خسرو باباخانی

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
نسخهٔ قابل چاپ دیگر پشتیبانی نمی‌شود و ممکن است در زمان رندر کردن با خطا مواجه شوید. لطفاً بوکمارک‌های مرورگر خود را به‌روزرسانی کنید و در عوض از عمبکرد چاپ پیش‌فرض مرورگر خود استفاده کنید.
خسرو باباخانی

زمینهٔ کاری نویسندگی
زادروز ۱۰شهریور۱۳۳۸
تهران
سبک نوشتاری داستان‌نویسی و زندگی‌نامه‌نویسی
کتاب‌ها بر فراز گندمزار، پشت دروازه‌های شب و...
همسر(ها) دارد
فرزندان سروناز و سیاوش
جوانی‌ها
از سمت چپ: ابراهیم زاهدی‌مطلق، رضا امیرخانی، محمدعلی قربانی، خبرنگار، خسرو باباخانی
تیم فوتبال

خسرو باباخانی داستان‌نویس و منتقد ادبی و مدرس داستان‌نویسی است.

* * * * *

باباخانی از بیست‌وشش‌سالگی همکاری با مجله‌های کیهان بچه‌ها، سورهٔ نوجوان و سروش نوجوان را آغاز کرد. او نویسندهٔ تخصصی حوزهٔ کودک و نوجوان است. زندگی‌نامهٔ شهدا نیز بخش دیگری از نوشته‌هایش را در بر می‌گیرد. بیشتر داستان‌های وی، رخدادهای زندگی‌اش هستند که روایت آن‌ها را نگاشته است. فعالیت‌هایش در حوزهٔ ادبیات شامل داوری جایزه‌های ادبی و برگزاری دوره‌های داستان‌نویسی می‌شود. برخی از کتاب‌هایش برگزیدهٔ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و نیز جایزه‌های ادبی دیگر شده‌اند.

از میان یادها

بارقه‌های نگارش داستان‌هایش[۱]

مروارید

خسرو وقتی که کلاس پنجم بود، یک خواهر ناتنی داشت، نوزاد شش‌ماهه بود و آن‌قدر زیبا که مادر ناتنی لباس‌های کهنه تنش می‌کرد تا چشمش نزنند. خسرو یک روز صبح زود که چشم‌هایش را باز کرد، دید شیری گوشهٔ لب مروارید خشک شده و با چشم‌های بازش سکسکه می‌کند. ترسید و مادر را بیدار کرد. مادر نوزاد را توی پتو پیچید و رفتند پیش پدر تا مروارید را بیمارستان ببرند. پدرشان پاسبان بود و به‌سبب ترک پُست بازداشت شده بود. افسر نگهبان به پدر مرخصی نداد و آن‌ها آن‌قدر توی کلانتری ماندند که مروارید توی پتو مرد. باباخانی قصهٔ مروارید را بیست سال بعدش نوشت.

مثل دست های مادرم

کلاس اول راهنمایی که بود، همهٔ معلم‌هایش زن بودند. خسرو عاشق و دل‌باختهٔ معلم فارسی‌اش شد. خانم زندی بسیار زیبا بود. خسرو هفده سال بعد قصهٔ این عاشقی را در داستانی با نام مثل دست‌های مادرم نوشت که اولین داستان عاشقانهٔ نوجوان بعد از انقلاب شد.

بر فراز گندمزار

هر سال موقع تعطیل‌شدن مدرسه‌ها، پدر به‌اصرار مادر، خسرو و برادرش سهراب را به روستا می‌فرستاد. روستایی که عمو و عمه‌هایشان آنجا روزگار می‌گذراندند و نزدیک همدان بود. خسرو آن روزها دوازده‌سیزده سال داشت. عاشق اسبی شده بود و عمویش که مرد بامرامی بود، آن اسب را برایش خرید. اسمش را شاهین گذاشته بود و دوسه سالی کنارش بود. در یک زمستان سرد و برفی که غذای حیوانات را نداشتند، مجبور شدند شاهین را در بیابان رها کنند. با حملهٔ گرگ‌ها، شاهین تکه‌پاره شد. پانزده سال بعد قصهٔ شاهین در کتاب بر فراز گندمزار جا خوش کرد.

گنج متروک

رمان گنج متروک از سادگی پدرش برای پیداکردن گنج منشأ گرفته است که نیمه‌رئال و نیمه‌تخیلی است.

پشت دروازه‌های شب

خسرو در سال دوم دبیرستان با مسجد و حسینیه و مبارزه انس گرفت. آن روزها در آبادان زندگی می‌کردند. به‌خاطر کار پدر سه سال قبلش به آبادان کوچیده بودند. در همین مبارزه‌ها با ساواک مواجه شد و حبس را نیز تحمل کرد. کتاب پشت دروازه‌های شب خاطرات این مبارزه‌ها را در خود نگه داشته است.

عاشقی‌ها

باباخانی یک مجموعه دارد که اسمش را «عاشقی‌ها» گذاشته. به‌گفتهٔ خودش این مجموعه روی میز دارد خاک می‌خورد و شاید دوست ندارد در زمان حیاتش منتشر شود.

دلیل انتخاب حوزهٔ کودک و نوجوان

باباخانی برای کودکان و نوجوانان می‌نویسد و دلیلش را این‌گونه بیان می‌کند:[۲] من در دوران کودکی و نوجوانی‌ام هزینه‌های زیادی برای کسب تجربه داده‌ام و برای اینکه نسل جوان هزینه‌ای برای کسب این‌گونه تجربه‌ها ندهد آن را در قالب قصه درآوردم و به آن‌ها واگذار کردم. هزینه‌هایی مثل کنجکاوی‌های یک نوجوان، درک سختی و مشکلات پدر خانواده. همهٔ این‌ها به‌گونه‌ای بیان شد که برای کودکان قابل‌فهم باشد.

بارقهٔ نگارش زندگی‌نامهٔ شهدا

یک جوان خرمشهری توجه باباخانی را جلب کرد. اسمش امیر رفیعی بود. شهر سقوط کرده و همرزم‌های امیر خرمشهر را ترک کرده بودند؛ ولی امیر تنها در خرمشهر ماند. شخصیت امیر برای باباخانی پر از جذابیت بود. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

آشنایی‌اش با امیرحسین فردی

در سال۱۳۶۴ باباخانی برای اولین بار فردی را که مدیر کیهان بچه‌ها بود، ملاقات کرد. باباخانی در جلسه‌های مسجد جوادالائمه، جذبش شد. او بسیار آرام و منطقی بود. داستان‌ها را منصفانه نقد می‌کرد و توی ذوق افراد نمی‌زد. فردی با جاذبهٔ زیادش سبب شد که باباخانی پایبند آن جلسه‌ها شود.[۳]

نزول سطح ادبیات

در سال۱۳۶۸ که باباخانی نویسنده‌ای تازه‌کار و گمنام بود، اولین داستانش ۱۰هزار نسخه چاپ شد و در طول سه سال شمارگانش به ۳هزار رسید. حالا که سی‌ودو سال سابقه و شهرت دارد، کتاب‌هایش با شمارگان کم منتشر می‌شود. قصهٔ پیمان‌شکنی که برای گروه سنی کودک و نوجوان است و در سال13۹۲ منتشر شد، تیراژش هزار نسخه بوده است. باباخانی دلیل این نزول سطح ادبیات کودک و نوجوان را درست‌عمل‌نکردن سیاست‌گذاران بخش فرهنگی می‌داند.[۴]

زندگی و یادگار

در گذر زمان

  • ۱۳۳۸ زادهٔ ۱۰شهریور در تهران
  • ۱۳۵۱ کوچ به آبادان
  • ۱۳۶۱ ازدواج
  • ۱۳۶۴ آغاز نویسندگی

گذری بر زندگیخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

کودکی و نوجوانی

زادهٔ تهران است. در دوسالگی مادرش را از دست داد. او ماند و برادری چهارساله به نام سهراب و پدرش. بعد از مدتی زنی با عنوان نامادری وارد زندگی‌شان شد. خسرو و سهراب صاحب یک خواهر شدند به نام مروارید. خواهر کوچک در همان نوزادی مُرد. آن روزها خسرو یازده سالش بود. تابستان‌ها او و سهراب برای کار به روستایی اطراف همدان نزد عموها و عمه‌هایشان می‌رفتند. با پایان کلاس اول راهنمایی، به‌خاطر کار پدر به آبادان کوچیدند.او رشتهٔ ریاضی‌فیزیک را برای ادامه‌دادن انتخاب کرد. سال دوم دبیرستان که بود، مسجد، حسینیه و مبارزه برایش معنا پیدا کرد و در همین مبارزه‌ها کارش به ساواک و حبس کشید.

جوانی

او دیپلم خود را در رشتهٔ ریاضی‌فیزیک گرفت. با پیشهٔ کارمندی در سال۱۳۶۱ ازدواج کرد. وقتی که بیست‌وشش سالش شد، نوشتن در مجله‌ها را با کیهان بچه‌ها آغاز کرد. وی دو فرزند با نام‌های سیاوش و سروناز دارد.
برادرش سهراب و همین‌طور پدرش پیش از سن پنجاه‌سالگی از دنیا رفتند.

کوشش‌ها

باباخانی در مجله‌های کیهان بچه‌ها، سوره نوجوان و سروش نوجوان قلم زده است. در حوزهٔ جنگ نیز کتاب‌هایی در قالب زندگی‌نامهٔ داستانی شهدا نگاشته است.[۵] در همهٔ دوره‌های جشنوارهٔ شهید حبیب غنی‌پور، جشنوارهٔ انقلاب، دوازدهمین دورهٔ جایزهٔ ادبی جلال آل‌احمد[۶]، سه دوره جشنوارهٔ یوسف، یک دوره کتاب سال جمهوری اسلامی، چند دوره جشنوارهٔ گام اول وزارت ارشاد و یک دوره جشنوارهٔ مطبوعات داور بوده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد او در حوزهٔ هنری واحد ادبیات کودکان و نوجوانان و کارگاه قصه و رمان کارشناس ادبی بوده است. عضویت در شورای نویسندگان مسجد جوادالأئمه نیز در کارنامهٔ کوشش‌هایش ثبت است.[۷] وی در کارگاه‌های داستان‌نویسی نیز تدریس می‌کند.[۸]

از نگاه دیگران

آناهیتا آروان

خودش و آثارش را می گوید

YesYباباخانی کار در حوزهٔ کودک را می‌پسندد و دلیلش را چنین شرح می‌دهد: خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد من حس فوق العاده و جاری و زلالی در این حوزه می بینم. [...] ما در حوزهٔ کودک و نوجوان با مخاطبی که سطح باورپذیری بالایی دارد روبه‌رو هستیم. پس نویسنده باید صداقت در گفتار داشته باشد. ضمن اینکه موضوعات مربوط به این گروه محدود است. این محدودیت باعث می شود نویسنده انتخاب کمتری داشته باشد. وقتی انتخاب کمتر باشد، دقت بیشتر می‌شود.
YesYرمان پیمان‌شکنان را این‌گونه توصیف می‌کند:[۹] مضمون اصلی پیمان‌شکنان همان قصهٔ قدیمی آدم و حواست و پیمانی که با پروردگار خود بسته بودند؛ اما شکسته شد. من در این داستان اجازه ندادم که قصهٔ آدم و حوا تنها به‌عنوان یک داستان قرآنی مطرح شود، بلکه با پس‌زمینهٔ این مضمون، تلاش کردم تا مضمون اصلی را در روزگار فعلی نیز کاربردی سازم. در این داستان نشان دادم که این تنها آدم و حوا نبودند که پیمان‌شکنی کردند، بلکه ما انسان‌ها نیز هرکدام در طول عمر بارها پیمان‌شکنی کرده و می‌کنیم، به‌عبارت دیگر مخاطب را از این پیمان‌شکنی‌ها هشدار دادم.

دیگران در نگاهش

امیرحسین فردی

احمد دهقان

رضا امیرخانی

خلق‌وخو

در دیدار چند نویسنده با رضا امیرخانی برای گفت‌وگو دربارهٰ رمان قیدار، خبرنگار گفته بود: «وقتی در یک گپ‌وگفت خسرو باباخانی باشد، بحث به جاهای شیرینی می‌رود. همان ادبیات خسروانی معروف.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

خسرو باباخانی را نویسندهٔ ژانر کودک و نوجوان می‌دانند. او رویدادهای زندگی خویش را دستمایهٔ نوشتن قرار داده است. مرگ خواهرش، علاقه به معلم، کشته‌شدن اسبی که دوستش داشت و حبس در زندان رخدادهای واقعی هستند که به چشم خود دیده و آن‌ها را به‌رشتهٔ تحریر درآورده است.[۱۲]

کارنامه و فهرست آثار

بُرشی از رمان گنج قلعهٔ متروک:
عصرها وقتی مدرسه تعطیل می‌شد، مسیر خانه را مستقیم نمی‌رفتم، راهم را کمی کج می‌کردم تا از جلوی قهوه‌خانه سر در بیاورم. قهوه‌خانهٔ جهانگیر، برِ خیابان و یکی دو پله پایین‌تر از سطح پیاده‌رو بود. در و پنجره‌اش چوبی، کهنه و سبزرنگ بودند، با شیشه‌هایی پوشیده از گردوخاک. من روبه‌روی پنجره می‌ایستادم. دست‌هایم را سایه‌بان چشم‌هایم می‌کردم و به داخل قهوه‌خانه چشم می‌دوختم.

مجموعه‌داستان

  • بر فراز گندمزار، ۱۳۶۹
  • مثل دست‌های مادرم، ۱۳۶۹
  • پرواز، ۱۳۷۰
  • نان و زنجیر ، ۱۳۷۱
  • پلنگان هم می‌میرند، ۱۳۷۱
  • خاک، ۱۳۷۴
  • پری دریایی، ۱۳۷۸
  • پشت دروازه‌های بهشت، ۱۳۸۲
  • نخلستان سرو، ۱۳۸۵
  • پرستوهای مهاجر، ۱۳۸۶
  • پیمان‌شکنی، ۱۳۹۲
  • کوچ در باد، ۱۳۹۸
  • یک سین به‌علاوهٔ هفت‌سین

رمان

  • گنج قلعهٔ متروک، ۱۳۷۱

سرگذشت‌نامه

  • تختی، ۱۳۷۸
  • عاشقان شرزه، ۱۳۸۱، بر اساس زندگی شهید دکتر محمدرضا فتاحی
  • غریبه، ۱۳۸۵، بر اساس زندگی شهید محمود فرودی
  • ناگاه در فلق، ۱۳۸۶، بر اساس زندگی شهیدان داریوش ریزه‌وندی و محمود شهبازی
  • بخواب برادم، بخواب، ۱۳۸۶، بر اساس زندگی شهید محمود امیرخانی
  • شب روز دهم، ۱۳۸۶، بر اساس زندگی شهید محمدعلی دامنگیر

گردآوری

  • لطفاً پیغام خود را بگذارید، ۱۳۹۳، به‌کوشش باباخانی و رقیه‌سادات صفوی، سومین جشنوارهٔ داستان انقلاب، ویژهٔ بزرگ‌سال
  • خلسه با طعم باروت، ۱۳۹۵، به‌کوشش باباخانی و رقیه‌سادات صفوی، مجموعه‌ای از داستان‌های برگزیدهٔ پنجمین جشنوارهٔ داستان انقلاب
  • جشن از ما بهترون، ۱۳۹۵، به‌کوشش باباخانی و رقیه‌سادات صفوی، مجموعه‌ای از بهترین داستان‌های کوتاه پنجمین جشنوارهٔ داستان انقلاب، ویژهٔ نوجوان
  • گوسفندی برای شاه، ۱۳۹۵، به‌کوشش باباخانی و رقیه‌سادات صفوی، برگزیدهٔ داستان‌های نوجوانان در ششمین جشنوارهٔ داستان انقلاب
  • رویای یک عمارت فرعونی، ۱۳۹۵، به‌کوشش باباخانی و رقیه‌سادات صفوی، برگزیدهٔ ششمین جشنوارهٔ داستان انقلاب، ویژهٔ بزرگ‌سال
  • نان و آفتاب، ۱۳۹۵، به‌کوشش باباخانی و رقیه‌سادات صفوی، برگزیدهٔ هفتمین جشنوارهٔ داستان انقلاب، ویژهٔ بزرگ‌سال
  • روح مرطوب، ۱۳۹۷، به‌کوشش باباخانی و رقیه‌سادات صفوی، مجموعه‌ای از داستان‌های منتخب هشتمین جشنوارهٔ داستان انقلاب، ویژهٔ بزرگ‌سال
  • هنوز بی‌قرار نگاهت هستم، ۱۳۹۸، به‌کوشش باباخانی و رقیه‌سادات صفوی، هفتمین جشنوارهٔ داستان انقلاب، ویژهٔ نوجوانان
  • تصمیم داداش‌رسول، ۱۳۹۸، به‌کوشش باباخانی و رقیه‌سادات صفوی، هشتمین جشنوارهٔ داستان انقلاب، ویژهٔ نوجوانان
  • سرخی من از تو، مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه نویسندگان جوان

سایر

  • شبی چون آینه،۱۳۶۹


جوایز و افتخاراتخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

کتاب بر فراز گندمزار و مثل دست‌های مادرم برگزیدهٔ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و سروش نوجوان و سورهٔ نوجوان شده است و در مرحلهٔ نهایی کتاب سال وزارت ارشاد حضور پیدا کرده است. کتاب پشت دروازه های شب جشنوارهٔ یاد یار را از سر گذرانده است و رمان گنج متروک نیز کتاب سال مجلهٔ سورهٔ نوجوان شده است.

بررسی موردی چند اثر

پشت دروازهٔ بهشت[۱۳]

این کتاب ابتدا داستانی نیمه‌بلند بود که بعدها تبدیل به یک رمان شد. شصت‌وهشت صفحه دارد و ماجرای کیفی را روایت می کند که از خارج رسیده و اعلامیه های سیدروح‌الله خمینی درونش است. ساواک سعی در ضبط این کیف دارد؛ ولی راوی داستان مانع می‌شود.

ناشرینی که با او کار کرده‌اند

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، سورهٔ مهر، سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی، مدرسه، مؤسسهٔ فرهنگی مدرسهٔ برهان، سازمان تبلیغات اسلامی حوزهٔ هنری، به‌نشر، ستاره‌ها، قدیانی، رویش، شاهد، تکا

تعداد چاپ‌ها و تجدید چاپ‌های کتاب‌ها

رمان بر فراز گندمزار در سال۱۳۷۳ برای پنجمین بار منتشر شد.[۱۴]
رمان گنج قلعهٔ متروک در سال۱۳۹۰ به چاپ نهم رسید.[۱۵]
کتاب زندگی نامهٔ تختی در سال۱۳۹۱ برای نهمین بار چاپ شد.[۱۶]

نوا، نما و نگاه


پانویس

منابع

پیوند به بیرون