سعید بیابانکی

از ویکی‌ادبیات
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۴۶ توسط احسان رضایی (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سعید بیابانکی

زمینهٔ کاری شعر
زادروز ۴مهر۱۳۴۷
خمینی‌شهر اصفهان
ملیت ایرانی
مدرک تحصیلی کارشناسی مهندسی کامپیوتر
دانشگاه دانشگاه اصفهان

سعید بیابانکی ٬ شاعر، منتقد و طنزپزداز معاصر ایرانی است.

* * * * *

سعید بیابانکی متولد چهارم مهر ۱۳۴۷ در خمینی‌شهر (سده سابق) در حوالی اصفهان است. نیاکان او اهل منطقه خور و بیابانک هستند و به گونه‌ای به خاندان یغمای جندقی شاعر قرن ۱۳ و حبیب یغمایی متصل هستند. اولین کتاب شعر او با نام ردپایی بر برف در سال ۱۳۶۹ توسط حوزه هنری منتشر شد. یکی دیگر از آثار وی نیمی از خورشید اتفاق افتاد، نام دارد بیابانکی با انتشار این کتاب در ۱۳۷۶ خورشیدی به‌عنوان یک شاعر با زبان خاص و متفاوت و صاحب‌سبک به ادبیات فارسی ایران معرفی شد. از دیگر آثار وی می‌توان به یلدا، جامه‌دران، نیمی از خورشید، نه ترنجی، نه اناری، هی شعر تر انگیزد (مجموعه اشعار طنز)، سکته ملیح ، چقدر پنجره (گزیده غزل)، لبخندهای مستند (نثرهای کوتاه طنز) و کتاب صوتی نامه‌های کوفی اشاره کرد. این شاعر نام‌آشنای ایرانی برگزیده سومین جشنواره شعر فجر شده است. این منتقد ادبی همچنین با نشریات مختلف از جمله جام‌جم، همشهری و فصل‌نامه شعر حوزه هنری همکاری کرده و همچنین در زمینه شعر کودک نیز پنج عنوان کتاب منتشر کرده است. شعری از او به نام «زنده‌رود» در کتاب فارسی دوره راهنمایی قدیم هم به چاپ رسیده است.

بیابانکی همچنین به‌خاطر انتشار کتاب «سنگچین» برنده جایزه کتاب فصل و نامزد جایزه کتاب سال شد. این کتاب در سال‌هایی که به شدت فضای شعر کشور غزل‌زده بود، انتشار یافت. چهارپاره‌های "سنگچین" که در فضاهای مختلف عاشقانه، بومی، دینی، اجتماعی و فضاهای دیگر شکل گرفته بود برای داوران و مخاطبان تازگی داشت. این اثر نامزد جایزه قلم زرین هم شد.

بیابانکی تحصیلات خود را در سال ۱۳۷۲ رشته کامپیوتر در دانشگاه اصفهان به پایان رسانده است. او مدیر روابط عمومی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان اصفهان، دبیر هنری سیزدهمین جشنواره شعر و داستان جوان سوره عضو شورای عالی شعر صداوسیما و عضو شورای علمی جشنواره شعر فجر بوده‌است و عضو شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. برنامه تلویزیونی نقد شعر در سال‌های ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ در ۵۲ قسمت، هر هفته از شبکه ۴ با سردبیری و اجرای سعید بیابانکی به صورت زنده پخش شد. اختصاص برنامه‌ای در رسانه ملی برای اولین‌بار پس از انقلاب به فروغ فرخزاد به صورت پخش زنده اتفاق مهمی بود. پیش از این، شعر فروغ فرخزاد در رسانه ملی مورد نقد و بررسی قرار نگرفته بود و پرداختن به شعر او همواره نوعی خط قرمز محسوب می‌شد.

برخی از آثار این شاعر توسط خوانندگانی مثل: علیرضا افتخاری، حسام‌الدین سراج، حجت اشرف‌زاده، مجید اخشابی، حمید غلامعلی اجرا شده‌ است. در ۱۳۹۹خورشیدی سعید بیابانکی با شرکت در برنامه تلویزیونی شعرخوانی «رندان تشنه‌لب» که در روزهای تاسوعا و عاشورای حسینی از شبکه چهار سیما پخش شد، اشعاری در وصف این‌حماسه بزرگ، قرائت کرد که مورد تقدیر آیتالله ‌خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی قرارگرفت.

شاعرانی مانند سیمین بهبهانی ، فروغ فرخزاد ، حسین منزوی، محمدعلی بهمنی، قیصر امین‌پور و سهراب سپهری در شعر او تأثیرگذار بوده‌اند . بیابانکی بیشتر شعر کلاسیک بالاخص غزل ، رباعی و ... سروده و کمتر به شعر سپید پرداخته است. تسلط خوبی هم در شعر طنز دارد به‌طوری که مسئولیت انجمن‌های ماهانه شعر طنز در حوزه هنری تهران برعهده اوست. او خود را فردی پرانرژی ، شاد و شاعری حاضر جواب می‌داند.[۱][۲][۳]


آیینه‌ای از سعید بیابانکی

بیابانکی و جندقی شاعر

تا جایی که می‌دانم خانواده ما با یغمای جندقی شاعر قرن سیزدهم هجری شمسی، نسبت دارد. نمی‌دانم این نسبت آیا نسبی است یا سببی؟ این نسبت را نخستین‌بار پیرایه یغمایی به من گفت. او دختر حبیب یغمایی است که در استرالیا زندگی‌ می‌کند. حبیب یغمایی نوه دختری یغمای جندقی است و شعر معروف "زاغ و روباه" را سروده که بیشتر ایرانی‌ها از دروان ابتدایی این شعر را از برند. پیرایه یغمایی از من پرسید شما بچهٔ خور هستید؟ گفتم پدران‌مان اهل آن‌جا بوده‌اند. گفت: پس ما یک جورهایی فامیل هستیم.[۴]

از دیار شاعران

نیاکان ما ساکن منطقه بیابانک، با مرکزیت خور بودند که از کویر مصر به شهر سده در اصفهان کوچ کردند و من در این شهر متولد شدم. از سویی، اجداد ما به یغمای جندقی، شاعر قرن سیزدهم می‌رسند. شهر سده علی‌رغم مساحت کم و جمعیت اندک، عده زیادی شاعر خوب دارد از جمله ۲ شاعر در ادبیات کلاسیک به نام‌های سروش اصفهانی که شاعر دوره قاجار بوده است و میرزا نعیم که کمی بعد از سروش اصفهانی می‌زیسته و بهاریه‌ای معروف به نام «هفت میوه» دارد.[۲]

منتسب به بیابانک

"سده" نام باستانی شهرمان است که در زمان پیش از انقلاب به همایون‌شهر و پس از انقلاب به خمینی‌شهر تغییر پیدا کرده است. به لحاظ اقتصادی در یک خانواده ضعیف به دنیاآمدم و پدر و مادرم سواد خواندن و نوشتن نداشتند. پدرم معمار ساختمان بود و مادرم آیات قرآن و شعرهای زیادی را ازبر بود. سه برادر دارم و یک خواهر و من کوچک‌ترین عضو خانواده هستم. نیاکان ما اصالتا از منطقه خور و بیابانک بوده‌اند و شغل آن‌ها کشاورزی بوده؛ تا جایی که اطلاع دارم در کار حفر قنات بوده‌اند. از بیابانک کوچ می‌کنند و به سده اصفهان می‌آیند ولی از آن‌جایی که منتسب به منطقه بیابانک بوده‌ا‌ند، نسب بیابانکی را روی آن‌ها می‌گذارند.[۴]

علاقه به شعر

تقریبا در دوره کودکی و نوجوانی هیچ علاقه‌ای به شعر نداشتم ولی عاشق ریاضی بودم. علاقه من به شعر از اواخر دوره راهنمایی و اوایل دوره دبیرستان ایجاد شد که هم‌زمان با انقلاب بود. زمانی که انقلاب ۵۷ اتفاق افتاد، سوم‌راهنمایی بودم. آن زمان فضا یک فضای عجیب‌وغریب بود. در مدرسه راهنمایی مهرگان سده اصفهان یک گروه داشتیم که معلمی دلسوز به نام موسوی، معلم تربیتی بود. او به ما جرات و جسارت داد تا بتوانیم در گروه‌های مختلف فعالیت داشته باشیم. یکی از گروه‌ها تهیه روزنامه‌دیواری را به عهده داشت و من بخشی از آن روزنامه را می‌نوشتم و مدیریت می‌کردم. خاطرم است نخستین کتاب‌هایی که خواندم کتاب‌های "اگه بابا بمیره" و "اصیل آباد" نوشته‌ محمدرضا سرشار بود. اصلا از همان زمان بود که وارد حوزه نوشتن و خواندن شدم و هنوز وارد مرحله سرودن نشده بودم. جالب است که آن نشریه دیواری ما در سطح استان اصفهان برگزیده شد و رتبه دوم را کسب کرد. جایزه ما دیدار با امام خمینی(ره) بود.[۴]

حسرت سرودخوانی برای امام (ره)

یک روز ما را سوار اتوبوس کردند و به حسینیه جماران بردند. در اتوبوس یک نواری گذاشتند که سرود "بهمن خونین جاویدان" را پخش می‌کرد و هنوز هم پخش نشده بود. گفتند شما باید این سرود را حفظ کنید و جلوی امام خمینی(ره) بخوانید. یک گروه سرود تشکیل دادیم و کاملا خودمان را آماده کردیم ولی وقتی به حسینیه جماران رسیدیم گروهی از رزمنده‌ها هم به آن‌جا آمده بودند و ما زیر دست‌وپا گمشدیم. حسرت خواندن آن سرود نزد امام خمینی(ره) را از دست دادیم، ولی خاطره آن سال‌ها در ذهنم باقی مانده‌است.[۴]

اولین زمزمه‌های شعر

علاقه‌مندی من به شعر تقریبا از اول دبیرستان آغاز شد. به کارهای فنی علاقه‌ داشتم و در هنرستان شهیدرجایی، رشته برق می‌خواندم. عاشق برق‌کشی ساختمان بودم. با این حال فاز فرهنگی در انجمن اسلامی ادامه پیدا کرد و در آن‌جا یک نشریه دیگری را طراحی کردیم که مخاطبان بسیار زیادی داشت. مطالب آن نشریه را من و اصغر فخاری می‌نوشتیم. اولین زمزمه‌های شعرگفتن من از آن‌جا شروع شد که به‌خاطر این که برخی از فرمول‌های دروس فنی را حفظ کنم بدون این که وزن بدانم در ذهنم به آن‌ها وزن می‌دادم. موزون کردن مطالب کم‌کم در ذهنم شکل گرفت.[۴]

شاعر بزرگ آینده

یک روز به مدرسه رفتم و دیدم یک اطلاعیه‌ای زده‌اند و نوشته‌اند قرار است یک مسابقه شعر به مناسبت "دهه فجر" برگزار‌ شود. آن موقع علاقه‌مندی من به شعر تقریبا شروع شده بود و از بازار یک کتاب شعر با نام "نجوای جنون" اثر ساعد باقری را خریده بودم. براساس یکی از شعرهای او شعری سرودم و برای آن جشنواره پست کردم. دو روز بعد سر کلاس بودم که مدیر در کلاس را زد و گفت: سعید بیابانکی بیا تلفن با شما کار دارد. واقعیتش ترسیده بودم، چون نمی‌دانستم چه خبر است. یک نفر از پشت تلفن گفت: من اصغر حاج‌حیدری (خاسته) هستم. من او را می‌شناختم چون در محله ما یک شاعر بسیار خوب بود. گفت: شما چند وقت است که شعر می‌گویید؟ گفتم دو روز است که شعر می‌گویم! گفت شعر بسیار خوبی گفته‌ای. نام پدر و مادرم را پرسید و گفت: امشب به در خانه شما می‌آیم. او در یک مدرسه‌ای سرایدار بود. آقای حاج‌حیدری سر شب با موتور به خانه ما آمد. مادرم گفت: سعید مگر تو شعر می‌گویی؟ آقای حاج‌حیدری جلوی مادرم اصرار داشت که سعید در آینده شاعر بزرگی می‌شود. او از کشف من ذوق کرده بود.[۴]

آغاز شاعری

من سرودن را از ۱۵سالگی به تشویق اصغر حاج حیدری مستخدم مدرسه‌ خود آغاز کردم و به‌تدریج با ورود به انجمن ادبی سروش و انجمن ادبی صائب اصفهان از محضر استادانی چون خسرو احتشامی و محمد مستقیمی بهره بردم و در ۱۳۸۸خورشیدی از دانشگاه اصفهان نشان درجه یک طلایی دریافت کردم.[۲]

شعر٬ بخشی از زندگی‌ام

نخستین شعرم در سطح مدارس شهر جایزه اول را گرفت و یک کتاب "مثنوی معنوی" به من جایزه دادند. این‌طور شد که شعر برای من اهمیت پیدا کرد. در مراسم اختتامیه آن مسابقه مرا دعوت کردند تا جایزه‌ام را بدهند. برای نخستین‌بار بود که می‌خواستم بروم پشت تریبون شعر بخوانم. تا پیش از آن هیچ‌وقت چنین کاری نکرده بودم. شاعران بزرگی نظیر قادر طهماسبی (فرید) در آن‌جا نشسته بودند. زمانی که به پشت تریبون رفتم اصلا نمی‌توانستم سرم را بالا بگیرم، چون می‌ترسیدم ولی شعرم را خواندم و پایین آمدم. زمانی که داشتم به پایین می‌آمدم جمعیت یک پارچه مرا تحسین می‌کردند. آن موقع ۱۴ یا ۱۵ سال بیشتر نداشتم و این جایزه برای من جرقه خوبی شد. آقای فرید گفت: شعرهایت را برای ما به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بفرست. از آن زمان به بعد یک ارتباط مکاتبه‌ای بین من و کانون برقرار شد. شعر برایم جدی شد و به انجمن سروش در شهر سده رفت‌وآمد پیدا کردم. در ادامه مرا به‌عنوان یک علاقه‌مند نوجوان به انجمن "صائب اصفهان" معرفی کردند. زمانی که وارد دانشگاه شدم، شعر بخشی از زندگی‌ام شد.[۴]

شعر در کنار تحصیل

دو دوره به دانشگاه رفتم. دوره نخست در آموزشکده شهید مهاجر اصفهان رشته برق قدرت خواندم و بار دوم در دانشگاه اصفهان در رشته مهندسی کامپیوتر تحصیل کردم. زمانی که در دانشگاه اصفهان بودم شعر برایم بسیار جدی شد و نخستین مجموعه شعرم را سال ۱۳۶۹ با عنوان "ردپایی بر برف" توسط حوزه هنری منتشر کردم.[۴]

حضور در انجمن سروش

اساسا چرخه و فرایند شاعری، استاد‌شاگردی است. شما تا زمانی که شاگردی نکنید نمی‌توانید شاعر شوید. حداقل نمی‌توانید شاعر خوبی شوید. در عرصه حرفه‌ای باید حتما استاد داشته باشید و به یک گروه و جریان هنری متصل شوید تا به شما بگویند که در کجاها خوب هستید و در کجاها خوب نیستید. آن موقع در یک شرایطی به‌صورت مرتب به انجمن ادبی "سروش" می‌رفتم که فکر نمی‌کنم در بین شاعران نسل جدید شخصی حاضر باشد چنین کاری را انجام بدهد. خاطرم است که در یکی از زمستان‌ها سوار دوچرخه می‌شدم و یک مسیر طولانی‌ را در برف سپری می‌کردم. شعر یک مغناطیس عجیب‌و‌غریبی داشت که مرا به سمت خود می‌کشید. هر هفته به این انجمن می‌رفتم تا ببینم استادان آن‌جا چه شعر جدیدی می‌خوانند. در انجمن "سروش" هر هفته یک غزل از صائب خوانده می‌شد و روی آن بحث‌وجدل می‌کردند که بسیار آموزنده بود. هر شخصی سروده‌های خود را می‌خواند و مورد نقد قرار می‌گرفت. آن موقع اوایل کارم بود ولی وقتی شع می‌خواندم با تشویق زیادی روبه‌رو می‌شدم.[۴]

همواره منتخب بودم

وقتی در دانشگاه اصفهان دانشجو بودم، جهاد دانشگاهی کنگره‌ای با عنوان "شعر دانشجویان کشور" را هر سال در یک شهر برگزار می‌کرد. سال نخست آن در شهر شیراز بود و سال‌های بعد در شهرهای کرمان، رشت و گرگان. به هر چهار دوره شعر فرستادم و همواره جزو منتخبان بودم. بسیاری از شاعران امروز نظیر عبدالجبار کاکایی، علی‌رضا قزوه، بهروز یاسمی، محمدکاظم کاظمی، علیرضا سپاهی، مصطفی محدثی، محمد رمضانی‌فرخانی، سیدضیاالدین شفیعی و یدالله گودرزی که سری در سرها دارند از همان کنگره درآمدند.[۴]

همکاری با جهاد دانشگاهی

ما هم‌زمان در دانشگاه اصفهان هم به خود مجموعه جهاد دانشگاهی وصل می‌شدیم. قادر طهماسبی از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آمده بود و در دانشگاه اصفهان با جهاد دانشگاهی همکاری می‌کرد و یک انجمنی با نام "کلبه پژوهش ادبی" داشت که هر هفته ۴۰-۳۰ نفر دانشجو مشتاق در آن‌جا جمع می‌شدیم، شعر می‌خواندیم و نقد می‌کردیم. زمانی که آقای طهماسبی رفتند، انجمن کمی پراکنده شد ولی محمد مستقیمی مدیریت آن جلسات را ادامه دادند.[۴]

شعرخوانی سیاسی در «کمال»

قرار بود در کتابخانه عمومی امام صادق(ع) اصفهان، انجمن ادبی کمال شکل بگیرد. استاد خسرو احتشامی، آقای محمد مستقیمی و چند نفر دیگر آمدند این انجمن را راه انداختند. در روزهای اول ۸-۷ نفر بیشتر به آن‌جا نمی‌آمدند ولی در ادامه انجمن "کمال" تبدیل به یک جمع ۳۰۰-۲۰۰ نفره شد. آنقدر استقبال زیاد شد که کم‌کم روی آن حساس شدند. ضمن این که سنین جوانی به‌هرحال سن عصیان‌گری و طغیان است و جوان‌ها به آن انجمن می‌آمدند و شعرهای تند سیاسی می‌خواندند. کم‌کم کار در انجمن "کمال" بالا گرفت و یک روز که خواستیم به انجمن برویم، دیدیم آن‌جا را تعطیل کرده‌اند. آن موقع آقای هاشمی‌رفسنجانی رئیس‌جمهور کشور بودند و در دوران ریاست جمهوری ایشان فضای فرهنگی سیاسی به شدت بسته‌ بود.[۴]

حمایت حوزه هنری

چندوقت بعد حوزه هنری در اصفهان تاسیس شد. بچه‌ها گفتند برویم با حوزه هنری صحبت کنیم تا ببینیم آیا ما را حمایت می‌کنند یا نه؟ رفتیم با رئیس حوزه هنری آن‌جا صحبت کردیم و گفتیم انجمن "کمال" را اداره اطلاعات بسته است، آیا شما می‌توانید ما را حمایت می‌کنید؟ در نهایت آن‌ها هم پذیرفتند ولی گفتیم برای شروع مجدد باید یک برنامه بزرگ بگذاریم و برای تولد سهراب سپهری در اردیبهشت‌ماه برنامه گذاشتیم. خودمان پوستر نوشتیم و تکثیر کردیم. آن روز آنقدر جمعیت آمد که همه در خیابان ایستاده بودند. شاید نزدیک به ۶۰۰-۵۰۰ نفر آمده بودند و کم‌کم ما را در آن‌جا جدی گرفتند. در یکی دو سال، شاعران جوان زیادی کشف کردیم. زمانی که دوران دانشجویی‌ام تمام شد، برای سربازی به تهران رفتم و آن جلسه را تحویل دوستان دیگر دادم.[۴]

محفل فرهنگسرای خاوران

در سربازی اتفاقات خوشایندی برایم افتاد. در دوران آموزشی سربازی یکی از دوستانم که عضو انجمن "کمال" بود را در خیابان دیدم که شاعر خوبی بود. او به من گفت: فرهنگسرای خاوران تازه افتتاح شده و من خواهش می‌کنم شما بیاید بخش شعر آن‌جا را فعال کنید. گفتم بالاخره یک نفر باید از من بخواهد تا بیایم. گفت: من می‌روم رایزنی می‌کنم تا شما بیایید. بعد او با رئیس فرهنگسرا صحبتکرد و ما محفل ادبی فرهنگسرای خاوران را راه‌انداختیم. سرباز بودم و عصرها به فرهنگسرا می‌رفتم. نخستین‌بار بود که داشتم حقوق می‌گرفتم. در آن‌جا یک کنگره دو روزه با نام "حجم سبز" برای سهراب سپهری برگزار کردیم که استقبال بسیار خوبی از آن کنگره صورت گرفت. دو جشنواره "شعر مادر" هم برگزار کردیم که آن زمان همه جا پیچیده بود که خاوران پاتوق شعر شده است. بسیاری از دوستانی که امروز شاعر هستند نظیر اسماعیل امینی، بکتاش آبتین و محسن وطنی در آن‌جا رفت‌وآمد داشتند. آنقدر بچه‌های زیادی از آن محفل رشد کردند که نهایت ندارد. سال ۱۳۷۶ زمانی که آقای خاتمی پیروز انتخابات شدند، به شوق اصلاحات، تهران را ترک کردم و محفل فرهنگسرای خاوران را به دوستان دیگر تحویل دادم. پس از من عبدالجبار کاکایی این کار را ادامه داد.[۴]

کنسرت برای استاد شجریان

به دعوت مجید زهتاب مدیرکل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در اداره ارشاد اصفهان مشغول به کار شدم. حدود دو سال در سمت مشاور مدیرکل و مدیر روابط عمومی فعالیت کردم. تلاش کردم کارهای بزرگی انجام بدهم و به‌همین‌خاطر در دانشگاه اصفهان برای محمدرضا شجریان کنسرت برگزار کردیم. برای نخستین بار ارکستر ملی ایران به رهبری فرهاد فخرالدینی و خوانندگی شجریان را به فضای باز چهل‌ستون بردیم و کنسرت اجرا شد. اتفاقات خوبی در زمینه‌های موسیقی و سینما شکل گرفت.[۴]

اکران «آدم‌برفی»

در اداره کل ارشاد اصفهان هر روز با یک چالش و بحران جدید روبه‌رو بودیم. به‌هرحال اصلاحطلبان پیروز شده‌ بودند و اصولگرایان شکست سختی خورده بودند و مدام چوب لای چرخ دولت تازه نفس خاتمی می‌گذاشتند که کم‌وبیش همه می‌دانید. نهادهای امنیتی در اختیار مخالفان دولت بود و این یعنی یک چالش بسیار بزرگ. هم‌زمان با روزی که در تهران اجلاس سران برگزار شد، فیلم "آدم برفی" را برای نخستین بار در سینما قدس اصفهان اکران کردیم که آن موقع هنوز در تهران اکران نشده بود. این کار با مخالفت انصار حزب‌الله روبه‌رو شد، به سینما قدس اصفهان حمله کردند و پرده فیلم را پایین کشیدند. درحالی که همین فیلم بعدها بارها از رسانه ملی پخش شد. این درگیری و چالش‌های سیاسی که به نام دفاع از ارزش‌ها صورت می‌گرفت، سال‌ها در اصفهان ادامه داشت. کارکردن در ارشاد اصفهان سخت بود و من پس از مدتی و بنا به دلایلی از ادامه کار در ارشاد اصفهان جاماندم و از آن‌ مجموعه خار شدم و وارد حوزه کار مهندسی شدم.[۴]

میزبانی «قیصر» در اصفهان

شعر مرا رها نمی‌کرد. یکی از کارهای خوبی که در ارشاد اصفهان انجام دادیم این بود که هشتمین کنگره "شعر دفاع مقدس" را به اصفهان بردیم و میزبانی کردیم. فکر می‌کنم تنها برنامه کنگره‌ای بود که قیصر امین‌پور آمد و در آن شعر خواند. در کل برنامه بسیار موفقی بود. هنرمندان اصفهانی نظیر استاد حسن کسایی و استاد شاه‌زیدی هم آمده بودند.[۴]

درس شعر و مهندسی

مهندسی کامپیوتر خوانده بودم و آن دوره بازار کامپیوتر بسیار رواج داشت. من هم کامپیوتر را در آموزشگاه آموزش می‌دادم و هم به اتفاق دوستانم بخش فروش کامپیوتر راه انداختم. نزدیک ۱۰ سال کار کردیم و عده زیادی را آموزش دادیم. بسیاری از افرادی که آموزش دادیم الان سمت گرفته‌اند. آن سال‌ها کامپیوتر دانستن معادل با مدرک دکترا بود. با این حال شعر را کنار آن کارها ادامه می‌دادم. بعدها به مجموعه شهرداری اصفهان متصل شدم. آن‌ها مرکزی با نام "قلمستان" را راه‌اندازی‌ کردند و بخش "شعر" آن‌جا را به من سپردند. در کنار مهندسی، کار شعر هم انجام می‌دادم، به‌صورتی که دفتر کارم همیشه محل رفت‌وآمد شاعران بود. یک‌بار زنده‌یاد محمدرضا آقاسی آمده بود و همه مشتری‌ها نگاه می‌کردند که آقاسی آن‌جا چه‌کار می‌کند! پس از ۱۰ سال که کار کامپیوتر انجام دادم دوباره به تهران آمدم.[۴]

شعرسرایی در مقیاس ملی!

می‌خواستم شعر را به صورت جدی‌تر پی بگیرم و در مقیاس ملی دنبال کنم؛ اصفهان برای این کارها کوچک بود. از سوی حوزه هنری تهران دعوت شدم تا بروم با آن‌ها در زمینه سایت همکاری کنم. آن سال‌ها فضای مجازی هنوز این‌قدر غلبه نداشت. برای آن‌ها سایت "ادب فارسی" را راه انداختم. به هر حال به مجموعه حوزه هنری وصل شدم و کم‌کم به رسانه راه پیدا کردم.[۴]

ورود به رادیو و رسانه

قبل از آمدنم به تهران، بین اصفهان و تهران تردید داشتم. سازمان صداوسیما جشنواره‌ای برای حضرت ابوالفضل (ع) برگزار کرد که علی معلم‌دامغانی مسئول آن برنامه بود. یک شعر برای این رویداد فرستادم. شعرم جزو برگزیده‌ها اعلام شد و به تهران دعوت شدم. آن زمان آقای ضرغامی رئیس سازمان صداوسیما بودند. زمانی که رفتم جایزه‌ام را بگیرم، آقای خجسته رئیس رادیو، به من گفت: شما چقدر صدای خوبی دارید. آیا می‌خواهید با رادیو همکاری کنید؟ گفتم: من عاشق رادیو هستم. گفت: می‌گویم با شما تماس بگیرند. اصلا فکر نمی‌کردم موضوع جدی باشد ولی سه چهار روز بعد با من تماس گرفتند و گفتند بیایید تا از شما تست گویندگی بگیریم. شوق رسانه داشتم و به جام‌جم رفتم. در آن‌جا یک متنی را جلوی من گذاشتند که در تمام عمرم سخت‌تر از آن متن ندیده بودم ولی همه آن را خواندم. بعد مرا تحسین کردند و گفتند تا به حال ۲۰۰ نفر آمده‌اند ولی حتی یک نفر هم نتوانسته بود این متن را بخواند، عالی است و شما از نظر ما پذیرفته هستید.[۴]

ممنوع‌الکاری

ابتدا در رادیو فرهنگ برنامه "شبستانه" را اجرا کردم که پایه آن برنامه موسیقی سنتی و ادبیات بود. مدتی که از اجرای آن برنامه گذشت یک اتفاق عجیب برایم افتاد. سال ۱۳۸۸ یک روز یک ماشین دنبالم آمد و با هم به صداوسیما رفتیم ولی آن‌جا گفتند شما ممنوع‌الورود هستید! هیچ‌کس هم پاسخ‌گو نبود که علت ممنوع بودنم را بدانم. با وجود این که شور و شوق داشتم ولی پشت درهای بسته ماندم. حدود پنج سال طول کشید تا دلیل ممنوعیتم را فهمیدم. آن موقع هم‌زمان در تلویزیون هم برنامه‌های مناسبتی شبکه چهار را اجرا می‌کردم. یک نفر به من گفت یک تعدادی از طرف وزارت اطلاعات ممنوع شده‌اند و باید به رئیس‌جمهور نامه بفرستید. زمانی که آقای حسن روحانی در انتخابات سال ۱۳۹۲ پیروز شدند به ایشان نامه دادم و ماجرا را شرح دادم. یک روز وزارت اطلاعات مرا دعوت کرد. در آن جلسه گفتم: مگر من موضعی گرفته‌ام؟ دلیل ممنوع شدنم را به من بگویید تا روشن شوم. آن روز دلیل روشنی به من نگفتند. انگار خودشان هم بر اثر شنیده‌ها یک عده مثل من و عبدالجبار کاکایی، سهیل محمودی و ساعد باقری را ممنوع کرده بودند. این‌ افراد سرمایه‌های رسانه ملی هستند و ممنوع کردن آن‌ها اشتباه است. سال ۹۲ یا ۹۳ مجدد از لیست سیاه خارج شدم و به صداوسیما برگشتم. دوست داشتم این‌بار پر قدرت‌تر برگردم و کارم را با تلویزیون شروع کنم.[۴]

چندصدایی در تلویزیون

شاید موثرترین برنامه‌ای که به‌طور‌جدی در تلویزیون برای شعر ساخته شد، همین برنامه "نقد شعر" شبکه چهار بود. این برنامه در زمانی که آقای دکتر غلامی مدیر شبکه بود با نام "نقد چهار" طراحی شد و قراربود که هر شب به یک هنر بپردازد. آن‌ها پرداختن به شعر کلاسیک را یکی دو دوره انجام داده بودند ولی آن برنامه چندان دیده نشد، چون شعر کلاسیک تمام مشکلات و جنجال‌هایش فروکش کرده بود و فقط شعر معاصر پر از حرف‌های ناگفته بود. مرا به‌عنوان مجری برنامه دعوت کردند و یک سری حرف‌ها زدیم. گفتم ما باید به جریان‌های مختلف شعر بپردازیم تا هم چندصدایی بودن را نمایندگی کنیم و هم برنامه چالش‌برانگیز شود و مخاطب از دیدن آن لذت ببرد. آن‌ها پیشنهاد مرا پذیرفتند ولی گفتند باید با شیب ملایم به سراغ آن برویم تا همان اول کار با حملات سایت‌ها و روزنامه‌های تندرو مواجه نشویم. محور آن برنامه چالش و بحث و جدل بود. قرار نبود که ما در آن برنامه شعرخوانی کنیم، بلکه می‌خواستیم درباره شعر حرف بزنیم.[۴]

توجه بزرگان ادب معاصر

خاطرم است که آقای محمدرضا عبدالملکیان به ما پیشنهاد کرد که اولین برنامه را با یک شاعر بزرگ شروع کنیم تا نشان دهیم اندازه برنامه چیست. نظر او روی مهدی اخوان‌ثالث بود و ما هم برنامه را با این شاعر شروع کردیم. در برنامه بعدی به سهراب سپهری پرداختیم که با استقبال خوبی روبه‌رو شدیم. تقریبا ۵۵ برنامه روی آنتن بردیم. برخی از برنامه‌ها شاعرمحور بود و ما به شعرهای یک شاعر می‌پرداختیم و برخی از برنامه‌ها قالب‌‌محور بود. تعدادی از برنامه‌ها هم درباره مسایل پیرامون شعر مرتبط بود. طراحی و دعوت از میهمان‌ها برعهده خودم بود.[۴]

خط قرمزهای رسانه

به مدیر شبکه گفتم در شعر امروز با یک سری اسامی هم‌چون احمد شاملو و فروغ فرخزاد مواجه هستیم که حتی بردن نام آن‌ها جزو خط قرمزهاست. این افراد را نمی‌توانیم حذف کنیم. گفتم وزارت ارشاد به کتاب‌های آن‌ها مجوز می‌دهد ولی آوردن اسم آنان در صداوسیما ممنوع است. ابتدا میهمان‌ها شروع کردند از این افراد نام و شاهد مثال آوردند ولی با واکنش روبه‌رو شدیم. کم‌کم دیدند قصد ما پرداختن به تمام جریانات است و قرار نیست شخصی را بزرگ کنیم یا بکوبیم.[۴]

تابوشکنی با فروغ

رفته‌رفته یک فضایی را ایجاد کردیم و خواستیم تابوشکنی کنیم. تابوشکنی ما این بود که تصمیم گرفتیم برنامه‌ای برای فروغ فرخزاد بسازیم. آقای غلامی آدم بسیار شجاعی بود و هرگز پشت ما را خالی نکرد. او مجوز این برنامه را صادر کرد و به سراغ آدم‌هایی رفتیم که درباره فروغ فرخزاد صحبت کنند. نقش تهیه‌کننده برنامه آقای کورش انصاری هم بسیار تعیین‌کننده بود. ابتدا با چند نفر ارتباط برقرار کردیم که آن‌ها پیشنهاد ما را نپذیرفتند. به شمس لنگرودی گفتیم و او حافظ موسوی را معرفی کرد. حافظ موسوی ابتدا گفت می‌آیم ولی دو شب قبل از اجرا گفت اجازه بدهید که من نباشم چون مدتی است که از این فضاها فاصله گرفته‌ام و دنبال آرامش هستم. ما دوست داشتیم آدم‌های مختلف از طیف‌های مختلف بیایند. در نهایت محمدحسین جعفریان، بهروز یاسمی و مهرنوش قربانعلی آمدند. اولین خبر آن برنامه را خودمان به خبرگزاری فارس دادیم تا کار کند. وقتی خبر نقد و بررسی آثار فروغ فرخزاد در رسانه ملی را منتشر کردند غوغا به پا شد. بسیاری از روزنامه‌ها آن خبر را در روزنامه‌ها کار کردند. فشارهایی زیادی به ما وارد شد ولی برای اولین بار صدای فروغ فرخزاد را در تلویزیون پخش کردیم و کتاب‌های فروغ را به نظرسنجی گذاشتیم. آن شب یک تعداد عجیب وغریبی به ما پیامک زدند. واقعا این برنامه بازتاب بسیار عجیب و غریبی داشت. در برنامه‌های بعدی به سیاوش کسرایی پرداختیم و صدای او را پخش کردیم. قصد داشتیم که به احمد شاملو بپردازیم ولی برنامه به پایان رسید و آقای غلامی بزرگ‌ترین حامی ما از شبکه چهار رفت. می‌خواستیم در حوزه شعر و ادبیات یک فضای بازی را ایجاد کنیم. فکر می‌کنم اگر فضای نقد و چالش در حوزه ادبیات باز شود، در حوزه سیاست هم می‌تواند الگو شود. جا دارد که از تهیه‌کننده آن برنامه کوروش انصاری تشکر کنم. او آدم بسیار شجاع و کاربلدی است.[۴]

راه‌اندازی «زمستان»

با حوزه هنری وارد همکاری شدم. مدتی کارشناس مرکز آفرینش‌های ادبی حوزه بودم و حدود سه چهار سال برنامه "در حلقه رندان" را اجرا‌ کردم. یکی از مهم‌ترین فعالیت‌هایم پس از آمدن به تهران، راه‌اندازی کانون ادبی "زمستان" در جنوب شهر تهران در فرهنگسرای رازی بود. برای این برنامه‌ها از اصفهان به تهران می‌آمدم و برمی‌گشتم. آن زمان هنوز انجمن شعر در تهران رایج نبود و گاهی از شمال شهر تهران هم به آن کانون می‌آمدند. جلسات با سه چهار نفر شروع شد و در ادامه به ۱۵۰-۱۴۰ نفر مخاطب رسید. پس از مدتی من احساس کردم، کارم را انجام داده‌ام و از آن‌جا خارج شدم.[۴]

شعر طنز یا شعر آیینی؟

مرا بیشتر به‌عنوان شاعر آیینی می‌شناسند. طنز یک شکل متفاوتی از آفرینش هنری است. به‌هرحال همواره یک نیش انتقادی در طنز هست و طنز سیاسی معمولا یک پیکان نقدی به سمت اهل سیاست است و مردم از این شعرها بیشتر لذت می‌برند. احساس‌ می‌کنند شاعر حرف دل‌شان را زدهاست. در مقایسه با سایر شاعران به لحاظ کمی آثار قابل توجهی ندارم ولی به لحاظ مخاطب ممکن است اشعار طنز من ۱۰ برابر اشعار دیگر باشد. زمانی که با محفل "در حلقه رندان" و ابوالفضل زرویی نصرآباد، یوسفعلی میرشکاک و ناصر فیض آشنا شدم کمکم شعر طنز برایم جدی شد و احساس کردم که این زمینه را باید جدی بگیرم. معمولا تمام شاعران آثار هجو و هزل اشعار، غیرقابل چاپ دارند و برای این‌که بتوانند آن اشعار را قابل پخش کنند باید شیب آن را به سمت آثار قابل‌انتشار ملایم کنند که این کار بسیار سختی است. اما بسیاری از شاعران این اصول و ضوابط را نمی‌دادند.[۴]

طنزسرایی بیابانکی

اوایل طنزهایم را در وبلاگی که با نام "سنگ‌چین" داشتم، منتشر می‌کردم. این وبلاگ به تدریج مخاطبان گسترده‌ای پیداکرد و حداقل روزی ۱۰هزار بازدیدکننده داشت. یک عده مرا تشویق کردند که شعرهای آن وبلاگ را به صورت کتاب منتشر کنم. در زمان دولت آقای محمود احمدی‌نژاد مجموعه شعر طنز "هی شعر تر انگیزد" را به انتشارات سپیده‌باوران در مشهد دادم تا آن‌ها کتابم را منتشر کنند. جالب است که وقتی این کتاب برای نخستین بار وارد نمایشگاه بین‌المللی کتاب شد، غوغا به پا کرد. نصف بیشتر شعرهای آن کتاب طنز سیاسی بود. پس از انقلاب جزو اولین کتاب‌هایی بود که این‌قدر تندوتیز نقد سیاسی اجتماعی می‌کرد. پس از این‌که مورد استقبال قرار گرفت دیگر اجازه چاپ پیدا نکرد. کتاب "هی شعر تر انگیزد" چندین سال در محاق توقیف باقی ماند تا این که در دولت آقای روحانی مجدد تجدید چاپ شد و درحال‌حاضر فکر می‌کنم چاپ چهارم یا پنجم آن در بازار موجود است.[۴]

علاقه به «سنگچین»

خودم هنوز هم "سنگچین" را بیشتر از کتاب‌های دیگر دوست دارم. به دلیل حجم زیادی از شعرهایی که در قالب چهارپاره در کتاب چاپ شده. این کتاب در سال‌هایی که به‌شدت فضای شعر کشور غزل‌زده بود انتشار یافت. چارپاره‌های "سنگچین" که در فضاهای مختلف عاشقانه، بومی، دینی، اجتماعی و فضاهای دیگر شکل گرفته بود برای داوران و مخاطبان تازگی داشت. این اثر نامزد "قلم زرین" هم شد ولی جایزه نگرفت.[۴]

«نامه‌های کوفی» و کتاب سال

کتاب "نامه‌های کوفی" نیز قرار بود جایزه "کتاب سال" را ببرد. داوران بعدها به من گفتند در جلسه آخر صورت‌جلسه کردیم که کتاب شما کتاب برگزیده سال است ولی با کمال تعجب یک کتاب دیگری را معرفی کردند. هرگز به این ماجرا اعتراض نکردم ولی معنای این کارها را نمی‌فهمم. احساس می‌کنم در مورد من و امثال من گاهی سیاسی‌کاری شده است. در بین کتاب‌هایم، "سنگچین" و "نامه‌های کوفی"‌ را بیشتر می‌پسندم. بازار هم نسبت به این دو کتاب اقبال بیشتری نشان داده است. کتاب "نامه‌های کوفی" نزدیک به ۱۰هزار نسخه فروش داشته و از کتاب "سنگچین" هم نزدیک به پنج‌هزار نسخه فروش‌ رفته است. اگر روی کتاب "سنگچین" تبلیغات بیشتری صورت می‌گرفت، بهتر هم می‌شد.[۴]

فعالیت در عرصه داستان‌نویسی

قبل از این که به‌صورت‌جدی وارد عرصه شاعری شوم تک‌وتوک داستان می‌نوشتم. سال‌هایی که تازه دانشجو شده بودم یک سری داستان کوتاه طنز می‌نوشتم که برخی از آن‌ها در مجله جوانان چاپ می‌شد. تعدادی از شبه‌داستان‌هایی که نوشته بودم را بعدها در قالب یک کتابی با نام "ضد حالات" در انتشارات مروارید منتشرکردم ولی هیچ‌وقت داستان‌نویسی را به‌صورت حرفه‌ای دنبال نکردم. یکجورهایی انگار از نویسندگی به سمت شاعری آمدم. الان هم ممکن است یک‌دفعه رمان بنویسم. مدت کمی در روزنامه جام‌جم ستون‌نویسی می‌کردم ولی با افزایش ممیزی‌ها تصمیم گرفتم که دیگر ننویسم.[۴]

نشان درجه یک طلایی

زمانی که در دانشگاه اصفهان بودم قرار شد که دانشگاه‌ها برای خودشان آرم و سرود بسازند. از آن‌جایی که دانشجوی دانشگاه اصفهان بودم شعر سرود آن دانشگاه را به من سپردند. یک شعری با نام "باغ پنجم" سرودم و به ستایش این مجموعه فرهنگی، علمی و دانشگاهی پرداختم. آن شعر بعدها آهنگسازی شد و به‌‌عنوان سرود معروف شد. نام "باغ پنجم" روی سردرهای دانشگاه اصفهان کاشی‌کاری شده است. مدتی بعد کلیپ آن را ساختند و درحال‌حاضر بسیاری از مراسم‌ها با پخش این سرود آغاز می‌شود. به‌همین‌خاطر که هم دانشجوی دانشگاه اصفهان بودم و هم چنین شعری سرودم، دانشگاه اصفهان به من نشان درجه یک طلایی داد.[۴]

همکاری با خواننده‌ها

به دعوت زنده‌یاد استاد مشفق کاشانی به شورای شعر وزارت ارشاد پیوستم. زمانی که وارد شورا شدم جوان‌ترین عضو بودم که اتفاق بسیار خوشایندی بود. چون زمانی که برای نخستین‌بار در دانشگاه اصفهان در حضور استاد مشفق کاشانی شعر خواندم با استقبال و تحسین بسیار زیادی از طرف او روبه‌رو شدم. زمانی که مرا دعوت به همکاری کردند بسیار خوشحال شدم که قراراست در رکاب استاد باشم. فکر می‌کردم شورای شعر کارهای گسترده‌تری در حوزه شعر انجام می‌دهد ولی بعدها متوجه شدم فقط در حوزه آثار شعری که قرار است به صورت صوتی ضبط شود، فعالیت می‌کند. پیش از آن زمان همکاری مختصری با خواننده‌های موسیقی داشتم ولی هرگز خودم را ترانه‌سرای حرفه‌ای نمی‌دانم. برخی از آثار من را آقایان علیرضا افتخاری، حسام‌الدین سراج، حجت اشرف‌زاده، مجید اخشابی و حمید غلامعلی خوانده‌اند. بهترین آثار مرا آقای افتخاری خوانده است. با این حال ترانه‌سرایی هیچ‌وقت برای من جاذبه نداشته چون بیشتر عرصه فانتزی است. هر از گاهی هم که به من پیشنهاد همکاری می‌دهند، سعی می‌کنم کارم را بسیار خوب انجام بدهم.[۴]

شعر و ممنوع‌الورود شدن

در یکی از دانشگاه‌های کشور شعری خواندم که آقای رییس از ترس میزشان مرا تا دوسال به آن دانشگاه ممنوع‌الورود کردند آن شهر به مذاق همه خوش آمد به جز آقای رییس.[۵]

علاقه به ورزش و موسیقی

جوان‌تر که بودم بسکتبال بازی می‌کردم. به موسیقی هم بسیار علاقه‌مندم؛ هم سنتی هم پاپ. من طرفدار تیم سپاهان هستم. برای سپاهان هم ترانه ساخته‌ام که افتخاری خوانده است و هوادارن سپاهان این ترانه را ازبرند.[۵]

زندگی و یادگار

قالب و ویژگی اشعار بیابانکی

قالب اشعار بیابانکی به سبک فارسی کلاسیک است و همچنین شعرهای طنز بسیاری در میان آثار خود دارد. این شاعر در قالب‌های متفاوت اشعار بسیاری دارد از جمله سنتی، سپید، غزل و چهارپاره اما در میان آن‌ها چارپاره‌های او شهرت بسیاری دارد. وی در چهارپاره‌های خود به مفاهیمی چون عشق، مذهب، مسائل اجتماعی و تاریخی و همچنین زندگی شهدا و احیای فرهنگ‌ها پرداخته است. همچنین بیشتر اشعار این شاعر خوش‌ذوق و توانمند جنبه مذهبی و طنز دارد. وی درباره شعر طنز بر این باور است که طنز قالب شعری نیست، بلکه شگردی در سرودن شعر است، بسیاری به اشتباه شعر طنز را به‌عنوان یک قالب شعری معرفی می‌کنند ‌درحالی‌که همۀ ما می‌دانیم، قالب‌های شعری به کلاسیک، نو و سپید تقسیم می‌شوند و آنچه که در واقع شعر طنز را از دیگر اشعار متمایز می‌کند، شیوه‌ای است که برای سرودن انتخاب می‌کنیم.[۲]

دیدگاه و اندیشه

طنزپردازی در آثار کهن

شاعر طنزپرداز باید تا حدودی دارای ویژگی‌های ذاتی چون دقت‌نظر، نکته‌سنجی و... باشد. همچنین دلیل ماندگاری بسیاری از آثار کلاسیک استفاده از طنز است. شاعران بزرگی چون مولانا و حافظ به میزان تاثیرگذاری طنز در کلام آگاهی داشته و از آن به‌خوبی استفاده کرده‌اند. در مثنوی به نمونه‌هایی برمی‌خوریم که به‌شیوۀ طنز بیان شده‌اند. این ویژگی در گلستان سعدی نیز وجود دارد. روش‌های عمده برای ایجاد طنز استفاده از تضادها و تناقض‌ها است؛ به‌طور مثال در این بیت: ز کوی میکده دوشش به دوش می‌بردند/ امام شهر که سجاده می‌کشید به دوش، در کنار هم قرارگرفتن این ۲ تصویر و ایجاد تضاد موجب خلق موقعیت طنز در این شعر شده است.[۲]

طنز در شعر حافظ

شیوه نگرش حافظ به پیرامونش طنزآمیز است. طنز یک جاهایی شکل می‌گیرد که تضادها و ناسازگاری‌ها با هم جمع شوند. حافظ این‌ها را کنار هم گذاشته است و می‌گوید: "ز کوی میکده دوشش به دوش می‌بردند / امام شهر که سجاده می‌کشید به دوش". این بیت شعر جمع دو نقیض است. می‌گوید دیشب وضع امام شهر که مظهر پاکی است از همه بدتر بود. زنده‌یاد ابوالفضل زرویی‌نصرآباد این شیوه را در طنز امروز استفاده می‌کرد و من تحت‌تاثیر مکتب او به این سمت کشیده شدم و شروع به ذوق‌آزمایی کردم.[۴]

شعر آیینی و اجتماع

من خودم آدم مذهبی هستم. شما نمی‌توانید به چیزی اعتقاد نداشته باشید و بخواهید اثر هنری بیافرینید یا نمی‌شود معتقد باشید و اثر هنری نیافرینید. شعر آیینی بخشی از اعتقادات ماست و حتما از اعتقادات ناشی می‌شود. ولادیمیر مایاکوفسکی می‌گوید: "شعر، سفارش اجتماع به شاعر است". اجتماع در دوره‌های مختلف چیزهای مختلفی را به شما سفارش می‌دهد. آن‌قدر جو غلبه می‌کند که شما را با خود می‌برد. در دوران جنگ، فضای جنگ ما را با خودش می‌برد. زمانی که جنگ تمام شد دغدغه‌ها چیز دیگری شد و الان شکل دیگری است. به‌نظرم شاعر باید یک جورهایی جامعه را آیینه‌گی کند. شاعری که آیینه‌گی نکند را شاعر نمی‌دانم چون ما در آینده قضاوت می‌شویم.[۴]

شعر٬ آینه زمان

یکی از انتقاداتی که به امثال شاعران بی‌تفاوت نسبت به اجتماع می‌شود همین است. مثلا می‌گویند در فلان مقطع تاریخی مغول به ایران حمله کرده و تعداد زیادی آدم کشته ولی شاعر آن دوره نشسته و برای معشوق شعر سروده است. به‌هرحال این یک انتقادی است که به شاعران بی‌تفاوت وارد است. شاعر و شعر او یک جورهایی آیینه زمان است. وقتی شعر آیینه زمان باشد، آیینه تمام زمان‌ها خواهد بود. همواره سعی کرده‌ام نسبت به جامعه، عواطف و احساسات مردم بی‌تفاوت نباشم. با غم‌های مردم غمگین باشم و با شادی‌های‌شان شاد. اگر کاری از دستم برنیاید سعی می‌کنم حداقل، یاس را به جامعه تزریق نکنم. کار شعر ایجاد امید است وگرنه ناامیدی به اندازه کافی وجود دارد.[۴]

ورودی شعر٬ زندگی است

برای شاعر باقی‌ماندن باید با مردم زندگی کنید. بخش عمده‌ای از ماجراهای شاعرانه و ورودی‌های شعر از زندگی است. نیما یوشیج گفته است: "وروی شعر، زندگی است". شما اگر همان‌گونه که زندگی می‌کنید و باور دارید شعر بگویید زنده می‌مانید و مردم با شعر شما ارتباط برقرار می‌کنند. شعر تنها هنری است که به ماشین تکثیر نیاز ندارد. ماشین تکثیر شعر، مردم هستند. مردم باید شعر را حفظ کنند. مردم چیزی را به دل و حافظه می‌سپارند که از جنس دغدغه‌های عمومی خودشان باشد.[۴]

رونق شعر و شاعری امروز

معتقدم در چهل سال اخیر که خودم هم محصول همین دوره هستم، شاعران خوب زیادی در این مملکت بروز و ظهور پیدا کرده‌اند. شما اگر بخواهید سراغ سده‌های شعر فارسی بروید، در هر صد سال ممکن است دو سه نفر یا اصلا هیچ شاعری زیست نکرده باشد. مثلا شاعران ما در قرن هشتم چند نفر هستند؟ شما در چهل سال اخیر می‌توانید صد شاعر خوب بشمارید. حالا درست است که ما در دوره کلاسیک با شاعرانی مواجه هستیم که دارای سلوک فردی هستند و با روزگار ما قابل مقایسه نیستند ولی ظهور این همه شاعر و شعر خوب از پدیده‌های امروز است.[۴]

از معایب جهان مجازی

احساس می‌کنم جهان مجازی، کمی کار را خراب کرده است. برخی از افراد معتقدند فضای مجازی خوب عمل کرده ولی من معتقدم که این‌طور نیست. فضای مجازی یک ابزار انتشار عمومی در اختیار همه قرار داده، درحالی‌که قرار نیست همه شاعر، عکاس و خواننده شوند. من چندان موافق فضای مجازی نیستم. شعر آن‌قدر که در مطبوعات دهه۵۰ به‌صورت جدی حضور داشت، الان حضور ندارد. به هر حال مطبوعات یک سردبیر و مدیرمسئول دارد و هر مطلبی قرار نیست که در نشریه منتشر شود. مطلب ابتدا باید ارزیابی و درجه‌بندی‌ شده و بعد منتشر شود چون مطبوعات برای خودشان یک ارزش و اعتبار قائل هستند. در مطبوعات غربال‌گری اتفاق می‌افتد ولی در فضای مجازی غربال‌گری وجود ندارد. در مطبوعات یک نفر مولف است و یک عده‌ای خواننده، اما در فضای مجازی همه مولف هستند. من اعتقاد دارم آدم‌هایی که از دل جهان مجازی درآمده‌اند صرفا کف روی آب هستند. یعنی چند وقت دیگر هیچ خبری از آن‌ها نخواهد بود.[۴]

تخصص طنزپردازی

سرودن شعر، عملی کاملاً علمی و پیچیده است؛ بنابراین ما باید به طنز به‌عنوان یک تخصص نگاه کنیم و حداکثر توانمان را برای بهره‌بردن از ظرفیت‌های زبان به کار ببندیم.[۲]

لذت سرودن

شعر بسیار لذت‌بخش است و زندگی را برای آدم شیرین‌تر می‌کند. من نمی‌دانم چه چیزی در شعر وجود دارد که این‌قدر جذاب است. شاید شعر تنها هنری باشد که به خلوت انسان‌ها راه پیدا می‌کند. من یک شعری را در خانه خودم در اصفهان می‌سرایم و بعد می‌بینم آن شعر تا یکی از روستاهای خراسان هم رفته است. شعر جاهایی می‌رود که خود شاعر هرگز نمی‌رود. شعر پدیده عجیب و غریبی است. شما هر وقت یک شعر تازه‌ای می‌آفریند مثل این است که خداوند یک فرزند تازه‌ای به شما داده است.[۴]

بیت و قافیه در غزل

غزل بر اساس بیت شکل می‌گیرد. من در غزل به استقلال بیت‌ها معتقدم و این طبیعی است که غزل را قالب مناسبی برای روایت نمی‌دانم. در روایت شما مجبورید بیت‌ها را موقوف‌المعانی کنید که این استقلال بیت‌ها را نفی می‌کند و نقش قافیه را به‌عنوان رنگ مطلب کم‌رنگ می‌کند.[۶]

نظم شاعرانه یا شعر؟

به‌هرحال به‌روز بودن و به زبان امروز شعرگفتن و امروزی به اطراف نگاه‌کردن از ملزومات شعر است. غزل‌هایی که موسوم به پست‌مدرن شده‌اند بیشتر در دنیای مجازی اتفاق‌ افتاده و حاصل توهمات نویسندگان آنهاست، اینگونه غزل‌ها بیشتر نظم‌های شاعرانه هستند تا شعر. آن‌ها غالبا یا گزارش‌اند یا فیلمنامه یا داستان کوتاه که منظوم شده‌اند ولی غزل نیستند. و به اعتقاد من عمر این‌گونه غزل‌ها به اندازه همان چند روز ماندن در یک وبلاگ است.[۶]

عطیه شاعری

شاعری فراموش‌کردنی نیست . یک عطیه الهی است. مثل جان که خدا به انسان می‌دهد . فقط خود او هم قادر خواهد بود او را از شاعر بگیرد. قطعا باید خداوند به انسان عنایت کرده باشد. شاعری قابل آموزش نیست. ولی طبع شعر را باید با حضور در انجمن‌های ادبی و تلمذ از استادان تقویت کرد.

نیروی آسمانی یاری‌گر

معمولا شاعر به همه آثار خود به نسبت‌های مختلف علاقه‌مند است . ولی من به شعرهای مذهبی‌ام بیشتر علاقه دارم . چراکه هنگام سرون آنها بسیار گریسته‌ام .... و یک نیروی آسمانی در شکل‌گرفتن آن‌ها به یاری‌ام آمده‌اند.[۵]

شعرهای آزاردهنده

از خواندن بعضی شعرها در بعضی جاها پشیمان شده‌ام. بعضی جاها مناسب‌خوانی نکرده‌ام و این برایم گاهی آزار‌دهنده بوده است.[۵]

شعر و تحصیل

شعر با رشته تحصیلی ارتباطی ندارد. بسیار هستند که دکترای ادبیات دارند و یک بیت شعر هم تابه‌حال نگفته‌اند . وخیلی‌ها هم هستند که سواد خواندن ونوشتن ندارند و شاعران توانایی هستند.[۵]

شعر آیینی

شعر آیینی باید ما را با معارف اهل بیت آشنا کند. اگر شعری ظواهر کسی را توصیف کرد، شامل شعر آیینی نمی‌شود. چرا که فضیلتی برای معصومین نیست و متاسفانه شعر آیینی امروز به سمت توصیف‌های تغزلی رفته است. شعر آیینی باید به سمت معرفت رود. صرف توصیف ظاهری که مخصوص معشوق در غزل فارسی است، در این شعر جایی ندارد. شعر آیینی قالب خاصی ندارد و حتی می‌تواند در قالب شعر محاوره بگنجد. اما چون ما با فضایی معنوی مواجه هستیم، هرچقدر ظرف و مضمون به هم نزدیک‌تر باشد، پذیرش آن از سوی مخاطب راحت‌تر است. به‌نظر من هرچقدر شعر در این حوزه، کلاسیک‌تر باشد، مقبول‌تر است. توصیف شعر آیینی با زبان مردم کوچه بازار به‌نظر من کمی بی‌سلیقه‌گی است.[۷]

ریتم شعر آیینی

گذاشتن ملودی درست روی شعر آیینی هیچ ایرادی ندارد. برخی از ملودی‌های وابسته به موسیقی اصیل ایرانی خوب است. اما ترانه‌ای که برای یک موسیقی شاد نگاشته می‌شود با شعر آیینی بسیار متفاوت است. گذاشتن شعر آیینی بر روی یک ملودی مثلا پاپ ناموزون و حتی زشت است و باید با آن مقابله شود.[۷]

شعر٬ رسانه ملی

در کشور ما به رادیو و تلویزیون رسانه ملی اطلاق می‌شود اما من معتقدم که در کشور ما رسانه ملی شعر است. به‌خاطر اینکه شعر از دیرباز اولاً حافظ زبان ما و ثانیاً حافظ فرهنگ ما بوده است. بسیاری از اتفاقاتِ تاریخی فلسفی، دینی و اجتماعی و گنجینه‌های فرهنگی به‌واسطه‌ شعر به ما رسیده و به نظر من، نثر و متن بعد از شعر قراردارد.اینکه چگونه می‌شود شعر را ترویج داد و این رسانه ملی را پاسداشت، فقط کار دولت‌ها نیست و چه بسا اصلاً گاهی وقت‌ها دولت‌ها دخالت نکنند هم بهتر است. به یاد دارم سال‌ها پیش برای جشنواره شعر فجر خدمت دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی رفتیم و در آنجا دوست عزیزی از همکاران دولتی جشنواره از ایشان پرسید: چه کاری انجام دهیم که برای شعر خوب باشد و شعر را پاس بداریم؟ ایشان فرمودند برای شعر اگر هیچ‌کاری نکنید بهترین کار را انجام دادید! منظورش این بود که دولت کاری انجام ندهد! این‌که بخش خصوصی و خود مردم حافظ و پاسدار شعر هستند و این هنر و رسانه ملی را ترویج می‌کنند بسیار بسیار ارزشمند است.[۸]

شعر «قیصر» و جامعیت انقلاب اسلامی

ما جامه و ردای انقلاب را اگر بخواهیم بر تن یک نفر بپوشانیم، کسی را پیدا نمی‌کنیم، که این جامعیت را داشته باشد. با تبلیغات هم نمی‌شود کسی را در طراز ارزش‌های حقیقی انقلاب به‌صورت الگو و خاص به‌شمارآورد. شاعری می‌تواند این ویژگی را داشته باشد که در جامعه و دانشگاه نامش آورده شود. بااین‌حال اگر بخواهم در این ۴۰ سال یک نفر را نام ببرم او قیصر امین‌پور است و این به‌دلیل تکثر قالب‌های اوست. دلیل دیگر نیز موضوعات مختلف شعرهای اوست.[۹]

توجه به شعر پس از انقلاب

بخشی از مأموریت رشته ادبیات٬ بررسی شعر دوران پس از انقلاب است. باید دانشگاه به این مورد بپردازد. اما دلیل نپرداختن به آن را بنده نگاه کلاسیک به شعر می‌دانم. امروز مشاهده می‌کنیم که، ادبیات دانشگاه از پروین اعتصامی فراتر نیامده است. و عصر حاضر را نمی‌شناسند و حتی آن را قبول هم ندارند. آدم‌های کلاسیک ادبیات انقلاب را نمی‌خوانند. اما جاهایی که استاد دانشگاه به‌صورت شخصی دغدغه‌مند است، پرداخت می‌شود. درمجموع پرداخت به این موضوع در حد انتظار نیست. البته یادآور می‌شوم این ارتباطی به انقلاب ندارد، چون شعر معاصر را اغلب اعضای هیات‌علمی دانشگاه‌ها قبول ندارند.[۹]

مسیر ادبیات انقلاب اسلامی

مسیر روبه‌رشد ادبیات انقلاب با شروع دفاع مقدس، از مسیر طبیعی خود خارج شد. عظمت دفاع مقدس بخش زیادی از ادبیات انقلاب را مصادره کرد. اگر جنگی در ایران اتفاق نمی‌افتاد، مسیر ادبیات انقلاب نیز تغییر نمی‌کرد. اما اکنون بلافاصله پس از بیان ادبیات انقلاب باید وارد ادبیات جنگ شویم.[۹]

فراموشی آرمان‌های انقلاب

شعرا انسان‌های آرمان‌گرایی هستند. شعارهای هر انقلابی بر اساس ایده‌آل‌ها است. انقلاب ایران نیز همین‌گونه بود. مردم می‌خواستند به یک فرهنگی نه بگویند و فرهنگی را به وجود بیاورند. دلایل نه گفتن به فرهنگ قبلی که مشخص است، اما برخی از مسائل فرهنگ جدید ممکن است درگذر زمان به وجود آمده باشد و شاید محقق نشده باشد. برخی کلمات از ادبیات سیاسی حذف‌ شده‌اند. مانند کلمه مستضعف. شما دقت کنید که این کلمه کلیدواژه امام خمینی (ره) بود. اما اکنون این کلمه بنا به دلایلی که بسیاری از ما چرایی آن را می‌دانیم، حذف‌ شده. این‌یک نمونه کوچکی از فراموشی تعمدی ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب خمینی است.[۹]

شاعران٬ شاعران انقلاب نیستند

این روند طبیعی انقلاب‌های مردمی است. عنایت بفرمایید؛ خیلی از گروه‌های سیاسی که به‌زعم خود در شکل‌گیری انقلاب نقش داشتند، با پیروزی انقلاب حذف شدند. در شعر نیز این اتفاق افتاد. شاعر نمی‌تواند دروغ بگوید. یعنی شاعر حرفی می‌خواست بیان کند، که دیگر نبود و به‌مرور اشتیاق به آن نیز کاسته شد. سال ۷۶ برخی خط‌کشی‌های سیاسی در این زمینه اتفاق افتاد که اوضاع را بدتر کرد. در سال ۸۸ نیز شکافی دیگر ایجاد شد. که باعث شد شاعران دیگر شاعر انقلاب نباشند، بلکه شاعر یک جناح سیاسی باشند.[۹]

طنز خنثی نمی‌نویسم!

بخشی از اشعار من آیینی است که در مجموعه «جامه‌دران» منتشر شده و بخش دیگر طنز است. البته طنز کار اصلی من نبوده و همیشه تلاش کردم طنزهای خنثی ننویسم. به اعتقاد من طنز، امر به معروف و نهی از منکر، در لباس هنری است. طنز جمع کردن تضادها و تناقض‌ها است؛ مثلا اگر یک پیرمرد، لباس جوان بیست‌ساله را بپوشد، موقعیتی کمیک ایجاد می کند.[۱۰]

طنز٬ کاریکاتور شعر

طنز در حوزه کلام و شعر، مانند کاریکاتور است. در میان شعرای ما حافظ بزرگترین طنزپرداز فارسی است که ما او را غزل‌سرا می‌دانیم. به‌طورمثال آنگاه که می‌گوید «به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید» یعنی ما را در وضعیتی متناقض قرار می‌دهد؛ چراکه سجاده مظهر پاکی است و نمی‌توانیم آن را با می رنگین کنیم. همچنین مثنوی مولانا از مایه‌های طنز برخوردار است؛ مولانا داستانی طنزآمیز ارائه می‌دهد و نتیجه‌ای فلسفی، الهی و تربیتی می‌گیرد. به‌همین‌دلیل او اقبال جهانی یافته است. شاعران موفق از قدرت نفوذ طنز استفاده کرده‌اند و به‌نظرم استاد همه آنها حافظ است.[۱۰]

فضای سیاسی باز برای طنز

طنز، شوخی‌کردن و به‌چالش‌کشیدن خط قرمزها به شیوهای است که نه شاعر و نه سوژه هیچکدام آسیب نبینند. در نتیجه طنزپردازی، کار دشوار و پیچیده‌ای است. اما نبودش باعث افسرده‌شدن اجتماع و افزایش بی‌اخلاقی‌ها می‌شود؛ طنزپرداز همواره باید موی دماغ خطاکاران در کشور که تصمیمات بزرگ و غلط می‌گیرند، شوند. خوشبختانه درحال‌حاضر فضای سیاسی به مدد رسانه‌های اجتماعی بازتر شده و امکان بیان نقد و طنز فراهم‌ است. بارها شده که دوستان ما در حضور بزرگان مملکت شعر طنز خواندند و از آن استقبال شده است.[۱۰]

نقش رسانه‌ای شعر

شکل شعر تغییر کرده. شعر زمان به‌تنهایی رسانه بود. خیلی اوقات در اختیار قدرت‌ها قرار داشت. به‌تدریج شعر از دربار خارج می‌شود و از دوره عراقی شعر وارد جامعه می‌شود و شاعران رسانه مردم می‌شوند. دوره‌ای بوده که شعر به هیچ‌کدام از این دو نپرداخته است. زمانی که شعر میان مردم وارد می‌شود به دلیل گسترش امکاناتی مانند صنعت چاپ، مطبوعات و اینترنت نقش رسانه‌ای خود را از دست می‌دهد. در دهه اول انقلاب شعر رسانه مؤثری بود و رسانه انقلاب تلقی می‌شد. اما اکنون این‌طور نیست. اثر اجتماعی شعرها به‌تدریج کاهش یافت اما استثناهایی در این اواخر بوده. شعرهای آیینی ازاین‌دست بوده‌اند. اما نمی‌شود این نوع اشعار را به نام شعر انقلاب شناخت.[۹]

شعر تفننی

رسانه ملی در زمینه تبلیغ شعر خوب عمل‌ نکرده. رسانه ملی بیشتر شعربازی و شعرسازی را گسترش داده، نگاهش به شعر تفننی است. اما تا قبل از این شعر خود رسانه بوده اما اکنون مجبور است سوار رسانه‌های دیگر شود. درواقع شعر خودش زور ندارد.[۹]

هنر پولساز!

به‌جز شعر مابقی هنرها مانند سینما، تئاتر، مجسمه‌سازی و… پول‌ساز شده‌اند. این پول‌ساز نبودن یعنی اصالت خود را حفظ کرده است. شما با پول می‌توانید سینما بسازید اما شعر را نمی‌توانید تولید کنید زیرا شعر از درون پاک شاعر تراوش می‌کند.[۹]


بیابانکی از نگاه دیگران

علی موسوی گرمارودی در مورد چهارپاره‌های بیابانکی چنین گفته است:

چهارپاره‌های سعید بیابانکی از چهارپاره‌های شاعران دهه چهل و پنجاه بهتر است.[۲]

هاشم کرونی درمورد آثار بیابانکی بر این باور است:

در آثار بیابانکی کشش درونی، افسوس و دریغ وجود دارد و از ویژگی‌های جالب آن درآمیختن زندگی باهم است. شهرت سعید بیابانکی به‌علت سروده‌های دلنشین مذهبی او و قابلیت‌های فراوان تکنیکی و زبان اشعار او است.[۲]

مرتضی امیری اسفندقه، شاعر و منتقد در خصوص اشعار سعید بیابانکی معتقد است:

اشعار بیابانکی قاچاق نیست و التماس نمی‌کند تا از مرز رد شود. ما با شاعری رند و باهوش مواجه‌ایم که از خط قرمز عبور کرده است. با اینکه این مجموعه شعر مربوط به گذشته است اما اشاراتی به امروز هم دارد. از دیگر ویژگی‌های شعر بیابانکی، صداقت است؛ شعر آن چیزی است که مردم می‌دانند اما به زبانی شیرین و دلنشین گفته می‌شود. شعر بیابانکی ساده، صریح، صادقانه و بی‌نقاب است. گاهی اوقات شاعران قافیه‌های دشواری در شعر می‌گنجانند و قافیه‌ها دوست ندارند صدای آوازشان شنیده شود اما سعید بیابانکی، در این مجموعه از این قافیه‌ها استفاده کرده و جیغ‌شان را درآورده است. اشعار بیابانکی چون اشعار طنز عمران صلاحی خنده‌هایی از سر درد است. من افتخار دارم که یکی از شاگردان بیابانکی باشم.[۱۰]

دیگران از نگاه بیابانکی

نظر سعید بیابانکی درخصوص ویژگی‌های شعر قیصر امین‌پور

به اعتقاد من یک خصلت خود شعر و یک خصلت هم خود شاعر دارد. ما ایرانی‌ها انگار شعر را با خود شاعر تجمیع می‌کنیم. قیصر درواقع یک بخش زیادی از باورهای انقلابی و باورهای دینی را به نسل امروز ارائه کرد. فی‌الواقع کار برجسته او در شعر این بود که پیچیدگی‌ها را ساده کرد و یک مقدار شعر عمیق به ما ارائه‌ داد. برخلاف گروهی از شاعران که سادگی را پیچیده می‌کنند و یک شعر عمیق به ما ارائه می‌دهند، قیصر اینگونه نبود.

به اعتقاد من شعر قیصر منشور رنگینی از باورهای دینی و باورهای انقلابی است که به زبان ساده ارائه شده است. شعر قیصر را می‌توان اینگونه تعریف کرد که آیینه تمام‌نمای شعر عصر انقلاب است؛ یعنی اگر بخواهیم چهل سال پس از انقلاب یک نماینده پیدا کنیم که شعرش ویژگی چهار دهه را داشته باشد٬ قیصر است. به اعتقاد خیلی‌ها شعر سفارش اجتماع به شاعر است، نه کس دیگری و شعر قیصر امین‌پور این ویژگی را داشت که از مردم و جامعه سفارش می‌گرفت. چه در زمان جنگ، چه پس از جنگ و در دوران سازندگی.

امین‌پور هم رباعی دارد، هم غزل، هم قصیده، هم چهارپاره، هم ترانه و شعر نیمایی. یعنی در ۸ قالب پرکاربرد شعر فارسی و مضامین مختلف شعر می‌سرود. شعر او هم دینی، هم انقلابی، هم عاشقانه و هم عاطفی است. اگر این‌ها را درهم ضرب کنیم، یک دایره گسترده می‌شود. به نظر من مخاطبان گسترده شعر قیصر هم از همین‌جا ناشی می‌شوند. یک بخشی هم به شخصیت ایشان برمی‌گردد. قیصر صرفا یک شاعر صاحب‌ذوق نبود، بلکه صاحب‌فضل بود. کسی بود که در شعر امروز یک مرجع ادبی به حساب می‌آمد. به‌هرحال کسی که در دانشگاه شاگردی محمدرضا شفیعی کدکنی را کرده باشد، قطعا آدم عمیقی است مشروط بر اینکه خودش هم تلاش کرده باشد.

قیصر هم روی شعر گذشته ما، هم روی شعر امروز و هم روی شعر جهان تسلط داشت. این خیلی جالب است. کمتر شاعری را می‌توان پیداکرد که اینگونه باشد. این آدم‌ها محدود و معدود هستند. او بسیار مهربان بود، وقتی استاد دانشگاه هم شد شاگردانش تعریف می‌کنند تنها استادی که می‌آمد با ما در سلف می‌نشست، با ما در آن سینی‌های معمولی غذا می‌خورد و در آن لیوان‌های پلاستیکی با ما چای می‌خورد، قیصر امین‌پور بود. همه این‌ها وی را محبوب کرده بود. به نظر من شعر قیصر امین‌پور بخشی از محبوبیتش بود و شخصیتش هم بخش دیگر. این دو با هم جمع شدند و این شخصیت بی‌نظیر شکل گرفت. چندین‌بار خدمت وی رسیده بودم و خیلی او را دوست‌ داشتم.

همین الان از نسل امروز بپرسید بسیاری از شعرهای قیصر در حافظه‌ها رسوخ کرده است، این بسیار مهم است. چه شعر نیمایی‌اش، چه غزلش فرقی نمی‌کند. چه دو بیتی و رباعی و چیزهای دیگر. ولی آخرین سنگری که به نظرم قیصر در شعر فتح کرد، ترانه‌سرایی بود. آلبوم نیلوفرانه که آقای افتخاری تقریبا اوایل دهه ۷۰ منتشر کرد و ساخته استاد عباس خوشدل است؛ هنوز هم یکی از پرمخاطبترین آلبوم‌های پس از انقلاب است. این آلبوم به امام زمان (عج) تقدیم شده و به‌نظرم بسیار درخشید. شاید می‌توان گفت تنها آلبومی است که می‌توان آن را پس از انقلاب به‌عنوان یک مجموعه کامل انتخاب کرد. چه از لحاظ موسیقی، چه به لحاظ شعر. قطعا بخش زیادی از توفیق این آلبوم شعر است.

شعر یک بخش مخاطب عام و یک بخش مخاطب خاص دارد. مخاطب عام شعرهای ساده‌تر را و مخاطب خاص شعرهای عمیق‌تر را می‌پذیرد. مخاطب خاص در شعر بیشتر دنبال المان‌های ادبی می‌گردد. قیصر خیلی شبیه شعرش بود.[۱۱]


آثار و کتابشناسی

جوایز

YesY برنده جایزه کتاب فصل بابت کتاب سنگچین.

YesY برگزیده سومین جشنواره شعر فجر - بخش عرصه شعر امروز انقلاب اسلامی.

فعالیت‌های اجرایی

از جمله فعالیت‌های اجرایی بیابانکی می‌توان به مدیر روابط عمومی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان اصفهان و همچنین دبیر جشنواره شعر و داستان جوان سوره، عضو شورای عالی شعر صداوسیما و عضو شورای سیاست‌گذاری جشنواره شعر فجر و عضو شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اشاره کرد.[۲]

نگاهی به برخی آثار

کتاب «نیمی از خورشید اتفاق افتاد»

بیابانکی درخصوص این اثر خود می گوید: این اثر را انتشارات همسایه منتشر کرد. کتاب با کمال تعجب، بسیار خوب دیده شد. استاد حسین آهی برنامه‌ای در تلویزیون داشت و من کتابم را برای برنامه او ارسال کردم و هر هفته منتظر بودم تا ببینم به کتاب من توجه می‌شود یا نه؟ یک روز گفت: این هفته از شاعری جوان، کتابی به دست من رسیده که اوقات خوشی را برایم رقم زده است. اصلا فکر نمی‌کردم که می‌خواهد نام مرا بگوید. یک‌دفعه کتاب "نیمی از خورشید" را جلوی دوربین نشان داد. آن موقع مردم زیاد تلویزیون تماشا می‌کردند و تلویزیون رسانه مسلط بود و همه در اصفهان آن برنامه را دیده بودند. وی همچنین در‌خصوص دلایل توجه به این اثر گفت: از کتاب استقبال شد چون انگار یک تنفس هوای تازه‌ بود. یک بخش از کتاب شامل شعرهای عاشورایی با فضا و رویکردی تازه بود. آن موقع هنوز شعر عاشورایی، مذهبی و آیینی این‌همه فراگیر نشده بود. بخش دیگر آن شعرهای عاشقانه بود که آن زمان خیلی به آن توجه نمی‌شد، چون هنوز فضای جنگ در کشور غالب بود. سرمایه‌گذار کتاب "نیمی از خورشید" خودم بود و با فروشی که کتاب داشت سود کردم. نقدهای خوبی بر کتاب نوشته شد.[۲]

کتاب صوتی «‌نامه‌های کوفی»

این کتاب مجموعه‌ای از اشعار آیینی و عاشورایی و چند شعر غیرآیینی است، بیابانکی در این کتاب جلوه‌ دیگری از توانمندی خود را در سرودن شعر به نمایش می‌گذارد. این مجموعه شعر با صدای خود سراینده آن در سه فصل «خیزرانی»، «سیاه و سفید» و «نامه‌های کوفی» تقسیم‌بندی شده است. فصل نخست آن خیزرانی شامل هفت شعر مذهبی و فصل دوم سیاه و سفید شامل ۲۷ غزل و چهارپاره عاشقانه و اجتماعی است و فصل پایانی نامه‌های کوفی شامل ۲۵ نامه کوفی است.[۲]

مجموعه شعر «جامه‌دران»

مجموعه اشعارِ آیینیِ «جامه‌دران» منتخبی از غزلیات، مثنوی‌ها و چهارپاره‌های آئینی بیابانکی را شامل می‌شود که در سال‌های اخیر سروده شده است. این کتاب حاوی ۳۵ شعر سعید بیابانکی با موضوعات مذهبی از جمله انتظار، مدح و منقبت معصومین(ع) است. پیش از این برخی از این شعرها به صورت پراکنده در کتاب‌های  «نیمی از خورشید» ، «نه ترنجی٬ نه اناری»، «سنگچین» و نیز در مطبوعات و دنیای مجازی منتشر شده بوده  ولی در کتاب «جامه‌دران» به‌طور یکجا منتشر شده است.

از عناوین این مجموعه شعر می‌توان به «درنگ» ، «علی»، «خوشه‌پروین»، «دو بیت اشک» ، «زیارت»، «کوه»، «اسب‌های بی‌رکاب»، «نیمی از خورشید» ، «عصر عاشورا»، «سپیدار» ، «مشرق فردا»، «عصر عاشورا» ، «ای گنج نوشدارو» و…  اشاره کرد. قالب اشعار کلاسیک است. اما بیشتر اشعار را غزل تشکیل می‌دهند، ۲ مثنوی و ۳ چهارپاره هم در این مجموعه آمده‌اند. اما به‌هرحال شعری در قالب شعر نو در این کتاب نیامده است.

شاعر این مجموعه سعی کرده خود را میان دو طیف مخاطب قرار دهد؛ اول مخاطبی که پایگاهش حسینیه‌ها و هیئت‌ها هستند و دوم مخاطبی که به شیوه‌ای خاص و روشنفکرانه به مقوله آیین و دین و در شعر می‌نگرد. بیابانکی در اشعار آیینی‌اش میان این دو طیف مخاطب راه می‌رود و به‌خاطر‌همین در سرایش اشعارش نمی‌تواند کاملا دست‌به‌دامن هر کدام از این گروه‌ها شود. او از این به بعد برای خارج شدن از این قالب هیجانی در شعرش کار سختی را پیشرو دارد.[۱۲]


مجموعه شعر طنز «هی شعر تر انگیزد»

موضوع اشعار طنز این کتاب، غالبا سیاسی و اجتماعی است و شامل ۵۰ قطعه شعر طنز می‌شود. اشعار این کتاب در قالب‌های کلاسیک چون مثنوی، غزل، چهارپاره و رباعی سروده شده‌اند و نگاهی انتقادی به موضوعات اجتماعی و سیاسی دارند.[۱۳]

این کتاب اولین مجموعه شعر سعید بیابانکی در حوزه طنز محسوب می‌شود. او در این مجموعه برای سرودن شعر از مضامین اجتماعی، سیاسی و انتقادی بهره برده و همه این مضامین را با نگاهی طنز در شعر گنجانده است. برخی از اشعار این مجموعه کارهای مشترکی هستند که بیابانکی با همکاریِ جواد زهتاب آن‌ها را سروده است، ازاین‌رو می‌توان در این اشعار دو سلیقه متفاوت که با هم تلفیق شده و به یک سلیقه مشترک رسیده را دید. عنوان کتاب «هی شعر تر انگیزد» نام یکی از اشعار مجموعه نیز می‌باشد و با کمی دست‌کاری از مصرع حافظ کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد انتخاب شده است. بیابانکی مقصودش از آوردن این مصرع، زدودن اندوه‌ها و حزن‌ها از خاطر مخاطب است و تلاش می‌کند، جای این حزن‌ها، شادی و نشاط را به زندگی مخاطبش وارد نماید. او برای سرودن شعرهای این مجموعه، گاهی بنابه‌ضرورت وزن، قافیه و یا معنی، از اسامی چهره‌های مشهور کشور که شامل بازیگران، ورزشکاران و دیگر افراد مطرح می‌شود، استفاده نموده است. این خلاقیت او، مجموعه شعر حاضر را به مجموعه‌ای دوست‌داشتنی تبدیل کرده که می‌توان چندین و چند بار آن را خواند.[۱۴]

بیابانکی خود درمورد این اثرش گفته است: در مجموعه «هی شعر ترانگیزد» تلاش کردم تناقض‌ها و تضادها را در مسائل گوناگون آشکار کنم که طبیعتا کار خیلی سختی است. طنز چون راه رفتن روی لبه تیغ است. طنزپرداز باید از خط قرمز عبور کند، ولی قرمز نشود.

زمانی که این کتاب چاپ شد مسائل مختلفی پیرامون آن به وجود آمد و در نمایشگاه کتاب رونمایی شد؛ بعد از رسیدن مجموعه به نمایشگاه، کتاب هنوز خیس بود و چسب‌هایش خشک نشده بود، به همین دلیل کتاب را بر روی زمین پهن کردند تا خشک شود و نادانسته این امر تبلیغی برای کتاب شد و تقریبا تمام نسخه‌های کتاب به فروش رفت. بیابانکی با بیان اینکه یکی از اشعار کتاب معروف شده؛ چرا که حدود ده سال پیش در دیدار رهبر انقلاب خوانده است، این شعر چند نسخه دارد؛ یک نسخه چاپ شده، یک نسخه را من خواندم و یک نسخه در دفترم است که برخی ابیاتش را خود حذف کرده‌ام. وی کتاب «هی شعر ترانگیزد» را، که به چاپ چهارم رسیده، اثری خط‌شکن دانست که به شاعران بعد از انقلاب جرأت سرودن شعر طنز درباره مسائل سیاسی داد. بیابانکی درخصوص انتخاب نام کتاب گفت: شعر، استفاده حداکثری از زبان است. من چند عنوان برای کتاب انتخاب کردم و از چند تن از شعرا نظرسنجی کردم و این عنوان برگزیده شد. چند شعر از این مجموعه به صورت مشترک با جواد زهتاب سروده شد؛ دوستی که ذهنی نزدیک به هم داریم. برخی شوخی‌های کتاب به مسائل روز می‌پردازد که ممکن است در حال حاضر با استقبال روبه‌رو شود اما در آینده کمتر بدان توجه‌ شود و این از نقاط ضعف کتاب به اعتراف خودم است.[۱۰]

بخشی از این اثر
زشت است این که گیره‌سر از چین بیاوریمکبریت‌های بی‌خطر از چین بیاوریم
آورده‌ایم هر چه شما فکر می‌کنیدچیزی نمانده شعر تر از چین بیاوریم
هر چند توی کشور ایران زیاد هستما می‌رویم گورخر از چین بیاوریم
آورده‌ایم ما نمک از ساحل غناپس واجب است نیشکر از چین بیاوریم
هی نیش می‌زنند و عسل هم نمی‌دهندزنبورهای کارگر از چین بیاوریم؟
خواننده‌ها چه قدر زمخت‌اند و بدصدامن هم موافقم قمر از چین بیاوریم
حالا که خوشگلان همه رقاص گشته‌اندپس واجب‌ است شافنر از چین بیاوریم
خشکیده است، پس بدهیمش به روسیهدریای خوشگل خزر از چین بیاوریم
تا آن که جمعیت دوبرابر شود سریعباید که دختر و پسر از چین بیاوریم
حالا که نیست کار بُزان پای کوفتنما می‌رویم گاو نر از چین بیاوریم
یک روز اگر که مردم ایران غنی شوندباید گدا و دربه‌در از چین بیاوریم
«گویند سرّ عشق مگویید و مشنوید»ما می‌رویم لال‌وکر از چین بیاوریم

مجموعه شعر طنز «سکته ملیح»

سعید بیابانکی درباره این کتاب گفته است: کتاب «سکته ملیح» در بین آثار طنز من دارای زبان، فضا و سبک و سیاق خاصی است که این اثر را از دو اثر گذشته متمایز می‌کند، به‌طوری‌که شاید در آثار قبلی ردپایی از دیگران نیز به چشم می‌خورد، ولی در این اثر زبان و فضا به‌گونه‌ای است که کسانی که با من و آثار من در حوزه‌های دیگر آشنا هستند، با خواندن این اثر متوجه می‌شوند که این اثر سروده بیابانکی است و از این لحاظ این اثر داری امضاء است. این کتاب دارای دو بخش شعرهای بلند و کوتاه است که شعرهای بلند با نام «ترقه‌ها» و شعرهای کوتاه با نام «جرقه‌ها» در این کتاب آمده است و در مجموع ۵۰ شعر را شامل می‌شود. این کتاب دارای مضانین سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و مباحث اخلاقی است که از این لحاظ اثری متنوع است و دایره وسیعی از مخاطبان را شامل می‌شود.[۱۵]

بخشی از اثر
شاعری از شدت شیرین‌زبانی سکته کردتاجری در حجره از شوق گرانی سکته کرد
او که بردندش سر شب، شاعری مشهور بودنصف شب گفتند: بیمار روانی سکته‌ کرد
فیلم را قیچی به دستان از سر و از ته زدنددختری بدبخت با کفش کتانی سکته کرد
دید آمار فروش سیدی «عصار» راناگهان بانگی برآمد «اصفهانی» سکته کرد
شعر نافهمان برایش بس که سوت‌وکف زدندشاعر بیچاره در اوج جوانی سکته کرد
پنج ساعت شعرهای دیگران را گوش داددلبر ما، صاف، وقت شعرخوانی سکته کرد
در میادین جهان بس که مادر مرده باختتا به او دادند جام قهرمانی سکته کرد
خطِ اول – دومِ این جام را بیچاره خوردچون مهاجم بود، در خط میانی سکته کرد
بیست سالی انجمن رفت او، ولی شاعر نشدتا به او گفتند «مولانای ثانی» سکته کرد
گیر یک امضای کوچک بود استخدام مننوبتم بود و رئیس بایگانی سکته کرد
بعد مرگم کاش بنویسند با فونت درشت:شاعری از شدت شیرین‌زبانی سکته کرد
* * * * *
میان خاک، سر از آسمان درآوردیمچقدر قمری بی‌آشیان درآوردیم
وجب‌وجب تن این خاک مرده را گشتیمچقدر خاطرۀ نیمه‌جان درآوردیم
چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشترچقدر خاطرۀ نیمه‌جان درآوردیم
لبان سوخته‌ات را شبانه از دل خاکدرست موسم خرماپزان درآوردیم
به زیر خاک به خاکستری رضا بودیمعجیب بود که آتشفشان درآوردیم
به حیرتیم که ای خاک پیر بابرکتچقدر از دل سنگت جوان درآوردیم
چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیمز خاک تیره ولی استخوان درآوردیم
شما حماسه سرودید و ما به نام شمافقط ترانه سرودیم، نان درآوردیم
برای اینکه بگوییم با شما بودیمچقدر از خودمان داستان درآوردیم
به بازی‌اش نگرفتند و ما چه بازی‌هابرای این سر بی‌خانمان درآوردیم
و آب‌های جهان تا از آسیاب افتادقلم‌به‌دست شدیم و زبان درآوردیم

این شاعر و منتقد ادبی در فروردین ۱۳۹۹خورشیدی و همزمان با شیوع بیماری کرونا سروده‌ای از خود را به مدافعان سلامت و جامعه پزشکی تقدیم کرد. (۲) متن این شعر به شرح زیر است:

باغ سپیدپوش که بسیاری و کمی بر برگ‌برگ خاطر من لطف شبنمی
با هر نفس، بهار مرا تازه می‌کنی تقویم سبزِ خاطره در شادی و غمی
سال جدید را به تو تحویل می‌دهیم ای یارِ مهربان که بهارِ مُجَسّمی
تا در بهشت خانه‌ خود زندگی کنم خاموش و بردبار، میان جهنّمی
دادی به جان میهن من خون تازه‌ای سبز سپید پوشی و همرنگ پرچمی
از پا نمی‌نشینی و قد خَم نمی‌کنی چون سرو، استواری و چون کوه، محکمی
ما خانه مانده‌ایم و تو شمشیر می‌زنی یعنی شهید زنده خطّ مقدّمی
بعد از خدا سلامت ایران به دست توست آه ای دمی که همدم عیسی ابن مریمی

پانویس

  1. «سعید بیابانکی». 
  2. ۲٫۰۰ ۲٫۰۱ ۲٫۰۲ ۲٫۰۳ ۲٫۰۴ ۲٫۰۵ ۲٫۰۶ ۲٫۰۷ ۲٫۰۸ ۲٫۰۹ ۲٫۱۰ «سعید بیابانکی؛ شاعر نام آشنا و منتقد ادبی». 
  3. «سعید بیابانکی». 
  4. ۴٫۰۰ ۴٫۰۱ ۴٫۰۲ ۴٫۰۳ ۴٫۰۴ ۴٫۰۵ ۴٫۰۶ ۴٫۰۷ ۴٫۰۸ ۴٫۰۹ ۴٫۱۰ ۴٫۱۱ ۴٫۱۲ ۴٫۱۳ ۴٫۱۴ ۴٫۱۵ ۴٫۱۶ ۴٫۱۷ ۴٫۱۸ ۴٫۱۹ ۴٫۲۰ ۴٫۲۱ ۴٫۲۲ ۴٫۲۳ ۴٫۲۴ ۴٫۲۵ ۴٫۲۶ ۴٫۲۷ ۴٫۲۸ ۴٫۲۹ ۴٫۳۰ ۴٫۳۱ ۴٫۳۲ ۴٫۳۳ ۴٫۳۴ ۴٫۳۵ ۴٫۳۶ ۴٫۳۷ ۴٫۳۸ ۴٫۳۹ «بیابانکی و جندقی شاعر». 
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ «مصاحبه با سعید بیابانکی». 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ «در خلوت تنهایی‌ام». 
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ «سعید بیابانکی:-ریتمیک کردن شعر آیینی نادرست است و باید با آن مقابله شود». 
  8. «دولت برای پاسداشت شعر فارسی هیچ کاری نکند بهتر است». 
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ ۹٫۴ ۹٫۵ ۹٫۶ ۹٫۷ «سعید بیابانکی درباره علت نشر شعرهای طنز در فضای مجازی توسط مردم می گوید». 
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ ۱۰٫۴ «بیابانکی : طنز، امر به معروف و نهی از منکر در لباس هنری است». 
  11. «قیصر امین پور شعری عمیق به ما ارائه داد». 
  12. «معرفی کتاب جامه دران/سعید بیابانکی». 
  13. «هی شعر تر انگیزد». 
  14. «کتاب هی شعر تر انگیزد سعید بیابانکی». 
  15. ««سکته ملیح» سعید بیابانکی در نمایشگاه کتاب».