ابوالفضل حری

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
ابوالفضل حری

زادروز ۱۳۵۱
اراک
ملیت ایرانی
پیشه استاد دانشگاه و عضو هیئت علمی دانشگاه اراک
کتاب‌ها کلک خیال‌انگیز: بوطیقای ادبیات وهمناک، کرامات و معجزات، دربارهٔ طنز: رویکردی نوین به طنز و شوخ‌طبعی
مدرک تحصیلی دکتری زبان و ادبیات انگلیسی
دانشگاه علامه طباطبایی

ابوالفضل حری، ادب‌پژوه، مترجم ایرانی و استادیار گروه زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه اراک است.[۱]

* * * * *

در سال ۱۳۵۱ در اراک متولد شد. تحصیلاتش را تا پایان دبیرستان در اراک گذراند. در سال ۱۳۶۶ با انجمن سینمای جوانان ایران آشنا شد که نتیجهٔ آن، ساخت چند فیلم کوتاه و داستانی بود. دورهٔ کارشناسی زبان و ادبیات انگلیسی را در دانشگاه علامه طباطبایی گذراند و همزمان با دفتر جهاد دانشگاهی در زمینه‌های فرهنگی و هنری همکاری داشت. از سال ۱۳۷۲ به بعد به ترجمه، تألیف و چاپ ده‌ها مقاله در روزنامه‌ها و مجلات داخلی پرداخت و نامزد دریافت قلم بلورین در رشتهٔ نقد در ششمین جشنواره مطبوعات و برنده لوح زرین و قلم بلورین در نهمین دورهٔ این جشنواره بود. همچنین برای نقدِ فرمالیستی شعر تا انتها حضور اثر سهراب سپهری، در چهارمین جشنواره نقد کتاب به‌عنوان برگزیده معرفی شد. او که دورهٔ کارشناسی ارشد و دکتری را هم در دانشگاه علامه طباطبایی گذرانده‌است، در جهاد دانشگاهی واحد علامه و سپس دانشگاه اراک به تدریس زبان و ادبیات انگلیسی پرداخته و از مهر ۱۳۸۲ عضو هیئت علمی دانشگاه اراک است. حری از داوران جایزه ابوالحسن نجفی و کتاب سال ایران است و برای نگارش کتاب کلک خیال‌انگیز: بوطیقای ادبیات وهمناک، کرامات و معجزات برندهٔ جایزه ادبی جلال آل‌احمد شد. حری همچنین برای طرح پژوهشی با عنوان «بررسی سبک صالح حسینی در مقام مترجمی ادبی در ترجمه‌های فارسی به سوی فانوس دریایی و خشم و هیاهو» برگزیدهٔ پنجمین دورهٔ جشنوارهٔ فارابی شد.[۱]

زندگی و یادگار

دیدگاه و اندیشه

ویژگی‌های روایت در قرآن، فقط خاص خود قرآن است

قرآن بهترین شیوه قصه‌گویی را دارد. به‌دور از تعصب، ویژگی‌های روایت در قرآن، فقط خاص خود قرآن است. قرآن متن است نه اثر، چون زنده و پویاست. قرآن گفتمان شفاهی بین خدا و پیامبر (ص) است و به‌نظر من می‌تواند گفتمان ما و خداوند هم باشد و از این منظر با کتاب‌های عهدین متفاوت است. بجز داستان حضرت یوسف که تقریبا در یک سوره مستقل آمده، دیگر قصه‌های قرآن به‌طور پراکنده در بخش‌های مختلف قرآن بیان شده‌اند. این موضوع مستشرقین را به این فکر انداخته که قرآن منسجم و یکپارچه نبوده و شامل قصه‌های پراکنده است. نباید فراموش کنیم میان قصه‌های قرآن ارتباط میان آیه‌ای و میان سوره‌ای وجود دارد. قصه‌های قرآن مانند رمان نیستند، بلکه جزئی از سوره‌های قرآن هستند. با استفاده از بحث زبان‌شناختی می‌توان جواب مستشرقین را داد که قرآن را یک متن بهم ریخته می‌دانند، در حالی‌که نظریه‌های زبان‌شناختی قرآن را یک کل بهم پیوسته می‌دانند که با برداشتن حتی یک آیه، نظم آن دچار اختلال می‌شود. یک من اگر هفت ویژگی داشته باشد، یک متن بهم پیوسته اس و قرآن همه این ویژگی‌ها را دارد. قصه‌های قرآن چون داستان تعریف می‌کنند، پس روایت هستند. قرآن بهترین شیوه قصه‌گویی را دارد و در این کتاب آسمانی هم بهترین شیوه قصه‌گویی برای بهترین قصه که داستان حضرت یوسف (ع) بوده، به‌کار رفته است. بدور از تعصب، ویژگی‌های روایت در قرآن، فقط خاص خود قرآن است.[۲]

شیوه روایت‌گری قصص

از حیث روایت‌شناختی، شیوه‌ روایتگری قصص تابع زمان وقوع رخدادهاست و به چهار نوع تقسیم می‌شود: یک، داستان و رخدادهایش به‌تمامی در گذشته رخ داده‌اند؛ سپس، داستان برای دیگران نقل می‌شود. عمده‌ حوادث و قصص قرآنی از این گونه‌اند. دو، داستان و رخدادهایش هنوز رخ نداده‌اند، اما وقوع آنها پیش‌بینی می‌شود. عمده‌ این داستان‌ها در سوره‌های کوتاه مکی قرار گرفته‌اند. سه، روایت‌هایی که همزمان با نقل شکل می‌گیرند. رخدادهای زندگی پیامبر و در کل حوادث زندگینامه ایشان از این شمار است. چهارم روایتگری و وقایعی که روایت می‌شوند، به‌گونه‌ای متناوب و یک در میان ذکر می‌شود.[۳]

روایت‌شناسی در قرآن

روایت‌شناسی به ‌طرزی کارآمد در مطالعه‌ قصص قرآنی کارایی پیدا می‌کند. ویژگی‌های زمان روایی از جمله نظم و تداوم با قصص قرآنی همخوانی دارد. قصص قرآنی به‌طرزی کارآمد و عمدتاً کنایی از مؤلفه‌ مکان و ویژگی‌های آن بهره‌ فراوان می‌برند. اشخاص قصص قرآنی، هم از اجزای اصلی بافت داستانی محسوب می‌شوند و هم اینکه از روی اشخاص واقعی و تاریخی الگوبرداری شده‌اند و از این حیث چونان افراد واقعی رفتار می‌کنند. از طرف دیگر، زاویه‌ دید در قصص قرآنی، سوم‌شخص دانای کل است و کانونی‌شدگی بیرونی ازجمله شیوه‌های روایتگری در قرآن محسوب می‌شود. در قرآن وجوه گوناگون گفتار و اندیشه و به‌ویژه مکالمه، به‌ طرق مختلف بازنمایی شده است؛ به‌گونه‌ای که حتی می‌توان تعبیر کرد که شگرد راهبردی در عمده‌ سوره‌ها و قصص قرآن، مبتنی بر مکالمه یا منطق گفت‌وشنودی است. نیک پیداست در کتابی که قصد راهنمایی و هدایت بشر را در تمامی اعصار بر عهده دارد، گفتار و اندیشه که از جمله ملزومات تعامل، مراوده و ارتباط میان افراد بشر است، نقشی اساسی ایفا کند. در واقع زبان که در گفتار و اندیشه تجلی و نمود پیدا می‌کند، ازجمله ضروریات مراودات انسانی است و از کتابی که خود معجزه‌ زبانی بوده و در اصل به ‌صورت شنیداری و شفاهی نازل شده است، کمترین انتظار این است که به بازنمایی گفتار و اندیشه که به ‌واسطه‌ زبان تبلور می‌یابد، اهمیت بسیار قائل شود. قرآن از این حیث، سرآمد است. در قرآن وجوه گوناگون گفتار و اندیشه و به‌ویژه مکالمه، به‌طرق مختلف بازنمایی شده است، به‌گونه‌ای که حتی می‌توان تعبیر کرد صنعت راهبردی در عمده‌ سوره‌ها و قصص قرآن، مبتنی بر منطق گفت‌وشنودی یا مکالمه است.

از جمله مضامین اصلی آیات، سور و قصص قرآنی، هدایت و راهنمایی ابنای بشر به سرمنزل مقصود بوده که همان قرب الهی است. طبیعی است که زبان در قالب گفتار و اندیشه در این میان بیشترین نقش را بر عهده دارند. در قرآن به بازنمایی انواع وجوه گفتار و اندیشه برمی‌خوریم که از مستقیم‌ترین، محاکاتی‌ترین وجه (مکالمه) تا غیرمستقیم‌ترین وجه (اندیشه‌های درونی و حدیث نفس‌ها) طیف‌بندی می‌شود.[۳]


زاویه‌ دید در قصص قرآنی

در مجموع، زاویه‌ دید را از آنِ راوی و کانونی‌شدگی را از آنِ اشخاص می‌دانند با علم به اینکه راوی است که کانونی‌شدگی را گزارش می‌کند. نکته‌ بسیار مهم درباره‌ زاویه‌ دید و کانونی شدگی در قصص قرآن، همبستگی میان انواع مختلف زاویه‌ دید و کانونی‌شدگی است. در حقیقت قرآن برای ارائه و نمایش دستورالعمل‌های وحیانی خود به‌ویژه در قالب قصص، از انواع زاویه‌ دید و کانونی‌شدگی (جهان‌شناختی، عبارت‌شناختی، ادراکی و زمانی و حجمی) بهره می‌برد. این همبستگی مبین چندصدایی بودن قرآن نیز محسوب می‌شود: با اینکه خداوند قادر متعال است و صدای او وجه غالب است، در عین حال، اجازه می‌دهد که مخاطبان با صدا و موضع دیگران ـ از نیکان گرفته تا بدان و کج‌اندیشان ـ آشنا شوند. در تمام داستان‌های قرآن، خداست که در مقام راوی دانای کل، حوادث و سرگذشت پیشینیان و نیز اخبار آینده را به‌ واسطه‌ جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل می‌کند. زاویه‌ دید در قصص قرآنی سوم شخص دانای کل (خداوند) است و اوست که تمام قرآن را به واسطه‌ زبان وحی بر پیامبر(ص) فرو فرستاده است و از آنجا که قادر متعال و دانا به جمیع خفیات و نیات است، از همه چیز جهان در همه جا خبر دارد. پس راوی دانای کل دانستن خداوند، فقط برای تقریب به ذهن و برای تبیین مسأله از دیدگاه روایت‌شناختی است؛ چه، ذات متعال خداوند فراتر و برتر از آن است که در قالب واژگان معمولی جای گیرد. از این رو، به کار بستن انواع زاویه‌ دید و کانونی‌شدگی در قصص قرآنی برای توصیف، دسته‌بندی و ارزیابی فنی‌تر این قصص صورت می‌گیرد. در مجموع، خداوند قرآن را بر پیامبر نازل کرده و خوانندگان هم‌عصر پیامبر یا خوانندگان امروزین، قصص قرآنی را از زبان پیامبر(ص) می‌شنوند و پیامبر نیز آنها را بی‌کم و کاست بر شنوندگان قرائت می‌کند. از این حیث به نظر می‌آید پیامبر(ص) آینه‌برگردان، مرکز آگاهی سوم شخص یا به تعبیری، کانونی‌گری است که داستان‌ها را بر شنوندگان قرائت می‌کند. از این جهت که ایشان کانونی‌‌گری است که از بیرون فضای داستانی، قصص را روایت می‌کند یعنی در شکل‌گیری قصص نقشی ایفا نمی‌کنند و جملگی قصص از طرف خداست، کانونی‌گر بیرونی یا راوی ـ کانونی‌گر هم نام دارد.

گاه نیز پیش می‌آید که پیامبر(ص) داستانی را روایت ـ کانونی می‌کند که خود آن داستان، قهرمان اصلی دارد که آن شخصیت، روایت داستان را برعهده می‌گیرد و در واقع، رخدادهای داستان در چشمان آن شخصیت در مقام کنشگر روایت میان‌داستانی، جای می‌گیرد یا کانونی می‌شود. از این راوی که داستان زندگی خود و اطرافش را کانونی می‌کند، به کانونی‌گر درونی یا شخصیت ـ کانونی‌گر، آینه‌برگردان یا پالاینده نیز یاد می‌کنند. نمونه‌ بارز این نوع کانونی‌گران، حضرت یوسف، حضرت ابراهیم، حضرت موسی و دیگرانی هستند که در داستان‌هایی که رخ می‌دهند، نقش اول را دارند و کنش داستان به واسطه‌ حضور آنها پیشرفت می‌کند. برای نمونه، در روایتگری قرآن در داستان آفرینش به‌ویژه در دو سوره‌ «ص» و حجر که ذیل مبحث «تصریف در بیان» باید به آن اشاره کنیم، زاویه‌ دید دائماً میان کنشگران اصلی یعنی خداوند، آدم و ابلیس با گفتگو، در آمد و شد است. به‌واقع در داستان آفرینش که در چندین سوره‌ قرآن آمده، موضوعی یکسان که همان آفرینش آدم(ع) و داستان هبوط اوست، در هر سوره، شیوه‌ روایتی متفاوت دارد به‌گونه‌ای که گویی خواننده با داستانی تازه روبروست. از این رو درست است که در قرآن موضوعات و اشخاص تکرار می‌شود، اما شیوه‌ بیان و روایت از یک سوره به سوره‌ دیگر، تازه به تازه می‌شود که از آن به تصریف در بیان یاد می‌کنند.

شیوه‌ روایتگری یکی از عوامل تصریف در بیان است و آنچه زاویه‌ دید را در سوره‌ها تغییر می‌دهد، بافت و عوامل بافتی است. این بافت در عوض، با شأن نزول آیات و سوره‌ها نیز مرتبط است. در سوره‌ای، بر جانشینی انسان بر زمین تأکید می‌شود، پس طبیعی است رخدادها از این موضع بیان شوند؛ در سوره‌های دیگر، دشمنی میان ابلیس و انسان مطرح است، پس بافت سوره متفاوت جلوه می‌کند و بافت متفاوت، شیوه‌ روایتگری را نیز تغییر می‌دهد.[۳]

اسلوب ویژه‌ قرآنی

از جمله شاخص‌های کلامی که اسلوب ویژه‌ قرآنی است و در قصص قرآنی هم به ‌کار می‌رود، شگرد التفات است که به ‌لحاظ عملکرد با کانونی‌شدگی قرابت زیاد دارد. «التفات» در لغت به معنای چرخاندن یا چرخاندن صورت به سمتی دیگر است. التفات یعنی تغییر کلام، به ‌منظور صحبت درباره‌ چیزی پیش از ادامه‌ موضوع اصلی. از این حیث که در التفات زاویه‌ دید از یک نفر بر نفر دیگر تغییر می‌کند، التفات با کانونی‌شدگی ـ زاویه‌ دید قرابت معنایی دارد؛ اما در التفات نیز همانند کانونی‌شدگی، این تغییر موضع در حد نگاه کردن محدود نمی‌شود و به رشته‌ کلام هم درمی‌آید که در روایت‌شناسی از این نگاه به کلام درآمده، به بازنمایی گفتار و اندیشه یاد می‌کنند. با این اوصاف، التفات را از این نظر که در معنای چرخاندن صورت به سمتی دیگر است، با کانونی‌شدگی و از این نظر که این چرخش بر زبان بیننده ـ راوی جاری می‌شود، با بازنمایی گفتار و اندیشه، تناظر یک‌به‌یک دارد.

نکته‌ مهم این است که تغییر در ضمایر ازجمله شروط التفات محسوب می‌شود. با توجه به این شرط، التفات به شش‌گونه خود را نشان می‌دهد: تغییر در ضمیر میان ضمایر اول، دوم و سوم شخص که مرسوم‌ترین نوع التفات است؛ تغییر در عدد میان مفرد، مثنی و جمع؛ تغییر در مخاطب، تغییر در زمان فعل؛ تغییر در حالت دستوری؛ کاربرد اسم به جای ضمیر. وقتی از کانونی‌شدگی یا بازنمایی گفتار و اندیشه در قصص قرآنی سخن به‌میان می‌آوریم، منظور همین شگرد التفات و انواع آن است، گرچه ممکن است التفات به ‌لحاظ روایت‌شناختی چندان با قواعد حاکم بر کانونی‌شدگی و بازنمایی گفتار و اندیشه منطبق نباشد.[۳]

سنخ‌شناسی شخصیت‌پردازی

اشخاص قصص قرآنی در طیفی گسترده قرار می‌گیرند. گاه این اشخاص جزو انبیا هستند؛ گاه افرادی‌اند که با انبیا مبارزه می‌کنند؛ گاه اسامی مشخص دارند (موسی(ع)، ابراهیم(ع) و غیره)؛ گاه بدون نامند (مادر موسی، همسر فرعون، زن عزیز مصر، دختران شعیب، زن عمران، زن زکریا، خواهر موسی، پسر نوح، برادران یوسف)؛ گاه صاحب قدرت‌اند و تغییر نمی‌کنند (فرعون، نمرود)؛ گاه صاحب قدرت‌اند و متحول می‌شوند (ملکه‌ سبا)؛ گاه ساده‌اند و نقش فرعی دارند و متحول می‌شوند (ساحران در داستان موسی(ع))؛ گاه بی‌نام اما اندکی جامعند ـ دست‌کم به‌واسطه‌ مکر و حیله‌ای که به‌کار می‌بندد و در پایان متحول می‌شوند (برادران یوسف)؛ گاه یک قوم و قبیله‌اند و متحول می‌شوند (اصحاب کهف)؛ گاه چند قوم و قبیله‌اند و متحول نمی‌شوند (قوم لوط، صالح و غیره)؛ گاه وظیفه‌ای همپای پیامبر بر دوش می‌گیرند و در انجام دادن وظیفه موفق نمی‌شوند (هارون(ع))؛ گاه، حیوانی است که متحول می‌شود (سگ اصحاب کهف)؛ گاه حیوانی است که نقشی مهم بر عهده می‌گیرد (مار در داستان موسی(ع))؛ گاه انسانی است که متحول نمی‌شود (پسر نوح)؛ گاه، شیئی است که اهمیت پیدا می‌کند (عصای موسی)؛ گاه، صورت غیر بشری دارند (جن و هدهد) و اشخاصی از این دست.

به هر جهت این اشخاص که هم واقعی و تاریخی‌اند و هم از حیث اصول داستان‌پردازی، در راستای پیشبرد کنش داستانی قرار دارند، مستقیم و غیر مستقیم در قصص قرآنی معرفی می‌شوند. این اشخاص یا به دست خودشان خود را توصیف می‌کنند، یا اینکه راوی دانای کل (خداوند) آنها را مستقیم و غیرمستقیم توصیف و معرفی می‌کند. به نظر می‌آید قرآن به فراخور بافت سوره و حال و فضای داستان، از هر دو شیوه استفاده کرده است. نکته‌ مهم این است که میان شخصیت و عمل یا کنشی که شخصیت انجام می‌دهد، پیوستگی موج می‌زند. به دیگر سخن، خصلت‌های نیک و بد افراد از پیش تعیین نشده است و افراد در نیل به پیروزی یا شکست، خود مسئول اعمال خودند. در واقع، به‌کامی یا ناکامی اشخاص به انتخاب‌های آگاهانه‌شان بستگی دارد. جلوس یوسف بر تخت عزت سوای اینکه او ذاتاً خوب است، نتیجه‌ انتخاب و تلاش‌های پیوسته‌ او برای مبارزه با نفس و حفظ شرافت و کرامت انسانی است و این همان تبلور شخصیت در عمل است که از جمله زیرگروه‌های توصیف غیرمستقیم است.[۳]

آسیب شناسی ترجمه متون ادبی

صحبت درباره آسیب‌شناسی ترجمه متون ادبی این سؤال را ایجاد می‌كند كه ارزیابی كیفیت ترجمه متون ادبی تا چه اندازه‌ای نیاز است. در بازار نشر می‌بینیم كه یك كتاب از سوی چند ناشر یا چند مترجم منتشر می‌شود. خانه كتاب می‌تواند به عنوان یك متولی این اوضاع را نظام‌مند كند. اصول حاكم بر متون ادبی جدا از سایر متون نیست، از نظر اصول هیچ فرقی نمی‌كند كه ما متن اقتصادی ترجمه می‌كنیم یا متن سیاسی؛ متن ادبی ماهیت و ویژگی‌های درونی دارد و ذهنی است. جان‌مایه و روح اثر ادبی می‌طلبد كه علاوه بر اصول كلی به موضوعات دیگر هم توجه كند. سبك، متون ادبی را از سایر متن‌ها جدا می‌كند. به گفته مونا بیكر؛ سبك اثر انگشت نویسنده است. با این وجود آیا مترجم هم مانند نویسنده دارای سبك است یا خیر؟ به نظر می آید مترجم هم صاحب سبك است. ضرورت و نیاز ارزیابی ترجمه‌ها به‌ویژه ترجمه‌های ادبی احساس می‌شود و صحبت درباره ترجمه یك اثر از سوی مترجمان مختلف نیز باید جدی گرفته شود.[۴]

مترجم دیده نمی‌شود

در نشست‌هایی كه درباره ترجمه یك اثر برگزار می‌شود بیشتر درباره نویسنده اثر صحبت می‌شود تا مترجم آن. در حالی كه باید در مورد مترجم نیز صحبت و گفتگو شود، اما مترجم بنا بر دلایل ایدئولوژیك دیده نمی‌شود و در پشت جلد كتاب اسم مترجم ریز نوشته می‌شود. اولین خواننده واقعی متن، مترجم است. وقتی مترجم متنی را ترجمه می‌كند آن را از بافت خود جدا می‌كند، در این صورت آن متن خواننده جدیدی پیدا می‌‌كند. ترجمه ادبی فقط انتقال فاكتورهای متون ادبی نیست و كار ما هم پیدا كردن خطاهای مترجم نیست.[۴]

ادبیات داستانی یا ادبیات روایی

زمانی كه درباره ادبیات داستانی صحبت می‌كنیم، درباره داستان كوتاه و رمان حرف می‌زنیم كه من نام آن را متون روایی می‌گذارم. هر آنچه كه داستانی را برای ما تعریف می‌كند متون روایی است. الگوی ارتباط روایی مؤلفه‌هایی همچون مؤلف واقعی، نویسنده واقعی، مؤلف مستتر و مؤلف ضمنی دارد.[۴]

ما فارسی‌دان نیستیم، فارسی‌خوان هستیم

مترجم باید فارسی آموزش ببیند، در انتقال متن از یك زبان به زبان دیگر موضوعی به نام فرهنگ وجود دارد و مترجم علاوه بر اینكه باید با زبان مبدا آشنایی داشته باشد باید زبان مقصد را نیز كامل بشناسد. در ترجمه متون ادبی فرهنگ نقش بسزایی دارد، هر متن ادبی در محیط مقصد خودش حیات تازه پیدا می‌كند. مترجم فارسی باید فارسی آموزش ببیند. ما فارسی‌دان نیستیم بلكه فارسی‌خوان هستیم.[۴]

سبک در ترجمه

در ترجمه متون ادبی سبك دارای اهمیت است و مترجم‌های خوب ما خودشان صاحب سبك‎اند، در اینجا این سؤال مطرح می‌شود كه اگر مترجم صاحب سبك است پس سبك نویسنده چه می‌شود؟ در پاسخ باید گفت در ترجمه متون ادبی اصطلاحی به نام دو نوازی داریم، به نظر من ترجمه متون ادبی همنوازی نواخت مترجم و نواخت نویسنده است، به عبارتی ترجمه سبك، انتقال سبك نویسنده از طریق و به واسطه زبان مترجم است؛ ترجمه همنوازی دو سبك و سیاق است.[۴] به عنوان مثال در موسیقی دو نوازی ویولون و پیانو را در نظر بگیرید؛ همزمان صدای هر دو ساز را که نوازندگان می‌نوازند می‌شنویم، در بعضی مواقع صدای یکی بر دیگری برتر است. اما آن چیزی که برای ما گوش نواز است هم نوازی این دوست؛ به نظرمن ترجمه متون ادبی همنوازی نواخت مترجم و نواخت نویسنده است، یعنی ترجمه سبک، انتقال سبک نویسنده از طریق و به واسطه زبان مترجم است؛ ترجمه همنوازی دو سبک و سیاق است.[۵]

نویسنده، خواننده، مترجم

نویسنده در یک زمان تاریخی و در یک مکان دست به خلق یک اثر می­‌زند و از آنجا که حضور واقعی و تاریخی دارد و با توجه به اطلاعات تاریخی می‌توانیم آن را پیدا کنیم به آن نویسنده واقعی می‌گوییم که مسئول اصلی خلق اثر است. در برابر آن نیز یک نفر وجود دارد که نویسنده، اثرش را برای او خلق کرده است و آن یک خواننده واقعی است. نویسنده واقعی تصویری از خودش را در مجموعه‌ای از آثارش منتشر می‌کند تصویری که نویسنده از خودش در مجموع آثارش منتشر می‌کند و خواننده آن تصاویر را با توجه به آثار مختلف نویسنده در ذهنش می‌سازد مولف مستتر یا ضمنی است. به تعداد افرادی که این آثار را می‌خوانند، تعابیر و تصاویر مختلفی از آن نویسنده وجود دارد که به آن نویسنده مستتر می‌گوییم. زمانی هم که نویسنده اثری را خلق می‌کند در ذهن خود به خواننده‌های آرمانی فکر می‌کند، تصویری که نویسنده واقعی از آن خواننده آرمانی در ذهن خود دارد، خواننده مستتر می‌شود. زمانی که اثری ترجمه می‌شود یک نویسنده واقعی داریم و یک شخص دوم که مترجم است و قرار است متن را از زبانی به زبان خودش ترجمه کند؛ در اینجا مولفه مترجم به مولفه‌­های قبلی اضافه می‎شود و این مترجم مسئول انتقال تمام ویژگی‌های متن است.کار مترجم فقط ترجمه آیتم‌های زبانی نیست. ما برای ارزیابی یک اثر فقط به دنبال چند خط نیستیم، واحد بررسی ما کلمه نیست بلکه واحد بررسی ما یک فصل، بند و کل رمان است.[۵]

حفظ سبک نویسنده توسط مترجم

آن چیزی که ترجمه متون ادبی را متمایز می‎کند مولفه‌هایی است که مختص ترجمه متون ادبی است، یکی از اینها مسئله سبک است و انتقال سبک در ترجمه ادبی بسیار اهمیت دارد. در ترجمه متون ادبی چگونه گفتن به اندازه چه گفتن اهمیت دارد بنابراین مترجمی که نمی‌تواند سبک نویسنده را حفظ کند به آن کار لطمه بزرگ وارد می‌کند. به عنوان مثال جملاتی داریم که در آنها تعلیق وجود دارد و تا به پایان جمله نرسید معنای آن را درک نخواهید کرد، مترجمی که پایان آن جمله را در ابتدا قرار می‌دهد آن تعلیق را خراب می‌کند. حفظ کردن سبک در ترجمه بسیار اهمیت دارد، زبان متن نیز از جمله مولفه‌های مهم است. معمولا قاعده این است که مترجم متن را به زبان امروز جامعه خود برگرداند، زبانی که در جامعه آن زمان استفاده می‌شود. انتقال عناصر فرهنگ در ترجمه متون ادبی نیز اهمیت دارد. مترجم ادبی حتما باید علاوه بر دو زبانه بودن یک فرد دو فرهنگی نیز باشد و بهترین راه این است که با فرهنگ مبدا آشنا باشد. بازی‌های زبانی نیز اهمیت دارد که اصولا ترجمه ناپذیر است و مترجم باید با خلاقیت خود بازی‌های زبانی را ترجمه کند. ترجمه گویش نیز در ترجمه متون ادبی اهمیت دارد اینها همه عواملی است که باید سنجیده شود تا یک ارزیابی از یک ترجمه به دست آوریم.[۵]


آیا نقد ترجمه آموزش‌پذیر است؟

از نظر من آموزش برای نقد ترجمه از آموزش ترجمه متن ادبی آسان‌تر است. از کلاس‌های ترجمه ادبی مترجم متون ادبی بیرون نمی‌آید، به نظر من مسائل نقد آموزش‌پذیری بیشتری نسبت به آموزش ترجمه متون ادبی دارد. اصول کلی را می‌توان آموزش داد، اما به نسبت آموزش ترجمه ادبی سخت‌تر است به هر جهت در ترجمه متون ادبی بحث ذوق نیز وجود دارد. اما منتقد ترجمه باید همه چیز را بداند، اصول کلی دارد اما اگر دستی در ترجمه نداشته باشد چندان موفق نمی‌شود.[۵]

ارزیابی کیفیت ترجمه

در ارزیابی کیفیت ترجمه متون بحث خواننده نباید نادیده گرفته شود. خیلی از رمان‌ها بدون این ارزیابی کیفیت خوانده می‌شوند و فکر می‌کنم در این زمینه باید سواد مخاطبان و خوانندگان را بالا ببریم. در ارزیابی کیفیت ترجمه متون ادبی برای این که دقیق ترجمه کنیم باید شناختی از متن اصلی ارائه شود. یکی از رسالت‌های خانه کتاب سر و سامان دادن به وضعیت ترجمه آثار و کیفیت ترجمه آن است.[۵]

چگونه مفاهیم دینی را به زبان امروزی ارائه دهیم

نخستین بحث اینکه ما وقتی درباره ادبیات و قصه‌های قرآن صحبت می‌کنیم دو نگاه داریم، یکی نگاه ما به قصه‌های قرآن و ادبیات و دین از منظر جهانی است که به‌طور شاخص کتاب مقدس در مسیحیت و دیگری نگاه اسلامی است. ادبیات انگلیسی را نمی‌توانیم بفهمیم، مگر اینکه عهدین یا «‌Bible» را بخوانیم. وقتی از قرن هفتم ادبیات انگلیسی به سمت مسیح گرایش پیدا می‌کند، داستان‌های مختلف پر از تلمیحات به کتاب مقدس است و این روند همینطور تا قرن شانزده و در ادامه به تی‌اس الیوت می‌رسد. وقتی آثار ادبی را می‌خوانیم، چون بحث اقتباس مطرح می‌شود، اگر می‌خواهیم به مسائل دینی بپردازیم آن یک بحث جداست. البته خط قرمزهایی نیز وجود دارد؛ از یک طرف کتاب عهدین را داریم که در مدت چندین هزار سال نوشته شده و از سوی دیگر کتابی هست که ما اعتقاد داریم در آن خدشه‌ای وارد نشده است. ما در اینجا خط قرمزها را رعایت می‌کنیم. آنطوری که درباره کتاب مقدس و عهدین راحت صحبت می‌کنیم، درباره قصه‌های قرآن نمی‌توان به این‌صورت صحبت کرد. یکی از آسیب‌های اصلی درباره قصه‌های دینی، تفسیرهایی بوده که از قرآن ارئه شده است؛ چه تفسیرهای بزرگ و مهم و چه تفسیرهای معمولی‌تر.[۶]

به قصه‌های قرآن توجهی نشده

در پژوهشی که درباره قصه‌های قرآن انجام می‌دهم مشاهده کردم روی خود قصه‌های قرآن و شیوه روایت‌گری قرآن، کسی کار نکرده است. حدود یک‌چهارم قران قصه است و این قصه‌ها برای ما بازآفرینی نشده‌اند. روی شیوه قصه‌گویی و روایت‌گری خداوند در قرآن کاری صورت نگرفته است. سوره یوسف به اشکال و تعبیرها و در قالب‌های مختلف ارائه شده، ولی کسی درباره شیوه روایت‌گری این قصه بحث نکرده که چرا در قرآن بیان شده که قصه یوسف «احسن القصص» است. همه می‌گوییم بهترین قصه است، بخاطر ماجرای آن، در حالی‌که بهترین قصه است بخاطر شیوه روایت‌گری آن. همه قصه‌هایی که کار شده‌اند، براساس آثار دیگران بوده است. حدود یک‌چهارم قران قصه است و این قصه‌ها برای ما بازآفرینی نشده‌اند. روی شیوه قصه‌گویی و روایت‌گری خداوند در قرآن کاری صورت نگرفته است. سوره یوسف به اشکال و تعبیرها و در قالب‌های مختلف ارائه شده، ولی کسی درباره شیوه روایت‌گری این قصه بحث نکرده که چرا در قرآن بیان شده که قصه یوسف «احسن القصص» است. همه می‌گوییم بهترین قصه است، بخاطر ماجرای آن، در حالی‌که بهترین قصه است بخاطر شیوه روایت‌گری آن. شیوه روایت‌گری خداوند در تمام سوره‌های قرآن بی‌مانند و منحصر به‌فرد است. زاویه دید یکی از عنصرهایی که قصه‌ها را از هم متمایز می‌کند. مثلا در قصه موسی و خضر، زاویه دید مدام بین موسی و خضر در حال تغییر است. این داستان از زاویه دید موسی بیان شده است. باید خود قصه‌ها را به معنای اخص قصه در قرآن به شیوه‌ روایت‌گری خداوند و بدون توجه به تفسیرهای مختلف، ببینیم. هر یک از قصه‌ها در جای خود در قرآن معنا و انسجام دارند.[۶]

چه کنیم تا داستان‌نویس‌ها بتوانند به قصه‌های قرآن بپردازند

سنت قصه‌گویی در ادبیات عرب، با توصیف‌ها و غیره، چیز عجیبی نیست، ولی چرا وقتی وارد فرهنگ خودمان می‌شویم، قصه نداریم؟ از بدو اسلام حدود ۲۰۰سال پس از نزول قرآن که سنت تفسیری آمد، حدود ۴۰۰ کتاب بلاغت نوشته شده، ولی چرا یک کتاب درباره قصه‌های قرآن نداریم؟ همه مفسران درباره این قصه‌ها صحبت کرده‌اند، ولی در حاشیه تفسیر خودشان؛ به‌جز علامه طباطبایی در «تفسیر المیزان» و علامه طباطبایی در «پرتوی از قرآن». چرا این اتفاق نیافتاده است؛ بخاطر حرمتی که قصه و هنر در اسلام داشته، وقتی قران در سرزمین حجاز را درنظر می‌گیریم، نصرانی‌ها آن‌را از عربی به سریانی ترجمه می‌کردند، همزمان داستان ادیسه و از سوی دیگر قصه رستم و سهراب وجود دارد. ابتدا باید روی کارهای انجام شده، آسیب‌شناسی صورت گیرد و در ادامه درباره خود قصه‌های قرآن به معنای قصه، بحث کنیم و ببینیم داستان‌نویس‌ها چگونه می‌توانند با شیوه‌ها و قالب‌های جدید این قصه‌ها را روایت و بیان کنند. در کتاب «مطالعه قرآن به منزله اثر ادبی» تکنیک‌های ارائه قصه‌های قرآن را بدون توجه به تفسیرها بیان کرده‌ام.[۶]

قرآن کتاب قصه نیست

قرآن، کتاب قصه به معنای مورد تصور ما نیست. خداوند بهترین‌ قصه‌ها را به بهترین شکل روایت کرده، ولی با معنای امروزی کمی متفاوت است و اینطور نیست که قصه‌ای را از اول تا انتها بیان کند. خداوند با گفتن قصه، خود را نشان داد. قصه‌گویی قرآن، بیوگرافی خداوند است. خداوند، خود راوی قصه‌های قرآن است. این قصه‌ها امروزه باید وارد نظام و دستگاه خیال شوند. اگر سبقه خیال پیدا نکنند، برای نوجوانی که دنبال خیال است، تاثیرگذاری ندارد. به‌نظر من سریال حضرت یوسف اثر مرحوم سلحشور بیشتر براساس روایت عهدینی قصه یوسف است تا روایت قرآنی آن. تاکید قرآن درباره زلیخا بر جنبه‌های نفسانی وی است تا دیگر جنبه‌ها. در قرآن یک جمله از سوی زلیخا گفته می‌شود و تمام «بیا که از آنِ توام» همین جمله خیال را به پرواز در‌می‌آورد. وقتی قران می‌خوانیم، یکی از خیال‌پردازانه‌ترین فرایندها برای انسان اتفاق می‌افتد، چراکه کاملا قصه را به ما واگذار می‌کند و ما مجاز هستیم با توجه به ویژگی‌های خودمان، مرغ خیال را به پرواز درآوریم و برداشت ویژه خود ا داشته باشیم. در کتاب «مطالعه قرآن به منزله اثر ادبی» تکنیک‌های ارائه قصه‌های قرآن را بدون توجه به تفسیرها بیان کرده‌ام.[۶]

اهمیت آسیب‌شناسی داستان‌نویسی دینی در دوره معاصر

سنت درام‌نویسی و فیلنامه‌نویس ما ارسطویی است. درام‌های ما خطی است؛ داستان از یک‌جایی آغاز می‌شود و کشمکش‌های صورت می‌گیرد تا انتها. وقتی وارد قرآن می‌شویم، نخستین اتفاقی که می‌افتد این است که اصلا نگاه خطی نداریم و نگاه دایره‌ای را هم که مرحوم گلشیری بیان کرده، نداریم. ما نقش «بته جقه» را در فرهنگ خودمان داریم. باید این تکنیک ها را بررسی کنیم. چرا رمان‌نویسی امروز ما تبدیل به رمان‌های آپارتمانی و کم‌مایه شده است؟ یک‌بار که کتابی را می‌خوانیم آن‌را کنار می گذاریم. در نوشتن داستان و رمان می‌توانیم به اسطوره‌های خودمان نیز برگردیم. رمان‌نویس با ما امروز نمی‌توانیم داستان نوح را بازسازی کنیم، ولی می‌توانیم مفاهیم داستان نوح را با زبان قصه‌گوی وارد جامعه کنیم. ما به قصه نیاز داریم. قصه‌های دینی و قرآنی باید به شیوه‌های امروزی و در قالب‌های مختلف ادبی و هنری بازنویسی شوند خلاقیتی که دارد می‌تواند این اسطوره‌ها را به زندگی امروز پیوند بزند. نیاز است آسیب‌شناسی صورت گیرد که چرا قصه‌های ما این‌گونه شده‌اند؟ در عین‌حال دنبال شیوه‌های بیان امروزی قصه‌های دینی و قرآنی و اسطوره‌هایمان باشیم. در این بین نباید از نقش تکنولوژی که ابزار امروز است، غافل شد و باید در ارائه تاثیرگذارتر قصه‌ها از آن استفاده کرد. لزومی ندارد اسم این قصه‌ها، مستقیم قصه‌های دینی و قرآنی باشد. قرار نیست این قصه‌ها مستقیم رنگ وبوی دینی به خود بگیرد. اگر قرار بر اشاره مستقیم باشد که کتاب‌های اخلاقی بسیار است. باید ابزارها، قالب‌ها و شیوه‌هایی را پیدا کنیم که بتوان کاربرد امروزی این قصه‌ها در از طریق آن‌ها ارائه کرد. قرآن مدام عبارت «افلا یتفکرون» را تکرار می‌کند، فکر کردن و اندیشیدن با شک همراه است. اگر قرار است قرآن مبنا قرار بگیرد، باید به جنبه‌های زیبایی آن توجه کرد که از آن دور افتاده‌ایم. باید به سرچشمه برگردیم. به‌نظر من، ما هنوز سرچشمه را نمی‌شناسیم. ما اگر قرآن را مبنا قرار دهیم و داستان‌ها را از دل آن بیرون بیاوریم و البته ببینیم که تفاسیر کجاها می‌توانند به ما کمک کنند و در مرحله بعد فکر کنیم که چگونه می‌توانیم اینها را جذاب‌تر کنیم.[۶]

توجه به یافتن کلیدواژه‌های الهام‌بخش در قرآن کریم برای خلق آثار داستانی دینی

ارسطو بر دو چیز تاکید می‌کند: ترس و شفقت. ما در قرآن اینها را نداریم، ولی دو کلمه دیگر مقابل هم داریم: تقوا و رحمت. در قصه‌های قرآن می‌توانیم چنین کلماتی را پیدا کنیم و از آن‌ها در نوشتن داستان الهام بگیریم. قصه در سنت ایرانی ما همیشه وجود داشته، سنت ما پیش از اسلام همه قصه است، ولی در رمان‌نویسی هیچ نشانه ای از اینها نمی‌بینیم. رمان‌های پژوهشی باید نوشته شود و باید در این راستا از ابزارهای مختلف پژوهش بهره برد. این رمان‌ها خوانده شده و وارد ذهن می‌شوند و جامعه به این طریق اخلاقی می‌شود. قرار نیست به‌طور مستقیم به مردم از اخلاق بگوییم، بلکه از طریق ابزارهایی همچون ادبیات و کتاب می‌توان جامعه را به سمت اخلاق هدایت کرد. وقتی کودک در جامعه رفتارهای متعارض را ببینید و این دوگانگی‌ها در وجودش نهادینه شود، اگر تمام قرآن را هم برایش بیاوریم، دیگر سودی ندارد، در نتیجه توجه به این مساله بسیار مهم است. برای هدایت جامعه به سمت اخلاق‌مداری، قصه بهترین وسیله است، چراکه این قصه مدام تکرار شده و در جامعه نهادینه می‌شود. انیمیشن و تکنیک‌های جدید هم بسیار موثر است.[۶]

قصه‌های قرآنی باید بازنویسی شوند

ما امروز نمی‌توانیم داستان نوح را بازسازی کنیم، ولی می‌توانیم مفاهیم داستان نوح را با زبان قصه‌گوی وارد جامعه کنیم. ما به قصه نیاز داریم. قصه‌های دینی و قرآنی باید به شیوه‌های امروزی و در قالب‌های مختلف ادبی و هنری بازنویسی شوند. البته نکته مهم این است که مستقیم به قصه‌های دینی نپردازیم، بلکه غیرمستقیم از طریق قصه به مفاهیم دینی اشاره کنیم. قصه‌نویسان ما هم باید کمی فضای بازتری در اختیار داشته باشند و با ذهنی باز به سراغ سوژه‌ها بروند. اینکه چرا قصه دینی و اسلامی و اسطوره‌ای نداریم، به اعتقاد من متولیان فرهنگی کشور، در این زمینه موفق عمل نکرده‌اند. علاوه بر محتوا، حتی پشت جلد کتاب‌ها نیز مهم است. اگر قرار است روی این قصه‌ها کاری صورت گیرد، به اعتقاد من باید وارد وادی خیال شد. حتی می‌توان در قالب‌های هنری مانند فیلمنامه مفاهیم را ارائه کرد. قصه رستم هم به شکل کهن آن به‌کار جامعه امروز نمی‌آید و باید با عناصر امروزی هم‌نوا شود. اسطوره‌ها هم باید سبقه مدرن پیدا کنند. در این‌صورت این قصه‌های دینی و اسطوره‌ها، وارد ناخودآگاه و زندگی ما می‌شوند. به‌نظر من قصه وسیله‌ای برای نهادینه کردن اسطوره‌های دینی و غیردینی است. قصه ما را به عنصر خیال و راز پیوند می‌دهد و خیال هم با ناخودآگاه سروکار دارد، وقتی چیزی وارد ناخودآگاه شود، جایی خود را نشان می‌دهد.[۶]

نظر ابوالفضل حری دربارهٔ رویدادها، اشخاص و آثار

جایزه ادبی جلال آل‌احمد

داستان هایی که در حوزه نقد ادبی دریافت می شود از فقر روش شناسی رنج می برند که یکی از علت های این کمبود، نداشتن آموزش است. در این جایزه باید کتاب های الکترونیک و کتاب های پژوهشی که منتشر نمی شوند، در جشنواره دیده شوند. همچنین باید هیئت علمی ویژه این بخش تشکیل شود تا نیروهای جوان را به خدمت بگیرد و جنبه های پژوهشی را دنبال کند؛ این موضوعات باید چشم انداز جایزه ادبی جلال آل احمد باشد. زبان فارسی زبان هویت و زبان ایران، افغانستان و تاجیکستان است؛ جایزه ادبی جلال آل احمد به عنوان یک جایزه باید همه را دور هم جمع کند و افراد خانه نشین را دعوت به همکاری کند. جایزه ادبی جلال آل احمد را نباید صرفا ملی بدانیم بلکه باید ابعاد بین المللی آن را گسترش دهیم چرا که مرزهای ادبیات نباید بسته باشد بلکه ما به عنوان سفیران ادبیات باید مرزها را از میان برداریم. آثار برگزیده جایزه ادبی جلال آل احمد باید به زبان های دیگر ترجمه شوند. اگر گروه های پژوهشی تشکیل شود، می تواند به جریان نقد ادبی در جامعه کمک کند و در این زمینه به کارگاه های آموزشی نیاز داریم.[۷]

تیغ تیز و پرخاشگرانه‌ی عبید

طنز و طنزآفرینی هماره از جمله ژانرهای جذاب و بحث‌انگیز برای هجو و تسخر گفتمان‌های غالب و فرادستی جوامع محسوب بوده است. طنزآفرینی و طنازی‌های پرخاشگرانه‌ی عبید زاکانی علیه گفتمان فرادستی جامعه‌ی سده‌ی هشتم ایرانی پس از حمله مغول و حکومت ایلخانان در این میان برجستگی شاخص‌تری دارد. نگاهی گذرا به این عصر و دوره، از بسیاری از معایب و کج‌رفتاری‌های در سطوح مختلف جامعه خبر می‌دهد و طنز و ابزارهای طنزآفرینی بستری برای هجو و تسخر و گاه اصلاح این زشتی‌ها فراهم می‌آورد.

حال، اگر سه گفتمان سیاسی، اخلاقی و مذهبی را از جمله گفتمان‌های فرادستی تأثیرگذار در این سده محسوب کنیم، عبید لبه‌ی تیز و برنده‌ی زبان انتقادی، هجایی و پرخاشگرانه‌ی خود را بر این گفتمان‌ها می‌گشاید و برخی چهره‌های شاخص این سه گفتمان و از آن جمله زاهدان سالوس و ریاکار، کوته‌فکران و کوته‌نگران مستبد فرهنگی و اشراف‌زادگان معتقد به اخلاق مختار را از رهگذر شگردهای طنازانه‌ی خود و از جمله تجنیس، کنایه، وارونه‌گویی و نقیصه‌سازی از میان سایر شگردها، به باد انتقاد می‌گیرد و از اریکه قدرت به خاک ذلت می‌نشاند.[۸]

ابوالفضل حری در نوشتاری به ویژگی‌های ترجمه فریدون بدره‌ای درباره «هزارویک شب» پرداخته است:

در پی درگذشت فریدون بدره‌ای، زبان‌شناس، مترجم و نویسنده پیشکسوت، ابوالفضل حری، مترجم و استاد دانشگاه، در نوشتاری به ویژگی‌های ترجمه فریدون بدره‌ای درباره «هزار و یک شب» با عنوان «بدره‌ای و هزارویک‌ شب» پرداخته است. «مرحوم فریدون بدره‌ای دو کتاب درباره «هزارویک شب» را از دو نویسنده به فارسی برگردانده است. یکی، کتاب «هزارویک‌ شب در ادبیات و جامعه اسلامی» نوشته ریچارد جی. هوانسیان و جورج صباغ (هرمس، ۱۳۹۰)، و دیگری، «شیوه‌های داستان‌پردازی در هزارویک‌ شب» اثر دیوید پینالت (هرمس، ۱۳۸۹). چون در مقاله‌ای به کتاب پینالت پرداخته‌ام، در این‌جا، چند نکته را درباره ترجمه مرحوم بدره‌ای از آن مقاله یادآوری می‌کنم:

اول، مترجم کوشیده تا آنجا که ممکن است همه اجزای متن اصلی را به فارسی برگرداند و چیزی را از قلم نیندازد.

دوم، وقتی به متن اصلی کتاب مراجعه می‌کنیم، آن را متنی سهلِ ممتنع با جملات و ساختارهای نسبتاً پیچیده می‌بینیم و مترجم تلاش کرده با انتخاب واژگان و ساختارهای مناسب، ویژگی‌های متن اصلی را در ترجمه بازآفرینی کند.

سوم، یافتن زبانی متناسب در متن ترجمه از جمله دشواری‌های مترجم است. سبک پینالت در متن اصلی، سبکی دانشگاهی و فخیم است و این سبک، واژگان، نحو و اسلوب خاص خود را دارد. جملات معمولاً ساده نیستند و اسامی و مکان‌های تاریخی و واژگان فنی و تخصصی بر غرابت آن افزوده است. اگر بخواهیم جانب انصاف را گرفته باشیم، مرحوم بدره‌ای کوشیده از پس برگردان به فارسی این اسلوب برآید و در نگاهی کلی، لحن و سبک مترجم تا حدودی زیاد با سبک نویسنده همخوانی دارد.

چهارم، حقیقت این است که مترجم در تنظیم پانوشت‌ها و یکدستی ارجاع و استناد موفق عمل کرده (هرچند منابع انگلیسی به صورت کامل در ترجمه نیامده است) و عمده نمونه‌های نشانه‌گذاری‌ها را رعایت کرده است.

پنجم، از جمله امتیازات خاص این ترجمه یکی ارائه برابرهای داستان‌های مدنظر نویسنده بر اساس ترجمه عبداللطیف تسوجی است. در واقع، از آنجا که نسخه‌های در دسترس نویسنده متعدد بوده، ارائه این برابرها کار خواننده فارسی را برای یافتن اصل داستان بر اساس ترجمه طسوجی آسان‌یاب‌تر می‌کند. مزیت دوم این است که مترجم با ذکر کامل اسامی یا افزودن تاریخ هجری قمری در برابر تاریخ میلادی، کار خواننده فارسی را آسان‌تر کرده است.[۹]

نظر ابوالفضل حری دربارهٔ آثارش

کتاب «مطالعه قرآن به منزله اثری ادبی»

این کتاب در دو بخش تنظیم شده که بخش نخست شامل مجموعه مقالاتی از استنصر میر، قرآن‌پژوه پاکستانی و بخش دوم شامل مقالات عبدالرئوف است. در این کتاب از قرآن به منزله اثری با ویژگی‌های کلامی بحث می‌کنیم. در سیر بررسی قرآن به مثابه اثری ادبی، مراحلی همچون واژه‌گزینی، تصویرپردازی، همپایگی و تکرار صورت گرفته است. عبدالرئوف هم بیشتر قرآن را به‌عنوان هنر زبانی بررسی کرده و به مواردی همچون جابجایی، سازگاری، چینش عناصر متباین و زنجیرمندی مفهومی و بافتی در سطح خرد و کلان تاکید دارد. این کتاب شاید بتواند چشم‌اندازهایی را برای پژوهشگران و علاقه‌مندان مطالعات قرآنی باز کند. البته این دو قرآن‌پژوه در تحقیقات‌شان بیشتر تفاسیر اهل سنت را مدنظر قرار داده‌اند، از این‌رو در پانوشت‌های کتاب هرجا که لازم بوده به منابع شیعه از جمله «پرتوی از قرآن» علامه طباطبایی اشاره کرده‌ام. از بدو نزول قرآن، حدود ۲۰۰ کتاب‌ شاخص درباره بلاغت قرآن نوشته شده، اما یک کتاب هم درباره قصه‌های قرآن وجود ندارد. البته در کتاب‌‌های تفسیری در شأن نزول آیات به داستان‌های قرآنی اشاره شده مانند «تفسیر المیزان» ولی کتابی مستقل که قصه‌های قرآن را بررسی کرده باشد، ندیده‌ام. در فرآیند مطالعاتی به‌نظرم رسید که قصه‌های قرآن مهجور واقع شده‌اند. تا سده بیستم کتاب خاصی در این زمینه وجود نداشت. کتاب مشهور احمد خلف‌الله در مصر، نخستین کتابی است که پیش از دهه ۱۹۵۰ نوشته شده است. در بین غربی‌ها هم در آن دوران نگاه به قرآن وجود داشت، از جمله در کتاب ریچارد بل که با ترجمه بهاءالدین خرمشاهی منتشر شده، فصلی درباره قصه‌های قرآن وجود دارد. هوروفیتز، مستشرق آلمانی هم در فصل نخست کتاب «مباحث قرآنی» به قصص قرآنی اشاره می‌کند.[۲]

آثار و کتابشناسی

تألیف

ترجمه

تعدادی از مقالات

  • آسیب شناسی سرفصل مصوب گرایش ادبیات روایی در مقطع کارشناسی ارشد در پرتو مطالعات برنامه ریزی آموزشی، منبع: ادبیات پارسی معاصر سال نهم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۲۶).
  • نقش ادبیات داستانی ترجمه شده در نظامگان ادبی فارسی، منبع: ویژه نامه نامه فرهنگستان (ادبیات تطبیقی) سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲ (پیاپی ۱۸)
  • بررسی سبک زندگی ایمانی در پرتو قرائت مضمونی و ساختاری سوره حجرات مبتنی بر معناشناسی ایمان و کفر، منبع: آموزه های قرآنی بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۹.
  • سخت ترجمه پذیری اسماءالحسنی با تکیه بر الگوهای رایج در ترجمه انگلیسی اسامی خاص، منبع: مطالعات ترجمه قرآن و حدیث دوره ششم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۱۱.
  • جایگاه اقتباس ماتیو آرنولد از داستان رستم و سهراب شاهنامه در نظامگان ادبی عصر ویکتوریا، منبع: نقد ادبی سال دوازدهم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۴۷.
  • نقد و تحلیل کتاب روایت پژوهی درزمانی: سنجش روش های قصه گویی و داستان نویسی در فارسی، منبع: پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۷ شماره ۲.
  • بررسی شکلی و محتوایی کتاب روایت پژوهی داستان های عامیانه ایرانی، منبع: نقد ادبی سال یازدهم بهار ۱۳۹۷ شماره ۴۱.
  • الگوی نقش معرف کارکرد در قصه های عامیانه طنزآمیز ایرانی، منبع: فرهنگ و ادبیات عامه سال ششم خرداد و تیر ۱۳۹۷ شماره ۲۰.
  • سنخ شناسی و بررسی الگوهای ساختاری تیپ ابلهان در قصه های عامیانه طنزآمیز ایرانی، منبع: کهن نامه ادب پارسی سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲ (پیاپی ۲۷).
  • کاربست نظریه معنایی انگاره- بنیاد در طنزهای اقلیمیِ رساله دلگشا، منبع: جستارهای زبانی دوره نهم خرداد و تیر ۱۳۹۷ شماره ۲ (پیاپی ۴۴).
  • بررسی وصایت مندی در خطبة غدیر از دیدگاه الگوی تحلیل گفتمان نورمن فرکلاف، منبع: مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی سال دوم تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲ (پیایی ۶).
  • نقد برگردان فارسی کتاب داستان پسامدرنیستی ازمنظر رویکرد ارزیابی کیفیت ترجمه، منبع: پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال هفدهم دی ۱۳۹۶ شماره ۷ (پیاپی ۵۰).
  • مناسبات درونی و بینا آیه ایدر سه سوره سوگند دار قرآن (نازعات، مرسلات، ذاریات)، منبع: حسنا تابستان ۱۳۹۱ شماره ۱۳.
  • به سوی تعریف، تحدید و تعیین الگوی ارتباط وحیانی در پرتو سه دیدگاه رایج ناظر به وحی، منبع: علوم قرآن و حدیث سال چهل و چهارم پاییز و زمستان ۱۳۹۱ شماره ۸۹.
  • بررسی شگرد قرآنی التفات در پرتو ساختار اطلاعات گفتمان، منبع: پژوهش های زبان و ادبیات تطبیقی دوره دوم زمستان ۱۳۹۰ شماره ۴.
  • سبک در ترجمه: راهکارهای فردی صالح حسینی از رهگذر همگانی های ترجمه در ترجمه خشم و هیاهو، منبع: پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۱۶ تابستان ۱۳۹۰ شماره ۲.
  • سازکارهای زبانی شوخ طبعی: جناس و ابهام/ ایهام، منبع: پژوهش های زبان و ادبیات تطبیقی دوره دوم تابستان ۱۳۹۰ شماره ۲.
  • وجوه بازنمایی گفتمان روایی: جریان سیال ذهن و تکگویی درونی، منبع: پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره شانزدهم بهار ۱۳۹۰ شماره ۶۱.
  • مناسبات زبانی و یا زنجیرمندی خرد و کلان در قصص قرآنی (با نگاهی به داستان یونس (ع))، منبع: پژوهش های زبان و ادبیات تطبیقی سال اول زمستان ۱۳۸۹ شماره ۴.
  • همبستگی سطوح روایت و فراکارکردهای هلیدی در داستان «حسنک وزیر»، منبع: ادب پژوهی گیلان سال چهارم تابستان ۱۳۸۹ شماره ۱۲.
  • مؤلفه‌های زمان و مکان روایی در قصص قرآنی، منبع: ادب پژوهی بهار و تابستان ۱۳۸۸ شماره ۷ و ۸.
  • همبستگی میان بازنمایی وجوه رنگارنگ گفتار و اندیشه با تمرکز بر سخن غیرمستقیم آزاد، منبع: نقد ادبی پاییز ۱۳۸۸ شماره ۷.
  • صوت، روح و جنسیت در سوره «قدر»، منبع: ترجمان وحی ۱۳۸۸ شماره ۲۵.
  • مشابهت بلاغت قرآنی با بلاغت غربی، منبع: علوم قرآن و حدیث سال چهل و یکم زمستان ۱۳۸۸ شماره ۸۳.
  • خاستگاه هنر در دین: نمایش قرآنی داستان حضرت یوسف زبان طبیعت مدارانه یا ساختگی، نویسنده: آ. جونز مترجم: ابوالفضل حری، منبع: زیباشناخت زمستان ۱۳۸۸ شماره ۲۱.
  • مسئله الهیات و زیباشناسی، نویسنده: ریچارد ویلادسائو مترجم: ابوالفضل حری، منبع: کتاب ماه فلسفه سال دوم خرداد ۱۳۸۸ شماره ۲۱.
  • سنخ شناسی و وجوه تمایز قصص قرآنی، منبع: پژوهش زبان و ادبیات فارسی ۱۳۸۸ شماره ۱۵.
  • روایت شناسی در سنت نقد انگلیسی - آمریکایی: معرفی کتاب داستان و متن اثر سیمور چتمن (1978)، منبع: نقد ادبی زمستان ۱۳۸۸ شماره ۸.
  • سنخ شناسی و وجوه تمایز قصص قرآنی، منبع: پژوهش زبان و ادبیات فارسی ۱۳۸۸ شماره ۱۵.
  • کارکرد کهن الگو ها در شعر کلاسیک و معاصر فارسی در پرتو رویکرد ساختاری به اشعار شاملو، منبع: ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی ۱۳۸۸ شماره ۱۵.
  • فنون و صنایع ادبی در قرآن، منبع: پژوهشهای قرآنی ۱۳۸۸ شماره ۵۹ و ۶۰ ویژه نامه قران و فلسفه تربیت.
  • حضور مترجم در متن روایی، منبع: پژوهش زبان های خارجی ۱۳۸۷ شماره ۴۶.
  • احسن القصص: رویکرد روایت شناختی به قصص قرآنی، منبع: نقد ادبی سال اول تابستان ۱۳۸۷ شماره ۲.
  • نمایش دینی و نقش تماشاگر، منبع: تئاتر ۱۳۸۷ شماره ۴۱.
  • سبک شناسی قرآن، نویسنده: حسین عبدالرئوف مترجم: ابوالفضل حری، منبع: زیباشناخت ۱۳۸۷ شماره ۱۸.
  • زنجیره مندی مفهومی و بافتی در گفتمان قرآنی، نویسنده: حسین عبدالرئوف مترجم: ابوالفضل حری، منبع: زیباشناخت ۱۳۸۷ شماره ۱۹.
  • بازآفرینی سجع در ترجمه های انگلیسی قرآن، منبع: ترجمان وحی ۱۳۸۷ شماره ۲۴.
  • افسون صوت و معنا در دعای آغازین سال نو به منزلة اثری ادبی، منبع: پژوهش زبان های خارجی ۱۳۸۷ شماره ۴۳.
  • درآمدی بر رویکرد روایت شناختی به داستان روایی با نگاهی به رمان آیینه های دردار هوشنگ گلشیری، منبع: دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز ۱۳۸۷ شماره ۲۰۸.
  • پراپ ، پیشگام نظریه روایت ؛ سه دیدگاه با نگاهی به داستان « اولین » اثر جویس، مترجم: ابوالفضل حری، منبع: کتاب ماه ادبیات سال دوم دی ۱۳۸۷ شماره ۲۱.
  • ویژگی ها و مولفه های زبانی قرآن کریم، نویسنده: مستنصر میر مترجم: ابوالفضل حری، منبع: زیباشناخت ۱۳۸۶ شماره ۱۶.
  • اشعار پر آب چشم ( ژانر مرثیه ، شکل و محتوای کربلانامه محتشم کاشانی )، نویسنده: کارن جی رافل مترجم: ابوالفضل حری، منبع: کتاب ماه ادبیات سال اول بهمن ۱۳۸۶ شماره ۱۰.
  • سازگان زبان شناختی قرآن، نویسنده: حسین عبدالرئوف مترجم: ابوالفضل حری، منبع: زیباشناخت ۱۳۸۶ شماره ۱۷.
  • سخت ترجمه پذیری کتاب المبین به منزله اثر ادبی، منبع: مطالعات ترجمه بهار۱۳۸۶ شماره ۱۷.
  • مبانی نظری روایت شناسی و ترجمه متون روایی، منبع: مطالعات ترجمه تابستان ۱۳۸۶ شماره ۱۸.
  • در مقابل کانونی شدگی، منبع: کتاب ماه ادبیات و فلسفه اردیبهشت و خرداد و تیر ۱۳۸۵ شماره ۱۰۳ و ۱۰۴ و ۱۰۵.
  • تصویر و تصویرپردازی و انسجام ساختاری متن در پرتو قرائت تنگاتنگ سوره والعادیات، منبع: فصلنامه هنر ۱۳۸۵ شماره ۷۰.
  • وهمناک‌ در ادبیات‌ کهن‌ ایران‌، منبع: پژوهش زبان های خارجی ۱۳۸۵ شماره ۳۴.
  • دو دیدگاه: زاویه دید در مقابل کانونی شدگی، منبع: ادبیات داستانی دی ۱۳۸۵ شماره ۱۰۵.
  • روایت های کودکان، نویسنده: مایکل جی تولان مترجم: ابوالفضل حری، منبع: پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان۱۳۸۵ شماره۴۵و۴۶.[۱۰]

معرفی تعدادی از آثار

دربارهٔ طنز

این کتاب درباره طنز رویکردهای نوین به طنز و شوخ‌طبعی را بررسی می‌کند. این کتاب را انتشارات سوره مهر منتشر کرده است. با اينكه مقوله طنز و طنز پردازي در ايران پيشينه ای كهن دارد و آثار اوليه در اين باره به ادبيات پيش از اسلام برمی‌گردد، و كم نيستند شاعران و طنز پردازانی كه در گستره تاريخ اين مرز و بوم آثار طنز فراوان پديد آورده‌اند و كم نبوده‌اند پژوهشگرانی كه درباره اين آثار به مباحث نقادانه بسياری دامن زده اند، رويكردهای نوين زبان شناختی و ادبی كم‌تر و شايد اصلأ به آثار طنز اعمال نشده است؛ به ديگر سخن، مقوله طنز هنوز از تيررس رويكردهای نوين زبان شناختی و البته نقد و نظريه ادبی، به دور مانده است و چندان كه شايسته است در اين خصوص كار “جدی” به ديده نيامده است. پس از مقدمه‌ای كوتاه كه درآمدی بر واژگان طنز است، نگارنده برای ادای احترام به بزرگاني كه واژگان عمومی و اختصاصی طنز را فهرست كرده‌اند، واژگان معرف خنده را در سه فرهنگ دهخدا، معين، عميد و فرهنگ فارسی- انگليسی حييم جستجو و عينا استخراج كرده است.[۱۱]

YesYبخشی از کتاب درباره طنز

رمانس، تیپ های فوق انسانی را در جهانی آرمانی بر ما عرضه میكند. هزل، موجودات عجیب و غریب فرو انسانی گرفتار در آشوب را ارائه می دهد. تراژدی، چهره های قهرمان را در جهانی عرضه میكند كه به قهرمانی آنها معنا می بخشد. در داستان پیكارسك، شخصیت های اصلی، جهانی را تاب می آورند كه آشوب حاكم بر آن فراتر از حد طاقت انسان معمولی است. در داستان احساساتی، شخصیت ها فضایلی غیر قهرمانانه دارند كه خوب است خود ما سودای آنها را در سر بپرورانیم. در كمدی، اشخاص، ضعف های انسانی دارند؛ ضعف هایی كه ما نیز بدمان نمی آید آنها را از خود برانیم. البته در این دسته بندی، روی صحبت ما ابتدا با كمدی و آن گاه با زیر شاخه های کمدی از جمله هزل، هجو و طنز است. اولین بار ارسطو است كه تفاوت میان تراژدی و كمدی را بیان می كند. او (ارسطو، بوطیقا، ترجمة زرین كوب، ص. ۱۲۰)كمدی را نقطه مقابل تراژدی قرار می دهد. كمدی تقلیدی است از اطوار و اخلاق زشت نه این كه تقلید بدترین صفات انسان باشد، بلكه فقط تقلید اطوار شرم آور است.
اولین نكته ای كه از بررسی سطحی واژگان طنز خصوصأ در فرهنگ های سنتی فارسی حاصل می آید این است كه تعاریف بسیاری از واژگان شبیه هم بوده و مرز مشترك میان آنها طولانی است. نكته دوم این كه، بررسی تمایز میان واژگان، بیش تر در سطح واژه و جمله مطرح شده است و هیچ یك از فرهنگ های سنتی، واژگان معرف خنده را در سطح متن یا ژانر ادبی بررسی نكرده اند. به دیگر سخن، مشكل وقتی جدی تر می شود كه بخواهیم خیل متون مطایبه آمیز- مثلأ آثار عبید یا حكایات ملانصرالدین- را ذیل واژگانی مثل طنز، هجو، هزل، طنز پرخاشگر، كنایه،ریشخند و ... قرار دهیم. در واقع، بر اساس این فرهنگ ها هیچ گونه معیاری كارساز برای تمییز متون مختلف مطایبه آمیز به دست نمی دهند. نكته سوم؛ فرهنگ های جدید برای هر یك از واژگان اصلی طنز در زبان انگلیسی، چندین برابر پیشنهاد كرده اند و همین چند معادلی كار بررسی دقیق تر را با دشواری روبرو كرده است، چرا كه اولأ هر یك از برابرها خود در فرهنگ های زبان فارسی، معناهای متعدد دارند كه گاه با یكدیگر نیز از سر ناسازگاری بیرون می آیند. در ثانی، وقتی واژگان معرف خنده را در فرهنگ های توصیفی انگلیسی بررسی می كنیم، به مواردی بر می خوریم كه چندان با معانی برابرهای پیشنهادی سازگاری ندارند. شاید عمده دلیل این امر نیز این است كه هنوز هیچ فرهنگی در زبان فارسی پدید نیامده است كه واژگان طنز و طنزپردازی را بر اساس ویژگی های واژگانی و زبان شناختی آنها مورد امعان نظر قرار دهد، چنان كه در زبان انگلیسی این كار انجام شده است.

کلک خیال‌انگیز: بوطیقای ادبیات وهمناک، کرامات و معجزات

این کتاب شامل دو بخش اصلی نظریه و عمل است. در بخش نظریه، دربارۀ مبانی ژانر فانتاستیک/ وهمناک در حوزه‌های مختلف از جمله فلسفه، روانکاوی و البته ادبیات بحث می‌شود. سپس کاربرد فانتاستیک در حوزۀ روانکاوی و در آثار ینتش، لاکان، سیکسوا و در مقالۀ «شگرف» بررسی می‌شود و همچنین تعبیر روانکاوانۀ فروید از داستان «مرد شنی» اثر هوفمان نیز ارزیابی می‌شود. در پایان به ‌تفصیل رویکرد ساختاری وهمناک که تودوروف طرح کرده است، بررسی می‌شود و ژانر وهمناک به شگرف، شگفت و تمثیل و انواع فرعی‌تر تقسیم می‌شود.

در بخش عمل، اصول فانتاستیک در گزیدۀ آثار ادبیات فارسی بررسی می‌شود. نخست برخی از حکایات باب‌های ششم تا دهم کتاب فرج بعد از شدت تحلیل می‌شود و در ادامه پیشنهاد داده می‌شود در بررسی این نوع داستان‌ها به‌جای فانتاستیک، از واژۀ «کرامات» استفاده شود. پس از آن داستان‌های هفت‌پیکر نظامی، گزیده‌ای از قصه‌های هزارویک‌شب و برخی از حکایات کتاب عجایب هند رامهرمزی با توجه به رویکرد ساختاری تودوروف به فانتاستیک بررسی می‌شود. بخش دوم کتاب با تلقی داستان‌های سورۀ کهف به‌منزلۀ نوعی ادبیات «عجیب» یا «معجزات» به پایان می‌آید.

ادبیات به دو گونۀ کلی محاکاتی و غیر محاکاتی تقسیم می‌شود. ادبیات محاکاتی از واقعیت عینی و مصداق‌پذیر تقلید می‌کند و ادبیات غیرمحاکاتی واقعیت عینی و مصداق‌پذیر را تغییر می‌دهد. ژانر فانتزی گونه‌ای از ادبیات غیرمحاکاتی است که پا را از حدود و ثغور ادبیات واقع‌گرا فراتر گذاشته و به مرزهای خیال و وهم وارد می‌شود. از این‌رو هر گونۀ ادبی که مرزهای واقعیت عینی را درنوردد و به اقلیم اوهام و خیال وارد شود، فانتزی خواهد بود. به دیگر سخن هر جا که واقعیت، خیال شود و خیال، رنگ و بوی واقعیت پذیرد، با ادبیات محاکاتی سروکار داریم. این نوع ادبیات به یک یا چند گونه محدود نمی‌شود و از کم‌رنگ‌ترین ادبیات غیرمحاکاتی تا پررنگ‌ترین ادبیات غیرمحاکاتی طیف‌بندی می‌شود. کم‌رنگ‌ترین به ادبیات محاکاتی تنه می‌زند و پررنگ‌ترین با ادبیات محاکاتی وجه مع‌الفارق پیدا می‌کند. ادبیات وهمناک / فانتاستیک نیز زیرگونه‌ای از ادبیات غیرمحاکاتی است که در این کتاب به آن پرداخته می‌شود.

زمینۀ اصلی بحث پرداختن به قلمرو فانتاستیک / و همناک به منزلۀ ژانری ادبی ـ به تعبیر تودوروف ـ و حوزه‌های فرعی مرتبط با آن یعنی شگرف و شگفت و تعیین میزان کارآمدی این ژانرها در ژانربندی یا تعیین نوع ادبی برخی از آثار نظم و نثر فارسی از جمله برخی حکایت‌های اخلاقی فرج بعد از شدت، خمسه نظامی، هزار و یک شب و برخ از داستان‌های قرآنی است. ابتدا به معیارهای تعیین نوع آثار ادبی اشاره شد و سپس از تبار و تعریف ژانر و همناک ذکر به میان آمد. آنگاه از وهمناک در روانکاوی سخن رانده شد و به نظریه‌ها و دیدگاه‌ها رایج از جمله ینتش، فروید و دیگران اشاره شد. سپس از وهمناک در ادبیات ذکر به میان آورده و از میان نظریه‌های رایج به دیدگاه ساختارگرایانۀ تودوروف دربارۀ وهمناک اشاره گردید. به نظر می‌آید دسته‌بند تودوروف و نموداری که او از وهمناک ارائه می‌دهد با اندکی اصلاحات و افزودن یکی دو مؤلفه بدان می‌تواند در ژانربندی آثار نظم و نثر فارسی کارآمد عمل کند. دستکاری نمودار تودوروف از این رو ضروری به نظر می‌‌رسد که به جز آنکه منتقدان بسیاری از مغرب زمین بر آن اصلاحیه وارد کرده‌اند، قرار است بر داستان‌هایی و به ویژه داستان‌های فرج بعد از شدت و قصص قرآنی اعمال شود که جزو حکایت‌های مذهبی و دین شناختی‌اند. در این حکایت‌ها، دستی از سر آستین غیب بیرون می‌آید و گره از مشکل اشخاص داستان برمی‌گشاید. از این رو، این‌گونه حکایت‌ها را در ژانر کرامات نیز قرار داده شد.

با این اوصاف، یافته‌های زیر دور از ذهن نتواند بود:

  • رویکرد ساختاری به ژانر وهمناک این امکان را می‌دهد که بتواند معیار و الگویی جامع‌تر برای تعیین نوع برخی از گونه‌های ادبی، از جمله برخی آثار کهن و معاصر نظم و نثر فارسی ارائه کند.
  • آثار کهن و معاصر نظم و نثر فارسی این قابلیت را دارند که از دیدگاه نحله‌ها و رویکردهای جدید نقد و نظریه ادبیات بررسی، تحلیل و ارزیابی شوند.
  • عجایب نامه‌نویسی که گونه‌ای ادبیات نوشتاری ایران است و نوعی ادبیات علمی محسوب می‌شود، با آنچه ژانر وهمناک نامیده می‌شود وجه فارق دارد و لازم است در بررسی‌های انتقادی و تحلیلی به این مهم توجه شود.
  • بررسی ادبیات وهمناک ایرانی به منزلۀ ژانر یا گونه‌ای ادب نشان می‌دهد که هنوز گونه‌ها یا انواع کمتر شناخته شده‌ای از آثار ادبی فارسی حی و حاضرند که از تیررس رویکردهای انتقادی به دور مانده‌اند و بر پژوهشگران است که این گونه‌ها را از محاق تاریکی بیرون آورند. از آن جمله است خیل بی‌شمار گونه‌های ادبی که عمدتاً در ادبیات عامیانه یافت می‌شوند؛ مانند تذکره‌ نامه‌ها، مناقب‌خوانی‌ها، پرده‌خوانی‌ها، متل‌ها و شوقات‌های محلی و غیره.
  • رویکرد ساختاری تودوروف به وهمناک بنابر محدودیت‌های روش‌شناختی که با آن روبه‌روست، نمی‌تواند تمام جنبه‌های ادبیات وهمناک ایرانی و به ویژه ادبیات داستانی دین‌شناختی مانند قصص قرآنی را دربرگیرد. در این باره، لازم است این روکرد و الگوهای آن حک و اصلاح شده و مؤلفه و یا مؤلفه‌هایی بدان افزوده و یا از آن کم شود.
  • از جمله مهم‌ترین یافته‌ها این است که در بررس برخی آثار دین‌شناختی مانند حکایت‌های کتاب فرج بعد از شدت و به ویژه قصص قرآنی، ژانر وهمناک بدان گونه که غربیان نظریه‌‌پردازی کرده‌اند افاده معنا نمی‌کند و بهتر است آن را با ژانر کرامات و یا معجزات که ریشه در سنت مسیحی ـ اسلامی دارد، جایگزین کرده و نمودارهای تودوروف را بر همین اساس حک و اصلاح کنیم.

فهرست مطالب کتاب بدین ترتیب است:

YesY کلیات

  • بخش اول: نظریه
  • فصل اول: نظریۀ انواع ادبی
  • فصل دوم: فانتزی و فانتاستیک
  • فصل سوم: شگرف در روانکاوی و ادبیات
  • فصل چهارم: رویکرد ساختاری به وهمناک
  • بخش دوم: عمل
  • فصل پنجم: بوطیقای ادبیات وهمناک، معجزات و کرامات در عمل
  • فصل ششم: جمع‌بندی

YesY پیوست‌ها:

  • پیوست اول: خلاصۀ برخی حکایات کتاب فرج بعد از شدت
  • پیوست دوم: برگزیدۀ حکایات کتاب عجایب هند
  • منابع کلی دربارۀ فانتزی[۱۲]

مطالعهٔ قرآن به منزلهٔ اثری ادبی

کتاب مذکور شامل مقاله هایی است که نگارندگان در دو دهه اخیر در باب مطالعات قرآنی از پس عینک مسائل ادبی و البته زبان شناختی نوشته اند. غالب مقاله های مزبور قرآن را به عنوان متنی ادبی بررسی کرده اند و نویسندگان قرآن را در مقام اعجازی زبانی پذیرفته اند؛ لذا با قبول عدم امکان تقلید پذیری قرآن در پی بیان ویژگی های ادبی و زیبایی شناسی قرآن هستند. نگارندگان در مقاله ی نخست به برخی از جنبه های ادبی قرآن نظیر واژه گزینی، تصویر و تصویر پردازی، ایهام و کنایه و جز آن می پردازند. در مقاله ی دوم، قرآن را به عنوان کتابی مبین تحلیل می کند و به ویژگی هایی همچون استعاره و تمثیل و تشبیه و سایر وجوه ادبی قرآن اشاره می کنند. در مقاله ی سوم با در نظر گرفتن سوره به عنوان کلیتی منسجم، بحث مزبور را در چهار بخش دنبال می کنند. در مقاله ی چهارم به مۆلفه شوخ طبعی در قرآن می پردازند و برخی پاره های طنز در قرآن را بیان می کنند؛ و در مقاله پنجم نقش دیالوگ در قرآن را بررسی می کند.این کتاب در ده بخش تنظیم شده که عناوینی چون «قرآن به منزله ی اثری ادبی»، «ویژگی های و مۆلفه های زبانی قرآن کریم»، «سوره به منزله ی کلیت»، «طنز و شوخ طبعی در قرآن»، «گفتگو در قرآن»، «کنایه در قرآن»، «فنون و صنایع ادبی در قرآن»، «سازگان زبان شناختی قرآن»، «زنجیرمندی مفهومی و بافتی در گفتمان قرآنی» و «در باب تنوع سبک شناختی در ژانر قرآنی» را در برمی گیرد.[۱۳]

روایت داستانی: بوطیقای معاصر

این کتاب اثر شلومیت ریمون کنان و ترجمه‌ی ابوالفضل حری است. افراد در طول زندگی با روایت‌های گوناگونی روبه‌رو می‌شوند. برخی عاشق گزارش‌های خبری و تحقیقی روزنامه‌ها، مجلات یا رادیو ‌و ‌تلویزیون‌های خبری هستند، بعضی‌ها روایت‌های داستانی، رمان‌های تاریخی، ناداستان‌ها، زندگی‌نامه‌ها و … مجذوبشان می‌کند. عده‌ای هم در روایت تئاتر، پانتومیم، فیلم سینمایی و کمیک استریپ غرق می‌شوند. کتاب روایت داستانی: بوطیقای معاصر، به یکی از گونه‌های روایت می‌پردازد که روایت داستانی، به شکل داستان و رمان نام دارد.

در این کتاب، پرسش‌هایی درباره‌ی چگونگی تبدیل شعر طنز، گزارش خبری و… به روایت داستانی مطرح می‌شود. همچنین به بوطیقا ـ مطالعه‌ی نظام‌مند ادبیات به منزله‌ی ادبیات ـ و پرسش‌هایی از قبیل: هنر زبانی چیست؟ انواع و اقسام ادبیات کدام است؟ ماهیت ژانر یا گرایش ادبی چیست؟ داستان چگونه خلق می‌شود؟ جنبه‌های خاص آثار ادبی کدام‌اند و چگونه ساخته می‌شوند؟ و… پرداخته می‌شود. نویسنده به روایت‌های کلامی غیرادبی مثل شایعات، استشهاد‌نامه‌ی حقوقی، گزارش‌های خبری، کتاب‌های تاریخی، زندگی‌نامه، نامه‌های شخصی و… نظر ندارد. او باور دارد وضعیت داستانی رخدادها موضوعی کاربرد‌شناختی است. می‌توان استدلال کرد که کتاب‌های تاریخی، زندگی‌نامه و گزارش‌های خبری همان‌قدر داستانی هستند که آن‌چه به معنای واقعی کلمه داستانی شمرده می‌شود.

این اثر برای هنرمندان، منتقدان، نویسندگان، فیلم‌نامه‌نویسان، نمایشنامه‌نویسان و کتاب‌خوان‌های حرفه‌ای مناسب است. آن‌ها پس از مطالعه‌ی فصول ده‌گانه‌ی کتاب ـ درآمد، داستان: رخدادها، داستان: اشخاص، متن: زمان، متن: شخصیت‌پردازی، متن: کانون‌شدگی، روایتگری: سطوح ‌و ‌صداها، روایت‌گری: بازنمایی گفتار، متن و قرائت متن و فرجام سخن ـ می‌توانند از دیدگاهی تازه و متفاوت رمان‌ و داستان‌ها را نقد و بررسی کنند.[۱۴]

جستارهایی در باب نظریه روایت و روایت‌شناسی

این کتاب دربردارنده هفت مقاله ترجمه ای و سه مقاله تألیفی است، با هدف ارائه منسجم و هدفمند مهم ترین جنبه های نظریه [عمومی] روایت و ارائه تحلیل های روایی مناسبی از متون فارسی برای استفاده هرچه بهتر فارسی زبانان علاقمند به این حوزه ترجمه و تألیف شده است. در نوشتار حاضر به ارزیابی جنبه های مختلفی از این متن پرداخته ایم و با تکیه بر شواهد فراوان نشان دادیم که این کتاب از جنبه های مختلف کیفیت معادل گزینی و ترجمه؛ مسائل زبانی، ابعاد صوری، مستندسازی و همچنین کیفیت مقالات تألیفی ایراد و خطاهای زیادی دارد و چنان چه به لحاظ صوری و محتوایی نظم ونسق و انسجام بیابد و با افزودن مقالات ترجمه ای دیگر و مقالات تألیفی سنجیده تر تجدید چاپ شود، ممکن است بتواند برخی نیازهای مخاطبان عام روایت شناسی را برطرف کند و یا به عنوان منبعی کمک درسی مورد استفاده قرار گیرد.[۱۵]

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ «ابوالفضل حری - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد». 
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ «حری: ویژگی‌های روایت در قرآن، فقط خاص خود قرآن است». 
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ «روایت‌شناسی قصص قرآنی / دکتر ابوالفضل حری». 
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ «ما فارسی‌دان نیستیم، فارسی‌خوان هستیم». 
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ «ترجمه متون ادبی دو نوازی مترجم و نویسنده است/نقد ترجمه را آموزش دهیم». 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ ۶٫۶ «در جایگاه خیال، عقل نباید چون و چرایی کند». 
  7. «افزایش کیفی تولید کتاب، کیفیت سایر بخش‌های فرهنگی را ارتقا می‌دهد - ایرنا». 
  8. «تیغ تیز و پرخاشگرانه‌ی عبید». 
  9. «بدره‌ای و «هزارویک‌ شب»». 
  10. «ابوالفضل حری». 
  11. «دانلود و خرید PDF کتاب درباره طنز». 
  12. «کتابخانه تخصصی ادبیات». 
  13. «کتاب مطالعه ی قرآن به منزله ی اثری ادبی اثر مجموعه ی نویسندگان». 
  14. «خرید «روایت داستانی: بوطیقای معاصر» شلومیت ریمون کنان». 
  15. «نقدی بر کتاب جستارهایی درباب نظریة روایت و روایت شناسی».