سارا عرفانی
سارا عرفانی | |
---|---|
زمینهٔ کاری | نویسنده |
زادروز | ۱۳۶۱ تهران |
ملیت | ایرانی |
همسر(ها) | محمدرضا موذنزاده |
فرزندان | مطهره، کوثر |
دانشگاه | دانشگاه شاهد |
سارا عرفانی، نویسنده و مدرس داستاننویسی است.[۱]
سارا عرفانی متولد تهران و فارغالتحصیل کارشناسی الهیات، گرایش فلسفه اسلامی دانشگاه شاهد است. او تاکنون مسئولیتها و مشغولیتهای متفاوتی در حوزه داستاننویسی داشته که «دبیری برگزاری جلسات داستانخوانی سرای اهل قلم»، «مسئولیت کارگاه و سرویس داستاننویسی سایت لوح»، «سردبیری اولین جایزه ادبی داستان لوح»، «دبیری جشنواره داستان کوتاه کوتاه هفتسین»، «دبیری جشنواره داستان کوتاه کوتاه روح خدا»، «دبیری اشکواره داستانهای کوتاه کوتاه عاشورایی»، «سردبیری سایت مادر بانو»، «کارشناسی کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی»، «کارشناسی کتاب انتشارات سوره مهر» و... از جمله آنها است.[۱]
عرفانی در داستانهایش اعتقادی به خطکشیهای جنسیتی و زنانه نداشته است، فعالیت جدی او در عرصه نویسندگی با «لبخند مسیح» نمایان شد، اثری که توانست رتبه اول جشنواره سراسری بانوی فرهنگ در سال ۸۵ را از آن او کند. «پنجشنبه فیروزهای» دیگر اثر این نویسنده بود که توانست تحسین منتقدان را برای وی به ارمغان بیاورد، اثری که جایزه شهید غنیپور آن را در سال ۹۴ به عنوان اثر برگزیده معرفی کرد. بسیاری پنجشنبه فیروزهای را نقطه عطف کارنامه کاری این نویسنده میدانند. عرفانی نویسندهای بیحاشیه است که میداند از دنیای نویسندگی چه میخواهد. او در زوایای پنهان تاریخ دینی و مذهبی به دنبال راهکاری برای جل مسائل اجتماعی امروز بشر است، آخرین کتاب او، «دختر ماه» رمانی است بر مبنای زندگی حضرت معصومه(ص) است.[۲]
سارا عرفانی، کارشناس کتاب است؛ دورهای با وزارت ارشاد هم کار میکرد و دورهای هم با سوره مهر. جلسات داستانخوانی هم برگزار میکند و مقوله داستان و کتاب برایش اهمیت دارد. تاکنون چند کتاب درباره شهیدان هم نوشته است. در رماننویسی بیشتر سراغ آدمها و فضاهایی میرود که برایش آشناست و خودش یا اطرافیانش تجربهای در آن زمینه داشتهاند. دوست دارد درباره مسائل پیرامون زنان و دختران جوان بنویسد. شاید به همین دلیل است که از رمانهای پنجشنبه فیروزهای و «هدیه ولنتاین» او استقبال شده است. او طوری مینویسد که خواننده با داستانش همذاتپنداری کند و فضای قصه و دیالوگها و شخصیتپردازی را باور کند.[۳]
آیینهای از سارا عرفانی
سبک زندگی ایرانیاسلامی
سبک زندگی و تفکرش کاملاً منطبق با الگوی اسلامیایرانی است. مادرش مدرس حوزه و پدرش کارمند است. در خانوادهای با سه فرزند بزرگ شده و بچه دوم است. عرفانی از پدر و مادرش زیاد آموخته البته نه به شکل مستقیم. والدینش از بچگی برایش کتاب داستان خریدهاند و او با این داستانها بزرگ شده تا اینکه داستانی میخواند درباره فلسفه ملاصدرا و از همان جاست که عاشق فلسفه میشود و به دانشگاه میرود و درس فلسفه میخواند.[۳]
همسر کافهدار
شوهرش مهندس آی تی است و مدتهای زیادی برای گوشیهای تلفنهمراه نرمافزار طراحی میکرده اما مدتی است به شغل کافهداری روی آورده در کنار مهندسی آی تی. سارا هم گاهی به کافه میرود و به همسرش کمک میکند. هر چند خودش میگوید فضای کافه، مکان مناسبی است برای رصد آدمها و نوشتن داستان.[۳]
اولویتهای زندگی
همسر و بچههایش اولویت زندگیاش هستند. میگوید: خانوادهام را به کار بیرون از خانه ترجیح میدهم. نوشتن رمان پنجشنبه فیروزهای پنج سال طول کشید، وقتی نوشتن این رمان را شروع کردم یک دختر داشتم که رسیدگی به او برایم اولویت داشت. بعد برای دومین بار مادر شدم و بهجای اینکه تمرکزم را به نوشتن معطوف کنم بخش زیادی از وقتم را به دخترهایم اختصاص دادم. به همین دلیل نوشتن رمانی که باید یکسال طول بکشد، پنج سال طول کشید، اما از این بابت اصلاً ناراحت نیستم چون من کار واجبتری از نوشتن دارم و آن مادر و همسر بودن است.[۳]
مقید به خانواده
عرفانی مقید به خانواده است و تا حالا از خانه و خانوادهاش برای کار به اصطلاح نزده، اما این باعث نشده استقلال فردی نداشته باشد. میگوید: حدود ده کتاب نوشتهام که اگر همراهی و حمایت همسرم نبود، نمیتوانستم نوشتن را ادامه بدهم. وقتی زن و شوهر مکمل هم هستند به رشد و پیشرفت یکدیگر کمک میکنند و از آن طرف برای رشد شخصی همدیگر مانعتراشی نمیکنند. من ترجیح میدهم به جای واژه استقلال از ترکیب «اعتماد به نفس» استفاده کنم. مردان باید آنقدر به اعتماد به نفس زنان احترام بگذارند و آن را تقویت کنند که زن احساس نکند در چارچوبی گیر افتاده و نمیتواند خودش باشد یا رشد کند.[۳]
رشته به رشته
به انتخاب خانوادهاش، دوران دبیرستان را در مدرسه شهید مطهری، رشته انسانی و گرایش معارف را برگزید. با وجود نارضایتی که از این انتخاب داشت، روزگار را سپری میکرد؛ اما بر خلاف حرفهای مشاوران مدرسه، که اصرار داشتند دانشآموزان رشته معارف، در دانشگاه، رشته فقه و فلسفه را انتخاب کنند، به انتخاب رشتهای که دوستش میداشت فکر میکرد.[۴]
تغییر مسیر زندگی
خواندن یک کتاب مسیر زندگیاش را عوض کرد. «مردی در تبعید ابدی»، اثر نادر ابراهیمی، فضای ذهنی سارا عرفانی را به کلی تغییر داد. او پس از خواندن این کتاب، یک علاقه شخصی درونش به وجود آمد که از آن پس همه چیز به میل و اراده خودش درآمد. در اینباره میگوید: آن کتاب مؤثر بود، چون خیلی شیرین مطلب را بیان کرده بود. هنوز هم آن کتاب را به دوستان معرفی میکنم، چون نادر ابراهیمی خیلی شیرین زندگی ملاصدرا را در آن کتاب آورده بود و یک سری بحثهای ساده فلسفی را در آن کتاب مطرح کرده بود. الان هم هر کسی آن کتاب را بخواند، خیلی قابل فهم است و اصلاً این طور نیست که بگوییم کتاب سختی است.[۴]
آغاز روزهای نوشتن
وی از دوران مدرسه نوشتن را آغاز کرد اما به نسبت این روزهایش خیلی کم بود. حتی در آن روزها کتاب رمانی نیز با محتوای دفاع مقدس به نگارش درآمد. به گفته خود نویسنده، موقعی که معلم داشت درس میداد، من داشتم رمانم را در برگههای A4 مینوشتم و میدادم دو سه تا از بغل دستیهایم هم میخواندند. اما در حد آن دوران و در آن سن نوشتن آن رمان، به نسبت خوب بود.[۴]
الهام از جنگ و جبهه
اعتقاد سارا عرفانی بر این است که خیلی چیزها در فضای ذهنی آدمها تاثیر دارد. برای مثال حضور پدرش در جبهههای جنگ و انتظار مادرش در دوران بارداری شخص نویسنده، برای بازگشت همسر از منطقه، این تاثیر را در وی ایجاد کرده بود که در دوران نوجوانی و دبیرستان، فضای ذهنیش مذهبی و درون مایه جبهه و جنگ را داشته باشد. به همین دلیل چندین کتاب با محتوای زندگی شهدا به نگارش درآورد.[۴]
از «نویسنده دینی بودن» نمیترسم
از این عنوان ترسی ندارم و این که بتوانم یک روز یک رمان دینی خوب بنویسم که خوانده شود و همه مشتاق مطالعه آن باشند آن روز من موفق شدهام، زیرا اگر به عنوان نویسنده دینی بایکوت شوم آن روز حتما شکست خوردهام و تلاشم را میکنم که این اتفاق برای من نیفتد. چون رمان مینویسم که خوانده شود.[۵]
نوشتن از ذهن
خیلی اصرار ندارم که حتما نوشتههای من اجتماعی باشد و این دستهبندی را در ذهنم ندارم. میتوان گفت چیزی که خیلی ذهنم را درگیر کند و چند وقت با آن درگیر باشم یا من را اذیت کند، اگر بخواهم حرفی در مورد آن بزنم خواهم نوشت. شاید یک موضوع اجتماعی باشد یا اینکه یک داستان دینی باشد و در ذهنم خود را نویسنده اجتماعی یا دینی نمیدانم.[۵]
زندگی و یادگار
دیدگاه و اندیشه
اهمیت پرداختن به ادبیات پایداری
پرداختن به این حوزه بسیار حائز اهمیت است. این کتابها و شخصیتهای معرفیشده در آن میتوانند الگوهای مناسبی برای نسل جوان و نوجوان باشند؛ اما مسئلهای که مطرح است، این است که کتابهایی که نوشته میشود، آنقدر ضعیفاند که لااقل از این بخش غافل میمانند و نمیتوانند الگوسازی درستی انجام دهند و حیف میشوند. خیلی از کارهایی که دربارۀ شهدا نوشته میشود، واقعاً در شأن آن شهید نیست و اتفاقاً به آن شخصیت ضربه میزند.[۶]
سوگواره عاشورایی
با برگزاری چنین سوگواره و جشنوارههایی استعدادهای بسیار کشف میشود که سرمایههای باارزشی هستند که با هدایت، حمایت و راهبری میتوانند آینده روشنی را در حوزه فرهنگ و ادب رقم بزنند. سوگواره عاشورایی ده میزبان نویسندگانی است که با انگیزه و اعتقاد راسخ قدم در راه میگذارند و استعداد بسیاری نیز در این میان کشف میشود.[۷]
کارگاههای آموزش داستاننویسی
کارگاههای آموزش داستاننویسی میتوانند مفید باشند اگر استعدادها به درستی گزینش شده باشند. یعنی اگر ابتدا بچههای مستعد شناسایی شوند، کارگاه میتواند مفید باشد. در مورد نقد به فرم و محتوای کارگاهها باید تک به تک و مصداقی صحبت کرد. در این کارگاهها نکات زیادی گفته میشود. سعی میکردم در دورههای ابتدایی عناصر داستان را بگویم که هر نویسندهای به آن احتیاج دارد. در عین حال بعضی فوت و فنهایی که شاید خودم سالها طول کشیده و فهمیدهام را در اختیارشان گذاشتم.[۸]
تجربههای نویسندگی
من وقتی تجربههای خودم را به هنرجویان انتقال میدهم تاکید میکنم که اینها تجربههای شخصی است و ممکن است روی فرد دیگری جواب ندهد. یا سلیقه و خلاقیت او باعث شود از مسیر دیگری جواب بگیرد. برای همین لزوماً شاید تجربههای من برای همه مفید نباشد اما حتماً این را به دوستان علاقهمند گوشزد میکنم. حتی میگویم من اصول نویسندگی را آموزش میدهم. یاد بگیرید. اما در نهایت میتوانید همه را کنار بگذارید و با اصول خودتان بنویسید. اینکه چقدر موفق میشوید یا نه به خودتان و نگاه متفاوتتان بستگی دارد.[۸]
داستانهای دینی کودک
بهعنوان نویسنده باید به دنبال راههای جدیدی برای بیان قصههای اهل بیت(ع) برای کودکان باشیم و زمان آن رسیده که طرحی نو در اندازیم، میزان ماندگاری کتابهای کودک و نوجوان در مورد معصومین(ع) بر روی ذهن بچهها باید مورد توجه نویسندگان این حوزه باشد. این در حالی است که نباید از تاثیرگذاری شخصیتهای کارتونی هالیوودی بر روی ذهن بچههای ایرانی غافل بود. معتقدم باید اتاق فکری با کمک جمعی از روانشناسان و پژوهشگران در کنار نویسندگان حوزه کودک و نوجوان تشکیل شود تا این نویسندگان از طریق مشورت با این کارشناسان و با نگاه تازهتری به خلق داستانهای دینی بپردازند به امیدی که این آثار بتوانند جای داستانهای هالیوودی را در ذهن بچهها بگیرند. شخصیتهایی همچون حضرت ابوالفضل(ع) و دیگر شخصیتهای دینی، قابلیت تبدیلشدن به قهرمانان دینی ماندگار در ذهن بچهها را دارند.[۹]
راهکاری برای معرفی داستانها دینی
باید قدمهای موثرتری برای معرفی ائمه و معصومین(ع) در قالب کتابهای داستانی برداشته شود، پیشنهاد میکنم نهادهایی که متولی برگزاری جشنوارههایی همچون رضوی هستند در فکر تربیت نویسندگان جوان و خلاق در حوزه دین هم باشند و از این پس آستان قدس رضوی و یا آستان حضرت معصومه(س) متولی تولید آثار معصومین در قالب کتاب هم باشند. چه خوب است بزرگوارانی که در آستان مقدس ائمه در ایران فعال هستند در راستای نگارش کتابهای دینی، به نویسندگان کمک کنند و کتابهای دینی را که خودشان قبول دارند در اختیار نویسندگان قرار دهند و پس از چاپ کتاب نیز از آنان حمایت کنند تا ما شاهد یک کار عملیاتی برای نگارش کتاب در عرصه دینی باشیم.[۹]
داستانهای منبری
بسیاری از داستانهای دینی ما فرمی شبیه به «منبر» دارند و ارتباط موثری با مخاطبانی که دغدغه آموزههای دینی ندارند، پیدا نمیکنند. ادبیات دینی هم باید واجد دغدغههای عام انسانی و جهانی باشد. بسیاری از این نوشتهها تبدیل به «دلنوشته» یا «نوشتههای خصوصی» میشوند! در عین حال، اگر چه اینها داستان هستند، ولی بیشتر شبیه «منبر» هستند. من خودم داستان دینی مینویسم، و شاید قاعدتاً باید از این حوزه دفاع کنم، ولی من هیچ ادعایی ندارم الآن، بعد از نگارش و انتشار چند داستان دینی و حدود ۱۴، ۱۵ سالی که در این زمینه کار کردهام، با خودم میگویم این بار داستانی بنویس که رو بازی نکند و مشتش را سریع برای مخاطب باز نکند؛ چه در انتخاب اسم، چه در طرح جلد، چه در خصوص شخصیتها و فصلهای مختلف داستان و... . داستانی بنویس که همان اول کار نگوید چه پیامی را میخواهد منتقل کند. حتی اگر میخواهم داستان دینی بنویسم، باید داستانی باشد که مخاطب عامتری دارد، چون قرار است آن پیام به آدمهایی منتقل شود که شاید دورتر هستند و آن آدمهای دور را هم به این سمت و سو بیاورد.[۱]
ادبیات مسئلهدار
ادبیات مسئلهدار ادبیاتی است که خالق اثر ادبی هم در یافتن سوژه و هم در پرداخت آن، موقعیتی پروبلماتیک و مسئلهدار را از سر میگذراند. به این معنا که با «مسئله» به سراغ سوژه میرود و در روایت آن سوژه، توانایی ساختن و شکلدادن به موقعیتی بحرانی، مبتنی بر چالشی فراگیر میان «خود و جهان» را دارد. چیزی که کمتر در ادبیات داستانی ما پیدا میشود و ما عموما اگر تجربهای از این «مسئلهمندی» داشته باشیم، بیشتر در ارتباط با آثار ترجمهای درکش کردهایم. من به شخصه در داستانها یا رمانهای ایرانی نشانی از وضعیت مسئلهمند «انسان» و مسائل اجتماعی عمیقش را نمیبینم، بلکه بیشتر با نوعی روانشناسی فردی، عرفانزدگی خنثی و یک نوع عاطفهگرایی غیرپروبلماتیک روبرو میشوم. از سوی دیگر، برخی از نویسندگان هم هستند که تأکید دارند ما برای مخاطب عام نمینویسیم. قطعاً نویسندهها سلایق گوناگون دارند و لزوماً نمیتوان گفت این نگاه بد است، به هر حال گاهی از سوی نویسندههایی اصرار ویژهای وجود دارد که ما برای مخاطب خاص با نگاههای فلسفی و خیلی فرااجتماعی مینویسیم و... . یک بخشی از قضیه هم که آثار ما تا حدودی مسائل اجتماعی و مسئلهمند را طرح نمیکند شاید به خاطر این باشد. اتفاقاً شاید مخاطب هم خیلی کمتر به این آثار اقبال نشان بدهد، ولی این نویسندهها هم مشکلی با این عدم استقبال ندارند.[۱]
نویسنده و منتقد
نوعی نگرانی در نویسندگان ما وجود دارد که شاید آن را باید «نگرانی نویسنده از نقدی که منتقدان ارائه میکنند» دانست؛ به این معنا که شاید یک بخش از این مسئله به خاطر این نگرانی باشد که نویسندههایی که چند تا کتاب مینویسند و با فضای ادبیات آشنا میشوند، کمکم طوری مینویسند که مورد تأیید منتقد هم باشد؛ یعنی یک بخشی از توجه خود را معطوف به نظر منتقدان میکنند. اما باید توجه داشته باشیم که چیزی که منتقد میپسندد لزوماً چیزی نیست که جامعه درگیر آن است و برای مخاطبان مسئله است. یکی از مشکلات نویسندههایی است که با این نگاه مینویسند و به همین دلیل از مخاطب دور میشوند و به سمتی میروند که منتقد آثارشان را بپسندد یا مثلاً نشریات حرفهای و تخصصی کار آنها را تأیید کنند. اما همانطور که گفتم با همین رویکرد کمکم از مخاطب و جامعه دور میشوند و نمیتوانند با طرح مسائل اجتماعی یا انسانی مخاطبان را درگیر آثارشان کنند.[۱]
نگرانی نویسنده
همیشه نگرانی «فاصله گرفتن» از مخاطب را در خودم داشتهام. بهویژه در داستانهای دینی و ادبیات دینی که خودم عموما در این حوزه کار کردهام این نگرانی در من وجود دارد. چون به نظر من اساساً نمیتوانیم دین را از زندگی اجتماعی مردم جدا کنیم و اصلاً جدا از هم نیستند؛ یعنی نمیتوانیم یک محتوای دینی در داستان خود داشته باشیم، ولی بگوییم داستان من، داستان دینی است بدون اینکه هیچ مشکل یا مسئله اجتماعی در قصه وجود داشته باشد! چون اصلاً دین آمده که در اجتماع و جامعه اثر بگذارد، روابط فردی و اجتماعی آدمها را بهبود ببخشد و... . بنابراین من معتقدم که این مسئلهمندی خیلی به نوع نگاه نویسنده برمیگردد، اینکه چقدر علاقهمند است تا از دغدغههای اجتماعیاش بنویسد یا اینکه چطور ناخودآگاه در درون خودش به این نتیجه میرسد که کمکم از فضای مسئلهمند اجتماعی دور شود.[۱]
پرداختن به سوژههای دینی
مدتهاست به این موضوع فکر میکنم و قبول دارم که جای چنین پرداختهایی در ادبیات ما خیلی خالی است؛ یعنی ما از حادثه کربلا گرفته تا مسائلی که امروز با آن مواجه هستیم بسترهای خیلی خوبی داریم تا قصههای خیلی فوقالعاده بنویسیم، ولی از آنها استفاده نمیکنیم، بعد خارجیها، هالیوود و کمپانیهای بزرگشان میآیند یک سوژه کاملاً افسانهای را از اول به نحوی پردازش میکنند و برای آن نقشه و داستان میسازند و جنگ و نبردی را طراحی میکنند – نقشهها و نبردها و شخصیتهای افسانهای که هیچوقت وجود نداشتند - که ما که میدانیم هیچ کدامشان واقعی نیست، باز هم نفس در سینه ما حبس میشود! اما ما که خودمان این حوادث را داریم و واقعیت تاریخی خودمان است، تابهحال نتوانستیم اینقدر قشنگ این واقعیات را در قصههای خود استفاده کنیم.[۱]
نخواستیم به مخاطب نزدیک شویم
بنابراین، چیزی که میگویید برای من واقعا دغدغه است، و از آنجا که حوزهام داستان دینی است و به این حوزه علاقه دارم به دنبال تحصیل در حوزه فلسفه اسلامی رفتم تا با نگاه بنیادینی به این مسائل نگاه کنم. در این جریان به این فکر میکنم که اگر یک زمانی داستانی در مورد حجاب مینویسم که اتفاقا چنین داستانهایی نداریم و دستمان خالی است، یک چیز خندهداری از آب درنیاید که مثلا وقتی یک دختر نوجوانی که با مسئله حجاب مشکل دارد و به حجاب علاقهمند نمیشود، این کتاب را بخواند و هیچ تاثیری بر او نگذارد. به بیان دیگر صرفاً این طور نباشد که من نویسنده احساس دغدغه کردم و یک چیزی نوشتم و در نهایت مخاطب این داستان نتواند با چیزی که برای من مسئله بوده، ارتباطی برقرار کند؛ یعنی داستانم آنقدر از او دور است و فضایی ساخته شده در داستان آنقدر از واقعیت اجتماعی ما دور شده است که بر مخاطبم تاثیری نمیگذارد.[۱]
نقطهضعف نویسنده
زمانی با آدمی تعامل داشتم که بههیچوجه طرز تفکر دینی نداشت و به فضای دینی نزدیک نبود. داشتم با خودم فکر میکردم که کدامیک از کتابهایم را به او هدیه بدهم که مثلاً از روی طرح جلد و خواندن دو صفحه اول کتاب، همان ابتدا کتاب را کنار نگذارد! دیدم اصلاً هیچکدام از کتابهایم را نمیتوانم به او بدهم و این را برای خودم، به عنوان کسی که دارم داستان دینی مینویسم، یک نقطهضعف میدانم. کار من باید جوری باشد که برای آن آدمها هم حرف داشته باشد و برای آنها مسئله ایجاد کند. نباید از همان ابتدا یک تقسیمبندی صورت بگیرد و بگوییم ما که داریم در این زمینه کار میکنیم چه داستان دینی، چه داستان انقلاب، یا ادبیات متعهد و ارزشی و... مخاطب خاصی داریم و در همان وهله اول طیف خاصی از مخاطب را از دست بدهیم.[۱]
چه کنیم تا آثار جهانی خلق کنیم؟
اول باید این را بپذیریم که خودمان، هر کسی هم که باشیم، نیاز به مطالعه بیشتر و نگاه عمیقتری داریم؛ یعنی باید بتوانیم همان ایده و سوژه و وضعیتی که جلوی چشممان است و ما آن را پذیرفتهایم، لحظهای هم که شده از آن فاصله بگیریم، بیرون بیاییم، آن را به پرسش بکشیم، و به مسائل بزرگتری از آن هم فکر کنیم. اگر چنین کاری کنیم، آن عمق و ژرفبینی اتفاق میافتد. بعد از این فرایند است که تازه میتوانم فکر کنم باید جهانی بنویسم یا برای طیف بیشتری بنویسم و... . همه ما به این نیاز داریم و این نکتهای است که قطعاً خیلی مهم است و باید به آن توجه کنیم. در این وضعیت هیچکدام از ما نباید لحظهای احساس کنیم که من چون خودم میروم و داستاننویسی درس میدهم، یا در دانشگاه درس میدهم و... پس همینقدر که تا اینجا بلد هستم، کافی است. هر لحظهای که این اتفاق بیفتد از آنجا نه فقط «درجا زدن»، بلکه کاملاً یک «پسرفت» تمامعیار اتفاق افتاده است.[۱]
زن و مرد موفق
درست است که میگویند پشت سر هر مرد موفق یک زن ایستاده یا میگویند که از دامن زن است که مرد به معراج میرود، اما معتقدم یک مرد خوب میتواند به همسرش پاسهای خوبی بدهد که او آنها را به گل تبدیل کند. یک زن یا یک مرد به تنهایی نمیتوانند حال خود و خانواده را خوب کنند. زن و مرد در کنار هم، یکدیگر را کامل کرده و خانواده موفق و خوبی میسازند. شاید به همین دلیل است که خانواده مهمترین رکنی است که شخصیت آدمها را میسازد. من از پدر و مادرم و رفتار آنها با یکدیگر خیلی چیزها را آموختم، همسرم نیز از والدینش آموخته، همینطور اگر عقب برویم به خانوادهها و پدر و مادرهایی میرسیم که سرنوشت و نوع زندگی فرزندان خود را رقم زدهاند. بچههای من نیز از من و پدرشان راه و رسم زندگی را یاد میگیرند.[۳]
همدلی یا همزبانی
به باور من اول همدلی شکل میگیرد، وقتی دل آدمها به هم نزدیک میشود آنها از روی عاطفه و محبت با هم صحبت میکنند و گفتوگو بین آنها شکل میگیرد. بنابراین برای داشتن زندگی مشترک موفق به همدلی و همزبانی نیاز است. گفتوگو بهترین بخش رابطه است.اینکه زن و شوهر درباره همهچیز با هم صحبت کنند. شاید در خلال این گفتوگوها گاهی با هم جر و بحث بکنند، اما ایرادی ندارد وقتی گفتوگوها ادامهدار باشد همه چیز به مرور حل میشود.[۳]
راهکار برای حل مسائل اجتماعی
بسیاری از مشکلات اجتماعی ما، ریشه در مسائل اعتقادی دارد. در حقیقت میشود، یک جور دیگر گفت، دین و مذهب آمده تا به انسانها کمک کند بهتر زندگی کنند. برای همین در جزئیترین مسائل زندگی هم وارد شده و راهکار ارائه داده است. لذا من تلاش کردم این دو مقوله را به هم پیوند بزنم. بعضیها اصرار دارند بگویند من داستان مذهبی مینویسم. اما در حقیقت داستانهایی مینویسم که شاید دغدغه بسیاری از انسانها باشد و بخشی از آن برمیگردد به مسائل مذهبی که با ابعاد اجتماعی زندگی گره خورده است.[۲]
ادبیات دینی در مهجوریت
نویسندگان اینطور حساب کتاب میکنند که اگر داستان دینی بنویسند طیف وسیعی از مخاطب را از دست میدهند و شاید واقعا هم همینطور باشد. بعضی از رمانهای دینی آنقدر پیامهای گل درشت و کلیشهای به مخاطب میدهند که دل زدگی ایجاد میکنند یا به شدت ضعیف هستند. بهنظرم زمان آن رسیده که بتوانیم یک تعادل منطقی ایجاد کنیم بین تکنیک قوی و محتوای دینی.[۲]
دینداری مدرن
مدرنبودن جامعه هیچ منافاتی با دینداری ندارد. ما میتوانیم یک جامعه دینمدار مدرن داشته باشیم. این روشنفکرانی که شما از آنها صحبت میکنید احتمالا همانهایی هستند که معتقدند دین، برای هزار سال پیش بوده و الان کارایی ندارد. ما چنین اعتقادی نداریم. آیینها و سنتهایی که منطبق با دین باشند، با شرایط امروز و جامعه مدرن هم قابل تطبیق هستند.[۲]
نویسندگان سرخورده
سرخوردگی نویسندگان در سالهای اخیر دلایل مختلف دارد. شاید یکی از آنها بیتوجهی و عدم حمایت سازمانها و نهادهای مربوطه به کتاب و نویسندگان باشد. بهنظرم با نگاهی به وضعیت نویسندگان و حق و حقوق آنها در کشورهای دیگر، بشود به بخشی از پاسخ رسید. در کشور ما، یک نویسنده مجبور است یکی دو سال وقت بگذارد یک رمان بنویسد که در خوبترین حالت، ده درصد از درآمد کتاب به او تعلق بگیرد. این ده درصد، معمولا معادل حقوق یک یا دو ماه یک کارمند است. طبیعی است که نویسنده دچار سرخوردگی میشود. حساب کتاب میکند میبیند اگر بخواهد با جان و دل بنویسد و روی نوشتن تمرکز کند، از گذران زندگی باز میماند. هیچ تمهیدی برای این مشکل اندیشیده نشده است. نویسنده همیشه این نگرانی را دارد که باید در کنار نوشتن، کار دیگری انجام دهد. با این اوضاع، همین که هنوز نویسندگان مینویسند و هنوز کتاب چاپ میشود خودش جای امیدواری دارد.[۲]
نقدی بر منتقدان
متاسفانه بعضی منتقدان، کارکرد نقد را به درستی نشناختهاند. فکر میکنند همین که از کتاب، چهار تا اشکال پیدا کنند و با همان چهار تا اشکال، کتاب را با خاک یکسان کنند کافی است و به رسالت خودشان وفادار ماندهاند. در حالیکه نقد حقیقی این نیست. بعضی از جلسات نقد پنجشنبه فیروزهای، منتقد آنقدر حرفهای نقد کرده که من در همان جلسه، خیلی چیزهای جدید یاد گرفتهام و با اینکه اشکالات کتاب را گفته سر سوزنی ناراحت نشدهام. چون نقد حرفهای کرده است، بدون اینکه بخواهد تحقیر کند یا با زبان گزنده، طعنه و کنایه بزند. اما بعضیها هم علاقه دارند با زبان تند و تیز تمام زحمات نویسنده را نادیده بگیرند. این که چرا نتوانستهاند به این مهارت برسند را نمی دانم. باید از خودشان پرسید که مطمئن باشید به جواب منطقی و منصفانهای نخواهید رسید چون اگر منصف بودند، در نقدشان جانب انصاف را رعایت میکردند.[۲]
کمبود رمان خوب
در مورد اینکه چرا با کمبود رمان خوب مواجه هستیم، یک دلیلش این است که بعضی نهادهای متولی فرهنگ، در آموزش نویسندگان کمکاری میکنند. نام نمیبرم اما بعضی نهادها که احتمالا بودجه زیادی هم در اختیار دارند، با یک سری کلاسهای تکراری کم بازده، عدهای علاقمند را مشغول کردهاند و طبیعتا از این کلاسها، نویسندهای متولد نمیشود. متاسفانه خیلی به دنبال بازده درست و منطقی نیستیم. فقط میخواهیم بودجه را یک جوری صرف کنیم و این میشود که کار درخوری خلق نمیشود. هر چه هم تولید میشود از تلاشهای فردی است. [۲]
فجازی
شبکههای اجتماعی و حجم فعالیتی که دارم با روحیاتم سازگار نیست و حتی علاقهای به معرفی کار خودم ندارم، ولی کمکم و به مرور دیدم ضعفهایی است که به نظرم رسید نویسنده باید خودش وارد عمل شود. یکی از انتقادهای من به صدا و سیما است که در کنار حجم تبلغیات محصولات مصرفی حتی در شبکههای کودک، یک بیانصافی است که بخشی را برای تبلیغ کتاب در نظر نمیگیرند. جای این مسئله خالی است و این یک آسیب محسوب میشود. اگر هم برنامههای مرتبط با کتاب هست در ساعات کمبیننده یا شبکههای کمبیننده است و اهالی کتاب در رسانه باید برنامههای جذاب تولید کنند. حتی میتوانیم، همانطور که برنامه پربینندهای برای سینما داریم؛ با توجه به اینکه میدانم مدیوم سینما جذاب است و با کتاب قابل مقایسه نیست، ولی برنامه جذابی در ساعت مناسب و در شبکه مناسبی برای کتاب تهیه کنیم.[۱۰]
سهم نویسندگان زن از ادبیات کشور
نویسندگان زن سهم خوبی دارند ولی میتواند بهترین از این باشد. نویسندگان زن با تلاشی که در زمینه تکنیک انجام میدهند، میتوانند جایگاه خود را بالاتر ببرند. به خاطر اینکه خانمها بیشتر درگیر خانواده هستند کمتر فرصت میکنند به تکنیک بپردازند. و کار خانمها سختتر است و این تلاش و حرکت بیشتر خانمها را میطلبد.[۱۱]
جایزه پروین اعتصامی
به نظرم خوب است که کار خانمها در کنار کار آقایان بررسی شود و خیلی قائل به این نیستم که جنسیت موجب تفکیک شود و خوب است که خانمها تلاش کنند تا کارشان کنار آثار آقایان بالا بیاید و برگزیده شود. حتی در داستانهای خودم نیز اصراری ندارم که به فضاهای زنانه بپردازم شاید بنویسم، ولی اینکه جدا کنم و یک فضای زنانه و مردانه درست کنم و از زنان حمایت کنم را دوست ندارم. از همین رو به زن و مرد از بُعد انسانی نگاه میکنم در مورد جشنواره هم نیز همین نگاه را دارم.[۱۱]
سختیهای نگارش داستان دینی
سختیهایی که داستان دینی دارد سختیهایی مخصوص به خود است. نویسنده باید خیلی حواسش باشد که سوالی اگر مطرح میکند بتواند جواب آن را بدهد. مثلا در شخصیتپردازیها نیز این مسئله صدق دارد. یعنی نمیتوان شخصیتی که خواننده با آن ارتباط برقرار کرده را بهراحتی زد و خراب کرد درحالیکه در موضوعات دیگر داستانی این مسئله وجود ندارد. مثلا سلمان شخصیتی است که واقعا نمیتوانست خیلی از کارها را انجام بدهد. تلاش میکنم تا آنجایی که امکانش هست به سوالات جواب داده باشم. سعی میکنم برای نوشتن کار به یک راهکار برسم. ممکن است یک داستان خوب دینی در ذهنم وجود داشته باشد ولی اگر به راهکارها نرسم آن طرح را کنار میگذارم. احمد دهقان به من گفت: «خیلی خوب از پس داستان دینی برآمدی و همچنان داستان دینی بنویس. ما در نویسندهها نداریم نویسندهای که با این جسارت بنویسد.»[۵]
مسئولیتها و فعالیتها
Yes دبیر برگزاری جلسات داستانخوانی سرای اهل قلم
Yes مسئول و مدرس کارگاه داستاننویسی سایت لوح
Yes دبیر سرویس داستان سایت لوح به مدت پنج سال
Yes سردبیر جایزههای ادبی داستان لوح، جشنواره داستان کوتاه کوتاه هفت سین، جشنواره داستان کوتاه کوتاه روح خدا، اشکواره داستانهای کوتاه کوتاه عاشورایی
Yes سردبیر سایت مادربانو به مدت دو سال
Yes کارشناس کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
Yes کارشناس کتاب انتشارات سوره مهر
Yes بازبینی و بررسی داستانهای دوازدهمین جشنواره شعر و داستان جوان سوره
Yes دبیر علمی بخش داستان چهاردهمین جشنواره شعر و داستان جوان سوره
Yes مدرس کارگاهها و دورههای آموزش داستاننویسی در تهران و شهرستانها و فضای مجازی
Yes دبیر علمی بخش داستان پانزدهمین جشنواره شعر و داستان جوان سوره
Yes دبیر کانون بانوی فرهنگ
Yes داور هفدهمین دوره انتخاب کتاب سال دفاع مقدس
Yes مدرس دانشگاه
Yes داور نشان برتر هوش مالی از سوی آکادمی هوش مالی برای فیلمهای سیوهشتمین و سیونهمین جشنواره فیلم فجر
Yes دبیر علمی مسابقه کلمات روضهخوان، داستان کوتاه کوتاه عاشورایی
Yes دبیر علمی پروژه داستانهای سواد مالی برای کودکان
Yes دبیر علمی جشنواره داستان کوتاه کوتاه «ده»؛ داستان کوچک عاشورایی[۱۲]
جوایز و افتخارات
- رتبه اول جشنواره سراسری بانوی فرهنگ در سال ۸۵ به عنوان نویسنده جوان به خاطر کتاب لبخند مسیح
- نامزد دریافت جایزه جشنواره حبیب غنیپور به خاطر کتاب لبخند مسیح
- نامزد دریافت جایزه کتاب سال پروین اعتصامی به خاطر کتاب لبخند مسیح
- رتبه اول جشنواره «در هوای بهاری» به خاطر داستان کوتاه پارسا
- نامزد دریافت جایزه کتاب سال شهید حبیب غنیپور به خاطر کتاب هدیه ولنتاین
- برگزیده جشنواره رضوی در سال ۹۴ به خاطر کتاب «پنجشنبه فیروزهای»
- برگزیده جایزه کتاب سال شهید حبیب غنیپور در سال ۹۴ به خاطر کتاب «پنجشنبه فیروزهای»
- رتبه نخست جشنواره جایزه مردمی کتاب در سال ۹۵ برای کتاب «پنجشنبه فیروزهای»
- برگزیده اجلاس سراسری «ع»؛ جشنواره عفاف، عزت، عشق، جایزه عفاف و حجاب در سال ۹۵ به خاطر کتاب «پنجشنبه فیروزهای»[۱۲]
سارا عرفانی و آثارش از نگاه دیگران
نظر ناصر نادری در نقد دختر ماه
کتاب دختر ماه به نوعی زندگینامه است چون شخصیت اصلی حضرت معصومه (س)، دختر امام کاظم (ع) است و موضوع تولد و رحلت ایشان بستر اصلی داستان را تشکیل داده. از حیث دیگر، نثر و بیان اثر آمیخته با عناصر داستانی است. نویسنده به شکل کنترل شده از عنصر تخیل استفاده کرده و حتی یک داستان کتاب هم صرفاً یک روایت یا گزارش تاریخی نیست. بر خلاف برخی زندگینامههای مستند و مبتنی بر واقعیتهای تاریخی که نثر خاص خودشان را دارند، با خواندن کتاب دختر ماه احساس میکنیم داستان میخوانیم. در واقع ما یک داستان تاریخی و دینی میخوانیم و شاید تعبیر بهتر همانی باشد که روی جلد کتاب آمده است؛ یعنی روایتی داستانی از زندگی حضرت فاطمه معصومه (س). کمبود اطلاعات تاریخی درباره زندگی حضرت معصومه (س) را یکی از مصائب نویسنده برای نوشتن این کتاب استو. اگر چه این کتاب زندگینامه است اما به علت کاستی فراوان اطلاعات تاریخی درباره زندگانی حضرت معصومه (س) این کتاب تقریباً از هیچ، متولد شده است. میتوان گفت بین ۳۰ تا ۴۰ درصد از حجم کتاب را وقایع تاریخی تشکیل میدهد و مابقی وقایع و شخصیتها زاییده تخیل هنرمندانه نویسنده است. اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، این کتاب را باید یک داستان بلند بدانیم و بگوییم که به لحاظ نثر و شخصیت پردازی رمان نیست. به طور کلی نویسنده تلاش کرده تصویری خوب و شفاف از زندگی حضرت معصومه (س) ارائه بدهد و به این دلیل کتاب دختر ماه خواندنی و قابل توصیه است.[۱۳]
نظر هادی خورشاهیان در نقد دختر ماه
با توجه به خط سیر داستان و شخصیت پردازیها و البته با اغماض، کتاب دختر ماه را یک رمان میدانم. من این کتاب را یک شبه خواندم و برایم کشش لازم را داشت. در این کتاب، داستان ولادت تا شهادت حضرت معصومه (ع) روایت میشود و در کنار آن به شخصیتهای مختلفی مثل امام رضا (ع)، امام کاظم (ع) و مأمون میپردازد و برای جامعه هدف خودش یعنی نوجوانها جذابیت دارد. ایراد من نه به نویسنده که به محققانی است که در همه این سالها هیچ کاری درباره گردآوری اطلاعات زندگی حضرت معصومه (س) نکردهاند. شاید به همین دلیل دختر ماه کتابی درباره حضرت معصومه (ی) نباشد و به نظرم بیشتر در مورد امام رضا (ع) است. اگرچه در حدود ۴۰ صفحه از کتاب نامی از امام رضا (ع) برده نمیشود، اما شخصیت محور داستان ایشان است و در سراسر این رمان ۱۲۰ صفحهای، حضرت معصومه (س) تحت تاثیر شخصیت والای امام رضا (ع) قرار دارند. ایراد دیگر این است که بارها در این کتاب از علاقه حضرت معصومه (س) به مسائل علمی میخوانیم اما به یک نمونه اشاره نمیشود. از طرفی به وجوه شخصیتی امام موسی کاظم (ع) که امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) را در مکتب خودشان پرورش دادند، آنطور که باید پرداخته نشده است.[۱۳]
قاسمعلی فراست، در نقد رمان پنجشنبه فیروزهای
من از سارا عرفانی از این بابت که به نوشتن کتاب مبادرت کردند تشکر میکنم چرا که در روزگاری که ادبیات خیلی جدی گرفته نمیشود نفس نوشتن کتاب قابل تقدیر است. من به چند دلیل از کتاب «پنجشنبه فیروزهای» خوشم آمد اول اینکه این کتاب ، کتابِ خوشخوانی است و داستان نباید بهگونهای نوشته شود که خواننده برای فهمیدن آن دوباره برگردد و مطلب را بخواند. دلیل دوم اینکه، در روزگاری که دین وسیله کاسبی است و خیلیها از دین نان میخورند نویسنده اثر به دین پرداخته و نفس این قضیه ارزشمند است، اما دلیل آخر من این است که نویسنده نیامده به دلیل اینکه موضوع کتاب زیارت است و به حرم و امام رضا(ع) متصل است همه آدمها را خوب تصویر کند بلکه یک جاهایی هم، انتقاد کرده است. نمیشود بخشهایی از کتاب را حذف کرد اما میشد این بخشها را کمی کوتاهتر کرد. به نظر میرسد که کتاب یک جاهایی اضافه دارد و توضیحهای آن زیاد است. این داستان به دو دلیل ازساختار مدرنی برخوردار است ؛ یکی نوع روایت است که نویسنده جایگاه روایتها را تغییر میدهد یعنی یک بار، ما داستان را از منظر سلمان میبینیم و یک بار هم، از دید غزاله، اما دلیل دوم، بحث «فلاش بک»هایی است که در داستان وجود دارد و نویسنده زمان داستان را میشکند و در واقع روایت کلاسیک نویسنده به روایت مدرن تبدیل میشود.[۱۴]
نقد منفی قاسمعلی فراست
در پیش درآمد کتاب ما با سلمان آشنا میشویم که دختری را تعقیب میکند که یک عده قصد اذیت و آزار او را دارند و برای نجات دختر حتی حاضر میشود، جانش را هم به خطر بیندازد اما خواننده دیگر هیچ اطلاعی از این موضوع پیدا نمیکند تا اینکه بعد ازگذشت حدود ۲۳۷ صفحه، دوباره از زبان سلمان متوجه بقیه ماجرا میشویم! اینکه چه مسائلی در این مدت بر سر آنان گذشته، ابهامی است که نویسنده اطلاعاتی از این موضوع به خواننده نمیدهد. ای کاش نویسنده اثر، قدری ریزبافتتر در قصه وارد میشد. درحالیکه به گفته یکی از نویسندگان معروف که معتقد است یکی از هنرهای نویسندگی؛ جرئت و جسارت حذف کردن است و چه خوب بود که نویسنده، قدری با شجاعت، بخشهای اضافی این داستان را حذف میکرد. چرا نویسنده کتاب، بخش اول داستان را با نام «پیش درآمد» یاد کرده است درحالیکه پیش درآمد معمولا برای کتابهای پژوهشی بکار برده میشود چراکه معنی پیش درآمد معنای توضیحی و اشارهای دارد در صورتی که پیش درآمد این کتاب جزو اصل داستان محسوب میشود و ای کاش نویسنده، همان طوری که هفت فصل را برای کتاب اختصاص داده است به جای نام پیش درآمد مثلا عنوان صفر میگذاشت تا به منزله استارت داستان باشد و آنگاه ما شاهد فصلهای هفتگانه کتاب میبودیم. ما در این داستان، ابتدا با ریزبافت نویسنده مواجهه میشویم اما بعد نویسنده، به درشت بافت میرسد که شاید به لحاظ داستاننویسی خیلی دقیق نباشد.[۱۴]
آثار و کتابشناسی
- لبخند مسیح، انتشارات سوره مهر (چاپ سیزدهم)
- از جنس خدا، زندگینامه داستانی شهید نصرتاله اللهکرمی
- سردار استقامت، زندگینامه داستانی سردار شهید محمدجواد آخوندی
- دلاورمرد سیستان، زندگینامه داستانی سردار شهید میرقاسم میرحسینی (چاپ چهارم)
- زنگ عبور، داستانهای کوتاه کوتاه از شهدای دانشآموز
- پروانهای که سوخت، زندگینامه داستانی شهید مجتبی نواب صفوی (چاپ پنجم)
- صد درجه سانتیگراد، گردآوری آثار برتر پایگاه فرهنگ و ادب فارسی؛ لوح
- عطر عطش، گردآوری آثار برتر سوگواره داستان کوتاه کوتاه عاشورایی
- هدیه ولنتاین، مجموعه داستان، انتشارات کتاب نیستان (چاپ سوم)
- پنجشنبه فیروزهای، انتشارات کتاب نیستان (چاپ هشتم)
- دختر ماه، روایتی داستانی از زندگی حضرت فاطمه معصومه (چاپ سوم)، انتشارات مدرسه
- شمرون، کناردون؛ انتشارات شهید کاظمی[۱۲]
نظر نویسنده دربارهٔ آثارش
شمرون کناردون
امیرمحمد اژدری از دوستانمان بود و بچههای من او را عمو صدا میکردند. او را خیلی دوست داشتند و خیلی مهربان بود و او هم بچههای من را دوستشان داشت. ما از ایشان شناخت پیدا کرده بودیم و وقتی این اتفاق برایش افتاد و در یکی از مأموریتهای جهادیاش به رحمت خدا رفت، دوست داشتم در این فضا برای شناخت و معرفی او کاری کنم و قدمی بردارم. چون از قبل هم او را میشناختم، فکر کردم شاید بتوانم برایش بنویسم. نوشتن این کتاب تقریباً یک سال و نیم طول کشید. از دوستان ایشان مصاحبههای زیادی گرفتیم و کار کاملاً تاریخ شفاهی است؛ اما من دوست داشتم این کار به شکل داستانی نوشته شود. ما آنقدر با دوستانش صحبت کردیم تا توانستیم به دغدغهها و افکاری که در ذهنش میگذشت، برسیم و بعد در کتاب بیاوریم. این کار سفارشی نبود و خودم به بچههای جهادی گفتم که کتاب زندگی ایشان را من مینویسم. کار طولانی شد و ایشان دوستان زیادی داشت که باید با آنها مصاحبه میکردیم. همچنین، دامنۀ فعالیتهای جهادی ایشان خیلی گسترده بود؛ از خدماترسانی به روستاها و مدرسهسازی گرفته تا مدرسۀ کودکان کار و کورههای آجرپزی و... . چون فعالیتهای زیادی را انجام میداد، باید مصاحبههای زیادی میگرفتیم؛ اما چون به سالگرد اول نرسید و کار طولانی شد، از یکی از دوستانم، خانم مریم سادات علویان، کمک گرفتم و دو تایی باهم مصاحبه میگرفتیم و با هم مینوشتیم تا بار کاری کم شود. در این کار خیلی تأکید داشتم که به تکنیکی که متفاوت و متمایز باشد و از کار تکراری و کلیشهای فاصله بگیرم.[۶]
دختر ماه
پیشنهاد انتشارات مدرسه قرار بود تعداد صفحات کتاب بین ۱۰۰ تا ۱۲۰ صفحه باشد، چرا که مخاطبان ما نوجوانان هستند. به لحاظ منابع تاریخی و دینی درباره زندگی حضرت معصومه (س) هم باید بگویم مجموع اطلاعاتی که ما از زندگی ایشان داریم دو صفحه بیشتر نیست و به عنوان نویسنده مجبور شدم زندگی امام رضا (ع)، امام جواد (ع) و امام کاظم (ع) را بخوانم تا بدانم حضرت معصومه (س) در آن برهه زمانی دستخوش چه اتفاقاتی بوده و در نهایت از این اتفاقات در روایت داستان بهره بگیرم. حضرت معصومه (س) خیلی به مباحث علمی علاقه داشتهاند و میشد این بعد از شخصیت ایشان را در داستان پررنگ کرد، اما احتمال هم وجود داشت که درک آن برای مخاطب نوجوان دشوار شود.[۱۳]
واقعیت این است که خودم هم قبول دارم «لبخند مسیح» از نظر تکنیکی از «پنجشنبه فیروزهای» ضعیفتر است و در پنجشنبه فیروزهای، چیزهایی که میدانستم در آن به کار بستم و وقت بیشتری برایش صرف کردم و از نظر تکنیکی قابل اعتناتر است. از این رو اگر خودم هم زیاد سنگش را به سینه بزنم موجب دلزدگی مخاطب شود و به همین خاطر کمتر در صفحهام به آن اشاره میکنم.[۱۰]
لبخند مسیح
کتاب «لبخند مسیح» را تقریبا از سال ۸۱ یا ۸۲، زمانی که هنوز دانشجو و ترم آخر دانشگاه بودم، به نگارش درآوردم، و آن را به انتشارات سوره مهر عرضه کردم. من واقعا هیچ کس را نمیشناختم و بدون هیچ معرفی به سوره مهر رفتم. روال کار در سوره مهر این است که اگر کسی کاری داشته باشد به کارگاه قصه و رمان میدهد. در آنجا میخوانند، اگر خوب باشد تأیید میکنند و اگر بد باشد، رد میکنند. با اینکه از قبل دو سه تا از داستانهایم را آقای احمد دهقان خوانده بودند. آن زمان ایشان داستانهای مرا میخواندند و ایرادهای آن را میگرفتند. «لبخند مسیح» را که خواندند، گفتند: «این کارت خیلی خوب است». چندان ایرادی هم به آن نگرفتند و گفتند: «ببر هر جا میخواهی چاپ کن». گفتم: «کجا ببرم؟ » گفتند: «اگر دوست داشتی ببر سوره مهر». گفتم: «شما کار خاصی نمیکنید؟ » گفتند: «نه، خودت ببر که روند سالمی را طی کند». در واقع اصرار ایشان به این بود و الان میفهمم که وقتی میپرسید معرف داشتی یا نه؟ آدم محکم بگوید نه. ایشان هم حتماً نیتشان این بود که بعداً کسی نگوید چون آقای دهقان گفته است قبول کردهاند.[۴]
پنجشنبه فیروزهای
من بعد از کارهایی که در زمینه نگارش انجام داده بودم دوست داشتم داستانی در مورد فضای زیارت بنویسم تا در عین حالی که از جذابیتهای لازم برای مخاطب برخوردار است، بخشی از فضای دانشجویی را هم به تصویر بکشد. بنابراین تلاش کردم این داستان خالی از بار دراماتیک نباشد و ارتباطهای دانشجویان را بهگونهای در این داستان مطرح کردم که به پیچیدگی داستان بیفزاید. تجربیات سفرهای دانشجوییام در نوشتن این کتاب بیتاثیر نبوده است، دوست داشتم این کتاب را بهگونهای بنویسم که برای همه اقشار جامعه مفید باشد بنابراین تلاش کردم فضای داستان خیلی دخترانه نباشد تا همه سنین از مطالعه آن لذت ببرند و خواندن این کتاب را وقت تلف کردن تلقی نکنند. من در ابتدا با ایده این کتاب، چند ماهی درگیر بودم و هنگامی که ایده به خوبی در ذهنم پرورش یافت شروع به نوشتن کردم. تصور اولیه من این بود که بتوانم یک ساله نوشتن این کتاب را تمام کنم. اما شرایط نوشتن کتاب با داشتن یک فرزند خردسال موجب شد تا پروسه نوشتن قدری طولانی شود بهطوریکه گاهی اوقات، چند ماهی تمایل به نوشتن نداشتم اما اگر شرایطی مهیا میشد بیشتر شب تا صبح مینوشتم و به همین دلیل نوشتن آن ۴ سال به طول انجامید.
در برآورد اولیه احساس من این بود که تعداد صفحات این داستان ۱۵۰ تا ۲۰۰صفحه خواهد بود و به هیچ عنوان فکر نمیکردم یک داستان ۴۰۰ صفحهای بشود اما برخی از توصیفها و داستانهای فرعی باعث شد تا این داستان قدری طولانیتر از آنچه که تصور میکردم بشود.
اینکه چرا برخی از اتفاقات داستان در ابتدای کتاب مطرح میشود اما تا نیمه کتاب، دیگر پیگیری نمیشود دلیلش این است که این اتفاق به هیچ عنوان، معما و گره اصلی داستان من نیست چرا که کُل داستان یک حرف دیگری است و بخش اول، تنها یک حاشیه محسوب میشود و نمیتواند اصلیترین نکته داستان باشد.[۱۴]
معرفی تعدادی از آثار
شمرون کناردون
این کتاب داستان بخشی از زندگی امیرمحمد اژدری است که قائممقام مجتمع جهادی امام رضا(ع) بوده است. جوان ۲۵سالهای که بدون اغراق، از سیزدهچهاردهسالگی وارد فعالیتهای جهادی شد و کمکم کار برایش جدیتر شد؛ تا جایی که شبانهروز زندگیاش را وقف فعالیتهای جهادی و محرومین کرده بود؛ در حالی که وضعیت خانوادگیاش مرفه بود و میتوانست در رفاه زندگی کند؛ اما از همۀ آنها واقعاً کنده بود. فرصت زیادی را در خانه و در کنار خانواده نمیگذراند و خیلی از اوقاتش را در مناطق محروم صرف میکرد و در حال خدمترسانی به محرومین بود. او بهدنبال رفاه نبود و به آن افتخار نمیکرد و برایش جذاب نبود. ما اژدری را میشناختیم. فضای کتاب کاملاً داستانی و با اصول و چارچوبهای رمان است. داستان از مأموریت آخری که ایشان میرود، شروع میشود و به ماجراهای قبلی فلشبک میخورد. ویژگی منحصربهفرد کتاب این است که داستان از زبان خود امیرمحمد روایت میشود و زاویهدیدش اولشخص و از دید شهید و شخصیت اصلی است. دلیلش این است که نویسنده میدانست امیرمحمد درگیر مسائلی است. مانده بود که کار جهادی را انجام دهد یا بیاید و کار دیگری را انجام دهد. با این درگیریهای ذهنی که داشت، کار را قشنگتر میکرد. روایت این کتاب کاملاً واقعی است و خیالپردازی نیست. شاید توصیفات فضا داستانی باشد؛ ولی تمام اتفاقات کتاب کاملاً واقعی است.[۶]
برشی از متن کتاب
روی گوشیاش سرک میکشم. رفته سراغ پستهای قدیمیتر. دارد کپشن پستهایم را یکییکی میخواند و در هر کدام که آرزوی شهادتی هست، روی پیشانیاش میکوبد و آه بلندی با بازدم بیرون میدهد. بخار آهش در هوای سرد بهمن، ابرهای کوچک را آمادهٔ باریدن میسازد. چند دقیقهای هست روی پستی که بعد از شهادت شهید حججی گذاشته بودم، گیر کرده. هی با بغض زمزمه میکند: «و از آن روز سرم میل بریدن دارد» و هی دست میکشد روی سر و صورتش و هی اشکهایش میچکد. یکهو خم میشود روی سنگ. دو تا دست لرزانش را میگذارد دور صورت عکس. زمزمه میکند: «امیر جان!»[۱۵]
لبخند مسیح
سارا عرفانی در کتاب لبخند مسیح به بیان اتفاقات زندگی دختری جوان و امروزی به نام نگار میپردازد. محور اصلی این رمان دغدغههای نسل جوان است، نسلی که همیشه و همواره در پی حقیقت و جستجوی راستی هستند. نگار ناخودآگاه نردبان صعود یک مرد مسیحی به سوی اسلام میشود. او که دین را در زندگی بی اهمیت میپنداشته و درگیر زندگی به ظاهر شلوغ و به واقع ساده خود بوده است، بی آنکه بخواهد، دست کمک و یاری میشود برای یک مسیحی که مسیحیت نتوانسته است به پرسشهایش پاسخ بدهد. او از طریق ایمیل با شخصی به نام نیکلاس که ساکن یکی از کشورهای غربی است آشنا میشود. نیکلاس پیرو دین مسیحیت و نگار مسلمان است. در ارتباطات نوشتاری بین آن دو جاذبههای دین اسلام از طریق افکار و عقاید نگار به ذهن جستجوگر و حقیقت یاب نیکلاس سرایت میکند. روز به روز بر شیفتگی نیکلاس برای آشنایی بیشتر با دستورات و ویژگیهای دین اسلام افزوده میشود. سرانجام نیکلاس با استقبال از یک پیشنهاد کاری به ایران سفر میکند و... سارا عرفانی در این رمان، دغدغه نوشتن از باورهای دینی این سرزمین را دارد. گرچه پرداختن به داستانهای اندیشه محور، بسیار سخت است. اما سارا عرفانی در این کتاب توانسته با استفاده از شگردها و زبان ساده داستانی، مخاطب را با خود همراه کند.[۴]
کتاب لبخند مسیح به همت برند کتاب صوتی قناری با گویندگی خانم شکوفه عزیزی در چهار ساعت سی دقیقه در پلت فرمهای کتاب صوتی و الکترونیک عرضه شده است. این کتاب برای اولین بار در سال ۱۳۸۴ توسط انتشارات سوره مهر منتشر و تا کنون ۳۰۴۰۰ نسخه در ۱۳ نوبت چاپ وارد بازارکتاب شده است.[۱۶]
برشی از متن کتاب
گفتم: «ببخشید استاد، اگه یکی بخواد مسلمون بشه، چطوری میتونیم کمکش کنیم؟»، عینکش را از چشم برداشت و گذاشت روی میز. گفت: «بیشتر توضیح بدید!» لیلا گفت: «ببینید استاد. تقریبا دو سال پیش، نگار تو یه مجله خارجی، یه مقاله تخصصی میخونه و برای نویسنده مقاله ایمیل میزنه. خلاصه اونا تا الان با هم ارتباط دارن. حالا اون به دلایلی میخواد مسلمون بشه و از نگار خواسته که بهش اطلاعات بده.» به لیلا نگاه کردم و اخم کردم. استاد منتظر ماند تا من چیزی بگویم. آرام گفتم: «اون فکر میکنه چون من تو این کشور زندگی میکنم میتونم بهش کمک کنم.» استاد پرسید: «نمیتونید؟»[۴]
پنجشنبه فیروزهای
«پنجشنبه فیروزهای» با یک داستان سریع و سرضرب آغاز میشود. با روایتی از یک دانشجو که مخاطب میتواند بهسادگی با آن همذاتپنداری کند؛ دانشجویی که اهل ادا در آوردن نیست. اما رمان پس از این پیش درآمد وارد رابطه ظریف چند دختر دانشجو میشود که برای زیارت به مشهد مقدس وارد شدهاند. شاید اوج رفتار عرفانی در نگارش این رمان و رو در رو قراردادن سبکهای مختلف زیستی در رمان را بتوان در این بخش رمان جستجو کرد. عرفانی با زیرکی و در عین حال رعایت جنبههای مختلف عفاف، مخاطب را به درون تو در توی ذهن دختران جوان دانشجویی میبرد که در این سفر همراهند.[۴]
برشی از متن کتاب
یکی از دخترها به طرفش آمد و گفت: «صبر کن!» جلوتر آمد. به جزوهای که دستش بود اشاره کرد و گفت: «بابا چقدر همه چی رو مینویسی! هر چی نیگاه کردم دیدم کم مونده سرفههای استادم بنویسی.» خندید.
پسر هم خندید. نفس عمیقی کشید و گذاشت بوی گرم و شیرین ادکلن تمام ریهاش را پر کند. گفت: «مگه یادت نیست؟ جلسه اول گفت توی امتحان از حرفای کلاس سوال میده.» دختر گرهای به ابروهای پیوستهش انداخت و گفت: «اتفاقاً همین خیلی منو ترسوند. برای همین گفتم جزوه تو رو امانت بگیرم کپی کنم، اگه اجازه میدی البته. بچهها گفتن جزوههات از بقیه کاملتره.»
پسر چند لحظه مردد ماند.
دختر بیمعطلی گفت: «نگران نباش! امانتدار خوبی هستم.» سر کج کرد و منتظر ماند. چند بار پلک زد و نگاهش کرد. گفت: «تازه میخواستم بگم برای جلسات قبلی رو هم بیاری ازت بگیرم.»
دختر دیگری چند ردیف جلوتر بند کیفش را روی شانه انداخت و وقتی داشت از کلاس بیرون میرفت، برایش دست تکان داد. پسر هم دست تکان داد. ورقها را مرتب کرد و جلو دختر گرفت که همچنان لبخند شیطنتآمیزی به لب داشت. گفت: «باشه، بگیر!» دختر که فاتحانه ورقهها را در کولهپشتی میگذاشت گفت: «ممنونم! کپی میکنم فردا میآرم. اگه توام لطف کنی بقیهشو بیاری خیلی عالی میشه.»[۴]
پانویس
- ↑ ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ««منبر رفتن» داستاننویسان دینی/از ذات اجتماعی دین و انقلاب غافلیم - خبرگزاری مهر».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ ۲٫۶ «سارا عرفانی: برخی منتقدان علاقه دارند با زبان تند و تیز زحمات نویسنده را بر باد دهند».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ ««سارا عرفانی» و پنجشنبهای که ۵سال طول کشید - مشرق نیوز».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ۴٫۵ ۴٫۶ ۴٫۷ ۴٫۸ «مجله من و کتاب».
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ «رمان مینویسم که خوانده شود/ داستان فلسفی نوشتن هنر نیست/ به داستان تمیز و پاک معتقدم».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ «روایت داستانی زندگی مرحوم اژدری از زبان خودش - خبرگزاری مهر».
- ↑ «اختتامیه دومین سوگواره عاشورایی داستان کوتاه ده برگزار شد - خبرگزاری مهر».
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ «تجربههای نویسندگان شخصیاند/ادبیات داستانی قویتر میشود - خبرگزاری مهر».
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ «کاهش قدرت خیالپردازی در داستانهای دینی - خبرگزاری مهر».
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ «از شش چاپ در دو سال و نیم راضی نیستم/ به مخاطب حق میدهم به افزایش قیمت کتاب اعتراض کند».
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ «خانمها تلاش کنند تا کارشان کنار آثار آقایان بالا بیاید/ کارهای امیرخانی را میپسندم/ لازم باشد به خاطر خانواده نوشتن را کنار میگذارم».
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ «بیوگرافی سارا عرفانی».
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ ««دختر ماه» زاییده مصائب کمبود اطلاعات درباره شخصیتهای دینی است - خبرگزاری مهر».
- ↑ ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ ۱۴٫۲ «نقویان: «پنجشنبه فیروزهای» نگاه تازهای به مفاهیم دینی دارد/جوانان تشنه معارف جدید هستند».
- ↑ «کتاب جدید سارا عرفانی درباره یکجهادگر شهید چاپ شد - خبرگزاری مهر».
- ↑ «کتاب صوتی لبخند مسیح منتشر شد - خبرگزاری مهر».