گلاب خانم

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
گلاب خانم
نویسندهقاسمعلی فراست
ناشرقدیانی
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۷۴
تعداد چاپچاپ نهم ۱۳۹۵
شابک۹۷۸۹۶۴۴۱۷۰۷۲۰
تعداد صفحات۲۶۲
موضوعرمان دفاع مقدس، جانبازان
زبانفارسی
قطعرقعی
نوع جلدشومیز

رمان «گلاب خانم» ‌به قلم «قاسمعلی فراست» در حوزه ادبیات دفاع مقدس است. این اثر اولین‌­بار در سال ۱۳۷۴ توسط انتشارات قدیانی در تهران به چاپ رسید. این کتاب در سومین دوره‌ی بهترین کتاب سال دفاع مقدس ویژه‌ی سال‌های ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ جزء کتب تقدیر‌شده بود.

*****
تصویرِ پشت جلد کتاب

«گلاب خانم» رمانی به قلم قاسمعلی فراست است. این رمان در حوزه‌ی ادبیات دفاع مقدس به‌شمار می‌رود و از زاویه‌ی متفاوتی به جنگ می‌نگرد. این اثر، نگاهی واقع‌گرایانه به جنگ دارد و داستان زندگی جانبازی را پس از جنگ روایت می‌کند که از ناحیه صورت مجروح شده است.[۱] موسی و گلاب شخصیت‌های اصلی رمان «گلاب خانم» هستند. داستان با عقدكنان دو جوان (گلاب و موسی) شروع می‌شود. همه منتظرند كه داماد از جبهه بیاید و خطبه­‌ی عقد خوانده شود، اما هرچه انتظار می‌كشند، از او خبری نمی‌شود. دلهره‌ها آغاز ‌می‌شود و نگرانی‌ها بروز ‌می‌کند. هیچ‌کس نمی‌داند داماد کجاست و چه بر سر او آمده است تا اینکه ماه‌ها بعد، موسی به خانه بر‌می‌گردد. حالا دیگر باید مشکل حل بشود، اما موسی چیزی را از گلاب پنهان ‌می‌کند و از او فاصله ‌می‌گیرد. این کتاب فصل‌بندی ندرد.

قاسمعلی فراست که یكی از نویسندگان عرصه ادبیات مقاومت است، بعد از وقوع جنگ بین ایران و عراق، تصمیم گرفت داستان‌هایش را با موضوعات مربوط به دفاع مقدس بنویسد.

خلاصه اثر

رمان «گلاب خانم» به قلم قاسمعلی فراست، روایت متفاوتی از جنگ است. موسی و گلاب شخصیت‌های اصلی رمان «گلاب خانم» هستند.[۲] در سال‌های جنگ تحمیلی، رزمنده‌ای به نام موسی در جبهه مجروح و در بیمارستانی در اهواز بستری می‌شود. خانواده‌اش که از وضعیت او خبر ندارند، طبق قرار قبلی و نامه‌ای که موسی برای آن‌ها نوشته بوده، در آستانه نیمه شعبان در تدارک برگزاری مراسم عقدکنان او با دختر دایی‌اش، گلاب هستند. شب قبل از نیمه شعبان، چند نفر از اهالی فامیل و همسایه‌ها در خانه آن‌ها جمع می‌شوند تا سور و سات عقدکنان را فراهم آورند، اما خبری از موسی نمی‌شود.

مراسم عقد به امید آمدن موسی برگزار می‌شود و دو نفر از دوستان به نام‌های موسی سلیم و مرتضی با گل و کادو سر می‌رسند. حاضران از آن‌ها سراغ موسی را می‌گیرند. دوستانش می‌گویند که حدود ده روز است از موسی بی‌خبرند و بنابر دعوت قبلی، اکنون به مراسم عقدکنان آمده‌اند. مراسم با صرف ناهار و بازگشت مهمان‌ها به پایان می‌رسد. روز بعد از مراسم، پدر موسی - میرزا - با یکی از دوستانش به طرف منطقه راه می‌افتند و میرزا یکی دو روز در پشت خط منتظر خبر می‌ماند تا اینکه متوجه می‌شود موسی چندی پیش برای شناسایی رفته و دیگر برنگشته است. به احتمال زیاد، راه را گم کرده یا زخمی یا اسیر شده است. میرزا به خانه برمی‌گردد و از آن پس، جست‌وجوی او و همسرش آسیه هر یک به دور از چشم دیگری آغاز می‌شود تا جایی که آسیه در میان شهدای گمنام نیز به دنبال گمشده‌اش می‌گردد.

موسی با جراحات زیادی از جمله شکستگی دست و پا، زخم‌های عمیق صورت، کج شدن چانه و تغییر صدا، بدون اطلاع خانواده در بیمارستانی در اهواز بستری است. هیچ‌کس او را نمی‌شناسد. خودش نیز حرفی نمی‌زند و تمایلی ندارد اطلاعاتش را به کسی بگوید، چراکه نمی‌خواهد به خانواده‌اش گزارش دهند و آن‌ها ناراحت شوند. بعد از بهبودی نسبی، او را به آسایشگاهی در تهران منتقل می‌کنند. اما او با دیدن وضعیت چهره‌اش و دقیق‌تر شدن در اوضاع جراحت صورت و تغییر صدایش، حاضر به روبه‌رو شدن با خانواده نیست. موسی در آسایشگاه نیاز به یک هم‌کلام رازدار دارد و بالاخره کریم را که نابیناست برای هم‌صحبتی برمی‌گزیند. کریم پس از مرخص شدن از آسایشگاه، خبر گم شدن موسی را در محل می‌شنود. روزی که لیلا، خواهر موسی، به همراه همسرش خسرو به رسم همسایگی به عیادت کریم می‌روند، از زبان کریم می‌شنوند که یک نفر با نام وحید در آسایشگاه حضور دارد. لیلا شبانه خبر را به پدر و مادرش می‌رساند و آن‌ها از رختخواب روانه آسایشگاه می‌شوند، اما هیچ مجروحی با نام موسی وجود ندارد و حتی دیدن مجروحان هم گره‌­ای از کار نمی‌گشاید. هرچند موسی آمدن پدر و مادرش را می‌بیند، اما خودش را به آن‌ها نمی‌شناساند.

در روزهای بعد، گاهی کریم به دیدن موسی می‌رود و با او صحبت می‌کند تا این­که یک روز میرزا و آسیه را هم با خود می‌برد و موسی ناچار می‌شود تا به خانه بازگردد. موسی در اتاق ماندن را بر دیدار بقیه ترجیح می‌دهد؛ گوشه‌گیر و منزوی می‌شود. هر وقت گلاب به دیدار نامزدش می‌شتابد، موسی به بهانه‌های مختلف از دیدن او شانه خالی می‌کند، تا این­که بالاخره یک روز گلاب موفق می‌شود به اتاق موسی برود و همه چیز را می­‌فهمد. موسی هم به او می‌گوید که دیگر منتظرش نماند و با کس دیگری ازدواج کند. گلاب بر سر دوراهی قرار می‌گیرد. برای رهایی از این سرگردانی به تحقیق از خانواده‌های جانبازان می‌پردازد و حتی با خانواده جانبازی که همسایه آنهاست، رفت و آمد می‌کند. سرانجام، بعد از کشمکش‌های عقلانی و احساسی، بالاخره یک روز به موسی زنگ می‌زند و با او در پارک قرار می‌گذارد. هر دو بی‌قرار دیدار هم هستند و زودتر از موعد حضور می‌یابند. گلاب تصمیمش را مبنی بر ازدواج با موسی با او در میان می‌گذارد و با هم در این‌باره حرف می‌زنند. موسی خبر ازدواجش را به همراه خبر تصمیمش برای بازگشت به جبهه به کریم می‌رساند. کریم از او می‌خواهد زمانی که تصمیم گرفت به خاطر خودِ جبهه و نه به خاطر فرار از نگاه مردم به جبهه برود، آنگاه اعزام گردد.[۳] این کتاب زندگی موسی بعد از جنگ و مجروحیت او از ناحیه صورت و مواجهه او با جامعه را روایت می‌کند.[۱] این کتاب، فصل‌بندی نشده است.

درباره نویسنده

قاسمعلی فراست نویسنده اثر

قاسمعلی فراست سال ۱۳۳۸ در یکی از روستاهای گلپایگان متولد شد. دوران دبستان را در همان روستا گذراند. وی برای تحصیل در مقاطع بالاتر به گلپایگان رفت. علاقه‌اش به داستان‌نویسی از همان دوران با خواندن کتاب‌های مختلف شکل گرفت. او این علاقه را ابتدا با گفتن شعر آغاز کرد و سپس به داستان‌نویسی رو آورد. فراست در سال ۱۳۵۶ که همزمان بود با اوج مبارزهٔ سیاسی کشور، وارد دانشگاه تهران شد و اولین مجموعهٔ داستانش را با نام «زیارت» در حوزهٔ هنری منتشر کرد. وی فارغ التحصیل رشتهٔ ادبیات دراماتیک از دانشگاه تهران است. و از سال ۱۳۵۷ شروع به نویسندگی کرده است. حاصل فعالیت‌های او در حوزه نویسندگی چندین رمان، مجموعه داستان، نمایشنامه، خاطره و پژوهش است بعد از وقوع جنگ بین ایران و عراق، تصمیم گرفت داستان‌­هایش را با موضوعات مربوط به دفاع مقدس بنویسد.[۴]

کارنامه آثار:

  • مجموعه داستان زیارت ۱۳۶۱، تهران، حوزهٔ اندیشه و هنر اسلامی؛
  • نخلهای بی­سر ۱۳۶۳، تهران، انتشارات امیرکبیر؛
  • نمایشنامه بن‌بست ۱۳۶۶، تهران، جهاد دانشگاهی؛
  • مجموعه داستان خانه جدید ۱۳۶۷، تهران، انتشارات برگ؛
  • خاطرات رزمندگان ۱۳۷۱، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛
  • روزهای برفی ۱۳۷۲، تهران، مدرسهٔ برهان؛
  • گلاب خانم ۱۳۷۴، تهران، موسسهٔ انتشارات قدیانی؛
  • خاطرات رزمندگان هشت سال دفاع مقدس خوزستان آن روزها ۱۳۷۹، تهران، موسسهٔ فرهنگی ندای مهرآفرین؛
  • کتاب‌شناسی داستان‌های روستایی ۱۳۸۲، تهران، شقایق روستا؛
  • کتاب‌شناسی داستان‌های بیست‌سالهٔ انقلاب ۱۳۸۴، تهران، موسسهٔ تنظیم و نشر آثار امام خمینی؛
  • نیاز ۱۳۸۴، تهران، پالیزان؛
  • آوازهای ممنوع ۱۳۸۶، تهران، موسسهٔ انتشارات قدیانی؛
  • مجموعه داستان زبان عاشقی ۱۳۸۶، تهران، موسسهٔ تنظیم و نشر آثار امام خمینی؛
  • عشق مانعی ندارد ۱۳۸۷، تهران، موسسهٔ تنظیم و نشر آثار امام خمینی؛
  • مجموعه داستان فقط عاشق زبان عاشق را میفهمد۱۳۹۰، تهران، موسسهٔ انتشارات قدیانی؛
  • هر کس گمشده‌ای دارد ۱۳۹۰، تهران، انتشارات قدیانی؛
  • افطار ۱۳۹۲، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛
  • فصل جوانی ۱۳۹۲، تهران، عصر داستان؛
  • مجموعه داستان هر زندگی یه قصه است ۱۳۹۳، تهران، انتشارات کتاب نیستان؛
  • توتستان ۱۳۹۳، ارومیه، انتشارات کتاب خوبان؛
  • غار آبی ۱۳۹۸، تهران، کانون اندیشهٔ جوان؛
  • خاطرات فرماندهان هشت سال دفاع مقدس آن روزها ۱۳۹۹، اهواز، انتشارات راه ماندگار.[۵]

در سال ۱۳۹۸، مراسم بزرگداشت «قاسمعلی فراست» داستان‌نویس پیشکسوت در سرای اهل قلم برگزار ‌شد.[۶]

نظر نویسنده درباره اثر

تصویر روی جلد کتاب، نشر قدیانی، چاپ دوم، ۱۳۷۴
تصویر پشت جلد کتاب، نشر قدیانی، چاپ دوم، ۱۳۷۴

گلاب خانم را با عشق نوشتم

این­‌گونه نوشتن را دوست دارم، گلاب خانم را واقعاً با عشق نوشتم و هنوز به آن دلبستگی خاصی دارم.[۷]

عشق به یک نگاه نجیبانه

تمام سعی من این بود كه به عشق یك نگاه نجیبانه شده باشد و نمی‌دانم تا چه حد موفق بوده‌ام.[۸]

نگاه واقع‌گرایانه به جنگ

رمان گلاب خانم، یك نگاه واقع‌گرایانه به جنگ دارد. من ارتباط نزدیكی با مسئله جنگ داشته‌ام و آن را لمس كرده‌ام و بعد این رمان را نوشته‌ام.[۹]

آماده همکاری به‌عنوان مشاور برای اقتباس سینمایی گلاب خانم هستم

من درباره اقتباس سینمایی از این رمان نظرهای بسیاری دارم كه هر كس بخواهد از روی آن فیلم بسازد با او در میان می‌گذارم، ولی فیلمنامه را به عهده سناریست می‌گذارم؛ چرا كه هر كس باید كار خودش را بكند. ولی به عنوان مشاور به او كمك می‌کنم.[۹]

نقد و بررسی اثر

داستانی بومی

[۱۰]

گسستگی و پیوستگی در داستان

[۱۰]

نتر ساده و روان

[۱۰]

زاویه دید

[۱۰]

داستان عقیده

[۱۰]

زمینه اجتماعی کمرنگ

[۱۰]

روایت رنج جانبازان

[۱۰]

اتفاقات سیاسی یا اجتماعی که با اثر مرتبط است؛ جریان‌سازی‌های کتاب؛ دلیل شهرت اثر

رمان «گلاب خانم» فیلم می‌شود

رمان«گلاب خانم» كه توسط «قاسمعلی فراست» در حوزه ادبیات دفاع مقدس به رشته تحریر درآمده است، مورد تایید و تصویب شورای اقتباس بنیاد سینمایی فارابی قرار گرفته است. اگر تهیه‌كننده‌ای مایل باشد، رمان «گلاب خانم» به اثر سینمایی تبدیل خواهد شد.[۸]

جوایز و افتخارات

  • اثر تقدیرشده در سومین دوره‌ی کتاب سال دفاع مقدس ویژه‌ی سال‌های ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ در سال ۱۳۷۶.[۲]

نشست‌های برگزار شده درباره اثر

  • جلسه نقد و بررسی رمان «گلاب خانم» در حوزه هنری در سال ۱۳۸۳. این جلسه با حضور قاسمعلی فراست، نویسنده اثر، منیژه آرمین، راضیه تجار، حمیده هنرجو و حسین فتاحی برگزار شد.[۷]

اظهارنظرها درباره اثر

منیژه آرمین؛ هنرمند و نویسنده معاصر ایرانی

شخصیت‌پردازی ضعیف

[۷]

فضاسازی قوی

[2]

دوگانگی نثر

[۷]

راضیه تجار؛ نویسنده

چالش‌ شخصیت‌پردازی

[۷]

نثر سنگلاخی

[۷]

حمیده هنرجو؛ پوهشگر، نویسنده، منتقد ادبی، روزنامه‌نگار و شاعر کودک و نوجوان

روایتی از جنگ با چالش شخصیت‌پردازی

[۷]

تکه‌­ای از تاریخ در این رمان است

[۷]

حسین فتاحی؛ نویسنده و منتقد ادبی

زاویه دید متفاوت به جنگ

[۷]

هادی خورشاهیان؛ نویسنده حوزه دفاع مقدس

روایتی تکان‌دهنده از بازگشت و مواجهه یک جانباز با جامعه

[۱]

فداکاری جانباز و واکنش‌های تلخ و شیرین اطرافیان

[۱]

گلاب خانم، نماد پذیرندگی وطن است

[۱]

روایت از خودگذشتگی دختران و پسران جوان

[۱]

نمایش زندگی جانبازان پس از جنگ

[۱]

جمله‌های شنیدنی کتاب

نمی‌دانم دوستش داشتم یا نه! یا شاید از عشقش، از گرفتار شدن فرار می‌کردم منتظر دیدنش نبودم. شب‌ها به او فکر می‌کردم اما صبح که بیدار می‌شدم همه چیز از یادم می‌رفت، تا مثلاً دو هفته بعد می‌دیدمش و بهش فکر می‌کردم. وقتی او را می‌دیدم به طور ناگهانی کنجکاو می‌شدم بیشتر ببینمش، یک جورایی هم دست و پایم را گم می‌کردم و بیشتر از خودم تعجب می‌کردم! این حالات را به پای حیای دخترانه می‌گذاشتم اما وقتی که نمی‌دیدمش دل آشوب و دلتنگ و منتظر نبودم. واقعا روزهایی بود که من در سر درگمی و ابهام به سر می‌بردم و خودم هنوز خبر نداشتم....

□□□

«صبر کن؛ جبهه را باید بخاطر جبهه رفت. هر وقت توی چشم‌هات زل زدند و به صورتت خندیدند و به جای هر چیز الحمدلله گفتی، همان ساعت برو.»

کریم بهت و درماندگی را در سکوت سنگین موسی خواند. دلجویانه پی شانه او گشت. آرام بر شانه‌اش زد که:  «آن روز خیلی دیر نیست آقا موسی.»

□□□

«ناسیونال داره به جانبازها ماشین می‌ده. باید بجنبی. شامل تو هم می‌شه ان­شاءالله گلاب خانم را با همون پیکان سفید یخچالی که می‌گیری بیاری خونه.»

آسیه...گفت: «آره خیلی هم اهل این حرف‌هاست!»

خسرو گفت: «اهل این حرف‌هاست و نیست نداریم. بحث، بحث یه ملیون ماله! یه ملیون جرینگی! فهمیدی؟» و یادش آمد که اگر خودش موسی را برنداشته بود و به بنیاد نبرده بود، موسی حتی پرونده‌اش را هم تا حالا تشکیل نداده بود‌‌.

□□□

_«من شیمیایی‌ام. کدومتون اجازه می‌دید دختر معصوم مردم را بیارم خونه و این زهر واگیردار را بریزم به جونش؟»

ولی کریم به او می‌گوید: «کی گفته شیمیایی واگیر دارد؟ راستش من همه این قضایا را می‌دونستم ... چند نفر سراغ داری که از این زهر را گرفته باشند.»

-«به فرض که این طور نباشد، چند نفر را بشمارم که به‌خاطر شیمیایی بودن و قطع نسل طلاق گرفته‌اند یا به تردید گرفتن و نگرفتن‌اند.»

مرتضی گفت: «چرا همین را به نامزدت نمی‌گی؟ چرا نمی‌گی که ممکن است بچه‌دار نشیم؟ از کجا مطمئنی که قبول نکند؟»

□□□

چروك چهره را دست کشید. چین و واچین و زخم جوش‌ها را زیر دست لمس و باور کرد. چهره، مصدوم بود و آنچه می‌دید به بیداری بود. مستأصل و درمانده دل به آینده‌ای دارد که در همش می‌مالاند و از جمعش می‌تاراند.

□□□

برای دیدن تأثیر ترس دخترک از او، چشم‌های گلاب را پایید. گلاب حرف دخترك [می‌ترسم] را شنید اما خودش را به نشنیدن زد و خواست پی حرف موسی را بگیرد تا غم او را هم از دل بردارد. نتوانست. وولیدن چیزی را در مغزش حس می‌کرد. موسی جوابش را گرفته بود. وازدگی گلاب را از حرف دخترک دیده بود، حالا شادمان بود و هم دل‌نگران. شاد‌ از اینکه گلاب مصیبت وی را خود با چشم می‌بیند و به گوش او می‌شنود. دل‌نگرانی‌اش هم از اینکه گلاب پا پس بکشد.

□□□

«کسانی که ندونن چرا جنگیدن، از جانبازی‌شون زجر می‌کشن. مصیبت این‌ها دوتاست. مصیبت اول از دست دادن سلامتی است و مصیبت دوم صبر نکردن. این‌ها زجر می‌کشند. هم زجر می‌کشند و هم اجر نمی‌برند. نهال را کشته‌اند اما در معرض طوفان یله‌اش گذاشته‌اند و انتظار میوه هم دارند.»

□□□

چشم‌هایش دوباره به اشک نشست. لب‌هایش دوباره جمع شد و تکان تکان خورد تا گریه سردهد. اما خوددار گفت: «نتونستم موسی، نتونستم.»

-«دوستت دارم گلاب!» این را بی‌اختیار گفت موسی. آرام گرفت گلاب... حس کرد گرد غمش دامن موسی را گرفته است. بازو به بازوی موسی داد... و گفت: «عاشقی این چیزها را هم دارد...».

مشخصات کتاب‌شناختی و به شکل توصیفی]

«گلاب خانم» رم‍انی ‌به قلم قاسمعلی فراست در حوزه ادبیات دفاع مقدس است که اولین‌­بار در سال ۱۳۷۴ توسط انتشارات قدیانی در ۲۶۲ صفحه در قطع رقعی با جلد شومیز در تهران به چاپ رسید. این اثر در سال ۱۳۹۵ به چاپ نهم رسید.

منبع شناسی

فراست، قاسمعلی. (۱۳۷۳). گلاب خانم (بریده ای از رمان منتشر نشده). ادبیات داستانی مهر.۵۶-۶۰.

حق‌بین، مجید. و برجساز، غفار. (۱۴۰۱). بررسی فرایندهای رویارویی و نوآموزی در داستان گلاب خانم اثر قاسمعلی فراست (مطالعه موردی: شخصیت‌های موسی و میرزا)، پژوهشنامه ادبیات داستانی،  ۱۱(۴)، ۲۱۹-۲۴۰.

دست‌غیب، عبدالعلی. (۱۳۷۵). نقد و نظر: گلاب خانم (نوشته قاسمعلی فراست - ۱۳۷۴). ادبیات داستانی ش ۳۹.

حق‌بین، مجید. و برجساز، غفار. (۱۴۰۱). تحلیل درون مایه‌هایی از دو رمان «گلاب خانم» و «ریشه در اعماق»، نشریه ادبیات دفاع مقدس، ۵(۸)، ۶۷-۸۴.

علی‌پور، پوران. (۱۳۹۷). نقدی ساخت‌گرایانه بر تقابل‌های معنایی رمان «گلاب خانم» اثر قاسمعلی فراست، نشریه ادبیات پایداری، ۹(۱۷)، ۲۲۷-۲۵۲.

صادقی‌نیا، زهرا. (۱۳۹۷). بررسی و تحلیل بنمایه‌های پایداری و ارتباط آن‌ها با عناصر داستان در رمان «گلاب خانم»، نشریه پژوهش‌های ادبی، ۱۵(۶۱)، ۱۰۷-۱۳۱.

علی پور، پوران. (۱۳۹۴). ساخت‌گرایی و روان‌کاوی تقابل‌های محتوایی (نقدی بر رمان گلاب خانم اثر قاسمعلی فراست). همایش ملی نظریه و نقد ادبی در ایران.

حاتمی‌نیا, فائزه. و یوسفی, محمدرضا. (۱۴۰۱). ایثار در خانواده و نقش زنان در گسترش آن (با تکیه بر دو اثر «باغ بلور» و «گلاب خانم»). نشریه شاهد اندیشه، ۸۵_۱۰۸.

ذوقی کودهی، معصومه. (۱۳۹۴). تحلیل شخصیت‌های زن رمان «گلاب خانم» قاسمعلی فراست. همایش بین‌المللی جستارهای ادبی، زبان و ارتباطات فرهنگی.

نوا، نما، نگاه

منبع [منابع مکتوب استفاده شده در متن مقاله]

عبدالعلی دستغیب. نقد و نظر: گلاب خانم (نوشته قاسمعلی فراست - ۱۳۷۴) ادبیات داستانی. ش ۳۹.

صادقی‌نیا، زهرا. (۱۳۹۷). بررسی و تحلیل بنمایه‌های پایداری و ارتباط آن‌ها با عناصر داستان در رمان «گلاب خانم»، نشریه پژوهش‌های ادبی. ش ۶۱.

پانوشت

  1. پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ «فراست می‌توانست رمان پرفروش بنویسد، ولی در حوزه باورهایش نوشت». خبرگزاری ایبنا. ۲۹ مرداد ۱۳۹۷
  2. پرش به بالا به: ۲٫۰ ۲٫۱ «گلاب خانم». ایران کتاب. بی‌تا. دریافت شده ۲۷ دی ۱۴۰۳
  3. زهرا صادقی‌نیا. «بررسی و تحلیل بنمایه‌های پایداری و ارتباط آن‌ها با عناصر داستان در رمان «گلاب خانم»، نشریه پژوهش‌های ادبی».  ۶۱.
  4. «قاسمعلی فراست ۵۴ ساله شد». خبرگزاری ایسنا. ۳۱ خرداد ۱۳۹۲
  5. «قاسمعلی فراست». ویکی ادبیات. بی‌تا. دریافت شده ۱۰ بهمن ۱۴۰۳
  6. «حسینی‌پور: فراست نویسنده برج عاج‌نشین نیست/ فراست: «نخل‌های بی سر» را با افتخار نوشتم». خبرگزاری دفاع مقدس. ۲۵ آبان ۱۳۹۸
  7. پرش به بالا به: ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ ۷٫۵ ۷٫۶ ۷٫۷ ۷٫۸ «تكه‌ای از تار‌یخ جنگ در واگو‌یه‌ای ادبی». خبرگزاری مهر. ۱۶ شهریور ۱۳۸۳
  8. پرش به بالا به: ۸٫۰ ۸٫۱ «رمان «گلاب خانم» فیلم می‌شود». خبرگزاری ایبنا. ۱۶ تیر ۱۳۸۶
  9. پرش به بالا به: ۹٫۰ ۹٫۱ «قاسمعلی فراست: نگاه «گلاب خانم» به جنگ واقع‌گرا‌یانه است». پا‌یگاه اطلاع رسانی شاهد. ۱۶ تیر ۱۳۸۶
  10. پرش به بالا به: ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ ۱۰٫۴ ۱۰٫۵ ۱۰٫۶ عبدالعلی دستغیب. «نقد و نظر: گلاب خانم (نوشته قاسمعلی فراست - ۱۳۷۴)». ۳۹.