شاهنامه و فرهنگ ایران

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
شاهنامه و فرهنگ ایران
نویسندهجلال خالقی مطلق
ناشرانتشارات دکتر محمود افشار با همکاری انتشارات سخن
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۹۶
تعداد صفحات۳۳۲
موضوعترجمه مقالات خالقی مطلق در دانشنامه ایرانیکا
زبانفارسی
نوع رسانهکتاب

شاهنامه و فرهنگ ایران دربردارنده مجموعه مقالات جلال خالقی مطلق در خصوص ایران‌شناسی به ویژه شاهنامه‌پژوهی است که به زبان انگلیسی در دانشنامه ایرانیکا منتشر شده‌اند. این مجموعه مقالات توسط فرهاد اصلانی و معصومه پورتقی ترجمه و به صورت کتاب درآمده است.

* * * * *

این کتاب با ۳۳۲ صفحه دارای پیشگفتار، دیباچه و ۶۵ مقاله است. در پایان کتاب نیز کتاب‌شناسی جامع مقالات در دانشنامه ایرانیکا و نمایه آمده است. موضوع این مقالات تاریخ و فرهنگ ایران است که در فاصله سال‌های ۱۳۶۱ تا ۱۳۸۱ به قلم جلال خالقی مطلق در دانشنامه ایرانیکا چاپ نیویورک به سرویراستاری احسان یارشاطر نوشته شده و در مجلدات یکم تا یازدهم این دانشنامه به چاپ رسیده است.

۴۳ مقاله این مجموعه در ارتباط با شاهنامه است که بخش مهمی از مقالات را به خود اختصاص می‌دهد و ۲۲ مقاله دیگر در خصوص سایر موضوعات ایران‌شناسی از قبیل تاریخ و ادبیات و فرهنگ ایران است. به همین دلیل مدخل‌های این کتاب در دو بخش تقسیم‌بندی شده است.

بازبینی ترجمه بخش نخست مقالات که در خصوص شاهنامه است در بهار ۱۳۹۵ توسط مؤلف انجام شد و چون بنابه گفته جلال خالقی مطلق در ویرایش مقالات به انگلیسی چنانکه رسم دانشنامه‌هاست، گاه مطالبی را ز‌ده‌اند، در بازبینی این مقالات آنچه به نظر ایشان مهم آمده را در پایان هر مقاله تحت عنوان آویزه اضافه کرده است.

اما بازبینی ترجمه بخش دوم مقالات که در تابستان ۱۳۹۵ تمام شد، به دلیل کسالت قلبی مؤلف میسر نشد و کار بازبینی و مقابلهاین بخش با پیش‌نویس‌هایی که به طور اتفاقی از انباری منزل مؤلف به دست آمد، انجام شد.

بخش عمده مقالات نام‌های خاص در شاهنامه یا مرتبط به آن هستند.

در متن مقالات غالباً فقط نشانی ارجاعات به شاهنامه آمده و در مقالات نخستین حتی به شاهنامه چاپ مسکو و مول ارجاع داده شده بود. در ترجمه این مقالات به پیشنهاد مؤلف، ارجاعات یکدست شده و به پیرایش دوم استاد خالقی مطلق (۱۳۹۳ دو جلد/ ۱۳۹۴ دو جلد در چهار مجلد، تهران: سخن) برگردانده شده است. در برخ موارد نیز به جای ترجمه، متن خود اشعار از شاهنامه نقل شد. فقط در مقالات نسبتاً متأخر ارجاع به شاهنامه پیرایش نخست استاد خالقی مطالق (۱۳۸۶ در هشت دفتر، دفتر ششم و هفتم با همکاری محمود امیدسلار و ابوالفضل خطیبی، تهران: مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی) بود که آن ارجاعات حفظ شده است.

مسئله دیگر این که گاهی ارجاع به شاهنامه به بیت یا ابیاتی بود که در پیرایش دو استاد، الحاقی تشخیص داده شده و در متن نیستند. این‌گونه ارجاعات نیز که به همان چاپ مول یا مسکو هستند حفظ شدند. در ارجاع به متن شاهنامه نیز گاهی سهواً اغلاطی در خصوص شماره ابیات یا جلد یا چاپ (مول یا مسکو) روی داده که این‌گونه موارد هم تصحیح شدند و در باب ارجاعات، متن فارسی دقیق‌تر از اصل انگلیسی است.

از جمله نکات ارزشمند این ترجمه، تکمیل فهرست منابع برخی از مقالات است که گاهاً ناقص بوده وهمه موارد طرح شده در مقاله را شامل نمی‌شده است. در همین راستا تنظیم فهرست جامع منابع تمام مقالات از مزایای این کتاب است که نشان‌گر گستره منابع مورد استفاده مؤلف برای نگارش مقالات است «منابعی که طی ۲۰ سال چاپ مجلدات یکم تا یازدهم که دوره همکاری استاد با دانشنامه بوده، مورد رجوع و استفاده ایشان بوده‌اند». این منابع می‌تواند در زمینه کتاب‌شناسی برای دانشجویان و کسانی که از این کتاب بهره می‌برند، مفید واقع شود.

بخش اول

بخش اول این کتاب شامل مقالات مرتبط با شاهنامه است که نام‌های آن در زیر آورده می‌شو:

  • آرمین
  • آزادسرو
  • آزاده
  • ابوعلی بلخی
  • ابومنصور عبدالرزاق
  • ابومنصور معمری
  • اردشیر
  • اشکبوس
  • اشکش
  • اغریرت
  • اکوان دیو
  • اندریمان
  • انوشزاد
  • بادآورد
  • بارمان
  • ببر بیان
  • برزین
  • برمایه
  • بزگوش
  • بهرام گودرز
  • بهرام‌بن مردانشاه
  • بهرام سیاوشان
  • بهزاد
  • بهمن
  • بیژن
  • درفش کاویان
  • دقیقی
  • دوازده رخ
  • شاهنامه بایسنقری
  • فرامرز
  • فرامرزنامه
  • فردوسی، ابوالقاسم: زندگی‌نامه
  • فردوسی، ابوالقاسم: هجونامه
  • فرشیدورد
  • فرنگیس
  • فرود
  • فریبرز
  • فرود
  • فریبرز
  • گردآفرید
  • گرگین
  • گژدهم
  • گُستَهَم
  • گشسپ‌بانو
  • گیو

نخستین مدخل آرمین نام دارد. در توضیحات این مقاله آمده است که آرمین طبق شاهنامه پسر چهارم کیقباد است. فردوسی احتمالاً آرش و یا حتی کیارش نوشته که خود تصحیف صورت روستایی کوی بیرشن است که در نسخ مختلف شاهنامه با نام‌های آرش، کی آذرش و کیارس/ کی‌آرس آمده و در تاریخ طبری به صورت کیبه‌ارش و در نسخه اشپرنگر ۳۰ به صورت کی‌به‌ارس ثبتذشده و او همان است که طبق طبری از طرف کیخسرو به فرماندهی کرمان و حوالی آن گماشته شد. با وجود تصحیف این نام در شاهنامه به کی‌آرمین، اشپیگل و نولدکه به اهمیت نام کی‌آرمین اشاره کرده و معتقدند که تصحیف این نام باید خیلی پیش از فردوسی انجام شده باشد و اشپیگل گمان می کند که هدف از آوردن نام کی‌آرمین این بوده که پسر کیقباد را بانی خاندان حکومتی ارمنستان قلمداد کنند.

مؤلف معتقد است ضبط کی‌آرمین در منابع قبل از شاهنامه نیامده و در هیچ‌یک از نسخ کهن شاهنامه هم نیست اما آرش و کیارس در نسخه کهن شاهنامه به خوبی ضبط شده، پس احتمال می دهد که فردوسی اصلاً کی‌آرمین ننوشته و این تصحیح بر خلاف نظر اشپیگل و نولدکه پس از فردوسی انجام شده است.[۱]

آزاد سرو دومین مدخل این مجموعه است. دو نفر به این نام شناخته شده‌اند. یکی موبدی در عهد خسرو اول انوشیروان و یکی از چند نفری که خسرو برای جستجوی خواب‌گزاری هر یک را به گوشه ای از کشور فرستاد. دوم دانشمندی در دستگاه احمد بن سهل حاکم مرو در نیمه دوم قرن سوم هجری. آزادسرو به عنوان منبع سه داستان ذکر شده است: داستان رستم و شغاد، فرامرزنامه و داستان شبرنگ. آزادسرو در مرو می‌زیست و همانجا روی کتابش کار می‌کرد. فردوسی تاکید می‌کند که آزادسرو «به سام نریمان کشیدی نژاد» که می تواند حاکی از اصالت سیستانی وی باشد.[۲]

برخی از مدخل‌ها بسیار کوتاه و موجز است که تعدادی از آن‌ها از نظر گذرانده می شود.

اشکبوس

اشکبوس پهلوان تورانی یا کوشان در داستان کاموس کشانی. در ترجمه عربی شاهنامه از بنداری این نام است که اسکبوس آمده است. اشکبوس پس از فراری دادن رهام پهلوان ایرانی در نبرد تن به تن خود به دست رستم که پیاده می جنگید کشته شد. نبرد رستم و اشکبوس یکی از موضوعات مورد علاقه نقاشان ایرانی واقع شد.

بارمان

از دیگر مدخل‌های موجز این مجموعه است. بارمان پسر ویسه است که به گزارش شاهنامه یکی از پهلوانان تورانی و یکی از سپاهیانی بود که در لشکرکشی افراسیاب به ایران در زمان پادشاهی نوذر شرکت داشت.

بزگوش بُزگوش نام قبیله‌ای افسانه‌ای در مازندان که در شاهنامه همراه نام قبایل سگسار و نرم‌پای، ذکر شده است. نام هر سه قبیله شامل ترکیبی از نام‌های جانوران عجیب‌الخلقه است و مردمان این قبایل را عجیب‌الخلقه تصور کرده‌اند. داستان‌های مربوط به آن‌ها در اصل به افسانه گرشاسپ تعلق داشته، اما بسیاری از دلاوری‌های گرشاسپ بعدها به دیگر افراد خاندان او و نیز کسانی چون کیخسرو، اسفندیار و اسکندر نسبت داده شده است.

مارکوارت نام بزگوش را به صورت بَرگوش خوانده و آن را به مردم ورگوش که همراه با ورچشم در بندهش و درخت آسوریگ آمده مربوط می‌داند. در درخت آسوریگ محل این قبایل میان هندوستان و دریای ورکش (ورکش زره) ذکر شده، که در شاهنامه به مازندران و دریای زره تبدیل شده‌اند. در بخش «آویزه» این مدخل آمده است: نام درست بزگوش در شاهنامه نیز بَرگوش است.[۳]


نام‌های خاص در بخش اول این مجموعه تنها مختص شخصیت‌های شاهنامه نیست بلکه نام اشیا، وسایل قهرمانان و نیز حیوانات هم آمده است. به عنوان نمونه «ببر بیان» که درباره آن چنین آمده است: نام جوشنی است که رستم در نبرد به تن می‌کرد. آب، آتش و سلاح بر آن اثر نداشت. جوشنی بود تیره‌رنگ و گویا مویین، چراکه وقتی رستم آن را می‌پوشید گویی «بر تنش پر روییده است».

یکی جامه دارد ز چرم پلنگبپوشد زِ بَر وَاندارآید به جنگ
همی نام ببرِبیان خواندشز خَفتان و جَوشن فُزون داندش
نسوزد در آتش، نه در آب ترشود، چون بپوشد برآیدش پَر

در ادامه این مطلب آمده است: طبق شاهنامه ببربیان از پوست پلنگ درست شده بود و از همین رو پلنگینه نیز خوانده شده است.[۴]

«برمایه» نام گاوی است که فریدون را سه سال شیر داد و سرانجام به دست ضحاک کشته شد. این صورت نوشتاری برمایه تنها در شاهنامه یافت شده، در حالی که صورت درست آن یعنی برمایون، برای مثال در شعر فرالاوی و دقیقی لغت فرس و غررالسیر ثعالبی آمده است و حاکی از آن است که فردوسی به ضرورت وزن صورت برمایه را به جای برمایون خلق کرده است. مؤلف در خصوص این گاو آورده است: به گزارش شاهنامه فریدون به مدت سه سال از برمایه شیر خورد، اما از سوی دیگر آمده است که برمایه پس از فریدون زاده شد. احتمالاً اصل افسانه این بوده که فریدون و برمایه همزمان زاده شدند و فریدون از مادر برمایه شیر خورده بود.[۵]

بهزاد نام اسبی سیاهرنگ که به ترتیب متعلق به سیاوش، کیخسرو و گستاسپ بود. بهزاد همچون رخش رستم، زبان و احساس آدمی را درک می‌کرد. وقتی سیاوش در حال مرگ بود در گوش بهزاد خواند که به جز پسرش کیخسرو، به هیچ‌کس رکاب ندهد. پس از مرگ سیاوش بهزاد دور از مردمان، به گله‌ای از اسبان وحشی پیوست. کیخسرو به دنبال بهزاد رفت و بهزاد به محض دیدن کیخسرو او را شناخت.

درفش کاویان نام پرچم ملی ایران در زمان اشکانیان و ساسانیان بود. در شاهنامه آمده است که وقتی کاوه آهنگر علیه ضحاک ستمگر شورش می‌کند، پیشبند چرمی‌آش را بر سر نیزه‌ای چوبی می‌آویزد. در نتیجه این شورش، تاج و تخت پادشاهی به شهریاری از خاندان سلطنتی کهن، یعنی فریدون می‌رسد و او آن پیشبند را به دیبا و زر و نقش و نگار و گوهر آراسته و از آن ریشه‌های سرخ، زرد (یا آبی) و بنفش آویخته و آن را درفش کاویانی می‌نامد. از آن پس،‌ هر پادشاهی که بر تخت می‌نشست گوهری به آن می‌افزود، تا آنجا که درفش در شبانگاه همچون خورشیدی تابان می‌درخشید.

از دیگر مدخل‌های مندرج در بخش اول این مجموعه، مدخل «دقیقی» شاعر است که گفته می‌شود کار نظم شاهنامه را آغاز کرده است. نویسنده در خصوص این مدخل آورده است: ابومنصور احمدبن احمد دقیقی یکی از شعرای مشهور اواخر عهد سامانی است. تاریخ دقیق تولد و درگذشت او معلوم نیست، اما از آن‌جا که او نظم شاهنامه را گویا به امر نوح‌بن منصور (حکومت ۳۶۵-۳۷۸) آغاز کرده و فردوسی حدوداً در سال ۳۶۷ کار دقیقی را دنبال کرده است، مرگ دقیقی می‌بایست حدوداً در سال ۳۶۶ رخ داده باشد... اشارات مشخصی در شعر دقیقی هست که محققان را بر آن داشته تا مذهب وی را زردشتی بدانند... در بخش دیگر این مقاله آمده است: شهرت دقیقی بیشتر به سبب آن هزار بیتی است که در شاهنامه فردوسی از او به جای مانده است... موضوع هزار بیت دقیقی همان است که در رساله پهلوی یادگار زریران آمده است، اما همان‌طور که گایگر می‌گوید روایت دقیقی مستقیماً از داستان پهلوی آن گرفته نشده، بلکه وی آن را از ترجمه فارسی خدای‌نامه گرفته که در نکات مهمی از صورت اصلی آن متفاوت است. این‌که فردوسی هزار بیت دقیقی را در کتابش گنجانده و آن را بدون هیچ اشکالی ادامه می‌دهد، می‌تواند دلیلی بر این باشد که مأخذ هر دو شاهنامه ابومنصوری بوده است.

در بخش دیگر این مدخل آمده که سبک دقیقی در هزار بیتش مشخصه‌های کهن‌تری نسبت به سبک فردوسی دارد، ولی شعرش خشک، و خالی از تشبیهات و توصیف‌‌هایی است که در شعر فردوسی دیده می‌شود.[۶]

فردوسی، ابوالقاسم: زندگی‌نامه از جمله مقالات مفصل و طولانی این مجموعه است که نویسنده در آن به زندگی فردوسی، محیط و شرایط اجتماعی، مذهب و مسائلی از این دست پرداخته است. درباره نام و نشان او در آغاز این مقاله آمده است: غیر از کنیه او یعنی ابوالقاسم و تخلصش فردوسی، به طور قطع در باب نام وی یا هویت خاندانش اطلاعی در دست نیست. در منابع مختلف و در مقدمه برخی از دستنویس‌های شاهنامه نام وی منصور، حسن یا احمد آده و نام پدرش حسن، احمد یا علی و پدربزرگش شرفشاه ذکر شده است. از میان گزارش‌های گوناگون، سخن فتح‌بن علی بنداری که شاهنامه را در سال ۶۲۰ به عربی ترجمه کرده، اعتبار بیشتری دارد. او فردوسی را با نام «الأمیر الحکیم ابوالقاسم منصور بن الحسن الفردوسی الطوسی» یاد می‌کند. [۷] در بخش دیگری آمده است: در مقدمه برخی از دست‌نویس‌های شاهنامه، از پدر فردوسی به عنوان دهقانی یاد شده که قربانی ظلم و ستم عامل مالیاتی طوس بوده است. اگرچه ممکن است این روایت، افسانه‌ای بیش نباشد، اما شکی نیست که فردوسی از طبقه دهقانان یا زمین‌داران بوده است... در شاهنامه دهقان از یک‌سو برابر با آزاده به معنای ایرانی آمده و از دیگر سو همسنگ با موبد به معنای حافظ و راوی داستان‌های باستان. فردوسی به جهت تربیت دهقانی خود، از فرهنگ و رسوم ایران باستان آگاه بود و او این دنش را با مطالعه روایات کهن بسط داد، تا آن‌جا که این موضوع بخشی از جهان‌بینی شاعر شده است.

مهم‌ترین توصیف‌ها در شاهنامه توصیف نبردها، زیبایی انسان و طبیعت است. گرچه فردوسی خودش احتمالاً در رزمی شرکت نکرده بود، ولی وصف او از صحنه‌های پیکار، توصیف‌های خیال‌انگیز و مؤثری هستند.[۸]

فردوسی، ابوالقاسم: هجونامه از دیگر مقالات این بخش است. هجونامه عنوان هجویه‌ای است منسوب به فردوسی که در هجای سلطان محمود سروده شده است. نظامی عروضی گزارش کرده است، پس از این‌که فردوسی شاهنامه را در غزنه تقدیم سلطان محمود کرد، به تحریک منازعان و به بهانه این‌که شاعر معتزلی و رافضی است، فقط بیست درهم به عنوان صله برای فردوسی تعیین شد. این کار بر شاعر گران آمد و او آن صله را میان فقاعی و حمامی تقسیم کرد و به طبرستان گریخت و در آن‌جا به فرمانروای آن دیار سپهبد شهریار از آل‌باوند پناه برد و سلطان محمود را هجو گفت. البته نویسنده کتاب با ذکر دلایلی چند اشاره می‌کند نمی‌توان به درستی بسیاری از جزئیات گزارش نظامی عروضی اعتماد کرد.

به اعتقاد مؤلف مقاله، هجونامه فردوسی در میان هجویه‌های فارسی بی‌همتاست، چراکه در آن اثری از کلمات رکیک نیست. شیوه مؤدبانه‌ای که در هجونامه به کار رفته با عفت بیان شاهنامه کاملاً مطابقت دارد که همین نکته دلیل دیگری بر اصالت آن است. در عوض لحن شاعر در برخی ابیات بسیار تند و پرخاشجویانه است و با الفاظی چون ناسزا، بداصل، بدگوهر و پرستارزاده، سلطان را به باد دشنام گرفته و بدون این ابیات هجونامه اصالت خود را به عنوان هجا از دست می‌داد و تبدیل به یک شکواییه می‌شد. در پایان هجونامه بیتی هست که می‌گوید:

که شاعر چو رنجد بگوید هجابماند هجا تا قیامت بجا

از جمله زنانی که نامشان در شاهنامه آمده و در این مجموعه به آن‌ها پرداخته شده فرنگیس، گردآفرید و گشسپ‌بانو است. فرنگیس، دختر ارشد افراسیاب و همسیر سیاوش بود. مؤلف در ادامه درباره ضبط نام فرنگیس در منابع کهن توضیحاتی آورده و نوشته احتمال دارد شاهنامه ابومنصوری که بیشتر قسمت‌های آن از دست رفته این نام را گیسفَری ذکر کرده باشد و فردوسی به نیاز وزن آن را به فرنگیس تغییر داده است. در شاهنامه آمده که سیاوش پس از مستقر شدن در توران با فرنگیس ازدواج می‌کند. فرنگیس به هنگام کشته شدن سیاوش به دست افراسیاب، آبستن بود و با وساطت پیران، بخشیده شد.[۹]

گردآفرید هم دختر گژدهم پاسدار دژ سپید، قلعه ایرانیان در مرز توران است. او در داستان غم‌انگیز رستم و سهراب نقش سلحشوری جسور را ایفا کرد.

گشسپ‌بانو یا (بانو گشسپ) ملقب به سوار، دختر رستم و زن گیو است. سرگشت او در حماسه‌ای کوتاه حدود ۹۰۰ بیت به نام بانوگشسپ‌نامه از شاعری گمنام احتمالاً در قرن پنجم یا ششم آمده است. در این حماسه آمده که دلاوری‌های بانوگشسپ در کنار برادرش فرامرز در توران و هند توصیف شده است. در میان صحنه‌های پهلوانی او، نبرد وی با پدرش رستم به طور ناشناس چشمگیر است. از دیگر نکات این حماسه، رزم او با خواستگارانش است که بیشتر آن‌ها اسیر یا کشته شدند و تنها گیو بود که توانست از پس آزمون‌های رستم که برای خواستگاران تعیین کرده بود، برآید.[۱۰]

بخش دوم

در این بخش مقالات مربوط به تاریخ و فرهنگ ایران آمده که بعضاً مرتبط با شاهنامه نیز هست.

  • آداب معاشرت
  • ابوحفص سغدی
  • ابوطاهر خاتونی
  • ابوالعباس مروزی
  • اختر، احمدبیگ گرجی
  • ادب
  • ادبیات کامجویانه
  • ازرقی هروی
  • اژدها
  • اسدی طوسی
  • اشرف غزنوی
  • امیرک بلعمی
  • امیرک طوسی
  • اوحدی مراغی
  • بار
  • بُزرمهر
  • برزویه
  • بزرگمهر بُختگان
  • روابط ایران و چین
  • عباس ربنجنی
  • عسجدی
  • عیوقی

نخستین مقاله در بخش دوم این مجموعه آداب معاشرت نام دارد. آداب معاشرت در عهد ساسانی، آداب معاشرت در رفتار و سخنوری،‌ آداب سفره و آداب معاشرت درباری مباحثی است که در این مقاله به آن پرداخته شده است.

در این بخش پس از پرداختن به چهار شاعر به موضوع ادب در ادبیات فارسی پرداخته شده است. در مطلب تعریف ادب در ایران آمده است: طبق شاهنامه و دیگر آثاری که کاملاً در سنت فرهنگی ایرانی ریشه دارند، می‌توان ادب را ظرافت ایده‌آل در پندار، گفتار و کردار تعریف کرد. چگونگی این ظرافت در هر زمینه با آیین دقیق و خاصی تعریف شده که مهم‌ترین ویژگی آن رعایت اندازه (=اعتدال، میانه‌روی) در کارهاست. به عنوان نمونه در شاهنامه در باب آیین سخن گفتن به لزوم «نرم‌گویی» تصریح شده یعنی لحن و آهنگ سخن فرد باید نرم و آهسته باشد. و محتوی سخن انسان نباید درشت و آزارنده باشد. در مطلبی در شاهنامه درباره ادب چنین آمده است.

اگر بدگُمانی گشاید زوانتو تیزی مکن هیچ با بدگُمان
وُ زآنپس چو مستی گُمانی بردوُ زاندازه گفتارِ او بگذرد
تو پاسخ مر او را بداندازه گویسَخُن‌های چرب‌ آور و تازه گوی

در ادامه این مقاله ضمن ارائه توضیحات درباره ادب از منابع کهن، به موضوع آمیزش ادب و اسلام پرداخته شده و سپس در باب منابع آن چنین آمده است: منابع در باب ادب ایرانی را به می‌توان به سه دوره کلی تقسیم کرد: دوران پیش از ساسانی، از دوره ساسانیان تا سده چهارم هجری. از سده پنجم هجری به بعد.

مآخذ دوره نخستین اوستا و متون ایرانی میانه هستند، اما مطالب فراوانی را می‌توان از شاهنامه و تعدادی از آثار فارسی و عربی به ویژه تاریخ طبری جمع‌آوری کرد. همچنین روایات بجا مانده نویسندگان کلاسیک یونانی و رومی نیز ارزشمند هستند که در میان آن‌ها کوروش‌نامه گزنفون مهم‌ترین است.[۱۱]

اژدها عنوان دیگری از مقاله در این بخش است که مؤلف به توصیف آن در ادب فارسی پرداخته و شخصیت‌هایی که در افسانه‌های فارسی با اژدها روبه‌رو شدند را نام برده است. در بخشی از آن آمده است: فریدون بزرگترین اژدهاکش اوستا است و آمده که وی اَژی‌دَهاکَ را کشته است. با این حال نقش فریدون به عنوان اژدهاکش در افسانه‌های ملی از بین رفته، و به همین دلیل دشمن وی ضحاک به شخصیتی تاریخی‌مآب تبدیل شده است. تنها مارهای شانه او به صورت نمادی از اژدهاپیکری پیشین وی باقی مانده است. در افسانه‌های دیگری فریدون خود را به اژدهایی مبدل می‌کند تا پسرانش را بیازماید. رستم، فرارز ، برزو پسر سهراب، شهریار نوه رستم، گشتاسپ، اسفندیار و بهمن پسر اسفندیار از جمله کسانی هستند که با اژدها روبه‌رو شده و او را کشتند.

مؤلف بعد از پرداختن به چند تن از شخصیت‌های تاریخی در ادبیات فارسی از جمله اسدی طوسی، اشرف غزنوی، امیرک بلعمی، امیرک طوسی و اوحدی مراغه‌ای، مقاله‌ای در خصوص یکی از مهم‌ترین و بادوام‌ترین آیین‌های درباری ایران به نام «بار» نوشته است. در این باره آمده است: بار در آغاز در برخی جزئیات تشریفاتی تحت تأثیر رسوم مصری و آشوری بود و سپس به نوبه خود بر رسوم امپراتوری روم، اروپای قرون وسطی و بیش از همه نظام خلافت و امپراتوری هند تأثیر گذاشت. تشریفات آیین بار در ایران کمابیش تا قرن بیستم بدون تغییر چشمگیری باقی ماند.[۱۲]

در این مقاله آيین و رسوم بار از دوره هخامنشی تا دوره صفوی بررسی شده و چنین آمده است: آیین بار بدین صورت بود که بارخواه درخواستش را اعلام می‌کرد و علت حضورش را به رئیس بار می‌گفت و او جزئیات تشریفات بار را به وی توضیح می‌داد و در روز مقرر او را به حضور شاه می‌برد. شاه با لباس رسمی با حالت افراشته بر صندلی پشت‌بلندی می‌نشست، کلاه بلندی که کیداریس نام داشت به سر می‌گذاشت و عصای شاهی بلندی در دست راستش و گل نیلوفری در دست چپش نگه می‌داشت. در پشت شاه خدمه مخصوص و سلاحدارانش می‌ایستادند...پس از زمین‌بوسی بارخواه در همان حالت می‌ماند تا شاه اجازه برخاستن دهد. سپس صبر می‌کرد تا شاه لب به سخن بگشاید. در عهد ساسانی بارخواه سخنش را با انوشگ بوید به معنی «بی‌مرگ باشید» آغاز می‌کرد و گاهی اُکامگ رسید به معنی «و کامروا باشید» را هم می‌افزود. در دوران بعد نیز بیان دعایی چون «عمر خداوند دراز باد» رایج شد. در دوران هخامنشی بارخواه می‌بایست هنگام سخن گفتن با پادشاه دست خود را جلوی دهانش می‌گرفت، در عهد ساسانی دستمالی جلوی دهان می‌گرفت. به وقت سخن گفتن پادشاه، بارخواه دست به سینه و نگاه به دستانش می‌ایستاد. علاوه بر این تشریفات، رسوم دیگری هم باید رعایت می‌شد از جمله این‌که هیج‌کس سخن نمی‌گفت مگر در پاسخ به پادشاه. به کسی که اجازه سخن گفتن می‌دادن هم باید آهسته و کوتاه سخن می‌گفت و سخنش را تکرار نمی‌کرد. تصحیح سخن پادشاه، فال بد زدن، گزاف‌گویی، غیبت، خندیدن، آب دهان و بینی انداختن جایز نبود.[۱۳]

در دوران پیش از اسلام به زنان هم اجازه بارخواهی داده می‌شد. در تصاویر منقوش روی ظروف به جا مانده از عهد ساسانی همسر پادشاه در کنارش دیده می‌شود . همچنین در دربار ایلخانان مغول و تیموری نیز مادران پادشاه، همسران و دختران وی در بار حضور داشتند که در کنار یا پشت پادشاه در جایگاه‌هایی که مخصوص مقام هر یک بود می‌ایستادند یا می‌نشستند. آن‌ها خود نیز بار می‌دادند و مردان و زنان از بیگانه و خودری را به حضور می‌پذیرفتند. اما در دربار خلیفه و دیگر سلسله‌های ایرانی اوایل عهد اسلامی هیچ زنی جز رقاصان در بار حاضر نبود.[۱۴]

روابط ایران و چین از دیگر مقالات این بخش است در بخشی از آن چنین می‌خوانیم: در آثار دوره میانه منظور از چین احتمالاً خود چین یا ترکستان شرقی بوده است که گاهی این اقلیم دوم ماچین نامیده شده است. در ادب فارسی حکام چین گاهی عنوان فغفور داشتند، از اصل سغدی. اما آن‌ها بیشتر اوقات خاقان، و ملکه‌هایشان نیز خاتون نامیده شدند که هر دو عنوان ترکی هستند. در روایات حماسی جنگ ایرانیان و تورانیان یا ترکان، حکام چین عموماً از متفقین تورانیان یا ترکان به شمار می‌آیند. هرچند به گفته ابن‌خلدون و مؤلف حدودالعالم فغفور چین پسر فریدون بوده است.

چین در ادب میانه مخصوصاً به خاطر کالاهای خاصی که صادر می‌کرد مشهور بود، بیش از همه ابریشم و پارچه‌های ابریشمی... در ادب فارسی زیبارویان چینی مخصوصاً که به اهالی طراز (تلاس) و چگل در ترکستان شرقی اطلاق می‌شد با زیبارویان رومی به عنوان زیبای آرمانی در رقابت بودند. خاتون‌های چینی در داستان‌های فارسی از جمله به عنوان شخصیت‌های داستان‌ها دیده می‌شوند، مثلاً بانوی گنبد صندل‌گون در هفت‌پیکر نظامی... در منابع فارسی آمده که مانی مؤسس آیین مانوی، به خاطر نقاشی‌هایش در چین شهرت داشت. این روایت بی‌شک مربوط به محبوبیت اَرَدهنگ وی می‌شده که در آن آموزه‌هایش را به تصویر کشیده بود.[۱۵]

عیوقی عنوان آخرین مدخل این مجموعه است. عیوقی شاعر سده پنجم که داستان ورقه و گُلشاه را به نظم درآورد. در این مثنوی او نامش را عیوقی خوانده و در بخش پایانی اثر از بدرفتاری مردم شهرش گله می‌کند.

ورقه و گلشاه منظومه‌ای حماسی و عاشقانه شامل حدود ۲۲۵۰ بیت در بحر متقارب است. لغات بسیاری در این آثر آمده که برای حوزه زبان‌شناسی فارسی بسیار مهم است. این اثر به صورت نسخه‌ای منحصربه‌فرد مصور شامل ۷۱ تصویر رنگی در استانبول نگهداری می‌شود و با این‌که بدون تاریخ است، تاریخ کتابت آن نباید بیشتر از قرن هفتم باشد... این داستان همان‌طور که عیوقی می‌گوید از منابع عربی اخذ شده است. این داستان بر مبنای ماجراهای عروه‌بن حِزام العُذری شاعر عرب و دختر عمویش عَفراء دختر عِقال بوده که تا قبل از سده چهارم مشهور بوده است. عیوقی ادعا می‌کند که نخستین کسی است که به فارسی این داستان عاشقانه را سروده است.[۱۶]


نوا، نما، نگاه

پانویس

منابع

  • خالقی مطلق، جلال (۱۳۹۶). شاهنامه و فرهنگ ایران. تهران: انتشارات دکتر محمود افشار با همکاری انتشارات سخن. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۵۹۴۲-۶۸-۲.

پیوند به بیرون