بند عالم خودش را دارد، میتوان صورت فرم را از صورت محتوا به عینه جدا دید. شعر در طول متوسطی است که در آن جامعهشناسی، تاریخ، حماسه و لیریک در آن است[۴۳].
- در نقطهٔ گسیختن ابرهای گرم
- بالی بلند و نمزده گسترده میشود
- بر قلعهٔ سفیدی، بالای کوهِ سبز
عاشیقلی کروان
این شعر را در سه بخش نوشتم. البته از نظر ساختار، متوازن و قافیهمند است. یک بخش «پای بولاق» (اجاق) است. یک بخش «پای چشمه» و بخش سوم هم «سر کوه بلند». در بخش اول عدهای نشستهاند و دربارهٔ قضا و قدر و معنای زندگی و جستوجوی حقیقت صحبت میکنند. اولش خطابهای است در دو صفحه میشود گفت سپید است. آخرش هم با سطرهایی موزون و موزیکال تمام میشود. بیستوشش قسمت بر وزن دوبیتیهای فارسی است. این دوبیتی در ترکی سابقه نداشت و از این نظر گونهای خلاقیت به حساب میآید. فصل دوم در پای چشمه میگذرد و جنبهٔ لیریک و عشقی و تفننی دارد. این بخش هم مقدمهٔ خاص خودش را دارد که نثر شاعرانه و به اصطلاح سپید است. بخش سوم هم حماسی و سیاسی و اعتراض و مبارزه است.
در این شعر وزن یکسان است، اما لحن به تناسب و اقتضای هر بخش عوض میشود. به همین دلیل شبیه یک سمفونی است در سه موومان است، یا سونات که آن هم سه قسمت دارد. این شعر در خارج از ایران هم مورد توجه قرار گرفت. مثلًا در باکو آن طور که نوشتهاند این شعر با استقبال خوبی مواجه شد. البته پس از فروپاشی شوروی دیگر اهل اینجور کارهای فکری و فهمیدنی نیستند و با بزن و بکوب بخوان مشغولند که البه یادآور جریان بلبل و مورچه میشود[۴۴].
گزینه اشعار مفتون امینی
گزینه اشعار مفتون امینی دارای ویژگیهای مثبت متعددی است که مهمترین آن جامعیت کتاب است. به صورتی که کتاب دربردارندهٔ گزینه تمام اشعار شاعر در تمام دورههای زندگی شاعرانه وی است. از اینرو کتاب از لحاظ قالبهای ادبی دارای تنوع بسیاری است که با تنظیم و طبقهبندی اشعار بر طبق قالبهای ادبی، مطالعه کتاب را آسان کرده است. این مجموعه شعر شامل پنج بخش با عنوان «از سپیدها» با ۴۳ شعر، «از نیماییها» با ۲۹ شعر، «از نوقدماییها» (چهارپارهها و چندپارهها) با ۱۱ شعر، «از غزلها» با ۴۶ شعر، «سایر آثار کلاسیک» (قصیده، مثنوی، رباعی و...» با ۱۲ شعر و «تازهها» در بردارندهٔ ۶ شعر منتشر نشده، است. این کتاب فقط اشعار فارسی است و شعرهای ترکی وی در این گزینه نیامده است. یکی از نکاتی که انتشار کتاب گزینهٔ اشعار یدالله مفتون امینی را دارای اهمیت ویژهای میکند منتشر نشدن و در دسترس نبودن تمام مجموعه شعرهای وی به خصوص مجموعه شعرهای اولیهٔ او (که در واقع به نوعی اوج دوران شعرگویی امینی به حساب میآید) است[۴۵].
- هر درختی چون صلیبی در سکوت باغ
- باغ گورستان صد عیسای بی پیغام
- دشت را قهر خدا خشکاند
- ابر، تا کی بر فراز کوه خواهد ماند؟
- باد را آواز باید داد
- باد را آواز خواهم داد
- من زبان باد را آموختم در موسم سرگشتگیهایم
- باد را با بازوان پیغام باید داد
- باد با چشمان ما بیگانه اما آشنا با دستهای ماست
- باد اگر برخیزد از اقصای این سامان
- رهگذارش کوچههای زنده خواهد بود
- ریشهها را با رهآوردی تَرآوا خیس خواهد کرد
- او برای هر دلی از سنگ یا از آب
- ضربه را تدریس خواهد کرد...
- با تکان دستمالی باد میجنبد
- ما چرا با اهتزار پرچم آن را برنیانگیزیم
- باد را تقدیس باید کرد...
پانویس
- ↑ «گزینۀ اشعار «یدالله مفتون امینی»». شهرستان ادب، ۱۲ آذر ۱۳۹۳.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ صمدزاده، علی؛ بهنام، رسول. «کنکاشی در پوشیدهگوییهای «مفتون امینی» به عنوان یکی از مختصات سبکی». نخبگان علوم و مهندسی، ش. ۷ (مهر ۱۳۹۶): ۱ - ۱۲.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ «تأملی عمیق در اشعار یدالله امینی (مفتون) «سلبیناز رستمی»/ اختصاصی چوک». کانون فرهنگی چوک، ۱۱ مهر ۱۳۹۵.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۳۴.
- ↑ ۵٫۰۰ ۵٫۰۱ ۵٫۰۲ ۵٫۰۳ ۵٫۰۴ ۵٫۰۵ ۵٫۰۶ ۵٫۰۷ ۵٫۰۸ ۵٫۰۹ ۵٫۱۰ ۵٫۱۱ ۵٫۱۲ ۵٫۱۳ «مفتون امینی: نیما از اوزان نوحهخوانی شعر سرود / ماجرای عشق شهریار در گفتهها غلط است / نصرت رحمانی یک شاعر ناب بود / امروزه همه میخواهند شاعر شوند». هنر آنلاین، ۲۷ شهریور ۱۳۹۷.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ «شعر خوب گفتن فایدهای ندارد! در گفتوگو با یدالله مفتون امینی». دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۱ بهمن ۱۳۹۶.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۹۵.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۱۴۰-۱۴۱.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۷۵-۷۹.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۱۶۸-۱۶۹.
- ↑ امینی، از پرسه خیال در اطراف وقت سبز: سرودههای گوناگون فارسی و منظومه عاشیقلی کروان.
- ↑ «شعر صرفا سیاسی ماندگار نیست». تبیان، ۳۱ فروردین ۱۳۹۱.
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ «گفتوگو با هادی خورشاهیان به بهانه انتشار رمان «من فقط دو نفر را کشتهام»». وبلاگ مفتون امینی، ۳۱ شهریور ۱۳۹۶.
- ↑ ««شاعرِ طنازِ روزگار ما: به بهانه بزرگداشت ۹۰ سالگی مفتون امینی»». روزنامه ایران، شمارهٔ ۶۲۷۱، ۶ مرداد ۱۳۹۵، صفحهٔ ۲۴.
- ↑ «آثار نیمایی مفتون از لحاظ محتوا و کلام در اوج است/ در حق مفتون امینی کوتاهی شده است». ایبنا، ۲۲ خرداد ۱۳۹۹.
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ ۱۶٫۲ «یدالله امینی به روایت مفتون». خبرآنلاین، ۱۱ مرداد ۱۳۹۵.
- ↑ ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ ۱۷٫۲ حسینی، احمد. «سپیدخوانی روز، پای شعرهای مفتون امینی». شعر، ش. ۲۷ (زمستان ۱۳۷۸): ۱۸ - ۲۵.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۳۲۸.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۲۳۱ و ۲۳۶ و ۲۵۹ و ۳۱۲ و ۳۲۲.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۲۲۰-۲۲۱.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۲۲۳-۲۲۵.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۲۸۶.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۱۹۲.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۲۳۳-۲۳۵.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۲۹۲ - ۲۹۳ و ۳۰۲.
- ↑ ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ ۲۶٫۲ ۲۶٫۳ ۲۶٫۴ «خاطرهبازی با مفتون امینی؛ از اختلاف رهی و شهریار تا رفتار خاص اخوان». ایسنا، ۲۲ خرداد ۱۳۹۸.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۱۹۱ و ۲۳۴.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۱۹۵.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۲۲۵.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۲۴۴.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۲۴۴ و ۲۴۹.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۳۱۶.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۱۴۲.
- ↑ ۳۴٫۰ ۳۴٫۱ «روایت «مفتون امینی» از شعر سپید ایران در ۲۰ سال پیش». ایسنا، ۴ فروردین ۱۴۰۰.
- ↑ . ایسنا، ۱۷ مرداد ۱۳۸۴. https://www.isna.ir/news/8405-07471/عنوان= مفتون: گاهی شاعر از فراموش شدن فداكاری شهيدان متاثر میشود شاعران ما فقرپردازی را با فقرپرستی اشتباه گرفتهاند پستمدرنها همه چيز را به تمسخر میگيرند.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۱۹۴.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۲۸۸.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۲۹۹-۳۰۰.
- ↑ باقینژاد، عباس. «مؤلفههای شعر مفتون امینی». زبان و ادب فارسی، ش. ۲۳۷ (بهار و تابستان ۱۳۹۷): ۲۱ - ۳۵.
- ↑ امینی، کولاک، ۱۲۲۲.
- ↑ امینی، کولاک، ۷۳.
- ↑ «اعطای گواهینامه درجه یک هنری به مفتون امینی». ایسنا، ۱۳ مرداد ۱۳۹۵.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۱۹۵.
- ↑ مظفری، گفتوگو با مفتون امینی، ۸۰-۸۱.
- ↑ «گزینۀ اشعار «یدالله مفتون امینی»». ایسنا، ۱۳ آذر ۱۳۹۳.
منابع
- امینی، مفتون (۱۳۸۹). از پرسه خیال در اطراف وقت سبز: سرودههای گوناگون فارسی و منظومه عاشیقلی کروان. تهران: امرود. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۵۳۲-۷۲۷-۴.
- ـــــــــــــــــ (۱۳۵۶). کولاک. تهران: شمس تبریز.
- مظفری ساوجی، مهدی (۱۴۰۰). گفتوگو با مفتون امینی. تهران: مروارید. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۱۹۱-۹۳۰-۸.