مصطفی خرامان

از ویکی‌ادبیات
نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۲ توسط Mshahangi1 (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مصطفی خرامان

زمینهٔ کاری ادبیات کودک و نوجوان
زادروز ۲۰دی۱۳۳۴
تهران
پدر و مادر محمدعلی خرامان و عمه احمدی
ملیت ایرانی
پیشه نویسنده و مدرس داستان‌نویسی
کتاب‌ها «کلاه حصیری»، «فرشته‌ها از کجا می‌آیند؟»، «سنگ و شیشه»، «بازجویی خانواده قلندری»، «آرزوی سوم»، «۷ دقیقه به شلیک»، «دختران علیه دختران»، «به‌ جای دیگری»، «چرخ‌های پنچر» و «من ضامن»
فرزندان سارا و لعیا
مدرک تحصیلی فوق لیسانس ادبیات فارسی

مصطفی خرامان نویسندهٔ حوزهٔ کودک و نوجوان است.[۱]

* * * * *

مصطفی خرامان ۲۰ دی‌ماه ۱۳۳۴ در خیابان مرتضوی در تهران متولد شد. او فرزند چهارم خانواده‌ای ۱۱ نفری بود و ۵ برادر و ۳ خواهر داشت. مصطفی خرامان کلاس اول تا سوم ابتدایی را در مدرسه سرفراز در خیابان مرتضوی تهران گذراند و از کلاس چهارم به دلیل نقل مکان از خیابان مرتضوی به محله جی، کلاس چهارم و پنجم و ششم را در مدرسه مظفر امیری در خیابان ۱۳ متری حاجیان گذراند. سپس به دبیرستان غزالی در خیابان سینا رفت. خرامان از ۱۵ سالگی برای کمک به مخارج خانه شروع به کار کرد و به همین دلیل ادامه تحصیلات دبیرستان را به‌صورت شبانه گذراند. خرامان خواندن کتاب‌های ادبی را از ۱۵ سالگی با عضویت در کتابخانه مسجد جوادالائمه آغاز کرد و بعد از دو سال کتابدار همان مسجد شد.[۲]

مصطفی خرامان دانش‌آموخته رشته ادبیات فارسی و از نویسندگان حوزه کودک و نوجوان است. تاکنون بیش از چهل عنوان رمان و مجموعه داستان از او منتشر شده است که بیشتر آن‌ها در حوزه‌های ادبیات کودک و نوجوان بوده است.[۳] او برای نگارش دو کتاب «کلاه حصیری» و «به جای دیگری» دو بار در جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شایسته تقدیر شناخته شد. خرامان همچنین از داوران جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران و جایزه ادبی شهید حبیب غنی‌پور است. او همچنین عضو هیات مدیره‌ انجمن نویسندگان کودک و نوجوان (شش دوره: چهار دوره بازرس، یک دوره خزانه‌دار، یک دوره دبیر) و عضو شورای نویسندگان سروش نوجوان (۱۳۶۸-۱۳۷۲) بوده است.[۴]

آیینه‌ای از مصطفی خرامان

خاطراتی از امیرحسین فردی

او از خاطراتش درباره امیرحسین فردی می‌گوید: «من در مسجد جوادالائمه هم کتابدار بودم هم کتاب می‌خواندم و خواندن را از ۱۵ سالگی با کتاب‌های حوزه کودک و نوجوان شروع کردم. در این سن علاقه به تئاتر هم داشتم. ما در مسجد گروه تئاتری تشکیل دادیم و تئاتر تمرین می‌کردیم و در مساجد مختلف نمایش‌ها را اجرا می‌کردیم. البته در کنار تمرین تئاتر در مسجد، فوتبال هم بازی می‌کردیم. با آقای امیرحسین فردی هم‌محله‌ای بودیم و با هم به مسجد جوادالائمه می‌رفتیم و هر دو کار کتابداری انجام می‌دادیم و بچه‌ها را به اردو می‌بردیم. گاهی هم فوتبال بازی می‌کردیم. البته مسجد امیرالمومنین به منزل ما نزدیک‌تر بود اما من به مسجد جوادالائمه می‌رفتم تا بتوانم از امکانات فرهنگی‌اش مانند کتابخانه و گروه‌ تئاتر و ... استفاده کنم. همان زمان که به مسجد می‌رفتم گروه تئاتری هم برای نوجوانان درست کرده بودیم. در آن زمان من و آقای فردی با نوجوانان تئاتری را تمرین کرده بودیم. اولین اجرای ما مصادف شد با نخست وزیری آقای ازهاری. به همین دلیل کسی برای دیدن نمایش ما نیامده بود. من گفتم اجرا را کنسل کنیم اما امیرحسین اصرار داشت اجرا کنسل نشود و همان روز چند نفر را برای تماشای نمایش جمع کرد و ما تئاتر را اجرا کردیم.»[۲]


نخستین جرقه‌های نوشتن

نوشتن را تقریبا از سال ۱۳۵۸ بعد از انقلاب شروع کردم. انقلاب که شد از گروه تئاتر ما خواستند یکی از نمایش‌هایمان را در دانشگاه تربیت مدرس فعلی(تربیت معلم سابق) اجرا کنیم، شب چهارم و پنجم اجرا بود که آقای رضا تهرانی(رئیس حوزه اندیشه و هنر اسلامی وقت) و آقای رخ‌صفت که درآن زمان، معاون ایشان بود، آمدند و نمایش ما را دیدند. آن‌ها از دیدن گروه تئاتر ما خوششان آمد و همه ما را دعوت به کار در حوزه اندیشه و هنر اسلامی کردند. ما در حوزه اندیشه و هنر اسلامی در گروه‌های مختلف مشغول به کار شدیم. من به گروه ادبیات رفتم و اولین داستانم را همانجا نوشتم که در سال ۱۳۶۰ به نام «ترور آقای حسنی» در شماره چهارم نشریه «جُنگ سوره» چاپ شد. بعد از آن اولین کتاب مستقلم در سال ۱۳۶۴ به نام «بچه‌های آخر کلاس» از سوی حوزه هنری چاپ شد. در حوزه با افراد مختلفی همکار شدم مثل آقای فرج‌الله سلحشور و آقای محسن مخملباف. تا سال ۱۳۶۷ در حوزه ماندم. سپس به دلیل اختلاف نظری که با آقای زم پیدا کردم به همراه ۱۳ نفر دیگر از همکاران از حوزه هنری به سروش نوجوان رفتیم و تا سال ۱۳۷۲ عضو شورای نویسندگان سروش نوجوان بودم. در آن زمان آقایان قیصر امین‌پور، بیوک ملکی و فریدون عموزاده خلیلی از اعضای شورای سردبیری سروش نوجوان بودند. البته از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ همزمان به عنوان نویسنده با رادیو هم همکاری می‌کردم. در آن زمان آقای رضا رهگذر قصه‌گوی داستان ظهر جمعه بود.[۲]

دیدگاه و اندیشه

ادبیات بچه‌ها را نسبت به مسائل آگاه می‌کند

معمولا بچه‌ها بعد از طی کردن دوران کودکی در نوجوانی با پدرشان به شکار می‌رفتند و بعدها در دوره کشاورزی با پدرشان به مزارع می‌رفتند، هم کار یاد می‌گرفتند و هم بزرگ می‌شدند. بچه‌ها در معرض حوادثی قرار می‌گرفتند که در دوره زندگی‌شان رواج داشت. در آن دوره خیلی از بزرگ‌ترها روی‌شان نمی‌شد درباره رفتار با دیگران و مسائل دیگری صحبت کنند و فامیل کم‌کم صحبت می‌کردند اما الان دیگر این چیزها نیست. پدرها هشت صبح سر کار می‌روند تا ۱۰ شب و عملا هیچ پدری با فرزندش مراوده‌ای ندارد. این پسربچه از کجا یاد بگیرد مرد شود؟ از مدرسه؟ بچه‌ها از صبح تا ۱۲-۱۳ به مدرسه می‌روند و تمام می‌شود. البته الان که کروناست و به مدرسه هم نمی‌روند. بچه‌ها باید از کجا یاد بگیرند؟ از ادبیات؟ ادبیات می‌تواند کمک کند تا بچه‌ها نسبت به مسائل آگاه شوند. ادبیات جایی است که می‌شود درباه عشق، بیدادگری و مسائل دیگری که یک نوجوان در آینده با آن‌ها مواجه می‌شود، صحبت کرد. قوش زمانی که بچه‌هایش بزرگ می‌شوند آن‌ها را از خانه بیرون می‌کند یا روباه اول زمستان بچه‌هایش را بیرون می‌کند اما آدم‌ها مستقل شدن بچه‌های‌شان را به عقب می‌اندازند. اگر پسر ۳۰ساله‌ای بیرون از خانه‌اش باشد زمانی که به خانه برگردد، بلافاصله می‌پرسند تا الان کجا بودی؟ در این صورت تنها کانالی که باز است، کانال کتاب است.[۵]

توجه به دغدغه‌های نوجوانان در ادبیات

زمانی که ما نویسندگان می‌خواهیم کتابی بنویسیم به تمام مسائلی که ممکن است نوجوانان با آن‌ها درگیر شوند فکر می‌کنیم. الان مسائل نوجوانان ما مسائل خیلی معمولی است، زندگی بدون فراز و فرود. همه موبایلی دارند و دائم در موبایل سرگرم‌اند و چیزی از زندگی نمی‌فهمند، خرج خانه را پدر و مادر می‌آورند و بچه‌ها شام و ناهاری می‌خورند و همین‌طور امورات می‌گذرد و بعد می‌گوییم چرا جوانان کار نمی‌کنند یا چرا بلد نیستند کار کنن؟ خب آن‌ها یاد نگرفته‌اند. چه کسی باید به آن‌ها یاد بدهد؟ بنابراین اگر ما قرار است رمانی برای نوجوان بنویسیم باید کمی از این مسائل را به آن‌ها یاد بدهیم. این‌ را که مرزش کجاست، فرهنگ و رسوم یک کشور تعیین می‌کند. چند وقت پیش یکی از دوستان می‌گفت در کتاب نوجوان از کافه رفتن و این چیزها صحبت نکنید! آیا نوجوانان کافه نمی‌روند؟ می‌روند. اگر می‌روند چرا نباید در کتاب‌های‌مان راجع به آن صحبت کنیم؟ چرا نگوییم اگر کافه رفتی، آداب کافه رفتن این‌طور است؟ زمانی که با یک خانم کافه می‌روی آداب صحبت کردن این‌طوری است. این آداب را چه کسی به بچه‌ها یاد می‌دهد؟ پدرها به پسرها یاد می‌دهند؟ مادرها به دخترها می‌گویند؟ در کتاب‌ها هم نمی‌شود گفت. البته در کتاب‌های ترجمه با وجود این‌که سانسور می‌شود می‌توان رگه‌هایی پیدا کرد.[۵]

خشونت برای نوجوانان از مسائل مبتلابه جامعه است

کاملا مشخص است که در رمان نوجوان چه مسائلی را باید مطرح کنیم؛ مسائلی که نوجوانان با آن‌ها درگیر می‌شوند. ممکن است در داستان بزرگسال خشونت داشته باشیم اما در داستان نوجوان خشونت نداشته باشیم یا تلطیف شده باشد. نوجوانان کتاب‌های بی‌خطری را که ما درباره نوجوانی می‌نویسیم، نمی‌خوانند و سراغ کتاب بزرگسال می‌روند زیرا آن‌جا دنیا کمی واقعی‌تر است. مسئله خشونت برای نوجوانان از مسائل مبتلابه جامعه است. بچه‌ها خشونت نمی‌بینند؟ حال ما برای بچه‌ها از گل و بلبل بگوییم؟ نمی‌گوییم گل و بلبل نباشد، خوب است اما خشونت وجود دارد. اگر آن دختری که قمه کشیده، در کتابی خوانده بود که اگر دوستت خیانت کرد، فکر نکن دنیا به آخر رسیده و راه دیگری انتخاب کن مسئله به گونه دیگری حل می‌شد اما چون کسی نگفته فکر کرده دنیا به آخر رسیده و با خود گفته با قمه ماجرا را حل می‌کنم.[۵]

جنگ بین نویسندگان و مترجمان، نابرابر است

برای ما ایرانی‌ها، «مرغ همسایه غاز است» یک چیزهایی در ذهن ما نهادینه شده و به صورت الگو درآمده که طبیعتا تغییر آن، کار چندان ساده‌ای نیست. مثلا می‌گویند: «کار ایرانی خوب نیست و به‌درد نمی‌خورد»؛ باور کنید این ذهنیت، حتی در حوزه ادبیات هم به وجود آمده است . مترجمان با کتاب‌های جذاب بسیاری روبه‌رو هستند. تمام کشورهای انگلیسی‌زبان، آلمانی‌ها، فرانسوی‌ها و ژاپنی‌ها کتاب می‌نویسند و مترجمان خوش ذوق ما هم بهترین‌ها را انتخاب می‌کنند و طبیعی است که این همه گوناگونی در ایده و تکنیک و پرداخت، مخاطب را خیلی جذب می‌کند؛ به عبارت دیگر ما نویسندگان ایرانی در یک جبهه و همه نویسنده‌های خارجی، با هر زبان و ملیتی در جبهه دیگر هستند و این جنگ بین نویسندگان و مترجمان، نابرابر است.[۶]


کتاب‌های ترجمه برای بچه‌ها جذاب‌تر است

کتاب‌های ترجمه برای بچه‌ها جذاب‌تر است،‌ نویسندگان خارجی در کتاب‌هایشان به تاریخ یک شهر یا کشور هم اشاره می‌کنند؛ اما داستان‌های ما، حتی ادبیات بزرگسال‌مان، در بی‌زمانی و بی‌مکانی می‌گذرد. به همین خاطر است که بچه‌ها دوست دارند کتاب ترجمه بخرند و ترجمه برای‌شان جذاب‌تر است.[۶]


حمایت از نویسندگان ضروری است

حمایت از نویسندگان ضروری است، فهرستی به نام «کلاغ سفید» در آلمان منتشر می‌شود و به معرفی بهترین کتاب‌ها می‌پردازد؛ شماری از کتاب‌های ایرانی هم در این فهرست منتشر شده‌اند؛ از سوی دیگر تصویرگری داستان‌های کودکانه ما در این سال‌ها جوایزی بسیاری را به خود اختصاص داده‌اند؛ اما در نهایت چه اتفاقی افتاده؟ چه بر سر این کتاب‌ها آمده؟ چقدر معرفی و حمایت شده‌اند؟ وقتی ما کتاب می‌نویسیم؛ ۱۵۰۰ یا ۲۰۰۰ نسخه از آن منتشر می‌شود و دو میلیون تومان دستمزد می‌گیریم. با این مبلغ چه‌کاری می‌‌توان کرد؟ چرا باید نویسنده زمان و انرژی بگذارد تا رمان بنویسد؟ مگر نوشتن رمان، کار ساده‌ای است؟ باید دو سال عمر و انرژی گذاشت تا یک رمان نوشته و منتشر شود؛ حالا شما داوری کنید کدام نویسنده‌ می‌تواند دو سال زمان بگذارد و فقط دو یا سه میلیون دریافت کند؟[۶]


نوشتن برای بچه‌ها، کار ساده‌ای نیست

یکی از آسیب‌های جدی ادبیات کودک این است که خیلی از آدم‌ها تصور می‌کنند، نوشتن برای بچه‌ها، کار ساده‌ای است، از این‌رو هفته‌ای نیست که چهار، پنج نفر با من تماس نگیرند که برای بچه‌ها کتاب نوشته‌اند و دلشان می‌خواهد منتشرش کنند! ممکن است آنچه نوشته‌اند را منتشر هم بکنند؛ اما این به معنی نویسنده شدن نیست![۶]

بخش کودک و نوجوان برای مسئولان فرهنگی کشور مثل یک شوخی است

من به این مساله اعتراض دارم که چرا نباید در حوزه کودک و نوجوان جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران اثر برگزیده داشته باشیم و این مطالبه را با یکی از داوران چندین دوره کتاب سال مطرح کردم و او خیلی دوستانه به من گفت که هیات علمی جایزه کتاب سال تمایل زیادی ندارند که کتاب رمان ۲۰۰ صفحه‌ای یا کتاب داستان تصویری ۴۰۰ کلمه‌ای با این حجم کم به عنوان اثر برگزیده کتاب سال معرفی شود در کنار سایر آثار برگزیده، حجیم و چند جلدی و تفسیرهایی که در سایر حوزه‌ها انتخاب می‌شود. و اتفاق‌هایی که در طول چند سال گذشته برای کتاب‌های کودک و نوجوان در جایزه کتاب سال افتاده، بیانگر همین موضوع است. کتابی که به عنوان کتاب تقدیری معرفی می‌شود، چه مشکلی دارد که به عنوان کتاب برگزیده معرفی نمی‌شود؟ بالاخره کیفیت لازم برای تقدیر شدن را داشته است که انتخاب شده. به همین دلیل فکر می‌کنم بخش کودک و نوجوان برای مسئولان فرهنگی کشورمان مثل یک شوخی است و معتقدند وقتی یک مجموعه چندجلدی نهج‌البلاغه به عنوان اثر برگزیده کتاب سال معرفی می‌شود نمی‌توان یک کتاب ۲۰ صفحه‌ای کودک را هم به عنوان اثر برگزیده کتاب سال معرفی کرد و موقع کشیدن باید هم‌وزن باشند.[۷]

نویسندگان کودک مقصرند

نویسندگان کودک مقصرند، آنها به دلیل اینکه فکر می‌کنند در نهایت بچه‌ها قرار است این کتاب‌ها را بخوانند، با دقت کار نمی‌کنند و برایشان مهم نیست و آثاری می‌نویسند که اصلا از خواندشان لذت نمی‌برید. مثلا در بین کتاب‌های کودک، کتاب‌هایی داریم که بیش از ۲۰۰ صفحه‌اند، رمان خوبی هستند اما به راحتی می‌شود حدود ۷۰-۸۰ صفحه آنها را حذف کرد و هیچ مشکلی ایجاد نمی‌شود. ما کتاب‌های تالیفی زیادی داریم اما متاسفانه نه ناشران و نه نویسندگان در تولید کتاب دقت نمی‌کنند و همین مساله سبب می‌شود کتاب‌های کودک علاوه براینکه برای بچه‌ها جذابیتی ندارند در جایزه‌هایی مثل کتاب سال دیده نشوند.[۷]

اغلب کتاب‌های کودک و نوجوان در حوزه دفاع مقدس کیفیت خوبی ندارد

واقعیت این است که کتاب‌های کودک و نوجوان در حوزه دفاع مقدس آنچنان کیفیت خوبی ندارد. تعداد کتاب‌هایی که در حوزه دفاع مقدس برای کودکان منتشر می‌شود خیلی ناچیز است اما در حوزه نوجوان کمیت بهتر است و شاهد انتشار کتاب‌های دفاع مقدسی بیشتری هستیم که بیشتر زندگی‌نامه داستانی هستند تا رمان نوجوان و متاسفانه کیفیت خوبی هم ندارند و معمولا مورد دندان‌گیری در این آثار نمی‌بینیم. مثلا در حوزه زندگی‌نامه داستانی کتاب‌هایی دیدم که اشتباهات فاحش داشتند، اشتباهاتی درباره اطلاعات جنگی و مناطق جنگی، جغرافیای جنگ در آن‌ها وجود نداشت و اگر هم بود، برخی از آن‌ها اشتباه بود. مثلا در یکی از این آثار نوشته شده بود «منوری که زده شد به قایق برخورد کرد و قایق آتش گرفت» در حالی‌که منوری که به هوا پرتاب می‌شود این‌چنین خاصیتی ندارد که قایق را آتش بزند. یکی از دلایل ضعیف و غیرقابل استناد بودن داستان‌های حوزه دفاع مقدس این است که گاهی افرادی در این حوزه کار می‌کنند که نویسنده نیستند. و چون ۵۰ درصد کار آماده است و شرح حال و خاطراتی از شهید مورد نظر وجود دارد، از فردی می‌خواهند بیاید و زندگی‌نامه بنویسد و بدون اینکه به جذابیت و استقبال از کتاب فکر کنند، کتاب می‌نویسند و متاسفانه چیزی هم از آن حاصل نمی‌شود. به دلیل اینکه متولیان این حوزه خیلی به این مساله اهمیت نمی‌دهند.[۸]


چه کنیم آثار دفاع مقدسی دیده شوند و مورد استقبال مخاطبان قرار گیرند؟

ما می‌توانیم داستان‌های حوزه دفاع مقدس را در قالب ژانرهای مورد علاقه نوجوانان مانند فانتزی، ترسناک و ... بنویسیم اما باید بدانیم همه این ژانرها قواعدی دارند. یکی از دلایلی که این داستان‌ها مورد توجه مخاطبان قرار می‌گیرد جذابیت آن‌هاست و ما اگر قرار است داستانی بنویسیم، در هر حوزه‌ای، باید سعی کنیم جذاب باشد. اینکه یک نفر در شهر یا روستایی متولد شده، مدتی زندگی کرده، بعد هم به جبهه رفته، جنگیده و شهید شده را با نثر بد و غلط‌های فاحش بنویسیم، برای مخاطب چه جذابیتی دارد؟[۸]

حضور چشمگیر نویسندگان تازه‌کار در حوزه دفاع مقدس

در داوری جشنواره‌های مختلف در حوزه دفاع مقدس، گاهی پیش می‌آید که مثلا از بین ۴۰ کتابی که در این زمینه می‌خوانم شاید دو یا سه نویسنده باشد که قبلا اسمش را شنیده باشم، بقیه نویسنده‌های تازه‌کاری هستند که آمده‌اند در این حوزه دست‌ورزی کنند. اما قرار نیست که عده‌ای بیایند با این ژانر تمرین کنند و نویسنده شوند و برای خودشان رزومه درست کنند. دفاع مقدس پشتوانه‌ای برای کشورماست و اهمیت زیادی دارد. اگر امروز کشور ما در شرایط جنگ قرار دارد و همه‌جوره سعی می‌کنند به ما حمله کنند اما دشمنان تردید دارند و فکر می‌کنند به ایران نمی‌شود حمله کرد مربوط به همان هشت سال دفاع مقدس است. اگر ما در آن زمان خوب دفاع و ایستادگی نمی‌کردیم، ممکن بود امروز بدون تردید به ما حمله می‌کردند. از سویی جنگ تحمیلی جزئی از تاریخ کشور ماست. وقتی می‌خواهیم به تاریخ معاصر برای کودکان و نوجوانان بپردازیم باید به این هشت سال هم اشاره کنیم. اگر خوب بیان نکنیم بچه‌ها به خوبی متوجه آن‌چه گذشته نمی‌شوند و نمی‌توانند درک درستی از دفاع مقدس داشته باشند.[۸]

کتاب‌های دفاع مقدسی حمایت نمی‌شود

ما داریم برای بچه‌های امروز کتاب می‌نویسیم، بچه‌هایی که جنگ را ندیده‌اند و ابزار جنگی و جغرافیای جنگ را نمی‌شناسند و وظیفه داریم به‌گونه‌ای بنویسیم که بچه‌ها با خواندن جملات کتاب، خودشان متوجه شوند و مجبور نباشد مدام از بزرگترها سوال بپرسند. برای این کار هم خود نویسنده ابتدا باید بداند درباره چه چیزی می‌خواهد بنویسد و راجع به آن تحیقق و پژوهش کرده باشد تا ما با کتاب‌هایی مواجه نباشیم که هم از نظر محتوا مشکل دارند، هم از نظر ساختار. مثلا وقتی می‌خواهیم داستانی بنویسیم که در خرمشهر اتفاق افتاده، باید حداقل یک بار برویم خرمشهر را از نزدیک ببینیم و فقط به اطلاعاتی که از کتاب‌ها بدست می‌آوریم، استناد نکنیم.[۸]

کتاب‌های حوزه دفاع مقدس خیلی حمایت نمی‌شوند

از کتاب‌های حوزه دفاع مقدس خیلی حمایت نمی‌شود، ما در حوزه دفاع مقدس کتاب‌های خوبی از نویسندگانی مانند احمد دهقان، محمدرضا بایرامی، داوود امیریان و ... داریم. یعنی کتاب خوب هست اما نه به آن اندازه‌ای که در شان هشت سال دفاع و این‌همه شهید و جانباز و فداکاری‌ها و ایثارگری‌ها باشد. دائما هم می‌گویند خیلی خوب است و خیلی کار شده اما کمیت زیاد است ولی کیفیت ندارد.[۸]

کتاب خیلی سخت به دست مردم می‌رسد

مشکل جامعه ما این است که کتاب، خیلی سخت به دست مردم می‌رسد و هر کسی که به دنبال کتابی می‌گردد باید به خیابان انقلاب تهران برود تا بتواند آن را بیابد. همچنین علاوه بر اینکه پیدا کردن کتاب‌ها برای مردم سخت است، درباره این که چه کتابی خوب است و چه کتابی خوب نیست هم اطلاع‌رسانی چندانی صورت نگرفته و مردم آگاهی زیادی در این مورد ندارند. این در حالی است که دسترسی مردم به کتاب در تهران بسیار بیشتر از شهرستان‌هاست. در این شرایط وجود نمایشگاه‌های کتاب سبب می‌شود تا افرادی که امکان دسترسی یا فرصت کافی برای گشتن به دنبال کتابی را ندارند، بتوانند به یک مکان مشخص بیایند و کتاب مورد نظرشان را تهیه کنند. لذا در این شرایط ناشران هم باید به کیفیت کتاب‌هایی که در نمایشگاه‌ها عرضه می‌کنند، توجه کنند و کتاب‌های باکیفیت را در اختیار مخاطبان بگذارند. واقعیت این است که هرساله کیفیت کتاب‌ها نسبت به سال‌های گذشته رفته رفته بهتر می‌شود. اما متاسفانه در سال‌های اخیر به دلیل افزایش توجه به کمیت کتاب‌ها، کیفیت تحت‌الشعاع قرار گرفته کاهش یافته است.[۹]


تعداد ناشران خوب درحال افزایش است

واقعیت این است که حفظ کیفیت کتاب‌ها کار سختی است. شاید تعدادی ناشر باشند که استانداردهای لازم در مورد کیفیت کتاب‌ها را رعایت کنند. اما بسیاری از ناشران فقط دغدغه‌شان این است که تعدادی کتاب منتشر کنند و به نمایشگاه بفرستند. اتفاقی که در سال ۹۳ افتاده است این بوده که تعدادی از ناشران که قبلا در حوزه کودک و نوجوان کار نمی‌کردند وارد این حوزه شدند و این مسئله موجب شده تا رقابت بیشتری بین ناشران در حوزه کودک و نوجوان ایجاد شود و اگر این رقابت همچنان ادامه پیدا کند، می‌تواند باعث ارتقای کیفیت کتاب‌ها شود و اگر تا به حال تعداد انگشت شماری ناشر خوب داشتیم این تعداد در حال حاضر در حال افزایش است.[۹]


جوایز

سوابق و فعالیت‌ها

  • عضو هیات مدیره‌ انجمن نویسندگان کودک و نوجوان (شش دوره: چهار دوره بازرس، یک دوره خزانه‌دار، یک دوره دبیر)
  • عضو شورای نویسندگان سروش نوجوان (۱۳۶۸ ـ ۱۳۷۲)
  • مدیر گروه کودک و نوجوان انتشارات علمی و فرهنگی (۱۳۸۰ تا ۱۳۸۴)
  • عضو شورای طرح و برنامه‌ مرکز پویانمایی صبا (۱۳۸۷ تا ۱۳۹۰)
  • مدیر فرهنگی نشر افق (۱۳۹۰ تا ۱۳۹۵)
  • مدیر اجرایی روزنامه آفتابگردان (۳ سال)
  • مدیر بخش تالیف انتشارات مدرسه (۱۳۹۵ تا به‌حال)
  • داور جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران (۱۰ دوره)
  • داور جایزه ادبی شهید حبیب غنی‌پور

آثار و کتابشناسی

نگاهی به برخی آثار

کلاه حصیری

کتاب «کلاه حصیری» ازجمله آثار مصطفی خرامان برای کودکان است که در حوزه جنگ و دفاع مقدس نوشته و با تصویرگری میترا عبداللهی از سوی نشر افق منتشر شده است. در این کتاب ماجرای مترسکی بیان می شود که در مرزعه‌ «خالو محمد» زندگی می‌کند و شاهد بمباران جنگنده‌ها و بمب افکن‌هایی است که هرچند وقت یکبار به روستا حمله می‌کردند.(7) نویسنده در این کتاب به خوبی فضا را وصف کرده است: «کلاغ‌ها آسمان را پر کرده بودند. داشتند فرار می‌کردند. وقتی هواپیماها آمدند، دیگر خبری از کلاغ‌ها نبود. همه رفته بودند. مترسک، آسمان را نگاه می‌کرد. پرنده‌های آهنی توی آسمان پرواز می‌کردند. سوت می‌کشیدند و چیزهایی شبیه هویج‌هایی بزرگ، روی مزرعه می‌انداختند. یکی از هویج‌ها کنار پای مترسک روی زمین افتاد و ترکید. زمین لرزید و تنها پای چوبی مترسک زخمی شد.» خرامان در این داستان، بیش از آن‌که از جنگ بگوید به تحسین صلح پرداخته است. او فضای نخلستان‌ها را به خوبی توصیف کرده و توجه خاصی به اعداد داشته است: «آن روز یازده نخل روی زمین افتادند. فقط یکی مانده بود. مترسک دلش نمی‌خواست آن یکی هم بیفتد. آخرین نخل سرپا مانده بود. اما هیچ‌کس نیامد خرمایش را بچیند... مترسک شمرد. درخت نخل، هفت بار خرما داد و خرماهایش ریخت.»[۱۰]


جناب قورباغه

کتاب «جناب قورباغه» نوشته مصطفی خرامان داستانی درباره دوستی، ارتباطات است که با تصویرگری سارا خرامان از سوی بخش کودک و نوجوان انتشارات فاطمی (طوطی) برای کودکان گروه سنی ۴ تا ۶ سال منتشر شده و کتاب تایید شده سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی است. در این داستان، جانوران کنار برکه روزگار خوبی داشتند تا اینکه یک روز سر و کله جناب قورباغه پیدا شد. جناب قورباغه یک‌ چوب جادویی داشت که می توانست هر شکلی به حیوانات بدهد آن وقت کفشدوزک آرزو کرد که بزرگتر شود و لاک پشت آرزو کرد آنقدر کوچک شود تا توی سوراخ کوچکی که به خیال خودش شهر لاک پشت ها آنجا بود جا بشود. آنها نمی دانستند که آرزوهایشان قرار است برایشان کلی دردسر درست کند بخاطر همین درخت پیر که دوست آنها بود با قورباغه مخالفت کرد و قورباغه او را هم کوچک کرد… چیزی نگذشت که سر و کله کلاغ پیدا شد و پس از شنیدن این ‌خبر قورباغه را پیدا کرد و برای اینکه او را متوجه اشتباهش کند و به او نشان دهد که خودخواهی و ‌تنهایی چه چهره ای دارد قورباغه را برداشت و با خود برد و رفت و رفت تا به بیابانی رسید و ادامه داستان.[۱۱]


بازجویی خانواده قلندری

«بازجویی خانواده قلندری» رمانی از مصطفی خرامان است که از سوی انتشارات افق به عنوان یکصد و شصتمین عنوان از مجموعه رمان نوجوان منتشر شده است. این رمان شامل دو داستان، یکی در قالب اجتماعی و پلیسی و دیگری در قالب طنز و فانتزی است که به صورت همزمان بیان می‌شود ولی در واقع قالب فانتزی رمان است که داستان را پیش می‌برد. این کتاب در قالب پنج فصل به هم پیوسته ماجرای دزدی را بیان می‌کند که در حال دزدی از بانک توسط پلیس دستگیر می‌شود. اما او در بازجویی‌هایش ماجراهایی عجیب و غریبی را برای پلیس تعریف می‌کند که به واقعیت نزدیک نیستند. بنابراین پلیس مجبور می‌شود برای یافتن حقیقت به سراغ خانواده‌اش برود و به این ترتیب پای همه اعضای خانواده دزد به این ماجرا باز می‌شود.[۱۲]

۷ دقیقه به شلیک

رمان «هفت دقیقه به شلیک» اثر مصطفی خرامان با ۱۰ فصل و ۱۶۰ صفحه‌ از سوی انتشارات مدرسه منتشر شده است. کتاب «هفت دقیقه به شلیک» دو روایت از دو ماجرا است که همزمان با هم پیش می‌روند. اما در طول خواندن داستان با زندگی سه نفر آشنا می‌شوید؛ عماد، دختر خبرنگار و صاحب کیف مردانه. داستان در مورد پسری به نام عماد است. پدر عماد صندوقدار شرکتی بوده که به دلیل مشکلات مالی در زندان به سر می‌برد. عماد به خاطر مشکلات مالی می‌خواهد به مادرش کمک کند تا او بتواند زندگی‌اش را سر و سامان دهد. از آنجایی که مادر نمی‌تواند او را از این کار منصرف کند، سبزه می‌کارد تا شب عید پسر آنها را بفروشد. در یکی از روزها کیف پول مردانه‌ای روی بساط پسر سبزه‌فروش جا می‌ماند و همین ماجرا پای پلیس را می‌کشد وسط. دختری خبرنگار هم که آمده برای روزنامه‌شان گزارش تهیه کند، وارد ماجرا می‌شود.[۱۳]

چرخ‌های پنچر

«چرخ‌های پنچر» نوشته مصطفی خرامان از سوی نشر عروج برای نوجوانان منتشر شده است. این رمان، روایتگر ظلم‌ستیزی است. اهالی روستای دور افتاده و کوچک به نام آشین در ماه‌های پایانی حکومت پهلوی و همزمان با خیزش عظیم مردم در سال پنجاه و هفت مبارزه علیه استبداد را آغاز می‌‌کنند. داستان از نرسیدن حق آبه «فرمانعلی» به باغش در همان صفحه اول آغاز می‌شود. او که می‌بیند مسیر آب را «هرمزِ» تازه کدخدا شده کج کرده و به باغ خودش برده، تعدادی از هم ولایتی‌هایش را جمع می‌کند تا آب را به مسیر اصلی بازگردانند. اگرچه روستاییان پس از درگیری مختصر با دار و دسته هرمز موفق به باز پس‌گیری سهم آب فرمانعلی می‌شوند ولی همین ماجرا باعث اختلاف بیشتر میان کدخدا و اهالی می‌گردد و هرمز به کمک مامورین پاسگاه در صدد گوش‌مالی روستاییان برمی‌آید. در این میان «زهرا» یکی از شخصیت‌های اصلی داستان زیر بار حرف ناحق نمی‌رود و بقیه را به مبارزه تشویق می‌کند که با اتحاد و رشادت و درایت روستاییان آشین به‌خصوص نوجوانان موفق می‌شوند نقشه‌های گروهبان سَندی را نقش بر آب کنند. شاید نتوان به چرخ‌های پنچر رمانی تاریخی گفت اما نویسنده موفق شده فضا را درآورد و نگاهی به تحولات انقلاب داشته باشد. تعطیلی دانشگاه‌ها، حضور امام خمینی (ره) در پاریس، فرار شاه از جمله اتفاقاتی است که در این داستان به آن اشاره شده است. مصطفی خرامان، روستایی با اقشار و دیدگاه‌های مختلف را دست‌مایه قرار داده است تا آن روزها را برای محصلین این روزگار، بازگو کند و تلاش دارد شرایط اجتماعی اعم از اختلاف طبقاتی و از جمله زورگویی خوانین و رخداد های پیش آمده قبل از پیروی انقلاب را با تلفیقی از تاریخ و تخیّل خویش به تصویر کشد.[۱۴]


دختران علیه دختران

رمان «دختران علیه دختران» در صدودوازده صفحه توسط نشر افق برای مخاطب نوجوان به چاپ رسیده است. مصطفی خرامان در کتاب «دختران علیه دختران» در سه بخش «زشت»، «بد» و «خوب» ماجرایی را با سه شیوۀ برخوردیِ متفاوت بیان می کند. داستان دختری، عاشق بازی های پسرانه ـ به خصوص فوتبال ـ که با خانواده به آپارتمان جدید اسباب کشی می کنند. این اسباب کشی مقدمه ای بر دوراهی تنش یا ارتباط رویا، دختر داستان، با پسر همسایه است. در بخش اول با عنوان «زشت»، جو کلی حاکم بین آن ها مملو از رفتارهای زشت و ناپسند است. در این بخش لغاتی نظیر «اوشگول فرنگی»، «موش مرده»، «گاگول» و «دلقک» به چشم می خورد. در پایانِ رفتارهای تنش زای بین آن دو منجر به تخریب روحیۀ پسر همسایه و شکل نگرفتن یک رابطه درست می شود: «پس از سه سال، به اصرار او، آن ها خانه شان را فروختند و از مجتمع رفتند... تا آن جایی که من خبر دارم، پس از ده سال هنوز ازدواج نکرده است.» در بخش دوم با عنوان «بد» نیز پسرها و دخترهای مجتمع به چیزی جز تخریب یک دیگر و کَل کَل فکر نمی کنند و از آن جایی که رویا در همه چیز، یک سر و گردن از پسرها بالاتر است، سبب کفری شدن پسرها و در نهایت رو آوردن به تفریحاتی می شوند که دخترها از آن محرومند یا در آن زمینه محدودترند؛ مثل رفتن به سینما. نتیجه گیری قسمت «بد»، در نوع خودش قابل تأمل است: «ما هم چنان [پسرها را] تحویل شان نمی گرفتیم و این تحویل نگرفتن آخرش دامان مان را گرفت. حالا که سال ها از آن روزها می گذرد، با خودم فکر می کنم چرا هیچ کدام از پسرهای مجتمع ازدواج نکردند.» در بخش آخر با عنوان «خوب» با این که دخترِ ماجرا همچنان پسرستیز است، اما پسر چهارده ساله و به قول خاله شبنم "کاردرست همسایه" با نرم خویی و ترفندهای پسرانه به اصطلاح مخ رویا را می زند و در روز تولدش به او کتابی از "فریدون مشیری" هدیه می دهد و در صفحۀ اول آن می نویسد: «چه خوب که به دنیا آمدی.» و پانزده سال بعد پسر به خواستگاری دختر می آید و این می شود بهترین پایانِ متصور برای رابطۀ دختر و پسر همسایه![۱۵]


آرزوی سوم

کتاب «آرزوی سوم» اثر مصطفی خرامان از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودک و نوجوان در قالب مجموعه رمان نوجوان امروز در ۱۵۴ صفحه منتشر شده و یک کتاب دخترپسند است. البته دختری که حوصله کتاب خواندن داشته باشد. نثر کتاب، خوش‌خوان و یک دست است. آرزوی سوم اگر چه کتابی درباره دنیایی آرزوهای دخترانه است، اما در نهایت به مخاطب می‌گوید که آرزوهای دست یافتنی‌تر آن‌هایی هستند که منطقی‌تر یا واقعی‌تر به نظر می‌رسند. در این کتاب مصطفی خرامان سعی کرده دست به تجربه تازه‌ای بزند. سه خواهر که در خانه تنها هستند و یک بازی آرزوها راه می اندازند. نویسنده دلش خواسته از چارچوب روابط منطقی دنیا بیرون برود و در خانه را به روی اتفاقات عجیب باز کند. داستان سه خواهری که با آرزوهای شان بازی می‌کنند. آن ها آرزوهای شان را به زبان می آورند، اولی برآورده می شود اما دومی و سومی برای‌شان دردسر درست می کند. آرزوی سوم داستان دردسر آرزوهای دست نیافتنی است. خرامان در این داستان از یک افسانه قدیمی برای نوشتن آرزوی سوم بهره گرفته و این افسانه را در قالب یک داستان امروزی قرار داده است.[۱۶]

به‌‌جای دیگری

چاپ اول داستان بلند «به‌جاي ديگري» نوشته مصطفي خرامان در تابستان ۱۳۷۵ از سوی انتشارات قدياني در ۳۲۸ صفحه منتشر شد. شروع داستان خبر از شهادت شخصيت اصلي داستان مي‌دهد. و اين شروع، خواننده را به درون داستان پرتاب مي كند. گروهي از رزمندگان با نيروهاي عراقي درگير مي شوند. دو رزمنده به نام هاي قاسم و امير زخمي مي شوند. شدت ضربات وارده بر قاسم به حدي است كه نفس كشيدن را براو دشوار مي كند. قاسم خود را درآستانۀ شهادت مي بيند، از اين رو پلاك و كارت شناسايي اش را به امير مي دهد و از او مي‌خواهد آنها را به خانواده‌اش برساند تا چشم انتظار نمانند. امير به او قول مي دهد كه اگر زنده ماند اين كار را انجام دهد. دراين هنگام امير مي فهمد خودش پلاك و كارت شناسايي اش را به همراه نياورده است. قاسم براثر شدت جراحت در كنار امير به شهادت مي رسد. دراين حين يكي از نيروها به نام احمد با يك وانت براي حمل آنها مي آيد. احمد جنازۀ شهيد قاسم يگانه را به وانت مي رساند و به همراه امير، كه صورتش خون آلود است، به طرف اردوگاه حركت مي كند. دربين راه ناگهان ماشين مورد اصابت گلوله قرار گرفته و دردم آتش مي گيرد. امير به بيرون از خودرو پرتاب مي شود. ولي دونفر ديگر در درون خودرو مي مانند. به اين ترتيب، احمد هم شهيد مي شود و جنازه اش همراه جنازه قاسم در خودرو مي سوزد. صبح روز بعد نيروهايي كه براي جست وجوي احمد رفته اند دركنار ماشين سوخته دو جنازه مي بينند ومجروحي كه از صورت زخمي و خون آلودست. نيروها به همراه فرد مجروح پلاك و كارت شناسايي را پيدا مي كنند كه به نام قاسم يگانه است و اين درحالي ست كه او كسي نيست جز امير بنازاده. امير به جاي قاسم زخمي تلقي مي شود و به بيمارستان انتقال مي يابد و قاسم به نام امير شهيد محسوب مي شود. شروع داستان، سهراب نادري مأمور مي شود ساك و خبر شهادت همرزمش امير بنازاده را به خانواده اش برساند. نامزد امير، عاطفه، بعد ازشنيدن خبر شهادت امير تحت فشار زيادي قرارمي گيرد كه با فرد ديگري بهزاد ازدواج كند. بالاخره با بهزاد ازدواج مي كند. اين درحالي ست كه امير در بيمارستان روحيه خود را ازدست داده و با چهرۀ زشت خود مواجه شده است. با سرخوردگي و روحيه اي خراب به يك آسايشگاه منتقل مي شود. درآن جا با جواني به نام عليرضا هم اتاق مي شود. عليرضا جانباز قطع نخاعي است اما روحيه اي عالي دارد. امير دركنار عليرضا به تحول روحي بزرگ دست مي يابد و تصميم مي گيرد از وضعيت خانوادۀ خود مطلع شود. عليرضا قول مي دهد به او كمك كند و مادر خود را مي فرستد تا از وضعيت خانوادۀ او خبر بياورد. مادر عليرضا خبر دهد كه عاطفه با بهزاد به اجبار ازدواج كرده است و حالا درخانۀ بهزاد، كه زماني خانۀ اميربوده، زندگي مي كند. مادر امير- مرضيه- همراه برادرش يوسف به شهرستان ابهر رفته اند. امير با شنيدن اين خبر دوباره از لحاظ روحي به هم مي ريزد. اما سرانجام تصميم مي گيرد به پدر ومادر قاسم يگانه نامه اي بنويسد و شهادت فرزندشان را به آنها خبر دهد. بعد دوباره به جبهه برمي گردد و سرانجام به شهادت مي رسد.[۱۷]

فرشته‌ها از کجا می‌آیند؟

«فرشته‌ها از کجا می‌آیند؟» از آثار مصطفی خرامان است که در سال ۱۳۸۵ از سوی نشر افق منتشر شده است. این داستان شامل هفت فصل با هفت عنوان است. چهار فصل اول معرفی زندگی هر يك از شخصيت‌هاست و فصل‌های بعدی ارتباط اين شخصيت‌ها با هم و ماجراهايی كه اتفاق می‌افتد. ماجرای كتاب با پولی كه لای روزنامه پيچيده شده است و كسی نمی داند از كجا آمده است آغاز می‌شود. شخصيت‌های درگير در اين داستان عبارتند از: دخترديپلمه هجده ساله‌ای به نام گيتی، پسر بيست و دو سالۀ بيكاری به نام عليرضا، دختر دانشجوی هجده ساله‌ای به نام مرجان كه عقد كرده است و منتظر پولی برای تهيۀ جهيزيه‌اش است و نوجوانی روستايی به نام غلام مرادی كه به جای بدهی پدرش در بنگاه فروش ماشين، بدون مزد كار می كند. ابتدا داستان هر يك از اين شخصيت‌ها بيان می شود. سپس ماجرای ارتباط اين چهار شخصيت با هم. در اين كتاب نويسنده؛ اميدواری، درستكاری و تلاش برای رسيدن به هدف و از پا ننشستن و كمك به هم نوع را در غالب ماجراهايی واقعی و باور پذير بيان كرده است. اين داستان برای تشويق كودكان به اميدواری، تلاش و همراهی و نوع‌دوستی مناسب است. در واقع اين داستان مصداق اين ضرب‌المثل است كه: از هر دست بدهی از همان دست می‌گيری.[۱۸]


ماجراهای پسر سرکار عبدی

مجموعه سه جلدی «ماجراهای پسر سرکار عبدی» از آثار مصطفی خرامان است که از سوی انتشارات قدیانی منتشر شده است. در این مجموعه ۱۵ داستان پلیسی برای نوجوانان گرد آمده است. در همه این داستان‌ها، معماهایی پلیسی مطرح می‌شود و سرکار عبدی، استوار اداره‌ آگاهی و خانواده‌اش در حل این معماها نقش دارند. «ماشین‌های پنچر، جسدی در مدرسه، آدم‌های لنگ و مرد مرده» عنوان برخی از داستان‌های این مجموعه‌اند.[۱۹]


دست‌هاي رنگي

مصطفی خرامان در کتاب «دست‌هاي رنگي» حال و هواي حکومت نظامي در اواخر رژيم پهلوي را روايت مي‌کند و حکايت استوار بازنشسته‌اي است که از تحولات مملکت (قبل ازانقلاب اسلامي)، اعتصاب شرکت نفت و شعارنويسي بر روي ديوارها نگران است و يک شب دو پسربچه را حين نوشتن شعار بر روي ديوار خانه خود غافلگير مي‌کند و قصد دارد آن‌ها را به نيروهاي انتظامي تحويل دهد... اين کتاب را کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان در ۷۸ صفحه در سال ۱۳۷۷ به چاپ رسانده و تصويرگري آن را پرويز اقبالي به عهده داشته و ويژه گروه سني نوجوان است.[۲۰]


چتر شکسته

کتاب «چتر شکسته» نوشته مصطفی خرامان و تصویرگری سارا خرامان برای گروه سنی کودکان، در ۲۴ صفحه مصور رنگی، از سوی انتشارات سروش منتشر شده است. این کتاب دارای داستان جالب یک خانواده موش است که زمانی که خانه خود را با یک انباری متروک عوض کردند، تصمیم گرفتند، تمام وسیله‌های کهنه از جمله چتر شکسته را دور بریزند. اما در نهایت با پیشنهاد پسر عمویشان متوجه شدند که حتی وسیله‌های کهنه هم می تواند برای آنها کاربرد داشته باشد. در معرفی این کتاب آمده است: «ضرب‌المثلی داریم با این مضمون: «هر چیز که خار آید، روزی به کار آید.» به نظر می‌رسد این ضرب‌المثل فراموش شده. داستان چتر شکسته مصداق این ضرب‌المثل است. تا در ضمیر کودکان بماند. نکته‌ای برای سبک زندگی که بدون حکمت نبوده. بچه‌ها داستان را به خاطر می‌سپارند و وقتی بزرگ می‌شوند، ناخودآگاه به دانسته‌های‌شان عمل می‌کنند.[۲۱]

حادثه چهارم

کتاب «حادثه چهارم» اثر مصطفی خرامان از سوی انتشارات قدیانی برای کودکان و نوجوانان منتشر شده است. «حادثه چهارم» داستان خبرنگار جوانی به نام فرزان است که در یک روزنامه کار می کند. فرزان پس از پیگیری در جبهه متوجه می شود که دوستش، محسن، نمی خواهد به خانه برگردد تا جسد برادر شهید خود را بیابد. اما نازنین، دخترخاله ی فرزان که نامزد محسن است، از او می خواهد که به دنبال محسن برود. فرزان وارد این ماجرا می شود، اما خود او... ماجراهای پی در پی این داستان خواننده را تا انتها با خود پیش می برد.[۲۲]

پانویس

  1. . 
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ «آثار مصطفی خرامان و زندگینامه». 
  3. «درباره مصطفی خرامان». 
  4. «مصطفی خرامان در انتشارات مدرسه». 
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ «می‌گویند درباره کافه رفتن ننویسید». 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ «رقابت نویسندگان و مترجمان نابرابر است». 
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ «خرامان: بخش کودک و نوجوان برای مسئولان فرهنگی کشور مثل یک شوخی است». 
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ ۸٫۴ «حضور چشمگیر نویسندگان تازه‌کار در حوزه دفاع مقدس». 
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ «مصطفی خرامان: افزایش رقابت بین ناشران سبب بالا رفتن کیفیت کتاب‌ها می‌شود/ امسال با خانواده قلندری به نمایشگاه کتاب تهران می‌روم». 
  10. ««کلاه حصیری» در کتابفروشی‌ها/کودکانه‌ای که به صلح می‌پردازد». 
  11. «معرفی کتاب جناب قورباغه». 
  12. ««بازجویی خانواده قلندری» کتاب شد». 
  13. ««هفت دقیقه به شلیک» در کتابفروشی‌ها». 
  14. «دردسرهای فرمانعلی/ مروری بر کتاب «چرخ‌های پنچر» نوشتۀ «مصطفی خرامان»». 
  15. «اسباب کشی فرهنگی». 
  16. «نقد کتاب «آرزوی سوم»». 
  17. «معرفي توصيفي داستان به جاي ديگري / بازگشت به خويشتن». 
  18. «فرشته ها از كجا می‌آيند؟». 
  19. ««ماجراهای پسر سرکار عبدی» به چاپ چهارم رسید». 
  20. ««دست‌هاي رنگي» مصطفي خرامان نقد مي‌شود». 
  21. «معرفی کتاب «چتر شکسته»». 
  22. «معرفی کتاب حادثه چهارم اثر مصطفی خرامان».