باغ خرمالو
![]() | |
نویسنده | هادی حکیمیان |
ناشر | شهرستان ادب |
محل نشر | تهران |
تاریخ نشر | ۱۳۹۶ |
تعداد چاپ | چاپ دوازدهم ۱۴۰۱ |
شابک | ۹۷۸۶۰۰۶۸۸۹۱۵۳ |
تعداد صفحات | ۱۸۳ |
موضوع | رمان نوجوان |
زبان | فارسی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
رمان «باغ خرمالو» به قلم هادی حکیمیان برای مخاطب نوجوانان، فضای شهریور سال ۱۳۲۰ شهر یزد و حومه را روایت میکند. داستان تبعید رضاشاه پهلوی به خارج از کشور، زمانی که کشور در اشغال متفقین قرار دارد در این کتاب مرور میگردد. این رمان تاریخی در سال ۱۳۹۶ توسط نشر شهرستان ادب منتشر شده است. چاپ دوازدهم آن در سال ۱۴۰۱ به بازار نشر عرضه شد. این اثر برگزیده نهمین جشنواره داستان انقلاب شناخته شده است.
چهارمین کتاب هادی حکیمیان، نویسنده یزدی، داستان وضعیت طبقه فرودست کشور در حوادث شهریور ۱۳۲۰ است. این زمان مصادف با شروع جنگ جهانی دوم، انتقال قدرت پهلوی از پدر به پسر و اشغال پایتخت توسط متفقین میباشد. وضعیت طبقه فقیر روستایی در کتاب، برای خواننده عصر انفجار اطلاعات تا حد زیادی غیرقابل باور و حتی خندهدار است. در آن دوران جماعتی شاه کشورشان را نمیشناسند، نام کشورشان را نمیدانند و حتی لفظ «کشور» برایشان معنا ندارد.
شخصیتهای اصلی باغ خرمالو، دو پسر نوجوان با روحیهای متفاوت هستند که همزمان برای احقاق حقشان در دوران سیطره دودمان پهلوی تلاش میکنند. «ننه کردی» نیز یکی از شخصیتهای موثر داستان است که به همراه دو نوجوان به شهر تاریخی یزد میروند. آنها در فرمانداری شهر با رضاشاه که روزهای آخر سلطنتش را میگذراند روبهرو میشوند. در این مواجهه اتفاقات خواندنی و عبرتآموزی رخ میدهد که آنها سالها بعد برای کودکان روستای محل تولدشان روایتشان میکنند.
هادی حکیمیان با زبانی شیرین، ساده، مودبانه و طنزی تلخ و شیرین، خواننده را در قالب دو پسر نوجوان فرو میبرد و رضاشاه را از خیال تا واقعیت به او میشناساند. نویسنده در عین رعایت بیطرفی، به دور از کلیشههای موسوم خواننده را با قلدر پهلوی روبهرو میکند. موافقت خواننده با نویسنده تحمیلی نیست؛ مغناطیس داستان ذهن جستجوگر نوجوان را جذب میکند، از ماجراجوییهای روزمره با زبانی استعاری بهره میبرد و او را آماده پایانی جذاب، غافلگیرکننده و مضحک میکند؛ پایانی که خط بطلانی بر تصورات پسرها از شاه و وضعیت کشور است.
نویسنده در «باغ خرمالو» شخصیتهای «کوچکعلی»، «حسینعلی» و «ننهکردی» را در بیست و پنج فصل روایت میکند.
خلاصه اثر

رمان نوجوان «باغ خرمالو» قصه «کوچیک» و دوست شفیقش «حسینعلی» است که در روستایی از توابع استان یزد زندگی میکنند. کوچیک به گفته خودش کوچکعلی است تا کلاس پنجم را در ده بغلی درس خوانده است و حسینعلی رسماً بیسواد است. روایت داستان از زبان کوچیک است. حسینعلی با آنکه سواد ندارد ولی مغزش خیلی خوب کار میکند و در هیچ زمینهای کم نمیآورد.
دو نوجوان داستان در یکبازیگوشی کودکانه، گیر خانواده بخشدار افتادهاند. در حال کتکخوردن هستند که با آمدن بار و وسایل بخشدار، خود را نجاتیافته میبینند. به هردوی آنها وعده داده میشود که به جای دستمزد، قاب خاتمی که در وسایل وجود دارد، داده شود و در عوض آنها در خالیکردن بار کمک کنند.
در پایان آنها متوجه میشوند که حسابی گول خوردهاند و چیزی جز کتک و تمسخر به دست نیاوردهاند. حسینعلی اصرار دارد که باید هر طور شده قاب خاتم را به دست بیاورند و در یکاقدام شبانه و خطرناک بالاخره قاب را به چنگ میآورند. قابی که به جای تصویر منظره و کوه، عکس رضاشاه روی آن نقش بسته است. حالا میمانند که با آن باید چه کار بکنند و اصلاً به چه دردشان خواهد خورد؟
آنها که در ماجرای قاب خاتم به سرانجام خوشی نرسیدهاند، با ننهکردی که مادر حسینعلی است، روانه باغ خرمالو در شهر میشوند. حالا دو تا بچه روستایی که برای هرگونه شیطنتی حاضر و آماده هستند و دعواکردن جزء تفریحهایشان است، وارد شهر غریب میشوند.
از آن طرف رضاشاه در حال فرار است. هر لحظه از کنسولگری انگلیس اخطار میدهد که هرچه زودتر باید از ایران برود و او شهر به شهر میرود تا به بندرعباس برسد. اما چه اتفاقی در انتظار شاه و شخصیتهای قصه است؟
رمان «باغ خرمالو»، روایتی نرم و شیرین دارد که آدمی دوست دارد با کوچیک و حسینعلی همپا شود و حتی کتکخوردنهایشان را بچشد. شخصیت این دو که در هیچ امری کوتاه نمیآیند، صحنههای خندهداری را آفریده است. بازیگوشی و زبان درازشان هرچند که کار دستشان میدهد، اما در بعضی مواقع به نفعشان هم میشود.
نکتهی جالب این دو شخصیت این است که در هر حادثه و تصادفی دستی بر آتش دارند. آنها معمولا آخر هر قضیهای شکست میخورند و انتهایش به ناکامی و کتک میرسد. دو نوجوان هیچوقت از این ناکامی ناامید نمیشوند و باز هم به بازیگوشیهای کودکانه خود ادامه میدهند.
شخصیتهای فرعی داستان مثل ننهکردی یا فیضالله و خانواده عجیبوغریبش هم دستبهدست هم میدهند تا شخصیتهای اصلی، خوب خودشان را بروز بدهند.[۱]این کتاب در بیست و پنج فصل نگارش شده که به ترتیب شمارهگذاری شدهاند.
نقد اثر
پختگی داستان علاوهبر شخصیتهای خوبش به فضاسازیهایی که از سبک زندگی مردم آن زمانه دارد، مربوط میشود. نویسنده هم فضای حاکم بر روستا و هم شهر را بهخوبی توصیف میکند.
«باغ خرمالو» هرچند کتابی است که تاریخ را هم در بر دارد، اما اصلاً روایتی کسلکننده ندارد و سراسر از صحنههایی است که هرچقدر هم جدی باشند، باز هم خنده را روی لب آدم میآورند. این از هنرمندی نویسنده است که توانسته تاریخ را در دل داستان شیرین خود جای دهد.[۱]
امتیاز این کتاب در پرداخت جزئیات بهصورتی جذاب است؛ درگیر کردن ذهن مخاطب با جزئیاتی که او را کاملاً درگیر ماجرا میکند، اما نه جزئیات کسلکننده و مطول! داستان کتاب از ابتدا در اوج آغاز میشود و حادثه پشت حادثه، مثل یک فیلم سینمایی، امکان زمین گذاشتن کتاب را از مخاطب میگیرد.[۲]
درباره نویسنده

هادی حکیمیان متولد ۱۳۵۷ در استان یزد است. وی داستاننویسی را از سال ۱۳۷۹ در کلاسهای آموزشی حوزه هنری استان یزد نزد آقای توکلی آغاز کرده و اکنون نیز مدرس و عضو انجمن داستاننویسان حوزه هنری استان میباشد. سبک نوشتههای او با توجه به فضای سنتی و بومی استان یزد بوده و در داستانهایش به بهترین وجه ممکن آن را به تصویر کشیده است. حکیمیان نخستین کتاب خود را با عنوان «گل انارها را باد میبرد» در سال ۱۳۸۴ با حمایت حوزه هنری استان یزد به چاپ رسید.[۳]
مهمترین کار او تا به امروز رمان «برج قحطی» است که اثر شایسته تقدیر در شانزدهمین دوره جایزه شهید حبیب غنیپور و نیز نامزد جایزه ادبی جلال شد. از این نویسنده در مجلات «عصر پنجشنبه»، «کلک»، «گلستانه» و «آزما» داستانهایی به چاپ رسیده است.[۴]

نظر نویسنده در مورد اثر
خلق شخصیتهای ماندگار
همیشه دوست داشتم چند تا شخصیت نوجوان خلق کنم که در ذهن مخاطب تا حدودی بماند و یک جوری مخاطب از آن شخصیتها سابقه ذهنی پیدا کند. برای همین روی ننه کردی، کوچکعلی و حسینعلی کار کردم و در کتاب بعدی هم از این دو شخصیت استفاده کردم. ضمن اینکه فکر میکنم این دو شخصیت هنوز قابلیت این را دارند که راوی داستانهای بیشتری برای نوجوانان باشند.
ننه کردی و این دو شخصیت را برای یک داستان کوتاه خلق کرده بودم. این داستان را برای رشد نوشته بودم. خودم از این سه شخصیت خوشم آمد و در این داستان و داستان بعدی هم از آنها استفاده کردم و راضی هستم.
روایت داستان از یزد
من دوست دارم از شهرهای دیگری مثل شیراز، اصفهان، کرمان، تبریز، یا همدان بنویسم ولی اطلاعاتم در مورد جغرافیا و فرهنگ آنها ناقص است. طبیعی بود در این کتاب هم به جایی که با آن آشنا هستم یعنی یزد بپردازم. کماکان هم بر محوریت جغرافیایی خودم که به آن مسلطم کتاب مینویسم.
انتقاد به صدا و سیما
کتبی که در جشنوارههای خارجی برگزیده میشوند توسط رسانه پوشش داده میشوند. باغ خرمالو برگزیده جایزه قلم زرین شد؛ ولی صدا و سیما کمتر به این موضوعات میپردازد و یا در ساعات کم بازدید کار میشود.
فلشبک به عقب
باغ خرمالو و کتاب بعدی من با یک فلشبک به عقب شروع میگردد، که پیشنهاد دوستان در انتشارات بود. فصل ابتدایی هر دو کتابم در آستانهی ارسال به چاپخانه به کتاب اضافه شدند. به نظرم برای باغ خرما خیلی شتابزده به نظر میرسد. میتوانستیم در انتهای کتاب بازگشتی داشته باشیم به زمان حال، اما فرصت کم بود؛ بنابراین همانطوری چاپ شد. انشاءالله در داستانهای بعدی چنین ایرادات فنی نداشته باشیم.

جوایز
- اثر برگزیده نهمین جشنواره داستان انقلاب در بخش کودک و نوجوان در سال ۱۳۹۶ [۵]
- اثر شایسته تقدیر در شانزدهمین دوره جایزه قلم زرین در بخش داستان کودک و نوجوان در سال ۱۳۹۷ [۶]
- اثر برگزیده در اولین دوره جایزه ادبی شهید اندرزگو در بخش کودک و نوجوان در سال ۱۳۹۸ [۷]


جلسات نقد و بررسی درباره کتاب
- جلسه رونمایی و نقد و بررسی کتاب در فرهنگسرای انقلاب شهر تهران در ۲۱ شهریور ۱۳۹۶. این نشست با حضور نویسنده رمان، محمدرضا شرفیخبوشان، شاعر، نویسنده و منتقد ادبی، مهدی کفاش، نویسنده و منتقد ادبی، محمدمهدی سیار، کارشناس، شاعر و منتقد ادبی و محمدرضا وحیدزاده کارشناس و مجری برگزار شد.[۸]
- نشست مجازی نقد و بررسی کتاب توسط انجمن ادبی خورشید در تاریخ ۱۸ تیر ۱۴۰۳. این نشست با حضور نویسندگان سمیه عالمی، معصومه امیرزاده، مرضیه نفری، سیده عذرا موسوی، مریم مطهریراد، فاطمه نفری و سیده فاطمه موسوی برگزار شد.[۹]
- نشست معرفی و جمعخوانی کتاب باغ خرمالو در ابرکوه در ۱۳۹۷. این نشست با حضور جمعی از نوجوانان و علاقمندان به کتابخوانی برگزار شد.[۱۰]




اظهارنظرها
محمدمهدی سیار؛ شاعر، منتقد ادبی و مدرس دانشگاه
خاک یزد را میبوسم
« | از جمله موافقان، دوستداران و هواداران این اثر خود من هستم که پس از خواندن آن در یادداشتی نوشتم که من عهد کردم اگر گذرم به یزد افتاد، خاک یزد را ببوسم. چراکه از دل این خاک و این کویر، چنین نهال، قلم و قلمهای جوانه زده، بارور شده و ثابت کرده است که زبان فارسی در داستاننویسی هنوز زایش دارد و هنوز میتواند شاهکار خلق کند. | » |
زبان سالم و اصیل
« | در این کتاب ویژگیهایی چون، زبان سالم و اصیل، نثر خوشآهنگ و درست و روایت روان را میبینیم. توصیف فضا و معماری روستایی یزد که خیلی جذاب است بهخوبی در کتاب آمده است. دیالوگهای شیرین و از همه مهمتر سوژه بکر و غافلگیرکننده رمان است که بسیار خلاقانه است و نصف راه را برای رمان پیش برده است. | » |
سوژه بکر و غافلگیرکننده
« | سوژه رمان خیلی بکر و خاص است. قصه، قصه رضاخان است، اما نه آن قرائت تاریخی که ما رضاخان را در دربار ببینیم، نه قرائت رسمی که رضاخان را به عنوان یک چهره منفور یا دستنشانده اجنبی نشان میدهد، نه آن چیزی که در کتابهای درسی جمهوری اسلامی است، نه آن ضد قرائت رسمی که الان در فضای مجازی درباره تطهیر دوره پهلوی و رضاخان میبینیم، قصه واقعی است. هوشمندی نویسنده این است که خودش را از همه این قرائتها و روایتها کنار میکشد. | » |
قصهگویی برای مخاطب
« | این کتاب صرفا برای مخاطب قصه میگوید. اتفاقا موفق هم هست که بدون قضاوت و پیشداوری، در دل قصه مخاطب را در یک روستا در کنار رضاخانی قرار میدهد. در آنجا رضاخان دیگر آن قلدر و پادشاه ایران نیست بلکه رضاخان قابل ترحم است. | » |
نویسنده جریانساز
« | ما با یک نویسندهی جریانساز مواجهایم که به تنهایی دارد نگارش رمان و قصه تاریخی را فارغ از قرائت رسمی و قرائت ضدرسمی پیش میبرد. خودش پیشینهی تحقیق و پژوهش، قرائت منصفانه و مبتنی بر تاریخ و همچنین هنر داستاننویسی دارد. این نشان میدهد که حکیمیان با همین چند کتاب، خودش یک جریان فرهنگی است که اتفاقاً غبار را از روی نکاتی تکراری میزداید. | » |
جذاب در مسیر
« | در کل رمان شسته رفته، قابل توصیه، دارای چند مقطع هیجانانگیز و جذاب در مسیر قصه است. خوشحالم که هنوز در زبان و ادبیات فارسی با این نوشتهها مواجه هستیم. | » |
محمدرضا شرفیخبوشان؛ نویسنده و شاعر
انتخاب کارشناسانه موضوع
« | دست گذاشتن روی یک رمان نوجوان و تلاش برای انتشار آن از طرف یک ناشر، مبنی فکری و بنیادهای اندیشهای آن ناشر را نشان میدهد. این انتخاب یک انتخاب کارشناسانه است؛ شهرستان ادب سراغ هر اثری نمیرود. آنها نویسندهای را انتخاب کردند که چیرهدست است، نثر و تاریخ برایش اهمیت دارد، از نوشتن برای مخاطب نوجوان نمیترسد. این مهم است زیر نوشتن رمان نوجوان صد برابر سختتر از رمان بزرگسال است. | » |
نوشتن برای مخاطب بیرحم
« | در اینجا شما یک مخاطبی دارید که بیرحم است، میخواهد رمان را بخواند تا سرگرم شود و از داستان لذت ببرد. این مخاطب اگر رمان آغاز خوبی نداشته باشد، همان ابتدا آن را کنار میگذارد. یک نویسنده حرفهای باید خیلی از خودش مطمئن و متعهد به مخاطب باشد که برای نوجوان بنویسد. چرا که نوجوان در اکنون زندگی میکند و میخواهد حال را دریابد. «باغ خرمالو» این نیاز نوجوان را پاسخ داده است. | » |
یک کار جوششی بر مبنای علاقههای روایتی نویسنده
« | علت اینکه رمان باغ خرمالو این همه خوب است، این است که با نویسندهای روبهرو هستیم که کارش را حرفهای دنبال میکند. او نویسندهای است که مطلع و آگاه است که رمان نوجوان جای شعار دادن، حکم صادر کردن و نصحیت کردن نیست. میداند که جان روایت چیست چون اگر نویسنده سطحینگر باشد، به تکنیک اهمیت ندهد، برای دنیای نویسندگی خود حرمت قائل نشود و اگر تاریخ نخواند، حاصل کار اثری سطحی، سفارشی و ضعیف است که بهتاریخ هم خیانت میکند. «باغ خرمالو»، یک کار سفارشی نیست بلکه یک کار جوششی است که بر مبنای علاقههای روایتی نویسنده شکل گرفته است. | » |
چراغ روشنی در بازار رماننویسی
« | در باغ خرمالو ما با یک حقیقت تاریخی روبهرو میشویم بدون اینکه در سطح یا شعاری رفتار کنیم و پیام خشک و خالی بدهیم. اگر تکنیک با تعهد، صداقت و روشبینی آمیخته شود، حاصل آن باغ خرمالو میشود. این کتاب را میتوانیم به معلمان پیشنهاد دهیم که در بیان این بخش از تاریخ مطالعه کنند. حس میکنم در راسته بازار رماننویسان نوجوان یک چراغی روشن شده است که باعث رونق بقیه دکانها هم میشود. من بهعنوان یک نویسنده خوشحالم که این چراغ روشن شده است. | » |
مهدی کفاش؛ نویسنده و منتقد ادبی
ریتم تند و سریع
« | باغ خرمالو نه تنها خودش کتاب پرسرعتی است که در چند ماه به چاپ چهارم رسیده است، بلکه ریتم بسیار سریع و تندی دارد. هادی حکیمیان که «برج قحطی» را نوشته، نمیتواند همین آدمی باشد که «باغ خرمالو» را نوشته است، چون در آنجا عنصر مکان با نام و عنوان و جزئیاتی برای بزرگسالان گفته شده اما اینجا هوشمندانه از همه اینها عبور میکند. | » |
اتفاق پر ضرب آهنگ
« | با باغ خرمالویی طرف هستیم که مخاطب نوجوان دارد، بسیار اکتیو و پویاست، حوادثی پرضرب آهنگ دارد. این کتاب به مخاطب نوجوان فرصت نمیدهد که کتاب را زمین بگذارد. خود من خیلی سال بود که کتابی را به این سرعت نخوانده بودم. | » |
مرضیه نفری؛ نویسنده و منتقد ادبی
خواننده میخکوب میشود
« | هادی حکیمیان قصهگوی خوبی است، داستانها پشتسرهم قطار میشوند و خواننده را میخکوب میکنند. تاریخ با داستانها بافته شده است و نمیتوانیم بخش تاریخی را از داستان جدا کنیم. حوادث زیاد و شتاب تندی که کتاب دارد، برای خواننده امروز جذاب است. داستان از انسجام درونی برخوردار است و همهچیز خوب چفت شده است. کتاب با زبانی ساده و طنز شیرینی که دارد، مخاطب نوجوان را با خود همراه میکند. شوخیهای زبانی و غلوکردنهای پسرانهای که در داستان وجود دارد، مخاطب امروز را با داستان همراه میسازد. | » |
طنز شیرین سیاسی
« | نویسنده مسائل مهمی را در داستان به صورت خیلی ساده و دمدستی مطرح کرده است که شاید در خوانش اول برای نوجوان قابل درک نباشد، اما با دقت و ادامه دادن داستان، لذت کشف آن را حس خواهد کرد. مثلاً در صفحه ۱۵۸ با طنز شیرین و قابل باوری ناکارآمد بودن دمودستگاه حکومتی را روایت میکند. | » |
شخصیتهای تحقیر شده
« | در فصل دوم کتاب، آغاز داستان بسیار درخشان است. داستان با جزئی ترین افراد حکومت آغاز میشود، کریم کوفتی سمت قنات میرود تا چادر از سر زنان بکشد. بعد آژان را میبینیم و در طول قصه با ساختمان اداری، فیضالله، بخشداری، فرمانداری و رضاخان آشنا میشویم. هرچه به نوک هرم میرسیم، شخصیتها بهظاهر بزرگتر و پرقدرتتر میشوند، اما داستان آنها را در حالی نشان میدهد که تحقیر شدهاند و هیچ اختیاری از خود ندارند. | » |
تداعی قصه گندم ری
« | نویسنده با صداقت، نگاه تحلیلی خوبی به ماجرا دارد. در جایی از داستان، دیگران مشغول خوردن کباب هستند، اما شاه نمیتواند چیزی بخورد. گویی نویسنده میخواهد نقش ساختارهای غلط را نشان دهد؛ حتی اگر نوک هرم چپاول نکند، بقیه غارت میکنند و همهچیز از بین میرود. کل داستان با دغدغه پختن حلیم پیش میرود، اما در آخر هیچکس نمیتواند از حلیم بخورد؛ زیرا انگلیس دستور داده هرچه زودتر آنجا را ترک کنند. این داستان قصه گندم ری را برای ما تداعی میکند. | » |
مریم مطهریراد؛ نویسنده و منتقد ادبی
سفر به گذشته در فاصله کم
« | آنچه خواننده در ابتدای کتاب با آن مواجه میشود، فرم است؛ زمان حالی که قرار است هفتاد سال پیش را روایت کند. در تصویر اول، پیرمردی را در حال حرکت بهسمت امامزادهای میبینیم که خبرنگاری از او میپرسد، این درست است که شما رضاشاه را دیدهاید؟ همین بهانهای میشود تا داستان در فاصلهای کم به گذشته برود و با تعریف چند خردهداستان برسد به داستان اصلی که چطور راوی با رضاشاه ملاقات کرده است. پیرمردِ شروع قصه، خیلی زود تبدیل به بچهای میشود که در شهریور ۱۳۲۰ و در روستایی که تنها قدرت حاکم در آن بخشدار است و در نبودن او یک سرایدار قدرت را در دست گرفته، نوجوانیاش را سپری میکند. | » |
جنگ درونی در شخصیت شاه
« | یکی از نقاط درخشان داستان دیدار کوچکعلی و رضاشاه است. گرچه شخصیتهای داستان چهره ندارند، ولی صحنه درخشانی دارد. کوچکعلی بدون اینکه بفهمد، تصادفی با رضاشاه در اتاق تنها میشود و درحالیکه شک دارد از او میپرسد یعنی شما خود رضا شاه هستید؟ در این صحنه است که هم گفتوگو، هم فضاسازی و هم تعلیق به کام داستان نشسته است. اینجاست که ناگهان تقابلهای اصلی قصه روبهروی هم قرار میگیرند؛ فقیر و غنی، توانمند و ناتوان، گذشته (شاه) و آینده (بچهها) و از طرف دیگر شاه در مقابل خودش قرار میگیرد. او که حالا به اجبار، خلع قدرت شده و به اجبار در حال ترک کشور خود است، با این پرسش مواجه میشود که آیا باز هم پادشاه با هیبت و شکوه و قدرت مردم تلقی میشود یا از این به بعد فاقد همه چیز است؟ اینجا کلافگی شاه و درگیری درونیاش خوب و باورپذیر نشان داده میشود. | » |
شخصیتها مقهور جبر محیط
« | شخصیتهای نوجوان باغ خرمالو، حتی شخصیتهای بزرگسال هیچ آرزو و هدف بزرگی را دنبال نمیکنند و مقهور جبر محیطند. در بیشتر موارد، حوادث به علل طبیعی و اجتماعی رخ میدهد و ما حرکت و پویایی خاصی در شخصیتها که آنها را بهسمت آرمان خاصی سوق دهد نمیبینیم. همه کارها برآمده از غریزه و جسم آنهاست. نیازهای اولیه انسانی مثل گرسنگی، داستان را به حرکت درآورده و سرشت بدوی انسان را برجسته میکند. فقر و همراهی افراد ضعیف جامعه با افراد قویتر، همچنین ترسیم زشتیها و گرفتاریهای شخصیتهای داستان ما را با مشخصههای اصلی داستانهای ناتورالیستی مواجه میکند. | » |
عدم احساسهای مذهبی و معنوی
« | به سبک داستانهای ناتورالیستی، باورهای اصیل اعتقادی جدی گرفته نشده است. در کل داستان حتی یک جمله از احساسات مذهبی و معنوی دیده نمیشود؛ درحالی که داستان در یزد، یعنی دارالعباد اتفاق میافتد. در باغ خرمالو هرچه از هویت و آرزوهای شخصیتها گفته نشده است، لرزیدن دستها، کمردرد و لنگیدن آدمها، بههم خوردن مزاج شاه، تب و عطش و عرق کردنهای مکرر به زیبایی به تصویر کشیده شده است. در این اثر زبان محاوره به عنوان یکی از مهمترین خصوصیات داستانهای ناتورالیستی را داریم که به شیرینی کار افزوده است. نویسنده، لهجه یزدی را نایده گرفته و باعث شده که ظرفیت داستانهای اقلیمی و بومی از دست برود. ما شهر یزد رابه بادگیرها، دارالعلم و دارالعمل، شیرینیها، قنات و قنوت و قناعت میشناسیم که در هیچ کجای داستان نبینیم. | » |
ضعف پیرنگی قصه
« | مورد قابل توجه دیگر در داستان باغ خرمالو، خلأهای پیرنگی قصه است. خواننده در طول داستان با سوالهای بیجوابی مواجه میشود؛ کوچکعلی پیر چطور توسط خبرنگارها شناسایی شده، درحالی که حتماً دیگرانی هم بودهاند که رضاشاه را دیده باشند. حتی صرف دیدن رضاشاه، علت قابل توجهی برای پرسش خبرنگار نیست. چرا طبیبی یزدی که برای درمان دنداندرد رضاشاه اتفاقی به سراغ او رفتهاند، باید پیام کنسولگری انگلیس را در گوش شاه سابق زمزمه کند و به او بگوید اگر زودتر بهسمت بندرعباس نرود، انگلستان امنیتش را تضمین نخواهد کرد. با تمام تفاسیر، داستان بلند «باغ خرمالو» توانسته تصویرهای جالبی از شیطنت و هیجان دو نوجوان برای مخاطبش خلق کند. | » |
برشی از متن
همین طور که سینی را توی دستم گرفته بودم ناخودآگاه جلوتر رفتم آب دهانم را قورت دادم و آرام پرسیدم؛ یعنی شما خود رضاشاه هستید؟
پیرمرد انگار که حواسش جای دیگری باشد کاسه آب را از توی سینی مسی برداشت آن را یک نفس یر کشید و گفت؛ اعلیحضرت قوی قدرت پری شوکت همایون رضا شاه پهلوی، داری آب میشی اعلیحضرت مثل یک گلوله برف تو آفتاب تموز!
من نمیدونستم تموز یعنی چه اما حسینعلی که مثل همیشه از ننهاش یه چیزهایی شنیده بود، از عقب گردن کشید و آرام بیخ گوشم گفت تموز را قدیمیهابه تیرماه میگویند، آفتاب تموز هم یعنی آفتاب داغ چله تیرماه. حسینعلی که رادیو را بغل گرفته بود حالا شانه به شانه من ایستاده بود و محو تماشای پیرمرد.
هرکی گفته بیخود گفته. شاید هم خبر نداشته. چون روستای ما اصلاً مدرسه نداشت؛ یعنی زمان ما نداشت. هرکی هم میخواست مدرسه بره، باید میرفت روستای پایین. اینجا هم ساختمونِ بخشداری؛ اونوقتها بود.
یک دسته کفترِ چاهی از رو پشتبامِ بخشداری پر کشیدند سمت آسمان. دخترِ خبرنگار پیش آمد. دوستش با عجله چند تا عکس گرفت و من ادامه دادم:
ـ اوّلین بار عکس قدیِ رضاشاه رو تو همین ساختمونِ بخشداری دیدم، همون عکس معروفی که رضاشاه روی تختطاووس نشسته. خب، اونزمان پادشاه بود. ما هم فکر میکردیم شاه با مردمِ عادی خیلی فرق داره، اما...
دخترِ خبرنگار همینجورکه یادداشت برمیداشت پرسید:
ـ اما فرق آنچنانی نداشت، درسته؟
دوستش باز هم از ساختمانِ قدیمیِ بخشداری عکس گرفت و من اینبار جواب دادم:
ـ نه زیاد... میدونید؟ بهنظرم پادشاهبودن اصلاً چیز جالبی نیست، چون باید از همه بترسی. دائم فکر میکنی همه میخوان علیهت توطئه کنن. به زمین و زمان بدبینی، چرا؟
و دخترِ عکاس با تعجب پرسید:
ـ واقعاً چرا؟ پادشاه که دیگه نباید از کسی بترسه، اون که همه قدرت و ثروت کشور رو تو دستش داره، پس دیگه ترس برای چی؟
مشخصات کتابشناختی
«باغ خرمالو» نوشته هادی حکمتیان در ۱۸۳ صفحه، در قطع رقعی با جلد شومیز، در سال ۱۳۹۶ توسط انتشارات شهرستان ادب چاپ شده است. چاپ دوازدهم این اثر در سال ۱۴۰۱ روانه بازار چاپ شد.
نسخه الکترونیکی این اثر در بستر طاقچه موجود است.
نماوا
کتاب باغ خرمالو در برنامه بهار کتاب. شبکه امید. ۲۵ تیر ۱۴۰۰
کتاب باغ خرمالو به چاپ دوازدهم رسید. اخبار نیمروزی شبکه اول سیما. ۳ شهریور ۱۴۰۲
صحبتهای هادی حکیمیان در اختتامیه جایزه ادبی اندرزگو. مرکز رسانهای شیرازه. ۱۳۹۸
معرفی کتاب باغ خرمالو. باهم کتاب. ۱۳۹۹
پانوشت
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ «تاریخ در دل داستان | معرفی رمان نوجوان «باغ خرمالو» به قلم «طاهره احمدنژاد». شهرستان ادب. ۸ مهر ۱۳۹۸
- ↑ «طعم شیرین تاریخ زیر زبان | یادداشتی بر کتاب «باغ خرمالو». شهرستان ادب. ۱۰ آذر ۱۳۹۷. دریافت شده ۲ آذر ۱۴۰۳
- ↑ «هادی حکیمیان». ایران کتاب. بیتا. دریافت شده ۲ آذر ۱۴۰۳
- ↑ «باغ خرمالو (رمان نوجوانان)». بوکروم. بیتا. دریافت شده ۲ آذر ۱۴۰۳.
- ↑ «اسامی برگزیده نهمین دوره جشنواره داستان انقلاب اعلام شد». خبر آنلاین. ۲۰ فروردین ۱۳۹۶. دریافت شده ۲ آذر ۱۴۰۳
- ↑ «شانزدهمین جشنواره قلم زرین». انجمن قلم ایران. ۱۷ تیر ۱۳۹۷. دریافت شده ۲ آذر ۱۴۰۳
- ↑ «باغ خرمالو» و «مستوری»؛ آثار برگزیده بخش مردمی جایزه شهید اندرزگو»خبرگزاری تسنیم. ۶ آبان ۱۳۹۸. دریافت شده ۲ آذر ۱۴۰۳
- ↑ «باغ خرمالو» قرائتی منصفانه و مبتنی بر تاریخ است». خبرگزاری ایبنا. ۲۲ شهریور ۱۳۹۶. دریافت شده ۲ آذر ۱۴۰۳
- ↑ «احساس هویت مانع جداشدن نسلها از تاریخشان میشود». خبرگزاری مهر. ۱۸ تیر ۱۴۰۳ . دریافت شده ۲ آذر ۱۴۰۳
- ↑ «نشست معرفی، خلاصه گویی و جمع خوانی کتاب باغ خرمالو». کتابخانه عمومی ابرکوه. ۲۸ خرداد ۱۳۹۷