احمد اکبرپور

از ویکی‌ادبیات
نسخهٔ تاریخ ‏۱۸ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۴۹ توسط محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها) (←‏دیدگاهو اندیشه)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
احمد اکبرپور

زمینهٔ کاری ادبیات کودک و نوجوان و بزرگسال و تهیه‌کننده برنامه‌های تلویزیونی
زادروز ۹مرداد۱۳۴۹
چاه‌ورز، لامرد فارس
پدر و مادر اکبر و زیور
پیشه نویسنده، مدرس داستان‌نویسی و تهیه‌کننده
کتاب‌ها «قطار آن شب»، «امپراتور کلمات»، «من نوکر بابا نیستم»، «رؤیاهای جنوبی»، «شب‌ بخیر فرمانده»، «دختری ساکت با پرنده‌های شلوغ»، «من مترسکم ولی می‌ترسم»، «غولماز»، «سه سوت جادویی»، «لحظه‌های سکسکه»، «غول و دوچرخه» و «سلفی با قبله عالم»
همسر(ها) سحر حدیقه
فرزندان درسا اکبرپور
مدرک تحصیلی لیسانس روان‌شناسی و دانشجوی فوق لیسانس ادبیات کودک
دانشگاه دانشگاه شهید بهشتی تهران، دانشگاه شیراز

احمد اکبرپور نویسنده و شاعر معاصر ایرانی است.[۱]


* * * * *

احمد اکبرپور متولد ۹ مرداد ماه سال ۱۳۴۹ شمسی در چاه ورز، لامرد استان فارس است. او تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی در رشته روان‌‌شناسی در دانشگاه شهید بهشتی تهران به پایان رسانده است. ۲۳ ساله بود که اولین و آخرین مجموعه شعرش را با عنوان «مردمان عصر پنجشنبه» منتشر کرد. با گذشت زمان، اکبرپور به این نتیجه رسید که شاعر نیست، پس به جای شعر به داستان روی آورد و به کلاس‌های داستان‌نویسی هوشنگ گلشیری و دکتر رضا براهنی رفت. عمده شهرت اکبرپور بابت نگارش داستان‌ های کودک و نوجوان است که برای وی، جوایز متعددی از جمله جایزه کتاب سال ایران و همچنین جایزه شورای کتاب کودک را به ارمغان آورده‌ است. آثار اکبرپور به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی، چینی، کره‌ای و همچنین ترکی استانبولی ترجمه شده‌ است. اکبرپور عضو شورای کتاب کودک و نیز عضو انجمن نویسندگان کودک و نوجوان است؛ علاوه بر این، او از تهیه‌ کنندگان تلویزیونی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است.[۱]

درون‌مایه داستان‌های اکبرپور را مضامینی همچون بازیابی و بازشناسی هویت و اراده فردی، تنهایی و صلح تشکیل می‌دهد. روبه‌رو شدن کودک یا نوجوان با مسایل و مشکلات فردی و اجتماعی و چگونگی و قدرت حل مسئله از جمله موارد عمده رمان‌ها و داستان‌های ایشان است. حضور تکنیک‌های جدید داستان‌نویسی در محیط‌های بومی، آثار او را متمایز کرده‌است. خلاقیت و نوآوری او در بازآفرینی و بازنویسی افسانه‌ها، فرهنگ کهن ایرانی را به زبانی تازه به گوش مخاطب نسل معاصر می‌رساند. طنز موجود در آثار وی، چه در کارهای صزفا طنز مانند واژه‌های نفهم، و چه آثار اجتماعی مانند من نوکر بابا نیستم، کودک و نوجوان و حتی مخاطب بزرگسال را به سمت خود کشانده‌ است.[۲]

زندگی و یادگار

مروری بر زندگی نویسنده

احمد اکبرپور در مردادماه سال ۱۳۴۹ در چاه‌ورز لامِرد استان فارس زاده شد. کودکی‌هایش در گرما و شرجی سواحل دریای جنوب گذشت. دوره دبستان و راهنمایی را در فضای روستایی شهرستان لامرد در جنوبی‌ترین نقطه فارس گذراند. برای ادامه تحصیل در سطح دبیرستان به شیراز رفت و سه سال در آن جا بود در سال چهارم، در جهرم درس خواند. سپس، در دانشگاه شهید بهشتی تهران در رشته روان شناسی پذیرفته شد و هم زمان، به ادبیات علاقه پیدا کرد. نخست، شیفت شعر شد و در کلاس‌های شعر قیصر امین‌پور و حسن حسینی شرکت کرد. ۲۳ ساله بود که اولین و آخرین مجموعه شعرش را با عنوان «مردمان عصر پنجشنبه» منتشر کرد. با گذشت زمان، اکبرپور به این نتیجه رسید که شاعر نیست، پس به جای شعر به داستان روی آورد و به کلاس‌های داستان نویسی هوشنگ گلشیری و دکتر رضا براهنی رفت.

یک پژوهش دانشگاهی در اواخر سال ۱۳۷۰ او را به شورای کتاب کودک کشاند. در ارتباط با همکاری صمیمانه اعضای شورای کتاب کودک یک جورهایی نمک‌گیر شد و تحت تأثیر زنده یاد منصوره راعی، نوش آفرین انصاری و مسعود ناصری به عضویت شورا در آمد و از آن پس به نوشتن برای کودکان و نوجوانان پرداخت. نخستین کتابش برای نوجوانان با عنوان «دنیای گوشه و کنار دفترم» شامل دو داستان بلند بود که سال 1376 از سوی انتشارات خیام به چاپ رسید. بعدها دو داستان این کتاب را بازنویسی کرد و در دو کتاب جداگانه با عنوان‌های «امپراطور کلمات» و «رویاهای جنوبی» به چاپ رساند. نشر چشمه، کتاب «قطار آن شب» اکبرپور را در سال ۱۳۷۸ منتشر کرد. این کتاب از جمله کتاب‌های تقدیر شده کتاب سال وزارت ارشاد شد و یک فیلم تلویزیونی به کارگردانی حمیدرضا حافظی و یک فیلم سینمایی به کارگردانی حمیدرضا قطبی بر اساس آن ساخته شد. این کتاب علاوه‌بر انگلیسی به کره‌ای هم ترجمه شد.

احمد اکبرپور، کتاب «شب به خیر فرمانده» را در سال ۱۳۸۳ برای مسابقه‌ای که دفتر کودکان سازمان ملل متحد (یونیسف) و شورای کتاب کودک برگزار کرده بودند، نوشت. این اثر، برگزیده شورای کتاب کودک شد و در جشنواره ربع قرن دفاع مقدس هم جایزه گرفت. این اثرش در کانادا از سوی ناشر معتبر کانادایی (گرند وود) ترجمه و به چاپ رسیده است. با تصویرگری جدید نرگس محمدی در نشر افق چاپ شد و در جشنواره لاک‌پشت پرنده، پنج لاک پشت از آن خود کرد. تصویر کتاب اولیه توسط مرتض زاهدی بود که جوایزی در سطح جهانی هم خود اختصاص داد. علاوه بر زبان انگلیسی، به زبان‌های چینی و کره ای هم ترجمه شد. خود نویسنده، دو کتاب «شب به خیر فرمانده» و «قطار آن شب» را بیش از دیگر آثارش دوست دارد. «من یک گوزن بودم» را نشر افق چاپ کرد و نرگس محمدی تصویرگری آن را به عهده داشت. این کتاب تا کنون بیشترین جوایز تصویرگری جهانی را در بین آثار اکبرپور به خود اختصاص داده است. جایزه اول تصویرگری کره جنوبی ۲۰۰۹، برگزیده تصویرگری پرتغال ۲۰۰۹، برگزیده تصویرگری کتاب کودک شارجه ۲۰۱۴، دیپلم جشنواره مسکو ۲۰۱۸. نشر فاطمی-بخش کودک طوطی- هم دو کتاب تصویری «من مترسکم ولی می‌ترسم» و «ازدواج با خورشید» را در سال ۱۳۹۶ به چاپ رساند. «من مترسکم ولی می‌ترسم» توانست چهار لاک‌پشت پرنده را به خود اختصاص دهد.[۳]


اکبرپور همچنین عضو انجمن نویسندگان کودک و نوجوان است و آثار او به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی، چینی، کره‌ای و ترکی استانبولی ترجمه شده ‌است. علاوه بر این اکبرپور از تهیه‌کنندگان تلویزیونی صدا و سیما است. او مستندهای متعددی را تهیه کرده ‌است. در برخی مستندها وی نقش راوی بازیگر را ایفا می‌کند.[۲]

دیدگاه و اندیشه

ادبیات کودک و نوجوان ما در جهان شناخته‌شده و مورد توجه است

واقعیت آن است که ادبیات کودک و نوجوان ما در جهان شناخته‌شده و مورد توجه است، اما معتقدم یکی از دلایل مهم عدم استقبال خانواده‌ها از آثار نویسندگان ایرانی آن است که در ایران هم مانند دیگر کشورهای صاحب ادبیات کودک و نوجوان، هر ساله ۱۰ تا ۱۵ اثر خوب و خواندنی منتشر می‌شود، اما این کتاب‌ها در برابر صدها کتاب خوب ترجمه‌شده از زبان‌ها و کشورهای دیگر، به چشم نمی‌آید. و احتمالاً کمتر دیده می‌شود. من به‌جد معتقدم هر سال ۱۰ تا ۱۵ کتاب بسیار خوب در ایران منتشر می‌شود و با اطمینان می‌گویم که ادبیات کودک و نوجوان ما در آسیا هم‌رده ژاپن و بالاتر از تمامی کشورهاست، اما به دلیل عدم معرفی و حمایت کافی، این کتاب‌ها در میان آثار ترجمه‌شده گم می‌شود. به‌عنوان مثال تصور کنید اگر تمامی فیلم‌های سینمایی جهان اجازه داشتند در سینماهای کشور اکران داشته باشند، آیا در آن صورت اصولاً چیزی به نام سینمای ایران وجود داشت؟ در حالی که ادبیات ما در حضور بهترین آثار روز جهان، ناچار به رقابت است.[۴]


مغفول ماندن نویسندگان کودک و نوجوان

در کشور ما نویسندگان کودک و نوجوان بسیار کمتر از نویسندگان آثار بزرگسال معرفی و حتی شناسایی شده‌اند که این نکته نیز برمی‌گردد به اینکه اساساً کودک هنوز در کشور ما جدی گرفته نشده است؛ اگر کودک جدی گرفته شود، نویسنده و تصویرگر کودک هم جدی گرفته خواهد شد. از همین رو برای خانواده‌ها هم اهمیتی ندارد که سبد فرهنگی کودک را از سوپرمارکت تهیه کنند، یا بر اساس فهرست شورای کتاب کودک، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و... . به بیان دیگر، به‌رغم آنکه ظاهراً خانواده‌ها برای انواع کلاس‌ها و مهارت‌های کودکان، میلیون‌ها تومان هزینه و آن‌ها را در ده‌ها کلاس ثبت‌نام می‌کنند، اما هزینه‌های فرهنگی و پرورشی کودک برای خانواده‌اش همچنان ناشناخته و بی‌اهمیت است. نتیجه آن می‌شود که اغلب خانواده‌ها همچنان کتاب‌های کودک را به قیمت ۲۰۰۰ تومان از سوپرمارکت تهیه می‌کنند. یکی از دلایل این عدم شناخت صحیح از سبد فرهنگی کودک می‌تواند آن باشد که ما هنوز باور نداریم که خریدن و خواندن کتاب‌های بازاری برای کودکان، تا چه‌اندازه می‌تواند برای تخیل کودک مضر و مخرب باشد. این وضعیت در حالی وجود دارد که بیش از نیم‌قرن از تلاش‌های امثال توران‌خانم میرهادی در باب اهمیت شناخت کودک و نیازهای فرهنگی‌اش می‌گذرد.[۴]

مجالی برای تخیل‌ورزی‌ دانش‌آموزان وجود ندارد

مدارس ما عملاً کودکان و نوجوانان را از کتاب گریزان و تخیل آن‌ها را محدود می‌کند. شما کافی است به محتوا و شکل کتاب «فارسی» در دبستان توجه کنید، مشاهده خواهید کرد که بیش از ۹۰ درصد این محتوا آموزش‌محور است، نه ادبی‌محور و تخیل‌محور. در این شرایط، کودک و نوجوانی که ۹۹ درصد مسیر زندگی‌اش آموزش ریاضیات، فیزیک، علوم طبیعی و «باید و نباید» است، حتی در کلاس فارسی خود هم باید آموزش ببیند؛ و مجالی برای تخیل‌ورزی‌ او وجود ندارد. حتی وقتی دانش‌آموز داستان یا شعری در کتاب فارسی‌اش می‌یابد، عموماً آثاری ضعیف را می‌بیند که مهم‌ترین جنبه‌اش آموزش و تعلیم ‌است. این دیدگاه را مقایسه کنید با دیدگاه نیچه که معتقد بود «اگر ادبیات نباشد، از فرط واقعیت خفه می‌شویم.»[۴]

هیچانه‌ می‌تواند ذهن مخاطب خود را قلقک دهد

هیچانه‌ها نوعی از شعر است که در آن معنا و مفهوم مدنظر شاعر نیست و هدف شاعر از سرایش آن تنها خوش آوایی و دل‌نشینی کلام است. برخی معتقدند که برای کودکان خردسال هیچانه‌ها مفیدترین قالب شعری هستند و در پرورش تخیل آنها بسیار مؤثر خواهند بود و هیچانه‌هایی مثل یه توپ دارم قلقلیه توانسته ذهن مخاطب خود را قلقک دهد. طنز در شادسازی دنیای کودکان و نوجوانان اهمیت دارد. شادی به خلاقیت‌های فردی مخاطبان کمک می‌کند و آن‌ها را با جهان تازه‌ای برای خلق کردن آشنا می‌سازد.[۵]


هیچانه مقابل پوچ‌گرایی است

با وجود تعداد اندک هیچانه‌های باقی‌مانده،  هیچانه یک چیز جالب و عجیب و غریب است. دقیقا مقابل تعقل‌گرایی است، انگار جاهایی انسان خسته شده و خواسته سمت این مهمل‌گویی برود و هوشمندی خود را از طریق بی‌معنا کردن جملات پیش ببرد؛ در  جهانی که می‌تواند پر از محدودیت و  مسائل منطقی باشد. آن‌جاست که نیچه می‌گوید «ما هنر را داریم که از فرط واقعیت خفه نشویم.» به نظر می‌رسد هیچانه هنری است که خودمان در مقابل قوانین دست‌وپاگیر، مرگ، درد و چیزهای دیگر خلق کرده‌ایم. از این زاویه برایم هیچانه‌ها جذاب و جالب بود که هیچانه چیست؟ خودم دنبال پاسخ به این سوال هستم. هیچانه مقابل پوچ‌گرایی است؛ زمانی در شرایط تعقل به پوچ‌گرایی برسید، یک نفر می‌آید و می‌گوید هنوز راه‌هایی  وجود دارد. «گمان مبر که به پایان رسید کار مغان/ هزار باده ناخورده در رگ تاک است»؛ راه‌ دیگری هست که بشود به زندگی نگاه کرد. آقای رحماندوست و دوستان دیگر هم سعی کردند هیچانه‌های جدید بسرایند اما هیچ‌گاه جریان نشد. به شدت طرفدار هیچانه‌ها هستم و به نظرم باید حتی در داستان کودک و داستان نوجوان هم بیاید و سرودن این هیچانه‌ها هم هوشمندی زیادی می‌خواهد.[۶]


جریان آموزش و تربیت جریان قدرتمندی در ادبیات است

ادبیات به ویژه ادبیات کودک و نوجوان نتوانسته خود را از زیر یوغ آموزش و تربیت بیرون بکشد، جریان آموزش و تربیت جریان قدرتمندی در ادبیات است هرچند در این سال‌ها قدرتش کمتر شده اما هچنان قوی است و کسانی که داستان و شعر کودک را برمی‌دارند، فکر می‌کنند باید پیامی در آن باشد مثلا احترام به بزرگ‌ترها و بهداشت. حیطه پیام را در ادبیات بسیار تنگ و ترش گرفتند در حالیکه از دید من هیچانه‌ها پیام بزرگی درخود دارند. پیام‌شان نگاه شوخ و شنگ به دنیا با تمام محدویت‌هایش است و فکر می‌کنم این پیام خوبی است. اما وقتی مفهوم پیام شادی صرف باشد، می‌گویند فکاهه است و با حالت تحقیرآمیز به آن نگاه می‌کنند. در حالی که خنده و شادی خود پیام است و پیام بالاتر از شادی  وجود ندارد.  فکر می‌کنم مشکل این است که کسانی که ذهنیت تعلیم و تربیت از ادبیات دارند، نمی‌گذارند جریان شود. به هر حال کسانی هستند که در رسانه‌ها حضور دارند، در مجلات تصمیم‌گیرنده‌اند و قبل از این‌که این جریان به ممیزی ارشاد برسد با نوعی خودسانسوری همراه می‌شود.[۶]

یک داستان نباید قابل حدس زدن باشد

یک داستان نباید قابل حدس زدن باشد. در یک داستان طنز با وجود اغراق‌آمیز بودن اثر می‌بایست جنبه‌های باورپذیری داستان نیز حفظ شود و داستان برای مخاطب قابل باور باشد. اطلاعاتی که در داستان در اختیار خواننده قرار می‌گیرد می‌بایست غیرمستقیم باشد و این موضوع از دلایل قوی بودن داستان است. مهمترین عنصر طنز را غیرقابل پیش‌بینی بودن داستان است. در یک اثر خوب می‌بایست شخصیت‌های داستان با ماجرا تناسب داشته و هنگام نوشتن درباره یک موضوع حتما به اندازه‌ کافی درباره آن تحقیق و مطالعه صورت گرفته باشد.[۷]

ادبیات در جامعه ما در حاشیه قرار دارد

ادبیات در جامعه ما به رسمیت شناخته نمی‌شود و در حاشیه قرار دارد و نویسنده‌ای که در حاشیه است نمی‌تواند کاری بکند. دولت‌ها هیچ‌گاه ادبیات را درست و حسابی به رسمیت نشناخته‌اند، اما گاه با به‌وجود آمدن بحران‌ها ما این توقع را داریم که ادبیات و نویسنده‌ها نقشی ایفا کنند درحالی که سهم مشارکتی نویسنده‌ها حالت طبیعی ندارد. در حالت عادی سیستم‌ها و دولت‌ها در معادلات خود نویسنده‌ها را به رسمیت نمی‌شناسند که حال در بحران‌ها بتوان روی آن‌ها حساب باز کرد. البته به‌جز عده‌ای که در راستای اهداف آن‌ها هستند. اما یک‌سری چیزها به ذات ادبیات بازمی‌گردد؛ مثلا در بحران‌ها، خلاقیت و سوژه‌هایی به ذهن نویسنده می‌رسد. اما در عین حال اثر هنری خلق‌الساعه نیست و شکل‌گیری آن طول می‌کشد. کار ادبیات متعالی تخیل‌آفرینی و پرسشگری است. این نیست که بخواهد برای هر مشکلی و در لحظه به فرض اضطراب و استرس راه حل بدهد، این کار مشاور و روان‌شناس و استاد دانشگاه است.[۸]


ادبیات، در بحران زاده می‌شود اما در آرامش خلق می‌شود

ادبیات ناب و خالص زمانی شکل می‌گیرد که اثرات یک اتفاق در جامعه ته‌نشین شود. در بحران، ادبیات، زاده می‌شود اما در آرامش خلق می‌شود؛ مثلا بعد از جنگ است که داستان‌های خوب شکل می‌گیرند. شاید در بحران‌ها طنزنویسان بهتر کمک کنند. البته این در صورتی است که فضای باز رسانه‌ای و مطبوعاتی باشد و طنزنویس خودش دچار استرس و اضطراب بعد از چاپ نباشد. ادبیات در عین این‌که گوشه چشمی به اجتماع و حوادث آن دارد، مدیون، وابسته و تابع نعل به نعل آن هم نیست. البته الزاما قرار نیست از ادبیاتی که نویسنده‌ای درباره جنگ، بحران کرونا و یا بحران اجتماعی ارائه می‌دهد، بخواهیم به عنوان گزارش جامعه‌شناسی استفاده کنیم. ادبیات در عین ‌این‌که دورنمایی از جامعه را در خود دارد اما طابق نعل به نعل آن هم نیست. البته ادبیات اصیل را می‌گویم، نه ادبیات متوسطی که چند روزی خوانده و بعد فراموش می‌شود. اگر قرار است از ادبیات برای حل بحران استفاده کنیم، باید بگویم کار ادبیات این نیست، مثلا اگر قرار بود برای بحران اجتماعی استفاده کنیم، روان‌شناس و جامعه‌شناس بهتر می‌توانند عمل کنند. ادبیات در واقع نوع دیگری از شناخت را ارائه می‌دهد، نوع دیگری از زندگی و هستی را قابل تامل و تحمل می‌کند. ادبیات می‌تواند فاجعه را تبیین کند یعنی فاجعه و بحران می‌تواند در فرم کارش تاثیر بگذارد و باعث خلق آثاری شود. اگر جامعه کتابخوان باشد فارغ از موضوع کتاب مطالعه کردن می‌تواند بحران‌های اجتماعی را قابل تامل‌تر و تحمل‌تر کند.[۸]

کتاب‌های کودک و نوجوان مثل گذشته متکی به گروه سنی نیستند

امروزه یکی از مؤلفه‌های اصلی ادبیات کودک و نوجوان این است که کتاب‌های کودک و نوجوان مثل گذشته متکی به گروه سنی نیستند، بلکه ادبیات کار و شیوه پردازش اثر مهم است. کتاب کودک و نوجوان را ممکن است دانش‌آموز مقطع ابتدایی و متوسطه بخوانند و از این جهت محدوده‌ای در نظر نمی‌گیریم. یکی دیگر از مؤلفه‌ها، ارتقا یافتن دید مخاطب است، مخاطب ما داستان‌هایی را دوست دارد که با آن زندگی کند، بخندد و شاد باشد. بچه‌ها دوست دارند دست کم گرفته نشوند و داستان به آنها به عنوان یک فرد صاحب نظر و طرف مشورت نگاه کند.[۹]


خلاقیت و نشاط به کتاب‌های کودک و نوجوان جهت می‌دهد

خلاقیت و نشاط از عناصری است که به کتاب‌های کودک و نوجوان جهت می‌دهد و در این میان زاویه دید ناشر و نویسنده، حائز اهمیت است. در حال حاضر نویسنده‌هایی که به سمت طنز و فانتزی می‌روند، روز به روز بیشتر می‌شود چرا که نوجوانان از کتاب‌های تعلیمی و نصیحت‌گو خسته شده‌اند و به جای آثار رئال، اکنون طنز و فانتزی جای خود را در میان مخاطب باز کرده است.[۹]

نسل‌ها با فاصله زمانی اندک، تغییر می‌کنند

در سوژه‌یابی، پردازش و روایت‌گری ادبیات ژانر کودک و نوجوان، یکی از چالش‌های موجود، فاصله سنی نویسنده و مخاطب است. از آنجا که نسل‌ها با فاصله زمانی اندک، تغییر می‌کنند بنابراین نویسنده و مولف باید همراه تغییرات، خود را به روز کند چرا که به عنوان مثال، نسل دهه ۷۰ با دهه ۸۰ تفاوت و تمایزهای خاص خود را دارد و در این مسیر نویسندگان موفق، کسانی هستند که با این تغییرات حرکت کنند.[۹]

مؤلف، ناشر و تصویرگر باید به موازات یکدیگر حرکت کنند

مؤلف، ناشر و تصویرگر باید به موازات یکدیگر حرکت کنند. پیش از این دیدگاهی بود که این تعامل را زیاد مورد توجه قرار نمی‌داد اما در حال حاضر تعامل این عوامل، باعث شده که کار قوی‌تر شود و به نفع کلیت اثر پیش برود چرا که تصویرسازی از آیتم‌های اثرگذار در داستان کودک و نوجوان است. پس از شیوع کرونا به مدت سه الی چهار ماه، ارتباطات نویسنده و ناشر همچنین دفاتر چاپ و نشر به طور کلی قطع شد و چاپخانه‌ها تا این مدت تعطیل بودند. همچنین درآمد نویسندگان، ناشران و تصویرگران دچار تهدید جدی شد.[۹]

خفگی ادبیات در فضای کتاب‌های درسی

ما درسی به نام ادبیات داریم تا دانش‌آموز کمی احساس راحتی و با آن کیف کند، اما فضای تربیتی و آموزشی کتاب‌های درسی ادبیات، ذات ادبیات را خفه کرده است؛ یعنی به شعر یا داستانی که بچه باید از آن لذت ببرد، آن‌قدر چیزهای تعلیم و تربیتی چسبانده‌اند که بچه آن لذت خاص خودش را از آن نمی‌برد. به نظر من الزامی ندارد که حتما خود شاعران و نویسندگان کودک و نوجوان معاصر در تدوین کتاب‌های درسی ادبیات دخالت داشته باشند ولی حداقل آثارشان باید دخالت داشته باشد؛ یعنی این‌که یک ملاک باید برای ورود به کتاب درسی وجود داشته باشد؛ مثلا کتاب برگزیده سال، کتاب‌های برگزیده کانون، کتاب‌های برگزیده شورای کتاب کودک و ... یعنی باید ملاک‌های مشخص‌تری برای ورود مطالب به کتاب‌های درسی وجود داشته باشد. در غیر این صورت مثل آن‌چه تا حالا بوده از نویسنده‌ها و شاعران خاصی استفاده می‌شود نه همه طیف‌هایی که برای کودکان و نوجوانان می‌نویسند.[۱۰]

خیلی بیشتر از این‌ها به طنز نیاز داریم

با شرایط موجود ما خیلی بیشتر از این‌ها به طنز نیاز داریم، حتی طنزهایی که در ادبیات کهن ما وجود داشته‌اند، همیشه در افسانه‌های ما حرکات بازی‌گونه بوده؛ «منم منم بزک زنگوله‌پا، می‌پرم دوپا دوپا...». چیزهایی که حس همراهی، شعف و شادی به بچه‌ها بدهد. نه این‌که این‌ها در کتاب‌های ادبیات نباشد، اما کم است. طنز باید خیلی بیشتر از این‌ها باشد؛ چون در ذات طنز خیلی تعلیم و تربیت نیست و در خودش رهایی دارد.[۱۰]

ساختن داستان از وقایع تاریخی کاری دشوار است

از واقعیت های تاریخی و مذهبی داستان ساختن کار سختی است چون اتفاق افتاده و نمی‌توان خیلی آن را تغییر داد. داستان‌نویسی با رعایت اصل بی‌طرفی بسیار مهم است و باید از آوردن صفت‌های خوب و بد برای شخصیت‌های داستانی پرهیز شود چرا که این کار احترام به مخاطب است و باعث می‌شود خواننده، خودش درک کند و به شناخت مناسب از شخصیت‌های داستان برسد.[۱۱]


نسل جدید نویسندگان ما بسیار خلاق و به‌روز هستند

قاعدتاً در آسیا ما نویسندگان بسیار خوب و عالی‌ای داریم و به لحاظ کتاب‌های کودک از خیلی از کشورهای آسیایی جلوتر هستیم. یعنی ما خلاقیت داریم. تصویرگران ما نیز جوایز جهانی می‌گیرند. به هر حال طبیعی است که ما انتظار بیشتری داریم اما این‌که گفته شود خلاقیت نداریم، درست نیست. اما تعداد نویسندگان بازاری‌نویس بیشتر از نویسندگان خلاقه‌ ما است. نسل جدید نویسندگان ما بسیار خلاق و به‌روز هستند. ما نویسنده‌هایی داریم به دنبال تغییر فرم‌ها هستند و شکل‌ نوشتن را عوض می‌کنند. ما در سال حداقل ۲۰ کتاب خیلی خوب داریم. از طرف دیگر از ۱۰۰ کشور دیگر هرکدام ۲۰ کتاب خوب ترجمه می‌شود، خب کتاب‌های خوب ما در میان‌ آن‌ها گم می‌شود. من نمی‌گویم این موضوع نباشد. ما سال‌هاست شعار حمایت از کالای ایرانی می‌دهیم و به مردم می‌گوییم کالای ایرانی بخرند، اما چرا کتاب را یک کالا نمی‌دانیم؟ کتاب هم یک کالای ایرانی خوب است و در سال حداقل ۲۰ کتاب خوب تولید می‌شود. مطبوعات و نهادهای داخلی هم باید از تألیف حمایت کنند، در غیر این صورت کتاب‌های خوب ما در حجم ترجمه گم می‌شود و باید شرایط ویژه‌ای برای تألیف درنظر گرفته شود.[۱۲]


خلاقیت امری انتزاعی نیست

واقعیت این است که خلاقیت در عرصه نوشتن ادبیات کودک برخلاف کتاب‌های بزرگسال به کار تیمی نیاز دارد نه یک شخص؛ اگر کتاب تصویر خلاقه نداشته باشد هرچقدر هم نویسنده خلاق باشد کار خراب می‌شود، به همین ترتیب در بخش‌های دیگر. در واقع خلاقه نوشتن یک پروسه‌ سلسله‌وار است و نباید آن را محدود کرد؛ نویسنده، تصویرگر، گرافیست، ناشر و.. باید خلاق باشند. نویسنده بخشی از یک کتاب خلاقه است و سهمی را باید برای تصویرگر و ناشران و دیگران درنظر گرفت. قاعدتا نوشتن غیرخلاقه نداریم. اگر نویسنده می‌تواند چیزی خلق کند، کار خلاقه کرده است و اگر کپی کند هم مشخص است. اگرچه تأثیرگذاری وجود دارد و متن‌های قبلی به متن‌های بعدی کمک می‌کند اما نویسنده باید دائم در حال خلاقیت باشد. خلاقیت انتزاعی نیست و این‌گونه نیست که نویسنده بگوید من می‌خواهم خلاقیت داشته باشم. نویسنده در لحظه خلق به خلاقیت فکر نمی‌کند. بله در حین نوشتن فرم جدید و متناسب با متن را به کار می‌گیرد. اگر نویسنده آگاهانه بخواهد ادای متفاوت بودن را دربیاورد سریع لو می‌رود. در واقع کار ایجاب می‌کند که نویسنده از فرمی استفاده بکند یا نه. ادا و اطوار نتیجه‌ای ندارد. اما با این حال نویسنده برای ادا و اطوار هم تجربه کرده‌ است و نباید خیلی ایراد بگیریم. از طرف دیگر این‌که بگوییم فلان نویسنده ادا درآورده است به ذهن‌خوانی نیاز دارد که امری غیراخلاقی است.[۱۲]

حضور آیین‌ها و سنت‌های ملی در آثار ادبی کودک و نوجوان راضی‌کننده است

به‌نظر من حضور آیین‌ها و سنت‌های ملی در آثار ادبی کودک و نوجوان راضی‌کننده است و در مجموع، التفات به این موضوع در ادبیات کودک و نوجوان ایران بد نبوده است، همان‌طور که در غرب هم به اسطوره‌ها توجه شده؛ مثل «هری‌پاتر، «هابیت» و ... . با توجه به این‌که ما فارسی‌زبان هستیم و به نسبت دیگر زبان‌ها گستردگی‌ای به آن شکل نداریم و چند کشوری هم که با ما هم‌زبانند، چندان شرایط فرهنگی مساعدی ندارند اما وضعیت نسبت به خودمان راضی‌کننده بوده است. به‌صورت غیرمستقیم هم موارد خیلی خوبی داشته‌ایم؛ در آثار عباس جهانگیریان محیط‌زیست، فضای ایرانی و فرهنگ ایرانی به‌خوبی دیده می‌شود، در آثار نویسندگان ترکمن از جمله عبدالصالح پاک و عبدالرحمان اونق نیز همین‌طور. در کارهای جمشید خانیان هم بوم و فرهنگ جنوب دیده می‌شود، در آثار فرهاد حسن‌زاده هم سنت‌ها به شکلی حضور دارند. بنابراین حتی به‌شکل غیرمستقیم هم حضور سنت‌های آیین‌های ایرانی در ادبیات کودک و نوجوان خوب بوده، شاید بگوییم لازم است بیشتر از این باشد اما به هر حال تا سطح قابل قبولی رسیده است.[۱۳]


اغلب کتاب‌های کودک کیفیت لازم را ندارند

مشکل ما به ویژه در حوزه ادبیات کودک و نوجوان این است که کتاب‌های کودک کیفیت لازم را ندارند، چون تولید این کتاب‌ها با کیفیت خوب هزینه‌بر می‌شود؛ مثلا زمانی که تصویرگری خوبی انجام شود، قیمت‌ها بالا می‌رود. یک‌سری کتاب‌ها هست که اصلا به کتاب‌های بازاری معروف است. اما وزارت ارشاد باید بر چاپ این کتاب‌ها نظارت داشته باشد و حداقل اندکی بر روی کیفیت شعرها و داستان‌ها کنترلی باشد، چون خیلی از این‌ها حتی در سطح ابتدایی ادبیاتی هم نیستند. از سویی با سطح پایین کیفیت تصویرگری در برخی کتاب‌های کودک و نوجوان مواجه‌ایم. یک‌سری از تصویرها، تصویرسازی‌های انیمیشنی و کارتونی آماده‌ای است که در خیلی از جاهای دیگر هم دیده می‌شود؛ این می‌تواند مانع کار تصویرگری خلاق شود، چرا که تصویرگرهای خلاق دارند از تصویرهای آماده و کامپیوتری کتاب‌های معروفی که بارها و بارها انیمیشن شده‌اند یا به صورت‌های دیگر وجود دارند، برمی‌دارند. باید نظارتی بر این‌ها شود.[۱۴]


حمایت از کتاب‌های تالیفی خیلی مهم است

اگر ۲۰۰ کتاب خوب ترجمه به کشور بیاید، در مقابل ۱۰ کتاب خوب تالیفی هم وجود دارد، باید از این آثار تالیفی هم حمایت شود. به توزیع و خرید ۱۰ کتابی که در جشنواره‌ها یا جایزه‌ها برگزیده می‌شود، اهمیت بدهند. اگر یک کتاب تالیفی برگزیده جشنواره و جایزه‌ای می‌شود، حداقل به چند کتابخانه راه پیدا کند، نه این‌که بخواهند کمک خاصی کنند اما فکر می‌کنم حمایت از کتاب‌های تالیفی خیلی مهم است. اگر در سینمای ما هم همین‌طور رو به دنیا باز بود، باز هم فیلم‌های ما می‌توانستند این طور پا بگیرند؟ اما در به روی تمام کتاب‌های دنیا باز است. در سینما می‌بینیم که ۹۰ درصد فیلم‌ها نمی‌توانند وارد کشور شوند. هر چند که اتفاقا من مخالف این هستم و می‌گویم باید وارد شوند تا رقابت جدی ایجاد شود. اما آن ۱۰ کتابی هم که در جشنواره‌ها دیده شدند، حمایت شوند تا به کتابخانه‌ها بروند و حمایت بهتری از آن‌ها شود تا آموزش و پرورش بتواند از آن کتاب‌ها استفاده کند و هماهنگی‌ای بین وزارتخانه‌ها پیدا شود.[۱۴]

برای آثار تالیفی شرایط مساعدتری ایجاد شود

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نسبت به آثار ترجمه به نسبت آثار داخلی راحت‌تر برخورد می‌کند و به این شکل بر نویسنده‌های داخلی فشار خیلی بیشتری وجود دارد؛ به خصوص در طنز. حداقل نگاه یکسانی داشته باشند. ممیزی به شکل فعلی باعث می‌شود آن‌قدر از سر و ته کتاب‌های طنز زده شود که دیگر علاقه‌ای به تالیف آن‌ها نباشد. اما انگار درباره آثار ترجمه راحت‌تر برخورد می‌کنند. بنابراین تقاضای من این است که حداقل برای آثار داخلی هم شرایط مساعدتری ایجاد کنند، چون به هر حال طنز فضاهای خاصی دارد.[۱۴]

ادبیات انسان‌ها را خلاق و صاحب‌ایده می‌کند

خانواده‌ها ابتدا باید بدانند که فرزندشان در هر رشته‌ای که بخواهد تحصیل کند ـ از خلبانی تا پزشکی و فیزیک و... ـ احتیاج به تخیل دارد. وگرنه شاید فرزندشان در آینده پزشک شود، اما اگر تخیل نداشته باشد، پروفسور خدادوست نمی‌شود، مهندس می‌شود، اما بدون تخیل، به مهندسی تقلیدکار تبدیل می‌شود. اما اگر می‌خواهیم فرزندان‌مان ایده‌های جدید و خلاقانه داشته باشند، باید بدانیم که آن‌ها به تخیل و تقویت تخیل نیاز دارند؛ و پایه و اساس تخیل، ادبیات، شعر، تئاتر و هنر است. چراکه بچه‌هایی که تک‌بعدی و متکی به کتاب‌های آموزشی رشد می‌کنند، نه ارتباطات اجتماعی یاد می‌گیرند، نه به هوش هیجانی‌شان افزوده می‌شود، و نه می‌توانند در آینده مهارت‌های ارتباطی را فرا بگیرند. از همین رو به جد بر این باورم که خانواده‌ای که می‌خواهد فرزندش انسانی خلاق و صاحب‌ایده باشد، باید به سراغ ادبیات برود، برای ادبیات هزینه کند و کتاب‌های تخیل‌محور برای کودک تهیه کنند تا تخیل فرزندش شکوفا شود.[۴]

جوایز و افتخارات

آثار و کتاب‌شناسی

شعر

مجموعه داستان کودک و نوجوان

رمان

داستان‌های بزرگسال

  • آگهی نشر الف، ۱۳۸۰، نیم‌نگاه
  • کشکول تحت ویندوز، مجموعه داستان طنز با تصویرهای اردشیر رستمی ۱۳۹۴، نشر نون


نگاهی به برخی آثار

قطار آن شب

«قطار آن شب» اثر احمد اکبرپور از سوی نشر چشمه در سال 1378 منتشر شد. داستان «قطار آن شب» درباره‌ کودکی است که مادرش را از دست داده و با پدر و مادربزرگش زندگی می‌کند. دختر کوچولوی داستان که بنفشه نام دارد، در یک قطار مسافرتی با زن جوانی آشنا می‌شود که معلم و نویسنده است. بنفشه از او خوشش می‌آید و شماره خانه‌شان را به او می‌دهد تا هروقت به شهر آمد با آن‌ها تماس بگیرد و در چند جای کتاب هم با خودش می‌گوید: «می‌دانم خدا برایم مادری می‌فرستد.» تا اینجای ماجرا زیاد عجیب نیست، داستان وقتی عجیب می‌شود که می‌بینیم خانم معلم از اتفاقات زندگی خودش برای نوشتن داستان‌ها استفاده می‌کند. حتی همین دیدار کوچک در قطار را هم دست‌مایه‌ نوشتن یک داستان قرار می‌دهد و به همین دلیل پایان داستانش بستگی به این دارد که به بنفشه زنگ بزند یا نه، بنفشه جواب او را بدهد یا نه و... درواقع داستانی که شما می‌خوانید نوشته‌ نویسنده‌ای است که خود یکی از شخصیت‌های داستان است و همین موضوع، باعث کشش در خواننده، مخصوصاً خواننده‌ کودک و نوجوان می‌شود. این کتاب از طرف جایزه‌ کتاب سال تقدیر شده و تاکنون یک تله‌فیلم و یک فیلم سینمایی هم از روی آن اقتباس و ساخته شده است.[۱۵]


امپراتور کلمات

کتاب «امپراتور کلمات» از سری داستان‌ها و رمان‌های کودک و نوجوان، نوشته احمد اکبرپور در سال 1382 از سوی نشر پیدایش منتشر شد. داستان این کتاب حول محور یک پسر نوجوان کتابخوان است که وقتی کتاب تازه‌ای می‌خرد، دلش نمی‌خواهد کسی بی‌خودی وقتش را بگیرد. او فکر می‌کند هر کتاب، مثل یک دوست تازه است. دوست‌های تازه گاهی خوب هستند و گاهی هم حوصله آدم را سر می‌برند. کتاب تازه، نیروی نامرئی، مراسم اعدام، سطر خیس، صفحه‌ای برای امپراتور، سطرهای شاد، شمال و جنوب، کاش بادها می‌دانستند، کلمه‌های زندانی، اولین پارو، امپراتور واژه‌ها و زیرزمین من عناوین داستان‌هایی است که در این کتاب گنجانده شده است. به گفته اکبرپور داستان «امپراتور کلمات» تحت تاثیر شعری از یک دختر 11 ساله کره‌ای نوشته شده است. اکبرپور در مقدمه کتاب آورده است: وقتی برای اولین بار شعر «نقشه جهان» را خواندم، باور نمی‌کردم که شاعرش یعنی «یون سوک جونک» 11 ساله باشد. این شعر شامل دو ـ سه شعری است که برای همیشه در ذهنم مانده است. اگر توی دنیا به کسی حسودی کرده باشم به همین چند تا شعر است. شعر یون سوک آنقدر ساده بود که مرا شگفت‌زده کرد. حالا سال‌ها از آن روز گذشته، از روزی که نویسنده داستان «امپراتور کلمات»، شعر این نوجوان کره‌ای را خوانده و همیشه در واقعیت و خیال به دنبال او بوده است. بیش از 30 سال از چاپ آن شعر گذشته است و یون سوک اگر زنده باشد باید توی میانسالی باشد. اما من دوست دارم او را یازده ساله ببینم. یازده ساله‌ای جسور که نمی‌داند خیلی‌ها توی بزرگسالی کمی و شاید هم خیلی ترسو می‌شوند.[۱۶]


من نوکر بابا نیستم

«من نوکر بابا نیستم» در سال ۱۳۸۲ از سوی نشر افق منتشر شد. در این داستان، دسته‌پولی از دست پدری خسیس و کمی هم بداخلاق داخل چاه مستراح می‌افتد و همه از شخصیت اصلی داستان که انگار دیواری کوتاه‌تر از دیوار او پیدا نمی‌شود، توقع دارند داخل چاه برود و پول را دربیاورد. حتی بچه‌های دوست و فامیل مدام برایش شعر می‌خوانند: «نوکر بابا، تو مستراح!» «من نوکر بابا نیستم!» فقط عنوان یک روایت نیست، بلکه یک مفهوم فرهنگی با سابقه‌ هزار ساله است. منظور از این مفهوم رابطه‌ پدر و پسر است و در این شکل رابطه، پدر مالک انحصاری کودک است و اگر او را بکشد هم عواقبی ندارد. بسیاری از ملت‌ها و مذاهب از این تئوری که متعلق به ارسطو است، استقبال کرده اند. هنگامی که کاراکتر اصلی داستان می فهمد که پدرش با برگزیدن وی، او را به عنوان یک برده در نظر گرفته و رفتار و هویت انسانی و عقلانی او را زیر سوال برده است، دچار تغییر رفتار می شود و باعث می شود داستان به قلمرویی از دگرگونی‌های نامشخص شخصیتی ورود کند. قدرت مطلق معمولا منجر به فساد و فاجعه می شود و هنگامی که پدر دارای قدرت مطلق است، خانواده دچار سردرگمی، تیره روزی و خشم می شود. در داستان عناصر متعددی وجود دارد که پیوند عمیقی با رفتار پدر دارد؛ پدر در داخل خانواده اقتدار دارد و شرایط را برای استبداد ایجاد می کند و این نمایش قدرت در ابتدایی ترین سطح خود است. در این حالت، قدرت و نیروهای فرعی از جنس آن، برای حفظ شرایط مطلوب فعلی و تکمیل زنجیره قدرت دست به دست یکدیگر می‌دهند.[۱۷]


اگر من خلبان بودم

«اگر من خلبان بودم» از سوی انتشارات علمی و فرهنگی در سال ۱۳۸۵ منتشر و سه سال بعد از چاپش به زبان صربی ترجمه شد. «اگر من خلبان بودم» ماجرای چند پسربچه است که روز قبل از شروع مدارس به کوه می‌روند تا برای معلمی که قرار است به روستایشان بیاید، گل بچینند. کاری ساده که اکثر کودکان انجام می‌دهند. مکالماتشان هم به همین سادگی و به همین دلنشینی است، صحبتشان درباره‌ این است که دوست دارند در آینده معلم شوند. اما درست وقتی چند هواپیما از بالای روستای آن‌ها با فاصله‌ خیلی نزدیک رد می‌شود، تصمیمشان را عوض می‌کنند و می‌خواهند خلبان بشوند. ولی این تصمیم تا زمانی دوام دارد که به روستا برمی‌گردند و می‌بینند یکی از هواپیماهای جنگی به مینی‌بوسی خورده که معلم در آن بوده... داستان با همه‌ کوتاهی و کودکانگی‌اش به خوبی می‌تواند میزان مخرب بودن و دردناک بودن جنگ را نشان دهد.[۱۸]


غول و دوچرخه

«غول و دوچرخه» در سال ۱۳۸۸ از سوی نشر افق با تصویرگری‌ راشین خیریه منتشر شد و در سال ۱۳۸۹ از سوی شوراي كتاب كودك، به عنوان كتاب ويژه بخش تاليف انتخاب شد. در این کتاب پدر که خودش یکی از شخصیت‌های قصه است، داستان را می‌نویسد و مادر که یکی دیگر از شخصیت‌هاست، نقاشی‌اش را می‌کشد. درسا هم که شخصیت اصلی است و در داستان، هرجا دلش بخواهد اعمال نظر می‌کند. ماجرا از این قرار است که پدر درسا قرار است داستانی درباره‌ی دزدی بنویسد که دوچرخه دوست دارد اما ناگهان درسا داد می‌زند «پلیس» و پلیس دزد را دستگیر می‌کند. در اینجا درسا از پدر و مادرش می‌خواهد داستان را طوری پیش ببرند که دزد را فراری بدهند اما ناگهان پای یک بچه غول هم به داستان باز می‌شود. بچه غولی که درست مثل آقای دزد، عاشق دوچرخه است. داستان پَرش‌های ماجرایی و شخصیتی دارد، درست مثل خیال‌پردازی کودکان و همین موضوع است که کتاب را برای کودکان جذاب و دوست داشتنی می‌کند.[۱۹]


لحظه‌های سکسکه

«لحظه‌های سکسکه» سال ۱۳۹۳ از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد. اکبرپور در این کتاب به سراغ جنگ رفته و ماجرای دو دوست نوجوان به نام‌های امین و بهروز را تعریف می‌کند که سال‌ها با هم دوست‌اند و به جبهه می‌روند و حتی اسیر می‌شوند. اگرچه شخصیت اصلی داستان امین است، بهروز محبوبیت بیشتری برای خواننده دارد. چراکه همیشه موفق است و در هر کاری بهترین می‌شود. به طوری که خود امین هم در تمام طول داستان بهروز را الگوی خودش قرار داده و دوست دارد مثل او باشد. موضوع داستان رقابت در عین رفاقت است. امین هرکجا می‌خواهد شجاعتی از خودش نشان بدهد، سکسکه‌اش می‌گیرد و ترسیدنش لو می‌رود و سوژه‌ خنده‌ اطرافیانش می‌شود. این رمان به خوبی حس و حال نوجوانان را نشان می‌دهد و به همین دلیل می‌تواند مورد پسند این گروه سنی باشد.[۲۰]


مادربزرگ جادویی

رمان کودک «مادربزرگ جادویی» سال ۱۳۹۳ از سوی نشر پیدایش منتشر شده و شامل داستانی کوتاه از دعوای همیشگی بین بچه‌ها است: «مادربزرگ دخترها را بیشتر دوست دارد یا پسرها؟» در این داستان بزرگتر‌ها برای خاتمه دادن دعوا وارد کار نمی‌شوند، بلکه دو تا بچه، درست اندازه‌ شخصیت‌های داستان، از دنیای پری‌ها مامور می‌شوند تا به روستای چاه‌ورز بیایند و دعوای بین نوه‌های مادربزرگ را پایان بدهند. رمان به زبان ساده‌ای نوشته شده و فهم آن برای کودکان بسیار آسان است. شاید تنها بتوان این خرده را بر کتاب گرفت که فانتزی موجود در آن، با فانتزی کلاسیک سال‌های دور تفاوتی ندارد. پری‌ها در این قصه بال دارند و یک چوب جادویی که به کمک آن کارهایشان را انجام می‌دهند. اگرچه می‌توانستند مثلاً دم داشته باشند یا با یک کلاه جادویی به کارهایشان برسند. داستان با تمام سادگی و همه‌فهمی‌اش کودکان را چندان دست‌کم نگرفته و پایانی تقریباً باز برایشان رقم زده. بعد از اینکه مشخص می‌شود مادربزرگ کدام گروه از نوه‌ها را بیشتر دوست دارد، مادربزرگِ دنیای پری‌ها در آخر کتاب به روستا می‌رود تا ببیند این بار کدام یک از نوه‌ها مادربزرگ را بیشتر دوست دارد و در اینجا دو پری کوچک با یک دنیا سؤال در ذهنشان منتظر برگشت مادربزرگ و مشخص شدن نتیجه می‌مانند.[۲۱]


مجموعه‌ اگرهای جادویی

مجموعه «اگرهای جادویی» یک مجموعه طنزآمیز است. مجموعه‌ای که بدون آن‌که شعار دهد و مستقیم‌گویی کند، بچه‌ها را با زبانی طنزآمیز با ویژگی‌های بد اخلاقی چون غرور و بی احترامی به دیگران آشنا می‌کند و از آنها می‌خواهد تا مهربان و فروتن بوده و یکدیگر را دوست داشته باشند. «کنسرت‌های فیل بی‌جنبه»، «بفرمایید عینک مادام سوسکه»، «دست‌ها بالا گاو مسلح است» سه جلد کتابی است که در قالب مجموعه‌ «اگرهای جادویی» در سال ۱۳۹۴ از سوی نشر چکه منتشر شده‌اند. هر سه جلد کتاب به مسائل اخلاقی دنیای امروزی انسان‌ها می‌پردازد اما شخصیت‌های داستان همگی حیواناتی با ویژگی‌های گفتاری و رفتاری انسانی هستند. در کتاب «کنسرت‌های فیل بی‌جنبه» ماجرای فیلی را می‌خوانیم که در یک مسابقه‌ خوانندگی شرکت کرده و برخلاف تصور دیگران رتبه‌ اول را آورده. او در ابتدای شهرتش رفتار خوبی با دیگران دارد اما به محض اینکه معروف‌تر و پولدارتر می‌شود، رفتارش تغییر می‌کند. مخاطبانش هم تصمیم می‌گیرند تنبیهش کنند و به کنسرت او نروند. کتاب «بفرمایید عینک مادام سوسکه» ماجرای سوسک باکلاسی است که به جای دستشویی ایرانی در توالت فرنگی زندگی می‌کند و دوست دارد به جای خاله سوسکه، مادام سوسکه صدایش کنند. او حتی برای ازدواج هم فقط به ظاهر توجه می‌کند و کسی را انتخاب می‌کند که عینک آفتابی می‌زند. «دست‌ها بالا گاو مسلح است» داستان گاوی است که می‌خواهد یک شبه راه صد ساله را برود و با زدن بانک، پولدار شود اما در همین راه هم مدام اشتباه می‌کند. تصویرگری‌های این مجموعه را سپهر حاجی‌آبادی انجام داده است.[۲۲]


شب به خیر فرمانده

«شب به خیر فرمانده» سال ۱۳۹۴ از سوی نشر افق منتشر شده است. این کتاب را شادی اسکندانی به انگلیسی ترجمه کرده است. این کتاب از نظر مضمون کتاب فوق‌العاده‌ای است. چرا که هم‌زمان چند موضوع مختلف را بیان می‌کند؛ شخصیت اصلی داستان، کودکی است که یک پا ندارد، مادرش را در بمباران از دست داده و حالا پدرش قصد ازدواج مجدد دارد. اکبرپور با همین داستان مصور و کوتاه، چند موضوع مهم جنگ، کودکان معلول، تک‌والدی و ازدواج مجدد را برای کودکان مطرح می‌کند و البته با همین داستان کوتاه پایان فوق‌العاده‌ای را هم در ذهن مخاطب رقم می‌زند. پایانی که حکایت از صلح و دوستی دارد و بازی‌های خشونت‌آمیز و جنگی کودکِ داستان را هم پایان می‌دهد. این کتاب با دو تصویرگری متفاوت توسط مرتضی زاهدی و نرگس محمدی منتشر شده است که هر یک موفق شده‌اند جوایز مختلفی را در سطح ملی و بین‌المللی کسب کنند. اکبرپور اولین بار این کتاب را در سال ۱۳۸۳ برای مسابقه‌ای که یونیسف و شورای کتاب کودک برگزار کرده بودند، نوشت. داستان او نه تنها در آن مسابقه که در جوایز دیگری مثل جایزه‌ ربع قرن دفاع مقدس هم برگزیده شد.[۲۳]


نامه‌هایی به هیچ‌کس

«نامه‌هایی به هیچ‌کس» سال ۱۳۹۴ از سوی نشر پیدایش راهی کتابفروشی‌ها شد. این کتاب در واقع اولین داستان اکبرپور است که در کتابی به اسم «گوشه و کنار دفترم» منتشر شد. احمد اکبرپور بعدها دو داستان این کتاب را در دو کتاب جداگانه منتشر کرد. «رویاهای جنوبی» نام کتابی بود که در انتشارات منادی تربیت چاپ شد اما بعد از چاپ دوم و عدم موافقت ناشر برای چاپ بعدی، اکبرپور آن را بازنویسی کرد و در انتشارات پیدایش با نام «نامه‌هایی به هیچ‌کس» به چاپ رساند. در این کتاب هم مثل بسیاری از آثار دیگر اکبرپور، نویسنده در داستان دیده می‌شود. به بیان بهتر، راوی اول شخص، همان نویسنده است. پسربچه‌ای خیالباف و شاعر مسلک که به جای درس و مشق عاشق خواندن کتاب و قصه نوشتن است و هرچه می‌بیند در دفترش می‌نویسد. در واقع نوشته‌های پسرک، این کتاب را شکل داده است. داستان در جنوب کشور اتفاق می‌افتد. زن جوانی به اسم عمه مهوان – که عمه‌ هیچ‌کس نیست- مدام از پسرک و دیگرانی که سواد دارند، می‌خواهد برای همسرش که به خارج رفته، نامه بنویسند. همه می‌گویند همسر او در دریا مرده است اما عمه مهوان همیشه برای او نامه می‌نویسد و ادعا می‌کند که از او نامه و سوغاتی هم دریافت می‌کند. پسرک تلاش می‌کند هرطور شده برای یک سال فرزند نذری عمه مهوان بشود تا بتواند او را در پیدا کردن همسرش کمک کند. این اتفاق می‌افتد و او شهر مردمان دریا را می‌بیند اما باز هم کسی جز عمه مهوان حرفش را باور نمی‌کند. اتفاق خوشایندی که پس از خواندن این کتاب می‌افتد این است که شخصیت اصلی داستان می‌خواهد نویسنده شود و ما کتابی را در دست داریم که او نوشته است. اگرچه او فقط یک شخصیت داستانی است، احساس موفقیتش در نویسنده شدن، حس خوشایندی به خواننده منتقل می‌کند که آمیخته‌ای از خیال و واقعیت است.[۱۵]

کرم شلوارپوش

«کرم شلوارپوش» سال ۱۳۹۵ از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد. ماجرای این کتاب خیلی ساده است، کرم‌ها که هیکلشان شبیه نِی است، می‌خواهند شلوار بپوشند. حالا کودک در هر صفحه از این کتاب تصویری با صحنه‌ای روبه‌رو می‌شود که یکی از مشکلات یا مزیت‌های شلوار پوشیدن کرم‌ها را نشان می‌دهد. مثلاً اینکه یک شلوار برای دو کرم کافی است یا اینکه کرم‌ها می‌توانند از کله شلوار بپوشند و از پا دربیاورند. یا مثلاً وقتی عروسی کنند عروس یکی از پاچه‌های شلوار را می‌پوشد و داماد یکی دیگر را و... در واقع داستان از تخیل نویسنده درباره‌ کرم‌های شلوارپوش درست شده و با تخیل او پیش رفته است. اما پایان کتاب بسته نیست. کودکی که این کتاب را خوانده می‌توانند هزاران تصور دیگر از کرم‌های شلوارپوش داشته باشد. چیزی که کتاب را دوست‌داشتنی‌تر کرده است، تصویرگری‌های هدا حدادی است که از کرم‌ها، که در ظاهر موجوداتی لوله‌ای و ساده و شبیه هم‌اند، موجوداتی متنوع و زیبا ساخته است؛ انگار که هر کرم در دنیای کرم‌ها با دیگران فرق دارد و شخصیتی منحصر به فرد است.[۱۵]

واژه‌های نفهم

«واژه‌های نفهم» سال ۱۳۹۵ از سوی نشر هوپا منتشر شد. احمد اکبرپور در این کتاب یک مجموعه‌ کامل از یادداشت‌های طنزش منتشر کرده است. یادداشت‌هایی درباره‌ همه‌ مسائلی که ممکن است نوجوانان در طول زندگی با آن‌ها روبه‌رو شوند؛ از احوال‌پرسی گرفته تا دنیای دیجیتال و تست‌های روانشناسی و ازدواج و... البته بعضی از یادداشت‌ها به نظر می‌رسد گروه سنی ندارد و می‌تواند برای مخاطب بزرگسال هم جذاب باشد. یا حتی برخی معتقدند که بعضی یادداشت‌ها فقط برای مخاطب بزرگ‌سال مناسب است.[۱۵]

به چاچالک سقوط کنید

«به چاچالک سقوط کنید» سال ۱۳۹۵ از سوی نشر هوپا منتشر شد. این کتاب که چاپ جدید آن با نام «چاچالک، سرزمین توالت‌های طلا» منتشر شده است، دقیقاً داستانی درباره‌ توالت‌های طلا دارد. یک هواپیمای کوچک شخصی با چهار سرنشین در چاچالک سقوط می‌کند. چاچالکی‌ها فکر می‌کنند تنها مردمان جهانند و به همین دلیل می‌خواهند مهاجمان را از بین ببرند اما بین یکی از دختران و یکی از پسران چاچالک با دختر و پسر مسافر، علاقه‌ای شکل می‌گیرد و همین مانع از بین بردن آن‌ها می‌شود. یکی از ویژگی‌های مردم چاچالک این است که توالت‌هایشان از طلاست. تمام طول داستان به این می‌پردازد که مسافران قصد دارند هواپیمایشان را تعمیر کرده و مقداری طلا با خود ببرند. اسامی خاص و جالبی که اکبرپور برای شخصیت‌های چاچالکی در نظر گرفته، ویژگی‌های رفتاری‌شان و گوشه و کنایه‌ای که گاهی به مسائل اجتماعی زندگی امروزی می‌زند، در نوع خود خواندنی و جذاب‌ است. ویژگی متمایز این کتاب از سایر آثار اکبرپور این است که این داستان به گونه‌ای نوشته شده که در هر فصل آن یک مبحث اصلی و چند مبحث اضافی وجود دارد. مباحث اضافی قوانین موجود در چاچالک و عادات و رسوم آن‌ها را بیان می‌کند که اگرچه به تنهایی جالب و بامزه‌اند، در روال داستان گاهی اضافی به نظر می‌رسند.[۱۵]

من یک گوزن بودم

«من یک گوزن بودم» سال ۱۳۹۵ از سوی نشر افق راهی کتابفروشی‌ها شد. روند تولید این کتاب کمی متفاوت از سایر کتاب‌های تصویری بوده است. به این شکل که نرگس محمدی، تصویرگر کتاب، تصویرهای این کتاب را کشیده و سپس از نویسندگان خواسته برای این تصویرها داستانی بنویسند. تصویرگری‌های نرگس محمدی در این کتاب بسیار هنری و تا حدی بزرگ‌سالانه‌تر از یک کتاب تصویری کودک است. به همین دلیل هم خیلی‌ها کتاب را مناسب گروه سنی ه و د می‌دانند. داستان کتاب درباره‌ دشتی است که گوزن‌ها در آن مشغول چرا هستند اما ناگهان پادشاه همراه تیم شکارش به دشت می‌آید و گوزن‌ها را شکار می‌کند. در این میان یکی از گوزن‌ها که زخمی شده، متوجه پادشاه می‌شود که زخمی در گوشه‌ای افتاده است. او به کمک پادشاه می‌رود و همین باعث ایجاد مهر و محبتی بین آن‌ها می‌شود. دشت گوزن‌ها دیگر هیچ‌وقت مثل سابق پر از گوزن نمی‌شود و این یکی از صحنه‌هایی است که مخاطب را ناراحت می‌کند. همچنین گوزنی که شخصیت اصلی داستان است چندین بار در طول داستان خودش را گوزن مرده خطاب می‌کند و این هم به بار غم داستان اضافه می‌کند. این کتاب تصویری با همه‌ زیبایی‌هایش، کتاب غمگینی است؛ چراکه به موضوع غمگینی، یعنی شکار، می‌پردازد.[۱۵]

غولماز

«غولماز» سال ۱۳۹۶ از سوی نشر هوپا منتشر شده است. فرق غولماز اکبرپور با دیگر آثارش این است که در این کتاب خبری از یک داستان رئال یا یک داستان تقریباً فانتزی نیست. غولماز اثری کاملا فانتزی است که در دنیای غول‌ها سپری می‌شود. غول‌هایی که در سیاغ‌دره زندگی می‌کنند و برای خودشان مسائل و مشکلاتی دارند. پشت جلد کتاب توضیح داده است که غول‌ها به سربازی می‌روند و مجبورند کارهای خاصی مثل نگهبانی دادن یا شستن دستشویی‌ها را انجام بدهند و در نهایت یک بچه‌ آدمیزاد را درسته قورت بدهند. داستان این کتاب به ماجرای سربازی غول‌ها در پادگان می‌پردازد. در این پادگان همه حضور دارند از پسر رئیس کل غول‌های جادوگر گرفته تا «غولماز» دختر یکی‌یکدانه فرمانده. همه نگهبانی می‌دهند، به نوبت دستشویی‌ها را می‌شویند و آموزش‌های مختلف می‌بینند. دوره آموزشی غول‌ها سیزده روز است. روز سیزدهم هر غول باید بتواند یک بچه آدمیزاد را قورت بدهد و یک دبه بیست لیتری آب رویش بخورد. اکبرپور در زبان و لحن داستان هم سعی کرده است فانتزی و نوآورانه برخورد کند. غول‌ها که احتمالاً به حرف «غ» علاقه‌ خاصی دارند واژه‌های فراوانی از «غ» ساخته‌اند. مثل آفالاغ، آدیماغ و... اما تفاوت گفتار آن‌ها با انسان‌ها در همین واژه‌های «غ» دار و چند صوت و آوا خلاصه می‌شود و در حرف‌زدن‌ و جمله‌بندی و رفتارهایشان فرق چندانی مشاهده نمی‌شود.[۲۴]


من مترسکم ولی می‌ترسم

«من مترسکم ولی می‌ترسم» سال ۱۳۹۶ از سوی نشر طوطی منتشر شد. مترسک‌ها از شخصیت‌های داستانی هستند که از گذشته‌های خیلی دور تا کنون توانسته‌اند در ادبیات کودکان نقش بازی کنند. این داستان هم ماجرای یک مترسک است. مترسکی که برخلاف سایر مترسک‌ها به جای اینکه موجودات دیگر را بترساند، خودش می‌ترسد؛ ترس از تنهایی! چیزی که بسیاری از کودکان هم با آن درگیرند. درست از زمانی که دهقان مترسک را در مزرعه می‌سازد، او می‌خواهد دوستی برای خودش پیدا کند اما همه‌ موجودات از او فرار می‌کنند. حتی دخترِ دهقان هم از او می‌ترسد و همین مترسک داستان را افسرده و غمگین می‌کند. تا اینکه روزی طوفان می‌شود و باران پایه‌های مترسک را سست می‌کند و باد او را با خودش به هوا می‌برد. پایان این داستان با همه‌ سادگی‌اش از جذاب‌ترین پایان‌های داستان‌های اکبرپور است. اکبرپور به عنوان راوی با مخاطب حرف می‌زند و به او می‌گوید که شاید اگر درست به آسمان شهرش نگاه کند، مترسک را آن بالا ببیند. در واقع تمام غصه‌ی داستان را با یک پایان نسبتاً خوش‌بینانه از بین می‌برد و یک ماجرای تلخ را به شیرین‌ترین حالت ممکن نشان می‌دهد.[۲۵]


باغ آدمیزاد

«باغ آدمیزاد» سال ۱۳۹۷ از سوی نشر نردبان منتشر شد. «باغ آدمیزاد» یکی دیگر از داستان‌هایی است که در آن اکبرپورِ نویسنده به عنوان یکی از شخصیت‌های داستان، وارد کتاب شده است. ماجرای کتاب از این قرار است که انسان‌ها بچه‌پلنگی را با خود می‌برند تا در باغ‌وحش بیندازند. حیوانات جنگل به فرماندهی پلنگ‌بانو تصمیم می‌گیرند بچه‌پلنگ را آزاد کنند و در عوض آدم‌ها را توی قفس بیاندازند تا یک درس حسابی به آن‌ها داده باشند. یکی از این آدم‌ها اکبرپور است که دارد این ماجرا را تعریف می‌کند. این کتاب با وجود بامزه بودن محتوا و تصاویرش، یک ماجرای واقعی محیط زیستی را بیان می‌کند. در واقع به جای اینکه یک مفهوم محیط زیستی به صورت مستقیم به کودکان آموزش داده شود، این کتاب تصویری با داستان ساده اما جذابش، این کار را می‌کند. فرق این کتاب با سایر کتاب‌هایی اکبرپور که خودش به عنوان شخصیت داستانی در آن‌ها حضور داشت این است که این بار تصویرگر اثر، تصویر اکبرپور را هم به عنوان یکی از انسان‌های داخل قفس، در یکی از صفحات کتاب کشیده است و این حرکت برای مخاطبی که نویسنده را بشناسد، کار بسیار بامزه‌ای به نظر می‌رسد.[۱۵]

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ «نام آثار احمد اکبرپور در حل جدول». 
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ «درباره احمد اکبرپور». 
  3. «معرفی احمد اکبرپور». 
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ «کودکان بیش از هر چیز دیگر به تخیل احتیاج دارند». 
  5. «هیچانه‌ها ذهن مخاطب را قلقلک می‌دهد». 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ «نگاه شوخ و شنگ به دنیا». 
  7. «یک داستان نباید قابل حدس زدن باشد». 
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ «نویسنده در حاشیه چه سهمی دارد؟». 
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ «نویسندگان کودک و نوجوان با تغییرات نسل‌ها حرکت کنند». 
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ «خفگی ادبیات در فضای کتاب‌های درسی». 
  11. «ساختن داستان از وقایع تاریخی کاری دشوار است». 
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ «نویسندگانی که لو می‌روند». 
  13. «احمد اکبرپور: چهارشنبه‌سوری و دیگر آیین‌های ایرانی را وارد داستان‌های کودکان کنیم». 
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ ۱۴٫۲ «خواسته‌ای درباره ممیزی‌ها از دولت جدید». 
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ ۱۵٫۳ ۱۵٫۴ ۱۵٫۵ ۱۵٫۶ «مروری بر همه کتاب‌های احمد اکبرپور/ یادداشتی از نیلوفر نیک‌بنیاد». 
  16. «امپراتور کلمات اکبرپور به بازار کتاب آمد». 
  17. «کتاب من نوکر بابا نیستم!». 
  18. ««اگر من خلبان بودم» اكبرپور به صربستان می‌رود». 
  19. «غول و دوچرخه». 
  20. ««لحظه‌های سکسکه» منتشر شد». 
  21. «کتاب مادربزرگ جادویی». 
  22. «مجموعه «اگرهای جادویی» احمد اکبرپور منتشر شد». 
  23. ««شب بخیر فرمانده» اکبرپور به کانادا می‌رود». 
  24. «اکبرپور با «غولماز» راهی کتاب‌فروشی‌ها شد». 
  25. «من مترسكم ولی می‌ترسم».