مریم بصیری
مریم بصیری | |
---|---|
زادروز | ۱۳۴۸ ارومیه |
ملیت | ایرانی |
پیشه | نویسنده و پژوهشگر |
کتابها | دخیل عشق، پشت صحنه یک رویا، بهشت من کنار توست، فانوس دریایی و مسافر باغ سیب |
مدرک تحصیلی | کارشناسی تئاتر با گرایش ادبیات نمایشی، کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی |
دانشگاه | دانشکده هنر و معماری، دانشکده هنر سوره |
مریم بصیری نویسنده، پژوهشگر و مدرس داستاننویسی و دبیر علمی چهاردهمین دورهٔ جایزه ادبی جلال آلاحمد است.[۱]
مریم بصیری، متولد اول اسفند ۱۳۴۸ ارومیه، کارشناسی تئاتر با گرایش ادبیات نمایشی از دانشکده هنر و معماری، کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشکده هنر سوره میباشد. در بیستسالگی با کار نویسندگی و روزنامهنگاری فعالیت فرهنگی خود را آغاز کرد. او مدیر مسئول و مدیر آموزش آموزشگاه سینمایی و مهارتهای کار دانش «آفتاب مهر» با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سردبیر ماهنامه پیام زن میباشد. بصیری نویسنده ۴۵ کتاب در حوزه ادبیات داستانی و دراماتیک شامل مجموعه داستان، رمان، پژوهش ادبی و سینمایی، فیلمنامه، نمایشنامه، و کودک و نوجوان است[۲] و سالهاست به آموزش داستان، فیلمنامه و نمایشنامهنویسی مشغول است. از دیگر فعالیتهایش میتوان به تدریس در رشتههای فیلمنامهنویسی، داستاننویسی، نمایشنامهنویسی، نویسندگی برای رادیو و تلویزیون، کارگردانی فیلم، عکاسی، تحلیل نمایشنامه، عناصر درام و نقد فیلم اشاره کرد. مریم بصیری در سال ۱۴۰۰ به عنوان دبیر علمی چهاردهمین دورهٔ جایزه ادبی جلال آلاحمد انتخاب شده است. این نویسنده نیز همچون دیگر نویسندگان زن کشورمان در داستانهایش نگاه ویژهای به جایگاه زن و شخصیت زن و لایههای درونی آن دارد. از جمله کتابهای او میتوان به: دخیل عشق، پشت صحنه یک رویا، بهشت من کنار توست، فانوس دریایی و مسافر باغ سیب اشاره کرد.[۳]
آیینهای از مریم بصیری
آغاز راه
حدود شانزدهسالگی بود که بصورت جدی به نوشتن فکر کردم و بعد از گرفتن دیپلم به فیلمسازی و فیلمنامهنویسی علاقمند شدم و از آن به داستاننویسی رسیدم و اولین کار جدی من که در مطبوعات منتشر شد در بیستویکسالگی بود.[۱]
کتابدار کوچک
در کودکی در زیرزمین خانهمان یک کتابخانه درست کردم و کودکان همسن و سال خودم را در آن عضو کردم و حتی کارت عضویت هم برایشان صادر میکردم.[۱]
دنبال طوفان ذهنی نیستم
از آن دسته از نویسندهها نیستم که دنبال بارش فکری و طوفان ذهنی باشم تا به خلق ناگهانی ایدۀ ناب برسم. وقتی میخواهم رمانی تاریخی بنویسم اول میروم سراغ تحقیق کتابخانهای و میدانی، و هرگونه مقاله، کتاب، عکس، فیلم، صوت و... را بررسی میکنم. بعد فقط با داشتن موضوع یک خطی، شروع به شخصیتپردازی میکنم و باقی وقایع.[۲]
آروزی نویسنده
آرزویم این است که در عرصهٔ نویسندگی به سهم خودم بتوانم بین دین و داستان دوستی برقرار کنم و کسانی را که تمایلی زیادی به مطالعة آثار دینی ندارند، با داستان یا نمایشنامه و فیلمنامه تا حدی با این مباحث آشنا کنم.[۲]
پیچیدهنویس
عاشق پیچیدهنویسی هستم. در نمایشنامههایم همیشه بازیگرانم از این مساله گله دارند و میگویند نمیشود متون شما را حفظ کرد.[۴]
بیشتر مدرّسم تا نویسنده
خودم را بیشتر از نویسنده، مدرس میدانم و به خاطر همین روحیه به جای آنکه برای رمانهای خودم وقت بگذارم، بیشترین وقتم را به نقد و بررسی آثار دوستان گروه و یا دیگر دوستانی که دوست دارند کارشان را بخوانم، اختصاص میدهم. از قبل همین تدریس است که درک کردم ادبیات و زبان در روزگار ما آنقدر تغییر کرده است که خیلی کم با ادبیات و زبان تاریخی مرسوممان آشنا میشویم.[۴][۵]
از ترک مخاطب ترس ندارم
به عنوان نویسنده از این ترسی ندارم که مخاطبان من را ترک کنند بلکه از این میترسم که کار آنطور که باید از آب در نیاید و من شرمنده صاحب واقعی کار دینی شوم. ترسم از این است که حق مطلب ادا نشود.[۴]
پرمشغله
به دلیل مشغله زیادم فرصت نگارش آثار سفارشی را ندارم، به جای اینکه کاری را رد کنم آن را به اعضای کارگاه محول میکنم. هرچند اگر خودم آن سفارش را قبول کنم حداکثر یکسال وقتم را بگیرد، اما وقتی به دیگران محول میکنم وقت بیشتر گرفته میشود. اما چون به ادبیات علاقه دارم و هدفم رشد نوقلمان است این موضوع را میپذیرم.[۵]
زندگی و یادگار
دیدگاه
وقتی پای داستان به تاریخ باز میشود
رمان میتواند در انتقال تعابیر و مفاهیم دینی در میان جوانان تأثیرگذار باشد، تصور من این است که اغلب جوانان تمایلی به خواندن تاریخ، بهویژه تاریخ انبیاء ندارند. کتابهای تاریخی معمولاً نثر سنگینی دارند و از کلمات و تعابیری استفاده میکنند که در حال حاضر اصلاً بین جوانان کاربردی ندارد. علت دور بودن ذهن مخاطبان عام و داستانهای مذهبی تاریخی نبود مستندات کافی و روایات معتبر است و به دلیل نبود مستندات کافی و روایات معتبر، به حد کافی به چرایی وقایع و منطق حاکم در آن دوران پرداخته نشده و رفتار شخصیتهای تاریخی و مذهبی برای مخاطب جوان قابل درک نیست. وقتی پای داستان به ماجرا باز میشود نویسنده میتواند با تخیلاتش و خلق شخصیتهای فرعی، بیشتر به رابطۀ علّی و معلولی بپردازد و به سؤالهای ذهن مخاطب پاسخ بدهد.[۲]
اهمیت مکان و زمان در داستان
اگر خواننده با توجه به فضاسازی نویسنده، باورش بشود که مثلاً ماجرا متعلق به حجاز هزار سال قبل و یا ایران سههزار سال قبل است، داستان تخیلی آن زمان را هم باور میکند؛ اما اگر ماجرایی کاملاً واقعی را بخواهی بدون ایجاد بستر زمانی و مکانی ارائه کنی، خواننده حس میکند همهچیز تخیلی است و در ناکجاآبادی نامعلوم که تصور و تصویری روشن از آن ندارد، اتفاق افتاده است. همیشه در نوشتن کارهای تاریخی که در دورانی دور اتفاق افتاده است، به بحث فضاسازی و صحنهپردازی خیلی دقت میکنم. طوری که مخاطب کاملاً حس کند در آن خانه و محله است و تصویر واضحی از همهجا در ذهنش شکل بگیرد. همیشه در نوشتن کارهای تاریخی که در دورانی دور اتفاق افتاده است، به بحث فضاسازی و صحنهپردازی خیلی دقت میکنم. طوری که مخاطب کاملاً حس کند در آن خانه و محله است و تصویر واضحی از همهجا در ذهنش شکل بگیرد.[۲]
الگوی جوانان
سادهترین روش الگوپذیری جوانان از شخصیتهای مذهبی را آشناشدن آنان با عمل و عکسالعمل قهرمانان دینی در قبال دوست و دشمن دانست و گفت: بهطور قطع آشنایی با زندگانی بزرگان دینی و تاریخی، ما را به خودمان میآورد تا بدانیم آنان در موقعیتهای ساده، پیچیده یا واژگونی موقعیت چه عکسالعملهایی داشتند. اگر تاریخ خوب نوشته شود و خوب خوانده شود، بسیار شیرین است و بهحتم جوانان را مجذوب خودش خواهد کرد.[۲]
نوشتن از زنان
ادبیات، زندگی و جامعه، زنانه مردانه ندارد. اما قبول دارم همیشه به موضوعات مرتبط به زنان بسیار علاقهمند هستم و در اغلب کارهایم شخصیتهای اصلی، زن هستند. خواهناخواه در خیلی از موارد، زنان جامعه اجازه و قدرت انتخاب هر کاری را ندارند و این همسران، کارفرمایان، قانونگذاران و... هستند که برایشان بایدها و نبایدها را مشخص کرده و قانون وضع میکنند. در طول سالهایی که سردبیر ماهنامه پیام زن؛ و بیش از امروز درگیر مسائل و معضلات زندگی زنان و اخبار موجود بودم، به فکرم رسید روی این سوژه کار کنم. روزی نبود که شاهد اخبار عجیب و غریب در رسانههای مکتوب و مجازی در مورد مشکلات زنان نباشم. در نشریه هم گزارشهایی از دادگاهها و زندان داشتم و پروندههایی که وکلا درگیر آن بودند. بعید میدانم کسی با حجم وسیعی از مشکلات و دردهای اجتماعی روبهرو باشد و نخواهد گوشهای از آن زخمها را نشان دهد.[۶]
آسیبهای حوزهٔ پژوهش
کمتر کسی به حوزهٔ پژوهش هنر توجه میکند و حتی از مسئولین فرهنگی هم آنگونه که لازم است کسی به پژوهش هنر رسیدگی نمیکند. بارها در این حوزه قراردادهایی بسته شده اما در نهایت کار به ثمر نرسیده و به شکل کتاب منتشر نشده و به مردم عرضه نمیشود. اگر قرار است کار پژوهشی انجام شود میبایست اول ببینیم در چه زمینهای خلا پژوهشی داریم و این موضوعات به پژوهشگرها سپرده شود و در مورد آنها کار شود.[۱]
نوشتن از زنان همّ و غم اول و آخرم است
در مورد خانمها نوشتن همّ و غم اول و آخرم است و پرداختن به دنیای زنانه همیشه هدفم بوده است. حدود هفتاد درصد شخصیت داستانها، فیلمنامهها، نمایشنامهها و رمانهایم همه زن هستند، هرچند بحث خط کشی بین زن و مرد مطرح نیست اما باید بگویم در مورد زنان و مشکلات آنها کمتر نوشته شده است.[۱]
از رمانهای بازاری تا تاثیرگذاری بانوان
شخصیت رمانهای زیادی زن هستند، اما اکثر آنها (رمانهای بازاری و عامهپسند) محسوب میشوند، و به وجوه شخصیت زن درست پرداخته نشده و تنها آرزوها و ظاهر زندگی آنها مطرح شده است. من در داستانهایم سعی کردم پیچ وتاب به زندگی زنان بدهم تا اینکه درونیات قهرمان و ابعاد شخصیتی او باز شود. در این رمان قهرمان، زندگی خود، خانواده و حتی اطرافیانش را سروسامان میدهد و از سوی دیگر در آسایشگاه با جانبازان ارتباط برقرار کرده و به آن ها کمک میکند. این رمان نشان میدهد چطور یک خانم میتواند بهدرستی در زندگی خانوادگی و اجتماعی اطرافیان خود تأثیرگذار باشد.[۱]
نمیتوان دور رمان دینی خط کشید
زمانه و ساختار فکری نسل جوان امروز، خط قرمزکشیدن به دور رمان دینی را بر نمیتابد. درباره تاریخ اسلام به ویژه صدر اسلام و پدر و مادر پیامبر اکرم(ص) آثار مکتوب مستند و روایی زیاد منتشر شده است اما در قالب داستان در این زمینه کار داستانی ویژهای نداریم. تنها دو سه کتاب لاغر که وزن درام و داستان آنها نیز قوی نیست. من برای نویسندگی علاقه زیادی به خلق اثر تاریخی و دینی دارم و از سوی دیگر متوجه شدم درباره پیامبر عظیمالشان اسلام اثری داستانی که خانواده و نیای او را به تصویر بکشد در دسترس ما نیست.[۴]
مخالفان رمان دینی
بخش زیادی از کارشناسان دینی در قم و شهرهای دیگر معتقدند که حتی یک کلمه را نباید به روایت درباره معصوم اضافه کرد و بر همین مبنا با رمان دینی مخالف هستند. با این همه باید اقتضائات ادبیات را بدانیم. کار ادبیات تخیل است و باید این را درک کرد. برای مخاطبی که حوصله سخنرانی و نصیحت و... را ندارد هنر و ادبیات مهمترین راه برای ایجاد ارتباط با اوست.[۴]
رجعت ادبیات دینی
در جامعه امروز ما که دینگریزی یکی از دغدغههای خانوادههای درباره نسل جوان آنها به شمار می رود، هنر مهمترین ابزار برای پیوند میان دین و آنها به شمار میرود. امیدوارم ادبیات دینی بار دیگر بتواند مخاطبان غریبه با این باورها را تکانی بدهد و ذرهای علاقه در آنها برای رجعت دوباره به این باورها پدید بیاورد. غرب سالهاست که برای تکوین باورهای دینی اقدام به نگارش رمان درباره مسیحیت کرده است اما درباره مهمترین شخصیتهای تاریخ اسلام هنوز منابع متقن هم نداریم. فکر نمیکنم در چنین موقیعیت خط قرمز کشیدن دور رمان دینی بتواند کمکی در راه بهتر شناخته شدن آموزههای آن توسط نسل جوان بکند. وقتی ذهنیت نوجوانان ما از پدیده مهدویت سوپرمنی است و هنر و ادبیات روشنفکری در حال فعالیت است، باید بتوانیم با ادبیات و هنر دینی ذهنیت درست را برای نسل جوان خود ایجاد و شکل دهیم.[۴]
زنان یا ضعیفه هستند یا ظریفه
در آثار داستانی و فرهنگی در اغلب موارد، شخصیت زن یا ضعیفه است یا ظریفه. گاه بیچاره و مظلوم است و گاهی هم وسیله کسب لذت. گاهی اغواگر، افسونگر و ویرانگر است، و بازنمود زیبایی و احساسات درونی قهرمان مرد. در کل، حضور فیزیکی و عواطف زنان دلیلی قوی برای جذب مخاطب است؛ بهویژه اگر شخصیت، زنی افسونگر باشد. گاه نویسندگانی درباره زنان رمان نوشتهاند، اما نگاهشان تنها یک نگاه ابزاری یا ایجاد جذابیت جنسی بوده و اصلاً اشارهای به شخصیت زن و لایههای درونی وی با تمام قوتها و ضعفهایش نداشتهاند.[۷]
نصف نصف
همانطور که در جامعه ۵۰ درصد اشخاص زن هستند، در هنر و ادبیات هم باید این درصدها تا حدی رعایت شود. اگر رمانی یا فیلمی تمام شخصیتهایش زن یا مرد باشد، ممکن است مخاطب را جذب نکند. هرچند احتمال دارد در یککار، همه شخصیتها زن باشند، اما اصل ماجرا به یک مرد و موضوعات مربوط به او ارتباط داشته باشد و بهعکس.[۷]
زن در داستان
شخصیت زن بهنظرم، از زیرساختهای مهم قالبهای ادبی و هنری است؛ طوریکه اگر اثری خالی از نقش زن باشد، معمولاً به مذاق مخاطب خوش نمیآید و آناثر خستهکننده به نظر میرسد. بهطور مثال فیلمهایی که داستان ضعیفی دارند؛ تنها با حضور فعال زن، نوع پوشش، آرایش و گفتار او و ایجاد رابطه عاطفی بین دو جنس مخالف، برای خود جذابیت ایجاد میکنند.[۷]
فرهنگسازی اعتقادی با رسانهها
اگر اعتقاد قلبی با رسانهها و بهویژه کتاب ایجاد شود، وضعیت پوشش نامناسب تا حدی اصلاح خواهد شد خب، پوشش در دین اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است؛ و هنگامی که توسط رسانههای تصویری باعث الگوسازی برای مخاطب شود؛ اهمیت آن بیشتر میشود. بهطور قطع تولید آثار تصویری و تجسمی با مضامین دینی در جامعه، تا حد زیادی به طور مستقیم و غیرمستقیم خواهد توانست از لحاظ بصری حال و هوای دینی به شهر و شهروندان بدهد. اما باید توجه داشت اگر ایمان شخصی مرد یا زن قوی باشد حتی در بدترین شرایط اجتماعی در کشورهای بی دین خواهد توانست عفاف و پوشش درستی داشته باشد. پس در حال حاضر باید روی اعتقادات، باورها و بیتوجهی برخی از مردم به آموزههای دینی مانور داد. اگر اعتقاد قلبی با رسانهها و بهویژه کتاب ایجاد شود، وضعیت پوشش نامناسب تا حدی اصلاح خواهد شد.[۷]
انتقال غیرمستقیم
اگر قرار باشد چند میزگرد و نشست درباره حجاب برگزار شود و بهطور مستقیم از فواید و فلسفه حجاب گفته شود، شاید تعداد کمی از مخاطبان اهل دیدن چنان برنامههای تلویزیونی باشند؛ لذا بهترین گزینه برای انتقال غیرمستقیم مفاهیم اعتقادی، ساخت فیلم داستانی و مجموعههای تلویزیونی و رمان دینی است. مخاطب نیز غیرمستقیم درگیر داستان میشود و بی آنکه خودش بداند ناخودآگاه تحت تاثیر پیام قرار گرفته و حجاب را دوست خواهد داشت. البته اگر پوششهای متضاد بازیگران در صحنه و پشتصحنه فیلم، بدتر او را بیاعتقاد نکند.[۷]
خانوادهٔ آرمانی
تصویرسازی از خانواده سالم و آرمانی، امری مهم است. نشان دادن هر گونه ناهنجارهایی چون بدحجابی، مدگرایی، بیهویتی، خودآرایی، دوستیهای خارج از محدوده، لذت و تفریحات ناسالم، اعتیاد به سیگار و مواد افیونی و ... برای نسل جوان، بسیار جذاب است. حال این وظیفه نویسنده و هنرمند است که شخصیتهای منفی و رفتارهای پر خطر را در چه در آثار کمدی و تراژدی، چنان جذاب نشان ندهد که بهجای مشمئز کردن مخاطب، بهعکس او را به داشتن آن رفتار و یا تیپ شخصیت نامناسب تشویق کند؛ طوری که داشتن آن رفتار و قیافه، نوعی ارزش در بین همسالان تلقی شود.[۷]
آسیبهای اجتماعی روبهرشد
اگر حریمی بین روابط مردان و زنان نباشد و تصاویر تبلیغ بیقید و بندی، و محاورههای نامناسب باشد؛ هیجانات و التهابات جنسی مخاطب، فزونی یافته و آنان را به بیراهه میکشاند. پس باید همچنان منتظر آسیبهای اجتماعی بیشتر و اعلان خطر در جامعه بود. رویاپردازی ایجاد شده از سوی سینما، تلویزیون، برنامههای ماهوارهای و فضای مجازی، و گاه کتاب برای مخاطبی که از تجهیزات رفاهی و آموزشی دور میباشد؛ در حکم یک مربی ناکار بلد است که ناخواسته راه و رسم بد زندگی کردن و شرور بودن را به وی میآموزد. مخاطب جوان برای رسیدن به چیزی که از آن محروم است، تلاش میکند و هنگامی که به آن دست پیدا نمیکند؛ متوسل به خشونت و جرم میشود. چیزی که خبرگزاریها و رسانههای تصویری و مکتوب بارها به آن اشاره کرده و عامل بسیاری از جرایم را، الگوگیری از برنامههای نامناسب رسانهها اعلام کردهاند.[۷]
رسانه
رسانه، همانطور که میتواند باعث نزدیک شدن نسلها به یکدیگر شود، میتواند باعث شکاف نسلها هم بشود. تفاوت نسل دیروز، امروز و فردا همیشه وجود داشته و خواهد داشت. فقط باید منطقی باشیم و بتوانیم از رسانهها و کتاب در جهت تثبیت ارزشهای اخلاقی بهترین استفاده را ببریم.[۷]
از کودکان غافل نشویم
زمانی شعر و داستان کودک کار میکردم، اما به کار بزرگسال، بهویژه کار تاریخی علاقه دارم. اما نباید از کودکان و نوجوانان غافل شد زیرا آنها بهشدت به خوراک فرهنگی احتیاج دارند.درست است قیمت کاغذ و هزینه تولید کتاب بالا رفته، اما اینامر دلیل منطقی برای حذف کتاب از سبد فرهنگی خانوار نیست. کودکان برای کشف دنیا، مهارتآموزی، یادگیری و … احتیاج به مطالعه و بازیهای فکری مکتوب دارند. شاید نخوردن و نپوشیدن آنقدرها تاثیر منفی در آینده کودک نداشته باشد، اما نخواندن حتماً تا ابد در زندگی اجتماعی و فرهنگی و همچنین دیگر ابعاد زندگی وی تاثیر مخربی خواهد داشت.[۷]
حالِ نشر کتاب کودک
وقتی تمام یا اکثر کارهای ادبی در دسترس کودک، خارجی هستند؛ خواهینخواهی نسل آینده کشور با فرهنگ ایران بیگانه شده و دوست خواهد داشت شبیه کودکان خارج از کشور باشد و با تخیلات و آرزوهای آنان زندگی کند. پسزمینه ذهنی کودک و انتظارات او از والدینش تحت مطالعه این آثار، با زندگی واقعی در کشور در تضاد استعلاوه بر مشکل گرانی کتاب، عدم تولید آثار پرمحتوا برای کودکان آسیبی جدی است. گاه برخی از نویسندگان و ناشران ناشی اقدام به انتشار داستان و اشعار ضعیفی برای کودکان میکنند که گاه تصویرسازی قوی هم نمیتواند منجر به دیده شدن کتاب شود. آثاری با نثر و محتوای ضعیف و ارائه غیرهنری، هم کودک و هم والدین را نسبت به خرید برخی از کارهای ایرانی دلسرد کرده و روز به روز تولید آثار خارجی برای کودکان رونق بیشتری میگیرد. برخی از ناشران هم بهدلیل عدم سرمایهگذاری کافی روی معرفی آثار داخلی و تبلیغات ناکافی برای تولیدات نویسندگان ایرانی در جامعه، به دلیل بازار خوب آثار خارجی، نبودن قانون کپیرایت، نداشتن حقالتالیف نویسنده، آماده بودن تصویرسازی و … تنها هزینه مترجم را متقبل میشوند و سودشان را میکنند.[۷]
کودک ایرانی با تخیلات غربی
هرچند آشناشدن کودک ایرانی با کودکان واقعی و تخیلی دیگر کشورهای دنیا جذاب و ضروری است؛ اما از ایننکته نباید غافل شد که وقتی تمام یا اکثر کارهای ادبی در دسترس کودک، خارجی هستند؛ خواهینخواهی نسل آینده کشور با فرهنگ ایران بیگانه شده و دوست خواهد داشت شبیه کودکان خارج از کشور باشد و با تخیلات و آرزوهای آنان زندگی کند. پسزمینه ذهنی کودک و انتظارات او از والدینش تحت مطالعه این آثار، با زندگی واقعی در کشور در تضاد است. بههمیندلیل بهمرور، کودکان و نوجوانان از فرهنگ و مذهب خودشان دور شده و شیفته فضای زندگی در غرب و مهاجرت میشوند.[۷]
نسل به نسل
هر نسل، مسئول تربیت و فرهنگسازی برای نسل بعدی است. هر نسل باید مکاتب الهی را که از نسلهای گذشته بهدست آنها رسیده است، حفظ کند و به نسلهای آینده برساند. کودکی که فقط در میان دنیای تخیلی و فانتزی اکثر داستانهای غربی بزرگ میشود، چطور با زندگی واقعیاش کنار خواهد آمد؟ اگر از انتشار آثار جذاب، پر محتوا و هماهنگ با سبک زندگی ایرانی اسلامی غافل شویم در آینده نهچندان دور کودکان، نوجوانان و جوانان ما با مطالعه بیش از حد آثار خارجی هیچتمایلی به مطالعه آثار ایرانی و حتی زندگی در ایران نخواهند داشت.[۷]
بدون پول قدمی برنمیدارند
متأسفانه برخی نویسندگان و هنرمندان حاضر نیستند بدون پول برای کسی قدمی بردارند و این خیلی بد است. اگر هم کسی چنین کاری انجام بدهد متهم میشود که لابد نفع مالی برایش دارد و یا میخواهد خودش معروف شود. برخی با بیانصافی ادعا میکنند که هدف من از این کار بالارفتن از پلههای ترقی، توسط هنرجویانم است. تمامی هنرجویانم شاهد هستند که بنده از چاپ آثارشان نفعی نمیبرم و متضرر هم میشوم و به دلیل رسیدگی به آثار آنان از کارهای خودم میمانم، تا چه برسد بخواهم پلهای را بالا بروم و یا قلهای را فتح کنم![۵]
کارگاه داستاننویسی
با آنکه علاقه به فیلمنامه و سابقه تدریسم در آن رشته بیشتر است، اما به صورت متمرکز از چهار سال قبل وقت برای تدریس نویسندگی خلاق، عناصر داستان و کارگاه داستان و رمان گذاشتم. کارگاه داستان و رمان فعلی ما ۴۰ نفر عضو دارد که از دوازده سال تا شصت سال سن دارند، با تحصیلات مختلف از مقطع ششم ابتدایی گرفته تا دانشجوی دکترا. در ابتدا موضوعی را انتخاب میکنم و به اعضای گروه اعلام میکنم در صورت تمایل برای آن مورد طرح ارسال کنند.[۵]
مشکل نوقلمان
مشکل اغلب نوقلمان این است که بعد از اتمام کلاسشان به دلیل اینکه به صورت عملی تمرین و تجربه نوشتن رمان را ندارند، یا کاری نمینویسند و یا کارشان آنقدر نپخته و ضعیف است که هیچ ناشری کارشان را چاپ نمیکند. برخی هم کارشان در حدمتوسط و قابل چاپ است؛ اما چون شناخته شده نیستند به جای اینکه ناشر با آنها قرارداد ببندد درخواست چندمیلیون تومان هم میکند تا کتاب را به هزینه خود نویسنده چاپ کند. برخی ناشران حتی شده در حد ده نسخه کتابی را چاپ میکنند تا هم درآمدی داشته باشند و هم آمار نشرشان بالا برود. نویسندگان نوقلم هم ذوق میکنند که کتابی به اسم آنها فیپا گرفته و ثبت شده و میتوانند به عنوان نویسنده شناخته بشوند و مثلاً در فلان انجمن یا... شرکت کنند. هر چند این کتاب در نسخههای محدود فقط دست خودشان است و هیچ جا توزیع نمیشود که کسی آن را ببیند یا بخواند.[۵]
کمک به نوقلمان
کارم مشاوره، نقد و نظر و ویرایش آثار است تا کار دوستان قابلیت ارائه به جشنواره یا ناشری را داشته باشد. به طور حتم بدون کارگاههایی مشابه، اگر نویسنده مبتدی بخواهد خودش این مسیر را طی کند تا کارش به پختگی برسد و کسی حاضر شود آن را چاپ کند، شاید ده سال باید انتظار بکشد. سعی میکنم با توجه به تجربیاتم این پروسه را گاه تا یکسال هم کاهش بدهم. بهخصوص برای دوستان شهرستانی که برای اثبات خود به جامعه ادبی باید زحمت مضاعفی را متحمل شوند.[۵]
فعالیتها و مسئولیتهای اجرایی
مدیر مسئول و مدیر آموزش آموزشگاه سینمایی و مهارتهای کار دانش آفتاب مهر با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از سال ۸۴.
سرپرست گروه تئاتری «آیاتای» از سال ۸۵ تا به حال.
دبیر کارگاه فیلمنامهنویسی خواهران خانه هنر و اندیشه مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیمای و دبیر کارگاه فیلمنامهنویسی «انگاره».
سردبیر ماهنامه پیام زن.
سردبیری ده نشریه استانی و ملی مربوط به اداره ارشاد قم، مرکز پژوهشهای صدا و سیما، ستاد اقامهٔ نماز، سینمای جوان و... با عناوین: کلوزاپ، جشن سینما، نیایش، طوبی و ... از سال ۷۷ تا به حال.
عضو شورای تصویب فیلمنامه، شورای سیاست گذاری تولید فیلم ۷۲ و ۷۳ ، و کارگروه تالیف منابع آموزشی انجمن سینمای جوان ۸۵ و ۸۶.
مسئول تئاتر بانوان استان قم، سال ۸۱ و ۸۲.
عضو کارگروه سینمایی اداره کل ارشاد اسلامی استان قم، ۸۵ تا ۹۰.
عضو کمیسیونهای سینمایی استان قم (عضو اصلی و فنی شورای صدور مجوز ساخت و نمایش فیلمهای کوتاه ویدئویی).
مدیر آموزش هنر و رسانه در معاونت فضای مجازی و هنر و رسانه.
عضو انجمن قلم ایران، جامعه اصناف سینمای ایران، انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی خانه سینما، کانون نمایشنامه نویسان خانه تئاتر، انجمن اهل قلم خانه کتاب، انجمن روزنامهنگاران، خانه داستان، و ... .[۸]
مریم بصیری از نگاه دیگران
محمدرضا سنگری دربارهٔ «پشت صحنه یک رویا» گفت:
روایت کتاب، حرکتی موازی حرکت دوربین دارد. اصل داستان درباره ملیکا مادر امام زمان (عج) است که دختر قیصر روم بود. قیصر هم فرزند شمعون و مادر ملیکا هم دختر یکی از حواریون حضرت مسیح (ع). پشت صحنه رسیدن ملیکا به امام حسن عسکری (ع) ماجرای عجیب و فوقالعادهای است که در تاریخ ما وجود دارد و بهعنوان یکی از داستانهای اینرمان مطرح شده است. لایهٔ رویی داستان «پشت صحنه یک رویا» دربارهٔ دختری امروزی بهنام رها است که بناست در یک نمایش تئاتر بازی کند. رها شخصیت اول رمان است و قرار است در نمایش، نقش ملیکا را بازی کند اما آمادگی ایفای ایننقش را ندارد. اینشخصیت از اینجهت که خودش اشرافزاده است و خانوادهای متمول دارد، شبیه ملیکا است اما اتفاقاتی که در رمان میافتند، بناست شخصیت رها را به ملیکا نزدیک کنند تا رها از خودش رها شود. در نتیجه بناست با این رهایی، تبدیل به ملیکا شود تا بتواند در صحنه نقش را ایفا کند. در ابتدای داستان، صحبت از دشواری است اما خواندن متن دشوار نیست و نثر «پشت صحنه یک رویا»، تصویری است. از این جهت، بهنظرم بیش از آنکه با کتاب یک داستاننویس روبهرو باشیم، با اثر یک نمایشنامهنویس روبرو هستیم. یک مساله زمانی ملکه ذهن آدم میشود که با سرشت انسان درآمیزد و آموزش داده شود. ما با تدریس آنچه آموختهایم به تسلط میرسیم و اینسطح از تسلط را میتوان در متن خانم بصیری شاهد بود چون ایشان به نمایشنامهنویسی تسلط دارد. بهنظرم ما ابتدای کتاب با یک نمایشنامه، سپس با سینما روبرو هستیم اما عبورِ از نمایشنامه به رمان، رخ نداده و این، یک امتیاز برای این کتاب است. این دشواری در کار بازیگران هم وجود دارد. من دوستان بازیگری دارم که حرفهایاند و وقتی نقشی تاریخی به آنها پیشنهاد میشود، چگونگی اجرا، بیان و گویش نقش، تبدیل به دغدغه آنها میشود. این موضوع را در داستان «پشت صحنه یک رویا» هم میبینیم چون رها که اصلاً در این وادیها نیست میخواهد خودش را به نقش نزدیک کند.
یکی از ویژگیهای قلم خانم بصیری، طنزی است که چاشنی تقریباً همه دیالوگها و جملات شخصیتهای داستان است. این ویژگی را حتی در مونولوگهای اثر هم میبینیم. اگر رها خلوتهایی دارد و در این تنهاییها با خود درگیر است، رگههای طنز را در این تنهاییها هم میبینیم. دیگر اینکه، خانم بصیری، بافت زندگی امروز را از فاصله نزدیک دیده و به نمایش گذاشته است که این، از نکات ارزشمند کتاب است. یک نویسنده وقتی میخواهد به موضوعی بپردازد، باید آن موضوع را زندگی و تجربه کرده باشد. خانم بصیری در این زمینه هم موفق عمل کرده است.
ورود به موضوع اصلی در این داستان، بهطور غیرمستقیم انجام شده است. تا پیش از این، تلاشهایی درباره نوشتن داستان در این زمینه صورت گرفته بود که تعدادشان اندک است و هرچه جلوتر میآییم، میبینیم بهصورت مستقیم به موضوع میپرداختند اما خانم بصیری، بهطور نامحسوس و غیرمستقیم به موضوع اصلی موردنظرش پرداخته است. شما در ابتدای کتاب، نمیدانید با چه موضوعی روبرو هستید. خانم بصیری از عناصر فرهنگ ایرانی هم بهخوبی بهره گرفته و موضوع اصلی را با آن پوشش داده است. هرچه به سمت انتهای قصه حرکت میکنیم، آنچه پررنگتر میشود، خود شخصیت رها است و قصهٔ نمایشنامه گم میشود. این دختر در ابتدا عاشق پسر جوانی است که آن پسر شخصیتی بیبندوبار و با افراد زیادی ارتباط دارد. رها در انتهای داستان موفق میشود از عشق این پسر هم خود را رها کند و به یک استقلال میرسد.[۹]
صادق رضایی دربارهٔ رمان پشت صحنهٔ یک رویا:
اگر خانم بصیری میخواست امروز چنین کتابی بنویسد، شاید اصلاً چنین کتابی خلق نمیشد. ما در انتشارات سروش دنبال چاپ کتابهایی هستیم که انسانسازی کنند. ما از ادبیات تاریخی چه میخواهیم؟ خب اگر دنبال تاریخ صرف هستیم، باید سراغ مورخان و کتابهای تاریخیشان برویم. اما در رمان، دنبال اثبات تاریخ نیستیم بلکه برشی از تاریخ، بهانهای دستمان میدهد تا بتوانیم قصه بنویسیم. در اینرمان هم، همیناتفاق افتاده است.
«پشت صحنه یک رویا» طوری است که هرکس شخصیت خود را در آن پیدا میکند. چون شخصیت اصلیاش بین مردم زندگی میکند. این، از زیرکی داستاننویس است که برای جامعه خود زندگی میکند و برای اینجامعه دست به خلق ادبیات میزند. مخاطب اینادبیات، انسان است. مجموعه کلمات زمانی میتوانند انسان تربیت کنند که از دل انسان بیرون آمده باشند و دربرگیرنده مفاهیم آسمانی و الهی باشند. خانم بصیری بهخاطر سواد دینی و ادبی خود، موفق میشود با همینرویکرد کتابی مثل «دخیل عشق» را بنویسد که بین مخاطبان خیلی موفق میشود.[۹]
نظر نویسنده دربارهٔ آثارش
پشت صحنهٔ یک رویا
موضوع رمان "پشت صحنه یک رویا" دربارۀ مهدویت و انتظار بوده و براساس تحقیقات تاریخی نوشته شده است. طرح این رمان در سال ۱۳۷۳ به ذهنم رسید، دههٔ ۷۰ دوران توجه من به تئاتر بود و چند نمایشنامه نوشته و کارگردانی کردم. طرح این رمان هم ابتدا سال ۱۳۷۳ به ذهنم رسید و داستانی در مورد "ملیکا" مادر امام زمان(عج) و تئاتر نوشتم.
شاید طی سالهای اخیر رمان، نمایشنامه و یا فیلمنامههای بسیاری با این موضوع نوشته شده باشد؛ اما ۲۵ سال پیش در حوزۀ ادبیات داستانی و دراماتیک کاری با این محوریت و به کثرت الان اصلاً وجود نداشت. من هم با تخیلات خودم و منابع اندک موجود دربارۀ حضرت، سعی کردم کار نویی بنویسم. در همان سالها هم به دلیل جذابیت سوژه، این اثر جایزههای متفاوتی دریافت کرد.
با توجه به ویژگیهای داستان، دو کارگردان صدا و سیما برای سریال تلویزیونی و یا ساخت تله فیلم از این داستان، تمایل نشان دادند که هر کدام به دلایلی به نتیجه نرسید. ناشران نیز به دلیل استقبال کم خوانندگان از فیلمنامه و نمایشنامه، فیلمنامه سینمایی را که نوشته بودم، چاپ نکردند. آخرین راه این بود که رمان این طرح را بنویسم و پروندهٔ کار را ببندم. جوانان بسیاری حتی معانی برخی کلمات رمانهای چهل سال قبل را هم نمیدانند و با واژهها بیگانهاند. در واقع میدان واژگان آنان و گنجینۀ لغاتشان متأسفانه خیلی محدود است و نمیتوانند با آثار تاریخی ارتباط خوبی بگیرند. برای همین به ذهنم رسید میتوان یک نسخۀ جدید از یک داستان تاریخی ارائه کرد؛ طوریکه مخاطب عام معاصر فکر کند این داستان، داستان زندگی خود او در عصر حاضر است و یک کار تاریخی مثلاً دور از ذهن نمیخواند. همان ۲۵ سال قبل هم میدیدم مخاطب عام چطور دیدن یک نمایش مذهبی را به نشستن پای یک منبر و روضهخوانی ترجیح میدهد. وقتی داستان وارد هر کاری بشود، بیننده و شنونده آن با علاقۀ بیشتری اثر را دنبال میکند. در "پشت صحنه یک رویا" هم سعی من این است که مخاطب با دنبال کردن متن یک داستان بهروز، در زیرمتن و فرامتن هم به مفاهیم تاریخی علاقهمند شود. کتاب ۱۲ فصل دارد و تمام فصول به صحنه، پشت صحنه و روی صحنه ارتباط دارد و فکر میکنم "پشت صحنه یک رؤیا"، هم از لحاظ تئاتر و هم ماجرای زندگی شخصیت اصلی، عنوان مناسبی برای کار باشد. امیدوارم خواننده تئاتری یا علاقهمند به تئاتر، با فضای کار ارتباط برقرار کند و با شخصیت اصلی رمان همذاتپنداری کند. [۲]
من زن هستم
کسانی که کار را خواندهاند اعم از مخاطب خاص و عام اذعان کردند بهگونهای آنان را نسبت به محیط اطرافشان و مشکلات خاص زنان آشنا کرده است. بهنظرم خود کتاب هم تبدیل به کاری آموزشی جهت پیشگیری از جرم نیز شده باشد. دغدغهٔ اصلی من در نوشتن این کار، بررسی آسیبهای اجتماعی و جرایم ویژهٔ زنان بود. تمام سوژههای کتاب در عین واقعیبودن، تخیلی هستند. در واقع؛ پیش آمده حتی یک خط و یا ایدهٔ کلی کار واقعیت داشته؛ اما تمام شخصیتها و نحوهٔ زندگی و درگیری زنان با جرایم، تخیلی است. بعد از نوشتن تکتک فصول برای چینش آنان و ارتباط زندگی این زنان با هم، وقت زیادی صرف شده است. در مجموع سعی کردم با مطالعهٔ بخشی از پروندههای حقوقی و مشورت با وکلا، داستانی بنویسم که کاملاً واقعگرا باشد؛ هرچند تا حد زیادی از تلخی همه ماجراها کاسته و بهصورت غیرمستقیم به وقایع اشاره کردهام، تا قابل چاپ باشد. یکی از روشهای ایدهیابی، دقت در خاطرات، تخیلات، مشاهدات، تجربیات، حوادث، خواب و رویا، بریده جراید و... است. اغلب ماجراهای اصلی و فرعی هر فصل برگرفته از پروندههای خانوادگی و جنایی بودند که بهگونهای آنها را شنیده و یا خوانده بودم. ذهنم پر از این ایدهها بود که برخی را با هم ترکیب کرده و بسط دادم. بارها از خواندن و شنیدن سرنوشت زنانی که بهعلت بیاطلاعاتی و عدم آشنایی با قانون ناخواسته مرتکب جرمی میشدند، یا از آنها در جامعه و حتی در خانه سوءاستفاده میشد تا به کارهای ناشایست اخلاقی و مجرمانه روی بیاورند، متأثر میشدم. برخی از زنان برای دفاع از مردانِ زندگیشان چه پدر و برادر، و چه همسر و پسر، جرمشان را بهویژه در زمینه مواد مخدر به گردن میگیرند. یا برای دفاع از خود مرتکب قتل شده و یا به دزدی و قاچاق و دیگر اعمال خلاف روی میآورند.
رمان «من زن هستم» ۳۳۳ صفحه دارد. با خودم فکر میکنم اگر قرار بود همه سوژههایی را که گردآوری کرده بودم، در متن رمان بیاورم، اثر تبدیل به یک کتاب ۳ هزار صفحهای میشد. اگر هم قرار بود تمام مشکلات را تبدیل به رمان کنم، میلیونها صفحه میشد. من برای ایدهیابی و تحقیق در مورد جرایم و حکمهای مشابه در مورد جرایم مشابه و متفاوت بسته به مجرم و ... زمان زیادی گذاشتم. اما خودِ کار در طول ششماه نوشته شد. اعتراف میکنم اینرمان تنها کاری بود که موقع نگارش آن بسیار اندوهگین بودم. ناراحت بودم که چرا باید چنین اتفاقاتی برای زنان بیفتد و درگیر چنین مشکلاتی شوند. هرچند همانطور که اشاره کردم جهت حفظ عفت عمومی و جریحهدارنشدن افکار مخاطبان، خیلی وارد لایههای زیرین شخصیتها نشدم و سعی کردم فقط خواننده را درگیر داستان زندگی پنهان عدهای از زنان مجرم، فقیر و مرفه کنم که زیرپوست شهر زندگی میکنند و شاید حواسمان به آنها نیست.[۶]
بهشت من کنار توست
این رمان شباهتهایی با کتاب "دخیل عشق" دارد. این کتاب به اندازهای در برخی از مخاطبان تاثیرگذار بوده است که آدرس خانهٔ شهید را از من جویا میشوند و من به آنها میگویم این روایتی خیالی از نویسنده است.
این کتاب دختر نوجوانی را به تصویر کشیده است که با شرایط جنگ مواجه میشود. زندگی همسران شهدا راه روشنی برای دختران امروز است. این داستان برای دختران امروز جامعهٔ ما خواندنی است. دختر داستان "بهشت من کنار توست" در هفدهسالگی به آن شعور اجتماعی و سیاسی رسیده است که میتواند ازدواج کند و جبهه رفتن همسر خود را پذیرا شود. به عبارت دیگر این دختر به این درک رسیده است که میتواند همه این وقایع را هضم کرده و به زندگی خود ادامه دهد. یکی از نقاط عطف زندگی این دختر زمانی است که با تصمیم به ازدواج با یک رزمنده میگیرد و در مرحلهٔ بعد زمانی که همسرش به جبهه میرود، خبری از او نمیشود. اینجا این دختر به دنبال همسر خود میرود. مرحلهٔ بعد این داستان دختر متوجه میشود که همسرش شهید شده است و با مشکلاتی که بعد از آن مواجه میشود، داستان ادامه پیدا میکند.
در مرحله بعد وصیتنامهٔ همسرش پیدا میشود و دختر در اینجا باید تصمیم بگیرد که با فرد دیگری ازدواج کند یا نکند. مرحلهٔ آخر زمانی است که برادر شهید علاقهمند به ازدواج با همسر شهید است. به عبارت دیگر دختر در این داستان همیشه با انتخابهای بزرگی مواجه است.
داستان ادامه پیدا میکند و بعد از اینکه برادر شهید با همسر شهید ازدواج میکند، خود او نیز جانباز میشود. دختر این داستان در بازه زمانی یکسالونیم با وقایعی مواجه میشود و در طول این زمان باید به انتخابهایی دست بزند. مخاطبان، سادگی و صفایی را که در کتاب وجود دارد میپسندند. شخصیت این داستان بیشتر درونگرا است. کتابهای زیادی در مورد دفاع مقدس نوشته شده است و برخی از آنها تحت عنوان رمان ارائه میشود؛ اما همهٔ آنها را رمان نمیتوان نامید. در حقیقت بیشتر کتابها در این حوزه شامل خاطرات، زندگینامهها و تحقیقات مستندگونه هستند که به شکل داستانی بیان شدهاند.[۱۰]
و تن دادم، وطن
دیدن عکسها و مستندهای بسیاری از خشونت داعش و تحقیق و مطالعه هفتاد کتاب منتشر شده درباره خاطرات مدافعان حرم و وضعیت سوریه در دوران داعش، شکلگیری دولت اسلامی عراق و شام و اهداف آن دولت، دعوت جوانان کشورهای مختلف به پیوستن به داعش، و مرگ و آواراگی هزاران زن و مرد و کودک، من را برانگیخته کرد تا کاری درباره مدافعان حرم و وضعیت سوریه بنویسم. از میان سوژههای واقعی و تخیلی بسیار، طرح این رمان در ذهنم جوانه زد. در واقع خط اصلی تمامی وقایع اصلی رمان برگرفته از واقعیت و اخبار روز هستند که در عمل، شکل داستانی پیدا و در هم تنیده شدهاند.[۱۱]
دخیل عشق
این کتاب در مورد سبک زندگی دینی است و اینکه چطور یک خانم به مراحلی میرسد که هم میتواند زندگی خود را سامان دهد و با توکل میتواند در زندگی جانبازان نیز تأثیر داشته باشد. این رمان در ۴۰ روز نوشته شد و بعدا بازنویسی و بخشی به آن افزوده شد. برای تألیف این کتاب تحقیقات فراوانی انجام دادم، اینکه چند آسایشگاه در تهران و یا مشهد داریم که خانم ها میتوانند در آن کار کنند؟ در همان مدت چهل روز تحقیقات بسیاری انجام دادم، به شکلی که چند نفر که در مشهد ساکن هستند از دقت من در نام کوچهها و آدرسهای دقیقی که در کتاب ذکر شده، تعجب کردند. هرچند اجباری در این کار نبود اما میخواستم همه چیز واقعی و دقیق باشد، بنابراین همه خیابانها و مکانهای که در کتاب ذکر شده است، وجود خارجی دارد.
این کتاب چند ویژگی دارد، اول اینکه نشان میدهد باید استقامت داشته و با اعتمادبهنفس کارها را انجام دهیم، دیگر اینکه توکل داشته باشیم به اویی که ما را خلق کرده و زندگیمان از اوست، سوم اینکه امیدوار باشیم به او و مطمئن باشیم به آرزوهایمان میرسیم و... صمیمت کتاب دخیل عشق بود که باعث استقبال خوب مردم از این کتاب شد. اکثر مخاطبین همذاتپنداری عمیقی با شخصیت اصلی داستان داشتند و گاهی تصور می کردند این داستان زندگینامه خود من است اما این کاملا یک رمان و ساخته ذهن من بود.[۱]
آثار و کتابشناسی
کتابها
- آواز چکاوک/ تهران: موسسهٔ فرهنگی هنری قدر ولایت، کتابهای گل آبی، ۱۳۹۴.
- اکسیر عشق/ قم: آزاد گرافیک، ۱۳۸۱.
- اویی که دوستش میداشتی (زندگینامهٔ داستانی شهید مهدی زینالدین)/ تهران: موسسهٔ انجمن قلم ایرانیان امروز، ۱۳۹۸.
- بانوی نور/ قم: بوستان کتاب قم (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزهٔ علمیهٔ قم)، ۱۳۷۸.
- بوی بهشت/ تهران: روزگار، ۱۳۸۸.
- بهشت من کنار توست/ قم: انتشارات شهید کاظمی، ۱۳۹۷.
- پرواز پروانهها/ تهران: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، انتشارات سروش، ۱۳۹۹.
- پشت صحنهٔ یک رویا/ تهران: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، انتشارات سروش، ۱۳۹۹.
- پیادهها عاشقترند/ تهران: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، انتشارات سروش، ۱۴۰۰.
- تبلیغ دین در رسانهٔ ملی (بررسی روشهای بیان اندیشه دینی در مجموعههای تلویزیونی)/ قم: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز پژوهشهای اسلامی، ۱۳۹۲.
- جشن سینما، بولتن جشنواره سینماگران استان قم/ قم: اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قم، ۱۳۸۴.
- جنگل تمیز (گردآوری و بازنویسی)/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- چتر پرنده ( گردآوری و بازنویسی)/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- چراغ راهنما (گردآوری و بازنویسی)/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- خانه شماره یک (گردآوری و بازنویسی)/ تهران: قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- دخیل عشق/ قم: کتاب جمکران٬ ۱۳۹۵.
- دوستان جدید (گردآوری و بازنویسی)/ تهران: قدر ولایت، ۱۳۸۹.
- دین در کادر تصویر (بررسی شیوه تبلیغ دین در سینما و تلویزیون)/ تهران: انتشارات احیاء، ۱۳۹۶.
- دیو و درنا/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- زنی که پشت خزر خواب بود/ قم: کتاب جمکران، ۱۳۹۹.
- زنی که سایه نداشت/ تهران: موسسه نمایشگاههای فرهنگی ایران، نشر تکا، ۱۳۸۹.
- شبهای حرمخانه/ تهران: نشر اسم، ۱۳۹۵.
- شهریار شرق و پنج نمایشنامه دیگر/ تهران : امیرکبیر، کتابهای سیمرغ، ۱۳۹۲.
- شیر رنگارنگ (گردآوری و بازنویسی)/ تهران: قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- صبحانه لذیذ ( گردآوری و بازنویسی)/ تهران:موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- عروس قریش/ تهران: نشر اسم، ۱۳۹۸.
- عطر حضور و طوبای محبت/ تهران : امیرکبیر، کتابهای سیمرغ، ۱۳۹۲.
- فانوس دریایی/ اصفهان: آرما، ۱۳۹۵.
- فرآیند شکلگیری داستان در ادبیات داستانی و دراماتیک: بررسی تطبیقی عناصر داستان در رمان، نمایشنامه و فیلمنامه/ تهران: امیرکبیر، ۱۳۹۶.
- فیروزه فردوس: چهارده پرده از زندگانی حضرت فاطمه و زینب علیهالسلام/ قم: موسسه بوستان کتاب، ۱۳۹۶.
- قصه آفرینش در ایران پیش و پس از اسلام/ تهران: عصر داستان، ۱۳۹۳.
- گلدان زیبا (گردآوری و بازنویسی)/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- گوشهای بزرگ (گردآوری و بازنویسی)/ تهران: قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- ما به پارک میرویم/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، کتابهای گلآبی، ۱۳۹۴.
- ما به کتابخانه می رویم/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، کتابهای گل آبی، ۱۳۹۵.
- ما به مسجد میرویم/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، کتابهای گلآبی، ۱۳۹۵.
- ماهیها پرواز میکنند/ قم: کتاب جمکران، ۱۳۹۵.
- مجموعه داستان چشمهای عزیز/ تهران: نهاد کتابخانههای عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر، ۱۳۹۲.
- مجموعه قصههای آموزنده شیر بازیگوش (ترجمه و بازآفرینی)/ تهران: قدر ولایت، ۱۳۹۱.
- مسافر باغ سیب/ تهران: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، انتشارات سروش، ۱۳۹۹.
- معرکهٔ خون و عشق/ قم: انتشارات شهید کاظمی٬ ۱۳۹۷.
- من به مدرسه میروم/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- من زن هستم/ تهران : انتشارات روزگار٬ ۱۳۹۴.
- وتن دادم، وطن/ قم: انتشارات شهید کاظمی،۱۳۹۹.
- یک روز تابستانی ( گردآوری و بازنویسی)/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- یک مشت نخودچی/ تهران: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، انتشارات سروش، ۱۳۹۸.[۱۲][۱۳]
مقالات
- آنگاه که به قلم قسم یاد شد.
- آواز ترانه از دور خوش است/ پیان زن، تیر ۱۳۸۱
- اثیر هوا، اسیر خاک/ پیام زن، دی ۱۳۸۱.
- این شیدا آن شیدا نیست/ پیام زن، بهمن ۱۳۷۸.
- این قارچ سمی است/ پیام زن، مرداد ۱۳۸۱.
- این نگین بیفروغ است/ پیام زن، اسفند ۱۳۸۱.
- با زنان در نشریهٔ زنان/ پیام زن، تیر ۱۳۸۳.
- بازی تمام نشده است/ پیام زن، شهریور ۱۳۸۶.
- باید جایگاه واقعی زن در جامعه مشخص شود/ پیام زن، دی ۱۳۸۳.
- برای رحمان، پسر مریم/ پیام زن، شهریور ۱۳۷۹.
- برداشتی زنانه از خشونتی مردانه/ پیام زن، خرداد ۱۳۸۳.
- بیخط اما غلط/ پیام زن، شهریور ۱۳۸۱.
- پیروزی در ره است/ پیام زن، تیر ۱۳۸۲.
- تا دنیا، دنیاست.../ پیام زن، مرداد ۱۳۸۲.
- تراژدی پسر، پدر، پدربزرگ/ پیام زن، خرداد ۱۳۸۲.
- جنس سوم/ پیام زن، تیر ۱۳۸۱.
- جیرانی و مشرقیهایش/ پیام زن، آذر ۱۳۸۰.
- خواستگار کیلو چند؟/ پیام زن، فروردین ۱۳۸۳.
- خورشید پشت برقع/ پیام زن، شهریور ۱۳۸۰.
- دختران فرار/ پیام زن، مرداد ۱۳۸۳.
- دختر یا پسر مساله این است/ پیام زن، بهمن ۱۳۸۰.
- در جشنواره روستا/ پیام زن، فروردین ۱۳۷۶.
- در محراب مسجدیها/ پیام زن، اسفند ۱۳۷۵.
- در وضع قوانین همه جهات را ملاحظه کنیم : گزارشی از همایش بررسی ماده ۱۲۳ لایحه حمایت از خانواده، فرهنگسرای بانو/ پیام زن، فروردین ۱۳۸۷.
- دو جسد در پی یک روح مشترک/ پیام زن، دی ۱۳۸۷.
- رستاخیز نزدیک است/ پیام زن، آبان ۱۳۸۱.
- رویای مرد بیرویا/ پیام زن، تیر ۱۳۸۳.
- زن، سینما و بازیگری/ پیام زن، فروردین ۱۳۷۶.
- زنان سینما در سالی که گذشت/ پیام زن، اردیبهشت ۱۳۸۷.
- زن در عرصهٔ سینمای ایران/ پیام زن، آبان ۱۳۷۶.
- زن هنر هفتم در رویای آسمان هفتم : نگاهی اجمالی به جشنوارهی بینالمللی فیلم فجر/ پیام زن، اسفند ۱۳۸۸.
- زنی برای تمام فصول/ پیام زن، ۱۳۸۰.
- سرخ و سفید یعنی صورتی/ پیام زن، شهریور ۱۳۸۲.
- سگکشی/ پیام زن، فروردین ۱۳۸۱.
- شاعران رنگ و رویا : گزارشی از نخستین نمایشگاه زنان سفالگر ایران/ پیام زن، مهر ۱۳۸۶.
- شام اول و شام آخر/ پیام زن، خرداد ۱۳۸۱.
- شوکران طلاق/ پیام زن، آذر ۱۳۸۲.
- طاهره، آزادی در اسارت/ پیام زن، آذر ۱۳۸۱.
- عروس آتش،داماد خون/ پیام زن، آبان ۱۳۷۹.
- عروس عوضی/ پیام زن، آذر ۱۳۸۲.
- غزال، زن تاریخی فیلم/ پیام زن، دی ۱۳۷۵.
- فرار دختران/ پیام زن، مهر ۱۳۸۳.
- فرزند جنگ ما در صلح/ پیام زن، آذر ۱۳۸۴.
- فرشتههایی که عاشق میشوند/ پیام زن، مرداد ۱۳۸۴.
- فرهنگ امریکا با فطرت بشر سازگار نیست : گفتگو با زهرا کنزالس مسلمانی از کالیفرنیای امریکا/ پیام زن، شهریور ۱۳۸۶.
- قفس تنگ حیات/ پیام زن، آبان ۱۳۸۲.
- کشتی پهلو گرفته، روایتی دیگر/ پیام زن، آبان ۱۳۷۶.
- کیمیای زمان و مخاطبان امروز و فردا/ نقد سینما، آذر و دی ۱۳۸۴.
- گزارشی از نمایش تناک در قم/ پیام زن، آذر ۱۳۷۲.
- لطفا کارت دعوت فراموش نشود/ پیام زن، آذر ۱۳۸۷.
- مثلثهایی که مربع شدند/ پیام زن، آذر ۱۳۸۶.
- موش و گربه بازی با چاشنی فمینیسم/ پیام زن، مرداد ۱۳۸۵.
- نامهای به خدا/ پیام زن، مرداد ۱۳۸۰.
- نکاتی دربارهٔ قصهنویسی/ پیام زن، آذر ۱۳۷۷.
- نگاه سوم/ پیام زن، اسفند ۱۳۷۷.
- نگاهی به پدیده فرار دختران از خانه و پیامدهای آن/ پیام زن، شهریور ۱۳۸۳.
- نیمهٔ آشکار/ پیام زن، دی ۱۳۸۰.
- وقتی کیمیای محبت معجزه میکند/ پیام زن، مرداد و شهریور ۱۳۸۹.
- همه چیز به همین سادگی نیست/ پیام زن، خرداد ۱۳۸۷.
- هنر اسلامی، جلوهای از انوار الهی است: گفتوگو با دکتر مهناز شایستهفر - مدیر موسسهی مطالعات هنر اسلامی/ پیام زن، مرداد و شهریور ۱۳۸۹.
- یک خاکستری ایدهآل/ پیام زن، شهریور ۱۳۸۳.
- یک دقیقه با جشنواره/ پیام زن، دی ۱۳۷۴.
- یک ستاره متولد میشود/ پیام زن، آبان ۱۳۸۰.
- یک شهر سیاستزده، پوست میاندازد/ پیام زن، بهمن ۱۳۷۹.
- یکی برای دو تا/ پیام زن، مهر ۱۳۸۰.[۱۳]
معرفی تعدادی از آثار
دربارهٔ پرواز پروانهها
این مجموعه شامل داستانهای رضوی برای کودکان است. مجموعه سعی دارد کرامات امام رضا علیهالسلام و آداب زیارت را از زبان کودکان برای کودکان بازگو کند و آنها را با مشهد و امامی که در این شهر مدفون است، آشنا کند. «پرواز پروانهها»، شامل ۱۳ داستان از حمیده مقدسی، زهرا اخلاقی، زینب بخشایش، سارا اسماعیلی، بنتالهدی قاسمی، طهورا کریمیان، فاطمه طوسی، رقیه بابایی، فاطمهزهرا پوریایی، شیما پوریایی، معصومه کرمی، فاطمه اکبری اصل، و فاطمه کوثرینیا است. این مجموعه شامل داستانهای رضوی برای کودکان است. شخصیتهای اصلی هم گاه کودک، گاه جوندهای چون موش، گاه پرندگانی چون کلاغ، زاغ و گنجشک، گاه گلها، گاه وسایل خیاطی، گاه تسبیح، درِ حرم، کفش زائران و... هستند که با تکنیک تشخّص، زندهنمایی و جانپنداری نگارش شدهاند. این مجموعه سعی دارد کرامات امام رضا علیهالسلام و آداب زیارت را از زبان کودکان برای کودکان بازگو کند و آنها را با مشهد و امامی که در این شهر مدفون است، آشنا کند. برای این مجموعه دوستان کارهای مشابه را بررسی کرده و طرحهای تاریخی یا معاصر خود را ارائه دادند. کار من فقط بررسی ایدهها، طرحها، نظارت در مراحل نگارش، نقد و نظر، بازخوانیهای مکرر و ویرایش مختصر برای ارائه آثار به ناشر و پیگیری مراحل چاپ بود. چاپ نخست این اثر در ۸۵ صفحۀ رقعی، شمارگان ۱۰۰۰ نسخه توسط انتشارات سروش در اختیار علاقهمندان این حوزه قرار گرفته است.[۱۴]
دربارهٔ یک مشت نخودچی
"یک مشت نخودچی" سلامی است از راه دور به تمام کرامات و معجزات، سیره و رفتار علیبنموسیالرضا(ع). شاید خیلی از ماها به هر دلیلی نتوانیم راهی سفر شویم، یه گوشه از حرم بنشینیم و نگاهمان را گره بزنیم به ایوان طلا، به گنبد و به پنجره فولاد و عقدهٔ دل باز کنیم. اما با "یک مشت نخودچی" میتوانیم خودمان را در صفحههای کتابی غرق کنیم که کلمههایش بوی عطر حرم میدهند و ما را میبرند به دل تاریخ، به صحن انقلاب، نزد شاه خراسان. با این کتاب سفر میکنیم به قلب تاریخ، به قصهها، قصه نه! به زندگی، به راه و رسم، به سیرت اماممان، مگر نه اینکه ما همیشه دنبال جای پای امامان گشته و میگردیم؛ مگر نه اینکه میخواهیم در هوای حرمش بالوپر بگیریم، دور شویم از زمانه و برویم به دورها، به زمانه اماممان. به وقتی که به خراسان آمد، به وقتی که دستمان را گرفت، به وقتی که معجزه کرد، به وقتی که حال خراب دلمان را خریدار شد و.... سادگی و عدم پیچیدگی متن یکی از امتیازات داستان محسوب میشود که به خوبی در آنها رعایت شده و مخاطب خود را با داستان همراه میکند. تنوع داستان نیز در کتاب به چشم میخورد؛ برخی داستانها به زمان حیات امام رضا(ع) برمیگردد و برخی داستانها به معجزات ایشان در سالهای اخیر اشاره دارد. در واقع کتاب برای مخاطبان از هر نوع سلیقهای مناسب است. "شیرینتر از نیشکر"، "راز صندوقچه"، "پاپوش پاییزی"، "خادم بهشت"، "شبی از شبها"، "پناهگاه"، "مهمان مهربان"و... از عناوین این داستانهای خواندنی هستند.[۱۵]
"یک مشت نخودچی" به اهتمام مریم بصیری و در ۱۶۶ صفحۀ رقعی، به تازگی از سوی انتشارات سروش منتشر شده و نتیجه کارگاه داستان و رمان "ضامن آهو" است. این کتاب ۱۶ داستان کوتاه از ۱۶ نویسنده در خصوص رفتار و کرامات امام رضا (ع) است.[۱۶]
- فاطمه سقلمهای به زهرا میزند و میگوید: پس تو یک بار رفتی دیگر. زهرا تبسمی میکند. تیغ کارش را با احتیاط بر میدارد و همانطور که سعی دارد نخهای دار روی بریدگی دستش نیفتد کارش را شروع میکند.
- مامان... آنجا چطوری بود؟ دوباره برایمان تعریف میکنی؟
- فکر کنم دفعۀ صدم باشد که از من میپرسی! من هم برای دفعۀ صدم میگویم آنجا مثل بهشت میماند. انگار سقف آسمان سوراخ شده و یک تکه از بهشت افتاده پایین... لوسترهای آویزان بزرگ... صحن باصفا با حوض و آب نماهای قشنگ... آنجا پر از خادم با لباسهای یکرنگ است که با احترام مردم را راهنمایی میکنند... سقاخانه و... .
- آهی میکشد و ادامه میدهد: تعریف کردنی نیست دخترم... انشاءالله میرویم، خودتان میبینید.[۱۵]
من زن هستم
توسط انتشارات سروش منتشر و راهی بازار نشر شد. این کتاب دربرگیرنده یک رمان اپیزودیک است که درباره زندگی ۲۲ زن، از زنان بیسواد تا تحصیلکرده است. این زنان متعلق به طبقات مختلف اجتماعی و درگیر مشکلات، فردی، خانوادگی و اجتماعی هستند. این کتاب درباره آسیبهای اجتماعی، مشکلات حقوقی و جنسیتی است و هر فصلش به زندگی یکی از زنها میپردازد؛ اما در کل داستان زندگی هر شخصیت با زندگی دیگر زنان رمان گره خورده است. در واقع هرکسی خواسته و ناخواسته روی زندگی دیگری تأثیر مخربی گذاشته است. نسبت به اغلب کارهای من که سوژهای دینی و تاریخی دارند، این کار کاملاً متفاوت است؛ یک رمان اجتماعی با انبوهی از شخصیتهای زن که یا مورد ظلم واقع شدند و یا دارند به دیگری ظلم میکنند.[۶]
دربارهٔ عروس قریش
کتاب «عروس قریش» یک رمان تاریخی است با محوریت زندگی حضرت آمنه، مادر پیامبر اسلام(ص) که در چهارده فصل(پرده) روایت شده است. این کتاب روایتی است از زندگی این بانوی بزرگوار و ازدواجش با پدر پیامبر. نام کتاب هم اشاره به ایشان دارد. رمان عروس قریش که محصول پژوهش نویسنده و استفاده از مستندات تاریخی است توانسته است بهخوبی زندگی شخصیتی مهم را به رمان تبدیل کند.
این کار بارها و بارها مورد بازخوانی نویسنده قرار گرفته و با منابع تاریخی تطبیق داده شده است. به این جهت که روایتهای تاریخی و اطلاعات در مورد حضرت آمنه (س) کم است با کارشناسان تاریخی و متخصص تاریخ اسلام جلساتی گذاشته شده و کتاب به آنها عرضه شد و محتوای آن مورد بررسی قرار گرفت تا مشکلی در متن کار وجود نداشته باشد. نویسنده در بخشی از رمان از تخیل خود استفاده کرده است اما این بخشها درمورد زندگی پیامبر نیست. کتاب روایتی جذاب و پرکشش دارد و خواننده را با خودش همراه میکند. ویژگیهای برجستهٔ رمان به قرار زیر است:
عروس قریش رمانی زنانه است و به جایگاه زنان به خوبی پرداخته است، در رمان تنها به شخصیتهای اصلی توجه نشده است، کعبه یکی از شخصیتهای رمان است، در عروس قریش، تصویرهایی از خرافات اعراب آن زمان و نحوه زندگیشان نشان داده شده است، عروس قریش توانسته است قسمت مهمی از تاریخ را به ادبیات تبدیل کند، قصه در عروس قریش جایگاه ویژهای دارد، شخصیتهای زن و مرد رمان همگی به نوعی پیشرو هستند. زبان رمان شاعرانه و سرشار از تشبیهات و استعاره است. انفعال آمنه بعد از مرگ عبدالله با شخصیت کنشگر و تاثیرگذار آمنه همخوانی ندارد و عروس قریش تبدیل موفقی از تاریخ به ادبیات است.[۱۷][۱۸]
- آمنه کاری نداشت که بکند. ماهها بود که گرما مردم مکه را گداخته بود و آمنه کاری نداشت جز آنکه در عطش آبی خنک و هوایی خنکتر به شانهٔ پنجره تکیه بزند و از اتاق بالاخانه به کوچه بنگرد. تازه دستش به قفل پشت پنجره رسیده بود. برای دیدن گوشهای از کعبه باید روی پنجهٔ پاهایش میجست تا لتههای پنجره را باز میکرد و از میان مشبکهای چوبی آن سرک میکشید. همیشه هم فقط میتوانست کنجی را ببیند که کوه ابوقبیس از پشتش قد کشیده بود.
- تیغهای تیز آفتاب از میان پنجره به اتاق سرک میکشید و در دستان دختر فرومیرفت. دلش برای خنکای باران تنگ شده بود، برای وقتی که اول بار بارش باران را دیده بود. بِرّه گفته بود در مکه باران نمیبارد و اگر ببارد سیلآسا در میان بازوان سنگی شهر چرخ میخورد و در میان خانهها میچرخد. آمنه همان یک باری که باریدن باران را دیده بود از آبی که در میان کوچهها میچرخید، لذت برده بود. چقدر دوست داشت چون پدرش زیر شُرشُر ناودان کعبه بایستد و باران عطش وجودش را سیراب کند.
- همهمهٔ دوروبر کعبه که بالا گرفت آمنه دستانش را روی لبهٔ پنجره گذاشت و خودش را بالا کشید. ایستادن روی تاقچهٔ پنجره را دوست داشت. حس میکرد قد کشیده است و میتواند با قد مادرش برابری کند. سعی کرد بیشتر سرک بکشد؛ اما نتوانست بفهمد سروصدایی که در میان کوچهها میپیچد از کجاست. تنها پدر را دید که به سوی خانه میآید و اندکی بعد صدای بِرّه در میان صدای خستهٔ وهب شنیده شد. آمنه از تاقچه پایین پرید و از پلههای گوشهٔ دیوار بالاخانه خودش را به اتاق پایین رساند. [۱۷]
دربارهٔ ماهیها پرواز میکنند
داستانی لطیف و خواندنی درباره سفر به حرم امن الهی است. این داستان دینی با رگههای طنزی در جابهجای کتاب، مخاطب را با نگاهی دیگر به سفری زیارتی میبرد. نکتهٔ قابل توجه این اثر نگارش آن با زاویه دید دوم شخص است و به ماجرای دختری معمار میپردازد که در سفر حج تنها در بند ویژگیهای معماری اسلامی است. قهرمان این رمان که در طول سفر زمینی به سفری ذهنی نیز مشغول است، درگیر فضایی میشود که در آن، ارتباط زیادی با همسفرانش ندارد و به دنبال ماجراجویی است.[۱۹]
برشی از متن «ماهیها پرواز می کنند»
- اولین طلوع آفتاب در مدینه زیباست و مسجدالنبی زیباتر. از میان پنجرۀ هتل همه چیز پیداست. منارهها از مرمر سفید است، دیوارها سفید، زمین سفید و همه نور را برمیگرداند و گنبد خضراء در آن دورها در میان سفیدی و نور آفتاب برق میزند. حسی نو، حس یکی شدن با زمین، زمان و مکان در وجودت خانه میکند. محو تماشایی، و اگر پیرزن که دیگر فهمیدهای اسمش ننهترلان است، گوشۀ لباست را نکشد یادت میرود کیستی و کجایی.
- تا صبح نتونستم بخوابم. انگار آب به آب شدم. سرم رو که تکون میدم غثیون میگیرتم. همین را کم داشتی. صبحانه هم نمیخورد. اخوان میگوید بهتر است ببریش به درمانگاهی که در طبقۀ همکف هتل کریستال است و قرصی برایش بگیری. پیرزن حاضر به رفتن نیست؛ اما اخوان کلی زبان میریزد و به او میگوید آنجا باید خیلی مواظب خودش باشد، وگرنه مریض میشود. نشانی را که میگیری تا کریستال را پیدا کنی و یک آمپول در بازوی ننهترلان فرو کنند، دلش آرام میگیرد و چشمهای ناآرامش دنبال کعبه میگردد.
- پس کعبه کجاست ماهی؟
- گفتم که اینجا مدینهس. کعبه هم بعداً میریم.
- حواس ندارم. آره گفتی. حواست به حرفهای ننهترلان هست و نیست که غرق در زیبایی معماری هتلهای سر راهتان و مهمتر از همه زیبایی مسجدالنبی، خودت را میکشی داخل مسجد.[۱۹]
دربارهٔ دخیل عشق
رمان «دخیل عشق» توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر شده و راهی بازار نشر شده است. این رمان، داستان دخیل بستن زنی به نام صبوره در کنار ضریح حضرت امام رضا(ع) برای ازدواج با یکی از یادگاران دفاع مقدس است. «دخیل عشق» حکایت پرستاری است که دل در گروی مهر جانبازی به نام رضا دارد اما حجب و حیا مانع از بیان عشقش میشود و در نهایت دست تقدیر رضا را با خود میبرد. در ادامه رمان، صبوره تنها میماند اما کمی بعد سر و کله یک خواستگار پیدا میشود. این رمان پیش از این ۳ مرتبه توسط انتشارات عصر داستان به چاپ رسیده و حالا با بازنگری و بازنویسی نویسنده، منتشر و راهی بازار نشر شده است. کاندیدای یازدهمین جشنواره قلم زرین، کاندیدای سیزدهمین جایزه شهید غنیپور، کاندیدای ششمین جایزه ادبی جلال آلاحمد و کاندید شانزدهمین جایزه کتاب سال دفاع مقدس از جمله سوابق «دخیل عشق» هستند. هرکدام از فصلهای این رمان با نام دخیل، نامگذاری شده اند و «دخیل عشق» به ترتیب از ابتدا تا انتها شامل دخیل اول تا دخیل چهاردهم میشود.[۲۰]
- حاجی این را میگوید و صبوره عرق پیشانی او را پاک میکند. مجید قرآن دیجیتالش را روشن میکند و مثل هر روز، با صدای آن، آیات را زیر لب زمزمه میکند. گاه سرفههایش آن قدر بلند و طولانی میشود که حاجی دیگر صدای قرآن را نمیشنود.
- صبوره چیزی نمی شنود، جز صدای کریمی که به زور از میان هیاهوی بیمارستان شنیده میشود. پاشا در بیمارستان میماند و دختر از همانجا به خانهاش میرود. میرود و نرسیده به خانه، همپای حوریه راه میافتد توی خیابانها. مردهایی که در بنگاه نشستهاند نگاهی به موهای بلوند حوریه میاندازند که از زیر روسری ساتن گلدارش بیرون زده، و نگاهی به چهرهٔ صبوره که با چادر قاب گرفته شده است. اولین سوال هم این است که کدامشان خانه میخواهند. بعد از سه ساعت خیابانگردی، فقط با یک نشانی و قول پیداکردن خانهای تمیز و نقلی از سوی مردها، راهی کوچه حسین باشی میشوند.
- مادر همه چی رو درباره خواستگارت گفت. بچههاشم که دیدی، حالا میخوای چی کار کنی؟
- قرار نیست کاری بکنم. تو این اوضاع و احوال که مادر داره، و آلاخون والاخون هستیم، چه کار میشه کرد... تازه بعدشم...
- دوباره شروع نکن که من میخوام با جانباز عروسی کنم و از این حرفا. تو هنوز تو خیالات زندگی میکنی، تو بیست سال پیش. نمیخوای دست از این حرفا بکشی؟ بابا جانبازها دیگه همهشون ازدواج کردن یا شهید شدن.[۲۰]
دربارهٔ قصهٔ شبهای حرمخانه
این کتاب در نشر اسم به چاپ رسیده و رمانی جذاب است که خواننده را همراه با خود، به درون حرمخانهٔ قاجار برده و حکایتهایی خواندنی از زنان اندرونی قاجار را روایت میکند. شخصیتهای اصلی این داستان، «سنبل سادات» ملقب به «ملاباجی» و تنها فرزندش، «گلبخت»، دختری زیبا و جذاب، میباشند. سنبلسادات، پس از مرگ همسرش و بنا به پیشنهاد دوستان و اطرافیان، همراه با گلبخت، وارد حرمخانهٔ ناصرالدین شاه شده و ضمن پذیرفتن مسئولیت برگزاری تمامی مراسمهای عزا و شادی در این مکان، زندگی تازه و متفاوتی را برای خود و فرزندش فراهم می سازد. مدتی بعد، گل بخت، بر خلاف میل خویش، با “اصلان”، یکی از مردان دربار، پیمان زناشویی بسته و زندگی مشترکش را آغاز میکند اما دیری نمیگذرد که اصلان، به اتهام خیانت به شاه و جاسوسی دستگیر شده و سپس اعدام میشود. با مرگ این مرد، موضوع ازدواج مجدد گلبخت بر سر زبانها افتاده و زنان اندرونی مدام گزینههای مختلفی را پیش روی او میگذارند اما دختر قصه هیچ اعتنایی به این پیشنهادات نکرده و به ازدواج مجدد رضایت نمیدهد. تا این که، در پی ماجراهایی خواندنی و پرکشش، درگیر عشقی جانسوز شده و مسیر زندگیاش به کلی تغییر میکند.[۲۱]
برشی از متن «قصهٔ شبهای حرمخامه»
- صدای ساز و هلهلهٔ زنان از میان دیوارها و شیشههای رنگبهرنگ ارسی تالار رد میشد و در هوای باغ چرخ میزد و هنگامی که از لطافت بهاری و عطر نارنجستان عطرآگین میشد، دوباره به تالار برمیگشت و در گوشهای گلبخت خانه میکرد.
- همه جا پر از نقش و نگار بود، و برق الماس و یاقوت در آینههای تالار مدام تکرار میشد. گلبخت کنار صندلی مادرش روی تشکچه به مخده تکیه داد و نفس عمیقی کشید. دختر به دستهای حنازدهٔ مادرش مینگریست که از بر هم کوبیدنشان، سکههای لبهٔ نیمتنهاش میلرزید و صدای خوشی در تالار میپراکندند. خدمههای کاخ لیوانهای شربت زعفران و بیدمشک را با بهارنارنج و عرق گل یاس میچرخاندند و عطر خوش آنها در بوی عطرهای فرنگی و عود و اسپند گم میشد. سینیهای نقرهٔ چای، با انگارههایشان زیر نور چراغها در دست خواجگان میدرخشیدند و دور تالار میچرخیدند و شهد شیرینیها و کیک و سوهان عسلی کام مهمانها را شیرین میکرد.
- امینه اقدس نزدیک سلطان نشسته بود و تمام حواسش به خواجه الماس خان و قیزلر آغاسی بود تا خیالش جمع شود که به پذیرایی شاهانه از مهمانان به خوبی نظارت میکنند.
- چشمان گلبخت از میان طاقیهای تودرتوی تالار دنبال خورشید کلاه میگشت و او را که میدید، دوباره نگاهش را میدوخت به پیچوتاب شلیتههای زنان میان تالار. ماه روزه که گذشته بود باز شلیتههای مخمل گل برجستهٔ قوس و قزحدار و پیراهنهای زری و شالهای حریر از میان صندوقها سر برآورده بودند تا چرخ بزنند و از بوی تنباکو و نفتالین ته صندوق نفسی تازه کنند و دل بسپارند به بوی عطر گل سرخ و میخک که گلهایشان را تر و تازه میکرد.
- گیسوهای زنان زیر چارقدهای ململ قالب زده و قلمکار و ترمه، با هر چرخ روی پیراهنهای زریدوزیشده و حاشیههای گلابتون افشانتر میشدند. رشتههای مو و سر و صدای زنان، گلبخت را به گذشته میبرد، گذشتهای که دختر از آن فرار میکرد، اما چسبیده بود به ذرهذرهٔ وجودش.
- گلبخت نیمتنهٔ منجوقدوزی و دامنی فنردار چون چتر پوشیده و روی یکی از صندلیهای تالار نشسته بود. زلفهایش از زیر دوگوشی روی سرش بر شانههایش ریخته بود. هر چند دو گوش روی سر عروس، از دو گوشی که روی سر او بسته بودند، بزرگتر و زیباتر و غرق جواهر بود. هر بار که خورشید کلاه سرش را با ناز تکان میداد، آویزهای الماس نیمتاجش روی دو گوش میافتادند. آن روز دلبر خانم فراوان منت گذاشته بود بر گلبخت و مادرش که زن سلطان و بزکچی دختران ایشان، مشاتهٔ عروسیشان شده است.
- خورشید کلاه با تمام بچگی، دلش خوش بود که دست دلبرخانم به او نرسیده و بهترین مشاتهٔ تهران، به سفارش مادام عباس با فرهای ینگه دنیا، موهایش را حلقه حلقه روی شانههایش ریخته است…[۲۱]
دربارهٔ زنی که پشت خزر خواب بود
این رمان توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر شده است. سرآغاز رمان «زنی که پشت خزر خواب بود» دربرگیرنده روایت بانویی از کشور آذربایجان است که دنبال اصل و اصول خویش و یافتن ریشههای معنوی و خونی خود، به ایران باز میگردد. او در این سفر با زنان دیگری آشنا میشود که هرکدام قصه و غصه خود را دارند. چهار روایت از چهار زن و زندگی متفاوت که نقطه تلاقی و طلایی زندگی آنها در مسجد مقدس جمکران رقم میخورد. داستان «زنی که پشت خزر خواب بود»، درباره تردید آدمها و مشکلات گوناگون مردم امروز است. داستان تصمیم نهایی هر فرد که باید با اتکا به آسمان و دست بر زانوی خویش، مشکلات را برطرف کند.[۲۲]
دربارهٔ بهشت من کنار توست
این کتاب مجموعهای از داستانهای بدون نام درباره دفاع مقدس و خاطرات جنگ است. این داستانها ماجرای زنی به نام راضیه را روایت میکند که در روزهای جنگ تحمیلی فرزندی به دنیا میآورد و پس از آن خبر شهادت شوهرش در جبهه را به او میدهند که با اصابت ترکش، سر از تنش جداشده است و راضیه پس از آن روزهای خود را با یاد و خاطره یاسر شوهرش سپری میکند.[۲۳]
دربارهٔ معرکهٔ عشق و خون
مجموعه داستان کوتاه «معرکه عشق و خون»، روایتی متفاوت از روزهای دفاع مقدس و جنگ ایران و عراق است. این مجموعه مشتمل بر نُه داستان کوتاه است که به ادبیات مقاومت و پایداری میپردازد و داستانهای آن همگی در ارتباط با موضوع انقلاب، دفاع مقدس و مدافعان حرم است. علاوه بر اینکه داستانهای کتاب به ادبیات مقاومت اشاره میکند، شخصیتهای کتاب نیز در زندگی شخصی، اجتماعی و خانوادگی خود این ادبیات را تجربه و با چالشهای موجود مقابله میکنند. این مجموعه داستان توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.[۲۴][۲۵]
دربارهٔ مسافر باغ سیب
مجموعه داستانی با ۱۷ داستان است و ۱۹۶ صفحه دارد. شخصیتهای اصلی قصهها، زن هستند که هرکدام بهگونهای در شهر و روستایشان، با مشکلاتی روبرو هستند. این مشکلات در خانواده، محل اداره، زندگی خصوصی، حضورشان در اجتماع، مسائل کار و اشتغال، تحصیل، مهاجرت و ... مربوط میشوند. عناوین داستانها، زنی که سایه نداشت، تبسم آینه، چشم سوم، خیال خاتون، پنجرهای رو به خورشید، رؤیا در ابهام، گلهای وحشی، محبوبه شب، عقیق آبی، خانه پاییزی، آبیتر از دریا، و سپیداری نبود، لالههای غمگین، مسافر باغ سیب، اکسیر عشق، صدا! تصویر! حرکت! و تا خورشید اسامی داستانهای مجموعه «مسافر باغ سیب» هستند.[۷]
[[دربارهٔ و تن دادم، وطن
رمان «و تن دادم، وطن» درباره حضور داعش در سوریه توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد. این کتاب، رمانی اپیزودیک درباره سالهای سیطره داعش بر سوریه را شامل میشود. «و تن دادم، وطن» بیست شخصیت اصلی دارد که داستان زندگیشان به هم مرتبط است و در جبهه مخالف یا موافق با داعش در حال جنگ هستند؛ ده زن و ده مرد از ملیتها و مذاهب مختلف که در مناطق تحت اشغال داعش زندگی میکنند؛ برخی از مدافعان حرم هستند و برخی از داعش و برخی از ساکنان شهرهای مختلف سوریه.[۱۱]
- «گریهاش گرفته بود؛ اما اشکش نمیآمد فقط خیس عرق بود. عکسهای سر بریدنها را دیده بود. مطمئن بود قبل از اینکه چاقوی آنها به گردنش بخورد از ترس میمیرد. از ته دل مسیح را صدا زد. وقتی از جلوی کلیسای برامپتون اوراتوری رد میشد پایش پیش نمیرفت برود داخل. آنوقت درست دم مرگش یاد کلیسا و مسیح افتاده بود.
- همه عاشق آن کلیسا بودند. از وقتی ساخته بودنش محله چِلسی رونق بیشتری پیدا کرده و خیلی از کاتولیکها یکراست از ایستگاه متروی نزدیک کلیسا راهشان را سمت برامپتون کج میکردند. آن وقتها برای رفتن به کلیسا تنبلی میکرد؛ اما حالا دلش میخواست جلوی درِ برامپتون ضجه بزند.
- صدا دورتر شده بود که سرش را کمی بلند کرد و سرک کشید. موتور را نمیدید، فقط صدایش داشت دور و دورتر میرفت. نمیدانست در جاده است و یا در شانة خاکی جاده. بلند شد و راه افتاد که باز صدای موتور دیگری نزدیک شد. لورا دوید و کلیسای محلهشان در برابرش قد کشید. دوید و فکر کرد کلیسای جامع سنت پل ناگهان در مقابلش ظاهر شده است؛ اما هر چه میدوید به سنت پل و گنبد بزرگش نمیرسید. سراب برامپتون و سنت پل را میدید و فکر میکرد قبل از آنکه در خیال یا واقعیت به آنها برسد، یکی از آن تکتیراندازهای دولت اسلامی حسابش را میرسد.» [۱۱]
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ «صمیمت کتاب دخیل عشق سبب استقبال خوب مردم از این کتاب شد».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ ۲٫۶ «پشت صحنه یک رویا».
- ↑ «معرفی نویسنده مریم بصیری».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ۴٫۵ «نمیتوان دور رمان دینی خط قرمز کشید/از ترک مخاطب ترسی ندارم».
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ «برخی نویسندگان بدون پول قدمی برنمیدارند/ بیش از نویسندگی خود را مدرس میدانم».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ «کتاب جدید مریم بصیری درباره آسیبهای اجتماعی زنان چاپ میشود».
- ↑ ۷٫۰۰ ۷٫۰۱ ۷٫۰۲ ۷٫۰۳ ۷٫۰۴ ۷٫۰۵ ۷٫۰۶ ۷٫۰۷ ۷٫۰۸ ۷٫۰۹ ۷٫۱۰ ۷٫۱۱ ۷٫۱۲ «زن در آثارمان یا ضعیفه است یا ظریفه/خطر بیگانگی کودکان با ریشهها».
- ↑ «مریم بصیری».
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ «نوشتن رمان برای اثبات تاریخ نیست / محتوا باید در فرم نشان داده شود».
- ↑ «زندگی همسران شهدا راه روشنی برای دختران امروز است/بهشت من کنار توست روایتی از دلدادگی و ایثار است».
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ «رمان جدید مریم بصیری درباره داعش چاپ شد».
- ↑ «آثار مریم بصیری».
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ بصیری «مریم بصیری آثار و مقالات».
- ↑ «پرواز پروانهها به اهتمام مریم بصیری انتشارات سروش».
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ «چاپ نخست کتاب "یک مشت نخودچی" به اهتمام مریم بصیری از سوی انتشارات سروش منتشر و روانه بازار نشر شد.».
- ↑ «یک مشت نخودچی».
- ↑ ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ «دانلود و خرید کتاب عروس قریش».
- ↑ «در معرفی رمانی از مریم بصیری».
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ «معرفی کتاب ماهیها پرواز میکنند».
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ ««دخیل عشق» در بازار کتاب».
- ↑ ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ «کتاب قصه شب های حرم خانه – مریم بصیری».
- ↑ «رمان دیگر مریم بصیری چاپ شد/ زنی که پشت خزر خواب بود».
- ↑ «درباره کتاب بهشت من کنار توست مریم بصیری».
- ↑ «محمدرضا بایرامی میهمان نشست «معرکه عشق و خون» میشود».
- ↑ «معرفی کتاب معرکه عشق و خون اثر مریم بصیری».