سیامک گلشیری

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سیامک گلشیری

زمینهٔ کاری ادبیات کودک و نوجوان و ادبیات بزرگسال
زادروز ۲۷مرداد۱۳۴۷
اصفهان
پدر و مادر احمد گلشیری و شهره مقاره‌عابد
ملیت ایرانی
پیشه نویسنده، مترجم، مدرس داستان‌نویسی
کتاب‌ها « اولین روز تابستان»، «آرش و تهمینه»، «بردیا و ملکه سرزمین عاج»، «خانه‌ای در تاریکی»، «داستان انتقام»، رمان‌های پنج‌گانه «خون‌آشام»، مجموعه «گورشاه»، مجموعه «زیباترین داستان‌های هزار و یک شب»، «مهمانی تلخ»، «رژ قرمز»، «میدان ونک، یازده و پنج دقیقه»
همسر(ها) آزاده ظاهرنیا
فرزندان آنیتا گلشیری
مدرک تحصیلی فوق لیسانس زبان و ادبیات آلمانی

سیامک گلشیری نویسنده و مترجم معاصر ایرانی است.[۱]

* * * * *

سیامک گلشیری،او پسر احمد گلشیری و برادرزاده هوشنگ گلشیری از دیگر مترجمان و نویسندگان ایرانی است. سیامک گلشیری در یک خانواده فرهنگی در اصفهان متولد شد. دوران کودکی را در اصفهان سپری کرد و سپس در شش سالگی به همراه خانواده، به سبب تغییر شغل پدر، به تهران مهاجرت کرد. بعد از انقلاب، در ۱۳۵۹، بار دیگر به اصفهان بازگشت. در اواخر دوران دبیرستان به فعالیت های نمایشی روی آورد و چندین نمایشنامه را روی صحنه برد. با پایان این دوران تحصیلی، این فعالیت ها هم قطع شد. پس از آن به خدمت سربازی اعزام شد و از آنجا که تنها پسر خانواده بود، از رفتن به جبهه معاف شد. او در این دوران به فراگرفتن زبان آلمانی روی آورد. پس از پایان این دوران، در سال ۱۳۶۹، تحصیلات خود را در رشته زبان آلمانی آغاز کرد. در این دوران به تدریج نه تنها به ادبیات آلمان، که به ادبیات تمامی جهان علاقه مند شد و در کنار خواندن آثار نویسندگان آلمانی، به مطالعه آثار مشهور ادبیات جهان نیز پرداخت. در سال ۱۳۷۵، پس از نوشتن رساله‌ای با عنوان داستان کوتاه در آلمان، پس از جنگ جهانی دوم، موفق به گرفتن درجه فوق لیسانس زبان و ادبیات آلمانی شد. گلشیری فعالیت ادبی‌اش را از سال ۱۳۷۰ آغاز کرد. اولین داستان کوتاه او به نام «یک شب، دیروقت» در ۱۳۷۳، در مجله آدینه به چاپ رسید و پس از آن داستان‌های زیادی در مجلات مختلف ادبی، نظیر آدینه، گردون، دوران، کارنامه، زنده رود، زنان، کلک و چندین و چند مقاله در روزنامه های مختلف به چاپ رساند و سرانجام در ۱۳۷۷ اولین مجموعه داستانش با عنوان «از عشق و مرگ» منتشر شد.[۱] بیشتر داستان‌های گلشیری در ایران معاصر و به ویژه تهران اتفاق می‌افتند و به انسان و رابطه‌اش با جامعه معاصر می‌پردازند. از مشخصات دیگر داستان‌های او می‌توان به صحنه‌های متعدد، دیالوگ‌های بسیار و نثر کاملاً بی‌طرفانه و خالی از صفت و قید اشاره کرد. گلشیری که تا کنون نزدیک به بیست رمان و چند مجموعه ‌داستان منتشر کرده، پنج بار موفق به دریافت جایزه و بیش از ده بار نامزد جوایز مختلف ادبی بوده است. رمان‌های پنج‌گانه‌ «خون‌آشام» را که در فهرست کاتالوگ کلاغ سفید کتابخانه‌ بین‌المللی مونیخ سال ۲۰۱۴ جای گرفته، پرفروش‌ترین مجموعه‌رمان تاریخ ادبیات کودک و نوجوان ایران لقب داده‌اند. او سال‌هاست که در دانشگاه‌ها و مراکز مختلف به تدریس داستان‌نویسی مشغول است.[۲]

بیشتر داستان‌های گلشیری در ایران معاصر و به ویژه تهران اتفاق می‌افتند و با نگاه کاملا رئالیستی به انسان و رابطه‌اش با جامعه معاصر می‌پردازند. بدین سبب می‌توان گفت با خواندن آثار او، تصویری موثق از زندگی بخشی از طبقه متوسط شهرنشین، به ویژه در تهران، در ذهن خواننده نقش می‌بندد که بی‌گمان به دلیل اصرار او در پرداختن به فضایی است که در آن زندگی می‌کند و این حتی در آثار فانتزی این نویسنده، که برای نوجوانان نوشته، به چشم می‌خورد. از مشخصات دیگر داستان‌های او می‌توان به صحنه‌های متعدد، دیالوگ‌های بسیار و نثر کاملا بی‌طرفانه و خالی از صفت و قید اشاره کرد.

گلشیری که تاکنون نزدیک به بیست رمان و چند مجموعه داستان منتشر کرده، پنج بار موفق به دریافت جایزه و بیش از ۱۰ بار نامزد جوایز مختلف ادبی بوده است. رمان‌‌‌‌های پنج گانه خون‌آشام را که در فهرست کاتالوگ کلاغ سفید کتابخانه بین‌المللی مونیخ سال ۲۰۱۴ جای گرفته، پرفروش‌ترین مجموعه رمان تاریخ ادبیات کودک و نوجوان ایران لقب داده‌اند. او سال هاست است که در دانشگاه‌ها و مراکز مختلف به تدریس داستان‌نویسی و ترجمه مشغول است.[۱]

پرونده:نفرین شدگان.jpg

آیینه‌ای از سیامک گلشیری=

نخستین رمانم در بخش بزرگسال منتشر شد

نخستین داستان کوتاه من در سال ۱۳۷۳ به چاپ رسید. آن موقع مجله‌هایی بود که برد بسیاری داشت و افراد زیادی آن را می‌خواندند. یکی از آن‌ها مجله آدینه بود که اکنون به نظرم جایش خالی است. اولین داستان من در آدینه به چاپ رسید. بعد از آن تا سال ۱۳۷۷، داستان‌های زیادی چاپ کردم و سپس در همان سال، اولین مجموعه داستان من توسط نشر مرکز منتشر شد و پس از آن، تقریبا هر سال یک کتاب را داشتم. اولین رمان من در سال 1378 منتشر شد. بعدها در سال ۱۳۸۶ رمانی نوشتم که در بخش کودک و نوجوان منتشر شد. بعد از انتشار این رمان وارد بخش کودک و نوجوان شدم و تقریباً هر سال رمانی در این عرصه داشتم.[۳]

صبح‌ها می‌نویسم

معمولا صبح‌ها ساعت هفت از خواب بیدار می‌شوم و هشت صبح هم کارم را شروع کنم. معمولا تا حدود ساعت ده و نیم شاید هم تا یازده صبح می‌نویسم. بستگی به حال و هوای آن روز رمان یا داستانم دارد. بعضی وقت‌ها واقعا سخت جلو می‌رود و گاهی هم خیلی سریع. البته آن اوایل که کارم را تازه شروع کرده بودم، یعنی فکر می‌کنم از سال ۱۳۷۸ عصرها هم می‌نوشتم. آن‌وقت کارهایم سبک‌تر بود و وقت بیشتری داشتم. اما الان فقط صبح‌ها کار می‌کنم و این عادت هر روز من است. تعطیلی و غیرتعطیلی هم ندارد. اگر یک روز ننویسم، کارم سخت می‌شود. ذهنم به هم می‌ریزد و باید کلی وقت صرف کنم تا برگردم به دو روز پیش. یعنی می‌خواهم بگویم حتی وقتی دارم رمان می‌نویسم، روز عید هم که باشد، مجبورم به کارم ادامه بدهم. وقت زیادی هم صرف بازنویسی‌های متعدد می‌کنم. یک فصل را بارها بازنویسی می‌کنم تا بروم سراغ فصل بعد. یک داستان کوتاه 10 صفحه‌ای حدود 40 روز نوشتنش برای من طول می‌کشد. بعد از تمام شدن رمان هم سعی می‌کنم چند بار دیگر بخوانمش و بعد می‌دهمش به دوستانی که به دانششان خیلی اعتماد دارم. جالب است بدانید همه‌ آنها نویسنده نیستند، بلکه بعضی‌ها فقط اهل کتاب هستند. یک نفر هم هست که در عمرش زیاد کتاب نخوانده، اما ذاتاً داستان را خیلی خوب می‌شناسد و خیلی خوب می‌تواند تحلیل کند. نظر همه‌ اینها به من خیلی کمک می‌کند.[۲]

نویسندگان مورد علاقه‌

نویسندگان مورد علاقه‌ام همینگوی، ژرژ سیمنون، سر آرتور کونن دویل، کازوئو ایشی گورو، بورلی کلیری، کورنلیا فونکه، بعضی از کارهای آر ال استاین، استیون کینگ، جورج مارتین، تالکین، رولینگ و خیلی‌های دیگر هستند.[۲]

هرشب فیلم می‌بینم

سال‌هاست که عادت دارم معمولا شب‌ها یک فیلم ببینم و چون خودم در ژانرهای مختلفی کار کرده‌ام،‌ مثل اجتماعی، روانشناسانه، جنایی، وحشت، هر فیلمی در این ژانرها باشد، می‌بینم. فیلم‌های خوب درست مثل رمان‌ها یا داستان‌هایی که می‌خوانم، همیشه به من ایده داده و تأثیرگذار بوده‌اند. این اواخر البته به سراغ سریال‌های خوب هم رفته‌ام. چون خودم دو مجموعه رمان دارم، دیدن اینها بی‌تاثیر نبوده. ذهنم را گاهی منسجم کرده‌اند.[۲]

فیلم‌های کوتاهی زیادی از آثارم ساخته شده است

فیلم‌های کوتاهی زیادی از آثارم ساخته شده. این اواخر فیلمی بر اساس یکی از داستان‌های مجموعه «رژ قرمز» با عنوان «ویلاهای آن‌سوی دریاچه» ساخته شد. و البته دو فیلم از داستان «رویای باغ» ساخته شد. این دو داستان در مجموعه‌ی «رژ قرمز» هستند. فیلمی که بر اساس «ویلاهای آن‌سوی دریاچه» ساخته شده، توسط کارگردان خیلی خوبی ساخته شده و فکر می‌کنم چندتا جایزه‌ی خوب هم گرفت. تهیه کننده‌ فیلم «رویای باغ» از من خواست تا در تمام مراحل حضور داشته باشم، حتی در مرحله‌ انتخاب بازیگر، و فکر می‌کنم این قضیه خیلی کمک کرد. فیلم بدی از کار درنیامد. هرچند می‌شد خیلی بهتر از اینها باشد.[۲]

با ناشران خوبی کار می‌کنم

با ناشران خوبی کار می‌کنم. کتاب‌هایم را در حوزه بزرگسال نشر چشمه منتشر می‌کند و در حوزه نوجوان هم نشر افق. با این که خودم سال‌ها سرویراستار بوده‌ام، اما ترجیح می‌دهم کتابم که تمام شد، ویراستار هم رمان را بخواند. به طور قطع چیزی از چشم خودم در رفته که این ویراستاران آنها را پیدا می‌کنند. ویراستارهای خوبی هم در این دو نشر کار می‌کنند و کتاب‌ها را با وسواس مطالعه می‌کنند. من البته تا مرحله‌ آخر، یعنی تا لحظه‌ چاپ قضیه را دنبال می‌کنم.[۲]

نوشتن برای نوجوانان برایم خیلی جدی است

بااینکه نویسنده حوزه بزرگسال بودم، وقتی نخستین کارهایم در حوزه نوجوان منتشر شد، استقبال آن‌قدر خوب بود که بی‌آنکه بخواهم، وارد این حوزه شدم. الان قضیه برایم خیلی جدی است. خوشحالم از اینکه نوجوانان بسیاری دارند کتاب‌هایم را می‌خوانند. من هر روز پیغام‌های زیادی از آنها دریافت می‌کنم و این سال‌های اخیر هم اتفاق جالبی برایم می‌افتد. مدارس زیادی مرا دعوت کرده‌اند و واقعا خوشحالم از اینکه می‌توانم خیلی از خوانندگانم را از نزدیک ببینم و با آنها صحبت کنم. امیدوارم واقعا روزی آموزش و پرورش متوجه شود که چقدر نوجوانان احتیاج دارند کتاب بخوانند و به جای گنجاندن آن همه مطلبی که بسیاری از آنها هیچ ارزشی برای بچه‌ها و نوجوانان ندارد و فقط باعث به‌جود آمدن استرس در آنها می‌شود، داستان‌هایی از نویسندگان معاصر ایران و جهان در کتاب‌ها بگنجانند. ساعت‌هایی برای آنها تعیین کنند که در آن کتاب بخوانند. واقعاً وضعیت آموزش و پرورش در این زمینه اسفبار است.[۲]

رفتار آدم‌ها تاثیر عجیبی روی من می‌گذارد

رفتار آدم‌ها گاهی تاثیر عجیبی روی من می‌گذارد. ممکن است چیزی را ببینم و از آن سر درنیاورم، و این در واقع نقطه‌ شروع داستان است. ریشه‌ بسیاری از داستان‌هایم هم از همین واقعیتی است که الان حرفش را زدم. گاهی با زندگی‌هایی اطرافم مواجه می‌شوم که خیلی برایم عجیب‌اند. نمی‌دانم درباره‌ دیگران چه اتفاقی می‌افتد، اما من واقعا دلم می‌خواهد سر از کار چنین زندگی‌ها و آدم‌هایی در بیاورم. به همین دلیل هم هست که تبدیل می‌شوند به داستان. و همین‌ها هم به من برای نوشتن الهام می‌دهند، درست مثل داستان «لیلیوم‌های زرد» در مجموعه داستان «میدان ونک یازده و پنج دقیقه».[۴]

همیشه در داستان‌ها به دنبال موقعیتی بحرانی هستم

مکان‌ها هم تاثیر زیادی روی من دارند. گاهی حتی خیلی بیشتر از رفتار آدم‌ها، مثل داستان «پارک چیتگر». میدانی در بالای پارک چیتگر وجود دارد که انتهای یک جاده‌ پرپیچ و خم است و من همیشه هر وقت آنجا می‌رفتم، دوست داشتم داستانی بنویسم که آنجا اتفاق بیفتد؛ در آنجا یا در یکی از رستوران‌ها و کافی‌شاپ‌های آنجا و جنگلی که روبه‌روی‌شان قرار دارد که شب‌ها حالت مخوف و رازآمیزی پیدا می‌کنند و شد داستان «پارک چیتگر». یا درمورد داستان «میدان ونک یازده و پنج دقیقه» هم همین‌طور. بگذارید اینطور بگویم که خیلی وقت‌ها شده داستانی در ذهن داشته‌ام و بعد به دنبال مکانی برای وقوعش می‌گشته‌ام. خیلی از داستان‌ها در واقع همین‌طور شکل گرفته‌اند. ضمن اینکه همیشه در داستان‌ها به دنبال موقعیت‌های بحرانی هستم و معمولا شخصیت‌های داستانم را در این موقعیت قرار می‌دهم. در این موقعیت‌ها اتفاق‌هایی می‌افتد که داستان را شکل می‌دهد و معمولا شخصیت‌های داستان بعد از این اتفاق‌ها به دریافتی دست پیدا می‌کنند و تحولی در آن‌ها رخ می‌دهد و دیگر آدم‌های اول داستان نیستند.[۴]

خیلی از داستان‌های «هزار و یک شب» درس گرفته‌ام

من علاقه‌ زیادی به داستان‌های «هزار و یک شب» دارم و خیلی از آن درس گرفته‌ام. شیوه‌ای که این کتاب برای روایت داستان به کار می‌گیرد، فوق‌العاده است، یعنی داستان‌های تودرتو که باعث می‌شود خواننده حتی یک سطر را از دست ندهد و همواره بخواهد بداند که قرار است چه اتفاقی بیفتد. در داستان «لیلیوم‌های زرد» هم به نوعی همین اتفاق می‌افتد. فضایی فراهم می‌شود تا افراد شروع کنند به تعریف کردن ماجراها، مخصوصا شغل راوی انگیزه‌ای می‌شود برای اینکه سایر شخصیت‌ها ماجراهایی را که برایشان پیش آمده، تعریف کنند.[۴] «داستان‌های هزارویک شب» فوق‌العاده‌اند و در کلاس‌های داستان‌نویسی هم از این داستان‌ها و شگردی که در آن‌ها بکار رفته استفاده می‌کنم. رمان «بردیا و ملکه‌ی سرزمین عاج» را بر اساس یکی از داستان‌های هزار و یک شب نوشته‌ام که کانون پرورش فکری آن را منتشر کرده. بعدها به فکرم رسید البته که بهترین داستان‌های هزار و یک شب را بازنویسی کنم و همین کار را هم کردم. یک مجموعه‌ی سه جلدی به نام «زیباترین داستان‌های هزار و یک شب» از من در نشر هوپا منتشر شد که شامل زیباترین داستان های این کتاب است. من این داستان‌ها را بازنویسی کرده‌ام. نثر روانی پیدا کرده‌اند و البته همراه شخصیت‌پردازی و صحنه‌هایی که حالت داستان‌های مدرن به آنها داده.[۵]


دیالوگ برایم خیلی جذاب است

در داستان‌نویسی دیالوگ برایم خیلی جذاب است. کاری که دیالوگ می‌تواند انجام دهد توصیفات نمی‌توانند انجام دهند. دیالوگ‌ها می‌توانند شخصیت‌ها را فوق‌العاده پیچیده کنند. این کار از عهده‌ توصیفات ساخته نیست. توصیفات در واقع خیلی وقت‌ها نگاه دانای کل یا نویسنده است. خود نویسنده است که وارد داستان می‌شود و همه چیز را توضیح می‌دهد، در حالی که دیالوگ صدای شخصیت است. به نظرم هیچ چیزی نمی‌تواند به اندازه‌ دیالوگ، شخصیت‌های سه بعدی بسازد.[۴]

سعی می‌کنم میزان توصیفات و تشبیهات را به حداقل برسانم

در نوشتن سعی می‌کنم میزان توصیفات و تشبیهات را به حداقل برسانم. نویسنده‌ها در داستان‌های کلاسیک همه چیز را توضیح می‌دادند و تفسیر می‌کردند و هیچ چیزی از چشم خواننده پوشیده نبود. اما در داستان‌ مدرن نویسنده خیلی وارد داستان نمی‌شود و توضیحات و تفسیرها به حداقل می‌رسد تا خواننده خودش همه‌ مفهوم‌های مورد نظر را کشف کند. من در داستان‌‌هایم میزان توصیف‌ها را به حداقل می‌رسانم و تعداد دیالوگ‌ها را افزایش می‌دهم تا همه‌چیز به تصویر کشیده شود و خود مخاطب بتواند مفاهیم را کشف کند.[۴]

نمی‌خواهم داستان هیچ پایانی داشته باشد

اگر داستان بتواند ذهن خواننده را درگیر کند و شخصیت‌های داستان در ذهنش ساخته شود، من به هدفم رسیده‌ام و البته تعلیق ساخته می‌شود. یعنی زمانی‌که داستان پایان می‌یابد، تازه در ذهن مخاطب شروع می‌شود، درست مثل داستان‌های مینی‌مالیستی. نمی‌خواهم داستان هیچ پایانی داشته باشد. قصدم این است که آینه‌ای در مقابل مخاطب قرار دهم تا شخصیت‌ها بتوانند در ذهن مخاطب به حیاتشان ادامه دهند.[۴]

زندگی دوگانه‌ای دارم

همیشه سعی کرده‌ام اولین خواننده‌ کتاب‌هایم خودم باشم. یعنی هیچ‌وقت نمی‌دانم شخصیت‌ها قرار است با چه چیزی مواجه شوند. فکر می‌کنم تاثیری که روی من می‌گذارد،‌ همان تأثیری است که خواننده هم با آن درگیر می‌شود. البته در من شاید به‌خاطر اینکه چندین ماه درگیر می‌شوم،‌ بیشتر است. بگذارید اینطور بگویم که من زندگی دوگانه‌ای دارم. هر روز صبح که دارم می‌نویسم،‌ وارد جهان داستانم می‌شوم و این وضع مدت‌ها ادامه دارد. حتی مواقعی که نمی‌نویسم،‌ چنین احساسی با من است. فکر می‌کنم دارم در دو جهان مختلف زندگی می‌کنم. حتی توی خواب‌هایم این تناقض ادامه دارد. درواقع این زندگی دوگانه باعث شده به تجربه‌هایی دست پیدا کنم که نمی‌شود در یک زندگی معمولی به آن دست پیدا کرد. گمان می‌کنم در خواننده هم همین اتفاق می‌افتد. با یک زندگی دوگانه مواجه می‌شود و اتفاقاتی را تجربه می‌کند که در زندگی واقعی رسیدن به آن‌ها غیرممکن است.[۶]

داستان‌ ترسناک از کودکی برایم جذاب بود

از دوران پیش از دبستان به داستان‌های فانتزی،‌ داستان‌های جنایی و داستان‌های ترسناک علاقه داشتم؛ همین‌طور به فیلم‌هایی که در این ژانرها ساخته می‌شد و البته این علاقه هنوز هم در من وجود دارد. همین الان هم با لذت همان موقع و حتی بیشتر چنین داستان‌هایی را می‌خوانم و از آنها لذت می‌برم. بعضی از تصاویر یا صحنه‌های رمان‌هایم از خیلی وقت پیش در ذهنم بودند و در واقع همیشه آن‌ها را با خودم داشتم. تصاویر زیاد دیگری هم در ذهن دارم که شاید روزی تبدیل به داستان شوند.[۷]

قصدم ترساندن مخاطبان نیست

صحنه‌هایی که من وارد داستان‌هایم می‌کنم بعضی وقت‌ها واقعا ترسناک هستند،‌ اما به قصد ترساندن، آن‌ها را وارد داستان نکرده‌ام،‌ بلکه به اقتضای شرایط وارد داستان شده‌اند. مثلا رمان‌های گورشاه ایجاب می‌کرده چنین صحنه‌هایی داشته باشد و به اقتضای طبیعت این رمان‌ها بوده. به‌ همین دلیل گمان می‌کنم خوانندگان بیشتر از ترسیدن از این صحنه‌ها،‌ به این فکر کنند که قرار است در ادامه چه اتفاقی بیفتد.[۶]


زندگی و یادگار

دیدگاه و اندیشه

کتاب خوب، بدون مخاطب نمی‌ماند

خاطرم هست که یک زمانی رئیس انتشارات نگاه به من می‌گفت که وقتی یک کتاب را در روزنامه تبلیغ می‌کنم، فردای همان روز، حداقل ۷۰۰ نسخه از آن کتاب به فروش می‌رسد. در همان سال‌ها، مجله آدینه و دنیای سخن، نقش بسیار زیادی بر بیش‌تر دیده شدن یک کتاب داشتند. اکنون فکر می‌کنم که بار تمام آن مجلات و روزنامه‌ها را فضای مجازی بر دوش می‌کشد. از این نظر هم بسیار خوب است. امروز گفته می‌شود که ما کتاب‌خوان کم داریم اما من این‌طور فکر نمی‌کنم. به نظرم اگر تبلیغات مناسب انجام می‌شد، کتاب‌ها تیراژ بسیار بالا پیدا می‌کردند، ولی متاسفانه جاهای اندکی وجود دارد برای تبلیغ کتاب.[۳]

عصر منتقدین جدی در کشور ما فرا نرسیده است

به نظرم منتقدین حوزه ادبیات نقش بسیار پررنگی در بهتر دیده شدن یک کتاب دارند اما فکر می‌کنم که عصر منتقدین جدی در کشور ما فرا نرسیده است. دلیل آن هم این است که تیراژ کتاب‌ها خیلی پایین است. وقتی یک کتاب ۱۰۰۰ نسخه چاپ می‌شود، معلوم است که مجله‌ای نمی‌تواند وجود داشته باشد. و وقتی مجله جدی با تیراژ بالا نباشد، منتقدی هم وجود نخواهد داشت.[۳]

نویسندگان تازه‌کار رمان‌های کلاسیک و خوب ادبیات گذشته را بخوانند

نویسندگان جوانی که علاقه‌مند به نوشتن هستند، باید در ابتدا کلاس‌های داستان‌نویسی را بگذرانند و یا حداقل داستان‌هایشان را برای کسانی که تخصص این کار را دارند، بخوانند تا اشکالات کارشان رفع شود. در حقیقت استعداد و علاقه به تنهایی کمک‌کننده نیست و باید اصول داستان‌نویسی به خوبی فرا گرفته شود. یکی از کارهای خوبی که بسیار کمک‌کننده است، خواندن رمان‌های کلاسیک و خوب ادبیات گذشته است. دلیل این موضوع این است که علاوه بر یادگیری نکات آکادمیک داستان‌نویسی، این کتاب‌ها قصه‌های پررنگی دارند و شهرزاد قصه‌گویی را در ذهن کسی که می‌خواهد داستان بنویسد، به وجود می‌آورد.[۳]

ویژگی اصلی رمان نوجوان

در حوزه مخاطب‌شناسی اول از همه باید بدانیم که مخاطب رمان نوجوان با رمان بزرگسال فرق دارد. اگر بخواهم ساده بگویم، ویژگی اصلی رمان نوجوان این است که حداقل یکی از شخصیت‌های اصلی داستان باید نوجوان باشد تا خواننده با او هم‌زادپنداری کند. قصه نقش عمده‌ای در رمان نوجوان دارد و نویسنده بیش از هر چیز باید به آن توجه کند. خیلی از رمان‌های خارجی به این دلیل مورد اقبال مخاطب قرار می‌گیرد که داستان پررنگ و جذابی دارد و مخاطب به خوبی می‌تواند با آن ارتباط برقرار کند.[۳]

اهمیت جد‌ل و کشمکش در داستان

هر داستان با یک جدل و کشمکش شکل می‌گیرد. در حقیقت دو عنصر در تقابل با هم قرار می‌گیرند و این کشمکش، منجر به به‌وجود آمدن داستان می‌شود. این جدل می‌تواند بیرونی باشد یا درونی.[۳]

ترسی که از کتاب‌های ترسناک به بچه‌ها منتقل می‌شود ماندگار نیست

ترسی که در بعضی از کتاب‌های خوب ترسناک ممکن است به بچه‌ها منتقل کنند ترس ماندگاری نیست. منظورم این است که در واقع همه‌چیز در این نوع رمان‌ها در خدمت داستان قرار گرفته. حتی صحنه‌های ترسناک. درست است که این صحنه‌ها قرار است داستان را پیش ببرند، اما همه‌چیز همان طور که گفتم در خدمت قصه است. قرار است از کنار هم قرار گرفتن این تکه‌های پازل، که شامل تکه های ترسناک هم می‌شوند، داستان شکل بگیرند. اما بدون شک این صحنه‌ها کشش خاصی به داستان می‌بخشند.[۷]

کتاب‌های ترسناک در تمام دنیا فروش زیادی دارند

فروش کتاب‌های ترسناک در تمام دنیا زیاد است، نمی‌دانم این فروش در ممکلت خودمان بیشتر است یا کمتر، اما در هر حال معتقدم بیشتر از هر چیزی دلیل آن قصه‌های قوی‌ای است که در این نوع ژانر وجود دارد و باعث می‌شود خواننده به طرف آنها کشیده شود.[۷]

ژانر ترس و وحشت برایم اهمیت دارد

نوشتن در این ژانر را دوست دارم. چون قبل از هر چیز خودم در موقعیت‌های بسیار عجیب و غریب قرار می‌گیرم. لذتی در آن است که با چیز دیگری قابل قیاس نیست. البته نکته‌ دیگری که بیشتر به آن توجه می‌کنم این است که قرار است بعد در رمانم چه اتفاقی بیفتد. مدام با این سوال مواجه‌ام. فکر می‌کنم این سوال خواننده را هم درگیر می‌کند.[۷]

کتاب‌های ترسناک کودکان مختص خودشان است

کتاب‌های ترسناک نوجوانان را بزرگسالان می‌توانند بخوانند، اما فکر می‌کنم کتاب‌های ترسناک کودکان مختص خودشان است.[۷]

ژانر ترسناک در ایران قدمت ندارد

فکر نمی‌کنم ژانر ترسناک در ایران قدمت داشته باشد، یعنی خیلی به طور ویژه. این‌طور که نویسنده‌ای قبلاً به طور خاص به آن پرداخته باشد. اما در این سال‌ها شکل گرفته. جسته و گریخته کتاب‌های کلاسیکی هستند که در سبک‌های مشابه نوشته شده‌اند، ولی به طور مشخص قبلاً چنین چیزی در اینجا وجود نداشته.[۷]

تاثیر ادبیات جهان بر ادبیات ایران

امروزه در جهانی زندگی می‌کنیم که نویسنده‌ها بر هم تاثیر می‌گذارند. واقعاً بدون خواندن آثار بعضی از نویسندگان نمی‌شود نویسنده شد. حتی بدون دیدن آثار مهم سینمایی هم. این نکته خیلی مهم است. نویسنده مدام باید در حال خواندن باشد. ببیند دیگران چطور پیش می‌روند.[۷]

دوره‌ نوجوانی‌ام پرحادثه بود

ببینید من دوران نوجوانی پرحادثهای داشتم. آن روزها موبایل و این چیزها نبود و خوب ما با بچه‌ها جمع می‌شدیم توی کوچه و بازی می‌کردیم. اتفاقات زیادی برای من در تمام طول تحصیل مدرسه و راهنمایی و دبیرستان افتاد که از آنها برای رمان‌هایم الهام گرفته‌ام. مثلاً جالب است برای شما بگویم، صرفنظر از شخصیت‌ها، قسمت اول رمان «خانه‌ای در تاریکی» کاملا در واقعیت اتفاق افتاده. یا همینطور جلد اول از مجموعه‌ «خون‌آشام» با نام «تهران، کوچه‌ اشباح». اگر بخواهم با جزئیات تعریف کنم باید بگویم خانه‌ی ترسناکی در دوران راهنمایی ته کوچه ما بود که هیچ‌کس در آن زندگی نمی کرد. گاهی که با دوچرخه از مقابل آن رد می‌شدم، می‌ایستادم و خوب تماشایش می‌کردم. یک‌بار هم یکی از دوستانم که با من بود، گفت می‌خواهد وارد آن خانه شود. فکر کنم از روی در پرید تو و من همین طور نگران بودم که مبادا برنگردد. این درواقع هسته‌ اصلی رمان «تهران، کوچه اشباح» شد و خیلی اتفاقات دیگر که وارد رمان‌هایم شدند.[۸]

دنبال موجوداتی بودم که هم ویژگی‌های انسانی داشته باشند و هم خیلی ترسناک باشند

شاید علاقه‌ من به خون‌آشام‌ها به خاطر این است که دنبال موجوداتی بودم که شبیه انسان باشند. یعنی هم ویژگی‌های انسانی داشته باشند و هم خیلی ترسناک باشند. فکر می‌کنم هیچ‌چیز ترسناک‌تر از انسان نیست و خون‌آشام در واقع در هیبت انسان است و یک شخصیت جهانی. می‌تواند هر کاری بکند. می‌تواند هم عاشق شود و هم هیولا باشد. من مجموعهی خونآشام را با الهام از این شخصیت نوشتم. با این‌که نوشتن این مجموعه تمام شده، ولی هنوز عاشق کتاب‌ها و فیلم‌هایی هستم که درباره‌ خون‌آشام‌ها است. البته چیزی که در داستان برایم اهمیت دارد بحث ترس نیست. بحث این است که می‌خواهم قصه تعریف کنم. قصه‌ای که خواننده را به دنبال خودش بکشد و گاهی سر از ژانر وحشت درمی‌آورم.[۸]

چرا باید رمان بخوانیم؟

بارها با این سؤال مواجه شده‌ام که چرا اصلاً باید رمان خواند. در مملکت ما که شمارگان کتاب بسیار پایین است، هر نویسنده‌ای با این سؤال مواجه می‌شود، زیرا بسیاری از اهمیت خواندن رمان آگاه نیستند. خیلی‌ها نمی‌دانند دانشی که رمان به انسان می‌دهد، با هیچ دانش دیگری در جهان قابل مقایسه نیست. رمان پیش از هر چیز به انسان اندیشیدن را می‌آموزد. یاد می‌دهد که می‌توان تکامل پیدا کرد و متحول شد. آدم بارها و بارها می‌تواند خودش را به جای شخصیت‌ها قرار بدهد و به موقعیت‌های بسیار فکر کند. و پیش از هر چیز یاد بگیرد که انسانی که خالی از تخیل است، هرگز نمی‌تواند هیچ تغییری را تاب بیاورد. این درس بزرگی است که رمان به ما می‌آموزد و بدون شک درک چنین چیزی می‌تواند و می‌توانست باعث تکامل بسیاری از آدم‌هایی شود که آن را پوچ و بیهوده می‌دانند.[۹]


فرهنگ را باید به اهلش سپرد

ما در مملکتی زندگی می‌کنیم که شمارگان کتاب بسیار اسف‌بار است، آن‌قدر کم که به گمان من حتا حرف زدن از آن بیهوده است، و حقیقت آن است که بسیار کم‌اند متولیانی که به فکر بهبود آن بوده‌اند. و مشکلات همان‌هایی است که همیشه بوده و همه می‌دانند. از ممیزی‌های بازدارنده و بی‌دلیل گرفته تا آموزش کتاب خواندن از کودکی، و همین‌طور نبودن مجلات و روزنامه‌هایی که به نقد و معرفی کتاب بپردازند و بسیاری دلایل دیگر. اما به گمان من، تنها راهی که می‌تواند عرصه فرهنگ را از شرایط فعلی خارج کند، آن است که فرهنگ به اهلش سپرده شود. کسی که قرار است متولی فرهنگی شود، کسی که قرار است وزیر فرهنگ شود و یا هر کاری که به کتاب مربوط می‌شود، باید صدها رمان خوب خوانده باشد؛ باید صدها فیلم خوب دیده باشد؛ باید اهمیت رمان،‌ سینما و تمامی هنرهای دیگر را درک کرده باشد. قطعاً چنین آدمی به جهان نگاه تک‌بعدی نخواهد داشت، چون در حقیقت ذات رمان و هنر ناب با چنین چیزی منافات دارد.[۹]

انتقاد از سرقت ادبی و رعایت نکردن حق اهل قلم

شاید نوشتن رمانی جدی هفت ماه هشت ماه یک سال حتی خیلی بیشتر زمان احتیاج داشته باشد. اما بدون شک حاصل سال‌ها تجربه‌ نوشتن است. نویسنده اثرش را همچون فرزندش دوست دارد و به آن عشق می‌ورزد. و بعد البته مرحله‌ چاپ مطرح است، آن هم در این‌جا که باید هفت خوان رستم را طی کرد. و دست آخر اثر با تیراژی منتشر می‌شود که بیش‌تر فاجعه‌آمیز است تا تأثرآور. در مملکتی که حدود 75 میلیون جمعیت دارد، یک رمان با تیراژ 1500 نسخه و این روزها البته گاهی با تیراژ 500 نسخه درمی‌آید. آن‌وقت یک روز صبح از خواب بلند می‌شوی و می‌آیی لپ‌تاپت را روشن می‌کنی و می‌بینی چندین و چند سایت دانلود کتاب‌هایت را، چه صوتی و چه به شکل‌های دیگر، روی صفحه‌های‌شان گذاشته‌اند و زیر کلمه‌ دانلود هم نوشته‌اند که خوانندگان نظر بدهند. بارها تلاش کردم تا با مدیریت این سایت‌ها تماس بگیرم، اما دریغ از یک نشانی. در این یکی دو سال البته سی‌دی‌ها و دی‌وی‌دی‌هایی را هم دیده‌ام که کتاب‌های بسیاری از نویسندگان ایرانی و خارجی را به طور کاملاً غیرقانونی عرضه کرده‌اند. نمی‌دانم چه کسی و یا چه ارگانی قرار است جلو این بی‌عدالتی‌ها را بگیرد. فقط این را می‌دانم که رفته‌رفته با این تیراژها و وضعیت اسف‌بار نشر، راه برای این نوع اعمال غیرقانونی باز خواهد شد و گریبان بسیاری از آثار را خواهد گرفت و هیچ نویسنده و شاعر و مترجمی از این آفت در امان نخواهد بود.[۱۰]


گاهی اتفاق خاصی در داستان بزرگسال نمی‌افتد

یکی از ویژگی‌های داستان بزرگسال این است که گاهی اتفاق خاصی نمی‌افتد و همه چیز درونی است. داستان کوتاه قرار نیست همه‌ زندگی شخصیت را روایت کند. تنها بخش کوچکی از آن روایت می‌شود. ایجاز داستان کوتاه در این است. کاری می‌کند تا وقتی به پایان رسید، خواننده بتواند گذشته‌ای برای شخصیت‌ها بسازد. همین‌طور کاری کند شخصیت‌ها بتوانند همچنان در ذهن ما به زندگیشان ادامه بدهند. این مهم‌ترین نکته‌ای است که در داستان کوتاه موقعیت اتفاق می‌افتد. در این نوع داستان‌ها همه‌چیز قبلاً اتفاق افتاده و نویسنده یکی از آخرین لحظه‌ها را انتخاب می‌کند. اگر شخصیت‌ها خوب و عمیق ساخته شوند می‌شود گذشته از آنها در ذهن ساخت، آن هم بر اساس ذهنیت خواننده.[۱۱]

کار رمان و داستان دادن پیام نیست

کار رمان و داستان دادن پیام نیست. اصولاً رمان ایدئولوژیک یا رمان اخلاق‌گرا یا رمانی که به‌طور کلی قرار است عقیده‌ای را تبلیغ کند، جنبه‌ هنری و فکری ندارد، چون تنها به فکر مخابره کردن پیام‌ است. چنین رمانی محال است بتواند باعث تحول شخصیت‌هایش بشود. تاثیر رمان کاملاً غیرمستقیم است، چه در مسائل اخلاقی و چه در هر موضوع دیگری. رمانی که پیام داشته باشد، شخصیت‌هایش در یک خط مستقیم حرکت می‌کنند. نویسنده نمی‌گذارد از آن خط خارج شوند. درواقع راه را بر تحول و تغییر شخصیت‌ها می‌بندد. این با فلسفه‌ رمان در تضاد است.[۱۲]


جوایز و افتخارات

  • همسران: نامزد دریافت جایزه یلدا به‌عنوان بهترین مجموعه‌ داستان سال ۱۳۷۲
  • مهمانی تلخ: نامزد دریافت جایزه مهرگان ادب به‌عنوان بهترین رمان سال ۱۳۸۰
  • نفرین‌شدگان: نامزد دریافت جایزه مهرگان به‌عنوان بهترین رمان سال ۱۳۸۱
  • نفرین‌شدگان: نامزد دریافت جایزه اصفهان به‌عنوان بهترین رمان سال ۱۳۸۱
  • ‌ با لبان بسته: برنده لوح تقدیر بهترین مجموعه‌داستان جایزه یلدا سال ۱۳۸۲
  • با لبان بسته: نامزد دریافت جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات به‌عنوان بهترین مجموعه داستان سال ۱۳۸۲
  • با لبان بسته: نامزد دریافت جایزه کتاب سال به‌عنوان بهترین مجموعه داستان سال ۱۳۸۲
  • من عاشق آدم‌های پولدارم: نامزد دریافت جایزه هوشنگ گلشیری به‌عنوان بهترین مجموعه داستان سال ۱۳۸۵
  • قصه دیگچه و ملاقه: برنده دیپلم افتخار بهترین ترجمه کتاب کودک و نوجوان سال ۱۳۸۳ و ۱۳۸۴
  • چهره پنهان عشق: نامزد دریافت جایزه کتاب سال به‌عنوان بهترین رمان سال ۱۳۸۶
  • اولین روز تابستان: برنده جایزه بهترین رمان کتاب سال مهر سال ۱۳۸۹
  • اولین روز تابستان: برنده لوح تقدیر ششمین جشنواره کتاب برتر کودک و نوجوان سال ۱۳۸۹
  • جنگل ابر: انتخاب‌شده از سوی کتابخانه بین‌المللی مونیخ در کاتالوگ کلاغ سفید سال ۲۰۱۴

آثار و کتابشناسی

رمان‌های نوجوان

رمان‌های پنج‌گانه خون‌آشام

مجموعه‌ گورشاه

متون کهن

  • [[سمک عیار (۱۳۸۴) کانون پرورش فکری
  • [[هزار و یک شب (۱۳۹۰) تصحیح، نشر پارسه
  • [[قصه‌هایی از فیه‌مافیه (۱۳۹۲) نشر پارسه
  • زیباترین داستان‌های هزار و یک شب (گزیده و روایت سیامک گلشیری) جلد اول: شاهزاده سنگی و چند داستان دیگر، نشر هوپا (۱۳۹۷)
  • زیباترین داستان‌های هزار و یک شب (گزیده و روایت سیامک گلشیری) جلد دوم: ملکه‌ مارها و چند داستان دیگر، نشر هوپا(۱۳۹۷)
  • زیباترین داستان‌های هزار و یک شب (گزیده و روایت سیامک گلشیری) جلد سوم: اسب پرنده و چند داستان دیگر، نشر هوپا (۱۳۹۷)

ترجمه

رمان‌های بزرگسال

مجموعه‌ داستان‌های کوتاه


نگاهی به برخی آثار

مجموعه پنج جلدی خون آشام

مجموعه پنج جلدی «خون آشام» که در ژانر وحشت نوشته شده، یکی از مجموعه‌های پرفروش ادبیات کودک و نوجوان است که به قلم سیامک گلشیری از سوی نشر افق برای نوجوانان منتشر شده است. «تهران، کوچه اشباح» (خون آشام یک)، «ملاقات با خون آشام» (خون آشام۲)، «شبح مرگ» (خون آشام ۳)، «جنگل ابر» (خون آشام۴) و «شب شکار» (خون آشام۵) عنوان‌های این مجموعه اند. کتاب «جنگل ابر» این مجموعه در سال ۲۰۱۴ میلادی، در فهرست کلاغ سفید متعلق به کتابخانه بین المللی نسل جوان مونیخ معرفی شده است. گلشیری در مجموعه «خون آشام» شخصیت نوجوانی را خلق کرده است که به یک خون آشام تبدیل می‌شود و کوشیده است به جای عناصر معمول داستان‌های ترسناک جهان مانند کلیسا و گورستان و صلیب، فضایی ایرانی عرضه کند.(11) گلشیری تکنیک‌هایی را در نوشتن رمان‌های این مجموعه به کار گرفته که به وسیله آنها به خوبی موفق شده عنصر وحشت را به خواننده منتقل کند. طبیعی جلوه دادن اتفاقات داستان و حتی تماس تلفنی مشکوکی که نهایتا به ملاقات با شخصی مشکوک‌تر می‌انجامد یکی از انواع این شگردها بوده است. شروع قصه‌های «مجموعه خون آشام» با کتاب «تهران، کوچه اشباح» و پسری بی‌نام است که در کنار سایر رفقا، در جشن تولد دوستی به اسم «آرش» شرکت کرده است. پسر قصه به همراه آرش به بهانه درس خواندن به سمت خانه خودش می‌رفتند که ناگهان صدای جیغ زنی در پارک شنیده می‌شود. آرش که با خانه دراکولاها آشنایی داشته، پسر را به آنجا راهنمایی می‌کند و در راه برایش تعریف می‌کند که چطور پدر این خانه ناگهان به سرش زد و همسر و فرزندانش و سپس خودش را به قتل رساند. اما نکته اینجاست که پلیس هرگز موفق نشد اجساد آنها را پیدا کند. در همین بین آن دو، چشمشان به مردانی سیاه‌پوش می‌افتد و برای فرار از دست آنها ناگزیر به خانه مذکور وارد می‌شوند. خانه مخوف با شروع رعد و برق ترسناک‌تر هم می‌شود و پسر، دوستش را گم می‌کند. اما این تازه شروع داستان و کمترین دردسر اوست.[۱۳]


مجموعه گورشاه

«گورشاه» عنوان مجموعه‌ای است نوشته سیامک گلشیری که تا به‌حال چهار جلد آن از سوی بخش کودک و نوجوان انتشارات افق راهی کتاب‌فروشی‌ها شده است. «دختران گمشده» عنوان نخستین جلد این مجموعه است که برنده سنجاقک طلایی بهترین رمان نوجوان سال 98 جایزه نوفه (گمانه‌زن) شد. این مجموعه هرچند به اعتقاد گلشیری در ژانر فانتزی قرار دارد، اما برخی از صحنه‌هایش از مجموعه قبلی او یعنی «خون‌آشام»‌ها هم ترسناک‌تر است؛ داستان دخترانی که یکی پس از دیگری گم می‌شوند و خانه‌ای مخوف و راز‌آلود که پسری نوجوان در آن زندگی می‌کند؛ پسری که خواهرش گم شده و پدرش از اتاق بیرون نمی‌رود. سرانجام پسرک به سراغ نویسنده مجموعه «خون‌آشام»ها كه سال‌هاست از ماجراهای عجيب و ترسناك فاصله گرفته و ديگر ردی از خون آشام‌ها در زندگی‌اش نيست، می‌رود و او بار ديگر به جهانی كشيده می‌شود كه وحشتناك و دلهره‌آور است. «به سوی قلمرو شاه‌یوناس» عنوان جلد دوم مجموعه «گورشاه» است که اندکی بعد از انتشار به همراه یک مجموعه دیگر در صدر پرفروش‌های انتشارات افق قرار گرفت. در این جلد نیما برای یافتن خواهرش و دختران گمشده‌ دیگر همراه دوست‌هایش راه سرزمینی را پیش می‌گیرد که سپاه گورشاه در حال فتح آن است. سربازان گورشاه همه‌جا به دنبالشان‌اند و آن‌ها باید کوه‌ها و جنگل‌هایی مخوف را که پر از موجودات اسرارآمیزند، پشت سر بگذارند و خود را به قلمرو شاه‌پوناس برسانند؛ پادشاهی که گمان می‌برند تنها کسی است که می‌تواند سرزمینشان را نجات بدهد و دختران گمشده را به آن‌ها بازگرداند. «طلسم فرشته‌ مرگ» سومین جلد این مجموعه است. در این جلد نیما و دوستانش برای رسیدن به قلمرو شاه‌یوناس موانع بسیاری را پشت سر گذاشته‌اند، اما انگار در قصر کسی در پی نجات دختران گمشده نیست. آنها خیلی زود پی‌می‌برند این فرشته‌ مرگ است که همه‌چیز را در دست گرفته، دیگر فرصتی نیست. باید پیش از آنکه سپاه گورشاه پشت دیوارهای شهر برسد، راه چاره‌ای پیدا کنند.[۶]

مجموعه زیباترین داستان‌های هزارویک شب

«زیباترین داستان‌های هزارویک شب» عنوان مجموعه‌ای سه‌جلدی از سیامک گلشیری است که از سوی نشر هوپا برای نوجوانان منتشر شده است. «شاهزاده سنگی و چند داستان دیگر»، «ملکه مارها و چند داستان دیگر» و «اسب پرنده و چند داستان دیگر» عنوان‌های سه جلد این مجموعه هستند. گلشیری درباره این مجموعه می‌گوید: «باتوجه به علاقه‌ای که به داستان‌های هزارویک شب دارم، گزیده‌ای از زیباترین داستان‌های هزارویک شب، به زعم خودم، را انتخاب و برای نوجوانان بازنویسی کرده‌ام که در قالب این مجموعه‌ سه جلدی منتشر شده است. این مجموعه با تصویرگری‌های جذابی از علی بخشی براساس کتابی فرانسوی آماده شده است. در این مجموعه شخصیت‌پردازی و صحنه‌پردازی کرده‌ام. صحنه‌هایی که با دیالوگ‌های زیاد همراه است. این مجموعه از نظر نظرگاه نیز متفاوت است و بعضی داستان‌ها حالت نمایشی پیدا کرده‌اند. پیش از این نیز درباره «هزارویک شب» کار کرده بودم و مجموعه دوجلدی از من از سوی نشر پارسه در حوزه بزرگسال منتشر شده بود. همچنین براساس یکی از داستان‌های هزارویک شب، رمان «بردیا و ملکه سرزمین عاج» را نوشتم که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را منتشر کرد. این کتاب با استقبال خوبی روبه‌رو شد و جلسات نقد و بررسی زیادی برای آن برگزار شد.»[۵]

بردیا و ملکه سرزمین عاج

کتاب «بردیا و ملکه سرزمین عاج» اثر سیامک گلشیری که از سوی انتشارات کانون پرورش فکری منتشر شده، داستان دو نوجوان است به نام‌های بردیا و بهزاد که نیمه‌شب پا به اتاق پدربزرگ بردیا که سال گذشته مرده می‌گذارند تا سر از راز پدربزرگ دربیاورند و در آن جا نسخه عجیبی از کتاب «هزار و یک شب» را پیدا می‌کنند. آن‌ها شروع می‌کنند به خواندن یکی از داستان‌ها که ناگهان پا به سرزمین آن داستان می‌گذارند. گلشیری کتاب «بردیا و ملکه سرزمین عاج» را براساس داستان «بدرباسم و ملکه جوهره»، یکی از داستان‌های هزار و یک شب نوشته است. او در این باره می‌گوید: «وقتی داستان «بدرباسم و ملکه جوهره» را می‌خواندم، با خودم فکر کردم می‌توانست پایان خیلی‌خیلی بهتری داشته باشد و می‌توانست خیلی پیچیده‌تر از چیزی باشد که حالا هست. بعد فکر کردم یک نفر می‌تواند وارد این قصه شود و مسیر داستان را تغییر دهد. بسیاری از شخصیت‌هایی که بردیا و دوستش با آن‌ها مواجه می‌شوند، همان شخصیت‌های قصه هستند. منتها شخصیت‌های دیگری هم به این جهان اضافه شده‌اند. همین‌طور شهرها و مکان‌های دیگری که در داستان اصلی نیستند. با وجود این من نام آن‌ها را از قصه‌های دیگر هزار و یک شب انتخاب کردم. درواقع درباره بقیه شخصیت‌ها فقط نام‌شان از هزار و یک شب گرفته شده.»[۱۴]


خانه‌ای در تاریکی

«خانه‌ای در تاریکی» از رمان‌های سیامک گلشیری است که از سوی واحد کودک و نوجوان نشر افق برای نوجوانان منتشر شده. در این رمان ماجرای چند نوجوان مطرح می‌شود که شبانه و به طور مخفیانه برای شنا کردن به سمت کانال آبی در خارج شهر می‌روند، اما در اثر ماجرایی به جنگلی می‌رسند که خانه‌ای بزرگ در آن وجود داشته و خانواده‌ای در آن زندگی می‌کنند. یک شب اتفاقی می‌افتد که زندگی این خانواده را متحول می‌کند. آن اتفاق به این صورت است که ناگهان صدای زنگ در خانه به صدا در می‌آید. از پشت در صدای دختری می‌آید که خواهش می‌کند در را به رویش باز کنند. او می‌گوید که پدر و مادرش چند ماه پیش درگذشته‌اند اما اهالی خانواده نمی‌دانند که حرف این دختر دروغ است یا راست.[۱۵]


آرش و تهمینه

«آرش و تهمینه» رمانی از سیامک گلشیری است که انتشارات افق آن را به چاپ رسانده است. داستان این کتاب به زندگی شخصیتی به نام آرش می‌پردازد و داستان از زبان آرش نقل می‌شود. در این داستان آرش که همراه با خانواده‌اش به پارک رفته، در تاریکی شب وارد کاخ هشت بهشت می‌شود و به اتاقی عجیب راه پیدا می‌کند. در آن‌جا دختری به نام تهمینه ادعا می‌کند که قرار است همان شب شاه سلیمان به کاخ بیاید و به فرمان او پدر تهمینه را که یکی از سرداران شاه است، گردن بزنند. آرش با سردرگمی پی می‌برد پا به جهانی گذاشته که فرسنگ‌ها از جهان خودش فاصله دارد و همین دستمایه‌ اتفاقاتی ناخواسته است. داستان این کتاب در سال ۱۰۹۸ خورشیدی به وقوع می پیوندد و به زندگی آرش شخصیت اصلی داستان می‌پردازد. زاویه دید این رمان اول شخص است و داستان از زبان آرش روایت می‌شود.[۱۶]


رژ قرمز

نشر چشمه مجموعه داستان «رژ قرمز» نوشته سیامک گلشیری را برای بزرگسالان منتشر کرده است. این مجموعه شامل 22 داستان کوتاه است که از نظرِ درون‌مایه و اجرا تا حدی به‌هم نزدیک هستند اما فضاهای گاه متفاوتی دارند. در این داستان‌ها می‌توان محورهای مهم جهان سیامک گلشیری را به خوبی دید؛ تنهایی آدم‌های او که معمولاً به دست یک اتفاق ساده یا مرموز به خطر می‌افتد و باعث می‌شود آنها وجوهی دیگر از درونیات خود را برای خواننده آشکار کنند. رژ قرمز انواع روایت‌هایی را در خود گنجانده که مخاطب را درگیر می‌کند؛ دیداری اتفاقی، همکلامی با یک راننده تاکسی در دل شب، زوج‌های در آستانه‌ فورپاشی و غیره.[۱۱] این داستان‌های کوتاه از نظرِ درون‌مایه و اجرا تا حدی به‌هم نزدیک هستند اما فضاهای گاه متفاوتی دارند. زبانِ گلشیری خونسرد، روایی و البته دور از صفت‌سازی و آرایه‌پردازی است. زبانی که به داستان‌گویی و نمایشِ تصویری روایت بیش از هر چیز اهمیت می‌دهد و برای همین آدم‌های معمولی او در بافتارِ این زبان‌ بسیار ملموس به نظر می‌آیند. رُژِ قرمز انواعِ روایت‌هایی را در خود گنجانده که مخاطبِ سیامک گلشیری را درگیر می‌کند. دیداری اتفاقی، همکلامی با یک راننده تاکسی در دلِ شب، زوج‌های در آستانه‌ فورپاشی و ... از موتیف‌های همیشگی این داستان‌نویس محسوب می‌شوند. این‌ها داستان‌هایی‌اند که معمولاً یک اتفاقِ عجیب مسیرشان را تغییر می‌دهد. از داستان‌های این مجموعه می‌توان به «رویای باغ»، «لباس‌های نم‌دار»، «سنگ سیاه»، «شب آخر»، «سایه‌ای پشت پنجره»، «بوی خاک»، «خودنویس»، «موزه‌ مادام توسو»، «ابر‌های سیاه»، «عنکبوت» و ... اشاره کرد.[۱۷]


میدان ونک یازده و پنج دقیقه

«میدان ونک یازده و پنج دقیقه» عنوان مجموعه داستانی از سیامک گلشیری است که از سوی نشر چشمه راهی کتابفروشی‌ها شده است. مجموعه‌ای متشکل از 18 داستان با عنوان‌های «کتری نقره‌ای، لیلیوم‌های زرد، آقا طیب، پارک چیتگر، مثل همان روزها، یک شب، دیر وقت، هتل گچسر، فقط می‌خواستم باهات شوخی کنم، شبی در مه، عکس، تف، همه‌ش پنج دقیقه فرقشه، ماهرو، میدان ونک یازده و پنج دقیقه، مرد سیاه‌پوش، قرار ملاقات، جناب نویسنده و با لبان بسته» که اغلب دارای روندی آشنا هستند، روندی که در داستان‌های مجموعه «رژ قرمز» هم دیده می‌شود. گلشیری اتفاقات ساده و کوچکی را که در زندگی روزمره اغلب ما رخ می‌دهد در قالب داستانی پرماجرا روایت می‌کند. او شخصیت‌های داستانش را در موقعیت‌های ساده‌ای مانند دعوای خانوادگی، ترافیک، گم شدن گوشی موبایل و ... قرار می‌دهد و با دیالوگ‌سازی تلاش می‌کند تصویر درونی افراد و گسست‌ها و فقدان‌های موجود در روابط بین آدم‌ها را بیرون بکشد. «میدان ونک یازده و پنج دقیقه» هم پر است از لحظاتی به ظاهر آرام که به تدریج به وضعیت‌های بحرانی تبدیل می‌شوند. به گفته گلشیری، مجموعه «میدان ونک یازده و پنج دقیقه» ادامه مجموعه «رژ قرمز» و در واقع جلد دوم مجموعه داستان‌های اوست و در هر دو تصویری از آدم‌ها در موقعیت‌های مختلف نشان داده می‌شود.[۴]

تصویر دختری در آخرین لحظه

کتاب «تصویر دختری در آخرین لحظه» مناسب گروه بزرگسالان و در کتاب‌های قفسه آبی نشر چشمه منتشر شده و رمانی جنایی-روان شناسانه است. این کتاب، داستان یک رمان نویس جنایی است که برای نوشتن رمان جدید خود آماده شده اما قبل از شروع آن یکی از بهترین شاگردان کلاس داستان نویسی او تماس می‌گیرد و خبر ناپدید شدن (شقایق) دخترعمو و نامزدش را می‌دهد و از او کمک می‌خواهد. نویسنده با وجود گرفتاری‌های خود به دیدار شاگردش می‌رود و سراسر این رمان در یک شب اتفاق می‌افتد و در واقع به دنبال کشف قتل، هویت آدم‌ها هم کشف می‌شود. گلشیری درباره این کتاب می‌گوید: «داستان کتاب «تصویر دختری در آخرین لحظه» الهام گرفته از واقعیت و آدم‌های اطرافم است. معمولا زمانی که ایده برای نوشتن یک رمان به ذهنم می‌رسد، بلافاصله شروع به نوشتن آن نمی‌کنم و زمان زیادی را به نوشتن اختصاص می‌دهم. ایده نوشتن رمان «تصویر دختری در آخرین لحظه» حدود دو سال قبل از نوشتن این کتاب در ذهن من بوده و زمان خطور ایده تا روی کاغذ آوردن آن بیشتر از زمان رمان‌های دیگرم بوده است و حدود ۲ سال این داستان را در ذهنم مزه مزه و بخش‌ها و تصاویری از آن را یادداشت می‌کردم؛ البته در این رمان بیشتر از رمان‌های دیگرم با شخصیت‌های داستانی زندگی کردم.»[۱۸]


خفاش شب

رمان «خفاش شب» نوشته سیامک گلشیری که از سوی نشر چشمه برای بزرگسالان منتشر شده است، داستانی برگرفته از واقعیت است. «خفاش شب» داستانی اجتماعی و جنایی دارد. افراد بسیاری حوادث و ماجراهای شهر یا کشور خودشان را دنبال می‌کنند. اما گاهی برخی حوادث آن قدر هولناک و فجیع هستند که در یاد همه ماندگار می‌شوند. ماجرای واقعی خفاش شب نیز، وحشتی در دل‌ زنان و دختران ایجاد کرده بود. اما این مورد فجیع سبب شد که زنان و دختران برای رفت و آمد‌ها به نکات بیشتری توجه کنند. آگاهی و دانستن درباره خود مراقبتی و مسائل مهم شهروندی متأسفانه پس از وقوع رویدادهای تلخ به وجود می‌آیند که بسیار ناراحت‌کننده است. اگر جامعه‌ای بتواند درباره موارد مهم آموزش دهد یا کنترل بیشتری در شهرها داشته باشد، قطعا از حوادث بسیاری جلوگیری خواهد شد. تهران در دهه‌ هفتاد شاهد حوادث تلخی بود. شخصی با نام غلامرضا خوشرو کوران‌کردیه معروف به خفاش شب از قاتلان زنجیره‌ای ایران شناخته شد. قتل‌های این شخص، همراه با سرقت و تجاوز جنسی بود. با اینکه سال 1371 او را دستگیر کردند در کمال تعجب از دست مأموران فرار کرد و بار دیگر سال 1376 او را به اتهام 9 فقره قتل دستگیر و اعدام کردند. ماجرای دستگیری او هم از کشف جسد زنی در نزدیکی پارک چیتگر آغاز شد و چند روز بعد جسد زنی دیگر و ... دادگاه خفاش شب یکی از دادگاه‌های جنجالی در ایران بود که مردم دنبال می‌کردند و از اتفاقات و حوادث آن بسیار متأثر بودند. رمان «خفاش شب» بیشتر به زندگی واقعی شخصیت غلامرضا پرداخته است. اتفاق هولناک و جنایتی واقعی ماجرای کتاب را شکل می‌دهند. شبی تلخ و خشونت آمیز در داستان تصویر می‌شود. نویسنده تلاش کرده خواننده را شاهد اعمال و رفتار قاتل کند تا بتواند از نزدیک رازهای قاتل و دیگر احساس‌های ناخوشایند قربانیان را حس کند.[۱۹]


پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ «درباره سیامک گلشیری». 
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ ۲٫۶ «نویسندگان ایرانی روز خود را چگونه می‌گذرانند». 
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ «کتاب خوب، بدون مخاطب نمی‌ماند». 
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ۴٫۵ ۴٫۶ «همیشه به دنبال موقعیتی بحرانی هستم». 
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ «روایت «زیباترین داستان‌های هزارویک شب» از زبان سیامک گلشیری برای نوجوانان». 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ «فکر می‌کنم در دو جهان مختلف زندگی می‌کنم». 
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ ۷٫۵ ۷٫۶ «سیامک گلشیری: ترس کتاب‌های ترسناک ماندگار نیست». 
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ «سیامک گلشیری چطور به «خون‌آشام» رسید؟». 
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ «سیامک گلشیری: فرهنگ به اهلش سپرده شود». 
  10. «انتقاد سیامک گلشیری از سرقت ادبی و رعایت نکردن حق اهل قلم». 
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ «آدم‌های ساده آدم‌های بی‌قصه‌اند». 
  12. «سیامک گلشیری: مگر می‌شود با ایده‌آل‌ها داستان نوشت؟». 
  13. «کتاب مجموعه خون آشام». 
  14. «بردیا و ملکه سرزمین عاج». 
  15. ««خانه‌ای در تاریکی» سیامک گلشیری به روی مخاطبان گشوده شد». 
  16. ««آرش و تهمینه» پلی میان گذشته با عصر حاضر». 
  17. «« رُژ قرمز» سیامک گلشیری در کتاب‌فروشی‌ها». 
  18. ««تصویر دختری در آخرین لحظه» هویت آدم‌ها را کشف می‌کند». 
  19. «خفاش شب اثر سیامک گلشیری».