باغ خرمالو

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
۲۰۰px
نویسندههادی حکیمیان
ناشرشهرستان ادب
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۹۶
تعداد چاپچاپ دوازدهم ۱۴۰۱
شابک۹۷۸۶۰۰۶۸۸۹۱۵۳
تعداد صفحات۱۸۳
موضوعرمان نوجوان
زبانفارسی
قطعرقعی
نوع جلدشومیز

رمان  «باغ خرمالو» به قلم هادی حکیمیان برای مخاطب نوجوانان، فضای شهریور سال ۱۳۲۰ شهر یزد و حومه را روایت می‌کند. داستان تبعید رضاشاه پهلوی به خارج از کشور، زمانی که کشور در اشغال متفقین قرار دارد در این کتاب مرور می­گردد.  این رمان تاریخی در سال ۱۳۹۶ توسط نشر شهرستان ادب منتشر شده است. چاپ دوازدهم آن در سال ۱۴۰۱ به بازار نشر عرضه شد. این اثر برگزیده نهمین جشنواره داستان انقلاب شناخته شده است.

*****

چهارمین کتاب هادی حکیمیان، نویسنده یزدی، داستان وضعیت طبقه فرودست کشور در حوادث شهریور ۱۳۲۰ است. این زمان مصادف با شروع جنگ جهانی دوم، انتقال قدرت پهلوی از پدر به پسر و اشغال پایتخت توسط متفقین می‌باشد. وضعیت طبقه فقیر روستایی در کتاب، برای خواننده عصر انفجار اطلاعات تا حد زیادی غیرقابل باور و حتی خنده‌دار است. در آن دوران جماعتی شاه کشورشان را نمی‌شناسند، نام کشورشان را نمی‌دانند و حتی لفظ «کشور» برایشان معنا ندارد.

شخصیت‌های اصلی باغ خرمالو، دو پسر نوجوان با روحیه‌ای متفاوت هستند که هم‌زمان برای احقاق حق‌شان در دوران سیطره دودمان پهلوی تلاش می‌کنند. «ننه کردی» نیز یکی از شخصیت‌های موثر داستان است که به همراه دو نوجوان به شهر تاریخی یزد می‌روند. آن­ها در فرمانداری شهر با رضاشاه که روزهای آخر سلطنتش را می‌گذراند روبه‌رو می‌شوند. در این مواجهه اتفاقات خواندنی و عبرت‌آموزی رخ می‌دهد که آن­ها سال‌ها بعد برای کودکان روستای محل تولدشان روایتشان می‌کنند.

هادی حکیمیان با زبانی شیرین، ساده، مودبانه و طنزی تلخ و شیرین، خواننده را در قالب دو پسر نوجوان فرو می‌برد و رضاشاه را از خیال تا واقعیت به او می‌شناساند. نویسنده در عین رعایت بی‌طرفی، به دور از کلیشه‌های موسوم خواننده را با قلدر پهلوی روبه‌رو می‌کند. موافقت خواننده با نویسنده تحمیلی نیست؛ مغناطیس داستان ذهن جستجوگر نوجوان را جذب می‌کند، از ماجراجویی‌های روزمره با زبانی استعاری بهره می‌برد و او را آماده پایانی جذاب، غافلگیرکننده و مضحک می‌کند؛ پایانی که خط بطلانی بر تصورات پسرها از شاه و وضعیت کشور است.

نویسنده در «باغ خرمالو» شخصیت­های «کوچک‌علی»، «حسین‌علی» و «ننه‌کردی» را در بیست و پنج فصل روایت می­کند.

خلاصه اثر

جلد پشت کتاب

رمان نوجوان «باغ خرمالو» قصه «کوچیک» و دوست شفیقش «حسین‌علی» است که در روستایی از توابع استان یزد زندگی می‌کنند. کوچیک به گفته خودش کوچک‌علی است تا کلاس پنجم را در ده بغلی درس خوانده است و حسین‌علی رسماً بی‌سواد است. روایت داستان از زبان کوچیک است. حسین‌علی با آن­که سواد ندارد ولی مغزش خیلی خوب کار می‌کند و در هیچ ‌زمینه‌ای کم نمی‌آورد.

دو نوجوان داستان در یک‌بازیگوشی کودکانه، گیر خانواده بخش‌دار افتاده‌اند. در حال کتک‌خوردن هستند که با آمدن بار و وسایل بخش‌دار، خود را نجات‌یافته می‌بینند. به هردوی آن‌ها وعده داده می‌شود که به جای دستمزد، قاب خاتمی که در وسایل وجود دارد، داده شود و در عوض آن­ها در خالی‌کردن بار کمک کنند.

در پایان آن­ها متوجه می­شوند که حسابی گول خورده‌اند و چیزی جز کتک و تمسخر به دست نیاورده‌اند. حسین‌علی اصرار دارد که باید هر طور شده قاب خاتم را به دست بیاورند و در یک‌اقدام شبانه و خطرناک بالاخره قاب را به چنگ می‌آورند. قابی که به جای تصویر منظره و کوه، عکس رضاشاه روی آن نقش بسته است. حالا می‌مانند که با آن باید چه کار بکنند و اصلاً به چه دردشان خواهد ‌خورد؟

آن­ها که در ماجرای قاب ‌خاتم به سرانجام خوشی نرسیده‌اند، با ننه‌کردی که مادر حسین‌علی است، روانه باغ خرمالو در شهر می‌شوند. حالا دو تا بچه روستایی که برای هرگونه شیطنتی حاضر و آماده هستند و دعواکردن جزء تفریح‌های‌شان است، وارد شهر غریب می­شوند.

از آن طرف رضاشاه در حال فرار است. هر لحظه از کنسول‌گری انگلیس اخطار می­دهد که هرچه زودتر باید از ایران برود و او شهر به ‌شهر می‌رود تا به بندرعباس برسد. اما چه اتفاقی در انتظار شاه و شخصیت‌های قصه است؟

رمان «باغ خرمالو»، روایتی نرم و شیرین دارد که آدمی دوست دارد با کوچیک و حسین‌علی هم‌پا شود و حتی کتک‌خوردن‌های‌شان را بچشد. شخصیت این دو که در هیچ ‌امری کوتاه نمی‌آیند، صحنه‌های خنده‌داری را آفریده است. بازیگوشی و زبان درازشان هرچند که کار دست‌شان می‌دهد، اما در بعضی مواقع به نفع‌شان هم می‌شود.

نکته­‌ی جالب این دو شخصیت این است که در هر حادثه و تصادفی دستی بر آتش دارند. آن­ها معمولا آخر هر قضیه‌ای شکست می­خورند و انتهایش به ناکامی و کتک می‌رسد. دو نوجوان هیچ‌وقت از این ناکامی ناامید نمی‌شوند و باز هم به بازیگوشی‌های کودکانه خود ادامه می‌دهند.

شخصیت‌های فرعی داستان مثل ننه‌کردی یا فیض‌الله و خانواده عجیب‌وغریبش هم دست‌به‌دست هم می‌دهند تا شخصیت‌های اصلی، خوب خودشان را بروز بدهند.[۱]این کتاب در بیست و پنج فصل نگارش شده که به ترتیب شماره‌­گذاری شده­‌اند.

نقد اثر

پختگی داستان علاوه‌بر شخصیت‌های خوبش به فضاسازی‌هایی که از سبک زندگی مردم آن زمانه دارد، مربوط می‌شود. نویسنده هم فضای حاکم بر روستا و هم شهر را به‌خوبی توصیف می‌کند.

«باغ خرمالو» هرچند کتابی است که تاریخ را هم در بر دارد، اما اصلاً روایتی کسل‌کننده ندارد و سراسر از صحنه‌هایی است که هرچقدر هم جدی باشند، باز هم خنده را روی لب آدم می‌آورند. این از هنرمندی‌ نویسنده است که توانسته تاریخ را در دل داستان شیرین خود جای دهد.[۱]

امتیاز این کتاب در پرداخت جزئیات به‌صورتی جذاب است؛ درگیر کردن ذهن مخاطب با جزئیاتی که او را کاملاً درگیر ماجرا می‌کند، اما نه جزئیات کسل‌کننده و مطول! داستان کتاب از ابتدا در اوج آغاز می‌شود و حادثه پشت حادثه، مثل یک فیلم سینمایی، امکان زمین گذاشتن کتاب را از مخاطب می‌گیرد.[۲]

درباره نویسنده

هادی حکیمیان ، نویسنده اثر

هادی حکیمیان متولد ۱۳۵۷ در استان یزد است. وی داستان‌نویسی را از سال ۱۳۷۹ در کلاس‌های آموزشی حوزه هنری استان یزد نزد آقای توکلی آغاز کرده و اکنون نیز مدرس و عضو انجمن داستان‌نویسان حوزه هنری استان می‌باشد. سبک نوشته‌های او با توجه به فضای سنتی و بومی استان یزد بوده و در داستان‌هایش به بهترین وجه ممکن آن را به تصویر کشیده است. حکیمیان نخستین کتاب خود را با عنوان «گل انارها را باد می‌برد» در سال ۱۳۸۴ با حمایت حوزه هنری استان یزد به چاپ رسید.[۳]

مهم‌ترین کار او تا به امروز رمان «برج قحطی» است که اثر شایسته تقدیر در شانزدهمین دوره جایزه شهید حبیب غنی‌پور و نیز نامزد جایزه ادبی جلال شد. از این نویسنده در مجلات «عصر پنجشنبه»، «کلک»، «گلستانه» و «آزما» داستان‌هایی به چاپ رسیده است.[۴]

هادی حکیمیان ، نویسنده اثر

نظر نویسنده در مورد اثر

خلق شخصیت‌­های ماندگار

همیشه دوست داشتم چند تا شخصیت نوجوان خلق کنم که در ذهن مخاطب تا حدودی بماند و یک جوری مخاطب از آن شخصیت­ها سابقه ذهنی پیدا کند. برای همین روی ننه کردی، کوچک­علی و حسین‌­علی کار کردم و در کتاب بعدی هم از این دو شخصیت استفاده کردم. ضمن این­که فکر می­کنم این دو شخصیت هنوز قابلیت این را دارند که راوی داستان­های بیشتری برای نوجوانان باشند.

ننه کردی و این دو شخصیت را برای یک داستان کوتاه خلق کرده بودم. این داستان را برای رشد نوشته بودم. خودم از این سه شخصیت خوشم آمد و در این داستان و داستان بعدی هم از آن­ها استفاده کردم و راضی هستم.

روایت داستان از یزد

من دوست دارم از شهرهای دیگری مثل شیراز، اصفهان، کرمان، تبریز، یا همدان بنویسم ولی اطلاعاتم در مورد جغرافیا و فرهنگ آن­ها ناقص است. طبیعی بود در این کتاب هم به جایی که با آن آشنا هستم یعنی یزد بپردازم. کماکان هم بر محوریت جغرافیایی خودم که به آن مسلطم کتاب می­نویسم.

انتقاد به صدا و سیما

کتبی که در جشنواره­های خارجی برگزیده می­شوند توسط رسانه پوشش داده می­شوند. باغ خرمالو برگزیده جایزه قلم زرین شد؛ ولی صدا و سیما کمتر به این موضوعات می­پردازد و یا در ساعات کم بازدید کار می­شود.

فلش­بک به عقب

باغ خرمالو و کتاب بعدی من با یک فلش‌­بک به عقب شروع می­گردد، که پیشنهاد دوستان در انتشارات بود. فصل ابتدایی هر دو کتابم در آستانه­‌ی ارسال به چاپ­خانه به کتاب اضافه شدند. به نظرم برای باغ خرما خیلی شتاب­‌زده به نظر می­رسد. می­توانستیم در انتهای کتاب بازگشتی داشته باشیم به زمان حال، اما فرصت کم بود؛ بنابراین همان­طوری چاپ شد. ان­شاءالله در داستان­های بعدی چنین ایرادات فنی نداشته باشیم.

جلسه رونمایی و نقد و بررسی کتاب. فرهنگسرای انقلاب تهران. ۲۱ شهریور ۱۳۹۶

جوایز

اختتامیه شانزدهمین دوره جایزه قلم زرین. تهران. ۱۳۹۷

جلسات نقد و بررسی درباره کتاب

  • جلسه رونمایی و نقد و بررسی کتاب در فرهنگسرای انقلاب شهر تهران در ۲۱ شهریور ۱۳۹۶. این نشست با حضور نویسنده رمان، محمدرضا شرفی‌خبوشان، شاعر، نویسنده و منتقد ادبی، مهدی کفاش، نویسنده و منتقد ادبی، محمدمهدی سیار، کارشناس، شاعر و منتقد ادبی و محمدرضا وحیدزاده کارشناس و مجری برگزار شد.[۸]
  • نشست مجازی نقد و بررسی کتاب توسط انجمن ادبی خورشید در تاریخ ۱۸ تیر ۱۴۰۳. این نشست با حضور نویسندگان سمیه عالمی، معصومه امیرزاده، مرضیه نفری، سیده عذرا موسوی، مریم مطهری‌راد، فاطمه نفری و سیده فاطمه موسوی برگزار شد.[۹]
  • نشست معرفی و جمع­خوانی کتاب باغ خرمالو در ابرکوه در ۱۳۹۷. این نشست با حضور جمعی از نوجوانان و علاقمندان به کتاب­خوانی برگزار شد.[۱۰]
اختتامیه نخستین دوره جایزه ادبی شهید اندرزگو. تهران. ۱۳۹۷
اختتامیه نخستین دوره جایزه ادبی شهید اندرزگو. تهران. ۱۳۹۷
اختتامیه نخستین دوره جایزه ادبی شهید اندرزگو. تهران. ۱۳۹۷
اختتامیه نهمین دوره جایزه کتاب انقلاب. تهران. ۱۳۹۶

اظهارنظرها

محمدمهدی سیار؛  شاعر، منتقد ادبی و مدرس دانشگاه

خاک یزد را می‌بوسم

زبان سالم و اصیل

سوژه بکر و غافل‌گیرکننده

قصه‌گویی برای مخاطب

نویسنده جریان‌ساز

جذاب در مسیر

محمدرضا شرفی‌خبوشان؛ نویسنده و شاعر

انتخاب کارشناسانه موضوع

نوشتن برای مخاطب بی‌رحم

یک کار جوششی بر مبنای علاقه‌های روایتی نویسنده

چراغ روشنی در بازار رمان‌­نویسی

مهدی کفاش؛ نویسنده و منتقد ادبی

ریتم تند و سریع

اتفاق پر ضرب‌ آهنگ

مرضیه نفری؛ نویسنده و منتقد ادبی

خواننده میخکوب می­شود

طنز شیرین سیاسی

شخصیت­‌های تحقیر شده

تداعی قصه گندم ری

مریم مطهری‌راد؛ نویسنده و منتقد ادبی

سفر به گذشته در فاصله کم

جنگ درونی در شخصیت شاه

شخصیت‌ها مقهور جبر محیط

عدم احساس‌های مذهبی و معنوی

ضعف پیرنگی قصه

برشی از متن

همین طور که سینی را توی دستم گرفته بودم ناخودآگاه جلوتر رفتم آب دهانم را قورت دادم و آرام پرسیدم؛ یعنی شما خود رضاشاه هستید؟

پیرمرد انگار که حواسش جای دیگری باشد کاسه آب را از توی سینی مسی برداشت آن را یک نفس یر کشید و گفت؛ اعلیحضرت قوی قدرت پری شوکت همایون رضا شاه پهلوی، داری آب میشی اعلیحضرت مثل یک گلوله برف تو آفتاب تموز!

من نمی‌دونستم تموز یعنی چه اما حسین‌علی که مثل همیشه از ننه‌اش یه چیزهایی شنیده بود، از عقب گردن کشید و آرام بیخ گوشم گفت تموز را قدیمی‌هابه تیرماه می‌گویند، آفتاب تموز هم یعنی آفتاب داغ چله تیرماه. حسین‌علی که رادیو را بغل گرفته بود حالا شانه به شانه من ایستاده بود و محو تماشای پیرمرد.

□□□

هرکی گفته بی‌خود گفته. شاید هم خبر نداشته. چون روستای ما اصلاً مدرسه نداشت؛ یعنی زمان ما نداشت. هرکی هم می‌خواست مدرسه بره، باید می‌رفت روستای پایین. این‌جا هم ساختمونِ بخشداری؛ اون‌وقت‌ها بود.

یک دسته کفترِ چاهی از رو پشت‌بامِ بخشداری پر کشیدند سمت آسمان. دخترِ خبرنگار پیش آمد. دوستش با عجله چند تا عکس گرفت و من ادامه دادم:

ـ اوّلین بار عکس قدیِ رضاشاه رو تو همین ساختمونِ بخشداری دیدم، همون عکس معروفی که رضاشاه روی تخت‌طاووس نشسته. خب، اون‌زمان پادشاه بود. ما هم فکر می‌کردیم شاه با مردمِ عادی خیلی فرق داره، اما...

دخترِ خبرنگار همین‌جورکه یادداشت برمی‌داشت پرسید:

ـ اما فرق آن‌چنانی نداشت، درسته؟

دوستش باز هم از ساختمانِ قدیمیِ بخشداری عکس گرفت و من این‌بار جواب دادم:

ـ نه زیاد... می‌دونید؟ به‌نظرم پادشاه‌بودن اصلاً چیز جالبی نیست، چون باید از همه بترسی. دائم فکر می‌کنی همه می‌خوان علیهت توطئه کنن. به زمین و زمان بدبینی، چرا؟

و دخترِ عکاس با تعجب پرسید:

ـ واقعاً چرا؟ پادشاه که دیگه نباید از کسی بترسه، اون که همه قدرت و ثروت کشور رو تو دستش داره، پس دیگه ترس برای چی؟

مشخصات کتاب‌شناختی

«باغ خرمالو» نوشته هادی حکمتیان در ۱۸۳ صفحه، در قطع رقعی با جلد شومیز، در سال ۱۳۹۶ توسط انتشارات شهرستان ادب چاپ شده است. چاپ دوازدهم این اثر در سال ۱۴۰۱ روانه بازار چاپ شد.

نسخه الکترونیکی این اثر در بستر طاقچه موجود است.

نماوا

کتاب باغ خرمالو در برنامه بهار کتاب. شبکه امید. ۲۵ تیر ۱۴۰۰

کتاب باغ خرمالو به چاپ دوازدهم رسید. اخبار نیمروزی شبکه اول سیما. ۳ شهریور ۱۴۰۲

صحبت‌های هادی حکیمیان در اختتامیه جایزه ادبی اندرزگو. مرکز رسانه­ای شیرازه. ۱۳۹۸

معرفی کتاب باغ خرمالو. باهم کتاب. ۱۳۹۹

پانوشت

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ «تاریخ در دل داستان | معرفی رمان نوجوان «باغ خرمالو» به قلم «طاهره احمدنژاد». شهرستان ادب. ۸ مهر ۱۳۹۸
  2. «طعم شیرین تاریخ زیر زبان | یادداشتی بر کتاب «باغ خرمالو». شهرستان ادب. ۱۰ آذر ۱۳۹۷. دریافت شده ۲ آذر ۱۴۰۳
  3. «هادی حکیمیان». ایران کتاب. بی‌تا. دریافت شده ۲ آذر ۱۴۰۳
  4. «باغ خرمالو (رمان نوجوانان)». بوک‌روم. بی‌تا. دریافت شده ۲ آذر ۱۴۰۳.
  5. «اسامی برگزیده نهمین دوره جشنواره داستان انقلاب اعلام شد». خبر آنلاین. ۲۰ فروردین ۱۳۹۶. دریافت شده ۲ آذر ۱۴۰۳
  6. «شانزدهمین جشنواره قلم زرین». انجمن قلم ایران. ۱۷ تیر ۱۳۹۷. دریافت شده ۲ آذر ۱۴۰۳
  7. «باغ خرمالو» و «مستوری»؛ آثار برگزیده بخش مردمی جایزه شهید اندرزگو»خبرگزاری تسنیم. ۶ آبان ۱۳۹۸. دریافت شده ۲ آذر ۱۴۰۳
  8. «باغ خرمالو» قرائتی منصفانه و مبتنی بر تاریخ است». خبرگزاری ایبنا. ۲۲ شهریور ۱۳۹۶. دریافت شده ۲ آذر ۱۴۰۳
  9. «احساس هویت مانع جداشدن نسل‌ها از تاریخ‌شان می‌شود». خبرگزاری مهر. ۱۸ تیر ۱۴۰۳ . دریافت شده ۲ آذر ۱۴۰۳
  10. «نشست معرفی، خلاصه گویی و جمع خوانی کتاب باغ خرمالو». کتابخانه عمومی ابرکوه. ۲۸ خرداد ۱۳۹۷