هادی خورشاهیان
هادی خورشاهیان از شاعران و نویسندگان معاصر ایرانی است.
از جمله شاعران و نویسندگانی است که هم در حوزهٔ ادبیات کودک و نوجوان فعالیت دارد و هم در حوزهٔ ادبیات بزرگسالان. از او تاکون بیش از ۱۰۰ جلد کتاب در زمینههای مختلف ادبیات منتشر شده است. ایشان همکنون در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در حوزه صدور مجوز برای کتابهای داستان مشغول به کار است. از سال ۱۳۷۰ آثارش در مطبوعات به چاپ رسیده و تاکنون در حدود بیش از هشتاد جلد کتاب در حوزههای ادبیات کودک و نوجوان، شعر، ادبیات داستانی، ترجمه، نقد ادبی، نمایشنامه و فیلمنامه از او منتشر شده است. آثار وی در چند همایش و کنگره برگزیده شده و در چند همایش و کنگره نیز به عنوان داور حضور داشته است.
کتابهای او برندهٔ جوایز متعددی همچون مسابقه قلم، جشنواره شعر رضوی، بهترین کتاب سال دفاعمقدس، اثر برتر اولین کنگره شعر زنان عاشورایی، برگزیده سومین جایزه ادبی یوسف، رتبه برتر شعر ایثار و شهادت، برگزیده سومین دوره جشنواره شعر فجر و سیزدهمین دورهٔ جشنواره قلم زرین شدهاند. گواهینامه هنری درجه دو در رشته شعر، معادل فوقلیسانس به او اعطا شده است.
خورشاهیان در ضدداستانها و داستانهای پست مدرن بسیار خوب عمل کرده است و از بسیاری از کسانی نیز که ادعای نوشتن داستان پست مدرن دارند بسیار موفقتر است[۱]. به غیر از سه کتاب من فقط دو نفر را کشتهام، لبه آب و برهنه در برهوت که رئال هستند آثار دیگرش را در قالب ادبیات پستمدرن نوشته است.
داستانک
دوم ابتداییی
« | مطالعه را از مقطع دوم ابتدایی با مجلات آغاز کردم. در خانه ما مجلاتی همچون «اطلاعات هفتگی»، «جوانان امروز» و «زن روز» خوانده میشد. یادم میآید یک بار پدر و مادرم از بیرون آمدند و گفتند داری چهکار میکنی؟ گفتم دارم داستان میخوانم. خندیدند و گفتند برای ما هم بخوان. من خواندم و به یاد دارم کلمه «گوزن» یا کلمه «هلیکوپتر» را اشتباه گفتم. اما به هر حال در حد خودم ادعای خواندن داشتم. بیشتر کتابهای کودک که توسط انتشارات کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوان منتشر میشد را مطالعه میکردم. کمی که گذشت و به مقاطع سوم و چهارم ابتدایی رسیدم آثار محمود حکیمی را کاملاُ با علاقه میخواندم[۲]. | » |
شاعرشدن
« | علاقهٔ من به نویسنده و شاعرشدن در دوران نوجوانی شکل گرفت. سادهترین کاری که فکر میکردم میشود انجام داد داستاننوشتن بود. وقتی ۱۲ - ۱۳ سالم بود با پسر عمو و دختر عمویم بین خودمان مسابقه داستاننویسی داشتیم و در خانه نمایشنامه اجرا میکردیم. در نوجوانی داستان وسترن میخواندم و اولین داستانی که نوشتم هم وسترن بود. این ماجرا حدوداً مربوط به سال ۱۳۶۸ و زمانی است که ۱۶ ساله بودم. نخستین شعرم را سال ۱۳۷۰ گفتم که آن را هنوز حفظ هستم و در «مجلهٔ دانشگاه آزاد اسلامی نیشابور» به چاپ رسید. تقریبا ۲۸ - ۲۹ سال است که در مطبوعات از من شعر و داستان چاپ میشود[۲]. | » |
شاعری وارد دانشکده شد
« | من دانشجوی زبان انگلیسی بودم ولی درس نمیخواندم. لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی دارم ولی اصلاً به این معنا نیست که انگلیسی بلد هستم. مانند بسیاری از دانشجوهای دیگر در یک دورهٔ چهارساله درس خواندم. فوقلیسانس هم خواندم ولی وقتی به پایاننامه رسیدم از آن دفاع نکردم و دیگر نرفتم دنبالش. در دانشگاه زبان و ادبیات فارسی نخواندم چون احساس میکردم برای کاری که میخواهم انجام بدهم به حد کافی زبان بلد هستم و بد نیست اگر یک تجربه متفاوت داشته باشم. یا لااقل در گوش من این جوری خوانده بودند که به قول مرحوم سیدحسن حسینی: «شاعری وارد دانشکده شد، دم در ذوق خود را به نگهبانی داد». حس میکردم فضای دانشگاه خشک و آکادمیک است و باید در آن انوری، منوچهری، عنصری و خاقانی بخوانی و قاعدتاً ممکن است از ادبیات خلاقه دور بمانی[۲]. | » |
اولین مجموعه شعر
« | من سال ۱۳۷۲ اولین مجموعهٔ شعرم که شامل ۵۰ غزل بود را آماده کردم و آن را به محمدکاظم کاظمی دادم تا نمرهبندی کند و بگوید کدام خوب است و کدام بد است که او هفت، هشت صفحه برایم یادداشت نوشت و به نظرم رسید که با توجه به چیزهایی که آقای کاظمی نوشته الان زمان خوبی برای چاپ نخستین مجموعهام نیست. از سال ۷۲ تا سال ۱۳۸۱ منتظر شدم که در نهایت سال ۱۳۸۱ مجموعه داستان، یک مجموعه شعر نوجوان و دو مجموعه شعر بزرگسال چاپ کردم[۲]. | » |
فرزند شهید
« | من چون فرزند شهید هستم قاعدتاً بحث دفاعمقدس و شهادت همیشه در زندگی من بوده است. بنابراین از طرفی هشت سال از زندگیام مقارن با دوران دفاع مقدس بوده است و از طرفی دیگر هنوز دارم تبعات جنگ را میبینم. حالا بعضیها ممکن است نسبت به این موضوع بیتفاوت باشند و اصلاً دوست نداشته باشند وارد این موضوع بشوند ولی من علاقه داشتم و در موردش نوشتم. تقریباً میشود گفت که از میان ۱۰۰ کتابی که از من چاپ شده است، ۵۰ عدد اگر هم کامل و مطلقاً در مورد ایثار و شهادت نباشد (که یک تعدادش هست)، حتماً یک اشاراتی در آنها به مبحث ایثار و شهادت شده است[۲]. | » |
صد داستان
« | خود من در هر شرایطی باید بنویسم. یکی از مشکلات من این است که وقتی داستانی در ذهنم شکل میگیرد باید حتماً در هر جایی که هستم آن را روی کاغذ بیاورم. به همین دلیل است که کار زیاد تولید میکنم و کتابهای منتشر شده من دارد به عدد ۱۰۰ نزدیک میشود. شاید من ۱۰ داستان از این مجموعه را در یک روز نوشتم. وسط داستانی که دارم مینویسم سوژهٔ تاپتر و عالیتری به ذهنم میرسد که آن را سریع تمام میکنم و به سراغ آن سوژه میروم. در رمانها نیز همینگونه هستم و مثلاً در رمان پستمدرنم مخاطب در هر صفحه با روایتهای عجیب و غریب زیادی مواجه میشود[۱]. | » |
زندگی و تراث
پنج شنبه پانزدهم شهریور هزار و سیصد و پنجاه و دو هادی خورشاهیان، در بیمارستان شیروخورشید گنبدکاووس به دنیا آمد. به دليل اصالت خراسانياش، همان سالهای اول به نیشابور مهاجرت کردند و از سال هفتاد و هفت هم به تهران آمدند. لیسانس زبان و ادبیات انگلیسیاش را از دانشگاه تهران گرفته است. داستان و شعر را با هم شروع کرد و هر دو را جدی گرفته است.
زمینهٔ فعالیت
داوریها
- از سال ۱۳۸۲ به عنوان مسئول واحد نظارت بر ضوابط چاپ و نشر کتاب کودک و نوجوان وزارت ارشاد مشغول به کار است
- ۱۳۸۴ داوری کتاب شعر کودک و نوجوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران
- ۱۳۸۴ داوری شعر قرآنی خبرگزاری ایکنا
- ۱۳۸۶ داوری چهارمین جشنواره شعر بسیج ویژه منطقه مقاومت تهران
- ۱۳۸۶ داوری دومین جشنواره انتخاب کتاب برتر کودک و نوجوان
- ۱۳۸۷ داوری سومین جشنواره انتخاب کتاب برتر کودک و نوجوان
- ۱۳۸۷ داوری هفدهمین کنگره شعر دفاع مقدّس
- ۱۳۸۹ داوری پنجمین همایش بالاتر از زلالی،
- ۱۳۹۰ داوری شعر نوجوان دهمین دوره جشنواره مطبوعات کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
- ۱۳۹۱ داوری کتابهای بازنویسی در جشنواره کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
- ۱۳۹۱ داوری سومین جشنواره استانی داستان کوتاه حوزه هنری نیشابور
- ۱۳۹۲ داوری کتابهای زندگینامه در جشنواره کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودک و نوجوان
- ۱۳۹۲ داوری بخش داستان جشنواره ایدههای بهرهور
- ۱۳۹۳ داوری پنجمین جشنواره داستان کوتاه پایداری
- ۱۳۹۴ داوری ششمین جشنواره داستان کوتاه پایداری
- ۱۳۹۴ داوری کتاب داستان کودک و نوجوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران
- ۱۳۹۵ داوری کتاب داستان کودک و نوجوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران
- ۱۳۹۵ داوری کتابهای شعر کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودک و نوجوان
- ۱۳۹۶ داوری ششمین جشنواره استانی داستان کوتاه شهید شاهی
- ۱۳۹۹ داوری و ارزیابی آثار کتاب سال استانی ایلام
از نگاه دیگران
حامد ابراهیمپور
هادی خورشاهیان را به شعر میشناسم و همیشه روی او به عنوان یک شاعرِ غزلسرا تعصب داشته و دارم. این غزلهای سلیمان نیست گزیدهٔ اشعار او بوده که در دههٔ ۸۰ منتشر شد و هنوز هم به باور من یکی از برترین مجموعهٔ اشعار معاصر است و بسیار قابل دفاع. غزلهای او هم اکثراً روایی بودند و به همین دلیل من در همه سخنرانیهایم از او به عنوان یکی از پیشگامان غزل مدرن در دههٔ ۷۰ نام بردهام. او در دههٔ ۷۰ برای پیشبرد غزل مدرن ایران زحمت بسیار کشیده امّا به هر دلیلی اسمش حذف شد و من دلیل حذف شدن نام را نمیدانم. دقیقاً در همان دورهای که محمدسعید میرزایی غزل روایی مینوشت و به آن مشهور شد، غزلهای خورشاهیان نیز روایی بودند[۱].
فریاد شیری
من در شعرها هادی خورشاهیان به دنبال هادی داستاننویس میگردم و در داستانهای او هم به دنبال هادی شاعر. در اشعار مجموعهٔ پلهها را نشمرده آمدم بالا ما روایت داستانی میبینیم. وی در داستانهایش شاعر درونش را به کناری میگذارد و این کنار گذاشتن به دلیل نوع ژانر داستاننویسیاش است که شاعرانگی را نمیپذیرد[۱].
نظرات فرد دربارهٔ شعر و داستان
پستمدرن
وقتی پستمدرن مینویسم دقیقاً دارم خودم را مینویسم و چون خودم را مینویسم راحت هستم، امّا چون ادبیات رئالیستی قرار است یک انسجام و توالی خاصی داشته باشد و شخصیتپردازی، اوج و فرود داشته باشد، یک مقدار برایم سخت بوده است. به همین خاطر قبلاُ کمتر سراغ این نوع ادبیات رفتهام ولی در کار آخرم با عنوان من فقط دو نفر را کشتهام سعی کردم اصول یک رمان کلاسیک را تا جایی که میتوانم رعایت کنم. البته آن هم صددرصد رئالیستی نشد. در مورد کارهای بزرگسالم همانگونه که گفتید تقریباً همین شکلی بوده است. ۷ تا از ۱۰ رمان بزرگسالم پستمدرن است. الان تاکید دارم تا جایی که میتوانم رئال بنویسم چون دلم میخواهد مخاطب بیشتری داشته باشم. خدا را شکر مخاطب خاص خودم را داشتهام امّا دوست دارم افراد بیشتری کتابهایم را بخوانند[۲].
داستان زندگیام
داستانهای من تلفیقی از اتفاقات واقعی زندگی خودم، رویاها و کابوسهایم است. در واقع من تا به حال یک مجموعهٔ پراکندهای از واقعیتها، رویاها و کابوسهای زندگی هادی خورشاهیان را نوشتهام[۲].
قالب شعری
غزل را بیشتر از قالبهای شعری دیگر دوست دارم. البته برای نوجوانان بیشتر شعر نیمایی و چهارپاره را میپسندم و احساس میکنم نوجوانان با این اشعار ارتباط بیشتری برقرار میکنند[۲]. من تصور میکنم که مانند شاعران سبک هندی مضمونپرداز هستم[۱].
تفسیر خود از آثارش
« | من زیاد فکر میکنم و کتابهای زیادی میخوانم. بسیار هم به نوشتن اهمیت میدهم. وقتی دلم بخواهد داستان بنویسم همان لحظه شروع به نوشتن میکنم و یک هفته یا ۱۰ -۲۰ روز بعد هم تمامش میکنم. من به خودم میگویم تو شروع به نوشتن کن و نگران جمله بعدیات نباش، آن خودش از خودآگاه یا ناخودآگاهت میآید. یعنی این اعتماد را به خودم دارم که وقتی شروع به نوشتن میکنم حتماً میتوانم از آن یک سوژه یا طنز خوب در بیاورم یا یک دیالوگ خوب بنویسم. در همهٔ آثار یک حسی از من وجود دارد و به همین خاطر همه کارهایم را به یک شکلی دوست دارم. امّا باز هم اگر قرار باشد آثارم را تفکیک کنم، در رمانهایم پراگ در تبعید یا بر ریلهای برزخ را بیشتر از بقیه دوست دارم. در میان کارهای نوجوان هم به دختری که نبود بیشتر علاقهمند[۲]. | » |
تو خط اول هر نامه ای: «به نام خدا»
دو شاخه گل - چقدرقد کشیده - در گلدان | دو خط - دو خط موازی - دو ریل سرگردان | |
دو ریل سرگردان توی جنگلی انبوه | قطار میوزد از شب به سمت کوهستان | |
تو توی کوپه، نگاهت به شیشهای در مه | نگاه میکند از شیشه کوپه را باران | |
و رو به روی تو مردی که خواب میبیند | رسانده دست به گیسوی روشنت آسان | |
تو دست میکشی آرام روی موهایش | که خیس شرجیِ جنگل در اوج تابستان | |
دو شاخه گل - چِقَدَر قد کشیده - در گلدان | کنار نامهٔ مردت - قطار سرگردان | |
«سلام دختر حوّا! ازآن طرف چه خبر؟ | رسید نامهٔ تو عصر شنبهٔ آخر | |
کدام شنبه؟ همان شنبهای که خالی بود | اتاق خلوت من از حضور تو دیگر | |
همان دقیقه که بازوی من معطّل ماند | در انتظار بغل کردن تو نیلوفر | |
خلاصه این که دلم تنگِ دیدن تو شدهست | دلم گرفته از این شاهراههای سفر | |
به این امید که یک روز همسفر باشیم | تو را به لحن خودم بوسه میزنم دختر» | |
دوباره تا زدی آن نامه را و خندیدی | به یاد پرسهزدن توی فرصت باران | |
و روبهروی تو مردی که نامهاش پر بود | پر از طبیعت یک مرد، وسوسه، شیطان | |
دوباره دست کشیدی به گیسویش، و لبش | دوباره نیز تلاقی کفر با ایمان | |
دهان باز تو و هرم دستها که نوشت: | **من عاشقانه نوشتم، تو عاشقانه بخوان** | |
تو خط اول هر نامهای: به نام خدا | و مرد، آخر هر نامه: نقطهٔ پایان |
نظرات فرهنگی
اهل تحقیق
ما و اساساً اکثر مردم جهان چندان اهل تحقیق نیستیم. ما معنای بسیاری از اصطلاحات را میدانیم و آن را به کار میبریم، ولی نمیدانیم وجهتسمیه آن چیست و علاقهای هم به دانستن آن نداریم. در بحث کودک و نوجوان نیز روند چنین بود که گفتیم به تخیل آنها کمک کنیم و حتّی زمانی که خواستیم چیزی را به آنها آموزش دهیم به عنوان مثال از ابزاری مثل شعر، داستان و… استفاده کردیم که خلاقانه است؛ ضربالمثلها را نیز با داستان به آنها آموزش دادیم و چندان به این موضوع که بچهها را با قوانین آشنا کنیم توجه نکردیم. ما دائم از رسانههای مختلف درخصوص قانون اساسی و اصلهای آن مطالبی میشنویم امّا نمیدانیم که دقیقاً معنای آن چیست. اگر اصل ماجرا را بدانیم قضاوت درستتری خواهیم داشت[۳].
خصیصه های ایرانی
«ما ملت تجربه مطالعه نداریم به همین دلیل آدمهای عمیقی نیستیم. بر اساس شنیدهها تحلیل می کنیم. من روشنفکری قوی در ایران نمی بینم. در گذشته آدمهایی داشتیم مثل بهآذین، شاملو، شریعتی و امام موسی صدر که زندگی پُر تلاطم و تجربه زیستی داشتند. دههٔ چهل و پنجاه، دههٔ مهم ادبیات ما بود. الان در دورهٔ مهمی نیستیم. سلبریتیها و همٔ آدمها درگیر شبکههای مجازی هستند در حالی که آدمهای گذشته در فضای مجازی نبودند. روشنفکر ما در بطن اجتماع نیست. به همین دلیل ما خیلی عمیق نیستیم. با این وجود از آدمهای قوی و باهوش خوشمان میآید!» [۴].
نویسنده پرگار
ما آدمها دو جهان داریم. واقعی و ذهنی. جهان ذهنی ما به دو قسمت بیداری و خواب تقسیم میشود که هر کدام رویا و کابوسی دارد. نمیتوانیم بگوییم هیچ چیزی وجود خارجی ندارد. مثالی بزنم، ما مرگ را تجربه نکردیم اما در موردش فکر میکنیم. پس مرگ در جهان ذهنی ما وجود دارد پس نمیتوانیم بگوییم واقعیت ندارد. خشايارشاه دو بار در خواب میبیند که باید به یونان لشکرکشی کند. در شب اول وقتى كه از خواب بيدار شد بزرگان و همچنین اردوان را به قصر فرا خواند. حاضران در قصر مخالف جنگ با یونان بودند اما در شب دوم خشایارشاه مجدد خواب میبیند و او را متقاعد میکند تا تدارک سپاه براى جنگ آتن را ببيند. پس نتیجه میگیریم که ما بر اساس خوابهایمان به یک کشور حمله میکنیم! پس خوابها خیلی مهماند. من آدمی هستم زیاد فکر میکنم. زیاد رویاپردازی میکنم. ذهنِ خلاقی دارم. به همین دلیل به خودم اعتماد دارم و داستان مینویسم[۴].
فرمانده این سرباز را از نیلِ خون رد کن
شعری در رثای سردار قاسم سلیمانی:
- فرمانده این سرباز را از نیلِ خون رد کن
- کشتی خضر و نوح را از چند و چون رد کن
- عشق و دمشق و خون و شمشیر و شب و شیون
- فرمانده ما را یک شب از شام جنون رد کن
- ما را ببر تا مرزهای قدس آزادی
- از لابهلای باغهای واژگون رد کن
- فرهاد بیشیرین نمیگنجد در این سلّول
- این عاشق لبتشنه را از بیستون رد کن
- فرمانده داوود نبی باش و سلیمان باش
- ما را سلامت از هجوم آزمون رد کن
- فرمانده ما را در شب سوریه، تا سوره
- با آیهٔ «ن والقلم، مایسطرون» رد کن
- ما در صراط عشق با تو میرویم امروز
- فرمانده ما را از صراط مؤمنون رد کن
- دروازهها در آتش امواج دریا سوخت
- ما را از این دروازههای بیکلون رد کن
- فرمانده دستت سایبان چشمهای ماست
- ما را از آوار سراب این قرون رد کن
- فرمانده در این راه صد لشکر کمین کردهست
- سرباز خود را از تب دیو درون رد کن
- از این ستون تا آن ستون شاید که چاهی هست
- سرباز را از این ستون تا آن ستون رد کن
- فرمانده قسمت کن زمین را، آسمان را نیز
- امروز این سرباز را از مرز خون رد کن
نظرات فرهنگی
نوشتن برای خردسالان
نوشتن برای خردسالان حتّی نسبت به کودکان سختتر است. من نویسندهٔ بزرگسال هستم، بزرگسالان را میفهمم، مسایل آنها را درک میکنم و راحت در مورد بزرگسالان کتاب مینویسم، با نوجوانان فاصله دارم، کمی از مسایل و مشکلات آنها دور شدم، با کودکان فاصله بیشتری دارم و باید تلاش کنم خودم را به دنیای آنها نزدیک کنم تا بتوانم برای کودکان بنویسم. فاصله من با خردسالان از نظر ذهنی بسیار بیشتر است و واقعا نمیدانم در ذهن آنها چه میگذرد، به همین دلیل نوشتن برای گروه سنی خرسال نسبت به سایر گروهها سختتر میشود. کتابهایی که برای خردسالان در بازار داریم بیشتر ترجمه است. نویسندگان خودمان کمتر برای خردسالان نوشتهاند چون واقعا کار برای گروه سنی خردسال نسبت به سایر گروهها سختتر است[۵].
برگههایی از مصاحبههای فرد
ما همیشه احتیاج به قهرمان داشتیم، قهرمانها معمولاً از طبقه پایین جامعه هستند. افسانهها و اسطورهها حرفهای نگفته مردم هستند. در افسانهها آنچه در ذهن مردم آن کشور است، مشخص میشود. نه اینکه مردم نمیدانستند یک نفر نمیتواند دیو را شکست دهد و یا یک پادشاه با یک جمله عادل نمیشود. مردم همه اینها را میدانستند. افسانهها آن بخشی بوده که مردم نمیتوانستند به زبان بیاورند. امروزه هم بسیاری از مسایل را از طریق ادبیات بیان می کنند[۶].
نویسندگان باید پژوهشگر باشند
ما نویسندگان باید پژوهشگر باشیم، بیان کرد: منظور ما این نیست که کلاسهای داستاننویسی بد است اما ما حتی به این کلاسها هم بها نمیدهیم. نویسنده باید به سفر برود تا به چیزهای جدید برسد. خیلی چیزها برای ما فقط در حد یک کلمه است اما اگر از نزدیک آنها را ببینیم جهانبینی ما تغییر میکند. نویسندگان ما یکدفعه وارد موضوع میشوند و مخاطب را آماده نمیکنند به عنوان مثال ما چون سبقه شهید فهمیده را و شرایط را نمیگوییم و یکدفعه وسط جنگ میپریم شهید فهمیده برای خیلی از خوانندهها بخصوص در نسل امروزی غیرباور است. نویسندگان خارجی در مورد یک مسئله ابتدا مقدمات لازم را فراهم میکنند[۷].
رمان نوجوانان
به طور كلی دربارهٔ مسايلی چون ارتباط دختر و پسر، اعتياد نوجوانان، ناهنجاریهای اخلاقی اين گروه سنّی، ازدواج اجباری دختران كم سنوسال با مردهای ميانسال و حتی كهنسال؛ و مسايلی از اين دست كه از نظر اجتماعی پذيرفته نيست، كمتر اثری نوشته شده است و در برخی رمانها نگاهی گذرا در حد اشاره به اين موضوعات شده است. واقعيت اين است كه خارجیها جذابتر مینويسند. به نظرتان همه رمانهايی كه خارجیها مینويسند به مسايلی میپردازد كه خط قرمز ماست؟ اگر اين گونه است چرا آنها مجوز میگيرند؟ مثلاً «هری پاتر» مشكل مميزی دارد كه نويسندگان ما آن طوری نمينويسند؟ اين همه رمان خوب تخيلی واجتماعی ترجمه شده است ومشكل مميزی نداشته است. حالا واقعاً نويسندگان ما اگر دربارهٔ اعتياد و فحشا و رابطه دختر وپسر و اين طور چيزها بنويسند؛ نوجوانان برای رمانیهایشان سر و دست میشكنند و جلوی كتابفروشی صف میكشند؟ مگر «هوشنگ مرادی كرمانی» دربارهٔ اين طور چيزها نوشته است؟ يا «فرهاد حسن زاده» يا «فريبا كلهر» يا «جمشيد خانيان» يا «داوود اميريان» يا « محمدرضا بايرامی» يا اين همه نويسنده خوب ايرانی[۸]؟
اخلاقگرایی در رمان جوانان
من ترجيح میدهم نوجوانان رمانهايم مؤدب باشند. به نظرم نكته مثبتی هم هست. من واقعاً دلم میخواهد همه مؤدب باشند. خيلي هم اصراری ندارم به بهانه و دليل واقعنمايي، هرگونه ادبياتی را در نوشتههايم به كار بگيرم. بالاخره نويسندگان بسياری هستند كه دوست دارند به اين موضوع مهم غير مؤدب بودن برخی از بچه ها! بپردازند[۸]!
جناح
این یک واقعیت تلخ یا شیرینی است که آدم باید حتماً در یک جناحی باشد. اگر منصفانه و صادقانه باشد، چیز بدی هم نیست. من هشتاد جلد کتاب چاپ کردهام. ۲۶ سال در مطبوعات فعالیت کردم و از سال ۸۱ هم چهار مجموعه چاپ کردم و با امید و پرشور جلو آمدم. در وزارت ارشاد هم کار میکنم و خیلیها من را میشناسند. هیچوقت در دسته و جناحی هم نبودم، اما من دیده نمیشوم. نه اینکه کارم ضعیف است، ولی وقتی قرار است از من اسمی برده شود این اتفاق نمیافتد. اگر جامعه از نظر اطلاعرسانی باز باشد باید همه دیده شوند. برخی افراد هم رسانه دستشان است و از این طریق دیده میشوند. این وسط توازن هم وجود ندارد که حداقل با رعایتکردن یکسری اصول و قواعد همهچیز سر جای خودش قرار بگیرد[۹].
جنون نوشتن
من در کودکی هیچوقت مشق نمینوشتم، ولی الان در این سن بشدت دارم مینویسم. وقتی نمینویسم خفقان میگیرم. من جنون نوشتن دارم. وقتی رمان مینویسم یعنی دارم حرف میزنم ولی عمومیتر و حتماً یک چیزی راجع به گفتن دارم[۹].
حرف های تازه
- چشمهای خسته، دل به لحظهها سپردهاند
- لحظههای نگاه در پگاه
- فصل سبز حرفهای عاشقانه است
- زندگی ترانه است
- زندگی
- حرف تازه
- حرف سبز دیگریست
- با وجود آنکه برگهای زرد بیشمار
- مانده از خزان سالهای پیش یادگار
- باز هم به برگهای سبز و تازه فکر میکنیم
- بغض، گریه
- بعد لحظهای سکوت
- در سکوت شاعرانه
- واژههای ناب عاشقانه جان سپردهاند
- تا به سوگ واژههای مرده گریه میکنیم
- واژههای تازه زاده میشوند:
- «انتظار، روشنی، امید»
- حرفهای ما اگر چه مثل روزهای پیش
- آن قدر که فکر میکنیم، تازه نیست
- میتوان ولی
- دل به واژههای شاعرانه بست
- زندگی
- از الست
- یک ترانه در بهار عاشقانه بوده است[۱۰]
رمان فرم ایرانی
قلعه حیوانات نمونهٔ اعلای یک کار تمثیلی است. شما ریشه این کار را در کلیلهودمنه میتوانید ببینید. یعنی مدرنترین کار را کرده است و در مورد همهٔ جوامع هم جواب میدهد. شکلگرفتن تفکر من بر اساس آموزههای کلاسیک و متون کهن بوده است. سال ۵۸ به مدرسه رفتم. آن زمان متون کهن ما در کتابهای درسی زیاد بود. ادبیات کودک و نوجوان هم خیلی نبود. از آن زمان من دلبستهٔ ادبیات کهن شدم. ته این قضیه را ببینی من کلاسیک فکر میکنم. من کلاسیک زندگی میکنم و میخواهم بازخوانی مدرن از آن داشته باشم. ادبیات کلاسیک ما همهچیز دارد. همهٔ این مفاهیم در اینها هست و اگر استفاده نکنم حتماً اشتباه کردم. من کتابهای احمد محمود و دولتآبادی را میخوانم این استفاده را حس میکنم چه در نثر و چه در جزئینگری. ما میتوانیم در قواعد کلاسیک به مفاهیم کاملاً مدرن بپردازیم. به تعبیر من هیچچیز مدرنی وجود ندارد[۹].
فرار از خود
من به زندگی خودم نگاه میکنم میبینم پستمدرن بوده است. وقتی میخوابم ادامه دیشبم نیستم. من در خوابهایم هم زندگی میکنم. در کتابهایم هم اشاره کردهام. در کتاب دشمنِ آینده راوی هم در خواب به دنیا میآید و در خواب هم میمیرد. من آدمی هستم که میخواهم فرار کنم از آنچه هستم. میخواهم آن چیزی که دلم میخواهد باشم[۹].
جشن امضا
زمانی که مخاطب، شاعر و نویسنده را نمیشناسد و نام کتاب را نشنیده است، جشن امضا مفهومی ندارد. اما اگر فردی به خاطر حضور در شبکههای اجتماعی مانند تلگرام، اینستاگرام و فیسبوک شناختهشده باشد و فالوئرها یاداشتهای او را بخوانند، علاقهمند میشوند که یاداشتهای این فرد را در قالب کتاب و یا چهره این فرد را ببینند. ممکن است کسی ۵۰۰هزار فالوئر داشته باشد و زمانی که اعلام شود جشن امضای کتاب فلانی در فلان مکان برگزار میشود، از ۵۰۰هزار نفر ۵۰ نفر شرکت کنند. با این شکل جشن امضا موافقم؛ اما با اینکه هر کتابی منتشر میشود به بهانه معرفی برایش جشن امضا بگیرند موافق نیستم و به نظرم کار مفیدی نیست و ارزش رونمایی را کم خواهد کرد[۱۱].
کودکان احساس، واژه را میفهمند
اغلب شاعران و نویسندگان کودک و نوجوان، به خصوص کودک، با نوشتن و سرودن داستانها و شعرهای پندی و توصیفی، روزبهروز فاصله خود با مخاطب را بیشتر میکنند. شاعران کودک و نوجوان، با شعرهایی که همیشه در مورد خورشید و ماه و دریا و جنگل حرف میزند، مخاطب خود را با انبوهی از توصیفات روبهرو کرده، عدم درک صحیح خود را از جهان کودک و نوجوان نشان میدهند. البته بدیهی است نویسندگان و شاعرانی نیز هستند که از مخاطب خود شناخت درستی دارند و آثاری همطراز دنیای آنان میآفرینند[۱۲].
ضرورتهای نقد ادبی معاصر
منتقد ما فکر میکند هرچه او نمیداند نادرست است، در نقد ادبی به بیراهه میرود و با نادیده گرفتن ویژگیها و قابلیتهای برجستهٔ آثار ادبی و حتّی جریانهای ادبی، خط بطلان بر آنچه از درک آن عاجز است میکشد و به جای آن که به دنبال یافتن معیار تازه، خود را به اثر ادبی خلق شدهٔ مقابل بسپارد، دنبال هزارویک دلیل علمی و سلیقهای میگردد تا با نقل قول و آوردن شاهد مثال از آثاری که میپسندد، به خود و خوانندهٔ نقد ادبی ثابت کند اثر خلقشدهٔ مقابلش، به دلیل عدم رعایت معیارهایی که او آنها را وحی منزل میداند، اصلاً اثر ادبی نیست، و هزارویک مشکل ساختاری و محتوایی دارد. منتقد ادبی معیارهای زمانی و مکانی شاعران، را نمیداند و شعر آنها را تخطی از اصول میداند و آیندهای بس تاریک پیشبینی میکند. مشکل منتقد ادبی ما این نیست که کم میداند. برعکس منتقد ما بیش از آنکه اثر ادبی بخواند نقد اثر ادبی خوانده است. مشکل منتقد ما در کشف معیار است. منتقد ما با معیاری یگانه سراغ آثار مختلف میشود[۱۳].
کیفیت اندیشهای مرثیه
معتقدم که شعر هم حس عاطفی را انتقال میدهد و هم کار اندیشهای هم میکند. قرار است عاطفه و احساسات تحریک و درگیر شود، تا ما احساس همدردی کنیم و بعد با این احساس برویم باقی مطالب را از جاهای دیگری پیگیری کنیم. با اینکه باز تاکید میکنم من معتقدم همین ده بیتی که دربارهٔ امام حسین (ع) و حضرت علی اکبر (ع) و حضرت علی اصغر (ع) و دیگر شهدای بنی هاشم و… خوانده میشود، بار اندیشهای دارد و بسیاری از پیامها را میرساند. یعنی ما وقتی از یک تازه دادماد و بچه سهساله و نوزاد ششماهه و… حرف میزنیم، داریم به این اشاره میکنیم که وقتی حرف حق و حقیقت وسط باشد همه اینها را خرج میکنیم و با رضایت هم این کار را میکنیم. به این معنا که خود امام در این زمینه کاملاً راضی بوده و خود آن شهدا هم در بذل جانشان رضایت کامل داشتند و با کمال آزادی و علاقه خودشان را در راه حقیقت قربانی کردهاند[۱۴].
اربعین
ملایک گریه می کردند با ما اربعینش را | خدا شش گوشه کرد از روز عاشورا زمینش را | |
رسیده جبرییل از آسمان در بعثت حضرت | تسلّی می دهد تا روز عاشورا اَمینش را | |
قسم داده به عاشورا خدا در شطّی از آیات | قسم خورده اگر در سورهها زیتون و تینش را | |
شهادت بود سهم حضرت ارباب و یارانش | زمین هم میکشید اطراف او دیوار چینش را | |
نوشته روی دجله با خطوط موج، ثارالله | و میساید فرات از شرم بر خاکش جبینش را | |
چه توفانی است، ابری با صدای رعد میگرید | کشیده روی صورت نازکای آستینش را | |
فرستاده خدا از آسمان توفان نوحش را | فرستاده خدا از آسمان حبل المتینش را | |
فرستاده خدا ارباب و وحی نهی از منکر | نگهدارد برای عالمی، ارباب، دینش را | |
چه قوم نازنینی میروند از کربلا تا عرش | فرستاده خدا این بندگان دست چینش را | |
نه تنها عاشقان حضرتش، حتّی خدا امروز | فرستادهست تا کربوبلا روحالامینش را |
آثار و کتابشناسی
داستان کودک
- من یک بادبادکم، انتشارات: شباویز، ۱۳۸۲
- لطفاً آدم بزرگها پیاده شوند، انتشارات: کردگاری، ۱۳۸۵
- شیرها برای هم نامه نمینویسند، انتشارات: کردگاری، ۱۳۸۵
- باران در بهشت، انتشارات: شاهد، ۱۳۸۵
- همه در حرم خوشحالند، انتشارات: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۹۳
- درخت مُراد، انتشارات: فرای علم، بازنویسی ادبیات کهن با داریوش هفت برادران، ۱۳۹۴
- دفتر نقاشی خاطرات سایه، انتشارات: سکو، ۱۳۹۴
- چوب درخت بِه، انتشارات: فرای علم، بازنویسی ادبیات کهن با داریوش هفت برادران، ۱۳۹۵
مجموعه داستان کودک
- آیدای شگفت انگیز، انتشارات: سکّو، ۱۳۹۶
- انسان پرنده است، انتشارات: روزگار، ۱۳۸۱
- پلهها را نشمرده آمدم بالا، انتشارات: نیم نگاه، ۱۳۸۱
- عصر روزهای جمعه، انتشارات: شاهد، ۱۳۸۳
- این غزلهای سلیمان نیست، انتشارات: آئینهٔ جنوب،۱۳۸۴
- این کلاه مکزیکی، انتشارات: پرنده، ۱۳۸۶
- کوتاهی از دستهای ما بود، انتشارات: هنر رسانهٔ اردی بهشت، ۱۳۸۷
- اعتراف بر سه شنبه، انتشارات: پرنده، ۱۳۸۸
- بندر متروک در مه، انتشارات: فصل پنجم، ۱۳۸۹
- دل دادهام به تاریکی، انتشارات: دفتر شعر جوان، ۱۳۸۹
- درختها عقلشان میرسد، انتشارات: هزارهٔ ققنوس، ۱۳۹۰
- پیراهن و کفن، انتشارات: شانی، ۱۳۹۱
- ماه از طناب آه بالا رفت، انتشارات: داستانسرا، ۱۳۹۱
- خطهای خط خطی، انتشارات: داستان، ۱۳۹۲
- مرگ مثل رودخانه است، انتشارات: داستان، ۱۳۹۲
- حرف زدن پشت سر سایهها، انتشارات: داستان، ۱۳۹۲
- باد هم بادهای قدیم، انتشارات: داستان،۱۳۹۲
- شکل جهان خوب است، انتشارات: آرادمان، ۱۳۹۴
- نام شورشی تو، انتشارات: هزاره ققنوس، ۱۳۹۵
- من گاوبازی ناجوانمردم، انتشارات: آنیما، ۱۳۹۶
ترانه
- کهنه سرباز، انتشارات: داستان، ۱۳۹۲
- دنیا ولی با ما برادر بود، انتشارات: بوتیمار، ۱۳۹۵
شعر طنز
- قیفی که سر گشاد دارد، انتشارات: مروارید، ۱۳۹۴
- باشد ایستگاه بعدی، انتشارات: روزگار، ۱۳۸۱
- تا صدای رباب پای قطار، انتشارات: پرنده، ۱۳۸۸
- از خواب میترسیم، انتشارات آموت، ۱۳۸۹
- هزار توی خوابهای من، انتشارات: آموت، ۱۳۹۲
- سرهنگ زندان یحیی، انتشارات: ثالث، ۱۳۹۵
- کشوری که شکل چکمه است، انتشارات: داستان سرا، ۱۳۹۵
- سودابه سیاوش را کشت، انتشارات: نگاه، ۱۳۹۵
رمان
- من کاتالان نیستم، انتشارات: پرنده، ۱۳۸۸. چاپ و ویرایش دوم آموت ۱۳۹۱
- من هومبولتم، انتشارات: کتابسرای تندیس، ۱۳۹۰
- الفبای مردگان، انتشارت: نیلوفر، ۱۳۹۵
- دشمن آینده، انتشارات: چشمه، ۱۳۹۶
- لبهٔ آب، انتشارت: کتاب نیستان، ۱۳۹۶
- برهنه در برهوت، انتشارات: شهرستان ادب، ۱۳۹۷
- بر ریلهای برزخ، انتشارات: نگاه، ذ ۱۳۹۷
- سرباز بی سرزمین، انتشارات: چلچله، ۱۳۹۷
نمایشنامه
سرباز و مرز، انتشارت: قطره، ۱۳۹۳
فیلمنامه
خواب مرگ، انتشارات: افراز، ۱۳۹۴
شعر کودک
- دیشب توی تلویزیون، انتشارات: نگارینه، ۱۳۸۷
- دوشنبه ساعت دو، انتشارات: نگارینه، ۱۳۸۷
- من بابا رو دوس دارم، انتشارات: نگارینه، ۱۳۸۷
- باد اومد و هلش داد، انتشارات: هیربد، ۱۳۸۹
- یه شهری تو ابرا بود، انتشارات: هیربد، ۱۳۸۹
- خواب مادر بزرگ، انتشارات: هیربد، ۱۳۹۱
- دود، بوق، ترافیک، انتشارات: هیربد، ۱۳۹۱
- بابابزرگ آسمانی، انتشارات: سرمستان، ۱۳۹۲
- آقاجون مهربون، انتشارات: سرمستان، ۱۳۹۴
- این چی چیه؟ مترسک، انتشارات: خط خطی، ۱۳۹۴
- این چی چیه؟ یه جنگل، انتشارات: خط خطی، ۱۳۹۴
- این چی چیه؟ یه شیره، انتشارات: خط خطی، ۱۳۹۴
- این چی چیه؟ یه جغده، انتشارات: خط خطی، ۱۳۹۴
- این چی چیه؟ یه ماژیک، انتشارات: خط خطی، ۱۳۹۴
- این چی چیه؟ یک قطار، انتشارات: خط خطی، ۱۳۹۴
- مامان چه خوب است، انتشارات: سایه گستر، ۱۳۹۷
شعر نوجوان
- توی اخبار رادیو، انتشارات: واج، سال ۱۳۸۳
- در کلاس دیر وقت، انتشارات: نگیما، سال ۱۳۸۳
- ما هم آخر خدامان بزرگ است، انتشارات: کردگاری، ۱۳۸۵
- با اجازه دبیر هندسه، انتشارات: قطره، ۱۳۹۰
- این که روی تخته است کشور است، انتشارات: نسیما، ۱۳۹۴
رمان نوجوان
- پلاک ۶۱، انتشارات: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۸۷
- سفر به شهریور، انتشارات: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان،۱۳۹۰
- سایههای ترس، انتشارات: چشمه، ۱۳۹۰
- مامان را ببخشید، انتشارات: هزاره ققنوس، ۱۳۹۰
- آلبوم دردسر، انتشارات: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۹۱
- راز بزرگ سلمان، انتشارات: آموت، ۱۳۹۲
- طوفان در راه، انتشارات: هزارهٔ ققنوس، ۱۳۹۳
- مگه من چند نفرم؟، انتشارات: افق، ۱۳۹۴
- این راز مال من است، انتشارات: ایرانبان، ۱۳۹۵
- دختری که نبود، انتشارت: افق، ۱۳۹۵
- فرشتهای در تانک، انتشارات: کتابستان معرفت، ۱۳۹۶
- یکی من و از دست داداشم نجات بده، انتشارات: خط خطی، ۱۳۹۷
- دو تفنگدار ناشی، انتشارات: خط خطی، ۱۳۹۷
نقد ادبیات کودک و نوجوان
- حرف اضافه لازم، انتشارات: پرنده، ۱۳۸۶
- مدایح، انتشارات: طه، ۱۳۸۴
- غزلیات شیرین صائب تبریزی، انتشارات: پیدایش، ۱۳۸۷
- اسب وارونه میزنم بر نعل، انتشارات: پرنده، ۱۳۸۸
- مانده از شبهای دورادور، انتشارات: هزاره ققنوس، ۱۳۹۰
ترجمه (رمان کودک و نوجوان)
دردسر دوقلو (ژاکلین ویلسون)، انتشارات: هرمس، ۱۳۸۸
جوایز و افتخارات
رتبهها
رتبه دوم شعر هفتمین دوره مسابقه قلم، ۱۳۷۲
رتبه اول شعر هشتمین دوره مسابقه قلم، ۱۳۷۳
رتبه اول داستان نویسی دانشجویان سراسر کشور، ۱۳۸۰
رتبه سوم شعر در بخش آزاد جشنواره فرهنگی دانشجویان بم، ۱۳۸۳
برگزیده شعر آزاد سومین جشنواره شعر رضوی استان خراسان، ۱۳۸۴
رتبه سوم داستان کودک و نوجوان برای داستان « باران در بهشت» در دهمین انتخاب بهترین کتاب سال دفاع مقدس، ۱۳۸۴
اثر برتر اولین کنگره شعر زنان عاشورایی، ۱۳۸۵
برگزیده سومین جایزه ادبی یوسف، ۱۳۸۷
رتبه برتر شعر ایثار و شهادت، ۱۳۸۷
برگزیده سومین دوره جشنواره شعر فجر، ۱۳۸۷
تقدیر «پلاک ۶۱» هفتمین جایزه ادبی اصفهان، ۱۳۸۹
رتبه سوم شعر کودک و نوجوان بیستمین کنگره دفاع مقدس، ۱۳۹۱
گواهینامه هنری درجه دو در رشته شعر، ۱۳۹۳
تمجید رمان «مگه من چند نفرم؟» در سیزدهمین دوره جشنواره قلم زرین، ۱۳۹۴
تقدیر در کنگره ۲۰۰۰ شهید هنرمند «ترنم پرواز» ۱۳۹۴
نامزدی مجموعه غزل سلام بر زندان در پانزدهمین دوره جشنواره قلم زرین، ۱۳۹۶
نامزدی رمان الفبای مردگان در جایزه جلال آل احمد ۱۳۹۶
نامزدهای جشنواره شعر فجر، تقصیر دنیا بود و تهرونش، ۱۳۹۹
بررسی چند اثر
«من فقط دو نفر را کشتهام»
در ژانر خانوادگی - پلیسی قرار میگیرد که البته در این ژانر باقی نمانده و مسائل فلسفی و سیاسی هم در خلال وقایع آن مطرح میشود. خورشاهیان در مورد این رمان بیان کرده است: رمان من فقط دو نفر را کشتهام علیرغم داستان پلیسی و جنایی آن، بارقههایی از طنز کلامی و موقعیت را نیز داراست که این ها از خشونت موضوع جنایی آن میکاهد و خواننده را با خود همراه میکند[۱۵].
رمان مذکور ۴۰ فصل دارد و شخصیت اصلی آن، در اوج گرفتاریهای خانوادگی و کشاکش شکایت شاکیان یک پرونده کلاهبرداری، به اتهام قتل بازداشت میشود. در ادامه داستان، در اولین فرصت نگهبان بازداشتگاه را مجروح میکند و از کلانتری فرار میکند و پس از فرار، درگیر ماجرای قتل دیگری میشود. اینشخصیت پس از مدت کوتاهی که با افراد خلافکار همخانه شده، دچار ترس و هراس از کشتهشدن در خانه را تجربه میکند. آن خانه حالا برایش زندانی دیگر شده است. در نتیجه از آن خانه وحشتناک نیز فرار میکند و باز خود را میانه یک ماجرای دیگر میبیند. اینماجرا چیزی شبیه به قاچاق اسلحه یا عتیقه است. شخصیت اصلی داستان از این معرکه هم جان سالم به در میبرد اما نزدیک مرز آبی ایران و پاکستان به دام میافتد و وقتی به زندان منتقل میشود، قتل دیگری هم به گردنش میافتد. اضافهشدن جرم امنیتی به پرونده این فرد، اتفاق دیگری است که در ادامه داستان به حوادث اینرمان افزوده میشود...
خورشاهیان در مورد برخی از شخصیتها و همچنین وقایع این رمان واقعی است، اظهار کرده است: «برخی از شخصیتهای رمان من افرادی هستند که در زندگی واقعی با آنها برخورد داشتهام و بسیاری از اتفاقات رمان هم کاملاً واقعی است. به طور مثال شخصیت دانیال این رمان را بر اساس بخشی از شخصیت پسر خودم ساختهام و برخی دیالوگهای او در این رمان همان سخنانی است که در زندگی واقعی از دهان پسرم شنیدهام. در مجموع میتوان گفت حدود ۱۰درصد شخصیتها و اتفاقات این رمان کاملا واقعی است[۱۵]».
«تقصیر دنیا بود و تهرونش»
مجموعهای از ترانهها و شعرهای محاورهای او که در یک مجموعه در ۶۵ صفحه، با طرح جلدی از مرتضی فرجآبادی منتشر شده است. در ترانهای از این کتاب که نام مجموعه نیز برگرفته از آن است، میخوانیم:
- دستای دنیا توی دستاته
- از رنج من چیزی نمیفهمی
- وقتی که آزادی، دیگه هیچّی
- از هیچ دهلیزی نمیفهمی
- من توی غارم با همین جُغدا
- تو همسفر با هر پرستویی
- توو دستای تو یک پَر سیمرغ
- توو دستای من تاری از موی
- حسرت به دل مونده دل خستهم
- یک چیزی مثل پر زدن توو اوج
- یک چیزی مثل رفتن و رفتن
- مثل نشستن رو صدای موج
- دلواپس تنهاییات بودم
- دستت رو دادم توی دست باد
- رفتی و مونده خِش خِش برگا
- دیگه چی از من، چشم تو میخواد؟
- کولی گرفته فال چشمات و
- افتاده عکست توی فنجونش
- رفتی و چشماتم مقصّر نیست
- تقصیر دنیا بود و تهرونش
«سفر به شهریور»
این کتاب از خردهروایتها و نیز فصلهای فراوانی برخوردار است. کتابی ۱۰۰ صفحهای که شامل ۲۸ فصل است. از اینرو، نویسنده فرصت کافی داشته تا در فصلهای گوناگون به شرح و بسط سوژهٔ موردنظر خود بپردازد. اما با توجه به پتانسیل بالای این داستان و مهارت نویسنده در به کارگیری برخی عناصر داستانی، یکپارچگی رمان دچار نوعی دوپارگی شده است.
از جمله ویژگیهای درخور توجه این رمان، توجه نویسنده به حال و هوای رمان و بهکارگیری اِلمانهای خاص دوران نوجوانی است. در همهٔ رخدادها و صحنهها، شخصیتهای نوجوان حضوری مؤثر دارند. این حضور بمؤثر باعث به وجود آمدن فضایی صمیمی و پرجنبوجوش شده است. از بهترین و تأثیرگذارترین مواردی که نویسنده به خوبی از عهدهٔ پرداخت آن درآمده، ارتباط میان افراد خانواده و کشمکشهای درونی و رفتاری آنها است که علاوه بر به تصویر کشیدن زندگی واقعی، ما را با تفاوت دیدگاههای افراد با سنین مختلف آشنا میکند[۱۶].
«روی تن این تخته سیاه»
نهمین مجموعه داستان اوست؛ که از ۴۵ داستان کوتاه تشکیل شده است. کار از نظر سبکی و همچنین موضوع، متنوع است و ژانرهای مختلف اجتماعی و سیاسی کتاب «انگشت شماری» که ۲۰۰ صفحه است. دربارهٔ آذر سال ۱۳۳۲ است که ۳، ۴ ماه بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ اتفاق افتاد. دانشجویان فنی دانشگاه تهران در اعتراض به حضور بیگانگان در ایران تجمعی کردند، تجمعی که در حد تظاهرات نبود و نیروهای امنیتی به داخل دانشگاه ریختد و سه نفر از دانشجویان شهید شدند. برای نوشتن این کتاب از اسناد رسمی استفاده کرده است. به عنوان مثال از خاطرات عزت شاهی و همچنین یادداشت های شهید چمران بهره برده و به نظر خودش روی تن این تخته سیاه یک کار نوجوانانه خوب است که هم رمان است و هم فکتش تاریخی و قابل استناد است.
«بر ریلهای برزخ»
چند روایت از آدمهایی است که در لایههای مختلف یک جهان زندگی میکنند. جهان آنها اگر چه به ظاهر با هم متفاوت است ؛ ولی در ژرفساخت به هم پیوسته است. بین همهٔ آنها مرزی است که جهان آنها را از هم جدا میکند ، ولی در واقع همین مرز؛ نقطهٔ اشتراک همهٔ آنهاست. روایتهایی تودرتو و حیرتانگیز؛ مشخصهٔ مشترک جهان ذهنی آنهاست. بسیاری از آنها بر ریلهای برزخ حرکت میکنند و در جهان عینی و ذهنی خود سرگردانند».
بخشی از کتاب
ماجرا از این قرار بود که من بیاجازه فیات سفید پدرم را برداشته بودم و با خودم فکر کرده بودم اگر پدر به اندازۀ هرروز عمیق بخوابد، تا دو ساعت دیگر که بیدار میشود، من هم رفتهام سر قرار و برگشتهام. اشتباه اوّلم این بود که فیات سفید پدر را بدون اجازه برداشتم. اشتباه دوّمم این بود که فکر میکردم پدرم به اندازۀ هرروز، دو ساعت عمیق میخوابد. اشتباه سوّمم این بود که یک خیابان یکطرفه را رفتم تا زودتر سر قرار حاضر شوم. دقیقاً همین اشتباهات باعث شد خوشبخت شوم.
«الفبای مردگان»
این رمان ترکیبی از ژانرهای پلیسی، طنز، ترسناک و معمایی است. رمانی پستمدرن است، اما مخاطب را در دنیای گیجکنندهٔ آثار پستمدرن نمیاندازد. داستان با تعادلی کمنظیر از رئال و سورئال روایت میشود. گرچه نویسنده در پیرنگ رمان از مفاهیم انتزاعی بهره برده، اما گیجکننده نیست. هرچه داستان به پایان نزدیکتر میشود، روایت راویان غیرقابلاعتمادتر و انتزاعیتر میشود. این رمان طنز است، ولی از شوخیهای سخیف جنسی در آن استفاده نشده است. طنزی شریف و ملایم در داستان جریان دارد که هرگز به لودگی نزدیک نمیشود. این کتاب در تعادل کامل است و از لحاظ فرم روایی منحصربهفرد و جدید نوشته شده است.
الفبای مردگان رمان سرگشتگی آدمهایی است که در هزارتوی تاریخ و جغرافیا گم شدهاند. در این هزارتوها، هر راه تازه میتواند بیراهه دیگری باشد و باعث سرگردانی بیشتر آدمها بشود و به زندانی دیگر ختم شود. آدمهای این رمان همگی یک بار از اسب افتادهاند، ولی تلاش میکنند از اصل نیفتند تا روزی که بتوانند شاهراه را پیدا کنند و از این هزارتوهای هزارویکشبی خود را نجات دهند.
خورشاهیان در مورد این کتاب گفت: «در آن کتاب به پدربزرگ مادری و پدری و مادر و پدرم اشاره میکنم. شخصیت دزد در این کتاب خود من هستم. همه ما در کودکی شیطنتهایی کردهایم و فرصتهای آدمهای دیگر را دزدیدهایم، اعتماد آدمهای دیگر را دزدیدیم. شاید هفت هشت باری از اسب افتادهایم، اما از اصل نیفتادهایم. ارزش آدمها به چیزی که هستند نیست، ارزش آدمها به چیزی است که میخواهند باشند[۹]».
«مگه من چند نفرم؟»
رمانی فارسی است که با زبانی ساده و روان برای کودکان و نوجوانان نگاشته شده است. این رمان به ماجراهای مجتبی و رضا می پردازد که هر دو به نوعی نگران ازدواج مجدد مادر و پدرشان هستند و ماجرا از آن جایی کلید می خورد که مجتبی وقتی به دیدن رضا می رود، در مترو متوجه دزدیده شدن موبایلش می شود.
«بغض چاووشی»
مجموعه غزل است.
سکانس اول: سنتور و لحن چاووشی
سکانس بعدی: مُرفین، تب فراموشی
نخوان پرنده، نخوان، ای صبور چون صخره
سکانس بعدی: فصل سکوت و خاموشی
رسیدهاند دوتا مُرده در مزار به هم
دو حسرتاند گرفتار خاک ـ آغوشی
دو مُرده، بیکفن و بیسخاوت کافور
بدون پیرهنی و بدون تنپوشی
دو مُرده، حسرت یک جرعه چای لاهیجان
دو مُرده، حسرت آواز و سُکر مِینوشی
بخوان صدای پریشان و خطّوخَش، اینبار
سکانس آخر و سنتور و بغض چاووشی
«من فقط دو نفر را کشتم»
او در این رمان یک خانواده چهار نفره را اساس قرار داده است. بین زن و مرد رمان اختلافاتی وجود دارد. مرد در بنگاه کار میکند و اتفاقاتی همچون کلاهبرداری، زندان و آوارگی برای او پیش میآید. همچنین قهرمان کتاب با مسایل فلسفی، مذهبی و سیاسی در طی یک سال روبهرو است. خورشاهیان توضیح میدهد: «اگرچه رمان حول محور ماجراهای اختلافات خانوادگی و کلاهبرداری و قتل میچرخد، با این حال تلاش داشتم از جهان محدود به یک خانواده فراتر بروم و با خلق شخصیتها و موقعیتهای بیشباهت به یکدیگر، جهانهای فکری متفاوتی را در کنار و مقابل هم قرار دهم»[۱۷].
بخشی از رمان
شب توی بازداشتگاه به اندازه کافی فرصت داشت که فکر کند و زمان بخرد. باید برمیگشت به سالها پیش و همه اتفاقات را مرور میکرد و حوادث را طوری کنار هم میچید که بتواند حداقل خودش ر از اتهام قتل مبرا کند. اما حقیقت این است که بعضی از مشکلات نه به همان سرعتی که به وجود میآیند حل میشوند نه به همان راحتی!
«دشمن آینده»
دشمن آینده رمان روانی است، به این معنی که به سهولت خوانده میشود و نویسنده نثری ساده را برای نوشتن رمانش انتخاب کرده است. این در حالی است که سعی کرده با خلاقیتهای داستانی، رویدادهای پیاپی و برسازی جهان خیالیاش مخاطب را مجذوب دنیای داستانش کند. اگر بخواهیم برای رمان پسامدرنیستی و تقریبا ۲۰۰ صفحهای خورشاهیان پلاتی اصلی در نظر بگیریم باید بگوییم داستان، داستان چند نفر است که در جهان پس از مرگ زندگی میکنند. مرگ هر کدام از آنها را به شکلی تسخیر کرده است و آنها حالا در دنیایی با ویژگیها و شرایطی عجیب زندگی میکنند. از این حیث اگر بخواهیم عنوان دیگری برای این داستان برگزینیم میتوانیم بنویسیم: من در مرگ بیدار شدم. زبان داستان زبانی کنایی است و کاراکترهای داستان هر کدام به شکلی طنازند و میتوانند مخاطب را بخندانند. این عنصر توانسته است به جذابیت دشمن آینده کمک فزایندهای بکند. خورشاهیان در مورد دشمن آینده نوشته است: «کتابی را که تو داری میخوانی، ما زندگی کردهایم». میتوان گمان کرد دو نکته در این جمله نهفته است. اول: نویسندهٔ اثر داستانش را به مخاطب معرفی میکند و در سطری چند کلمهای با او گفتوگویی هر چند مختصر انجام میدهد تا نشانهای باشد برای گفتوگوهای بیشتر. دوم: دشمن آینده صرفاً اثر پسامدرنیستی مبنی بر مؤلفهها و فرمولهای شناخته شده نیست، دنیای داستانی دشمن آینده واقعیت دارد؛ شاید در ابعاد دیگر یا در جهانهای موازی[۱۸].
«سمیرا نرفته است»
حامد ابراهیمپور: یکی از ویژگیهای آثار هادی خورشاهیان این است که او معمولاً خودش را روایت میکند. در اکثر داستانهای این کتاب یا ما با روایت دانای کل مواجه هستیم یا روایت اول شخص. این نکته را میتوان هم ضعف و هم نقطه قوت داستانهای هادی خورشاهیان حساب کرد. ضعف از آن جهت که داستانهای این مجموعه انگار همه یک شخصیت دارند. داستان دروازه آب این مجموعه یک داستان پسامدرن با تمام مؤلفههایش است. شخصیت اصلی این داستان مردهای است که با دوستش به ته دره سقوط کرده، جالب اینجاست که راوی این اثر یک «راوی نامطمئن» است. پردازش این داستان نشان میدهد که هادی خورشاهیان بسیار فیلم دیده و کتاب خوانده و کاملاً آکادمیک با داستان برخورد میکند. او قصه نمیگوید بلکه دارد به معنای واقعی کلمه داستان مینویسد[۱].
فریاد شیری: داستان دروازه آب این مجموعه یکی از بهترین داستانهای پستمدرنیستی است که من تاکنون خواندهام. این داستانی است که میتوان از آن دفاع کرد و گفت که داستانی است که در آن تمام مؤلفهها مثل پایداری و ناپایداری روایت، رعایت شده است. خورشاهیان مانند زمان شاعریاش یکباره شروع به نوشتن میکند و در یک زمان واحد سریع داستان را مینویسد. داستان جنگ ظفار بسیار غافلگیر کننده است اما وسطهای داستان یک چیزهایی را که نویسنده نباید بگوید، میگوید. به طور کل اینکه برخی از داستانهای این کتاب فرمی کلاسیک دارند اما نویسنده نمیخواهد آنها را کلاسیک تمام کند. برخی داستانها نیز مینیمال هستند که باز برای اینها هم همین اتفاق میافتد[۱].
نوا، نما، نگاه
«پیراهنت را نوح جودی بادبان کرده است» برای امام حسن مجتبی(ع) سروده و انتشار آن را در روز شهادت امام حسن(ع) به خبرگزاری مهر سپرد[۱۹].
«پیراهنت را نوح جودی بادبان کرده است» | دست تو را حتّی سلیمان سایبان کرده است | |
پیراهنت را نوح جودی، بادبان کرده است | نام تو رمز کشتیان روی دریاهاست | |
پیراهنت امواج را هم مهربان کرده است | حُسن تو، حُسن یوسف از چاه تا ماه است | |
پیراهنت پیغمبر(ع) ما را جوان کرده است | صلح تو را فریاد زد در چاه شب، حیدر | |
آن چاه را امروز چاه جمکران کرده است | موسی الرّضای(ع) مهربان آهوان دشت | |
بخشندگیهای تو را خاطرنشان کرده است | صلح تمام جنگهای صدر اسلامی | |
این سینه را امواج صلحت بی کران کرده است | بخشندهتر از ابرهای بیدریغی تو | |
مرداب را این ابر حتّی میهمان کرده است | ابری که جنگ این زمین را با نزول خویش | |
یک تکّه از رنگین کمان آسمان کرده است | ای دوّمین بیت کریم اهل بیت(ع) ما | |
سقراط از شرم تو شب را شوکران کرده است |
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ ««سمیرا نرفته است» حاصل تفکرات اگزیستانسیالیستی نویسنده است». مهر، ۷ دی ۱۳۹۷.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ ۲٫۶ ۲٫۷ ۲٫۸ «هادی خورشاهیان: بحث دفاعمقدس و شهادت همیشه در زندگی من بوده است / داستانهایم تلفیقی از اتفاقات واقعی زندگی خودم، رویاها و کابوسهایم است». هنرآنلاین، ۱۸ دی ۱۳۹۸.
- ↑ «کسب اطلاعات در حوزه سازمانهای بینالمللی با پرسش و پاسخ». وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۳۰ خرداد ۱۴۰۰.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ «گفت و گو با هادی خورشاهیان به بهانه انتشار رمان «من فقط دو نفر را کشتهام»». دوهفته نامه آفتاب صبح نیشابور، ۲۸ دی ۱۳۹۸.
- ↑ «کتابهای خردسالان بیشتر جنبه تعلیمی دارد». شبستان، ۲۵ دی ۱۳۹۶.
- ↑ «افسانهها حرفهای نگفته مردم هستند». شبستان، ۵ شهریور ۱۳۹۶.
- ↑ «نویسندگان باید پژوهشگر باشند». شبستان، ۲۰ آذر ۱۳۹۶.
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ «واقعيت اين است كه خارجيها به لحاظ فرمی جذابتر مینويسند». شبستان، ۳ آذر ۱۳۹۳.
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ ۹٫۴ «گفتوگو با هادی خورشاهیان دربارهٔ داستان ایرانی و نقاط قوت و ضعف آن». مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۴ تیر ۱۳۹۶.
- ↑ «حرفهای تازه». مجله نوجوان ۱۶۶، ش. هفتم (اردیبهشت ۱۳۸۷): ۳۴.
- ↑ «هادی خورشاهیان: زمانی که ارزش رونمایی کم میشود». مرکز دائرۀالمعارف بزرگ اسلامی، ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۶.
- ↑ «جوابیه: کودکان احساس، واژه را میفهمند». کتاب ماه کودک و نوجوان، ش. ۳۸ (۱۳۷۹): ۸۰.
- ↑ «ضرورتهای نقد ادبی معاصر». کیهان فرهنگی، ش. ۱۶۷ (شهریور ۱۳۷۹): ۱۸ - ۱۹.
- ↑ «هادی خورشاهیان: زمانی که ارزش رونمایی کم میشود». مهر، ۱۸ فروردین ۱۳۹۸.
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ «برخی اتفاقات «من فقط دو نفر را کشتهام» واقعی است/ بارقههای طنز در رمان جنایی». خبرگزاری صبا، ۲۱ مهر ۱۳۹۸.
- ↑ ابراهیمی لامع، مهدی. «ساختار و ضرورت های یکپارچگی رمان / با نگاهی به «سفر به شهریور» نوشتهٔ هادی خورشاهیان». کتاب ماه کودک و نوجوان، ش. ۱۷۵ (اردیبهشت ۱۳۹۱): ۶۴ - ۴۸.
- ↑ «انتشار "من فقط دو نفر را کشتهام" هادی خورشاهیان / پرداختن به جهانهای فکری متفاوت». ققنوس، ۳ آبان ۱۳۹۸.
- ↑ «من در مرگ بیدار شدم». جامعه خبری تحلیلی الف، ۱۰ مهر ۱۳۹۶.
- ↑ «صلح تمام جنگهای صدر اسلامی...». خبرگزاری مهر، ۱۶ آبان ۱۳۹۷.