آب هرگز نمی‌میرد

از ویکی‌ادبیات
نسخهٔ تاریخ ‏۴ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۲۸ توسط محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
آب هرگز نمی‌میرد
نویسندهحمید حسام
ناشرانتشارات سوره مهر
تاریخ نشر۱۳۹۳
شابک۹۷۸۶۰۰۳۳۱۰۱۹۳
تعداد صفحات۳۸۲
موضوعادبیات انقلاب و دفاع مقدس
زبانفارسی
نوع رسانهکتاب

آب هرگز نمی‌میرد اسلوبی تازه و طرحی نو در تاریخ شفاهی است که با محوریت خاطرات سردار میرزامحمد سلگی و روایت جمعی از رزمندگان گردان حضرت ابوالفضل و چهار فرمانده لشگر انصارالحسین(ع) به سامان رسیده است. در این کتاب استشمام عطر علقمه را از خاطرات علمدار گردان حضرت ابوالفضل(ع) می‌توان دریافت.[۱]

* * * * *

آب هرگز نمی میرد جزو کتاب‌های تقریظ‌ شدۀ رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه‌ای نیز هست.این کتاب را می‌توان کتابی حماسی و عرفانی دانست. در این کتاب در کنار خواندن سرگذشت و زندگی شهید حاج میرزامحمد سلگی می‌توان به لایه‌های مختلفی از جنگ تحمیلی هشت‌سالۀ ایران و عراق نیز پی برد. این کتاب تا امروز دست‌کم هفتاد بار تجدید چاپ شده است.[۲]

مسابقه کتاب خوانی در همدان
جلسهٔ نقد و بررسی کتاب در تهران
تقریظ رهبر انقلاب بر این اثر
پشت جلد
راوی کتاب، شهید میرزامحمد سلگی
حمید حسام، نویسنده
راوی و نویسنده کتاب در یک قاب
پوستر فیلم کوتاه آب هرگز نمی‌میرد

برای کسانی که کتاب را نخوانده‌اند

خلاصهٔ کتاب

کتاب آب هرگز نمی‌میرد روایت جانبازی است که از ابتدای دوران دفاع مقدس حضور فعالانه‌ای داشت. وی از ابتدای سال ۶۲ فرمانده گردان ۱۵۲ حضرت ابوالفضل(ع) لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) بود که در این گردان تا بعد از عملیات کربلای۵ در سال ۶۵ حضور داشت و به تعبیر سردار حسین همدانی نقش او در عملیات مرصاد مغفول ماند. حاج میرزامحمد سلگی راوی کتاب، متولد نخستین روز فروردین ماه سال ۱۳۳۵ از روستای هادی‌آباد در فاصله ۲۵ کیلومتری شهرستان نهاوند و سومین فرزند خانواده شیخ علی‌محمد سلگی است.[۳]

حمید حسام در این کتاب، روایت خود را از بدو تولد میرزامحمد سلگی آغاز می‌کند تا مخاطب را بیشتر با شرایط زندگی او، خانواده و اندیشه‌هایش آشنا کند. حاج میرزا در کودکی برای کمک به پدرش تحصیل را رها می‌کند و به کشاورزی روی می‌آورد و پیشه‌ٔ پدر را دنبال می‌کند. او در نوجوانی برای زندگی بهتر همراه با برادر بزرگترش برای کار راهی تهران می‌شود و با دنیایی جدید آشنا می‌شود. در فصل‌های پیش از آغاز جنگ ما با خانواده‌ٔ این شخصیت آشنایی پیدا می‌کنیم و عکس‌هایی هم که در پایان هر فصل درباره‌ٔ شخصیت‌ها و مکان‌ها وجود دارد به جذابیت و اعتبار روایت می‌افزاید.

قبل از انقلاب ۵۷ میرزامحمد سلگی راهی سربازی می‌شود و پایان سربازی میرزای جوان همزمان با انقلاب و آغاز جنگ می‌شود اما او میدان جنگ را ترک نمی‌کند. کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» تنها روایت زندگی یک فرد نیست بلکه مرور مشاهدات این فرد از جنگ‌ها، استراتژی‌های جنگی و سرنوشت سایر همرزمان میرزامحمد سلگی است که در فصل‌های گوناگون کتاب با آن‌ها آشنا می‌شویم.[۴]

سردار حسام، این کتاب را در سیزده فصل با عنوان‌های «کُر شیخ علی ممد»، «رنگ خدا»، «زیر علم عباس»، «گردان سقا‌ها»، «مجنون»، «جنگ آب و آتش»، «شب عاشورایی انصار‌الحسین»، «فاو»، «سلام بر تشنگی»، «آب هرگز نمی‌میرد»، «ما گردان ابالفضلیم»، «با دو پای بریده» و فصلی با عنوان «خدا با ما بود»، تدوین کرده است.[۵]

دربارهٔ نویسندهٔ کتاب

حمید حسام در سال ۱۳۴۰ در همدان متولد شده و فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد ادبیات فارسی دانشگاه تهران است. وی جوانی خود را در جبهه‌های نبرد سپری کرد و همین مساله باعث شد تا دفاع مقدس، رویکرد اصلی حمید حسام در نوشتن و خلق آثارش باشد. سردار حسام، معاون ادبیات و انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، در زمینه نویسندگی نیز کارنامه قابل توجهی دارد.[۱]

حمید حسام پیش از این ۱۲ عنوان کتاب دیگر با نام‌های «پوتین‌های آشنا : روایت زندگی، حماسه و شهادت سردار شهید بختیار جمور»، «دلیل: روایت حماسه شهید علی چیت‌سازان»، «ده‍ل‍ی‍ز ان‍ت‍ظار»، «راز ن‍گ‍ی‍ن‌ س‍رخ‌»، «سفر به روایت سرفه‌‌ها: سفرنامه هیروشیما مرداد ۱۳۹۱»، «سوم خردادی‌‌ها: بر اساس زندگی شهید محمود شهبازی فرمانده سپاه همدان و جانشین‌ لشکر ۲۷ محمد رسول‌ الله(ص)»، «سهم من از چشمان او»، «عطر شب‌بوها: قصه فرماندهان (سردار شهید مهندس حاج‌محمود شهبازی)»، «شهید محمود شهبازی فرمانده سپاه همدان و جانشین لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص)»، «غ‍واص‌‌ه‍ا ب‍وی‌ ن‍ع‍ن‍ا م‍ی‌‌ده‍ن‍د»، «فقط غلام حسین باش: روایت جانباز سرافراز٬ حسین رفیعی» و «وقتی مهتاب گم شد: خاطرات علی خوش‌‌لفظ» نوشته و منتشر کرده بود، کتاب «راز نگین سرخ» او به زبان انگلیسی و «سفر به روایت سرفه‌‌ها: سفرنامه هیروشیما مرداد ۱۳۹۱» او به زبان ژاپنی هم ترجمه شده است.[۵]

دست‌نوشته‌ٔ نویسنده در ابتدای کتاب

«از روزی که در ۶ سالگی روضه‌ٔ مشک و سقا را از پدرم شنیدم تا زمانی که دستم به داس و خوشه‌‌های گندم گره خورد، رد این بوی خوش را گرفتم تا به زیر علم عباس علیه‌‌السلام رسیدم. اتفاقی نبود. در دفتر تقدیر الهی همه‌ چیز حساب و کتاب داشت که با شروع جنگ تحمیلی و تأسیس یگان رزمی استان همدان –انصارالحسن علیه‌السلام- به نوکری گردان حضرت ابالفضل علیه‌السلام منصوب شدم و تشنه‌ آب، آب حیاتی که هنوز از مشک اباالفضل علیه‌السلام می‌‌ریخت و به تاریخ آبرو می‌داد».[۵] [۵]

از زبان راوی کتاب

بیان این خاطرات از جهاتی در من احساس ناراحتی ایجاد می‌کند؛ چراکه شاید بهتر بود در گمنامی می‌ماندیم؛ اما از جهاتی با توجه به تأکید مقام معظم رهبری بر ثبت خاطرات رزمندگان، خدا را شاکرم که در عصر هجوم دشمن و در این جنگ نرم، خاطرات سال‌های دفاع مقدس بیان و منتقل شد. من خود را جامانده قافله شهدا و هم‌سنگران می‌دانم و معتقدم که حقیقتاً نتوانستم روایتگر معنویات سال‌های نبرد باشم؛ چراکه ما تنها بعد مادی حوادث را روایت می‌کنیم؛ همچون کسی که نظاره‌گر افتادن شخصی از پشت‌بام است؛ آنچه می‌بینیم این است که او ظرف کمتر از یک دقیقه از دنیا می‌رود اما اینکه بر او چه گذشته است،‌ تنها از زبان او قابل‌ بیان است و این امکان‌پذیر نیست. برای مثال من می‌توانم تمامی آنچه را که طی عملیات مرصاد اتفاق افتاد، در مدت ۲۰ دقیقه روایت کنم؛ اما اتفاقاتی نامرئی همچون رعب و وحشت ایجاد شده در دل دشمن، اعتقاد، عشق و باور خستگی‌ناپذیر رزمندگان، چیزی نیست که در کلام بگنجد؛ این است که به اعتقاد من حقایق واقعی و معنوی دفاع مقدس را که به قیام امام حسین(ع) و واقعه عاشورا متصل بود، نتوانستیم و نمی‌توانیم آن‌گونه که باید انتقال دهیم. حقیقتاً همان‌گونه که مقام معظم رهبری فرمودند «دفاع مقدس ما یک گنج است و باید این گنج را استخراج کرد».[۶]

برای کسانی که کتاب را خوانده‌اند

از زبان نویسندهٔ کتاب دربارهٔ اثرش

روای گمنام

این کتاب اسلوبی تازه و طرحی نو در تاریخ شفاهی است که با محوریت خاطرات سردار میرزا محمد سلگی و روایت جمعی از رزمندگان گردان حضرت ابالفضل و چهار فرمانده لشگر ۳۲ انصار‌الحسین به سامان رسیده است. این روش برای جامعیت روایت و تواتر و تکمیل خاطرات بوده است و لیکن اذعان می‌کنم با وجود این تلاش جمعی به باطن کربلا یا همان سرّ حاج میرزا نرسیده‌ام که آن حقیقت بزرگ نه از طریق واژه‌ها و بیان خاطرات که فقط با زبان زخم‌ها و تیر و ترکش‌هایی که بر سر و سینه و دست و دوپای قطع شده حاج میرزا نشست، روایت می‌‌شود.

سردار میرزامحمد سلگی فرمانده‌ٔ شهیدانی است که خون قلبشان را نثار حسین علیه‌السلام کرده‌اند. او از تبار انصارالحسین علیه‌السلام است و حاضر نیست سرمایه‌ٔ گمنامی را در این دنیا با هیچ قیمت معاوضه کند. مشکل کار اینجاست که او بیان خاطرات خود را نوعی «حدیث نفس» می‌داند و از نظر او باید همچنان مهر سکوت بر لب زد و گمنام ماند و این معامله یعنی عملکرد خود در هشت سال دفاع مقدس را برای فردای خود و قیامت «یوم تبلی السرائر» گذاشت.[۵]

برگرفته از نمادهای عاشورا و وفاداری به ائمهٔ معصومین (ع)

این کتاب از فرهنگ عاشورایی، نمادهای عاشورا و وفاداری به ائمه معصومین برگرفته شده که در مصاحبه‌های این کتاب حدود ۵۰ نفر شرکت داشتند و چینش خاطرات آن بر اساس زمان، عملیات‌ها و اولویت‌بندی انجام گرفته است.[۵]

انعکاس آرمان و آرزوهای یک نسل در این کتاب

از اتفاقی که یقینی و امری واقع است، اما از بس عجیب است که خوانندۀ کتاب تصور می‌کند ساختۀ خیال و ذهن نویسنده است، چگونه می‌توان نوشت؟ حرف میرزامحمد سلگی حرف خودش نیست؛ بلکه حرف یک تاریخ است و مربوط به یک نفر نیست؛ بلکه انعکاس ایده، آرمان و آرزوهای یک نسل است.

دیدم کلام آقای سلگی پر از حادثه و حماسه است و هیچ نیازی به تلاش و دست و پا زدن قلم من ندارد و همان روایت صادقانه است که رهبر معظم انقلاب فرمودند. اگر این مسئله کشف شود و معدن کلام میرزامحمد سلگی باز شود، می‌شود این را باورپذیر دانست و خواننده کتاب را با میل می‌خواند و می‌پذیرد. در تاریخ شفاهی چیزی را خلق نمی‌کنیم؛ بلکه به کشف می‌پردازیم.

به دنبال شناسنامۀ عاشورا در جنگ بودم که بگویم هرچه داریم، از سیدالشهدا(ع) است. دیدم روضه‌هایی که پدر ایشان در کودکی برایشان می‌خواند، قطعۀ اول پازل را شکل داده است. تا زمانی که سلگی اصرار می‌کند نام گردان را «ابوالفضل» بگذارند. تأسی به مرام حضرت ابوالفضل(ع) مثل آب‌نخوردن و تشنه‌ماندن نیز دیده می‌شود. وقتی از یک گردان ۴۵۰ نفره، ۸۰ نفر باقی مانده، سلگی تازه رجز حضرت ابوالفضل(ع) را می‌خواند تا آنجا که می‌گوید چرا همه شهید شدند و من ماندم و از خدا می‌خواهد تا شهید شود. تا اینکه دعای همسر ایشان مستجاب می‌شود که از خدا خواسته بود ایشان دیگر پای رفتن نداشته باشد و در نهایت، دو پای ایشان قطع می‌شود.

شهید حسین همدانی فرمانده سلگی بود؛ اما خودش را مرید او می‌دانست. دایرة‌المعارفی از هر آنچه در جنگ وجود داشت و می‌توانست آیینۀ تمام‌نمای جنگ باشد، در کلام سلگی دیدم. او از روزی که زیر ذره‌بین توجه قرار گرفته، دارد عذاب می‌کشد و رنج می‌برد؛ چون هنوز در قاعدۀ همان سلوکی است که در شهدا بود.[۷]

شکل‌گیری ایده نگارش این اثر

به عقیده من نخستین ویژگی کار در حوزه تاریخ شفاهی، پیدا کردن سوژه‌ای تأثیرگذار در مقیاس ملی است. یافتن کسی که آیینه تمام‌نمای یک نسل باشد، کار ساده‌ای نیست و سردار میرزا محمد سلگی از این جنس است؛ جلوه‌ای تمام‌نما از سال‌های نبرد؛ یکی به‌جای همه که می‌تواند تمامی نیاز مردم به آگاهی از لایه‌ها و زوایای گوناگون جنگ را پاسخ گوید. انسان‌هایی از این جنس، تن به حرف‌زدن نمی‌دهند و کار خود را معامله‌ای اخروی و بیان آن را آفت می‌دانند؛ لذا اگرچه در آغاز راه، کار دشوار بود، اما بار مسئولیت و تکلیفی که ایشان بر خود احساس می‌کردند، به همراهی انجامید.[۶]

نمایش سیر انفسی در کنار سیر آفاقی در روایت «آب هرگز نمی‌میرد»

در خاطره‌نگاری عموماً سعی بر این این است که از رهگذار روایتِ راوی،‌ خواننده را به سیری آفاقی میهمان کنیم؛ یعنی نشان دهیم که بر او چه گذشته است؛ این بیان بیرونی و یا آفاقی، قصه قشنگی است اما آگاهی از اینکه در آن زمان، درون فرد چه می‌گذرد،‌ بر ارزش کار می‌افزاید. در نگارش این اثر تلاش شد سیر انفسی در کنار سیر آفاقی به‌خوبی نشان داده شود.[۶]

فلسفه نام‌گذاری این اثر

واقعیت این است که شخصیت میرزامحمد سلگی از سرچشمه‌ای فیاض و جوشان که وصل به عاشوراست، انرژی می‌گیرد. ارادت ایشان به حضرت ابوالفضل العباس(ع) با استفاده از واژه پربسامد «آب» در این اثر آغاز می‌شود و تا کودکی، سقایی، شنیدن روضه‌ها، رفتن به جبهه، نام‌گذاری گردان به‌عنوان حضرت ابوالفضل، تمرین نخوردن آب، رجزخوانی در مقابل تانک‌های دشمن و ... ادامه می‌یابد. به اعتقاد من این ویژگی، سوژه‌ای بکر و بی‌بدیل است که من از خلال آن به دنبال سیر انفسی بودم؛ چراکه گمشده ما در جنگ همین است؛ وگرنه در صحنه بیرونی نبرد، تمامی جنگ‌ها حرف‌هایی گفتنی دارند اما وجه تمایز ما همین احساسات درونی متصل به اعتقادات است.[۶]

جلسهٔ نقد و بررسی

نشست نقد و بررسی کتاب «آب هرگز نمی‌میرد»، با حضور نویسنده اثر؛ سردار میرزا محمد سلگی، روایتگر اثر؛ جواد کامور بخشایش، منتقد و نویسنده حوزه دفاع مقدس، سردار گل‌علی بابایی، نویسنده و پژوهشگر حوزه دفاع مقدس؛ حمیدرضا گرامی، رئیس سازمان ادبیات و تاریخ دفاع مقدس؛ معاون وقت توسعه کتابخانه‌ها و کتابخوانی نهاد؛ مدیرکل وقت کتابخانه‌های عمومی تهران و جمعی از علاقه‌مندان از ساعت ۱۵ تا ۱۷ سه‌شنبه ۲۸ شهریور۱۳۹۶ در کتابخانه عمومی شهید چمران برگزار شد.[۸]

نقدهای مثبت

سردار گل‌علی بابایی در خصوص این اثر گفت:

«آب هرگز نمی‌میرد»، خاطرات پرهیجان و گاه باورنکردنی یکی از چهره‌های درخشان جبهه‌های نبرد از استان همدان است که به قلم حمید حسام‌ از نویسندگان خبره این عرصه، نگاشته شده است. زندگی پرماجرای میرزامحمد سلگی در کنار قلم گیرا و روان حمید حسام، اثری دل‌نشین پدید آورده است که به تعبیر رهبر انقلاب «یکی از بهترین‌هاست».

۳۲ نوبت تجدید چاپ این اثر طی ۳ سال و نیز کسب رتبه نخست جایزه ادبی جلال آل‌احمد در سال ۱۳۹۴، جایزه‌ای که به ارزیابی تمامی ژانرها و نه‌تنها آثار حوزه دفاع مقدس می‌پردازد، ثابت می‌کند که این کتاب اثری ارزشمند، قابل‌اعتنا و خواندنی است.[۶]

جواد کامور بخشایش «آب هرگز نمی‌میرد»، ترکیبی از حماسه و عرفان

تخصص بنده نویسندگی در عرصه ایثار و شهادت است و بسیاری از منابع این حوزه را به‌واسطه علاقه‌مندی می‌خوانم. بدون اغراق باید بگویم که این اثر بیشترین تأثیر روحی را در من داشت و ذهن و ضمیرم را برای ورود به ایام محرم آماده کرد. به‌راستی این کتاب، ترکیبی از حماسه و عرفان است که به ظرافت و با هنرمندی تمام نوشته‌ شده و از آثار ارزشمند حوزه دفاع مقدس محسوب می‌شود. رفتار و کردار عرفانی و حماسی سردار محمد سلگی و تبعیت از ولایت نکته‌ای اصلی و جدی است که با قطع دو پا، پیوسته هدف والای خود را دنبال می‌کند. «آب هرگز نمی‌میرد» از آثاری است که ما را برای پیدا کردن منظومه فکری انسان طراز و انسان معیار دفاع مقدس کمک می‌کند؛ از آثار بی‌نظیری که در حوزه دفاع مقدس کمتر نگاشته شده است. از نگاه من این کتاب تاریخ شفاهی گردان حضرت ابوالفضل العباس و در ضمیمه آن روایت خاطرات حاج میرزامحمد سلگی است.

این کتاب به لحاظ هنرمندی از مهندسی هوشمندانه‌ای بهره‌مند ‌است. از عنوان و طرح روی جلد تا نقطه پایانی داستان، لحظه‌لحظه‌ روایت، از عنوان کتاب دور نمی‌شود. مصاحبه‌های قوی و سیری تاریخی که اثر بر مبنای آن تدوین شده، در کنار صداقت راوی برای روایت خاطرات، به‌گونه‌ای که خواننده را به دنبال خود می‌کشاند، از نقاط قوت این کتاب است.

استفاده از زبان طنز در لایه‌های پنهان اثر را موجب هضم و درک بهتر حوادث تلخ می‌شود. در جریان تحلیل محتوای این اثر مواردی را که بیانگر اتکا به قدرت لایزال الهی است، استخراج کردم و متوجه شدم که این بخش که تلفیقی از حماسه، عرفان، قدرت الهی و آموزه‌های معنوی است، همچون موضوع آب،‌ بسامد بالایی دارد و این از نقاط قوت کتاب است که آن را به اثر تحسین‌شده از سوی مقام معظم رهبری و برگزیده جایزه ادبی جلال آل‌احمد تبدیل کرده است.[۶]

نقدهای منفی

جواد کامور بخشایش

«آب هرگز نمی‌میرد» خاطرات سردار میرزامحمد سلگی است و داستان از عشق عمیق ایشان به همسر خویش آغاز می‌شود اما متأسفانه پس از مدتی این بُعد کمرنگ شده و صرفاً خاطرات نظامی نقل می‌شود. به عقیده من در این کتاب جای خالی نقش‌آفرینی همسر و فرزندان ایشان به‌خوبی احساس می‌شود. علاوه بر این از فرهنگ عمومی جبهه و جزئیاتی از شیوه ارتباط رزمندگان در فعالیت‌های روزمره آنان،‌ اطلاعاتی ارائه نشده است؛ بیان اطلاعاتی این‌چنین می‌توانست زمینه خشن و تلخ نظامی را کمی تلطیف کند. به هم خوردن سیر منطقی حوادث در بخش‌هایی از کتاب، ابهام و نیاز به گویاسازی در برخی موارد و نیز روایت ناقص بعضی اتفاقات، از دیگر نقدهای وارد به این کتاب است.[۶]

چرا باید این کتاب را خواند

افتخارات و جوایز

YesY در بهمن ماه سال ۱۳۹۵ و در مراسم ششمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت متن تقریظ رهبر انقلاب از این کتاب منتشر شد.

YesY کتاب آب هرگز نمی‌میرد در سال ۱۳۹۴ جایزه ادبی جلال آل‌احمد را برای حمید حسام به ارمغان آورد؛ بنابراین، این کتاب هم ارزش ادبی و هم ارزش معنوی و انقلابی را یک جا دارد.[۴]

تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب آب هرگز نمی‌میرد

سلام بر یاران حسین (ع) و سلام بر لشکر انصارالحسین همدان و سلام بر شهیدان، دلاوران، فدائیان، شیران روز و عابدان شب؛ و سلام بر شهید زنده، میرزامحمد سلگی و بر همسر باایمان و صبور او، و سلام بر حمید حسام که دردانه‌هایی چون سلگی و خوش‌لفظ را به ما شناساند. ساعت‌های خوش و باصفایی را با این کتاب گذراندم و بارها با دریغ و حسر گفتم:
درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم لبی تر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم
هزاران گام در راه است و دل مشتاق و من حیرانکه ره چون می‌توان یافتن سوی درون من هم
در میان کتاب‌های خاطرات جنگ این یکی از بهترین‌هاست. نگارش درست و قوی، ذوق سرشار، سلیقه و حوصله، همت بلند همه با هم دست به کار تولید این اثر شده‌اند. کتاب خانم ضرابی در شرح‌حال شهید عالی‌مقام، علی چیت‌سازیان نیز دارای همین برجستگی‌هاست. این دو نفر از ستارگان اقبال همدانند. بهمن ۹۵[۹]

ترجمه به زبان روسی

این کتاب، با هدف معرفی آثار شاخص دفاع مقدس به مخاطبان دیگر کشورها، به زبان روسی ترجمه و منتشر شد.[۹]

کتاب صوتی

«آب هرگز نمی‌میرد» به تهیه‌کنندگی اشرف‌السادات اشرف‌نژاد و با گویندگی محمدرضا علی ، در چهارده قسمت هر روز ساعت ۱۴:۳۰ از رادیو نمایش پخش می‌شود.[۱۰]

از متن کتاب

جملات ماندگار

در جوابشان می‌گفتم: «من جوانی‌ام را به پای جبهه گذاشته‌ام. اگر تمام خانواده‌ام یکی یکی در این راه قربانی شوند، دست از آرمان‌های امام برنمی‌دارم و اگر به غیر از پاهایم هر دو دستم قطع شود باز به جبهه می‌روم و مثل یک گونی سنگری مقابل تیر و ترکش‌های شماها می‌خوابم.»
برای من جبهه به تمام معنا کربلا بود. اگر به نیروهایم از صبر و پایداری می‌گفتم، عمیقاً بر این باور بودم که باید در همه چیز به سیدالشهدا تأسی کنم لذا وقتی خبر مجروحیت پسر شش ماهه‌ام را بر اثر بمباران شنیدم، حتی به نزدیک‌ترین دوستانم یا برادرانم که در گردان با من بودند نگفتم و این حادثه را امتحان الهی دانستم و برای همسرم که طی شش ماه برادر و پدرش را از دست داده بود، از خداوند صبر زینبی خواستم.[۴]


برشی از متن

چشمم باز شد، دور و برم چند پرستار دیدم. یکی از آن‌ها شورت پارچه‌ای آورد که با کمک او و بقیه بپوشم، ملحفه را کنار زدند، دیدم پا ندارم.
روبروی اتاق، فرمانده لشکر حاج علی شادمانی ایستاده بود و داشت گریه می‌کرد.
هرچه فکر کردم کجا بودم و چه اتفاقی افتاده چیزی به یاد نیاوردم. بیمارستان در بانه بود. اما امکاناتی برای درمان نداشت. چند مسکن و سرم تزریق کردند چشمانم کمی سو گرفت، هنوز دانه‌های اشک را روی صورت فرمانده لشکر می‌دیدم که دست توی موهایم می‌کشید و دلداریم می‌داد.
در بیمارستان همان پوست نیم‌بند پای چپ را با قیچی کندند و هر دو پا مثل هم از زیر زانو قطع شدند و استخوان‌ها از بالای زانوهای هر دو پا تا کشاله ران شکسته و پر از ترکش ریز.
ظرف یک ساعت اتاقی که بستری بودم از همرزمان پر شد. آمده بودند که خون بدهند، علی چیت‌سازیان پیش‌قدم شد و اولین کیسه خون را او داد و چند نفری که گروه خونشان می‌خورد خون دادند.
چشم در چشم علی چیت‌سازیان داشتم، اگر می‌دانستم این آخرین بار است که او را می‌بینم، هرگز چشمانم را نمی‌بستم اما از اینکه خون شیرمردی مثل علی چیت‌سازیان در رگ‌هایم جاری می‌شد احساس خوبی داشتم. خیلی زود خبر مجروحیتم تا قرارگاه نجف رفت. فرمانده سابق لشکر ما حاج‌مهدی کیانی معاون قرارگاه نجف شده بود اما قبل از آمدن او از هوش رفتم.[۴]

پانویس