خسرو شیرین
خسرو شیرین | |
---|---|
![]() | |
نویسنده | خسرو باباخانی |
ویراستار | حاتم ابتسام |
ناشر | کتابستان معرفت |
محل نشر | قم |
تاریخ نشر | ۱۴۰۰ |
تعداد چاپ | چاپ هفتم در ۱۴۰۲ |
شابک | ۹۷۸۶۲۲۶۸۳۷۶۷۵ |
تعداد صفحات | ۲۴۴ |
موضوع | رمان عاشقانه |
زبان | فارسی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
رمان «خسرو شیرین» داستانی عاشقانه و طنز از خسرو باباخانی است که به روایتی خلاقانه از عشقهای خسرو میپردازد. این اثر اولینبار در سال ۱۴۰۰ توسط انتشارات کتابستان معرفت در قم به چاپ رسید. در بیست و دومین دوره جایزه ادبی شهید غنیپور، این کتاب به عنوان کتاب سال در بخش رمان بزرگسال معرفی شد.
«خسرو شیرین» اثری عاشقانه از خسرو باباخانی است که با بیانی طنز روایت شده است و فرمی بدیع دارد. این اثر در قالب پنج اپیزود، داستان عشقهای «خسرو»، نوجوانی شانزده ساله را روایت میکند. باباخانی در «خسرو شیرین» از عشق مینویسد، موضوعی که خطر افتادن در دام کلیشهها و بازتکرار آنچه قبلاً به قلم دیگران روایت شده، همیشه نویسنده را تهدید میکند؛ اما از موضوعی تکراری، داستانی متفاوت بیرون میکشد. او در این رمان، از عشق مینویسند اما داستانی عاشقانه را روایت نمیکند. «خسرو شیرین» داستان گذر از خامی به تجربه، از تغییر درونی در مواجهه با تغییر و تحولات بیرونی، در بازه زمانی دوره منتهی به انقلاب تا سالهای نخست جنگ تحمیلی است. عمده اتفاقات این رمان در آبادان روی میدهند. باباخانی این اثر را به حضرت زهرا (س) تقدیم کرده است.
خسرو باباخانی داستاننویس و منتقد ادبی و مدرس داستاننویسی است. باباخانی از بیستوششسالگی همکاری با مجلههای کیهان بچهها، سورهٔ نوجوان و سروش نوجوان را آغاز کرد. بیشتر داستانهای وی، رخدادهای زندگیاش هستند که روایت آنها را نگاشته است.
خلاصه اثر

خسرو شیرین، روایت نوجوان تهرانی ساکن آبادان است که اولین عاشق شدنش را در شانزده سالگی تجربه میکند و این آغاز عاشق شدنهای عجیب و پر حادثه اوست.[۱] خسرو (راوی داستان)، برخلاف آدمهای عاشق داستانهای دیگر است. او بعد از اولین شکست عشقی خود، پای آن عشق نمیماند، بلکه تصمیم میگیرد عشق را دوباره تجربه کند.[۲] داستان کتاب «خسرو شیرین» از سالهای قبل از انقلاب آغاز و تا سالهای اول جنگ ادامه دارد.[۳] این اثر، در قالب پنج اپیزود از زندگی خسرو، ماجرای پنج بار عاشق شدن او را روایت میکند[۴] و طنزی در دل یک تجربهی تاریخی جدی است. او در نوجوانی، عاشق «میترا» خواهر رفیقش میشود که بعد از یک دعوای ساده رنگ دیگری میگیرد. داستان عاشقی بعدی او، عشق به «شهره»، خواننده معروف پاپ در دوران پهلوی است[۵] که در نامههایی یک طرفه خلاصه میشود.[۶]
«شقایق»، که معشوق سوم خسرو است، دختری چریک است و بعد به منافقین میپیوندد.[۵] این عشق، ابراز شده و دو طرفه است. ماجرای عشق سوم، به یکی از وقایع مهم تاریخی یعنی جنگ منافقین با هموطنان خودشان در جریان دفاع مقدس گره خورده است.[۶] ماجرای بعدی عاشقی، پای خسرو را به ساواک باز میکند، او این بار در دام عشق دختری به نام «عاطفه» میافتد[۵] که از خانوادهای مذهبی و اهل شعر و ادب است. این اتفاق در بحبوحه تظاهرات و انقلاب است.[۶]
داستان آخرین عاشقی او نیز در زمان جنگ است. او این بار، عاشق «سیده زهرا» میشود که پشت جبهههای دفاع مقدس فعال است.[۵] عاشقیتهای خسروی قصه، هرکدام او را یک پله بالا میبرند و رشد میدهند.[۷] این عاشقیها، تأثیرات خود را بر روان خسرو برجای میگذارند. عشق به «میترا» و «شهره» و «شقایق» و «عاطفه» تکمیلکننده شخصیتی هستند که به شیدایی برای «سیده زهرا» میرسد.[۸]
روایت داستان، از روزهای میانی دهه ۵۰ آغاز میشود؛ در عاشقیتِ دومِ کتاب، گریزی به حالوهوای فرهنگیِ عصر پهلوی میزند. کمی بعد به مبارزاتِ روزهای پیروزی انقلاب میرسد و سری به ستیزِ گروهکهای چپگرا با انقلابیون میزند؛ دست آخر به روزهای نخست دفاع مقدس منتهی میشود.[۷] باباخانی در این اثر، علاوه بر پرداختن به مبارزات انقلابی در شهرستانها، ادای دینی به تلاشهای قهرمانانه مردم آبادان در سالهای ابتدایی دفاع مقدس داشته است.[۹]
این کتاب، مشتمل بر پنج فصل است که به شرح زیر است:
- «عاشقیت اول: میترا»؛
- «عاشقیت دوم: شهره»؛
- «عاشقیت سوم: شقایق پاریسی»؛
- «عاشقیت چهارم: عاطفه»؛
- «عاشقیت پنجم: سیده زهرا».[۱۰]
درباره نویسنده

خسرو باباخانی متولد دهم شهریور ماه سال ۱۳۳۸ در تهران میباشد. تحصیلات خود را تا سطح دیپلم در رشته ریاضی ادامه داد. مادرش را در سن دو سالگی از دست داد، پدرش پاسبان بود و زمانی که از پست افسر نگبانی را ترک کرد، بازداشت شد و به شهر آبادان تبعید شد. در دوران نوجوانی و اوایل انقلاب به دلیل توزیع نوارهای سخنرانی توسط ساواک دستگیر و زندانی شد. خاطرات این مبارزه و دستگیری را در یکی از کتابهایش به نام «پشت دروازههای شب» نوشته است.
خسرو باباخانی از سن بیست و شش سالگی با مجلات كیهان بچهها، سوره نوجوان و سروش نوجوان همكاری كرد و در مقطعی نیز با وزارت ارشاد به عنوان داور و كارشناس همكاری داشته است. دبیری جشنوارههای سراسری داستان بسیج و مهر حوزه هنری، داوری كتاب سال جمهوری اسلامی ایران، دفاع مقدس و جشنواره «شهید حبیب غنیپور»، سه دوره جشنواره «یوسف»، چند دوره جشنواره «گام اول» وزارت ارشاد، یک دوره «جشنواره مطبوعات» از جمله مسئولیتهای وی بودهاند.
برخی از آثار:
- «برفراز گندمزار»؛
- «گنج قلعه متروك»؛
- «زندگینامه تختی»؛
- «عاشقان شیفته»؛
- «پری دریایی»؛
- «پلنگان هم میمیرند»؛
- «یك سین بهعلاوه هفت سین»؛
- داستان نیمه بلند «پشت دروازههای بهشت»؛
- مجموعه داستان «مثل دستهای مادرم»؛
- «پرواز»؛
- «نان و زنجیر» ؛
- «خاك»؛
- «شبی چون آیینه».[۱۱]
نظر نویسنده درباره اثر

وجه تمایز «خسرو شیرین»
اولین تفاوت این اثر با دیگر رمانهای عاشقانه این است که خسروی قصه ما عاشق فرد نمیشود. آنها بهانهای و تجسمی میشوند از جلوههای خداوند. شما در هیچ قسمتی نمیبینید که خسرو از اندام و ویژگی ظاهری افراد تعریف کند و یا هیچ فکر نامشروعی را بیان نمیکند.اما مهمترین تفاوت این رمان با دیگر رمانهای عاشقانه، این است که این آدمها پلههایی هستند که باعث رشد خسرو میشوند، آرام آرام ارتقا پیدا میکند.[۴]
«خسرو شیرین» رمان نوجوان نیست
این کار مختص نوجوان نیست؛ اگر مختص نوجوان بود بسیاری از صحنهها را حذف میکردم. مثلا اصلا عاشقیت چهارم را نمیآوردم، زمانی که خسرو دستگیر میشود و آن شکنجهها را تجربه میکند و یا عاشقیت پنجم که جنگ آغاز میشود و شهادت بچهها را نمیآوردم.[۴]
تلاش نکردم یک رمان طنز بنویسم
طنز در ذات من است و من واقعا هیچ جا سعی نمیکنم که یک چیزی را طنز بنویسم. من از سالها پیش همین شکل بودم. حتی در تراژیکترین مسئله زندگیم هم طنز میبینم و این دست خودم نیست. حتی اگر یک مصیبتی که برای من رقم خورده را برای دیگری تعریف کنم امکان ندارد چاشنی طنز نباشد و ناخودآگاه به زبان میآید و برای جذب مخاطب نیست. این ادبیات بنده است.[۴]
بدیعترین رمان بزرگسال
به نظر من، «خسرو شیرین» بدیعترین رمان بزرگسال است. این اثر، تنها کتابی است که بعد از انقلاب و جنگ، که دفاع مقدس و انقلاب در پسز مینه باشد و عشق تصویر مقابلش باشد. خواننده بک گراند را میبیند؛ یعنی همدوش خسرو انقلاب میکند و یاد میگیرد قدم به قدم که امام خمینی (ره) کیست، چرا باید تظاهرات کند، چرا باید اعتراض کند. و یا جنگی که شب میخوابد و صبح بیدار میشود و حالا باید به عنوان جوان یا نوجوان چه کار باید بکند.[۴]
پنج اپیزود از زندگی خسرو
بنده تعمد داشتم که یک رمان در پنج اپیزود نگارش کنم و اگر میخواستم پیوسته بنویسم حجم آن سه برابر میشد. باید روزمرگیهای بیشتر و حوادث اصلی و فرعی اضافه میشد. من این فاصله را به جای این که حرافی بکنم ترجیح دادم حجم کمتری داشته باشد. نکتهای که برای من حیاتی بود این بود که میخواستم خسرویی که اول قصه وارد میشود نشان داده شود که به عنوان یک بچه درسخوان و بچه تهران اما لات و لوتی است تا بعد به کجا میرسد، چقدر متفاوت میشود. تعمد من بود که حجمش آببندی نباشد و خواننده آن را رها نکند.[۴]
من به نسلی که عاشق شدن یادشان رفته میگویم هنوز میشود عاشق شد
در این کتاب، من به نسلی دارم عاشق شدن، یاد میدهم که متاسفانه عاشق شدن یادشان رفته است؛ اگر میتوانید یک جوان و نوجوان را نشان دهید که واقعا عاشق باشد. با خود گفتم شاید تلنگری باشد برایشان که میشود در این زمان هم عاشق شد و پای عشق ایستاد و برایش جنگید. حالا چه به آن برسد چه نرسد که مهم نیست.[۴]
نجات انقلاب و جنگ از روایتهای کلیشهای
یکی از اهداف بزرگ من این بود که انقلاب و جنگ را روایتهای کلیشهای نجات دهم. من از سال ۱۳۶۳، در ایران کار داوری انجام میدهم. بیست سال است که به صورت متصل داور شهید حبیب غنی پور هستم، پنج سال است که داور انقلاب اسلامی حوزه هنری هستم. تقریبا تمام کتابها و نوشتههایی که درمورد انقلاب و جنگ نوشته شده است را خواندهام، اما دیدم نمیشود با زبان مستقیم سراغ جنگ و انقلاب برویم.[۴]
فلسفهی شخصیت سیده زهرا
فلسفهی سیده زهرا اشاره به حضرت زهرا دارد که قبری ندارد. هدف من از نوشتنش این بود که اگر بخواهیم قصه حضرت زهرا را بنویسیم چه شکلی میتوان نوشت. آیا یکبار در جهان اتفاق افتاد و رخ داد و ما نباید دیگه جرئت کنیم و نزدیک شویم؟ دیدم میشود در یک حالت کوچکتر نزدیک شد. برای همین است که آنجا استوار به خسرو میگوید: «عاشقا مزار ندارند.»[۴]
بخش عمده داستان بر اساس واقعیت است
در راهپیمایی مردم در آبادان که در داستان هم به آن اشاره شده است، تعداد بسیاری از تشنگی تلف شدند. من مادرهایی دیدم که بچههایشان را گذاشتند و رفتند. مگر این، یکی از مظلومترین اتفاقات ایران نیست که بچههای مردم از راه کویر راه بیافتند بروند و تشنگی امانشان را ببرد؟ من اینها را دیدهام. بخش عمده داستان بر اساس واقعیت است و من شاهد عینی این داستان بودم و آن را روایت کردم.[۴]
سیر طنز در داستان
طنز اثر، آرام آرام از لودگی و کرشمهای که برای شهره میآمدند تبدیل شد به طنز سنگین و حتی یک طنز تلخ. به حس و حالی که دنیا بعد از شهادت بچهها خیلی جای زندگی نیست و مخاطب این را درک و همراهی میکند.[۴]
ممکن است مخاطب خیلی از نکات داستان را متوجه نشده باشد
ممکن است مخاطب خیلی از نکات را نگرفته باشد ولی در ذهنشان میماند و ناخودآگاه چندوقت بعد زنده میشود و برایش احترام قائل میشود. این نکات در حین نوشتن به صورت کشف و شهود برایم ظاهر میشد و مطمئن میشدم که باید این قصه را بنویسم و به سرانجام برسانم.[۴]
نقد و بررسی اثر

خسرو باباخانی در این کتاب با روایت ماجراهای عشق و عاشقی پسری نوجوان به برهههایی از تاریخ انقلاب و دفاع مقدس پرداخته است.[۸]
پیرنگ کشف و شهود
این اثر در لایه درونی خود میخواهد با «پیرنگ کشف و شهود» از چگونگی تغییر و تحول یک انسان با ما حرف بزند؛ تغییر مسیری هم در هویت و هم در رفتار شخصیت، متأثر از حوادث و احوالاتی که برای شخصیت در طی زمان به وقوع میپیوندد. عشقهای خسرو، که هر کدام تأثیرات خود را بر روان خسرو برجای میگذارند. خسرو بخشی از تکامل روحی و شخصیتی خود را در نامههای یک طرفهای که به شهره مینویسد، پیدا میکند و پارهای را در برخوردهایی که با عاطفه دارد، همانی که شاید بارقه امیدبخش ورود او به زندگی «سیده زهرا» باشد.[۸]
روایت یک نوجوان معمولی به دور ا ز شعارهای تصنعی
داستان خسرو عاری از شعارهای سخت و تصنعی است و متن مبهم و پیچیدهای ندارد. خسرو از جنس مردم و به شدت «معمولی» است. نه بسیار درسخوان و نابغه است، نه اهداف بزرگ و آرزوهای بلندی دارد و نه مراقبه و محاسبهای. یک پسر معمولی که تا پایان داستان، خسرو شیرینهای مختلف میشود تا خودش را بازیابد.[۸]
دایره لغات بالا و نثری روان
دایره لغات نویسنده بسیار بالاست. در نوشتن جملات نبوغ و خلاقیت ویژهای دارد. بکار بردن اصطلاحات گاه طنزآمیز و بدیع ریتم خاصی به قصه بخشیده و زبان مخصوص به نویسنده را رسمیت داده است. زبان داستان همه فهم است و متن قوام و انسجام دارد. نویسنده از بازیهای زبانی پرهیز کرده و سادهترین جملات را برای القای مفاهیم به کار برده است. [۸]
خط اصلی داستان
با وجود اینکه قصه از آتش زدن سینما رکس تا جنگ تحمیلی به تاریخ ورود کرده و از رویدادهای اجتماعی نیز گفته است، اما موضوع اصلی داستان همچنان عشق است. پرداختن به «عشقهای انسانی» و «گرایشهای دوران جوانی» خط اصلی «خسرو شیرین» است که با قلمی عفیف و ادبیاتی پاک به آن پرداخته است.[۸]
شکستن کلیشه در رمان عاشقانه
در این کتاب، خسرو باباخانی به سراغ مسئله کلیشهای و معمولی عشق رفته است اما نگاهش به عشق متفاوت است. خسروِشیرین، تنها یک داستان عشقی معمولی با فراز و فرودهای همیشگی رمان عاشقانه نیست. باباخانی در اثر خود، کلیشهها را شکسته است. خسروِ شیرین فرمی خلاقانه و نو دارد.[۹]
طنز اثر
طنز پنهان در این اثر، هم جنبه تربیتی دارد هم نوعی خلاقیت ادبی است هم محملی شده است برای نشان دادن فضاهای متفاوت. [۹]
محتوای متفاوت
کتاب تنها یک خلاقیت ساده در بازیهای فرمی نیست، بلکه از منظر محتوایی هم حرفی برای گفتن دارد. در این کتاب، میتوان نه تنها حرکت و تغییر قهرمان داستان که فضای جامعه را هم دید. نگاهی که از عشق زمینی عبور کرده و به مسائل و رویدادهایی اشاره کرده است که کمتر کسی تاکنون بدانها پرداخته است.[۹]
برجسته کردن فرهنگ خوزستان
رنگ و بوی شرجی جنوب و آوازهای مرغان دریایی و نخلهای سربلند، زمینه فرهنگی خوزستان را در این رمان برجسته میکند. لهجه گرم، سرگذشت تاریخی، آداب و رسوم منطقهای و آمال و آرزوهای مردم جنوب، تصویرگر بعد فرهنگی خاص این داستان است؛ استان مردمی که نویسنده تیزبین میخواهد از تغییر و تأثیری که دفاع مقدس بر سرنوشت جمعیتشان گذاشت هم صحبت کند.[۶]
راوی داستان
منِ راوی که همان خسرو است، قصه را روایت میکند. راوی دیالوگ اضافه نمیگوید، همان دیالوگهای اندک هم هر کدام «لحن» و «تمپو» خاص خود را دارند که در ساخت اتمسفری که برای ما تصویر میکند، مؤثرند. ضرباهنگ داستان کُند و وقایع پیشبرنده است. خرده ماجراها در طول روایت اصلی هستند و ابعاد وقایع و شخصیتها را برای ما روشنتر میکنند.[۶]
جوایز و افتخارات

- کتاب برگزیده سال بیست و دومین جایزه ادبی شهید حبیب غنیپور در بخش رمان بزرگسال در سال ۱۴۰۱.[۱۲]
اظهار نظرها درباره اثر
رضا امیرخانی؛ نویسنده و منتقد ادبی
تلفیقی از عشق و جنگ
« | حافظ همیشه با درخشش و پیچیدگی ذهنیای که دارد، عاقبت را به درستی پیشبینی میکند. این شاعر در مصرعی میگوید «ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد». ما کبوتران اهلی و آرام دنیای ادبیات داستانی برای آمدن این شاهینی که به نام «خسروِ شیرین» نامگذاری شده است، نگران هستیم. کتاب «خسروِشیرین»، شاهینی است که میآید تا پیله عادات، روزمرگیها و حصار آشیانها را برای ما بشکند. احساس میکنم این کتاب میتواند نگاه جدیدی به نگاههایی که نسبت به جنگ داشتیم، اضافه کند و آن یک نگاه امروزی و تلفیقی از عشق و جنگ است. تلفیقی که محل تلفیق هنر و ادبیات است. | » |
دنیای ادبیات همچنان بزرگ است
« | خسرو باباخانی به ما نشان داد که دنیای خاطرات، دنیای داستانهای کپی شده از روی هم و دنیای رسانهها، دنیای کوچکی است اما دنیای ادبیات همچنان بزرگ است و میتوان همچنان به صورت متفاوت درباره موضوعاتی نوشت که به نظر میآید تکراری شده باشند و زمانی که نگاه تازه و تغییر پیدا میکند، متوجه میشویم که تا چه اندازه میتوانیم با موضوعات ارتباط برقرار کنیم. خسرو باباخانی در کتاب جدیدش این موضوع را به ما نشان میدهد. | » |
«خسروِ شیرین»، یک اتفاق تازه در ادبیات داستانی ماست
« | کتاب «خسروِشیرین» یک اتفاق تازه در ادبیات داستانی ما است و خسرو باباخانی در میان ما به داشتن ادبیات خسروانی معروف است؛ منظور من تمام آن ادبیات، گفتوگو، رفتار، کردار، نوع زندگی و هر آنچه است که به ادبیات خسروانی ارتباط دارد. تمام زندگی خسرو را میتوان با ادبیات خسروانی سنجید. خسرو نویسنده کمکاری است و در عالم کتاب با اثر «مثل دستهای مادرم» عاشق او شدم. | » |
علیرضا بدیع؛ ترانهسرا، شاعر، معلم و مجری ایرانی
روایتی بکر و نو
« | ماجرای این کتاب در آبادان اتفاق میافتد و روایات، از قبل از انقلاب تا پایان جنگ ایران و عراق ادامه دارد. در یک فضایی که درگیر جنگ هست، این روایت عاشقانه بیان میشود و همین جنبهی بکر بودن و نو بودن روایت را برای مخاطب است. | » |
مصطفی وثوق کیا؛ روزنامهنگار فرهنگ
روایتی عاشقانه در فضایی متفاوت
« | خسرو باباخانی سعی کرده است در جدیدترین رمانش، فضایی متفاوت را ارائه کند. در کمتر داستان عاشقانهی تاکنون چنین تجربه فرمی را شاهد بودهایم که نه یک داستان عاشقانه که چندین داستان عاشقانه را در یک کتاب تجربه کنیم. این مسئله، حاوی چند نکته است. شکستن کلیشه عشق فقط یک بار رخ میدهد. در همه داستانها قهرمان یا پای عشقش میماند یا در اثر ضعف شخصیت بیخیال میشود و ناکام میماند. اما خسروی شیرین، صحبت از راه سومی میکند، یک عشق جدید پیدا کن. | » |
عشقی عفیفانه
« | خسرو شیرین، مسئله عشق را عفیفانه و در عین حال موشکافانه و دقیق نشان میدهد. از عشقهای پاک و بیآلایش نوجوانی تا عشقهای هورمونی به یک خواننده پاپ دوره پهلوی تا عشقهای مبارزاتی، این عشقها خطی هستند. در رمان درگیر مثلثها و مربعهای عاشقانه نیستیم بلکه هر کدام یکی پس از دیگری میآیند و از این جهت است که عفیف است و پردهدری نمیکند. | » |
توجه به اتفاقات تاریخی در دل رمان
« | ویژگی دیگر این رمان، اثرگذاری متقابل آن بر دیگر مسائل است. نویسنده عشق را در خلاء خلق نکرده است بلکه به جنبههای مختلف اتفاقات زمانه هم پرداخته و عشق را در آن دخیل کرده است و فرصت مناسبی را برای تغییر و تحول در شخصیت داستانش ایجاد کرده است. | » |
داستان جوانمردی و وطنپرستی
« | فضای رفاقت، دوستی و صمیمیتی در کتاب وجود دارد که در کمتر کتابی در چنین سطح وجود دارد. خسروی شیرین، فقط داستان دلدادگی نیست. جوانمردی و وطنپرستی و مبارزه هم در آن نقش زیادی دارد. این مسائل هم تنها در سطح شعار و کلمات کلیشهای و دهانپرکن نیامده است، بلکه در تار و پود رمان نقش بسته و حتی در لحظاتی که قهرمان داستان در زندان ضدخرابکاری ساواک در آبادان شکنجه میشود میتوان هم ردپای وطندوستی را دید هم اثری از عشق یافت. البته بهتر بود نویسنده در اثر خود، به سالهای بعدتر زندگی قهرمانش را میپرداخت تا مخاطب از دچار شدن به سردرگمی احتمالی دور بماند. | » |

محمدصالح سلطانی؛ نویسنده و فعال مجازی
پنج خوانِ عشق
« | خسرو باباخانی در «خسروِ شیرین» ثابت میکند یک عاشقانهنویس است و میتواند با داستانپردازیهایی ظریف و شیرین از عشق بگوید. رمان «خسرو شیرین»، کتاب جمعوجور و لطیفی است که ماجرای پنج «عاشقیت» یک نوجوان تهرانیِ ساکن آبادان را روایت میکند. عاشقیتهای خسروی قصه، هرکدام مثل یک «خوان» او را بالا میبرند و میسازند و به اوج میفرستند. خسروی این رمان، رستمِ نوجوانی است که از پنج خوانِ عشق عبور میکند و در انتهای کتاب، آدمِ دیگری است. آدمی برساخته معجزه عشق. | » |
دلبری زیر سایه نخلهای جنوب
« | خسرو باباخانی با حُسن استفاده از تجربه زیسته خودش در خوزستان، خسروی این کتاب را از تهران به آبادان برده و ماجراهای عاشقیِ او را با اسانسِ لهجه آبادانی و رفیقبازیِ شیرینِ جنوبی روایت میکند. حال و هوای طنز کتاب، خاصه در فصلهای ابتدایی، در جغرافیای داستان نشسته و رفتارهای بعضا اغراقشده شخصیتهای قصه را باورپذیر جلوه میدهد. انتخاب شهرِ محبوبِ آبادان برای روایت ماجراهای خسرو، تبدیل به امتیاز مثبتی برای کتاب شده و به «خسرو شیرین» برای بردن دلِ مخاطب، حسابی کمک کرده است. | » |
عاشقانهای در دل تاریخ معاصر
« | رمان جدید خسرو باباخانی را از یک منظر میتوانیم رمانی تاریخی بدانیم. خسرو شیرین در کنار داستانهای عاشقانهاش، عملا تاریخ معاصر ایران را از دریچه نگاه یک نوجوان آبادانی روایت میکند. استفاده بجای خسرو باباخانی از رویدادهای تاریخ معاصر ایران، خسرو شیرین را به کتابی فراتر از یک عاشقانه معمولی تبدیل کرده است. عشقهای پیدرپیِ راوی، هرکدام در بستری تاریخی، رنگ خاص خودشان را میگیرند و جهانی تازه برای خسروی قصه خلق میکنند. انگار خسرو شیرین، راوی تاریخ معاصر عشق است. | » |
بزرگ شدن با عشق
« | خسرو، مدام و از هر فصل به فصلی دیگر، در حال تغییر است. عاشقیتهای او در گذر زمان عمیقتر میشوند. اگر عشق اول او یک هوس زودگذر است که به شکستی مفتضحانه میانجامد، در عوض عشق آخر عشقی فرازمینی است که در سیری شگفتانگیز، مخاطب را میخکوب میکند. خسروی این قصه، پا به پای ماجراهایی که از سر میگذراند بزرگ میشود و این، از لحنِ روایتِ اول شخصش که در طول کتاب به تکامل میرسد روشن است. | » |
افسوس موقعیتهای از دست رفته
« | زبان روایی خسرو شیرین ساده است. با حداقل خلاقیت و حداکثر سرراستی. انتخاب این زبان ساده، به حالوهوای راویِ اول شخصِ قصه میآید اما دستوپای نویسنده را در خلق فضاهای تازه، بسته است. خسرو شیرین پر از لحظات بکری است که به درستی پرداخته نشده یا به سادهترین شکل ممکن برگزار شدهاند. برای مثال بخش آخرِ «عاشقیت پنجم» و چالشهای متعددی که راوی در آنها گرفتار میشود، همگی در چند صفحه خلاصه شدهاند. خسرو شیرین در خلق موقعیتهای ناب استادانه عمل میکند اما در بسطِ این موقعیتها عجول است. انگار نویسنده میخواسته کتاب را در حداقل صفحات و با حداکثر سرعت به سرانجام برساند و برای همین، از خیرِ پرداختن به جزئیاتِ بسیار زیادی گذشته است. اغراق نیست اگر بنویسم هرفصلِ این کتاب، ظرفیت تبدیلشدن به رمانی مستقل را دارد و در کتاب حاضر، انگار ما خلاصهای از آنچه میتوانست یک رمانِ استخواندار باشد را میخوانیم. | » |
رمان عاشقها
« | اگر از برخی اشکالات نگارشی و ویرایشی که حتی در چاپ سوم کتاب هم به چشم میخورد صرف نظر کنیم و اگر حسرتِ موقعیتهای پرداختنشده کتاب را نخوریم، خسرو شیرین یکرمانِ خوب است. رمانی که قصهای لطیف و ظریف را در بستر یک دهه پرتلاطمِ تاریخی و در یک شهرِ جاندارِ دوستداشتنی روایت میکند. مخاطبِ خسرو شیرین به راحتی میتواند با خسروی عاشقپیشه کتاب همراه شود، با عاشقانههای او بغض کند و اگر دلِ نازکی داشته باشد، اشک بریزد. خسرو شیرین فصلبهفصل بهتر میشود و فصل آخرش نهتنها بهترین فصل کتاب است، که مستقلا میتواند یکی از بهترین داستانکوتاههای عاشقانه در ادبیات معاصر فارسی باشد. | » |
برشی از متن

دوم نظری بودیم، رشته ریاضی فیزیک. یک روز آفتابی پاییزی، دوست صمیمیام داش سعید که کمی بچهننه بود آمد سراغ ما. هول و ولا داشت! اول نگاهی به ما بعد به اطرافمان انداخت. وقتی از تنها بودنمان مطمئن شد، گفت: «فلانی چه نشستهای؟» منظورش از فلانی ما بودیم. تازه ننشسته بودیم هم. سرپا بودیم. اصطلاحاً گفت چه نشستهای. از سراسیمگی و برافروختگی صورتش معلوم بود، ترسیده است؛ نگران است. حتمی اتفاقی افتاده بود. اتفاقی که برای حلش نیاز به صحبت با ما بود و لابد به زور بازوی ما هم احتیاج بود! بالاخره هرچه نبود، ما و دو سه تا از بچههای کلاس، مثلاً جزء بچههای شر دبیرستان بودیم و بهاصطلاح بزنبهادر. البته بگویمها، همه ما پیش «سیدی» معروف به «سید» هیچ بودیم! هنوز هجده ساله نشده بود که جای چاقو روی صورتش، روی لپ راستش، جا خوش کرد. ما حقیقتاً پیش سید جوجه بودیم. نوچه بودیم. لنگ میانداختیم. سید بود و یک دبیرستان. دروغ نگفته باشم سید بود و یک آبادان!
- چی شده داش سعید؟ نبینیم پریشونی؟
در همان حالت هم خندید. گفت: «مو نمیتونم با این لهجه تهرانیت کنار بیام!»
- ببند اون لبولوچه رو.
- لبولوچه نه کا. لنج.
- حالا بنال ببینم چته؟ درس زبان بمونه واسه روزای تعطیل.
- کا. اگر خدای نکرده دعوا معوا بشه هستی؟!
چنان یکدفعه و بیهوا گفت که اولش جا خوردیم، ولی سریع خودمان را جمعوجور کردیم و گفتیم: «هستیم داش سعید. تا تهش. لب بترکون. کافیه عکس نشون بدی و جنازه تحویل بگیری.» نخندید. معلوم بود حسابی نگران است. دستمان را گرفت و کشاندمان یک جای خلوت. گوشه حیاط بزرگ دبیرستان. نزدیک درخت کنار. وقتی مطمئن شد چشم و گوش نامحرمی نزدیکمان نیست، با خشم فروخورده گفت: «راستش مدتیه یه جوون دیگول آسمول جل، مزاحم خواهرمون میشه!» گمان میکنیم عمداً گفت خواهرمان تا رگ غیرت ما را هم بجنباند. شاید هم منظور دیگری داشت. نمیدانیم. این را که شنیدیم انگاری برق گرفتمان. داد زدیم: «مزاحم میترا میشه.»
یک آن خشکش زد. مات نگاهمان کرد. بعد تکانی به سر و گردنش داد و اطراف را پایید و گفت: «ها کا. حالا چرا داد میزنی؟»
- غلط میکنه مردک عوضی. حالا این یارو کی هست، کجا مزاحم میشه؟ کی مزاحم میشه؟
- بعد تعطیلی دبیرستان میافته دنبال خواهرمون.
دبیرستان آبجیِ داشسعید، دبیرستان سپهر، نزدیک دبیرستان ما بود. ما که حسابی رگِ گردنی شده بودیم، گفتیم: «تعطیل که شدیم دو تایی میریم زاغ سیاهشون رو چوب میزنیم. تا ببینیم طرف کیه؟ چهکاره است؟ اگر راست باشه که جیگرش رو درمیآریم.»
- ها کاکا خسرو راسته، خودم دیدم!
- درست که خودت دیدی ولی داش سعید باهاس مطمئن بشیم. نباس بیگدار به آب بزنیم. خطریه! باهاس دوسه روز تعقیبشون کنیم. مثل سایه. مراقبشون باشیم دورادور. عین تو فیلمها. مگه فیلمهای پلیسی تلویزیون رو نمیبینی؟ آیرون ساید. گوجاک. بالاتر از خطر؟
دیده بود. قبول کرد. خدایی کار تعقیب و مراقبت سخت بود؛ چون وقتی دبیرستان سپهر تعطیل میشد، یکدفعه دویست سیصد دختر دبیرستانی تقریباً یکشکل، با کتودامن سرمهای و بلوز و جوراب ساقبلند سفید، از دبیرستان بیرون میزدند. پیداکردن میترا بین آنهمه دختر برای ما که ممکن نبود؛ بهخصوص که چشمهای ما ضعیف بود و عینک هم نمیزدیم. چرا؟ چون برای ما عینکزدن اُفت داشت. خوبیاش این بود که داش سعید همراه ما بود و خواهرش را از یک کیلومتری هم میشناخت.
ما آدمها را بر اساس لبخندشان تقسیم میکنیم. اکثرِ اکثر آدمها الکی لبخند میزنند. حتی الکی میخندند. سطحی است، نمایشی است، از روی عادت است. بیشتر به ماسک میماند. بر صورت میماسد. آدمهای خیلی کمتری هم هستند که وقتی لبخند میزنند، موجی از آرامش و نشاط و اطمینان با خود میآورند. اینها وقتی میخندند، وقتی لبخند میزنند، دانههای دلشان پیدا میشود. مثل بچههای کوچک.
پس از عرض سلام و ارادت، ما جوانی هفده یا هجده ساله و رشید هستیم که در سال دوم نظری رشته ریاضی فیزیک درس میخوانیم، که کم چیزی نیست. درسمان عالی است و همیشه شاگرد اول میشویم. درس ریاضیمان آنقدر خوب است که دبیر ریاضیمان، آقای سالک، میفرماید ما نابغه هستیم. در ضمن، ما خوشتیپ هستیم. البته درست است بگوییم خوشچهره هستیم.
از آنجا که شما ماشاء الله، هزار ماشاء الله، دستی هم در سینما دارید و حتماً همه هنرپیشههای ایرانی و خارجی را میشناسید؛ برای آنکه بتوانید تیپ و قیافه ما را تصور کنید، باید بگوییم شبیه آلن دلون هستیم. البته این را دوستان اهل سینما میگویند و حتی ما را خیلی وقتها آلن دلون صدا میزنند.
تا فراموش نکردهایم، عرض کنیم ما با فعالیتهای هنری شما هیچ مخالفتی نداریم. یعنی از آن دسته مردها نیستیم که بگویند نخیر، زن باید فقط در خانه بماند و به شوهر و بچههایش برسد، مثل پدرمان. مثلاً این را گفتیم تا خیالتان را راحت کنیم.
اما غرض از مزاحمت ما، فیلم «فریاد زیر آب» شما را هفت بار دیدیم؛ چهار بار با دوست و همکلاسی عزیزمان سیدعلی و سه بار هم تنهایی. راستش گفتنش برای ما خیلی سخت است، اما چارهای نیست. باید تا دیر نشده و زبانم لال، کار از کار نگذشته است، بگوییم.
شهره خانم، ما همان بار اول با دیدن صورت زیبای شما بر پرده بزرگ سینما رکس آبادان، یک دل نه صد دل، به قول مادرمان، عاشق شما شدیم. البته یک عشق پاک و آسمانی و زلال و عشقی گرم مثل هوای گرم و شرجی آبادان در تابستانها... شهره خانم...
مشخصات کتابشناختی

رمان «خسرو شیرین» اثری از خسرو باباخانی است که اولین بار توسط انتشارات کتابستان معرفت در سال ۱۴۰۰ در ۲۴۴ صفحه قطع رقعی با جلد شومیز و شمارگان ۷۰۰ نسخه در قم به چاپ رسید. این کتاب در سال ۱۴۰۲، به چاپ هفتم رسید.
نسخه الکترونیکی این کتاب در سایت طاقچه، فیدیبو و فراکتاب موجود است.
نوا، نما، نگاه
- معرفی کتاب خسرو شیرین توسط علیرضا بدیع. تلویزیون اینترنتی کتاب. ۳۱ مرداد ۱۴۰۱
- خسروِ شیرینِ باباخانی به روایت امیرخانی. کتاب نیوز. ۱۳ تیر ۱۴۰۰
- معرفی کتاب خسرو شیرین نوشته خسرو باباخانی. شهرآرا نیوز. ۲۳ خرداد ۱۴۰۳
- معرفی کتاب خسرو شیرین. فروشگاه اینترنتی پاتوق کتاب. ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
پانوشت
- ↑ «خسرو شیرین». خانه کتاب و ادبیات ایران. بیتا. دریافت شده در ۱۸ بهمن ۱۴۰۳
- ↑ «نگاهی به خسروِ شیرین باباخانی | محمود پورسلطانی». کتاب نیوز. ۲۲ تیر ۱۴۰۰
- ↑ «رمان خسروِشیرین با داستانی انقلابی و جنگی به بازار آمد». خبرگزاری مهر. ۶ تیر ۱۴۰۰
- ↑ پرش به بالا به: ۴٫۰۰ ۴٫۰۱ ۴٫۰۲ ۴٫۰۳ ۴٫۰۴ ۴٫۰۵ ۴٫۰۶ ۴٫۰۷ ۴٫۰۸ ۴٫۰۹ ۴٫۱۰ ۴٫۱۱ «من به نسلی که عاشق شدن یادشان رفته میگویم هنوز میشود عاشق شد». خبرگزاری مهر. ۶ اسفند ۱۴۰۰
- ↑ پرش به بالا به: ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ «معرفی کتاب خسرو شیرین نوشته خسرو باباخانی». شهرآرا نیوز. ۲۳ خرداد ۱۴۰۳
- ↑ پرش به بالا به: ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ««خسرو شیرین»؛ میانبری برای ادراک نسل سوم و چهارم به حقایق دفاع مقدس». مجمع ناشران انقلاب اسلامی. ۱۷ مرداد ۱۴۰۰
- ↑ پرش به بالا به: ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ ۷٫۵ ۷٫۶ ۷٫۷ «پنج خوانِ عشق». روزنامه جام جم. ۱۶ شهریور ۱۴۰۰
- ↑ پرش به بالا به: ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ ۸٫۴ ۸٫۵ «رمان خسروشیرین برای سومین بار منتشر شد». مجله اینترنتی کتابستان. ۲۲ مهر ۱۴۰۰
- ↑ پرش به بالا به: ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ «رمان خسروِ شیرین توسط انتشارات کتابستان منتشر شد». مجله اینترنتی کتابستان. ۶ تیر ۱۴۰۰
- ↑ «کتاب خسرو شیرین نشر کتابستان معرفت». فیدیبو. بیتا. دریافت شده ۱۸ بهمن ۱۴۰۳
- ↑ «خسرو باباخانی». به نشر. بیتا. دریافت شده در ۱۸ بهمن ۱۴۰۳
- ↑ «برگزیدگان جایزه شهید غنیپور معرفی شدند». خبرگزاری مهر. ۳۰ آبان ۱۴۰۳
- ↑ پرش به بالا به: ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ «رضا امیرخانی: «خسروِ شیرین»، یک اتفاق تازه در ادبیات داستانی ماست». خبر آنلاین. ۱۳ تیر ۱۴۰۰
- ↑ «معرفی کتاب خسرو شیرین توسط علیرضا بدیع». آخرین خبر. ۳۱ مرداد ۱۴۰۱
- ↑ پرش به بالا به: ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ ۱۵٫۳ «یک عشق جدید پیدا کن!». مهر. ۲۲ تیر ۱۴۰۰
منابع و ماخذ
- صالحی، محمدصالح. (۱۴۰۰). «پنج خوان عشق». روزنامه جامجم. ش ۶۰۲۶.
- وثوقکیا، مصطفی. (۱۴۰۰). «یک عشق جدید پیدا کن!». خبرگزاری مهر.