ترکههای درخت آلبالو
رمان «ترکههای درخت آلبالو» اثر اکبر خلیلی، داستانی از زندگی شهید ایرج نصرتزاد در ماههای اولیه پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیریها در کردستان است. این کتاب برای اولین بار در سال ۱۳۶۸ منتشر شد و تاکنون ۴ مرتبه تجدید چاپ شده است. دو مرتبه آن را انتشارات امیرکبیر، یک مرتبه نشر عصر داستان (وابسته به بنیاد ادبیات داستانی) و چاپ آخر آن را انتشارات اسم در قالب ۳۸۴ صفحه و با تیراژ ۱۵۰۰ جلد، انجام داده است. این اثر موفق به کسب چندین جایزه از وزارت ارشاد و اثر برگزیده دفاع مقدس شده است.
در روزهای پرتبوتاب انقلاب، زمانی که کوچههای تهران صدای قدمهای تغییر را میشنیدند و آتش در گوشهوکنار این خاک زبانه میکشید، چه بر سر مردمان این سرزمین میگذشت؟ کتاب «ترکههای درخت آلبالو» با قلم اکبر خلیلی، دریچهای تازه به یکی از حساسترین دورانهای تاریخ معاصر ایران باز میکند. این کتاب، داستانی پرالتهاب از روزهای نخستین انقلاب اسلامی ایران میگوید؛ از خیابانهای شلوغ تهران تا کوهستانهای سرسبز کردستان.
در این اثر، سرهنگ حمیدرضا مدنی را میشناسیم؛ کسی که در دوران پهلوی مسئول حکومت نظامی بخشهایی از تهران بود، اما مسیر زندگیاش به دست تقدیر دگرگون شد. مردی که از زندان و انتظار تیرباران به میدان جنگ و ایثار رسید؛ اما این تنها بخشی از ماجراست. در کنار سرهنگ، قهرمان داستان، پسرک ساده و جوانی پرشور در جنوب تهران روایت میشود که در گیر و دار انقلاب، سرنوشت خود را رقم میزند. اکبر خلیلی، نویسنده کتاب، با نگاهی واقعگرایانه و بیانی زیبا، لحظاتی زنده از این دوره تاریخی را پیش چشمان شما میآورد؛ گویی خود در کنار آنها زیستهاید.
«ترکههای درخت آلبالو» رمانی از جنس قد علم کردن مقابل ظالم است؛ ترکههایی بر تن ظلم! خلیلی در کتابش حرف فلسفی نمیزند و دیالوگهای چندمتری هم ندارد. احساس است که در متن کتاب، شریان دارد و با دلتان مدام بازی میکند. گاهی آستانه غمتان را به تهش میرساند و اشکتان را روی زمین میریزد و ممکن است چند خط بعد باعث قهقههتان شود، تا سفری احساسی را برایتان رقم زند.
خلاصه اثر

«ترکههای درخت آلبالو» سه روایت اصلی دارد؛ روایتهایی کمتر پرداختهشده و ناب برای نسل جدید:
- حکومت نظامی و پیروزی انقلاب؛
- غائلههای کردستانات؛
- و جان گرفتن دوباره ارتش.
خلقت کردها با تفنگ و رقص و کوه گره خورده است. مردمی غیور که برای این انقلاب ۸۰ هزار شهید دادهاند. این وسط ولی همیشه معمایی مگو باقی مانده؛ رابطه خلق کرد با کومله و دموکرات. رابطهای که هر چند سال دوباره سرباز میکند. میان کومله و دموکرات و خلق کرد، روایتی نیاز است که نسل جدید آشنایی زیادی با آن ندارد. «ترکههای درخت آلبالو» پاسخ خوبی به این نیاز است. پاسخی درخور برای گفتن از آن راز مگو. برای گفتن از اینکه:
«کرد،کومله و دموکرات نیست و کرد، کشور، دین وغرورش را نمیفروشد».
نویسنده با صحنههایی واقعی که مدام درکتان از غائلههای کردستان را بیشتر میکند.
کلان روایت دوم مربوط به شبهای آخر حکومت پهلوی است و موشهایی که استکبار میخواست بدواند. روایت تصمیمهای سختی که درنهایت منجر به پیروزی انقلاب۱۴۰۰ساله آیتا...العظمی سیدروحا...خمینی شد. روایت آخر نیز مربوط به جانگرفتن دوباره ارتش است؛ ارتشی که اوایل انقلاب سیبل بهظاهر انقلابیهای جاماندهای شده بود که میخواستند خودی نشان دهند. گذر از این شرایط و روایت عزیز شدن ارتش بین مردم، تکه دیگر این کتاب است. شاید هم تکه آخرش. جایی که خون حرف میزند و همه دنبال شهادت هستند و آزادی کردستانات.[۱]
«ترکههای درخت آلبالو» داستانی به شدت ایرانی است. روایتی که از بطن زندگی یک خانواده سنتی ایرانی در شهر ری تهران آغاز میشود و سیر تکوین و تحول او را از دوره پهلوی تا سالهای دفاع مقدس و تغییرناپذیری بطن خانوادههای اصیل ایران در هجوم اندیشههای وارداتی را به تصویر میکشد و از قضا در این نمایش نمره قبولی نیز میگیرد. قهرمان داستان پسرک جوانی است که در خانوادهای مذهبی در حوالی شهر ری خود را به مخاطب معرفی میکند. خانوادهای که اکبر خلیلی، نویسنده این رمان در دو فصل ابتدایی رمان با زیبایی هرچه تمامتر، شالوده و مناسبات آن را بدون اغراق و بر منطقی رئال و برگرفته از مشاهدات حقیقی خود برای مخاطب معرفی میکند. تصویری از راوی جوان در سالهای قبل از پیروزی انقلاب که در آنها وی اعمال شرعی خود را بر مشروبخواری و یا دریافت پول از انگلیسیها ترجیح میدهد و حتی فراموش نشدن قضا و قدر الهی در زمان دستگیری وی توسط دادستانی انقلاب اسلامی، از جمله جالب توجهترین نمونههای موجود در این داستان است.[۲]
شهید ایرج نصرتزاد از نیروهای زبده ارتش پیش از انقلاب بود که پس از انقلاب مدتی به جرم همکاری با نیروهای سرکوب شاهنشاهی در زندان اوین بازداشت میشود، اما محمد کچویی، رئیس زندان، میفهمد که او هیچ جرمی ندارد. با شروع غائله کردستان، سرهنگ نصرتزاد درخواست میکند که چون با اوضاع کردستان آشناست، به عنوان سرباز ارتش به آنجا برود تا بتواند از تمامیت ارضی و امنیت ملی کشور دفاع کند. با درخواست او موافقت میشود و به عنوان فرمانده تیپ به کردستان اعزام میشود. در آنجا اقدامات موفقیتآمیز گستردهای را علیه نیروهای تجزیهطلب فرماندهی میکند، اما نهایتاً در ۳۱ فروردین ۱۳۵۹ به دست آنان اسیر میشود و پس از شکنجه فراوان به شهادت میرسد.
ماجرای این سرهنگ شهید دستمایه یکی از نخستین و بهترین رمانهای جنگ در ایران میشود. مدت کوتاهی پس از شهادت سرهنگ نصرتزاد، شهید مجید حدادعادل به سراغ دوست نویسندهاش، اکبر خلیلی، میآید و از او میخواهد که زندگی نصرتزاد را در قالب رمان به قلم بیاورد. خلیلی شروع به تحقیق میکند. میفهمد که نصرتزاد مدتی بعد از انقلاب در زندان اوین بازداشت بوده. پس به سراغ رییس زندان، شهید محمد کچویی، میرود و متوجه میشود که کچویی دوستی عمیقی با سرهنگ نصرتزاد پیدا کرده بوده است.
قرار میشود کچویی پرونده و اسناد مرتبط با سرهنگ را به خلیلی بدهد، اما چند روز بعد ترور میشود و به سوی رفیق شهیدش میرود. مدتی بعد، مجید حدادعادل هم در جبهه به شهادت میرسد. اما خلیلی دست از کار نمیکشد و چند سال بعد، داستان نصرتزاد را با روایتی آمیخته به تخیل، که بیانگر پیام کلی شهداست، در قالب رمانی به نام «ترکههای درخت آلبالو» منتشر میکند.
خلیلی در این رمان نام ایرج نصرتزاد را به «حمید مدنی» تغییر میدهد، همانطور که محمد کچویی را «یوسف» نام میگذارد، تا مبادا به دلیل اطلاعات دقیقی که در دسترسش قرار نگرفته، روایتی بیبنیاد را به نام شهیدان نبندد. اکبر خلیلی، خود این ماجرا را در مقدمهای که بر چاپ دوم کتاب نوشته، اینگونه شرح داده است:
«نویسنده بدو اینکه خود نویسنده این سطور و خط مشی داستان باشد، تحت اختیار این عقیده قرآنی، قهرمان داستان خود را به طور فیزیکی از صحنه نبرد خارج میکند، اما او را در مأموریت جدید که هدایت و رهبری سپاه و ارتش و بسیج است، در داستان به کار میگیرد و به طور فعال در دنیای معنویت همراهی میکند و این داستان خودبهخود بدون اراده نویسنده، به قیام حسین بنعلی در روز عاشورا و شهدای کربلا گره میخورد...».[۳]
درباره نویسنده

اکبر خلیلی متولد سال ۱۳۲۵ در تهران بود و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم در رشته ادبی ادامه داد. در سالهای جنگ تحمیلی از خبرنگاران جنگ و اعضای انجمن روزنامهنگاران مسلمان بود. او علاوه بر دبیری سرویس ادبی روزنامه جمهوری اسلامی با روزنامههای کیهان و جوان نیز همکاری داشت. اینروزنامهنگار علاوهبر مطبوعات در حوزه کتاب و ادبیات هم فعالیت داشت. خلیلی ۲۵ دیماه ۱۴۰۲ در ۷۷ سالگی درگذشت و مراسم تشییع وی ۲۶ دیماه ۱۴۰۲ برگزار و در قطعه ۳۸ بهشت زهرا به خاکسپرده شد.
از بین آثار اکبر خلیلی رمان «ترکههای درخت آلبالو» جایزههایی را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و در حوزه دفاع مقدس دریافت کرده است.
- «گام به گام با انقلاب» (پیدایش انقلاب اسلامی)؛
- «گام به گام با انقلاب» (انقلاب ۲)؛
- «نون تافتون»؛
- «چرا یکی شاهزاده میشود؟»؛
- «کتاب سفر به سرزمین سدر و زیتون»؛
- «خروس تاجدار است» ؛
- و «کعبه هفتاد» از دیگر آثار این نویسنده است.[۴]
نظر نویسنده درباره اثر

شاهکار ارتش
کتاب «ترکههای درخت آلبالو» درباره اولین جنگی است که در منطقه کردستان به وقوع پیوست. تا پیش از این کتابی در این باره نوشته نشده بود. جنگ منطقه کردستان در اوایل انقلاب به وقوع پیوست؛ در همان سالهایی که کشورمان با حمله عراق و کشورهای غربی مواجه شده بود. در نتیجه این جنگ بسیاری از مردم کردستان کشته شدند و ارتش در این جنگ شاهکارهایی خلق کرد. «ترکههای درخت آلبالو» را پس از سالها تحقیق درباره جنگ منطقه کردستان نوشتم.[۵]
شهدا این کتاب را نوشتند
این کتاب یک آغاز خوبی داشت. من در همان سالهای ابتدای جنگ به این فکر بودم که کتابی درباره جنگ بنویسم اما بیشتر از آن مساله کردستان توجهم را جلب کرد. کردستان کلاً به حساب نمیآمد و دولت موقت در آنجا هم فعالیتهایی داشت که در این وضعیت تاثیرگذار بود. در اوایل انقلاب من داستان کوتاهی را برای رادیو نوشتم و این داستان موجب شکلگیری ارتباط من با آنها شد. آنها از من خواستند تا به رادیو بروم اما من نپذیرفتم اما از آنها یک سفارش کار قبول کردم و آن در مورد زندگی ایرج نصرتزاد بود. من تحقیقات اولیه را انجام دادم اما متوجه شدم که قالب داستان کوتاه برای آن مناسب نیست و به آنها اعلام کردم که قصد دارم این داستان را در قالب رمان بنویسم. آنها نیز استقبال کردند اما در ادامه فردی که قرار بود اطلاعات بیشتری در مورد این اثر به من بدهد به شهادت رسید و نوشتن رمان به مشکلاتی برخورد. این کتاب بدست شهدا نوشته شد و من در نگارش این کتاب تنها یک عمله قلم بودم.[۶]
قهرمان کتابم را ندیدم
من خیلی کوشش کردم که بتوانم قهرمان اصلی این داستان را پیدا کنم و البته موفق نشدم. ایشان یک سرهنگ ارتشی بود که ابتدای انقلاب زندانی شد و بعد به کردستان رفت. من اصلاً ایشان را ندیدم؛ فقط دنبالشان بودم چون اخبار جنگ را پیگیری میکردم. در آن سالی که کتاب چاپ شد باز هم کردستان مهجور بود و هر اتفاقی در کردستان میافتاد در اخبار گفته میشد اما تبلیغ نمیشد. این کتاب تبلیغ کرد. یکی از فرماندهان بزرگ ارتش وقتی این کتاب به دستشان رسید، با من تماس گرفتند و گفتند: «این کتاب را که دیدم.» اصلاً ۱۰ سال به عمرم اضافه شد. ایشان گفت: «طوری شده بود که اصلاً کسی جنگ کردستان را به خاطر نمیآورد. جوانان و خیلی از بزرگان ما در کردستان شهید شدند و نامی از ایشان نبود.» من دنبال این بودم که بتوانم آثار واقعی از این شهید پیدا کنم و بعدها هم فرزندان ایشان را پیدا کردم که البته هیچکدامشان با من همکاری نکردند.[۶]
نویسنده ای که بادامچیان او را زندانی کرد
آقای اسداللّه بادامچیان در دسترسی من به برخی منابع برای نوشتن این کتاب نقش مهمی داشتند. برای اینکه در این کتاب بتوانم فضاها را به خوبی روایت کنم از اسدالله بادامچیان خواستم، مدتی من را به زندان منتقل کند و من در زندان در کنار شهید کچویی تجربیات بسیاری بدست آوردم.[۷]

یادداشت اكبر خلیلی برای انتشار دوم «ترکههای درخت آلبالو»
از سال ۱۳۶۸ تا امروز، نزدیك بیست و سه سال از نخستین چاپ این كتاب میگذرد. هر چند در زمان اولین انتشارش جشنی گرفتند و جایزه ای به عنوان كتاب سال به آن تعلق گرفت و رتبه اول ششمین دوره مسابقه فرهنگی- ادبی دفاع مقدس را نصیب خود كرد، اما در این مدت، حوادثی بر من نویسنده و این كتاب گذشت كه شنیدنی است، ولی گفتنی نیست و این عجیب است؛ چرا كه هر چند خبر آن را میتوانم بازگو كنم؛ اما به عمق آن دسترسی ندارم.
من هرگز نگران كاری كه در این رمان شدهاست، نبودهام. حتی از اینكه با تبلیغات زیاد سعی كردند این كتاب را از دسترس دورنگهدارند و در مسابقات متعدد و همایشهای ادبی و هنری درباره آثار هنری جنگ از روی آن بپرند و همانطور كه سالهای ۵۸و ۵۹ را كه سالهای جنگ كردستان برای مقابله با انقلاب اسلامی ایران است، نادیده انگاشتند و جنگ را ۸ ساله پنداشتند در حالی كه جنگ ده ساله بود و دو سال جنگ كردستان را نادیده گرفتند، باید این كتاب را هم نادیده بگیرند و از فروش آن جلوگیری كنند تا دو سال جنگ كردستان گم شود، اما من هرگز نگران نشدم؛ چرا كه به راه درست خود معتقد بودم و به آن ایمان داشتم و میدانستم كه شهدای بزرگی كه این كتاب را نوشتهاند عاقبت آن را رقم میزنند.
اكنون همین طور شد؛ كتابی كه باید به كوشش بدخواهان از ذهن ها محو میشد و جوان بیست ساله آن در مظلومیت میماند، ناگهان بعد از سال های طولانی به طور معجزه آسایی حقیقت آن آشكار شد و مردی از یاران شهید بزرگوار صادقی یكتا به داد این جوان بیست ساله رسید و دوست و برادر خود، حمید آخوندی را كه با او هم رزم بود، به من نویسنده معرفی كرد.[۸]
جوایز و افتخارات
نشستهای برگزار شده درباره اثر

- نشست نقد و بررسی کتاب «ترکههای درخت آلبالو» در رشت در سال ۱۳۹۱ . این نشست با حضور خلیلی نویسنده کتاب و حمیدرضا شکارسری منتقد در سالن رحمدل مجتمع خاتم النبیا(صل الله علیه و اله) رشت برگزار شد.[۹]
- همایش رونمایی از كتاب «تركه های درخت آلبالو» در سالن همایشهای بنیاد ادبیات داستانی در سال ۱۳۹۱ . این همایش پس از ۲۶ سال از نخستین چاپ کتاب، از سوی بنیاد ادبیات داستانی با حضور خلیلی نویسنده کتاب و نویسندگان و كارشناسان معاصر این حوزه برگزار شد.[۱۰]
- نشست کتاب خوان کارشناسان ستادی اداره کل کتابخانه های عمومی استان گیلان برای نخستین بار در گیلان و با معرفی ۵ عنوان کتاب در موضوعات متنوع برگزار شد. از کتابهای معرفی شده در این نشست، كتاب «تركه های درخت آلبالو» بود.[۱۱]
اظهارنظرها درباره اثر
سرتیپ سیدعبدالرحیم موسوی؛ جانشین فرمانده کل ارتش جمهوری اسلامی ایران
جنبههای مختلف این کتاب در ذهن من جذاب و فراموش نشدنی است
« | کتاب «ترکههای درخت آلبالو» را سالها قبل مطالعه کردهام و همواره جنبههای مختلف آن در ذهن من جذاب و فراموش نشدنی است. قلم کم نظیر استاد خلیلی از جمله در این کتاب یکی از مصادیق مورد اشاره است و اعتقاد دارم اگر این کتاب مانند بسیاری از نوشتههای دیگر مورد حمایتهای معمول قرار میگرفت قطعاً گوی سبقت را از آنها میربود.[۱۲] | » |
حمیدرضا شکارسری؛ منتقد ادبی
یک رمان سیاسی است
« | این یک رمان سیاست زده نیست بلکه یک رمان سیاسی است، آثار سیاستزده مشخصات فنی آثار هنری را ندارد و از نظر هنری چیزی که هنرمند میخواهد را نشان میدهد در صورتی که اثر سیاسی اینگونه نیست و به همین دلیل این اثر سیاسی است نه سیاستزده.[۱۳] | » |
این اثر توانسته به خودش شخصیت بدهد
« | این اثر یک تکنیک خاص در خود دارد، شخصیت اصلی در بخشی از اثر نیست و به این دلیل نمی توان گفت تنها زندگینامه است، آثار ادبی با شباهت به آثار دیگر شناخته نمیشوند بلکه با تفاوتها است که به خود شخصیت میدهند که این اثر توانسته خود را از آثار دیگر جدا کند و به خود شخصیت بدهد.[۱۴] | » |
این کتاب فاقد جذابیتهای موسیقیایی و آوایی است اما به شدت هنرمندانه است .
« | شکارسری با بیان اینکه مشخصات یک رمان چند صدایی است و صدای موافق و مخالف را در خود بیان میکند، گفت: زبان اثر زبانی به شیوه رمانهای کلاسیک، زبان ساده و بدون جذابیتهای آوایی است.[۱۳]
این پکیج بسیار هنرمندانه است و عناصر پیرامتنی از جلد تا فونت و اندازه و غیره بسیار ماهرانه و هنرمندانه انجام شده است.[۱۴] |
» |

جهانگیر خسروشاهی؛ نویسنده
در طراحیهای کتاب خود فرم و شکل به این خوبی را نداشتهایم
« | تا به امروز ما در طراحیهای کتاب خود فرم و شکل به این خوبی را نداشتهایم. پیش از این طرحهایی چون بند پوتین و جیب لباس رزمندگان بر روی جلد کتابها طراحی شده بود اما چندان جالب نبودند. اما طراحی کتاب فعلی یک ارتقای کیفی در عرصه کتاب و کتابخوانی است. رنگ صفحات کتاب بسیار چشمنواز است و فونت بسیار مناسبی نیز انتخاب شده است. این کتاب دریچه امیدی است به سوی ادامه روند کتابهای بنیاد ادبیات داستانی[۱۵]. | » |
رضا امیرخانی؛ نویسنده
اکبر خلیلی، پیشکسوت ادبیات انقلاب است
« | به نظر من «کسوت» آن چیزی است که جریانی را تغییر میدهد و «پیشکسوت» کسی است که لباس این جریان را عوض میکند. در عرصه ادبیات انقلاب دو نویسنده وجود دارند که از نگاه من پیشکسوت هستند حتی اگر تنها همان یک اثر از آنها نوشته میشد. یکی از این افراد اکبر خلیلی است و دیگری هم قاسمعلی فراست؛ این دو فرد نقش مهمی در ادبیات ما داشتهاند. کتابهای «ترکههای درخت آلبالو» و «نخلهای بیسر» دو کتابی بودهاند که در عرصه ادبیات داستانی بعد از انقلاب تأثیرگذار بودهاند. این دو کتاب به زعم من جریانساز بودهاند و از کتابهای مهم پس از پیروزی انقلاب محسوب میشوند و همچنان باقی خواهند ماند[۱۶]. | » |
سهیلا عبدالحسینی؛ منتقد ادبیات
تاکنون اثری به زیبایی این کتاب نتوانسته است وقایع کردستان در اوایل انقلاب را روایت کند
« | آشنایی من با آقای خلیلی با خواندن این کتاب آغاز شد. این کتاب یکی از آثاری بود که تاثیر فراوانی بر من گذاشت و یکی از آثار شاخص آقای خلیلی محسوب میشود. به نظر من در زمینه انقلاب آثاری به مانند این کتاب کم هستند. من تا به حال چندین اثر در مورد وقایع کردستان خواندهام اما تاکنون اثری به زیبایی این کتاب نتوانسته است وقایع کردستان در اوایل انقلاب را روایت کند. داستانهای خوب یک ویژگی دارند و آن این است که با گذشت زمان گرد فراموشی بر روی آنها نمینشیند و از ذهنها خارج نمیشود[۱۷]. | » |
سرهنگ احمد حیدری؛ مدیر بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش

اگر نیروهای ارتش نبودند کردستان سقوط میکرد
« | خدا به آقای خلیلی برای نوشتن این کتاب طول عمر بدهد. خلوص نویسنده موجب ماندگاری این اثر شده است و این کار خداست که اثری به این بزرگی و مهمی بار دیگر از پشت ابرها بیرون آمده است. درگیریها در کردستان بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب آغاز شد. اگر برخی از پایگاههای ارتش نبود مطمئناً کردستان سقوط میکرد. متاسفانه شهدای ارتش گمنام هستند.[۱۸] | » |
اسدالله بادامچیان؛ دبیرکل حزب مؤتلفه اسلامی
این کتاب بعد از انتشار در ایران خشم استعمار پیر را درآورد
« | نوشتههای اکبر خلیلی در این سالها بسیار تاثیر گذار بودهاند. من در شکلگیری این کتاب به اندازه موری که دانهای را حمل میکند زحمت کشیدم. این کتاب بعد از انتشار در ایران خشم استعمار پیر را درآورد و بیبیسی در یک برنامه به انتقاد از نویسنده و کتاب پرداخت. استعمار پیر از این کتاب به خشم در آمد و من در مورد این موضوع مقالهای نوشتم و در روزنامهها منتشر شد.[۱۵] | » |
اکبر خلیلی را یک ماه زندانی کردیم
« | این کتاب بسیار تاثیرگذار بود زیرا اکبر خلیلی این کتاب را با تمام وجود نوشت و به مانند دیگران نبود که در اتاق خود به نوشتن بپردازند. آقای خلیلی برای نوشتن این کتاب به زندان رفت و تفاوت وی با ما در این بود که ما را به سبب فعالیتهایمان از خانه به زندانهای شاه میبردند و شکنجه میکردند اما آقای خلیلی با پای خود رفت تا این کتاب را هر چه بهتر بنویسد.[۱۶] | » |
امیر سرتیپ سیدعبدالرحیم موسوی؛ جانشین وقت فرمانده کل ارتش
« | تو چه کردهای با این کتابت، من با خواندن آن ۲۰ سال جوانتر شدم.[۱۷] | » |
برشی از متن کتاب
غروب زندان خیلی غمانگیز است. مخصوصاً پاییزش...
سرهنگ اندیشید و از کنار باغچه زندان گذشت. برگهای چنار با صدای خشکی زیر پایش خرد میشد. انگار خودش را زیر پا له میکرد. پایش را روی برگهای پفکرده که خیلی خشک به نظر میرسید، کوبید. از آنهمه مقام و منزلت چیزی نمانده بود؛ «مقام محترم...»، «عالیجناب...». جناب سرهنگ زیر پا خرد شده بود. خودش را خیلی حقیر میدید. هر دو دستش را تا ساعد داخل جیب کاپشن فروبرد و به حالت دویدن، مسافتی را طی کرد. سرازیری تند را یکنفس تا جلوی ساختمان دادگاه انقلاب دوید. پایین سرازیری، مقابل اولین پنجره روشن ایستاد. حس غریبی به او دست داده بود. احساس خفقان میکرد. نفسش بالا نمیآمد. دستش را زیر گلو کشید تا از خفه شدنش جلوگیری کند. فاصلهای تا مرگ نداشت. تا فردا همه چیز روشن میشد. به پنجره خیره شد...
دلت میخواد یک رنجر باشی یک تکاور؟
حمید پشت درخت تنومندی پنهان می شد و به حرکات عمو سرهنگ چشم می دوخت یک روز که سرهنگ مشغول ورزش بود ناگهان از ورزش دست کشید و با صدای بلند امرکرد پشت اون درخت هر کی هست بیاد بیرون حمید تو دلش لرزید، سر جاش خشک شد و هیچ حرکتی نکرد. سرهنگ باز گفت: «احمق من دارم کفشهای بزرگی رو که پوشیدی از اینجا می بینم.»
بهتره خودتو نشون بدی حمید آرام قدمی جلو گذاشت و خودش را نشان داد. سرهنگ لبخندی زد و کمی فکر کرد و گفت: «دلت میخواد یک رنجر باشی یک تکاور؟»
حمید نمیدانست تکاور یعنی چه ؛ فکر میکرد تکاور شدن مرتبهای است در ارتش مثل عمو سرهنگ که از قبههای روی شانهاش که میخواستند ازش بگیرند به او میگویند جناب سرهنگ.
مشخصات کتابشناختی

«ترکههای درخت آلبالو» نوشته اکبر خلیلی نخستین بار در قالب ۵۹۶ صفحه، قطع رقعی، جلد نرم و شمارگان ۴۴۰۰ نسخه در سال ۱۳۶۸ از سوی انتشارات امیرکبیر به چاپ رسید و در سال ۱۳۷۵برای دومین بار توسط همان انتشارات تجدید چاپ شد. این کتاب در سال ۱۳۹۱ و در قالب ۴۰۴ صفحه، قطع پالتویی، جلد نرم و شمارگان ۳۰۰۰ نسخه برای سومین بار توسط عصر داستان (وابسته به بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان) بازنشر شد و در نهایت، سال ۱۳۹۸ در قالب ۳۸۴ صفحه، قطع رقعی و با جلد نرم، برای چهارمین بار توسط انتشارات اسم به چاپ رسیده است.
نسخه الکترونیکی «ترکههای درخت آلبالو» در سایت طاقچه قابل خرید و مطالعه است.
نوا، نما، نگاه
- «فیروزه فصل ۲ - اکبر خلیلی ۲». خانه فیلم کاخه. ۳۰ بهمن ۱۳۹۸
- «پادکست کتاب ترکههای درخت آلبالو». کتاب اسم. ۱۶ مهر ۱۴۰۲
پانوشت
- ↑ «حاشیهای بر «ترکههای درخت آلبالو» | رضا کلیوندی». روزنامه جامجم. ۱ خرداد ۱۴۰۳
- ↑ ««ترکههای درخت آلبالو»، رمانی کلاسیک، جذاب و پرحوصله». خبرگزاری مهر. ۱ مهر ۱۳۹۱
- ↑ پرش به بالا به: ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ««ترکههای درخت آلبالو» منتشر شد». ایبنا. ۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
- ↑ «مراسم گرامیداشت نویسنده رمان «ترکههای درخت آلبالو» برگزار شد». ایبنا. ۲۹ دی ۱۴۰۲
- ↑ ««ترکههای درخت آلبالو»؛ داستانی درباره جنگ ایران و عراق در منطقه کردستان». باشگاه خبرنگاران جوان. ۹ آذر ۱۳۹۹
- ↑ پرش به بالا به: ۶٫۰ ۶٫۱ « قهرمان کتابم را ندیدم». روزنامه صبح نو. ۳۰ مرداد ۱۳۹۹
- ↑ «نویسنده ای که بادامچیان او را زندانی کرد». وبسایت خبری انتخاب. ۲۸دشهریور ۱۳۹۱
- ↑ «تازه های نشر/«تركه های درخت آلبالو»». نوید شاهد (پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثار و شهادت). ۲ مهر ۱۳۹۱
- ↑ « نقد کتاب«ترکههای درخت آلبالو» در رشت». خبرگزاری شبستان. ۱۳ آذر ۱۳۹۳
- ↑ «كتاب «تركههای درخت آلبالو» پس از ۲۶ سال چاپ شد». خبرگزاری جمهوری اسلامی. ۲۱ شهریور ۱۳۹۱
- ↑ «نشست کتاب خوان کارشناسان ستادی اداره کل کتابخانه های عمومی استان گیلان برگزار شد». پایگاه اطلاع رسانی نهاد کتابخانههای عمومی کشور. ۲۷ آبان ۱۳۹۷
- ↑ « تقدیر جانشین فرمانده کل ارتش از انتشار مجدد کتاب «ترکههای درخت آلبالو»». خبرگزاری فارس. ۱۲ مهر ۱۳۹۱
- ↑ پرش به بالا به: ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ««ترکههای درخت آلبالو» رمانی شاخص در بیان تاریخ انقلاب است». خبرگزاری تسنیم. ۱۴ آذر ۱۳۹۳
- ↑ پرش به بالا به: ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ « توصیف یک نویسنده از رمان «ترکههای درخت آلبالو»».مشرق نیوز. ۱۴ آذر ۱۳۹۳
- ↑ پرش به بالا به: ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ «خلیلی: بادامچیان برای نوشتن این کتاب من را زندانی کرد». شما؛ هفته نامه حزب مؤتلفه اسلامی. ۲۸ شهریور ۱۳۹۱
- ↑ پرش به بالا به: ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ « بادامچیان برای نوشتن کتاب، من را زندانی کرد!». جهان نیوز. ۲۸ شهریور ۱۳۹۱
- ↑ پرش به بالا به: ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ «کتاب «ترکههای درخت آلبالو» را شهدا نوشتند نه من». خبرگزاری مهر. ۲۸ شهریور ۱۳۹۱
- ↑ ««تركههای درخت آلبالو» قدرت تاثیر گذاری دارد». ایبنا. ۲۸ شهریور ۱۳۹۱